|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>دعوت > روش نیکو و حکیمانه دعوت
شماره مقاله : 2607 تعداد مشاهده : 313 تاریخ افزودن مقاله : 22/5/1389
|
با روشي نيكو و حكيمانه دعوت كنيد
تأليف: دكتر يوسف القرضاوي، ترجمه: فائز ابراهيم محمد
باز هم به اين جوانان متدين نصيحت ميكنم كه: از راه و روشي كه قرآن كريم در دعوت به راه خدا و مجادله با مخالفين ترسيم نموده، پيروي كنند. اين روش در آيات پاياني سوره «النحل» به صورت خطاب به رسول خدا صلي الله عليه و سلم آمده است تا ما نيز بعد از او به هدايتش رهنمون شويم: ( أدع إلي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي أحسن ) . [ (اي پيامبر!) مردمان را با روشي حكمتآميز و اندرزهاي نيكو و زيبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ايشان به شيوة هرچه نيكوتر و بهتر گفتگو و مجادله كن! ] . از تأمل در اين آية كريمه دريافت ميشود كه فقط در امر به جدال با شيوهاي نيكو محدود نشده است، بلكه دستور داده شده كه با آن روشي كه نيكوتر و بهتر است، مجادله شود. در واقع در اينجا دو روش براي مذاكره و مناقشه عرضه گشته است كه يكي «نيكو» و ديگري «نيكوتر» از آن ميباشد، كه بر شخص مسلمان واجب است با شيوهاي كه نيكوتر و بهتر است، مجادله كند؛ زيرا اين روش، جاذب قلبهاي بيزار و فراري است و نزديككنندة وجودهايي است كه دور از هم هستند و از يكديگر فاصله گرفتهاند. از مواردي كه «نيكوتر» است، ميتوان ذكر مواضع اتّفاق و همفكري بين دو طرف جدالكننده، و رفتن از آن به مواضع اختلاف را اشاره نمود كه شايد ـ همانگونه كه خداوند ميفرمايد ـ بر آن اتّفاق حاصل آيد: ( و لا تجادلوا أهل الكتاب إلا بالتي هي أحسن إلا الذين ظلموا منهم و قولوا: آمنا بالذي أنزل إلينا و أنزل إليكم، و إلهكم و إلهنا واحد، و نحن له مسلمون ) . [ با اهل كتاب جز با روشي كه نيكوتر باشد، بحث و مجادله نكنيد مگر با كساني از ايشان كه ستم ميكنند (و از حد اعتدال در جدال، خارج شوند) و بگوييد: به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و بر شما نازل شده است، ايمان داريم. معبود ما و معبود شما يكي است، و ما تنها تسليم و فرمانبردار او هستيم ] . اما در مواضع اختلاف، حكم آن به سوي خدا در روز قيامت برميگردد و پرداختن به آن، در آن روز انجام ميگيرد: ( و إن جادلوك فقل: الله أعلم بما تعملون، الله يحكم بينكم يوم القيامة فيما كنتم فيه تختلفون ) . [ و اگر با تو به مجادله پرداختند، پس (با ايشان بحث و جدال مكن و) بگو: خدا از كارهايي كه ميكنيد، آگاهتر از هر كسي است. خداوند در روز قيامت ميان شما دربارة آنچه اختلاف ميورزيد، داوري ميكند ] . بنابراين، زماني كه اين روش مجادلة مسلمان با غير مسلمان باشد، پس جدال مسلمان با مسلمان، در حالي كه هر دو داراي وحدت عقيده و اخوت ديني هم هستند، چگونه خواهد بود؟! بعضي از برادران، بين صراحت در حق، و خشونت در روش گفتار آن، آميزش برقرار ميكنند و با شيوهاي تند و خشن سخن ميگويند، با اينكه بينشان هيچ ملازمتي وجود ندارد. اصولاً مبلّغ و دعوتگر دانا و باتجربه، كسي است كه ديگران را با نرمترين شيوه و رقيقترين عبارات دعوت ميكند، بدون اينكه هيچگونه تفريطي در مضمون آن به وجود آورد. بعد از مشاهدة واقعي پي ميبريم كه: اسلوب تند و خشن و سختگيرانه، مضمون نيك و زيباي مطالب را از بين ميبرد، و به همين جهت در حديث وارد شده است: «كسي كه امر به معروف ميكند، بايستي شيوة امركردنش نيز معروف باشد». «امام محمد غزالي» در كتاب «امر به معروف و نهي از منكر» از «إحياء العلوم الدين» ميگويد: «امر به معروف و نهي از منكر نميشود مگر اينكه در آنچه كه امر و نهي ميكند، دلسوز و مهربان، نرم و آسانگير، صبور و بردبار و فقيه و دانا باشد». از مطالب ديگري كه در همين باب ذكر ميكند، اين است كه: مردي به مجلس مأمون، خليفة عباسي وارد شد و او را امر به معروف و نهي از منكر نمود و سخنان درشتي به او گفت و با شيوهاي تند و خشن با او صحبت كرد، و اصلاً از مقامش نترسيد و چيزي باعث ترسش نشد كه براي هر مقامي، گفتار مناسبش را بگويد. لذا مأمون كه فردي فقيه و دانا هم بود، گفت: اي مرد! كمي نرمتر باش و مدارا كن! همانا خداوند كسي را مبعوث ساخت كه از تو بهتر بود، و به سوي كسي روانه نمود كه از من بدتر و شرورتر بود، اما به او امر ميكند كه با او، با آرامش و نرمش سخن بگويد. موسي و هارون، برانگيخته شدند و هر دو از تو بهتر بودند و به سوي فرعون رفتند كه او نيز از من بدتر بود، و همانگونه كه خداوند به آن دو امر فرموده بود، به او سفارش كردند: ( إذهبا إلي فرعون إنه طغي، فقولا له قولا لينا لعله يتذكر أو يخشي ) . [ به سوي فرعون برويد كه به راستي سركشي كرده است، سپس به نرمي با او سخن بگوييد، شايد متذكّر شود و بترسد ] . و اين چنين، مأمون با دلايل روشن خود بر آن مرد و خشونت و دشمنياش پيروز شد و هيچ جوابي در مقابلش نيافت. از چيزهاي ديگري كه خداوند به موسي عليه السلام ياد داد، اين بود كه دعوتش را در پيشگاه فرعون با اين گفتار نرم و رقيق شروع كند: ( فقل: هل لك إلي أن تزكي و أهديك إلي ربك فتخشي؟ ) . [ پس بگو: آيا ميل داري (از آنچه اكنون در آن هستي) رها و پاك گردي و تو را به سوي پروردگارت رهبري كنم تا تو (از او) انديشناك و بيمناك گردي؟! ] . هر كس بر گفتگوو مذاكرة موسي عليه السلام با فرعون كه در قرآن كريم آمده است، آگاه شود، ميفهمد كه موسي عليه السلام سفارش خدا را به خوبي حفظ و رعايت كرده و آن را با تمام دقّت، عليرغم تكبر و سركشي و قدرت و سلطة فرعون و هجومها و تهديدهايش، اطاعت نمود. چنانچه اين جريان در سورة «الشعراء» بيان شده است. و هر كس بخواهد از سيرت رسول خدا صلي الله عليه و سلم و سنّتش در اين مورد درس بياموزد، بايستي به رهنمودهايش توجه كند: «آسانگيري و عطوفتي كه با خشونت و سختگيري مخالف است، و رحمتي كه با قساوت منافات دارد، و نرمش و مدارايي كه زير بار درشتي و تندخويي نميرود!». آري! چگونه و چرا اين طور نباشد، در حالي كه خداوند او را چنين توصيف ميفرمايد: ( لقد جاءكم رسول من أنفسكم، عزيز عليه ما عنتم، حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم ) . [ بيگمان پيامبري از خودتان به سويتان روانه شده كه هرگونه درد و رنج و بلا و مصيبتي كه به شما برسد، بر او سخت و گران ميآيد. به شما عشق ميورزد و اصرار به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان داراي محبت و لطف فراوان و مهرباني زيادي است ] . و سيماي علاقه و پيوندش با اصحاب و يارانش را چنين ترسيم ميفرمايد: ( فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك ) . [ از پرتو رحمت الهي است كه تو با آنان نرمش نمودي، و اگر درشتخوي و سنگدل بودي، از اطراف تو پراكنده ميشدند ] . فردي از يهود، زبانش را در تحيت و سلامكردن بر پيامبر صلي الله عليه و سلم با چرندياتي آلوده كرد و به جاي «السلام عليكم» (سلام بر شما باد!)، گفت: «السام عليكم» (مرگ بر شما باد!). در اين هنگام عايشه ـ رضي اللّه عنها ـ خشمگين شد و او را به باد دشنام و ناسزا گرفت! اما رسول خدا صلي الله عليه و سلم در جوابش كلمة «السلام» را بر آن اضافه نكرد و فقط فرمود: «و عليكم!» (بر خودتان باد!). سپس به عايشه ـ رضي اللّه عنها ـ فرمود: «خداوند، مدارا و نرمي را در تمام امور دوست ميدارد»؛ يعني خداوند در امر دين و دنيا، چه در گفتار و چه در عمل، نرمش و عطوفت را دوست ميدارد. و از همان عايشه ـ رضي اللّه عنها ـ روايت شده كه فرمود: «خداوند، مهربان و آسانگير است و مهرباني و آسانگيري را دوست ميدارد، و بر نرمش و آسانگيري ميبخشد آنچه را كه بر خشونت و تندخويي نميخشد». باز هم از عايشه ـ رضي اللّه عنها ـ روايت شده كه فرمود: «مدارا و نرمش با هر چيزي همراه شود، آن را زينت و زيبا ميسازد، و اگر از هر چيزي جدا شود، آن را معيوب و ناقص و زشت ميسازد». با اين عموميتي كه آمده، شامل همه چيز ميشود. از جريربن عبداللّه رضي الله عنه نيز چنين روايت شده كه: «رسول خدا صلي الله عليه و سلم را شنيدم كه ميفرمود: هر كس مدارا و رقّت و نرمخويي را حرام كند، تمام خوبيها و نيكيها را حرام كرده است!». پس چه مجازات و كيفر شديدي بايد داشته باشد، آن كسي كه با حرامكردن يك خوبي، تمام خوبيها را حرام ميكند!! من به همين مقدار از نصوص بسنده ميكنم؛ چون كه براي اقناع فرزندانم ـ كساني كه راه تهاجم و خشونت را در پيش گرفتهاند ـ كافي ميدانم تا از راه و روش خشونتآميز، به راه حكمتآميز و اندرزهاي نيكو برگردند و ثابتقدم باشند..
ـ نكاتي چند در آداب دعوت و گفتگو: دوست دارم در اينجا، نكاتي چند درباره آداب دعوت و گفتگو به خاطر اهميت ويژهاي كه دارند، يادآوري كنم و آن اينكه: اولاً: واجب است حق پدري و مادري و احترام به آنها رعايت شود، و جايز نيست با پداران و مادران، همچنين با برادران و خواهران، با ادعاي اينكه چون گناهكار و عاصي يا بدعتگذار و منحرف هستند، برخوردي درشت و خشن نمود. اين امر به هيچوجه باعث آن نميشود كه حقوقشان، خصوصاً حق والدين در نرمش قول و گفتار با آنها از بين برود: ( و إن جاهداك علي أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا) . [ هرگاه آن دو، تلاش و كوشش كنند كه چيزي را شريك من قرار دهي كه كمترين آگاهي از بودن آن سراغ نداري، از ايشان پيروي نكن، (ولي در عين حال) با ايشان در دنيا هميشه به طرز شايسته رفتار كن ] . در اين آيه، بحث از گناهي بزرگتر از شرك به ميان آمده و آن اينكه تلاش و كوشش جهت كشاندن و انحراف مؤمن به شرك ميباشد؛ حال اين گناه هر چند از طرف پدر و مادر هم باشد و آن دو، گناهي بزرگتر از شرك هم انجام دهند، خداوند در اين صورت از اطاعت آنها نهي ميكند، اما در عين حال، به نيكي و خوشرفتاري با ايشان امر ميفرمايد و نشان ميدهد كه گناهان هر چقدر هم بزرگ باشند، باعث نميشود كه حق پدري و مادريشان رعايت نشود. خداوند فرد را از اطاعت والدين در اين مورد بازميدارد، و به نيكرفتاري و مصاحبت با آنها، به شيوهاي شايسته و پسنديده امر ميفرمايد. هر كس بحث و گفتگوي ابراهيم عليه السلام با پدرش را در قرآن كريم ـ در سورة مريم ـ بخواند، چگونگي آداب فرزندان در دعوت پدران را، ولو اينكه مشرك هم باشند و به شرك هم دعوت كنند و اصرار داشته باشند، خواهد ديد. پس اگر پدر و مادر، مسلمان باشند و حتّي نافرماني كنند و مخالفت هم نمايند، حقشان چگونه خواهد بود؟! ثانياً: حق سن، و بزرگي و كوچكي آن را مراعات كنند و به آنها احترام بگذارند و نبايد بين آن فرق و جدايي اندازند.. شايسته نيست با بزرگ همچون كوچك سخن بگويند و با پيران همچون جوانان رفتار نمايند، به پندار اينكه اسلام همة مردم را مساوي و يكسان ميداند! اين فهم غلط و نادرستي از آن مساواتي است كه خواسته شده است؛ يعني مساوات و برابري در كرامت و انسانيت و حقوق عموميشان كه تمامي انسانها در آن برابرند، و هيچگونه منافاتي با حقوق ويژهاي كه رعايتش واجب است ندارد؛ مثل: حقوق خويشاوندي، همسري، همسايگي، ولايت امر و غيره. از آداب اسلام است كه: كوچك به بزرگ احترام بگذارد، همچنانكه واجب است بزرگ به كوچك مهرباني كند.. در حديث نبوي آمده است: «از ما نيست كسي كه كوچك ما را نبخشد، با او مهربان نباشد، بزرگ ما را احترام نگذارد و عالم و دانشمند ما را نشناسد»، و اين يعني اينكه لازم است حقّشان را بشناسد. «از ما نيست!».. به راستي چه چيزي از اين بيزاري شديدتر است؟! هر كس، هر چقدر هم بخواهد آن را تأويل كند! در حديثي ديگر آمده است: «احترام و گراميداشت كسي كه موهايش سفيد شده است، از اجلال و بزرگداشتهاي خداوند متعال است». ثالثاً: حق سابقهداران را حفظ و مراعات كنند. كساني كه سابقهاي در دعوت خدا و تعليم مردم و كارهاي نيك و شايسته دارند، و يا در نصرت دين خدا امتحاني نيكو پس داده و به خوبي جهاد كردهاند، شايسته نيست فضيلت و سابقهشان انكار، و يا به خاطر آشكارشدن نشانههاي پيري و ضعف و سستي و بيحالي، بعد از جواني و نيرو و نشاط و فعالبودنشان، و يا به دليل تفريط و بيكاري، بعد از استقامت و پايداريشان، به ايشان طعنه زده و از آنها عيبجويي شود؛ زيرا خير و نيكي سابقهاي كه در جهادشان دارند، ذخيرهاي در حساب و پساندازي برايشان محسوب ميشود كه ميتواند برايشان شفاعت و وساطت كند. من اين را همين طور از طرف خودم نميگويم، بلكه اين چيزي است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم در شأن «حاطببن أبي بلتعة» قرار داد؛ زماني كه گامهايش به چيزي كه شبيه خيانت است، لغزيد: در زمان فتح مكّه به مشركين قريش نامهاي نوشت و آنان را از هدف و نقشة پيامبر صلي الله عليه و سلم و تعداد لشگرش كه براي فتح مكّه تجهيز شده بود، خبر داد؛ عليرغم خواست پيامبر صلي الله عليه و سلم كه شديداً علاقه داشت اين حركت، مخفي بماند و كاملاً محرمانه صورت بگيرد... در اين هنگام چيزي كه عمربن خطّاب رضي الله عنه گفت، اين بود: «بگذاريد اي رسول خدا! تا گردنش را بزنم؛ چون اين مرد نفاق كرده و قطعاً منافق است!». اما پيامبر صلي الله عليه و سلم در جواب عمر رضي الله عنه چنين فرمود: «شما چه ميدانيد! خداوند بر نيت اهل بدر آگاه است و فرموده: هر كاري كه خواستيد، انجام دهيد؛ چون من، شما را ميبخشم!». در اينجا سابقة اين مرد و جهادش در روز بدر ـ روزي كه مؤمن و منافق از هم جدا و شناخته شدند ـ پيامبر صلي الله عليه و سلم را بر آن داشت كه عذرش را بپذيرد، و باعث شد كه به سخن اصحابش، اين چنين در مورد تمام كساني كه در واقعة بدر شركت داشتهاند، سخن بگويد..
به نقل از: نصيحتهـاي پـدرانـهبـه جوانـان اسـلام،تأليف: دكتر يوسف القرضاوي، ترجمه: فائز ابراهيم محمد، نشر احسان، نوبت چاپ: اول ـ 1379
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|