|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > به خلافت رسیدن عثمان رضی الله عنه
شماره مقاله : 2712 تعداد مشاهده : 293 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1389
|
به خلافت رسیدن عثمان نخست: بینش عمر رضی الله عنه در انتصاب جانشین خود عمر فاروق همیشه به فکر حفظ وحدت امّت بود، حتی در آن لحظاتی که بر اثر جراحات شدید، در بستر مرگ افتاده بود، فکر وحدت امت و سرنوشت او، لحظهای عمر را رها نمیساخت، به واقع این لحظات نمایانگر میزان ایمان عمیق عمر و اخلاص و ایثار او نسبت به دین و پیروان آن بود[1]. عمر، در آن لحظات سخت، به روشی نو در انتخاب خلیفه رسیده بود، روشی که بیانگر عمق بینش و درک او از سیاست و دین است. قبل از او، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کس را به عنوان جانشین انتخاب ننموده بود و ابوبکر نیز پس از مشورت با بزرگان صحابه، عمر را به جای خود برگزیده بود و وقتی که در بستر مرگ به وی پیشنهاد تعیین جانشین نمودند، او بعد از تأمّل بسیار، تصمیمی اتخاذ کرد که شایستهي مقام و جایگاه او بود؛ اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فوت کرد، همه صحابه به فضیلت ابوبکر و سابقه او در اسلام اذعان داشتند و او را بهترین گزینه برای مقام خلافت میدانستند، زیرا پیامبر با قول و عمل خویش به امت خویش ثابت کرده بود که ابوبکر برای این امر از همه بهتر است، و چون ابوبکر در بستر مرگ افتاد، بعد از مشورت با بزرگان صحابه، عمر را جانشین خود کرد چون میدانست که همه صحابه به قدر و کارایی عمر ایمان دارند، لذا بعد از مشورت با بزرگان اصحاب او را بعنوان جانشین خود انتخاب نمود، وهيچ یک از آنها با رای ایشان مخالفت نورزیدند[2]. و اما روش جدید این بود که عمر فرمان داد تا شش نفر از بزرگان صحابه که همه آنان صلاحیت مقام خلافت را دارند، گردهم آیند و از میان خود یکی را به عنوان خلیفه تعیین کنند، او طریقه انتخاب خلیفه و مدت زمانی را به عنوان فرصت برای تعیین خلیفه مشخص نموده و داوری را معین کرده بود تا در صورتی که آرای اعضای شوری برابر شد، او نظر خود را به عنوان داور بگوید، همچنین دستهای از صحابه را مأمور کرده بود تا مراقب و مانع آشوب و هرج و مرج گردند و نیز نگذارند کسی نه به محل شوری وارد شود و نه به مذاکرات آن گوش دهد[3]. ما در اینجا به ترتیب به هر یک از مطالب فوق میپردازیم: 1- تعداد اعضای شوری و نام آنان عمر، شش نفر از بزرگان صحابه را تعیین نمود تا خلیفه را از میان خود انتخاب کنند، آنان عبارت بودند از: علی بن أبی طالب، عثمان بن عفّان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن أبی وقّاص، زبیر بن عوّام و طلحه بن عبیدالله. عمر، سعید بن زید را که از عشره مبشره بود، جزو این شوری قرار نداد، شاید به این علت که سعید از بنی عَدِیّ و خویشاوند عمر بود[4] و او دوست نداشت هیچ کدام از نزدیکانش وارد حکومت شوند، هرچند که در میان آنان افراد شایستهای نیز یافت میشدند.[5] 2- طریقه انتخاب خلیفه عمر به اعضای شوری دستور داده بود که در خانهای گردهم آیند و به مشورت با هم بپردازند؛ همچنین ایشان عبدالله، فرزند خویش، را به عنوان حکم و داور در میان آنان منصوب کرده بود تا با آنان در امر تعیین خلیفه مشورت نماید اما هیچگونه حق رأیی نداشت و حق نداشت خود را نامزد این مقام کند، عمر به صُهَیب دستور داد تا سه روز، امامت مردم را بر عهده گیرد، در واقع عمر رضی الله عنه هیچ کدام از اعضای شورا را امام جماعت نکرد تا گمان نشود عمر، او را برای خلافت ترجیح میدهد[6]، نیز به مِقْداد بن أَسْوَد و أبوطلحه أنصاری امر کرد، تا ناظر و مراقب روند مذاکرات شوری باشند.[7] 3- مدت زمان فرصت انتخاب خلیفه عمر رضی الله عنه به اعضای شوری سه روز فرصت داده بود تا از میان خود خلیفهای را تعیین کنند و این مدّت برای این کار کافی بود و عمر به آنان گفت که آنان باید در این مدت، خلیفهای را تعیین و نباید روز چهارم امّت اسلام بدون امیر باشند[8]. 4- تعداد آرای لازم برای انتخاب خلیفه ابن سعد در روایتی که راویان آن ثقه هستند بازگو میکند که عمر به صهیب گفت: سه روز بر مردم نماز بخوان و اعضای شوری در خانهای گردهم آیند، اگر آنان در مورد یک نفر به توافق رسیدند اما کسی با این نظر مخالفت کرد، گردن او را بزنید[9] عمر براساس حدیث ذیل عمل نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده بود: «من أتاكم وأمركم جمع على رجل منكم يريد أن يشق عصاكم أو يفرق جماعتكم فاقتلوه».[10] «هر کس با نظر شوری مخالفت کرد و از اطاعت جمهور مسلمانان امتناع ورزید او را بکشيد تا وحدت امت دچار خدشه نشود». اما احادیثی نیز در کتابهای تاریخ راجع به این قضیه وجود دارند که براساس روایت آنها، عمر اعضای شوری را مأمور به تعیین خلیفه نمود و به صحابه گفت اگر پنج نفر از آنان در مورد یک نفر به توافق رسیدند و نفر ششم آنان از این نظر سرباز زد، با شمشیر گردن او را بزنید و همچنین اگر چهار نفر از اعضای شوری در مورد یک نفر به اجماع برسند اما دو نفر دیگر با آن مخالفت نمایند، آن دو نفر را بکشید[11]. باید دانست این روایت از سند درست و صحیحی برخوردار نبود، بلکه این جمله روایات عجیبی هستند که ابومخنف آنها را روایت کرده است، این روایات مجهول، مخالف قرآن و سنت و سیره صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشند، چطور ممکن است عمر چنین سخنانی را به صهیب گفته باشد و مجوز قتل بزرگان صحابه را داده باشد، اعضای شوری هم، از برگزیدگان صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و عمر آنها را با یقین داشتن به علم، فضیلت، ایمان و منزلتشان برگزید[12] تا از وحدت امت حفاظت کنند. همچنین ابن سعد، روایت مجعول دیگری را با این مضمون روایت کرده که آن نیز به هیچ وجه با روحیه صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سازگار نمیباشد، روایت این است: عمر به انصار دستور داد که اعضای شوری را در خانهای گردهم آورید و سه روز به آنان فرصت دهید، پس از سه روز، داخل خانه شوید و اگر به توافق نرسیده باشند، آنان را بکشید.[13] از طرف دیگر این روایت از سماک بن حرب نقل شده است، او فردی بود ضعیفالایمان که در آخر نیز از دین برگشت و کافر شد.[14] 5- داوری به هنگام اختلاف عمر بن خطّاب، دستور داد تا عبدالله پسر خویش، به عنوان حکم و داور، در جلسات شوری حاضر باشد اما به هیچ وجهی حقّ نامزد شدن جهت مقام خلافت را ندارد. عمر به شوری گفت اگر سه نفر از آنها بر یک نفر اجماع کردند و سه نفر دیگر در مورد دیگر به توافق رسیدند، عبدالله جانب هر گروه را که گرفت، منتخب آنان خلیفه است و اگر نظر او را نپسندیدند، فرد مورد قبول عبدالرحمن بن عوف را به خلافت برگزینند، عمر به آنان گفت که عبدالرحمن مردیست خردمند و کاردان، پس به سخنان او گوش فرا دهید.[15] 6- دستهای از مسلمانان مراقب روند کار شوری باشند و از هر نوع آشوب جلوگیری کنند عمر به ابوطلحه انصاری گفت: ای ابوطلحه! خداوند بزرگ، اسلام را به وسیله شما انصار عزّتمند نمود، برو و پنجاه تن از مردان انصار را انتخاب کن و مراقب اعضای شورا باش تا خلیفهای را از میان خود برگزینند[16]. همچنین به مقداد بن اسود گفت: پس از اينكه مرا دفن کردید، اعضای شورا را به خانهای برید تا از میان خود، خلیفهای را تعیین کنند.[17] 7- کنار گذاشتن فرد افضل و اصلح و تعیین فردی که از فضل و صلاحیت کمتری برخوردار است، جائز میباشد از جمله نتایج این شورا آن بود که میتوان فرد أولی و اصلح را کنار گذاشت و فردی که از فضل و صلاحیت کمتری برخوردار است را به خلافت برگزید. عمر، اعضای شورا را از میان شش تن انتخاب نمود و میدانست صلاحیت تعدادی از آنان بیشتر از دیگران است و این امر همچنین از نوع انتخاب والیان و حاکمان دوران خلافت عمر نیز آشکار است، زیرا او تنها فضیلت یک نفر را در نظر نمیگرفت بلکه مرد سیاست بودن و پایبند بودن به شرع را نیز از خصايص لازم آنان میدانست، به عنوان مثال او معاویه، مغیره بن شعبه و عمرو بن عاص را به امارت چند منطقه انتخاب کرد حال آنکه بودند افرادی که فضیلتشان از این مردان بیشتر باشد، همانطور که ابودرداء در شام و عبدالله بن مسعود در کوفه از این والیان افضلتر بودند.[18] 8- جمع نمودن بین تعیین کردن نامزدها و تعیین نکردن آنان عمر با مشخص کردن اعضای شورا، هم تعیین نامزد خلافت که ابوبکر آن را انجام داد و هم تعیین نکردن آن که فعل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود را با هم جمع نمود.[19] 9- مشورت تنها در میان اعضای شورا نیست عمر، خوب میدانست که حق انتخاب خلیفه تنها از آن اعضای شوری نیست و همه اهل مدینه نیز باید در آن سهیم باشند، بنابراین برای اعضای شوری فرصتی را تعیین نمود و در طول آن مدت زمان به مشاوره و گفتگو با خود و دیگران بپردازند تا خلیفه که بعد از او تعیین میشود از بیشترین حمایت ساکنان دارالهجره برخوردار باشد. باید دانست که در آن زمان، بنابر سیاست عمر، صحابه حق نداشتند از مدینه خارج شوند و بنابراین، آن شهر تا سال23 ه. به عنوان مجمع آنان در آمده بود و از دیگر سو، مردم دیگر نقاط، دنبالهرو صحابه که در اسلام پیشقدم بودند، مسحوب میشدند.[20] 10- شوری بالاترین هیئت مرجع حکومت و سیاست است عمر، تنها به اعضای شورا حق داد که از میان خود، خلیفه را تعیین کنند. نکتهای که در اینجا لازم است به آن بپردازیم آن است که چون عمر اعضای این شورا را تعیین نمود و وظیفه آنان را به آنان ابلاغ کرد، تا آنجا که براساس روایات، هیچ کس با عمر به مخالفت برنخواست؛ ما از پیشنهادها و دیدگاههای دیگر و یا اعتراضات و مخالفتهای صحابه با این امر اطلاعی نداریم، تنها میدانیم که همه مردم از این تدبیر استقبال کردند و مصلحت امت را در قبول آن دیدند. میتوان گفت که عمر محفلی را تأسیس نمود که مأمور انتخاب خلیفه بود مکانی که نبوغ عمر آنرا بر اساس اصول و مبادی اسلام بنیان گذاشت، به ویژه که این محفل، براساس شوراست و شورا، خود از مبادی اسلام میباشد. از طرفی دیگر اصل در انتخاب خلیفه، پس از تعیین آن توسط شوری، تأئید آن توسط مسلمانان در مسجد جامع بود. با این توضیحات دیگر سؤالاتی چون: چه کسی این حق را به عمر داد؟ یا عمر بر چه اساسی این تصمیم را گرفت؟ دیگر بیمعنا میشود. همچنین باید در نظر گرفت که جماعت عظیمی از صحابه و مسلمانان این تصمیم را پذیرفتند و از آن استقبال نمودند و هیچ نوع اعتراضی نسبت به این تصمیم در هیچ روایاتی به ما نرسیده است، تا آنجا که میتوان گفت: مسلمانان در این مورد به اجماع رسیده بودند و میدانیم که اجماع، بعد از قرآن و سنت، از مصادر و منابع تشریع و وضع احکام میباشد[21]. نباید این مهم را از یاد برد خلیفهای که این تصمیم را اتخاذ نمود عمری بود که در خرد و تعهد او هیچ شکی نیست. همچنین اعضای آن شورا از بهترین صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و صاحب ویژگیها و امتیازات منحصر به فردی میباشند که خداوند عزوجل و رسولش آنرا ابلاغ و اعلام کردهاند.[22] به این ترتیب، عمر چشم از جهان فرو بست اما با وجود آن دردها و جراحات شدید، از سرنوشت امت غافل نشد و نظامی را بنیان نهاد که کسی پیش از او بدان دست نیافته بود؛ هیچ کس در این شک ندارد که اصل شوری، صراحتاً در قرآن و قول و فعل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان شده است و اگر عمر تدبیری را به خرج داد و هیئتی را متشکل از افراد محدود جهت تعیین خلیفه منصوب نمود، هر چند که پیش از او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر صدیق آنرا انجام نداده بودند، اما یقیناً عمر، آنرا از اسلام راستین و اصل شورا اخذ نمود و چه کار بجا و نیکویی بود و در آن شرایط بهترین گزینه و راه برای حفظ وحدت و مصالح صحابه و امت اسلام محسوب میشد.[23] دوم: وصایای عمر به خلیفه بعد از خود عمر، در وصیتنامهای، سفارشهایی را به خلیفه خود نمود که به شرح زیر است: تو را به تقوا و ترس از خدای یکتا و بیشریک سفارش میکنم، نسبت به مهاجرین نخستین مهربان باش و پیشقدم بودن آنان در اسلام را فراموش نکن، منزلت انصار را نیز رعایت کن، خوبیهای آنان را بپذیر و از اشتباهاتشان در گذر. نسبت به سربازان جبهههای جنگ، خوب کردار باش، بدان که آنان سپر اسلام در برابر دشمنان و خراج بگیران دولت میباشند؛ از مازاد مال و ثروت مردم، مالیات اخذ کن و به آنان بیش از حد توانشان سخت نگیر؛ تو را سفارش میکنم که با بادیهنشینان نیک کردار باش که آنان اصل عرب و پشتوانه دین میباشند، از اموال مازادشان جهت تأمین نیازهای فقرای آنان سود ببر. تو را به رفتار نیک با غیر مسلمان اهل ذمّه سفارش میکنیم، در صورت جنگ با دشمنان، پشت خود را به آن ننما، در عین حال اگر به وظایف خود در قبال مسلمانان، داوطلبانه و یا از روی ترس و ذلّت پایبند بودند، کاری بیش از حد توانشان از آنان مخواه؛ تو را به تقوای خدا و بر حذر بودن از خشم و مجازات او سفارش میکنم و بترس از او که تو را در شک و شبهه نسبت به دین خود ببیند. تو را توصیه میکنم که خداوند را راجع به نحوه رفتار با مردم در نظر داشته باش اما هرگز در مورد خداوند عزوجل و رعایت دستورات او از مردم هراسی به دل راه مده. در حق رعیّت عدالت را رعایت کن، به رفع نیازهای آنان و دفاع از مرزها بپرداز، اغنیا را بر فقرا برتری مده که در این کارها، اگر خدا بخواهد سلامت قلب تو از پلیدیها، تقویت ارکان حکومت و سعادت و موفقیت آن نهفته است. به تو سفارش میکنم در دین خدا و اجرای حدود و دستورات آن نسبت به همه مردم سختگیر و مصمّم باشی، در اجرای آنها، نسبت به هیچ کس دچار رحم و شفقت مشو تا گناهی را که مرتکب شد در مورد او اجرا نمایی، مردم را به یک چشم نگاه کن وآنها را با هم برابر دان، به اجرای حق اهمیت بده و به این نگاه نکن که صاحب حق کیست، در اجرای احکام و حدود خداوند، از ملامت هیچکس هراس نداشته باش؛ از تبعیض در نحوه تقسیم بیتالمال بپرهیز و از ظلم و جور دوری کن تا از لطف و فضلي که خدا به تو ارزانی داشته، محروم نگردی، بدان که تو در این مقام مانند کسی هستی که در میان دنیا و آخرت منزلگاهی را برگزیده است، پس اگر در دنیایت به عدالت روی آوری و از شهوت و امیال حرامی که در اختیار توست، خود را مصون داری آنگاه به ایمان و رضوان پروردگار نائل آمدهای اما اگرهوی و هوسی بر تو فائق آیند، در آنصورت به خشم خداوند گرفتار آمدهای و از ظلم و ستم به اهل ذمه بپرهیزید. من تو را نصیحت و اندرز دادم تا بدان رضایت خدا و سعادت آخرت را به دست آوری، من نصایحی را بر تو عرضه داشتم که همیشه آنها را به فرزندم سفارش میکردم، حال اگر به این پندها و وصایا عمل نمایی، سود و موفقیت بسیاری را نصیب خود ساختهای، اما اگر به آنها پشت نمایی و کارهایی را که مورد رضای پروردگار است انجام ندهی آنوقت خواهی دید که خود و ایمانت را دچار نقصان نمودهای و در آن راه به خطا رفتهای، بدان که امیال و خواهشهای نفس در میان همه انسانها مشترک است و سر سلسله گناهان إبلیسی است که همه را به فنا و نابودی فرا میخواند، موجود پلیدی که مردمان پیشین را گمراه کرد و آنان را به آتش دوزخ درافکند و این آتش بس جایگاهی زشت و دهشتناکی است و عجب قیمت ناچیزی را در قبال اطاعت از دشمن خداوند به کف آوردند. بدون ترس از غیر خدا سوار مرکب حق شو و به میادین نبرد حق و باطل داخل شو و از مراقبت نفس خویش و پند و اندرز در آن غافل مشو. تو را به خداوند سوگند میدهم که نسبت به مسلمانان ترحّم داشته باشی، به مردان و زنان احترام گذاری و به کودکانتان رحم کنی، به علمایشان ارج نهی و آنان را خوار ننمایی. مرزداران را از منافع خراجها و مالیاتها بیبهره نساخته و خشمگین ننمایی، آنانی را که سزاوار پاداش و بخشش هستند از آنها محروم نسازی تا آنان دچار فقر و فلاکت نشوند و آنان را به مدت زیاد از همسر و فرزندانشان دور نگه نداری تا نسل آنان از میان نرود، بیتالمال را در انحصار اغنیا و ثروتمندان قرار ندهی و درهای حکومتت را به روی مردم نبندی که در غیر اینصورت ثروتمندان و قدرتمندان، ضعیفان و مستمندان را از میان خواهند برد. این وصیت و سفارش من به توست و خداوند را شاهد آن میگیرم، از هماکنون بر تو سلام میفرستم و از خداوند عزوجل میخواهم که تو را در پناه خویش، حفظ نماید. این وصیت نامه، بیانگر میزان بعد نظر و دوراندیشی عمر بن خطاب رضی الله عنه در مسايل مربوط به حکومت و نحوه اداره آن است؛ این سفارشات نظامی کامل در نحوه حکومت و مدیریت است که مسايل بسیار مهمی را در بردارد که شایسته است آنرا به عنوان پیماننامهای گرانبها چراغ راه خویش سازیم. در اینجا لازم مینماید که به مهمترین اصول و مبادی آن سفارشات در ابعاد و جنبههای دینی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی نظری بیافکنیم: 1- تأکید بر لزوم داشتن تقوی و ترس از خدا الف: بر لزوم داشتن تقوای خدا و ترس از او هم در خفا و هم در ملأ عامّ و هم در گفتار و هم در کردار تأکید میکند؛ زیرا آنکه از خدا میترسد، از دین او و دستوراتش صیانت و حفاظت میکند. ب: اقامه و اجرای قوانین و حدود خداوند نسبت به همه مردم؛ زیرا در دین، صراحتاً حدود خداوند عزوجل بیان شده و جزو دین است و دین، خود، حجّتی است بر مردم که بر اساس پایبند بودن بدانها محاسبه میشوند وهر نوع تساهل و غفلت در آنها، موجب از میان رفتن دین و جامعه میشود. ج: استقامت و صبر که از ضروریات دین و دنیا و از اموریست که هم حاکم و هم رعیّت او میبایست در گفتار و کردار خود به آن ملزم باشند. 2- سیاست و حکومت الف: ملزم بودن به عدالت؛ زیرا عدالت اساس و پایه حکومت است واجرای آن باعث قدرت و ثبات حکومت و جامعه میشود، وجایگاه واحترام حاکم را در دل مردم زیاد خواهد کرد. ب: احترام و عنایت خاص نسبت به مسلمانان نخستین، اعم از مهاجرین و انصار، زیرا آنان در اسلام پیشقدم بودند ودین و قرآن از طریق زحمات و تلاشهای آنان به دیگر مسلمانان رسیده است. 3- جنبه نظامی آن الف: اهتمام به ارتش و تجهیز آن جهت حفاظت از کیان و امنیت دولت و نیز رسیدگی به نیازهای سربازان. ب: نگذار که سربازان به مدت زیادی در مرزها مانده و از زن و فرزندان خویش بدور باشند که این کار باعث خستگی، افسردگی، فشار روحی و معضلات اخلاقی میشود، بنابراین باید به آنان اجازه داد تا در زمانهای مقرر و معینی به نزد خانواده خویش بازگردند که هم باعث تقویت روحیه میشود و هم نسل آنان حفظ میشود. ج: به هر یک از سربازان، براساس لیاقت خود او، خراج و پاداش داده شود که هم وضعیت معیشت او و خانوادهاش معلوم و روشن باشد و هم فکر و ذهن او مشغول نحوه کسب درآمد نشود. 4- جنبه اقتصادی و مالی الف: توزیع عادلانه ثروت میان مردم و ممانعت از انحصار آن در دستان گروهی خاص. ب: اگر اهل ذمه به وظایف خود در قبال دولت عمل نمودند، نباید بیش از توانشان به آنان فشار آورد. ج: تأمین مایحتاج مردم و عدم قصور در آن، و نیز نباید بیش از توان و قدرتشان بر آنان سخت گرفت و تنها باید مازاد مال و ثروتشان را به عنوان خراج و مالیات گرفت.[24] 5- بعد اجتماعی آن الف: اهتمام به مردم و تلاش در جهت تأمین نیازها و احتیاجات آنان. ب: پرهیز از تبعیض و تبعیت هوی و هوس که خود، سبب انحراف حاکمان و گسترش فساد در جامعه میشود. ج: احترام به همه مردم و ارزش قائل شدن برای آنها؛ زیرا این امر باعث رشد روابط میان افراد جامعه شده و ارتباط آنان با حاکمان را تقویت میکند. د: درهای دستگاههای حکومت باید به روی مردم باز باشد و به شکایات و اعتراضات آنان گوش داد که در غیر اینصورت روابط میان افراد جامعه دچار انحراف و لغزش میشود. ه: تبعیت از حق و تلاش در جهت تحقق آن در جامعه که اقامه آن ضروری است که باید در میان مردم محقق شود. و – اقامه عدل و پرهیز از ظلم و ستم به هر نوع و صورتی که باشد، به ویژه با غیر مسلمانان اهل ذمّه؛ زیرا عدالت، امریست که همه خواهان تحقق آن میباشند. از دیگر سو، با اجرای عدالت، طعم شیرین اسلام را همه خواهند چشید. ز: اهتمام به بادیهنشینان و رعایت شرایط و اوضاع خاص آنان.[25] ح: همچنین از وصایای عمر به خلیفه بعد از خود میتوان به این وصیت اشاره کرد که خلیفه بعد از من، عاملان و والیان خود را تنها یک سال بر مسند قدرت نگه دارد جز ابوموسی أشعری که میتواند او را چهار سال در سمت خود حفظ کند.[26]
سوم: روش عبدالرحمن بن عوف در نحوه اداره شوری 1- تشکیل جلسات شوری با به خاک سپردن عمر، اعضای شوری در خانه أمالمؤمنین عائشه رضی الله عنها و یا خانة فاطمه دختر قیس و خواهر ضحاک بن قیس، جلسات خود را آغاز نمودند تا به وظیفه مهمی که به آنان محوّل شده بود، بپردازند و بعد از بحث و گفتگوهای متعدد به نتیجهای رسیدند که همه مسلمانان از آن استقبال نمودند.[27] 2- عبدالرحمن، اعضای شوری را دعوت به استعفا به نفع افضل آنان میکند پس از آغاز فعالیت شورا، عبدالرحمن بن عوف از همه اعضای شوری خواست تا امر تعیین خلیفه را به فرد افضل و أصلح واگذار نمایند که در این میان زبیر به نفع علی، طلحه به نفع عثمان و سعد به نفع عبدالرحمن استعفا دادند؛ سپس عبدالرحمن رو به علی و عثمان نمود و از آنان پرسید: کدام یک از شما دو نفر از این امر خطیر خود را کنار میکشد تا آنرا به دیگری بسپاریم و او نیز فرد افضل و اصلح را تعیین نماید، آن دو ساکت ماندند، عبدالرحمن به آنان گفت: اگر امر تعیین خلیفه را به من بسپارید، من در این امر، نسبت به فرد افضل و اصلحتان قصوری به خرج نخواهم داد و آندو نیز این امر را پذیرفتند. 3- تفویض اداره شوری به عبدالرحمن بن عوف عبدالرحمن، به محض پایان جلسه اعضای شوری، از صبح روز یکشنبه شروع به مشورت با مردم و بزرگان شهر نمود و تا روز چهارشنبه که در آن مهلت شوری تمام میشد این کار را ادامه داد. عبدالرحمن ابتدا نزد علی رفت و به او گفت: اگر من با تو بیعت نکنم، تو چه کسی را به خلافت برمیگزینی، او نیز عثمان بن عفّان را پیشنهاد کرد. سپس نزد عثمان رفت و از او نیز همین پرسش را نمود و عثمان جواب داد که او علی را برمیگزیند. عبدالرحمن بعد از آن نزد دیگر صحابه رفت و همین سؤال را از آنان پرسید، او همچنین نزد دیگر ساکنان مدینه، اعم از ثروتمند و فقیر، زن و مرد، بزرگ و کوچک و حتی بردگان میرفت و در این رابطه با آنان سخن میگفت. در پایان این پرسوجو، عبدالرحمن به این نتیجه رسید که بیشتر مردم، عثمان را برای خلافت بهتر میدانند هر چند بودند کسانی که علی را برای خلافت لایقتر میدانستند، عبدالرحمن در شب روز موعود به خانه پسر خواهرش، مسوربن مخرمه، رفت، هنگامی که به در خانه او رسید، دید که مسور در خواب است، در را زد تا مسور بیدار شود و چون بیدار شد به او گفت: مسور میبینم که به خواب رفتهای[28] اما من امشب اصلاً نتوانستم بخوابم، حالا بلند شو و برو زبیر و سعد را به اینجا بیاور؛ چون زبیر وسعد نزد عبدالرحمن آمدند با آندو مشورت نمود؛ سپس مسور را به دنبال علی فرستاد و چون علی آمد تا نیم شب با او گفتگو کرد، آنگاه مسور را پس عثمان فرستاد و هنگامی که عثمان بر او وارد شد تا اذان صبح مشغول بحث شدند.[29] 4- اتفاقنظر در مورد خلافت عثمان بعد از نماز صبح روز بیعت (آخرین روز از ماه ذیالحجّه سال23ه. / 644 م) عبدالرحمن در حالی که عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به سر داشت به مسجد آمد، پیش از آمدن او اعضای شورا در کنار منبر گرد هم آمده و منتظر او بودند، عبدالرحمن افرادی را به دنبال مهاجرین و انصار و فرماندهان والیان حاضر در مدینه فرستاد؛ در آن موقع معاویه، امیر شام، عمیر بن سعد، امیر حمص و عمرو بن عاص، امیر مصر، چون به حج آمده بودند در مدینه حضور داشتند.[30] در روایت بخاری، در این رابطه چنین آمده است: «چون مردم نماز صبح گزاردند و اعضای شورا کنار منبر گردهم آمدند، عبدالرحمن افرادی را به دنبال مهاجرین و انصار و فرماندهان و والیان حاضر در مدینه که به حج آمده بودند فرستاد. چون همه جمع شدند، عبدالرحمن بلند شد و بعد از گفتن شهادتین گفت: ای علی! من در این مورد با مردم صحبت کردم، دیدم که بیشتر آنان با خلافت عثمان موافق هستند پس از من ناراحت مشو. سپس رو به عثمان نمود و گفت: من با تو بیعت میکنم به این شرط که پایبند به قرآن، سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و روش دو خلیفه پیشین باشی، بعد از عبدالرحمن، مهاجرین، انصار، فرماندهان و والیان و دیگر مسلمانان با عثمان بیعت کردند[31]. در روایت کتاب التمهید و البیان آمده که علی بعد از عبدالرحمن اولین فردی بود كه با عثمان بیعت نمود.[32] 5- تدبیر و مدیریت عبدالرحمن در اجرای روند شورا تدبیر و مدیریتی که عبدالرحمن بن عوف در اجرای روند شورا از خود نشان داد خبر از درایت و ایمان و ایثار او نسبت به مصالح امت میدهد؛ او برای حفظ وحدت کلمه از خواهش نفس گذشت و به این ترتیب اول اصل از اصول شورای انتخاب خلیفه را به منصه ظهور رسانید. او با صبر، آرامش، دوراندیشی و حسن تدبیری که از خود بروز داد توانست در آن امر مهم و خطیر به موفقیت دست یابد. در اینجا ما به مراحلی که او در این فرایند طی نمود، میپردازیم: الف: ارائه روش کار شورا در اولین جلسه آن، همچنین شنیدن دیدگاه و آرای همه اعضا و شناخت اهداف هر یک از آنان اولین گام بود تا او بتواند با علم و بصیرت در این راه حرکت کند. ب: استعفا و کنار کشیدن خود از نامزدی مقام خلافت تا هر نوع شکی در زمینه را از میان برد. ج: توانست تا موضوع مورد قبول هر یک از اعضا را بشناسد و در اثنای مذاکرات و با گرایش سعد و زبیر به عثمان تقریباً خلیفه را شناخت. د: نظر عثمان و علی را که نامزد مقام خلافت بودند در مورد یکدیگر جویا شد و دانست که هر کدام از آنان، در صورتی که خود به آن مقام نرسند، هیچ کس را سزاوارتر از رقیب خود نمیداند. ه: او غیر از اعضای شورا، با خواصّ و صاحبنظران و نیز دیگر اقشار جامعه مشورت کرد و پی به این نکته برد که بیشتر مردم هیچکس را چون عثمان سزاوار وشایسته مقام خلافت نمیبنند.[33] عبدالرحمن بن عوف با کیاست، درایت و کنار گذاشتن خود از نامزدی مقام خلافت و چشم بستن بر خواهش و میل درون، توانست امت را از این مرحله مهم عبور دهد که خود، جای بسی تقدیر و ستایش دارد. ذهبی در این رابطه میگوید: از بهترین اقدامات عبدالرحمن بن عوف در جریان مذاکرات شوری، حذف خود از نامزدی مقام خلافت بود؛ او سپس فردی را به این مقام برگزید که اهل حل و عقد و بزرگان صحابه او را ترجیح میدادند؛ او در این کار مهم، با کنار گذاشتن هر نوع تمایل و تبعیض، امت را به بیعت با عثمان سوق داد، اگر او به فکر این مقام بود یا خود را خلیفه مینمود و یا پسر عمویش، سعد بن ابی وقاص را به این مقام میرساند.[34] به این ترتیب تصویری دیگر از ارزش و اهمیت شورا در عصر خلفای راشدین به منصه ظهور رسید که عبارت بود از انتخاب خلیفه از طریق مجلس شورا و تعیین او بعد از مشورت با همه مردم و بیعت آنان با او.[35] چهارم: أباطیل و أکاذیب رافضیها درمورد ماجرای شورا رافضیها در مورد تاریخ اسلام، دست به جعل اخبار و روایات دروغینی زدهاند که ماجرای شورا وانتخاب عثمان نیز از این امر مستثنی نیست. خاورشناسان نیز در آثار خود این روایات را منعکس کرده و آنها را گسترش دادهاند. بعد از آنان، متأسفانه نویسندگان و محقّقان معاصر نیز بدون تحقیق و پالایش روایت و اخبار، در کتابهای خود، آنان را مورد استناد قرار میدهند. رافضیها با اهتمام به این رویداد مهم در تاریخ اسلام، به تألیف در این زمینه و نشر أکاذیب و أباطیل راجع به آن پرداختهاند که به عنوان مثال میتوان به أبومخنف و کتاب او، کتاب الشوری، ابن عقده، ابن بابویه[36] میتوان اشاره کرد. ابن سعد از طریق واقدیه روایتی را راجع به ماجرای شورا و بیعت مردم با عثمان نقل نموده است[37]. همچنین از طریق عبیدالله بن موسی روایتی در مورد قتل عمر و تعیین اعضای شورا، وصیت او در خصوص به خلافت رسیدن علی و عثمان و وصیت او به صهیب در این زمینه را در کتاب خود به ثبت رسانیده است.[38] نیز بلاذری خبری را در مورد ماجرای شورا و جریان بیعت با عثمان، از ابومخنف[39]، هشام کلبی[40]، واقدی[41] و عبیدالله بن موسی[42] نقل کرده است. طبری هم در این ماجرا، به روایتی از ابومخنف استناد کرده است.[43] ابن ابیحدید در بیان جریان شورا، از روایات احمد بن عبدالعزیز جوهری[44] و همچنین کتاب «الشوری» واقدی استفاده کرده است[45]. مهمترین مضامین این روایات عبارتند از: 1- متهم نمودن صحابه به تبعیض در امر تعیین خلیفه روایات مجعولی وجود دارند که صحابه را متهم به تبعیض و ضایع کردن حق دیگران در تعیین خلیفه نمودهاند و چنین بیان داشتهاند که علی از اقدامات عبدالرحمن جهت برگزیدن خلیفه خشنود نبوده است. ابومخنف و هشام کلبی از پدر خود و احمد جوهری روایت میکنند که عمر وصیّت کرد: در صورتی که تعداد آرای دو نامزد برابر شد، نامزد مورد تأیید عبدالرحمن به خلافت انتخاب گردد و علی به همین خاطر احساس میکرد که حقّش ضایع خواهد شد؛ زیرا عبدالرحمن، به خاطر رابطه داماديای که با عثمان داشت و از طریق ازدواج عبدالرحمن با امکلثوم دختر عقبه بن أبی معیط و خواهر ولید حاصل آمده بود[46]، او را انتخاب میکند[47]. ابن تیمیه با ردّ هر نوع نسبت نزدیک میان عبدالرحمن و عثمان، بیان میکند که عبدالرحمن نه برادر عثمان بود نه پسر عمو و نه از قبیله او؛ عبدالرحمن از بنیزهره بود و عثمان از بنیامیه و رابطه بنیزهره با بنیهاشم به مراتب نزدیکتر از رابطه آن با بنیامیه بوده است. از طرفی دیگر بنیزهره، دائیهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و عبدالرحمن و سعد بن أبی وقّاص نیز من جمله آنها بشمار میآمدند، همانطور که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سعد گفت: «این مرد، دائی من است»[48]. همچنین باید در نظر داشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بین دو مهاجر و یا دو انصار پیمان اخوّت برقرار نکرد و طبق احادیث مشهور آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم سعد بن ربیع[49] را برادر عبدالرحمن بن عوف تعیین نمودند؛ حال این روایات مجهول او یا از یاد بردهاند که نسبت خونی، نزد عرب، از نسبت دامادی قویتر بوده است؛ همچنین آنان آن رابطة عمیق و شگرف میان مسلمانان نسل اول را درک ننموده و پی نبردهاند که این رابطه براساس رابطه خویشاوندی نبوده است. 2- حزب بنیامیّه و حزب بنیهاشم در روایت ابومخنف چنین آمده که یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در امر تعیین خلیفه به دو دسته طرفداران بنیامیه و طرفداران بنیهاشم تقسیم شدند و در این مورد با هم به مجادله و نزاع پرداختند؛ اما باید دانست که این قبیل روایات براساس هیچ سند معتبر و صحیحی نمیباشند[50]. متأسفانه بعضی از مؤرّخان بر اساس همین روایات غیرمعتبر، به تحلیلها و بررسیهای اشتباهی گرفتار آمدهاند، اينكه آنان موضوع مشورت اصحاب پیامبر در خصوص انتخاب خلیفه جدید را به اختلافاتی عشایری به تصویر کشیدهاند، واينكه مردم به دو گروه اموی و هاشمی تقسیم شدند، و این یک تصویری مردود و مطرود است، زیرا آنان در کنار هم و به خاطر اسلام با پدران و برادران و قبائل نبرد کردند، آنان متاع بیارزش دنیا را فدا میکردند تا دین خود را حفظ کنند، بنابراین، این نوع موضعگیریها و اقدامات از صحابهای که بشارت بهشت به آنان داده شده کاملاً غیرممکن میباشد، آنان بسیار بزرگوارتر از آن بودهاند که مشکلات و مسايل خود را از این طریق حلّ و فصل نمایند.[51] 3- سخنانی که به دروغ به علی بن أبی طالب نسبت دادهاند ابن کثیر در این رابطه میگوید: آنچه که مؤرّخانی چون ابن جریر از راویانی ناشناس روایت کردهاند که علی به عبدالرحمن گفت: تو مرا فریب دادی و عثمان را به مقام خلافت رساندی تا همیشه با تو مشورت نماید و تو در خلافت او صاحب قدرت باشی و عبدالرحمن چون آیه: { إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا (١٠)}الفتح: ١٠ (بيگمان كساني كه (در بيعةالرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) ميبندند، در حقيقت با خدا پيمان ميبندند، و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر ميگذارند، و دست رسول بالاي دست ايشان قرار ميگيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است ! هر كس پيمانشكني كند به زيان خود پيمانشكني ميكند، و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء ميكند). را شنید از سخن بازماند، مخالف احادیث صحيح است، زيرا در واقع روش صحابه برخلاف این احادیث ضعیف و مجهولی است که رافضیها و داستانپردازانی که حدیث صحيح و باطل را از هم تشخیص نمیدهند، روایت کردهاند.[52] 4- متهم کردن عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه ابومخنف روایت میکند که عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه هنگام جریان جلسه شورا، بر در خانهای که اعضای شورا در آنجا بودند نشسته بودند که سعد بن ابیوقاص از کنار آن ردّ شد، حال به این رفتاری نگاه کنید که مردمان پست نیز از این کار امتناع میکنند، از این عجیبتر سخن سعد به اوست که گفت: اینجا نشستهاید که مردم فکر کند شما عضو شورا هستید، اما بدانید که اعضای آنرا میشناسند، هر کس در این روایت، خوب بیاندیشد کاملاً پی به تناقضات آن میبرد. دکتر یحییالیَحْیی در کتاب خود، به مثالها و نمونههایی پرداخته که برای اثبات بطلان این روایت کفایت میکند[53]. در واقع این نگاهی بود کوتاه بر این روایات مجعول تا هوشیار شد و از این نوع روایات که در گوشهگوشه تاریخ و فرهنگ اسلام پراکنده شده است، بپرهیزیم. پنجم: سزاوارتر بودن عثمان بن عفّان به امر خلافت هیچ شکی وجود ندارد که عثمان بن عفّان به مقام خلافت سزاوارتر بودند و این را هر صاحب قلب و فکر پاک و بدور از نفرت بدان اذعان میکند و تنها رافضیهایی که تنها سرمایهشان از دین، لعن و دشنام صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشد به این روایات و اباطیل که بیارزش هستند و بطلان آنها آشکار است، میپردازند[54]. در مورد سزاوارتر بودن عثمان نسبت به مقام خلافت، قرآن و احادیث صحیح چنین آمده است: 1- خداوند متعال در قرآن چنین فرموده است: { وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (٥٥)} النور: ٥٥ (خداوند به كساني از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان ميپسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل ميسازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا ميپرستند و چيزي را انبازم نميگردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي ميباشند)). هر آینه، عثمان از جمله مصادیق این آیه شریفه بود که خداوند آنان را قدرت و مکانت، عطا فرمود، او در دوران خلافت خویش، عدالت را گسترانید و اقامة نماز، پرداخت زکات و امر به معروف و نهی از منکر را سیره خویش ساخت.[55] 2- خداوند – عزّوجلّ – در قرآن میفرماید: قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الأعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِيعُوا يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا كَمَا تَوَلَّيْتُمْ مِنْ قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا (١٦) الفتح: ١٦ (به بازپسماندگان عربهاي باديهنشين بگو: از شما دعوت خواهد شد كه به سوي قومي جنگجو و پرقدرت بيرون رويد. با آنان پيكار ميكنيد يا اين كه مسلمان ميشوند. (يعني دو راه بيشتر در پيش نخواهند داشت: رزم با مسلمانان، يا پذيرش دين آنان). اگر فرمانبرداري كنيد، خداوند پاداش خوبي به شما خواهد داد، و اگر سرپيچي كنيد، همان گونه كه قبلاً نيز سرپيچي كردهايد، خداوند با عذاب دردناكي عذابتان خواهد داد). بعد از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، عثمان پس از ابوبکر و عمر، کسی بود که آن بادیهنشینان عرب را به جنگ با رومیان، ایرانیان و ترکها فراخواند، بنابراین، طبق نصّ صریح قرآن، آن خلفا واجب الاطاعه میباشند و قاعدتاً خلافت آنان نیز برحق بوده است.[56] 3- ابوموسی أشعری رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکند که او روزی با حضرت در یکی از باغهاي مدینه نشسته بود که مردی درِ باغ را کوبید، حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: « ائذن له وبشره بالجنة». « برو در را باز کن و به آنکه پشت در است بگو که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را به بهشت بشارت میدهد». و چون در را باز نمود دیدم آنکه پشت در است ابوبکر میباشد. پس از مدتی، مرد دیگری درِ باغ را کوبید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باز به من فرمود: « ائذن له وبشره بالجنة». «به آنکه پشت در است بگویم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را به بهشت بشارت میدهد».چون در را گشودم دیدم که او عمر است. بعد از گذشت لحظاتی، مرد دیگری در باغ را کوبید، این بارهم حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: « ائذن له وبشره بالجنة على بلوى تصيبه». «برو در را به روی او بگشا و به او بگو که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تو را به خاطر صبر و تحمّل در برابر مصیبتی که بر سر او میآید به بهشت بشارت میدهد». چون در را گشودم، دیدم عثمان پشت در ایستاده است[57]. این حدیث، خود اثبات میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ترتیب خلافت بعد از خویش اشاره نموده و سالها قبل از وقوع ماجرای فتنه مثل عثمان رضی الله عنه او دیگر صحابه رضی الله عنه را از آن آگاه نمود. از دیگر سو این حدیث، بیانگر رضایت خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم از این مرد بزرگ میباشد که در راه دین خدا جان خویش را از دست داد.[58] 4- ابوداود از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أُرِيَ الليلة رجلٌ صالح: أن أبا بكر نيط برسول الله ×، ونيط عمر بأبي بكر، ونيط عثمان بعمر». «امشب، مرد صالحی را در خواب دیدم که ابوبکر دستان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را گرفته و عمر نیز دستان ابوبکر را و عثمان نیز به عمر چنگ زده است». جابر گوید: چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پیش ما رفت، ما به یکدیگر گفتیم: بیقین، آن مرد صالح، خود رسول خدا است و این خواب، نشان میدهد که بعد از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم این بزرگواران، سکان رهبری امت اسلام را به دست خواهند گرفت.[59] 5- حاکم در کتاب خود، به نقل از ابوهریره رضی الله عنه روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یاران خود فرمود که: «إنها ستكون فتنة واختلاف -أو اختلاف وفتنة». «بعد از من فتنه و اختلاف عظیمی در میان امّت رخ میدهد». یاران گفتند: یا رسول الله! به ما بگویید که در آن وضعیت، چکار باید کرد؟ او صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که به عثمان نگاه میکرد، فرمود: «عليكم بالأمين وأصحابه». «جانب امین امت و یارانش را بگیرید»[60]. این حدیث، خود، از معجزات پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و از دلایل حقّانیّت نبوّت ایشان است. از طرف دیگر، این حدیث، مؤیّد عثمان رضی الله عنه و بیانگر بر حق بودن او و بطلان ادعاهای دشمنان او میباشد. نیر در حدیثی دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعلام کرد که عثمان بر طریق هدایت است و هرگز از آن منحرف نخواهد شد.[61] 6- ابوعیسی تِرْمِذی از امّالمؤمنین عائشه رضی الله عنها روایت میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عثمان گفت: «يا عثمان، إنه لعل الله يقمِّصك قميصًا فإن أرادوك على خلعه فلا تخلعه لهم». «بدان که خداوند، پیراهني را بر تن تو خواهد کرد که در هر صورت، اگرمردمانی تو را وادار کنند که آن را از تنت بیرون بیاوری، هرگز این کار را مکن»[62]. این حدیث، علاوه بر تأیید حقانیت خلافت عثمان رضی الله عنه که از آن به پیراهن تعبیر شده است، بیان میدارد که اگر مردمانی از عثمان رضی الله عنه بخواهند که بنا به میل آنان، او از آن مقام کناره گیرد، نباید به درخواست آنان عمل کرد و به خواست نامشروع آنان تن در داد.[63] 7- ترمذی از ابوسهله نقل میکند که عثمان در روز فتنه به او گفت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با او پیمانی بسته است و او بر آن عهد، صبر و استقامت خواهد نمود و به آن وفادار میماند[64]. در واقع، این عهد و پیمان، همان حدیث پیراهن میباشد که در آن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به عثمان سفارش کرد که: «در برابر خواست مردمان مقاومت کند و از مقام خود کناره نگیرد».[65] 8- حاکم از ابوسهله، مولای عثمان، روایت میکند که امّالمؤمنین عائشه رضی الله عنها تعریف نمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ما فرمود: « که دوست دارد یکی از یارانش را ببیند»، به آن حضرت عرض کردیم: آیا مایل هستید که ابوبکر را صدا بزنیم تا نزد شما بیاید؛ ایشان فرمود: « خیر». گفتم: عمر چطور؟ ایشان باز جواب ردّ دادند. با آمدن علی نیز موافقت ننمود. چون نام عثمان را بردیم، آن حضرت خوشحال شدند و از ما خواستند که او را فرا خوانیم، هنگامی که عثمان به خانه ما آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از من خواست تا از اتاق بیرون بروم و سپس به صحبت کردن با عثمان پرداخت، بعد از مدّتی دیدم که رنگ رخسار عثمان دگرگون شد. آن روزی که خانه عثمان رضی الله عنه در محاصره شورشیان بود به او گفتیم چرا فرمان نبرد نمیدهید؟ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با من عهدی بسته است که باید به آن وفادار بمانم و بر آن صبر کنم.[66] این حدیث نیز چون احادیث پیشین، مؤیّد حقّانیت خلافت عثمان رضی الله عنه میباشد و نشان میدهد که خلافت او مورد تأیید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. در واقع، براساس همین احادیث معتبر، هر کس خلافت عثمان را نپذیرد، او را از اهل بهشت و جزو شهدا نداند و با قلب و زبان به توهین و تخریب شخصیت او بپردازد باید، در صحّت ایمان خود شک کند.[67] 9- بخاری نیز از عبدالله بن عمر رضی الله عنه روایت میکند که صحابه در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هیچ کس را با ابوبکر برابر نمیدانستند و بعد از او عمر و سپس عثمان را برتر از دیگر صحابه میپنداشتند. غیر از این سه نفر، آنان دیگر صحابه را با هم برابر میدانستند و هیچکدام را بر دیگری ترجیح نمیدادند[68]. این روایت نشان میهد که چطور خداوند متعال زمینه به خلافت رسیدن ابوبکر، عمر و عثمان را به قلبهای صحابه الهام نموده و آنان را مهیای پذیرش آن ساخت. [69] این تیمیه در این رابطه چنین میگوید: این روایت خبر از آن میدهد که صحابه، ابوبکر رضی الله عنه را بر دیگران برتری میدادند و بعد از او عمر و سپس عثمان را بهتر از دیگر صحابه میدانستند. در روایتی دیگر نیز نقل است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از این ماجرا باخبر بودند اما با آن مخالفتی ننمودند، بنابراین، این رجحان و فضیلت خلفای راشدین بر دیگر صحابه، از طریق احادیث و روایات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اثبات رسیده است. اگر هم دراین احادیث، شک کنیم، خود رفتار مهاجرین و انصار این واقعیت را میرساند و در عین حال با مخالفت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز مواجه نشدند. از طرف دیگر، اجماع صحابه بر خلافت عثمان رضی الله عنه و بیعت داوطلبانه و از روی رضایت صحابه رضی الله عنه ، خود، دلیلی دیگر بر این نکته میباشد.[70] تمامی این احادیث، همه و همه، بیانگر لایقتر بودن عثمان نسبت به امر خلافت است و هر کس که خود را پایبند به قرآن و سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میداند نباید در آن شکی به خود راه دهد. در واقع، بر هر مسلمانی واجب است به این امر مهم باور داشته باشد و در برابر شواهد و نصوصی که صحّت این مسأله را به اثبات میرسانند سر تسلیم فرود آورد.[71] ششم: اجماع مسلمانان بر لایقتر بودن عثمان به امر خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین اهل سنت و جماعت بر این اجماع نمودهاند که عثمان رضی الله عنه بعد از ابوبکر و عمر رضی الله عنه ، لایقترین افراد برای امر خلافت بوده و هیچکس نیز با این قضیه به مخالفت صحابه برنخواسته است[72]. ما در اینجا آرای تعدادی از علمای حدیث را در این رابطه بازگو میکنیم: 1- ابوشیبه از حارثه بن مضرب روایت میکند که: او در دوران خلافت عمر رضی الله عنه به حجّ رفت و مشاهده کرد که همگان بعد از عمر، عثمان رضی الله عنه را لایقترین افراد برای مقام خلافت میدانستند.[73] 2-ابونعیم از حُذَیفه بن یَمان رضی الله عنه نقل میکند که روزی عمربن خطاب رضی الله عنه از من سؤال کرد: به نظرت، مردم بعد از من چه کسی را امیر خود خواهند کرد؟ من گفتم: قطعاً عثمان را به خلافت برخواهند گزید.[74] 3- ذهبی از قول قاضی شریک بن عبدالله چنین روایت میکند: با مرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، مردم، ابوبکر را به خلافت برگزیدند و اگر بهتر از ابوبکر در میانشان بوده باشد اما به هر دلیل، او را کنار گذاشتند، سپس با مرگ ابوبکر، عمر به خلافت رسید و به اقامه حق و عدالت مبادرت ورزید و چون در بستر مرگ افتاد، شورایی را برای تعیین خلیفه تشکیل داد و آنان نیز عثمان را به خلافت برگزیدند و اگر فرض کنیم که در میان ایشان، بهتر از عثمان بوده اما آنان او را انتخاب نکردند، پس آنان به امت خیانت نمودهاند.[75] آرا و احادیث، نشان میدهد که عثمان در میان صحابه رضی الله عنه بعد از ابوبکر و عمر، از حق اولویت نسبت به سایر صحابه برخوردار بوده است؛ نیز روشن است که خود عمر نیز براساس احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و گرایشات مردم به این نکته پی برده بود که عثمان به خلافت خواهد رسید.[76] 4- ابن سعد از قول نزال بن سبره رضی الله عنه روایت میکند که چون عثمان به خلافت رسید، عبدالله بن مسعود رضی الله عنه اعلام نمود: بدانید که ما بهترینِ افراد را به مقام خلافت برگزیدیم و در این مهم، هیچ قصوری ننمودیم.[77] 5- حسن بن محمد زعفرانی از امام شافعی (رَحِمَه الله) نقل میکند که او در این رابطه چنین گفته است: چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وفات فرمود، مردم ابوبکر رضی الله عنه را به خلافت برگزیدند؛ پس از او نیز عمر رضی الله عنه خلیفه شد و چون در بستر مرگ افتاد، شورایی را جهت تعیین خلیفه تشکیل داد، اعضای این شورا نیز به اجماع، عثمان رضی الله عنه را به خلافت انتخاب کردند[78]. همچنین ابوحامد محمد مقدّس از امام شافعی (رَحِمَه الله) نقل میکند که او چنین گفته است: بدانید که عثمان بعد از عمر، پیشوا و رهبر بر حق امّت اسلام بود، زیرا خود اعضای شورا بودند که حق انتخاب خلیفه را به عبدالرحمن بن عوف واگذار کردند و او نیز عثمان را به این مقام برگزید و صحابه نیز بر این انتخاب اجماع نمودند، چون عثمان به خلافت رسید، تا آن هنگام که به شهادت رسید، براساس حق و عدالت حکومت کرد و در راه گسترش دین تلاش نمود.[79] 6- ابن تیمیه از امام احمد روایت میکند که صحابه رضی الله عنه بعد از ابوبکر و عمر، آنگونه که بر خلافت عثمان با هم به توافق رسیدند در مورد هیچکس دیگری به چنین اجماعی دست نیافتند.[80] 7- ابوالحسن أشعری نیز در این رابطه چنین گفته است: عثمان را اعضای شورایی به خلافت انتخاب کردند که براساس وصیت عمر رضی الله عنه ، همه حق خلافت را داشتند اما همهي آنان، خلافت عثمان را پذیرفتند و بر این مسأله اجماع نمودند.[81] 8- عثمان صابونی در بیان عقیده سلف و اصحاب، حدیث نسبت به ترتیب خلفای راشدین، چنین میگوید: آنان بعد از خلافت صدّیق و فاروق، معتقد به حقانیت خلافت عثمان میباشند، زیرا که او با اجماع اعضای شورا و سپس همه صحابه به این مقام رسید.[82] 9- ابن تیمیه نیز، خود، چنین گفته است: همه مسلمانان با عثمان بیعت کردند و هیچیک از این کار امتناع ننمود، حال اگر تصور کنیم که علی یا دیگر صحابه با او بیعت نمیکردند، بدون شک، عثمان هرگز به این منصب دست پیدا نمیکرد، عمر، اعضای شورا را از میان صحابهای چون علی، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابیوقاص و عبدالرحمن بن عوف انتخاب نمود که هر یک صلاحیت خلافت را داشتند، اما در جریان مذاکرات، زبیر، طلحه و سعد خود را از کار کشیدند، بعد از آنان عبدالرحمن نیز خود را کنار کشید تا از میان علی و عثمان، یکی را به خلافت برگزینند. عبدالرحمن در طی چند شبانهروزی که عمر به آنان فرصت داده بود تا خلیفه را از میان خود انتخاب کنند، با مهاجرین، انصار، تابعین، امرا و فرماندهان مشورت نمود و نظر آنانرا جویا شد و همهي آنان، عثمان را نسبت به امر خلافت لایقتر میدانستند، سپس در روز موعود، همه مسلمانان، داوطلبانه و با طیب خاطر-و نه از روی تطمیع و یا تهدید- با عثمان رضی الله عنه بیعت کردند. محدّثانی چون ایّوب سختیانی، احمد بن حنبل و دارقطنی بیان داشتهاند که هر کس علی را در امر خلافت، لایقتر از عثمان بداند، صحابه رضی الله عنه را تحقیر نموده است؛ در واقع، مهمترین دلیل اولویت عثمان برای مقام خلافت این بود که همه صحابه رضی الله عنه او را برای این منصب لایقتر میدانستند.[83] 10- ابن کثیر، در خصوص کیفیت اجماع صحابه برخلافت عثمان رضی الله عنه چنین میگوید: اعضای شورا، بعد از تشکیل اولین جلسه، به عبدالرحمن این اختیار را دادند تا او خلیفه را انتخاب نماید؛ او نیز نخست با همه اعضای شورا نسبت به فرد اصلح و اولی صحبت نمود، همهی آنان در میان خود، عثمان را فرد اصلح و اولی میدانستند، او از علی سؤال کرد: اگر من تو را به خلافت انتخاب نکنم تو چه کسی را نسبت به خلافت، از همه لایقتر میدانی؟ علی نیز در جواب، عثمان را نام برد؛ چون عبدالرحمن همین سوال را از عثمان پرسید او در جواب، علی را لایقتر از همه میدانست، سپس عبدالرحمن به مشورت با دیگر صحابه رضی الله عنه ، تابعین، امرا و فرماندهان پرداخت، او حتی در این زمینه، نظر زنان، مسافران، دیگر ساکنان مدینه و نیز کودکانی را که به مدرسه میرفتند، جویا شد، همه آنان، بالاجماع، به لایقتر بودن عثمان به امر خلافت اذعان داشتند و او را فرد اصلح میدانستند. عبدالرحمن در طول آن چند شب و روز، وقت خود را صرف نماز، دعا و مشورت با مردم مدینه نمود و کمترین وقت را به استراحت اختصاص داد، چون شبِ روزِ چهارم فرا رسید، عبدالرحمن به خانه پسر خواهرش، مسوّر بن مخرمه، رفت و او را به دنبال علی و عثمان فرستاد، هنگامی که علی و عثمان نزد او آمدند، عبدالرحمن به آنان گفت: همه مردم شما را لایقترین افراد برای این مقام میدادند اما باید با من پیمان ببندید که اگر هر یک از شما به این مقام رسید عادل باشد و اگر به این منصب انتخاب نشد، طغیان نکند و در برابر خلیفه جدید، مطیع و فرمانبردار باشد. روز موعود، عبدالرحمن، عمامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر سر گذاشت و با شمشیری به مسجد رفت، او را به دنبال اعضای شورا، دیگر صحابه و ساکنان مدینه فرستاد، چون همه آمدند و مسجد مملو از جمعیت شد، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنا و دعا و نیایش، رو به مردم کرد و گفت: ای مردم، من در این چند روز، نظر همه شما را راجع به خلیفه و پیشوای خود جویا شدم و دانستم که همه، علی و عثمان را لایقتر از دیگران میدانید، سپس عبدالرحمن، علی را فراخواند و به او گفت: با من پیمان ببند که در صورت به خلافت رسیدن به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و روش ابوبکر و عمر پایبند و وفادار بمانی علی گفت: من چنین پیمانی نمیبندم، بلکه براساس فهم و توان خود رفتار خواهم نمود، آنگاه عبدالرحمن، عثمان را فراخواند و همین درخواست را از او نمود و عثمان نیز با او پیمان بست، در این هنگام، عبدالرحمن، دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا! من حقی را که بر گردنم بود به عثمان واگذار نمودم، چون سخنان عبدالرحمن تمام شد، مردم گرد عثمان جمع شدند و با او بیعت کردند، عبدالرحمن نیز یک پله بالاتر از عثمان، بر منبر نشسته و نظارهگر این ماجرا بود. نقل میکنند که علی اولین و یا دومین فردی بود که با عثمان بیعت نمود.[84] این روایات را بدان دلیل آوردیم تا بیان کنیم تا تعیین عثمان به عنوان خلیفه مسلمین به اجماع همه صحابه رضی الله عنه صورت گرفت و در این میان، هیچیک از آنان مخالفتی ننمود.[85] هفتم: حکم آنکه علی رضی الله عنه را بر عثمان رضی الله عنه ترجیح میدهد بر اساس اعتقادات اهل سنّت، هرکس علی را در امر خلافت، نسبت به ابوبکر و عمر، لایقتر و افضل داند، گمراه و بدعتگذار است و هر کس او را بر عثمان ترجیح دهد گناهکار میباشد ولی او را گمراه و بدعتگذار نمینامند[86]. هرچند در این میان هستند علمایی که اعلام کردهاند که هر کس علی را لایقتر از عثمان بداند، در واقع، صحابه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به خیانت در امانت متهم کرده است که به جای علی، عثمان را به مقام خلافت رساندهاند.[87] ابن تیمیه در همین رابطه چنین میگوید: اعتقاد اهل سنّت و جماعت بر این است که عثمان در امر خلافت، نسبت به علی افضل بوده است اما این مسأله جزو آن اصول و قواعدی نیست که در صورت مخالفت با آن، فرد دچار ضلالت شود؛ مسأله مهم و خطیر در قضیه خلاقت نهفته است، زیرا اهل سنّت، معتقد به ترتیب خلفای راشدین از ابوبکر تا علی است و هر کس به کم ارزش کردن هر یک از خلفای راشدین بپردازد از گمراهترین افراد امّت است.[88] بیان آرای علما در خصوص مسأله ترجیح دادن علی بر عثمان رضی الله عنه ابن تیمیه در ضمن این مباحث بیان میدارد که در این رابطه دو نظر وجود دارد: 1- اعتقاد به افضل بودن علی بر عثمان جائز نیست و هر کس بر این باور باشد از راه سنّت خارج شده و به بیراههی بدعت گام نهاده است، زیرا تعیین عثمان به عنوان خلیفه، براساس اجماع صحابه رضی الله عنه بوده است. علمایی چون ایّوب سختیانی، احمد بن حنبل و دارقطنی بر این قول هستند که هر کس به این باور معتقد باشد، مهاجرین و انصار را تحقیر و بیاعتبار کرده است. 2- چون وضعیت و شرایط عثمان و علی به هم نزدیک و تقریباً یکسان بوده است هر کس نیز به افضل بودن علی بر عثمان معتقد باشد، دچار بدعت و ضلالت نگشته است.[89]
[1]- العانی، الخلیفه الفاروق عمر بن الخطّاب،161. [2]- أولیات الفاروق،122. [3]- همان،124. [4]- البدایة و النهایة (7/142). [5]- الخالدی، الخلفاء الراشدون، 98. [6]- البهنساوی، الخلافة و الخلفاء الراشدون،213. [7]- أشهر مشاهیر الإسلام فی الحرب و السیاسة، 648. [8]- طبقات ابن سعد (3/364). [9]- طبقات ابن سعد (3/342). [10]- صحیح مسلم (3/1480). [11]- تاریخ طبری (5/226). [12]- یحیی الیحیی، مرویات أبی مخنف فی تاریخ طبری،175. [13]- طبقات ابن سعد (3/342). [14]- مرویات أبی مخنف فی تاریخ طبری،176. [15]- تاریخ طبری (5/325). [16]- تاریخ طبری (5/225). [17]- تاریخ طبری (5/225). [18]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97). [19]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97). [20]- المدینه النبویه، فجرالاسلام و العصر الراشدی (2/97). [21]- نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الإسلامی، ظافر القاسمی (1/227 –228). [22]- همان (1/229). [23]- أولیات الفاروق، ص127. [24]- العانی، الخلیفة الفاروق عمر بن الخطّاب،173 –175. [25]- عصر الخلافة الراشدة،102. [26]- صادق عرجون، عثمان بن عفّان، 62 – 63. [27]- صحیح البخاری، کتاب فضائل أصحاب النبی (3700). [28]- الخالدی، الخلفاء الراشدون،156 –107. [29]- صحیح البخاری، کتاب الأحکام (7207). [30]- شهیدالدار، ص37. [31]- صحیح البخاری، کتاب الأحکام (7207). [32]- التمهید و البیان،26. [33]- صادق عرجون، عثمان بن عفّان، 70 – 71. [34]- سیر أعلام النبلاء (1/86). [35]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة،278. [36] الذریعة إلی تصانیف الشیعه (14/246). [37]- الطبقات الکبری (3/63 – 67). [38]- الطبقات الکبری (3/340). [39]- أنساب الأشراف (18 -19). [40]- أنساب الأشراف (18 -19). [41]- أنساب الأشراف (18 -19). [42]- أنساب الأشراف (5/6). [43]- أثر التشیع علی الروایات التاریخیه، عبدالعزیز نور،321. [44]- شرح نهج البلاغه (9/49،50 و58). [45]- شرح نهج البلاغه (9/15). [46]- الطبقات الکبری (3/127). [47]- اثر التشیع علی الروایات التاریخیه،322. [48]- صحیح سنن الترمذی (4018). [49]- صحیح البخاری، کتاب مناقب الأنصار (3780). [50]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری،177 –178. [51]- الخلفاء الراشدون، أمین القضاة، 78 – 79. [52]- البدایة و النهایة (7/152). [53]- مرویات أبی مخنف، ص179. [54]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابه (2/656). [55]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابة (2/656). [56]- الفصل فی الملل و الأهواء و النحل (4/109 –110). [57]- صحیح البخاری (حدیث3695). [58]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابة (2/657). [59]- سنن ابوداود (2/513). [60]- المستدرک (3/99). [61]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابة (2/660). [62]- فضائل الصحابه (1/613). [63]- الدین الخالص (3/446). [64]- فضائل الصحابه (1/605)، سنن الترمذی (5/295). [65]- تحفة الأحوذی (10/209). [66]- فضائل الصحابه (1/605)، المستدرک (3/99) سند این حدیث در هر دو کتاب، صحیح میباشد. [67]- الدین الخالص (3/446). [68]- صحیح البخاری (کتاب فضائل أصحاب النبیّ، حدیث3698). [69]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابة (2/664). [70]- منهاج السنّه (3/165). [71]- عقیدة اهل السنّه فی الصحابة (2/664). [72]- همان. [73]- المصنّف (14/58). [74]- کتاب الإمامة و الرّد علی الرافضة، ص306. [75]- میزان الإعتدال (2/273). [76]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابه (2/666). [77]- الطبقات الکبری (3/63). [78]- مناقب الشافعی، البیهقی (1/434). [79]- الردّ علی الرافضة، ص320. [80]- منهاج السنّه (3/166). [81]- الابانه عن أصول الدیاتة، ص 68. [82]- عقیدة السلف و أصحاب الحدیث ضمن الرسائل النبویّة (1/139). [83]- منهاج السنة (1/134). [84]- البدایة و النهایة (7/159 –161). [85]- عقیدة أهل السنّة فی الصحابة (2/671). [86]- مجموعة الفتاوی (3/101 –102). [87]- حقبة من التاریخ، عثمان خمیس، ص 66. [88]- مجموعة الفتاوی (3/101). [89]- مجموعة الفتاوی (4/267).
به نقل از: ترجمه شناخت سیره عثمان بن عفّان رضی الله عنه، تألیف: دکتر علی محمد محمد صلابی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|