Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

بيامبر صلى الله عليه و سلم فرموند: "لا يَخْلُوَنَّ أحدُكُمْ بِامْرأةٍ إلاَّ مَعَ ذِي مَحْرَمٍ" (متفقٌ عليه)
يعنى: "هيچ مردي با زني خلوت نکند، مگر به حضور کسي که محرم است".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>خلافتها و حكومتهاي اسلامي>عمر بن خطاب رضی الله عنه > روزهاي پاياني زندگي عمربن خطاب رضي الله عنه

شماره مقاله : 2771              تعداد مشاهده : 257             تاریخ افزودن مقاله : 26/5/1389

روزهاي پاياني زندگي عمربن خطاب رضي الله عنه 


اميرالمؤمنين، عمربن خطاب نمونه‌ي يک خليفه‌ي عادل، مؤمن، مجاهد، پرهيزگار، نيرومند و امانت دار بود. او به تنهايي پايگاه محکمي براي دين و امت اسلام به شمار مي‌رفت. عمر رضي الله عنه  زندگي خود را وقف خدمت به دين و عقيده و ملتي کرد که او را به خلافت برگزيده بودند. او همزمان فرمانده‌ي کل قوا، فقيه و مجتهد، قاضي دادگر، پدر مهربان رعيت، سياستمدار با تجربه و مدير لايقي بود. رعايت حال همگان از کوچک و بزرگ و ضعيف و قوي و فقير و غني را مي‌نمود. ايشان با رهبري خويش، ساختمان امت را محکم و پايه‌هاي دولت اسلامي را تثبيت نمود و در زمان ايشان بر پيکر امپراطوري فارس بزرگترين ضربه‌ها وارد شد و اسلام در قلمرو ايران به فتوحات چشم‌گيري از قبيل فتح قادسيه، مداين، جلولاء و نهاوند نايل گرديد و از طرفي ديار شام و مصر از سلطه‌ي روميان بيزانس در آورده شد.[1]
و اسلام اکثر سرزمينهاي منتهي به شبه جزيره عربي را در نورديد و خود عمربن خطاب و خلافت ايشان سد محکمي بر روي فتنه‌ها به حساب مي‌آمد و در واقع شخص ايشان دروازه‌ي بسته و راه غير قابل نفوذي بر روي فتنه‌ها و آشوبها بود و در حيات ايشان فتنه انگيزان شهامت ابراز وجود نداشتند و اصلاً فتنه‌اي سر بر نياورد.[2]
 
نخست: گفتگوي عمر رضي الله عنه  و حذيفه پيرامون بروز فتنه‌ها
حذيفه بن يمان  رضي الله عنه  مي‌گويد: ما نزد عمر رضي الله عنه  نشسته بوديم که ايشان پرسيد: چه کسي از شما حديثي از رسول خدا در مورد فتنه‌ها به خاطر دارد؟ حذيفه مي‌گويد: گفتم: من آن‌را بياد دارم همانگونه که فرمودند. عمر رضي الله عنه  گفت: خدا پدرت را بيامرزد. بگو. تو با جرأت هستي. گفتم: از رسول خدا صلي الله عليه و سلم  شنيدم که فرمود:
(فتنة الرجل في أهله وماله ونفسه وولده وجاره، يكفرها الصيام والصلاة والصدقة، والأمر بالمعروف والنهي عن المنكر).[3]
«هر فتنه‌اي که انسان به خاطر جان و مال و زن و فرزند و همسايه خود مبتلا به آن باشد، روزه، نماز، صدقه، امر بمعروف و نهي از منکر کفاره‌ي آن محسوب مي‌شود».
عمر رضي الله عنه  گفت: هدفم اين نبود. بلکه هدفم فتنه‌هايي است که مانند موج دريا مي‌خروشند. حذيفه گفت: اي اميرالمؤمنين! تو را چه کار با آن‌ها. در ميان تو وآن‌ها دروازه‌ي بسته‌اي وجود دارد. عمر رضي الله عنه  پرسيد: سرانجام، آن دروازه باز مي‌شود يا مي‌شکند؟ حذيفه گفت: مي‌شکند. عمر رضي الله عنه  گفت: اگر چنين است پس تا قيامت هرگز بسته نشود. ابووائل مي‌گويد: از حذيفه پرسيديم: آيا عمر رضي الله عنه  مي‌دانست که مراد از دروازه چيست؟ حذيفه گفت: آري همان طور که مي‌داند پس از سپري شدن روز، شب خواهد آمد. چرا که من در اين خصوص براي او حديث صحيحي بيان نمودم. ابووائل مي‌گويد: ما ترسيديم از حذيفه در مورد دروازه سوال کنيم. بنابراين به مسروق گفتيم از ايشان بپرسد. مسروق از حذيفه پرسيد: مراد از دروازه چيست؟ حذيفه گفت: دروازه، عمر رضي الله عنه  است.[4]
در اينجا حذيفه نخست به عمر رضي الله عنه  اطلاع داد که دروازه‌ي محکمي جلوي فتنه‌ها وجود دارد که مانع از هجوم فتنه‌ها بر مسلمانان است. سپس افزود که اين دروازه به زودي شکسته خواهد شد و اين بدان معنا است که ديگر تا قيامت چنين دروازه‌ي بسته‌اي بر روي فتنه‌ها وجود نخواهد داشت. چنان که خود عمر رضي الله عنه  اين را فهميد و اين مطلبي نبود که حذيفه از طرف خود آن‌را بيان کند يا چنين احتمال بدهد، چرا که او غيب نمي‌داند بلکه آن‌را از زبان مبارک رسول خدا صلي الله عليه و سلم  شنيده بود و به خاطر داشت چنان که به ابووائل گفت: من براي او حديث صحيحي بيان کردم که هيچ دروغ و سخن بي اساسي در آن وجود ندارد. عمر رضي الله عنه  نيز فوراً معني حديثي را که حذيفه بيان کرد، فهميد و دانست که دروازه‌ي محکم، خلافت اوست که جلوي همه‌ي فتنه‌ها را گرفته و مسدود کرده است و نيز مي‌دانست که به زودي کشته خواهد شد و در حال شهادت به ملاقات خدا خواهد رفت. چنان که در حديثي انس  رضي الله عنه  مي‌گويد: روزي رسول خدا صلي الله عليه و سلم  ابوبکر و عمر و عثمان بر کوه احد بالا رفتند. در آن اثناء کوه لرزيد. رسول خدا صلي الله عليه و سلم  فرمود:
(اثبت أُحُد: فإنما عليك نبيّ، وصديق، وشهيدان).[5]
«اي احد! آرام گير چون که بر تو پيامبري و صديقي و دو شهيد قرار دارد».
 
1ـ دعاي عمر رضي الله عنه  در آخرين حج خود
سعيد بن مسيب مي‌گويد: عمر رضي الله عنه  را ديدم که وقتي از منا بر گشت از مرکب خود فرود آمد و مشتي ماسه انباشته نمود و گوشه‌ي چادرش را پهن کرد و بر پشت دراز کشيد و دستانش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: بار الها! از من سني گذشته و جسمم ضعيف گشته و رعيتم پراکنده شده است. بار الها! مرا قبل از اين که ضايع کني و يا پير و فرتوت سازي بميران، سپس به مدينه برگشت.[6]
 
2ـ عمرفاروق  رضي الله عنه  و آرزوي شهادت
زيد بن اسلم به نقل از پدر خود مي‌گويد: عمر رضي الله عنه  چنين گفت: بار الها! مرا در راه خود شهيد بگردان و در شهر پيامبرت بميران. کسي گفت: اين چگونه ممکن است؟ فرمود: اگر خدا بخواهد چنين مي‌شود.[7]
شيخ يوسف بن حسن بن عبدالهادي پس از نقل اين سخن عمر رضي الله عنه  مي‌گويد: آرزو کردن شهادت چيز خوبي است و با آرزوي مرگ طبيعي فرق دارد. چرا که آرزوي مرگ، فرا خواندن مرگ قبل از هر وقت مقرر آن مي‌باشد، در حالي که آرزوي شهادت چنين نيست، بلکه مي‌خواهد در همان وقت مقرر با فضيلتي چون شهادت بهره‌مند گردد.[8]
 
3ـ خواب عوف بن مالک اشجعي
عوف بن مالک مي‌گويد: در زمان ابوبکرصديق خواب ديدم ريسماني از آسمان پايين آمد. و مردم آن‌را گرفته و با آن بالا رفتند. عمر رضي الله عنه  سه ذراع بيشتر از ديگران بالا رفت. پرسيدم: چرا چنين است. گفتند: به خاطر اين که او از خلفاي خدا بر روي زمين است و در اجراي دستورات خدا از سرزنش هيچ فردي نمي‌هراسد و در پايان شهيد مي‌شود.
عوف مي‌گويد: صبح روز بعد، نزد ابوبکر رفتم و خوابم را براي او بازگو نمودم. ابوبکر، کسي را نزد عمر رضي الله عنه  فرستاد و بعد از اين که او آمد، رو به من کرد و گفت: خوابت را بيان کن. وقتي من خوابم را بيان کردم همين که به اينجا رسيدم که او خليفه‌اي از خلفا خواهد بود، عمر رضي الله عنه  مانع از ادامه‌ي تعريف خواب شد و گفت: خواب به اين بلندي! عوف مي‌گويد: پس از اين که عمر رضي الله عنه  به خلافت رسيد، روزي در جابيه به ايراد سخن پرداخت و بعد از اتمام سخنراني مرا فراخواند و گفت: خوابت را تعريف کن. گفتم: مگر نه اين که تو آن‌را دروغ پنداشتي و مانع از تعريف آن شدي؟! گفت: من آن روز از ابوبکر رضي الله عنه  حيا کردم[9]. آن‌گاه گفت: به خلافت که رسيدم، اما اين که در اجراي دستورات خدا از سرزنش هيچ کسي نهراسم، اميدوارم که بتوانم چنين باشم. و اما اين که شهيد مي‌شوم، من کجا و شهادت در شبه جزيره‌ي عربستان کجا.[10]
 
4ـ خواب ابوموسي اشعري  رضي الله عنه  در مورد وفات عمر رضي الله عنه
انس بن مالک از ابوموسي اشعري نقل مي‌کند که گفت: در خواب ديدم که اسبان زيادي دارم و همه فرار کردند فقط يکي با من ماند. با آن به کوهي صاف و لغزان رسيدم. در آن‌جا رسول خدا و ابوبکر را ديدم. آن‌گاه رسول خدا صلي الله عليه و سلم  با اشاره عمر را به سوي خود فرا خواند. انس به ابوموسي گفت: آيا خوابت را به عمر نمي‌نويسي؟ ابوموسي گفت: نمي‌خواهم خبر مرگش را به او بدهم.[11]
 
5ـ آخرين خطبه‌ي عمر رضي الله عنه  در مدينه‌ي منوره
عبدالرحمان بن عوف بخشي از آخرين خطبه‌ي عمرفاروق را که روز جمعه 21 ذي حجه سال 23 هـ ارائه داد، بيان نموده است. از جمله اين که فرمود: من خوابي ديده‌ام و به نظر خودم تعبير آن فرا رسيدن اجلم مي‌باشد. من در خواب ديدم که خروسي دو بار نوک خود را در من فرو برد. سپس گفت: بعضي مي‌گويند: براي بعد از خود، فردي را به عنوان خليفه‌ي مسلمين انتخاب کن. اما من مي‌گويم: خداوند هرگز دين و خلافت را نابود نخواهد ساخت و اگر اجل من فرا رسيد، خلافت را به صورت شورا در ميان اين شش نفر مي‌گذارم که رسول خدا در حالي چشم از دنيا فرو بست که از آنان راضي بود.[12]
 
6ـ عمر رضي الله عنه  در ديداري با حذيفه
چهار روز قبل از اين که عمر رضي الله عنه  زخمي‌شود يعني در 23 ذي حجه با حذيفه بن يمان و سهل بن حنيف ملاقات و گفتگو کرد. آن‌ها پس از انجام مأموريتي برگشته بودند. حذيفه به دستور عمر رضي الله عنه  خراج (ماليات) زمينهايي را که با آب دجله آبياري مي‌شوند و سهيل خراج زمينهاي آب فرات را ارزيابي کرده بود. عمر رضي الله عنه  به آن‌ها گفت: شايد چيزي در نظر گرفته‌ايد که از توان زمين بر نيايد. آن‌ها گفتند: خير. بلکه ما بگونه‌اي برآورد کرديم که آن‌ها توانايي پرداخت آن‌را داشته باشند. عمر رضي الله عنه  گفت: اگر خدا به من مهلت بدهد کاري خواهم کرد که بيوه‌هاي عراق بعد از من نيازي به کسي نداشته باشند. ولي فرصت نيافت و پس از چهار روز زخمي‌شد.[13]
 
7ـ مخالفت عمر رضي الله عنه  با حضور اسيران بيگانه در مدينه‌ي منوره
عمر رضي الله عنه  با حضور اسيران و بردگان بيگانه در مدينه مخالفت مي‌نمود. چنان که مانع اقامت مجوسيان عراق و فارس و نصاراي مصر و شام در مدينه‌ي منوره مي‌شد مگر اين که مسلمان مي‌شدند. و اين موضع‌گيري ايشان بيانگر فرزانگي و ديد عميق ايشان نسبت به مسايل امنيتي بود. چرا که اين‌ها دشمنان شکست خورده‌ي اسلام بودند که قلبهايشان سرشار از نفرت و عداوت نسبت به مسلمانان بود و هر لحظه آمادگي طرح هرگونه نقشه و دسيسه عليه اسلام و مسلمانان را داشتند. بنابراين عمر رضي الله عنه  با حضور آن‌ها در پايتخت اسلام مخالف بود. ولي بعضي از مسلمانان که بردگاني از اين قبيل در اختيار داشتند، مصرانه از عمر رضي الله عنه  خواستند که به بردگان آن‌ها اجازه‌ي اقامت در مدينه بدهد، چرا که آن‌ها در کارها و فعاليتهاي خود، نيازمند مشارکت و همکاري بردگان خود بودند. و سرانجام عمر رضي الله عنه  نيز با دلي ناخواسته حضور آنان را پذيرفت و ديري نگذشت که آن‌چه‌ عمر رضي الله عنه  از آن بيم داشت، اتفاق افتاد.[14]


([1]) الخليفة الفاروق عمربن الخطاب للعاني ص151 .
([2]) الخلفاء الراشدون للخالدي ص77 .
[3] بخاري (ش 7096)
[4] بخاري کتاب فتن ش 7096
([5]) البخاري ك فضائل أصحاب النبي رقم 3675 .
[6] تاريخ المدينه (3/872)
([7]) الطبقات لابن سعد (3/331) إسناده حسن، تاريخ المدينة (3/872).
[8] محض الصواب (3/791)
([9]) الطبقات (3/331)، محض الصواب (3/868).
[10] محض الصواب (3/869)
[11] طبقات ابن سعد (3/332)
[12] مسند احمد ش89
[13] الخلفاء الراشدون :خالدي. ص82 ؛ بخاري ش3700.
([14]) الخلفاء الراشدين : خالدي ص83 .



از کتاب: ترجمه سيره عمربن خطاب رضي الله عنه، تأليف : دکتر علي محمد محمد صلابي



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

ایوب سختیانی رحمه الله فرمودند: «هرکس ابوبکر صدیق را دوست بدارد، براستی که دین را برپا داشته، و هرکس عمر را دوست بدارد، براستی که روشن ترین راه (را یافته است)، و هرکس عثمان را دوست بدارد، براستی که به نور دین منور گشته، و هرکس علی ابن ابطالب را دوست بدارد، براستی که به دستاويزي‌ محكم‌ و استوار چنگ‌ زده‌ است، و هرکس در باره اصحاب محمد صلی الله علیه وسلم نیکو بگوید و گمان نیک داشته باشد، براستی که از نفاق بریء است». رواه اللالكائي في " شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة " (7/1316).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 9166
دیروز : 5614
بازدید کل: 8799325

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010