Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم كه فرمودند: " أنا وكافل اليتيم في الجنة هكذا" وأشار بالسبابة والوسطى وفرج بينهما شيئا (روايت بخاري)، يعنى: " من و كافل (سرپرست) يتيم مانند اين در بهشت هستيم " و سپس انگشت اشاره و وسط را نشان داد و بين آنها فاصله انداخت) 

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > واقعيت رابطه ابوذر و عثمان رضي الله عنهما

شماره مقاله : 2732              تعداد مشاهده : 299             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

واقعيت رابطه ابوذر و عثمان رضي الله عنهما
 
نخست: خلاصه ماجرا
راويان کينه‌توز و دروغ‌پرداز، راجع به رابطه عثمان و ابوذر، که هر دو از اصحاب بزرگ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم محسوب مي‌شدند، بار ديگر با جعل اکاذيب، تلاش نموده‌اند چهره‌ي عثمان بن عفان رضي الله عنه را تخريب نمايند. آنان عثمان را متهم مي‌کنند که او ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعيد نمود تا صداي اعتراض او به گوش مسلمانان نرسد. همچنين دسته‌‌اي از مؤرخان اين چنين پنداشته‌اند که ابوذر در شام با ابن السوداء، عبدالله بن سبأ، ملاقاتي داشته و در جريان اين برخورد، ابوذر تحت تأثير افکار و عقايد ابن السوداء قرار گرفت و به اين نتيجه رسيد که بايد قناعت و زهد در پيش گرفته و چون فقرا زيست و اموالي را که بدان نيازي نيست در ميان نيازمندان تقسيم نمود. همچنين بيان مي‌شود که در اين ملاقات، عبدالله بن سبأ توانست ابوذر را قانع کند که عليه معاويه و سياست‌هاي او در شامات، لب به سخن گشايد و دست به اعتراض عليه او زند. در اين روايات آمده است ­که چون عباده بن صامت رضي الله عنه از ماجراي اين ملاقات با خبر شد، عبدالله بن سبأ را دستگير کرده و او را نزد معاويه برد و بدو گفت: که اين مرد، ابوذر را از شام اخراج کرد[1]. احمد امين نيز در اين ميان تلاش نموده است تا ميان عقايد ابوذر رضي الله عنه و باورهاي کيش مزدک، شباهت‌هايي را بيابد و آن‌دو را به هم مرتبط سازد. او در کتاب «فجر الإسلام»، چنين بيان مي‌کند: عبدالله بن سبأ از مردمان شام بود که چند سالي را در شهرهاي عراق نيز بسر برد و چون مي‌دانيم که پيش از اسلام، ايرانيان در يمن و عراق، حضوري فعال داشتند، به همين دليل، احتمال بسيار دارد که اين مرد با باورهاي مزدکيان آشنا شده و بعدها اين افکار را به ابوذر و ديگر مسلمانان منتقل نموده باشد، مسلماناني چون ابوذر نيز که اين افکار را در تضاد با اسلام نمي‌ديدند آن‌ها را مي‌پذيرفتند[2]. بدون شک، تمام اين رواياتي که عثمان بن عفان رضي الله عنه را از انحاي مختلف مورد تهمت و افترا قرار مي‌دهند، باطل و کذب محض[3] و ماحصل تراوشات ذهن بيمار افرادي معلوم‌الحال مي‌باشند. اصل ماجرا از اين قرار است که ابوذر برداشت خاصي از آيه سي و چهارم سورة مبارکه توبه داشت که با ديدگاه جمهور صحابه در مورد آن آيه، مخالف بود و چون او بر اين بينش خود اصرار مي‌ورزيد و در مقابل نيز، هيچ يک از صحابه، ديدگاه او را نمي‌پذيرفت، بناچار، صلاح و خير امت را در اين ديد که از روي اختيار و انتخاب خود و نه از روي اجبار ديگري، به منطقه ربذه که در دوران حيات نبي خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز هر از چند گاهي بدانجا مي‌رفت، مهاجرت کند و در آن‌جا ساکن شود. عثمان هيچ‌گاه تلاش ننمود که ابوذر را از ديدگاه خود منصرف کند و ديدگاه جمهور صحابه را بر او تحميل نمايد، زيرا برداشت و فهم ابوذر از اين آيه، فهمي درست و قابل قبول بود. نکته مهم اين‌جا است که هيچ کس مجبور نبود ديدگاه ابوذر را بپذيرد و به همين دليل، ابوذر در اين رابطه، در ميان صحابه، تنها فردي بود که بدان ديدگاه اعتقاد داشت[4]. درست‌ترين روايت در اين زمينه روايت امام بخاري است که از قول زيد بن وهب، چنين نقل مي‌کند: چون مسير مسافرتم از ربذه مي‌گذشت، نزد ابوذر رفتم و از او پرسيدم که چرا در آن‌جا سکني گزيده است، ابوذر در پاسخ به من چنين گفت: هنگامي که در شام بودم بر سر مصاديق آيه:
{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الأحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (34)}التوبة: 34
(اي مؤمنان ! بسياري از علماء دينيِ يهودي و مسيحي، اموال مردم را به ناحق مي‌خورند، و ديگران را از راه خدا بازمي‌دارند (و از اطمينان مردمان به خود سوءاستفاده مي‌كنند و از پذيرش اسلام ممانعت مي‌نمايند. اي مؤمنان ! شما همچون ايشان نشويد و مواظب علماء بدكردار و عرفاء ناپرهيزگار خود باشيد و بدانيد اسم و رسمْ دنياپرستان مال‌اندوز را تغيير نمي‌دهد) و كساني كه طلا و نقره را اندوخته مي‌كنند و آن را در راه خدا خرج نمي‌نمايند، آنان را به عذاب بس بزرگ و بسيار دردناكي مژده بده).
با معاويه دچار اختلاف شدم. معاويه معتقد بود که اين آيه در مورد اهل کتاب است اما من بر اين باور بودم که مصاديق آن، هم آنان هستند و هم ما به خاطر اين اختلاف نظر، معاويه نامه‌‌اي به عثمان نوشت و از من گلايه نمود، عثمان نيز از من درخواست کرد که به مدينه باز گردم و من نيز چنين نمودم؛ پس از ورود من به مدينه، خيل عظيمي از مردم، گويا که قبلاً مرا نديده باشند، گرد من جمع مي‌شدند و در مورد اين جريان، با من صحبت مي‌کردند؛ چون خبر اين مجالس به عثمان رسيد مرا فرا خواند و در اين رابطه و اين‌كه از اين سخنان، زمزمه‌هاي اختلاف و تفرقه به گوش مي‌رسيد با من صحبت کرد؛ عثمان به من گفت: که حضورم در مدينه، باعث مسرت خاطر صحابه است اما به دليل برخي مسايل بهتر است از شهر خارج شوم و در مکاني نزديک شهر سکني گزينم تا شدت آن مسايل فتنه‌انگيز از ميان بروند، من نيز صلاح کار را در اين ديدم که از شهر خارج شوم و در اين‌جا اقامت نمايم، اما بدان اگر عثمان يک غلام سياه پوست را سرپرست من مي‌کرد و مرا زير دست او مي‌نمود باز درخواست او را اطاعت مي‌نمودم و هرگز در برابر او سر به عصيان بر نمي‌داشتم[5]. با دقت در اين روايت، مي‌توان به نکات زير دست يافت:
1-                  زيد بن وهب از خود ابوذر راجع به اين قضيه سؤال نمود تا حقيقت را از دروغ و شايعات تشخيص دهد؟ طبق اين روايت، با بازگشت ابوذر به مدينه، مردم گرد او جمع مي‌شوند و با او در مورد علت خروج او از شام و بازگشتش به مدينه صحبت مي‌کنند اما در اين ميان حرف و حديث‌هايي بر سر زبان‌ها مي‌افتد که گويا ابوذر و عثمان با هم دچار اختلاف شده‌اند، به همين دليل، ابوذر صلاح را در ترک مدينه مي‌بيند. بنابراين، اين عثمان نبود که ابوذر را وادار به ترک مدينه کرد بلکه ابوذر، خود، به خاطر حفظ آرامش و وحدت جامعه، تصميم گرفت که از شهر خارج شده و در منطقه ربذه سکني گزيند. ابن حجر نيز از قول عبدالله بن صامت، روايتي را نقل مي‌کند که روايت فوق را تاييد مي‌کند عبدالله بن صامت نقل مي‌کند در اثناي آن شايعات، همراه ابوذر نزد عثمان رفتم، ابوذر به عثمان گفت: اي عثمان! بدان که من جزو اين غوعاسالاران و منحرفان نيستم و با اين حرف و حديث‌ها نيز کاملاً مخالفم، عثمان نيز به او گفت: ابوذر! ما تو را تنها به اين دليل از شام فرا خوانديم تا در کنار من­ و در مدينه باشي اما ظاهراً منحرفان و غوعاسالاران حضور تو را بهانه‌اي براي ايجاد اختلاف غنيمت دانسته‌اند، ابوذر در جواب چنن گفت: من در اين شرايط، نيازي نمي‌بينم که در مدينه بمانم، به من اذن دهيد تا به منطقه ربذه بروم و در آن‌جا سکني گزينم. عثمان نيز با اين درخواست موافقت نمود.[6]
2-                  ابو يعلي از قول زيد بن وهب علت اقامت ابوذر در شام را چنين بيان داشته است: ابوذر به من گفت: که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به من سفارش کرده بود که:
«إذا بلغ البناء -أي المدينة- سلعا، فارتحل إلى الشام».
«چون وسعت شهر مدينه به حدود منطقه «سلع» رسيد به شام مهاجرت کن»؛ من نيز طبق وصيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چون ديدم وسعت شهر به همان منطقه رسيده است به شام عزيمت کرده و در آن‌جا اقامت نمودم[7]. در روايتي ديگر، ام­ذر نقل مي‌کند که عثمان هرگز ابوذر را به منطقه ربذه تبعيد نکرد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم سال‌ها پيش به ابوذر سفارش کرده بود که:
«إذا بلغ البناء سلعا، فاخرج منها»[8].
«چون وسعت مدينه به منطقه سلع رسيد، در شهر نماند و در منطقه‌اي ديگر سکني گزيند».
3-                  ريشه اين ماجرا، برداشت و فهم ابوذر از آيه سي و چهارم سوره توبه بود که با فهم و برداشت اجماع صحابه رضي الله عنه تفاوت داشت. امام بخاري از قول احنف بن قيس نقل مي‌کند که: روزي همراه جماعتي از قريشيان در مسجد النبي نشسته بود که ناگهان مردي با لباس خشن به مسجد در آمد، او پس از اين‌كه با مردم جر وبحثي کرد و خطاب به آنان چنين گفت: ثروتمندان و مال اندوزان بدانند که در جهنم، سنگ‌هايي داغ و سوزان بر سينه‌هايشان قرار مي­دهند و آن سنگ‌ها چنان داغ و سوزانند که از کتف‌هاي ايشان خارج مي‌شوند. سپس همان سنگ‌ها را بر کتف‌هاي آنان قرار مي‌دهند و آن سنگ‌ها از شدت حرارت، از سينه ايشان بيرون مي‌آيد. احنف بن قيس ادامه مي‌دهد که آن مرد پس از گفتن اين سخنان به کنار عمودي نشست، من نيز که او را نمي‌شناختم، خود را به او رسانده و کنار او نشستم. آنگاه به او گفتم: که ظاهراً مردم از اين سخنان تو زياد خوششان نيامد، او رو به من کرد و گفت: از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که فرمود:
«ما أُحِبّ أنّ لي مثلَ أُحُد ذَهَباً، أُنفِقه کلَّه الا ثلاثه دنانير»[9]
«اگر مرا به اندازه کوه أحد، طلا باشد، همه‌ي آن‌را در راه خدا انفاق مي‌کردم و تنها سه دينار از آن را [براي رفع مايحتاج خود] نزد خويش نگه مي‌داشتم».
4-                  جمهور صحابه رضي الله عنه با نوع برداشت ابوذر رضي الله عنه از اين آيه مخالف بودند و وعيد و تهديدي را که در اين آيه وجود دارد در رابطه با آناني مي‌دانستند که از پرداخت زکات اموال خويش امتناع مي‌کردند. آنان در تأييد فهم خود از اين آيه به حديثي استناد مي‌کردند که ابوسعيد خدري رضي الله عنه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت کرده است و چنين است:
«لَيسَ فيما دُونَ خَمسِ أَواقٍ[10] صَدَقَةٌ، و ليس فيما دونَ خمسِ ذودٍصدقةٌ، و ليس فيما دُونَ خَمسةِ َأَوسُقٍ صدقةٌ»[11]
«هر آن‌که را پنج اوقيه [طلا و جواهرات]، پنج شتر و پنج درخت نخل باشد، بايد زکات آن‌ها را بپردازد».
ابن حجر در توضيح اين حديث بيان مي‌دارد که اين حديث اعلام مي‌کند هر چيزي که از پنج واحد بيشتر باشد زکاتش واجب مي‌شود. اما خود حديث چنين اقتضا مي‌کند که اگر زکات مالي پرداخت شود، وعيد و تهديد دوزخ، صاحب آن مال را در بر نمي‌گيرد و آن مال، ديگر گنج خوانده نمي‌شود[12]. ابن رشد نيز در اين رابطه چنين گفته است: اگر مقدار هر چيزي از پنج واحد کمتر باشد، زکات شامل آن نمي‌شود و بدون شک، گنج نيز محسوب نمي‌گردد، خداوند عزوجل آنان را که زکات اموال خويش بپردازند مي‌ستايد و به پاداش مضاعف بشارت مي‌دهد و هر آن‌که را که خداوند به خاطر پرداخت زکات اموالش مي‌‌ستايد، به دليل داشتن آن مال، مذمّت و تهديد نمي‌کند.[13] ابن حجر در پايان سخنان خود راجع به اين حديث چنين مي‌گويد: داشتن مالي که به حد زکات نرسيده است گنج ناميده نمي‌شود، زيرا آن مال معاف از پرداخت زکات است. مالي نيز که زکات آن پرداخت شده باشد چنين است، چرا که آن مال، با پرداخت زکات آن، از فريضه‌اي ديگر معاف شده است و ديگر گنج خوانده نمي‌شود[14]. ابن عبدالبر نيز گفته است که جمهور علما بر اين نظرند که گنج مورد نکوهش اين آيه، مالي است که زکات آن، پرداخت نشده باشد و حديثي که ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم روايت کرده است مؤيد اين قول مي‌باشد. در اين حديث، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
«اذا اديت زکاة مالک، فقد قضيت ما عليک».
«هر گاه زکات اموالت را پرداخت نمودي، آن‌گاه فريضه‌اي را که بر تو واجب است ادا نموده‌اي».
و تنها افراد زاهدمنشي چون ابوذر رضي الله عنه با اين قول جمهور مخالفت ورزيده‌اند.[15]
5-                  شايد حديثي که امام احمد از شداد بن اوس نقل کرده است، علت آن موضع‌گيري‌هاي سخت‌گيرانه ابوذر راجع به مساله زکات و انفاق باشد. شداد نقل مي‌کند که ابوذر احاديثي را که در آن‌ها شدت وجود داشت [و با روحيّه او که در بيابان‌هاي خشک و خشن عربستان مي‌زيست سازگارتر بود] مي‌شنيد و آن‌گاه به جانب قوم خويش مي‌رفت تا آن‌ها را به ايشان ابلاغ نمايد. پس از چند روز، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم با احاديثي ديگر از شدت آن احاديث پيشين مي‌کاست اما در آن هنگام، ديگر ابوذر، نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نبود که خود، آن احاديث را بشنود و به همين خاطر، ابوذر، هميشه مواضع سختگيرانه‌اي را در قبال مسايل مختلف اتخاذ مي‌کرد.[16]
6-                  سخن عثمان که به ابوذر پيشنهاد نمود تا در صورت تمايل، جهت حفظ آرامش و وحدت جامعه، مدينه را ترک گويد، نشان مي‌دهد که عثمان به صورتي دوستانه از ابوذر درخواست کرد که از مدينه خارج شود و به هيچ عنوان او را مجبور به چنين کاري ننمود و در عين حال، هيچ مکان خاصّي را براي سکونت او در خارج از شهر در نظر نگرفت. به يقين اگر ابوذر از رفتن امتناع مي‌کرد، عثمان هرگز او را مجبور به چنين کاري نمي‌نمود، اما ابوذر، مطيع و فرمانبردار خليفه منتخب مسلمين بود کما اين‌كه خود او نيز در اثبات اين واقعيت اعلام نمود که اگر عثمان، او را زير دست غلامي سيه چهره مي‌کرد باز از او اطاعت مي‌نمود[17]. در واقع، ابوذر از هر نوع فتنه و آشوب و شورش عليه امام امت و به هم زدن آرامش و امنيت جامعه مسلمانان حذر مي‌کرد. ابن سعد در همين زمينه نقل مي‌کند که چون جماعتي از کوفيان به ربذه نزد ابوذر رفتند و از او خواستند که پرچم‌دار قيام عليه عثمان شود، او به آنان پاسخي قاطع و دندان‌شکن داد و آن فتنه‌انگيزان را طرد و به آنان اعلام نمود که اگر عثمان او را از مشرق زمين به مغرب زمين تبعيد کند باز هم خود را موظّف به اطاعت از او مي‌داند.[18]
7-                  علت رفتن ابوذر از مدينه را مي‌توان در بروز زمزمه‌هاي خطرناکي جستجو کرد که از گوشه و کنار جامعه مسلمين به گوش مي‌رسيد، منافقان و کينه‌توزان شايعات متعددي را در مورد ابوذر ساخته و پرداخته بودند و قصد داشتند از مواضع ابوذر در قبال جمهور صحابه، او را در برابر خليفه مسلمين قرار دهند و به اين ترتيب شکاف عميقي را ميان صحابه و مؤمنان ايجاد کنند. در اين شرايط، عثمان دفع چنين خطري را برخود لازم مي‌ديد. او مي‌دانست که حضور ابوذر در مدينه، نعمتي است عظيم اما از طرف ديگر مي‌ديد که حضور او در شهر، بهانه‌هايي را به دست منافقان و فتنه‌انگيزان داده است تا وحدت امت را خدشه‌دار نمايند و به همين دليل به ابوذر پيشنهاد داد که در چنين شرايط حساس، مدينه را ترک گويد.
8-                  ابوبکر بن عربي در اين زمينه چنين مي‌گويد: ابوذر مردي زاهد بود و چون مي‌ديد مردم، به خاطر فتوحات، به زندگي مرفّهانه روي آورده‌اند، آنان را سرزنش مي‌کرد و به زهد و ورعشان فرا مي‌خواند. اما ترک نعمت‌هاي حلال و مشروع دنيا و پشت کردن به آن‌ها به هيچ عنوان لازم نيست و به همين دليل بود که ميان او و معاويه اختلاف پديد آمد و چون به مدينه بازگشت، باز همان رويه پيشين خود را در پيش گرفت و مردم را به زهد و ورع دعوت مي‌کرد و از ثروت و رفاه بر حذرشان مي‌داشت. اين مسأله و شايعاتي که در اين قضيه بر سر زبان‌ها افتاد عثمان را واداشت تا به ابوذر پيشنهاد کند که به خاطر حفظ وحدت امت، مدينه را ترک گويد. به واقع، ابوذر معتقد به روشي ويژه بود که نمي‌توانست در آن شرايط، مردم را در آن شيوه زيستن با خود همراه سازد. هر کس ديگري نيز که چون ابوذر بيانديشد، نمي‌تواند خود را با اوضاع و احوال مردم وفق دهد و چون آنان رفتار نمايد و بناچار بايد گوشه عزلت اختيار کند، بيقين که هم ابوذر و هم ديگر صحابه اهل خير و فضيلت و از مؤمنان صادق و راستين بودند، اما بايد دانست که هر کس را توان آن نيست که براساس انديشه ابوذر عمل نمايد، چون او رفتار کند، بپوشد و بيانديشد[19]. ابن عربي در ادامه بحث چنين بيان مي‌دارد که در زمان عمر بن خطاب رضي الله عنه نيز، ابودرداء رضي الله عنه که قاضي شام بود و مردي محسوب مي‌شد زاهدمنش، چون قصد داشت همان شيوه سختگيرانه عمر را در ميان مردمان شام اجرا نمايد ميان او و معاويه و ديگر بزرگان شام اختلاف پديد آمد، عمر رضي الله عنه نيز بناچار و براي حفظ مصالح امت، او را عزل و به مدينه بازگردانيد. تمامي اين مسايل، تنها به خاطر حفظ مصالح امت و آرامش و وحدت ميان ايشان صورت مي‌گرفت و به هيچ عنوان، به مثابه انحراف از دين و يا تخريب شخصيت افراد محسوب نمي‌شد. حقيقت اين است که بزرگاني چون ابودرداء، ابوذر، عمر و عثمان از هر نوع انحراف از دين، پاک و مبرا بودند و هر کس ادعا کند که اين عثمان بود که ابوذر را از مدينه تبعيد نمود، سخني به تمام معنا گزاف و دروغ گفته است.[20]
9-                  نکته مهمي که بايد دانست اين است که هيچ يک از صحابه، ديدگاه ابوذر را باطل و نادرست نمي‌دانستند. در واقع، روشي را که ابوذر در پيش گرفته بود، شيوه‌اي صحيح و پسنديده محسوب مي‌شد. عثمان نيز هرگز تلاش ننمود که ابوذر را از آن باور خود منصرف کند، بلکه تنها از ابوذر درخواست کرد تا به خاطر حفظ مصالح امت، ديگر مردم را به دليل روش زندگيشان مورد نکوهش و ملامت قرار ندهد. هيچ روايت صحيح و مستندي که اثبات کند عثمان، ابوذر را از اجتهاد و فتوا منع نمود وجود ندارد[21] بخاري نقل مي‌کند که ابوذر در مورد پايبندي به اجراي سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم چنان بود که بارها و بارها گفته بود که اگر شمشيري را بر گردن او قرار دهند تا از سخنانش باز گردد اگر در آن حال مطمئن باشد که کلمه‌اي از سخنان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را گفته است بيش از آن‌که حکم مرگ را در مورد او اجرا کنند بار ديگر آن سخنان را به مردم ابلاغ خواهد کرد[22]. همچنين بخاري روايت مي‌کند که عثمان هيچ‌گاه ابوذر را از فتوا و اجتهاد منع نکرد، چرا که منع صحابه از فتوا و اجتهاد، بدون مشخص کردن زمينه و موضوعي خاص، امري است بس مشکل و گران و تقريباً غير ممکن[23]
10-              اگر فرض کنيم که عثمان، ابوذر را از هر نوع فتوا و اجتهادي منع نموده بود، يا او را به مکاني مي‌فرستاد که دست هيچ فردي به او نرسد، يا به زندان مي‌انداخت و يا از ورود او به مدينه ممانعت به عمل مي‌آورد، اما برعکس عثمان، ابوذر را در منطقه‌اي سکني داد که مردمان، بسياري از آن‌جا عبور مي‌کردند، چرا که ربذه، منزل‌گاهي بود در مسير حجاج و کاروانيان عراق. از طرف ديگر، ابوذر، به صورت مداوم، به مدينه مي‌‌آمد و در مسجد النبي نماز مي‌گذارد. اگر در پيشنهاد عثمان به ابوذر خوب بنگريم آنگاه که به او گفت: « بهتر است که در آن اوضاع و احوال از مدينه خارج شود و در حومه آن اقامت نمايد»، مي‌بينيم که ابوذر، ربذه را براي اقامت خود و خانواده‌اش بر مي‌گزيند. شايان ذکر است که در آن دوران، منطقه ربذه در جوار چراگاه بزرگ شتران و اسبان بيت‌المال قرار داشت و به همين دليل، مي‌بايست منطقه‌اي پر رفت و آمد و خوش آب و هوا بوده باشد. نقل است که عثمان، کله‌اي از شتران را به همراه دو غلام، به ابوذر سپرد و حقوقي ثابت را براي او و خانواده‌اش تعييين نمود.[24] طبري در ارتباط با اکاذيب مربوط به انزوا وگوشه‌نشين شدن ابوذر بيان مي‌دارد که اين اکاذيب و دروغ‌ها گاه چنان زشت و شنيع مي‌باشند که شايسته نيست آن‌ها را بازگو کند.[25]
حقايق به ما مي‌گويند که عثمان، ابوذر را تبعيد نکرد بلکه اين خود ابوذر بود که از عثمان اذن خواست تا از مدينه خارج و به ربذه برود. اما با وجود اين حقايق، باز دشمنان عثمان، با جعل روايات چنين وانمود کرده‌اند که اين عثمان بود که ابوذر را از مدينه اخراج نمود. نقل است که چون «غالب القطان» از حسن بصري سؤال کرد که آيا عثمان، باعث خروج ابوذر از مدينه شد؟، حسن به او پاسخ داد: معاذالله! عثمان هرگز چنين کاري نکرد[26]. بايد دانست تمامي رواياتي که اين اکاذيب را در مورد روابط ميان عثمان و ابوذر بازگو مي‌کنند، هم از سند ضعيفي برخوردارند و هم متن و محتواي آن‌ها با روايات صحيحي که خروج ابوذر از مدينه را بنا به خواست و ميل خود او مي‌دانند مخالف مي‌باشد و در تضاد با آن‌هاست[27]. همان‌طور که در تاريخ و روايات نقل مي‌کنند عثمان، خود، ابوذر را به مدينه فراخواند تا در کنار او و ديگر صحابه باشد[28]. حال با وجود اين واقعيت، آيا مي‌توان پذيرفت عثمان که چنين نيت خيرخواهانه‌اي در سر داشته، قصد تبعيد و طرد ابوذر از خود را نمايد[29]. در ميان مراجع معتبر و مستند، تنها ابن سعد است که در «الطبقات الکبري» روايتي را نقل مي‌کند که در آن بر تبعيد ابوذر صحه مي‌گذارد. اين روايت را مردي بنام «بريده بن سفيان اسلمي» نقل مي‌کند که بنا به قول ابن حجر به خاطر داشتن گرايشات رافضي مآبانه، چندان نمي‌توان به روايات او اعتماد داشت. حال اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا مي‌توان روايات يک رافضي را که در تعارض کامل با روايات معتبر و صحيح است پذيرفت[30]. واقعيت اين است که رافضيان با عنوان کردن اين ماجراي دروغين چنان عرصه را بر عثمان تنگ کردند که چون شورشيان عليه او سر به عصيان برداشتند، از مهمترين دلايل اين اقدام خود را قضيه تبعيد ابوذر اعلام نمودند[31]. براساس همين روايت مجعول بود که «ابن مطهر حلي» (د 726 ه‍( در کتاب خود، عثمان را به خاطر اين نوع بر خورد با ابوذر، مورد ملامت قرار مي‌دهد[32]. اما ابن تيميه با دلايلي متقن و محکم، جوابي قاطع و دندان شکن به اين ياوه‌گويي‌هاي رافضيان مي‌دهد و آنان را محکوم مي‌نمايد[33]. در واقع، بايد دانست که سلف صالح، حقايق را کاملاً مي‌دانستند و تحت تأثير اين گزافه‌گويي‌ها قرار نمي‌گرفتند. به عنوان مثال، چون از حسن بصري، در مورد تبعيد ابوذر سؤال شد، آن را به شدت رد مي‌کند[34]، و هرگاه از ابن سيرين همين پرسش را مي‌نمودند، او به شدت ناراحت مي‌شد و مي‌گفت: که عثمان هرگز چنين ستمي را در حق ابوذر روا نداشت بلکه اين خود ابوذر بود که ترجيح داد در آن شرايط حساس از مدينه خارج و در جاي ديگر سکني گزيند[35]. همانطور که در طول اين گفتار بيان شد، براساس اسناد و روايات صحيح و معتبر، ابوذر چون ديد خيل عظيم مردم گرد او جمع مي‌شوند و شايعات بسياري نيز از اين رهگذر بر زبان‌ها جاري است ترجيح داد که مدينه را ترک نمايد و چون قضيه را با عثمان در ميان گذاشت، او به ابوذر پيشنهاد مي‌کند که در مناطق اطراف شهر اقامت کند.[36]
 
دوم: ابوذر تحت تأثير تفکرات ابن سبأ نبود
سعيد افغاني در کتاب «عائشة و السياسه» چنان نقش ابن سبأ را در جريانات اواخر عهد عثمان رضي الله عنه بزرگ مي‌داند که تقريباً تمام توطئه‌ها و درگيري‌هاي ميان صحابه را بدو نسبت مي‌دهد. او بر اين باور است که قضيه ابوذر نيز ماحصل نيرنگ‌ها و ترفندهاي شياطيني مکار چون ابن سبأ بود که قدم به قدم آن را پروراندند تا عاقبت درخت منحوس فتنه و اختلاف در سرتاسر بلاد اسلامي ريشه دوانيد و به بار نشست. اين مؤلف در همين کتاب، معتقد است که ابن سبأ مردي بود بسيار زيرک، تيزبين، دورانديش، مکار و پنهان کار[37] او همچنين ابن سبأ را از اعضاي جمعيت سرّي «تلموديه» مي‌داند که هدفشان اين بود که ارکان دولت اسلامي را به لرزه در آورند و ميان امت، آتش فتنه و اختلاف بر افروزانند[38] از طرف ديگر، افغاني بر اين باور است که ابن سبأ، در راستاي تأمين منافع بيزانس که مسلمانان توانسته بودند سرزمين‌هاي مهم و حاصلخيز شامات، مصر، شمال آفريقا و جزاير درياي مديترانه را از چنگال آن خارج نمايند، فعاليت مي‌کرد[39] براساس همين نگرش مبالغه‌آميز است که افغاني تاکيد دارد که ابن سبأ موفق شد با تحت تاثير قرار دادن ابوذر، او را در مقابل عثمان قرار دهد. افغاني بر اين باور است که ابن سبأ با آن هوش فوق‌العاده­ي­خود و با شناخت دقيقي که از خلق و خوي مسلمانان و صحابه‌اي چون ابوذر به دست آورده بود، توانست به اين مهم دست يابد[40]. اما بايد دانست که به دلايل زير، اين ديدگاه که ابن سبأ توانست ابوذر را تحت تاثير خود قرار دهد باطل و نادرست مي‌باشد:
الف: هنگامي که معاويه از سخنان و اقدامات ابوذر به عثمان شکايت برد، هيچ سخني از نقش ابن سبأ و تأثير او بر ابوذر به ميان نمي‌آورد.[41]
ب: ابن کثير در چند جاي کتاب خود به موضوع اختلاف ميان ابوذر و معاويه اشاره کرده است اما به هيچ عنوان، از نقش ابن سبأ در اين مسأله، سخني نمي‌گويد.[42]
ج: در صحيح­بخاري، روايتي وجود دارد که به اصل اختلاف ميان ابوذر و معاويه اشاره مي‌کند اما در اين‌جا نيز نامي از ابن سبأ برده نمي‌شود.[43]
د: در کتب معتبر و مراجع مستند، گفتگو ميان ابوذر و معاويه و نيز ماجراي عزيمت ابوذر به منطقه ربذه ذکر شده است اما هيچ اشاره‌اي ولو گذرا به نقش ابن سبأ در اين قضايا نمي‌شود.[44]
ه‍: هر چند طبري، روايتي را به نقل از مخالفان معاويه مي‌آورد که در آن به ماجراي ورود ابن السوداء يا همان ابن سبأ به شام و ملاقات او با ابوذر اشاره مي‌کند[45] اما بايد دانست که صحّت خود اين روايت به علل زير مورد سؤال است:
* مؤرّخان نقل مي‌کنند که ابن سبأ از يهوديان ساکن يمن بود که در عهد عثمان، اسلام آورد. او فعاليت‌هاي خود را نخست از حجاز آغاز نمود که بعدها به ديگر مناطق نيز سفر مي‌کند تا عقايد خود را در آن سرزمين‌ها ترويج دهد. اما همين مؤرخان هيج اشاره‌اي به اين مطلب نکرده‌اند که ابن سبأ در حجاز با کسي ملاقات کرده باشد.
* در تاريخ نقل است که ابن سبأ پس از اخراج شدن از بصره، عزم شام مي‌کند و در آن‌جا به فعاليت‌هاي خراب‌کارانه خود ادا مي‌دهد و در همه حال، تلاش مي‌نمايد مردم را عليه معاويه بشوراند. بدون شک، او پس از ورود به شام، مدتي را صرف شناخت دقيق اوضاع و احوال حکومت و مردمان آن ديار کرده است تا بهتر بتواند برنامه‌ها و نقشه‌هاي خود را به مرحله اجرا در آورد. حال اگر فرض کنيم او اقدامات و فعاليت‌هاي خود را از اواخر سال33 بعد از هجرت آغاز کرده باشد چطور مي‌توان تصور نمود که او در شام با ابوذر ملاقاتي داشته و توانسته است در اين ملاقات او را عليه معاويه و عثمان تحريک کند، حال آن‌که اختلاف ميان ابوذر و معاويه در سال30 بعد از هجرت رخ داد و ابوذر در همان سال نيز به مدينه بازگشته و در سال31 يا32 بعد از هجرت در منطقه ربذه وفات يافت. به عبارت بهتر، بايد گفت، زماني که ابن سبأ هنوز در بصره اقامت داشت، ابوذر رضي الله عنه نداي پروردگارش را لبيک گفته و به سراي آخرت شتافته بود.[46]
ابوذر، اين صحابي جليل القدر، مجاهد ستور و يار با وفاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هرگز و تحت هيچ شرايطي از افکار و عقايد عبدالله بن سبأ يهودي تبار متأثر نشد. او پس از چند صباحي که در منطقه ربذه اقامت داشت چشم از جهان فروبست و هرگز در جريانات فتنه، مشارکت ننمود[47] در واقع، او خود، از جمله صحابه‌اي بود که در اجتناب از فتنه و حفظ وحدت و وجوب اطاعت از ولي امر مسلمين، از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حديث روايت کرده است[48] و بارها و بارها، اطاعت و ارادت خود به مقام خلافت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و امامت مسلمين و نيز محبت خويش به عثمان و ديگر صحابه رضي الله عنه را اعلام مي‌نمود.
 
سوم: پس از وفات ابوذر، عثمان رضي الله عنه خانواده او را تحت تکفل خويش قرار داد
در غزوه‌ي تبوک، به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض کردند که ابوذر به دليل توقف شترش، از سپاه جا مانده است. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ياران فرمود:
«دعوه فإن يك فيه خير فسيلحقه الله بكم، وإن يك غير ذلك فقد أراحكم الله منه».
«او را به حال خود رها کنيد که اگر خداوند در او خير ببيند او را به سپاه ما مي‌رساند و در غير اين‌صورت شما را از شر او راحت کرده است».
از آن طرف، چون ابوذر ديد که شترش قصد حرکت ندارد، وسايل خود را برداشت و پياده و در آن صحراي سوزان، به دنبال سپاه اسلام به راه افتاد. چون سپاه اتراق کرد به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خبر دادند که مردي از دور به سپاه ما نزديک مي‌شود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
«كن أبا ذر»
«اميدوارم که او ابوذر باشد». که همين طور نيز شد. آن مرد، ابوذر بود که با مشقت بسيار خود را به سپاه اسلام رسانيده بود با رسيدن ابوذر به جمع مسلمانان، آنان فرياد شوق بر آوردند و به پيشواز او شتافتند و چون او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آوردند، حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:
«رحم الله أبا ذر، يمشي وحده، ويموت وحده، ويُبعث وحده».
«خداوند، ابوذر را مورد رحمت خويش قرار دهد که او به تنهايي حرکت مي‌کند و مي‌زيد، به تنهايي مي‌ميرد و به تنها محشور مي‌شود»[49]
آن روز که پس از گذشت سالها و در عهد عثمان رضي الله عنه و در ديار ربذه، مرگ ابوذر فرا رسيد اين سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در مورد او تحقق يافت. ابوذر پيش از رحلت به همسر و غلام خويش وصيت نمود که چون مرد، جنازه او را پس از غسل و کفن کردن، در کنار راه کاروان حجاج قرار دهند و به اولين کارواني که از آن‌جا رد مي‌شود بگويند که اين جنازه کيست و چون او بمرد، همسر و غلامش چنين کردند و جنازه او را در کنار راه‌گذر کاروانيان گذاشتند. گويند اولين کارواني که از آن‌جا رد مي‌شد از کوفه مي‌آمد و در ميان ايشان، عبدالله بن مسعود  بود. چون او به نزديک جنازه رسيد، از همسر و غلام ابوذر پرسيد که اين جنازه کيست و چرا او را اين‌جا گذاشته‌اند و چون بشنيد که اين جنازه ابوذر، آن صحابي عظيم الشأن، است از شدت تأثر از مرکب به زير آمد و ساعت‌ها بر جنازه او اشک ريخت. آن‌گاه به اطرافيان گفت: حقا که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم راست گفت که ابوذر به تنهايي حرکت مي‌کند و مي‌زيد، به تنهايي مي‌ميرد و به تنها محشور مي‌شود[50]. سپس بر جنازه ابوذر رضي الله عنه نماز ميت گذارد و او را دفن نمود. چون کاروان قصد عزيمت نمود، دختر ابوذر به ابن مسعود گفت: ابوذر، پيش از مرگ، به ما وصيت کرد که به اولين کارواني که از آن‌جا رد شد و او را دفن نمود، سلام او را برسانيم و ما را سوگند داد تا آنان را طعام دهيم. آن‌گاه که کاروان به جانب مکه به راه افتاد، خانواده ابوذر را با خود به مکه و نزد عثمان بردند و چون عثمان رضي الله عنه از واقعه وفات ابوذر با خبر شد بسيار اندوهگين شد و به همين خاطر، دختر او را تحت تکفل خود قرار داد[51]. در روايتي ديگر چنين آمده است که چون کاروانيان جنازه ابوذر را دفن کردند، دختر او آنان را به طعام و استراحت در آن منطقه دعوت نمود که آنان نيز پذيرفتند و چون قصد عزيمت نمودند، ابن مسعود به کاروانيان پيشنهاد داد تا در مسير خود نزد عثمان بن عفان رضي الله عنه روند و در مورد خانواده ابوذر با او به مشورت بپردازند. هنگامي که کاروان به مکه رسيد، ابن مسعود، عثمان را از قضيه مرگ ابوذر مطلع ساخت. او نيز با اندوه بسيار، در حق او دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل براي او طلب آمرزش و رحمت نمود. پس از تمام شدن مناسک حج، عثمان به جانب منطقه ربذه رفته و خانواده ابوذر را با خود به مدينه مي‌برد و آنان را تحت تکفل خويش قرار مي‌‌دهد.


[1]- المدينة المنورة؛ فجر الإسلام و العصر الراشدي، محمد حسن الشراب (2/216-217).
[2]- فجر الإسلام،110.
[3]- المدينة المنورة (2/217).
[4]- المدينة المنورة (2/217).
[5]- صحيح البخاري (کتاب الزکاة، حديث1406).
[6]- فتح الباري (3/274).
[7]- المدينة المنورة (2/219).
[8]- سير أعلام النبلاء (2/72) که سند اين روايت، صحيح مي‌باشد.
[9]- صحيح البخاري (کتاب الزکاة، حديث140).
[10]- اواقٍ جمع اوقيه است و هر اوقيه تقريباً برابر213 گرم مي‌باشد و هر12 اوقيه يک رطل مي‌شود (المنجد؛ ترجمه: م بندر ريگي).
[11]- صحيح البخاري (کتاب الزکاة، حديث1405).
[12]- فتح الباري (3/272).
[13]- فتنة مقتل عثمان (1/107).
[14]- فتنة مقتل عثمان (1/107).
[15]- فتح الباري (3/273).
[16]- مسند امام احمد بن حنبل (5/125).
[17]- صحيح البخاري (حديث1406).
[18]- طبقات ابن سعد (4/227).
[19]- العواصم من القواصم، ص 77.
[20]- العواصم من القواصم، ص 79.
[21]- المدينة المنورة (2/223).
[22]- صحيح البخاري (کتاب العلم)،1/29).
[23]- المدينة المنورة (2/224).
[24]- تاريخ الطبري (5/286).
[25]- همان (5/288).
[26]- تاريخ المدينه، ابن شبه، ص1037.
[27]- فتنة مقتل عثمان (1/110).
[28]- تاريخ المدينه، ص1036.
[29]- فتنة مقتل عثمان (1/111).
[30]- فتنة مقتل عثمان (1/111).
[31]- فتنة مقتل عثمان (1/111).
[32]- منهاج السنة (6/183).
[33]- همان (6/217 و355).
[34]- تاريخ المدينه، ص1037، سند اين دو روايتف صحيح مي‌باشد.
[35]- تاريخ المدينه، ص1037، سند اين دو روايتف صحيح مي‌باشد.
[36]- صحيح البخاري (کتاب الزکاة، حديث1406).
[37]- عائشة و السياسة، ص 60.
[38]- عائشة و السياسة، ص 60.
[39]- عائشة و السياسة، ص 60.
[40]- عائشة و السياسة، ص 60.
[41]- تاريخ الطبري (5/285).
[42]- البداية و النهاية (7/170-180).
[43]- صحيح البخاري (کتاب الزکاة، حديث1406).
[44]- عبدالله بن سبأ و أثره في الفتنة، ص51.
[45]- تاريخ الطبري (5/285).
[46]- المدينة المنورة (2/225).
[47]- احداث الفتنة الاولي بين الصحابة في ضوء قواعد الجرح و التعديل، عبدالعزير دخان، ص174.
[48]- احداث الفتنة الاولي بين الصحابة في ضوء قواعد الجرح و التعديل، عبدالعزير دخان، ص174.
[49]- السيرة النبوية، ابن هشام (4/178).
[50]- السيرة النبوية، ابن هشام (4/478).
[51]- التمهيد و البيان في مقتل الشهيد عثمان بن عفان، ص 87.





به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

سلام ابن ابي مطيع فقيه و دانشمند بصره مي فرمود: «لأَنْ أَلْقَى اللهَ بِصَحِيْفَةِ الحَجَّاجِ، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللهَ بِصَحِيْفَةِ عَمْرِو بنِ عُبَيْدٍ». سير اعلام النبلاء . «اگر مرا با نامه ي عمل حجاج به نزد پروردگار ببرند، بيشتر دوست دارم تا اينكه با نامه ي اعمال عمرو بن عبيد». عمرو بن عبيد مردي عابد و زاهد اما اهل بدعت بود و حجاج مردي فاجر و خونخوار و جنايتكار بود.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 1804
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835118

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010