|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > آزاد کردن غلامان
شماره مقاله : 2637 تعداد مشاهده : 315 تاریخ افزودن مقاله : 23/5/1389
|
آزاد كردن غلامان
اذيت و آزار قريش بر رسولخدا صلی الله علیه و سلم و يارانش، موازي با گسترش دعوت اسلام در مكه، افزايش يافت و به نهايت خشونت بر ضد مسلمانان و بهويژه مسلمانان ضعيف و بيكس رسيد. قريشيان، آزار و شكنجهي مسلمانان را شديد و سخت كردند تا بلكه اهل اسلام را از عقيده و ايمانشان برگردانند و آنان را مايهي عبرت ديگران قرار دهند و در عين حال بتوانند آتش خشم و كينهاي را كه از اسلام و مسلمانان، به دل داشتند و آزارشان ميداد، فروخوابانند. بلال رضی الله عنه ، يكي از همين مستضعفان بود كه به شدت شكنجه ميشد. او، هيچ پشتيبان و عشيرهاي نداشت كه از او حمايت كند و به دفاع از وي شمشير بكشد. افرادي چون بلال رضی الله عنه ، در جامعهي جاهلي مكه، هيچ عددي محسوب نميشدند و تنها حق و بهرهاي كه از زندگي داشتند، اين بود كه بيگاري كنند، اطاعت نمايند و مانند كالا و شتر، خريد و فروش شوند. بنابراين در چنان جامعهاي داشتن نظر، انديشه، دعوت و يا پيوستگي به يك مكتب و جريان، براي بردگان بينوا، جرم بزرگي بود. آن هم پيوستگي و ارتباط با دعوتي كه جامعهي مكه را تكان داده و زيرساختهاي فكري و باورهاي كهن مردمش را زير سؤال برده بود. دعوت جديد، جوانان زيادي را جذب خود كرده و آنان را روياروي باورها و آداب و رسوم ميراثي پدرانشان قرار داده بود. دعوت جديد، قلب اين غلام به ظاهر بيچيز و ناچيز را تسخير نمود و او را در پهنهي زندگي، انساني چون ساير افراد به شمار آورد.[1] مفاهيم ايمان، در اعماق وجود بلال رضی الله عنه نفوذ كرد و پس از مسلمان شدن وي و گرايش به دين جديد و پذيرش دعوت محمد مصطفي صلی الله علیه و سلم و پيوستن به ساير برادران دينياش در قافلهي بزرگ دعوت، سر برآورد. اميه بن خلف كه مالك بلال رضی الله عنه بود، گاهي با تطميع و گاهي با تهديد، در صدد آن برآمد كه بلال رضی الله عنه را از راهي كه در پيش گرفته بود، منحرف كند؛ اما وقتي كه ديد بلال رضی الله عنه بيش از تصورش سمج و استوار است و به كفر و جاهليت باز نميگردد، بر او خشم گرفت و او را بيآنكه يك شبانهروز، آب و غذا بدهد، به صحرا برد و در زير تابش سوزان آفتاب نيمروزي، به پشت بر روي ريگهاي داغ انداخت و به ديگر غلامانش دستور داد كه سنگ بزرگي، روي سينهي بلال رضی الله عنه بگذارند. دستهاي بلال را بستند و سنگ بزرگي، رويش نهادند. اميه بن خلف به بلال رضی الله عنه گفت: «يا همينطور ميميري و يا به محمد( صلی الله علیه و سلم )، كافر ميشوي و لات و عزي را ميپرستي.» اما بلال رضی الله عنه ، ثابت و استوار، احد احد ميگفت. او، از عمق وجودش ميگفت: «خدا، يكي است؛ خدا، يكي است.» اميه بن خلف، مدتي بلال رضی الله عنه را به همين طرز وحشتناك، شكنجه داد[2] تا اينكه ابوبكر صديق رضی الله عنه ، به محل شكنجهي بلال رضی الله عنه رفت و به اميه گفت: «از خدا نميترسي كه اين بينوا را اينچنين شكنجه ميكني؟! تا كي ميخواهي به اين كار ادامه دهي؟» اميه گفت: «تو، خودت او را خراب كردي و به اين روز انداختي؛ اگر راست ميگويي نجاتش بده.» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «باشد؛ اين كار را ميكنم. غلام سياهي دارم كه بر دين توست و از بلال رضی الله عنه ، قويتر است. او را به جاي بلال رضی الله عنه به تو ميدهم.» اميه نيز پذيرفت و ابوبكر رضی الله عنه ، غلامش را به اميه داد و بلال رضی الله عنه را از او گرفت و آزاد كرد.[3] به روايت ديگري ابوبكر صديق رضی الله عنه ، بلال رضی الله عنه را به چهل اوقيه طلا خريد.[4] بهراستي بلال رضی الله عنه چقدر استوار و شكيبا بود! او، با صدق و اخلاص مسلمان شد و قلب پاكي داشت؛ صبر و شكيبايي بلال رضی الله عنه ، او را در برابر آزار و شكنجهي كفار، تسليمناپذير كرد و خشم و عصبانيت كافران را برانگيخت. بلال رضی الله عنه ، در برابر كفار پايداري كرد و هرگز با آنان كنار نيامد و دست از توحيد و اسلام برنداشت؛ بلكه همواره با تمام تاب و توانش، بانگ توحيد بر زبان داشت و در راه خدا چنان استقامتي كرد كه به سرشكستگي كافران انجاميد.[5] قطعاً در پسِ هر سختي و مشقتي، راحتي و گشايشي هست؛ بلال رضی الله عنه ، از آزار و شكنجهي كفار و از بند بردگي رهايي يافت و ماندهي عمرش را در كنار رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، سپري كرد. ابوبكر صديق رضی الله عنه ، استراتژي آزاد كردن بردگان مسلمان و تحت شكنجه را دنبال كرد و اين رويه را به عنوان يك برنامهي منظم و هدفمند اسلامي به منظور مقاومت در برابر شكنجهگريها و خشونتهاي كفار، ادامه داد و بدينسان، دعوت اسلامي، مورد حمايت و پشتيباني مالي و انساني قرار گرفت. ابوبكر رضی الله عنه ، بردگان مسلمان اعم از زن و مرد را خريداري و آزاد ميكرد. از آن دست مسلماناني كه توسط ابوبكر رضی الله عنه ، آزاد شدند، ميتوان به اين افراد اشاره كرد: *عامر بن فهيره كه در جنگهاي بدر و احد نيز حضور يافت و در بئرمعونه به شهادت رسيد. *امعبيس. *زنيره كه هنگام آزاديش نابينا شد و كفار مكه گفتند: او، به گرفت و عذاب لات و عزي، گرفتار شده كه بينايياش را از دست داده است. زنيره رضي الله عنها گفت: «به خدا سوگند، آنان دروغ ميگويند؛ چراكه لات و عزي نه ميتوانند به كسي ضرري برسانند و نه نفعي.» خداي متعال، بينايي زنيره رضي الله عنها را دوباره به او بازگردانيد.[6] *نهديه و دخترش كه كنيزان زني از بنيعبدالدار بودند؛ آن زن، نهديه و دخترش را به آرد كردن گندم و گرداندن آسياب دستي واداشته بود و ميگفت: «به خدا كه هرگز شما را آزاد نميكنم.» ابوبكر صديق رضی الله عنه با ديدن اين صحنه و شنيدن قسم آن زن، فرمود: «تو، آخرش سوگندت را ميشكني.» زن گفت: «اگر راست ميگويي، خودت اين كار را بكن و اين دو را آزاد نما كه خودِ تو، آنان را خراب كردهاي.» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «هر دو را به چند ميفروشي؟» آن زن، قيمتي تعيين كرد. ابوبكرصديق رضی الله عنه نيز پذيرفت و فرمود: «آن دو را گرفتم و آنها، پس از اين آزاد هستند.» و سپس رو به نهديه و دخترش كرد و گفت: «آرد و گندم اين زن را به خودش بدهيد.» نهديه و دخترش پرسيدند: «آيا پس از اتمام كار، چنين كنيم؟» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «هر طور كه ميخواهيد.»[7] اندكي تأمل در اين ماجرا، به ما نشان ميدهد كه اسلام، چگونه ميان ابوبكر رضی الله عنه و آن دو كنيز، برابري ايجاد ميكند تا آنها، بهگونهاي با ابوبكر رضی الله عنه صحبت كنند كه شريكي، با شريكش سخن ميگويد و اصلاً در گفتگوي ميان آنها، رابطه و مسايل آقايي و نوكري معنا ندارد. ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز با وجود آنهمه بزرگي و مقام و با آنكه نسبت به آنان خوبي كرده و آزادشان نموده، بيهيچ منتي به سخنانشان گوش سپرد. همينطور اسلام، نهديه و دخترش را به چنان اخلاقي آراسته كرد كه با وجودي كه ميتوانستند گندم هاي آن زن را بگذارند و دست از كار بكشند، باز هم كارشان را نه به عنوان يك وظيفه كه از روي لطف و احسان، ادامه دادند تا گندمها و آردهاي آن زن، خوراك حيوانات و پرندگان نشود و يا باد، آن را نبرد.[8] يك بار ابوبكر صديق رضی الله عنه ، كنيزي از بنيمؤمل از قبيلهي عدي بن كعب را ديد كه توسط عمر بن خطاب شكنجه ميشد تا از اسلام برگردد. در آن زمان كه عمر رضی الله عنه ، هنوز مسلمان نشده بود، آن كنيز را به حدي زد كه خودش خسته شد و گفت: «پوزش ميخواهم كه خسته شدم و ديگر نميتوانم ادبت كنم!» آن كنيز مسلمان گفت: «خداوند، با تو نيز چنين كند.» ابوبكر رضی الله عنه ، اين صحنه را ديد، كنيز مسلمان را خريد و آزادش نمود.[9] ابوبكر رضی الله عنه ، غلامان و كنيزان زيادي در راه اسلام آزاد كرد. او، شيخ اسلام و بزرگمرد امت بود و درميان قومش چنين شناخته شده بود كه: «به نداران و بينوايان كمك ميكند؛ با خويشاوندان، رابطهي خويشي دارد؛ ناتوانان و يتيتمان را سرپرستي ميكند؛ مهماننواز است و در سختيها، ياور بلازدگان.» بله، ابوبكر صديق رضی الله عنه در دوران جاهليت نيز در گناه آشكاري غوطهور نشد. او، آنچنان مهربان بود كه همه، دوستش داشتند. از قلب ابوبكر رضی الله عنه بر ضعيفان و بردگان، مهر و محبت ميباريد؛ وي، بخش زيادي از ثروتش را براي آزادي بردگان، هزينه كرد و آنان را در راه خدا و به خاطر خدا، آزاد نمود. البته زماني كه ابوبكر رضی الله عنه ، چنين كارهاي بزرگ و سترگي ميكرد، هنوز حكم و يا ترغيبي اسلامي در مورد آزاد كردن بردگان نازل نشده بود كه به آزاد كردن بردهها، فرابخواند و به پاداش زيادي براي انجام چنين كاري نويد بدهد.[10] در مكه، كسي همانند ابوبكر رضی الله عنه كه مالش را براي مستضعفان هزينه كند، به ندرت پيدا ميشد و يا اصلاً يافت نميشد. مستضعفان، در نگاه و باور ابوبكر رضی الله عنه ، برادران ديني او بودند و ابوبكر رضی الله عنه كاملاً باور داشت كه مؤمنان مستضعف، از تمام مشركان و سركشان زمين، بهترند. ابوبكر رضی الله عنه ميدانست كه وجود همين عناصر مؤمن و ظاهراً ضعيف است كه دولت توحيد را شكل ميدهد و تمدن باشكوه اسلام را بهوجود ميآورد.[11] ابوبكر صديق رضی الله عنه ، اين رويه را خالصانه در پيش گرفت و هرگز به دنبال جاه و دنيا نبود و نميخواست كه مورد تعريف و تمجيد ديگران قرار بگيرد؛ او، تنها خواهان رضايت و خشنودي خداي متعال بود. يك بار پدر ابوبكر، به او گفت: «من، تو را ميبينم كه با پولت بردههاي ضعيف را آزاد ميكني؛ تو كه قصد آزاد كردن بردهها را داري، بردههاي قوي و نيرومند را آزاد كن تا به وقت نياز، از تو دفاع كنند و به دردت بخورند.» ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «پدر! من، هرچه ميكنم، فقط براي رضاي خداي متعال است و بس.» بنابراين جاي شگفت و تعجب نيست كه خداي متعال، در قرآن، آياتي دربارهي ابوبكر صديق رضی الله عنه فرو فرستاد كه تا قيامت، تلاوت ميشود: { فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى (٥)وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى (٦)فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى (٧)وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى (٨)وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَى (٩)فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى (١٠)وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى (١١)إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (١٢)وَإِنَّ لَنَا لَلآخِرَةَ وَالأولَى (١٣)فَأَنْذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّى (١٤)لا يَصْلاهَا إِلا الأشْقَى (١٥)الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّى (١٦)وَسَيُجَنَّبُهَا الأتْقَى (١٧)الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى (١٨)وَمَا لأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَى (١٩)إِلا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الأعْلَى (٢٠)وَلَسَوْفَ يَرْضَى (٢١)} (ليل، آيات 5-21) يعني: «كسي كه (در راه خدا، دارايي خود را) بذل و بخشش كند و پرهيزكاري پيشه نمايد و خوب و خوبي را تصديق كند، پس او را (به انجام نيكيها، موفق ميكنيم و) آماده و مهياي رفاه و آسايش ميگردانيم و اما كسي كه بخل ورزد و خود را ( از توفيق خدا و پاداش الهي در دنيا و آخرت) بينياز بپندارد و پاداش خوب و خوبي را قبول نداشته باشد، او را مهياي سختي و مشقت ميكنيم (و در زندگي دنيا يا آخرت، به سختي و عذاب دچار مينماييم.) آن هنگام كه (به قبر يا دوزخ) سقوط كند، ثروتش، هيچ سودي به حالش ندارد. قطعاً نشان دادن (راه هدايت و ضلالت) بر عهدهي ما است و همينطور آخرت و دنيا، از آنِ ما ميباشد. من، شما را از آتشي بيم ميدهم كه زبانه ميكشد و تنها بدبختترين انسانها به آن داخل ميشود و ميسوزد؛ همان كسي كه (حقيقت را) تكذيب ميكند و (به آيات و دين خدا) پشت مينمايد. و اما پرهيزكاترين انسانها از آن آتش شعلهور، دور داشته ميشود؛ همان كسي كه ثروتش را (در راه خدا) در حالي ميدهد كه خود را تزكيه و پاك ميدارد. او، كسي است كه هيچ كس، بر او نعمت و حقي ندارد (كه اين شخص پرهيزكار را بر آن دارد تا به او بذل و بخشش كند و بدينوسيله) سپاس گفته (و پاسخ حق او داده) شود. بلكه هدف او فقط جلب رضاي پروردگار بلندمرتبهاش ميباشد كه قطعاً (خداوند نيز با كارهاي نيكي كه چنين بندهاي كرده،) راضي خواهد شد.» ابوبكر صديق رضی الله عنه بيش از همه، اموالش را در راههايي صرف ميكرد كه خشنودي خدا و رسولش را در پي داشت. اين مسؤوليتپذيري همهجانبه درميان مسلمانان صدر اسلام، مايهي تمام نيكيها بود. بردگان و غلامان كه پيش از ظهور و پذيرش اسلام، از معموليترين حقوق انساني محروم بودند، با پذيرش اسلام و به بركت اسلام، از حق داشتن عقيده و انديشه، برخوردار شدند و به خاطر دفاع از افكار و عقايدشان، روياروي ديگران قرار گرفته و بلكه در راه عقيده، جهاد و مبارزه نمودند. اقدام ابوبكر صديق رضی الله عنه براي خريداري و آزاد كردن بردهها، دليل و نشانهي عظمت اين دين و جايگاه آن در وجود آن بزرگوار ميباشد كه او را بر آن داشت تا بدين اندازه از وجود و دارايي خود براي دين، مايه بگذارد. اينك مسلمانان، بهشدت نيازمند احياي اين ارزشها و احساسات ارزشمند هستند تا همزيستي و پيوند اجتماعي آنان بهبود يابد و شعور غمخوارگي و پشتيباني از يكديگر درميان آنها به جايي برسد كه ايشان را براي رويارويي همهجانبه با دسيسههاي گستردهي دشمنان كه به منظور براندازي عقيده و دين مسلمانان، ميكوشند، بيش از پيش آماده سازد.
[1] التربية القيادية (1/136) [2] عتيق العتقاء (ابوبكر الصديق)، نوشتهي محمود بغدادي، ص39 [3] السيرة النبوية از ابنهشام (1/394) [4] التربية القيادية (1/140) [5] محنة المسلمين في العهد المكي، ص92 [6] السيرة النبوية از ابنهشام (1/393) [7] مرجع سابق. [8] السيرة النبوية از ابيشهبه (1/346) [9] السيرة النبوية از ابنهشام (1/393) [10] السيرة النبوية از ابيشهبه (1/345) [11] التربية القيادية (1/342)
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|