|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > اهميت دادن فاروق به علم و دانش
شماره مقاله : 2716 تعداد مشاهده : 300 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
اهميت دادن فاروق به علم و دانش
بدون ترديد علم و دانش از پايههاي مهم قدرتيابي يک ملت به ويژه ملت اسلامي به شمار ميآيد. و معمولا محال است که خداوند ملتي را که از قافلهي علم و تمدن فاصله گرفته است، بر دنيا حاکم گرداند و بر کساني که با آيات قرآن سر و کار دارند پوشيده نيست که قرآن مملو از آياتي است که منزلت علم و علما را بيان داشته و به طلب و تحصيل آن تشويق نموده است. تا جايي که نخستين آيهي قرآن به علم و خواندن فرا ميخواند و ميگويد: { اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1)}العلق: 1 «(اي محمّد! بخوان چيزي را كه به تو وحي ميشود . آنرا بياغاز و) بخوان به نام پروردگارت. آن كه (همه جهان را) آفريده است». و در جايي ديگر خداوند، علم را در مقابل کفر ذکر مينمايد، چرا که کفر، جهل و ضلالت است: { أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الألْبَابِ (9)}الزمر: 9 «(آيا چنين شخص مشركي كه بيان كرديم ، بهتر است) يا كسي كه در اوقات شب سجدهكنان و ايستاده به طاعت و عبادت مشغول ميشود و (خويشتن را) از (عذاب) آخرت به دور ميدارد ، و رحمت پروردگار خود را خواستار ميگردد؟ بگو: آيا كساني كه (وظيفه خود را در قبال خدا) ميدانند، با كساني كه (چنين چيزي را) نميدانند، برابر و يكسانند؟! (هرگز). تنها خردمندان (فرق اينان را با آنان تشخيص ميدهند، و از آن) پند و اندرز ميگيرند». و تنها ثروتي که خداوند دستور داده تا افزايش آنرا از او بخواهيم علم و دانش است، چنان که ميفرمايد: { وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا (114)}طه: 114 «بگو: پروردگارا! (در پرتو قرآن) بر دانشم بيفزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما)». و صحابه رسول خدا دانستند که علم و دانش و فهم دين از جمله اسباب جلب حمايت الهي است. بنابراين، شيفتهي فراگيري دانش و فهم کتاب خدا و سنت پيامبر بودند و همچنين يقين داشتند که علم بدون عمل بي ثمر خواهد بود و فاقد ارزش و برکت ميباشد. آنها اين دعاي پيامبرخدا را به خاطر داشتند که فرمود: (اللهم اني اعوذ بک من علم لا ينفع و من قلب لا يخشع و من نفس لا تشبع و من دعوةلا يستجاب لها).[1] «بار الها! از دانشي که سودي نداشته باشد و از قلبي که از تو نترسد و از وجودي که قانع نشود و از دعايي که پذيرفته نشود به تو پناه ميبرم». مسلمانان در اين که عمرفاروق عالمي بزرگوار و فقيهي از فقهاي اسلام بوده است، اتفاق نظر دارند. ايشان به فهم وسيع و قدرت تحليل و استنباط و استخراج احکام معروف است و همين امر به موفقيت وي در عرصههاي مختلف کمک زيادي کرد و او را شايسته آن جايگاه ويژه نمود. آري عمر رضي الله عنه بعد از اين که خليفه مسلمانان شد، فقيه آنان نيز بود و با اجتهادات خود پايههاي عدالت را در جامعه تثبيت نمود. او جزو پيشگامان فقهاي صحابه بود که علماي سلف به علم، درايت و شناخت دقيق وي از احکام شرعي، اعتراف داشتهاند. گفتني است که عمرفاروق در پذيرفتن احاديث احتياط ميکرد و به علم صحابه اعتماد مينمود و در مسايلي که خود شخصا از رسول خدا نشنيده بود، از آنان ميپرسيد. و از او سخنان زيادي پيرامون تحصيل علم نقل شده است و همواره رعيت خود را به فراگيري علم و دانش تشويق مينمود و مدينهي منوره را مرکز فقه و فتوا ساخت و به دانشگاهي تبديل نمود که فرماندهان و قضات در آن پرورش مييافتند. و مجموعهاي از بهترين اصحاب رسول خدا را براي رهبري موسسههاي علمي همگام با گسترش فتوحات آماده ميکرد. آنها مردم مناطق فتح شده را بر اساس تعاليم کتاب خدا و سنت پيامبر، تربيت کرده و آموزش ميدادند و بدين صورت خشت اول مدارس علمي مانند مدرسهي بصره، کوفه، شام، مکه و مدينه که بعدها بنا گرديد، گذاشته شد. 1- احتياط عمر رضي الله عنه در أخذ حديث و مذاکرات علمي وي ـ احتياط در اخذ حديث باري ابوموسي اشعري رضي الله عنه ميخواست با عمر رضي الله عنه ملاقات نمايد. او براي اين منظور به درب منزل خليفه آمد و اجازهي ورود خواست. اما چون عمر رضي الله عنه مشغول کاري بود، کسي به ابوموسي پاسخ نداد و او برگشت. پس از لحظاتي عمر رضي الله عنه گفت: مگر صداي عبدالله بن قيس نبود؟ بگوييد: وارد شود. گفتند: او برگشته است. عمر گفت: دنبال او برويد و بگوييد: بيايد. وقتي ابوموسي آمد گفت: در زمان رسول خدا به ما چنين آموخته بودند (که اگر به شما اجازه داده نشد، برگرديد) عمر رضي الله عنه گفت: آيا گواهي بر آنچه ميگويي داري؟ ابوموسي نزد انصار رفت و از آنان در مورد اين حديث پرسيد. انصار گفتند: حتي کوچکترين ما گواه اين امر است. آنگاه ابوسعيد برخاست و با او نزد عمر رضي الله عنه آمد و گفت: به ما در زمان رسول خدا صلي الله عليه و سلم چنين آموخته بودند. عمر رضي الله عنه با تعجب گفت: چنين دستوري از رسول خدا براي ما تاکنون پنهان مانده است؟! و افزود که تجارت و معامله در بازارها مرا به خود مشغول ساخته بود[2] و در روايتي به نقل از ابوسعيد خدري آمده است که ميگويد: من در يکي از مجالس انصار نشسته بودم که ابوموسي در حالي که پريشان بود وارد شد و گفت: من بر درب خانهي عمر رفتم و سه مرتبه اجازهي ورود خواستم، به من پاسخي داده نشد، آنگاه برگشتم. سپس عمر رضي الله عنه مرا طلبيد و گفت: چرا برگشتي؟ گفتم: رسول خدا فرموده است: (اذا استأذن احدکم ثلاثا فلم يؤذن له ، فليرجع). «هرگاه کسي سه بار اجازه ي ورود خواست و به او اجازه داده نشد، برگردد». ايشان در مورد اين حديث از من گواه خواسته است، آيا کسي از شما اين حديث را شنيده است؟ ابي بن کعب گفت: به خدا سوگند! که کسي جز خوردسالترين ما با تو براي گواهي نخواهد آمد. ابوسعيد ميگويد: من که کوچکترين آنها بودم برخاستم و نزد عمر رضي الله عنه رفتم و به نفع ابوموسي گواهي دادم.[3] ـ مذاکرات علمي عمر رضي الله عنه و سؤال کردن در مورد چيزهايي که نميدانست ابوهريره رضي الله عنه ميگويد: نزد عمر رضي الله عنه زني را آوردند که خالکوبي ميکرد. عمر رضي الله عنه خطاب به صحابه گفت: شما را به خدا! آيا در اين مورد چيزي از رسول خدا شنيدهايد؟ ابوهريره ميگويد: من برخاستم وگفتم: آري رسول خدا فرمود: (لا تشمن و لا تستوشمن).[4] «نه براي کسي خال بکوبيد و نه اجازه دهيد کسي براي شما خال کوبي کند». همچنين باري از عمر رضي الله عنه پرسيدند: اگر کسي در حال سفر جنب شد و آبي براي غسل کردن نيافت، چه کار بايد کرد؟ گفت: نماز نخواند تا اين که آب بيابد. عمار که حاضر بود گفت: اي اميرالمؤمنين! آيا به ياد نميآوري که من و شما با شتران بوديم و در آنجا جنب شديم، من در خاک غلطيدم و نماز خواندم اما تو نماز نخواندي؟ سپس نزد رسول خدا رفتيم و ماجرا را براي ايشان تعريف کرديم. فرمود: کافي بود که شما اين کار را ميکرديد: دستهايتان را به زمين زده و چهره و دو کف دستان خود را مسح نماييد. عمر رضي الله عنه گفت: اي عمار! از خدا بترس. عمار گفت: اگر تو ميگويي اين حديث را بيان نکنم، نميکنم. عمر رضي الله عنه گفت: بيان کن و مسئوليت آن به گردن خودت باشد.[5] آري اين حديث را عمر رضي الله عنه فراموش کرده بود حتي بعد از يادآوري عمار باز هم آنرا به ياد نياورد، ولي عمار را از بيان آن باز نداشت، بلکه به او اجازه داد تا آنرا بيان کند. ـ عمر رضي الله عنه و تشويق براي تحصيل علم و دانش عمر رضي الله عنه فرمود: گاهي مرد در حالي از منزل بيرون ميشود که به اندازهي سلسله کوههاي تهامه زير بار گناهان است. آنگاه به دانشي بر ميخورد و از خدا ميترسد و توبه و استغفار مينمايد و در حالي بر ميگردد که هيچ گناه بر او باقي نمانده است. بنابراين از مجلس علما فاصله نگيريد.[6] همچنين فرمود: هيچ گاه انسان دانشمند نميشود مگر اين که به بالاتر از خود حسد نورزد و به پايينتر از خود در علم بسنده نکند. و در مقابل علم خود از کسي مزدي دريافت نکند. و نيز از گفته هاي ايشان است که: علم را فرا گيريد قبل از اين که سردار شويد.[7] يعني قبل از اين که به رياست و مقامي برسيد علم را فرا گيريد چرا که بعدا فرصت فرا گرفتن علم به دست نميآيد. و فرمود: اگر علم به تو نفعي نرساند برايت ضرري نخواهد داشت.[8] و در جايي گفته است: مرگ هزار عابد آسانتر از مرگ يک عالم آگاه به حرام و حلال خدا است.[9] همچنين ميگفت: انبار کتاب و سرچشمهي علم شويد و از خدا هر روز روزي بطلبيد و (با وجود داشتن علم) اگر روزي زيادي به شما ندهد ضرر نکردهايد.[10] و ميگفت: علم را فرا گيريد و به ديگران بياموزيد و متانت و آرامش را ياد گيريد و در مقابل کساني که علم را از آنها فرا گرفتهايد و همچنين کساني که به آنها آموزش ميدهيد، متواضع و فروتن باشيد و از عالمان تندخو نباشيد که علم شما جلوي جهالت شما را نگيرد.[11] و ميگفت: اسلام را لغزش علما و جدلهاي منافقين دانا به قرآن و امامان گمراه، نابود ميسازد.[12] 2ـ گوشهاي از بيانات عمر رضي الله عنه عمرفاروق رضي الله عنه در ملاقاتهاي روزانه و به ويژه در روزهاي جمعه به توجيه و آموزش رعيت خود ميپرداخت. چرا که خطبههاي جمعه يکي از تريبونهاي مهم در توجيه و اصلاح امت به شمار ميرفت و تاريخ، بسياري از خطبههاي عمرفاروق را به خاطر سپرده است. و اکنون اشارهاي گذرا به گوشههايي از بيانات ايشان خواهيم داشت: باري عمر رضي الله عنه از روي منبر رسول خدا خطاب به مردم گفت: آگاه باشيد که شرابنوشي به نص قرآن حرام شده است و شراب عبارت است از اصناف پنجگانه يعني: عصاره انگور، خرما، گندم، جو و عسل. و خمر يعني چيزي که شعور آدمي را مختل سازد و افزود که سه چيز چناناند که کاش رسول خدا زنده ميماند و در مورد آنها بيشتر توضيح ميداد. آنها عبارتاند از: ميراث پدر بزرگ، کلاله و پارهاي از مسايل ربوي.[13] باري ديگر در يکي از خطبههاي جمعه فرمود: اي مردم! بدانيد که گاهي آزمندي ، فقر و نداشتن، ثروت است. و شما چيزهايي گرد ميآوريد که نميتوانيد آنها را بخوريد. و آرزوهايي داريد که به آنها نميرسيد و به شما در اين خانهي فريب مهلت داده شده است. در زمان رسول خدا رفتار شما به وسيله وحي کنترل ميشد. و اگر چنانچه کسي در دل نيت ديگري داشت و در عمل چيز ديگري نشان ميداد، وحي الهي حقيقت امر را آشکار ميساخت. پس اکنون رفتار ظاهري و اخلاق خود را نيکو گردانيد و خدا آگاه به اسرار و درون شما است. و اگر رفتار ظاهري کسي طوري ديگر باشد و مدعي باشد که درونش خوب است ما نميپذيريم و بدانيد که بخل شاخهاي از نفاق است. پس انفاق کنيد که اين براي شما بهتر است، زيرا خداوند ميفرمايد: { وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (16)}التغابن: 16 «كساني كه از بخل و حرص نفس خويش ، مصون داشته شوند، آنان قطعاً رستگارند». اي مردم! جايگاه و مقر خود را نيکو بگردانيد و امور خود را اصلاح سازيد و از خدا بترسيد و لباسهايي که جلب توجه مينمايد به زنانتان نپوشانيد. اي مردم! من دوست دارم در حالي از دنيا بروم که مورد بازخواست قرار نگيرم، همچنين اميدوارم تا در ميان شما زنده هستم، دادگرانه بين شما قضاوت کنم. و سهم هر يک از مسلمانان را در خانهايش به آنها برسانم و مالهايي را که خدا به شما داده است با درستکاري مصرف نماييد. و مال کم که با تلاش کمتر نصيب شود بهتر از مال فراوان است که با زحمت بيشتري نصيب گردد و افزود که شهيد کسي است که خود از آن خدا باشد. و هرگاه خواستيد شتري بخريد شتر بلند و بزرگي را در نظر بگيريد و ضربهاي با عصاي خود بر او فرود آوريد، اگر او را با استقامت يافتيد، بخريد.[14] در اين خطبه چند نکتهي مهم بيان گرديد که عبارتاند از: ـ فقر و ثروت حقيقي عمربن خطاب خاطر نشان ساخت که ثروت حقيقي قناعت و فقر واقعي، آزمندي است. و قناعت وقتي به وجود ميآيد که انسان چشم از مال مردم برتابد و به آنچه خود دارد قانع شود. چنين انساني ثروتمند محسوب ميشود اگر چه فقير باشد. اما اگر کسي چشم به مال ديگران بدوزد و حريص و آزمند باشد احساس فقر و تنگدستي خواهد کرد اگر چه ثروتمند باشد و غني واقعي کسي است که قلبش غني باشد و عقل سالم ميطلبد که انسان به اندازهي نيازهايش مال جمع آوري بکند نه افزون بر آن. و همواره دنيا را با اين احساس بنگرد که خانهي فنا و نابودي است و نبايد فريب جذابيتها و کالاهاي فريبندهي آنرا خورد.[15] ـ مؤاخذهي مردم بر اساس اعمال ظاهري آنان و سپردن اسرار آنها به خدا همچنين در اين خطبه خاطر نشان ساخت که پس از انقطاع وحي، با مردم بر اساس عملکرد ظاهري آنان برخورد ميشود و اسرار و باطن آنها به خداوند واگذار ميگردد. پس حاکم مردم، مسئول اصلاح باطن و درون آنها نيست، بلکه فقط مسئول اصلاح ظاهر آنان است و با اصلاح ظاهر است که جامعه اصلاح ميشود، چرا که اگر مفاسدي هم انجام گيرد به صورت مخفي انجام خواهد گرفت و اگر افراد فاسقي هم وجود داشته باشد، فسقشان از ديد عموم مخفي خواهد بود و مردم شاهد جامعهي اسلامي صالح و آراميخواهند بود و افراد شرور و ناباب چارهاي جز مخفي کاري و انزوا نخواهند داشت. ـ بخل شاخهاي از نفاق است عمربن خطاب در خطبهي خود، بخل را شاخهاي از نفاق دانست. چرا که آنهايي که از روي بخل حاضر نميشوند مالهاي خود را در راه خدا انفاق نمايند و به مسلماناني کمک کنند که تحت ظلم و ستم دشمنان اسلام مجبور به مهاجرت و قيام مسلحانه ميشوند، در واقع دچار نفاق عملي و ضعف ايمان شدهاند[16]. ـ دوست دارم در حالي از دنيا بروم که نه اجري برده باشم و نه باري بر دوشم باشد در اين جمله احساس عميق و تصوير فوق العاده دقيقي از درک مسئوليت به چشم ميخورد. زيرا که به عهده گرفتن مسئوليتها گرچه يکي از بهترين نوع اعمال نيک به شمار ميرود، ولي به خاطر وجود پرتگاهها، اعمال صالح انسان به بدترين عمل تبديل ميشود، و چه بسا مسئوليني که به خاطر عملکرد خود جزو بندگان بد و خلافکار محسوب ميشوند. و بدون ترديد عمربن خطاب رضي الله عنه بارزترين شخصيت تاريخي است که عدالت را به بهترين وجه ممکن برقرار نمود، اما با اين حال شديدا از خدا ميترسد و اجر و پاداش عمل خود را فراموش کرده، آرزو ميکند اي کاش در حالي دنيا را ترک کند که نه به او در مقابل خدماتي که انجام داده پاداشي داده شود و نه مجازات گردد.[17] 3ـ نصايح عمري عمربن خطاب رضي الله عنه فرمود: هر کس راز خود را بپوشد، زمام خير در دست اوست. و هر کس خود را در معرض سوء ظن قرار دهد، کسي جز خود را سرزنش ننمايد. سخن برادر خود را تا جايي که ممکن است حمل برخير کنيد، زياد سوگند نخور که خدا حقيرت ميکند. و بهترين پاداش کسي که در مورد تو خدا را نافرماني کرده اين است که تو در برخورد با او خدا را راضي کني و براي خود برادران نيکي جهت مجالست برگزين. چرا که آنها باعث زينت تو در روزهاي خوش و پشتوآنهات در روزهاي ناگوار، خواهند بود.[18] اينها نصايح سودمندي است که در امور آموزش و پرورش جزو نصايح ناياب شمرده ميشوند و اکنون به شرح آنها ميپردازيم: ـ هر کس راز خود را بپوشد زمام خير به دست اوست يقينا انسان تا مادامي که راز خود را پوشيده نگه دارد، حاکم خويشتن است، اما بعد از اين که راز خود را افشا نمايد، کنترل اوضاع از دستش خارج ميشود و عواقب آن به خودش بر ميگردد. ـ هر کس خود را در معرض تهمت و سوء ظن قرار دهد، کسي جز خويشتن را سرزنش نکند انسان قبل از ديگران مسئول خويشتن است. پس نبايد کاري کند که در معرض تهمت و سوء ظن مردم قرار گيرد. و اگر احتمال ميداد که رفتارش براي مردم شک برانگيز است، فورا حقيقت امر را آشکار سازد و گمانهاي بد را برطرف نمايد. چنان که شبي دو مرد از کنار رسول خدا که با يکي از همسرانش قدم ميزد، رد شدند، آن حضرت فرمود: (علي رسلکما آنها صفية بنت حيي). [19] «قدري درنگ کنيد. آنگاه به آنها گفت اين صفيه دختر حي است که با من قدم ميزند». ـ سخن برادرت را تا مادامي که احتمال نيکي وجود دارد به بدي مگير اين توجيه بسيار جالبي است که به کمک آن ميتوان از سوء ظن پرهيز نمود. چرا که مسلمان بايد نسبت به برادران خود همواره گمان نيک داشته باشد. بنابراين سخنان دو پهلويي را که هم معني بد و هم معني نيک دارند بايد به همان معني نيک حمل کرد. تا شري به پا نشود و از ايجاد اختلاف و نزاع جلوگيري به عمل آيد.[20] ـ نهي از زياد سوگند خوردن بايد دانست که سوگند خوردن به خداي بزرگ، نوعي تعظيم و احترام به خداست. و سوگند خوردن در صورت نياز و با احساس ترس و تعظيم و احترام، بيانگر توحيد و تجليل خداوند است. اما اگر سوگند بر سر زبآنها به گونهاي رايج باشد که حتي در امور کوچک و بي ارزش، نام خدا گرفته شود و سوگند خورده شود، طبعا چنين سوگندهايي فاقد تعظيم و تجليل بوده و نوعي اهانت به نام پروردگار محسوب ميشود. بنابراين چنين افرادي را خداوند تحقير خواهد نمود و يقينا آنها با خسارت بزرگي در دنيا و آخرت روبرو خواهند شد. ـ پاداش کسي که خدا را در مورد تو نافرماني کرده است مثلا شخصي با شما اختلاف دارد آنگاه در برخورد باشما از اخلاق اسلامي فاصله گرفته و به مال، جان و يا آبرويت تعرض مينمايد و خدا را نافرماني ميکند، بهترين عکس العمل شما اين است که در برخورد با او، خدا را از خود راضي کني. يعني با رعايت اخلاق و آداب اسلامي با او برخورد نمايي و بدي را با بدي پاسخ ندهي. بلکه طبق دستور شريعت اسلامي حقت را از او بگيري و اگر از حقت به خاطر خدا کوتاه بيايي و گذشت نمايي، يقينا قدم بزرگي در جهت اطاعت خدا برداشتهاي. ـ مصاحبت با برادران نيک را برگزين شما چه بسا برادراني مييابيد که آنها را مادرتان به دنيا نياورده است. چنين برادراني که دلهايشان بر اساس ايمان و تقوا به هم پيوند خورده است از برادران تني در اخوت و هم دردي و هم دلي، پيشي ميگيرند. آري برادران ديني باعث سعادت انسان ميشوند، در وقت صلح و خوشي، همنشينان خوبي هستند و در اعمال نيک و تقوا با انسان همکاري خواهند کرد و به هنگام مصيبت و بلا، ياوران خوبي هستند که تا آخرين لحظه با جان و مال در کنار برادر مسلمان خود خواهند بود و او را بر خويشتن ترجيح خواهند داد حتي اگر خودشان در مضيقه باشند.[21] اينها بعضي از نصايح سودمند عمري بود. اگر اهل ادب از سخنان حکمت آميز متنبي شاعرعرب در شگفتاند بايد گفت که سخنان متنبي به پاي سخنان حکمت آميز عمربن خطاب نميرسند. چرا که سخنان متنبي بر گرفته از تجربههاي مردمي است. اما نصايح عمربن خطاب، قانون و دستورهاي قضايي و اخلاقي کاملي است که در دوران حکومت خود به مردم القا نمود. البته آنها به صورت قانون مدون در اختيار دولت قرار نگرفتند، بلکه به صورت مختصر و ساده بيان و در ميان مردم شايع ميشدند. و از نظر ادبي نيز جايگاه والايي داشتند که از جمله ميتوان به اين سخنان کوتاه و اديبانهي اشاره کرد که خطاب به يکي از استانداران خود گفت: از کي شما مردم را بردگان خود قرار دادهايد در حالي که آزاد از مادر متولد شدهاند. يا اين که گفت: حکومتداري بدون مداراي نه چندان ضعيف و قدرت نه چندان خشن، ممکن نيست. همچنين فرمود: من فرماندهاني ميخواهم که وقتي فرمانده است، خود را يکي از مردم و هرگاه يکي از مردم است، خود را فرمانده تصور بکند. و در مورد واليان گفت: از ستم قدرتمندان و ناتواني پرهيزگاران به خدا شکايت ميکنم. و در جايي فرمود: کسي که بدي را تشخيص نميدهد، شايسته است که در آن بيفتد. و همچنين ميگفت: فريبکار نيستم و هيچ فريبکاري نميتواند مرا فريب دهد.[22] در سرشتم نيافريد فريب خالق جن و انس رب ودود ليک خادع نميتواند نيز به خلافم رهِ ميل پيمود همچنين گفته است: خداوند انسان را به هيچ چيزي امر نکرده، مگر اين که توان انجام آنرا داده است و از هيچ چيزي منع نکرد، مگر اين که از آن بي نياز ساخته است.[23]
[1] مسلم ش2722 [2] مسلم ش 2153 [3] صحيح مسلم. [4] بخاري ش 5946 [5] نسايي ش317 [6] مفتاح دار السعاده(1/122) فرائد الکلام (ص 135). [7] التبيان في آداب حملة القرآن.ص 60 فرائد الکلام (ص 163). [8] الزهد : امام احمد ص 174. فرائد الکلام (ص 168). [9] فرائد الکلام ص 157 ، مفتاح دار السعاده. 1/121 [10] فرائد الکلام (ص 159). البيان و التبيين : جاحظ . 2/303 [11] اخبار عمرص 263 ، محض الصواب 2/686 [12] محض الصواب. 2/717 [13] الخلافه الراشده. د. يحيي اليحيي ص 33 [14] فرائد الکلام ص 190 به نقل از تاريخ الطبري [15] التاريخ الاسلامي 20/266 [16] همان : 20/267 [17] همان [18] تاريخ دمشق (44/359) و التاريخ الاسلامي.20/270 [19] التاريخ الاسلامي. 20/271 [20] همان [21] همان 20/272 [22] اخبار عمر. ص 212 [23] ادب الدنيا والدين (ماوردي) ص 311 ؛ فرائد الکلام ص111.
از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|