|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عمر بن خطاب رضی الله عنه > عمر رضی الله عنه و احترام و محبت به اهل بیت
شماره مقاله : 2698 تعداد مشاهده : 284 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1389
|
عمر رضی الله عنه و احترام و محبت به اهل بیت
بی تردید اهل بیت پیامبر، نزد اهل سنت و جماعت دارای جایگاه والایی بوده و مورد تجلیل و محبت زیادی قرار دارند. وآنان همواره وصیت رسول خدا را در حق آنها به یاد دارند که در غدیر خم فرمود: (أذكركم الله في أهل بيتي). [1] «شما را به خدا، رعایت اهل بیت مرا بکنید» بنابراین اهل سنت در عمل نمودن به این وصیت رسول خدا پیشاپیش دیگران قرار دارند و از عملکرد روافض که در محبت بعضی از اهل بیت راه افراط را در پیش گرفتهاند و همچنین موضع گیری نواصب که نسبت به اهل بیت بغض و عداوت دارند، متنفر و بیزار هستند. و معتقد میباشند که محبت اهل بیت واجب و دشمنی با آنها حرام است[2] و اکنون از خلال موضعگیریهای عمرفاروق نسبت به اهل بیت، عقیدهی اهل سنت و جماعت در این باره روشن میشود: 1ـ برخورد عمر رضی الله عنه با همسران رسول خدا: او همواره احوال همسران رسول خدا را جویا میشد و هزینهی زندگی آنها را میپرداخت و هیچگاه بدون آنها میوه و یا غذای لذیذی را نمیخورد. و سهم حفصه را بعد از همه میفرستاد.[3] چنان که باری نزد ام المؤمنین، زینب بنت جحش عطایایی فرستاد. وقتی چشم زینب به آنها افتاد گفت: خدا بیامرزد عمررا، دیگران بهتر از من اینها را تقسیم میکردند. گفتند: تقسیمی در کار نیست، اینها همه مال شما است. زینب گفت: سبحان الله! و پارچهای بر آنها کشید و به «برزه» دختر رافع دستور داد تا از آنها قسمتی به ایتام فلانی و قسمتی را به بیوهی فلانی و ... بدهد. او همه را تقسیم نمود و در پایان گفت: خدا بر تو رحم نماید، ما نیز حقی داشتیم. زینب گفت: آنچه باقی مانده است از آن شما باشد. وقتی نگاه کردند، دیدند، هشتاد و پنج درهم باقی مانده است. آنگاه زینب دستهایش را بلند کرد و گفت: پروردگارا! نمیخواهم برای بخششهای بعدی عمر رضی الله عنه زنده بمانم. چنان که دیری نگذشت و زینب چشم از جهان فرو بست و اولین کسی بود از همسران رسول خدا که بعد از آن حضرت وفات یافت.[4] همچنین عایشه میگوید: عمربن خطاب رضی الله عنه همواره به فکر ما بود و از هر چیز سهم ما را میداد تا جایی که سهم ما را از کلهپاچه نیز میفرستاد.[5] و هنگامی که زنان پیامبر، از او خواستند که به آنها اجازه دهد تا به حج بروند، عمر رضی الله عنه نخست اجازه نداد و بعد از این که آنها اصرار ورزیدند، گفت: سال بعد به شما اجازه خواهم داد و این تنها رأی من نیست. سپس در سال بعد، عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف را با آنها فرستاد و گفت: یکی از شما پیشاپیش کاروان همسران رسول خدا و یکی پشت سر آنها حرکت بکند و هنگام استراحت در درهها توقف نمایید و خود بر دهانهی دره بایستید. همچنین دستور داد که هنگام طواف خانهی کعبه مطاف را برای آنها خالی کنند و جز زنان کسی آنجا نباشد.[6] 2ـ رفتار عمر رضی الله عنه با علی بن ابی طالب و فرزندانش: عمر رضی الله عنه برای اهل بیت و فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و سلم احترام زیادی قايل بود و آنها را بر فرزندان و خانوادهی خود، ترجیح میداد. اکنون به نمونههایی از آن اشاره میکنیم: ـ حسین بن علی رضی الله عنه میگوید: روزی عمر رضی الله عنه به من گفت: پسرم! گاهی صبح یا شام نزد من بیا. حسین میگوید: یکی از روزها وقتی میخواستم نزد او بروم دیدم، با معاویه نشسته و گفتگو میکند. ابن عمر میخواست وارد شود به او اجازه نداد. من هم یواشکی برگشتم. روز بعد به من گفت: چرا نزد من نیامدی؟ گفتم: آمدم، دیدم شما با معاویه گفتگو میکنید و به ابن عمر اجازه ندادید وارد شود، بنابراین برگشتم. عمر رضی الله عنه گفت: تو با ابن عمر فرق میکنی و دست بر سر خود گذاشت و گفت: هر چه ما داریم از جانب خدا و سپس از جانب شما است.[7] همچنین ابن سعد از جعفر بن محمد باقر و او از علی بن حسین نقل میکند که نزد عمر رضی الله عنه لباسهایی از یمن آوردند. او در حالی که بین قبر رسول خدا و منبرش نشسته بود همهی آنها را در میان حاضرین تقسیم کرد. بعد از این که تمام شدند، حسن و حسین از خانهی مادرشان، فاطمه، بیرون شدند و به سوی او آمدند. عمر رضی الله عنه به آنها چشم دوخته بود و به مردم گفت: از آنچه به شما پوشانیدم خرسند نیستم. مردم گفتند: رعیتت را پوشاندهای پس کار خوبی کردهای. گفت: به خاطر این که نتوانستم از این لباسها به این دو پسر بپوشانم. زیرا لباسها گشاد بود و برازندهی تن آنها نبود. سپس به استاندار خود در یمن نوشت که دو لباس از همین نوع برای حسن و حسین بفرستد. او نیز دو لباس مناسب را برای آنها فرستاد.[8] همچنین از ابوجعفر روایت است که بعد از گسترش دامنهی فتوحات و فراخی نعمت، عمر رضی الله عنه خواست برای مردم حقوق تعیین کند. عبدالرحمان بن عوف گفت: نخست از خودتان آغاز کنید. عمر رضی الله عنه گفت: خیر بلکه از نزدیکان رسول خدا و از بنی هاشم آغاز خواهم کرد. آنگاه از عباس و علی شروع کرد تا این که حقوق همهی خویشاوندان رسول خدا را تعیین نمود و از بدریهای آنان آغاز کرد و برای حسن و حسین نیز به خاطر جایگاهی که نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم داشتند حقوقی را در نظر گرفت[9]. علامه شبلی نعمانی در کتاب خود «الفاروق» میگوید: عمر رضی الله عنه در امور مهم بدون این که از علی رضی الله عنه مشورت بگیرد تصمیم قطعی را نمیگرفت. و علی هم با اخلاص و دلسوزی به او مشورت میداد. و هنگامی که عازم بیت المقدس شد، علی را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت ورابطهی دوستانه آنها با وصلتی که انجام گرفت و علی رضی الله عنه ام کلثوم دختر فاطمه را به عقد عمر رضی الله عنه در آورد، به اوج خود رسید.[10] همچنین علی سه تن از فرزندانش را به نامهای عمر، ابوبکر و عثمان نامگذاری کرد[11] و این واقعیتی انکار ناپذیر است که هر انساني محبوبترین نامها را برای فرزندانش برمیگزیند.[12] گفتنی است که علی رضی الله عنه مشاور درجه یک عمربن خطاب محسوب میشد. او در همهی کارهای ریز و بزرگ از او مشورت میگرفت. چنان که در مورد فتح بیت المقدس و مداين و دربارهی جنگ با فارس و روم و اعزام نیرو به نهاوند و جنگ با روم و در مورد تقویم هجری با او مشورت نمود.[13] و در طول دوران خلافت ایشان این همدلی، همفکری، همکاری و محبت بین خلیفهی وقت و علی بن ابی طالب ادامه داشت. با این حال بعضیها میکوشند تا بر اساس روایات ساختگی، تاریخ را تحریف کنند و روابط حسنهی آنها را تیره جلوه دهند و طوری وانمود کنند که روابط آنها ظاهری و غیر واقعی بوده و در واقع کینهی یکدیگر را در دل داشتهاند.[14] دکتر بوطی میگوید: بارزترین مسألهای که در دوران خلافت عمر رضی الله عنه به چشم میخورد رابطهی حسنه و همکاری علی با خلیفه است. او مشاور اول خلیفه و کسی بود که عمر رضی الله عنه هیچ تصمیمی بدون مشورت او نمیگرفت. تا جایی که مقولهی معروف خود را بر زبان آورد و گفت: اگر علی نبود عمرهلاک میشد. و علی با کمال دلسوزی و خیرخواهی به خلیفه مشورت میداد. چنان که وقتی عمر رضی الله عنه خواست شخصا جنگ با ایران را فرماندهی بکند، علی رضی الله عنه از او خواست که چنین نکند و گفت کسی دیگر را به جای خود بفرست، چرا که با رفتن شما در دارالخلافه خلأي ایجاد میشود که پیامدهای آن خطرناکتر از پیامدهای یک جنگ تمام عیار است. سؤال ما این است اگر چنان که رسول خدا صلی الله علیه و سلم اعلام میکرد که بعد از او علی رضی الله عنه زمام امت را به دست گیرد، آیا علی به راحتی از کنار این مسأله میگذشت و غاصبین حقش را تأیید میکرد و با آنها همکاری مینمود؟ و آیا همهی صحابه از این قضیه مهم چشم پوشی میکردند؟ آیا ممکن است همهی آنها و در رأسشان علی رضی الله عنه بر خلافت غاصبآنهای اجماع بکنند؟ دکتر بوطی در ادامه مینویسد: آنچه مسلم است این که مسلمانان قرن نخست تا پایان دوران عمر رضی الله عنه کاملا یکپارچه بودند و حتی تا دوران خلافت علی در قضیهی خلافت هیچ گونه اشکالی در ذهن کسی بروز ننمود.[15] 3ـ اختلاف عباس و علی رضی الله عنه دربارهی زمینهایی که رسول خدا صلی الله علیه و سلم از بنی نضیر غنیمت گرفته بود: مالک بن اوس میگوید: من وقت ظهر در خانهایم نشسته بودم که ناگهان پیک عمر رضی الله عنه رسید و گفت: امیرالمؤمنین منتظر تو میباشد. من به راه افتادم و نزد او رفتم، دیدم که بر حصیری نشسته و به بالشتی پوستین تکیه زده است. به او سلام کردم و نشستم. عمر رضی الله عنه به من گفت: ای مالک! بعضی از خویشاوندانت نزد من آمده و درخواست کمک کردهاند. اکنون چیزی برای آنها در نظر گرفتهام و میخواهم آنها را در اختیار تو قرار دهم تا در میان آنان تقسیم کنی. مالک میگوید: این مأموریت را به کسی دیگر واگذار کن. گفت: خیر تو باید این کار را انجام دهی. من هنوز آنجا نشسته بودم که دربان آمد و گفت: عثمان، عبدالرحمان بن عوف، زبیر، و سعد بن ابی وقاص میخواهند با شما ملاقات کنند. عمر رضی الله عنه گفت: بگو تا بیایند. آنها آمدند و سلام کردند و نشستند. سپس علی و عباس رضی الله عنه اجازهی ورود خواستند به آنها نیز اجازه داده شد. آنها آمدند و سلام کردند و نشستند. سپس عباس گفت: ای امیرالمؤمنین! در میان ما قضاوت کن. (اختلاف آنها به خاطر زمینهایی بود که رسول خدا صلی الله علیه و سلم از بنی نظیر به غنیمت گرفته بود). حاضرین گفتند: ای امیرالمؤمنین! در میان آنان قضاوت کن تا از دست یکدیگر خلاص شوند. عمر رضی الله عنه گفت: حوصله کنید. سپس گفت: شما را به خدا سوگند! آیا به یاد دارید که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: کسی از ما میراث نمیبرد، هر چه بعد از ما بماند صدقه و متعلق به همهی مسلمانان است؟ حاضرین گفتند: بلی. آنگاه رو به علی و عباس کرد و آنها را سوگند داد و گفت: این حدیث را به یاد میآورید؟ گفتند: بلی. عمر رضی الله عنه گفت: قضیه از این قرار است که اموال به دست آمده از بنی نظیر به نص قرآن به رسول خدا اختصاص یافت، چرا که در به دست آوردن آنها هیچ گونه جنگ و جهادی رخ نداد. چنان که قرآن میگوید: { وَما أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ منْهُم فَما أَوْجَفْتُم عَلَيْهِ منْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى منْ يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (٦)}الحشر: ٦ «چیزهایی را که خدا از دارایی آنها (یهودیان) به پیغمبر خود ارمغان داشته است شما اسبان و شترانی برای به دست آوردن آن به تاخت در نیاوردهاید و بلکه خداوند پیغمبران خود را بر هر کس که بخواهد چیره میگرداند و خدا بر هر کاری توانا است». بنابراین، اینها جزو اموال شخصی رسول خدا محسوب شدند و آن حضرت آنها را در اختیار شما قرار داد و برای شما انفاق کرد و هزینههای سالانهی همسرانش را نیز از آن میپرداخت و باقیماندهی آنرا به بیت المال میداد. شما را به خدا سوگند! آیا رسول خدا چنین عمل نمیکرد؟ آنها تأیید کردند. سپس ادامه داد که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و سلم ابوبکر نیز بر اساس عملکرد رسول خدا در آن عمل نمود و او در این مورد راست کردار و نیکو صفت و تابع حق بود. بعد از وفات ابوبکر، من جانشین او شدم و براساس عملکرد رسول خدا و ابوبکر، عمل نمودم و خدا میداند که در این باره راست کردار و نیکو صفت و تابع حق بودهام. آنگاه شما نزد من آمدید. و تو ای عباس! مدعی بودی که حق تو را از علی بگیرم و علی مدعی بود که حق همسرش را از تو بگیرم و من به شما گفتم که مال باقیماندهی رسول خدا به عنوان میراث در میان وارثینش تقسیم نمیشود، بلکه صدقه و متعلق به همهی مسلمانان است. و از شما عهد و پیمان گرفتم و آنرا در اختیار شما قرار دادم و شما پذیرفتید. اکنون نزد من آمدهاید که غیر از آنچه قبلا قضاوت نمودهام، قضاوت بکنم. اگر واقعا خسته شدهاید آنرا به من بازگردانید تا از این بابت کاملا آسوده خاطر شوید.[16] 4ـ تجلیل از عباس و فرزندش، عبدالله رضی الله عنهما عمر رضی الله عنه برای عباس احترام زیادی قايل بود و هنگامی که در خشک سالی معروف به «عام الرماده» دست او را گرفت و گفت: تو عموی رسول خدا هستی، پس برای ما طلب باران کن و او نیز پذیرفت، در واقع به مقام والای عباس بن عبدالمطلب اشاره کرد و آنرا به امت خاطرنشان ساخت. همچنین سوگند خورد که از مسلمان شدن عباس چنان خوشحال شده است که اگر پدرش، خطاب، مسلمان میشد آن قدر خوشحال نمیگردید. چرا که میدانست رسول خدا با مسلمان شدن عباس خوشحال میشود[17]. همچنین برای فرزند عباس یعنی عبدالله بن عباس رضی الله عنه احترام زیادی قايل بود و او را در مجلس خود در ردیف بزرگان صحابه و اهل بدر مینشاند. در حالی که عبدالله، هم سن و سال فرزندان آنها نبود. چنان که یک بار آنها اعتراض کردند و گفتند: این جوان که هم سن و سال فرزندان ما است، چرا با ما مینشیند؟ عمر رضی الله عنه گفت: مگر شما او را نمیشناسید؟ آنگاه روزی مرا در جمع آنان طلبید و از همه در مورد سورهی فتح پرسید. { إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (١)}النصر: ١ من دانستم که میخواهد مرا به آنها بشناساند. بعضی از حاضرین گفتند: ما در اینباره چیزی نمیدانیم و بعضیها اظهار نظر کردند. در پایان، عمر رضی الله عنه رو به من کرد و گفت: تو چه میگویی؟ من گفتم: این سوره، به فرا رسیدن اجل رسول خدا اشاره میکند و به او میگوید: { إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (١)} «هنگامي كه ياري خدا و پيروزي (و فتح مكّه) فرا ميرسد» بعد از نصرت خدا و فتح مکه اجلت نزدیک میشود، پس : { فَسَبِّحْ بِحَمدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (٣)} پروردگار خود را سپاس و ستايش كن، و از او آمرزش (خود و ياران خويش را از شتابگري در فرا رسيدن فتح و وقوع پيروزي، و اظهار دلتنگي و گلايه از زندگي) بخواه. خدا بسيار توبهپذير است». عمر رضی الله عنه گفت: من هم در اینباره بیشتر از این نمیدانم.[18] حافظ ابن حجر میگوید: بغوی[19] در معجم صحابه از طریق زید بن اسلم به نقل از ابن عمر گفته است که عمر رضی الله عنه ابن عباس را فرا میخواند و او را نزد خود مینشاند و میگفت: من روزی شاهد بودم که رسول خدا صلی الله علیه و سلم تو را فراخواند و دست بر سرت گذاشت و این گونه دعا کرد: (اللهم فقهه فی الدین و علمه التأویل).[20] «بار الها! به او فقه دین و علم تفسیر عنایت کن». این برخورد عمر رضی الله عنه با ابن عباس بیانگر میزان احترام و تجلیل او از ابن عباس و حاکی از مقام شامخ علمی ابن عباس میباشد. حافظ ابن کثیر میگوید: عمر رضی الله عنه میگفت: عبدالله بن عباس چه مفسر خوبی برای قرآن است! همچنین وقتی عبدالله میآمد، عمر رضی الله عنه میگفت: جوان پیر و دارای زبان تیز و قلب خردمند آمد.[21] بدین ترتیب در میان عمر رضی الله عنه و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و سلم احترام متقابل و محبت عمیقی برقرار بود.
[1] صحیح مسلم ش2408 [2] العقيدة في أهل البيت بين الإفراط والتفريط ص59. [3] الزهد، ص 166 ؛ از طریق مالک با سند صحیح. [4] ابن سعد (8/109) و اخبار عمر.ص 100 [5] ابن سعد 3/303 [6] الاداره فی عهد عمربن الخطاب؛ ص 126 . الفتح 4/87 [7] المرتضی: ندوي؛ 118 به نقل از : الاصابة (1/133). [8] همان: 118 به نقل از الاصابه(1/106) [9] المرتضي: ندوي ص 119 [10] منبع سابق. [11] البداية و النهاية (7/331) [12] المرتضي: ندوي ص 119 [13] علی ابن ابی طالب مستشار امین للخلفاء الراشدین؛ محمد الحاجی ص 99. [14] منبع سابق.ص138 [15] فقه السیرة النبویة ؛ ص 529 [16] البخاری ؛ کتاب: فرض الخمس ش 3094 ، مسلم ش1757 [17] العقیدة فی اهل البیت بین الافراط و التفریط ص 210 [18] البخاري ؛ ش 4294 [19] العقیدة فی اهل البیت بین الافراط و التفریط ص 210 [20] فتح الباری 1/170 [21] البدایه والنهایه 8/303
از کتاب: ترجمه سیره عمربن خطاب رضی الله عنه، تألیف : دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|