|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>جنگ یرموک
شماره مقاله : 2686 تعداد مشاهده : 385 تاریخ افزودن مقاله : 24/5/1389
|
جنگ یرموک:
پیروزی مسلمانان، با پیروزی در جنگ اجنادین و شکست رومیان آغاز شد و مسلمانان، به فرمان ابوبکر صدیق رضی الله عنه در یرموک جمع شدند. رومیان، به فرماندهی تیدور در منطقهای که امکان دفع نیروهای حریف زیاد بود و راه گریز را تنگ مینمود، اردو زدند. اردوگاه قشون رومی، در واقوصه[1] در نزدیکی یرموک بود. تعداد مسلمانان و رومیها در جنگ یرموک : مسلمانان، به فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه ، چهل یا چهل و پنجهزار نفر بودند.[2] تعداد رومیها به فرماندهی تیدور، به دویست و چهلهزار نفر میرسید. مسلمانان، به فرماندهی خالد بن ولید رضی الله عنه در یرموک اردو زدند و رومیها در کرانهی جنوبی رود اردن جمع شدند. عمرو بن عاص رضی الله عنه فرمود: «ای مسلمانان! شما را بشارت باد که من، رومیها را محاصره کردم و هر که در محاصره قرار بگیرد، به ندرت عاقبت بهخیر میشود.»[3] خالد رضی الله عنه در آرایش نظامی لشکر اسلام، شیوهی جدیدی بهکار برد که پیش از آن درمیان عربها رایج نبود. او، قشون اسلامی را به چند واحد نظامی تقسیم کرد و با سی و شش گردان وارد عمل شد. تقسمبندی واحدهای نظامی قشون اسلامی به ترتیب زیر بود: ـ چند فوج که هر یک متشکل از ده تا بیست گردان بود و فرماندهی جدایی داشت. ـ چندین گردان که از هزار رزمنده تشکیل میشد و هر گردانی، فرماندهی جدایی داشت.[4]آرایش لشکر مسلمانان که از چهل گردان تشکیل شده بود، به ترتیب زیر بود: ـ سپاه مرکزی: از 18 گردان به فرماندهی ابوعبیده بن جراح رضی الله عنه تشکیل شده بود و عکرمه رضی الله عنه پسر ابوجهل و قعقاع بن عمرو رضی الله عنه در این فوج حضور داشتند. ـ سپاه راست: متشکل از 10 گردان بود و تحت فرماندهی عمرو بن عاص رضی الله عنه قرار داشت و شرحبیل بن حسنه رضی الله عنه نیز با او بود. ـ سپاه چپ: 10 گردان داشت و تحت فرماندهی یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه بود. ـ دستهی پیشگامان: دستهی کوچکی از سوارکاران و نگهبانان در خط مقدم بود که بررسی تحرکات دشمن، کسب اطلاعات و برخورد با جاسوسهای احتمالی دشمن را بر عهده داشت.[5] ـ دنبالهداران لشکر: از پنج گردان (5000 نفر) به فرماندهی سعید بن زید رضی الله عنه تشکیل یافته بود و رسیدگی به امور سپاهیان را بر عهده داشت. ابودرداء رضی الله عنه در همین واحد، به عنوان قاضی خدمت میکرد و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه نیز انباردار بود و مسؤولیت تدارکات را بر عهده داشت. مقداد بن اسود رضی الله عنه از افراد این دسته بود و درمیان مجاهدان دور میزد و سورهی انفال و ایات جهاد را تلاوت میکرد تا عواطف ایمانی و جهادی صحابه را برانگیزد. ابوسفیان بن حرب رضی الله عنه نیز به عنوان واعظ درمیان صفوف میگشت و سربازان اسلام را به جهاد و جانفشانی تشویق مینمود. [6] خالد بن ولید رضی الله عنه به عنوان فرماندهی ارشد لشکر اسلام با تعدادی از صحابه درمیان سپاهیان بود. به هر حال لشکر اسلام برای رویارویی با دشمن به آمادگی نسبی، دست یافت؛ هر یک از فرماندهان، افرادش را به جهاد، جانفشانی و صبر و شکیبایی در راه خدا فرا میخواند. مسلمانان و فرماندهانشان خوب میدانستند که این جنگ، جنگ سرنوشتسازی است و به عقب راندن دشمن، پیروزی بزرگی میباشد و چنانچه نتوانند دشمن را شکست بدهند، در ادامهی کارشان با مشکل و بلکه شکست مواجه میشوند. عقبنشینی و شکست روم در یرموک، به معنای فتح شام و آزادسازی آن از دست رومیان بود و این، گشایش دروازههای شام و برچیده شدن موانع و عوامل بازدارندهی فراروی مسلمانان و رهیابی به مصر و پس از آن،گسترش اسلام به آسیا و اروپا به شمار میرفت.[7] آمادگی ایمانی مسلمانان برای رویارویی با دشمن: زمانی که مسلمانان و رومیان، رویاروی یکدیگر قرار گرفتند، ابوعبیده رضی الله عنه خطاب به مسلمان فرمود: «ای بندگان خدا! دین خدا را یاری کنید تا خدای متعال، شما را نصرت دهد و گامهایتان را استوار و ثابت بدارد که وعدهی الهی، حق است. ای مسلمانان! صبر و شکیبایی ورزید که صبر، مایهی خشنودی خدا، رهایی از کفر و دوری از ننگ و عار است. وقتی که دشمن، تیراندازی را آغاز کرد، از صفهایتان جدا نشوید و به سوی دشمن، گام برندارید و جنگ را شروع نکنید؛ بلکه پشت سپرها پناه بگیرید؛ ساکت باشید و تنها خدا را یاد کنید تا به خواست خدا به شما فرمان حمله بدهم.» معاذ بن جبل رضی الله عنه نیز خطاب به مسلمانان فرمود: «ای اهل قرآن و ای نگهبانان و حافظان کتاب خدا! ای انصار هدایت و ای دوستان حق! دستیابی به رحمت الهی و ورود به بهشت، به آرزو نیست و تنها راستان و وفاداران به حق، به مغفرت و رحمت گستردهی الهی دست مییابند. مگر فرمودهی الهی را نشنیدهاید که:{ وَعَدَ اللَّه الَّذِینَ آمنُوا منْکم وَعَملُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهم فِی الأرْضِ کما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ منْ قَبْلِهم (٥٥)} [8] خدا، شما را بیامرزد؛ از خدایتان حیا کنید که مبادا شما را در حال گریز ببیند و بدانید که شما، در قبضه و مشت خدایید و پناهی، جز او ندارید و فقط او، شما را عزت و سرافرازی میبخشد.» عمرو بن عاص رضی الله عنه مسلمانان را بدین شکل نصیحت و آمادهی جهاد کرد: «ای مسلمانان! چشمانتان را فرو اندازید[9] و روی زانوهای خود بنشینید و تیراندازی کنید و وقتی سپاهیان دشمن، بر شما حملهور شدند، کاری نداشته باشید تا به شما نزدیک شوند و آن موقع، همانند شیر به آنها حمله کنید که سوگند به آن کس که از صدق و راستی خشنود میشود و به آن پاداش میدهد و دروغ را گناه میشمارد و بندگانش را به خاطر دروغگویی، مجازات میکند و در ازای نیکی، بذل و احسان میفرماید که من این (وعدهی خدا و رسول) را شنیدهام که مسلمانان، آبادیها و قصرهای شام را یک به یک فتح میکنند؛ بنابراین قشون و کثرت دشمن، شما را در هراس نیندازد. چراکه اگر شما با آنان به شدت برخورد کنید، جفتک میزنند و میگریزند.» ابوسفیان رضی الله عنه مجاهدان را مخاطب قرار داد و فرمود: «ای مسلمانان! اینک شما، دور از امیر مؤمنان و پشتیبانی مسلمانان و در سرزمینی غیرعربی هستید و از خانوادههایتان دور افتادهاید و به خدا قسم که با دشمنانی روبرو شدهاید که کینهی زیادی دربارهی خودشان، فرزندانشان، زنانشان و اموال و سرزمینشان، از شما به دل دارند. به خدا سوگند که تنها شجاعت و شکیبایی در کارزار فردا، شما را از اینها میرهاند و خشنودی و رضایت الهی را نصیبتان میکند. پس به شمشیرها و جهادتان، قوی و پشتگرم باشید و از آن برای (نجات و رستگاری) خود کار بگیرید و آن را سنگر و ابزار دفاع از خود قرار دهید.» ابوسفیان رضی الله عنه به میان زنان نیز رفت و آنان را نیز نصیحت کرد و دوباره به میان مجاهدان بازگشت و فرمود: «ای مسلمانان! میبینید که چه در پیش رو دارید. اینک رسولخدا صلی الله علیه و سلم و بهشت، پیش رویتان هستند و شیطان و جهنم پشت سرتان.»[10] ابوهریره رضی الله عنه نیز مسلمانان را نصیحت کرد و فرمود: «به سوی زنان بهشتی و همجواری با پروردگارتان در بهشتهای پرنعمت بشتابید. شما در هیچ محلی این قدر به خدایتان نزدیک نمیشوید که اینک در این محل (برای رویارویی با دشمنان خدا) ایستادهاید. بدانید که صبرپیشگان، (بر دیگران) برتری دارند.» ابوسفیان رضی الله عنه کنار هر دستهای میایستاد و میگفت: «از خدا بترسید؛ خدا را به یاد داشته باشید. شما، بزرگان اسلام و انصار اسلام هستید و اینها، اشراف روم و انصار شرکند. خدایا! امروز، یکی از روزهای تو است؛ خدایا! پیروزی را بر بندگانت نازل فرما.» یکی از عربهای مسیحی، به خالد رضی الله عنه گفت: «رومیها، چهقدر زیادند و مسلمانان، چه اندک!» خالد رضی الله عنه فرمود: «وای بر تو؛ مرا از رومیها میترسانی؟ کثرت و توان لشکر، به نصرت الهی بستگی دارد و چون، نصرت خدا نباشد، لشکر انبوه نیز اندک و ناتوان است و به تعداد مردان ربطی ندارد. به خدا سوگند که دوست دارم اسبم بهبود یابد و(هر چه سریعتر وارد عمل شوم تا) رومیان، ناتوان و اندک شوند.» پای اسب خالد رضی الله عنه در مسیر عراق به شام، آماس کرده و آسیب دیده بود.[11] معاذ بن جبل رضی الله عنه هر بار که صدای راهبان و کشیشها را میشنید، میفرمود: «خدایا! قدمهایشان را بلرزان و در دلهایشان، وحشت و هراس بیفکن؛ بر ما آرامش و سکینه نازل فرما و ما را به تقواپیشگی، پایدار و ثابت بدار؛ جهاد را بر ما گوارا و خوشایند فرما و ما را به آنچه مقدر میکنی، راضی بگردان.»[12] چگونگی آرایش نظامی رومیان در جنگ یرموک: دستههای رومیان، طوری در محل خود مستقر شده بودند که بهسان ابر سیاهی به نظر میرسیدند و با صدای بلند فریاد میزدند؛ کشیشها و راهبانشان، انجیل میخواندند و سپاهیان روم را به جنگ تشویق میکردند.[13] رومیان در محلی در نزدیکی یرموک به نام واقوصه اردو زدند و رودخانهی آنجا همانند خندقی برای آنان بود. رومیان، قشون خود را به چند واحد تقسیم کرده و طوری آرایش داده بودند که در هر واحد، پنج گردان قرار گرفته بود و با واحد اول مقداری فاصله داشت. آرایش قشون رومی به ترتیب زیر بود: ـ تیراندازان، جلوتر از همه قرار داشتند و وظیفهشان، این بود که به سوی مسلمانان تیراندازی کنند و سپس عقب بروند. ـ سوارکاران، در دو طرف لشکر عهدهدار پشتیبانی از تیراندازان بودند. ـ گردانها، موظف بودند به میان صفوف مسلمانان، حملهور شوند. ـ فرماندهی جلوداران (پیشگامان) لشکر، جرجه بود. فرماندهان دستههای پشتیبانی که در دو طرف قشون روم قرار داشتند، ماهان و دراقص بودند.[14] آنچه پیش از جنگ رخ داد…: ابوعبیده و یزید بن ابوسفیان به همراه ضرار بن ازور و حارث بن هشام به سپاه روم نزدیک شدند و بانگ برآوردند که میخواهیم با فرماندهی شما صحبت کنیم. به آنان اجازه دادند تا به نزد تذارق بروند که در خیمهای از پرنیان و ابریشم، نشسته بود. صحابه گفتند: «ما ورود به چنین جایی را روا نمیدانیم.» تذارق دستور داد تا فرشی ابریشمی برایشان پهن کنند. بزرگان مسلمان باز هم از نشستن بر فرش ابریشمی امتناع کردند و بدین ترتیب تذارق به همان شکلی که مسلمانان دوست داشتند، با آنها نشست تا با هم مذاکره کنند. صحابه پس از آنکه رومیان را به سوی خدا دعوت دادند و به نتیجهای نرسیدند، به اردوگاه لشکر اسلام بازگشتند. ماهان، خالد رضی الله عنه را به میان دو صف خواست تا همانجا با او مذاکره و گفتگو کند. ماهان گفت: «ما میدانیم که گرسنگی و سختی زندگانی، شما را از دیارتان به اینجا کشانده است: پس بیایید تا به هر کدامتان ده دینار و لباس و مقداری غدا بدهم و به سرزمین خود بازگردید. سال بعد هم همین مقدار به شما خواهیم داد.» خالد رضی الله عنه در پاسخ ماهان، چنین فرمود: «آنچه تو گفتی، ما را از دیارمان به اینجا نکشانده است؛ بلکه ما قوم خونآشامی هستیم که شنیدهایم هیچ خونی، بهتر از خون رومیان نیست و به همین خاطر هم به اینجا آمدهایم (تا خون شما را بیاشامیم).» یاران ماهان که از شنیدن این سخنان یکه خورده بودند، گفتند: «به خدا که چنین چیزی دربارهی عربها به ما گفته نشده بود.»[15] آغاز جنگ: پس از آمادگی کامل و بینتیجه ماندن مذاکرات، خالد بن ولید رضی الله عنه به عکرمه بن ابوجهل و قعقاع بن عمرو که در دو پهلوی لشکر بودند، فرمان شروع جنگ داد. آن دو شروع به رجزخوانی کردند و هماورد خواستند. تعدادی از جنگاوران دو طرف، با هم درگیر شدند و شعلهی جنگ بالا گرفت و تمام سپاهیان در هم آمیختند و جنگ شدیدی آغاز شد. خالد رضی الله عنه به همراه گردانی از مجاهدان، پیشاپیش لشکر قرار داشت و با پیشروی مجاهدان و به هم پیوستن دستهها، هر یک را متناسب با قابلیتهایش به کار میگرفت و جریان جنگ را به بهترین شکل رهبری مینمود.[16] مسلمان شدن یکی از فرماندهان رومی در میدان نبرد: یکی از فرماندهان و بزرگان سپاه روم به نام جرجه از لشکرش جدا شد و خالد رضی الله عنه را به حضور خود فراخواند. خالد رضی الله عنه پیش او رفت و طوری به هم نزدیک شدند که گردن اسبهایشان به هم میخورد. جرجه به خالد رضی الله عنه گفت: «ای خالد! به سؤالات من، درست پاسخ بده و دروغ نگو که انسان آزاده، دروغ نمیگوید؛ به من مکر و فریب هم نزن که انسان شرافتمند، فریبکار و حقهباز نیست. ایا این، درست است که خداوند، شمشیری بر پیامبرتان از آسمان نازل کرده و پیامبرتان نیز آن را به تو داده است و تو، آن شمشیر را بر هر که در جنگ بلند کنی، حتماً شکستشان میدهی؟» خالد رضی الله عنه گفت: «نه؛ (این طور نیست.)» جرجه دوباره پرسید: «پس چرا به تو سیفالله (شمشیر خدا) میگویند؟» خالد رضی الله عنه فرمود: «خدای متعال، در میان ما پیامبری برانگیخت که ما را به سوی خدا فراخواند؛ اما همگی ما از او فرار کرده و فاصله میگرفتیم تا اینکه برخی از ما او را تصدیق نموده و از او پیروی کردند و بعضی نیز همچنان او را تکذیب کرده و از او دوری میجستند. من، از آن دست کسانی بودم که پیامبر خدا را تکذیب نموده و از او دوری میکردند؛ سپس خدای متعال، قلوب و موهای پیشانیمان را گرفت و به سوی خود هدایت نمود و ما، با آن حضرت بیعت کردیم. آنجا بود که رسولخدا صلی الله علیه و سلم به من فرمود: (تو، شمشیری از شمشیرهای خدا هستی که تو را بر ضد مشرکان از نیام بیرون کشیده است.) رسولخدا صلی الله علیه و سلم برایم دعای پیروزی فرمود و از همان روز، سیفالله نامیده شدم و به همین سبب نیز من، از میان تمام مسلمانان، نسبت به مشرکان سختتر و شدیدترم.» جرجه گفت: ای خالد! شما، به چه چیزی دعوت میدهید؟» خالد رضی الله عنه فرمود: «شما را به گفتن کلمهی شهادت (اَشْهدُ اَنْ لا اِله اِلاَّ الله وَ اَشْهدُ اَنَّ محَمدًا عَبْدُه وَ رَسُولُه) فرا میخوانیم و شما را به این دعوت میدهیم که به تمام احکام و آورده های پیامبر صلی الله علیه و سلم از سوی خدا اقرا کنید.» جرجه دوباره سؤال کرد: «اگر کسی دین شما را نپذیرد، چه میکنید؟» خالد رضی الله عنه پاسخ داد: «باید به ما جزیه بدهند تا کاری به کارشان نداشته و از آنها حمایت بکنیم.» جرجه پرسید: «اگر جزیه هم ندادند؟» خالد رضی الله عنه فرمود: «با آنها اعلان جنگ کرده و با آنان میجنگیم.» جرجه سؤال کرد: «جایگاه و منزلت کسی که امروز دینتان را بپذیرد، چگونه خواهد بود؟» خالد رضی الله عنه گفت: «جایگاه همهی ما در اجرای دستورات الهی، یکسان است و همه اعم از بزرگان و سایر افراد و همین طور آنانکه قبلاً مسلمان شده یا بعدها ایمان آوردهاند، برابرند.» جرجه از خالد رضی الله عنه پرسید: «ایا کسی که امروز مسلمان شود، در اجر و پاداش نیز با شما همسان و مساوی خواهد بود؟» خالد رضی الله عنه فرمود: «بله و بلکه اجر و پاداش بیشتری خواهد یافت.» جرجه گفت: «چگونه چنین چیزی امکان دارد که شما قبلاً مسلمان شده و پیشینهی شما در اسلام بیشتر است؟!» خالد رضی الله عنه فرمود: «علتش، این است که ما، این دین را پس از سرسختی و تحت فشار پذیرفتیم و زمانی با رسولخدا صلی الله علیه و سلم بیعت کردیم که ایشان، درمیان ما بودند و از آسمان بر ایشان، وحی میشد و از کتاب خدا برایمان سخن میگفت. ما، باید به او ایمان میآوردیم؛ چراکه به ما معجزاتی نشان میداد و ما، دلایل و چیزهای شگفتانگیزی دیده و شنیدهایم که شما ندیده و نشنیدهاید. بنابراین هر یک از شما که بهحق و صادقانه، این دین را بپذیرد، از ما برتر خواهد بود.» جرجه گفت: «به خدا سوگند که به من، راست گفتی و فریبم ندادی.» خالد رضی الله عنه فرمود: «واللّه که به تو راست گفتم و خدا، گواه است که هر یک از پرسشهایت را درست پاسخ دادم.» جرجه سپرش را کنار گذاشت و همراه خالد حرکت کرد و گفت: «اسلام را به من بیاموز.» خالد رضی الله عنه جرجه را به خیمهاش برد و مشک آبی بر سرش ریخت تا او را غسل دهد و دو رکعت نماز برای جرجه امامت داد (تا چگونگی نماز را نیز فرا بگیرد.) رومیها که رفتن جرجه با خالد رضی الله عنه را نوعی فریب و حمله از سوی او پنداشتند، به مسلمانان یورش بردند و صفوف مجاهدان را در هم شکستند. اما نیروهای پشتیبانی به فرماندهی عکرمه بن ابوجهل و حارث بن هشام در برابر حملهی غافلگیرانهی دشمن، پایداری کردند.[17] یورش دستهی چپ لشکر روم به دستهی راست سپاه اسلام: سپاهیان روم که از فزونی و انبوه، بهسان پارهی شب، سیاهی میزدند، بر لشکر اسلام حملهور شدند؛ قسمت چپ سپاه روم با بخش راست لشکر اسلام[18] درآمیخت و قلب سپاه اسلام از ناحیهی راست دچار مشکل شد و بدین ترتیب رومیان موفق شدند صفوف مسلمانان را در هم شکنند و به دنبالهی لشکر اسلام برسند. معاذ بن جبل رضی الله عنه بانگ برآورد: «ای بندگان مسلمان خدا! اینها به شما حمله کردهاند تا شما را نابود کنند؛ به خدا سوگند که تنها شجاعت در رویارویی با دشمن و صبر و شکیبایی در سختیهای مبارزه، آنها را به عقب میراند.» معاذ رضی الله عنه از اسبش پیاده شد و فرمود: «هر که میخواهد اسبم را بگیرد و سوار بر آن بجنگد و بهتر آن میبینم که با پای پیاده با پیادگان بجنگد.»[19] قبایل ازد، مذحج، حضرموت و خولان در برابر دشمنان خدا پایداری کردند. جمع انبوهی از سوارهنظامان رومی، حملهور شدند و مسلمانان از ناحیهی راست لشکر به قلب سپاه عقب نشستند و برخی هم به اردوگاه گریختند. بعضی از مسلمانان، که پایداری کرده بودند، یکتن و هماهنگ بانگ برآورده و با رومیان پیش رویشان درآمیختند و آنان را از تعقیب مسلمانان گریزان بازداشتند. زنان مسلمان نیز، افرادی را که در حال گریز بودند، با سنگ و چوب میزدند تا آنها را به میدان نبرد باز گردانند که بدین ترتیب مسلمانان گریزان، به میدان بازگشتند.[20] عکرمه بن ابوجهل فرمود: «من با رسولخدا صلی الله علیه و سلم جنگها کردهام و اینک از شما بگریزم؟!» و سپس بانگ برآورد که: «چه کسی تا پای مرگ مرا همراهی میکند؟» عمویش حارث بن هشام و همین طور ضرار بن ازور با چهارصد نفر از بزرگان و سواران مسلمان، با او همراه شدند و جلوی خیمهی خالد رضی الله عنه به جنگ پرداختند و همهی آنها زخمی شدند و برخی هم از جمله ضرار بن ازور به شهادت رسیدند.[21] واقدی رحمه الله میگوید: اینها که به شدت مجروح شده بودند، درخواست آب کردند. وقتی برای هر یک از آنها آب آوردند، آب را حوالهی مجروح دیگر کرد و به همین منوال هر یک از مجاهدان زخمی، آب را به مجروح کناری، حواله میکرد تا برادرش سیراب شود و بدینسان یکایک آنها، بیآنکه آب بنوشند، شهید شدند. گفته شده که نخستین مسلمانی که در یرموک شهید شد، شخصی بود که نزد ابوعبیده رضی الله عنه رفت و گفت: «من، آمادهی شهادت هستم؛ با رسولخدا صلی الله علیه و سلم کاری که نداری؟» ابوعبیده رضی الله عنه فرمود: «چرا؛ سلام مرا به ایشان برسان و بگو: ای رسولخدا! ما، همهی آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم.» این شخص پا در میدان نبرد نهاد و به شهادت رسید. دستههای مختلف سپاه اسلام طوری پایداری کردند که سپاهیان روم، همانند آسیاب به دور خود میچرخیدند؛ در آن روز به هر کجای میدان نبرد که نگاه میکردید، جز مخها و مغزهای ریخته، مچهای جداشده و دستهای پریده و افتاده، چیز دیگری دیده نمیشد.[22] یورش دستهی راست سپاه روم به دستهی چپ لشکر اسلام: دستهی راست سپاه روم به فرماندهی قناطر بر دستهی چپ لشکر اسلام که از قبایل کنانه، قیس، خثم، جذام، قضاعه، عامله و غسان تشکیل یافته بود، حملهور شد. این ناحیه از سپاه اسلام از مواضع خود عقب نشست. رومیان، به تعقیب مسلمانان فراری پرداختند و بخش مرکزی لشکر مسلمانان، با مشکل مواجه شد. مسلمانان گریزان، به اردوگاه لشکر اسلام وارد شدند و زنان مسلمان، آنها را با سنگ و پایههای خیمهها زدند و به آنان گفتند: «عزت اسلام و شرف مادران و زنانتان چه شده که اینچنین میگریزید و ما را با کافران تنها میگذارید؟» مسلمانان فراری با شنیدن این سخنان توبیخآمیز به خود آمده و به میدان نبرد بازگشتند و تعداد زیادی از رومیها را به هلاکت رسانیدند. سعید بن زید رضی الله عنه نیز در همین گیر و دار به شهادت رسید. دستهی چپ سپاه روم، بار دیگر به بخش راست لشکر اسلام حمله کرد تا از طریق شکست دستهی تحت فرمان عمرو بن عاص رضی الله عنه و نفوذ به صفوف سپاهیان مسلمان، لشکر اسلام را بهطور کامل محاصره کنند. مسلمانان، در ابتدای امر عقب نشستند و چون به اردوگاه لشکر وارد شدند، زنان از تپهها پایین آمدند و شروع به زدن مسلمانان فراری کردند. دختر عمرو رضی الله عنه بانگ برآورد: «خداوند متعال، مردانی را که زنانشان را تنها میگذارند و از کرامتشان دفاع نمیکنند، زشت بدارد و از خیر و نیکی دورشان کند.» دیگر زنان مسلمان نیز میگفتند: «اگر از ما دفاع نکنید، دیگر شوهرانمان نیستید.» مسلمانان گریزان با شنیدن این حرفها، عزم و ارادهی دوباره یافتند و به میدان نبرد بازگشتند و از نو، به رومیان حملهور شدند و آنان را به عقب راندند.[23] حملهی نهایی مسلمانان و شکست رومیها: خالد بن ولید رضی الله عنه به همراه عدهای از سواران، به آن دسته از سپاه روم حمله کرد که به ناحیهی راست لشکر اسلام یورش برده بودند. خالد رضی الله عنه به کمک همرهانش در این حمله، حدود ششهزار نفز از نیروهای دشمن را به هلاکت رسانید و سپس فرمود: «به خدا سوگند که دیگر توانی، برایشان نمانده است و من، امیدوارم که خدای متعال، آنها را شکست دهد.» خالد رضی الله عنه به همراه صد سوار از مجاهدان، به یکصد هزار نفر از نیروهای دشمن حمله کرد و همهی آنان را در هم کوبید و پس از آن، تمام مسلمانان، هماهنگ و یکتن حمله نمودند و با فرار رومیها، به تعقیبشان پرداختند.[24] ناحیهی راست سپاه اسلام نیز به ترمیم صفوف خود پرداخت و رومیها را درمیان وادی یرموک و نهر زرقاء[25] محاصره کردند و توانستند میان سوارهنظام و پیادهنظام دشمن فاصله بیندازند. مسلمانان، بر رومیها حملهور شدند و آنان را به زیر کشاندند. سواران رومی در پی فرار برآمدند؛ خالد رضی الله عنه به عمرو رضی الله عنه دستور داد تا گریزگاهی برای سواران رومی باز کند. سواران رومی گریختند و بدین ترتیب پیادهنظام دشمن در حالی که پاهایشان را به قصد پایداری در جنگ، با زنجیر بسته بودند، بدون هیچ پوششی به خندق گریختند و چنان درهمکوفته شدند که همانند دیواری به نظر میرسیدند که گویی خراب شده است. مسلمانان، در تاریکی شب به پیادهنظام دشمن حمله کردند و چون آنها، یکدیگر را به زنجیر بسته بودند، جلودارشان را که در رود میانداختند، دیگران نیز به همراهش در رود افتاده و هلاک میشدند. در این مرحله از جنگ حدود صد و بیستهزار نفر از نیروهای دشمن هلاک شدند و آن دسته از کسانی که نجات یافتند، به فحل[26] در شام گریختند و برخی هم به دمشق فرار کردند.[27] یزید بن ابوسفیان رضی الله عنه نیر در جنگ یرموک خوب پایداری کرد و به خوبی جنگید. پدرش بر او گذر نمود و فرمود: «ای پسرم! تقوای الهی را بر خود لازم بگیر و صبر و شکیبایی پیشه کن؛ چراکه هیچ مسلمانی در این وادی نیست مگر آنکه شایسته و سزاوار جنگ میباشد (و باید خوب بجنگد). پس تو و امثالت که فرماندهی مسلمانان هستید، چگونه باید باشید؟ قطعاً چنین کسانی بیش از دیگران باید شکیبا باشند و از همه به نصیحت سزاوارترند. بنابراین از خدا بترس و تقوا پسشه کن و طوری باش که هیچ یک از یارانت، بیش از تو علاقهمند به پاداش جهاد نباشد و مجاهد شکیباتری از تو یافت نشود. تو بهگونهای باش که هیچ مسلمانی به شجاعت و سختی تو در برابر دشمن اسلام نرسد.» یزید رضی الله عنه که در دستهی مرکزی سپاه قرار داشت، فرمود: «ان شاء الله همینگونه عمل میکنم.» وی، در جنگ یرموک جنگ سخت و خوبی کرد.[28] سعید بن مسیب از پدرش چنین نقل کرده است: در روز یرموک، اندکی سر و صداها فرو نشست؛ در همان حال صدای بلندی که گویی به تمام لشکر میرسید، شنیدیم که میگفت: «ای یاریدهندگان دین خدا! به هم نزدیک شوید؛ ای مسلمانان! پایداری کنید، پایداری کنید.» نگاه کردیم و دیدیم که ابوسفیان رضی الله عنه است که تحت فرماندهی پسرش یزید رضی الله عنه قرار دارد و بانگ میزند. مسلمانان، نماز عشاء را به تأخیر انداختند و همچنان جنگیدند تا پیروز شدند. خالد رضی الله عنه آن شب را در خیمهی تذارق که برادر هرقل و فرماندهی لشکر رومیان بود، بهسر برد. تذارق گریخته بود و سواران مسلمان، پیرامون خیمهی خالد رضی الله عنه تا صبح گشت میزدند و رومیانی را که میدیدند، میکشتند. در این میان تذارق نیز کشته شد و از او سی چادر و سراپردهی ابریشمی بر جای ماند که در آن فرشهای نفیس و ابریشم بود. مسلمانان، هنگام صبح غنایم را جمعآوری و تقسیم کردند.[29] سههزار نفر از مسلمانان که تعدادی از صحابهی پیامبر و بزرگان و سرآمدان مسلمانان نیز در میانشان بودند، شهید شدند. از شهدای یرموک، میتوان عکرمه بن ابوجهل و پسرش عمرو، سلمه بن هشام، عمرو بن سعید و ابان بن سعید رضی الله عنه و… را نام برد. کشتههای رومیها هم به صد و بیستهزار نفر میرسید که هشتادهزارشان در زنجیر و چهلهزار از آنها آزاد بودند و در رودخانه افتادند.[30] مسلمانان، از این پیروزی بزرگ خشنود شدند؛ اما دیری نپایید که خبر ناگوار وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، این شادی را به غم تبدیل کرد و مسلمانان را در غم و اندوه بزرگی فرو برد؛ خدای متعال، بر مسلمانان منت نهاد و عمر فاروق رضی الله عنه را به جای ابوبکر صدیق رضی الله عنه به خلافت مسلمانان گماشت.[31] خبر وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه زمانی به خالد رضی الله عنه رسید که مسلمانان در مصاف رومیان قرار داشتند و خالد رضی الله عنه مسلمانان را از این ماجرا باخبر نکرد تا ضعف و سستی، مجاهدان را در بر نگیرد. عمر فاروق رضی الله عنه در این نامه ابوعبیده رضی الله عنه را به جای خالد رضی الله عنه به فرماندهی لشکر منصوب کرده بود؛ خالد رضی الله عنه نیز با سینهای فراخ و پرحوصله فرمان عمر فاروق رضی الله عنه را پذیرفت[32] و وفات ابوبکر صدیق رضی الله عنه را به مسلمانان تسلیت گفت و ضمن حمد و ثنای الهی فرمود: «خدای متعال، ابوبکر رضی الله عنه را از میان ما برد و الحمد لله که او، برای من از عمر رضی الله عنه دوستداشتنیتر بود. خدا را شکر که اینک عمر رضی الله عنه را خلیفه کرده و محبتش را در دلم انداخته است.»[33] هرقل از شکست سپاهیانش در یرموک بسیار ناراحت شد و چون بازماندگان سپاهش در انطاکیه به حضورش رفتند، از آنان پرسید: «وای بر شما؛ به من دربارهی اینها که با شما میجنگند، گزارش دهید و بگویید که مگر آنها مانند شما بشر نیستند؟» گفتند: بله. هرقل گفت: «شما بیشتر هستید یا آنها؟» گفتند: «ما، همه جا از آنها بیشتریم.» هرقل پرسید: «پس چرا از آنها شکست میخورید؟» پیرمردی برخاست و گفت: «آنان، به این خاطر پیروز میشوند که شبزندهدارند و روزها روزه میگیرند؛ به عهد و پیمانشان وفا میکنند؛ به نیکی فرا میخوانند و از بدی باز میدارند و درمیان خود عدل و انصاف را رعایت میکنند. ولی ما، بدین جهت شکست میخوریم که شراب مینوشیم؛ زنا میکنیم؛ مرتکب حرام میشویم؛ عهدشکنی و ظلم و ستم میکنیم؛ به نافرمانی خدا فرا میخوانیم و از آنچه مایهی خشنودی خدا است، باز میداریم و در زمین فساد میکنیم.» هرقل گفت: «تو، راستش را به من گفتی.»[34]
[1] در تاريخ طبري، واقواصه ثبت شده و در البداية و النهاية، واقوصه آمده است كه نام رود و صحرايي در منطقهي حوران شام ميباشد.(مترجم) [2] حافظ عمادالدين اسماعيل ابنكثير، در البداية و النهاية تعداد مجاهدان را سي و شش تا چهلهزار نفر ذكر كرده است.(مترجم) [3] العمليات التعرضية و الدفاعية، ص163 [4] العمليات التعرضية و الدفاعية، ص163 [5] در البداية و النهاية آمده است كه قباب بن اشيم، امير اين دسته بود و طبري، نام قباث را ذكر كرده است.(مترجم) [6] البداية و النهاية (7/8) [7] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص164 [8] (نور ـ 55) يعني: «خداوند، به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را در زمين خليفه سازد؛ همان گونه كه پيشينيان (نيكوكار و دادگر) ايشان را جايگزين (ستمگران) پيش از آنها كرد…» [9] يعني: درست هدف بگيريد و…(مترجم) [10] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص163 [11] البداية و النهاية (7/10) [12] ابوبكر رجل الدولة، ص88 [13] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص163 [14] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص167 [15] البداية و النهاية (7/10) [16] البداية و النهاية (7/10) [17] البداية و النهاية (7/13) [18] قبايل ازد، مذحج، حضرموت و خولان در راست سپاه اسلام قرار داشتند. نگاه كنيد به: البداية و النهاية. فرماندهي دستهي چپ سپاه روم شخصي به نام ديرجان بود كه به گفتهي واقدي فرماندار بصري بوده و با خالد جنگيده بود. وي، به دست عبدالرحمن پسر ابوبكر صديق به هلاكت رسيد.(مترجم) [19] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص169 [20] فتوحالشام ازدي، ص222؛ در البداية و النهاية آمده است كه ابوسفيان پيش از آغاز جنگ به زنان گفته بود: «هر كه را گريزان ديديد، با سنگ بزنيد تا به ميدان باز گردد.» البته در يرموك برخي از زنان مسلمان نيز جنگيدند و تعداد زيادي از روميها را به هلاكت رساندند؛ از زنان رزمنده ميتوان، اشاره كرد به: خوله بنت ازور، خوله بنت ثعلبهي انصاري، كعوب بنت مالك بن عاصم، سلمي بنت هاشم، هند بنت عتبه بن ربيعه و….(مترجم) [21] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص170 [22] البداية و النهاية (7/12) [23] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص174 [24] ترتيب و تهذيب البداية و النهاية، ص171؛ فتوحالبلدان ازدي، ص171 [25] اين نهر به نام يرموك نيز ناميده شده و در منطقهي يرموك به نهر اردن ميريزد.(مترجم) [26] فِحْل: نام شهر و موضعي در شام ميباشد. (مترجم) [27] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص175 [28] فتوحالبلدان ازدي، ص228 [29] ترتيب و تهذيب البداية و النهايه، ص173 [30] العمليات التعرضية و الدفاعية عند المسلمين، ص179؛ در البداية و النهاية و نهاية الارب آمده است كه اين تعداد از كشتههاي دشمن، غير از سواران و پيادههايي است كه در ميدان جنگ كشته شدند.(مترجم) [31] البداية و النهاية (7/14)؛ در البداية و النهاية بدين نكته تصريح شده كه خبر وفات ابوبكر صديق در اثناي جنگ به خالد رسيد و او نامه را در تيردانش گذاشت و به مسلمانان چيزي از وفات ابوبكر نگفت تا روحيهي مسلمانان ضعيف نشود. ابنكثير، منجمه بن زنيم را پيك حجاز به يرموك به هنگام وفات ابوبكر ذكر كرده و طبري، نام محميه را آورده است.(مترجم) [32] البداية و النهاية (7/16) [33] البداية و النهايه (7/14) [34] البداية و النهاية (7/15)
به نقل از کتاب: ابوبکر صدیق(تحلیل وقایع زندگی خلیفه اول)، مؤلف :دکتر علی محمد صلابی، مترجم : محمد ابراهیم کیانی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|