Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "صلوا في بيوتكم ، ولا تتخذوها قبوراً" (روايت بخارى و مسلم)، يعنى: "در خانه هايتان نماز (سنت را) بخوانيد و آنرا مانند مقبره قرار ندهيد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>امامت

شماره مقاله : 2343              تعداد مشاهده : 359             تاریخ افزودن مقاله : 6/5/1389

 «امامت» مهمترین عقیده ی شیعه ی رافضیه است
 
شیعه ی رافضی (اثناعشری) معتقد است که امامت یکی از ارکان بزرگ اسلام و اصل ریشه‌دار و اصیل از اصول ایمان است، ایمان انسان کامل و تمام نمی‌شود مگر با اعتقاد به امامت و هیچ عملی از او پذیرفته نمی‌شود مگر با عملی شدن امامت. اوّلین کسی که به شیوه ی موجود در نزد شیعه ی رافضه از مفهوم امامت سخن گفت، همان ابن سبأ است. همان کسی که شروع به این شایعه ‌پراکنی کرد که امامت یکی از وصیت‌های پیامبر صلی الله علیه و سلم است و در شخص وصی محصور است، و اگر کسی غیر از آن وصیّ مقام امامت را احراز کرد، لازم است که از او اظهار برائت شود و او را تکفیر نمود. در حقیقت کتاب‌های شیعه اعتراف کرده اند که ابن سبأ اوّلین کسی بوده که نظریه ی فرضیت امامت علی را شایع کرد و نسبت به دشمنان علی ابراز برائت نمود، و از مخالفانش رازگشایی کرد و آنها را کافر دانست([1])، زیرا او یهودی‌الاصل بوده، و معتقد بود که یوشع بن نون وصی و جانشین موسی است، پس وقتی که مسلمان شد، این گفته را در رابطه با علی بن ابی‌طالب اعلام کرد.([2])
این چیزی است که بزرگان رافضه براساس آن شناخته می‌شوند. مثلاً ابن بابویه قمی ‏به تثبیت و نگارش عقاید شیعه در قرن چهارم پرداخته و می‏گوید: آنها معتقد بودهاند به اینکه هر پیامبری دارای یک نفر وصی و معاون بوده است که به فرمان خدا به او وصیت شده است([3])و بیان می‌کند که تعداد اوصیاء یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده است(.[4]).
همانگونه که مجلسی درروایات خود ذکر کرده که: علی آخرین وصی است ([5])، در یکی از عنوان‌های الکافی این فصل آمده است: «امامت، عهد و پیمانی است از طرف خدا که از یکی به دیگری رسیده است»([6]). و نیز آمده است: «خداوند متعال و پیامبر صلی الله علیه و سلم بر امامت یک یک ائمه نص صریح نهاده اند»([7]) و مجموعه‌ای از روایت‌هایی که آنها را دلایل انکار ناپذیر به حساب می‏آورند که شک و تردید بدانها راهیاب نیست. به همین خاطر، شیخ آنها مقداد حلی ـ ت 821 هجری ـ یادآور شده که شخص سزاوار امامت در نزد آنها باید از طرف خداوند متعال و رسولش معرفی شده باشد، نه هر شخصی که مورد اتفاق واقع شود([8]). محمد حسین آل کاشف‌الغطاء، یکی از مراجع معاصر شیعه ی اثنی عشری می‏گوید که: امامت همچون نبوّت منبعی الهی است، پس همانگونه که خداوند متعال از میان بندگانش هر کس را که بخواهد برای نبوّت و رسالت برمی‌گزیند و او را با معجزه‌ای تأیید می‌کنند که به منزله نصی از طرف خدا بر اوست، بدین‌سان خداوند متعال هر کس را که بخواهد برای امامت انتخاب می‌کند و پیامبرش را به نص گذاشتن برای او دستور می‌دهد و بعد از خود، وی را به عنوان امامی‏ برای مردم منصوب کند([9]).
همانگونه که می‌بینیم در نزد آنها، مفهوم امامت همچون مفهوم نبوّت است، یعنی همانگونه که خداوند متعال از میان انسان‌ها، پیامبران را برمی‌گزیند، ائمه را هم انتخاب می‌کند و بر آنها نص صریح می‌گذارد، خلق را از آنها آگاه می‌سازد، به وسیله ی آنها اقامه حجت می‌کند، با معجزات آنها را تأیید می‌کند، کتاب‌ها را بر آنها نازل می‌کند و به آنها وحی می‌فرستد، هر چه می‏گویند و میکنند به فرمان و وحی خداوند متعال است، یعنی امامت همان نبوّت است و امام همان پیامبر است و تغییر و تفاوت فقط در اسم آنها است، از این رو، مجلسی گفته است: برداشت کردن تفاوت میان پیامبر و امام از آن روایت‌ها خالی از اشکال نیست!، سپس میگوید: دلیل و توجیهی را برای عدم توصیف آنها به نبوّت نمی‌شناسیم جز رعایت خاتم‌الانبیاء و عقل‌ ما به این نمی‌رسد که میان نبوّت و امامت فرقی باشد.([10]) این سخن آنها درباره ی مفهوم امامت است، امّا در رابطه با نقد و ردّ سخن شیعه همین کافی است که برای اثبات مدعای خود هیچ سند و مرجعی جز ابن سبأ یهودی ندارند.([11])
 


منزلت و جایگاه امامت نزد آنها و حکم کسی که آن را انکار کند 
امامت نزد اهل سنّت از آن اصول دینی نیست که مکلّف باید آنها را بداند، همانگونه که جمعی از اهل علم مقرر کرده اند([12]). امّا امامت در نزد شیعه ی رافضه مقام دیگری دارد؛ در کافی روایت‌هایی وجود دارد که امامت را به عنوان بزرگترین ارکان اسلام قرار می‌دهد. کُلینی با سند خود از ابو جعفر روایت کرده که گفت: اسلام بر پنج پایه بنا نهاده شده است: «نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ چیزی مانند امامت موردتوجه و اهمیت قرار نگرفته است، مردم آن چهار پایه را برگرفته، و این یکی ـ یعنی ولایت ـ را ترک گفتند».([13])
شما ملاحظه می‌کنید که آنها شهادتین را از ارکان اسلام ساقط کرده اند، و به جای آنها ولایت را قرار داده اند و آن را از جمله بزرگ‌ترین ارکان حساب کرده اند، همانگونه که از این سخن آنها چنین بر می‏آید که هیچ چیزی به ‏اندازهی امامت مورد توجه و اهمیت قرار نگرفته است، همانگونه که روایت دیگر آنها بر آن دلالت دارد و متن روایت فوق در آن ذکر شده و در آخر این مطلب را می‏افزاید: گفتم (یعنی راوی): در میان این پنج پایه کدامیک از همه برتر است؟ گفت: ولایت از همه برتر و افضل‌تر است.(.[14])
مجلسی می‌گوید: شکی در این نیست که ولایت و اعتقاد به امامت ائمه و اذعان کردن به آنها، از جملة اصول دین است و از همه اعمال بدنی بافضیلت‌تر است، زیرا امامت کلید همه آنهاست.([15])
مظفر کهیکی از علمای معاصر آنهاست، می‌گوید: معتقدیم که امامت اصلی از اصول دین است و ایمان جز با اعتقاد بدان کامل نمی‌شود، در ارتباط با آن جایز نیست که از پدران و خانواده و مربیان تقلید کنیم هر چند که بزرگ باشند، بلکه باید در ارتباط با آن با نظر و استدلال عمل کنیم، همانگونه که در توحید و نبوّت نظر لازم است([16])، بلکه روایت‌هایشان از این هم پا را فراتر نهاده وگفته اند: پیامبر صلی الله علیه و سلم ولایت علی و ائمه بعد از او را بیشتر از آنچه که او را به فرائض سفارش کرد، بالا برد.([17])
این روایت‌های شیعه ی رافضی و امثال آنها در کُتب شیعه ی رافضیه، ضامن قرار دادن امامت به عنوان حَکم و داور بر ایمان یا کفر انسان است و مسلمان را به خاطر کوچک‌ترین اختلاف با شیعه ی امامیه در اعتقاد به امامت در معرض اتهام کفر قرار دهند و از همین روی، بعضی از علمای بزرگ شیعه ی امامیه چه قدیم و چه جدید را دیده‌ایم که به این حقیقت تلخ تصریح می‌کنند.
ابن بابویه قمی‏ در رساله ی (الاعتقادات) می‌گوید: اعتقاد ما درباره کسی که امامت امیرالمؤمنین علی را انکار کند، این است که او همچون کسی است که نبوّت همه ی پیامبران را انکار کرده است و درباره کسی که به امامت امیرالمؤمنین اقرار می‌کند ولی امامت ائمه بعد از وی را انکار می‌کند، این است که وی به منزله ی کسی است که نبوّت همه پیامبران ـ جز نبوّت محمد صلی الله علیه و سلم ـ را پذیرفته است.([18])
یوسف بحرانی در فرهنگ خود (الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة)، می‌گوید: کاش می‌دانستم که چه تفاوتی میان کسی که به خداوند متعال و رسولش کفر ورزیده و کسی که به ائمه کفر ورزیده، وجود دارد؟ در حالیکه ثابت است امامت یکی از اصول دین است.([19])
مجلسی می‌گوید: بدان که اطلاق کردن لفظ شرک و کفر بر کسانی که معتقد به امامت حضرت علی و ائمه ـ از فرزندان او ـ نیستند و دیگران را بر آنها تفضیل و برتری می‌دهند، نشان می‌دهد که آنها برای همیشه در آتش دوزخ باقی خواهند ماند.([20])
ابن مطهر حلّی گفته است: امامت لطف عام و نبوّت یک لطف خاص است. چون این امکان وجود دارد که زمان از وجود پیامبر زنده خالی باشد، ولی امکان خالی بودن زمان از وجود امام زنده وجود ندارد و از سوی دیگر انکار کردن آن لطف عام (یعنی امامت)، بدتر از انکار کردن آن لطف خاص می‌باشد(که نبوّت پیامبران است).([21])
بنابراین او کسی را که به ائمه آنها ایمان نمی‌آورد، از یهود و نصاری هم کافرتر می‌داند و بر این اساس، چنین نتیجه گرفته که زمانه از امام خالی نخواهد شد و این خود اشاره‌ای است بهایمان به وجود امام غایب که رافضیه انتظارش را می‌کشند. همان امامی‏که حتی طوایفی از شیعه آن را انکار کرده اند و علمای محقق نسبت ‌شناس و آگاه به تاریخ ثابت کرده اند که وی اصلاً به دنیا نیامده است. امّا به نظر این شیخ رافضی انکار کردن او از کفر هم بزرگ‌تر است.([22])
آخوند بزرگ جناب شیخ مفید اتفاق‌نظر آنها را در این زمینه که مستوجب تکفیر امت اسلام است، نقل می‌کند و می‌گوید: امامیه بر این اتفاق نظر دارند که هر کسی امامت یکی از ائمه را انکار کند و اطاعت لازم‌ الاجرای او را که خداوند متعال مقرر کرده، انکار نماید، چنین شخصی کافر و گمراه و سزاوار آن است که برای همیشه در آتش دوزخ باقی بماند([23]). این مسأله کار را به جایی رسانده که نعمت‌الله جزایری رافضی انفصال و جدا شدن شیعه امامیه را از مسلمانان، به علت قضیه امامت اعلان کند و بگوید: خدا و پیامبر و امام شیعه با خدا و پیامبر و امام آنها یکی نیست ؛ زیرا آنها می‌گویند: خدای ما همان کسی است که محمد صلی الله علیه و سلم پیامبر اوست و خلیفه و جانشین آن پیامبر ابوبکر است و ما به این خدا و این پیامبر قایل نمی‌شویم، بلکه می‌گوییم: خدایی که جانشین پیامبرش ابوبکر است، خدای ما نیست و آن پیامبر هم پیامبر ما نیست.([24])
بنابراین امامت از دیدگاه آنان هم ‌طراز و همسان نبوّت یا از آن بالاتر است و امامت اصل دین و قاعده ی اساسی آن می‌باشد، به همین خاطر، حکم شیعه اثنی عشری علیه کسی که امامت یکی از ائمه دوازده‌گانه را انکار می‌کند، به عنوان تکمیل‌کننده این غلو و اغراق و افراط به کفر و جاودانه ماندن در آتش دوزخ صادر شده و این حکم همه گروه‌های مسلمانان را به لعن و ارتداد اختصاص داده اند جز شیعه ی دوازده امامی، بنابر این تکفیر آنها این دسته‏ها را در برمی‏گیرد:
 
1- تکفیر صحابه بزرگوار رضی الله عنهما
کتاب‌های رافضی سرشار از لعنت‌، نفرین ‌و تکفیر علیه کسانی که خداوند متعال از آنها راضی شده و آنها هم از او خشنود شدند، می‏باشد یعنی مهاجران، انصار، اهل بدر، بیعت رضوان و همه اصحاب دیگر و در این میان تنها عده ی انگشت ‌شماری از این لعن و تکفیر در امان مانده اند. این مسأله بعد از منتشر شدن کتابهای رافضیه از جمله مسائلی درآمده که با تقیه نمی‌شود آن را بپوشانند([25])، چنانکه از میان اهل علم و علمای فرقه شناس کسانی بر این مسأله در نزد شیعه ی امامیه، اطلاع حاصل کرده اند. قاضی عبدالجبار میگوید: امامیه به این باور رسیده است که امامت دوازده امام، نص روشن و آشکار است که اگر کسی آن را انکار کنند کافر می‌شود و تکفیر وی واجب است، به همین خاطر صحابه ی پیامبر صلی الله علیه و سلم را کافر دانسته اند([26]). و مشابه این مفهوم را عبدالقاهر بغدادی گفته است: «امّا امامیه، در حقیقت اکثریت آنان([27]) گمان برده اند که صحابه بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم مرتد شدند، به استثنای علی و پسرانش که تعدادشان بر سیزده نفر می‌رسد».([28])
و مرحوم ابن تیمیه می‌گوید: رافضه می‌گوید: مهاجرین و انصار آن نص صریح را کتمان ساختند، در نتیجه بجز تعداد قلیلی که کمتر از بیست نفر بودند کافر شدند. سپس می‌گویند: ابوبکر و عمر و امثالشان همواره منافق بوده اند. گاهی می‌گویند: بلکه ایمان آورد ند، سپس کافر شدند. و کتاب‌های اثنی عشری می‌گویند: صحابه به خاطر خلافت ‌پذیری ابوبکر، به جز سه نفر، همگی مرتد شدند. و بعضی از روایت‌های آنها، سه یا چهار نفر دیگر را تا امامت علی، اضافه می‌کنند تا آن مجموعه به هفت نفر برسد و بیشتر از این نمی‌افزایند، شیعه اخبار وروایات مربوط به این افسانه را در کتاب‌های معتبرشان دست به دست کرده اند، آنها این مطلب را در اوّلین کتاب تألیف آشکار شده ی شیعه که کتاب سلیم بن قیس بود ثبت کردند، سپس کتاب‌های آنها یکی پس از دیگری به تقریر و اشاعه ی این مطلب پرداختند، که در رأس آنها (الکافی) قرار دارد که از میان کتاب‌های مرجع چهارگانه آنها موثق‌ترین کتاب است و سپس (رجال‌الکشی) ([29]) که در کُتُب رجال حرف اوّل را می‌زند، و دیگر مصادر آنها این مطلب را نوشتهاند و ابلاغ کردهاند([30]). به اذن خداوند متعال، در ارتباط با موقف و موضع شیعه ی رافضه دربارة صحابه به طور مفصل سخن خواهیم گفت.
 
2- تکفیر اهل بیت توسط رافضیه
روایت‌هایی که حکم تکفیر و ارتداد آن جمع سمبلیک و منحصر به فرد را صادر می‌کند و فقط هفت نفر ـ آن هم اگر خیلی مایه بگذارند ـ را از میان آنها استثناء می‌کنند، هیچ کدام از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و سلم را در میان این هفت نفر به ذکر نشده، به استثنای یکی از روایات که فقط علی را در ضمن آنها ذکر می‌کنند و آن روایت فضیل بن یسار از ابوجعفر است که او گفت: مردم همه به جاهلیّت برگشتند جز چهار نفر: علی، مقداد، سلمان و ابوذر. گفتم: پس عمار چه؟! گفت: اگر تو کسانی را می‌خواهی که دستخوش هیچ شک و شبهه‌ای نشده اند، پس همین سه نفر هستند.([31])
بنابراین حکم به ارتداد در این عبارت‌ها شامل صحابه و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم اعم از همسرانش و نزدیکانش، می‌باشد، در حالی که بنیانگذار آن گمان می‌برد که هواخواه و طرفدار اهل بیت رسولالله صلی الله علیه و سلم است، پس آیا این دلیل روشن نیست بر این که تشیع صرفاً پوششی است برای اجرای اهداف پلید بر ضد اسلام و پیروانش، و بنیان‌گذاران چنین روایت‌هایی دشمنان صحابه و خویشاوندان (پیامبر صلی الله علیه و سلم ) بوده اند؟!([32])
این در حالی است که شیعه رافضه تعدادی از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و سلم را به طعن و تکفیر اختصاص داده اند مانند عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم که حتی گفته اند: این گفته خداوند متعال دربارة او نازل شده است :
{ وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلا (٧٢)} (اسراء
/ 72).
و هركس در اين ( جهان ) كور ( دل و گمراه ) باشد ، در آخرت كورتر و گمراه‌تر خواهد بود . ( چرا كه وجود اخروي انسان ، درخت روئيده از دانه زندگي دنيوي او است ).
و مانند پسرش عبدالله بن عباس معروف به حبر‌الامه(دانشمند امت اسلامی) و ترجمان القرآن (مترجم قرآن) که خاصتاً به او لعن فرستاده اند، وی را عقب ‌مانده ی ذهنی تصور کرده اند([33])، همانگونه که در (الکافی) و(رجال‌الکشی) آمده است که گفته :«خدایا دو پسر فلانی را لعنت کن، و چشمهایشان را نابینا ساز! همانگونه که قلبهایشان را نابینا ساخته‌ای و کوری چشم‌های آنها را به عنوان دلیل و نشانه‌ای بر کوردلی آنها قرار بده!» ([34]) شیخ شیعه حسن مصطفوی در شرح این دعا می‌گوید: منظور ازآن دو، عبدالله و عبیدالله بن عباس می‌باشند.([35])
حقد و کینه و خشم شیعه اثنی عشری دختران پیامبر صلی الله علیه و سلم را هم درنوردیده و همه را تحت‌الشعاع دایره ی تکفیر قرار می‌دهند، بلکه بعضی‌ها بر این عقیده اند که پیامبر صلی الله علیه و سلم جز فاطمه اصلاً دختری نداشته است.([36])
پس آیا کسی که نظرش درباره ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و دخترانش این چنین است، واقعاً رسول خدا را دوست دارد؟!([37]).
این در حالی است که نویسنده (الکافی) در روایت‌هایش بر این مطلب تأیید کرده که هر کس به دوازده امام ایمان نیاورد کافر است، اگرچه علوی و فاطمی‏باشد([38]). این سخن در حقیقت شامل تکفیر صحابه و افراد بعد از آنها از جمله آل و اصحاب هم می‌شود زیرا آنها اندیشه ی اثنی عشری را که برای نخستین بار در سال (260 هـ) پدید آمد نشناخته اند، همانگونه به تکفیر امّهات المؤمنین همسران بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و سلم پرداخته اند و هیچ کدام از آنها را از این تکفیر مستثنی نساخته اند و عجیب آنکه با شدت هر چه تمام‏‌تر حملات توهین‌آمیز، لعن، نفرین و تکفیر([39]) خود را متوجه عایشه و حفصه رضی الله عنهما می‌نمایند.([40])
مجلسی مرجع بزرگ رافضه بابی را تحت عنوان (باب احوال عایشه و حفصه) باز کرده که در آن هیفده روایت را ذکر کرده ([41]) و بقیه روایات را به بابهای دیگر ارجاع داده است.([42]) شیعه در آن روایات رسول خدا صلی الله علیه و سلم را در رابطه با اهل بیت و خانواده ی گرامیش به شدت مورد اذیت و آزار قرار داده اند، حتی کسی را که خداوند متعال از بالای هفت آسمان وی را بی‌گناه و پاک و مبراء از تهمت معرفی کرد (یعنی مادر عزیر مؤمنان عایشه ی صدیقه دختر صدیق) به فاحشه‌گری متهم کردند. در تفسیر قمی([43]) که اصل اصول تفاسیر آنها به شمار می‌رود تهمتی زننده و بسیار زشت بر ایشان وارد کردهاند که مقتضی تکذیب قرآن کریم است.
ابن کثیر ـ رحمه الله ـ در تفسیر سوره ی نور گفته است: عامه ی اهل علم اجماع دارند که اگر کسی به عایشه ناسزا بگوید و به او تهمت فاحشه ‌بزند، آن هم بعد از این برائتی که در این آیه در مورد ایشان ذکر شد او کافر است، زیرا چنین کسی با قرآن از در لجاجت و قلدری درآمده است([44]).
قرطبی میگوید: پس هر کسی که به خاطر آنچه که خداوند متعال عایشه را از آن مبرا کرده است، به او ناسزا بگوید، البته خداوند تعالی را تکذیب کرده و کسی که خداوند متعال را تکذیب کند کافر است.([45])
 
3- تکفیر خلفای مسلمین و حکومت‌های آنان
در دین امامیه، هر حکومتی غیر از حکومت امامیه ی رافضی باطل است و صاحب آن ظالم و طاغوتی است که به جای خداوند متعال عبادت می‌شود، هر کسی که با او بیعت کند در حقیقت غیر خدا را عبادت می‌کند. کلینی این معنی را در چندین باب به اثبات رسانده اند، مانند باب (کسی که ادعای امامت می‌کند ولی اهلیّت و شایستگی آن را ندارد و کسی که ائمه یا بعضی از آنها را انکار کند و کسی که امامت را برای کسی ثابت کند که لایق آن نیست) و در رابطه با آن، دوازده حدیث([46]) را از ائمه خودشان- به ادعای آنها- ذکر کرده است، و نیز باب (کسی که تسلیم خداوند متعال می‌شود بدون امامی ‏از طرف خداوند متعال منصوب شده باشد) راکه در آن پنج حدیث روایت کرده را آورده است([47]). همه خلفای مسلمانان ـ به استثنای علی و حسن رضی الله عنهما ـ بر حسب گمان‌شان، طاغوت و استبدادی می‌باشند اگرچه به سوی حق دعوت کنند و نسبت به اهل بیت نیکی ‌کرده و دین خداوند متعال را بر پا دارند، زیرا آنها می‌گویند: هر پرچمی‏که قبل از پرچم قائم (که به گمانشان همان مهدی است که انتظارش را می‌کشند) برافراشته شود، صاحب آن طاغوت است([48]). شارح الکافی گفته است: اگرچه صاحب آن پرچم به سوی حق فرا بخواند([49]). جناب مجلسی این روایت را طبق معیارهای([50]) خودشان، صحیح([51]) دانسته است.
 
4- دار الکفر خواندن ممالک اسلامی‏
در روایت‌های آنها بسیاری از بلاد مسلمانان به دشنام و ناسزاگویی و تکفیر اهل آنها به طور مشخص، تخصیص یافته است و از میان سرزمین‌های اسلامی، خاصتاً مناطقی را ذکر می‌کنند که بیشتر به اسلام پایبند و بیشتر از سنّت پیروی می‌کنند. به همین خاطر، به کفر اهالی مکه و مدینه در قرون مفضله(سه قرن اوّل اسلام) تصریح کرده اند. آنها در دوران جعفر صادق درباره ی اهل مکه و مدینه می‌گفتند: اهل شام بدتر از اهل روم هستند «یعنی بدتر از مسیحیان می‌باشند» و اهل مدینه بدتر از اهل مکه هستند و اهل مکه آشکارا به خدا کفر می‌ورزند ([52]). گفته اند: اهل مکه علناً به خدا کفر می‌ورزند، اهل مدینه از اهل مکّه آنهم هفتاد برابر کثیف‌تر هستند.([53]) پر واضح است که اهل مدینه ـ به خصوص در قرون مفضله ـ به حدیث و آثار رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیشتر از سایر مناطق تمسک و اقتداء می‌کردند و اهل مدینه همواره متمسّک به مذهب مالکی بودند و تا اوایل سده ی ششم هجری یا قبل و یا بعد از آن، به آن منسوب می‌شدند، بعداً رافضیان مشرق به سوی آنها روان شدند و مذهب بسیاری از آنها را فاسد و تباه ساختند([54]). نیز درباره ی مصر و اهالی آن گفته اند: فرزندان مصر بر زبان حضرت داود صلی الله علیه و سلم لعنت شدند، در نتیجه خداوند آنها را به شکل بوزینه و خوک‌ درآورد([55]). همین که خداوند متعال از بنی‌اسرائیل عصبانی شد آنها را وارد مصر ساخت و همین که از آنها راضی شد آنها را از مصر به سوی جایی دیگر، خارج ساخت.([56])
گفته اند: بدترین سرزمین‌ها مصر است، و آنجا زندان کسانی از بنی‌اسرائیل است که خداوند متعال بر آنان خشم گرفته است.([57]) همچنین گفته اند: قصد مصر کنید امّا نخواهید که در آن مکث کنید، زیرا دیوثی را به ارمغان می‌آورد. در نزد آنها چندین روایت در ذم مصر و ناسزاگویی([58]) به اهالی آن و برحذر بودن از ساکنان آن آمده است و این روایات را – به دروغ - به رسول خدا صلی الله علیه و سلم و محمد باقر و علی باقر نسبت داده اند. رأی و نظر رافضیه درباره ی مصر آن هم در دوران‌های شکوفایی اسلام اینگونه است. مجلسی هم در توضیح این نصوص و روایات می‌گوید: در آن زمان‌ها، مصر به بدترین سرزمین‌ها تبدیل شد، زیرا اهالی آن، به بدبخت‌ ترین و کافرترین مردمان مبدل گشتند([59]). و بعید نیست که این عبارت‌ها به نحوی تعبیر باشد از کینه و خشم رافضه بر مصر و اهالی آن، به علت سقوط حکومت برادرانشان اسماعیلی‌های عبیدی به دست راد مرد اسلام صلاح‌الدین ایّوبی، همان کسی که سرزمین کنانه را از پلیدی آنها پاک ساخت و گرنه این سخنان ظالمانه درباره ی مصر و اهالی آن کجا و آن بابی که امام مسلم در صحیحش تحت عنوان (باب وصیت پیامبر صلی الله علیه و سلم به اهل مصر) ([60]) باز کرده، کجا؟! در نزد آنها مذمّت و نکوهش بسیاری از سرزمین‌های اسلامی‏و اهالی آن، آمده است.([61])
از سرزمین‌های مسلمانان موردی استثناء نشده، مگر آن سرزمینی که قایل به مذهب آنها باشد و البته که چنین سرزمینی در آن زمان‌ها کم بوده است، حتی از آنها نقل شده است که گفته اند: خداوند متعال ولایت ما را بر اهالی سرزمین‌های اسلامی‏عرضه کرد، هیچکدام آن را قبول نکردند جز کوفه.([62])
 
5- قاضیهای مسلمین
روایت‌های شیعه قاضیهای مسلمانان را به عنوان طاغوت‌ها و سرکشان قلمداد می‌نماید، زیرا به گمانشان، آنها با امامت باطل ارتباط دارند.
در الکافی آمده که از عمر بن حنظله روایت شده که گفت: درباره ی دو نفر از هم‌کیشان ما که میان آنها درباره ی نسیه یا میراث منازعه‌ای رخ داده است و آنها برای رفع نزاع به سلطان یا قضات مراجع می‌کنند، از ابوعبدالله رضی الله عنه سؤال کردم و گفتم که آیا این کار حلال است؟! گفت: هر کس که در مسأله‌ای حق یا باطل، داوری را پیش آنها ببرد در حقیقت، داوری را صرفاً پیش طاغوت برده است، و آنچه که به نفع او حکم داده می‌شود، برایش حرام (و نوعی رشوه) است، اگرچه حق ثابت او باشد، زیرا او به حکم طاغوت حقش را گرفته در حالیکه خداوند متعال به کافر شدن به طاغوت([63]) دستور داده و فرموده است:
{ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِيدًا (٦٠)} (نساء / 60).
مي‌خواهند داوري را به پيش طاغوت ببرند ( و حكم او را به جاي حكم خدا بپذيرند ؟ ! ) . و حال آن كه بديشان فرمان داده شده است كه ( به خدا ايمان داشته و ) به طاغوت ايمان نداشته باشند . و اهريمن مي‌خواهد كه ايشان را بسي گمراه ( و از راه حق و حقيقت بدر ) كند.
این روایت در رابطه با قاضیان دوران جعفر صادق حکم می‌دهد، همانگونه که از اسناد دادن روایتشان به جعفر، چنین به نظر می‌آید. پس وقتی که این نظرشان درباره ی قاضیان مسلمان در آن قرون مفضله (قرون برتر) است، درباره ی نظر آنها به افراد بعد از آنها چه فکر می‌کنید؟!([64]).
 
6- ائمه و علمای مسلمانان
شیعه ی رافضی از اینکه نزد اساتید بزرگ مسلمانان و علمای آنها زانوی شاگردی بزنند و از آنها علم بیاموزند به شدت خودداری کرده اند و آنها را همچون ملل اهل شرک به حساب آورده اند. از هارون بن خارجه نقل است که گفت: به ابوعبدالله گفتم: ما پیش آن مخالفان (اهل سنّت) می‌آییم و از آنها حدیثی را می‌شنویم که حجت ما بر آنها خواهد شد. (آیا این کار اشکالی دارد یا نه؟) گفت: به سراغ آنها نرو و چیزی از آنها نشو! خدا آنها را لعنت کند! و ملت‌های مشرک آنها را لعنت کند([65]). در الکافی آمده است: سدیر از ابوجعفر نقل کرده که گفت: کسانی را به تو نشان می‌دهم که در راه دین خدا سنگ‌اندازی و مانع تراشی می‌کنند.؟! سپس به ابوحنیفه و سفیان ثوری ـ در آن زمان ـ نگاه کرد که در مسجد حلقه‌وار نشسته بودند. آنگاه گفت: آنها بدون اینکه از طرف خداوند متعال هدایتی و یا کتاب روشنی دریافت کرده باشند، در راه دین مانع ایجاد می‌کنند، ای کاش آن پلیدها در خانه ‏هایشان می‏نشستند (و دست از تبلیغ بردارند) و مردم به جستجو بپرازند و کسی پیدا نکنند که در مورد خدا و پیامبرش به آنها اطلاعات بدهد، تا وقتی که به سراغ ما آیند که آن وقت ما، در ارتباط با خداوند متعال و رسولش به آنها خبر می‌دهیم.([66])
ابن تیمیه ـ رحمه الله ـ دیدگاه شیعیان رافضی را نسبت به سلف، گذشتگان امت، ائمه، انصار و کسانی که به نیکویی از آنها پیروی کردند، خداوند متعال از آنها راضی شد و آنها از او راضی شدند، بیان کرده است وبیان کرده که آنها اکثریت توده‌های امّت محمّد صلی الله علیه و سلم اعم از متقدمین و متأخرین را کافر دانسته اند. آنها هر کس را که معتقد به عدالت و دادگری ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه و مهاجرین و انصار باشد، یا از آنها خشنود باشد، همانگونه که خداوند متعال از آنها خشنود شد، یا برای آنها طلب آمُرزش کند همانگونه که خداوند متعال فرمان به طلب آمُرزش کردن برای آنها داده؛ کافر می‌دانند. لذا ناماوران و علمای طراز اوّل امت اسلام همچون سعید بن مسیب، ابو مسلم خولانی، ویس القرنی، عطاء بن ابی رباح، ابراهیم نخعی، و مالک، اوزاعی، ابوحنیفه، و حمادبن زید، و حماد بن سلمه، ثوری، شافعی، احمدبن حنبل، فضیل بن عیاض، ابوسیلمان دارانی، معروف کرخی، جنیدبن محمّد، سهل بن عبدالله تُستری و دیگر علمای اسلام را کافر می‌دانند و معتقدند که کفر اینها از کفر یهود و مسیحیان غلیظ‌تر است! زیرا در نزد ایشان، آنها کفار اصلی هستند، ولی اینها مرتدّ می‌باشند. با اجماع کفر ارتداد از کفر اصلی غلیظ‌تر و تندتر است ،... تا اینکه گفت: و بیشتر محققان شیعه – از دیدگاه آنها محقق هستند- معتقدند که ابوبکر و عمر و اکثر مهاجران و انصار، و همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم مانند عایشه و حفصه، و سایر ائمه مسلمین و عامه ی آنها به اندازه ی یک چشم به هم زدن هم به خداوند متعال ایمان نیاورده اند، زیرا در نظر آنها ایمانی که کفر به دنبالش می‌آید، از اساس باطل است و حتی بعضی از آنها عقیده دارند که آلت پیامبر صلی الله علیه و سلم که با عایشه و حفصه تماس جنسی برقرار کرده حتماً آتش آن را لمس خواهد کرد تا از همبستری با زنان کافر ـ بنا به گمان آنها ـ پاک شود؛ زیرا تماس و همبستری کافر حرام است.([67])
آیا این تکفیر عمومی‏ و فراگیر که کسی از آن نجات نیافته است، نیازی به نقد دارد؟! در حقیقت بطلان آن واضح‌تر از آن است که بیان شود، و دروغ بودن آن آشکارتر از آن است که کشف شود. تکفیر امت اسلامی‏هم همان دنباله ی تکفیر صحابه است، علت هم یکی است و تفاوتی نمی‌کند، چون طبیعی است کسی که نسبت به صحابه ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم حقد و کینه می‌ورزد و به آنها ناسزا می‌گوید و آنها را کافر می‌داند، بر همه امت اسلامی‏کنیه و حقد بورزد و آنها را کافر بداند. همانگونه که یکی از گذشتگان فرموده است: «سینه ی کسی آکنده از حقد و کینه نسبت به یکی از اصحاب نمی‌شود، مگر اینکه نسبت به مسلمانان، سینه‌اش حقد و کینه ی بیشتری پیدا می‌کند».([68])
پس وقتی که او از ابوبکر، عمر، عثمان، اهل بدر و بیعت رضوان و مهاجرین و انصار راضی نشده در حالیکه آنها در اوج فضیلت و احسان بوده اند، آیا بعد از این حاضر است که از افراد بعد از آنها راضی شود؟! اساس این دیدگاه این است که رافضیه مدعی هستند صحابه بزرگوار آن نص امامت علی را انکار کرده اند و ما به زودی بطلان آن نص را با دلایل عقلی و نقلی و با امور متواتر و معلوم ـ به لطف خداوند متعال ـ بیان خواهیم کرد. و هر آنچه که بر باطل بنا نهاده شود، قطعاً باطل است.
در واقع اینکه آنها نسل صحابه را محکوم به ارتداد می‌کنند، خود جلوه‌ای روشن و واضح بر بطلان و بی‌پایگی مذهب شیعه از اساس است([69]). به همین خاطر است که احمد کسروی ایرانی که دراصل شیعه است، گفته است: امّا اینکه گفته اند مسلمانان بعد از مرگ پیامبر صلی الله علیه و سلم مرتد شده اند، نشان‌دهنده گستاخی و جرأت آنها برای دروغ گفتن و بهتان‌سازی است. گوینده حق داشت که بگوید: آخر چگونه مرتد شدند در حالیکه آنها اصحاب پیامبر صلی الله علیه و سلم بودند و در زمانی که دیگران او را تکذیب کردند، آنها به وی ایمان آوردند و از او دفاع کردند و در دوران خلافت ابوبکر متحمل اذیت و آزار شدند، آیا به خاطر او از دینشان مرتد می‌‌شوند؟! کدام یک از این دو مسأله آسان‌ترین احتمال است؟! اینکه آیا یک یا دو مردی را که دارای اهدافی پست و فاسد هستند تکذیب کنم بهتر است یا اینکه ارتداد چند صد نفر از مسلمانان مخلص و فداکار را تکذیب کنم؟! پس به ما جواب دهید اگر جوابی دارید؟!([70])
پروردگار عزتمند در قرآن کریم، اصول عقاید و حقایق آنها را بیان کرده است، و قرآن بیان‌کننده و روشنگر همه چیز است. خداوند متعال فرموده است:
{ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ (٨٩)}  (نحل / 89)
و ما اين كتاب ( آسماني ) را بر تو نازل كرده‌ايم كه بيانگر همه‌چيز ( امور دين مورد نياز مردم ) و وسيله هدايت و مايه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان ( به نعمت جاويدان يزدان ) است
خداوند متعال در حالیکه کتابش را توصیف می‌کند به اینکه در موضوعی که دین بر آن اقامه می‌شود، هیچ فروگذار نکرده است، میفرماید :
{ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (٣٨)} (انعام / 38):
در كتاب ( كائنات ) هيچ چيز را فروگذار نكرده‌ايم ( و همه‌چيز را ضبط و به همه چيز پرداخته‌ايم . بگذار تكذيب‌كنندگان هرچه مي‌خواهند بكنند )
اگر مسأله اینگونه است، انسان مسلمان درباره ی سند این عقیده سؤال می‌کند؟! زیرا کتاب عظیم اسلام یعنی قرآن کریم، بارها درباره ی نماز و روزه و زکات و حج سخن می‌گوید، امّا درباره ی شأن ائمه اثنی عشریه، یا اینکه بعد از پیامبر صلی الله علیه و سلم چه کسی امام است، سخنی نمی‌گوید، به رغم آنکه امامت ـ همانگونه که نظریه ی شیعه رافضه می‌گوید ـ بزرگ‌ترین رکن دین است؟! آیا این شگفت‌انگیز و تعجب‌آور نیست که می‌بینیم قرآن جزئیات مربوط به چگونگی وضو گرفتن را ذکر می‌کند، و انواع خوراکی‌ها و مشروبات حرام را دسته‌بندی می‌کند، یک بار از جهاد سخن می‌گوید و بار دیگر از صلح و آشتی، به بحث و بررسی مسائل اخلاقی می‌پردازد؛ ولی عمداً امامت اثنی‌عشری را نادیده می‌گیرد، آن هم امامتی که آل کاشف العظاء آن را توصیف می‌کند به اینکه: «همچون نبوّت، منصبی الهی است». این نصوص قرآنی با وضوح هر چه تمام‌تر گواهی داده اند به اینکه قرآن در رابطه با مسأله‌ای که انسان‌ها بدان نیاز دارند، فروگذار و کوتاهی نکرده است، پس چگونه قضیه ی امامت را که شیعه ی امامی‏قائل به وجود نص صریح در مورد آن هستند از قلم می‌اندازد و آن را برای علمای شیعه باقی می‌گذارد تا خود، آن را شکل‌دهی کرده، نشانه ‏های آن را مشخص کنند، با وجود آنکه نص بر ائمه – به ادعای خودشان - از طرف خداست نه از طرف آنها!([71]).


[1]- الانتصار للصحب و الآل، ص 48.
[2]- رجال‌الکشی، ص 101؛ المقالات و الفرق قمی، ص 20.
[3]- رجال‌الکشی، ص 101؛ اصول الشیعه (2/792).
[4]- عقاید الصدوق، ص 106.
[5]- همان.
[6]- بحارالانوار (39/342).
[7]- اصول کافی (1/227).
[8]- النافع یوم الحشر، ص 47.
[9]- اصول الشیعه و اصولها، ص 58.
[10]- بحارالانوار، (26، 82).
[11]- اصول شیعه امامیه (2/794).
[12]- غایة المرام، آمدی، ص 363، اقتصاد، غزالی، ص 143.
[13]- اصول کافی (2/18)، شماره 3.
[14]- همان منبع (2/18).
[15]- مرآة العقول (7/102).
[16]- عقاید امامیه (ص 102).
[17]- بحارالانوار (23/69).
[18]- الاعتقادات، ص 103، و سپس حقیقت را دیدم، محمدالخضر، ص 127.
[19]- الحدائق‌الناصرة (18/153).
[20]- بحارالانوار (23، 390).
[21]- الالفین، ص 3، اصول شیعه امامیه، (2/867).
[22]- اصول شیعه امامیه (2/867).
[23]- المسائل‌المفید، و مجلسی در بحار (8/366) این مورد را از او نقل کرده است.
[24]- انوار النعمانیه (2/279).
[25]- اصول شیعه امامیه (2/868).
[26]- شرح اصول خمسه، ص 761.
[27]- ملاحظه می‌کنیم که عبدالقادر این مذهب را بر همه امامیه تعمیم نمی‌دهد.
[28]- الفرق بین الفرق، ص 321.
[29]- رجال‌الکشی، ص 6، 7، 8، 9 و 11.
[30]- اصول شیعه امامیه (2/780).
[31]- تفسیر عیاش (1/199)، برهان (1/319)، تفسیر صافی (1/389)، اصول شیعه امامیه (2/891).
[32]- اصول شیعه امامیه (2/891).
[33]- اصول کافی (1/247).
[34]- رجال‌الکشی، ص 52.
[35]- اصول شیعه امامیه (2/892).
[36]- کشف‌العضاء، جعفر نجفی، ص 5، اصول شیعه (2/892).
[37]- اصول شیعه امامیه (2/892).
[38]- اصول کافی (1/372-374).
[39]- اصول کافی (1/300)، رجال کشی، ص 57-60.
[40]- اصول شیعه امامیه (2/893).
[41]- بحارالانوار (22/227-247).
[42]- بحارالانوار (22/245).
[43]- تفسیر قمی‏(2/377).
[44]- تفسیر ابن کثیر (2/289-290)، الصارم المسلول، ص 50.
[45]- تفسیر قرطبی (12/206).
[46]- الکافی (1/372-374).
[47]- منبع سابق (1/374-376).
[48]- کافی با شرح مازندرانی (12/371)، بحارالانوار (125/113)، اصول شیعه امامیه (2/896).
[49]- اصول شیعه امامیه (2/896).
[50]- مرآة العقول (4/378).
[51]- اصول شیعه امامیه (2/896).
[52]- اصول کافی (2/409).
[53]- منبع سابق (2/410).
[54]- فتاوی (20/299، 300).
[55]- بحارالانوار (60/208)، تفسیر قمی، ص 596.
[56]- تفسیر عیاشی (1/304)، برهان (1/456).
[57]- تفسیر عیاشی (1/305)، برهان (1/457).
[58]- بحارالانوار (60/211)، اصول شیعه (2/900).
[59]- بحارالانوار (5/208).
[60]- مسلم (2/2970).
[61]- بحارالانوار (60/206)، اصول الشیعه، (12/901).
[62]- مرجع سابق.
[63]- اصول شیعه امامیه (2/902)، اصول کافی (1/67).
[64]- اصول شیعه امامیه (2/901).
[65]- این لقب بر اهل سنت گفته می‌شود، و بعضی اوقات هر مخالفی را در بر می‌گیرد.
[66] - اصول الکافی(1/392-393)؛ اصول الشیعة 2/905
[67]- مجموع الفتاوی (28/1/261، 262).
[68]- الأبانة، ابن بطه، ص 41.
[69]- اصول شیعه امامیه (2/916).
[70]- شیعه و شیعه گری احمد کسروی ص 66، اصول شیعه (2/916).
[71]- « ثم أبصرت الحقیقة »، محمد سالم، ص 130.



به نقل از: سيره أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه و شخصيت و عصر او، تألیف: دكترعلي محمد محمد صلابی




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال قتادة رحمه الله: «إن هذا القرآن يدلكم على دائكم ودوائكم، فأما داؤكم فالذنوب وأما دواؤكم فالاستغفار». "جامع العلوم والحكم " (ص : 415). و قتاده رحمه الله فرمود: «این قرآن برای شما درد و دوای شما را بیان کرده، درد شما گناه است و دوای آن استغفار و طلب مغفرت الهی است».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 16348
دیروز : 5614
بازدید کل: 8806507

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010