|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عثمان بن عفان رضی الله عنه > ملازمت و مصاحبت با نبی اکرم صلی الله علیه و سلم در مدینه
شماره مقاله : 2706 تعداد مشاهده : 330 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1389
|
ملازمت و مصاحبت با نبی اکرم صلی الله علیه و سلم در مدینه بدون شک عاملی که در شخصیت و روحیه عثمان رضی الله عنه تأثیری شگرف نمود و استعدادها و تواناییهای او را بارور کرد، مصاحبت و ملازمت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و شاگردی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در مدرسه نبوّت بود، زیرا عثمان رضی الله عنه چه در مکه چه در مدینه، همیشه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و خود را ملزم به حضور در جلسات مدرسه رسالت و فراگرفتن انواع معارف نزد آن معلم و هدایتگر بشریت، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که خود پرورش یافته پروردگار بود، میدانست و با عشق و علاقه به فراگرفتن قرآن و سنّت پاک سرور مردمان، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرداخت. خود ایشان دربارهي مصاحبت و ملازمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین فرموده است: «خداوند بزرگ و عظیمالشأن، محمّد را به حقّ نزد ما فرستاد و قرآن را بر او نازل نمود و من از آنانی بودم که دعوت ایشان را لبیک گفتم، در دو هجرت نخستین شرکت نمودم، افتخار دامادی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را یافتم و سنّت ایشان را به چشم دیدم»[1]. عثمان در مکتب قرآن و به دست مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرورش یافت و نقطة آغازین این حرکت بزرگ، ملاقات او با نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود که به مجرّد پیش آمدن این دیدار تحوّلات شگرفی در او پدیدار گشت، تحولاتی که عثمان از تاریکیهای کفر و ضلالت به سرزمین نور و ایمان رهنمون شد و او را برای تحمل سختیها و مصائب این راه پرخطر اما سعادتبخش مهیّا نمود. شخصیّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، از عظمت و قدرت تأثیرگذاری عجیبی برخوردار بود و این امریست که از تربیت ایشان به دست پروردگارشان حاصل آمده بود، پرورشی که آن حضرت را به کاملترین انسانها در طول تاریخ بشریت تبدیل نمود. این دو امر، خود، سبب گرایش مردم به سوی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم و اظهار محبت و ارادت آنان به ایشان میشد. اما باید به این نکته مهم توجه داشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جدا از این خصائص منحصر بهفرد، پیامبر خدا و دعوتگر مردم به سوی حق بود و این بُعد دیگری است که احساسات مؤمنان نسبت به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را تحتالشعاع خود قرار میدهد؛ زیرا آنان، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را تنها به خاطر خود ایشان دوست ندارند، بلکه در کنار این محبت، ارادت نسبت به آن مقام والایی که خداوند به ایشان عطا فرمودهاند و احساس حضور با آن حضرت در آستانه وحی، خود، عامل این احساسات عمیق و خالصانه نسبت به آن حضرت است. مؤمنان در پیامبرشان انسانی والا و بزرگوار و پیامبری بزرگ را میبینند که به صورت ذات واحدی، عشق و ارادت عمیق و خالصانه پیروانش را به هر دو بعد خویش جذب نموده است. این عشق به پیامبر همان محبت به خدا است که در وجود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تبلور یافته است و محور احساسات و رفتار مؤمنان گشته است. این عشق، کلید تربیت و پرورش اسلامی است و مسیر حرکت در آن وادی است[2]. که نسل اول مسلمانان را به چنان نهضت عظیمی واداشت. و به برکت مصاحبت و ملازمت رسول اکرم، ایمانی والا را نصیب عثمان و دیگر صحابه نمود، آنان در محضر نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را آموختند، سنت ایشان را دیدند و راه و روش پرورش و تربیت روح و جان را فراگرفتند: { قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٦٤)}آل عمران: ٦٤ (بگو: اي اهل كتاب! بيائيد به سوي سخن دادگرآنهاي كه ميان ما و شما مشترك است (و همه آن را بر زبان ميرانيم، بيائيد بدان عمل كنيم، و آن اين) كه جز خداوند يگانه را نپرستيم، و چيزي را شريك او نكنيم، و برخي از ما برخي ديگر را، به جاي خداوند يگانه، به خدائي نپذيرد. پس هرگاه (از اين دعوت) سر بر تابند، بگوئيد: گواه باشيد كه ما منقاد (اوامر و نواهي خدا) هستيم). عثمان نیز بر همین اساس، از خلال مصاحبت و ملازمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و حضور در جنگ و صلح ایشان، از سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تبحر یافتند که در این مسیر، علم و معرفت او نسبت به مسايل جنگ و شناخت خصوصیّات انسانها ایشان را کمک نمود و در مباحث آینده به طور مفصّل به مواضع و فعالیتهای جهادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایشان در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواهیم پرداخت. اول: همراهی عثمان رضی الله عنه درمیدانهای جهاد با پیامبر صلی الله علیه و سلم با استقرار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه، ایشان به تحکیم پایه دولت اسلامی اقدام نمود و در اولین مرحله بین مهاجرین و انصار پیمان اخوّت ایجاد نمود که در این میان نصیب حضرت عثمان، أوس بن ثابت بود[3]. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به بنای مسجد، بستن معاهده با یهودیان ساکن مدینه، ساخت زیربناهای اقتصادی و آموزشی و پرورشی جامعه جدید پرداخت. به تدریج سریّهها شدند و در این اثنا حضرت عثمان رضی الله عنه از ارکان این دولت بود و از هیچ نوع مشورت و بذل مالی دریغ نمینمود و در تمامی غزوات، جز غزوه بدر، شرکت جست.[4] 1- عثمان و غزوه بدر هنگامی که مسلمانان عازم غزوهي بدر شدند، بانو رقیه، دخت گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همسر با وفای حضرت عثمان، به حصبه مبتلا شده و به این بیماری گرفتار آمده و به همین خاطر بستری بود، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عثمان امر فرمود که در کنار رقیه بماند و از او مراقبت نماید و عثمان نیز با رضایت کامل، امتثال امر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمود و نزد همسر بیمار خویش ماند که هر روز وضعیتش وخیمتر میشد. بانو رقیه در آن لحظات سخت تنها آرزویش این بود که قبل از ترک این دنیا چشمش به نور جمال پدر بزرگوارش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، روشن شود و برای آخرین بار خواهر محبوبش زینب کبری صلی الله علیه و آله و سلم را که در مکه و میان کفار بود ببیند و عثمان این لحظات پر از حزن و اندوه را از ورای اشکهای ریزان خویش نظاره مینمود[5]. رقیه، فوت کرد بدون آنکه به دیدار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نائل آید، او را بدون حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که هنوز در بدر و مشغول نبرد با کفار بود، در بقیع دفن کردند و چون بازگشتند زید بن حارثه، سوار بر ناقه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، مژده نصرت و پیروزی مسلمانان و سلامت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را برای اهل مدینه آورد، و این خبری بود شادیآور و مسرّتبخش که سرتاسر مدینه را فراگرفت. عثمان نیز از این فتح و پیروزی عظیم خشنود بود، اما آیا میتوانست حزن و اندوه فراق از همسر با وفایش را بدان سرعت از یاد برد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون بازگشت و از فوت دخترشان آگاه شدند، با غم و اندوه بر سر مزار ایشان رفتند و از خداوند متعال برایشان طلب مغفرت نمود.[6] برخلاف ادعای دروغین هوسپرستان، حضرت عثمان رضی الله عنه از حضور در میان سپاهیان بدر فرار نکرد و با دستور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت نورزید، بلکه به خاطر اطاعت امر خدا و رسولش به همان فضل و پاداشی که اهل بدر بدان دست یافته بودند نائل آمد. زیرا ایشان همانند ساير مسلمانان مهیای عزیمت به سوی بدر شد اما به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مؤظّف به مراقبت از دختر بیمار آن حضرت و همسر خویش شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اردوگاه بدر به مدینه بازگشتند، حضرت عثمان را در غنایم سپاه اسلام و پاداش آنان سهیم نمودند[7]. عثمان بن عبدالله بن وهب روایت میکند: مردی مصری در ایام حج نزد ابن عمر آمد و از او سؤال کرد: تو را قسم میدهم به حرمت این بیت، بگو آیا عثمان در بدر حاضر نشد؟ ابن عمر در جواب او گفت: درست است که عثمان در بدر حاضر نبود اما باید دانست که در آن زمان چون رقیه، همسر عثمان و دختر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بیمار بودند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایشان را مأمور مراقبت از رقیه نمودند و به ایشان فرمودند: «که او در اجر و پاداش اهل بدر سهیم است»[8]. از أبو وائل نقل است که حضرت رضی الله عنه فرمودند: من در روز بدر، به امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نزد همسر بیمار خویش ماندم اما حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مرا در غنایم آن سهیم نمود. نیز از زائده روایت است که هر کس او را در غنایم بدر سهیم نمود، بدر را درک کرده است[9]. به این ترتیب واضح است به باور تمام مورّخان و محدّثان حضرت عثمان جزو اهل بدر میباشد[10]. 2- عثمان و غزوه اُحد در نبر اُحد، نصرت در ابتدا از آن مسلمانان بود و آنان توانستند مشرکان را تارومار کنند، شکست کفار، حتمی بود و بسیاری از آنان به قتل رسیدند و هیچ کس را جرأت بر افراشتن علم آنان نبود، زنانشان که در آغاز جنگ آواز میخواندند و دف میزدند، شیونکنان به کوهها و اطراف گریختند. اما ورق برگشت و دلیل آن، این بود که پیامبر اکرم رضی الله عنه افرادی را بر دامنه کوه اُحد گماشت و آنان را مأمور نمود که نتیجه جنگ هر چه باشد، آنان محلّ خود را ترک ننمایند، اما پس از پيشرویهای اولیه مسلمانان و کسب غنایم، بیشتر آن افراد از دامنه کوه پایین آمدند و به جمع کردن غنایم پرداختند. در این اثنا، خالد بن ولید، سردسته سوارکاران قریش، که کوه را بدون نگهبان و کماندار دید با عکرمه بن ابیجهل و دیگر سوارکاران بر آنجا تاخت و آن تعداد از کماندارانی را که در محل خود مانده بودند همراه فرماندهشان، عبدالله بن جُبَیر به شهادت رساندند و سپس با غنیمت شمردن غفلت مسلمانان، از پشت بر آنان یورش بردند و بسیاری از آنان را به قتل رساندند. در این شرایط، وضعیت سپاه اسلام متشنج شد و دستهای از مسلمانان که حضرت عثمان نیز جزو آنان بود به نزدیکیهای مدینه عقبنشینی کردند و دیگر به اردوگاه بازنگشتند، دستهای دیگر با شنیدن خبر مرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حیران و سرگردان شدند و دستهای هم مقاومت نمود و در کنار نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم به جنگ با کفار ادامه داد. خداوند بزرگ راجع به وضعیت آنانکه از معرکه گریختند و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تنها گذاشتند با بیان اشتباه این گروه، آنان را مورد عفو قرار داده و چنین فرموده است: { إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ (١٥٥)}آل عمران: ١٥٥ (آنان كه در روز روياروئي دو گروه (مسلمانان و كافران در جنگ احد) فرار كردند، بيگمان اهريمن به سبب پارهاي از آنچه كرده بودند (كه سركشي از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ايشان را بخشيد، چرا كه خداوند آمرزنده و شكيبا است). اما هوسپرستان و دنیاطلبان که تنها میل و خواهش نفس خویش را مدنظر قرار دارند، از میان همه آنان که از معرکه گریختند، تنها حضرت عثمان را میبینند و پیکان اتهامات را تنها به سوی او نشانه میروند. باید دانست که عثمان بن عفّان رضی الله عنه به هر دلیلی که از صحنه نبرد اُحد گریخت، خداوند متعال به صورتی واضح و روشن از او و همراهان او در گذشته و آنان را مورد بخشایش خود قرار داد. بنابراین جای هیچ شک و شبهه باقی نمیماند و دیگر هیچ اتهامی متوجه حضرت عثمان نمیباشد. زیرا اولاً خداوند صراحتاً او را مورد عفو خویش قرار داده و در ثانی حضور ایشان در دیگر میادین جهاد و مبارزه، گواهی بر لیاقت و ایمان ایشان است. 3- غزوه غطفان یا ذیأمر هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه با چهار صد تن از صحابه برای نبرد با قبایل غَطْفان حرکت نمود، حضرت عثمان را به عنوان جانشین خویش بر مدینه منصوب نمودند. در طول راه، سپاه اسلام در منطقة (ذوالقصّه) به مردی از بنی ثَعْلَبَه که از طوایف غطفان بود، برخورد کردند، این مرد که جبار نام داشت و با دعوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اسلام گروید، عرض کرد که قبایل غطفان به کوههای اطراف گریخته و دیگر نیازی به ادامه حرکت سپاه صحابه به آنجا نیست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز آن مرد را به حضرت بلال رضی الله عنه سپرد و همراه سپاه خویش بدون هیچگونه کارزاری پس از گذشت یازده شب به مدینه بازگشتند.[11] 4- غزوة «ذات الرقاع» با رسیدن خبر حرکت مردان طوایف ثعلبه و أنمار از قبیله غطفان برای یورش به مدینه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، حضرت عثمان رضی الله عنه را بر مدینه گماشت و خود با چهار صد تن از یارانش رهسپار کارزار شدند. در منطقه «صرار» سپاهیان اسلام با جمع کثیری از غطفانیان روبهرو شدند اما هیچ جنگی بین طرفین صورت نگرفت. هر دو سپاه از یکدیگر بیم حمله داشتند و به همین دلیل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یارانش نماز خوف را به جا آوردند. پس از گذشت زمان، دو سپاه متفرق شدند و به سرزمینهای خویش بازگشتند، این غزوه پانزده شبانهروز طول کشید. 5- بیعة الرّضوان هنگامیکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و یارانشان به حدیبیّه رسیدند، لازم دانستند که نمایندهای از جانب خود نزد قریش بفرستند تا پیام صلح ایشان و تأکید آن حضرت بر حفظ حرمت اماکن مقدسه را بدانها برساند و به آنها بگوید که مسلمانان تنها قصد أدای مناسک حج عمره را دارند و پس از آن به مدینه بازخواهند گشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابتدا خداش بن أمیه خزاعی را سوار بر شتری به نام (ثعلب) به سوی قریش روانه نمودند. اما به محض ورود خراش به مکه، قریشیان شتر او را هلاک کردند و قصد کشتن خود او را نمودند که حبشیها آنان را از این کار بازداشتند. با بازگشت خراش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و بازگو کردن واقعه، حضرت تصمیم گرفتند سفیر دیگری را نزد قریش بفرستند و به همین خاطر نخست عمر بن خطّاب رضی الله عنه را برای این کار برگزیدند[12]، اما عمر رضی الله عنه از حضرت خواستند که ایشان را از این کار معذور دارند و عثمان بن عفّان رضی الله عنه را نزد قریش بفرستند. خواسته عمر به حقّ بود و دلایل روشنی را برای این خواسته ارائه نمود. ایشان عثمان بن عفّان را برای این بهتر میدانستند[13] زیرا که عثمان رضی الله عنه از قبیلهای بود قدرتمند و صاحب اعتبار که میتوانست تحت حمایت آنان، پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به مکّیان ابلاغ کند[14]. حضرت عمر رضی الله عنه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: قریش از عداوت من با آنان خبردار هستند و از طرفی دیگر بنی عدی در مکه حضور ندارند تا از من در برابر قریش دفاع کند هر چند اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باز مصلحت را در رفتن من ببیند، اطاعت امر خواهم نمود[15]. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت عمر جوابی ندادند. عمر رضی الله عنه در ادامه چنین گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کسی را به شما پیشنهاد میکنم که در مکه از من بزرگوارتر و خاندان او بیشتر است، این مرد، حضرت عثمان بن عفّان است. که قبیله او میتوانند از او حفاظت و حمایت کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز به حضرت عثمان رضی الله عنه فرمودند: «اذهب إلى قريش فخبرهم أنَّا لم نأتِ لقتال أحد، وإنما جئنا زوارًا لهذا البيت، معظمين لحرمته، معنا الهدي، ننحره وننصرف». «نزد قریش برو و به آنان بگو ما نه به قصد جنگ که به قصد حجّ و زیارت کعبه آمدهایم و همراهمان حیواناتی برای ذبح است و بعد از ادای این مناسک بازخواهیم گشت». عثمان بن عفّان به راه افتاد تا به منطقه «بَلْدَح» رسید[16] که در آنجا با قریش برخورد کرد. آنان از آن حضرت پرسیدند که به چه دلیلی به آنجا آمده است. ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا نزد شما فرستاده تا شما را به دین خدا فراخوانم و به شما بگویم که خدا دینش را پیروز میگرداند و پیامبرش را عزّتمند، بدانید اگر شما بر محمد فائق آئید به آرزویتان میرسید اما اگر محمد پیروز شود به خاطر رأفت و محبّتشان به بندگان خدا، شما را بین جنگ و ایمان مُخیّر میکند و اگر بخواهید جنگ کنید شکست خواهید خورد، زیرا جنگهای این چند ساله اخیر شما را تضعیف نموده و شکوه و عظمت شما را از میان برده است. عثمان از این نوع سخنانی که مورد پسند قریش بود میگفت و قریش آنها را نمیپذیرفت و میگفت: حرفهایت را شنیدم اما این اتفاق نخواهد افتاد و محمد نمیتواند با زور به مکه وارد شود، نزد محمد برگرد و به او بگو که هرگز دستش به ما نمیرسد. در این میان أبان بن سعید بن عاص خود را ظاهر کرد و از عثمان استقبال کرد و او را پناه داد و بدو گفت: مأموریتت را انجام بده و پیام محمد را به قریش برسان. سپس از اسب پايين آمد و عثمان را بر ترکه اسبش سوار کرد و به مکه برد. در مکه، اشراف و بزرگان قریش چون ابوسفیان بن حرب و صفوان بن أمیّه که در بلدح با عثمان ملاقات کرده بودند، نزد عثمان آمدند تا بدو گویند محمد هیچگاه حق ورود به مکه را ندارد[17]. مشرکان به عثمان پیشنهاد کردند تا خود او در صورت تمایل کعبه را طواف نماید، اما حضرت رضی الله عنه از این کار امتناع ورزید[18]. در مدت زمانیکه حضرت رضی الله عنه در مکه اقامت داشتند شروع به رسانیدن پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مردم و به ویژه مردم مستمند و تحت ستم مکه نمود و آنان را به دین آزادیبخش اسلام فراخواند و آنان را به آزادی و رهایی قریبالوقوعی بشارت میداد[19]. آنان نیز به ایشان میگفتند. سلام ما را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برسان که ما یقین داریم خدایی که محمد را به حدیبیه آورده، میتواند او را به مکه نیز وارد نماید[20]. از طرفی دیگر در میان مسلمانان شایع شد که حضرت عثمان به دست قریش به قتل رسیده است، بنابراین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یارانش را فراخواند تا بر سر نبرد با کفار با آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کنند. صحابه نیز به دعوت ایشان لبیک گفتند و با حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پیمان بستند که تا پای مرگ در رکاب ایشان بمانند.[21] در این میان تنها یکی از منافقان به نام جدّ بن قیس از بیعت سرباز زد[22]. هرچند که در روایاتی دیگر پیمان صحابه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر سر صبر و استقامت[23] و یا فرار نکردن از حدیبیه بوده است، اما باید دانست که صبر و فرار نکردن با پیمان مرگ تفاوت چندانی ندارد و به یک معنا هستند.[24] در میان صحابه، اولین نفری که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کرد، أبوسنان عبدالله بن وهب أسدی[25] بود و بعد از او دیگر صحابه نیز با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمان بستند[26]. سلمه بن أکوع نیز سه بار بیعت کرد، او جزو نخستین افرادی بود که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کرد اما بعد از آن در میانه و نیز در آخر کار بیعت صحابه، با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیمان مجدّد بست[27]. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست راست خویش را به جای دست عثمان بردست خویش گذاشت، وفرمود: «هذه يد عثمان» «این دست عثمان است»[28]. شمار صحابهای که در حدیبیه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند، هزار و چهار صد نفر بودند[29]، قرآن در مورد بیان فضل اهل بیعه الرضوان بر دیگران چنین فرموده است. { إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا (١٠)}الفتح: ١٠ (بيگمان كساني كه (در بيعةالرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) ميبندند، در حقيقت با خدا پيمان ميبندند، و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر ميگذارند، و دست رسول بالاي دست ايشان قرار ميگيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است ! هر كس پيمانشكني كند به زيان خود پيمانشكني ميكند، و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء ميكند). و باز میفرماید: { لَيْسَ عَلَى الأعْمَى حَرَجٌ وَلا عَلَى الأعْرَجِ حَرَجٌ وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا (١٧)لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا (١٨)}الفتح: ١٧ - ١٨ (بر نابينا و لنگ و بيمار گناهي نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكنند). هر كس از خدا و فرستادهاش فرانبرداري كند، خدا او را به باغهاي بهشتي وارد ميسازد كه رودبارها در زير (كاخها و درختان) آن روان است، و هر كس كه سرپيچي كند، خدا او را به عذاب دردناكي گرفتار ميسازد. خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا ميدانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد، و فتح نزديكي را (گذشته از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد). از جابر بن عبدالله رضی الله عنه نقل است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز حدیبیّه فرمودند: «أنتم خير أهل الأرض». «شما، ای یاران من، بهترین مردمان زمین هستید». و ما آن روز هزار و چهار صد نفر بودیم و اگر امروز چشمانم بینا بودند، جای آن درخت را به شما نشان میدادم[30]. و این حدیث صراحتاً بیانگر فضل یاران بیعه الرضوان میباشد. اما شیعیان با تمسک به این ماجرا و عدم حضور عثمان در جمع آن صحابه، ادعای برتری علی رضی الله عنه بر عثمان رضی الله عنه را دارند اما این ادّعا باطل است؛ زیرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، خود، به جای حضرت عثمان، بیعت نمودند و بدینسان عثمان بن عفان رضی الله عنه در اجر و پاداش اهل بیعه الرضوان شریک بود. از دیگر سو هدف این حدیث تفضیل تعدادی از صحابه بر سایر یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست[31]. محبّالدین طبری در کتاب خود میگوید: در روز حدیبیّه، عثمان از چند امتیاز نسبت به دیگر صحابش برخوردار بود که عبارتند از: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جای حضرت عثمان رضی الله عنه با دست مبارک خویش بیعت عثمان را به جا آورد، نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عثمان بن عفّان را مأمور ابلاغ پیام خویش به مسلمانان ساکن مکه نمودند و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم عمل حضرت عثمان رضی الله عنه مبنی بر امتناع طواف کعبه، بدون حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را تأیید نمودند[32]. إیاس بن سلمه از پدرشان روایت میکنند که چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، به جای حضرت عثمانt، با دست خویش بیعت او را به جا آوردند، یاران گفتند خوشا به حال عثمان که با امنیت به طواف کعبه میپردازد، اما رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «لو مكث كذا ما طاف حتى أطوف». « تا زمانیکه من طواف نکنم عثمان نیز طواف نمیکند».[33] بعضیها ظالمانه حضرت عثمان را ، متهم مینمایند که در بیعه الرضوان شرکت نجسته و غایب بوده است، اما این اتهامات تنها به این دلیل مطرح شد تا ارکان خلافت را فرو ریزد[34]. در این مسأله در مباحث بعد به طور مفصل صحبت خواهیم نمود. حضرت أنس بن مالک رضی الله عنه روایت میکنند که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صحابه را به امر به بیعت با ایشان نمود، عثمان بن عفان به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مکه و دور از مسلمانان بود و هنگامیکه صحابه با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: عثمان در مأموریتی است که خدا و رسولش بدو دادهاند و سپس یکی از دستان خویش را بر زمین زد. خوشا به حال عثمان که دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، به جای دست او بیعت نمود که دست پیامبر بهتر از دست خود آنان برای صحابه بود.[35] 6- شفاعت حضرت عثمان رضی الله عنه در مورد عبدالله بن أبی سرح در روز فتح مکه هنگامی که مسلمانان، مکه را فتح نمودند، عبدالله بن سعد بن أبی سرح به حضرت عثمان پناه آورد و خود را نزد ایشان پنهان کرد، حضرت عثمان نیز او را نزد نبیاکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورد و به ایشان گفت: یا رسول الله! بیعت عبدالله را بپذیر، اما حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم از این کار امتناع میورزید تا اينكه حضرت عثمان برای بار سوم این درخواست را مطرح و رسول خدا آنرا پذیرفت. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رو به یارانشان کردند و فرمودند: «أما كان فيكم رجل رشيد يقوم إلى هذا حيث رآني كففت يدي عن بيعته فيقتله». «آیا در میان شما مردی نبود، که چون من از پذیرش بیعت آن مرد خوداری ورزیدم، گردن او را بزند». یاران گفتند یا رسول خدا! ما که به درون شما علم نداریم، چرا به ما اشاره نفرمودید که آن کار را بکنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إنه لا ينبغي لنبي أن يكون له خائنة الأعين». «هیچ پیامبری را سزاوار نیست که چشمان خائنانه داشته باشد»[36]. در روایتی دیگر چنین آمده است: در روز فتح مکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم همه مشرکان جز چهار تن را مورد عفو قرار دادند و دستور دادند که: «اقتلوهم وإن وجدتموهم متعلقين بأستار الكعبة: عكرمة بن أبي جهل، وعبد الله بن خطل، ومقيس بن حبابةوعبد الله بن سعد بن أبي السرح». «آن چهار نفر را به قتل برسانید و لو خود را به پردههای کعبه آویزان نمایند: عکرمه بن أبی جهل، عبدالله بن خصل، مقیس بن حبابه و عبدالله بن سعد بن أبی سرح[37].» عبدالله بن خطل خود را به پردههای کعبه آویزان کرد تا امان بگیرد اما سعید بن حارثه رضی الله عنه و عمار بن یاسر رضی الله عنه برای کشتن او گریختند، که سعید به خاطر گامهای بلند از عمار پیش افتاد و ابن اخطل را به هلاکت رسانید. عکرمه بن أبی جهل خود را به دریا رساند و سوار بر کشتی شد اما در میانه راه، کشتی دچار طوفان شدیدی شد و سرنشینان آن از همه خواستند تا با ایمانی خالص و بدور از شرک، خداوند را به مدد بطلبند، عکرمه در آنجا بود که تصمیم گرفت اگر خداوند او را از آن مهلکه نجات دهد نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رود و به او ایمان آورد و از او طلب عفو و بخشایش نماید که محمد، فردی است رؤوف و بزرگوار، ایشان آمدند و مسلمان شدند. عبدالله بن سعد بن أبی سرح به عثمان بن عفّان پناه برد و هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم را برای بیعت با ایشان فرا خواند، حضرت عثمان رضی الله عنه او را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بردند و بقیه داستان که در سطرهای فوق بیان شد. عبدالله بن عباس روایت میکند: عبدالله بن سعد بن أبی سرح کاتب وحی بود، اما شیطان او را گمراه کرد و به کفار پیوست و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز فتح مکه دستور داد تا او را بکشند. عثمان او را پناه داد و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواست تا او را امان دهد.[38] ابن اسحاق در مورد فرمان قتل عبدالله بن أبی سرح و شفاعت حضرت عثمان چنین میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد تا مسلمانان ابن ابی سرح را به قتل برسانند. زیرا او قبلاً مسلمان بود و از کاتبان وحی که بعدها مرتّد شده و به صف کافران پیوست. پس از فتح مکه او به عثمان بن عفّان که برادر شیری او بود، پناه برد و او نیز عبدالله را پنهان داد تا اينكه او را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برد و از او برای عبدالله أمان خواست. ابن هشام در کتاب خود میگوید: عبدالله مسلمان شد و در زمان خلافت عمر بن الخطاب و عثمان بن عفّان، عبدالله بن أبی سرح به امارت چند منطقه از سرزمینهای خلافت منصوب شد.[39] 7- غزوه تبوک در سال نهم بعد از هجرت، هراکلیوس، امپراطور روم، تصمیم گرفت تا به سرزمین عربستان حمله کند و آنرا تحت تصرف خود در آورد، به همین دلیل به سپاهیان خود فرمان داد تا مهیای لشکرکشی به شبهجزیره عربستان گردند. خبر این تحرّکات به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و ایشان، مسلمانان را امر به تدارک حرکت به سوی روم نمود اما در آن تابستان گرم و خشک و بیابانهای سوزان و بیآب چگونه میتوان به راه افتاد؟ چگونه میتوان وسائل و تجهیزات سپاه را فراهم نمود؟ هرچند مسلمانان و زنان آنان، داوطلبانه، هر آنچه در اختیار داشتند به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم میکردند، اما باز این مقدار کفاف هزینههای این سفر را نمینمود. پیامبر چون صفوف دراز مسلمانانی را که آمادة عزیمت به سمت روم میدید و از دیگر سو امکانات و تجهیزات محدود آنان را، ندا برآورد که: «من يجهز هؤلاء ويغفر الله له؟» «کیست که این سپاه را تجهیز کند تا خدایش او را بیامرزد؟» این ندا کافی بود تا عثمان را دچار تحوّلی عظیم نماید، او به سوی آمرزش و رضوان پروردگارش شتافت و سپاه اسلام، در آن شرایط سخت، عثمان سخاوتمندی را یافت[40]. عثمان سپاه اسلام را تجهیز کرد و هیچ چیز از نیازهای آنرا باقی نگذاشت، چنان که این سپاه حتی به دهن بند و پابند دیگری نیز نیازی نداشت. ابن شهاب زهری در این رابطه چنین گفته است: عثمان بن عفّان، در غزوة تبوک، سپاه اسلام را با نهصد و چهل شتر و شصت اسب تجهیز نمود و ده هزار دینار را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تقدیم نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز چون آن سکهها را تحویل گرفتند دوبار تکرار فرمودند: «ما ضر عثمان ما عمل بعد اليوم». « عثمان با این کاری که انجام داد دیگر از امروز به بعد دچار ضرر وزیان نخواهد شد».[41] عثمان بن عفّان صاحب بزرگترین انفاق این اردوگاه و پیروزی این میدان شد[42]. عبدالرحمان بن حباب راجع به این انفاق بزرگ چنین گفته است: در آن روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که یاران خویش را به تجهیز سپاه اسلام دعوت مینمودند و در آن هنگام عثمان برخاست و گفت: ای رسول خدا! من در راه خدا، دویست شتر را با زینشان میبخشم. باز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یارانشان را به تجهیز سپاه تشویق نمودند و این بار هم عثمان بن عفّان از جای خود برخاست و گفت: ای رسول خدا! من در راه خدا سیصد شتر را با زینشان انفاق میکنم. من به چشم خود دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از منبر پایین آمدند و در مورد عثمان دوبار چنین فرمودند: «ما على عثمان ما عمل بعد هذه، ما على عثمان ما عمل بعد هذه». « از این به بعد هیچ گناهی بر عثمان نیست»[43]. از عبدالرحمن بن شمره نیز نقل است که چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سرگرم تجهیز سپاه اسلام بودند عثمان با هزار دیناری که در لباس خود قرار داده بود نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آنرا به ایشان داد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نیز آن دینارها را دست به دست مینمودند و فرمودند: «ما ضر ابن عفان ما عمل بعد اليوم». «از امروز به بعد، عثمان هر کاری که بکند زیان نمیبیند».[44] به این ترتیب مقدمات حرکات سپاه اسلام فراهم شد و آن حضرت همراه یاران خویش رهسپار میدان کارزار شدند تا اينكه به منطقهای به نام «تبوک» که در میانه راه مدینه به دمشق واقع بود، رسیدند و همانجا خبر رسید که هراکلیوس با اطلاع از حرکت سپاه عظیم اسلام از تصمیم خود منصرف شده و مزبوحانه دمشق را ترک نموده است. سپاه اسلام نیز با تمام تجهیزات و وسائل خویش به مدینه بازگشت. آیا ممکن بود که عثمان آن وسائل و مرکبها را بازپس گیرد؟ هرگز، بلکه پس از آن نیز هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسلمانان را تشویق به بذل و بخششی جدید مینمود، به سرعت به این دعوت لبیک میگفتند.[45]
[1] فضائل الصحابّه، أحمد بن حنبل (1/597). [2]- منهج التربیة الإسلامیة، محمّد قطب، ص34 و35. [3]- الأمین ذوالنورین، ص40. [4]- الخلفاء الراشدون، عبدالوّهاب البخّار، ص269. [5]- نساء أهل بیت، احمد خلیل جمعه، ص491 –504. [6]- دماء علی عمیص عثمان بن عفان، ص20. [7]- الإمامة و الرّد علی الرافضة، الإصبهانی، ص302. [8]- البخاری (3698). [9]- الإمامه و الودّ علی الداقصه، ص304. [10]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، ص47. [11]- الأمین ذوالنورین، ص52 و53. [12]- غزوة الحدیبیّة، أبوفارس، ص 83. [13]- المغازی (2/600). [14]- المغازی (2/600). [15]- المغازی (2/600). [16]- مکانی است نزدیک مکه. [17]- زادالمعاد (3/290) و السیرة النبویّه، ابن هشام (3/344). [18]- زادالمعاد (3/290). [19]- زادالمعاد (3/290). [20]- غزوة الحدیبیّة، ابوفارس، ص 85. [21]- البخاری (4169). [22]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیة، ص486. [23]- صحیح البخاری (4169). [24]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [25]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [26]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486. [27]- زادالمعاد (3/291). [28]- صحیح السیرة النبویة، ص404. [29]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیّه، ص482. [30]- صحیح مسلم (3/1485). [31]- فتح الباری (7/443). [32]- الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ص490 و491. [33]- همان؛ هرچند که در سند این حدیث ضعف وجود دارد. [34]- ذوالنورین مع النبی، ص32. [35]- سیر السلف الصاحلین (1/181). سنن الترمذی (3702). هرچند حدیث صحیح است اما اسناد آن ضعیف میباشد. [36]- الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ص109. [37]- أضواء البیان فی تاریخ القرآن، صابر أبوسلیمان، ص 79. [38]- همان، ص 80. [39]- السیرة النبویّة، إبن هشام (4/57 و58). [40]- فتح الباری (7/67)، خلفاء الرسول، ص250 و العشرة المبشّرون بالجنّة، محمد صالح عوض، ص53. [41]- سنن التّرمذی (3785) و صحیح التوثیق، ص26. [42]- السیرة النبویّة فی ضوء المصادر الأصلیّة، ص 615. [43]- سنن الترمذی (3700) [44]- همان (3702). [45]- خلفاء الرسول، ص138 و العشرة المبشّرون بالجنّه، ص31.
به نقل از: ترجمه شناخت سیره عثمان بن عفّان رضی الله عنه، تألیف: دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|