|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>ابوبکر صدیق رضی الله عنه > اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه
شماره مقاله : 2651 تعداد مشاهده : 295 تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389
|
اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه
امپراطوری روم، یکی از دو قدرتی بود که در زمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم قلمروش تا شبهجزیرهی عربستان پیش رفته بود و بخش زیادی از شمال شبهجزیره را در اشغال خود داشت؛ امیران مناطق شمالی شبهجزیره از سوی حکومت روم تعیین میشدند و دستنشانده و تابع آن بودند. رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در حیات خود عدهای را برای دعوت به این مناطق فرستادند؛ از آن جمله میتوان به دحیهی کلبی رضی الله عنه اشاره کرد که حامل نامهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم به هرقل (هرکول) پادشاه روم بود که او را به اسلام فراخوانده بودند.[1] اما هرقل، عناد ورزید و نخوت و جاهطلبی، او را از پذیرش اسلام بازداشت. این اقدام رسولخدا صلی الله علیه و سلم برای قبایل عرب، نشانهی درهمشکستن شکوه و اقتدار حکومت روم بود؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم در سال 7 هجری، لشکری به مناطق تحت اشغال رومیان گسیل فرمودند؛ در این جنگ که به جنگ مؤته مشهور است، مسلمانان با مسیحیان عرب و رومی درگیر شدند و فرماندهان لشکر اسلام (زید بن حارثه، جعفر بن ابیطالب و عبدالله بن رواحه رضی الله عنه ) یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند؛ پس از شهادت این بزرگوران، خالد بن ولید رضی الله عنه فرماندهی لشکر را عهدهدار شد و با لشکر اسلام به مدینه بازگشت.[2] رسولخدا صلی الله علیه و سلم در سال 9 هجری با لشکر بزرگی به سوی شام حرکت کردند و به تبوک رسیدند؛[3] اما در تبوک، سپاه مسلمانان با رومیان و قبایل عرب درگیر نشدند و کفار به دادن جزیه تن دادند؛ این لشکر پس از بیست روز اقامت در تبوک به مدینه بازگشت.[4] در سال 11 هجری لشکری به فرماندهی اسامه رضی الله عنه به قصد بلقاء و فلسطین فراهم آوردند که بزرگان مهاجرین و انصار نیز در آن حضور داشتند.[5] حافظ ابنحجر رحمه الله میگوید: لشکر اسامه رضی الله عنه دو روز پیش از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم آماده شده بود؛ البته رسولخدا صلی الله علیه و سلم در اواخر ماه صفر و پیش از آنکه بیمار شوند، دستور تشکیل این لشکر را برای جنگ با روم صادر کرده بودند؛ آن حضرت صلی الله علیه و سلم اسامه بن زید رضی الله عنهما را به حضور خواستند وبه او فرمودند: (سر إلی موضع مقتل أبیک فأوطئهم الخیل فقد ولیتک هذا الجیش)[6] یعنی: «به محل شهادت پدرت برو و آنان را زیر سُم اسبها بگیر که من، تو را فرماندهی این لشکر ساختهام.» برخی از مردم دربارهی فرماندهی اسامه رضی الله عنه اعتراض کردند؛ اما رسولخدا صلی الله علیه و سلم چنین پاسخ دادند که: (إن تطعنوا فی إمارته فقد طعنتم فی إمارةِ أبیه من قبل و ایم اللّه إن کان لخلیقًا للإمارةِ و إن کان لمن أحبِّ النَّاسِ إلی و إنَّ ابنَه هذا لمنْ أحبِّ النّاسِ إلی بعده)[7] یعنی: «تنها در مورد فرماندهی اسامه رضی الله عنه خرده نمیگیرید؛ قبلاً بر فرماندهی پدرش نیز اعتراض کردید؛ در حالی که به خدا سوگند که او، لایق و شایستهی فرماندهی بود و در نزد من از همه محبوبتر؛ پس از او پسرش نیز برای من از همه محبوبتر است.» به هر حال دو روز پس از آمادگی کامل لشکر اسامه رضی الله عنه بیماری رسولخدا صلی الله علیه و سلم شدید شد و این لشکر نتوانست حرکت کند و همچنان در «جُرف» اردو زده بود. رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودند و لشکریان اسامه رضی الله عنه از اردوگاه به مدینه آمدند.[8] با وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم اوضاع دگرگون شد و به تعبیر و فرمودهی امالمؤمنین عایشهی صدیقه رضی الله عنها: «با وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم بسیاری از قبایل عرب از دین برگشتند و نفاق و تزویر فزونی یافت؛ به خدا سوگند اگر مصیبتی که با وفات آن حضرت صلی الله علیه و سلم بر من ـ به روایت دیگری بر پدرم ـ فرود آمد، بر کوهها نازل میشد، آنها را تکهپاره میکرد؛ یاران محمد صلی الله علیه و سلم در آن روز چون گوسفندانی بودند که در جایی پر از گرگ و درنده، در شبی تار و بارانی دچار طوفانزدگی شده باشند.»[9] ابوبکر صدیق رضی الله عنه سه روز پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمان داد تا درمیان مردم جار بزنند که لشکر اسامه رضی الله عنه زودتر باید آمادهی حرکت گردد؛ هیچکس از لشکر اسامه نباید در مدینه بماند و باید به اردوگاه لشکر در جرف بپیوندد.[10] ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای مردم خطبهای بدین مضمون ایراد فرمود: «ای مردم! من نیز همانند شمایم؛ نمیدانم، شاید شما از من همان انتظاری را داشته باشید که رسولخدا صلی الله علیه و سلم یارای انجامش را داشتند؛ بدانید که خدای متعال، محمد صلی الله علیه و سلم را از میان جهانیان برگزید و او را از آفات و گناهان مصون داشت؛ من تابع و پیرو رسولخدا صلی الله علیه و سلم هستم و از خود بدعت و نوآوری نخواهم کرد؛ پس اگر راه راست پیمودم، از من اطاعت کنید و اگر از راه راست لغزیدم و خطا کردم، مرا به راه راست آورید و اصلاحم کنید؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم در حالی از دنیا رفتند که هیچ کس از این امت بر آن حضرت صلی الله علیه و سلم شکایتی حتی به اندازهی ضربهی یک تازیانه و کمتر از آن هم نداشت؛ مرا شیطانی است که گاهی مرا میلغزاند؛ پس هرگاه آن شیطان پیشم بود (و شما از حالتم دانستید که ناراحتم) ، از من دوری کنید که در کارتان دخالتی نکنم و مایهی ناراحتی شما نشوم. شما در حالی شب و روز را سپری میکنید که از زمان مرگتان خبر ندارید؛ پس تا میتوانید عمر خود را در اعمال نیک بسر کنید و بدانید تنها با کمک و توفیق خدا است که میتوانید چنین کنید؛ اینک که مهلت دارید و پیش از آنکه مرگتان فرا رسد و کار از دستتان بیرون شود، به سوی اعمال نیک بشتابید؛ برخی مرگ خود را از یاد بردهاند و پرداختن به نیکیها را طوری به تأخیر میاندازند که فرصت انجامش را نخواهند یافت؛ شما از این افراد نباشید؛ بلکه برای رهایی از مرگ بد تلاش کنید، شتاب نمایید و به فکر نجات خود باشید؛ برای مرگ آماده باشید که شتابان در پی شما میاید؛ از مرگ پدران، برادران و فرزندان عبرت بگیرید.» همچنین ابوبکر رضی الله عنه برخاست و ضمن سپاس و ستایش خداوند چنین فرمود: «خداوند از اعمال، تنها عملی را میپذیرد که به رضای او انجام شود؛ پس در کارهای خود تنها خدا را در نظر داشته باشید و بدانید که عمل خالصانه، به هنگام فقر و نیازتان در آخرت بهکار میاید. ای بندگان خدا! از مرگ درگذشتگان خود پند بگیرید و دربارهی کسانی که پیش از شما بودند، بیندیشید؛ آنان دیروز کجا بودند و امروز کجایند؟ ستمگران و جبارانی که همواره از کشتن و پیروزی در میادین جنگ سخن میگفتند، کجایند؟ روزگار، ایشان را خوار کرد و اینک استخوانهای پوسیده و خاک شدهاند؛ جاه و مقامشان فنا یافت و عبرت روزگار شدند. زنان ناپاک، برای مردان ناپاک و مردان ناپاک برای زنان ناپاکند. شاهانی که زمین را گرفتند و آباد کردند، کجا رفتند؟ مردند و از یاد رفتند و ناچیز گشتند؛ خدای متعال، عواقب اعمالشان را بارشان کرد و آنان را از شهوات و داشتههای دلپذیرشان جدا کرد؛ آنان از دنیا رفتند و تنها اعمال خود را بردند و دنیایشان، دنیای دیگران شد؛ ما از پس ایشان آمدیم و اگر از آنان عبرت بگیریم، رستگار میشویم و اگر راه ایشان را بپیماییم، همانند آنان میگردیم. کجایند خوبرویانی که به جمال و جوانی خود فریفته و شگفتزده گشتند؟ آنان مردند، خاک شدند و کوتاهیهایشان، مایهی حسرت و افسوسشان شد. کجایند پادشاهانی که شهرها بناکردند، پیرامونش دیوار کشیدند و در آن شگفتیها نهادند؟ همه را برای دیگران گذاشتند و رفتند؛ خانههایشان هم اکنون خالی است و خودشان، اینک اسیر ظلمت گورند.{ وَکم أَهلَکنَا قَبْلَهم منْ قَرْنٍ هلْ تُحِسُّ منْهم منْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمعُ لَهم رِکزًا (٩٨)} [11] کجا رفتند پدران و فرزندانتان؟ عمرشان بسر رسید و نتیجهی اعمالشان را دیدند و بر پایهی اعمالشان سزاوار شقاوت و بدبختی یا سعادت و رستگاری شدند. بدانید که خدای متعال را شریک و همانندی نیست و میان او و بندهاش، رابطه و سببی جز اطاعت و فرمانبرداری بنده از خدایش وجود ندارد که باعث شود خدا به بندهاش خیری لطف کند و یا بدی و شری را از او دور نماید. بدانید که شما بندگان خدایید و باید حق بندگی ادا کنید؛ آنچه در پیش خدا است، تنها با اطاعت و فرمانبرداری از او دستیافتنی است. ایا برای هر یک از شما وقت آن نیست که از آتش جهنم دوری گزیند و از بهشت، دور نگردد؟»[12] در این سخنرانی ابوبکر رضی الله عنه پندها و آموزههایی است که برخی از آنها عبارتند از: 1ـ خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مقام جانشینی آن حضرت صلی الله علیه و سلم است و نه در عین آن جایگاه که چون پیغمبر، معصوم باشد؛ بلکه خلیفه، بشری است غیرمعصوم که یارای آنچه را پیامبر داشتهاند، ندارد؛ به همین سبب ابوبکر رضی الله عنه به این اشاره نمود که در سیاستش راه رسولخدا صلی الله علیه و سلم را در پیش خواهد گرفت و از خود بدعت و نوآوری نخواهد کرد و به عبارت دیگر در برپایی عدل و احسان، منهج و شیوهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را به اجرا خواهد گذاشت.[13] 2ـ بیان مسؤولیت و وظیفهی امت در مورد نظارت بر حاکم اسلامی تا مجری احکام دین باشد و با خودسری و خودرایی از راه رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیرون نشود. وظیفهای که سبب میشود تا هر شهروندی، بازوی حاکم در راستی و شایستگی او گردد و از طریق نظارت و پرسشگری، مایهی اصلاح عملکرد حاکم (و مسؤولان) شود. 3ـ از سخنرانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه این نکته روشن میگردد که رسولخدا رضی الله عنه عدالت و برابری را درمیان امت برپاداشتهاند و بدین سبب نیز کسی هیچ حق و شکایتی بر آن حضرت صلی الله علیه و سلم ندارد. معنای این گفتار، این است که ابوبکر رضی الله عنه با بیان این نکته آهنگ آن نمود تا در ادامهی راه رسولخدا صلی الله علیه و سلم عدالت و برابری را پیشه نماید و از جور و ستم دوری گزیند؛ او، خواهان همکاری امت برای رسیدن به چنین مهمی بود و به همین خاطر نیز از مردم درخواست کرد که هر کس، او را خشمگین و ناراحت دید، از او دوری کند تا مایهی ناراحتی کسی نشود و بر خلاف منهج رسولخدا صلی الله علیه و سلم که به کسی ناراحتی و ستمی روانمیداشتند، عمل نکند.[14] شیطانی که ابوبکر صدیق رضی الله عنه از آن سخن گفت، با هر انسانی هست؛ چراکه رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودهاند: (ما من أحدٍ إلاّ و قد وکل به قرینه و من الملائکة و قرینه و من الجن)یعنی: «هیچ کسی نیست مگر که همدمی از فرشتگان و همراهی از جنها (از سوی خدای متعال) با او شدهاست. (فرشتهی همراه انسان به نیکی فرامیخواند و شیطان همراه بشر، به بدی وسوسه میکند.)» از آن حضرت صلی الله علیه و سلم پرسیدند: «ایا این جن با شما نیز همراه است؟» رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودند: (و أنا إلاّ أنّ اللّه أعاننی علیه فأسلم فلا یأمرنی إلاّ بخیر) یعنی: «و من هم (چنین همراهی دارم و البته) خدای متعال، مرا بر آن جن، یاری داده و آن جن، اسلام آورده است و مرا تنها به خیر و نیکی فرامیخواند.»[15] در روایتی آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حال صحبت کردن با همسرشان صفیه رضی الله عنها بودند که دو نفر انصاری از آنجا گذشتند؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم به آنان فرمودند: (علی رسلکما، إنها صفیة بنت حیی) و سپس افزودند: (إنی خشیت أن یقذف الشیطان فی قلوبکما شیئًا، إن الشیطان یجری من ابن آدم مجری الدم)[16] یعنی: «آرام باشید (و زود و بد قضاوت نکنید). آن زن، همسرم صفیه دخت حیی بن اخطب بود.. من، از این ترسیدم که شیطان، در دل شما چیزی بیفکند (و شما را به بدگمانی وادارد)؛ همانا شیطان در آدمی همانند خون جریان مییابد.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز ضمن اشاره به شیطانی که آدمی را وسوسه میکند، این حقیقت را تبیین فرمود که او مانند رسولخدا صلی الله علیه و سلم معصوم نیست.[17] 4ـ سخنرانی ابوبکر صدیق رضی الله عنه بیانگر آن است که وی به پند و اندرز مردم توجه خاصی داشت؛ آنان را به یاد مرگ میانداخت؛ احوال گذشتگان را برای مردم یادآوری میکرد و آنان را به انجام اعمال نیک تشویق مینمود تا پیش از مرگ برای دیدار خدای متعال و سفر آخرت آماده شوند و در زندگی خود به شریعت و دین خدا عمل کنند.[18] ابوبکر صدیق رضی الله عنه از قدرت بیان بالایی برخوردار بود و با کلماتی کوتاه، مطالب مهمی را بیان مینمود و همین ویژگی، او را پس از رسولخدا صلی الله علیه و سلم از برجستهترین سخنوران کرده بود. استاد عقاد دربارهی توانایی ادبی ابوبکر صدیق رضی الله عنه میگوید: سخنان ابوبکر رضی الله عنه در بالاترین تراز از لحاظ ترکیب جملهبندی و ساختار ادبی قرار دارد؛ در سخنان ایشان نمونههای بینظیری وجود دارد که دربردارندهی کلماتی است که در کوتاهترین عبارات، مفاهیم بزرگ و ژرفی بیان میگردد و همین بلاغت کلامی وی، نمایانگر توان و دانش ادبی او است؛ سخنانش، همانند خوشهای است که دانههای زیادی در خود نهفته دارد. برای درک بلاغت سخنان ابوبکر رضی الله عنه و دانش ادبی آن بزرگوار کافی است در این فرمودهاش بیندیشید که: «آرزومند موت باش تا زندگانی به تو ارزانی گردد.» یا این فرمودهاش که: «صبر، نصف ایمان است.» و «یقین، تمام و کمال ایمانمیباشد.» سخنان ابوبکر رضی الله عنه دارای این ویژگی است که در کمال اختصار، مفاهیم بزرگی را بیان میکند، بلیغ و رسا میباشد و حسن تعبیر و دیگر آرایههای ادبی را در خود دارد و از اصل و کانی خبر میدهد که از آن نشأت گرفته است؛ خلاصه اینکه ابوبکر رضی الله عنه سخنوری بلیغ بود و بیآنکه سخنانش را با مفاهیم ادبی و صنایع بلاغی، مشکل نماید، در کمال بلاغت و چیرگی، منظورش را به دیگران میرساند و همین نیز، مقصود و محتوای اصلی بلاغت و آرایههای ادبی است.[19] تأکید ابوبکر صدیق رضی الله عنه بر گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه : برخی از صحابه رضی الله عنه به ابوبکر صدیق رضی الله عنه پیشنهاد کردند که لشکر اسامه رضی الله عنه اعزام نشود و در مدینه بماند؛ آن دسته از صحابه که چنین پیشنهادی کردند، به ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفتند: «تعداد زیادی از مسلمانان در لشکر اسامه رضی الله عنه هستند؛ آنگونه که خودت میبینی، عربها پیمان خود را با تو شکستهاند؛ بنابراین درست نیست که این گروه بزرگ از مسلمانان را از دور و برت پراکنده کنی.»[20] اسامه رضی الله عنه ، عمر بن خطاب رضی الله عنه را از اردوگاه لشکر در جرف، نزد ابوبکر رضی الله عنه فرستاد تا از او برای بازگشت لشکریان به مدینه اجازه بگیرد و به ایشان پیام اسامه رضی الله عنه را برساند که: «بیشتر مسلمانان و بزرگانشان همراه من هستند و من، بیم آن دارم که مشرکان به خلیفه، حرم رسولخدا صلی الله علیه و سلم و مسلمانان حملهور شوند.»[21] اما ابوبکر رضی الله عنه ضمن مخالفت با این پیشنهاد، تأکید کرد که لشکر باید با وجود اوضاع و شرایط کنونی، اعزام شود؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه از یکسو تأکید میکرد تا هرچه زودتر لشکر اسامه رضی الله عنه حرکت کند و از سوی دیگر صحابه رضی الله عنه سعی میکردند تا ابوبکر رضی الله عنه را قانع کنند که پیشنهادشان را بپذیرد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه عموم مهاجرین و انصار رضی الله عنه را برای بررسی موضوع گردآورد. در نشست ابوبکر رضی الله عنه و صحابه موضوع اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه بررسی شد؛ عمر بن خطاب رضی الله عنه در آن نشست، تلاش زیادی کرد تا خلیفه را راضی کند که لشکر اسامه رضی الله عنه را به خاطر شرایط بحرانی آن وقت، گسیل نکند؛ هراس عمر رضی الله عنه از این بود که مبادا خلیفه، حرم رسولخدا صلی الله علیه و سلم و مدینه، مورد تهاجم اعراب مرتد و مشرک قرار بگیرند. فراخوان ابوبکر صدیق رضی الله عنه برای گردهمایی مهاجرین و انصار رضی الله عنه پس از آن بود که بسیاری از صحابه بر عدم گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه پافشاری میکردند و پیامد اعزام لشکر را خطر بزرگی برای مدینه میپنداشتند.[22] ابوبکر رضی الله عنه به پیشنهادهای صحابه گوش سپرد و به آنان فرصت داد تا دیدگاه خود را در مورد لشکر اسامه رضی الله عنه بیان کنند.[23] ابوبکر رضی الله عنه مردم را به اجتماع عمومی دیگری در مسجد فراخواند؛ او در این گردهمایی از صحابه رضی الله عنه خواست تا این فکر را از سرشان بیرون کنند که او فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم را که به گسیل هرچه سریعتر لشکر اسامه رضی الله عنه تأکید کرده بودند، لغو خواهد کرد. تأکید ابوبکر رضی الله عنه بر اجرای فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم به حدی بود که با صراحت تمام، این نکته را به صحابه گفت که او لشکر اسامه رضی الله عنه را اعزام میکند، هرچند که اعزام لشکر به اشغال مدینه از سوی اعراب مرتد بینجامد. [24] ابوبکر رضی الله عنه با عزم و ارادهای آهنین چنین فرمود: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمیماند و سگها و گرگها، مرا میدرند، باز هم لشکر اسامه رضی الله عنه را آنگونه که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمان دادهاند، گسیل میکنم.»[25] باید دانست که ابوبکر رضی الله عنه با وجود مخالفت عموم مسلمانان، رویهی درستی در مورد اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه در پیش گرفت؛ چراکه فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم در این مورد، صریح بود؛ علاوه بر این، گذشت روزگار و رخدادهای بعدی، درستی تصمیم ابوبکر رضی الله عنه را ثابت کرد.[26] انصار رضی الله عنه عمر بن خطاب رضی الله عنه را به نزد ابوبکر رضی الله عنه فرستادند تا از او بخواهد که شخص مسنتری را به فرماندهی لشکر بگمارد. عمر رضی الله عنه به ابوبکر صدیق رضی الله عنه گفت: «انصار رضی الله عنه خواهان این هستند که مرد سالخوردهتری را فرماندهی ایشان کنی.» ابوبکر رضی الله عنه که پیش از این نشسته بود، از جا برجست و ریش عمر رضی الله عنه را گرفت و فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، اسامه رضی الله عنه را به فرماندهی لشکر منصوب کردهاند و تو از من میخواهی که او را عزل کنم؟!» عمر رضی الله عنه پیش مردم رفت؛ گفتند: چه کردی؟ عمر رضی الله عنه فرمود: «بروید؛ مادرانتان به عزایتان بنشینند که به خاطر شما از خلیفهی رسول خدا صلی الله علیه و سلم چهها دیدم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه به نزد لشکریان رفت تا آنان را بدرقه کند؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه پیاده راه میرفت و اسامه رضی الله عنه سوار بود. سواری ابوبکر رضی الله عنه را عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه با خود میکشید. اسامه رضی الله عنه گفت: «ای خلیفهی رسول خدا! یا شما باید سوار شوید و یا من پیاده میشوم.» ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: «نه تو باید پیاده شوی و نه من سوار میشوم. مگر چه میشود که پاهایم را در راه خدا غبارآلود کنم؟» ابوبکر صدیق رضی الله عنه در پایان بدرقه به اسامه رضی الله عنه فرمود: «اگر صلاح میدانی اجاز بده تا عمر رضی الله عنه بماند و مرا (در ادارهی امور) یاری کند.» اسامه رضی الله عنه نیز درخواست ابوبکر رضی الله عنه را پذیرفت.[27] ابوبکر رضی الله عنه رو به لشکریان نمود و فرمود: «بایستید تا شما را ده نصیحت کنم و از من به خاطر بسپارید که: خیانت نکنید. در مال غنیمت دستاندازی ننمایید. مکر و فریب نکنید. هیچ کشتهای را مثله نکنید. هیچ درخت میوهداری را قطع نکنید. گوسفند و گاو و شتری را جز برای خوردن نکشید. گذرتان، به کسانی میافتد که در صومعهها عزلت و گوشه گرفتهاند؛ کاری به آنها و کارشان نداشته باشید. بر کسانی میگذرید که برایتان غذاهای گوناگون میآورند؛ هر چه از آن خوردید، نام خدا را بر زبان آورید. همچنین با افرادی برخورد خواهید کرد که وسط سرهایشان را تراشیده و اطراف آن را مانند عمامه باقی گذاشتهاند؛ آنان را با شمشیر بزنید. با نام خدا حرکت کنید.»[28] ابوبکر رضی الله عنه به اسامه رضی الله عنه وصیت کرد اوامر و فرمانهای رسولخدا صلی الله علیه و سلم را اجرا کند و به او چنین فرمود: «آنچه را که رسولخدا صلی الله علیه و سلم به تو دستور دادهاند، انجام بده؛ از قضاعه شروع کن و سپس به آبل[29] برو. نسبت به هیچ یک از اوامر رسولخدا صلی الله علیه و سلم کوتاهی نکن….»[30] اسامه رضی الله عنه با لشکرش حرکت کرد و مطابق فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم به قبایل قضاعه و آبل حمله کرد. او اسیران و غنایم زیادی گرفت.[31] رفت و برگشت لشکر اسامه رضی الله عنه چهل روز طول کشید.[32] گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه به قلمرو حکومت هرقل، این پیامد مهم را به دنبال داشت که رومیان گفتند: «اینها دیگر چه هستند؟! با وجودی که سرورشان مرده، باز هم یکپارچهاند و به سرزمین ما حمله میکنند!» اعراب نیز از اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه شگفتزده شدند و گفتند: «اگر اینها، توان و نیرو نداشتند، این لشکر را نمیفرستادند.»[33] پیامد دلهرهای که از گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه در دل اعراب افتاد، این بود که از بسیاری از اهداف و تصمیمهای خود بر ضد مسلمانان منصرف شدند.[34] نکات آموزنده در گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه : الف) دگرگونی اوضاع و شرایط سخت و بحرانی، مؤمنان را از انجام مسؤولیتهای دینی باز نمیدارد. شرایط سخت و بحرانی پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم ، بر کسی پوشیده نیست؛ شرایط سختی که کاملاً متفاوت با چندی پیش از آن بود. قبایل عرب، در سال نهم هجری به شکلی چنان گسترده، نمایندگان و دستههایی برای پذیرش اسلام به مدینه گسیل کردند که آن سال را عام الوفود نامیدهاند. اما این شرایط دگرگون و برعکس شد و کار به جایی کشید که پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیم آن میرفت که قبایل عرب، به مدینهی منوره حملهور شوند و مرکز اسلام را اشغال کنند و به گمان باطل خود، اسلام و مسلمانان را برای همیشه از بین ببرند.[35] نباید از این همه تحول و دگرگونی تعجب کرد؛ چراکه خدای پاک و بلندمرتبه هر آنچه بخواهد، میکند و این، از سنتهای الهی است که گردش روزگار ثابت نیست و همواره در تحول و دگرگونی میباشد. الله جل جلاله میفرماید: { وَتِلْک الایام نُدَاوِلُها بَینَ النَّاسِ} (آلعمران:140) یعنی: «و ما، این روزها را درمیان مردم دست به دست میگردانیم (که روزی، ظفر است و به کام و روزی نیز شکست و سختی)». رازی در تفسیرش در ذیل این ایه میگوید: مفهوم ایه، این است که روزگار دنیا، در بین مردم میچرخد و خوشی و ناخوشی آن، دوامی ندارد. روزی، شادی و پیروزی نصیب انسان است و در مقابل شکست و اندوه، دامنگیر دشمن میگردد و روزگاری دگر قضیه، عکس میشود. اوضاع و احوال دنیا همیشه یکسان و یکنواخت نیست.[36] فعل{ نُدَاوِلُها } که به معنای «میگردانیم» میباشد و در این ایه آمده، فعل مضارع است و از آنجا که بر دوام و تکرار دلالت میکند، این نکته را روشن مینماید که گردش روزگار، سنت و قانونی الهی، در مورد تمام امتها و زمانها میباشد.[37] اینجا است که گفتهاند: گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. ابوبکر صدیق رضی الله عنه این درس بزرگ را به امت میدهد که در مصایب و سختیها، صبر و شکیبایی پیشه نمایند و از لطف و رحمت الهی ناامید نباشند که: «رحمت پروردگار به نیکوکاران نزدیک است.»[38] عملکرد ابوبکر رضی الله عنه در شرایط سخت و بحرانی پس از وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم این نکته را به مسلمان یادآوری میکند که مصایب و سختیها هرچند بزرگ و شدید باشند، باز هم این سنت و قانون الهی است که: «با هر سختی، آسایش و گشایشی هست.»[39] رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمودهاند:(عجبًا لأمر المؤمنِ إنّ أمره کله خیر و لیس ذلک لأحدٍ إلاّ للمؤمنِ، إن أصابته سراء شکر فکان خیرًا له و إن أصابته الضراء صبر فکان خیرًا له)[40] یعنی: «شأن مؤمن، شگفتانگیز است؛ چراکه تمام امورش، به خیر اوست و این وضعیت را کسی جز مؤمن ندارد. مؤمن، هنگام سرور و شادمانی، سپاسگزار است و این، به نفع او میباشد؛ اگر مصیبتی هم به او برسد، شکیبایی میورزد که این نیز به خیر او است.» آموزهی دیگر اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه توسط ابوبکر صدیق رضی الله عنه این است که مصایب و سختیها هرچند بزرگ و شدید باشند، اهل ایمان و مؤمنان راستین را از انجام امور دینی بازنمیدارند. رحلت رسولخدا صلی الله علیه و سلم ابوبکر صدیق رضی الله عنه را از انجام وظایف و مسؤولیتهای دینی بازنداشت؛ مصیبتی به آن بزرگی، مانع از این نشد که ابوبکر رضی الله عنه در آن شرایط سخت، لشکر اسامه رضی الله عنه را اعزام نکند. چراکه ابوبکر رضی الله عنه از رسولخدا صلی الله علیه و سلم یاد گرفته بود که پرداختن به امور دینی و غمخوارگی بر آن، بر هر چیزی مقدم است و به همین سبب نیز ابوبکر رضی الله عنه در تمام دوران حیاتش، امور دینی را بر هر چیزی مقدم میداشت.[41] ب) تداوم دعوت اسلامی، قایم به افراد نیست و پیروی از رسولخدا صلی الله علیه و سلم در هر شرایطی واجب است. بازنگاهی در ماجرای گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه نشان میدهد که حرکت دعوت، هیچگاه دچار توقف و ایستایی نمیگردد. ابوبکر صدیق رضی الله عنه با گفتار و کردارش، این حقیقت را روشن ساخت که دعوت اسلامی، قایم به افراد نیست و به همین خاطر نیز حرکت اسلام، با وفات بهترین بندهی خدا ـ رسول اکرم صلی الله علیه و سلم ـ تداوم یافت. این، همان چیزی است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه با اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه ثابت کرد؛ ابوبکر رضی الله عنه در سومین روز درگذشت رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمان داد تا لشکریان اسامه رضی الله عنه به ادوگاه خود در جرف بروند و هر چه سریعتر حرکت کنند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه پیش از صدور این فرمان، در نخستین خطبهاش بر این تأکید کرده بود که تمام تلاشش را برای خدمت به اسلام بکار خواهد گرفت.[42] در روایتی آمده است که ابوبکر صدیق رضی الله عنه در بخشی از آن سخنرانی چنین فرمود: «ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید؛ به دینتان پایبند باشید و بر پروردگارتان توکل کنید. همانا دین خداوند، پابرجا است و کلمه و شریعت الهی والا و کامل؛ خدای متعال، ناصران دینش را یاری میرساند و دینش را عزت و سرافرازی میبخشد؛ به خدا سوگند ما از این نمیهراسیم که خلق خدا از هر سو برای جنگ با ما جمع شوند؛ چراکه شمشیرهای الهی(شمشیرهای مؤمنان مجاهد)، از غلاف بیرون است و ما، هرگز آن را به زمین نمیگذاریم؛ بلکه همانطور که همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم جهاد کردیم، پس از این نیز با مخالفان دین خدا خواهیم جنگید؛ پس هر کس، سر بتابد و سرکشی کند، به خود ستم کرده است.»[43] نکتهی آموزندهی دیگری که از اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه برداشت میشود، این است که مسلمانان در تمام شرایط باید پیرو و فرمانبردار رسولخدا صلی الله علیه و سلم باشند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه این نکته را به خوبی نشان داد که او، محکم واستوار در شرایط سخت و بحرانی، پایبند دستورات رسولخدا صلی الله علیه و سلم ماند و اوامر آن حضرت صلی الله علیه و سلم را کاملاً اجرا کرد. جلوههایی از پایبندی ابوبکر رضی الله عنه به رهنمودها و اوامر رسولخدا صلی الله علیه و سلم در اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه : 1ـ مسلمانان با توجه به شرایط سخت آن برهه، از ابوبکر رضی الله عنه خواستند تا لشکر اسامه رضی الله عنه را گسیل ندارد. اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه آن گفتهی تاریخی و ماندگارش را فرمود که: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمیماند و سگها و گرگها مرا میدرند، باز هم لشکر اسامه رضی الله عنه را آنگونه که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمان دادهاند، اعزام میکنم.»[44] 2ـ اسامه رضی الله عنه با نظرداشت شرایط آن موقع و هراس از اینکه قبایل مرتد، به مدینه حملهور شوند، از ابوبکر صدیق رضی الله عنه اجازه خواست تا به همراه لشکر از اردوگاهش به مدینه بازگردد. اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه اعلام کرد که برای اعزام لشکر تصمیم قطعی گرفته و چنین فرمود: «اگر سگها و گرگها، بخواهند مرا بدرند، کاری را که رسولخدا صلی الله علیه و سلم مقرر کردهاند، تغییر نخواهم داد.»[45] موضع ابوبکر صدیق رضی الله عنه شرح عملی این ایه بود که:{ وَما کانَ لِمؤْمنٍ وَلا مؤْمنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّه وَرَسُولُه أَمرًا أَنْ یکونَ لَهم الْخِیرَةُ منْ أَمرِهم وَمنْ یعْصِ اللَّه وَرَسُولَه فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مبِینًا (٣٦)} (احزاب:36) یعنی: «هیچ زن و مرد مؤمنی در کاری که خدا و رسولش، مقرر کرده باشند، اختیاری از خود ندارند (و باید تابع حکم خدا و رسول باشند). هر کس، از دستور خدا و پیامبرش سرپیچی کند، قطعاً به گمراهی آشکاری گرفتار میگردد.» 3ـ عمر فاروق رضی الله عنه بنا به درخواست انصار رضی الله عنه از ابوبکر صدیق رضی الله عنه درخواست کرد تا فردی مسنتر از اسامه رضی الله عنه را فرماندهی لشکر کند؛ اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه از اینکه عمر رضی الله عنه به خود جرأت داده تا حامل چنین پیامی باشد، به شدت ناراحت شد و فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم اسامه رضی الله عنه را به فرماندهی لشکر منصوب کردهاند و تو از من میخواهی که او را عزل کنم؟!» 4ـ ابوبکر صدیق رضی الله عنه به هنگام بدرقهی اسامه رضی الله عنه و لشکر، به پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و سلم اقتدا کرد. رسولخدا صلی الله علیه و سلم هنگامی که معاذ بن جبل رضی الله عنه را به یمن فرستادند، در حالی او را بدرقه کردند که معاذ رضی الله عنه سوار اسب بود و رسولخدا صلی الله علیه و سلم پیاده؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز اسامه رضی الله عنه را پیاده و در حالی بدرقه کرد که اسامه رضی الله عنه سوار اسب بود.[46] امام احمد رحمه الله چنین روایت کرده است: رسولخدا صلی الله علیه و سلم معاذ بن جبل رضی الله عنه را به یمن فرستادند؛ معاذ رضی الله عنه هنگام حرکت به سوی یمن، سوار اسب بود و رسولخدا صلی الله علیه و سلم او را پیاده، بدرقه و نصیحت میکردند. شیخ احمد البنا در شرح این روایت میگوید: ابوبکر صدیق رضی الله عنه با پای پیاده، اسامه رضی الله عنه را که جوان و کمسن بود، بدرقه کرد. رسولخدا صلی الله علیه و سلم پیش از وفاتشان، اسامه رضی الله عنه را به فرماندهی لشکر منصوب کردند؛ رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودند و لشکر اسامه رضی الله عنه پس از وفات آن حضرت صلی الله علیه و سلم حرکت کرد؛ ابوبکر صدیق رضی الله عنه با اقتدا به رسولخدا صلی الله علیه و سلم که معاذ بن جبل رضی الله عنه را پیاده بدرقه کردند، اسامه رضی الله عنه را پیاده بدرقه نمود و اسامه رضی الله عنه ، در آن وقت بر اسب سوار بود.[47] 5 ـ جلوهی دیگر اقتدای ابوبکر صدیق رضی الله عنه به رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، این است که او هنگام بدرقهی لشکر اسلام، برابر سنت و عمل رسولخدا صلی الله علیه و سلم لشکریان را نصیحت نمود. رسولخدا صلی الله علیه و سلم معمولاً هنگام خداحافظی با مجاهدان، آنها را به برخی از امور سفارش میکردند. بیشتر سفارشهای ابوبکر صدیق رضی الله عنه به مجاهدان، برگرفته از فرمودههای رسولخدا صلی الله علیه و سلم به لشکریان بود.[48] علاوه بر این ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرماندهی لشکر (اسامه رضی الله عنه ) را نیز به انجام اوامر رسولخدا صلی الله علیه و سلم سفارش کرد و به او تأکید نمود که در انجام دستورات رسولخدا صلی الله علیه و سلم کوتاهی نکند.[49] ابوبکر صدیق رضی الله عنه در اینباره به اسامه رضی الله عنه چنین فرمود: «آنچه را رسولخدا صلی الله علیه و سلم به تو دستور دادهاند، انجام بده؛ از قضاعه شروع کن و سپس به آبل برو. نسبت به هیچ یک از اوامر رسولخدا صلی الله علیه و سلم کوتاهی نکن….»[50] صحابه رضی الله عنه نیز دستور ابوبکر صدیق رضی الله عنه را پذیرفتند و بدینگونه فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم انجام شد. خدای متعال، سینههایشان را برای پذیرش حق گشود و توفیقشان داد تا برای اجرای فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم تمام تلاش و توان خود را بکار گیرند. پیامد اجرای فرمان رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این شد که خدای متعال، لشکر اسلام را نصرت نمود؛ غنایم زیادی نصیبشان کرد؛ ترس و هیبتشان را در دل کفار افکند و آنان را از کید و شر دشمنان، مصون و محفوظ داشت.[51] توماس آرنولد، دربارهی گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه چنین گفته است: ابوبکر( رضی الله عنه ) لشکری را که محمد( صلی الله علیه و سلم ) به قصد اعزام به سوی شام آماده کرده بود، پس از وفات پیامبر گسیل کرد؛ در آن موقعیت برخی از مسلمانان به سبب وضع بغرنج و خطرناک آن زمان، مخالف اعزام لشکر اسامه بودند. ابوبکر، آنان را با این سخن ساکت کرد که: «اگر بدانم که کسی جز من در مدینه نمیماند و سگها و گرگها مرا میدرند، باز هم لشکر اسامه رضی الله عنه را آنگونه که رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرمان دادهاند، گسیل میکنم.»[52] اعزام آن لشکر، نخستین حرکت از مجموعه حملاتی بود که عربها، سوریه، فارس و شمال آفریقا را فتح کردند و حکومت قدرتمند آن روز ایران را از بین بردند و بسیاری از بهترین مناطق زیر سلطهی امپراطوری روم را فتح کردند.[53] خلاصه اینکه خدای متعال، نصرت و پیروزی این امت را مشروط به اتباع و پیروی کامل از رسولخدا صلی الله علیه و سلم قرار داده است؛ هر کس، از رسولخدا صلی الله علیه و سلم پیروی نماید، نصرت و قدرت مییابد و هر کس، از رسولخدا صلی الله علیه و سلم نافرمانی کند، خوار و ذلیل میگردد. بنابراین چگونگی حیات و زندگانی این امت، در میزان فرمانپذیریش از خدای متعال و پیروی از رسولخدا صلی الله علیه و سلم تفسیر میشود.[54] ج) مرجع حل اختلاف درمیان مؤمنان، کتاب و سنت است. بروز اختلاف در پارهای از موارد درمیان مؤمنان، امری عادی و گریزناپذیر است. در مورد گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه این اختلاف نظر درمیان صحابه رضی الله عنه به وجود آمد که ایا در آن شرایط بغرنج و بحرانی، لشکر اسامه رضی الله عنه اعزام شود یا نه؟ در مورد فرماندهی شخص اسامه رضی الله عنه بگومگوهایی صورت گرفت؛ اما این اختلاف نظرها به کشاکش و درگیری یا بغض و کینهتوزی نسبت به یکدیگر نینجامید و هیچ کس، پس از روشن شدن نظر اشتباهش، خودسری نکرد.[55] ابوبکر صدیق رضی الله عنه در آن موقع، برای حل و فصل اختلاف به فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم در مورد اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه مراجعه کرد و این نکته را روشن نمود که با دگرگونی اوضاع و احوال، باز هم از اجرای فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم غفلت و کوتاهی نمیکند. صحابه رضی الله عنه نیز پس از توضیح و روشنگری ابوبکر رضی الله عنه پذیرفتند تا مطابق فرمان صریح رسولخدا صلی الله علیه و سلم لشکر اسامه رضی الله عنه اعزام شود؛ باید دانست که در صورت وجود نص و حکم صریح، اکثریت قول و نظر، هیچ اعتباری ندارد و بدین سبب نیز صحابه در برابر فرمان صریح رسولخدا صلی الله علیه و سلم دربارهی لشکر اسامه رضی الله عنه پس از روشنگری ابوبکر صدیق رضی الله عنه گردن نهادند. آنان، پیش از روشنگری ابوبکر رضی الله عنه دلیل میآوردند که قبایل عرب، شوریدهاند و اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه باعث پراکندگی توان و قدرت مسلمانان میشود.[56] نظر افرادی چون صحابه که برگزیدهترین بندگان خدا پس از انبیا بودند، مورد قبول ابوبکر صدیق رضی الله عنه قرار نگرفت. بلکه ابوبکر رضی الله عنه برایشان روشن کرد که فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم از تمام نظرات و پیشنهادها، مهمتر و البته انجامش، واجبتر است. لزوم مراجعه به نصوص کتاب و سنت برای حل و فصل موارد اختلافی، در جریان وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم نیز کاملاً هویدا است؛ عدهی زیادی از صحابه و از جمله عمر رضی الله عنه میپنداشتند که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نکردهاند و اندکی نیز از جمله ابوبکر صدیق رضی الله عنه باور داشتند که رسولخدا صلی الله علیه و سلم وفات نمودهاند. میدانیم که در آن موقیت ابوبکر صدیق رضی الله عنه با مراجعه به نص قرآن، این فهم نادرست را که رسولخدا صلی الله علیه و سلم نمردهاند، روشن و برطرف کرد.[57] حافظ ابنحجر رحمه الله ضمن بررسی ماجرای وفات رسولخدا صلی الله علیه و سلم میگوید: «از آنچه پس از وفات رسول اکرم صلی الله علیه و سلم روی داد، چنین معلوم میشود که در مباحث اجتهادی و مشورتی، این طور نیست که اکثریت، حتماً به نظریهی راست و درستی دست مییابند و یا نظری که موافقان کمتری دارد، نادرست است؛ بر همین مبنا، اکثریت آرا، شرط اساسی در نتیجهگیری و ترجیح یک نظر نیست.»[58] خلاصه اینکه بر اساس ماجرای گسیل لشکر اسامه رضی الله عنه کثرت یک نظریه، نشانهی درستی آن نمیباشد.[59] البته از این داستان، این نکته هم معلوم میشود که صحابه رضی الله عنه در برابر حق، تسلیم بودند و به همین سبب نیز در برابر روشنگری ابوبکر رضی الله عنه که اصل اعزام لشکر و فرماندهی اسامه رضی الله عنه را بر مبنای فرمودههای رسولخدا صلی الله علیه و سلم تبیین نمود،گردننهادند.[60] د) بههمپیوستگی دعوت و عمل و جایگاه جوانان در پهنهی فعالیتهای دینی، نکتهی آموزندهی دیگری است که از ماجرای اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه در زمان خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه روشن میشود. بازخوانی این ماجرا، نشان میدهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه تنها به اجرای فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم و ابقای اسامه رضی الله عنه در پست فرماندهی بسنده نکرد و بلکه به دلایل زیر، به طور عملی نیز حکم فرماندهی اسامه رضی الله عنه را برابر فرمان رسولخدا صلی الله علیه و سلم رسمیت بخشید: 1ـ ابوبکر رضی الله عنه که بیش از شصت سال از عمرش را پشت سر گذاشته بود، اسامهی هجده یا بیستساله را با پای پیاده، در حالی بدرقه کرد که اسامه رضی الله عنه سوار اسب بود. گرچه اسامه رضی الله عنه از ابوبکر خواست تا سوار اسب شود و یا حداقل به او اجازه دهد تا پیاده شود، اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه همچنان با پای پیاده، اسامه رضی الله عنه و لشکر تحت فرماندهیش را بدرقه نمود تا به طور عملی، به فرماندهی اسامه رضی الله عنه بر لشکر رسمیت ببخشد و با عمل خود به لشکریان بفهماند که: به منِ ابوبکر نگاه کنید که خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و سلم هستم و باز هم به نشان احترام اسامه رضی الله عنه و تایید فرماندهیش با پای پیاده، او را بدرقه میکنم تا شما به خود ایید که چگونه جرأت کردید، بر امارت کسی خرده بگیرید که از سوی رسولخدا صلی الله علیه و سلم بدین منصب گماشته شده است؟![61] 2ـ با آنکه ابوبکر رضی الله عنه در آن شرایط به کسی چون عمر رضی الله عنه نیازمند بود تا در ادارهی امور، دستیارش باشد، باز هم به اسامه رضی الله عنه دستور نمیدهد که عمر رضی الله عنه را در مدینه بگذارد و به همراه لشکر نبرد؛ بلکه از اسامه رضی الله عنه اجازه میخواهد که به صلاحدید خود، عمر رضی الله عنه را در مدینه بگذارد تا در ادارهی امور، به خلیفه کمک کند. بیگمان این درخواست ابوبکر رضی الله عنه از اسامه رضی الله عنه ، رسمیت بخشیدن عملی به فرماندهی اسامه رضی الله عنه بود و درسی برای لشکریان که تابع و فرمانبردار امیر لشکر باشند. ابوبکر صدیق رضی الله عنه دعوت و عمل را با هم درآمیخت و این، همان چیزی است که اسلام به آن دستور داده است. خدای متعال در قرآن کریم، کسانی را که به نیکوکاری فرامیخوانند و خود را از یاد میبرند، توبیخ نموده و فرموده است: { أَتَأْمرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکم وَأَنْتُم تَتْلُونَ الْکتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (٤٤)} (بقره:44) یعنی: «ایا مردم را به نیکوکاری فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید؟ در حالی که شما کتاب میخوانید (و در آن تهدید و وعید الهی را در مورد آنکه گفتار و کردارش مخالف باشد، میبینید.) پس ایا نمیاندیشید (و از این رویهی زشت دست برنمیدارید)؟» از این ماجرا، جایگاه والای جوانان در خدمت به اسلام و فعالیتهای دینی نمایان میگردد. رسولخدا صلی الله علیه و سلم اسامهی جوان را به فرماندهی لشکری گماشتند که برای رویارویی با ابرقدرت آن روز عازم شام بود و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نیز بهرغم انتقاد و مخالفت عدهی زیادی، فرماندهی اسامه رضی الله عنه را بر لشکر، رسمی دانست. به هر حال لشکر اسلام، تحت فرماندهی امیر جوان (اسامه بن زید رضی الله عنهما) عازم شد و پس از مدتی با پیروزی و غنایم زیادی بازگشت. بازنگری این ماجرا، جایگاه والا و ارزشمند جوانان را در عرصههای دینی روشنمیسازد و بلکه بازبینی تاریخ دعوت اسلامی، بیانگر این نکته میباشد که در دو دوران مکی و مدنی، دلایل و شواهد زیادی وجود دارد که بر نقش مهم جوانان در خدمت به قرآن و سنت، ادارهی امور حکومتی، مشارکت در جهاد و دعوت الی الله دلالت میکند.[62] هـ) جلوههای زیبا و تابندهی آداب جهاد اسلامی، در نصیحت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به مجاهدان کاملاً نمودار است. ابوبکر صدیق رضی الله عنه به هنگام بدرقهی سپاه اسلام، همانند رسولخدا صلی الله علیه و سلم فرماندهی لشکر و سپاهیان را به پارهای از امور سفارش نمود. با بررسی نکاتی که ابوبکر رضی الله عنه به سپاهیان سفارش کرد، میتوان به اهداف جنگهای مسلمانان پیبرد که چیزی جز دعوت به اسلام نیست. وقتی که مردم، لشکری اینچنینی را بینند، با میل و رغبت خود مسلمان میشوند؛ چراکه: 1ـ لشکر اسلام، بر خلاف جنگجویان چپاولگر، ثروت و دارایی مردم را به یغما نمیبرد؛ پایبند پیمانها است و عهدشکن نیست. 2ـ لشکر اسلام، حقوق انسان را رعایت میکند و حتی اجساد کشتههای دشمن را محترممیشمارد و جایز نمیداند که اجساد، مثله شوند. سپاهیان اسلام، وظیفه دارند کاری به کودکان دشمن نداشته باشند و بلکه نسبت به آنان مهر ورزند؛ با پیران و ناتوانان دشمن، محترمانه برخورد بکنند و حرمت و آبروی زنان دشمن را پاس بدارند. 3ـ وقتی مردم ببینند که لشکر اسلام، ثروتها و زیرساختهای اقتصادی سرزمینهای زیر سلطهاش را نابود نمیکند و درختان، مزارع و کشتزارها را به آتش نمیکشد، درمییابند که جهاد اسلامی، خواهان قلدرگری نیست و بلکه منادی عزت و پیامآور عدالت و حفظ ارزشهای انسانی است و به همین خاطر نیز در برابر خوبیهای اسلام و جهاد اسلامی تسلیم میشوند. 4ـ لشکر اسلام، گذشته از آنکه حقوق انسانها را ارج مینهد و به مزارع و کشتزارها آسیبی نمیرساند، از نابود کردن حیوانات نیز در جریان جنگ برحذر میدارد و از کشتن آنها جز برای خوردن منع میکند. اینک این پرسش مطرح میشود که ایا جنگافروزان کافر، به چنین ارزشهایی پایبند هستند؟ و ایا غیر از این است که پیامد جنگهایی که از سوی کفار ایجاد شده، چیزی جز تباهی و نابودی ملتها نبوده است؟ به عنوان مثال به پیامد اشغالگری شوروی در افغانستان بنگرید یا به جنایاتی که صربها در بوسنی مرتکب شدند، توجه کنید؛ جنایتهای هندوها بر ضد مسلمانان کشمیر نیز بر کسی پوشیده نیست؛ وضع کنونی چچن، افغانستان و عراق نیز مشخص است؛ تروریسم دولتی اسرائیل را هم که در مورد فلسطین بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که فرق بزرگ و زیادی میان جنگافروزی ملحدان بیدین و جهاد مبارزان مسلمان وجود دارد. 5ـ لشکر اسلام به عقاید و باورهای ادیان گذشته نگاهی احترامآمیز دارد و به همین سبب است که به راهبانی که در صومعهها عزلت گرفتهاند، کاری ندارد.. آری، این، دعوت عملی اسلام است که نشان عدالت و آزادی در اسلام میباشد؛ اسلام، رویاروی کسانی قرار میگیرد که در زمین، فساد و تباهی راه میاندازند و سزای آنان را که به جنگ حق میروند، مرگ و نابودی میداند تا مایهی عبرت دیگران شوند. آنچه ابوبکر صدیق رضی الله عنه به مجاهدان لشکر اسامه رضی الله عنه گفت، بیان و سفارشی معمولی نبود که توسط خلیفه ایراد شود و بس؛ بلکه سخنان ابوبکر رضی الله عنه ، اصولی کاربردی بود که در دوران خلافت آن بزرگوار و بلکه پس از آن نیز دارای کاربست بوده و همواره مورد توجه مجاهدان راستین در تمام زمانها قرار گرفته است. و) آثار و پیامدهای اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه از دیگر مواردی است که در بحث گسیل آن لشکر از سوی ابوبکر صدیق رضی الله عنه درخور توجه و بررسی میباشد. لشکر اسامه رضی الله عنه پس از آنکه ترس و دلهرهی زیادی درمیان رومیان انداخت، پیروزمندانه و باغنایم زیادی به مدینه بازگشت. هرقل، فرماندهان نظامی خود را در حمص جمع کرد و به آنان گفت: «این، همان چیزی است که قبلاً به شما هشدار دادم و شما قبول نکردید! نتیجهاش این شد که عربها، مسیری یکماهه را پیمودند و وضع شما را دگرگون کردند.» برادر هرقل پیشنهاد کرد تا سپاهیانی را برای مرزبانی به بلقاء بفرستند. این پیشنهاد، پذیرفته شد و مرزبانان در بلقاء مستقر شدند تا اینکه سپاهیان اسلام، در زمان خلافت ابوبکر و عمر رضی الله عنهما به سوی شام روان شدند. رومیان، مبهوت و شگفتزده گفتند: «اینها دیگر چه هستند؟! با وجودی که سرورشان مرده، باز هم یکپارچهاند و به سرزمن ما حمله میکنند!»[63] قبایل عرب نیز از قدرت مسلمانان متحیر و مبهوت شده و در هراس افتادند.[64] زمانی که لشکر اسامه رضی الله عنه به مدینه بازگشت، ابوبکر صدیق رضی الله عنه به همراه بزرگان مهاجرین و انصار و مردم مدینه، شادمان و مسرور از پیروزی لشکر اسلام، به استقبال مجاهدان رفتند. اسامه رضی الله عنه وارد مدینه شد، به مسجدالنبی صلی الله علیه و سلم رفت و برای شکر و سپاس از خدای متعال نماز گزارد. پیامد پیروزی لشکر اسامه رضی الله عنه بر زندگانی مسلمانان و حتی عربهایی که در فکر شورش بر ضد مسلمانان بودند و همچنین رومیان هممرز با شبهجزیرهی عربستان، بسی گسترده و بلکه حیاتی بود. آثار و پیامدهایی که پیروزی لشکر اسامه رضی الله عنه به دنبال داشت، فراتر و بیشتر از مانور قدرتی آنان بود و باعث شد تا مرتدینی که در فکر ستیز با مسلمانان بودند، دست از خیزش و آشوب بر ضد اسلام بردارند و توان و قدرتشان، از هیبت اسلام درهمبشکند و مجبور شوند با مسلمانان، کنار ایند و صلح کنند. به هر حال، اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه کار خودش را کرد و اثرش را پیش از آنکه مجاهدان از جنگ بازگشته، سلاحهایشان را به زمین بگذارند، نشان داد و در دل مرتدین و کفار هراس انداخت.[65] آری بدون تردید اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه پیامدهای زیادی برای مسلمانان به دنبال داشت؛ جبههی مرتدان در شمال شبهجزیرهی عرب، ضعیفترین جبههی پیش روی مسلمانان به شمار میرفت و این، از نتایج و آثار لشکر اسامه رضی الله عنه بود که باعث شد تا شکست جبههی شمال برای مسلمانان، آسانتر از شکست دشمنان در عراق باشد. اعزام لشکر اسامه رضی الله عنه و پیامدهای مثبت آن، نشان میدهد که ابوبکر صدیق رضی الله عنه آگاهی و توانایی بیشتری از دیگران برای حل و فصل بحرانها داشته است.[66]
[1] بخاري، كتاب الوحي، شمارهي7 [2] السيرة النبوية الصحيحة (2/467تا470) [3] مسلم، كتاب الفضائل (4/4784) [4] السيرة النبوية الصحيحة (2/535) [5] قصة بعث جيش أسامة، از دكتر فضل إلهي، ص8 [6] فتحالباري (8/152) [7] بخاري، كتاب المغازي، شمارهي4469 [8] السيرة النبوية الصحيحة (2/552)؛ السيرة النبوية في ضوء المصادر الأصلية، ص685 [9] البداية و النهاية (6/309) [10] البداية و النهاية (6/307) [11] سورهي مريم، آيهي98: «پيش از اينها نسلهاي فراواني (را بر اثر كفر و گناه) نابود كردهايم؛ آيا كسي از ايشان را حس ميكني يا كوچكترين صدايي از ايشان ميشنوي؟» [12] البداية و النهاية (6/307و308) [13] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص423 [14] مرجع سابق [15] مسلم (4/2167و2168) [16] بخاري، كتاب بدء الخلق (4/124) [17] أبوبكر الصديق، ص197 [18] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص423 [19] عبقرية الصديق، ص139 [20] البداية و النهاية (6/308) [21] الكامل از ابناثير (2/226) [22] الشوري بين الإصالة و المعاصرة از عزالدين تميمي، ص82و83 [23] ملامح الشوري في الدعوة الإسلامية، ص257 [24] الشوري بين الإصالة و المعاصرة، ص83 [25] تاريخ طبري (4/45) [26] الشوري بين الإصالة و المعاصرة، ص83 [27] تاريخ طبري (4/46) [28] تاريخ طبري (4/46) [29] آبل، منطقهاي در جنوب اردن است. [30] تاريخ طبري (4/47) [31] همان مرجع [32] مرجع سابق؛ تاريخ خليفة بن خياط، ص101 [33] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص14 [34] الكامل (2/227) [35] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص18 [36] تفسير رازي (9/15)؛ تفسير قرطبي (4/218) [37] نگاه كنيد به: تفسير أبيالسعود (2/89)؛ روح المعاني (4/68) [38] سورهي اعراف، آيهي56 [39] شرح، آيهي5 [40] مسلم (4/2295) [41] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص24 [42] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص29 [43] البداية و النهاية (5/213و214) [44] تاريخ طبري (4/45) [45] تاريخ طبري (4/46) [46] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص30و31 [47] بلوغ الأماني (21/215) [48] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص32 [49] همان مرجع [50] تاريخ طبري (4/47) [51] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص36 [52] الدعوة إلي الإسلام، ص63 [53] مرجع سابق [54] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص39 [55] همان مرجع، ص47و48 [56] تاريخ خليفة بن خياط، ص100 [57] مرجع سابق، ص44 [58] فتح الباري (8/146) [59] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص46 [60] مرجع سابق، ص52 [61] قصة بعث أبيبكر جيش أسامة، ص66 [62] مرجع سابق، ص70 [63] تهذيب ابنعساكر (1/125)؛ تاريخ ابنعساكر (1/439) [64] تاريخ الدعوة إلي الإسلام، ص270 [65] عبقرية الصديق، ص95 [66] حركة الردة، نوشتهي دكتر علي عتوم، ص168
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|