|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > حقوق خدا و حق فرماندهان و سربازان در نامههای عمر رضي الله عنه
شماره مقاله : 2767 تعداد مشاهده : 305 تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389
|
حقوق خدا و حق فرماندهان و سربازان در نامههای عمر رضي الله عنه - حقوق خدا عمرفاروق رضي الله عنه در نامههايش فرماندهان و سربازان خود را به رعايت حقوق خدا فرا ميخواند که مهمترين آنها عبارت بودند از: 1ـ استقامت در مقابل دشمن خداوند ميفرمايد:{ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (200)}آل عمران: 200 «اي کساني که ايمان آوردهايد، شکيبايي ورزيد و استقامت و پايداري کنيد و مراقبت به عمل آوريد و از خدا بپرهيزيد تا اينکه رستگار شويد». از جمله وصاياي عمرفاروق به سعد بن ابي وقاص هنگام اعزام به عراق اين بود که: بدان که هر چيز پايهاي دارد و پايهي نيکي صبر است، پس در مقابل مصيبتها صبر را پيشه کن تا ترس از خدا نصيبت گردد.[1] همچنين به ابوعبيده بن جراح که مشغول نبرد در شام بود نوشت: خداوند در مقام تحسين از ملتي که صبر را پيشه ساخته، فرموده است: { وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ (146)وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (147)فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الآخِرَةِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (148)}آل عمران: 146 - 148 «و چه بسيار پيغمبراني که مردان خداي فراواني به همراه آنان کار زار ميکرده اند و به سبب چيزي که در راه خدا بدانان ميرسيده است، سست و ضعيف نميشدهاند و زبوني نشان نميداده اند و خدا شکيبايان را دوست ميدارد و گفتارشان جز اين نبود که ميگفتند: پروردگارا ! گناهانمان را ببخشاي و از زياده رويها و تندرويهايمان صرف نظر فرماي و گامهايمان را ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه کافران پيروز بگردان. پس خداوند پاداش اين جهان را بديشان داد، و پاداش نيکوي آخرت را (برايشان تضمين کرد) و خداوند نيکوکاران را دوست ميدارد». پاداش دنيوي همان پيروزي و غنيمت و پاداش اخروي مغفرت و بهشت است و افزود که اين نامه را براي مردم قرائت کن و بايد آنان در راه خدا مبارزه نمايند و شکيبايي به خرج دهند تا هم از پاداش دنيوي و هم از پاداش اخروي بهرهمند گردند.[2] 2ـ هدف از جنگ ياري دادن دين خدا باشد عمرفاروق اين فرمودهي رسول خدا صلي الله عليه و سلم را به خوبي فهميده و آويزهي گوش کرده بود که ميفرمايد: (مَنْ قَاتَلَ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا فَهُوَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ)[3] «هر کس براي اعتلاي کلمه الله بجنگد، او در راه خدا است». بنابراين ميبينيم که زندگي، وصايا و نامههاي عمرفاروق نشأت گرفته از همين اصل است. 3ـ اداي امانت خداوند ميفرمايد: { وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ (161)}آل عمران: 161 «هيچ پيغمبري را نسزد که خيانت کند و هر کس خيانت ورزد در روز رستاخيز آنچه را که در آن خيانت کرده است با خود ميآورد، سپس به هر کس پاداش و مزد آنچه کرده است به تمام و کمال داده ميشود، و بدانان ستم نخواهد شد». عمرفاروق همواره به فرماندهان و نيروهاي اسلامي توصيه مينمود که از خيانت در مال غنيمت جداً پرهيز نمايند و هنگام برخورد با دشمن پشت به سوي دشمن نکنند.[4] 4ـ عدم تداخل روابط عمرفاروق در اينباره فرمود: هر کس فردي را به خاطر روابط دوستانه يا خويشاوندي استخدام نمايد به خدا و پيغمبرش خيانت کرده است و هر کس مرد فاسقي را استخدام نمايد، خودش نيز فاسق ميشود.[5] - حقوق فرمانده همچنين عمرفاروق رضي الله عنه در نامههايش به رعايت حقوق فرماندهان تأکيد نموده است، از جمله به اين موارد: 1ـ حرف شنوي از فرمانده هنگامي که عمرفاروق، ابوعبيد مسعود ثقفي را در رأس لشکري به عراق اعزام نمود و سلمه بن اسلم خزرجي و سليط بن قيس انصاري را معاونان او تعيين کرد، به ابوعبيد گفت: هيچ تصميمي بدون مشورت و توافق آنان نگيرد. اما ابوعبيد در جنگ با فارسيها تصميم به انهدام پلي گرفت که در آنجا بود. سليط با اين تصميم او مخالفت ورزيد، ولي ابوعبيد گوش نکرد و پل را منهدم کرد و اين کار او به شکست مسلمانان انجاميد. آنگاه سليط گفت: اگر اطاعت و حرف شنوي از تو بر من لازم نبود، مردم را از اينجا ميبردم، ولي من به حرفهاي تو گوش ميکنم و از تو اطاعت خواهم کرد هر چند که تو به حرف من گوش نکردي، با اين که عمر رضي الله عنه مرا با تو در امارت شريک قرار داده بود. 2ـ نظريات خود را تابع رأي و نظر فرمانده بکنند خداوند ميفرمايد:{ وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلا قَلِيلا (83)}النساء: 83 «و هنگامي که (خبر) کاري که موجب نترسيدن يا ترسيدن است به آنان ميرسد، آنرا فاش و پخش ميکنند اگر اينگونه افراد، سخن گفتن در اين باره را به پيغمبر و فرماندهان خود واگذارند تنها کساني از اين خبر ايشان اطلاع پيدا ميکنند که حل و عقدند و آنچه بايست از آن درک و فهم مينمايند اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمي گرفت جز اندکي از شما همه از شيطان پيروي ميکرديد». خداوند در اين آيه سپردن امر و کار رعيت به دست واليان امر را سبب حصول علم و درک بيشتر مطلب دانسته است. چرا که آنها اگر با مشکلي روبرو شوند، مسأله را با رايزني و مشورت حل و فصل مينمايند[6]. بنابراين عمر رضي الله عنه براي لشکري که اعزام مينمود، يک امير تعيين ميکرد تا همه، مسأله را به او واگذار کنند و از او پيروي نمايند و اختلاف رأي پيدا نکنند که اختلاف باعث از بين رفتن وحدت آنان ميشود. چنان که در سالي که عمرفاروق رضي الله عنه نيروهاي خود را به نهاوند فرستاد و مسلمانان از شهرهاي مختلف سرازير شدند، امير لشکر مهاجرين وانصار مدينه عبدالله بن عمر رضي الله عنه و امير لشکر بصره، ابوموسي اشعري و امير لشکر کوفه، حذيفه بن يمان بود. و پس از اين که همه يکجا جمع شدند، عمرفاروق به آنها نوشت که امير همهي شما نعمان بن مقرن مزني است.[7] 3ـ پيروي کامل از دستورات فرمانده اولين کاري که عمربن خطاب در خلافت خويش انجام داد مردم را به جنگ با فارس فرا خواند. در سه روز نخست کسي حاضر نشد و در روز چهارم اولين کسي که به دعوتش لبيک گفت، ابوعبيد بن مسعود ثقفي بود. و اين امر باعث شد که عمر رضي الله عنه او را فرمانده لشکر تعيين کند. با اين که او جزو صحابه نبود و در لشکر تعداد زيادي از صحابه رسول خدا وجود داشتند[8]. و هنگامي که عمر رضي الله عنه ، عتبه بن غزوان را به بصره فرستاد او را اين گونه نصيحت کرد: در مورد مسئوليتي که به تو سپرده شده است از خدا بترس. و از کبر و غرور بپرهيز. تو با رسول خدا همراه بودهاي و خداوند تو را پس از آن که ذليل بودي عزت بخشيد و پس از آن که ناتوان بودي قدرت داد و تو اکنون امير و فرماندهاي هستي که مردم به سخنانت گوش ميسپارند و از دستورهايت پيروي مينمايند. چه نعمتي بالاتر از اين وجود دارد به شرطي که تو را فزونتر از آنچه هستي نکند و در ميان تو و زير دستانت فاصله ايجاد ننمايد.[9] 4ـ در تقسيم غنايم با او درگير نشوند عمربن خطاب در مورد تقسيم غنايم فرمود: پروردگارا! من تو را بر اين فرماندهان گواه ميگيرم. همانا من آنها را فرستادهام تا دين خدا و سنت رسول خدا را به مردم آموزش دهند و اموال غنيمت را در ميان آنان تقسيم نمايند و در تقسيم آن، جانب عدالت را رعايت کنند و هر جا با مشکلي روبرو شدند به من مراجعه نمايند.[10] چنان که در فتح ابله، پس از اين که غنايم تقسيم گرديد، به يکي از سربازان آهن پارهاي رسيد. بعداً او متوجه شد که آن قطعه، آهن نيست، بلکه قطعه طلايي است. اين مسأله را با امير لشکر در ميان گذاشتند. او طي نامهاي از اميرالمؤمنين راه حل مسأله را جويا شد. امير المؤمنين در پاسخ نوشت که اگر سرباز مورد نظر سوگند بخورد که قبل از تقسيم غنايم نميدانسته که اين قطعه طلايي است پس آنرا از او نگيريد و اگر حاضر به سوگند خوردن نيست آنرا از او باز گيريد و در ميان همهي سربازان تقسيم کنيد. چنان که آن سرباز سوگند ياد کرد که من بعد از تقسيم غنايم متوجه شدهام که طلا است.[11] همچنين هنگامي که پس از معرکه جلولاء، ميخواستند غنايم را تقسيم نمايند، جرير بن عبدالله بجلي گفت: يک چهارم کل غنايم متعلق به من و همراهانم ميباشد. سعد بن ابي وقاص که فرماندهي لشکر بود، جريان را طي نامهاي با عمر رضي الله عنه در ميان گذاشت. عمر رضي الله عنه در جواب نوشت که جرير بن عبدالله راست ميگويد، من با او چنين قراردادي نمودهام. اکنون اختيار به دست جرير است او و قومش جنگيدهاند تا يک چهارم اموال بدست آمده به عنوان مؤلفه القلوب به آنها داده شود، حرفي نيست. اما اگر به خاطر خدا و ياري دين خدا جنگيدهاند و پاداش خود را از او ميخواهند، پس آنها نيز جزو ساير مسلمانان هستند و همان سهمي که به ديگران تعلق ميگيرد به آنها تعلق خواهد گرفت. هنگامي که سعد بن ابي وقاص، جرير بن عبدالله را فراخواند و او را در جريان نامهي عمر رضي الله عنه گذاشت، جرير گفت: امير المؤمنين راست ميگويد و ما نيازي به يک چهارم نداريم، بلکه با ديگر مسلمانان يکسان هستيم.[12] - حقوق سربازان همچنين عمرفاروق در وصايا و نامههايش به رعايت حقوق سربازان تاکيد نموده است که ميتوان به نمونههاي زير اشاره کرد: 1ـ بازديد از لشکر و جستجوي احوال سربازان از عمربن خطاب نقل است که فرمود: گاهي پيش ميآيد که من در حالي که مشغول خواندن نماز هستم، به فکر تجهيز لشکر ميافتم. آري عمر رضي الله عنه اميرالمؤمنين و امير جهاد است. او مانند کسي است که در حين مقابله با دشمن مشغول خواندن نماز خوف ميباشد.[13] عمر رضي الله عنه هنگامي که پرچم لشکري را به دست اميري ميسپرد و آنان را آمادهي حرکت مينمود، لشکر را بازديد ميکرد و آنها را اين گونه توصيه مينمود: کفشها و کمربند خود را محکم ببنديد و اسباب اضافي با خود حمل نکنيد و سوار کاري را خوب تمرين کنيد و بر اسب بپريد و از تن پروري و زندگي عجمگونه بپرهيزيد و تا بر پشت اسبان بپريد و کمان را به قدرت بکشيد، قواي شما به تحليل نخواهد رفت.[14] اين وصايا ميزان علاقه و توجه عمر رضي الله عنه نسبت به آمادگي رزمي نيروهايش را نشان ميدهد. فرماندهانش نيز تمام دستورات وي را به اجرا در ميآوردند و همواره نيروهاي تحت فرماندهي خويش را مورد تفقد قرار ميدادند و چه در قلب معرکه و چه هنگام آمادگي براي رفتن به معرکهي نيروي رزمي نيروهاي خود را ميآزمودند. چنان که عمرو بن عاص در خطبههاي نماز جمعه در مصر مسلمانان را به آمادگي براي جنگ از جمله فربه ساختن مرکبهاي خود توصيه مينمود و ميگفت: نبينم که کسي از شما جسم خود را پرورش بدهد و از پرورش مرکب خود غافل شود و بدانيد که من اسبان را نيز همانند مردان بازديد ميکنم و اسب هر کسي ـ بدون بيماري و علت ديگري ـ لاغر باشد از حقوق او کاسته خواهد شد.[15] و هنگامي که عمر رضي الله عنه در سفر به ديار شام با معاويه ملاقات کرد، زندگي و ساز و برگ نظامي او را شبيه زندگي پادشاهان ديد و بر آشفت و گفت: اي معاويه! مگر قرار است مانند کسراها زندگي بکني؟ معاويه گفت: اي امير المؤمنين! ما در جنگ با دشمن به سر ميبريم و نياز به مظاهر ابهت انگيز و مانورهاي نظاميداريم. عمر رضي الله عنه با شنيدن سخنان معاويه، به ظاهر قانع شد و چيزي نگفت.[16] 2ـ عدم سخت گيري بر سربازان در اثناي سفر عمر رضي الله عنه به سعد بن ابي وقاص نوشت: با مسلمانان در اثناي سفر به نرمي رفتار کن و آنها را به زور وارد مسيرهاي خسته کننده نکنيد و جايي که نياز به استراحت دارند، مانع از استراحت آنان نشويد. تا نيروي آنها قبل از رسيدن به دشمن از بين نرود، چرا که آنها به مصاف دشمني مقيم ميروند که هم خود و هم حيواناتشان سيراب و فربه هستند و افزود که هر هفته يک شبانه روز براي استراحت و ترميم و بازديد سلاحها و ديگر چيزهاي مورد نياز در مکاني توقف نماييد. البته از شهر و آباديهاي کساني که با آنها صلح کردهايد، فاصله بگيريد.[17] و هنگامي که سعيد بن عامر را در رأس لشکري به عنوان نيروي کمکي به سوي شام فرستاد او را اينگونه نصيحت کرد: اي سعيد! من تو را فرماندهي اين لشکر تعيين کردم و تو بر آنان هيچ برترياي نداري مگر اين که تقوا را پيشه سازي. مواظب باش که در مسير راه تا ميتواني با آنها به مهرباني رفتار کن و به آنان بد و ناسزا مگويي و ضعيفانشان را تحقير و قدرتمندانشان را مقرب دربار نکن و تو از کسي ديگر پيروي مکن و آنها را از مسيرهاي پرخطر مبر، بلکه راههاي سهل و آسان را در پيش گير و در کنار راهها استراحت نکنيد و در پايان گفت: واما خداوند همواره در بود و نبود من ناظر بر تو و ساير مسلماناني است که در رکاب تو ميباشند.[18] 3ـ بررسي و جويا شدن احوال لشکر در مسير راه عمرفاروق رضي الله عنه در مسير راه، به بررسي لشکر ميپرداخت و آنان را به رعايت اخلاق کريمه و ارزشهاي بزرگ توصيه مينمود. چنانکه سعد بن ابي وقاص را به رعايت عهد و پيمان با دشمن توصيه کرد و او را از عهد شکني برحذر داشت و گفت: عهد شکني در واقع باعث ضعف و نابودي تو و تقويت دشمنانت ميشود. و در پايان او را از اين که باعث سرافکندگي و تحقير مسلمانان باشد، برحذر داشت.[19] 4ـ عدم برخورد فيزيکي با متخلفين براي حفظ يکپارچگي لشکر از جمله توصيههاي عمربن خطاب رضي الله عنه به فرماندهانش اين بود که ميگفت: هيچ فرماندهي لشکر و امير دستهاي حق ندارد کسي از متخلفين را در دوران مأموريت تنبيه نمايد و يا بر او حد شرعي اجرا کند، چرا که احتمال ميرود شيطان او را وسوسه نمايد و به دشمن بپيوندد.[20] و هنگامي که عمربن خطاب، سلمان بن ربيعـه باهلي را به عنـوان فـرمانده لشکر و عـمرو بن معدي کرب و طليحه بن خويلد اسدي را به عنوان معاونان او فرستاد و بعداً مطلع شد که ميان سلمان و عمرو مشاجرات لفظي رخ داده است، عمر رضي الله عنه به سلمان که فرماندهي لشکر بود نوشت: من از برخورد تو با عمرو مطلع شدم و آنرا نپسنديدم. در چنين جايگاهي و در حين جنگ با دشمن، شايسته است که عمرو و طليحه را بيش از پيش با خود داشته باشي و از سخنان و تجارب آنان استفاده نمايي. و همچنين وقتي به مکان امن و دار الاسلام رسيدي با آنها آن طور که شايستگياش را دارند، برخورد کن و فقهاء و اهل قرآن را با خود داشته باش.[21] همچنين به عمرو بن معدي کرب نوشت: از مخالفت تو با فرمانده و ناسزاگويي به او باخبر شدم. من ميدانم که تو داراي شمشيري به نام صمصامه هستي، ولي من شمشيري دارم به نام مصمم که به خدا سوگند اگر آنرا بر فرق سرت بگذارم تا تو را از وسط پاره نکنم آنرا بر ندارم. هنگامي که عمرو نامهي اميرالمؤمنين را خواند، گفت: به خدا سوگند! اگر اراده کند چنين خواهد کرد.[22] از اين دو برخورد عمر رضي الله عنه و نامههايش به روشني فرهنگ همبستگي و يکپارچگياي که بايد يک فرمانده در ميدان جنگ از آن برخوردار باشد، نمايان ميگردد. و بايد که فرمانده از دانش و تکنيک افراد کاردان در جنگ استفاده کند و پس از پايان جنگ نيز بايد همبستگي و مودت خود را حفظ نمايند. و در فتح «رها»[23] لشکري به فرماندهي بسر بن ابي ارطاه از شام به دستور عمربن خطاب براي کمک به عياض بن غنم آمد. ديري نگذشت که ميان آنها در حالي که با دشمن درگير بودند، اختلافاتي رخ داد. عياض به آنان گفت که نيازي به کمک شما نداريم و به شام برگرديد. وقتي عمر رضي الله عنه از اين کار عياض مطلع شد، طي نامهاي از او علت اينکار را جويا شد در حالي که قبلاً هميشه تقاضاي نيروي کمکي ميکرد. عياض در پاسخ نوشت که من از ايجاد دو دستگي در ميان صفوف خود ترسيدم و از طرفي احساس ميکنم که ديگر نياز به کمک آنها ندارم. بنابراين آنها را برگردانيدم.[24] آنگاه عمر رضي الله عنه عملکرد او را پذيرفت و براي او دعاي خير کرد.[25] 5ـ مبادا در اثر سهل انگاري در مسير راه، دشمن بر شما شبيخون زند عمرفاروق رضي الله عنه توجه ويژهاي به امر نگهباني داشت و فرماندهانش را در اينباره توصيه مينمود و ميگفت: مبادا در اثر غفلت و سهل انگاري در مسير راه، دشمن بر شما شبيخون زند و آنان را موظف ميساخت تا در حين حرکت و همچنين هنگامي که در جايي اردو ميزنند، نگهباناني بگمارند. چنان که به سعد بن ابي وقاص گفت: بر لشکرخود نگهباناني بگمار و از شبيخون دشمن غافل مشو و اگر اسيري از قومي نزد تو آوردند که با آنها قرار داد صلح نداري، گردنش را بزن[26] تا بدين صورت دشمنان خدا و دشمنان خود را مرعوب سازي.[27] همچنين فرماندهانش را به جمع آوري اطلاعات از سرزمين دشمن توصيه مينمود تا آنها با آگاهي کامل از وضعيت دشمن، اقدام لازم را بنمايند. چنان که در اينباره به سعد بن ابي وقاص چنين نوشت: وقتي به سرزمين دشمن رسيدي جاسوسانت را به هر سو بفرست و هر لحظه تحرکات آنها را زير نظر داشته باش و براي اين کار افراد مورد اعتمادي از عربها و غير آنها نگهدار تا از صداقت و نصيحت و راهنماييهاي آنان استفاده نمايي. چرا که از انسان دروغگو هيچ نفعي عايد تو نميشود حتي اگر در بخشي از سخنانش راست بگويد. و کسي که صداقت ندارد و اهل خيانت است به جاي اين که جاسوس تو باشد، جاسوس دشمنانت عليه تو خواهد بود. و هنگام نزديک شدن به سرزمين دشمن جاسوسان خود را به هر سو بفرست و دستههاي نظامي را نيز اعزام کن تا مانع از رسيدن کمک به دشمن بشوند و بايد جاسوسانت وضعيت و نقاط ضعف دشمن را شناسايي بکنند و براي اين منظور از افراد قوي و اهل رأي استفاده کن و اسبان تيزرو در اختيار آنان قرار بده تا اگر با دشمن روبرو شويد قبل از هر چيز قدرت رأي و انديشهي شما با دشمن روبرو شود.[28] گفتني است که عمربن خطاب نه تنها استفاده از جاسوس براي جمع آوري اطلاعات از دشمن را در دستور کار خود قرار داده و بدان توصيه مينمود، بلکه جاسوساني بر خود لشکر اسلام گمارده بود تا ناظر مخفي عملکرد فرماندهان و امرا باشند. چنانکه در هر لشکر و هر ادارهاي مأمور و يا مأموراني مخفي گمارده بود و بدين صورت حرکات و تصرفات فرماندهان لشکر و ادارات را زير نظر داشت و مرتب از وضعيت و عملکرد آنان مطلع ميشد.[29] و هنگامي که عمير بن سعد انصاري که فرماندهي گروهي از اهل شام را بر عهده داشت، نزد عمر رضي الله عنه شکايت برد و گفت: اي اميرالمؤمنين! در ميان ما و روميان گروهي از عربهاي ساکن سوس قرار دارند. آنها اسرار ما را به دشمنان ما منعکس ميکنند، اما در مورد آنان چيزي به ما نميگويند. عمر رضي الله عنه گفت: نزد آنان برو و انتخاب يکي از اين دو راه را به آنان پيشنهاد کن يا به تعداد گوسفندان و شترانشان به آنها گوسفند و شتر بده و بگوييد آنجا را ترک کنند و اگر نپذيرفتند به آنها يک سال مهلت بده و پس از سپري شدن آن، خانههايشان را تخريب کن[30]. هنگامي که عمير بن سعد پيشنهاد خود را با آنان در ميان گذاشت، حاضر به پذيرفتن آن نشدند. عمير گفت: پس تا يکسال فرصت داريد که از اينجا کوچ کنيد و اگر نه خانههاي شما را ويران خواهم کرد. چنانکه پس از سپري شدن سال، عمير خانههاي آنان را ويران نمود.[31] 6ـ انتخاب مکان مناسب براي درگير شدن با دشمن عمربن خطاب، سعد بن ابي وقاص را سفارش ميکرد که قبل از آن که سرزمين معرکه را کاملاً شناسايي ننموده و راههاي ورودي و خروجي و اماکن پر آب و گياه آنرا ندانسته است، جنگ را آغاز ننمايد.[32] چنان که در جنگ قادسيه به او سفارش نمود که به جاي درگير شدن در قلب سرزمين دشمن، آنان را به سوي مرزهاي خود بکشانيد، چرا که شما وضعيت جغرافيايي سرزمينهاي خود را بهتر ميدانيد و در صورت شکست بهتر ميتوانيد عقب نشيني کنيد و دشمن از تعقيب شما نيز صرف نظر خواهد کرد، چرا که با سرزمينهاي شما آشنايي ندارند.[33] علاوه بر اينها عمرفاروق، سعد بن ابي وقاص، سلمان فارسي و حذيفه بن يمان را به عنوان هيأت کارشناسي جهت انتخاب مکان مناسب براي اقامت لشکر در مسير انتخاب نمود. و به شوراي فرماندهان دستور ميداد که هنگام فرود آمدن و يا در پايگاههاي نظامي، در کنار فرماندهي کل مسکن گزينند و آب و آذوقه به حد کافي داشته باشند، تا مرکز فرماندهي در برنامهريزي و تدارکات بهتر عمل کند.[34] چنان که طي نامهاي به ابوعبيده بن جراح نيز نوشت که نيروهايت را در مکاني فرود نياور که از وضعيت آن اطلاع نداري و راههاي ورودي و خروجي آنرا بلد نيستي.[35] 7ـ تهيهي امکانات لازم براي سربازان عمر رضي الله عنه براي لشکر اسلام در عراق از مدينهي منوره کمک مالي و از جمله شتر و گوسفند ميفرستاد و حتي از گياهان نقيع و ربذه[36] علوفهي مرکبهاي آنان را فراهم ميساخت. و به تناسب نياز هر شهري اسبان و مرکبهايي براي موقع اضطراري نگهدري ميشد، چنان که در کوفه چهار هزار اسب و در بصره نيز به همين مقدار و در ساير شهرها تعدادي اسب نگهداري ميشد.[37] و هنگامي که عمربن خطاب رضي الله عنه براي صلح با ساکنان بيت المقدس به شام آمد، مؤسسهاي براي کمک مالي و غذايي به مجاهدين تأسيس نمود و نخستين کارمند آن عمرو بن عبسه بود.[38] 8ـ تشويق سربازان به جنگ عمر رضي الله عنه طي نامهاي ابوعبيده رضي الله عنه را اين گونه به مبارزه در راه خدا دعوت ميدهد: به نام خداوند بخشنده و مهربان. از بندهي خدا، عمربن خطاب به امين امت، ابوعبيده عامر بن جراح، سلام خدا بر تو باد. من خدا را در ظاهر و باطن سپاسگذارم و شما را توصيه مينمايم که خدا را نافرماني نکنيد و از کساني نباشيد که در حق آنها فرموده است: { قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ (24)}التوبة: 24 «بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبيلهي شما، و اموالي که فراچنگ آوردهايد، و بازرگاني و تجارتي که از بي رونقي آن ميترسيد، و منازلي که مورد علاقه شما است، اينها در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشيد که خداوند کار خود را ميکند خداوند نافرمانبرداران را هدايت نمينمايد» و درود خدا بر خاتم و امام پيامبران و حمد و سپاس مر خداي را که پروردگار جهانيان است. وقتي نامهي عمر رضي الله عنه به دست ابوعبيده رسيد، آنرا در جمع مسلمانان قرائت کرد. آنها دريافتند که اميرالمؤمنين با نوشتن اين آيه آنها را به جهاد و مبارزه تشويق نموده است. همه با شنيدن نامهي عمر رضي الله عنه به گريه افتادند. همچنين به سعد بن ابي وقاص و ساير کساني که با او در عراق بودند، نامه نوشت و آنها را به جهاد و فضايل اخلاقي تشويق مينمود و از ارتکاب گناه و معصيت برحذر ميداشت.[39] و از مسئوليتهاي مهم فرماندهان عهد فاروقي، تشويق و برانگيختن مردم به جهاد در راه خدا بود.[40] 9- يادآوري پاداش الهي و فضيلت شهادت در عصر فاروق، سعد بن ابيوقاص در ميان سربازانش در قادسيه بلند ميشود و پاداش الهي را به آنها ياداوري مينمايد و از نعمتهاي بهشت و آنچه خداوند براي آنها در آخرت مهيا کرده، سخن راند و سپس آنها را به جهاد تشويق نمود و ياداور شد که خداوند پيروزي و موفقيت دين را وعده داده است و در آيندهاي نه چندان دور غنايم و شهرهاي زيادي در دسترس آنان قرار ميگيرد، و در پايان به قراء دستور داد که سورهي انفال را قرائت نمايند.[41] ابوعبيده بن جراح نيز در ميان سربازانش در شام بلند شد و ثواب و پاداش الهي و نعمتهاي بهشت را به آنان ياداوري نمود و به آنها خبر داد که جهاد از دنيا و آنچه در آن است براي آنها بهتر است.[42] و معروف است اينکه عمرو بن عاص به سربازان فلسطيني گفت: هر کس کشته شود به شهادت رسيده و هر کس زنده بماند خوشبخت است. سپس به آنان دستور داد که قرآن بخوانند و آنها را به صبر و استقامت توصيه نمود و پاداش و بهشت الهي را در انظارشان زيبا جلوه داد.[43] 10ـ تشويق آنان به پايبند بودن واجبات و حقوق الهي عمربن خطاب رضي الله عنه به سعد بن ابي وقاص و نيروهاي تحت فرمان وي نوشت: من تو و سربازانت را به رعايت تقوا در هر حال توصيه ميکنم. چرا که رعايت تقواي الهي بزرگترين آمادگي عليه دشمن و قويترين تاکتيک محسوب ميشود. همچنين شما را توصيه ميکنم تا از گناهان بپرهيزيد و بيمناک شويد حتي بيشتر از پرهيز و ترسي که از دشمن داريد. زيرا گناهان براي يک لشکر خطرناکتر از دشمنان آنها هستند و پيروزي لشکر اسلام بر دشمنانشان به خاطر آن است که آنها خدا را نافرماني ميکنند.[44] 11ـ ممنوعيت افراد لشکر از خريد و فروش و کشاورزي عمربن خطاب به منادي خود گفت تا در ميان فرماندهان و لشکر اسلام اعـلام کـند کـه حقوق همه به عهدهي بيت المال است و هيچ کس در مورد زاد سـفر و نـفقهي فـرزندانش نـگران نـباشد و کسي از شما حق ندارد به کشاورزي بپردازد و اگر نه با مجازات سختي روبرو خواهد شد.[45] اين گونه وصايا بيانگر آن است که عمرفاروق ميخواست نيروهاي جهادي هيچ نوع مشغلهي فکري جز جهاد و تبليغ دين نداشته باشند. از اينرو عمر رضي الله عنه توانست سربازاني را به وجود بياورد که هميشه آمادهي جنگ و جهاد باشند و در فکر چيدن ميوه و کشت و ... نباشند.[46]
[1] تاريخ طبري (5/306) [2] تاريخ فتوح الشام. ص 183 [3] بخاري ش 2655 [4] الخراج : ابي يوسف. ص 85 [5] الاداره العسکريه في الدوله الاسلاميه (1/66) ([6]) الأحكام السلطانية ص48 . [7] الاداره العسکريه في الدوله الاسلاميه (1/100) ([8]) همان (1/113). [9] منبع سابق (1/114) [10] الخراج : ابي يوسف. ص50 [11] مناقب اميرالمؤمنين (ابن جوزي) ص 128 [12] الاداره العسکريه (1/121) [13] الفتاوي (22/609) [14] نهايه الادب (6/168) [15] فتوح مصر (ابن عبدالحکم) ص 141 [16] الاداره العسکريه (1/137) [17] نهايه الادب (6/196) [18] تاريخ فتوح الشام (اذري) ص 186 [19] الاداره العسکريه (1/179) [20] تاريخ الخلفاء : سيوطي. ص 131 [21] الاوائل للعسکري (2/45) [22] منبع سابق. [23] شهري واقع در فاصله موصل و شام. [24] فتوح الشام ابن أعثم (1/253) [25] الداره العسکريه (1/188) [26] ظاهراً اشاره به اسيري دارد که در حين تجسس و يا ضربه زدن به مسلمانان دستگير شده است .والله اعلم (مترجم) [27] نهايه الأرب (6/170) [28] نهايه الارب (6/169) [29] الاداره العسکريه (1/396) ([30]) فتوح البلدان : بلاذري (1/185). ([31]) همان (1/185) ، الإدارة العسكرية (1/397). [32] نهايه الارب (6/170) [33] الاداره العسکريه (1/205) [34] الاداره العسکريه (1/206) [35] منبع سابق. [36] نام مکاني در فاصله ي سه شبانه روز از مدينه است. [37] الاداره العسکريه (1/217) [38] منبع سابق. [39] الاداره العسکريه 1/239 [40] منبع سابق. [41] تاريخ الطبري (4/356). [42] الادارة العسکرية (1/243). [43] فتوح الشام (1/18 ،20) [44] الفاروق عمربن الخطاب (محمد رشيد رضا) ص 119 [45] الاداره العسکريه (1/256) [46] همان: 1/257
از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|