Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از پيامبر صلى الله عليه و سلم وارد شده است كه: "كان صلى الله عليه وسلم يضع يده اليمنى على اليسرى" (روايت مسلم 401)، يعنى: "پيامبر صلى الله عليه و سلم (هنگام نماز) دست راستش را روى دست چپش قرار ميداد".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>عصمت

شماره مقاله : 2421              تعداد مشاهده : 325             تاریخ افزودن مقاله : 15/5/1389

عصمت
شيعه معتقدند که ائمه از همان کودکي، بلکه از بدو تولد تا پايان عمر معصوم بوده‌اند، و بر اين باورند که ائمه غيب مي‌دانند و هيچ اشتباه کوچک يا بزرگي از آنها سر نمي‌زند، اين چيزي است که در کتابهايشان به آن تصريح شده و گذشتگان و آيندگانشان بدان معتقد بوده و خواهند بود، و امروز هيچ کسي از شيعيان منکر اين عقيده نيست. ولي سخنان علي -رضي الله عنه- با عقيده به عصمت امامان در تضاد است:

1- او در دعايي که آن را بسيار تکرار مي‌کرد، مي‌فرمايد: «الحمد لله الذي لم يصبح بي ميتًا ولا سقيمًا... ولا مأخوذًا بأسوأ عملي... ولا مرتدًا عن ديني، ولا منكرًا لربي...، ولا ملتبسًا عقلي، أصبحت عبدًا مملوكًا ظالمًا لنفسي... اللهم إِني أعوذ بك أن أفتقر في غناك، أو أضل في هداك،... اللهم إِنّا نعوذ بك أن نذهب من قولك، أو أن نفتن عن دينك، أو تتابع بنا أهواؤنا دون الهدى الذي جاء من عندك»[1].

«ستايش خدايي را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بي‌آنکه مرده يا بيمار باشم... و مرا به کيفر بدترين کاري که از من سرزده است، مواخذه ننمود... و نه مرا از دينش روي‌گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانيد... و نه عقلم را از دست داده‌ام... . در حالي روز را آغاز مي‌کنم که بنده‌اي بي‌اختيار و بر خود ستمکارم ... بار خدايا! به تو پناه مي‌آورم از اينکه در سايه بي‌نيازي تو، تهي‌دست باشم. و يا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم ... بار خدايا به تو پناه مي‌آوريم از اينکه از فرموده تو بيرون روم و يا از دين تو منحرف گرديم، يا از هواهاي نفساني خود پيروي کنيم و از هدايتي که از سوي تو آمده است پيروي نکنيم».

به اين عبارات نگاه کنيد: «بدترين کاري که از من سرزده است»، «بر خود ستمکارم»، (و در ميان رهنمودت گمراه گردم)، (از سخنت فراتر روم)، (از دين تو منحرف شوم)، «از هواهاي نفساني خود پيروي کنيم...». آيا فرد معصومي که اشتباه نمي‌کند و برخورد ستم نمي‌نمايد و بيم آن نمي‌رود که دچار لغزش شود و يا مقداري از آيين الهي منحرف شود، اينگونه دعا مي‌کند؟!

اگر پاسخ مثبت است، پس امام دعاي بيهوده مي‌کند، که هرگز چنين نيست، و اگر پاسخ منفي است، پس او معصوم نيست. آيا معصوم از گمراهي و هواي نفس مي‌ترسد؟! بعضي مي‌گويند: خداوند آنان را پاک نموده و به آنها ولايت تکويني بخشيده است! اما چنين سخني با فرموده‌هاي امام -رضي الله عنه- همخواني ندارد.

2- وقتي معصوم از سوي خدا به راه درست راهنمايي ‌شود، نيازي به رأي و نظر مردم ندارد. و شيعه مي‌گويند: شوري اعتباري ندارد، امّا علي -رضي الله عنه- مي‌گويد: «أعينوني بمناصحة خليّة من الغش، سليمة من الريب، فوالله إِني لأولى الناس بالناس». «مرا با خيرخواهي و نصيحت صادقانه ياري کنيد. سوگند به خدا که از همه مردم، به رأي و مشورت مردم سزاوارترم»[2].

آيا معصوم از مردم مي‌خواهد که او را نصيحت کنند؟! و بالاتر از اين، از مردم مي‌خواهد که صادقانه او را نصيحت کنند؟! و او را فريب ندهند، چون او انسان است و ممکن است نصيحت ديگران و افرادي که با تظاهر به خيرخواهي او را پند مي‌دهند، وي را فريب دهد، چنان که در ادامه بيان خواهد شد.

3- به دعاي زيبا و بي‌نظير او بنگريد که چنين مي‌فرمايد: «احشرنا في زمرته، غير خزايا ولا نادمين، ولا ناكبين ولا ناكثين، ولا ضالين ولا مضلين ولا مفتونين». (بارخدايا! ما را با او حشر بفرما بدون آن که رسوا و پشيمان باشيم، بدون آن که منحرف و عهدشکن و گمراه باشيم، بدون آن که ديگران را گمراه کنيم و يا دستخوش فتنه قرار بگيريم»[3].

با اينکه امام -رضي الله عنه- از زمره‌ي ده نفري است که به بهشت مژده داده شده‌اند، اما او به اين مژده تکيه نمي‌کند، بلکه همواره از خدا مي‌ترسد، از اين رو هراسان است که مبادا دچار فتنه گردد و به همين علت در اين دعا از خداوند مي‌خواهد که او را بر دين ثابت‌قدم و استوار گرداند.

4- او به يارانش مي‌گويد: «فلا تكفوا عن مقالة بحق، أو مشورة بعدل، فإِني لست في نفسي بفوق أن أخطئ، ولا آمن ذلك من فعلي، إِلا أن يكفي الله من نفسي ما هو أملك به مني، فإِنما أنا وأنتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره، يملك منا ما لا نملك من أنفسنا، وأخرجنا مما كنا فيه إلى ما صلحنا عليه، فأبدلنا بعد الضلالة بالهدى، وأعطانا البصيرة بعد العمى».

«از گفتن سخن حق و مشورت عادلانه دريغ نورزيد، زيرا ممکن است اشتباه کنم، مگر آن که خدا مرا از آن نگه دارد، چون من و شما بندگاني هستيم که در اختيار پروردگاريم و خداوند چنان بر ما تسلّط دارد که ما خودمان بر خود چنين تسلطي نداريم. خداوند ما را از وضعيت و حالتي که در آن قرار داشتيم، بيرون آورد و به آنچه که موجب صلاح بود راهنمايي کرد، و بعد از گمراهي، به ما هدايت بخشيد، و بعد از آن که از ديدن حقيقت ناتوان بوديم، به ما بصيرت و بينايي عطاء کرد»[4].

الف - امام از يارانش مي‌خواهد که نسبت به او خيرخواهي نموده و او را نصيحت کنند، و از مشورت و پيشنهاد به او دريغ نورزند، زيرا او يک انسان است: گاهي اشتباه مي‌کند و گاهي کارش درست است.

ب- به فرموده‌ي وي بنگريد که مي‌فرمايد: «ممکن است اشتباه کنم مگر آن که...» آيا چيزي هست که بيشتر از اين بر معصوم‌نبودن او دلالت کند. او مي‌گويد: «ممکن است اشتباه کنم و امکان اشتباه در مورد من منتفي نيست». همه اين گفته‌ها بر اين دلالت دارد که ايشان از يک انسان بلندمرتبه‌تر نيست: نه آفرينش طبيعي او فراتر از آفرينش انسان است، و نه عصمت الهي او را از يک انسان فراتر برده داده است.

ج- در اين فرموده ايشان تأمل کنيد که مي‌فرمايد: «و بعد از گمراهي، به ما هدايت بخشيد و بعد از آن که از ديدن حقيقت ناتوان بوديم، به ما بصيرت و بينايي عطاء کرد».

5- و پايان در نامه‌اي که به يکي از يارانش نوشته است، چنين مي‌فرمايد: «وأنا أسأل الله بسعة رحمته، وعظيم قدرته على إِعطاء كل رغبة، أن يوفقني وإِياك لما فيه رضاه، من الإِقامة على العذر الواضح إِليه وإِلى خلقه، ومن حسن الثناء في العباد، وجميل الأثر في البلاد، وتمام النعمة، وتضعيف الكرامة، وأن يختم لي ولك بالسعادة والشهادة، إِنا إِلى الله راغبون، والسلام على رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- الطيبين الطاهرين».

«و از رحمت بيکران و قدرت بي‌پايان خدا که قادر به اعطاي هر خواسته‌ايست، مسئلت مي‌نماييم که به ما توفيق دهد تا در جهت رضايت او گام برداريم، و خدا و مخلوقاتش از ما خرسند باشند. و در ميان بندگان و آبادي‌ها نام نيکي از خود به جا بگذاريم. و از خداوند مي‌‌خواهم که نعمت خويش را بر ما کامل بگرداند و کرامت و عزت ما را چند برابر نمايد. و سرانجام ما را قرين سعادت و شهادت گرداند. ما به سوي خدا روي آورده‌ايم و درود خدا بر پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- و آل پاکش باد»[5].

خواننده عزيز! در اين جملات تأمل کن که مي‌فرمايد: «و سرانجام ما را ...». او با ترس و اميد خدا را مي‌خواند و دعاي او دعاي فردي است که هم اميدوار است و هم هراسناک، نه دعاي فرد معصومي که اشتباه نمي‌کند. و دعاي او با دعاي امامي که در بسياري از کتابهاي شيعه توصيف‌ است، همخواني ندارد.

6- و در نامه‌اي که به المنذر بن الجارود فرستاده است، مي‌گويد: «أما بعد: فإِنَّ صلاح أبيك غرّني منك، وظننت أنك تتبع هديه، وتسلك سبيله، فإِذا أنت فيما رقّي إلي عنك لا تدع لهواك انقيادًا... ومن كان بصفتك فليس بأهل أن يسدّ به ثغر»[6].

«اما بعد: از آن جا که پدرت فردي صالح و درستکار بود در مورد تو فريب خوردم و گمان بردم که تو از رهنمود او پيروي مي‌کني و راه او را در پيش مي‌گيري، اما اطلاعاتي که درباره تو به من رسيده است بيان مي‌کند که از هواي نفس خويش پيروي مي‌کني... . و فردي مانند تو صلاحيت ندارد که با او، خلائي پر شود». اين نامه نشانگر اين است که علي -رضي الله عنه- در مورد اين مرد اشتباه کرده بود، و فريب ظاهر باوقار او را خورده و گمان برده بود که او همانند پدرش مي‌باشد و از او پيروي مي‌کند. ناآگاهي به واقعيت حال منذر، علي -رضي الله عنه- را فريب داد و نه الهام و نه وحي، هيچکدام دست او را نگرفتند و او را از ارتکاب چنين اشتباهي مصون نساختند[7].

و هرگاه گروهي او را مدح و ستايش مي‌کردند، مي‌فرمود: «اللهم إِنك أعلم بي من نفسي، وأنا أعلم بنفسي منهم، اللهم اجعلني خيرًا مما يظنون، واغفر لي ما لا يعلمون».

«بار خدايا! تو مرا بهتر مي‌شناسي، و من خودم را بهتر از آنها مي‌شناسم. بار خدايا! مرا از آنچه گمان مي‌برند، بهتر بگردان، و آنچه را که در من هست و آنها نمي‌دانند، بيامرز»[8].

بايد بپرسيم که «بهتر از آنچه آنها گمان مي‌برند» يعني چه؟ و چرا امام از خدا مي‌خواهد که او را بيامرزد؟!

و همچنين است دعاي بزرگي که امام در آن مي‌فرمايد: «اللهم إِني أعوذ بك من أن تحسن في لامعة العيون علانيتي، وتقبح فيما أبطن لك سريرتي، محافظًا على رياء الناس من نفسي بجميع ما أنت مطلع عليه مني، فأبدي للناس حسن ظاهري، وأفضي إِليك بسوء عملي، تقربًا إِلى عبادك وتباعدًا من مرضاتك».

«بارخدايا! از اينکه ظاهرم در چشم مردم خوب باشد و آنچه در درون دارم، زشت باشد، و فقط ظاهرم را براي مردم حفظ کنم و به مردم ظاهري خوب ارائه دهم، در حالي که کار بد انجام مي‌دهم، و از اينکه خودم را به بهاي دوري از رضايت تو، به بندگانت نزديک گردانم، به تو پناه مي‌آورم»[9].

اميدوارم اين جملات خواننده را به تأمل وادارد.

و همچنين امام-رضي الله عنه- مي‌فرمايد: «ما أهمني أمر أمهلت بعده، حتى أصلي ركعتين وأسأل الله العافية».

«هر کار مهمّي که برايم پيش مي‌آيد، دو رکعت نماز مي‌‌خوانم و از خداوند، عافيت و سلامتي را مي‌جويم»[10].

خوانندة عزير! اميدوارم در اين فرموده امام -رضي الله عنه- تأمل نمايي، از اين سخن برمي‌آيد که امام -رضي الله عنه- انساني‌ همانند ساير انسانهاست: ناراحت و غمگين مي‌شود، اتفاقات پيرامونش بر او پوشيده مي‌ماند، زيرا او غيب نمي‌داند، ناگواري‌ها او را سرگردان مي‌نمايند؛ چون که او معصوم نيست، و به يارانش مي‌گويد: «وأما حقي عليكم فالوفاء بالبيعة، والنصيحة في المشهد والمغيب..».

«حق من بر شما اين است که به بيعتي که با من نموده‌ايد، وفادار باشيد، و هم در حضور و هم در نبود من، خيرخواهم باشيد...»[11].

براي اثبات عدم عصمت اين صحابي بزرگوار -رضي الله عنه-، دلايل روشن‌تري هم لازم است؟!

آري مطلبي مستدل‌تر، که بيش از اين کلمات بر معصوم‌نبودن آن بزرگوار -رضي الله عنه- دلالت مي‌کند، وجود دارد که اندکي بعد به آن خواهيم پرداخت.

7- وصيت:

وصيت علي به فرزندش حسن توصيه مهمي است و به خاطر همين اهميت، خواستم که در پايان موضوع عصمت آن را ارائه دهم، چون که اين وصيت يک امام به امامي ديگر و وصيت پدري به فرزندش، و طبق نظريه شيعه وصيت معصومي به معصوم ديگر است. در وصيّت آمده است:

1- «من الوالد الفان، المقر للزمان، المستدبر العمر، المستسلم للدهر، الذامّ للدنيا، الساكن مساكن الموتى، الظاعن عنها غدًا. إِلى المولود المؤمّل ما لا يدرك، السالك سبيل من قد هلك، غرض الأسقام، ورهينة الأيام، ورميّة المصائب، وعبد الدنيا، وتاجر الغرور، وغريم المنايا، وأسير الموت، وحليف الهموم، وقرين الأحزان، ونصب الآفات، وصريع الشهوات، وخليفة الأموات».

«از پدري که عمرش را به پايان رسانده و روزگارش را سپري نموده، دنيا را نکوهش مي‌کند، و اينک در مسکن مرده‌ها سکني گزيده و فردا از آن کوچ خواهد کرد، به فرزندي که به چيزي اميد بسته که بدان نخواهد رسيد، و راه کساني را در پيش گرفته است که هلاک شده‌اند، به فرزندي که بيماري‌ها او را نشانه گرفته‌اند، و او گرد روزهاست، و بلاها و مصائب او را هدف قرار داده‌اند و او بنده دنيا و تاجر کالاي فريبنده آن است، و اسير مرگ و هم‌پيمان ناراحتي‌ها و همراه غمها و در معرض آفت‌هاست و شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند و جانشين مردگان است»[12].

اين مقدمه وصيتي بود که پدري به فرزندش توصيه مي‌کند، بنابراين بسيار مهم است:

الف- خواننده محترم نيک بنگر و در اين عبارات بينديش «فرزندي که به چيزي اميد بسته ... و جانشين مردگان است». آيا کسي که علي او را «بنده دنيا» و «تاجر کالاي فريبنده دنيا» مي‌نامد، معصوم است.

ب- و در عبارتهايي تأمل کن که قاطعانه عصمت را رد مي‌کند: او فرزندش را «مغلوب شهوت‌ها» مي‌نامد. چگونه؟! يا اينکه امام -رضي الله عنه- سخناني مي‌گويد که خود نمي‌فهمد و بيهوده حرف مي‌زند؟!

ج- و يا اينکه هر دو معصومند، پس سخن علي اشتباه است که مي‌گويد: «شهوت‌ها او را مغلوب کرده‌اند» و شخصي که مغلوب شهوت‌هاست، نمي‌تواند معصوم باشد، و يا اينکه علي مخاطبان خود را که يکي حسن است فريب مي‌دهد و از تقيه استفاده مي‌کند و مي‌گويد: امام شما مغلوب شهوت‌هاست، اما درحقيقت معصوم است!

بنابراين بايد در اين کلام امام-رضي الله عنه- تدبّر شود، معني سخن امام-رضي الله عنه- چيست؟

2- سپس امام به وصيت خود به فرزندش ادامه مي‌دهد: «أما بعد: فإِن فيما تبينت من إِدبار الدنيا عني، وجموح الدهر عليّ، وإقبال الآخرة إِليّ، ما يزعني عن ذكر من سواي، والاهتمام بما ورائي، غير أني حيث تفرّد بي دون هموم الناس همّ نفسي، فصدّقني رأيي وصرفني عن هواي، وصرّح لي محض أمري، فأفضى بي إِلى جدّ لا يكون فيه لعب، وصدق لا يشوبه كذب، وجدتك بعضي، بل وجدتك كلّي، حتى كأن شيئًا لو أصابك أصابني، وكأن الموت لو أتاك أتاني، فعناني من أمرك ما يعنيني من أمر نفسي، فكتبت إِليك كتابي هذا مستظهرًا به إِن أنا بقيت لك أو فنيت».

«اما بعد: پشت کردن دنيا به من و فاصله‌گرفتن روزگار از من و روي‌آوردن آخرت به من، مرا از توجه به غير خود و توجه به پشت سر باز نمي‌دارد، اما وقتي غم مردم از ميان مي‌رود و تنها براي خودم غمگين مي‌شوم، فکر و انديشه‌ام با من صادقانه رفتار مي‌کند و مرا از هواي نفس دور مي‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است مي‌پردازد، آنگاه تدبّر و تفکر مرا به چيزهايي مي‌رساند که جدّي بوده و شوخي‌بردار نيستند و هيچ دروغ و کذبي به آنها راه ندارد. تو پارة تن من و بخشي از وجودم و بلکه تمام وجودم هستي، چنان که اگر بلايي به تو برسد، گويا به من رسيده است. و اگر مرگ به سراغ تو بيايد، گويا مرگ من فرا رسيده است پس همان رنجي که به خاطر خود مي‌برم، براي تو نيز مي‌برم، از اين رو اين وصيت‌نامه را برايت مي‌نويسم چه بميرم و چه زنده ماندم، تو آن را به خاطر بسپار»[13].

در فرموده علي -رضي الله عنه- خوب تأمل کنيد، او مي‌فرمايد: «اما وقتي که ... فکر و انديشه‌ام با من صادقانه رفتار مي‌کند و مرا از هواي نفس دور مي‌کند، و به صراحت به آنچه در مورد من است مي‌پردازد...».

به اين عبارات بنگريد: ناراحتي خودم، فکر و انديشه‌ام، هواي نفس من، کار من و ... .

آيا معصوم هواي نفس دارد که او را به هر سو بکشاند؟

3- «فإِني أوصيك بتقوى الله- أي بنيّ- ولزوم أمره، وعمارة قلبك بذكره، والاعتصام بحبله، وأي سبب أوثق من سبب بينك وبين الله، إِن أنت أخذت به.

أحي قلبك بالموعظة، وأمته بالزهادة، وقوّه باليقين، ونوّره بالحكمة، وذلّلـه بذكر الموت، وقرّره بالفناء، وبره بفجائع الدنيا، وحذّره صولة الدهر، وفحش تقلب الليالي والأيام، واعرض عليه أخبار الماضين، وذكّره بما أصاب من كان قبلك من الأولين.

وسر في ديارهم وآثارهم، فانظر فيما فعلوا؟ وعمّا انتقلوا؟ وأين حلّوا ونزلوا؟ فإِنك تجدهم انتقلوا عن الأحبة، وحلّوا دار الغربة، وكأنك عن قليل قد صرت كأحدهم.

فأصلح مثواك، ولا تَبِع آخرتك بدنياك، ودع القول فيما لا تعرف، والخطاب فيما لم تكلّف، وأمسك عن طريق إذا خفت ضلالته، فإِن الكفّ عند حيرة الضلال خير من ركوب الأهوال».

«فرزندم تو را به تقواي الهي سفارش مي‌کنم، و به تو توصيه مي‌کنم که از فرمان الهي اطاعت کني و با ذکر خدا، قلب خويش را آباد گرداني، و به ريسمان الهي چنگ بزني، که اگر رابطة خود را با خدا محکم و استوار نمايي هيچ رابطه‌اي محکم‌تر از رابطه تو با او نخواهد بود.

قلبت را با موعظه زنده کن و با زهد آن را بميران و با يقين آن را نيرومند، و با حکمت آن را نوراني گردان. قلبت را با ذکر مرگ، مهار و با يادآوري فنا شدن، استوار بگردان. با بلاهاي دنيا به آن مهرباني و پارسايي بياموز. آن را از ستم و تجاوز روزگار و گردش ناخوشايند شب و روز بترسان. اخبار و حکايات گذشتگان را بر قلبت عرضه کن و بلايي را که پيشينيان بدان گرفتار شده‌اند، براي آن يادآوري کن. به ديار گذشتگان برو و بنگر که چکار کرده‌اند؟ و کجا رفته‌اند؟ و در کجا اقامت گزيده‌اند؟ خواهي ديد که آنها از دوستان جدا شده‌اند و در ديار غربت سکني گزيده‌اند. گويا تو بعد از اندک زماني به آنها خواهي پيوست و يکي از آنان خواهي شد.

پس منزل نهايي‌ات را آباد کن و آخرت خويش را به دنيا مفروش. در مورد آنچه نمي‌داني، چيزي نگو. جايي که موظف به سخن گفتن نيستي، سخن مگو. و در راهي که از گمراهي آن بيم‌داري، وارد مشو، زيرا دست‌ نگاه‌داشتن در هنگام حيرت و گمراهي بهتر از سوار شدن بر [موج] خطرهاست»[14].

بياييد اندکي در اين فرموده‌هاي امام علي -رضي الله عنه- تأمل ‌کنيم:

الف- چرا معصومي، معصوم ديگري را وصيت مي‌کند، در صورتي که مي‌داند که عمل او درست است؟ و چرا علي -رضي الله عنه-، حسن -رضي الله عنه- را به تقواي الهي و اطاعت از دستورهاي خداوند توصيه مي‌کند و بعد به او امر مي‌کند، که قلبش را با موعظه زنده کند؟

آيا مگر معصوم همواره در رفتارش يک شيوه را در پيش نمي‌گيرد؟ و آيا راه او همان راهي نيست که انحراف و گمراهي به آن راه ندارد؟ و آيا مگر جزايي است که اميال و هواهاي نفساني نمي‌توانند او را به هر سويي بکشند؟... .

ب- در پاراگراف و بند اخير تأمل کنيد که او مي‌فرمايد: «منزل نهايي‌ات را آباد کن ... خطرها». و به اين ترتيب امام -رضي الله عنه- فرزندش را از فروختن آخرت به دنيا اظهارنظر در مورد چيزي که نمي‌داند، بازمي‌دارد. چگونه او مي‌تواند امام باشد و چيزي نمي‌داند؟

فکر کردن و تأمل بيشتر در اين وصيت‌نامه را به خوانندگان منصف واگذار مي‌کنم!

4- «وأمر بالمعروف تكن من أهله، وأنكر المنكر بيدك ولسانك، وباين من فعله بجهدك، وجاهد في الله حق جهاده، ولا تأخذك في الله لومة لائم.

وخض الغمرات إِلى الحق حيث كان، وتفقه في الدين، وعوّد نفسك الصبر على المكروه، ونعم الخلق التصبّر في الحق!

وألجئ نفسك في الأمور كلها إِلى إِلهك، فإِنك تلجئها إلى كهف حريز، ومانع عزيز.

وأخلص في المسألة لربك، فإن بيده العطاء والحرمان، وأكثر الاستخارة، وتفهّم وصيتي، ولا تذهبنّ عنك صفحًا، فإِن خير القول ما نفع، واعلم أنه لا خير في علم لا ينفع، ولا ينتفع بعلم لا يحقّ تعلّمه».

امر به معروف کن تا خود نيکوکار گردي، و بديها را با دست و زبانت انکار کن. بکوش تا از بدکاران دور باشي. در راه خدا آنگونه که شايسته و بايسته است تلاش کن و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش‌کننده‌اي باک نداشته باش.

به خاطر حق وارد سختي‌ها شو. دين را بياموز. خود را به صبر و شکيبايي در برابر ناملايمات و ناخوشي‌ها عادت بده که شکيبايي در راه حق عادتي پسنديده است. در تمام کارها، خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و مستحکمي دست يافته‌اي.

در دعا پروردگارت را با اخلاص بخوان، که بخشيدن و محروم‌ کردن به دست اوست و زياد استخاره کن.

وصيت مرا به درستي درياب و به سادگي از آن نگذر، زيرا بهترين سخن آن است که سودمند باشد. بدان! علمي که سودمند نباشد، خيري در آن نيست و دانشي که سزاوار يادگيري نيست سودي ندارد.

چه کلام زيبا و سنجيده‌اي!

اين فقط يک وصيت نيست، بلکه آيين زندگي است براي همه مسلمانان و براي همه کساني که در آن تفکر و تأمل مي‌کنند. آييني است که بايد با آب طلا نوشته شود.

اين جملات نگاه کنيد:

«دين را بياموز». اين جمله علم لدنّي را، که شيعه مي‌گويند ائمه از آن برخوردارند، نفي مي‌کند.

«خود را به صبر و شکيبايي در برابر ناملايمات و ناخوشي‌ها عادت بده». اين اخلاق نيک را تمرين کن و خود را به آن عادت بده. آيا فرد معصوم نياز دارد که چنين چيزي را تمرين کند و خود را بدان عادت دهد؟ يا اينکه اين امر در سرشت او وجود دارد و او بر آن سرشته شده است.

سپس فرمود: «زياد استخاره کن». اگر معصوم است و اشتباه نمي‌کند و راه راست را يافته است، پس چه نيازي به استخاره دارد؟!

در ادامه مي‌فرمايد:

5- «ورأيت حيث عناني من أمرك ما يعني الوالد الشفيق، وأجمعت عليه من أدبك أن يكون ذلك وأنت مقبل العمر ومقتبل الدهر، ذو نية سليمة، ونفس صافية، وأن أبتدءك بتعليم كتاب الله عزّ وجلّ وتأويله، وشرائع الإِسلام وأحكامه، وحلاله وحرامه، لا أجاوز ذلك بك إِلى غيره، ثم أشفقت أن يلتبس عليك ما اختلف الناس فيه من أهوائهم وآرائهم مثل الذي التبس عليهم، فكان إحكام ذلك على ما كرهت من تنبيهك له، أحبّ إلي من إِسلامك إِلى أمر لا آمن عليك فيه الهلكة، ورجوت أن يوفقك الله فيه لرشدك، وأن يهديك لقصدك، فعهدت إِليك وصيتي هذه».

«و چون هر پدر مهرباني نگران تو بودم و فکرم به تو مشغول بود، بنابراين تو را درست تربيت نمودم و تو به مرحله جواني رسيده‌اي در حالي که داراي نيت درست و وجودي پاک هستي. و کوشيدم تا قبل از هر چيز، کتاب خدا و تفسير آن را به تو بياموزم و احکام اسلام و دستورات آن و حلال و حرام آن را به تو ياد دهم و به چيز ديگري نپردازم. امّا ترسيدم که مبادا آنچه مردم در آن اختلاف کرده‌اند، بر تو مشتبه شود و فريب آن را بخوري، همان گونه که بر مردم شبهه‌ناک شد و فريب آن را خوردند، گرچه آگاه‌کردن تو را نسبت به اين امور خوش نداشتم، اما آگاه‌شدن و استوارماندنت را ترجيح دادم تا تسليم هلاکت‌هاي اجتماعي نگردي و اميدوارم خداوند تو را دريافتن راه درست، توفيق دهد و تو را به آنچه مي‌خواهي، رهنمون کند. بنابراين وصيت خود را اينگونه تنظيم کرده‌ام»[15].

الف- منظورش از اينکه «تو داراي نيت درستي هستي» چيست؟

آيا مگر نيّت‌ معصوم تغيير مي‌کند و دگرگون مي‌شود که امام علي -رضي الله عنه- او را چنين توصيف مي‌کند که «او داراي نيتي درست و وجودي پاک است»؟

ب- چرا پدرش قبل از همه چيز کتاب خدا را به او ياد مي‌دهد؟ در صورتي که هيچ کتابي به امام ياد داده نمي‌شود، زيرا امام همه علوم و دانش‌ها را کاملاً ياد دارد. آيا معصوم به معلّم نياز دارد؟!

ج- در اين جملات تأمل کنيد که مي‌فرمايد: «ترسيدم که ...». چگونه آنچه مردم در آن اختلاف مي‌کنند، براي امامي که به نص الهي منصوب شده و از انحرافات و اشتباهات معصوم است، نيز مشتبه مي‌شود و فريب آن را مي‌خورد؟!

و آنجا را بنگريد که مي‌فرمايد: «به اميد آن که خدا تو را ...».

اين فرمايشات امام -رضي الله عنه- سرشار از مفاهيم و معاني انساني است که پدري دلسوز و اندوهگين به فرزندش مي‌گويد.

6- «امام -رضي الله عنه- در ادامه مي‌فرمايد: «واعلم يا بُنيّ! أن أحبّ ما أنت آخذ به من وصيتي تقوى الله، والاقتصار على ما فرضه الله عليك، والأخذ بما مضى عليه الأولون من آبائك، والصالحون من أهل بيتك، فإِنهم لم يدعوا أن نظروا لأنفسهم كما أنت ناظر، وفكروا كما أنت مفكّر، ثمّ ردّهم آخر ذلك إِلى الأخذ بما عرفوا، والإِمساك عما لم يكلّفوا، فإِن أبت نفسك أن تقبل ذلك دون أن تعلم كما علموا، فليكن طلبك ذلك بتفهّم وتعلّم، لا بتورّط الشبهات وعلق الخصومات.

وابدأ قبل نظرك في ذلك بالاستعانة بإِلهك، والرغبة إِليه في توفيقك، وترك كل شائبة أولجتك في شبهة، أو أسلمتك إِلى ضلالة، فإِن أيقنت أن قد صفا قلبك فخشع، وتمّ رأيك فاجتمع، وكان همّك في ذلك همًّا واحدًا، فانظر فيما فسّرت لك.

وإِن أنت لم يجتمع لك ما تحب من نفسك، وفراغ نظرك وفكرك، فاعلم أنك إِنما تخبط خبط العشواء، وتتورط الظلماء، وليس طالب الدين من خبط أو خلط، والإمساك عن ذلك أمثل».

«پسرم! بدان آنچه از وصيتم را که بکارگيري‌اش را بيشتر دوست دارم ترس از خدا، انجام واجبات و پيمودن راهي است که پدرانت و صالحان خاندانت پيموده‌اند. زيرا آنان آنگونه که تو در امور خويشتن نظر مي‌کني در امور خويش نظر مي‌کردند، و همانگونه که تو درباره خويشتن مي‌انديشي، نسبت به خودشان مي‌انديشيدند، در نهايت آنچه را [تکليف] دانستند، به آن تمسک جستند و آنچه را بر آن مکلف نبودند، رها کردند. اگر نفس تو از پذيرفتن سرباز زند و خواهد چنانکه آنان بدانستند، بداند. پس تلاش کن تا درخواست‌هاي تو از روي درک و آگاهي باشد، نه آنکه به شبهات روي آوري و از دشمني‌ها کمک گيري. و قبل از پيمودن راه پاکان از خداوند ياري بجوي و در راه او با اشتياق عمل کن تا پيروز شوي و از هر کاري که تو را به شک و شبهه اندازد، يا تسليم گمراهي کند، بپرهيز.

و چون يقين کردي دلت روشن و فروتن شد و انديشه‌ات گرد آمد و کامل گرديد و اراده‌ات بر يک چيز متمرکز گشت، پس انديشه کن در آنچه برايت بيان نموده‌ام. اگر در اين راه آنچه را دوست مي‌داري، فراهم نشد و آسودگي فکر و انديشه نيافتي، بدان راهي را که ايمن نيست، مي‌پيمايي و در تاريکي، ره مي‌سپاري، زيرا کسي که اشتباه مي‌کند و در ترديد و سرگرداني مي‌افتد، طالب دين نيست و دست‌ نگه‌داشتن از اين کار بهتر است»[16].

الف- خواننده عزيز و منصف و هوشيار! در اين جملات تأمل کن: امام فرزندش را دستور مي‌دهد تا به فرائض اکتفا کند و از گذشتگان صالح و نيکو پيروي نمايد، و سپس به او مي‌گويد که هر کاري نياز به تفکر و تدبّر و انديشيدن دارد، نه اينکه منتظر الهام يا وحي بماند و نه اينکه او معصوم است و همواره کارش درست خواهد بود. سپس او را از درگيرشدن با شبهات جز با فهم و دقت و تدبّر، بازمي‌دارد.

ب- به بند دوّم سخنان او بنگر که مي‌فرمايد: «و هر آنچه تو را به شک و شبهه اندازد». شبهه همان چيزي است که درستي يا نادرستي آن و حلال‌بودن و حرام‌بودنش مشخص نيست. آيا فرد معصوم گرفتار شبهات مي‌شود؟! و اميال و هواهاي نفساني و امور ديگر او را مانند ساير مردم سرگردان مي‌کنند؟! اگر چنين نيست پس معني سخن امام -رضي الله عنه- به فرزندش چيست؟!

ج- و خوانندة عزيز! در بند آخر کلام امام -رضي الله عنه- که مي‌فرمايد: «بدان که ...»، بينديش و آن را بر عقل خود عرضه کن و با ژرف‌نگري آن را درياب تا اين کلام والا و مهم آن مرد بزرگ را خوب بفهمي.

امام -رضي الله عنه- در ادامه مي‌فرمايد:

7- «فتفهّم يا بُنيّ! وصيّتي، واعلم أن مالك الموت هو مالك الحياة، وأن الخالق هو المميت، وأن المفني هو المعيد، وأن المبتلي هو المعافي، وأن الدنيا لم تكن لتستقرّ إِلا على ما جعلها الله عليه من النعماء والابتلاء والجزاء في المعاد، أو ما شاء مما لا تعلم، فإِن أشكل عليك شيء من ذلك فاحمله على جهالتك، فإِنك أول ما خلقت به جاهلًا ثم علّمت، وما أكثر ما تجهل من الأمر، ويتحيّر فيه رأيك، ويضل فيه بصرك، ثم تبصره بعد ذلك!».

«پسرم! در وصيت من درست بينديش و بدان کسي که مرگ در اختيار اوست، زندگي نيز به دست اوست. و پديدآورنده موجودات همان ميراننده آنهاست، نابودکننده‌ همان است که دوباره زنده مي‌کند، و همان که بيمار مي‌کند، شفادهنده نيز هست. و [بدان!] که دنيا جاودانه نيست، و آنگونه که خدا خواسته، برقرار است، از عطاکردن نعمتها، انواع آزمايش، پاداش‌دادن در معاد و يا آنچه را که او خواسته و تو نمي‌داني.

اگر درباره [فهم] جهان و تحولات روزگار مشکلي براي تو پديد آمد، آن را به عدم آگاهي و جهالت خودت ارتباط ده، زيرا تو ابتدا با ناآگاهي متولد شده‌اي و سپس [علوم را] فراگرفته‌اي و چه بسيار است آنچه را که نمي‌داني و انديشه‌ات در آن سرگردان است و بينش تو به آن راه ندارد، ولي بعداً آنها را فرا مي‌گيري»[17].

در اين عبارت روشن و واضح، چند مسئله بيان شده است:

الف- امام از پسرش مي‌خواهد تا وصيت او را خوب بفهمد، يعني با تمرکز و جديت و هوشياري به کلام و گويندة آن گوش فرا دهد و سخنان او را فرا بگيرد.

ب- در اين جملات تأمل کن و با خرد و حضور ذهن و چشماني باز، مفاهيم و معاني اين عبارات را بخوان، نبايد با تقليد چشم‌هايت را ببندي، مي‌بيني که حسن -رضي الله عنه- همه چيز را نمي‌داند، و بلکه چيزهائي هستند که او آنها را نمي‌داند و از ديگران ياد مي‌گيرد: «اگر درباره جهان و تحولات روزگار مشکلي براي تو پديد آيد». معني اين جمله چيست؟ معني‌اش اين است که اموري وجود دارد که فهميدن آن براي حسن -رضي الله عنه- مشکل است و او آنها را نمي‌داند.

ج- امام علي -رضي الله عنه- به ما مي‌گويد که حسن -رضي الله عنه- مانند ساير بندگان خدا در حالي به دنيا آمده که چيزي نمي‌دانسته و سپس ياد گرفته و کم‌کم با يادگرفتن پيشرفت نموده است.

د- امام -رضي الله عنه- با اين کلمات: «چه بسيار است آنچه را که نمي‌داني»، قاطعانه عصمت را نفي مي‌کند.

ه‍- خوانندة عزيز! در اين کلام صحيح اين مرد مهربان با فرزندش تأمل کن، بنگر که مي‌فرمايد: «... و تو نمي‌داني»، «اگر درباره [فهم] جهان و تحولات روزگار مشکلي براي تو پديد آيد»، «تو ابتدا ناآگاه متولد شده‌اي و سپس [علوم] را فراگرفته‌اي»، «و چه بسيار است آنچه را که نمي‌داني و انديشه‌ات در آن سرگردان است و بينش تو به آن راه ندارد» و ... . خوانندة عزيز! منصف باش و خردي آزادانديش و انديشه‌اي منتقدانه داشته باش، و بدان که آنچه انسان را به بيراهه مي‌کشاند شبهات و اميالش مي‌باشند. نبايد تقليد راه و شيوة تو باشد، بلکه بايد تقليد را رها کني و خودت قدم پيش بگذاري، زيرا خداوند به ما عقل داده تا فکر کنيم و بينديشيم، نه اينکه تقليد کنيم و به آنچه گذشتگان ما گفته‌اند، بسنده کنيم.

8- امام-رضي الله عنه- همچنين مي‌فرمايد: «فاعتصم بالذي خلقك ورزقك وسوّاك، فليكن له تعبّدك، وإليه رغبتك، ومنه شفقتك.

واعلم يا بنيّ! أن أحدًا لم ينبئ عن الله سبحانه وتعالى، كما أنبأ عليه نبينا -صلى الله عليه وآله وسلم-، فارض به رائدًا، وإِلى النجاة قائدًا، فإِني لم آلك نصيحة، وإِنك لن تبلغ في النظر لنفسك وإِن اجتهدت مبلغ نظري لك».

«پسرم! بدان که هيچ کسي چون رسول الله -صلى الله عليه وآله وسلم- از خدا آگاهي نداشته است، رهبري او را پذيرا باش و براي رستگاري، راهنمايي او را بپذير. همانا من از هيچ اندرزي براي تو کوتاهي نکردم و تو هر چه کوشش کني، نمي‌تواني آنگونه که من تو را مي‌بينم، خودت را بشناسي»[18].

نگاه کنيد که امام -رضي الله عنه-، فرزندش را براي رستگاري به پيروي از پيغمبر -صلى الله عليه وآله وسلم- سفارش مي‌کند و بس.

9- «واعلم يا بنيّ! أنه لو كان لربك شريك لأتتك رسله، ولرأيت آثار ملكه وسلطانه، ولعرفت أفعاله وصفاته، ولكنه إله واحد كما وصف نفسه، لا يضادّه في ملكه أحد، ولا يزول أبدًا ولم يزل، أول قبل الأشياء بلا أولية، وآخر بعد الأشياء بلا نهاية، عظم أن تثبت ربوبيته بإحاطة قلب أو بصر.

فإِذا عرفت ذلك، فافعل كما ينبغي لمثلك أن يفعله في صغر خطره، وقلّة مقدرته، وكثرة عجزه، وعظيم حاجته إِلى ربه في طلب طاعته، والرهبة من عقوبته، والخشية من عقوبته، والشفقة من سخطه فإِنه لم يأمرك إِلا بحسن، و لم ينهك إِلا عن قبيح».

«پسرم! اگر پروردگارت شريکي مي‌داشت، پيامبران آن شريک نيز به سوي تو مي‌آمدند و آثار قدرتش را مي‌ديدي و کردار و صفاتش را مي‌شناختي. اما خدا، خدايي است يگانه، همانگونه که خود توصيف کرده است. هيچ کس در فرمانروايي‌اش با او نزاعي ندارد، نابودشدني نيست و همواره بوده است، اول هر چيزي است و آغاز ندارد و آخر هر چيزي است و پايان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پروردگاري او را، فکر و انديشه درک کند.

حال که اين حقيقت را دريافتي، آنچنان بکوش که سزاوار همانندهاي توست که منزلت اندک، توانايي‌ات ضعيف، ناتواني‌ات بسيار، اطاعت خدا را مشتاق، از عذابش ترسان و از خشم او گريزاني. زيرا خدا تو را جز به نيکوکاري فرمان نداده و جز از زتشتي‌ها نهي نفرموده است»[19].

از آن جا که علي بن ابي‌طالب -رضي الله عنه- اطميناني از آينده پسرش نداشت، حتي يگانگي خدا و مبادي و اصول اوليه دين را، که هر مسلماني مي‌داند، براي او بازگو کرد. و سپس به او فرمود: «حال که اين حقيقت را دريافتي» آيا فردي که معصوم است چنين چيزهايي بر او پوشيده مي‌ماند، يا اينکه حسن -رضي الله عنه- مانند هر انسان ديگري به چنين تذکّري نياز دارد، و يا اينکه کلام امام بيهوده و بي‌فايده است، که هرگز چنين نيست.

امام -رضي الله عنه- در ادامه مي‌فرمايد:

10- «يا بنيّ! اجعل نفسك ميزانًا فيما بينك وبين غيرك، فأحبب لغيرك ما تحب لنفسك، واكره له ما تكره لها، ولا تظِلم كما لا تحب أن تُظلم، وأحسن كما تحبّ أن يحسن إليك، واستقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك، وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك، ولا تقل ما لا تعلم وِإن قلّ ما تعلم، ولا تقل ما لا تحبّ أن يقال لك.

واعلم أن الإعجاب ضدّ الصواب، وآفة الألباب، فاسع في كدحك، ولا تكن خازنًا لغيرك، وإذا أنت هديت لقصدك، فكن أخشع ما تكون لربك».

«فرزندم! نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار بده، پس آنچه را که براي خود دوست داري، براي ديگران نيز دوست بدار، و آنچه را که براي خود نمي‌پسندي، براي ديگران مپسند. ستم روا مدار، همچنانکه دوست نداري به تو ستم شود. نيکوکار باش، آنگونه که دوست داري به تو نيکي کنند. آنچه را که براي ديگران زشت مي‌شماري، براي خود نيز زشت بشمار. به چيزي براي مردم رضايت بده، که براي خود مي‌پسندي. آنچه نمي‌داني نگو، گرچه آنچه را که مي‌داني، اندک است. آنچه را دوست نداري به تو نسبت دهند، درباره ديگران مگو. بدان که خود بزرگ‌بيني و غرور، مخالف راستي و افت عقل است. نهايت کوشش را در زندگي داشته باش و به فکر ذخيره سازي براي ديگران مباش. آنگاه که به راه راست هدايت شدي، در برابر پروردگارت از هر فروتني خاضع‌تر باش»[20].

مي‌خواهم اين جمله را با دقت بخوانيد: «و ستم روا مدار همچنانکه دوست نداري بر تو ستم شود... آنچه را نمي‌داني نگو».

آيا به توضيحي بيشتر از اين نياز داريم؟!

11- «واعلم أن أمامك طريقًا ذا مسافة بعيدة، ومشقّة شديدة، وأنه لا غنى لك فيه عن حسن الارتياد، وقدر بلاغك من الزاد، مع خفة الظهر، فلا تحملن على ظهرك فوق طاقتك، فيكون ثقل ذلك وبالًا عليك، وإذا وجدت من أهل الفاقة من يحمل لك زادك إلى يوم القيامة، فيوافيك به غدًا حيث تحتاج إليه فاغتنمه وحمّله إِياه، وأكثر من تزويده وأنت قادر عليه، فلعلك تطلبه فلا تجده.

واغتنم من استقرضك في حال غناك، ليجعل قضاءه لك في يوم عسرتك.

واعلم أن أمامك عقبة كئودًا، المخفّ فيها أحسن حالًا من المثقل، والمبطئ عليها أقبح أمرًا من المسرع، وأن مهبطها بك لا محالة إِما على جنة أو على نار، فارتد لنفسك قبل نزولك، ووطئ المنزل قبل حلولك، فليس بعد الموت مستعتب، ولا إلى الدنيا منصرف».

بدان! راهي پرمشقت و بس طولاني در پيش‌روي داري و در اين راه بدون کوشش بايسته، تلاش فراوان و اندازه‌گيري زاد و توشه و سبکباربودن موفق نخواهي بود. بيش از تحمل خود بار مسئوليت بر دوش منه که سنگيني آن براي تو عذاب‌آور است. اگر مستمندي را ديدي که توشه‌ات تا قيامت حمل مي‌کند و فردا که در آنجا به آن نياز داري، به تو باز مي‌گرداند، کمک‌کردن به او را غنيمت بشمار و زاد و توشه را بر دوش او بگذار و اگر قدرت مالي داري، بيشتر انفاق کن و همراه او بفرست، زيرا ممکن است دنبال آن بگردي و او را نيابي. اگر توانگر بودي و کسي از تو وام خواست، غنيمت شمار تا در روز سختي و تنگدستي به تو بازگرداند.

بدان که در پيش روي تو، گردنه‌هاي صعب‌العبوري وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگين باران است و آنکه کُنْد رود حالش بدتر از شتاب گيرنده مي‌باشد. و سرانجام حرکت، بهشت و يا دوزخ خواهد بود، پس براي خويش قبل از رسيدن به آخرت وسايلي مهيا ساز، و جايگاه خود را پيش از آمدنت آماده کن، زيرا پس از مرگ عذري پذيرفته نمي‌شود و راه بازگشتي وجود ندارد[21].

اميدوارم که در بند اخير کلام امام -رضي الله عنه- تأمل نماييد که مي‌فرمايد: «بدان که در پيش روي تو ...». امام به فرزندش حسن -رضي الله عنه- مي‌فرمايد: «کار شايسته کن تا به بهشت بروي». آيا فرد معصوم به چنين چيزي نياز دارد؟

و مي‌فرمايد: «فلرب أمر قد طلبته فيه هلاك دينك لو أوتيته...». «شايد چيزي که تو مي‌خواهي، اگر به تو داده شود سبب از دست‌رفتن دينت گردد...»[22].

چگونه فرد معصوم چيزي را از خداوند مي‌خواهد که باعث نابودي دين او مي‌شود! آيا اين امکان دارد؟!

12- «واعلم يا بني! أنك خلقت للآخرة لا للدنيا، فكن منه -الموت- على حذر أن يدركك وأنت على حال سيئة، قد كنت تحدّث نفسك منها بالتوبة، فيحول بينك وبين ذلك، فإِذا أنت قد أهلكت نفسك...».

«فرزندم! بدان که تو براي جهان آخرت آفريده شده‌اي نه براي دنيا، پس مواظب باش مرگ تو در حالي فرا نرسد که تو در همان حالت بدي بماني که هميشه مي‌گفتي که با خودت مي‌گفتي از آن توبه مي‌کنم، اما مرگ فرصت توبه را از تو گرفت. اينجاست که تو خودت را هلاک نموده‌اي...»[23].

آيا ممکن است حتي يک فرد مسلمان عادي، به هنگام مرگ در حالت بدي قرار گيرد تا چه برسد به امام معصوم؟! در غير اين صورت، چرا امام فرزندش را چنين هشدار مي‌دهد؟ آيا به نظر شما سخن امام بي‌فايده و بي‌معني است؟!

13- و از جمله چيزهايي که امام -رضي الله عنه- در وصيت خود گفت، اينکه: «من أكثر أهجر، ومن تفكر أبصر.

قارن أهل الخير تكن منهم، وباين أهل الشر تبن عنهم.

بئس الطعام الحرام، وظلم الضعيف أفحش الظلم!

إِذا كان الرفق خرقًا، كان الخرق رفقًا.

ربما كان الدواء داءً، والداء دواءً، وربما نصح غير الناصح، وغش المستنصح.

وإِياك والاتكال على المنى، فإِنها بضائع النوكى، والعقل حفظ التجارب، وخير ما جرّبت ما وعظك، بادر الفرصة، قبل أن تكون غصّة، ليس كل طالب يصيب، ولا كل غائب يثوب، ومن الفساد إِضاعة الزاد، ومفسدة المعاد، ولكل أمر عاقبة، سوف يأتيك ما قدر لك.

التاجر مخاطر، ورب يسير أنمى من كثير!».

«هرکس زياد نمود، ترک کرده مي‌شود، و هر کس انديشه کند، به حقيقت مي‌رسد.

با اهل خير و نيکي همراه باش تا از زمره آنان به حساب آيي. از بدکاران دوري کن تا از آنان شمرده نشوي.

بدترين غذا، خوراک حرام است و بدترين ستم، ستم بر ناتوان است.

هرگاه مهرباني و نرمي سبب شکاف و از هم‌گسستگي شود، شکاف و از هم‌گسستگي نرمي خواهد بود.

بعضي وقتها دارو، بيماري و مريضي است و گاهي بيماري، دارو و معالجه است.

چه بسا فردي که خيرخواه نيست، نصيحت مي‌کند و فرد نصيحت‌شده را فريب مي‌دهد.

از تکيه‌کردن بر خيال و آرزو بپرهيز، زيرا تکيه‌کردن بر آرزو سرمايه افراد نادان است.

عقل آدمي حافظ تجربه‌هاست و بهترين تجربه همان است که تو را پند مي‌دهد.

قبل از آن که فرصت به پريشان حالي تبديل شود، از آن استفاده کن.

هر جوينده‌اي به هدف نمي‌رسد و از جمله تبهکاري‌ها، ضايع‌کردن توشه و از دست‌دادن معاد است.

هر کاري سرانجامي دارد و آنچه برايت مقدر است به دست خواهي آورد.

تاجر در خطر است و چه بسا چيزهاي اندکي که خيلي با برکت‌تر از چيزهاي زياد هستند!»[24].

امام -رضي الله عنه- مي‌فرمايد: «با اهل خير و نيکي همراه باش...» و «از تکيه‌کردن بر خيال و آرزو بپرهيز...». علي -رضي الله عنه- او را از اين باز مي‌دارد که به خيال و آرزو تکيه کند و از کساني باشد که عمل نمي‌کنند و بيهوده به خدا اميدوارند، سپس به او مي‌گويد: «بهترين تجربه همان است که تو را پند مي‌دهد...» و «قبل از آن که فرصت به پريشان‌حالي تبديل شود از آن استفاده کن...».

معقول نيست چنين سخني به فرد معصومي گفته شود که وظيفة شرعي خود را مي‌داند و فراموش نمي‌کند و علم و دانش او الهي و ربّاني است!

14- «لا تتخذن عدو صديقك صديقًا فتعادي صديقك، وامحض أخاك النصيحة، حسنة كانت أو قبيحة، وتجرع الغيظ؛ فإني لم أر جرعة أحلى منها عاقبة، ولا ألذ مغبة، ولِن لمن غالظك؛ فإنه يوشك أن يلين لك، وخذ على عدوّك بالفضل، فإِنه أحد الظفرين، وِإن أردت قطيعة أخيك فاستبق له من نفسك بقية يرجع إِليها إِن بدا ذلك له يومًا ما، ومن ظنّ بك خيرًا فصدّق ظنه، ولا تضيعنَ حق أخيك اتكالًا على ما بينك وبينه، فإِنه ليس لك بأخ من أضعت حقه، ولا يكن أهلك أشقى الخلق بك، ولا ترغبنّ فيمن زهد عنك، ولا يكوننّ أخوك أقوى على قطيعتك منك على صلته، ولا تكوننّ على الإساءة أقوى منك على الإحسان، ولا يكبرنّ عليك ظلم من ظلمك، فإنه يسعى في مضرّته ونفعك، وليس جزاء من سرّك أن تسوءه».

«با دشمن دوستت، دوستي مکن چون آنگاه دوستت، دشمن تو مي‌گردد. برادرت را خالصانه و صادقانه نصيحت کن. خشم خود را فرو ببر، زيرا سرانجامي نيک ندارد. با کسي که درشتي مي‌کند، نرمي کن. چون اميد است باعث نرمش او گردي. با دشمن خويش به خوبي رفتار کن که اين خود يک پيروزي است. اگر خواستي با برادرت قطع رابطه کني، خودت را آماده کن که اگر روزي او برگردد، بتواني با او آشتي کني. اگر کسي در مورد تو گمان نيک داشت به او ثابت کن که درست پنداشته است. به خاطر رابطه‌اي که با برادرت داري، حق او را ضايع مکن چون کسي که تو حق او را ضايع کني، برادرت نيست. نبايد سبب بدبختي خانواده‌ات شوي و به کسي که مورد علاقه وي نيست، علاقه‌مند مباش. اگر برادرت در قطع رابطه‌نمودن از تو قوي است، تو در وصل و پيوستن به او قوي‌تر باش. و اگر او در بدي‌کردن با تو از تو قوي‌تر است تو در نيکي‌کردن با او از او قوي‌تر باش. و اگر کسي بر تو ستم کرد، نبايد بر تو گران آيد زيرا او خود را ضرر مي‌دهد و به تو فايده مي‌رساند. و پاداش کسي که تو را شاد نموده، اين نيست که او را ناراحت کني»[25].

سپس به نصيحت ادامه مي‌دهد و مي‌فرمايد: «استدلّ على ما لم يكن بما قد كان، فإِن الأمور أشباه، ولا تكوننّ ممن لا تنفعه العظة إِذا بالغت في إِيلامه، فإِن العاقل يتّعظ بالآداب، والبهائم لا تتّعظ إلا بالضرب.

اطرح عنك واردات الهموم، بعزائم الصبر وحسن اليقين.

من ترك القصد جار، والصاحب مناسب، والصديق من صدق غيبه، والهوى شريك العمى، وربّ بعيد أقرب من قريب، وقريب أبعد من بعيد، والغريب من لم يكن له حبيب.

من تعدى الحق ضاق مذهبه، ومن اقتصر على قدره كان أبقى له، وأوثق سبب أخذت به سبب بينك وبين الله سبحانه، ومن لم يبالك فهو عدوّك.

قد يكون اليأس إدراكًا إذا كان الطمع هلاكًا.

ليس كل عورة تظهر، ولا كل فرصة تصاب، وربما أخطأ البصير قصده، وأصاب الأعمى رشده.

أخّر الشرّ، فإِنك إذا شئت تعجلته، وقطيعة الجاهل تعدل صلة العاقل.

من أمن الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه.

ليس كلّ من رمى أصاب.

إذا تغير السلطان، تغيّر الزمان.

سل عن الرفيق قبل الطريق، وعن الجار قبل الدار».

«از آنچه اتفاق افتاده، آنچه را که اتفاق نيفتاده، استنباط کن. زيرا امور شبيه همديگرند، و از کساني مباش که اندرز نمي‌پذيرند مگر آنکه خود گرفتار شوند، زيرا عاقل از آداب، پند مي‌آموزد و چهارپايان جز با چوب و کتک پند نمي‌پذيرند. با صبر و شکيبايي و يقين ناراحتي‌ها را از خود دور کن.

هر کس ميانه‌روي را رها کرد، جفا نمود. همراه آن است که مناسب همراهي باشد، و دوست کسي است که پشت سر هم بر دوستي بماند. هواپرستي نابينايي است. و چه بسا دوري که از نزديکي بهتر است، و چه بسا نزديک و خويشي که از دور و بيگانه‌، دورتر و بيگانه‌تر است. غريب کسي است که دوستي ندارد. هرکس از حق فراتر رود در تنگنا خواهد افتاد، و هر کس به جايگاه و اندازه‌اش بسنده کرد، آنچه دارد برايش باقي خواهد ماند. و محکم‌ترين وسيله و تکيه‌گاه، رابطه‌ات با خداست، و هر کس به تو توجه نکرد، دشمن توست.

اگر طمع هلاکت باشد نااميدي درک درست است.

نبايد هر عيبي را ظاهر کرد، و از هر فرصتي استفاده کرد، و چه بسا که فرد بينا به خطا مي‌رود، و نابينا درست مي‌رود.

بدي مکن. قطع رابطه با جاهل برابر است با رابطه برقرارکردن با عاقل.

هر کس از زمانه ايمن باشد، زمانه به او خيانت مي‌کند.

و هر کس را که روزگار بزرگ نمايد، همو خوارش خواهد کرد. تير هر تيراندازي به هدف نمي‌خورد. و هرگاه پادشاه عوض شود زمانه هم عوض مي‌شود.

قبل از راه در مورد همراه بپرس.

و قبل از خانه در مورد همسايه»[26].

اين نصيحت بزرگ کاملاً براي ما توضيح مي‌دهد که ائمه معصوم نيستند و داراي علم لدنّي نمي‌باشند، و به ما مي‌گويد: نصي وجود ندارد که ائمه را از ساير بندگان جدا نمايد و مي‌گويد که آنها انسانهايي هستند همانند ساير انسانها؛ فراموش مي‌کنند، به اشتباه مي‌روند، ناداني بر آنها عارض مي‌شود، شک مي‌کنند و گاهي فريب مي‌خورند.




--------------------------------------------------------------------------------

[1]) 11/84 (208).

[2]) 7/284 (117).

[3]) 7/173.

[4]) 11/102 (210).

[5]) 17/117.

[6]) 18/54 (71).

[7]) 18/62 (73).

[8]) 18/256 (196).

[9]) 19/167.

[10]) 19/205.

[11]) 2/190.

[12]) 16/31.

[13]) 1/57.

[14]) 62 – 63.

[15]) 68.

[16]) 70 – 71.

[17]) 74.

[18]) 1/76.

[19]) 77.

[20]) 84.

[21]) 85.

[22]) 87.

[23]) 89.

[24]) 97.

[25]) 105.

[26]) 113.



از کتاب: نهج البلاغه را دوباره بخوانيم، تأليف: عبدالرحمن بن عبدالله الجميعان، ترجمه: جعفر سبحاني، 1427/1385هـ.



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

 از ابو حنيفه در مورد اختلافات و نزاع حضرت على و معاويه سؤال شد، آن حضرت گفت: اگر من نزد خداوند حضور يابم، مرا از تكاليف شرعى سؤال و پرس ميكند كه آيا انجام داده ام يا نه و از كار و بار آنها از من سؤال نخواهد كرد"

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2081
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835395

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010