|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنه > حسن بن علی رضی الله عنه در دوران خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه
شماره مقاله : 2785 تعداد مشاهده : 326 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389
|
حسن بن علی رضی الله عنه در دوران خلافت عثمان بن عفان رضی الله عنه عثمان رضی الله عنه از همان آغاز دعوت اسلامی، رابطهی عمیقی با این دعوت داشت و از اینرو هیچ نکتهی بزرگ و کوچکی از رهنمودهای نبوی را از دست نداد و پس از آن نیز در دوران خلافت شیخین، هیچ مسألهای از او پوشیده نماند. به عبارتی عثمان رضی الله عنه با هیچ یک از زیرساختهای حکومت اسلامی ناآشنا نبود و نظام تربیتی و آموزشی عثمان بن عفان رضی الله عنه و بلکه همهی صحابه رضی الله عنهم ، قرآن کریم بود که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. چنانچه مؤثرترین عاملی که شخصیت عثمان بن عفان رضی الله عنه را شکل داد و داشتههای درونی وی را جلا بخشید و توان و نیرویش را برانگیخت و روح و روانش را پیراسته ساخت، مصاحبت با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و شاگردی در مکتب آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بود. چراکه عثمان رضی الله عنه پس از پذیرش اسلام، در مکه و نیز پس از هجرتش به مدینه، همواره در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و روان و شخصیت خود را سر و سامان بخشید و با حضور پیوسته و همیشگی در درسهای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، علوم و معارف بسیاری را از معلم و هدایتگر بشریت فرا گرفت. عثمان رضی الله عنه از آن جهت از حضور در غزوهی بدر، باز نماند که عمداً طفره رفته یا قصد گریز از جنگ را داشته باشد؛ چنانچه برخی کوشیدهاند تا چنین تهمت ناروایی را بر عثمان رضی الله عنه وارد کنند. عثمان رضی الله عنه به هیچ عنوان قصد تخلف از جنگ بدر یا مخالفت با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را نداشت و به راستی از فضیلتی که نصیب اهل بدر گردید، باز نماند. زیرا فضیلت حضور در جنگ بدر، از آن جهت بود که حضور در جنگ، معنایی جز اطاعت و پیروی از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نداشت و عثمان رضی الله عنه نیز به خاطر اجرای دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه مانده بود تا از همسرش رقیه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پرستاری نماید. بنابراین عثمان رضی الله عنه فقط به خاطر اجرای دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نتوانست در جنگ بدر شرکت کند و این، عین اطاعت از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. به همین سبب نیز رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از غنایم بدر، سهمی برای عثمان رضی الله عنه تعیین نمود و بدین سان او را از اجر حضور در جنگ بدر، بینصیب نگذاشت. عثمان رضی الله عنه در ماجرای حدیبیه نیز از فضایل منحصر به فردی برخوردار شد که به پارهای از آنها اشاره میکنیم: *رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی که از صحابه رضی الله عنهم بیعت گرفت، دست مبارکش را به جای دست عثمان رضی الله عنه در دست دیگرش نهاد. چراکه عثمان رضی الله عنه آنجا حضور نداشت و به عنوان نماینده به مکه رفته بود. *رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم عثمان رضی الله عنه را برای ابلاغ پیامش به مسلمانان دربند در مکه، انتخاب نمود. *رویکرد درخشان عثمان رضی الله عنه که پیشنهاد طواف خانهی خدا از سوی کفار قریش را رد کرد تا بدین سان ثابت کند که فقط همراه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم طواف میکند.[1] *در فتح مکه نیز رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سفارش عثمان بن عفان رضی الله عنه را در مورد عبدالله بن ابیالسرح پذیرفت.[2] در مورد زندگانی عثمان رضی الله عنه در مدینه، میتوان موارد ذیل را نام برد: ازدواج عثمان رضی الله عنه با امکلثوم دخت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم پس از وفات رقیه دخت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ؛ وفات عبدالله بن عثمان رضی الله عنه و سپس درگذشت امکلثوم؛ مشارکت عثمان رضی الله عنه در ساختار اقتصادی حکومت اسلامی و کمکهای مالی وی؛ خریداری چاه رومه به بیست هزار درهم توسط عثمان رضی الله عنه و وقف آن برای استفادهی همگانی؛ مشارکت در توسعهی مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تجهیز لشکر اسلام برای اعزام به تبوک. احادیث زیادی روایت شده که به فضیلت عثمان رضی الله عنه در کنار سایر اهل فضیلت اشاره میکند، همچنانکه برخی از احادیث، بطور اختصاصی در مورد فضیلت عثمان رضی الله عنه نقل شده است. خبر دادن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از فتنهای که عثمان رضی الله عنه به دنبال آن به شهادت رسید؛ عثمان رضی الله عنه در دوران خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه جزو اهل شورا و آن دسته از اصحابی بود که نظراتشان در مورد مسایل مهم مورد توجه قرار میگرفت. عثمان رضی الله عنه در مسایلی که نرمی و ملاطفت میطلبید، در کنار ابوبکر رضی الله عنه بود؛ همچنانکه عمر رضی الله عنه در مسایلی مشاور و دستیار ابوبکر رضی الله عنه محسوب میشد که شدت و قاطعیت، لازمهی آنها بود. عمر رضی الله عنه وزیر ابوبکر رضی الله عنه بشمار میرفت و عثمان رضی الله عنه دبیر کل و منشی دولت صدیق رضی الله عنه بود. عثمان رضی الله عنه در دوران خلافت عمر فاروق رضی الله عنه نیز منزلت و جایگاه ویژهای داشت. چنانچه عموم مردم، هرگاه میخواستند، چیزی از عمر رضی الله عنه درخواست کنند، آن را از طریق عثمان و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهما مطرح میکردند. عثمان رضی الله عنه ، ردیف نامیده میشد. در زبان عربی به قائم مقام یا جانشین و یا شخص دوم حکومت، پس از شخص اول آن، ردیف گفته میشود و یا به کسی اطلاق میگردد که در جایگاه رییس قرار میگیرد و پس از رییس، به او مراجعه میشود. گفتنی است: در مواردی که کاری از دست عمر یا عثمان برنمیآمد، مردم به عباس رضی الله عنه مراجعه میکردند.[3] حسن بن علی رضی الله عنه در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه در عنفوان جوانی بسر میبرد و در مرحلهی سنی خاصی قرار داشت که میتوانست از رخدادها و اتفاقات پیرامونش، نکات زیادی بیاموزد و از دانش سیاسی خلیفهی راشد، عثمان بن عفان رضی الله عنه و سایر صحابه رضی الله عنهم ، استفادهی زیادی ببرد؛ از جمله: 1ـ دانش بینظیر عمر رضی الله عنه در مورد نحوهی انتخاب خلیفه عمر فاروق رضی الله عنه توجه ویژهای به حفظ وحدت و یکپارچگی داشت و تا واپسین لحظات حیاتش، در اندیشهی آیندهی امت اسلامی بود؛ آن هم در لحظاتی که از بابت جراحات وارده، به شدت رنج میبرد.آری! آن لحظات جاودانی که ایمان عمیق عمر رضی الله عنه درآن نمایان گردید. و اخلاص و ایثارش تجلی یافت.[4] عمر فاروق رضی الله عنه در آن لحظات سخت، برای گزینش خلیفهی جدید، روش نوین و بیسابقهای ارائه داد که نشاندهندهی دانش عمیق و بینطیرش در زمینهی استراتژی راهبردی وی در ادارهی حکومت اسلامی میباشد. پیش از او رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بیآنکه با نص صریح، کسی را به عنوان جانشین تعیین کند، دار فانی را وداع کرده و ابوبکر رضی الله عنه نیز، بر اساس مشورت صحابه رضی الله عنهم و پس از رایزنی با آنان، وی را به عنوان جانشین خود، تعیین نمود تا اینکه نوبت شخص عمر رضی الله عنه در بالین موت بود که از او خواستند، شخصی را برای جانشینی خود، تعیین نماید؛ لذا پس از اندیشهی بسیار در این زمینه تصمیم گرفت، روش جدیدی برای انتخاب جانشین خود انتخاب کند که متناسب با شرایط آن زمان باشد. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در حالی به دار باقی شتافت که همه، ابوبکر رضی الله عنه را به خاطر حسن پیشینهی زیادی که در اسلام داشت، بیش از دیگران لایق جانشینی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم میدانستند و از اینرو احتمال بروز اختلاف در مورد جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دور از انتظار بود؛ بویژه اینکه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با گفتار و کردارش، امت اسلامی را رهنمون شده بود که ابوبکر رضی الله عنه شایستهترین فرد، پس از ایشان میباشد. آن زمان که ابوبکر صدیق رضی الله عنه ، عمر رضی الله عنه را به عنوان خلیفه تعیین نمود، به خوبی میدانست که عموم صحابه رضی الله عنهم نیز عمر رضی الله عنه را شایستهترین فرد برای خلافت میدانند. از اینرو پس از مشورت و رایزنی با بزرگان صحابه رضی الله عنهم ، عمر رضی الله عنه را به عنوان جانشین تعیین کرد و هیچکس با او مخالفت ننمود و بدین سان، تمام صحابه در مورد خلافت عمر رضی الله عنه به اجماع و اتفاق نظر رسیدند.[5] اما روش انتخاب خلیفهی سوم، بدین شکل بود که برای این منظور شورایی متشکل از چند نفر انگشت شمار تشکیل شد و شش تن از صحابه که همهی آنها شایستهی خلافت بودند، از سوی عمر رضی الله عنه برای رایزنی در مورد جانشین وی، تعیین شدند؛ هرچند یکایک آنان با همدیگر تفاوت داشتند. عمر رضی الله عنه ، شیوهی انتخاب خلیفه و مهلت آن را مشخص کرد و تعداد آرای کافی در این زمینه را تعیین نمود و تعیین خلیفه را به این مجلس مشورتی سپرد و نحوهی انتخاب خلیفه را در صورت برابر بودن آرا، توضیح داد و تعدادی از سربازان الهی را مأمور مراقبت از جریان انتخابات در مجلس خود نمود تا با هرگونه هرج و مرج احتمالی مقابله کنند. ناظران انتخاباتی، به کسی اجازه نمیدادند که وارد مجلس انتخاب خلیفه شود و یا حتی در اطراف مجلس خبرگان، دور بزند و از مسایلی که در مجلس میگذرد، اطلاع یابد.[6] تحلیلی بر آنچه گذشت… 1ـ تعداد اعضای مجلس تعیین خلیفه و نامهای آنان شش نفر، از سوی عمر رضی الله عنه برای تعیین خلیفه انتخاب شدند که عبارت بودند از: علی بن ابیطالب، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعدبن ابیوقاص، زبیر بن عوام و طلحة بن عبیدالله رضی الله عنهم . همهی اینها، جزو عشرهی مبشره[7]بودند؛ ولی سعید بن زید رضی الله عنه که یکی از عشرهی مبشره میباشد، جزو اعضای این شورا نبود. ابن کثیر میگوید: شاید عمر رضی الله عنه از آن جهت سعید بن زید رضی الله عنه را در شمار شورای خبرگان قرار نداد که وی، از طایفهی بنی عدی بود[8] و عمر رضی الله عنه سعی زیادی میکرد که نزدیکانش به امارت نرسند؛ هرچند در میان نزدیکانش، کسانی وجود داشتند که شایستهی خلافت و امارت بودند. از اینرو عمر رضی الله عنه سعید بن زید رضی الله عنه را که از نزدیکانش بود، در شمار اعضای شورای تعیین خلیفه که در واقع نامزدهای انتخاباتی برای احراز مسؤولیت خلافت نیز بودند، قرار نداد.[9] 2ـ روش انتخاب خلیفه عمر رضی الله عنه به اعضای شورا، دستور داد که در خانهی یکی از خود، جمع شوند و پیرامون انتخاب خلیفه، با هم مشورت و رایزنی نمایند. عبدالله بن عمر رضی الله عنه نیز همراه آنان بود و تنها نقش رایزن و مشاوری را داشت که نامزد خلافت بشمار نمیرفت. صهیب رومی رضی الله عنه در مدت رایزنی اعضای شورا، مسؤول اقامهی نماز بود؛ عمر فاروق رضی الله عنه به او فرمود: «تو، در این سه روز، مسؤول اقامهی نماز هستی». این مسؤولیت، از آن جهت بر عهدهی صهیب رضی الله عنه نهاده شد که هیچ یک از شش عضو مجلس انتخاب خلیفه، مسؤولیت امامت و اقامهی نماز را بر عهده نگیرد و این مسؤولیت، حمایتی از سوی عمر رضی الله عنه برای به خلافت رسیدن آن شخص قلمداد نگردد.[10] عمر فاروق رضی الله عنه مقداد بن اسود و ابوطلحهی انصاری رضی الله عنهما را به عنوان ناظران انتخاباتی تعیین نمود تا بر نحوهی انتخاب خلیفه در شورای تشکیل شده نظارت کنند.[11] 3ـ مهلت مقرر برای رایزنی به منظور انتخاب خلیفه عمر فاروق رضی الله عنه سه روز را برای مشورت و رایزنی شورای خبرگان تعیین نمود که فرصت کافی و مناسبی برای تعیین خلیفه بود و اجازه نداد که این مدت را افزایش دهند. چراکه تمدید مهلت مقرر از سوی اعضای شورا، به معنای بروز اختلاف در میان آنان بر سر انتخاب خلیفه و گسترش دامنهی آن بود. از اینرو عمر فاروق رضی الله عنه به آنان فرمود: «حتماً روز چهارم در حالی فرا رسد که شخصی را به امارت خود تعیین کردهاید».[12] 4ـ تعداد آرای کافی برای انتخاب خلیفه عمر رضی الله عنه به صهیب رضی الله عنه دستور داد: «سه روز، برای مردم امامت بده تا این گروه در خانه به کارشان بپردازند؛ اگر در مورد خلافت یک نفر به اتفاق نظر رسیدند، در این صورت هر کس که به مخالفت آنان برخاست، گردنش را بزنید»[13]. بدین سان عمر رضی الله عنه دستور کشتن کسی را صادر کرد که با نظر شورای مسلمانان، مخالفت کند و درصدد تفرقهافکنی در میان مسلمانان برآید. عمر رضی الله عنه با صدور این حکم، به دستور رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل کرد که فرموده است: (من أتاکم و أمرکم جمیع علی رجل منکم یرید أن یشقّ عصاکم، أو یفرق جماعتکم فاقتلوه).[14] یعنی: «در آن حال که زمام کارتان به صورت یکپارچه به دست یکی از شما باشد، هر کس نزد شما بیاید و قصد ایجاد اختلاف یا تفرقهافکنی در میان جماعت یکپارچهی شما را داشته باشد، او را بکشید». در بعضی از کتابهای تاریخ آمده است: عمر رضی الله عنه به این افراد، دستور داد تا برای مشورت و رایزنی یکجا جمع شوند و این حکم را صادر کرد که اگر پنج تن از آنها در مورد خلافت یک نفر به توافق نظر برسند و یکی از آنان، از پذیرش نظر جمع امتناع نماید، او را بکشند؛ همچنین دستور داد در صورتی که چهار نفر از آنها، یک نظر داشته باشند و دو نفر دیگر، از پذیرش رأی آنها خودداری کنند، گردنش را بزنند.[15] گفتنی است: سند این روایت، صحیح نیست و از نکات عجیب و بیاساسی میباشد که شخصی به نام ابومخنف، آن را ساخته و پرداخته است. این روایت خودساختهی ابومخنف، برخلاف روایات صحیح و نیز سیرت درخشان صحابه رضی الله عنهم میباشد. این ادعای ابومخنف که عمر رضی الله عنه به صهیب رضی الله عنه چنین دستوری داده است، ادعایی بیاساس و بلکه گفتاری ناشایست میباشد. چگونه امکان دارد عمر رضی الله عنه در حالی چنین دستوری صادر کرده باشد که آن شش نفر را از بزرگان و برگزیدگان صحابه رضی الله عنهم میدانسته و خودش با علم به اینکه آنان، سرآمدان صحابه هستند، مسؤولیت تعیین خلیفه را به آنها سپرده است؟[16] ابن سعد رحمهالله نیز این روایت را نقل کرده که عمر رضی الله عنه به انصار رضی الله عنهم گفت: «آنان را داخل یک خانه ببرید و چنانچه در مدت سه روز، به اتفاق نظر نرسیدند، به سراغشان بروید و آنان را گردن بزنید».[17]این روایت، منقطع است و یکی از راویان آن، شخصی به نام سماک بن حرب میباشد که محدثان، او را در نقل روایات، ضعیف دانستهاند.[18] 5 ـ داوری یک داور در صورت وجود اختلاف عمر رضی الله عنه وصیت کرد که عبدالله بن عمر رضی الله عنه در جلسهی اهل شورا حاضر شود؛ البته بیآنکه اختیار یا دخالتی در زمینهی تعیین خلیفه داشته باشد. عمر رضی الله عنه برای آنها توضیح داد که چنانچه سه تن از آنان یک نظر داشتند و سه نفر هم، نظر دیگری، در این صورت عبدالله بن عمر رضی الله عنه را حکم (داور) قرار دهند و عبدالله رضی الله عنه با هر یک از این دو گروه که همراه شد، آن گروه، خلیفه را تعیین کنند. وی، همچنین دستور داد که در صورت عدم راضی شدن به قضاوت عبدالله بن عمر رضی الله عنه ، با گروهی همراه شوند که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه با آنان بود و در عین حال عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه را شخصیتی راستاندیش و درستکار توصیف نمود وتوصیه کرد که از او حرفشنوی داشتهباشند.[19] 6 ـ سربازان الهی، بر جریان انتخاب خلیفه، نظارت میکنند و مسؤلیت برقراری نظم و جلوگیری از هرج و مرج را برعهده میگیرند عمر رضی الله عنه ابوطلحهی انصاری رضی الله عنه را به حضور خواست و به او گفت: «ای ابوطلحه! خداوند سبحانه و تعالی ، اسلام را به وسیلهی شما عزت بخشید. لذا پنجاه تن از انصار را انتخاب کن و این گروه (اعضای شورا) را تشویق نما تا یکی را از میان خود، به عنوان خلیفه تعیین کنند».[20] عمر رضی الله عنه به مقداد بن اسود رضی الله عنه نیز گفت: «زمانی که مرا در قبرم گذاشتید، این گروه را در یک خانه جمع کن تا یک نفر را از میان خود، به عنوان خلیفه تعیین نمایند».[21] 7ـ جواز تولیت شخصی شایسته با وجود فردی که از او شایستهتر است یکی از پیامدهای مثبت شورا، این است که با وجود شخص اصلح، میتوان تولیت را به فردی واگذار کرد که از لحاظ شایستگی در حد پایینتری قرار دارد. زیرا عمر رضی الله عنه شش تن از اصحاب را مأمور کرد که یک نفر را از میان خود برای برعهده گرفتن خلافت، تعیین کنند؛ وی، در حالی شش نفر را برای این منظور انتخاب کرد که میدانست برخی از این افراد بر دیگران برتری دارند. عمر رضی الله عنه در انتصاب کارگزاران منطقهای نیز همین رویه را داشت. چنانچه از دیدگاه عمر رضی الله عنه معیار تعیین صلاحیت برای گزینش کارداران منطقهای، فقط در فضایل و مناقب دینی خلاصه نمیشد و امتیازات دیگری از قبیل تواناییهای راهبردی و برخورداری از دانش سیاسی نیز در کنار تقوا و سایر ارزشهای دینی، مورد توجه قرار میگرفت. از اینرو مسؤولیتهایی به معاویه، مغیرةبن شعبه و عمرو بن عاص رضی الله عنهم داد؛ هرچند افراد دیگری بودند که از لحاظ دینی و علمی بر اینها برتری داشتند؛ چنانچه ابودرداء رضی الله عنه در شام بود و ابن مسعود رضی الله عنه در کوفه.[22] 8ـ شگرد عمر رضی الله عنه در نحوهی تعیین جانشین عمر رضی الله عنه میدانست که شورا، فقط در شش نفر خلاصه نخواهد شد و دامنهی آن، برای تعیین خلیفه، تا اخذ رأی از همهی ساکنان مدینه، گشترش خواهد یافت. به همین دلیل سه روز را برای انتخاب خلیفه تعیین کرد که فرصت مناسبی برای اهل شورا بود تا در مورد انتخاب خلیفه رایزنی کنند و براساس دیدگاه بیشتر ساکنان مدینه که همان صحابه بودند، نظر نهایی خود را اعلام نمایند. ساکنان سایر بلاد اسلامی نیز در این زمینه پیرو اهل مدینه بودند. چراکه مدینه، محل سکونت صحابه بود و سرآمدان صحابه همچنان در مدینه سکونت داشتند. چنانچه عمر رضی الله عنه آنان را در مدینه نگه داشته و آنها را از هجرت به سرزمینهای فتح شده، باز داشته بود.[23] 9 ـ مجلس شورا، بزرگترین تشکل و نهاد سیاسی عمر رضی الله عنه مسؤولیت انتخاب خلیفه را به اهل شورا واگذار کرد تا یک نفر را از میان خود برای این منظور برگزینند. جا دارد بدین نکته اشاره کنیم که هیچ یک از اهل شورا، با این تصمیم عمر رضی الله عنه مخالفت نکرد. چنانچه این تصمیم، مورد اعتراض هیچ یک از سایر صحابه نیز قرار نگرفت. بنا بر متونی که در دسترس ماست، سراغ نداریم که در آن زمان پیشنهاد دیگری مطرح شده و یا در واپسین لحظات حیات عمر رضی الله عنه یا پس از وفاتش، کسی بر تصمیم عمر رضی الله عنه اعتراض نموده باشد. بلکه همه، این تصمیم حکیمانهی عمر رضی الله عنه را پذیرفتند و مصلحت مسلمانان را در اجرای آن دانستند. آری! عمر رضی الله عنه هیئت سیاسی سرآمدی تشکیل داد که وظیفهاش، انتخاب رییس دولت یا خلیفه بود. تشکیل این هیئت و به عبارتی پیدایش این نهاد قانونی نوین که زادهی نبوغ و دانش والای عمر رضی الله عنه است، هیچگونه تعارضی با اصول و مبادی اسلام و بویژه اصول مورد تأیید اسلام در زمینهی شورا ندارد. چراکه به دنبال این رویکرد عمر رضی الله عنه ، در مسجد جامع، با خلیفهی تعیین شده از سوی مجلس خبرگان، به صورت عمومی بیعت شد. لذا این سؤال، بیمورد است که چه کسی، این حق را به عمر رضی الله عنه داد که چنین شورایی تشکیل دهد یا دلیل عمر رضی الله عنه برای ارائهی این پیشنهاد چه بود؟ حال که این پرسش، مطرح شد، کافی است بدانیم که مسلمانان این پیشنهاد را تأیید کردند، آن را پسندیدند و هیچ اعتراضی هم ننمودند؛ بلکه در این مورد اجماع صورت گرفت. و اجماع، یکی از منابع تشریع اسلامی میباشد.[24] عمر رضی الله عنه یکی از خلفای راشدین بود و میدانیم که شورا، والاترین تشکل سیاسی در نظام اسلامی دوران خلفای راشدین بوده است؛ چنانچه افرادی که عمر رضی الله عنه به عنوان اعضای شورا، معرفی کرد، فضایل منحصر به فردی داشتند که از سوی خدای متعال به آنان داده شده بود و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آنها را بیان نمود. از اینرو مسلمانان بر این باورند که هیچ مؤمنی از لحاظ ایمان و تقوا به عشرهی مبشره نمیرسد. عمر رضی الله عنه زندگانیاش را بدین سان به پایان رساند که با وجود جراحات وارده و سکرات موت، همچنان به فکر مسلمانان بود و سیستم شورایی بیسابقهای تشکیل داد که برای همیشه کاربرد دارد. بدون شک، اصل شورا در قرآن کریم و سنتِ گفتاری و کرداری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، مطرح شده و از آنجا که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر رضی الله عنه به اصل شورا عمل نمودهاند، عمر رضی الله عنه از این نظر، بدعتگذار نمیباشد؛ بلکه کاری که عمر رضی الله عنه انجام داد، ارائهی یک روش برای تعیین خلیفه بود؛ البته اگرچه عمر رضی الله عنه تدبیری اندیشید و کاری کرد که پیش از او رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ابوبکر صدیق رضی الله عنه نکرده بودند، اما یقیناً این رویکرد عمر رضی الله عنه ، برگرفته از اسلام راستین و اصل شورا بود و چه کار بجا و نیکویی انجام داد که در آن شرایط، بهترین گزینه و راه برای حفظ وحدت و مصالح صحابه رضی الله عنهم و امت اسلام محسوب میشد.[25] شکی نیست که این تحول باشکوه و نیز تصمیمگیریهای اصولی و بههنگام سیاسی از سوی عمر رضی الله عنه ، نقش بسزایی در بالابردن اندیشه و تفکر سیاسی حسن رضی الله عنه به جای نهاد؛ چنانچه بر اساس همین شعور و آگاهی وافر بود که پس از چندی، حسن رضی الله عنه در دوران خلافتش، شیوهی نوینی در زمینهی ایجاد وحدت و یکپارچگی امت، در پیش گرفت و مسلمانان را از اختلاف و چنددستگی رهانید. آری! نبوغ و نوآوری نخبگانی همچون حسن رضی الله عنه ، برآیندِ آگاهی و تجربهای است که از رویکرد پیشینیان، در زمینهی ایجاد تمدنی خدایی و باشکوه، کسب می کنند. روش عبدالرحمن بن عوف در ادارهی شورا حسن بن علی رضی الله عنه ، شاهد به خلافت رسیدن عثمان رضی الله عنه از طریق شورایی بود که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه آن را اداره مینمود؛ عبدالرحمن رضی الله عنه برای ادارهی شورا، گامهای زیرا را برداشت: 1ـ تشکیل جلسات شورا پس از خاکسپاری عمر رضی الله عنه ، اعضای شورا در خانهی أم المؤمنین عائشه و یا خانهی فاطمه دختر قَیس و خواهر ضَحَّاک بن قیس، جلسات خود را آغاز نمودند تا به وظیفهی مهمی بپردازند که به آنان محوّل شده بود؛ چنانچه پس از گفتگوهای متعدد، به نتیجهای رسیدند که همهی مسلمانان از آن استقبال نمودند.[26] 2ـ در خواست عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه از اعضای شورا برای کنارهگیری به نفع عضو اصلح پس از آغاز فعالیت شورا، عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه از همهی اعضای شورا خواست تا امر تعیین خلیفه را به فرد افضل و اصلح واگذار نمایند که در این میان، زبیر رضی الله عنه به نفع علی رضی الله عنه کنار کشید و طلحه رضی الله عنه به نفع عثمان رضی الله عنه . سعد رضی الله عنه هم به نفع عبدالرحمن رضی الله عنه کنارهگیری کرد. بدین ترتیب تعداد نامزدها، به سه نفر کاهش یافت. سپس عبدالرحمن رضی الله عنه رو به علی و عثمان نمود و از آنان پرسید: کدام یک از شما، خود را از این امر خطیر کنار میکشد تا آن را به دیگری بسپاریم و او نیز فرد افضل و اصلح را تعیین نماید، آن دو ساکت ماندند. عبدالرحمن رضی الله عنه به آنان گفت: اگر امر تعیین خلیفه را به من بسپارید، من در این امر، نسبت به فرد افضل و اصلحتان قصوری نخواهم کرد و آن دو نیز این امر را پذیرفتند.[27] 3ـ واگذاری ادارهی شورا به عبدالرحمن بن عوف عبدالرحمن، به محض پایان جلسهی اعضای شورا، از صبح روز یکشنبه شروع به مشورت با مردم و بزرگان شهر نمود و تا روز چهارشنبه که پایان مهلت مقرر بود، این کار را ادامه داد. عبدالرحمن رضی الله عنه ابتدا نزد علی رضی الله عنه رفت و به او گفت: اگر من با تو بیعت نکنم، تو چه کسی را به خلافت برمیگزینی؟ او نیز عثمان بن عفّان رضی الله عنه را پیشنهاد کرد. سپس نزد عثمان رضی الله عنه رفت و از او هم همین را پرسید. عثمان رضی الله عنه پاسخ داد که علی رضی الله عنه را بر میگزیند. عبدالرحمن رضی الله عنه پس از آن، نزد سایر صحابه رفت رضی الله عنهم و با آنان مشورت و رایزنی نمود. چنانچه از تمام ساکنان مدینه، اعم از ثروتمند و فقیر، زن و مرد، بزرگ و کوچک و حتی بردگان نظرخواهی کرد و در این رابطه با آنان سخن گفت. در پایان این پرسوجو، عبدالرحمن رضی الله عنه بدین نتیجه رسید که بیشتر مردم، عثمان رضی الله عنه را برای خلافت بهتر میدانند؛ هرچند عده ای، علی رضی الله عنه را برای خلافت شایستهتر میدانستند. عبدالرحمن رضی الله عنه نیمهشب چهارشنبه به خانهی خواهرزادهاش، مسوَر بن مخرمه، رفت. هنگامی که به خانهاش رسید، مسور خواب بود؛ لذا در زد تا مسور را بیدار کند. به محض اینکه مسور بیدار شد، به او گفت: مسور! میبینم که به خواب رفتهای، اما من امشب اصلاً نتوانستم بخوابم. اینک بلند شو و برو زبیر و سعد را به اینجا بیاور[28]. چون زبیر و سعد نزد عبدالرحمن رضی الله عنهم آمدند، با آنان مشورت نمود. سپس مسور را به دنبال علی رضی الله عنه فرستاد و چون علی رضی الله عنه آمد تا دیرزمانی با او گفتگو کرد. آنگاه مسور را نزد عثمان فرستاد رضی الله عنه و هنگامی که عثمان رضی الله عنه نزدش آمد، تا اذان صبح به گفتگو و رایزنی پرداختند.[29] 4ـ اتفاقنظر در مورد خلافت عثمان رضی الله عنه پس از نماز صبح آخرین روز از ماه ذیالحجّه سال 23هجری برابر با 6 نوامبر سال644 میلادی، عبدالرحمن رضی الله عنه در حالی که عمامهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به سر داشت، وارد مسجد شد. پیش از آمدن او، اعضای شورا در کنار منبر گرد هم آمده، منتظر او بودند. عبدالرحمن رضی الله عنه افرادی را به دنبال مهاجرین و انصار و فرماندهان و والیان حاضر در مدینه فرستاد. در آن زمان معاویه رضی الله عنه ، امیر شام؛ عمیر بن سعد رضی الله عنه ، امیر حِمص، و عمرو بن عاص رضی الله عنه امیر مصر، در مدینه حضور داشتند.[30] آنان، در حج آن سال، حضور یافته و عمر فاروق رضی الله عنه را تا مدینه همراهی کرده بودند. در روایت بخاری، در این رابطه چنین آمده است: «چون مردم نماز صبح گزاردند و اعضای شورا کنار منبر گرد هم آمدند، عبدالرحمن رضی الله عنه افرادی را به دنبال مهاجرین و انصار و فرماندهان و والیان حاضر در مدینه که به حج آمده بودند، فرستاد. زمانی که همه جمع شدند، عبدالرحمن رضی الله عنه برخاست و پس از گفتن شهادتین، چنین گفت: ای علی! من در این مورد با مردم صحبت کردم، دیدم که بیشتر آنان با خلافت عثمان رضی الله عنه موافق هستند؛ پس از من ناراحت مشو. سپس رو به عثمان رضی الله عنه نمود و گفت: من با تو بیعت میکنم بدین شرط که پایبند قرآن، سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و روش دو خلیفهی پیشین باشی. بعد از عبدالرحمن رضی الله عنه ، مهاجران، انصار، فرماندهان و والیان و سایر مسلمانان با عثمان رضی الله عنه بیعت کردند.[31] در کتاب التمهید و البیان، آمده است: علی رضی الله عنه اولین فردی بود که پس از عبدالرحمن رضی الله عنه ، با عثمان رضی الله عنه بیعت نمود.[32] 5 ـ مدیریت عبدالرحمن رضی الله عنه در ادارهی شورا مدیریتی که عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه در ادارهی شورا از خود نشان داد، حاکی از درایت، ایمان و ایثار او نسبت به مصالح امت میباشد. او، برای حفظ وحدت کلمه از خواهش نفس گذشت و بدین ترتیب نخستین جلوه از اصول شورای انتخاب خلیفه را نمایان کرد.وی، با صبر، آرامش، دوراندیشی و حسن تدبیری که از خود بروز داد، در این امر مهم و خطیر، به موفق گردید. اینک مراحلی را پردازش میکنیم که عبدالرحمن رضی الله عنه در این فرایند طی نمود: الف: ارائهی روش کار شورا در اولین جلسهی آن، شنیدن دیدگاهها و آرای همهی اعضا و شناخت اهداف هر یک از آنان، نخستین گام در جریان ادارهی شورا بود تا او بتواند با علم و بصیرت، در این راه حرکت کند. ب: کنار کشیدن خودش از نامزدی مقام خلافت تا هر نوع شکی در این زمینه را از میان ببرد. ج: او توانست در طول جلسه، نامزد مورد قبول هر یک از اعضا را بشناسد و در اثنای مذاکرات و با گرایشِ سعد و زبیر به عثمان، تقریباً راه، برای تعیین عثمان رضی الله عنه به عنوان خلیفه هموار گردید. د: نظر عثمان و علی را که نامزد مقام خلافت بودند، در مورد یکدیگر جویا شد و دانست که هر یک از آنان، در صورتی که خود به خلافت نرسد، هیچ کس را برای این مقام، سزاوارتر از آن یکی، نمیداند. ه: عبدالرحمن رضی الله عنه غیر از اعضای شورا، با خواصّ و صاحب نظران و نیز دیگر اقشار جامعه مشورت کرد و بدین نکته پی برد که بیشتر مردم، هیچکس را همچون عثمان رضی الله عنه ، سزاوار و شایستهی مقام خلافت نمیدانند.[33] عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه با فراست، درایت و ایثار و کنارهگیری خودش از نامزدی مقام خلافت و چشم بستن بر خواهش و میل درون برای احراز بالاترین مقام حکومتی، توانست امت را از این مرحلهی مهم عبور دهد که خود، سزاوار بسی تقدیر و ستایش است. ذَهبی در این باره میگوید: از بهترین اقدامات عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه در جریان مذاکرات شورا، کنار کشیدن خودش از نامزدی مقام خلافت بود. او سپس فردی را به این مقام برگزید که صاحب نظران و بزرگان صحابه رضی الله عنهم ، او را ترجیح میدادند. وی، در این کار مهم، با کنار گذاشتن هر نوع تمایل و تبعیض، امت را به بیعت با عثمان رضی الله عنه سوق داد. اگر او به فکر این مقام بود، یا خودش، این مقام را در دست میگرفت و یا پسرعمویش، سعد بن أبی وَقّاص رضی الله عنه را به عنوان خلیفه معرفی مینمود.[34] بدین سان تصویری دیگر از ارزش و اهمیت شورا در عصر خلفای راشدین رضی الله عنهم جلوه نمود که عبارت بود از انتخاب خلیفه از طریق مجلس شورا و تعیین او پس از مشورت و رایزنی با همهی مردم و بیعت آنان با او.[35] اباطیل و دروغهای دشمنان در مورد ماجرای شورا گمراهان کوردل، در مورد تاریخ اسلام، دست به جعل اخبار و روایات دروغینی زدهاند که ماجرای شورا نیز از این امر مستثنی نیست. خاورشناسان نیز در آثار خود این روایات را منعکس کرده و آنها را گسترش دادهاند. متأسفانه برخی از نویسندگان و پژوهشگران معاصر نیز بدون تحقیق و پالایش اخبار و روایات، در کتابهای خود، چنین روایاتی را مورد استناد قرار میدهند. کینهتوزان، با توجه خاص به این رویداد مهم در تاریخ اسلام، به تألیف در این زمینه و نشر دروغهایی دربارهی آن پرداختهاند که به عنوان مثال میتوان به أبومخنف، ابن عقده و ابن بابَویه[36] اشاره کرد. ابن سعد از طریق واقدی نُه روایت دربارهی ماجرای شورا و بیعت مردم با عثمان رضی الله عنه نقل نموده است.[37] وی، از طریق عُبَیدالله بن موسی نیز روایتی در کتاب خود آورده که این مضامین را در بر دارد: قتل عمر رضی الله عنه و تعیین اعضای شورا، وصیت عمر رضی الله عنه به علی و عثمان پیرامون نحوهی خلافت در صورتی که هر یک از آنان به خلافت برسد و نیز سفارش عمر رضی الله عنه به صُهیَب رضی الله عنه در این زمینه.[38] بلاذری نیز روایتی را در مورد ماجرای شورا و جریان بیعت با عثمان رضی الله عنه ، از ابو مخنف[39]، هشام کَلبی[40]، واقدی[41] و عبیدالله بن موسی[42] نقل کرده است. طبری هم در این ماجرا، به روایتی از ابومخنف استناد نموده است.[43] همچنین ابن ابی الحدید در تعریف جریان شورا، از روایات احمد بن عبدالعزیز جوهری[44] و همچنین کتاب الشوری واقدی استفاده کرده است[45]. مهمترین مضامین این روایات عبارتند از: 1ـ متهم نمودن صحابه رضی الله عنهم به اِعمال تبعیض در امر تعیین خلیفه در برخی از روایات ساختگی و موضوع، صحابه رضی الله عنهم به اِعمال تبعیض و ضایع کردن حقوق دیگران در تعیین خلیفه متهم میگردند و چنین وانمود میشود که علی رضی الله عنه از اقدامات عبدالرحمن رضی الله عنه در روند انتخاب خلیفه خشنود نبوده است. ابومخنف و هشام کلبی از پدرش و احمد جوهری روایت میکنند که عمر وصیّت نمود: در صورتی که تعداد آرای دو نفر برابر شد، شخص مورد تأیید عبدالرحمن رضی الله عنه به خلافت انتخاب گردد و علی رضی الله عنه به همین خاطر احساس میکرد که حقّش ضایع خواهد شد؛ زیرا عبدالرحمن، به خاطر رابطهی خویشاوندیاش با عثمان رضی الله عنه ، او را به عنوان خلیفه انتخاب میکند.[46] ابن تَیمیّه با ردّ هر نوع نسبت نزدیک میان عبدالرحمن و عثمان، بیان میکند که عبدالرحمن نه برادر عثمان بود، نه پسرعمویش و نه از قبیلهی او. عبدالرحمن رضی الله عنه از بنیزُهره بود و عثمان رضی الله عنه از بنیاُمیّه؛ و رابطهی بنیزهره با بنیهاشم به مراتب نزدیکتر از رابطهی آن با بنیامیه بوده است. از سوی دیگر بنیزهره، داییهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند و عبدالرحمن و سعد بن أبی وقّاص نیز جزو آنها به حساب میآمدند. چنانچه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی سعد رضی الله عنه فرمود: (هذا خالی؛ فَلیُرِنی امرُؤٌ خالَه)[47] یعنی: «این مرد، دایی من است. پس هر شخصی، داییاش را به من نشان دهد (تا معلوم شود که هیچکس، داییای همچون دایی من ندارد)». همچنین باید در نظر داشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بین دو مهاجر و یا دو انصار پیمان اخوّت برقرار نکرد و طبق احادیث مشهور آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم میان سَعد بن رَبیع و عبدالرحمن بن عوف پیمان برادری برقرار نمود[48]. در این روایات ساختگی بدین نکته توجه نشده که نسبت خونی (حویشاوندی نَسَبی)، نزد عربها، از نسبت دامادی (خویشاوندی سببی) قویتر بوده است. کسانی که چنین روایاتی را ساخته و پرداختهاند، رابطهی عمیق و شگرف میان نسل اول مسلمانان را درک ننموده و پی نبردهاند که این رابطه، براساس رابطهی خویشاوندی نبوده است. گفتنی است: رابطهی سببی عثمان رضی الله عنه و عبدالرحمن رضی الله عنه از طریق ازدواج عبدالرحمن رضی الله عنه با امکلثوم دختر عُقبه بن أبی معیط و خواهر ولید حاصل آمده بود.[49] 2ـ حزب بنیامیّه و حزب بنیهاشم در روایت ابومخنف چنین آمده که یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در امر تعیین خلیفه به دو دستهی طرفداران بنیامیه و طرفداران بنیهاشم تقسیم شدند و در این مورد با هم به مجادله و نزاع پرداختند؛ اما باید دانست که این قبیل روایات، مبتنی بر هیچ سند معتبر و صحیحی نمیباشند[50]. متأسفانه مورّخان بر اساس همین روایات غیرمعتبر، به تحلیلهای اشتباهی گرفتار آمدهاند. چنین منشی، از صحابه رضی الله عنهم کاملاً بعید است؛ زیرا آنان در کنار هم و به خاطر اسلام، با پدران و برادران و قبایل خود جنگیدند. آنها، کالای بیارزش دنیا را فدا میکردند تا دین خود را حفظ کنند؛ لذا چنین اقداماتی از صحابهای که بشارت بهشت به آنان داده شده، غیرممکن میباشد. آنها بسی بزرگوارتر از آن بودند که مشکلات و مسایل خود را از این طریق، حلّ و فصل نمایند.[51] 3ـ سخنانی که به دروغ به علی بن ابی طالب رضی الله عنه نسبت دادهاند مورّخانی چون ابن جَریر از راویانی ناشناس روایت کردهاند که علی رضی الله عنه به عبدالرحمن رضی الله عنه گفت: تو مرا فریب دادی و عثمان را به مقام خلافت رساندی تا همیشه با تو مشورت نماید و تو، در خلافت او صاحب قدرت باشی. عبدالرحمن رضی الله عنه بهانه تراشید تا اینکه علی رضی الله عنه این آیه را تلاوت نمود: { إِنَّ الَّذِینَ یبَایعُونَک إِنَّما یبَایعُونَ اللَّه یدُ اللَّه فَوْقَ أَیدِیهم فَمنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلَى نَفْسِه وَمنْ أَوْفَى بِما عَاهدَ عَلَیه اللَّه فَسَیؤْتِیه أَجْرًا عَظِیما (١٠)} (فتح:10) «در حقیقت، کسانی که با تو بیعت میکنند، جز این نیست که با خدا بیعت میکنند؛ دست خدا بالای دستهای آنان است. پس هر که پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان میشکند، و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداشی بزرگ به او میبخشد». ابن کثیر در این رابطه میگوید: چنین روایاتی، با روایات صحیح در تعارض قرار دارد؛ در واقع روش صحابه رضی الله عنهم برخلاف این روایات ضعیف و موضوعی است که اهل بدعت و داستانپردازانی روایت کردهاند که حدیث صحیح و غیرصحیح را از هم تشخیص نمیدهند.[52] اعتقاد حسن بن علی رضی الله عنه دربارهی خلافت عثمان رضی الله عنه اعتقاد حسن بن علی رضی الله عنه دربارهی خلافت عثمان رضی الله عنه همان باوری بود که سایر صحابه رضی الله عنهم داشتند. چنانچه صحابه رضی الله عنهم بر خلافت عثمان رضی الله عنه اجماع کردند. ابوالحسن اشعری رحمه الله در این باره میگوید: عثمان رضی الله عنه را اعضای شورایی به خلافت انتخاب کردند که بر اساس وصیت عمر رضی الله عنه ، همه سزاوار احراز این مقام بودند، اما همهی آنان، خلافت عثمان رضی الله عنه را پذیرفتند و بر این مسأله اجماع نمودند.[53] ابوعثمان صابونی در بیان عقیدهی اهل سنت دربارهی ترتیب خلفای راشدین، میگوید: آنان بعد از خلافت صدّیق و فاروق، معتقد به حقانیت خلافت عثمان رضی الله عنه میباشند، زیرا او، با اجماع اعضای شورا و پس از آن، با اجماع تمام صحابه به خلافت رسید.[54] حضور حسن رضی الله عنه در لشکر اعزامی عثمان رضی الله عنه برای فتح آفریقا مهمترین طرحها و برنامههای نظامی عثمان بن عفان رضی الله عنه در جریان فتوحات اسلامی را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود: 1- شکست دادن سپاهیان فارس و روم. 2- تداوم جهاد در آن سوی مرزهای قلمرو حکومت اسلامی و خنثی نمودن تهدیدها و توطئههای دشمنان اسلام و حفظ آن مرزها. 3- ایجاد پایگاهها و مراکزی ثابت و مستحکم در مرزها جهت مقابله با حملات گاه و بیگاه دشمنان اسلام و حفظ آن مرزها. 4- تأسیس نیروی دریایی که در آن شرایط حساس، سپاهیان اسلام، به شدت بدان نیازمند بود.[55] این نیرو، بعدها در حمایت از دولت و تقویت و تداوم روند فتوحات، نقش بسیار مهمی ایفا نمودند. از مراکز مهم نظامی و سیاسی میتوان کوفه و بصره در عراق؛ دمشق در شام، و فسطاط در مصر را نام برد که بعدها به مهمترین شهرهای قلمرو اسلامی و عمدهترین مراکز نشر و گسترش اسلام مبدّل شدند.[56] مشهورترین فرماندهان فتوحات اسلامی در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه عبارتند از: احنف بن قیس، سلیمان بن ربیعه، عبدالرحمن ربیعه و حبیب بن مسلمه. مسلمانان، از روند فتوحات اسلامی در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه درسهای زیادی گرفتند؛ از مهمترین درسها و آموزههای فتوحات در عهد عثمان بن عفان رضی الله عنه میتوان موارد ذیل را برشمرد: · تحقق وعدههای خداوند سبحانه و تعالی نسبت به مؤمنان در زمینهی فتح و پیروزی · تحوّل و پیشرفت در تاکتیکها و شیوههای جنگی و تأسیس نخستین ناوگان دریایی. · تشکیل گروههای تجسس و شناسایی برای کسب اطلاعات از تحرکات دشمن. · حفظ وحدت و یکپارچگی در رویارویی با دشمن. در لشکر اعزامی عثمان رضی الله عنه به آفریقا، عبدالله بن زبیر، ابوذر غفاری،[57] عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، حسن و حسین[58] و جمع کثیری از صحابه رضی الله عنهم حضور داشتند. موضع پدر حسن، علی بن ابی طالب و سایر صحابه در مورد فتنه ای که به شهادت عثمان منجر شد عوامل مختلفی در شهادت عثمان رضی الله عنه ، نقش داشت؛ از جمله: فراوانی ناز و نعمت و پیامدهای سوء آن بر جامعه، نبودن سرآمدان و بزرگان صحابه رضی الله عنهم در مدینه، تعصب جاهلی، دسیسهچینی توطئهگران و بدخواهان اسلام و مسلمانان، بهکارگیری وسایل و شیوههای گوناگون در تحریک مردم و از همه مهمتر فتنهانگیزی پیروان عبدالله بن سبا. دشمنان اسلام، شیوهها و اسباب گوناگونی را برای تحریک مردم بر ضد عثمان رضی الله عنه بهکار بستند؛ از جمله: شایعهپراکنی و سر هم کردن پارهای اراجیف و سخنان دروغ و بیاساس بهمنظور تحریک مردم بر ضد خلیفه، خردهگیری بیمورد و نابجا بر کارگزاران خلیفه و تنظیم نامههای جعلی و انتساب آنها به تعدادی از اصحاب همچون: عایشهی صدیقه، علی، طلحه و زبیر رضی الله عنهم و اشاعهی این باور نابجا که علی رضی الله عنه ، وصی و خلیفهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است؛ از دیگر اقدامات دشمنان اسلام در این زمینه، میتوان به تشکیل دستهها و گروههایی در بصره، کوفه و مصر اشاره کرد؛ آنان، این توهم را در اذهان عموم نهادینه کردند که به دعوت صحابه، رهسپار مدینه شدهاند، آنگاه کارهایی انجام دادند که به شهادت عثمان رضی الله عنه منجر شد.[59] گروههای فتنه گر، علاوه بر اقدامات مزبور، با شعارهایی همچون تکبیر، و ادعاهایی از این قبیل که بر ضد جور و ستم، قیام نموده و هدفی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارند و فقط خواهان عوض کردن کارگزاران، هستند، دسیسهی خویش را پیش بردند و خواهان کنارهگیری عثمان رضی الله عنه از خلافت شدند و سرانجام، خلیفهی بزرگوار را به شهادت رساندند. همینکه خبر حرکت مردم از سایر شهرها برای یاری خلیفه، به گروههای فتنهگر رسید، بیش از پیش، بر کشتن خلیفه مصمم شدند و درصدد آن برآمدند که به هر شکل ممکن، عثمان را به قتل برسانند.[60] شایان ذکر است شبکهی سازمانیافتهی سبئیه به سرکردگی عبدالله بن سبای یهودی، عامل اصلی و پشت پردهی این فتنه و فتنههای پس از آن در وقایعی همچون جمل، صفین و… بود. علی رضی الله عنه در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه کاملاً مطیع و فرمانبردار او بود. ابن ابی شَیْبه از طریق محمد بن حَنَفِیّه نقل میکند که علی رضی الله عنه فرمود: اگر عثمان مرا به طناب کشد باز هم از او اطاعت خواهم نمود و فرمانبردار او خواهم بود.[61] و این خود، دلیلی است بر میزان اطاعت و فرمانبرداری علی رضی الله عنه نسبت به عثمان رضی الله عنه .[62] هنگامی که معترضان به منطقهی ذیالمروه رسیدند، عثمان رضی الله عنه علی رضی الله عنه را نزد آنان فرستاد تا با آنان مذاکره نماید. علی رضی الله عنه ، همراه مردی دیگر که نامش، بر ما معلوم نیست، نزد معترضان رفت و آنان را به رهنمودهای قرآن فرا خواند و آنان نیز پذیرفتند.[63] در روایتی آمده است که او چندین بار با آنان بحث و گفتگو کرد تا توانست آنان را قانع کند که قرآن را معیار این رفتارهای خود قرار دهند.[64] آنان در پنج مسأله به توافق رسیدند: تبعید شدگان به دیار خود بازگرداند، سهم محروم شدگان پرداخت شود، فیء و خمس در بیتالمال ذخیره گردد، در تقسیم ثروتها جانب عدالت رعایت شود و تنها افراد امین و توانمند به کار گماشته شوند. سپس این موارد را به روی کاغذ آوردند. همچنین آنان اعلام کردند که باید عبدالله بن عامر رضی الله عنه در امارت بصره و ابوموسی اشعری رضی الله عنه در امارت کوفه ابقا شوند.[65] بدین ترتیب، عثمان رضی الله عنه با هر یک از گروههای معترض، مصالحه نمود و آنان نیز رهسپار دیار خویش شدند.[66] پس از بازگشت معترضان، فتنهانگیزان، نیرنگ دیگری کردند تا آن صلحی را که میان معترضان و عثمان رضی الله عنه بسته شده بود، از میان ببرند. آنان، نامهای جعل نمودند و به دست مردی سپردند تا آن را مثلاً به سوی مصر ببرد. او، در بین راه از کنار کاروان مصریان عبور کرد و به گونهای رفتار نمود که نظر آنان را به خود جلب کند. او وانمود کرد که از مصریان میترسد، به شکلی که گویا چیزی با خود دارد که مصریان، نباید آن را ببینند. مصریان او را دستگیر کردند و نامهای نزدش یافتند که در آن عثمان رضی الله عنه ، خطاب به حاکم مصر، عبدالله بن ابی سرح رضی الله عنه ، دستور داده بود تا همه معترضان را که به مصر باز میگردند، به قتل رساند و یا مثله نماید. مصریان، خشمگین به مدینه بازگشتند و آن را بر عثمان رضی الله عنه عرضه داشتند.[67] عثمان به آنان گفت که او چنین نامهای ننوشته است و به آنان پیشنهاد کرد که: یا دو مرد مسلمان را به عنوان شاهد بیاورند که گواهی دهند او این نامه را نوشته و یا سوگندش را بپذیرند که نه خودِ او، چنین نامهای نوشته و نه دستور نوشتن آن را داده است. عثمان رضی الله عنه به آنان اعلام نمود که از وجود چنین نامهای خبر ندارد و هیچ بعید نیست که دیگران، این نامه را نوشته و به عثمان نسبت داده و مهر او را جعل کردهاند. اما با وجود توضیحات عثمان رضی الله عنه ، معترضان قانع نشدند و سخنان او را باور نکردند.[68] مهمترین دلایل ساختگی بودن این نامه، عبارتند از: پیک نامهبر، با رفتارهای خود شک مصریان را بر انگیخت و به گونهای وانمود کرد که گویا از مصریان میهراسد. در واقع، این رفتار نامهبر، این گمان را تقویت میکرد که نزد او چیزی است که مصریان، نباید از آن اطلاع یابند. اگر واقعاً این نامه را عثمان رضی الله عنه نوشته بود به حامل آن دستور میداد از راهی برود که مصریان، او را نبینند و در اسرع وقت آن را به عبدالله بن ابی سرح رضی الله عنه برساند تا آن را اجرا کند. البته این پرسش نیز وجود دارد که اهل عراق، با وجود آنهمه فاصله از مصریان، چگونه از وجود آن نامه، با خبر شدند و اطلاع یافتند که مصریان، چنین نامهای را یافتهاند؟ عجیبتر اینکه هر دو گروه، به صورت همزمان به مدینه رسیدند. تنها پاسخ این پرسش، این است که جعلکنندگان این نامه،شخص دیگری را اجیر نمودند تا این خبر را به عراقیان برساند! این، همان سؤالی است که علی بن ابی طالب رضی الله عنه نیز از مردم کوفه و بصره پرسید که شما با وجود آنهمه فاصله با مصریان، چگونه از وجود آن نامه با خبر شدید؟[69] علی رضی الله عنه ، خود، پاسخ این پرسش را چنین بیان داشت که این ماجرا در مدینه طرحریزی شده تا بار دیگر، مردم دچار فتنه و آشوب شوند.[70] سؤال دیگری که اینجا مطرح میشود این است که حکیم بن جَبَله و مالک اشتر چرا و بدون هیچ دلیل روشنی در مدینه ماندند و با دیگر عراقیان به سرزمین خود برنگشتند. شاید بتوان چنین ادعا نمود که آنان با پیشنهاد ابن سبأ آن نامهی دروغین را جعل کردند و سپس آن سناریوی ننگین را به راه انداختند. در واقع، این سبئیان بودند که از وجود این نامه، سود میبردند و میتوانستند از طریق آن به اهداف پلید خود دست یابند.[71] از طرف دیگر، آنان با انتساب آن به مروان بن حکم قصد داشتند تا عثمان رضی الله عنه را فردی بیخبر از حکومت خود و طبیعتاً نالایق جلوه دهند و چنین وانمود کنند که فساد، دستگاه حکومت عثمان رضی الله عنه را فراگرفته است. اگر مروان چنین نامهای نوشته بود، به حامل آن توصیه میکرد از راهی حرکت کند که مصریان، او را نبییند؛ در غیر این صورت، اگر گفته شود که شخص مروان نیز همدست فتنهگران بوده است، باید گفت که این احتمال، بر اساس شواهد و قراین، و اقدامات بعدی مروان، کاملاً غیر ممکن به نظر میرسد. این نامه، نخستین نامهی ساختگی نبود که مسلمانان را دچار فتنه میکرد؛ بلکه فتنهانگیزان، پیشتر نیز چنین نامههایی را جعل کرده و به ام المومنین عائشه و صحابهای چون علی رضی الله عنه ، طلحه رضی الله عنه و زبیر رضی الله عنه نسبت داده بودند. عائشه رضی الله عنها در ردّ این اتهام چنین فرمود: «سوگند به پروردگاری که مؤمنان به او ایمان دارند و کافران، او را انکار میکنند، من، هرگز چنین نامهای ننوشتهام».[72] همچنین آنان نامههای دیگری را به سایر صحابه نسبت داده بودند که آن بزرگواران، در آن نامهها چنین گفتهاند که دین محمد(ص) در خطر است و باید همهی مردم به مدینه بیایند که در این شرایط، جهاد در مدینه واجبتر از جهاد در مرزهاست.[73] ابن کثیر در این باره میگوید: فتنهانگیزان، نامههایی را جعل نمودند و به صحابهای چون علی رضی الله عنه ، زبیر رضی الله عنه و طلحه رضی الله عنه نسبت دادند و چنین وانمود کردند که این نامهها را اصحاب مذکور، نوشته و برای آنان، ارسال کردهاند. اما صحابه با انکار و ردّ این اتهام، خود را از این افترا تبرئه نمودند. منافقان چنان گستاخ بودند که نامهای را از قول خلیفه جعل کردند که در آن حکم مجازات معترضان مصری به حاکم مصر ابلاغ شده بود، حال آنکه عثمان رضی الله عنه از وجود چنین نامهای خبر نداشت.[74] در واقع، این گفتههای ابن کثیر تأکیدی است بر روایتی که طبری و خلیفه بن خیاط نقل کردهاند که طبق آن، علی، عائشه، زبیر و طلحه رضی الله عنهم ، از وجود آن نامهها اظهار بیاطلاعی نمودند.[75] وجود این نامههای دروغین تأثیر بسیار مهمی در آغاز و انجام آن فتنهی بزرگ داشت. منافقان از طریق جعل آن نامهها توانستند مردم را فریب دهند و افراد ساده لوح و نادان را با خود همراه سازند. باید دانست که در این میان، عثمان رضی الله عنه شهید شد و فدای کجفهمیهای مسلمانان گردید، اما قربانیان حقیقی این نامهها و شایعات، خود اسلام، تاریخ آن و نسلهایی هستند که فریب این روایات نادرست و ساختگی را خوردهاند. اما دیگر امروز نباید اسیر و دربند این تاریخ مشکوک شد؛ بلکه باید دست بکار شد و تاریخ واقعی و بدور از کینهها و هوا و هوس دشمنان اسلام و مسلمانان را یافت. باید با تحقیق و کاوش دقیق به مطالعه و بررسی این تاریخ پرداخت تا بار دیگر، همچون پیشینیان، زبان و دست خود را به تهمتها و دروغهایی نیالاییم که بناحق، در مورد بزرگمردان پاکسیرت تاریخ اسلام، جعل شده است.[76] عملکرد حسن بن علی و پدرش رضیاللهعنهما در اثنای محاصره محاصرهی خانهی عثمان رضی الله عنه آنچنان شدت یافت که دیگر نمیتوانست در نمازهای جماعت حاضر شود؛ البته عثمان رضی الله عنه بنا به توصیهای که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به او نموده بود، راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفت و با ایمان راسخ و استواری که داشت، کوشید تا راه حلی برای این مشکل بیابد؛ چنانچه پیرامون حرمت کشتن مسلمان سخنرانی کرد و در خطابهای دیگر، به بیان فضایل و سوابق خویش در اسلام پرداخت و بدین سان با زبان حال بیان نمود که آیا امکان دارد با وجود آنهمه فضایل و پیشینهی درخشان در اسلام و خدمات ارزنده به اسلام و مسلمانان، چشم طمع به دنیا بدوزد و آن را بر آخرت ترجیح دهد؟ آری! عثمان رضی الله عنه این حقیقت را روشن ساخت که به هیچ عنوان چنین پنداری دربارهاش عاقلانه نیست که با وجود علم به پیامدهای خیانت، در اموال عمومی خیانت نماید و رعایت مال و جان مسلمانان را نکند. چراکه رشد و تربیت فکری او، زیر نظر مستقیم رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفته بود و یکی از بزرگان و سرآمدان صحابه رضی الله عنهم بهشمار میرفت و بهگواهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و بزرگان صحابه رضی الله عنه ، رفتاری پیراسته و نیک داشت. بنابراین آیا چنین برخوردی با او ـ آنهم در دوران سالخوردگیاش ـ درست بود؟ بههر حال آشوبگران رعایت سن و سال و فضایل و سوابق عثمان رضی الله عنه را نکردند و عثمان رضی الله عنه را در محاصره قرار دادند و خود، نبض کار را در دست گرفتند و در آن زمان، برای مردم، امامت میدادند.[77] زمانی که صحابه رضی الله عنهم به وخامت اوضاع پی بردند و دانستند که فتنهگران، قصد کشتن عثمان رضی الله عنه را دارند، به آن بزرگوار پیشنهاد کردند تا به دفاع از وی بپردازند و آشوبگران را از مدینه بیرون کنند، اما عثمان رضی الله عنه نپذیرفت و گفت که دوست ندارم بهخاطر من، خونی به زمین بریزد.[78] بزرگان صحابه رضی الله عنه ، فرزندان خویش را بدون مشورت عثمان رضی الله عنه ، برای دفاع از وی فرستادند؛ حسن بن علی و عبدالله بن زبیر رضی الله عنهم ، جزو کسانی بودند که به دفاع از عثمان رضی الله عنه برخاستند. عثمان رضی الله عنه ، حسن رضی الله عنه را خیلی دوست داشت؛ بنابراین از آنجا که نگران حسن رضی الله عنه بود و میترسید که آسیبی به او برسد، او را سوگند داد که به منزلش باز گردد.[79] روایات صحیح، بیانگر آنست که آن روز، پیکر مجروح حسن رضی الله عنه را به خانهاش منتقل کردند.[80] البته عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم نیز زخمی شدند؛ حسین بن علی و ابنعمر رضی الله عنهم هم آنان را در دفاع از عثمان رضی الله عنه ، همراهی میکردند.[81] علی رضی الله عنه در آن روز، بیش از همه، از عثمان رضی الله عنه دفاع کرد و مروان بن حکم نیز بدین نکته گواهی داده است.[82] به روایت ابنعساکر، جابر بن عبدالله رضی الله عنه گوید: علی رضی الله عنه به عثمان رضی الله عنه پیام داد که پانصد مرد جنگاور با من هستند؛ اگر اجازه دهی (به همراه ایشان) به دفاع از تو برمیخیزم؛ زیرا تو چنان عملی انجام ندادهای که سزاوار کشته شدن باشی. عثمان رضی الله عنه پاسخ داد: «خیر ببینی؛ من، دوست ندارم که بهخاطر من خونی بر زمین بریزد».[83] روایات زیادی در زمینهی دفاع و پشتیبانی علی رضی الله عنه از عثمان رضی الله عنه در اثنای محاصره، نقل شده است؛ چنانچه در روایتی آمده است: فتنهگران، مانع از رسیدن آب به عثمان رضی الله عنه شدند، طوری که خانوادهاش، از تشنگی در معرض مرگ قرار گرفتند. از اینرو علی رضی الله عنه سه مشک آب برای عثمان رضی الله عنه فرستاد؛ البته چیزی نمانده بود که این مشکها به او نرسد. چنانچه تعدادی از بنیهاشم و بنیامیه برای رساندن مشکها به خانهی عثمان رضی الله عنه ، زخمی شدند.[84] خلاصه اینکه فتنه، بالا گرفت و عثمان رضی الله عنه به شهادت رسید؛ زمانی که خبر شهادت عثمان رضی الله عنه به صحابه رسید، بیشتر آنان، در مسجد بودند؛ صحابه رضی الله عنه با شنیدن این خبر، مات و مبهوت شدند. علی رضی الله عنه به حسن و حسین و نیز به برادرزادگانش فرمود: «عثمان رضی الله عنه چگونه به قتل رسید، در صورتی که شما، درب خانهاش نگهبانی میدادید؟» و آنگاه یک سیلی به حسن رضی الله عنه که مجروح شده بود، نواخت و به سینهی حسین رضی الله عنه زد و ابنزبیر و ابنطلحه رضی الله عنهم را نیز دشنام داد و ناراحت و خشمگین، به خانهاش بازگشت؛ وی، در آن هنگام میگفت: «بارخدایا! من، در پیشگاه تو از اینکه در قتل عثمان رضی الله عنه ، نقشی داشته، یا بر این کار راضی باشم، اظهار برائت میکنم».[85] بدینسان موضع علی رضی الله عنه ، موضع خیرخواهانهای بود که ضمن اطاعت و حرفشنوی از خلیفه، نقش مشاورش را نیز ایفا میکرد؛ وی، در فتنهای که به شهادت عثمان رضی الله عنه منجر شد، با تمام وجود از خلیفهی مظلوم دفاع نمود و درصدد اصلاح و رفع شکاف موجود در میان خلیفه و شورشیان برآمد، اما این مسأله، فراتر از توان و ارادهی او بود؛ چراکه مشیت الهی، بر این بود که امیرمؤمنان، عثمان بن عفان رضی الله عنه به مقام شهادت نایل آید.[86] بر خلاف ادعای دشمنان کینهتوز، علی رضی الله عنه بارها قتل عثمان رضی الله عنه را محکوم نمود و آشکارا بیان داشت که به هیچ شکلی در قتل او دخالت نداشته است.[87] حاکم نیشابوری در کتاب خود، پس از ذکر حوادث فتنه بیان میدارد که بر خلاف ادعای اهل بدعت که میگویند: علی رضی الله عنه در قتل عثمان رضی الله عنه دخالت داشت، براساس روایات معتبر، او هیچ نقشی در این ماجرا نداشته است.[88] ابن تیمیه نیز در این رابطه میگوید: ...علی رضی الله عنه در قتل عثمان رضی الله عنه هیچ دخالتی نداشت؛ نه بدان دستور داد و نه به آن راضی گشت؛[89] بلکه فرمود: «بارخدایا! من، در پیشگاه تو از اینکه در قتل عثمان رضی الله عنه ، نقشی داشته، یا بر این کار راضی باشم، اظهار برائت میکنم».[90] تمام صحابه از هر نوع دخالت در قتل عثمان رضی الله عنه مبرا هستند و تمام سخنانی که بر خلاف این گفته شده، بیاساس میباشد. خلیفه بن خیاط در همین رابطه از عبدالأعلی بن هیْثَم نقل میکند که چون پدرش از حسن رضی الله عنه سؤال کرد که آیا صحابه در قتل عثمان رضی الله عنه نقشی داشتهاند، حسن رضی الله عنه پاسخ داد: مهاجران و انصار رضی الله عنهم به هیچ عنوان در آن ماجرا نقش نداشتهاند، بلکه قاتلان عثمان رضی الله عنه از مصر بودند. امام نَوَوی میگوید: هیچ یک از صحابه در قتل عثمان رضی الله عنه دخالت نداشتند، بلکه قاتلان عثمان رضی الله عنه ، مشتی اراذل و اوباش بودند که در مصر گرد هم آمدند و از آنجا به سوی مدینه حرکت کردند. آن دسته از صحابه که در مدینه بودند، نتوانستند جلوی جمعیت انبوه فتنهگران را بگیرند تا اینکه سرانجام، خلیفهی مسلمانان را به قتل رساندند. زبیر بن عوام رضی الله عنه ، قاتلان عثمان رضی الله عنه را شورشی و آشوبگر میدانست. عائشه رضی الله عنها، آنها را فتنهگران شیطان صفت میخواند.[91] ابن سعد در توصیف آنان میگوید: آنان مردمان پستی بودند که در شرارت، با هم اتفاق نظر داشتند.[92] ابن تیمیه نیز آنان را منحرفانی مفسد و گمراه میداند که به حریم امت تجاوز کردند.[93] ذهبی، آنان را سران و رؤسای شرارت میخواند و ابن عماد در کتاب شذرات الذهب، ایشان را اراذل و اوباش میداند.[94] در واقع، رفتار و عملکرد این شورشیان در طول محاصرهی خانهی عثمان رضی الله عنه ، خود، مؤید این سخنان است. آنان در دوران محاصره، از رسیدن آب و غذا به خانوادهی عثمان رضی الله عنه ممانعت به عمل میآورند. حال آنکه عثمان رضی الله عنه همیشه از مال خود، آب را به رایگان در اختیار مسلمانان قرار میداد و در خشکسالی و قحطی، به مردمان غذا میرساند و آنان را در مصایب و سختیها، از عطا و بخشش خویش بهرهمند میساخت.[95] این رفتار شورشیان، بقدری برای صحابه رضی الله عنهم ناخوشایند بود که علی رضی الله عنه خطاب به آنان فرمود: ای مردم! کاری که شما با عثمان رضی الله عنه میکنید، هیچ مسلمان و کافری، آن را انجام نمیدهد. آب و غذا را از این مرد و خانوادهاش قطع نکنید. ایرانیان و رومیان نیز به اسیران خود آب و غذا میدهند.[96] حوادث و رویدادهای تاریخ، خود، بهترین گواه در زمینهی برائت صحابه رضی الله عنهم از قتل عثمان رضی الله عنه و یا هر نوع مشارکت در آن میباشد.[97]
[1]- المناقب النضرة في المناقب العشرة، ص490. [2]- أضواء البيان في تاريخ القرآن، نوشتهي صابر ابوسليمان، ص79. [3]- تيسيرالكريم المنان في سيرة عثمان، نوشتهي صلابي، ص274. [4]- الخليفة الفاروق عمر بن خطاب، نوشتهي عاني، ص161. [5]- أوليات الفاروق. نوشتهي قرشي، ص122. [6]- أوليات الفاروق. نوشتهي قرشي، ص124. [7]- عشرهي مبشره، ده تن از ياران رسولخداص هستند كه آن حضرتص با ذكر نام آنها، به بهشتي بودن آنان گواهي داده است. (مترجم). [8]- البداية و النهاية (7/142). [9]- الخلفاء الراشدون، نوشتهي خالدي، ص98. [10]- الخلافة والخلفاء الراشدون، نوشتهي بهنساوي، ص213. [11]- أشهر مشاهير الإسلام في الحرب و السياسة، ص648. [12]- طبقات ابن سعد (3/364). [13]- طبقات ابن سعد (3/364). [14]- صحيح مسلم (3/1480). [15]- تاريخ طبري (5/226). [16]- مرويات أبيمخنف في تاريخ الطبري، دكتر يحيي، ص175. [17]- طبقات ابن سعد (3/342). [18]- مرويات ابيمخنف في تاريخ الطبري، ص176. [19]- نگا: تاريخ طبري (5/325). [20]- نگا: تاريخ طبري (5/225). [21]- همان. [22]- المدينة النبوية فجرالإسلام و العصر الراشدي (2/97). [23]- همان. [24]- نظام الحكم في الشريعة و التاريخ، نوشتهي قاسمي (1/277،258). [25]- أولیات الفاروق، ص 127. [26]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، 62 – 63. [27]- صحیح بخاری، کتاب فضائل أصحاب النبی (حدیث : 3700). [28]- الخلفاء الراشدون، الخالدی، 156 – 107. [29]- صحیح البخاری، کتاب الأحکام (حدیث : 7207). [30]- شهید الدار، ص 37. [31]- صحیح البخاری، کتاب الأحکام (حدیث : 7207). [32]- التمهید و البیان، ص 26. [33]- عثمان بن عفّان، صادق عرجون، 70 – 71. [34]- سِیَر أعلام النُبَلاء (1/86). [35]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص 278. [36]- الذریعة إلی تصانیف الشیعة (14/246). [37]- الطبقات الکبری (3/63 – 67). [38]- الطبقات الکبری (3/340). [39]- أنساب الأشراف (18 - 19). [40]- أنساب الأشراف (18 - 19). [41]- أنساب الأشراف (18 - 19). [42]- أنساب الأشراف (5/6). [43]- أثر التشیع علی الروایات التاریخیة، عبدالعزیز نور، 321. [44]- شرح نهج البلاغة (9/49، 50 و 58). [45]- شرح نهج البلاغة (9/15). [46]- اثر التشیع علی الروایات التاریخیه، 322. [47]- سنن الترمذی (3761). [48]- صحیح البخاری، کتاب مَناقب الأنصار (حدیث : 3780). [49]- الطبقات الکبری (3/127). [50]- مرویّات أبی مِخنف فی تاریخ الطبری، صص 177 – 178. [51]- الخلفاء الراشدون، أمین القضاة، 78 – 79. [52]- البدایة و النهایة (7/152). [53]- الإبانة عن أصول الدیاتة، ص 68. [54]- عقیدة السَلَف و أصحاب الحدیث ضمن الرسائل النبویّة (1/139). [55]- الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص 222. [56]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، ص 199-200. [57]- ریاض النفوس (1/8)؛ الجهاد و القتال، اثر هیکل (1/556). [58]- لیبیا من الفتح العربی حتی انتقال الخلافۀ الفاطمیۀ، اثر دکتر صالح مصطفی، ص41؛ الشرف و التسامی بحرکۀ الفتح الإسلامی، دکتر صلابی (همین مؤلف)، ص19. [59]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص401. [60]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص402. [61]- السنة، الخَلّال (1/325). [62]- العقیدة فی أهل البیت بین الإفراط و التفریط، ص 227. [63]- تاریخ دمشق؛ ترجمة عثمان، ص 328. تاریخ خلیفه، ص 169. [64]- فتنۀ مقتل عثمان (1/129). [65]- فتنۀ مقتل عثمان (1/129). [66]- فتنۀ مقتل عثمان (1/129). [67]- تاریخ الطبری (5/379). [68]- فتنه مقتل عثمان (1/132). البدایة و النهایة (7/191). [69]- تاریخ الطبری (5/359). [70]- تاریخ الطبری (5/359). [71]- عثمان بن عفان الخلیفة الشاکر الصابر، ص 227. [72]- تحقیق مواقف الصحابۀ (1/344). [73]- تحقیق مواقف الصحابة (1/335). [74]- البدایة و النهایة (7/175). [75]- تحقیق مواقف الصحابة (1/335). [76]- عثمان بن عفان الخلیفة الشاکر الصابر، ص 228. [77]- ر.ك: خلافة علي بن ابيطالب، عبدالحميد علي، ص85. [78]- ر.ك: فتنة مقتل عثمان (1/1679؛ نگا: المسند (1/396)، احمد شاكر. [79]- تاريخ المدينة (4/1208) ابنشبه. [80]- نگا: طبقات ابنسعد (8/128). [81]- تاريخ خليفه، ص174. [82]- ر.ك: تاريخ الإسلام، 461، اثر ذهبي، با سند قوي. [83]- تاريخ دمشق ،ص403. [84]- أنساب الأشراف، بلاذري، (5/76). [85]- مصنف ابن ابيشيبة (15/209)، با سند صحيح. [86]- خلافة علي بن أبيطالب، ص87. [87]- البدایة و النهایة (7/202). [88]- المُسْتَدْرَک (3/103). [89]- منهاج السنة (4/406). [90]- مصنف ابن ابيشيبة (15/209)، با سند صحيح. [91]- شرح النَوَوی علی صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه (15/148). [92]- تحقیق مواقف الصحابه (1/481) طبقات ابن سعد (3/71).. [93]- منهاج السنه (3/189-206). [94]- ر.ک: دُوَل الإسلام، ذهبی (1/12)؛ تحقیق مواقف الصحابه (1/482)، صحیح البخاری، کتاب مناقب عثمان (4/202)، شَذَرات الذَهَب (1/40). [95]- التمهید و البیان، ص 242. [96]- تاریخ الطبری (5/400). [97]- تحقیق مواقف الصحابة (2/18).
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|