Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

علي رضی الله عنه  مي‌گويد: رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست حسن و حسين رضي الله عنهما را گرفت و فرمود: (من أحبّني و أحبّ هذين و أباهما و أمّهما كان معي في درجتي يوم القيامة) يعني: «هر كس مرا و اين دو را و پدر و مادرشان را دوست بدارد، روز قيامت همراه من خواهد بود». ترمذي رحمه‌الله بدين‌ شكل روايت كرده كه در بهشت، با من خواهد بود.
  روايت احمد؛ ترمذي، اين حديث را روايت كرده و آن را حديثي غريب دانسته است. مسند احمد (1/77)؛ سند ترمذي، شماره‌ي 3734؛ سير أعلام النبلاء (3/254).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عثمان بن عفان رضی الله عنه > دلايل و مقدمات بروز فتنه شهادت عثمان رضي الله عنه

شماره مقاله : 2733              تعداد مشاهده : 320             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

دلايل و مقدمات بروز فتنه شهادت عثمان رضي الله عنه 
 
گفتار نخست
اهميت مطالعه حوادثي که در جريان فتنه شهادت عثمان رضي الله عنه و پس از آن روي مي‌دادند و بررسي احاديثي که خبر از وقوع اين فتنه بزرگ داده‌اند
 
نخست: اهميت مطالعه حوادثي که در جريان فتنه شهادت عثمان رضي الله عنه و پس از آن روي دادند
بسياري از سلف صالح و علماي بزرگ بر اين نکته تاکيد کرده‌اند که مسلمانان بايد از پرداختن به اختلافات و جنگ‌هايي چون جمل و صفين که ميان صحابه به وقوع پيوست، اجتناب کنند و از طعنه زدن به شخصيت ايشان و هتک حرمت آن بزرگواران پرهيز نمايند و در عين احترام به جايگاه و منزلت آن، کار ايشان را به خداوند دادگر و عادل بسپارند؛ چرا که آنان مرداني بودند پيشگام در دين و مجتهد و صاحب رأي و نظر در شرع. بايد دانست که هر نوع تخريب شخصيت اين بزرگان، تخريب خود شريعت اسلام است؛ زيرا اين صحابه بودند که دين مبين اسلام و قرآن و احاديث نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را به دست ما رسانيده‌اند و هر نوع شک در ايمان ايشان، تزلزل در صحت ارکان اين دين مي‌باشد. از همين روست چون از عمر بن عبدالعزيز سؤال شد که نظر او در مورد اهل صفين چيست؟، او چنين پاسخ گفت: آن جنگ، خوني بود که خداوند عزوجل ، دستان مرا از آغشته شدن بدان حفظ نمود و من نيز نمي‌خواهم که زبانم را بدان بيالايم[1]. نيز چون نزد عالمي همين پرسش را مطرح کردند او در جواب، اين آيه را قرائت نمود:
{ تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ (134)}البقرة: 134
((به هر حال، جنگ و جدل درباره آنان چرا ؟ !) ايشان قومي بودند كه مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلّق به خودشان است، و آنچه شما فراچنگ آورده‌ايد، از آن شما است، و درباره آنچه مي‌كرده‌اند از شما پرسيده نمي‌شود (و هيچ كس مسؤول اعمال ديگري نيست و كسي را به گناه ديگري نمي‌گيرند)).
بايد يادآور شد که اين اجتناب و پرهيز از پرداختن به اختلافات صحابه تنها مشروط بر اين شرط است که اين امر منجر به طعنه به صحابه و تخريب شخصيت و منزلت آنان شود، اما اگر چنين خطري در ميان نباشد و هيچ نوع اهانتي متوجه ساحت پاک صحابه رضي الله عنه نگردد، در آن صورت پرداختن به اين اختلافات و نزاع‌ها بلامانع خواهد بود و مي‌توان به مطالعه و تحقيق در دلايل بروز آن حوادث و نيز نتايج اين اختلافات و جنگ‌ها در جامعه‌ي صحابه و نسل‌هاي بعد از ايشان پرداخت، علمائي چون طبري، ابن اثير، ابن کثير و ديگران، در مورد فتنه‌اي که ميان صحابه بروز کرد دست به قلم شده‌اند و راجع به اين برهه حساس از تاريخ اسلام قلم فرسايي کرده‌اند. دسته‌اي از اين مؤرخان، در اين ميان يک طرف قضيه را تخطئه کرده‌اند و دسته‌اي ديگر هر دو طرف را مسئول آن حوادث دانسته‌اند غافل از اين‌كه اين بحث‌ها و نتيجه‌گيري‌ها، همه و همه براساس روايات و اخباري است که در آن‌ها راست و دروغ و سره و ناسره، چنان در هم تنيده‌اند که تميز آن‌ها از يکديگر کاري است بس سخت و دشوار.[2]
در اين‌جا ما به مهمترين دلايل و عللي خواهيم پرداخت که لزوم مطالعه اين برهه حساس و سرنوشت ساز در تاريخ اسلام را بر علما و دانش پژوهان و انسان‌هاي حق طلب روشن مي‌سازد. اين دلايل عبارتند از:
1- بايد دانست تأليفات معاصري که به بحث و کاوش در حوادث و جريانات فتنه ميان صحابه و تابعين پرداخته‌اند به سه دسته مهم تقسيم مي‌شوند:
الف: تأليفاتي که گردآورندگان آن‌ها ريزه خور خوان تفکرات غربيان و خاورشناسان بوده و از روي جهل و يا کينه و نفرت، از زيبايي‌ها و ثمرات عظيم اين تاريخ چشم پوشيده و به طعن و اهانت به صحابه و تابعين پرداخته‌اند و به اين ترتيب، کاملاً در راستاي منافع و اهداف دشمنان اسلام عمل کرده‌اند. اين نويسندگان، همان افکار دشمنان کينه‌توزي را منعکس کرده‌اند که با ارائه‌ي تفاسير و تحليل‌هاي ضد و نقيض و مغرضانه، ساحت پاک صحابه و تابعين را آماج حملات تند خود قرار داده‌اند تا از اين طريق بتوانند ارکان اسلام را متزلزل سازند، ايشان اين اختلافات و نزاع‌ها را چونان نبردي سياسي و حزبي ترسيم كرده‌اند كه بر سر کسب مقام و منصب و ثروت به وقوع پيوسته است. آنان صحابه را چنان به تصوير کشيده‌اند که گويا ايشان پس از سال‌ها تحمل مشقات، مجاهدت‌ها، ايثار و تقوا و اخلاص در راه خدا، همه‌ي اين فضايل را رها نموده‌اند و همانند دنياپرستان و شيفتگان مقام و منصب، بر سر جيفه دنيا، به جنگ با هم پرداخته‌اند و از هيچ نوع خونريزي و قتل و غارتي ابائي نداشته‌اند و در اين راه و براي رسيدن به آمال و آرزوهاي خود، شريعت را زيرپا گذاشته‌اند. از جمله اين نويسندگان که پرچم‌دار اين شيوه ننگين بوده است طه حسين مي‌باشد که در آثاري چون «الفته الکبري» که حقيقتاً نيز از نظر عقل نونهالان مسلمان فتنه‌اي بزرگ محسوب مي‌گردد، طه حسين در اين کتاب‌ها و ديگر نوشته‌هاي خود، به ساحت صحابه حمله مي‌برد و با سخناني مغرضانه که تنها در راستاي خدمت به اهداف دشمنان اسلام و مسلمين است، ايشان را مورد تخطئه قرار داده و آنان را به اتهاماتي واهي و موهوم منتسب مي‌کند[3]. متأسفانه نويسندگان بسياري نيز همين شيوه کار را در پيش گرفته و چون طه حسين به تحليل تاريخ اسلام مي‌پردازند، بدون شک، چنين نويسندگاني تحليل‌ها و برداشت‌هاي خود از تاريخ اسلام را براساس رواياتي که در کتاب‌هاي مؤرخاني چون طبري و ابن عساکر و ديگران ذکر شده و در آن‌ها حق و باطل و سره و ناسره در هم آميخته‌اند، بنيان نهاده‌اند. اين نويسندگان بدون در نظر گرفتن روش کار آن مؤرخان، همه‌ي رواياتي را که در کتاب‌هاي ايشان آورده شده‌اند، بدون تشخيص صحت و سقم آن‌ها، مورد استناد قرار مي‌دهند و حال آن‌که اين نوع نگرش به اين کتاب‌هاي مهم و مرجع، کاملاً نادرست مي‌باشد[4]. از سوي ديگر، اين آثار به شدت تحت تأثير افکار و روايات رافضيان و ديدگاه آنان به تاريخ اسلام قرار دارند[5] که از قديم، تمام هم و غم خود را صرف اشاعه اکاذيب و جعليات در مورد آن و بد جلوه دادن اين تاريخ با شکوه کرده‌اند کما اين‌كه روايات واخبار افرادي چون کلبي[6]، ابومخنف[7] و نصر بن مزاحم منقري[8] که کتاب معتبري چون تاريخ طبري نيز از گزند آن‌ها در امان نمانده است، آکنده از اين نوع نگرش مسموم کننده و مخرب به تاريخ اسلام مي‌باشد. در اين ميان، اگر چه طبري، خود در کتابش روايت‌ها را به خود ايشان استناد مي‌دهد و به اين ترتيب، ميزان اعتبار اين روايات را به مخاطب گوشزد مي‌نمايد، باز، اين روايات، آن تأثير مخرب را در ميان نويسندگان و مؤرخان به جا گذاشته‌اند[9]. از مهمترين کتاب‌هاي ديگري که از اين دست روايات بهره بسياري برده‌اند مي‌توان به تاريخ مسعودي و تاريخ يعقوبي اشاره نمود. استاد محب الدين خطيب، در حاشيه‌ي خود بر کتاب «العواصم من القواصم» ابوبکر بن عربي، در رابطه با اهميت نقش رافضيان در جعل روايات، چنين مي‌گويد: بايد دانست که تدوين و نگارش تاريخ اسلام، بعد از سقوط امويان و در دوران خلافت بني عباس آغاز شد و باطنيان و شعوبيون که در زير لباس تشيع، نقشه‌هاي پليد خود را پياده مي‌کردند، نقش بسيار مهمي در از ميان بردن اخبار و روايات درست و مخدوش کردن چهره تاريخ اسلام داشته‌اند.[10]
هر فرد پاک طينتي کتاب العواصم من القواصم ابن عربي و حاشيه بي‌نظير محب الدين خطيب را با دقت مطالعه کند، به خيانت‌ها و فريب‌کاري‌هاي رافضيان پي خواهد برد که چطور عمر خويش را صرف اين کردند تا هزاران صفحه را در جهت مخدوش کردن چهره درخشان بهترين نسل بشر و مشوش نمودن تاريخ اسلام و مسلمين مملو از اکاذيب و جعليات کنند[11] و آن‌گاه مي‌بيند که همين روايات مجعول و دروغين که سر تا سر تواريخ و کتب حديث خود ايشان را در بر گرفته‌اند اصل و پايه نوشته‌ها و تحليل‌هاي خاورشناسان راجع به تاريخ اسلام مي‌باشد و آنان نيز براساس همين روايات، احکامي ناعادلانه و نادرست را در مورد تاريخ مسلمانان صادر کرده‌اند و چون خود مسلمانان، با اين ايمان و روحيه ضعيفشان، دست به قلم مي‌برند، افکار و روش کار غربيان را سرمشق کار خويش ساخته و شبهات آنان را در ميان ديگر مسلمانان ترويج مي‌کنند. در واقع مطالعه افکار و انديشه‌هاي خاورشناسان و ارتباط آن‌ها با عقايد رافضيان، موضوعي است بسيار مهم که مسلمانان مي‌بايست به تحقيق و پژوهش فراگير در آن بپردازند. بايد دانست که بهره‌برداري‌هاي دشمن کافر و مشرک از شبهات و افتراهاي رافضيان به اسلام و مسلمين، از قرن‌ها پيش و از دوران ابن حزم (د456 ه‍(. شروع شده و هر روز بر تأثير آن افزون مي‌گردد و اين مساله‌اي است بسيار خطرناک که بايد به شيوه‌هاي گوناگون در برابر آن به مقابله‌اي کارساز پرداخت.[12]
ب: تأليفات دسته‌اي از علما و دانشمندان مسلمان معاصر که هر چند در کل، کتاب‌هايي سودمند مي‌باشند اما روش بيان و تحليل حوادث و اقدامات و مواضع صحابه و تابعين، در بسياري از مواقع، ناعادلانه و بدور از انصاف مي‌باشد. در اين ميان مي‌توان به کتاب‌هايي چون «الخلافه و الملک» مرحوم ابو الاعلي مودودي، «تاريخ الامم الإسلاميه» و «الامام زيد بن علي» مرحوم شيخ محمد ابو زهره اشاره نمود. اين دو کتاب آخر، مملو از انتقادات تند نسبت به تعدادي از صحابه و نيز حملات شديدي عليه خلفاي بني اميه مي‌باشد، به نحوي که گاه هر نوع خصلت نيک و کارهاي مفيد ايشان را زير سؤال مي‌برند.[13]
بيقين تحليل‌ها و تفاسير اين علما براساس روايات و اخبار دروغين رافضيان استوار است و ايشان بدون هر نوع کنکاش عميقي، چنين رواياتي را پايه و اساس برداشت‌هاي خود از تاريخ صحابه قرار داده‌اند. از خداوند عزوجل مي‌خواهيم که ما و اين علما و بزرگان را مورد رحمت بي‌پايان خويش قرار دهد و با غفران و عفو بي‌دريغ خود، از سر تقصيرات و اشتباهات ما در گذرد.
ج: تأليفاتي که در آن‌ها مؤلفانشان تلاش نموده‌اند روش جرح و تعديل علماي حديث را در مورد روايات و اخبار تاريخي به کار بندند و براساس همين شيوه، سند و متن اين روايات را مورد بررسي و نقد قرار دهند تا سره و ناسره و راست و دروغ از هم تميز داده شوند.
در اين تأليفات، تلاش شده است تا با مقابله با روايات کذب و دروغ، تفسيري صحيح از تاريخ صدر اسلام که مقام و منزلت و ايمان و مجاهدت‌هاي صحابه و تابعين باشد، به دست آيد[14]. در ميان اين آثار مي‌توان به کتاب‌هاي زير اشاره نمود:1- «في تاريخ الدوله الأمويه» تاليف يوسف العش2- تعليق و حاشيه محب الدين خطيب بر کتاب «العواصم من القواصم»3- «عثمان بن عفان» صادق عرجون4- «عبدالله بن سبأ و اثره في احداث الفتنه في صدر الإسلام» تاليف سليمان بن حمد العوده5- «تحقيق مواقف الصحابه في الفتنه» اثر محمد محزون 6- «الخلافه الراشده» نوشته اکرم عمري 7- «حقبه من التاريخ» تاليف عثمان خميس 8- «المدينه المنوره؛ فجر الاسلام و العصر الراشدي» تأليف محمد حسن شراب.
از اين‌جا معلوم مي‌شود که امت اسلام تا چه ميزان به چنين تأليفات و تحقيقاتي نياز دارد تا بتواند به روايات و اخبار دروغيني که در طول تاريخ به پيشينه اين امت منتسب شده‌اند پاسخي قاطع و کوبنده دهد و اين کار، تنها با مطالعه عميق و درست حوادث و رويدادهاي تاريخ اسلام و غربال و پالايش اخبار و روايات موجود امکان‌پذير است.[15]
ابن تيميه در رابطه با اهميت چنين کاري مي‌گويد که: اگر بدعت‌گذاري به ساحت پاک صحابه طعنه زده و به آنان توهين نمايد بايد با حجت و دلايلي محکم و منصفانه از آن بزرگواران دفاع کرد[16]. امام ذهبي نيز در همين زمينه نظري ديگر داشته و چنين گفته است: بايد کتابهايي را که چنين اکاذيب و جعلياتي را در خود ثبت کرده‌اند سوزانيد. همچنين در ادامه بحث، چنين بيان مي‌دارد: همان‌گونه که بايد از پرداختن به اختلافات و جنگ‌هاي ميان صحابه اجتناب نمود مي‌بايست اين روايات و اخبار کذبي را که در ديوان شعرا و کتاب‌هاي ادبيات و تواريخ وجود دارند حذف نمود تا دل‌هاي امت اسلام در برابر مقام و منزلت آن ياران با وفاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، از هر نوع غل و غش و کينه و نفرتي در امان ماند و تنها عشق و ارادت به آستانه آن بزرگواران را در خود بپروراند[17] در واقع، ذهبي اين نکته بسيار مهم را به امت اسلام گوشزد شده است که حجم عظيمي از اين روايات و اخباري که مقام و منزلت صحابه عظيم الشأن را خدشه‌دار مي‌کنند ضعيف و در بيشتر موارد، دروغ مي‌باشند. اما پيشنهاد اين عالم بزرگ مبني بر اين‌كه: «بايد کتاب‌هايي را که چنين رواياتي را در خود جاي داده‌اند سوزانيد و از ميان برد» غير قابل اجراست، زيرا اين روايات واخبار و کتاب‌هايي که آن‌ها را در بر دارند در سر تا سر جهان پراکنده شده‌اند و انتشارات بسياري اقدام به نشر و اشاعة آن‌ها نموده‌اند و افراد و گروه‌هاي متعددي، با نيات و اهدافي گوناگون، به ترويج هر چه بيشتر آن‌ها در ميان مسلمانان مي‌پردازند. تنها کاري که در چنين شرايطي مي‌توان انجام داد، تحقيق و پژوهش دقيق و براساس موازين و معيارهاي محکم و درست اين روايات و اخبار و روشن نمودن ايرادات، تناقضات، ضعف‌ها و دروغ‌هاي آن‌هاست تا مسلمانان با شناخت اين خطر، از هر نوع انحراف در عقايد و افکار راستين اسلام مصون بمانند.[18]
2- مطالعه و پژوهش در ماجراي فتنه قتل عثمان رضي الله عنه و نيز حوادثي که پس از اين واقعه تلخ روي داد، در يافتن علل وقوع چنين حادثه مهمي و ميزان تأثير هر يک از اين و عوامل بر روند حوادث مربوطه، بسيار حائز اهميت است.
خواننده حق طلب، با مطالعه و شناخت حقايق اين فتنه، توطئه عظيمي را که اين واقعه را به پيش مي‌برد و نيز نقش يهوديان مسيحيان، زردشتيان و منافقان در سير تطورات آن را خواهد شناخت و به اين واقعيت مهم پي خواهند برد که خصومت و توطئه‌هاي دشمنان و کينه‌توزان عليه امت اسلام، هميشه و در طول تاريخ وجود داشته است و اين عداوت، همچنان ادامه خواهد داشت.[19]
اصل مهمي که در موفقيت توطئه‌ها تاثيرگذار است بروز زمينه‌هاي ضعف و اضمحلال داخلي و دروني يک جامعه مي‌باشد. با مطالعه دوران صحابه و تابعين مي‌توان عوامل ضعف و سقوط دوران با شکوه امت اسلام و همچنين خطراتي را که کيان آن‌را تهديد مي‌کنند شناخت و از آن‌ها در جهت اصلاح وضعيت حال حاضر مسلمانان و آگاه نمودن ايشان به آن خطرات و تهديدات سود جست تا ديگر چنين ذلت بار، در زير فشار اين اوضاع و احوال نابسامان خود و نيز نيرنگ‌ها و توطئه‌هاي دشمنان دين، کمر خم نکنند.[20]
در واقع با مطالعه دقيق و ژرف حوادث ماجراي فتنه قتل عثمان و نيز وقايعي که پس از آن به وقوع پيوستند مي‌توان درس‌ها و عبرت‌هاي بسياري را فراگرفته و آن‌ها را در مسير اصلاح و اوضاع و شرايط مسلمانان و اعاده خلافتي شريعت‌مدار که تنها براساس قرآن و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم استوار باشد، چراغ راه پر پيچ و خم خويش نمود.
 
 
دوم: احاديثي که خبر از وقوع چنين فتنه‌اي داده‌اند خود دليلي است بر حکمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم
احاديث بسياري وجود دارند که در آن‌ها رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، به اجمال و يا به تفصيل، خبر از وقوع فتنه‌ها و اختلافات و جنگ‌هايي مي‌دهند که ميان مسلمانان به وقوع مي‌پيوندند. اين احاديث که گاه به بيان عوامل بروز اين فتنه‌ها مي‌پردازند و گاه در مورد نتايجِ حوادثي که در طول آن ماجراها رخ مي‌دهند و نيز افرادي که در ايجاد و بروز آن‌ها نقش دارند صحبت به ميان مي‌آورند، بيشتر در پاسخ به دغدغه‌هاي صحابه‌اي است که طعم شيرين و گواراي اخوت و وحدت را چشيده‌اند و نگران آن بودند که اين نعمت بزرگ پروردگارشان را از کف بدهند و به همين دليل، از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌پرسيدند که آيا اين وحدت و برادري همچنان پابرجا خواهد ماند و يا امت از آن محروم مي‌شود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز که از طريق اتصال به منبع لايزال وحي، مي‌دانست اين اتحاد و برادري ميان مسلمانان، همچنان تداوم نخواهد يافت، با خبر دادن از وقوع فتنه‌هايي بزرگ در ميان امت اسلام، آنان را در جهت مقابله با اين مصائب و فتنه‌ها تربيت مي‌نمود تا مسلمانان بتوانند در هنگام وقوع آن فتنه‌ها که بنا به تقدير الهي مي‌بايست صورت واقعيت به خود مي‌گرفتند و در جريان آن‌ها مؤمنان راستين از مسلمانان دروغين و سست ايمان، معلوم مي‌گشتند، بهترين شيوه‌ها را براي رفع خطر آن فتنه‌ها اتخاذ نمايند.[21]
 
از خلال مطالعه اين گونه احاديث، به طور کلي، مي‌توان مسايل زير را استنباط نمود
1-       رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قصد داشت تا با آگاه نمودن مسلمانان از وقوع چنين فتنه‌ها و جنگ‌هايي که ميان امت روي خواهند داد، آنان را در جهت اتخاذ بهترين راه‌حل و فصل آنان تربيت و آماده کند.
2-       در اين احاديث، گاه به افرادي که باعث شعله‌ور شدن آتش اين فتنه‌ها و جنگ‌ها مي‌شوند اشاره شده است که در اين ميان، دستجات و گروه‌هايي وجود دارند که در ظاهر، کاملاً پايبند به دين و حتي نسبت به آن متعصب مي‌باشند اما در واقع، ايشان افرادي هستند نابخرد و بدور از راه راست که توان درک کنه مسايل مهم را ندارند.[22]
3-       اين فتنه­ها، جديت منافقان را به همگان نشان مي‌دهند و قلب‌هاي مؤمنان را از زنگار غفلت و رخوت پاک و عاري مي‌گرداند، ايمانشان را افزايش داده و ايشان را بر اقامه رکن رکين امر به معروف و نهي از منکر استوارتر مي‌کند. در واقع در اين فتنه‌ها است که ايمان‌ آن‌ها آزمايش مي‌شوند، مردان ميدان جهاد شناخته مي‌گردند و خير و فضيلت شناسايي مي‌شوند و بدان امر خواهد شد و شر و ضلالت نيز بر همگان هويدا مي‌شوند و مورد نهي واقع مي‌گردند.[23]
4-       اين احاديث، مسلمانان را از اين مسأله بر حذر مي‌دارد که مبادا دستان خود را به آن فتنه‌ها بيالايند. صحابه نيز چون خبر وقوع اين فتنه‌ها را از زبان خود نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي‌شنيدند و با خبر مي‌شدند که در جريان آن وقايع، دسته‌اي از ايشان، مرتکب قتل خواهند شد، دسته‌اي ديگر، شيفته مال دنيا مي‌شوند، دسته‌اي هم از جهاد و دفاع از حق سرباز مي‌زنند، ناگاه به خود مي‌آمدند و به خويشتن گوشزد مي‌کردند که مبادا جزو يکي از دسته‌ها و گروه‌هايي شوند که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايشان را از آن‌ها بر حذر مي‌داشت و به اين ترتيب، خوفي عجيب، سر تا پاي وجودشان را فرا مي‌گرفت که مبادا به دليل غفلت، در گرداب اين فتنه‌ها گرفتار آيند و اين درس بسيار مهمي است، زيرا ترس و خوف، در اين نوع از مسايل، بهترين راه نجات افراد از افتادن در دام فتنه‌ها و جار و جنجال دنياپرستان مي‌باشد[24]. اين تيميه پس از ذکر چند حديث مرفوع که خبر از وقوع فتنه‌ها و جنگ‌ها ميان مسلمانان مي‌دهند، چنين گفته است: اين احاديثي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده‌اند خبر از جنگ‌ها و اختلافاتي مي‌دهند که ميان امت اسلام به وقوع مي‌پيوندند. در واقع نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قصد داشته تا با برحذر داشتن مسلمانان از درگير شدن در آن نزاع‌ها و اختلافات، راه نجات هر که را که خداوند خواهد به او گوشزد نمايد[25].
5-       اين احاديث، به بهترين و دقيق‌ترين وجهي، راه‌هاي نجات از آن فتنه‌ها و اختلافات را به مسلمانان نشان داده است. در واقع، انسان هر چند هم که احتياط‌ لازم را رعايت مي‌کند تا از خطراتي که او را تهديد مي‌کنند مصون بماند، گاه به دليل اين‌كه اين خطرات کاملاً مشخص نيستند و يا راه‌هاي گرفتار شدن در آن‌ها آشکار نمي‌باشد، او قادر نيست که ماهيت آن خطرات و راه‌هاي نجات از آن را بشناسد و ممکن است بدون اين‌كه خود بداند، گرفتار و درگير آن خطرات و تهديدات شود.[26]
6-       در لابه‌لاي اين احاديث، گاه عوامل و زمينه‌ها و نتايج و عواقب اين فتنه‌ها و نيز مواضعي که مسلمانان بايد در برابر آن‌ها اتخاذ نمايند بيان شده است و اين، خود، عاملي است موثر که با تبعيت از اين سفارشات و رهنمودهاي حکيمانه مي‌توان از عوامل و زمينه‌هاي آن فتنه‌ها پيش‌گيري نمود و در قبال حوادث و رويدادهاي آن‌ها، موضع درست را اتخاذ کرد. همچنين اين احاديث به ما امکان مي‌دهند که با دقت و تأمل در عواقب و نتايج حوادث و وقايع، برداشت و فهمي درست و معقول از آن‌ها به دست آورده و حکمي منصفانه و صحيح در مورد آن‌ها صادر نمود.
7-       در واقع خود اين احاديث، گواهي‌اي ديگر بر حقانيت رسالت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم است، اين احاديث نه تنها باعث افزايش ايمان صحابه‌اي شد که اين احاديث را شنيده و سال‌ها بعد، محقق شدن آن‌ها را باچشمان سر خود مشاهده‌ نمود، بلکه ايمان هر مسلماني را در هر زمان و مکاني، تحت تأثير خود قرار مي‌دهد و به او اثبات مي‌کند که فتنه‌ها و جنگ‌هايي که امت به خود ديده است رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم قرن‌ها پيش خبر از وقوع آن‌ها داده است[27].
دکتر عبدالعزيز صغير دخان، پس از گردآوري و تدوين احاديثي که در رابطه با وقوع فتنه ماجراي قتل عثمان است، در کتاب «احداث و احاديث فتنه الهرج» به مطالعه و پژوهش در آن‌ها پرداخته و صحيح و ضعيف بودن هر يک از آن‌ها را مشخص نموده‌اند. ايشان، در همين کتاب و با استناد به احاديثي صحيح، نتايج زير را از آن‌ها استخراج نموده‌اند:
1-       فتنه، سنتي است که خداوند عزوجل در تمام امت‌ها اجرا نموده‌ تا ايمان و صداقت ايشان را بيازمايد. امت اسلام نيز از اين قاعده ثابت، مستثني نمي‌باشد و تا دنيا دنياست خداوند، آنان را به انواع فتنه‌هاي سخت و وحشت‌زاي که هيچ کس نمي‌تواند در بحبوحه آن‌ها، حق و باطل و راست و دروغ را از هم تميز دهد مي‌آزمايد و تنها مردماني از اين فتنه‌ها و آزمايشات نجات مي‌يابند که خود را از گرفتار شدن در آن‌ها حفظ کنند و اينان کساني هستند که خداوند، آنان را به نور علم و معرفت و سلاح تقوا مجهز نموده و از خواب غفلت و جهل، بيدار نموده و راه حق را بديشان نشان داده است.[28]
2-       اين احاديث بيان مي‌دارند که بيقين، ميان مسلمانان جنگ‌ها و اختلافاتي رخ خواهد داد کما اين‌كه ميان صحابه و تابعين و ديگر نسل‌هاي امت اسلام چنين برخوردهايي به وقوع پيوسته‌اند، اما نکته مهم اين‌جا است که مسلمانان بايد با شناخت عوامل و زمينه‌هاي بروز اين فتنه‌ها و جنگ‌ها تلاش نمايند در عين اين‌كه به جبران زيان‌ها و خسارات ناشي از آن‌ها بپردازند، از شعله‌ور شدن آتش اين فتنه‌ها و جنگ‌ها در بلاد مسلمانان پيشگيري به عمل آورند و نبايد از دور نشسته و تنها تماشاگر اين جنگ‌ها و اختلافات و زيان‌هايي باشند که اين حوادث بر سر امت اسلام مي‌آورند.
3-       از الطاف خداوند عزوجل نسبت به اين امت آن است که آن ذات اقدس، به اشکال گوناگون، گناهان امت اسلام را در همين دنيا، محو و نابود مي‌کند. خود اين فتنه‌ها و جنگ‌هايي که در ميان امت به وقوع مي‌پيوندند و همچنين تمام مصائب و رنج‌هاي ديگر چون زلزله‌ها و حوادث غير مترقبه نيز کفارات گناهان و عصيان اين امت مي‌باشند که خداوند متعال، از اين طريق گناهان امت را محو و زائل مي‌کند تا در آخرت، با باري سبک‌تر در دادگاه عدل الهي حاضر شوند.
4-       در چند مورد از اين احاديث، به صراحت بيان شده است که زادگاه بيشتر اين فتنه‌ها مشرق جزيره العرب مي‌باشد کما اين‌كه در دوران صحابه و تابعين کوفه و بصره، مرکز فتنه جمل بودند.
5-       در جريان اين فتنه‌ها، مردمان دين خود را به متاع بي‌ارزش دنيا مي‌فروشند و اين شهوات و اميال و شبهات و شايعات هستند که زمام امورشان را به دست مي‌گيرند و در اين ميان، مسلمانان راستين در رفتار و کردار خود تنها و غريب مي‌شوند، در واقع، هر آن کس که به دين راستين چنگ زند و بدان پايبند بماند چونان کسي است که آتش سوزان و يا خاري تيز را به دست مي‌گيرد و بايد رنج‌ها و تلخي‌هاي بسياري را بچشد. اين راد مردان، با اميد رسيدن به رضوان الهي، مشقات و آزار و اذيت‌هايي را که در راه دين بر حق، از نامردمان مي‌بيند، به جان و دل مي‌خرند و در برابر آن‌ها مقاومتي بي‌نظير از خود نشان مي‌دهند.
6-       در بحبوحه اين فتنه و جنگ‌ها، خداوند عزوجل دسته‌اي از امت را از گرفتار شدن در گرداب اين فتنه‌ها و ريختن خون ديگر مسلمانان حفظ مي‌کند. اين طائفه تلاش مي‌کنند که روابط ميان مسلمان را بهبود بخشند و آنان را به همان اصول و مبادي درست اسلام که همانا وحدت و اخوفت و رافت و رحمت في­مابين است فراخوانند. بدون شک، اين موضع ايشان و اقدامات اصلاح‌گرايانه‌ي آنان، در آن جاروجنجال گروه‌هاي متخاصم که هر يک به دنبال تحقق اميال و آرزوهاي خود است، امري است عجيب و شگفت‌انگيز که کمتر کسي بدان روي مي‌آورد.[29]
7-       در جريان فتنه‌ها، زبان نقش بس خطرناک‌تر از شمشير دارند. در بيشتر اوقات اين زبان است که با بيان کلماتي شرارت‌انگيز، آتش کينه‌ها و نفرت‌ها را در دل‌ها شعله‌ور مي‌کند و خصومت‌هاي پنهان را آشکار مي‌نمايد و احساسات و عواطف را چنان تحريک مي‌کند که فتنه‌هايي ويران‌گر، امت را گرفتار خود مي‌سازد.[30]
8-       در طول جنگ‌ها و فتنه‌ها، علم و معرفت از ميان مردم رخت بر مي‌بندد و اين فاجعه، به دلايل مختلفي چون مرگ علما، سکوت و انزواي ايشان براي در امان ماندن از فتنه‌ها و يا پشت کردن مردم به آنان واقع مي‌شود. در اين شرايط است که مردم، در نبود علما و فرزانگان، افراد جاهل و نادان را به رياست خود بر مي‌‌گزينند و آنان نيز با همان جهل خويش، خود و مردم را به ضلالت و شقاوت مي‌کشانند. در فتنه‌هاست که روباهان، شير مي‌شوند و کم­مايه­ها به سيادت و رهبري و عزت و احترام دست مي‌يابند.[31]
9-       در اين احاديث، خداوند عزوجل به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين تضمين را مي‌دهد که امت او را با حوادثي چون خشکسالي و بيمار از ميان نمي‌برد و نخواهد گذاشت که دشمانشان، هر چند هم که قدرت و پيشرفته باشند، هميشه بر ايشان مسلط و چيره بمانند اما به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اعلام نمود که امت او از خطر اختلافات و فتنه‌ها در امان نبوده و هميشه درگير آن‌ها خواهد بود. در واقع، همين اختلافات و نزاع‌هاي ميان مسلمانان که باعث تضعيف شدن و به هدر رفتن توان و نيروهايشان مي‌شود، تنها راهي است که دشمنان اسلام و مسلمين مي‌توانند از طريق آن بر امت اسلام چيره شوند و مقدرات و سرنوشت آن را در دست خود گيرند و اين ذلت از ميان نمي‌رود تا آنکه مسلمانان با وحدت خود و رجوع مجدد به شريعت، قدرت خويش را بار ديگر بازيابند.[32]
10-      اين فتنه‌ها باعث مي‌شود فرقه‌ها و دست‌هاي منحرف بسياري ظهور کنند و بازار گمراهان و اهل باطل گرم شود.
11-      بر اثر اين فتنه‌ها، اخلاق مردم تغيير مي‌کند و فضايل از ميان مي‌روند، مردم ديگر تمايلي به انجام اعمال نيک و خيرخواهانه ندارند و عداوت و بغض و کينه و حسادت ميان ايشان رواج پيدا مي‌کند و حق و باطل و راست و دروغ به هم مي‌آميزند.
12-      در اين احاديث، بيان شده است که قبل از وقوع اين فتنه‌ها آرامش، امنيت رفاه و آسايش فراگير مردمان را در بر مي‌گيرد به نحوي‌که هيچ کس در طول مسافرت، از هيچ چيزي احساس خطر نمي‌کند. حال اگر در تاريخ اسلام، خوب بنگريم مي‌‌بينيم که در عهد عثمان نيز مردم در امنيت، آرامش و ثروت و رفاه به سر مي‌بردند تا آن‌که فتنه آغاز شد و هرج و مرج، بلاد مسلمانان را در نورديد و آن امنيت و رفاه، جاي خود را به ترس و جنگ و فقر داد.
13-      در جريان فتنه‌ها و جنگ‌ها، فرزانگان و نخبگان جامعه از ميان مي‌روند و افراد نادان و کم خرد که قادر به تشخيص خبر و صلاح مردم نيستند جاي آنان را مي‌گيرند[33].
 
 
 


گفتار دوم
عوامل و زمينه‌هاي بروز فتنه شهادت عثمان رضي الله عنه
 
امام زهري در اين رابطه چنين گفته است: عثمان، دوازده سال امير المؤمنين و خليفه مسلمين بود. در شش سال نخست خلافت او، هيچ کس عليه او اقدامي ننمود. در واقع قريشيان عثمان را بيشتر از عمر دوست مي‌داشتند، زيرا عثمان بر خلاف عمر -که مردي بود سخت‌گير و قاطع- نسبت به مردم نرم‌خو بود و آسان‌گير، اما به تدريج از نيمه دوم خلافت او حوادثي روي داد که مؤرخان، آن‌ها را حوادث فتنه نام نهاده‌اند. اين فتنه، سرانجام در سال (35 ه‍( به شهادت عثمان منجر شد[34]. اگر مسلمانان در دوران خلافت ابوبکر و عمر و نيمه اول ولايت عثمان، با هم در صلح و صفا مي‌زيستند هرگز هيچ اختلافي ميان آنان به وجود نمي­آمد، اما از اواخر عهد اين وحدت، آرام آرام از ميان آنان رخت بست و جاي خود را به تفرقه ميان امت داد و در اين ميان فتنه‌گران و منافقان مقدمات و زمينه‌هاي حوادثي را پديد آوردند که نه تنها قتل خليفه مسلمين را به همراه داشت بلکه امت را در گرداب جنگ‌ها و نزاع‌هاي متعددي گرفتار آورد.[35]
جامعه مسلمانان در عهد صديق، فاروق و نيمه نخست خلافت ذي‌النورين، از ويژگي‌هاي منحصر به فرد زير برخورددار بود:
1-   جامعه مسلمانان در آن دورن‌ها، به تمام معنا، جامعه‌اي اسلامي بود که افراد آن ايماني عميق و راسخ به خدا و روز قيامت داشته و کاملاً متعهد و پايبند به تعاليم و دستورات شريعت بودند، جامعه‌اي که افراد آن چنان از گناه و عصيان اجتناب مي‌کردند که تاريخ هرگز چنين جامعه‌اي را به خود نديده بود. در واقع، دين در آن جامعه، خود زندگي بود نه امري زائد و حاشيه‌اي که مردمان، هر از چند گاهي سروقت آنان بروند. دين در چنين جامعه‌اي، تنها انجام مناسک و اعمالي تعبدي نبود که هم و غم مردمانش فقط اين باشد که آن‌هارا به بهترين شکل انجام دهند، بلکه دين، خود اخلاق، افکار، اهداف، ارزش‌ها، روابط اجتماعي، خانوادگي و همسايگي و خويشاوندي آنان را تشکيل مي‌داد. دين در اين جامعه، اساس خريد و فروش، تجارت، کسب و کار، امانت‌داري و وفاداري بود. بر پايه دين بود که مردمان ثروتمند، فقرا را تحت کفالت خود قرار مي‌دادند و همگان خود را مسئول انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر و نظارت بر اعمال و رفتار دولتمردان و واليان مي‌‌دانستند. اين معناي اين نيست که تک تک افراد اين جامعه، همه از چنين خصوصياتي برخوردار بودند، زيرا تحقق اين وضعيت در هيچ جامعه بشري امکان‌پذير نيست. کما اين‌كه در جامعه عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز منافقاني وجود اشتند که تظاهر به مسلمان بودن مي‌کردند اما در واقع دشمن اسلام و مسلمين بودند. همچنين در آن جامعه افرادي حضور داشتند که ايماني ضعيف و متزلزل داشته و نه تنها خود را از غزوات و جنگ‌ها پنهان مي‌کردند بلکه ديگران را نيز از حضور در ميادين کارزار باز مي‌داشتند. اما مجموع اين افراد آن قدر نبود که بتواند بر مسير حرکت جامعه عهد رسول صلي الله عليه و آله و سلم که بيقين جامعه مؤمنان راستين و مجاهدان في سبيل الله بود تأثيرگذار باشد و آن را از مسير خويش منصرف سازد.[36]
2-   جامعه آن دوران، به معناي حقيقي کلمه، يک امت بود که مشترکاتي چون زبان، زمين و منافع افراد آن‌را به هم پيوند نمي‌داد که اين مسايل، روابط انسان‌ها را در عصر جاهليت به هم مرتبط مي‌ساخت، بلکه دين و عقيده مشترک، افراد اين جامعه را به هم نزديک کرده و ميان آنان، پيوندي قوي برقرار ساخته بود. اين امت، بدون در نظر گرفتن زبان، نژاد، رنگ پوست، جامعه‌اي را پديد آورده بودند که در تاريخ نظير آن وجود ندارد. در واقع، امت اسلامي، جامعه‌اي است که تنها عقيده و ايمان، کيان آن را تضمين مي‌کند و هر مسلماني را با هر نژاد و زبان و رنگ پوستي که داشته باشد در خود حل مي‌نمايد. اين امت، رابطه­اي برابر و برادرانه ميان فاتحان و مردمان سرزمين‌هاي به تصرف در آمده ايجاد مي‌کند که دين، اساس و پايه آن را تشکيل مي‌دهد. بيقين دوران صدر اسلام، درخشان‌ترين عصري است که معناي امت، به بهترين شکل آن و براساس مفاهيم والاي اسلام تحقق يافت[37].
3-   آن جامعه، جامعه‌اي پايبند به ­اخلاق بود که آن را از دستورات و رهنمودهاي شريعت دريافت مي‌نمود. اين اصل، تنها منحصر به روابط زن و مرد نمي‌شود، هر چند که سلامت اين روابط، مهمترين خصوصيت چنين جامعه‌اي مي‌باشد. جامعه آن دوران از هر نوع آرايش زنان، اختلاط مرد و زن، رفتار و گفتاري که شرم و حيا را خدشه‌دار کند و نيز هر نوع فحشائي بدور بود. تنها گاه و بي‌گاه استثنائاتي در اين ميان بروز مي‌کردند که طبيعتاً هيچ جامعه‌اي به طور کامل از اين نوع مسايل پاک نمي‌باشد. اما همانطور که بيان شد، اخلاق در اين جامعه، تنها به روابط زن و مرد منحصر نمي‌گرديد بلکه تمام عرصه‌هاي سياست، اقتصاد، جامعه، فکر و بيان را در بر مي‌گرفت. حکومت و روابط ميان افراد در اين جامعه، براساس صدق و راستي، امانت‌داري، وفاداري، اخلاص، تعاون و همکاري و عشق و محبت راستين استوار بود. و از هر نوع عيب‌جويي، تمسخر و تحقير، غيبت، نمامت و سخن چيني و دروغ و افترا مبرا بود.[38]
4-   جامعه آن دوران، جامعه‌اي کوشا بود که به مسايل و اهداف والا اهتمام داشت و از هر نوع مسأله بي‌ارزش اجتناب مي‌کرد. اين جديّت هرگز به خشونت و عدم انعطاف‌پذيري منجر نشد بلکه چونان روحي حيات‌بخش، همّت مردمان را به فعاليت و کار و تلاش وا مي‌داشت. در عين حال اين جامعه، اهتمام خويش را تنها صرف واقعيات محسوس نمي‌کرد و از هر نوع رخوت و بطالت که در جوامع ضعيف، خانه‌ها و خيابان‌هاي آن‌ها را متعفن کرده‌اند و هم و غم افراد آن‌ها، گذراندن اوقات خود است، بدور بود.[39]
5-   در اين جامعه، افراد آن همانند سربازان، در هر زمينه‌اي آماده فعاليت بودند. اين جامعه، جهاد را تنها در ميادين کارزار نمي‌ديد، هر چند که جنگ در راه خدا، قسمت اعظم وقت و توان افراد آن را به خود مبذول داشته بود، بلکه در تمامي عرصه، تلاش و فعاليت را چونان جهاد مي‌ديد و همه توان خود را صرف موفقيت در آن زمينه‌ها مي‌کرد. افراد اين جامعه به گونه‌اي آماده بودند که هر لحظه و بدون اين‌كه بسيج نظامي و يا شهري اعلام شود، خودجوش و با انگيزه‌اي بر گرفته از عقيده راستين، مهياي تلاش و کوشش مي‌شدند.[40]
6-   آن جامعه، جامعه‌اي محسوب مي‌شد که روح عبوديت در تار و پود آن نمايان بود. از اين رو، تنها در اداي فرايض و يا نوافل تجلي نمي‌يافت بلکه اين احساس، در انجام تمامي اعمال و اقدامات افراد جريان داشت. کار در اين جامعه، خود عبادتي است که با روحيه‌اي نشأت گرفته از عبوديت خداوند انجام مي‌گرفت؛ حاکمان و واليان اين جامعه، معلمان و فقهايي که قرآن و احکام شريعت را به مردم آموزش مي‌دادند، بازرگاني که در خريد و فروشش خدا را در نظر داشت، همسراني که به فکر يکديگر و زندگي مشترکشان هستند، همه و همه در پرتو همين روحيه عبوديت پروردگار به وظايف خويش عمل مي‌کردند و هر يک از کارهاي خود را عبادت مي‌شمردند. اين روحيه، در واقع، در راستاي عمل به اين حديث رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشد که فرمود:
«کلّکُم راعٍ و کلُّکُم مَسئولٌ عن رَعّيته»[41]
«همه شما در قبال [اوضاع و احوال] ديگر مسلمانان مسئول و پاسخگو هستيد».
اين موارد مهمترين و بارزترين ويژگي‌هاي دوران خلفاي راشدين بود که هرچه از دوران حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم دورتر مي‌شويم، اين خصوصيات را در جامعه، کمرنگ‌تر مي‌بينيم. همين ويژگي‌هاي کم نظير بود که جامعه‌اي چونان جامعه صحابه را به وجود آورد که در کمتر از پنجاه سال توانست سر تا سر سرزمين‌هاي ما بين اقيانوس اطلس و هند را تصرف نموده و پرچم اسلام را در جاي جاي اين مناطق به اهتزاز در آورد. بدون شک اين ويژگي‌ها مهمترين عامل اين فتوحات عظيم و نشر اسلام در ميان مردمان آن سرزمين‌ها بود که بدون هيچ‌گونه اجبار و ارعابي، به دين مبين اسلام گرويدند. بيقين مردمان ديگر سرزمين‌ها چون اين خصوصيات برجسته و والا را در ميان مسلمانان مي‌ديدند، ناخودآگاه آرزو مي‌کردند که جزو اين امت نيک سيرت مي‌شدند.[42]
مطالعه تاريخ صحابه، بايد اين تأثير را بر خوانندگان بگذارد که اسلام ديني است قابل اجرا و مي‌توان تمامي دستورات و ايده‌آل‌هاي آن‌را در جهان بشريت پياده نمود. بايد دانست که اسلام، تنها يک نظريه صرف و يا يک آرزوي دور و دراز نيست که نتوان به اهداف آن دست يافت، بلکه تمامي دستورات و رهنمودهاي آن بشرط تلاش و ممارست قاطعانه مردم قابل عملياتي شدن در جاي جاي زندگي بشريت مي‌باشد. از طرف ديگر، بايد به اين باور رسيد که اين دستورات و رهنمودها همانطور که يک بار در دنيا اجرا شدند بار ديگر نيز مي‌توان آن‌ها را اقامه نمود، زيرا انسان، همان انسان است و از همان توانايي‌ها و نقصان‌ها برخوردار مي‌باشد و اگر توانسته است يک بار به قله سعادت و رستگاري صعود کند بار ديگر نيز مي‌تواند چنين کاري را انجام دهد و اين تنها راه فتح و ظفر بر تمام جهانيان است کما اين‌كه خود قرآن نيز چنين مي‌فرمايد:
{ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (55)}النور: 55
(خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته انجام داده‌اند، وعده مي‌دهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان مي‌پسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‌سازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا مي‌پرستند و چيزي را انبازم نمي‌گردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي مي‌باشند)).
از مهمترين راه‌هايي که مي‌توان از طريق آن‌ها به همان خلافت ره‌يافته بازگشت، شناخت عوامل و زمينه‌هائي است که موجبات زوال آن خلافت را فراهم آورد. در واقع با شناخت اين عوامل، مي‌توان از يک طرف راه‌هاي اجتناب از آن‌ها را پيدا کرد و از ديگر سو، به دنبال دست يافتن به زمينه‌هاي بازگشت عزت و کرامت امت اسلام بود. ما در اينجا به تفصيل در رابطه با عوامل و زمينه‌هاي بروز فتنه قتل عثمان رضي الله عنه سخن مي‌گوييم. اين عوامل عبارتند از:
 
نخست: رفاه و آسايش
روايت است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم صحابه را بشارت مي‌داد که در آينده‌اي نزديک از اين فقر و رنج شديد رهايي خواهند يافت و خزائن و ثروت‌هاي دنيا به سمت ايشان سرازير مي‌شود اما همان‌طور که آنان را به صبر و تحمل در برابر فقر و بي‌چيزي فرا مي‌خواند ياران را از اين بيم مي‌دادند که مبادا اين ثروت‌ها و املاک، آنان را از اعمال نيک و جهاد في سبيل الله باز دارد. همچنين آنان را سفارش مي‌نمود تا مبادا بر سر متاع دنيا و جاه و مقام زودگذر آن با يکديگر به جنگ پردازند[43]. عمر بن خطاب رضي الله عنه نيز با درک عميق اين هشدار، در دوران خلافت خويش، مسلمانان را از رفتن به سرزمين‌هاي غير عرب باز مي‌داشت تا از مسلمانان در برابر زرق و برق ثروت‌ها و تمدن‌هاي آنان، حمايت نمايد هر چند به دليل بروز پاره‌اي از مسايل و لزوم حفظ مصالح عامه به تدريج، اين ممنوعيت از ميان رفت و مسلمانان در سرتاسر سرزمين‌هاي غير عرب که به تصرف در آوردند، پراکنده شدند اما با اين حال، او همچنان بزرگان صحابه و مهاجرين و انصار را از رفتن به آن سرزمين‌ها و خروج از حجاز باز مي‌داشت[44]. با به خلافت رسيدن عثمان رضي الله عنه و توسعه روز افزون فتوحات در شرق و غرب و سرازير شدن غنايم و خراج اين سرزمين‌ها به بيت‌المال و سهيم شدن مردم از اين ثروت‌هاي بي‌شمار آن شرايط عهد عمري به سرعت تغيير کرد[45]. واضح است که اين ثروت عظيم، رفاه و آسايش و به تبع آن پرداختن به امور دنيوي، رقابتي عجيب بر سر آن، ميان مسلمانان، بويژه اعراب باديه‌نشين که از ايماني راسخ برخوردار نبودند شروع شد. حال اگر به اين دسته، مردمان سرزمين‌هاي به تصرف در آمده را که خود، پيشتر در ميان زرق و برق تمدن‌هاي بشري مي‌زيسته‌اند اضافه نماييم خواهيم ديد که اين رقابت بر سر ثروت‌ها و لذات دنيوي تا چه حد بوده است و به همين دليل نيز جاي تعجبي ندارد که عثمان بامشاهده­ اين اوضاع و احوال، مردم را از عواقب و پيامدهاي سوء اين شرايط بترساند و در نامه خود به امت، چنين بگويد: بدانيد که سه چيز اگر در کنار هم قرار گيرند امت اسلام را به سوي بدعت و ضلالت سوق خواهند داد و آن‌ها عبارتند از: ثروت و رفاه و آسايش، ازدواج با زنان ملت‌هاي ديگر که به اسارت شما در آمده‌اند و تبعيت از درک و فهم اعراب باديه‌نشين و غير عرب‌ها از قرآن.[46]
حسن بصري در رابطه با تأثير ثروت و رفاه و آسايش بر ايمان و تقواي جامعه آن روزگار چنين گفته است: من دوران عثمان را درک نمودم اما با وجود تمام سخنان ناروايي که در مورد او بر سرزبان‌هاست بايد گفت: رفاه مردم در آن دوران به حدي بود که در بيشتر اوقات سال، مردم را فرا مي‌خواندند تا سهم ايشان از اموال و ثروت‌هاي بيت‌المال را ميانشان تقسيم کنند. يک روز، حقوق و ارزاق را ميان مردم تقسيم مي‌کردند و روز ديگر چيزهايي مثل روغن و عسل را به مردم مي‌دادند. در آن ايام، مردم در رفاه و آسايش بودند، صلح و صفا ميانشان برقرار بود و هيچ دشمني آنان را تهديد نمي‌کرد. اما آنان، بعد از اين همه نعمت و خير و برکت، عليه يکديگر شمشير کشيدند که تا امروز ادامه داشته است و به خداوند سوگند اين جنگ و نزاع ميان اهل اسلام، تا روز قيامت استمرار خواهد داشت.[47]
با ازدواج مسلمانان با زنان ملت‌هاي ديگر، فرزنداني متولد شد که بيشتر آنان، به خاطر نوع تربيت و محيط زندگيشان، به فساد و فحشاء کشيده شدند. نقل مي‌کنند اولين رفتار زشتي که در مدينه رواج يافت کبوتر بازي بود و عثمان براي جلوگيري از اشاعه‌ي اين رفتار غلط، مردي از بني ليث را مأمور اين کار نمود[48]. همچنين دسته‌اي از مردم شروع به نوشيدن نبيذ کرده بودند و عثمان مردي را به جانب آنان فرستاد تا با عصا و چوب، آنان را از اين کار باز داد اما چون از اين کار زشت دست بر نمي‌داشتند، عثمان صحابه را فرا خواند و در جلسه‌اي که با آنان داشت تصميم گرفتند هر کس را که نبيذ مي‌خورد تازيانه زنند عثمان نيز همين کار را نيز انجام داده و چند نفر از ايشان را تازيانه زد. از ديگر اقدامات عثمان اين بود که هر فرد شروري را که دستگير مي‌کرد و يا کسي را که اسلحه به روي مردم مي‌کشيد از شهر تبعيد مي‌نمود و اين اقدام قاطعانه او، باعث اعتراض پدران و خانواده‌هاي آن افراد مي‌شد[49] به همين دليل، عثمان، در خطبه‌اي خطاب به مردم چنين گفت: اي مردم! به من خبر مي‌دهند که دسته‌اي از مردم، در شهر به کارهاي زشت و ناهنجارهايي دست مي‌زنند، بدانيد من اين اقدامات آنان را نمي‌پسندم و مجوز چنين کارهاي را به ايشان نداده‌ام، من نفس خويش را به افسار تقوا و ترس از خداوند عزوجل رام کرده‌ام و با همان افسار، نفس را در ميان نعمت‌هاي دنيا مي‌رانم، حال يک سر ديگر طناب اين افسار در اختيار شماست، هر کس آن‌را بگيرد، او را به راه هدايت و سعادت خواهد برد و هر کس آن را رها کند و از آن جا بماند؛ بايد از خير او گذشت و او را فراموش نمود، بدانيد و آگاه باشيد که در روز قيامت، با هر نفس، يک سائق و يک شاهد وجود دارد. سائق، او را نزد دادگاه عدل الهي مي‌کشاند و شاهد نيز در مورد اعمال و رفتار و گفتار او شهادت مي‌دهد. پس هر کس که خداوند را برگزيد، او را به سعادت بشارت دهيد و هر آن کس دنيا را انتخاب نمود بداند که در اين انتخابش زيان ديده است[50]. اين‌گونه بود که چون اين مرد خدا ترس و اين خليفه ره‌يافته، بنا به مصالح اسلام و مسلمين، تعزيراتي را عليه فرزندان اغنيا و ثروتمندان که به خاطر ثروت پدرانشان دچار فساد و انحراف شده بودند، اعمال مي‌نمود، آنان در قبال اين خدمت بزرگ عثمان به جامعه مسلمين، بر او اعتراض مي‌نمودند و چون ديگر سفلگان، کينه او را به دل گرفتند.
با گسترش قلمرو حکومت اسلامي به اقصي نقاط جهان آن روزگار، در ميان خيل عظيم دوستداران فراگيري قرآن، دسته‌اي نيز وجود داشتند که تنها براي به دست آوردن پاداش‌هايي قرآن را فرا مي‌گرفتند که حکومت به آنان اعطا مي‌کرد[51]. اين نوع نگرش به قرآن، به تدريج از ديگر بلاد به خود مدينه نيز سرايت نمود. به همين خاطر، عثمان در خطبه‌اي خطاب به مردم، آنان را از شيفته مال دنيا شدن بر حذر مي‌دارد. ايشان خطاب به‌ مردم مي‌گفتند: مال از اين‌رو به‌ شما داده‌ شده‌ تا از طريق آن، آخرت خود را به دست آوريد. خداوند عزوجل دنيا را به شما عطا نکرده است تا شيفته آن شويد. بدانيد دنيا فناپذير است و نابود خواهد شد و اين آخرت است که جاودان مي‌ماند. پس اين امر فناپذير، شما را در برابر پروردگارتان، عاصي و ناسپاس نسازد و شما را از آخرت ماندگار غافل نگرداند.
از حوادث و مصائب سخت روزگار بترسيد و اتحاد خويش را حفظ نماييد و از فرقه فرقه شدن بپرهيزيد که خداوند چنين مي‌فرمايد:
{ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103)}آل عمران: 103
(و همگي به رشته (ناگسستني قرآن) خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه بدان گاه كه (براي همديگر) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آن‌ها را به هم) پيوند داد، پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بت‌پرستي و شركي كه داشتيد) بر لبه گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن مي‌رفت) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد)، خداوند اين چنين برايتان آيات خود را آشكار مي‌سازد، شايد كه هدايت شويد).
به اين ترتيب و در چنين شرايطي بود که چون ثروت مردمان افزايش يافت و نعمت‌هاي دنيا در اختيار آنان قرار گرفت و توانستند سرزمين‌هاي بسياري را فتح نمايند، به خاطر رفاه و آسايشي که نصيبشان شده بود غرقِ مال و ثروت دنيوي شدند و در مقابل اندرزها و خيرخواهي‌هاي خليفه دلسوزشان، بر او خشم گرفته و کينه او را به دل گرفتند.[52]
از همين جاست که مي‌توان تأثير رفاه و آسايش را در به وجود آمدن فتنه ديد، کما اينکه علت نگارش نامه عثمان به عبدالرحمن بن ربيعه را که در منطقه باب الابواب (در بند) قرار داشت در همين راستا بود. عثمان در آن نامه به عبدالرحمن چنين نوشت: همانا رفاه و آسايش، مردمان را ناسپاس و نافرمان کرده است پس بر آنان سخت‌ نگير که ممکن است دچار فتنه و آشوب شوند[53]. عثمان در آخرين خطبه خويش، مردمان را از دنيا و ثروت‌هاي آن که در اختيارشان قرار گرفته بود بيم مي‌دهد و چنين به آنان مي‌گويد: بترسيد از اين‌كه اين دنياي فناپذير، شما را در برابر پروردگارتان عاصي و ناسپاس گرداند و شما را از آخرت جاودان غافل نمايد. از مصائب و حوادث سخت روزگار بترسيد و اتحاد خويش را حفظ کنيد و از فرقه فرقه شدن بپرهيزيد.
 
دوم: گروه‌هاي تأثيرگذار در تغييرات اجتماعي و فرهنگي عهد عثمان رضي الله عنه
از نيمه دوم خلافت عثمان، به تدريج، تغييراتي در جامعه عهد او روي داد که کمتر کسي خطر آن تحولات را احساس مي‌کرد تا آن‌که اين تغييرات به نقطه اوج خود رسيد و در ميان فوران گدازه‌هاي اين تحولات شوم، خليفه‌ي مسلمانان به شهادت رسيد.[54]
با توسعه قلمرو اسلامي و به تصرف در آمدن سرزمين‌هاي ديگر، بافت و ترکيب جمعيتي جامعه مسلمانان و به تبع آن ساختار اجتماعي و فرهنگي آنان دچار تغييرات و تحولات زيادي شد. در واقع با فتح ديگر سرزمين‌ها، مردمان بسياري را با رنگ‌ها، نژادها، زبان‌ها، فرهنگ‌ها و نظام‌ها، افکار و باورهاي گوناگون به زير سلطه خود درآورد و اين خود سبب پيدايش بافتي ناهمگون و نامتناسب در جامعه مسلمانان شد. اين وضعيت در مراکز و شهر مهم حکومت، چون کوفه، بصره، شام، مصر، مدينه و مکه بيشتر نمود پيدا کرد و به اين دليل بود که سپاهيان اسلام از اين شهرها و مناطق عازم ميادين جنگ مي‌شدند و هنگام بازگشت از فتوحات نيز به همين سرزمين‌ها مراجعت مي‌کردند. بسيار پيش مي‌آمد که اين سپاه، غير عرب‌ها را که به دليل مرگ سربازان خود، آنان را جايگزين آن سربازان کرده بودند با خود به اين شهرها مي‌آوردند و به اين ترتيب، اقوامي چون فارس، ترک، کرد، روم، قبط و بربر توانستند حضوري چشمگير در اين مناطق پيدا کنند. از طرف ديگر عرب‌هاي مسيحي بسياري در کنار يهوديان در اين مناطق سکني گزيده بودند[55] و اين علاوه بر حضور گسترده‌ي اعراب باديه‌نشين و عرب‌هاي ساکن جنوب، شرق و شمال شبه جزيره بود که طبيعتاً اکثريت قريب به اتفاق آنان صحابه نبوده و در مدرسه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و يا نزد نسل اول صحابه تربيت و تزکيه نشده بودند که مهمترين علت آن را مي‌توان اشتغال شبانه‌روز آنان به فتوحات و همچنين کم بودن تعداد صحابه در مقايسه با حجم عظيم آنان دانست. بدين صورت بود که بافت جمعيتي جامعه مسلمانان دچار تغيير شده و گروه‌هاي مختلفي چون صحابه، اعراب باديه‌نشين، مردمان سرزمين‌هاي به تصرف در آمده، آنان‌که پيشتر و در زمان ابوبکر مرتد شده بودند و يهود و نصاري را در خود جاي داد. اين تغيير بافت و ترکيب جمعيت، فرهنگ و وضعيت معيشت ايشان را نيز دچار نوسانات بسياري نمود به نحوي‌که انواع انحرافات فکري، عقيدتي و اخلاقي در ميان آنان رواج پيدا کرده و فضاي جامعه بيشتر از گذشته، آماده‌ي قبول شايعات و اکاذيب شد.[56]
 
1- تغييراتي که در بافت جمعيتي جامعه پديدار گشت
الف: اين جامعه از قشرهاي مختلفي تشکيل مي‌شد که از جمله اين اقشار، طبقه صحابه و تابعين بود. اما اين طبقه از اجتماع، به دلايل گوناگوني چون مرگ، شهادت در ميادين جنگ، هر روز کوچکتر از روز قبل مي‌شد. از طرف ديگر بيشتر آنان در سرزمين‌هاي متعددي پراکنده شده و در يک جا جمع نشده بودند و هر از چند گاهي به خود جزيره العرب و مکه و مدينه باز مي‌گشتند.[57]
ب: بيشتر ساکنان سرزمين‌هاي به تصرف در آمده را خود مردمان آن ديار تشکيل مي‌دادند و اين به خاطر آن بود که با وجود تصرف آن سرزمين‌ها به دست مسلمانان، مردمان آن بلاد، در شهر و ديار خود باقي مانده بودند. در کنار اين اکثريت، اقليت فاتحان نيز حضور داشتند و با وجودي که غلبه فکري، عقيدتي، اخلاقي و زباني با ايشان بود و سکان قدرت آنان را در اختيار داشتند اما اين فاتحان، همچنان اقليت اين سرزمين‌ها محسوب مي‌شدند و قدرت و نفوذ پنهان را اکثريت ساکن در اين بلاد در اختيار داشتند. همچنين از طرف ديگر مردم اين سرزمين‌ها به دلايل گوناگوني چون اسارت و يا تجارت و مسافرت به مناطق نزديک جزيره العرب و گاه خود حجاز مي‌آمدند و در آن‌جا ساکن مي‌شدند. در آن زمان هم هيچ قانوني، آنان را از عزيمت به سرزمين‌هاي ديگر منع نمي‌کرد و گاه از حمايت خود مسلمانان نيز جهت سکونت در داخل قلمرو اسلامي برخوردار مي‌شدند[58]. اين غير عرب‌هايي که در داخل بلاد اسلامي ساکن شده بودند بسيار سريع به طرف فتنه‌ها سوق داده مي‌شدند و اين به خاطر آن بود که ايشان، از مسلمانان، شکست خورده و سرزمين‌هايشان به تصرف آنان در آمده بود. مهمترين دلايل گرايش شديد غير عرب‌ها به فتنه و آشوب را مي‌توان عوامل زير دانست:
* جهل و عدم شناخت درست آنان به اسلام. آنان تا چند وقت پيش از اين‌كه مسلمانان سرزمينشان را فتح نمايند در کفر به سر مي‌بردند و خود را صاحت حکومت و عزت و جلال مي‌دانستند که مسلمانان آن‌ها را از ايشان گرفته بودند.
* عدم شناخت و معرفت درست و ژرف نسبت به قرآن و شريعت.
* تعصبات قومي و نژادي.
* بيسشتر ايشان از ترس شمشير و براي حفظ جان و يا براي فرار از پرداخت جزيه و خراج اسلام آورده بودند اما کينه مسلمانان را به دل گرفته و در پي آسيب رساندن به آنان بودند.
* سوء استفاده منافقان و دنيا طلبان از مسايل فوق، اين وضعيت به گونه‌اي بود که آنان جهت تأمين منافع نامشروع خود، بي‌وقفه غير عرب‌ها را به دلايل مختلف، عليه خلافت، تحريک مي‌کردند.[59]
چ: اعراب باديه‌نشين نيز چون ديگر مردمان شامل دو دسته انسان مي‌باشند: مسلمانان خدا ترس و کافران و منافقان از خدا بي‌خبر، با اين تفاوت که خداوند متعال در مورد آنان چنين فرموده است:
{ الأعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (97)}التوبة: 97
(باديه‌نشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است از (كفر و نفاق شهرنشينان عرب. زيرا سنگدل‌تر و جفاپيشه‌ترند و با اهل خير و صلاح نشست و برخاست كمتري دارند) و آنان بيشتر سزاوارند كه از مقرّرات و قوانين چيزي بي‌خبر باشند كه خداوند بر پيغمبرش نازل كرده است. خداوند آگاه (از احوال بندگان، اعم از مؤمنان و كافران و منافقان، و) حكيم (در كار خود، از جمله تعيين سزا و جزاي مردمان) است).
در واقع، اين قبيل افراد، به دليل سکونت در بيابان‌هاي خشک و طبيعت بي‌رحم، انسان‌هايي هستند قسي القلب، خشن و بد دهن و به همين دليل، لايق و بلکه قادر به آن نيستند که از شريعت و دستورات خداوند عزوجل درک درستي داشته باشند[60]. از همين رو، اين افراد، به سرعت در فتنه‌ها گرفتار مي‌آيند. مهمترين عواملي که زمينه اين وضعيت را براي اعراب فراهم مي‌آورد عبارتند از:
* درک و فهم ناقص و نادرست از دين.
* هرگاه يکي از ايشان، چيزي از قرآن را فرا مي‌گرفت، به خود غرّه مي‌شد و گمان مي‌برد که با آن علم ناچيز، عالمي بزرگ شده است.
* با علما به خشونت رفتار مي‌کردند و حاضر نبودند نزد آنان شاگردي نمايند و از ايشان پيروي کنند.
* تعصبات قبيله‌اي، همچنان سر تا پاي وجودشان را فراگرفته بود.
* اينان افراد ساده لوح و ناداني بودند که انسان‌هاي جاه‌طلب و فرصت‌طلب، براحتي ايشان را فريب داده و در جهت منافع خود از ايشان سوء استفاده مي‌کردند.
* اعراب، افرادي تندخو و خشن بوده و از تمدن و برقراري روابط حسنه با ديگران پرهيز مي‌کردند. علاوه بر اين، آنان نسبت به بيگانگان و آنان که شناختي از ايشان نداشتند کاملاً بدبين بودند.
* تعصّب شديد و جاهلانه آنان نسبت به دين، تا آن‌جا سرکشيد که بيشتر خوارج از ميان ايشان بودند[61]
از طرف ديگر، در ميان اعراب، مرداني ظهور کردند که به «قراء» موسوم بودند. البته بايد متذکر شد که مفهوم اين قراء با منطوق و لفظ آن تفاوت دارد. در لفظ و منطوق، قراء، اصطلاحي است که به جماعتي از مسلمانان اطلاق مي‌شود که در امر قرائت قرآن متخصص مي‌باشند، اما مفهوم اين کلمه بر مصاديق متعددي دلالت مي‌کند. به عنوان مثال، در ميان اعراب، جماعتي بودند که فهم و درک خاصي از قرآن داشتند. اينان بعدها از جمله خوارج شدند. دسته‌اي از اعراب نيز بدون درک صحيح قرآن، راه زهدي شديد را در پيش گرفتند به نحوي‌که هرگز نتوانستند خود را با محيط اطراف وفق دهند[62]. در واقع اين قراء نادان، بنا به دلايل زير، به سرعت جذب فتنه‌ها و آشوب‌ها مي‌شدند و قرآن را در خدمت آن بلواها به کار مي‌بستند:
* به دليل شناخت ناچيز و ناقص از دين، اين افراد، نسبت به آن دچار غيرتي جاهلانه و بدور از بصيرت مي‌شدند. در واقع، اين افراد، احساسات و عواطف خود را غيرت نسبت به دين مي‌ناميدند و بدون فکر کردن به عواقب و نتايج کارهايشان و بدون درک قواعدي شرعي چون دفع فساد و حفظ منافع اسلام و مسلمين، مرتکب اقدامات ناروا و نابجايي مي‌شدند.
* ايشان خود را برتر از علما و پيشوايان دين مي‌پنداشتند و بر اين گمان باطل بودند که ديگر نيازي به علم و معرفت آنان ندارند و شعار سر مي‌دادند که آن بزرگان، انسان‌هايي چون آنان هستند.
* آنان، رهبران خويش را از ميان افراد نادان و کم خرد انتخاب مي‌کردند.
* دنياطلبان و منافقان، از تعصب و غيرت ديني اين افراد سوء استفاده کرده و اين به اصطلاح، قراء را با نيرنگ و فريب، در راستاي اهداف منحوس خويش به کار مي‌گرفتند.
* اين قراء، نسبت به قواعد استدلال و استنتاج و احکام و مسايل فتنه‌ها و بدعت‌ها بي‌خبر و ناآگاه بودند.[63]
 
د: حضور فعال مرتدين سابق در جامعه
اين گروه از افراد که در دوران خود حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم و خلافت ابوبکر رضي الله عنه از اسلام بر گشته و عليه کيان آن سلاح برداشته بودند هرگز نتوانستند حلاوت اين دين را بچشند و با وجودي‌که به ظاهر مسلمان بودند اما همچنان به آن تفکرات و رفتارهاي قبيله‌اي و جاهلانه پيش از اسلام پايبند ماندند. در واقع اين دسته از قبايل يا هرگز دين را به معناي درست آن نشناختند و هميشه در برابر آن موضع مي‌گرفتند و يا شناخت آنان از دين چنان بود که گمان مي‌بردند آن باورها و رفتارهاي قبيله‌اي هيچ تضادي با شريعت اسلام ندارد. اگر چه در ميان اين افراد، بودند کساني که جزو فضلا و صلحاي امت شدند اما با اين وجود، فرهنگ غالب بر اين قبايل، تطابق با اسلام نداشت.[64]
در عهد عثمان، دسته‌هايي از مرتدين پيشين توانستند نقش بسزايي در جريان وقايع و اتفاق فتنه ايفا کنند و اين به دليل نوع سياست بازي بود که عثمان برخلاف ابوبکر و عمر در قبال آنان در پيش گرفت. ابوبکر چنان عرصه را بر مرتدين سابق تنگ کرده بود که به هيچ يک از فرماندهان و کارگزاران خود اجازه نمي‌داد که از توان آن مرتدين در جهاد با دشمنان بهره برند. او خطاب به خالد بن وليد و عياض بن غنم، صراحتاً اعلام نمود که آنان حق ندارند احدي از مرتدين را در سپاه خود راه دهند تا خود ابوبکر اجازه چنين کاري را ندهد و به اين ترتيب، هيچ يک از مرتدين، در جنگ‌هاي عهد ابوبکر حضور نداشتند[65]. شعبي نيز در تأييد همين قول چنين گفته است: ابوبکر تا زمان وفاتش، در جنگ‌هايش از هيچ يک از مرتدين کمک نگرفت[66]. از همين رو تا زمان مرگ ابوبکر دسته‌اي از مرتدين که اسلامشان نيکو شده بود از روبه‌رو شدن با او شرم داشتند. به عنوان نمونه، طليحه بن خوليد، که ادعاي نبوت نموده بود، چون براي اداي مناسک حج به مکه مي‌آمد، هرگز فرصت نيافت که با ابوبکر رويارو شود[67]. در عهد عمر نيز اگر چه از ميزان اين محدوديت‌ها کاسته شد اما عمر همچنان با احتياط شديدي، با ايشان برخورد مي‌کرد. نقل مي‌کنند که در مسير حرکت سپاهيان سعد بن ابي و قاص، قيس بن مکشوح مرادي و عمرو بن معديکرب، مردم را با سخنان غراي خويش به جنگ تشويق مي‌کردند، اما همان‌طور که بيان شد، عمر با احتياط شديدي، از محدوديت‌هايي که ابوبکر در قبال مرتدين ايجاد کرده بود، کاست. به عنوان مثال، او دستور داده بود که مرتدين مي‌توانند فرماندهي تنها يکصد تن را به عهده گيرند و به همين خاطر، سعد مجبور شد قيس بن مکشوح را تنها با هفتاد نفر به تعقيب ايرانياني که در نبرد «ليله الهرير» به سپاه اسلام شبيخون زده بودند بفرستد[68]. عثمان پس از به خلافت رسيدن، سياست ابوبکر و عمر در قبال مرتدين را تغيير داده و آن محدوديت‌ها را حذف نمود. او معتقد بود که گذشت ساليان دراز از دوران جنگ‌هاي رده، مرتدين را از منجلاب آن رهايي بخشيده است. در واقع، عثمان تلاش مي‌نمود تا با دادن فرصت به مرتدين، آنان را از رأفت و رحمت اسلام، برخوردار نمايد تا بلکه درونشان اصلاح و از هر نوع کينه و نفرت نسبت به اسلام پاک شود اما متأسفانه اين کار نه تنها در مورد آنان مفيد واقع نشد بلکه عداوت و خصومت آنان بيشتر ساخته و آن سفلگان را نسبت به اسلام و مسلمين جري‌تر نمود. بيقين مصداق آنان اين بيت شاعر است که گفت:
 
و کنت و عمروا کالمسمن کلبه
 
فتخدشه انيابه و اظافره[69]
 
([با وجود خوبي‌هاي بسياري که در حق عمرو روا داشتم اما او ناسپاس بود و نسبت به من ظلم كرد] گويا مثل من و او چون فردي است که سگش را با غذا فربه نمود اما سگ، با دندان و پنجه‌هاي خود، صاحبش را مجروح مي‌کرد).
مهمترين نتيجه‌ي به کار گرفتن مرتدين در مناصب و مسئوليت‌هاي شهر کوفه اين بود که آنان ايمان مردم و ميزان اطاعت و فرمانبرداري آنان نسبت به حکومت را تغيير دادند به نحوي‌که به خاطر عدم حمايت کوفيان از عبدالرحمان بن ربيعه در جنگ با ترکان، او در آن نبرد نابرابر، کشته شد حال آنکه اين سردار بزرگ فتوحات، در عهد خليفه به چنان پيروزي‌هاي عظيمي دست يافته بود که ترکان در مورد او مي‌گفتند: او را فرشتگان ياري مي‌دهند[70]. خود اين آزادي‌هاي فعاليت مرتدين، عامل مهمي شد براي گسترش آشوب‌ها و فتنه‌ها که سرانجام به شهادت عثمان منجر گرديد. اين تأثير تا آن‌جا بود که در ميان قاتلان عثمان، مي‌توان نام افرادي از قبايل مرتد چون سودان بن حمران سکوني، قتيره بن فلان سکوني و حکيم بن جبله عبدي را مشاهده کرد.[71]
 
ه‍: يهوديان و مسيحيان
آنان پس از خروج از جزيره العرب در مناطقي چون کوفه و بصره سکني گزيدند. اينان و بالاخص، يهوديان، در طول سال‌هاي فتوحات، اوضاع و احوال مسلمانان را زير نظر داشتند و منتظر فرصتي بودند تا ضربه مهلکي را بر پيکره جامعه مسلمين وارد سازند[72] در گفتارهاي آينده، به تفصيل راجع به تحرکات يهوديان در زمينه‌چيني براي فتنه عظيمي سخن خواهيم گفت.
 
2- بروز تغييرات در ساختار فرهنگي جامعه آن روزگار
عامل مهم ديگري که در تغييرات و تحولات اجتماعي عهد عثمان بسيار تأثيرگذار بود، ساختار فرهنگي جامعه آن روز است. با ورود خيل عظيم اقوام و ملل مختلف به درون جامعه مسلمان، جريان خروشاني از فرهنگ‌ها، افکار، عقايد و نظام‌ها به درون اين جامعه سرازير شد.
وضعيت، آن‌گاه وخيم‌تر شد که اقليت فاتح، با وجود پيوندها و روابط گسترده‌اي که با ساکنان سرزمين‌هاي جديد برقرار کردند و به سکونت در کنار آنان، ازدواج با ايشان، فراگيري زبان آن مردمان، پوشيدن لباس‌هاي آن ديار و رعايت آداب و رسومشان مبادرت ورزيدند، باز نتوانستند در آن برهه از زمان، مردمان آن سرزمين‌ها را تحت تاثير فرهنگ اسلام قرار دهند و از چشمه جوشان اخلاق و تربيت والاي اين شريعت ناب، سيراب سازند[73]. قبايل باديه‌نشين عرب نيز به همين سرنوشت دچار شدند و اگر چه اسلام توانست براي مدت زماني مشخص، اين قبايل را تحت تأثير تربيت و تزکيه خود قرار دهد اما با وجود تمام اين تلاش‌ها، به دليل عدم توازن تعداد اين مردمان و تعداد محدود بزرگان مهاجرين و انصار که پرچم نهضت تربيت و تزکيه را در دست داشتند امکان تحت پوشش قرار دادن همگان ميسر نشد و به اين ترتيب، مواليان نتوانستند از آن افکار و باورهاي جاهليت دست بکشند و بر همان بينش‌ها و رفتارهاي پيشين خود ماندند. امر مسلم آن است که همگام با حرکت جهاد و نبرد با دشمنان دين، نهضت تربيت و آموزش مفاهيم و معارف قرآن و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نيز واجب است تا هيچ‌گونه خلل و تزلزلي در ميان صفوف و مسلمانان از يک طرف و از طرف ديگر شکافي ميان فاتحان و مردمان آن سرزمين‌ها پديد نيايد که در غير اين صورت صفوف مستحکم مسلمانان از هم مي‌پاشد و آن وحدت سياسي و فکري و عقيدتي از ميان مي‌رود و اين وظيفه خطير تعليم و تربيت را بايد مبلغان و معلمان آگاه و خردمند، دوشادوش مجاهدان و رزمندگان سپاه اسلام انجام دهند تا توازن ميان پيشروي‌هاي زميني و نظامي و حرکت فکري و اخلاقي برقرار شود[74]. اما همانطور که بيان شد با وجود تمام تلاش‌ها و از خود گذشتگي‌ها، به دليل اين‌كه سرعت روند فتوحات در مشرق و مغرب جهان آن روز، بسيار سريع بود به نحوي‌که در عرض چند سال سر تا سر بلاد عراق و ايران و ماوراءالنهر و هند و شامات و شمال آفريقا به تصرف مسلمانان در آمد توان محدود مبلغان و صحابه قادر نبود در ميدان تعليم و تربيت پا به پاي فتوحات جلو برود[75]. مهمترين دليل اين عدم توازن اين بود که بيشتر صحابه در ميان کارزار کشته شده و تنها جماعتي اندک شمار از ايشان به جاي مانده بودند که گرد ايشان را افرادي انگشت شمار را که علاقه‌مند به فراگيري و درک مفاهيم و معارف شريعت بودند فراگرفتند و به اين ترتيب طبقه تابعين تشکيل شد. خود اين تابعين نيز به دليل خلوص نيت و شوق شديدي که به جهاد در راه خدا داشتند در صف مقدم سپاهيان اسلام به نبرد با دشمنان مي‌پرداختند و طبيعتاً بسياري از ايشان نيز چونان صحابه به شهادت مي‌رسيدند[76]. علاوه بر اين مسأله، نبود زمان کافي جهت نهادينه کردن مفاهيم و معارف شريعت اسلام در ميان مردم، در کنار عوامل ديگر، موجب شد تا بحراني فکري و عقيدتي در جامعه ظهور پيدا نمايد که اين، خود باعث گرديد تا پايه‌ها و ارکان نظام و دولت متزلزل شوند که نتايج آن را در آشوب‌ها و فتنه‌هاي اواخر خلافت عثمان مي‌توان مشاهده نمود.[77]
 
3- ظهور نسل جديد
پس از گسترش فتوحات و انضمام سرزمين‌هاي جديدي به قلمرو دولت اسلامي، نسل نوي در جامعه به وجود آمد که از نظر اعتقادات و اخلاق با نسل صحابه کاملاً متفاوت بودند. اين نسل که آرام آرام قدرت سياسي و اجتماعي را تصاحب مي‌نمود در دنيايي غير از دنياي صحابه مي‌زيست و از خصوصيات و ويژگي‌هاي متمايزي برخوردار بود[78]. اگر مهمترين خصوصيات صحابه را، قدرت ايمان، فهم درست از معارف شريعت و تسليم بودن در برابر نظام و دولت برخاسته از دستورات قرآن و سنت دانست اين ويژگي‌ها در نسل جديد بسيار کمرنگ‌تر از نسل نخستين به چشم مي‌آمد. اين نسل جديد که در خود آرزوهاي دور و دراز بسياري را جهت به دست آوردن ثروت و مکنت مي‌پروراند، به دليل دور ماندن از تعليم و تربيت صحيح اسلامي، همچنان گرفتار تعصبات نژادي و قومي و تأثير فرهنگ‌ها و باورهاي جاهليت بود. شايد به دليل زياد بودن اين نسل و نيز سرگرم بودن فاتحان به نبردها و فتوحات، سبب شد تا فرهنگ اصيل اسلام به آنان نرسد[79]. در واقع جامعه مسلمانان، هر چه از عهد رسول صلي الله عليه و آله و سلم دورتر مي‌شدند، عوامل و زمينه‌هاي تفرقه و اختلاف در ميان ايشان، بيشتر و بيشتر مي‌شد[80] و احتمال هر نوع فتنه و آشوب، افزايش پيدا مي‌کرد.
اين نسل جديد از تفکرات و نگرش‌هايي برخوردار بود که تضاد بسيار با بينش و نگرش صحابه داشت. اينان، با ديدي ديگر به دنيا و لذائذ و نعمت‌هاي آن مي‌نگريستند که با نگرش صحابه که بر گرفته از قرآن و سنت بود تفاوت داشت. از طرف ديگر اين نسل جديد، به دليل همان دور ماندن از تعليم و تربيت صحيح و ريشه‌دار اسلامي، قادر به هضم ديدگاه و تفکرات صحابه نبود و حاضر نمي‌شد آن‌ها را بپذيرد[81] و به همين دليل افراد و گروه‌هاي منحرف و دنيا طلب اين نسل جديد، به سرعت جذب فتنه‌انگيزان و غوغا سالاران شدند.
 
4- مهيا شدن فضاي جامعه براي پذيرفتن شايعات و اکاذيب
با شناخت اين بافت ناهمگون و نامتوازن اجتماعي و فرهنگي، جاي تعجبي نيست که به دليل نبود يک هويت واحد و انسجام محکم در ميان آحاد اين جامعه، فتنه‌انگيزان و منافقان و دشمنان اسلام، بستر مناسبي را براي اشاعه افکار و نگرش‌هاي باطل خويش و نيز شايعات و جعليات گوناگون بيابند[82]. ابن تيميه نيز با تاکيد بر اين مساله، چنين مي‌گويد: در دوران ابوبکر و عمر، به اين دليل که مردم هنوز عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را به ياد داشتند و از ايمان و تقواي بيشتري برخوردار بودند و هنوز دستور رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرموده بود از خلفاي راشدين، ابوبکر، عمر، عثمان و علي که بعد از من مي‌آيند اطاعت کنيد در گوششان طنين‌انداز بود و در عين حال خلفاي مسلمين نيز در اجراي دستورات، قاطعانه‌تر عمل مي‌کردند اوضاع آرام بود و با ثبات و امت از هر نوع اختلاف و فتنه‌اي مصون ماند. اين دوران، عهد غلبه انسان‌هاي مؤمن و با اخلاص بر دنيا‌طلبان و افراد سست ايمان بود اما اين تفوق و برتري در اواخر خلافت عثمان و سر تا سر دوران علي بن ابي طالب، عکس شد و شهوت و هوا و هوس و شبهات، ايمان و يقينِ هم واليان و امرا و هم مردم را بيالود و آن اخلاص ايشان را تحت الشعاع خود قرار داد. هر چند در اين ايام، مردم و دولتمردان، خود را پايبند ايمان و اطاعت از اولوالامر مي‌دانستند اما شائبه هوي و هوس و شک و شبهات، به تدريج از ميزان اين اعتقاد و اطاعت کاسته و ايشان را به راهي پر لغزشگاه سوق داد که پس هر بوته‌اي دهان باز کرده بود[83]. اين واقعيت تلخ را مي‌توان در اين سخن اميرالمومنين علي بن ابي طالب، ديد که چون مردي از او پرسيد چرا مردم عليه ابوبکر و عمر نشوريدند اما در مورد او هر يک به راهي رفته‌اند، ايشان به او چنين پاسخي داد: ابوبکر و عمر بر افرادي چون من حکومت مي‌کردند اما من بر امثال شما حکم مي‌رانم[84]. عثمان نيز با شناخت دقيق از اوضاع و احوال جامعه آن روز، خطاب به واليان و امراي خويش چنين نوشت: هوشيار باشيد که مردم دچار تفرقه شده و به سوي پرتگاه هوي و هوس گام برداشته‌اند. بدانيد که علت اين تغييرات را نيز در سه چيز بايد جستجو نمود. ثروت و رفاه، شهوات و اميالي که شيفته آن ثروت‌ها و لذائذ شده‌اند و کينه‌ها و دشمني‌هايي که هر لحظه ممکن است طغيان کنند. بهوش باشيد که اين عوامل هر آن، احتمال دارد که مردم را به عصيان کشانند و آنان را نسبت به حکومت خويش بشورانند.[85]
 
سوم: عثمان رضي الله عنه بعد از عمر رضي الله عنه به خلافت رسيد
با روي کار آمدن عثمان، او سياست سخت‌گيرانه و شديد عمر را تغيير و سياستي ملايم‌تر و مهربانانه‌تر را در قبال مردم در پيش گرفت، او هرگز چون عمر که به شدت و دقت بسيار، نفس خود و نيز ديگر مردمان را زير ذره‌بين قرار مي‌داد و آنان را محاسبه مي‌نمود، رفتار نمي‌کرد بلکه تلاش مي‌نمود آن‌جا که حلالي حرام و حرامي حلال نشود و حق هيچ کس ضايع نگردد. تا با روش ملايم‌تر، نسبت به محاسبه و باز خواست مردم رفتار نمود و با عطوفت و رحمت با ايشان برخورد مي‌کرد. اين تفاوت تا بدان حد بود که خود عثمان راجع به روش عمر چنين گفته است: «خداوند عمر را بيامرزد، هيچ کس نمي‌تواند چونان او رفتار نمايد»[86]. هر چند در سال‌هاي نخستين خلافت عثمان، مردم از اين شرايط جديد ابراز رضايت مي‌نمودند تا آن‌جا که عثمان را مثل رافت و محبت مي‌دانستند، اما به تدريج از اين اخلاق نيکو و والاي او سوء استفاده نمودند به نحوي‌که جريان حوادث و پيشامدهاي عصر عثمان با روند رويدادهاي عهد عمر کاملاً متفاوت بود و ميزان برش دستورات و اوامر دستگاه خلافت، کاهش يافت. اين تفاوت اقتدار را مي‌توان در ماجراي باز داشت مردماني ديد که از فروش ما يملک و مستغلات خود به دولت که قصد داشت مسجد الحرام و مسجد النبي را توسعه دهد امتناع مي‌کردند، مشاهده نمود، آن‌جا که عثمان خطاب به اين افراد و در نکوهش مخالفت آنان با تصميم خليفه چنين گفت: تنها گذشت و آرامش من شما را چنين جسور و نافرمان کرده است.[87]
چون شورشيان و پوچ­‌گران، نيات شوم خود را آشکار کردند و آن فتنه بزرگ را به راه انداختند عثمان با دلايل قاطع و دندان شکن آشکارا و نزد همگان، پاسخ افتراها و انتقادات تند و نادرست آنان داد اما اين بد طينتان ناپاک، جز رسيدن به هدف خويش که همانا قتل خليفه بود. به هيچ چيز ديگري نمي‌انديشيدند و دراين شرايط است که خليفه امت، درسي ديگر به مردم تاريخ مي‌دهد که هرگز از يادها نمي‌رود. او در پاسخ درخواست اطرافيان براي سرکوب آن شورشيان کينه‌توز در کمال گذشت و رأفت چنين گفت: آنان را مورد عفو قرار مي‌دهيم و تا زماني‌که کار در خور مجازاتي را انجام نداده و کفر راعيان ننموده‌اند در برابر اعتراضاتشان صبر پيشه مي‌کنيم و به انتقادات ايشان پاسخ مي‌دهيم.[88]


 
چهارم: خروج بزرگان صحابه رضي الله عنهم از مدينه
عمر بن خطاب رضي الله عنه تا زمان وفات، مانع آن مي‌شد که بزرگان قريش و مهاجرين از حجاز خارج شوند مگر با اذن او آن‌هم به صورت محدود و مدت‌دار. چون اعتراض و گلايه ايشان به گوش عمر رسيد آنان را فراخواند و خطاب به ايشان چنين گفت: بدانيد که من از سال‌هاي نخستين اسلام با آن بوده‌ام و مي‌دانم چه مراحلي را گذرانده و به کجا رسيده است. امروز اسلام در مرحله‌اي خطرناک و حساس قرار دارد و خطر ضعف و احتمال و تفرقه و نزاع امت آن را تهديد مي‌کند. آيا قريشيان انتظار دارند که عمر درهاي بيت‌المال را به روي ايشان بگشايد تا آنان آن را تصاحب نمايند و ديگر بندگان خد را از سهم خويش محروم سازند؟. اما قريشيان بدانند که عمر زنده است و تا زماني که من خليفه هستم نمي‌گذارم يک مثقال از بيت‌المال، به ناحق از گلوي ايشان پايين برود. عمر اينجا است تا نگذارد قريشيان خود را در آتش غضب و انتقام خداوند عزوجل گرفتار سازند[89]. عمر از آن بيم داشت که بزرگان صحابه، با خروج از حجاز، در بلاد مختلف پراکنده شوند و به جمع مال و ثروت و به دست آوردن املاک و زمين مشغول گردند. نقل مي‌کنند که چون يکي از ايشان نزد عمر مي‌آيد و از او درخواست مي‌نمود تا اذن حضور در جنگ‌هاي فتوحات را به او بدهد عمر به او چنين جواب مي‌داد: تو در غزوات رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم وظيفه خود را انجام داده‌اي اما امروز صلاح تو در آن است که تو و دنيا يکديگر را نبينيد[90]. اما عثمان، سياستي برخلاف عمر در پيش گرفت و به بزرگان صحابه اجازه داد تا به ديگر نقاط عزيمت کنند. شعبي در اين رابطه چنين گفته است: با به خلافت رسيدن عثمان رضي الله عنه ، او به قريشيان و صحابه اذن داد تا به ديگر بلاد و سرزمين‌ها عزيمت کنند. با ورود آنان بدان سرزمين‌ها، مردمان بسياري گرد ايشان جمع شدند. در واقع، مردم عثمان را به خاطر آن سياست‌هاي ملايم خويش، بيشتر از عمر رضي الله عنه دوست مي‌داشتند[91]. نتيجه اين سياست آن شد که دسته‌اي از قريشيان در بلاد مختلف، ما يملک فراواني را به دست آورند و همين عامل، سبب گرديد مردمان زيادي گرد آنان جمع شوند[92]. روايت مي‌کنند که چون عثمان اذن خروج از حجاز را به قريشيان و بزرگان داد، دسته‌اي از آنان به سرزمين‌هاي دور و نزديک عزيمت نمودند. با حضور ايشان در آن سرزمين‌ها مردمان بسياري گرد ايشان را فرا گرفتند. در اين ميان آناني‌ که در اسلام از سابقه و اعتبار و منزلت بالايي برخوردار نبودند به اين بزرگان ملحق شدند و آنان را به کسب املاک و زمين‌هاي متعدد تشويق و ترغيب کردند. اين قبيل افراد چنين اعتقاد داشتند که چون اين مردان بزرگ و بنام، زمين‌ها و مايملک بسياري به دست آورند مردم آنان را بهتر خواهند شناخت و از همين رو گرد ايشان جمع مي‌شوند تا از مزاياي مال و ثروت آنان بهره‌مند شوند و اين نخستين خدشه‌اي بود که بر پيکر اسلام وارد شد و نخستين فتنه‌اي را که در ميان مردمان ظهور کرد همين مسأله مي‌دانند.[93]
 
پنجم: تعصبات جاهليت
ابن خلدون در تاريخ خويش در مورد تأثير تعصبات قبيله‌اي جاهليت چنين گفته است:
چون حکومت اسلام توانست ارکان خويش را استوار نمايد و سرزمين‌هاي بسياري را فتح کند، عرب‌هاي فاتح در مناطقي چون بصره، کوفه، شام و مصر که مرز شبه جزيره با ديگر سرزمين‌هاي به تصرف در آمده محسوب مي‌شدند سکني گزيدند. در ميان ايشان، تنها مهاجرين و انصار و ديگر صحابه و نيز قريش و مردمان حجاز بودند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نموده و به راه و روش او اقتدا مي کردند اما ديگر عرب‌ها چون قبايل بني بکر بن وائل، عبدالقيس، ربيعه، ازد، کنده، تميم، قضاعه و ديگران از اين نعمت، بي‌بهره بودند. اينان که در جنگ‌هاي فتوحات، نقش فعال ايفا نمودند نتايج آن‌را حق خود مي‌دانستند. از طرف ديگر ايشان، چون از تعليم و تربيت ژرف اسلامي و درستي برخوردار نبودند، همچنان نسبت به حقانيت رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم ، قرآن و ديگر معارف شريعت، دچار ترديد و حيرت بودند و چون حرکت خروشان فتوحات، متوقف شد و سلطه همه جانبه حکومت، جايگزين آن جنگ‌ها و لشکرکشي‌ها گرديد، اين قبايل باديه‌نشين، احساس کردند که رياست و مديريت حکومت، در انحصار مهاجرين و انصار و قريش قرار گرفته و آنان از مقام‌ها و مناصب، بي‌بهره مانده‌اند. اين احساسات و عرق جاهليت، جان‌هاي اين مردمان را از اطاعت کارگزارن حکومت باز داشت و به اين ترتيب، اولين گرايشات فتنه‌انگيز در ميان مسلمانان بروز پيدا کرد. اين رويدادها و حوادث که با دوران خلافت عثمان مصادف بود در ابتدا با انتقاد و ايراد از واليان و عدم اطاعت از آنان و درخواست عزل و برکناري ايشان آغاز شد اما به تدريج به اعترارض عليه خود عثمان و خلافت او انجاميد تا آن‌جا که صحابه مدينه از عثمان خواستند تا از مقام خويش استعفا دهد و واليان و امراي خود را بر کنار سازد. اما چون عثمان، هيأت‌هاي تحقيق و تفحصي را به بلاد مختلف فرستاد تا از حقيقت اين جريانات اطلاع حاصل نمايند روشن شد که تمام اين انتقادات و اعتراضات، تنها هياهو و جاروجنجال افراد و گروه‌هاي ستيزه‌جو و غوغا سالار مي‌باشد.[94]
 
ششم: توقف روند فتوحات
در اواخر خلافت عثمان رضي الله عنه به دليل وجود موانع انساني و طبيعي متعدد، روند فتوحات در اقصي نقاط قلمرو خلافت، متوقف شد. اين مسأله باعث بروز شايعات و اکاذيب بسياري در ميان مردم و بالاخص اعراب باديه‌نشين گرديد. آنان چنين شايع مي‌کردند که عثمان بنا به ميل و خواست خود، زمين‌هاي فتوحات را در ميان اطرافيان تقسيم نموده و ديگران را از آن‌ها محروم ساخته است[95]. اين دروغ‌ها و افتراها، تأثير شگرفي بر روحيه اعراب باديه‌نشين گذاشت که به دليل توقف جنگ‌ها و فتوحات، اوقات خود را به خوردن و خوابيدن مي‌گذراندند و يا به گوش دادن به شايعات و حرف و حديث‌هاي مربوط به عثمان و واليان او سپري مي‌کردند. عثمان، از بزرگان صحابه و واليان و امراي خود درخواست نمود که براي حل اين مسايل، راهکارهايي ارائه دهند. در اين ميان جنگ نگه دارد تا ديگر دست از اين هياهو و جاروجنجال‌هاي ناروا بکشند[96]. در واقع، تنها راه حل نيز همين بود، زيرا از اين قبيل افراد که شناخت درست و عميقي از دين نداشتند و از تزکيه و تربيت ديني و اسلامي بي‌بهره بودند انتظار هر نوع رفتار نادرست و ناپسندي را مي‌توان داشت و تنها يک تلنگر کافي بود تا اين اعراب، سر به شورش بر آورند و فتنه‌ها و آشوب‌هاي بسياري را ايجاد نمايند و عملاً نيز چنين شد و فتنه‌انگيزان و منافقان، با ترفندهاي زيرکانه، از اين خصلت ناپسند اعراب نهايت بهره‌برداري را نموده و آنان را درگير فتنه‌ها و آشوب‌هاي عظيمي ساختند.[97]
 
هفتم: برداشت نادرست از مفهوم ورع
ورع، در شريعت امري است خوب و پسنديده و آن عبارت است از امتناع از امور حلال و مباح تا از خطر هر نوع حرام و گناهي در امان ماند. در واقع، ورع عبارت مي‌باشد از اين‌كه در راه خداوند و به خاطر او از امور جائز اجتناب ورزيد. اين مسأله، مربوط به خود افراد است و نمي‌توان ديگران را بدان مجبور نمود. اما خود ورع، انواع و اقسامي دارد که خطرناک‌ترين آن‌ها ورع افراد نادان و جاهلي مي‌باشد که امري حلال و واجب را حرام مي‌کنند؛ و اين همان ورعي است که دسته‌اي از اصحاب فتنه در آن گرفتار آمدند[98]. دشمنان دين نيز با سوء استفاده از اين افراد آنان را در راستاي اهداف خويش به کار بستند. اين قبيل افراد که ورعي جاهلانه و خلاف شريعت را در پيش گرفته بودند اقدامات جائز و مطابق شريعت و يا مصلحت‌آميز عثمان را خروج از دين و سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و خلفاي پيشين مي‌دانستند. آنان چنان در اين تفکرات خود پيش رفتند که خون عثمان را مباح دانسته و در قتل او مشارکت نمودند. اين ورع خطرناک و جاهلانه را امروز نيز مي‌توان در ميان مسلماني ديد که احکام و قوانين شريعت را بر اساس اميال و تفکرات باطل خود و يا از دريچه‌ي آداب و رسوم خويش مي‌سنجند.[99]
 
هشتم: جاه طلبي‌هاي افراد
نسل دوم مسلمانان که بيشتر از فرزندان صحابه بودند خود را لايق و درخور کسب مقامات و مناصب عاليه حکومتي مي‌دانستند اما درهاي ورود به اين جايگاه را به روي خويش بسته مي‌ديدند و به همين دليل و براي به دست آوردن فرصت‌هاي مناسب، در هر جرياني که احتمال تغيير آن وضعيت را امکان‌پذير مي‌کرد مشارکت مي‌نمودند. بدون شک مطالعه و پژوهش در موضع‌گيري‌ها و فعاليت‌هاي اين نسل در حوادث مختلف، در شناخت بهتر حقايق، بسيار حائز اهميت است.[100]
 
نهم: توطئه دشمنان کينه‌توز
از همان دوران رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، منافقاني به ظاهر، اسلام آوردند که هميشه و در هر موقعيتي در پي ضربه زدن به تنه اين درخت مبارک بودند. اينان که از هوش و ذکاوت بالايي نيز برخوردار بودند تلاش مي‌کردند با شناخت نقاط ضعف امت اسلام، آن را نقطه آغازين يک فتنه و آشوب سازند و در اين راه نيز، هميشه بودند جاهلان و افراد سست ايماني که گوش به ياوه‌گويي‌ها و دروغ‌هاي آنان مي‌دادند و سخنان ايشان را باور مي‌کردند[101]. در کنار اين منافقان، به تدريج، جبهه‌ي خطرناک ديگري متشکل از يهوديان، مسيحيان و غير عرب‌هايي شکل گرفت که خصومت و کينه آنان نسبت به اسلام و حکومت آن، آشکار بود. اين گروه‌ها هميشه تلاش مي‌کردند تا از هر فرصتي براي ضربه زدن به اسلام و مسلمين سوء استفاده نمايند و در اين راه نيز از هيچ اقدامي فروگذار نبودند. بهترين اين فرصت‌ها، مواقعي بود که خليفه، يکي از واليان خود در شهرها و مناطق مهمي چون بصره، کوفه، مصر و مدينه را به دليل انجام رفتاري در خور حد و تعزير، مجازات مي‌نمود. در اين هنگام اين گروه‌ها و ديگر دشمنان، در بوق و کرنا مي‌زدند و تمام توان خود را به کار مي‌بستند تا فتنه‌ها و آشوبي به پا کنند و مشروعيت نظام خلافت را زير سؤال برند. در ميان اين گروه‌ها مردماني چونان به غوغا سالاري و فتنه‌انگيزي شهرت يافتند که هر کس با ايشان برخوردي داشت آنان را غوغاسالار، جنگ‌طلب، گرگان درنده‌‌خو[102]، سفله و پست[103]، جاهلان و ناداناني که از دين شناختي ندارند، اراذل و اوباش[104] هرج و مرج، قلمداد مي‌نمودند.[105]
آنان بد طينتاني بودند که کاملاً در اختيار شياطين روزگار قرار داشتند[106] و در جهت تأمين منافع شوم آنان گام مي‌نهادند. در اسناد و مدارک تاريخي به هنگام سخن گفتن راجع به اين شورشيان و غوغاسالاران، بارها و بارها سخني از فردي بنام عبدالله بن سبأ به ميان آمده است. اين مرد از يهوديان يمن بود که بنا به دلايلي اسلام آورد. در آن زمان، هيچ کس خطر اين مرد را احساس نمي‌کرد. او در بيشتر شهرهاي مهم قلمرو اسلامي به سياست مي‌پرداخت و در صدد بود تا مقدمات نيات شوم خويش را فراهم آورد[107].
 
دهم: نقشه‌ها و تدابير زيرکانه فتنه‌انگيزان عليه عثمان رضي الله عنه
همان‌طور که گفتيم، در اواخر عهد عثمان، اوضاع و احوال جامعه به گونه­اي بود که مردم پذيراي هر نوع افترا و دروغي بودند. فتنه‌انگيزان و غوغاسالاران نيز که در ابتدا به بهانه‌ي امر به معروف و نهي از منکر، واليان و امراي دستگاه خلافت را مورد انتقادات شديد و گاه اتهامات ناروا قرار داده بودند به تدريج نوک پيکان حملات ناجوانمردانه خود را به سوي شخص خليفه مسلمين گرفته و به او افترا و دروغ مي‌بستند. مهمترين انتقادات و اتهاماتي که متوجه خليفه بود مي‌توان در پنج حوزه زير خلاصه و طبقه‌بندي نمود:
1-      اقداماتي که عثمان، پيش از به خلافت رسيدن انجام داده بود، مانند عدم حضور در تعدادي از غزوات و موقعيت‌هاي حساسي چون حديبيه.
2-      سياست‌هاي مالي عثمان، چون شيوه پرداخت دستمزدها.
3-      سياست‌هاي اداري او چون به کار گماشتن خويشان و نزديکان و نيز شيوه او در انتصاب واليان و امرا.
4-      اجتهادات و فتاواي او در خصوص قصر نماز چهار رکعت، توسعه مسجد الحرام و مسجد النبي و تدوين مصحف واحد قرآن.
5-      نوع رفتار او با صحابه‌اي چون عمار، ابوذر و ابن مسعود[108]
در مورد هر يک از مسايل فوق، در جاي خود سخني گفتيم و تنها حقيقت رابطه عثمان و عمار مي‌ماند که آن‌را در فرصتي مناسب تبين خواهيم نمود. با وجودي که موج اتهامات دروغين عليه عثمان و عملکرد او، چه در دوران حيات آن حضرت و چه در لابه‌لاي روايات و اخبار، بسيار زياد و همه جانبه بود اما هرگز تا بدان حد نرسيد که مرگ او را توجيه نمايد.
تمام روايات و اخباري که از افراد مجهول وبا اسناد ضعيف نقل شده‌اند و در منابع کتب تاريخي چون تاريخ طبري ثبت گرديده‌اند حقايق و واقعيات تاريخ خلفا و پيشوايان دين، به خصوص جريان فتنه‌ها و اختلافات را چنان در هاله‌اي از ابهام فرو برده‌اند که درک درست از آن تاريخ را بس دشوار مي‌نماياند. در واقع اين جعل روايات، در راستاي اهداف غاليان و منحرفان از دين قرار دارد که تلاش دارند چهره درخشان صحابه را مشوه و زشت نشان دهند. عثمان نيز با درک اين فتنه و زمينه‌هاي بروز آن، در نامه خود خطاب به امرا و واليان، رفاه و وفور نعمت، رواج و تبعيت از هوي و هوس و وجود کينه و نفرت در ميان مردم را مهمترين عوامل گرايش آنان به شر و فتنه مي‌داند. ابن عربي نيز در مورد اين نوع روايت‌ها چنين مي‌گويد: مؤرخان با استناد به روايت دروغ‌پردازان بيان مي‌کنند که عثمان در دوران خلافت خود، دچار ظلم‌ها و کارهاي زشت شد؛ اما بايد دانست که سند و متن تمام اين سخنان، باطل و نادرست مي‌باشند.
ابن تيميه در تبيين اين مسأله چنين مي‌گويد: ما، بعد از نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ، هيچ کس را معصوم نمي‌دانيم؛ همه‌ي خلفا و غير ايشان، ممکن است مرتکب اشتباه و گناه شوند؛ اما بايد دانست که آنان مي‌توانند از گناهان خود توبه کنند و يا با انجام کارهاي نيک و پسند، اشتباهات گذشته خود را جبران کنند. از طرف ديگر، خداوند متعال با مصائب و دردهاي متعدد و نيز موارد ديگري که بر سر مردمان نازل مي‌کند، گناهان و بدي‌هاي آنان را پاک مي‌گرداند.
حال اگر در قضيه عثمان همه‌ي اين شايعات را نيز بپذيريم و او را ستمکار و گناه‌کار تصور کنيم، مگر نه اين است که او از نخستين مسلمانان و پيشگامان اسلام بود که در بسياري از ميادين کارزار حضور يافت، مگر نه اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را به خاطر مصيبتي که بر او نازل خواهد شد به بهشت بشارت داد و مگر همو نبود که در ملأ عام از تمامي کارهايي که انجام نداده بود و يا به او نسبت مي‌دادند اظهار توبه و استغفار نمود، همانا او در برابر آن فتنه بزرگ صبر پيشه نمود تا سرانجام مظلومانه جان به جان آفرين تسليم نمود و اين، خود، بزرگ‌ترين کفاره گناهان و اشتباهات اوست.
 
يازدهم: به کارگيري وسايل و روش‌هاي مختلف براي تحريک مردم
مهمترين اين شيوه‌ها و ابزارها عبارت بودند از: اشاعه شايعات و رواج آن در ميان مردم، مناظره و مجادله با خليفه در مقابل ديدگان مردم، تهمت زدن به واليان و امرا، جعل نامه اعتراض‌آميز عليه عثمان و انتساب آن به بزرگاني چون عائشهل، طلحه رضي الله عنه ، زبير رضي الله عنه و علي رضي الله عنه ، اعلام اين مطلب که علي در امر خلافت، شايسته‌تر از عثمان است و اين‌كه او جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بعد از وفات او مي‌باشد، تشکيل و سازماندهي دسته و گروه‌هاي متعدد در سرزمين‌هاي مهم کوفه، بصره و مصر و اعزام چهار کاروان از هر يک از مناطق مذکور به مدينه و رواج اين شايعه که اين کاروان‌ها تنها بنا به دعوت صحابه به مدينه آمده‌اند. در کنار اين شيوه‌ و ابزارها، غوغاسالاران شعارهايي چون گفتن تکبير را وضع نمودند و در ميان مردم چنين وانمود مي‌کردند که آنان تنها به خاطر اقامه امر به معروف و نهي از معروف، مبارزه با ظلم و ستم، درخواست عزل و تغيير واليان به شهر مدينه آمده‌اند. هر چند که اين درخواست، بعدها به درخواست عزل خود عثمان از مقام خلافت منجر شد. شورشيان چنان پا را فراتر نهادند که خواهان مجازات و مرگ خليفه شدند و چون خبر حرکت مردمان ديگر سرزمين‌هاي بلاد اسلامي به آنان رسيد که براي ياري و کمک خليفه به جانب مدينه روانه شده بودند، تنها راه نجات خود را در ترور و قتل عثمان ديدند که توانستند به اين نيت شوم خود دست يابند[109].
 
دوازدهم: تاثير سبئيت بر روند ماجراي فتنه
 
1- سبئيت ميان حقيقت و خيال
علماي قديم بر اين واقعيت اجماع نظر داشته‌اند که شخصيتي بنام عبدالله بن سبأ وجود داشته است و در اين ميان تنها تعدادي از معاصرين در وجود او شک نموده‌اند. دليل اين تعداد از افراد اين است که شخصيت عبدالله بن سبأ، زاييده ذهن فردي بنام سيف بن عمر تميمي مي‌باشد که خود او از نظر علماي حديث، چندان مورد اعتماد و اطمينان نمي‌باشد. اما بايد دانست که در تاريخي چون آثار ابن عساکر، بارها و بارها از عبدالله بن سبأ نام برده شده است بدون اين‌كه در هيچ يک از اين روايات و اخبار نامي از سيف بن عمر ذکر شود و خود شيخ ناصر الدين آلباني نيز صحت سند تعدادي از روايات را تأييد نموده است. از طرف ديگر، در خود کتاب‌هاي رجال و حديث شيعه، به کرّات، از عبدالله بن سبأ نام برده مي‌شود بدون اين‌كه اثري از سيف بن عمر را در اين روايات و اخبار ديد.
همانطور که بيان شد تعدادي از محققان معاصر در وجود شخصيتي بنام عبدالله بن سبأ[110] تشکيک ايجاد نمود و آن را بدون هيچ دليل و برهاني محکم، زاييده توهمات مؤرخان دانسته‌اند. غالب اين دسته از محققان يا شيعه هستند و يا خاورشناس مي‌باشند که بايد افراد غرب زده را نيز بدانان افزود. اين در کمال پررويي و بي‌شرمي است، و در حالي وجود اين شخصيت را انکار مي‌کنند که زندگينامه و اقدامات او در کتب تاريخ به ثبت رسيده، راويان بسياري کارها و اقدامات او را نقل کرده و مؤرخان، محدثان، نويسندگان کتابهاي تاريخ، فرق، ملل و نحل، طبقات، انساب و ادبيات که در مورد سبئيت صحبت کرده‌اند بر وجود اين شخصيت تأکيد کرده‌اند. از طرف ديگر نام اين شخصيت هم در کتب اهل سنت موجود است و هم در کتاب شيعه، بنابراين نمي‌توان ماجراي فتنه قتل عثمان و نقش عبدالله بن سبأ در آن جريان را تنها به روايات تاريخ طبري و سيف بن عمر تميمي محدود بدانيم، بلکه اخبار و رواياتي که در رابطه با اين شخصيت هستند در لابه‌لاي کتاب‌هاي تاريخ اسلام و تاريخ فرق و نحل وجود دارند و تاريخ طبري تنها به اين دليل از ديگر کتاب‌ها به اين مساله شهرت يافته که بيشتر از ديگران به تفصيل و بسط آن پرداخته است. بنابراين، انکار بدون دليل و برهان قاطع اين حوادث و اتفاقات، در واقع زير سؤال بردن همه رويدادهاي آن برهه از زمان و تخريب شخصيت بدون دليل راويان و مؤرخان و علما و نيز وارونه نشان دادن حقايق تاريخ است[111]. در اين‌جا به ذکر چندي از کتاب‌هاي اهل سنت اشاره مي‌کنيم که مي‌توان نام عبدالله بن سبأ را در آن‌ها يافت:
-                    اعشي همدان[112] (در 83 ه‍( در شعري که پس از فرار از کوفه به بصره در هجو مختار ثقفي و ياران او سروده است از سبئيت نام مي‌برد:
 
شهدت عليکم انکم سبئيه
 
و اني بکم يا شرطه الکفر عارف[113]
 
(شهادت مي‌دهم که شما از سبئيان هستيد که اي گروه کافران من شما را خوب مي‌شناسم).
همچنين ابن حبيب[114] (د245 ه‍( ابن سبأ را فرزند يک زن حبشي مي‌داند[115] و ابو عاصم خشيش بن اصدم (د253) در کتاب «الاستقامه» نقل مي‌کند که علي بن ابي‌طالب دسته‌اي از ياران ابن سبأ را سوزانيد حافظ (د255) نيز من جمله افراديست که در مورد عبدالله بن سبأ صحبت کرده است[116].
قضيه سوزاندن دسته‌اي زنادقه در دوران خلافت علي بن ابي طالب رضي الله عنه مسأله‌اي است که روايات صحيحي در کتب صحاح، سنن و مسانيد آن را تاييد مي‌کنند[117]. خود لفظ زندقه، کلمه‌اي است که با نام عبدالله بن سبأ پيوندي عميق يافته است. ابن تيميه در اين رابطه مي‌گويد: منشأ رفض (لعن و تکفير صحابه) و بنيان‌گذار آن، زنديق مشهور، عبدالله بن سبأ مي‌باشد[118]. ذهبي نيز عبدالله بن سبأ را از غاليان زندقه و فردي گمراه و منحرف از دين مي‌داند[119]. ابن حجر نيز او را از غاليان زندقه مي‌پندارد و بيان مي‌دارد که ابن سبأ را ياران و پيرواني بود که به سبئيت شهرت داشتند. اينان بر اين باور غلط بودند که علي بن ابي طالب از مقام الوهيت برخوردار است. علي نيز در دوران خلافت خود تعدادي از اين گمراهان را سوزانيد[120]. همچنين نام عبدالله بن سبأ را مي‌توان در ميان کتب جرح و تعديل محدثان يافت. به عنوان مثال، ابن حبان [د354 ه‍( در مورد محمد بن سائب کلبي (د146 ه‍( چنين مي‌گويد: او از سبئيان بود که اعتقاد داشتند علي بن ابي طالب نمرده است و پيش از فرا رسيدن روز قيامت به دنيا باز خواهد گشت[121]. در ميان کتب انساب نيز مي‌توان به وضوح انتساب سبئيت به خود عبدالله بن سبأ را يافت. به عنوان نمونه، عبدالکريم بن محمد سمعاني (د562 ه‍( در کتاب الأنساب[122] خود به اين قضيه اشاره نموده است. نيز ابن عساکر (د571 ه‍( ‌در مورد عبدالله بن سبأ چنين مي‌گويد: عبدالله بن سبأ از رافضيان غالي بود که سبئيت را بدو منتسب مي‌سازند. او از يهوديان يمن بود که بعدها به دين اسلام گرويد[123]. نکته مهم در آثار ابن عساکر اين است که سيف بن عمر تميمي، تنها منابع ابن عساکر در مورد اخبار ابن سبأ نمي‌باشد و او روايات ديگري را از ساير راويان نقل مي‌کند[124]. ابن تيميه (د 728 ه‍( در اين خصوص معتقد است که رافضيه را منافقان زنديق ايجاد نمودند و عبدالله بن سبأ نيز خود زندقه را بنيان نهاد. او در شأن علي بن ابي طالب رضي الله عنه راه مبالغه را در پيش گرفت و چنين وانمود مي‌کرد که علي بن ابي طالب براساس قرآن و سفارش نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم امام و جانشين پس از اوست. همچنين ابن سبأ ادعا مي‌کرد که علي از مقام عصمت برخوردار مي‌باشد[125]. شاطبي (د 79 ه‍( نيز در خصوص سبئيت چنين معتقد است: سبئيت، بدعتي است که باور دارد در کنار «الله» تبارک و تعالي، الهي ديگر موجود مي‌باشد[126]. در کتاب «خطط» مقريزي (د 845 ه‍( نيز آمده است که عبدالله بن سبأ در دوران خلافت علي بن ابي طالب چنين تبليغ مي‌کرد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيش از وفات، علي را وصي و جانشين خود اعلام نمودند. همچنين ابن سبأ مسايل رجعت و بازگشت مجدد به دنيا و پيش از وقوع قيامت و نيز تناسخ را به علي بن ابي طالب نسبت مي‌داد.[127]
در مورد کتب شيعي که از ابن سبأ ياد کرده‌اند مي‌توان موارد زير را ذکر نمود: کشي در کتاب رجال خود به نقل از محمد بن قولويه روايت مي‌کند که سعد بن عبدالله از يعقوب بن يزيد و او از محمد بن عيسي و او از علي بن مهزيار و او از فضاله بن ايوب و او نيز از أبان بن عثمان نقل مي‌کند که أبو عبدالله گفت: خداوند عبدالله بن سبأ را لعن و نفرين کند که ادعاي ربوبيت اميرالمؤمنين مي‌کرد. امير المؤمنين بنده‌اي بود فرمانبردار حق تعالي. هر که بر ما دروغي بندد خداوند او را به آتش دوزخ گرفتار آورد. مردماني هستند که در شأن ما سخناني ناروا مي‌گويند که ما خود را از ايشان و سخنان نادرست آنان مبرا مي‌دانيم[128]. لازم به ذکر است که سند اين روايت صحيح و درست مي‌باشد[129]. قمي نيز در کتاب «الخصال» خود همين خبر را البته با ذکر سندي ديگري نقل مي‌کند. مؤلف «روضات الجنات» نيز در اين کتاب بيان مي‌کند که عبدالله بن سبأ به خاطر دروغ و تزويري که در شأن علي بن ابي طالب به کار بست و نيز تأويلاتي که در رابطه با آن حضرت جعل نمود مورد لعن و نفرين امامان مذهب قرار دارد[130]. دکتر سليمان بن حمد عوده در کتاب خود «عبدالله بن سبأ و اثره في احداث الفتنه في صدر الاسلام» روايت‌هاي بسياري را در رابطه با عبدالله بن سبأ از کتب و منابع شيعي استخراج کرده است که در واقع هر کس را که بخواهد بدون دليل و برهان و يا از روي منابع ضعيف، وجود اين شخصيت را انکار نمايد، محکوم مي‌کند[131]. در واقع، شخصيت عبدالله بن سبأ، هم در منابع سني و هم در منابع شيعي، شخصيتي است حقيقي و واقعي، از طرف ديگر، خاورشناساني چون يوليس فلهاوزن[132]، فان فولتن[133]، ديلافيدا[134]، گولدزيهر[135]، رينولد نيکلسون[136] و دوايت رونلدسن[137] نيز بر وجود چنين شخصيتي در صدر اسلام تاکيد نموده‌اند، ‌هر چند در اين ميان، معدودي از خاورشناسان مانند کيتاني، برنارد لوئيس[138] و فريد لندر[139] وجود عبدالله بن سبأ را مورد شک قرار داده‌اند اما به دليل تزلزل دلايل و شيوه‌هاي آنان در نگارش تاريخ اسلام، چندان به ديدگاه اين قبيل افراد اعتنايي نمي‌توان کرد.
هر کس در منابع و کتب شيعي و سني، چه قديم و چه متأخر، نظري بيافکند مي‌بيند وجود عبدالله بن سبأ در سرتاسر اين کتاب‌ها اعم از کتب عقايد، حديث، رجال، أنساب و ادبيات، به عنوان شخصيتي حقيقي و واقعي به ثبت رسيده و محققان و پژوهش‌گران بسياري در اين مسأله هيچ گونه شکي به خود راه نداده‌اند. واضح است که مستشرقين نخستين افرادي بودند که در وجود شخصيت عبدالله بن سبأ تشکيک ايجاد کردند که بعدها محققان شيعه و اعرابي که شيفته نظريات خاورشناسان بودند، ديدگاه آنان را در اين زمينه پذيرفتند. اما هر پژوهش‌گري که در مورد دلايل اين قبيل افراد تحقيق نمايد مي‌بيند که تنها دليل ايشان در انکار شخصيت ابن سبأ ايجاد شک و سپس بيان حدس و گمان و فرضيات در اين رابطه مي‌باشد[140]. پيشنهاد مي‌شود جهت مطالعه بيشتر در زمينه منابع سني، شيعي و نيز آثار خاورشناسان در مورد عبدالله بن سبأ به کتاب «تحقيق مواقف الصحابه في الفتنه في صدر الاسلام» نوشته دکتر سليمان بن حمد عوده مراجعه شود تا اطلاعات عميق‌تر و مبسوطي در اختيار محققان قرار گيرد.
 
2- نقش عبدالله بن سبأ در ماجراي فتنه
همانطور که در مباحث پيشين بيان شد در اواخر خلافت عثمان رضي الله عنه اوضاع و احوال بلاد اسلامي به سرعت در حال تغيير و دگرگوني بود. يهوديان نيز که زمزمه‌هاي فتنه و اختلاف را مي‌شنيدند دست به کار شدند و با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از عوامل و زمينه‌هاي اين فتنه، منتظر فرصتي بودند تا زهر خود را به پيکره اسلام وارد کنند. از جمله‌ي اين يهوديان، عبدالله بن سبأ بود. نکته‌اي که در اين ميان بايد در نظر داشت اين است که از يک طرف، نبايد نقش او را چنان برجسته نمود که همه‌ي حوادث و رويدادهاي فتنه را از او بدانيم و از ديگر سو نبايد نقش او در جريانات فتنه را آن‌چنان­ کوچک شمرد که گاه در وجود او شک نمود. اما بايد دانست که اين مرد، جزو خطرناک‌ترين و برجسته‌ترين افرادي بود که توانست با سوء استفاده از فضاي موجود آن روزگار و عواملي ديگر، تأثيري بس شگرف در روند اتفاقات آن ايام به جا گذارد. او توانست با نشر باورها و افکار باطلي که از ذهن بيمار خود جعل کرده بود بدان هدف شوم و منحوس خود که همانا ايجاد تفرقه و اختلاف ميان امت اسلام بود نائل آيد[141]. در واقع، روش کار او بدين صورت بود که آن افکار و باورهاي غلط و نادرست خود را براساس مسايلي درست بنيان مي‌گذاشت و به اين ترتيب توانست افراد نادان، افراط‌گرا و يا دنياپرستان را گرد خود جمع کند. همچنين او در اين روند، از روشي بغرنج و پيچيده سود مي‌برد و با تأويلات دور و باطل از حقايق دين، افکار نادرست خود را به ديگران عرضه مي‌داشت. به عنوان مثال، او با استناد به اين آيه:
{ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ (85)}القصص: 85
(همان كسي كه (تبليغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قيامت) برمي‌گرداند (و ميان تو و تكذيب‌كنندگانت داوري مي‌نمايد و به مقام محمود و بهشت موعودت مي‌رساند).
چنين استنباط کرد که طبق اين آيه، امکان بازگشت محمد صلي الله عليه و آله و سلم به دنيا بيشتر است تا امکان بازگشت عيسيu به دنيا[142]. يا او ادعاي مي‌کرد که علي رضي الله عنه وصي و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. به اعتقاد ابن سبأ، هر پيامبري را وصي و جانشين بوده است و چون علي رضي الله عنه هميشه همراه و همگام نبي خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده، بنابراين بايد او را جانشين نبي اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دانست[143]. چون اين قضيه در ميان پيروان او جا افتاد، او گام بعدي را برداشت و آن اين بود که اعلام نمايد صحابه در حق علي رضي الله عنه ستم روا داشته و او را از حق خلافت محروم کرده‌اند. سپس در گام‌هاي بعدي ادعا کرد که عثمان خلافت را به ناحق غصب نموده، پس بايد مسلمانان قيام کنند و با اقامه امر به معروف و نهي از منکر و بازخواست و محاسبه امر او و واليان عثمان، حقايق را به مردم نشان داده و آنان را در اين قيام، با خود همراه ساخت[144]. او در اين مرحله، با تمام افرادي که از افکار فاسد و باطل او تأثير پذيرفته بودند، به طور مخفيانه، مکاتبه مي‌کرد و آنان نيز مردم را به آن عقايد باطل خويش فرا مي‌خواندند. اين افراد تا آن‌جا پيش رفتند که در طول مکاتباتي که با هم داشتند تلاش مي‌کردند اشتباهات و عيوب واليان و امراي سرزمين خود را به هم بازگو کنند و به اين ترتيب، بتوانند همه‌ي مسلمانان را دچار شک و ترديد نسبت به لياقت دستگاه خلافت عثمان نمايند. اما اينان، بدون ترديد در وراي اين گفته‌ها و ادعاهاي مهم، هدفي ديگر را در سر مي‌پروراندند.
به اين ترتيب، شيوه پليد اما زيرکانه ابن سبأ بر ما آشکار مي‌شود؛ او از يک طرف، چنان وانمود مي‌کند که گويا ميان دو صحابي جليل القدر، بر سر قدرت و حکومت، خصومت و اختلافي بزرگ وجود دارد که در اين ميان، علي رضي الله عنه مظلوم است و عثمان رضي الله عنه غاصب و ستمکار و از ديگر سو تلاش مي‌کند تا مردمان، بالاخص مردم کوفه را تحريک نمايد و عليه واليان و امراي عثمان رضي الله عنه بشوراند. او در اين برنامه شوم، از اعراب باديه‌نشين، نهايت استفاده را مي‌برد. او نه تنها توانست اعراب زاهد و مؤمن اما نادان و کم خرد را به بهانه امر به معروف و نهي از منکر با خود همراه سازد، بلکه موفق شد تا اعراب دنياپرست و جاه طلب را متقاعد سازد که عثمان رضي الله عنه در مسايل مختلفي نسبت به آنان ظلم روا مي‌دارد. مثلاً چنين شايع مي‌کرد که عثمان به شدت به خويشاوندان خود تمايل دارد به نحوي‌که اموال­ بيت­المال مسلمين را در اختيار آنان قرار داده است و چنين تبليغ مي‌کرد که عثمان منافع حاصل از زمين‌ها و مايملک حکومت را حق خود مي‌داند. در کنار اشاعه اين دروغ‌ها و تهمت‌ها، او به پيروان خود دستور داد تا با نوشتن نامه‌هاي اعتراض‌آميز از وضعيت موجود و ارسال آن‌ها براي هم، چنان فضا را مسموم کنند که مردم واقعاً در اين مورد دچار شک و ترديد شوند و باور کنند که اوضاع و احوال مملکت به شدت وخيم مي‌باشد و در اين ميان، اين سبئيان بودند که سود مي‌بردند، زيرا اگر مردم اسير اين تبليغات مي‌شدند اولين گام‌هاي فتنه و آشوب برداشته مي‌شد و سبئيان مي‌توانستند به اهداف شوم خود که همانا کاشتن بذر نامبارک نفاق و تفرقه بود در ميان امت اسلام بکارند[145]. عثمان رضي الله عنه نيز که زمزمه اين فتنه ويران‌گر را احساس مي‌نمود، خطاب به امت چنين گفت: به خداوند سوگند که مي‌بينيم چرخ‌هاي آسياب فتنه و آشوب به گردش در آمده‌اند. آرزو مي‌کنم که بميرم اما آب به اين آسياب منحوس نريزم.[146]
اما ابن سبأ، براي انجام نقشه‌هاي پليد خود، بنا به دلايلي مختلف، مصر را برگزيد. او در آن‌جا قيام خود را سازماندهي کرد و مردم را تشويق نمود تا به جانب مدينه حرکت کنند. او ادعاي باطل ظلم عثمان به علي و غصب خلافت از جانب او را اساس اين حرکت مخرب خود قرار داد[147]. در کنار اين تهمت ناروا، او به جعل نامه‌هايي پرداخت که در آن‌ها از زبان بزرگان صحابه، مردم تشويق مي‌شوند تا به مدينه بيايند. اما چون مردم فريب خورده قدم به مدينه گذاشتند ديدند که هيچ يک از صحابه از آنان استقبال ننمود و خود را از حقيقت آن نامه‌ها مبرا اعلام کردند[148]. از طرف ديگر، عثمان به گفتگو و مناظره با آنان مي‌پرداخت و حقايق را بر آنان آشکار مي‌نمود. ذهبي بر اين باور است که عبدالله بن سبأ عامل آشوب و بلوا در مصر بود و همو بود که بذر کينه و نفرت نسبت به واليان و امراي عثمان را در دل مردم کاشت و سپس مردم را عليه خود عثمان رضي الله عنه به عصيان و شورش واداشت[149]. اما بايد دانست که ابن سبأ اين سلسله کارها و اقدامات را به کمک شبکه‌اي از منافقان و توطئه‌گران انجام داد و با نيرنگ‌ها و دسيسه‌هاي بسيار توانست اعراب و مؤمنان متحجر و کم خرد را با خود همراه سازد و در راستاي تحقق نقشه‌هاي خود به کار گيرد. ابن کثير در اين رابطه معتقد است که وجود شخصيتي بنام ابن سبأ و حضور او در مصر و عقايد باطلي که او در ميان مردم رواج مي‌داد از مهمترين عوامل شورش مردم عليه عثمان رضي الله عنه بود تا آن‌جا که اين مرد شرور و فتنه‌انگيز توانست مردمان بسياري را در مصر فريب دهد و با خود همراه سازد.[150]
تمامي علما و مؤرخان بنام امت بر اين مسأله اتفاق نظر دارند که شخصيتي بنام عبدالله بن سبأ در ميان مسلمانان ظهور کرد و توانست با نشر افکار و عقايد خود در بين آنان، ايشان را از دين راستين و اطاعت امام عصر خويش منحرف ساخته و بذر تفرقه و اختلاف را در ميان آنان بکارد. در اين ميان، آشوب طلبان و افراد فرصت طلب نيز گرد او جمع آمدند و فرقه سبئيت را شکل دادند که خود، از مهمترين عوامل قتل امام عصر امت بود، به طور خلاصه، آنچه از مطالعه در مورد اين فرقه گمراه مي‌توان فهيمد اين است که آنان کاملاً منظم و سازمان يافته عمل مي‌کردند و دليل اين ادعا مهارت و قدرت آنان در تفهيم و تبليغ عقايد و افکار خود به ديگران است. همچنين آنان توانستند به طور وسيعي، دامنه فعاليت خود را به سرتاسر بلاد اسلامي و شهرهاي مهمي چون بصره، کوفه و سرزمين مصر گسترش دهند و با سوء استفاده از تعصباب قبيله‌اي اعراب باديه‌نشين و حس عدم تمکين آنان در برابر حکومت و نيز استفاده از احساسات و خواسته‌هاي بردگان و غير عرب‌هاي نو مسلمان، توانستند آتش فتنه و آشوب و تفرقه و جنگ را در ميان پيكر اسلام شعله‌ور سازند[151].
 


[1]- حلية الأولياء (9/114)، عون المعبود (12/274).
[2]- أحداث و احاديث فتنة الهرج، عبدالعزيز دخان، 79.
[3]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، 80.
[4]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، 81.
[5]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، 81.
[6]- محمد بن سائب کلبي (د146 ه‍(که بنا به قول ابن حبان از سبئيان بود. ايشان معتقد بودند که علي نمرده است و به دنيا باز خواهد گشت. ميزان الاعتدال (3/558)، الجرح و التعديل، ابن ابي حاتم (7/270).
[7]- لوط بن يحيي بن سعيد بن مخنف أزدي (د157 ه‍(از مرد کوفه بود و بنا به قول ابن عدي از رافضيان و جاعلان روايت محسوب مي‌شد.
[8]- نصربن مزاحم بن سيار منقري کوفي (د.212 ه‍(که بنا به قول ذهبي از رافضيان بود و جاعل حديث و به همين دليل، او را تازيانه زدند. ميزان الإعتدال (4/253).
[9]- أصول مذهب الشيعة الإمامية، ناصر (3/1457).
[10]- أصول مذهب الشيعة الإمامية (3/1458).
[11]- أصول مذهب الشيعة الإمامية (3/1459).
[12]- همان (3/1459).
[13]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، 82.
[14]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، 82.
[15]- همان، 83.
[16]- منهاج السنة (3/192).
[17]- سير أعلام النبلاء (10/92).
[18]- أحداث أحاديث فتنة الهرج، ص 84.
[19]- همان، ص 83.
[20]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، ص 85.
[21]- همان، ص 68.
[22]- الوحدة الإسلامية، محمد ابوزهرة، ص137.
[23]- همان، ص136-137.
[24]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، ص 69.
[25]- احداث و احاديث فتنة الهرج، ص 70.
[26]- همان، 70.
[27]- همان، 70.
[28]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، ص345.
[29]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج، ص346-348.
[30]- همان، ص348.
[31]- همان، ص348.
[32]- همان، ص348.
[33]- أحداث و احاديث فتنة الهرج، ص348.
[34]- طبقات ابن سعد (1/39-47) و البداية و النهاية (7/144-149).
[35]- مجموع الفتاوي (13/20).
[36]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،100.
[37]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،101.
[38]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،102.
[39]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،102.
[40]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،102.
[41]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،102.
[42]- کيف نکتب التاريخ الإسلامي،100.
[43]- أحداث و أحاديث فتنة الهرج،559.
[44]- همان،565.
[45]- همان،565.
[46]- تاريخ طبري (5/245).
[47]- البداية و النهاية (7/224).
[48]- تاريخ طبري (5/415).
[49]- همان (5/416).
[50]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/361).
[51]- الوثائق السياسة في العهد النبوي و الخلافة الراشدة،392.
[52]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/362).
[53]- همان.
[54]- همان.
[55]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة،379.
[56]- همان،380.
[57]- همان،380.
[58]- همان،380.
[59]- دراسات في الأهواء و الفرق و البوع، ناصر العقل،161
[60]- دراسات في الاهواء و الفرق و البدع،380.
[61]- دراسات في الاهواء و الفرق و الفتن،161.
[62]- همان،381.
[63]- همان163.
[64]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة،381.
[65]- عبدا.... بن سبأ و أثره في أحداث الفتنة،155.
[66]- البداية و النهاية (6/347).
[67]- التاريخ الإسلامي (9/59).
[68]- تاريخ طبري (4/382).
[69]- عبدالله بن سبأ و أثره في أحداث الفتنة،157.
[70]- تاريخ طبري (5/146).
[71]- عبدالله بن سبأ و أثره في أحداث الفتنة،157.
[72]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة،381.
[73]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة،381.
[74]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/358).
[75]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/358).
[76]- اليمن في صدر الإسلام،334.
[77]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/359).
[78]- الدولة الأموية، يوسف العش،132.
[79]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/356).
[80]- ذوالنورين عثمان بن عفان، مال الله، 99.
[81]- الدولة الأموية، يوسف العش،133.
[82]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة،382.
[83]- مجموع الفتاوي ابن تيميه (28/148-149).
[84]- مقدمه ابن خلدون،189.
[85]- التمهيد و البيان، 64.
[86]- تاريخ طبري (5/418).
[87]- تاريخ طبري (5/250).
[88]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/364).
[89]- تاريخ طبري (5/413).
[90]- تاريخ طبري (5/414).
[91]- تاريخ طبري (5/414).
[92]- تاريخ طبري (5/414).
[93]- تاريخ طبري (5/414).
[94]- تاريخ ابن خلدون (2/477).
[95]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/344).
[96]- تاريخ طبري (2/340).
[97]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/353).
[98]- الأساس في السنة (4/1476).
[99]- احداث و احاديث فتنة الهرج،517.
[100]- الأساس في السنة (4/1676).
[101]- الأساس في السنة (4/1676).
[102]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[103]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[104]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[105]- طبقات ابن سعد (3/71).
[106]- تاريخ طبري (5/327).
[107]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص394.
[108]- همان، ص400.
[109]- عبدالله بن سبأ، ملقب به ابن السوداء، از يهوديان صنعاء بود که پس از مسلمان شدن در دوران خلافت عثمان، به فعاليت‌هاي وسيعي در شام و عراق مصر دست زد و توانست افکار مخربي را در ميان مسلمانان اشاعه دهد و آنان را از دين راستين منحرف ساخته و ميان ايشان تفرقه افکند. تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/284).
[110]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/70).
[111]- عبدالرحمن بن عبدالله بن حارث از شعرا، فقها، قراء و فضلاتي بنام دوران خويش بود و چون شب کور بود و از قبيله همدان با اعش همدان شهره شد. او در سال (83 ه‍(به قتل رسيد.
[112]- ديوان اعشي همدان، ص148.
[113]- محمد بن حبيب بن اميه هاشمي از علماي انساب، اخبار، لغت و شعر بود. تاريخ بغداد (2/277).
[114]- المحبر، ابن حبيب، ص308.
[115]- تذکرة الحفاظ، ذهبي (2/551)، شذرات الذهب (2/129).
[116]- البيان و التبين (3/81).
[117]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/290).
[118]- مجموع الفتاوي (28/483).
[119]- ميزان الإعتدال (2/426).
[120]- لسان الميزان (3/290).
[121]- المجروحين (2/253).
[122]- الأنساب (7/24).
[123]- تاريخ دمشق (9/328).
[124]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/298).
[125]- مجموع الفتاوي (4/435).
[126]- الاعتصام (2/197).
[127]- المواعظوا الاعتبار (2/256).
[128]- رجال الکشي (1/324).
[129]- عبدالله بن سبأ الحقيقة المجهول، محمد علي المعلم، ص30.
[130]- عبدالله بن سبأ، سليمان العودة ص 62.
[131]- عبدالله بن سبأ، سليمان العودة ص 62.
[132]- الخوارج و الشيعة، يوليوس فلهاوزنف ص170.
[133]- السيادة العربية و الشيعة و الإسرائيليات، فان فولتن، ص 80.
[134]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/312).
[135]- العقيدة و الشريعة الإسلامية، گولدزيهر، ص229.
[136]- تاريخ الادب العربي في الجاهلية و صدرالإسلام، ص235.
[137]- عقيدة الشيعة، ص58.
[138]- أصول الإسماعيلية، ص 86.
[139]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/312).
[140]- همان.
[141]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/312).
[142]- تاريخ طبري (5/347).
[143]- همان (5/347).
[144]- تاريخ طبري (5/348).
[145]- الدولة الأموية، يوسف العش، ص 68.
[146]- تاريخ طبري (5/350).
[147]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنه (1/330)، تاريخ طبري (5/348).
[148]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/330)، تاريخ طبري (5/365).
[149]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/338).
[150]- البداية و النهاية (7/167-168).
[151]- تحقيق مواقف الصحابة في الفتنة (1/339).




به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

عن حصين بن عبد الرحمن، عن ميمون، قال: «أربع لا تكلم فيهن: علي وعثمان والقدر والنجوم». از حصین بن عبدالرحمن روایت شده که میمون بن مهران فرمود: «چهار چیز هستند که نباید در مورد آنها (زیاد) تکلم (و سخن پراکنی) کرد (زیرا ممکن است به ناحق گویی و بیراهه برسد): علی رضی الله عنه، و عثمان رضی الله عنه، و قضاء و قدر، و نجوم (یکی از ابزارهای سحر و کهانت)». "حلية الأولياء وطبقات الأصفياء" حافظ أبو نعيم اصفهاني.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 8144
دیروز : 5614
بازدید کل: 8798303

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010