|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>سعيد بن عاص
شماره مقاله : 2741 تعداد مشاهده : 309 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
سعيد بن عاص
او سعيد بن عاص بن هشام بن اميه بن عبد شمس بن عبد مناف بن قصي بود[1]. ابو حاتم بيان ميدارد که سعيد، رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک کرده است. او پس از وليد بن عقبه، به ولايت کوفه منصوب شد. گويند سعيد از فصيحترين مردان قريش بود و به همين دليل عثمان او را مأمور نمود تا در تدوين مصحف واحد، مشارکت داشته باشد. انس بن مالک رضي الله عنه روايت ميکند که عثمان رضي الله عنه به زيد بن ثابت، عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالرحمن بن حارث بن هشام دستور داد تا از صحيفههاي ابوبکر رونوشت بردارند و سپس از آن رونوشت، چندين نسخه فراهم آورند. عثمان به ابن زبير، سعيد و عبدالرحمن گفته بود که چون با زيد در قرائت کلمهاي از قرآن دچار اختلاف شديد، گويش خود را که همانا گويش قريش بود، ارجحيت دهند.[2] نقل است که تلفظ سعيد بسيار به تلفظ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزديک بود و به همين دليل قرائت سعيد در تدوين مصحف، مبني قرار گرفت، او نه سال آخر حيات مبارک رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را درک نمود، پدرش در بدر، به دست تواناي علي بن ابي طالب به هلاکت رسيده بود.[3] نقل ميکنند که روزي عمر او را مورد آزمايش قرار داد و به او گفت: سعيد! بدان که من پدر تو را نکشتم بلکه دائي خود، عاص بن هشام را به قتل رساندم، سعيد در جواب او گفت: بر فرض اينكه تو او را کشته باشي، حق داشتهاي که او را به قتل رساني، زيرا که او جانب باطل را گرفته بود، عمر از اين جواب او به شگفت آمد، سعيد در طول دوران حکومتش بر کوفه توانست منطقه بزرگ طبرستان را فتح نمايد و خود را به گرگان برساند. در اين نبردها، چند تن از صحابه، از جمله حذيفه بن يمان رضي الله عنه همراه او حضور داشتند.[4] سخاوت و کرم او چنان بود که گويند چون فردي از او درخواست پول ميکرد و نزد او آن مقدار پول نبود، دست نوشتهاي به او ميداد تا بتواند آن مبلغ را بعداً از او دريافت نمايد.[5] سعيد که خدايش از او خشنود باد، به حفظ وحدت ميان مسلمانان بسيار معتقد بود و از هر نوع فتنه و آشوب، به شدت اجتناب ميکرد. پس از انتصاب به ولايت کوفه و پس از فتوحات ارزشمندي که در آن مقام بدان نائل آمد، چون از سفر مدينه باز ميگشت، ميديد که غوغاسالاران و هوچيگران ناپاک، بار ديگر مردمان نادان کوفه را فريب داده و آنان را عليه او شورانيدهاند و چون شورشيان مانع ورود او به شهر شدند، به مدينه بازگشت و همانجا باقي ماند. آن شورشيان نابکار و ستمکار که عليه سعيد قيام کردند، در شهادت ناجوانمردانه عثمان نيز دخيل بودند و به اين ترتيب موفق شدند بذر نامبارک فتنه و آشوب را براي هميشه در ميان امّت اسلام افشا كنند. سعيد پس از شهادت عثمان در جريانات مشکوک جمل و صفّين دخالتي ننمود اما در عين حال أصحاب جمل را فراخواند تا عليه علي خروج نکنند.[6] اين بود سيره مردي کريم و سخاوتمند، نيکوکار، مرد جهاد که در فصاحت خود بسيار به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شباهت داشت. او بود که اين مصحف قرآن را بر زيد قرائت مينمود. حال بياييم و بنگريم که دروغپردازان تاريخ در کنار اين مناقب برجسته، صفاتي نازيبا را به ناحق و بدون هيچ سند محکمي به او منتسب کردهاند، آيا ميتوان صفات متناقضي چون سخاوت و بخل، انسانيت و توحّش، علم و جهل و جهاد و فرار از ميادين جنگ را در فرد کامل، جمع نمود؟! هرگز اين حالت، در يک انسان سالم و کامل امکانپذير نيست.[7] راويان باز بدون استناد به مدارکي محکم، نقل ميکنند که چون سعيد به ولايت کوفه منصوب شد و عزم آنجا نمود، مواليان و غلامان آن شهر، اين رجز را ميخواندند: يا ويلنا قد عزل الوليد و جاءنا مجوعا سعيد ينقض في الصاع و لا يزيد[8] (واي برما که وليد از ولايت عزل شد و سعيد به جاي او منصوب شد. او مردي بخيل و خسيس است که از سهم مردم در بيتالمال کم ميکند و آنان را به تنگنا و فقر دچار خواهد نمود). بدون شک اين رجز، مجعول است و ساخته و پرداخته ذهن سازندگان دروغگوي آن است[9]. اگر خوب دقت کنيم، موالي که همانا أسراي جنگ هستند، اين شعر را در سال30 بعد از هجرت ميسرودند و در آن سالها، مواليان هنوز به مهارت در زبان عربي دست نيافته بودند چه برسد به سرودن شعر. از طرف ديگر چطور ميتوان سعيد بن عاص را که در کرم و سخاوت شهرهي عام و خاص بود به بخل و خست متهم نمود، اگر مردم و شعرا، وليد را به خاطر سخاوتش مدح ميکردند، سعيد، خود در جود و سخا ضربالمثل بود.[10] فرزدق، شاعر بزرگ و بنام عصر امويان، در مدح جود و کرم سعيد چنين سروده است: تري الغر الجحاجح من قريش اذا ما الامر في الحدثان عالا قيماً ينظرون الي سعيد کانهم يرون به هلالا[11] (در هنگام بلايا و مصائب، سخاوت و کرم قريشيان را بايد ديد که در جود و کرمشان ميان ديگر بخششها سرآمد هستند. اما آنان خود نيز در برابر عظمت کرم و سخاوت سعيد، که چون ماهي است در ميان ستارگان قريش، به احترام ميايستند). حال بايد اين پرسش را مطرح نمود که پيش از رسيدن سعيد به کوفه و اجراي سياستهاي خود در آن شهر، مواليان چگونه از شيوه حکومت او که پيشتر ولايت هيچ جاي ديگر را به عهده نداشت، آگاه بودند و به مذمّت و نکوهش حکومت او ميپرداختند؟! نکته جالب اينجاست که راويان قضيه، سعيد بن عاص را در رواياتي کاملاً متناقض با هم نقل کردهاند. آنان نوشتهاند: پس از اينكه عثمان، سعيد را به ولايت کوفه برگزيد، او شيوهاي عادلانه را در حکومت خويش در پيش گرفت، پس از ورود او به کوفه، مواليان در مورد حکومت او اين رجز را ميخواندند.[12] چگونه ممکن است فردي عادل و دادگر باشد و در عين حال مواليان او را به بخل و خست توصيف نمايند؟! در زمان حکومت او، همه در رفاه بودند و اين ثمره همان عدل و داد حکومت سعيد بود.[13] خداوند مؤرّخان پيشين را بيامرزد که به دليل حسن ظن به خرد و انصاف خوانندگان خود، تمامي روايات و لو متناقض را گردآوري نموده و در آثار خود ثبت ميکردند، آنان تصور مينمودند که خوانندگان در تمام ادوار، قدرت تشخيص راست و دروغ را دارند و ميتوانند حق و باطل را از هم تميز دهند. آنان در علّت جمعآوري تمامي آن روايات، بيان ميداشتند که قصد آن داشتهاند تا مردم معاصر را از جريانات و شايعات با خبر سازند اما افسوس که نميدانستند آيندگان آنان، گرد أباطيل و أکاذيب آن روايات جمع ميآيند و خود را در گرداب توهمات روايات آنها گرفتار ميکنند.[14] همان راويان نقل کردهاند هنگامي که سعيد به ولايت کوفه رسيد هنوز جواني مرفّه و بيتجربه بود و چون به مسجد کوفه وارد شد تا براي مردم خطبه خواند، به اطرافيان دستور داد تا منبر را بشويند و تميز کنند. بر منبر نيز چون لب به سخن گشود چنين گفت: اين سرزمين، از آن جوانان قريش است. مردم با شنيدن اين کلام، از او نزد عثمان شکايت کردند.[15] اما بايد دانست که اين روايت کاملاً نادرست است و هيچ سند محکم و معتبري ندارد. سعيد بن عاص همان است که در کنار سپاهيان اسلام به جهاد با دشمنان ميپرداخت و به فتوحات ارزندهاي دست يافت. هرگز او آنچناني نبود که راويان دروغپرداز از او ترسيم کردهاند از سوي ديگر، ابن سعد، اين سخن را از زبان مالک بن حارث اشتر نقل ميکند که چون همراه ياران خود مانع ورود سعيد به کوفه شدند، به آنان چنين گفت: سعيد بن عاص خيال ميکند که بينالنهرين، سرزمين جوانان قريش است، اين سرزمين، زادگاه شما است که ماحصل نبردهاي شما و پدرانتان در اينجا ميباشد.[16] به يقين مالک بن حارث اشتر که مؤسس اين فتنه و آشوب بود، بعدها از رؤساي شورشياني شد که خانه عثمان را محاصره نموده و سپس او را به قتل رساندند. به اين ترتيب، جعل اين دروغها، آن هم از طرف اين افراد هيچ جاي تعجبي ندارد، آنان به هر حيله و ترفندي دست ميزدند تا مردمان را عليه واليان خود بشورانند. در واقع اين جمله، از دهان کساني خارج شده است که به خاطر درک ناقص و نابخردانه خود و نيز تعصّبات قبيلهاي، چون ميديدند بيشتر واليان از ميان قريشيان انتخاب ميشوند، به اين نتيجه نادرست رسيدند که قريشيان قصد تسلط و سيطره بر ديگر قبايل عرب را دارند و به همين دليل عليه آنان دست به شورش ميزدند.[17] امام ذهبي در توصيف سعيد بن عاص چنين ميگويد: او اميري بود شريف و بزرگمنش، سخاوتمند، مورد ستايش همگان، صبور و با گذشت، با وقار، خردمند و دور انديش و لايق و شايسته حکومتداري.[18] در جواب سخنان افرادي که ادعا ميکنند شورش کوفيان، خود، دليلي است بر اقدامات نادرست سعيد در قبال مردم[19] و به همين دليل در خصوص انتصاب سعيد به ولايت و حکومت کوفه، بر عثمان ايراد ميگيرند، بايد گفت: که شورش مردم کوفه عليه سعيد، نميتواند دليلي بر گناهکار بودن او باشد. هر کس در مورد مردم کوفه و نوع برخورد آنان با حاکمان خويش مطالعه نموده باشد ميداند که اين مردم، به خاطر کوچکترين مسايل، از واليان خود شکايت ميکردند و بلافاصله خواستار عزل او ميشدند. تا آنجا که عمر بن خطاب، در رابطه با شکايات و گلايههاي پي در پي و نادرست کوفيان، از دست آنان لب به شکايت گشود و چنين گفت: مردم کوفه مرا به تنگ آوردهاند، از دست هيچ کس رضايت ندارند و همهي امرا نيز از دست آنان کلافه شدهاند، نه خود درست ميشوند و نه کسي را ميتوان يافت که بتواند بر آنان حکومت کند.[20] در روايتي نيز آمده است که عمر در توصيف آنان چنين گفت: مردم کوفه مرا خسته کردهاند، اگر اميري نرمخو و مردمدار را نزد آنان ميفرستم، از اخلاق او سوءاستفاده کرده و حکومت را از اختيار او خارج ميکنند و اگر اميري سختگير و قاطع به حکومت آن شهر برگزينم، از او شکايت کرده و لب به اعتراض ميگشايند.[21] نيز نقل ميکنند که عمر به خاطر رفتارها و برخوردهاي تحريکآميز کوفيان، دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل چنين درخواست نمود: خداوندا! اين مردم کارها را بر من آشفته کردهاند، پس تو نيز کارهايشان را بر آنان آشفته گردان.[22] سعيد مردي بود خردمند و فرزانه از او نقل ميکنند که گفت: همنشين مرا بر من سه حق است: چون نزد من آمد، با او رفتاري خوب و شايسته خواهم داشت، اگردر کنار من نشست، جاي او را تنگ نخواهم نمود و چون با من به سخن درآمد، روي خود را به سوي او نمايم. نيز به فرزندش چنين گفت: فرزندم! پيش از آنکه نيازمندي از تو چيزي درخواست کند، تو حاجت او را برآورده ساز که اين قرضي است از جانب تو به خداوند. (او آن را در روز جزا به تو پس خواهد داد) اي فرزندم! چون نيازمندي نزد تو آيد، اما از شدت خجالت، صورتش قرمز شود و يا چون نزد تو آيد، مطمئن نباشد که تو از او استقبال مينمايي و نياز او را برطرف ميکني يا نه، بدان که در آن صورت اگر تمام اموالت را به او بدهي نميتواني باز جبران آن رنجي را کني که فرد نيازمند هنگام بيان درخواست خود، به آن گرفتار شده است. همچنين گفت: با مردان بزرگمنش و صاحب اعتبار مزاح نکن که نفرت و خشم آنان نسبت به تو را به ارمغان ميآورد و با مردمان سبک سر و پست به مزاح سخن مگو که تو را نزد آنان کوچک و حقير ميکند. گويند در هنگام امارت کوفه، زني عابد و پرهيزکار نزد سعيد آمد. او نيز از آن زن به گرمي استقبال کرد و در حق او نيکي فراوان نمود. آن زن نيز به او گفت: خداوند تو را محتاج افراد پست نکند، خداوندا! حاجت نيازمندان را به دست مردان کريم و بزرگوار برطرف کن و چون مردي کريم و بزرگوار، نعمت و ثروت خويش را از دست داد، سعيد را واسطه گردان تا بار ديگر ثروت و شرافت خود را به دست آورد. گويند چون در بستر مرگ افتاد، فرزندان خود را فراخواند و نصايحي به آنان گفت که از جملهي آنها اين عبارت بود: با مرگ من دوستان و اطرافيانم، احساس نکنند که ديگر، فرزندان من يار و ياور آنان نيستند. همانطور که من به آنان کمک ميکردم و آنان را از نعمتهايي که خداوند عزوجل به من عطا فرموده، بهرهمند ميکرد، شما نيز چونان من با ايشان رفتار نماييد و پيش از اينكه از شما درخواستي بکنند، نياز آنان را بر آورده سازيد، زيرا چون مرد بخواهد نياز خود را بازگو کند، از ترس اينكه مبادا طرد شده و جواب منفي بشنود، جوارح و اندام او به لرزه در آيند و رنگ رخسارش تغيير کند. بدانيد رنج مردي که نياز و مشکلش، خواب شب را از او ميستاند، بزرگتر و سختتر از سخاوتي است که شما در حق او انجام ميدهيد. مؤرخان تاريخ وفات سعيد را بين سالهاي57-58-59 بعد از هجرت دانستهاند.[23]
[1]- البداية و النهاية (8/7). [2]- صحيح بخاري، کتاب فضائل القرآن (حديث4987). [3]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/211). [4]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/211). [5]- الإصابه، زندگينامه3268. [6]- طبقات ابن سعد (5/34). [7]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [8]- تاريخ طبري (5/279). [9]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [10]- المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/212). [11]- البداية و النهاية (8/88). [12]- تاريخ طبري (5/279). [13]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [14]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [15]- طبقات ابن سعد (5/32) و المدينة النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/213). [16]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/214). [17]- المدينة و النبوية، فجر الإسلام و العصر الراشدي (2/214). [18]- سير اعلام النبلاء (3/447). [19]- تاريخ طبري (5/279). [20]- المعرفة و التاريخ، الفسوي (2/754). [21]- تحقيق مواقف الصحابه في الفتنة (1/423). [22]- المنهاج، ابن تيميه (3/188). [23]- صحيح بخاري، کتاب فضائل القرآن (حديث4986).
به نقل از: ترجمه شناخت سيره عثمان بن عفّان رضي الله عنه، تأليف: دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|