|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
ادبیات>اشخاص>ابو العتاهیه
شماره مقاله : 276 تعداد مشاهده : 488 تاریخ افزودن مقاله : 25/5/1388
|
ابو اسحق اسمعیل بن قاسم معروف به ابو العتاهیه رحمه الله تعالی شاعرخوش قریحه در تاریخ سنهي 130 (هـ .ق) در عین تمر نزدیک انبار عراق از پدری غیرعرب بدنیا آمد. هنگامی که به سن بلوغ رسید با پدرش در دکان کوچکی از شهر کوفه به کوزه فروشی اشتغال ورزيد. ابو العتاهیه پس از آنکه در شاعری شهرت پیدا کرد از کوفه به بغداد رفته و با خلفاء محشور و از ثروت و نعمت آنها برخوردار گرديد. ابو العتاهیه از حیث مذهب هر صبح و شامی در مذهبی بسر میبرد ولی عنآخره لطف خداوند متعال شامل حال او شده به زهد و عبادت شاغل، دیگر جز در مورد زهد و ورع شعر نمیگفت. آثار ابو العتاهیه را فاضل دانشمند استاد ترجانیزاده در تاريخ ادبیات عرب چنین مینويسد که تمام اشعار او بما نرسیده و آنچه در دست است بیشتر در زهد و منظومههای مختلفه در غزل و مدح و رثاء و وصف و حکمت و امثال میباشند. اینگونه اشعار ابو العتاهیه را امام ابی عمرو یوسف بن عبدالله قرطبی متوفای ٤٢٣ هجری در قرن پنجم هجری جمع نموده و سایر اشعارش درکتب ادبی قدیم و در مخطوطات متنوعه پراکنده بودند، تا آلاب لویس شيخو آنها را گرد آورده و بنام «الانوار الزاهیه فی دیوان ابی العتاهیه» و آن را طبع و منتشر ساخت. خلاصة کلام ابو العتاهیه شاعری فصیح وبلیغ و طبع روان و اشعارش دارای محسنات لفظی و معنوی میباشند. ابو العتاهیه به تاریخ 210 (هـ .ق) وفات كرد.
دهخدا آرد:
بوالعتاهیه . [ اَ بُل ْ ع َ ی َ ] (اِخ ) ابواسحاق اسماعیل بن قاسم بن سویدبن کیسان العنزی بالولاء العینی . معروف به ابی العتاهیه ٔ شاعر مشهور. مولد او به عین التمر شهرکی به حجاز نزدیک مدینه است و بعضی گفته اند از اعمال سقی الفرات . و یاقوت حموی در کتاب المشترک گوید: از عین التمرنزدیک انبار است . منشاء او کوفه و مسکن وی بغداد بود. وی سفال فروشی داشت و بمحبت عتبه کنیزک مهدي مشهور بود و بیشتر تغزلات وی راجع بدان زن است . ابوالعباس مبرد در کامل آرد1 که ابوالعتاهیه هر سال به مهدی بنوروز و مهرجان از معمولات خویش هدیه فرستادی ، باری سفالینه ای بحضرت خلیفه ارسال داشت و در آن جامه نرم ببوی خوش کرده و در حواشی آن این دو بیت نگاشته : نفسی بشئی من الدنیا معلقة اﷲ و القائم المهدی یکفیها انی لایاس منها ثم یطمعنی فیها احتقارک بالدنیا و ما فیها. و مراد او از شی ٔ دنیا عتبه ٔ جاریه بود. خلیفه عتبه را بدو فرستادن خواست کنیزک زاری کرد و گفت ای امیر مومنان آزرم و نیکو بندگی من فراموش کردی و مرا بمردی زشت روی کوزه گر که نان از طریق شعر بدست آرد فرستی و خلیفه بر او ببخشید و گفت سفالینه ٔ وی را از نقدینه انباشته بوی دهند او به کتاب گفت قصد خلیفه انباشتن به دینار بود گفتند ما ندانیم آنرا به دراهم پرکنیم و اگر خلیفه صریح بگفت بزر بدل سازیم و این اختلاف یکسال بکشید. عتبه گفت اگر این عاشق در عشق خویش دروغزن نبود یکسال در کار تبدیل درهم بدینار نمی گذاشت و مرا فراموش نمی کرد. و او را مدایحی است در حق خلیفه و عمروبن العلا و از مولدین و در طبقه بشار و ابی نواس است . و در زهد نیز وی را اشعار بسیار است و در سال 211 یا 213 هَ . ق . به بغداد درگذشت و گور او بنهر عیسی رویاروی قنطرةالزیاتین است . رجوع به ابن خلکان و رجوع به تاریخ بیهقی ص 238 و حاشیه ٔ آن شود.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|