Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند:
« أقربُ ما يَكونُ العبْدُ مِن ربِّهِ وَهَو ساجد، فَأَكثِرُوا الدُّعاءَ » (روايت مسلم)
"حالتي که بنده به پروردگارش نزديکتر است، حالت سجده است، پس در آن زياد دعا کنید".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > فتح شوشتر

شماره مقاله : 2755              تعداد مشاهده : 276             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

فتح شوشتر


در شوشتر سپاه نعمان بن مقرن و سهل بن عدي به هم پيوستند و به دستور اميرالمؤمنين فرماندهي هر دو سپاه را ، ابو سبره بن ابي رهم به عهده گرفت. گفتني است که‌ اميرالمؤمنين، ابوموسي اشعري را نيز به‌ ياري ابوسبره‌ فرستاد و همگي به‌ فرمان وي درآمدند. سپاه اسلام شهر شوشتر را در محاصره‌ي خويش در آورد و اين محاصره، چند ماه طول کشيد و در طي آن مدت هشتاد بار با هم روبرو شدند و قهرمانان هر دو طرف براي جنگ تن به‌ تن بيرون مي‌آمدند، تا اينکه‌ علاوه‌ بر آنان که‌ در ميدان نبرد کشته‌ شده‌ بودند، صد نفر مبارز ديگر نيز از ميان آن‌ها صحنه‌ي زندگي را خالي کردند. پهلوانان مسلمانان بصره‌ عبارت بودند از: براء بن مالک، مجزأة بن ثور، کعب بن سور، ابوتميمه. و پهلوانان اهل کوفه‌ عبارت بودند از: حبيب بن قره‌، ربعي بن عامر و عامر بن عبدالله‌ اسود.[1]
 بعد از آخرين مبار‌زا‌ت تن به‌ تن مسلمانان و دشمنانشان، جنگ سختي پديد آمد و مسلمانان رو به‌ براء بن مالک فرياد برآوردند که‌ اي براء! شما را به‌ خدا سوگند مي‌دهيم که‌ آنان را شکست بده‌. براء گفت: خداوندا! آنان را شکست بده‌ و مرا به‌ شهادت برسان.
از اين‌رو مسلمانان بجنگيدند و دشمنانشان را شکست دادند تا اينکه‌ آن‌ها را وارد خندقهايشان کردند، سپس بر آن‌ها وارد شدند، و بعد از اينکه‌ عرصه‌ را بر پارسيان تنگ نمودند و آن‌ها را به‌ شدت در محاصره‌ قرار دادند تا اين که دو نفر از افراد دشمن خود را تسليم مسلمانان کردند و راه نفوذ به داخل قلعه را که از آن‌جا آب شهر تأمين مي‌شد به مسلمانان نشان دادند. آن‌گاه جوانمرداناني از اهل کوفه و بصره شب هنگام به آب زدند و به درون قلعه رفتند و پس از درگير شدن با نگهبانان و متفرق ساختن آنان، دروازه‌هاي قلعه را گشودن و سپاه اسلام تکبير گويان وارد شهر شد.[2]
گفتني است که‌ در اين نبرد براء بن مالک و مجزأة بن ثور به‌ وسيله‌ي تير هرمزان به‌ شهادت رسيدند، اما شهادت آن‌ها بعد از پيروزي مسلمانان وقوع افتاد که‌ هرمزان به‌ قلعه‌ پناه جست و مسلماناني که‌ از تونل آب بيرون آمده‌ بودند، او را محاصره‌ کردند، اما هرمزان خطاب به‌ آنان گفت: چه‌ مي‌خواهيد؟ خود مي‌دانيد که‌ هم من و هم شما در تنگنا قرار گرفته‌ايم، بدانيد که‌ اينک حدود صد تير به‌ همراه دارم، و به‌ خدا سوگند تا اين تيرها را در دست داشته‌ باشم نمي‌توانيد به‌ من دست يابيد، پس چه‌ اسير خوبي هستم اگر صد نفر از شما را به‌ قتل رسانده‌ باشم. مسلمانان گفتند: چه‌ مي‌خواهيد؟ گفت: اينکه‌ با شما صلح نمايم و عمر را به‌ عنوان داور ميان خود و شما قرار دهيم. مسلمانان آن‌را پذيرفتند و پس از دستگير کردنش او را به‌ سوي عمر فرستادند.
مسلمانان پس از پايان جنگ، تمامي غنايم و محصولات شهر را جمع کردند و چهار پنجم آن‌را تقسيم کردند که‌ هر اسب سواري سه‌ هزار درهم و هر پياده‌اي يک هزار درهم به‌ دست آوردند.[3]
جنگ شوشتر حاوي درس و اندزهايي مي‌باشد از جمله‌:
 
1- دنيا و آن‌چه‌ در آن است از نظر من، نمازي نمي‌ارزد
انس بن مالک برادر براء مي‌گويد: قبل از طلوع فجر قلعه‌ي شوشتر را محاصره‌ کرديم و جنگ به‌ شدتي در گرفت و نتوانستيم که‌ نماز را برپا داريم تا اينکه‌ آفتاب بالا رفت و همراه ابوموسي اشعري نماز را برگزار کرديم، پس خداوند فتح را مهيا نمود و پيروز شديم، انس بن مالک انصاري گفت: اين نماز را در برابر دنيا و آن‌چه‌ در آن است، عوض نخواهم کرد.
 
2- براء بن مالک به‌ مدال شرف دست مي‌يابد
پيامبر رضي الله عنه  بر سينه‌ي براء بن مالک مدالي از مدالهاي شرف را آويزان مي‌کند، آن‌گاه که‌ مي‌گويد:
(كم من أشعث أغبر ذي طِمْرين لا يُؤبَه له، لو أقسم على الله لأبرَّه، منهم البراء بن مالك[4]).
 «چه‌ بسا کساني داراي موهايي ژوليده‌ و جامه‌هايي کهنه‌ هستند که‌ کسي بدان‌ها توجه‌ نمي‌کند، اما اگر سوگندي ياد نمايد، خداوند سوگند او را به‌ جايي آورده‌ است. يکي از آن‌ها براء بن مالک است».
با توجه‌ به‌ همين فرموده‌ي پيامبر رضي الله عنه  اصحاب مي‌دانستند که‌ براء کسي است که‌ خداوند دعاي او را مستجاب قرار مي‌دهد، از اين‌رو در اين نبرد از او خواستند که‌ خدا را بخواند تا دشمن را شکست دهد. گفتني است که‌ براء با وجود اينکه‌ از تعريف پيامبر رضي الله عنه  اطلاع يافته‌ بود، اما هرگز غرور به‌ وي دست نداد و تکبر نورزيد، بلکه‌ همانند مردي متواضع مي‌زيست و با سخت‌ترين رويدادها روبرو مي‌شد و بزرگترين نتايج را به‌ دست مي‌آورد، بدون اينکه‌ فرمانروا و يا فرمانده‌ باشد، و هنگامي که‌ مسلمانان از او درخواست دعا مي‌کنند، خود را از آن‌چه‌ آرزوي هر مسلماني است، به‌ غفلت نمي‌اندازد و از خدا شهادت را طلب مي‌نمايد، خداوند نيز بعد از پيروزي مسلمانان شهادت را نسيب وي قرار مي‌دهد.[5]
 
3- داستان رويارويي عمر رضي الله عنه  با هرمزان
ابوسبره‌ بن ابي‌رهم فرمانده‌ي مسلمانان در اين جنگها هيئتي را خدمت اميرالمؤمنين فرستاد و هرمزان را نيز به‌ همراه آنان گسيل داد، اين هيئت هرمزان را در همان لباس زينت و زينت آلاتي که‌ قبلا داشت به‌ مدينه‌ بردند که‌ پوشاک زربافت در برج و تاج طلايي مزين به‌ ياقوت بر سر و بازوبندها و قبه‌هاي طلا و زينت آلات، چشمها را خيره‌ مي‌کرد بمنزل فاروق رفتند، در منزل نبود، گفتند: براي پذيرايي از هيئتي به‌ مسجد رفته‌ است. وقتي به‌ مسجد رفتند ديدند بعد از رفتن هيئت کلاهش را بالش کرده‌ و در حالي که‌ تازيانه‌اش را در دست دارد خوابيده‌ است، و منتظر شدند تا از خواب برمي‌خيزد. هرمزان گفت: آيا او عمر است ؟ گفتند بلي. گفت: مگر گارد محافظ و دربان و نگهبان ندارد ؟ گفتند: خير. گفت: پس او پيغمبر است. گفتند: خير ولي رفتار پيامبران دارد. اميرالمؤمنين از سروصداي آنان بيدار شد و هنگامي که چشمش به تاج و لباسهاي زربافت و ابريشمي هرمزان افتاد پرسيد او هرمزان است؟ گفتند: بلي. گفت: به خدا پناه مي‌برم از آتش افروز، خدا را شکر که توسط اسلام، بيني او و همنوعانش را به خاک ماليد. و رو به مسلمانان کرد و گفت: اي مسلمانان! به دين و آيين پيغمبرتان پايبند باشيد و دنيا شما را فريب ندهد. آن‌ها گفتند: اين حاکم اهواز است با او سخن بگو. عمر رضي الله عنه  گفت: در اين زيور آلات با او سخن نمي‌گويم. آن‌گاه تاج و لباسهاي زربافت او را بيرون آوردند و لباس ساده به تنش کردند. عمر رضي الله عنه  گفت: هان اي هرمزان! چگونه يافتي فرجام خيانت و عاقبت امر خدا را؟ هرمزان گفت: وقتي ما هر دو گروه در جاهليت به سر مي‌برديم ما بر شما پيروز بوديم و از روزي که شما با خدا شديد بر ما پيروز گشتيد. عمر رضي الله عنه  گفت: علت پيروزي شما در جاهليت بر ما، اتحاد شما و پراکندگي ما بود. سپس عمر رضي الله عنه  گفت: براي عهد شکني‌هايت عذر و بهانه‌اي داري؟ هرمزان گفت: مي‌ترسم که قبل از اين که لب به سخن بگشايم، مرا به قتل برسانيد. عمر رضي الله عنه  گفت: نترس. آن‌گاه آب خواست، برايش در ظرفي خشن آب آوردند. گفت: اگر از تشنگي جان بدهم نمي‌توانم در اين کاسه‌ آب بخورم. سپس در ظرفي که مي‌پسنديد آب آوردند. گفت: مي‌ترسم در حال خوردن آب مرا به قتل برسانيد. عمر رضي الله عنه  گفت: تا آب نخورده‌اي کسي با تو کاري ندارد. آن‌گاه آب را بر زمين ريخت و گفت: تشنه نيستم فقط مي‌خواستم امان بگيرم. عمر رضي الله عنه  گفت: من تو را به قتل مي‌رسانم. گفت : تو به من امان دادي. عمر رضي الله عنه  گفت: من چنين کاري نکردم. انس  رضي الله عنه  گفت: اي اميرالمؤمنين او از شما امان گرفت. عمر رضي الله عنه  گفت: من چگونه قاتل براء بن مالک و مجزاء را امان مي‌دهم؟ و رو به هرمزان کرد وگفت: به خدا مرا فريب دادي ولي رهايت نمي‌کنم مگر مسلمان شوي. آن‌گاه هرمزان مسلمان شد و بعدها مورد توجه‌ فاروق واقع شد و حقوقي هم براي او تعيين گرديد.[6]
 


([1]) التاريخ الإسلامي (11/202)
([2]) التاريخ الإسلامي (11/204)
([3]) تاريخ الطبري (5/63، 64)
([4]) سنن الترمذي، ك المنافب (5/ 650) رقم 3854.
([5]) التاريخ الإسلامي (11/204)
[6] تاريخ طبري (5/66)


 
از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

قال غالب القطان: رأيت مالك بن دينار في المنام، فكأنه قاعد في مسجده الذي كان يجلس فيه، عليه قبطيتان وهو يقول: بأصبعيه هكذا: «صنفان من الناس لا تجالسوهما فإن مجالستهما مفسدة لقلب كل مسلم: صاحب بدعة قد غلا فيها، وصاحب دنيا مترف فيها». الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی. غالب قطان گفت: مالک بن دینار را در خواب دیدم که در مسجد نشسته بود و می فرمود: «دو دسته از مردم هستند که هرگز با آنها منشین، زیرا که همنشینی با آنها قلب هر مسلمانی را فاسد می کنند: یکی کسی که اهل بدعت است و در آن غلو کرده، و دیگری کسی که اهل دنیا است که در آن خوش گذاران است».

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9708
دیروز : 5614
بازدید کل: 8799867

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010