|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عثمان بن عفان رضی الله عنه > زندگی اجتماعی حضرت عثمان رضی الله عنه در مدینه
شماره مقاله : 2707 تعداد مشاهده : 288 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1389
|
زندگی اجتماعی حضرت عثمان رضی الله عنه در مدینه 1- ازدواج با أمّ کلثوم در سال سوم بعد از هجرت در لابهلای کتابها راجع به این دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تنها کنیهشان ثبت شده و اسم ایشان بیان نشده است، تنها حاکم از مصعب زبیری روایت کرده که نام ایشان «أمیّه» و بزرگتر از فاطمه بوده است.[1] سعید بن مسیّب روایت میکند: چون رقیه، همسر عثمان، فوت کرد و حفصه دختر عمر، شوهرش را از دست داد، عمر نزد عثمان آمد و به او گفت: آیا با حفصه ازدواج میکنی؟ و عثمان چون قبلاً از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده که ممکن است آن حضرت با حفصه ازدواح نمایند، به عمر جواب مثبتی نداد. عمر نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و ماجرا را تعریف کرد. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بدو گفت: « هل لك في خير من ذلك؟ أتزوج حفصة، وأزوج عثمان خيرا منها: أم كلثوم». «آیا ازدواجی بهتر از این وصلت را میخواهی؟ من با دخترت حفصه، ازدواج میکنم و عثمان را به عقد زنی بهتر از حفصه، یعنی دخترم، أم کلثوم، در میآورم»[2]. در صحیح بخاری در این رابطه چنین آمده است: عمر بن خطّاب گفت که پس از فوت خنیس بن حذافه سهمی، شوهر حفصه، که از صحابه پیامبر نیز بود، نزد عثمان بن عفّان رفتم و پیشنهاد ازدواج با حفصه را بدو نمودم اما عثمان در جواب من گفت: اگر خواستم با حفصه ازدواج کنم به تو خواهم گفت، چند روز به من مهلت بده تا در این مسأله فکر کنم، عمر گفت: پس از گذشت چند روز عثمان را دیدم و از او در رابطه با آن مسأله سؤال کردم که عثمان به من گفت: من نمیخواهم که امروز ازدواج کنم. سپس عمر بیان داشت: نزد ابوبکر رفتم و همین پیشنهاد را به او نمودم، اما ابوبکر سکوت کرد و هیچ جوابی را به من نداد. از او بیشتر از عثمان ناراحت شدم تا اينكه بعد از گذشت چند روز، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حفصه را از من خواستگاری نمودند و من نیز او را به عقد آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم درآوردم. بعداً که ابوبکر را دیدم به من گفت: شاید به این خاطر که در مورد ازدواج با حفصه به تو جواب مثبتی ندادم از من ناراحت شده باشی؟ بدان که تنها به این دلیل این پیشنهاد را نپذیرفتم که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد این ازدواج صحبت کرده بودند و نمیخواستم که راز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را برملا سازم و اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با او ازدواج نمینمود من با دخترت، حفصه، ازدواج میکردم[3]. ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها دختر ابوبکر صدیق در مورد ازدواج ام کلثوم با عثمان چنین روایت میکنند: چون نبی خدا صلی الله علیه و آله و سلم دخترشان، ام کلثوم، را به نکاح عثمان بن عفّان درآورد، به أمّ ایمن فرمودند: «هيئ ابنتي أم كلثوم وزفيها إلى عثمان، وخفقي بين يديها بالدف». «دخترم، أم کلثوم، را آماده کن و او را با دف به خانه عثمان ببر» و او همین کار را کرد. بعد از گذشت سه روز نزد دخترشان رفتند و از او در مورد عثمان پرسیدند و فرمودند: « ای دخترم! شوهرت را چگونه می بینید؟» و او گفت: عثمان، بهترین شوهر است[4]. از ابوهریره نقل است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر در مسجد ایستاد و به عثمان فرمود: «يا عثمان، هذا جبريل أخبرني أن الله قد زوجك أم كلثوم بمثل صداق رقية، وعلى مثل صحبتها». «جبرئیل خبر آورده که خداوند عزوجل أم کلثوم را با همان صداق و مهریه رقیه به عقد تو در آورده است». این رویداد در ربیع الأول سال سوم بعد از هجرت رخ داد و ازدواج در جمادی الأخر همان سال صورت گرفت.[5] 2- وفات عبدالله بن عثمان در جمادی الأولی سال چهارم بعد از هجرت، عبدالله بن عثمان، پسر رقیه، در شش سالگی فوت کرد. پیامبر، خود، بر او نماز گذارد، و عثمان به دست خود او را دفن نمود[6] و این ضایعه و مصیبتی بزرگ برای عثمان بود، اما باید دانست که در زندگی دعوتگران و مبلّغان دین، این قبیل مصائب و مشکلات به وفور وجود دارند. 3- وفات ام کلثوم رضی الله عنها ام کلثوم بر اثر بیماری در شعبان سال نهم بعد از هجرت فوت نمود و پیامبر بر او نماز خواندند. أَنَس بن مالک روایت میکند: رسول خدا را دیدم که بر قبر ام کلثوم نشسته و اشک میریخت، سپس فرمودند: «هل منكم رجل لم يقارف الليلة؟». «کدامیک از شما امشب با زنش همبستر نشده؟» و ابوطلحه گفت: من، پس به این گفتند که: «فانزل في قبرها». « داخل قبر امکلثوم شو» و او را دفن کند[7]. از لیلی بنت قانِف ثَقَفی روایت شده: من جزو زنانی بودم که أمّ کلثوم را غسل دادند، پیامبر دم در ایستاده و کفن دخترشان را دردست داشتند و آنها را یکی یکی به ما میدادند، اول پارچه برای بستن میانتنه، سپس پیراهن ایشان، بعد روسری او را دادند و پس از آن ملحفه را بر او پوشانیدم و در آخر، ایشان را در لباسی دیگر قرار دادیم.[8] ابن سَعد روایت میکند که علی بن أبی طالب، فضل بن عبّاس و أُسامه بن زید همراه با أبوطَلْحه وارد قبر امکلثوم شدند و أَسماء بنت عُمَیس و صَفیّه بنت عبدالمطلّب ایشان را غسل دادند.[9] عثمان از این مصیبت بسیار ناراحت و اندوهگین شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این را در چشمان عثمان میدید، پس به ایشان فرمودند: «لو كانت عندنا ثالثة لزوجناكها يا عثمان». «اگر دختری دیگر داشتم آنرا به نکاح تو درمیآوردم »[10]. این، خود، بیانگر میزان محبّت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عثمان ودلیل آن همه وفاداری و احترام عثمان نسبت به نبی خداست. این سخن خطّ بطلانی است بر باورهای بدبینانه مردم که در چنین شرایطی از خود بروز میدهند، زیراکه خواست و تصمیم خدا نافذ و غیرقابل برگشت است[11]. و باید تسلیم بیچون و چرای آن شد.
[1]- الدَّوقة النبویّة الشریفة، فاروق حمّادة، ص45 و46. [2]- مستدرک الحاکم (4/49) و الآثار، أبویوسف، حدیث (1957). [3]- صحیح البخاری، کتاب النکاح، (5122). [4]- السیرة النبویّة، أبوشهبة (2/231) و دماء علی قمیص عثمان، ص22. [5]- سنن ابن ماجه (110). [6]- الکامل، ابن أثیر (2/130) و دماء علی قمیص عثمان، ص22. [7]- صحیح البخاری، کتاب الجنائزد (1342). [8]- سنن أبوداود (3157). [9]- والدومة النبویّة، ص48 – طبقات ابن سَعد (8/39). [10]- مجمع الزوائد، علی بن أبی بکر الهیثمی (9/83). [11]- الخلفاء الراشدون: أعمال و أحداث، أمین القصاة، ص 73.
به نقل از: ترجمه شناخت سیره عثمان بن عفّان رضی الله عنه، تألیف: دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|