|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>خیدر بن کاووس
شماره مقاله : 2331 تعداد مشاهده : 382 تاریخ افزودن مقاله : 6/5/1389
|
دشمنان اسلام هرگز دست از دشمني با اسلام و مسلمين برنمي دارند و در اين راه از هيچ کار سخت و آساني فرو گذار نمي کنند . هر کوششي را که به خاطر خصومت با اسلام و مسلمانان بر ضد آنها انجام مي دهند را مهم و مقدس مي شمارند و گمان دارند که کارنيکي مي کنند؛. در حالي که آنها براي طاغوت که اعمال باطل آنها را نيک جلوه داده مي جنگند و مبارزه مي کنند . لذا مي بينيم که دشمنان اسلام گاهي مستقيماً با سلاح و تجهيزات جنگي به جنگ با مسلمانان اقدام مي کنند و مردم را عليه اسلام بر مي انگيزند که البته مسلمين در اين جنگهاي مستقيم که مواضع دو طرف کاملاً مشخص است و هر دو يکديگر را دشمن مي دانند؛ قوي تر هستند و اکثراً هم پيروزند و دشمنان اسلام از طريق اين جنگها به جايي نمي رسند . از اين رو از راه نيرنگ و فريب و توطئه و دسيسه وارد مي شوند که ميداني گسترده براي فعاليت بر ضد اسلام در برابرشان قرار مي دهد . در طول تاريخ اسلام توطئه هاي بسياري بر ضد اين دين صورت گرفته است . مثلاً مي بينيم که عبدالله بن سبا يهودي با تظاهر به اسلام به خراب کردن عقايد مسلمانان پرداخته و آنها را بر ضد واليانشان شوراند و ساده لوحان را فريفت تا جامعه اسلامي را به فساد و آشوب بکشاند . و متأسفانه اين قصه نا زمانه ما بارها تکرار شده است . چنانکه در سالهاي اخير يک نفر يهودي که تظاهر به اسلام مي کرد و اسم خود را کمال ثابت گذاشته بود به سوريه آمد و به هيأت حاکمه آن نزديک شد و سالها براي يهودي ها جاسوسي مي کرد تا اينکه لو رفت و اعدام شد. و قصه اي که اکنون مي خواهيم براي شما بيان کنيم يکي از جمله همان توطئه ها و نيرنگهايي است که عليه اسلام و مسلمين انجام شده ولي خداي تبارک و تعالي اين دسيسه را بر ملا کرده و اين توطئه را در نطفه خفه کرد .
معتصم خليفه عباسي ، مردي شجاع و بي باک بود که علاقه زيادي به جنگ و جهاد در راه خدا داشت و همين علاقه وي باعث شد که قهرمانان و دلاوران بسياري صرف نظر از اصل و نژاد و تاريخ و حتي ديانت قبلي شان پيش معتصم ارج و قرب بسياري پيدا کردند و تا مادامي که مسلمان و قهرمان بودند همچنان معزز و مکرم بودند . در چنين دوره اي ستاره افشين شروع به درخشيدن کرد. اسم وي خيدربن کاووس بود . و افشين لقب فرمانروايان اشروسنه در ماوراء النهر بود . اين شهر در نزديکي سمرقند قرار داشت و اين افشين آتش پرست بود. وقتي سيطره اسلام و گسترش دولت اسلام و از آن طرف نابودي امپراطوري ايران و خاموشي آتش زرتشتيان را مشاهده کرد، قلبش مملو از کينه و حسد برضد اسلام شد. اما نمي توانست به جنگ مستقيم با اسلام و مسلمانان بپردازد لذا تصميم گرفت به اسلام تظاهرکند و درخفا به توطئه بر ضد آن بپردازد . وي تلاش کرد به مأمون عباسي نزديک شود. از اين رودر عهد مأمون اسلام آورد و کوشيد اعتماد معتصم را به خود جلب کند زيرا با هوشياري دريافته بود که بعد از مأمون به خلافت خواهد رسيد . از آنجا که افشين به شجاعت و دلاوري معروف بود، نظر معتصم به وي جلب شد و او را به خود نزديک کرد و وقتي به خلافت رسيد وي را به عنوان يکي از فرماندهان ارتش منصوب کرد. در اين هنگام بود که افشين اجراي برنامه هاي پنهاني خود را آغاز کرد و آن وقت که معتصم در سال 220 هجري وي را در رأس سپاهي براي سرکوب بابک خرمدين در آذربايجان روانه کرد و وي موفق شد در سال 222 هجري بابک را شکست داده و اسير نمايد ؛ کاري که فرماندهان قبلي نتوانسته بودند به سرانجام برسانند ؛ بيش از پيش به شهرتش افزوده شد. بيش از هميشه نزد معتصم منزلت يافت تا جايي که يک ميليون درهم و دو حمايل جواهرنشان به او پاداش داد. بار ديگر وقتي که معتصم وي را براي دفع تجاوز روميان به شهر زبطره فرستاد و هم به همراه معتصم در سال 223 هجري در فتح عموريه شرکت کرد؛ قدرت و مکانت افشين افزايش بي سابقه اي يافت . و چنان شد که افشين به دست راست معتصم تبديل شد و او را بر آن داشت تا مرحله بعدي توطئه خود را آغاز کند. در اين مرحله وي کوشيد ولايت خراسان را بدست آورد تا وقتي که والي آنجا شود، خراسان و تمام ماوراء النهر را از پيکره خلافت اسلامي جدا کند. افشين اين مرحله را از زماني که در آذربايجان بابک خرمدين را شکست داد آغاز کرد. چنانکه وي يکي از نزديکان خود بنام « منکجور» را بر ولايت آذربايجان گماشت و وقتي مالي بدست مي آورد به وسيله غلامان واطرافيانش به اشروسنه مي فرستاد. ولي اين دسيسه در خراسان با مانع بزرگي روبرو شد. و آن مانع ، وجود مردي بود قدرتمند و سرسخت بنام عبدالله بن طاهر بن حسين که در سياست و زيرکي همتاي پدرش بود. عبدالله توانست اولين مرحله اين توطئه را با کشف اموالي که افشين با مردانش از راه خراسان به ماوراء النهر مي فرستاد و ضبط آنها خنثي نمايد. و افشين نتوانست کاري صورت دهد. همين انفاق باعث شد که عبدالله بن طاهر به افشين مشکوک شود و درباره وي تحقيق نمايد . افشين هم که دريافته بود عبدالله بن طاهر مراقب اوست ، کوشيد آشوبهايي در خراسان راه اندازد تا عبدالله در آنجا مشغول شده و از افشين بپردازد . در اين راستا وي مردي آتش پرست درمازندران به نام مازيار که ظاهراً مسلمان شده بود را تحريک کرد تا دست به شورش بزند . مازيار طغيان خود را آغاز کرد و به جنگ با اين طاهر برخاست . عبدالله به زيرکي دريافت که افشين پشت اين توطئه است لذا به سرعت به مقابله با مازيار شتافت و وي را اسير کرد و وعده کرد که اگر حقيقت امر را بگويد از معتصم براي وي تقاضاي عفو خواهد کرد. مازيار هم قبول کرد و راز توطئه افشين را براي عبدالله بر ملا کرد . او هم به نوبه خود به سرعت معتصم را از اين توطئه آگاه کرد . افشين که از برملا شدن توطئه اش آگاه شده بود ، درماند که چه کند. تکفير او را راهنمايي کرد که مهماني بزرگي برپا کند و معتصم و بزرگان لشکري و کشوري را براي صرف غذا دعوت کند و در غذا سم بريزد تا همگي بميرند . او همين کار را کرد ولي هيچ کس براي مهماني نيامد زيرا معتصم از نيات پليد افشين آگاه شده بود . از اين رو افشين کوشيد فرار کند و از طريق موصل و ارمنستان و بلاد خزر به ترکستان و از آنجا به اشروسنه برود و خزران را که ترکاني بت پرست بودند به جنگ با مسلمانان برانگيزد ولي باز هم شکست خورد زيرا در همان هنگام که تصميم به فرار گرفته بود ، معتصم دستور بازداشت وي را صادر کرد، پس از بازداشت افشين ، معتصم مجلسي براي بازجويي از وي برپا کرد. در اين مجلس ، ابن الزيات وزير و ابن ابي دؤاد قاضي و کساني ديگر حضور داشتند . دو مرد سغدي را آوردند . سغد، شهري بود در جوار اشروسنه ، افشين اين دو مرد را هزار ضربه شلاق زده بود. علت اين شکنجه را از افشين پرسيدند . پاسخ داد: اين يکي مؤذن و اين يکي هم امام است . برخانه اي دست يافتند که بتهاي مردم اشروسنه در آنجا بود پس بتها را بيرون برده و آنجا را به مسجد تبديل کردند . از اين رو آنها را شلاق زدم . ابن زيات پرسيد آن نوشته اي که نزد توست و آنرا با طلا و جواهر مزين کرده اي و مملو از کفر است ؛ چيست ؟ گفت : کتابي است که از پدرانم به من رسيده ولي من به محتويات آن عمل نمي کنم . پس مرد ديگري را آوردند که « موبد » مي گفتند و زرتشتي بود و بعداً در زمان متوکل مسلمان شد. آن موبد اعتراف کرد که افشين گوشت حيوانات خفه شده ( يعني ذبح غير شرعي شده با شند) را مي خورد و او را هم امر کرده که بخورد . و گمان مي کرده که اين گوشت از گوشت حيوان ذبح شده ، لذيذتر است و نامه اي را نشان داد که افشين در آن براي وي نوشته بود. ـ به خاطر اين قوم ـ مسلمانان- کارهايي کردم که دوست نداشتم تا جايي که روغن خوردم و بر شتر و قاطر سوار شدم جز اينکه تاکنون هيچ مويي را از خود نزدوده ام . ( يعني موي زير ناف خود را نزدوده است . ) و هرگز ختنه نکرده ام . در اين هنگام ابن دؤاد از وي پرسيد: آيا تو ختنه شده اي ؟ جواب داد: نه ، پرسيد : چرا ختنه نکرده اي در حالي که با ختنه دين داري کامل مي شود و آدمي از نجاست پاک مي شود؟ افشين جواب داد: ترسيدم اگر آن عضو از بدنم را قطع کنم ، بميرم! ابن ابي دؤاد گفت : تو تير مي اندازي و شمشير مي زني و جنگ مي کني آيا از جدا کردن يک قطعه از پوست آن عضو بدنت ترسيدي ؟! در ادامه ابن الزيات نامه اي را نشان داد که اهالي اشروسنه براي افشين فرستاده بودند که به زبان خودشان وي را مخاطب کرده بودند با اين مضمون : « به خداي خدايان از بنده اش فلان بن فلان » افشين گفت : اين رسم قوم من است که براي پدر و جدم و خود من قبل از اينکه مسلمان شوم اين طور خطاب مي کرده اند ؛ ترسيدم اگر خودم را حقيرتر از اجدادم قرار دهم ، ديگر مردم اشروسنه از من فرمان نبرند . در پايان اين محاکمه هم نامه اي که افشين براي مازيار فرستاده بود را نشان دادند . افشين در اين نامه صراحتاً و بي پرده به مازيار مي گويد: « امروز کسي غير از من و تو و بابک اين دين سفيدـ دين زرتشتي ـ را ياري نمي کند . اما کار بابک چنان بود که با بي خردي خودش را به کشتن داد. من خيلي کوشش کردم که او را از مرگ نجات دهم ولي او به خاطر حماقتش نخواست و دست آخر هم خود را به کشتن د اد. اگر تو عليه حکومت شورش کني ، اين مسلمانان کسي را غير از من ندارند که تو را سرکوب کند و من شهسواران و قهرمانان بسيار دارم و اگر من به تو ملحق شوم ، آن وقت باقي مي ماند سه گروه که ممکن است با ما بجنگند : عربها ، مغربي ها ، ترکان ، که عربها مثل سگ مي مانند که با يک تکه استخوان آنها را مشغول مي کنيم و مي فريبيم و بلافاصله سرشان را مي بريم . و اما مغربي ها که ايشان قليل اند و اما ترکان که تيرهاي آنها خيلي زود تمام مي شود سپس چنان اسبان را بر آنها مي تازيم که کسي از آنها باقي نماند . با اين حساب دوباره دين زرتشت به وضعيت سابق خود که در دوره پادشاهي ايراني ها بوده بر مي گردد. » آنگاه از خانه افشين بتي چوبين را آوردند که طلا و جواهرات و لباسهاي فاخر بسيار بر آن پوشانده بود و نيز چندين کتاب مربوط به آئين زرتشتي درخانه وي پيدا شد. به اين ترتيب جرم افشين ثابت شد و معتصم دستور داد او را زنداني کردند. افشين مدتي در زندان معتصم بود درحالي که تلاش مي کرد دل معتصم را بدست آورد و آزاد شود ؛ وي مي کوشيد معتصم را قانع کند که ساير فرماندهان از روي حسادت بر ضد وي توطئه کرده اند و مي خواسته اند از دست وي خلاص شوند . ولي جرم افشين و نقشه پليدش آنقدر آشکار بود که معتصم دستور قتل وي را صادر کرد. و پس از قتل در 3 شعبان سال 226 هجري به صليب کشيده شد. مردم به جسد افشين يورش بردند و آنرا به آتش کشيدند تا جوابي به آن همه مکر و دسيسه وي براي احياي دين زرتشتي داده باشند . اين چنين خداوند مسلمانان را از شر اين مجوس کفايت کرد.
ترجمه: ابويحيي
مصدر: سايت نوار اسلام
IslamTape.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|