|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنه > مهم ترین صفات و ویژگیهای حسن رضی الله عنه و زندگانی اجتماعی وی
شماره مقاله : 2789 تعداد مشاهده : 392 تاریخ افزودن مقاله : 27/5/1389
|
مهم ترین صفات و ویژگیهای حسن رضی الله عنه ، و زندگانی اجتماعی وی
اول: مهم ترین صفات و ویژگیهای حسن رضی الله عنه حسن رضی الله عنه بهحق یکی از شخصیتهای قیادی و پیشوایان برجسته و بینظیر بهشمار میرود. آری! حسن رضی الله عنه به صفات و ویژگیهای یک پیشوای ربانی آراسته بود که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: ایمان ژرف و عظیمش به الله سبحانه و تعالی و رستاخیز؛ علم و دانش والای وی از کتاب و سنت؛ اطمینان و اعتماد به الله سبحانه و تعالی ؛ عبادتگزاری خاشعانهاش، زهد و تقوای وافرش در حکومت و امور دنیوی، گشادهدستی و سخاوتش بدون تبعیض در میان فقیر و ثروتمند، بزرگ و کوچک و دور و نزدیک؛ حلم و بردباری؛ تواضع و فروتنی؛ آیندهنگری و درک صحیح حوادث و رخدادها و نیز توانمندی والا در عرصهی قیادت و رهبری اقشار مختلف جامعه و همچنین برخورداری از ارادهی استوار در راستای به انجام رساندن اهداف والا و ارزشمندش. گفتنی است: بدان سبب که خداوند متعال، ویژگیهای قیادی و صفات یک پیشوای ربانی را در وجود حسن بن علی رضی الله عنه به ودیعت نهاده بود، لذا آن بزرگوار توانست با نگرشی عمیق و اصلاحی نسبت به مسایل و نیز قدرت اجرایی بالایی که داشت و همچنین با تکیه بر فقه و شناخت دقیقش در زمینهی اولویتبندی مسایل مختلف و درجهبندی آنها از طریق شناخت امکانات و موانع و چالشهای فرارویش، برنامهی اصلاحی خود را ارائه دهد و آن را به اجرا درآورد؛ برنامهای که به وحدت و یکپارچگی امت انجامید. علم و دانش والای حسن رضی الله عنه حسن بن علی رضی الله عنه در خانهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و به دست پدر بزرگوارش و نیز تحت نظر پدر و مادرش، پرورش یافت و مفاهیم و ارزشهای اسلامی را از پدربزرگ و والدینش فرا گرفت. این موقعیت، تأثیر بسزایی در شکلدهی شخصیت توانمند حسن رضی الله عنه داشت و باعث شد که بر دستورات و آموزههای اسلام، پایبند گردد. امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه توجه ویژهای به تربیت حسن رضی الله عنه نمود. علی رضی الله عنه توجه ویژهای به تعلیم و تربیت فرزندانش، از جمله حسن و حسین داشت؛ از اینرو آنان، از پدرشان شیوهی بیان حکم شرعی و روش استنباطش را فراگرفتند که از مهم ترین شاخصها و نشانه های این روش میتوان به این موارد اشاره کرد: پایبندی به ظاهر قرآن کریم؛ حمل مطلق بر مقید و نیز حمل مجمل بر مفصل؛ آگاهی از ناسخ و منسوخ؛ بررسی زبانشناختی موضوع و توجه به زبان عربی؛ فهم نص بهوسیلهی نصی دیگر؛ پژوهش و پرسش دربارهی نصوصی که فهم آن، مشکل است؛ دانستن شأن نزول آیات؛ خاص گردانیدن نکات عام و فراگیر؛ شناخت اوضاع و احوال عربها و آداب و رسومشان؛ برخورداری از درک والا و قدرت فهم و تجزیه و تحلیل مسایل. قرآن و رهنمودهای نبوی، زیرساختها و پایههای پرورشی آن نسل و از جمله حسن بن علی رضی الله عنه ، بهشمار میرفتند. از اینرو آن دسته از آیات قرآن که حسن رضی الله عنه ، آنها را از زبان پدرش شنید، تأثیر بسزایی در علم و دانش حسن رضی الله عنه و شکلدهی شخصیت توانمندش داشت. بدین سان قلب و روح و روان حسن و بلکه تمام وجودش، پاک و پاکیزه گردید و به رشد شخصیت وی انجامید و حسن رضی الله عنه به حقایق و واقعیتهای بسیاری در جهان هستی پی برد. یکی از استادان وی در زمینهی فراگیری قرآن، عبدالله بن حبیب بن ربیعه، ابوعبدالرحمن سلمی بود که در کوفه، استاد قرائت بهشمار میرفت و پدرش نیز صحابی بود. وی، از علی، عبدالله بن مسعود و عثمان بن عفان رضی الله عنهم روایت نموده و عاصم، عطاء، حسن و حسین رضی الله عنهم ، علم قرائت را از او فراگرفتند. وی، بیست آیه در صبح آموزش میداد و بیست آیه در شب؛ او، فقیه بود و در زمان خلافت عبدالملک بن مروان، در کوفه درگذشت. وی، راوی ثقه و قابل اعتمادی است و احادیث زیادی، روایت نموده است.[1] از عبدالله بن مبارک از عطاء بن سائب روایت شده که گوید: نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفتیم و او، در سجدهگاه (و جای نمازش) در حال احتضار بود. به او گفتیم: ای کاش به بستر میرفتی که بهتر و نرمتر است. گفت: فلانی، برایم این حدیث را روایت نموده که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لایزال أحدکم فی صلاة ما دام فی مصلاه ینتظر الصلاة)[2] یعنی: «هر یک از شما، همچنان در نماز است تا آن زمان که در جای نمازش، در انتظار نماز میباشد». در روایت ابنسعد آمده که فرشتگان میگویند: «خدایا! او را بیامرز؛ خدایا! به او رحم نما». ابوعبدالرحمن سلمی رحمهالله گفت: «دوست دارم در حالی بمیرم که در سجدهگاه خود هستم».[3] شیوهی ابوعبدالرحمن سلمی رحمهالله در آموزش قرآن، همان روش صحابه رضی الله عنهم بود. چنانچه از وی روایت شده: کسانی که به ما قرآن را آموزش میدادند ـ همچون عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و دیگران ـ به ما گفتهاند که هرگاه از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم ده آیه، فرا میگرفتند، از این ده آیه رد نمیشدند تا آنکه علم و عملی را که در آن وجود داشت، میآموختند. آنها گفتهاند: ما، قرآن و علم وعمل را با هم آموختیم. از اینرو مدتی به حفظ یک سوره مشغول میشدند و حفظ آن سوره، زمان میبرد.[4] ابوعبدالرحمن سلمی رحمهالله که از مشهورترین شاگردان عثمان بن عفان رضی الله عنه بود، استاد حسن بن علی رضی الله عنه در آموزش قرآن بهشمار میرود. حسن بن علی رضی الله عنه در حفظ و فهم قرآن کریم و عمل به آن، همین شیوه را در پیش گرفت. اعتقاد امیر مؤمنان، حسن رضی الله عنه دربارهی الله سبحانه و تعالی ، نظام هستی، زندگانی و بهشت و جهنم حسن رضی الله عنه ، از خلال قرآن و تربیت پدر بزرگوارش، علی رضی الله عنه ، دریافت که خدایی که باید او را پرستش نمود، کیست. بدین سان دیدگاه حسن رضی الله عنه دربارهی الله سبحانه و تعالی ، نظام هستی، زندگانی و بهشت و جهنم و نیز در مورد قضا و قدر و حقیقت انسان و رویاروییاش با شیطان، برگرفته از آموزههای قرآنی و رهنمودهای نبوی بود. پس الله سبحانه و تعالی از تمام عیبها و کاستیها، پاک و منزه است و به کمالات بیپایان و مطلقی موصوف میباشد. الله سبحانه و تعالی یکتا و یگانه است و شریکی ندارد و همسر و فرزندی برنگرفته است. خدای متعال، مفهوم عبودیت و نیز توحید را در قرآن کریم بیان نموده است.[5] اما دیدگاه حسن رضی الله عنه دربارهی جهان هستی، برگرفته از این فرمودهی الهی بود که: { قُلْ أَئِنَّکم لَتَکفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الأرْضَ فِی یوْمینِ وَتَجْعَلُونَ لَه أَنْدَادًا ذَلِک رَبُّ الْعَالَمینَ (٩)وَجَعَلَ فِیها رَوَاسِی منْ فَوْقِها وَبَارَک فِیها وَقَدَّرَ فِیها أَقْوَاتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیام سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ (١٠)ثُم اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ وَهی دُخَانٌ فَقَالَ لَها وَلِلأرْضِ اِئْتِیا طَوْعًا أَوْ کرْها قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (١١)فَقَضَاهنَّ سَبْعَ سَماوَاتٍ فِی یوْمینِ وَأَوْحَى فِی کلِّ سَماءٍ أَمرَها وَزَینَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمصَابِیحَ وَحِفْظًا ذَلِک تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم (١٢)} (فصلت:9-12) «بگو: آیا به کسی که زمین را در دو روز آفریده است، ایمان ندارید و برای او همگونها و انبازهایی قرار میدهید؟ او (علاوه بر اینکه آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان نیز میباشد. او، در زمین کوههای استواری قرار داد و خیرات و برکات زیادی در آن، آفرید و مواد غذایی (مختلف و گوناگون ساکنان) زمین را به اندازهی لازم، مقدر و مشخص کرد. اینها، همه (اعم از آفرینش زمین و ایجاد کوهها) روی هم، در چهار روز کامل به پایان رسید، بدانگونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و هیچ کم و زیادی در آن نباشد). سپس قصد آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود(گونه، و به شکل ابرهایی دودمانند) بود، به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید، پدید آیید. گفتند: فرمانبردارانه پدیدار گشتیم. آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رسانید و در هر آسمانی، فرمان لازمهاش را صادر نمود (و نظام و تدبیر خاصی مقرر فرمود و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید)… آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان) آراستیم و (آن را از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این، برنامهریزی و سنجش دقیق و استوار خداوند بسیار توانا و بس آگاه است». و اما این دنیا، هرچند به طول انجامد، سرانجام به پایان میرسد و کالای آن، هر چقدر هم بزرگ باشد، در حقیقت، ناچیز است. چنانچه خدای متعال میفرماید: { إِنَّما مثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا کماءٍ أَنْزَلْنَاه منَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِه نَبَاتُ الأرْضِ مما یأْکلُ النَّاسُ وَالأنْعَام حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الأرْضُ زُخْرُفَها وَازَّینَتْ وَظَنَّ أَهلُها أَنَّهم قَادِرُونَ عَلَیها أَتَاها أَمرُنَا لَیلا أَوْ نَهارًا فَجَعَلْنَاها حَصِیدًا کأَنْ لَم تَغْنَ بِالأمسِ کذَلِک نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَوْم یتَفَکرُونَ (٢٤)} (یونس:24) «وضعیت دنیا (از لحاظ زوال و فنا و از میان رفتن نعمتش) همانند آبی است که از آسمان میبارانیم و بر اثر آن، گیاهان زمین که انسانها و حیوانها از آن میخورند، (میرویند و) به هم میآمیزند تا بدانجا که زمین، آراسته و زیبا میگردد و اهل زمین، یقین میکنند که بر زمین تسلط دارند (و حتماً میتوانند از ثمرات و محصولات آن بهرهمند گردند. در بحبوحهی این شادی و در گیر و دار این سرسبزی و آراستگی) فرمان ما (مبنی بر ویران شدن آن) در شب یا روز فرا میرسد (و بدینسان با بلاهای گوناگون از قبیل: سرمای سخت، تگرگ شدید، سیل، طوفان و … آن را نابود میکنیم) و گیاهانش را از ریشه درآورده، از میان میبریم. (بهگونهای که) انگار دیروز در اینجا نبوده و هرگز وجود نداشته) است. ما، آیههای خویش را برای قومی تشریح و تبیین مینماییم که میاندیشند (و میفهمند)». دیدگاه حسن رضی الله عنه دربارهی بهشت نیز برگرفته از آیات قرآن سرچشمه میگرفت و این تصور، تمام وجودش را فرا گرفته بود. از اینرو کسی که سیرت حسن بن علی رضی الله عنه را مورد بررسی قرار دهد، به ژرفای فهم وی در زمینهی روی آوردن به خداوند سبحانه و تعالی و نیز شدت خداترسیاش پی میبرد. حسن رضی الله عنه مفهوم قضا و قدر را نیز از خلال آیات قرآن و آموزههای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرا گرفته بود. بنابراین مفهوم قضا و قدر، در قلبش، جای گرفته بود؛ آنچنانکه خدای متعال میفرماید: { قُلْ لَنْ یصِیبَنَا إِلا ما کتَبَ اللَّه لَنَا هوَ موْلانَا وَعَلَى اللَّه فَلْیتَوَکلِ الْمؤْمنُونَ (٥١)} (توبه:51) «بگو: هرگز چیزی (از خیر و شر) به ما نمیرسد، مگر آنچه خدا، برای ما مقرر کرده باشد؛ او، مولا و یاور و سرپرست ماست و مؤمنان، باید تنها بر خداوند، توکل نمایند». حسن بن علی رضی الله عنه از خلال آیات قرآن، به حقیقت درگیری انسان و شیطان، پی برد دریافت که این دشمن، از هر سو به سوی انسان میآید تا او را به انجام معصیت، وسوسه نماید و شهوتها و امیال نفسانی خفتهاش را برانگیزد. از اینرو حسن رضی الله عنه همواره با استعانت از خداوند متعال، بر شیطان، چیره گشت. حسن رضی الله عنه از خطایی که آدم علیه السلام مرتکب شد، ضرورت توکل همیشگی مسلمان بر خدایش را آموخت و به اهمیت توبه و استغفار در زندگی مؤمن و همچنین ضرورت پرهیز از حسادت و تکبر، پی برد و دریافت که باید به بهترین شکل ممکن با صحابه رضی الله عنهم و مخاطبان خود، سخن بگوید؛ چنانچه خدای متعال میفرماید: { وَقُلْ لِعِبَادِی یقُولُوا الَّتِی هی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطَانَ ینْزَغُ بَینَهم إِنَّ الشَّیطَانَ کانَ لِلإنْسَانِ عَدُوًّا مبِینًا (٥٣)} (إسراء:53) «به بندگانم بگو: سخنی بگویند که زیباترین و بهترین سخنهاست. چراکه شیطان، (بهوسیلهی سخنان زشت و ناخوشایند) در میان ایشان، فساد و تباهی میافکند، و بیگمان شیطان، دشمن آشکار انسان، بوده (و هست)». خدای متعال، حسن بن علی رضی الله عنه را بهوسیلهی زیستن با قرآن کریم گرامی داشت و بدین ترتیب حسن رضی الله عنه ، با قرآن زیست و اصول و فروعش را از کتاب خدا و رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگرفت و یکی از امامان هدایت گردید؛ یعنی همان امامانی که راه درست را برای مردم به تصویر میکشند و مردم، به سخنان و اعمال آنان، تمسک میجویند. آری! حسن رضی الله عنه شخصیتی قرآنی بود و در جرگهی اهل قرآن قرار داشت و به همین سبب نیز سخنانش، برگرفته از قرآن و آیات روحبخش آن بود. چنانچه روایت شده که باری، در روز جمعه، بر فراز منبر سخنرانی کرد و سورهی ابراهیم را تا پایان، تلاوت نمود. امام مسلم رحمهالله از امهشام بنت حارثه روایت نموده که گوید: «من، سورهی{ق وَالْقُرْآنِ الْمجِیدِ} را تنها از زبان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرا گرفتم که وی، آن را در تمام جمعهها هنگام سخنرانی برای مردم، تلاوت میکرد».[6] ابنماجه رحمهالله از ابی بن کعب رضی الله عنه روایت نموده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم روز جمعه، در حالی که ایستاده بود، سورهی{تَبَارَک}را خواند و ما را با نعمتها و بلاهای الهی، پند داد؛ در آن هنگام ابوالدرداء یا ابوذر به من اشاره میکرد که این سوره، کی نازل شده است؟ چراکه من، تا کنون آن را نشتیدهام. ابی رضی الله عنه به او اشاره کرد که ساکت باش.[7] امام ابنقیم رحمه الله میگوید: «رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبههایش، خیلی از آیات قرآن استفاده میکرد».[8] با اندکی تأمل در سورهی ابراهیم علیه السلام که حسن رضی الله عنه آن را بر روی منبر تلاوت نمود، به مهمترین نکات این سوره پی میبریم: اثبات اصول عقیده: اعم از: ایمان به الله سبحانه و تعالی و پیامبران و رستاخیز و دیدن نتیجهی اعمال و نیز اقرار به توحید و یگانگی الله و معرفی خدای برحقی که آفرینندهی آسمانها و زمین است و نیز بیان این نکته که هدف از نزول قرآن، بیرون راندن مردم از تاریکیها به سوی نور است و دعوت همهی پیامبران در اصول عقیده و عبادت الله سبحانه و تعالی و رهایی انسانها از گمراهی، یکی بوده است. وعده و وعید: این سوره، به نکوهش کافران و بیم دادن آنان پرداخته و آنان را به عذاب سخت و دردناک تهدید نموده و به مؤمنان، در برابر اعمال نیکشان، وعدهی بهشت داده است. [آیات:2،23، و28-31] سخن از ارسال پیامبران: در آیهی 4 این سوره، از فرستادن پیامبران به سوی اقوام مختلف با زبان خودشان، سخن به میان آمده تا هر قومی، با درک زبان پیامبرشان، بهآسانی بتوانند از رهنمودهای او بهرهمند گردند. زدودن غم و اندوه از دل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : در این سوره، خدای متعال، با بیان آنچه میان اقوام گذشته و پیامبرانشان، روی داده، غم و اندوه را از دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زدوده و به او تسلی خاطر داده است. [آیات: 9-18] بیان داستان پیامبران : داستان پیامبران پیشین را با گفتگوی موسی علیه السلام با قومش و فرا خواندن آنان به سوی خدا آغاز کرد. [آیات:5-8] دعاهای ابراهیم علیه السلام : در این سوره دعاهای ابراهیم علیه السلام پس از بنای کعبه، بیان میگردد؛ دعاهایی مبنی بر درخواست امنیت و روزی برای اهل مکه و ایجاد گرایش قلبی در دل مردم نسبت به خانهی خدا و نیز دعای دور ماندن خودش و فرزندانش از پرستش بتها. همچنین در این دعاها، سپاسگزاری ابراهیم علیه السلام از پروردگارش به خاطر فرزندانی که در پیری به او داده، بیان میشود و ابراهیم علیه السلام از خداوند متعال، توفیق خود و فرزندانش را برای اقامهی نماز درخواست مینماید و برای خود و پدر و مادر خویش و مؤمنان، طلب آمرزش میکند. [آیات:35-41] بیان یکی از صحنههای گفتگوی دوزخیان با یکدیگر در جهان آخرت. [آیات:19-23] بیان مثال: خدای متعال، در این سوره برای سخن خوب و ایمان و نیز برای سخن زشت و گمراهی، مثال میزند و کلمهی توحید و ایمان را به درخت خوبی تشبیه میکند که ریشهی آن، (در زمین) استوار و شاخههایش در فضاست و بیان میکند که سخن بد و شرک و فتنهانگیزی و گمراهی، به درخت بدی میماند که از سطح زمین کنده شده است. [آیات:24-27] یادآوری صحنههای ترسناک قیامت و تهدید ظالمان و ستمگران و بیان انواع عذابهایشان. [42-50] بیان حکمت به تأخیر انداختن عذاب تا روز قیامت و سورهی ابراهیم علیه السلام ، با این موضوع به پایان میرسد.[9] اینها، مهمترین موضوعهایی است که در سورهی ابراهیم علیه السلام آمده و گویا حسن بن علی رضی الله عنه با تلاوت این سوره در سخنرانی جمعه، به این مسایل و موضوعها پرداخت. گفتنی است: حسن بن علی رضی الله عنه هنگامی که به بستر میرفت، سورهی کهف را تلاوت میکرد. سورهی کهف، با بیان این موضوع آغاز میگردد که قرآن، از هرگونه کجی و انحراف بدور است و در آن هیچگونه ضد و نقیضی در لفظ و معنا وجود ندارد و برای بیم دادن و مژده دادن آمده است؛ آنگاه به بیان این موضوع میپردازد که جمال و زیبایی و عجایبی که در زمین وجود دارد، بهروشنی بر قدرت الله متعال دلالت میکند. این سوره، به بیان سه داستان از داستانهای اعجابانگیز قرآن، یعنی داستان اصحاب کهف، داستان موسی و خضر و نیز داستان ذوالقرنین میپردازد. اما داستان اصحاب کهف [آیات:9-26]، نمونهای والا و نمادی باشکوه از فدا کردن وطن، خانواده، نزدیکان و دوستان و اموال در راه عقیدهی درست و پیروی از هدایت و حقیقت است؛ چنانچه آن جوانان باایمان، برای مصون نگهداشتن دین و ایمانشان، از گرفت قهرآمیز پادشاه بتپرست و ستمپیشه، گریختند و به غاری در کوه پناه بردند. خدای متعال، آنان را به مدت سیصد و نه سال قمری، میراند و سپس آنها را برانگیخت تا دلیل روشن و نمایانی بر قدرت الهی در برانگیختن بندگان باشند. خدای متعال، در ادامه، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را به فروتنی و همنشینی با فقیران مؤمن، دستور داد و آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را از رویگردانی از فقیران مؤمن، به قصد همنشینی با ثروتمندان برای فرا خواندن آنان به سوی دین، منع نمود و فرمود: { وَاصْبِرْ نَفْسَک معَ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهم (٢٨)} (کهف:28) «با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان، خدای خود را میپرستند و به فریاد میخوانند». در ادامه، خدای متعال، پس از بیان و اظهار حق، کافران را تهدید نموده و عذاب دردناکی را که در آخرت، برای آنان، آماده کرده، یادآوری نموده و بلافاصله از بهشت برینی یاد کرده که برای مؤمنان نیکوکار آماده ساخته است. [آیات:30-31] اما داستان موسی علیه السلام و خضر که در آیات 60-78 آمده، نمونهی خوبی برای علما در زمینهی فروتنی و تواضع در اثنای کسب علم میباشد و بیانگر این است که چه بسا امکان دارد یک بندهی صالح و نیکوکار، در مسایل فرعی از آنچنان علم و دانشی برخوردار باشد که یک پیغمبر، از آن دانش بیاطلاع باشد؛ چنانکه داستان سوراخ کردن کشتی و ماجرای کشتن پسربچه و نیز داستان تعمیر و بازسازی دیوار، بر این موضوع دلالت دارند. داستان ذوالقرنین که در آیات 83-99 آمده، پند و آموزهای برای تمام حاکمان و زمامداران امور مردم است. چراکه این پادشاه، بر جهان چیره گشت و با وجود آنهمه قدرت و قلمرو حکمرانی، سد بزرگی ایجاد کرد که این امر، بیانگر تقوا، دادگری و شایستگی اوست. در این سوره، سه نمونه و مثال واقعی و باشکوه مطرح شده که نشان میدهد اظهار حق و غلبهی حقیقت، منوط به قدرت و ثروت نیست؛ بلکه مرتبط با ایمان است. نخستین نمونهاش، داستان صاحبان دو باغی است که در آیات 32-44 بیان میشود تا ثروتمندی که به مال و ثروتش، فریفته و مغرور گشته، با مؤمنی که به ایمانش میبالد، مقایسه گردد و بدین سان، وضعیت فقیران مؤمن و ثروتمندان کافر، بیان شود. دومین نمونهای که ذکر شده، مثال زندگانی دنیاست که در آیات 45-46 بیان شده تا هشداری برای مردم باشد که سرانجام دنیا، زوال و نابودی است. به دنبال این موضوع، برخی از صحنههای هراسانگیز و وحشتناک رستاخیز را به تصویر کشیده که از آن جمله میتوان به حرکت کوهها و حشر مردم در یک میدان و غافلگیر شدن آنان با نامههای اعمالشان اشاره کرد. [آیات:47-49] سومین نمونهای که ذکر شده، داستان ابلیس و انکار او از سجده کردن برای آدم علیه السلام است تا تکبر و غرور، با بندگی الله سبحانه و تعالی و تواضع و فروتنی، مقایسه گردد و نتایج هر یک نمایان شود؛ بدین ترتیب که نتیجهی غرور شیطان، رانده شدن و محرومیت و نیز برحذر داشتن مردم از شر وی بود و رهآورد بندگی خدا و تواضع، رضایت و خشنودی خداوند. در ادامه، این موضوع بیان شده که در قرآن، انواع مثالها، به شیوههای گوناگون بیان شده تا مایهی پند و عبرت مردم باشد و وظیفهی پیامبران در زمینهی بشارت دادن و بیم دادن و نیز برحذر داشتن از پشت کردن به آیات و نشانههای الهی، بیان گردد. [آیات:54-57]. این سوره، با بیان سه موضوع ذیل به پایان میرسد: 1. اعمال کافران و نتایج آن، در آخرت نابود میشود و هدر میرود. [آیات:100-106] 2. دادن مژدهی برخوردار شدن از نعمتهای جاویدان و همیشگی به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام میدهند. [آیات:107-108] 3. علم خداوند، حد و حدودی ندارد و بینهایت است.[10] [آیات:109-110) خداوند متعال، پس از بیان کمال کلامش، پیامبرش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را مخاطب قرار میدهد و سورهی کهف را با این آیه به پایان میرساند که: { قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مثْلُکم یوحَى إِلَی أَنَّما إِلَهکم إِلَه وَاحِدٌ فَمنْ کانَ یرْجُو لِقَاءَ رَبِّه فَلْیعْملْ عَملا صَالِحًا وَلا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّه أَحَدًا (١١٠)} «(ای پیغمبر!) بگو: من، فقط انسانی همچون شما هستم (و امتیاز من، این است که) به من وحی میشود که معبود شما، یکی است و بس. پس هر کس که خواهان دیدار خدای خویش است، پس باید عمل نیک انجام دهد و هیچ چیزی را با خدایش انباز نکند». گویا خداوند متعال، در این آیه به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور میدهد که بگو: من، فقط انسانی همچون شما هستم و بس؛ نه آنکه مرا فرشته بپندارید یا گمان کنید که من، از صفت الوهیت برخوردارم. من، فقط علمی دارم که خدایم، به من داده است و بس، و امتیازی که بر شما دارم، این است که به من وحی میشود هیچ خدای برحقی جز الله یکتا و یگانه نیست و در الوهیتش، هیچ شریکی ندارد. بنابراین معبودتان که باید او را پرستش کنید، فقط و فقط همان معبود برحق و یگانه است. از اینرو هر آنکس که به دیدار پروردگارش ایمان بیاورد و خواهان پاداش بیکران الهی باشد، باید بهوسیلهی اعمال نیک و شایسته، به او نزدیکی جوید و عبادتش را برای او خالص گرداند و به هیچ عنوان در عبادت الله، شرک نورزد؛ فرقی نمیکند که شرک ظاهری و نمایانی همچون پرستش بتها و به فریاد خواندن غیر خدا باشد یا نذر برای مخلوقات یا اعتقاد به اینکه مخلوق، میتواند فایده برساند و یا آنچه را که تنها در توان و قدرت خداست، تغییر دهد یا شرکی پوشیده و نهان، همانند انجام عملی از روی ریا و یا با هدف کسب نام و شهرت.[11] گفتنی است: ریا و خودنمایی، شرک اصغر است. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إن أخوف ما أخاف علیکم الشرک الأصغر) یعنی: «بیشترین چیزی که (از بابت آن) بر شما میترسم، شرک اصغر است». گفتند: «ای رسولخدا! شرک اصغر چیست؟» فرمود: (الریاء؛ یقول الله یوم القیامة إذا جزی الناس بأعمالهم: إذهبوا إلی الذین کنتم تراؤون فی الدنیا، فانظروا هل تجدون عندهم جزاء)[12] یعنی: «ریا؛ خدای متعال، روز قیامت، هنگامی که جزای اعمال بندگانش را میدهد، میفرماید: نزد کسانی بروید که در دنیا برای آنان خودنمایی میکردید و ریا مینمودید؛ آنگاه بنگرید که آیا نزد آنان هیچ پاداشی مییابید؟» در آخرین آیهی سورهی کهف، دو شرط اساسی برای پذیرش اعمال بیان شده است: 1. پیروی از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ آنجا که خدای متعال، میفرماید: { فَلْیعْملْ عَملاً صَالِحاً} «باید کار شایسته انجام دهد». 2. اخلاص نیت برای خدای متعال؛ چنانچه میفرماید: { وَلَا یشْرِک بِعِبَادَةِ رَبِّه أَحَداً} «و کسی را در پرستش پروردگارش، شریک نسازد». حسن بن علی رضی الله عنه ، این آیات روحبخش را هر روز تلاوت میکرد و در مفاهیم والای موجود در آن، میاندیشید. از اینرو این آیات، تأثیر فراوانی در وجود و زندگانی وی نهاده بود. حسن رضی الله عنه توجه ویژهای به سیرت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز داشت. اسماعیل بن محمد بن سعد بن ابیوقاص میگوید: «پدرمان، جنگها و غزوه های رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را به ما آموزش میداد و آنها را برای ما برمیشمرد و میگفت: اینها، شرف و نیکی بجایماندهی پدرانتان میباشد؛ از اینرو یاد آن را از بین نبرید».[13] علی بن حسن میگوید: «ما، غزوات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را آنگونه میآموختیم که سورههای قرآن را میآموختیم». دربارهی میزان علم و دانش حسن رضی الله عنه در زمینهی سنت نبوی، یادآوری این نکته ضروری است که پدر بزرگوارش، امیر مؤمنان، علی رضی الله عنه ، بیش از سایر خلفای راشدین، از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، حدیث روایت کرده است؛ البته دلیلش، به هر یک از موارد ذیل برمیگردد: علی رضی الله عنه پس از سایر خلفا رضی الله عنهم وفات نمود و راویان زیادی، از طریق او، حدیث روایت کردند و آن دسته از دانشپژوهان تابعی که بهکثرت، سؤال مینمودند، در سرزمینهای مختلف، پراکنده شدند و همچنین اتفاقاتی رخ داد که به مقتضای آنها، برای تبیین و ابلاغ حکم شرعی، روایت احادیث، رواج بیشتری یافت و بدین سان حسن رضی الله عنه بخش عظیمی از سنت نبوی را از پدرش آموخت؛ البته از آنجا که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وفات نمود و حسن رضی الله عنه در آن دوران، سن و سال چندانی نداشت، از اینرو احادیث و مسایلی را از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به خاطر داشت که آنها را یاد میکرد و به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت میداد. چنانچه پیشتر بدین موضوع پرداختهام.[14] حسن رضی الله عنه فرزندانش را به کسب علم و دانش، تشویق مینمود؛ چنانچه پسر و برادرزادهاش را فرا خواند و فرمود: «ای پسرم و ای برادرزادهام! شما، اینک کوچکان قوم و طایفه هستید و روزی بزرگان قوم خواهید شد؛ از اینرو به فراگیری علم و دانش همت گمارید و هر کس از شما که نتوانست آن را روایت نماید یا به خاطر بسپارد، آن را به نگارش درآورد و در خانهاش بگذارد».[15] حسن رضی الله عنه ، سخنران زبانآوری بود. باری امیر مؤمنان، علی رضی الله عنه به حسن رضی الله عنه فرمود: «ای حسن! برخیز و برای مردم سخنرانی کن». گفت: «چنانچه هنگام سخنرانی، شما را ببینم، مرا هول و هراس بر میدارد (و دست و پایم را گم میکنم)». از اینرو علی رضی الله عنه بهگونهای خود را از دید حسن رضی الله عنه پنهان نمود که صدای حسن رضی الله عنه را میشنید، اما حسن رضی الله عنه او را نمیدید. حسن رضی الله عنه برخاست و پس از حمد و ثنای الهی، سخنرانی کرد[16] و آنگاه از منبر پایین آمد. علی رضی الله عنه این آیه را تلاوت نمود: { ذُرِّیةً بَعْضُها منْ بَعْضٍ وَاللَّه سَمیعٌ عَلِیم (٣٤)}(آلعمران:34) «آنان، فرزندانی هستند که برخی، از برخی دیگرند و خداوند، شنوا و داناست». حسن رضی الله عنه از پدربزرگش، یعنی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و نیز از پدرش علی رضی الله عنه ، سخنوری و شیوایی سخن و رسایی کلام و قدرت بیان را بهارث برده بود. باری امیر مؤمنان، علی رضی الله عنه از پسرش حسن رضی الله عنه پرسید: «میان ایمان و یقین، چقدر فاصله وجود دارد؟» پاسخ داد: «چهار انگشت». علی رضی الله عنه فرمود: «چگونه؟» گفت: «ایمان، عبارتست از آنچه گوشهایت شنیده و قلبت، تصدیق نموده؛ و یقین، عبارتست از آنچه چشمانت، دیده و قلبت، آن را بدون هیچ شک و تردیدی، پذیرفته است و فاصلهی چشم و گوش با هم، فقط چهار انگشت میباشد».[17] حسن رضی الله عنه فرموده است: «نیک سؤال کردن، نیمی از علم و دانش است».[18] از حسن رضی الله عنه دربارهی سکوت پرسیدند؛ پاسخ داد: «سکوت، پوشش چشم و زیور آبروست؛ و کسی که سکوت میکند، هم خودش، راحت و آسوده است و هم دوست و همنشینش».[19] یکی از نشانه های علم و دانش حسن رضی الله عنه ، این است که وی، به فراگیری زبان عربی سفارش میکرد[20] و تأکید آن بزرگوار برای آموختن زبان عربی، در واقع، تأکیدی بر ضرورت تطبیق و بکارگیری اصول و قواعد علمی در زمینهی قرائت و بویژه قرائت آیات قرآن است. چراکه زبان عربی، زبانی است که خداوند متعال، قرآن را بدین زبان نازل نموده و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز با این زبان، دستورات و رهنمودهای حیاتبخش اسلام و از جمله، سنت مطهرش را ابلاغ نموده و کتابهای دینی و علوم پایه و… به زبان عربی، تألیف شده است. از اینرو هر نوآوز و دینپژوهی، باید این زبان را فرا بگیرد و گرنه به شناخت درستی از دین نخواهد رسید و دانش دینی وی، ناقص خواهد بود. زبان عربی، علاوه بر امتیازات مذکور، زبانی ممتاز در زمینهی فصاحت و بلاغت و رسایی کلام است و از زیبایی، شیوایی و شیرینی ویژهای برخوردار میباشد.[21] از آنجا که حسن بن علی رضی الله عنه تسلط کاملی بر زبان و ادبیات عرب داشت، یکی از سخنورترین افراد عرب بهشمار میرفت. چنانچه عمرو بن العلاء گفته است: «هیچ کسی فصیحتر و زبانآورتر از حسن بن علی رضی الله عنه ندیدهام».[22] حسن رضی الله عنه ، دانشآموزان و شاگردان نیک و نمونه ای داشت؛ از جمله: فرزندش حسن، مسیب بن نجبه، سوید بن غفله، علاء بن عبدالرحمن، شعبی، هبیرة بن یریم، اصبغ بن نباته، جابر بن خالد، ابوالحوراء، عیسی بن مأمون بن زراره (و گفته شده: ابنالمأموم)، ابویحیی عمیر بن سعید نخعی، ابومریم قیس ثقفی، طحرب عجلی، اسحاق بن یسار (پدر محمد بن اسحاق)، سفیان بن لیل و عمر بن قیس کوفی.[23] فراوانی دانش حسن رضی الله عنه و ظرافت فهم و آگاهی وی در زمینهی شناختِ نیک و بد و نیز شناخت عمیقش نسبت به اهداف و مقاصد شریعت، آنجا نمایان میگردد که وحدت و یکپارچگی امت و نیز حفاظت جان مسلمانان را بر مصالح شخصی خویش ترجیح میدهد و زمام امور مسلمانان را به معاویه رضی الله عنه میسپارد. عبادتگزاری حسن رضی الله عنه حسن بن علی رضی الله عنه ، از آن دست افرادی بود که نهایت توان و تلاش خود را در عبادت و بندگی الله سبحانه و تعالی بهکار میگیرند؛ وی، در طول زندگیاش، با مفهوم فراگیر عبادت زیست و با شیر حیاتبخش عبادت، پرورش یافت و از سرچشمهی گوهربار نبوت، سیراب گشت و به دست زهرای محمدص، تربیت شد؛ همان بانوی بزرگواری که نزد پیغمبر رحمتص رفت تا از او خادمی درخواست نماید و نتیجهی درخواستش، رهنمودی گردید که به مراتب، از هر خادم و خدمت گزاری بهتر بود؛ چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای رسیدگی به درخواست دخترش، به خانهی وی رفت و دختر و دامادش را که در بستر بودند، به گفتن سبحانالله، الحمد لله، لا إله إلا الله و الله اکبر، رهنمون گشت. بدین ترتیب حسن رضی الله عنه در خانه ای بزرگ شد که به زیور زهد و عبادت، تقوا و خداترسی و صبر و شکیبایی، آراسته بود؛ بگونهای که این ارزشها و زیرساختهای پرورشی و عبادی، وجود آن بزرگوار را فرا گرفته و او را زبانزد و نمونهای مثالزدنی برای هر مسلمانی کرده بود؛ چنانچه همعصرانش، اعم از صحابه رضی الله عنهم و سایر نیکان آن دوران، به این ویژگی وی، گواهی دادهاند. آری! حسن رضی الله عنه ، عبادتگزاری بود که خداوند متعال را با شناخت و معرفت، عبادت مینمود و با یقین و باوری راستین، به سوی خدا روی آورده و به دنیا پشت کرده بود. به همین سبب نیز هرگاه وضو میگرفت، رنگ چهرهاش، دگرگون میشد؛ و چون علتش را از او جویا شدند، فرمود: «سزاوار است رنگ چهرهی کسی که میخواهد در آستان خداوند صاحب عرش، به عبادت بایستد، تغییر نماید».[24] ابنسعد، این سخن را آورده که: «هیچ کسی ترساتر از حسن بن علی و عمر بن عبدالعزیر سراغ ندارم؛ آنان، چنان ترسا بودند که گویا آتش جهنم، تنها برای آنها آفریده شده است».[25] هرچقدر که بنده، به مولای خویش نزدیک میشود و شناخت و معرفتش، نسبت به اسماء و صفات پروردگارش افزایش مییابد و هرچقدر که بیشتر به صفات کمال خداوند، پی میبرد، به همان نسبت، هیبت و عظمت و ترس از خداوند، در او بیشتر میگردد. خدای متعال، روزگار را در میان مردم، دست به دست میگرداند؛ چنانچه میفرماید: { قُلِ اللَّهم مالِک الْملْک تُؤْتِی الْملْک منْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْملْک ممنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ منْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ منْ تَشَاءُ بِیدِک الْخَیرُ إِنَّک عَلَى کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ (٢٦)} (آلعمران:26) «بگو: پروردگارا! ای مالکالملک! تو، هر آنکس را که بخواهی، حکومت و دارایی میبخشی و از هر کس که بخواهی، حکومت و دارایی را میگیری و هر کس را که بخواهی، قدرت و عزت میدهی و هر کس را بخواهی، خوار و زبون میگردانی؛ خوبی، در دست توست و بی گمان تو، بر هر چیزی توانایی». بدین سان واضح گردید که خدای متعال، حکومتها را دگرگون میکند؛ چنانکه حکومتی را سرنگون مینماید و حکومت دیگری را جایگزینش میکند. عدهای از فرشتگان خداوند، با گزارش کار بندگانش، به سوی او بالا میروند و عدهای هم از نزد او نازل میشوند؛ و اوامر الهی، بهنوبت و به دنبال آیات و نشانههایش، نازل میگردد و مطابق خواست و ارادهاش نافذ میشود؛ از اینرو هر آنچه خدا بخواهد، در همان لحظهای که مشیتش، بدان تعلق گرفته و به همان شکلی که خواست الهی بوده، بدون هیچ کم و کاست یا زیادتی و یا تقدیم و تأخیری، صورت میگیرد؛ و امر و فرمان و قدرت و ارادهاش، در آسمانها و زمین و در موجودات خشکی و دریا، و نیز در آنچه که در فضا و در سایر اجزا و ذرات جهان هستی است، نافذ میباشد و خدای متعال، همهی اینها را هرگونه که بخواهد، اداره میکند و هر رخدادی که خواست و ارادهی او باشد، در جهان هستی، روی میدهد.[26] الله سبحانه و تعالی میفرماید: { یدَبِّرُ الأمرَ منَ السَّماءِ إِلَى الأرْضِ ثُم یعْرُجُ إِلَیه فِی یوْم کانَ مقْدَارُه أَلْفَ سَنَةٍ مما تَعُدُّونَ (٥)} (سجده:5) «خداوند، (تمام جهان هستی) از آسمان گرفته تا زمین را زیر پوشش تدبیر خود قرار داده است؛ سپس تدبیر امور، در روزی که اندازهی آن، هزار سال از سالهایی است که شما میشمارید، به سوی او باز میگردد». آری! خدای متعال، امور جهان هستی را زیر نظر دارد و هیچ ذرهای، نه در آسمانها و نه در زمین، نه در اعماق دریاها و نه در زیر لایههای کوهها و کوهسارها، از او پنهان نمیماند. الله سبحانه و تعالی میفرماید: { وَعِنْدَه مفَاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمها إِلا هوَ وَیعْلَم ما فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَما تَسْقُطُ منْ وَرَقَةٍ إِلا یعْلَمها وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلا فِی کتَابٍ مبِینٍ (٥٩)} (انعام:59) «گنجینههای غیب و کلید آنها، در دست خداست و کسی جز او، از آن آگاه نیست. و خداوند، از آنچه در خشکی و دریاست، آگاه میباشد. و هیچ برگی فرو نمیافتد، مگر اینکه از آن، باخبر است و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین، و هیچ تر و یا خشکی نیست که فرو افتد، مگر اینکه (خداوند، از آن آگاه است و) در لوح محفوظ، ثبت و ضبط میباشد». احساس عظمت و جلال الله سبحانه و تعالی و شناخت اسماء و صفاتش، باعث پیدایش و افزایش خوف و خشیت بنده از این خدای بزرگ و عظیم میگردد که همه چیز، برای او کرنش میکند:[27] { وَلِلَّه یسْجُدُ منْ فِی السَّماوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکرْها وَظِلالُهم بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ (١٥)} (رعد:15) «آنچه در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه، برای خدا کرنش میکند. همچنین سایههای آنها، بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده میافتند». حسن بن علی رضی الله عنه پس از ادای نماز صبح در مسجدالنبی، در محل نمازش مینشست و تا بالا آمدن خورشید، به ذکر خدای متعال میپرداخت و عدهای از بزرگان و سایر نمازگزاران نیز همراه او مینشستند و پیرامون مسایل دینی سخن میگفتند. آنگاه حسن رضی الله عنه برمیخاست و نزد مادران مؤمنان یعنی همسران رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم میرفت و به آنان سلام میکرد. و گاهی هدیهای از مادران مؤمنان دریافت مینمود و سپس به منزلش باز میگشت.[28] کسانی که پس از ادای نماز، سرِ جایشان مینشینند، از آن دست افراد سعادتمند و خوشبختی هستند که فرشتگان، بر آنها درود میفرستند؛ چنانچه امام احمد از ابوهریره رضی الله عنه روایت نموده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (الملائکةُ تُصَلِّی عَلَی أحَدِکم ما دام فی مصلاَّه الذی صلّی فیه، ما لم یحدث: اللّهم اغْفِرْ له، اللّهم ارحمه[29]، و إن جلس ینتظر الصلاة صلت علیه الملائکة و صلاتهم علیه: اللّهم اغْفِرْ له، اللّهم ارحمه)[30] یعنی: «فرشتگان برای آن شخصی از شما که همچنان در محل نمازش میباشد، تا آن زمان که وضویش باطل نشده، دعا میکنند و (میگویند) بارخدایا! او را بیامرز؛ بارخدایا! بر او رحم نما و اگر به انتظار نماز، در جایش بنشیند، فرشتگان، برایش دعا میکنند و دعایشان برای او این است (که میگویند): بارخدایا! او را بیامرز؛ بارخدایا! بر او رحم نما». همچنین امام احمد رحمهالله از عطاء بن سائب روایت نموده که گفته است: نزد ابوعبدالرحمن سلمی رفتم و او، نماز صبح را ادا کرده و همچنان در محل نمازش نشسته بود؛ وی، در حال احتضار بود. به او گفتم: ای کاش به بستر میرفتی که بهتر و نرمتر است. گفت: از علی رضی الله عنه شنیدم که گفت: از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: (من صلّی الفجرَ ثم جلس فی مصلاّه صلّت علیه الملائکةُ، و صلاتهم علیه: اللّهم اغْفِرْ له، اللّهم ارحمه و من ینتظر الصلاة صلّت علیه الملائکة و صلاتهم علیه: اللّهم اغْفِرْ له، اللّهم ارحمه)[31] یعنی: «کسی که نماز صبح را بهجای آورد و در محل نمازش بنشیند، فرشتگان بر او درود میفرستند (و برایش دعا میکنند و میگویند) بارخدایا! او را بیامرز؛ بارخدایا! بر او رحم نما. و کسی که انتظار نماز را میکشد، فرشتگان بر او درود میفرستند (و برایش دعا میکنند و میگویند) بارخدایا! او را بیامرز؛ بارخدایا! بر او رحم نما». باری از شیخ عبدالعزیز بن عبدالله رحمهالله پرسیدند: آیا کسی که در خانهاش نماز صبح را ادا کند و سپس تا طلوع خورشید، به تلاوت قرآن بپردازد و آنگاه دو رکعت نماز اشراق بهجای آورد، از اجر و پاداشی همچون پاداش کسی که در مسجد نشسته، بهرهمند میگردد؟ شیخ عبدالعزیز رحمه الله پاسخ داد: در انجام این عمل، خیر فراوان و پاداش بزرگی وجود دارد؛ اما ظاهر احادیث واردشده در این موضوع، بیانگر این است که این پاداش به کسی تعلق میگیرد که در مسجد، در محل نمازش مینشیند. البته اگر کسی به خاطر عذری همچون بیماری یا ترس، نماز صبح را در خانهاش به جای آورد و آنگاه تا طلوع خورشید به ذکر خدای متعال یا تلاوت قرآن بپردازد و سپس دو رکعت نماز بگزارد، با وجودی که این عمل را در خانهاش انجام داده، باز هم به خاطر عذری که داشته، از اجر و پاداش واردشده در زمینهی انجام این اعمال در مسجد، بهرهمند میشود. گفتنی است: این پاداش، به زنی که در خانهاش پس از ادای نماز صبح، به ذکر خدا یا تلاوت قرآن میپردازد نیز تعلق میگیرد.[32] ابنقیم رحمهالله، دربارهی اهمیت ذکر خدای متعال، در بامداد، میگوید: «خوابیدن در حد فاصل نماز صبح و طلوع خورشید، مکروه است. چراکه این وقت، زمان ارزشمندی است که میتوان از آن بیشترین بهره را برد و برای رهروان راه تزکیه و خودسازی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار میباشد؛ چنانچه اگر تمام شب را به قیام و عبادت گذرانده باشند، باز هم این فرصت را از دست نمیدهند و پس از نماز صبح، تا طلوع خورشید، به ذکر خدا میپردازند. این وقت، ابتدای روز و هنگام نزول روزی و برکت و حصول بهره و قسمت میباشد و زمانی است که تمام روز بر اساس آن شکل میگیرد؛ از اینرو تنها میتوان هنگام اضطرار و از روی ناچاری در این زمان خوابید».[33] به خاطر ارزش این وقت و نیز اهمیت وافر آن در سیر و سلوک به سوی الله سبحانه و تعالی است که در بسیاری از روایات، به زنده نگهداشتن این وقت با ذکر و یاد خداوند، تشویق و ترغیب شده است. انس رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (من صلّی الفجرَ فی جماعةٍ ثم قعد یذکر الله تعالی حتی تطلع الشمس؛ ثم صلی رکعتین، کانت کأجر حجة و عمرة، تامة تامة تامة)[34] یعنی: «کسی که نماز صبح را با جماعت به جا آورد و سپس بنشیند و تا طلوع خورشید، خدای را ذکر کند و آنگاه، دو رکعت نماز بگزارد، پاداش کامل یک حج و عمره را میبرد». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای تأکید بر پاداش کامل حج و عمره، سه بار، واژهی تامة را تکرار نمود. ابنرجب میگوید: «از آنجا که حج، یکی از برترین اعمال نیک میباشد و انسان مسلمان، علاقهی وافری به انجام این عمل دارد و خدای متعال، آنچنان علاقهای در دل مسلمان نسبت به این خانهی بزرگ، قرار داده که همواره در حسرت دیدنش، آه سر میدهد و دلش به سوی آن پر میکشد، و نیز از آن جهت که بسیاری از مردم، نمیتوانند (هر سال و حتی یک بار) به مکه بروند و به انجام مناسک حج، بپردازند، خدای متعال، اعمالی را برای بندگانش مشروع نموده که با انجام آن میتوانند به اجر و پاداشی معادل اجر و پاداش حج دست یابند...».[35] استاد بنا میگوید: «ای برادر گرامی! هر روز، لحظهای در صبح، و لحظهای در شامگاه و لحظهای در سحرگاه، پیش روی توست که میتوانی در تمام این لحظات با روح پاکت به ملأ اعلی و جهان برین عروج کنی و به خیر و نیکی دنیا و آخرت، دست یابی؛ آری! پیش رویت، موسمی چند برای طاعت و روزهایی برای عبادت و شبهایی برای انجام اعمال نیکی وجود دارد که قرآن کریم و پیغمبر بزرگوارص، تو را بدان رهنمون شدهاند. پس مشتاق آن باش که در این لحظات، از ذاکران و اهل طاعت باشی، نه از غافلان و اهل نسیان و فراموشی. این فرصت را عنیمت بدان که وقت، همچون شمشیر است[36]؛ و درنگ کردن و امروز و فردا نمودن را رها کن که هیچ ضرری بزرگتر از درنگ کردن نیست».[37] حسن رضی الله عنه هنگام طلوع خورشید میگفت: (سمع سامع بحمد الله الأعظم لا شریک له، له الملک و له الحمد و هو علی کل شئ قدیر؛ سمع سامع بحمد الله الأمجد لا شریک له، له الملک و له الحمد و هو علی کل شئ قدیر)[38] حسن بن علی رضی الله عنه بر اذکار، اوراد و دعاهایی که از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به ثبوت رسیده، پایبندی میکرد و مردم را به ادای نماز در مساجد تشویق مینمود و میگفت: کسی که به رفتن به مسجد، عادت کند، خدای متعال، به او یکی از این ویژگیها را ارزانی میدارد: محبتی سودمند و مهری پوشیده نسبت به او، یا علمی طرفه و برگزیده، یا سخنی که به سوی هدایت رهنمون میگردد، یا گناهان را از ترس و یا شرم و حیا، ترک میکند».[39] حسن رضی الله عنه شبها را به قیام و عبادت الله سبحانه و تعالی سپری میکرد. وی، ابتدای شب را به عبادت میپرداخت و برادرش حسین رضی الله عنه بخش پایانی شب، بر میخاست و عبادت مینمود.[40] نماز شب و راز و نیاز شبانه با خدای متعال، یکی از مهمترین عواملی است که باعث بیداری و تقویت ایمان میگردد و نیکان و بندگان شایستهی خدا، قیام شب را تجربه نموده و دریافتهاند که عبادت و مناجات شبانه، تأثیر بسزایی در احیای دلها دارد. ابنالحاج در المدخل میگوید: قیام شب، فواید زیادی دارد؛ از جمله اینکه قیام شب، گناهان را چنان از بین میبرد که باد تند، برگ خشک درختان را فرو میاندازد؛ نماز و راز و نیاز شبانگاهی، قلب را نورانی میگرداند و فرشتگان آسمان، مکانی را که مؤمن شبگذار در آن به عبادت میپردازد، همچون ستارگان تابان برای زمینیان، درخشان میبینند و برکات و انوار قیام شب با بوی خوش و عطرآگین قیام شب، به مؤمن شبزندهدار باز میگردد و آنچنان ارمغانی با خود دارد که در وصف نمیگنجد و قابل توصیف نیست. قیام شب، شرافت مؤمن است؛ چنانچه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (شرف المؤمن صلاته باللیل و عزه استغناؤه عما فی أید الناس)[41] یعنی: «شرافت مؤمن، به نماز شبانگاهی اوست و عزتش، در بینیازی وی از آنچه که در دست مردم است». هر چه ادعای محبت بیشتر باشد، به همان نسبت باید دلیلی بر صداقت این ادعا وجود داشته باشد؛ و لحظات و ساعات ارزشمند شب، میتواند دلیل صداقت کسانی باشد که ادعای محبت الله سبحانه و تعالی را میکنند. زیرا هر کس، ادعایی می کند، باید دلیل بیاورد. شبزندهداران، ارجمندترین مردمان هستند و کسانی چون ما که شبهایشان را در خواب و غفلت سپری میکنند، نام و یاد چندانی ندارند و از مقام و منزلت والایی برخوردار نیستند؛ بلکه شبهای غفلتشان، شرافت و آبرویی برایشان نگذاشته است».[42] با مطالعه و بررسی سیرت حسن بن علی رضی الله عنه به اهمیت قیام شب پی میبریم؛ آری! در شب است که میتوانیم نهال اخلاص و راستی را در سرزمین قلب، بکاریم و درخت خیر و نیکی را بارور کنیم. بدون تردید بارور شدن درخت خیر و نیکی در بوستان قلب مؤمن، رابطهی مستقیمی با میزان رسیدگی وی به نهال ایمان و اخلاص دارد و هر چقدر که مساحت بوستان خیر و ایمان افزون گردد، به همان نسبت ثمراتش، افزایش مییابد و انواع و اقسام نیکیها، از هر سو به سوی مؤمن سرازیر میگردد. الله سبحانه و تعالی میفرماید: { إِنْ یعْلَم اللَّه فِی قُلُوبِکم خَیرًا یؤْتِکم خَیرًا (٧٠)} (انفال:70) «اگر خداوند، در دلهایتان خیری (همچون ایمان و اخلاص) بیابد (و از قوت ایمان و صدق در اسلام برخوردار باشید)، بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما عطا میکند». قیام شب، یکی از مهمترین جلوههای سپاسگزاری است که حسن بن علی رضی الله عنه توجه ویژهای به آن داشت تا بدینسان شکر و سپاس خداوند سبحانه و تعالی را به خاطر نعمتهای بیشمارش بهجای آورد. گفتنی است: شکر، یکی از اعمال نیک است و بندهی سپاسگزار، بندهای است که چون اثر نعمت بر او نمایان میگردد، بر تواضع و فروتنیاش در برابر کسی که به او نعمت داده، افزوده میشود. خدای متعال، میفرماید: { وَإِذَا مسَّ الإنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّه منِیبًا إِلَیه ثُم إِذَا خَوَّلَه نِعْمةً منْه نَسِی ما کانَ یدْعُو إِلَیه منْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّه أَنْدَادًا لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِه قُلْ تَمتَّعْ بِکفْرِک قَلِیلا إِنَّک منْ أَصْحَابِ النَّارِ (٨)أَمنْ هوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِما یحْذَرُ الآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمةَ رَبِّه قُلْ هلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمونَ وَالَّذِینَ لا یعْلَمونَ إِنَّما یتَذَکرُ أُولُو الألْبَابِ (٩)} (زمر:8 ،9) «هنگامی که گزندی متوجه انسان میگردد، پروردگار خود را به فریاد میخواند و زاریکنان رو به درگاهش میآورد. سپس هنگامی که از جانب خود، نعمت بزرگی به او داد، خدا را که پیشتر به فریاد میخواند، از یاد میبرد و شریکانی برای خدا قرار میدهد تا (هم خودش و هم مردم را با آن) گمراه نماید. (ای پیغمبر! به چنین فردی) بگو: اندکی از کفر خود بهرهمند شو (و با آن، خوش بگذران، اما بدان که) تو، از دوزخیانی. آیا (چنین شخص مشرکی، بهتر است یا) کسی که پاسی از شب، در حال سجده و قیام به عبادت مشغول میشود و (خویشتن را) از (عذاب) آخرت بدور میدارد و به رحمت پروردگارش، امید میبندد؟ بگو: آیا کسانی که (وظیفهی خود را در قبال خدا) میدانند، با کسانی که (این را) نمیدانند، برابرند؟» در این آیات، از دو نفر، سخن به میان آمده که خداوند، بر آنان نعمتی ارزانی میدارد؛ بدین ترتیب که شخص اول، در آزمون سختی قرار میگیرد و در تنگنا بهسر میبرد؛ لذا با صدق و راستی، خدا را به فریاد میخواند و خدای متعال نیز مشکل آن شخص را برطرف میسازد، اما آن شخص، از سپاسگزاری خداوند سبحانه و تعالی ، رویگردانی میکند و به گمراهی گذشتهاش باز میگردد. ولی شخص دیگر، راه شکر و سپاسگزاری را در پیش میگیرد و پاسی از شب به سجده و قیام میپردازد. آنگاه قرآن در ادامهی مطلب، میفرماید: {قُلْ هلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمونَ } «آیا کسانی که (وظیفهی خود را در قبال خدا) میدانند، با کسانی که (این را) نمیدانند، برابرند؟» این جمله، استفهام انکاری است؛ یعنی: بطور قطع برابر نیستند. شاعری، چنین سروده است: القـانتـون المـخـبتـون لربهـم النــاطقـون بأصـدق الأقـوال یحیــون لیـلتـهم بطاعة ربهم بتــلاوة و تـضـرع و سـؤال وعیونهم تجری بفیض دموعهم مثــل انـهمـار الوابل الهـطال فی اللیل رهبان و عند جهادهم لعــدوهم مـن أشجع الأبطال بوجوههــم أثـر السجود لربهم و بهــا أشعة نـوره المتلالـی[43] ترجمه: «پرهیزگاران و نمازگزارانی که در برابر پروردگارشان، کرنش میکنند و راستترین سخنان را بر زبان میرانند و شبهایشان را به طاعت و بندگی پروردگارشان و نیز تلاوت قرآن و زاری و عرض نیاز به درگاهش سپری مینمایند و از چشمانشان، همچون قطرات درشت باران، اشک سرازیر میگردد؛ آنان، پارسایان شباند و هنگام جهاد و رویارویی با دشمن، از شجاعترین پهلوانان بهشمار میروند. در سیمایشان، آثار و نشانههای سجده برای پروردگارشان به چشم میخورد و انوار درخشانش در چهرهی آنان، نمایان است». حسن بن علی رضی الله عنه ، بسیار حج میگزارد؛ چنانچه ابنعباس رضی الله عنه میگوید: هیچگاه بر آنچه در جوانیام از دست دادهام، پشیمان نشدهام جز اینکه من، با پای پیاده حج نگزاردهام؛ و حسن بن علی رضی الله عنه بیست مرتبه با پای پیاده، حج گزارد، در حالی که بهترین مرکبها برایش افسار میشدند. و سه بار مالش را در راه خدا به دو قسمت تقسیم کرد؛ (بخشی را برای خودش نگه داشت و بخشی را در راه خدا انفاق کرد). چنانچه موزهاش را بذل و بخشش میکرد و کفشش را نگه میداشت.[44] این، نمونهای از کارهایی است که حسن رضی الله عنه آن را بر خود لازم گردانیده بود، بیآنکه شریعت، به لزوم و وجوب آن حکم کرده باشد؛ چنانکه با پای پیاده بیست و پنج حج ادا کرد و این، بیانگر فضیلت حج پیاده است؛ همانطور که ندامت و پشیمانی ابنعباس رضی الله عنه بهخاطر از دست دادن این عمل در دوران جوانی، دلیلی بر فضیلت آن میباشد. پایبندی حسن بن علی رضی الله عنه بر حج پیاده، با سختی و مشقتی که در آن است، نشاندهندهی قوت ایمانی و اشتیاق وافرش به اعمال شایسته و انجام آنها به بهترین شکل ممکن میباشد. البته منظور از حج پیاده این است که حجگزار، با پای پیاده از مکه به عرفه و سپس از عرفه به مکه برود، نه اینکه با پای پیاده، از خانه و کاشانهاش رهسپار دیار حج گردد.[45] از سیرت حسن بن علی رضی الله عنه در مییابیم که رفتن پیاپی به مسجدالحرام تا حد ممکن و بستن رخت سفر بدین منظور، از اهمیت ویژهای برخوردار است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «پیاپی، حج و عمره بگزارید؛ همانا انجام دادن حج و عمره به دنبال یکدیگر، فقر و گناهان را از میان میبرد، همانطور که کوره، ناخالصی آهن را از بین میبرد».[46] از اینرو حسن بن علی رضی الله عنه بنا به روایتی، بیست و پنج مرتبه، با پای پیاده حج گزارد، در حالی که بهترین مرکبها را در اختیار داشت.[47] حسن رضی الله عنه فرموده است: «من، از پروردگارم، شرم میکنم که در حالی او را ملاقات نمایم که با پای پیاده به خانهاش نرفته باشم».[48] حسن رضی الله عنه ، کمتر سخن میگفت و بیشتر اوقات، مطابق سنت و روش جد بزرگوارش، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، ساکت و مشغول عبادت بود. زهد حسن بن علی رضی الله عنه حسن رضی الله عنه از خلال همزیستی با قرآن کریم و همراهی با پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی رضی الله عنه ، و نیز با اندیشیدن در این دنیا، بدین نکته پی برد که دنیا، سرای امتحان و آزمایش است؛ وی، بر اساس آموزهها و رهنمودهای قرآنی، پرورش یافت و آیاتی را که از دنیا و حقارت و فنای آن، سخن میگوید، تماماً فرا گرفت. حسن رضی الله عنه هر روز سورهی کهف را تلاوت میکرد و نگاهش به این آیات کریمه میافتاد که: { وَاضْرِبْ لَهم مثَلَ الْحَیاةِ الدُّنْیا کماءٍ أَنْزَلْنَاه منَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِه نَبَاتُ الأرْضِ فَأَصْبَحَ هشِیما تَذْرُوه الرِّیاحُ وَکانَ اللَّه عَلَى کلِّ شَیءٍ مقْتَدِرًا (٤٥)الْمالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَالْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک ثَوَابًا وَخَیرٌ أَملا (٤٦)} (کهف:45،46) «(ای پیغمبر!) برای آنان (که به دارایی دنیا مینازند و به اولاد و اموال خویش میبالند) مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از آسمان فرو میفرستیم. سپس گیاهان زمین، از آن (سیراب میشوند و رشد میکنند و) انبوه میگردند. (ولی این صحنهی دلانگیز دیری نمیپاید و گیاهان سرسبز، پژمرده میشوند و) سپس خشک و پرپر میگردند و بادها، آنها را پخش و پراکنده میسازند. و خداوند، بر هر چیزی تواناست. دارایی و فرزندان، زینت زندگی دنیایند و اما اعمال شایستهای که نتایج آنها جاودانه است، بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد و بهترین امید و آرزوست». این مثال زیبا و دقیق قرآنی، بیانگر حقارت و ناچیز بودن دنیاست و بر زوال و عدم ماندگاری آن دلالت میکند و نابودی نعمتها و ظواهر زیبا و فریبندهی آن را به تصویر میکشد. خدای متعال پس از بیان اینکه دنیا، دیری نمیپاید و چندان ماندگاری و دوامی ندارد، به بیان این نکته میپردازد که به پندار مردم، فرزندان و دارایی، زینت زندگی دنیایند و آنگاه این نکته را روشن میسازد که زینت زندگی دنیا، خیلی زود از میان میرود؛ از اینرو زیبنده و سزاوار هیچ عاقل و خردمندی نیست که دل به دنیا ببندد و به نعمتهای فانی و زودگذر آن ببالد. اینکه خدای متعال میفرماید:{ الْبَاقِیاتُ الصَّالِحَاتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّک ثَوَاباً وَخَیرٌ أَملاً}، بدین معناست که اعمال شایستهای همچون نماز، صدقه، جهاد در راه الله، کمک به فقیران و نیز ذکر و یاد خدا، بیشترین ثواب و پاداش را به دنبال دارند و سبب نزدیکی بنده به خداوند متعال میشوند و از نتایج جاودانه و ماندگاری برخوردارند و ثواب و پاداش اعمال نیک و شایسته، به صاحبان آنها باز میگردد. و{ خَیرٌ أَملاً }، بدین معناست که صاحبان اعمال نیک، در آخرت به تمام آرزوهایی که در دنیا داشتهاند، دست مییابند.[49] حسن بن علی رضی الله عنه بر اساس رهنمودهای جد بزرگوارش، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که آگاهترین مردم نسبت به دنیا و قدر و اندازهی آن بود، پرورش یافت. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لو کانت الدنیا تعدل عندالله جناح بعوضة ما سقی کافراً شربة ماء)[50] یعنی: «اگر دنیا نزد خدا به اندازهی بال پشهای ارزش میداشت، به هیچ کافری جرعهای آب نمیداد». همچنین فرموده است: (ما الدنیا فی الآخرۀ إلا مثل ما یجعل أحدکم أصبعه فی الیم فلینظر بم یرجع)[51] یعنی: «دنیا در مقایسه با آخرت، تنها بدین میماند که یکی از شما انگشتانش را در آب دریا فرو برد، آنگاه بنگرد که با چه مقدار باز میگردد». و نیز فرموده است: (الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر)[52] یعنی: «دنیا، زندان مؤمن و بهشت کافر است». آثار آموزههای قرآنی و رهنمودهای نبوی، در امیر مؤمنان، حسن بن علی رضی الله عنه نمایان گشت و از اینرو یکی از بارزترین نمونههای اسلامی در زمینهی زهد و بیرغبتی به دنیا گردید. در زمینه ی زهد و بیرغبتی به دنیا، مثالها و نمونههای جالبی برای ما بیان شده که اینک به برخی از آنها میپردازیم: حرص و آز انسان نسبت به پست و مقام (جاهطلبی) بسی شدیدتر از حرص و آزِ وی نسبت به مال و ثروت است؛ همانطور که ضرر و زیان جاهطلبی، برای انسان، از حرص و آزِ ثروتاندوزی بیشتر میباشد. چنانکه انسان برای دستیابی به پست و مقام، حاضر است هزینه کند و مال و ثروتش را خرج نماید. بدین ترتیب زهد و بیرغبتی نسبت به پست و مقام، خیلی سختتر و دشوارتر از بیعلاقگی به مال و ثروت است. جاهطلبی، بر دو نوع است؛ یک نوع آن، بدین شکل است که انسان، شرف و برتری را در قدرت و فرمانروایی و مال و ثروت جستجو میکند و این، خیلی خطرناک است؛ چراکه در بیشتر اوقات، سبب محرومیت انسان از خیر و نیکی، کرامت، عزت و شرافت آخرت میگردد. خدای متعال میفرماید: { تِلْک الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمتَّقِینَ (٨٣) } (قصص:83) «ما، آن سرای آخرت را تنها بهرهی کسانی میگردانیم که در زمین، خواهان برتری و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمیجویند (و دلهایشان، از آلودگیهای جاهطلبی، برتریجویی و تبهکاری، پاک و پالوده است) و عاقبت، از آنِ پرهیزگاران میباشد». خیلی کم و اندکند افراد جاهطلبی که در دنیا خواهان برتری و ریاست بوده و به آن دست یافته باشند؛ بلکه چنین افرادی به خود، واگذار شده[53] و تنها ماندهاند. چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه فرموده است: (یا عَبْدَالرَّحْمنِ بْنَ سَمرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمارَةَ، فَإِنَّک إِنْ أُوتِیتَها عَنْ مسْأَلَةٍ وُکلْتَ إِلَیها، وَإِنْ أُوتِیتَها منْ غَیرِ مسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیها)[54] یعنی: «ای عبدالرحمن! امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن، واگذار میشوی[55] و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، بر آن، یاری خواهی شد».[56] ابوهریره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (إِنَّکم سَتَحْرِصُونَ عَلَى الإِمارَةِ، وَسَتَکونُ نَدَامةً یوْم الْقِیامةِ، فَنِعْم الْمرْضِعَةُ، وَبِئسَتِ الْفَاطِمةُ)[57] یعنی: «شما، برای رسیدن به فرمانروایی و ریاست، حرص و آز میورزید، ولی روز قیامت باعث پشیمانی شما خواهد شد. ریاست، شیردهندهی خوبی است (و لذات زیادی دارد)، اما (پس از مردن یا برکنار شدن از آن،) چه جدا شدن بدی دارد».[58] محبت مال و ریاست و حرص و آز نسبت به آن، دین شخص را به تباهی میکشاند، تا آنجا که چیزی از تدین و دینداری شخص، جز آنچه خدا بخواهد، باقی نمیماند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ما ذئبانِ جائعانِ أُرسلا فی غنم بأفسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه)[59] یعنی: «دو گرگ گرسنه که به میان گوسفندان میزنند، آنقدر فساد و خرابی برای گوسفندان ایجاد نمیکنند که حرصِ مال و ریاست، دین شخص را به فساد و تباهی میکشاند». محبت مال و ریاست، ریشه در محبت دنیا دارد و ریشهی محبت دنیا، پیروی از خواستههای نفسانی است.[60] وهب بن منبه میگوید: یکی از پیامدهای پیروی از هواها و خواستههای نفسانی، علاقهی وافر به دنیاست که از آن جمله، میتوان محبت مال و ریاست را نام برد. محبت مال و ثروت و نیز جاهطلبی و برتریجویی، سبب بیپروایی نسبت به محارم الهی و حتی حلال پنداشتن آنها میگردد.[61] از اینرو خدای متعال فرموده است: {فَأَما منْ طَغَى (٣٧)وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (٣٨)فَإِنَّ الْجَحِیم هی الْمأْوَى (٣٩)وَأَما منْ خَافَ مقَام رَبِّه وَنَهى النَّفْسَ عَنِ الْهوَى (٤٠)فَإِنَّ الْجَنَّةَ هی الْمأْوَى (٤١)} (نازعات:37-41) «اما آن کسی که طغیان و سرکشی نماید و زندگی دنیا را (بر آخرت) ترجیح دهد، بطور قطع دوزخ، جایگاه اوست؛ و اما آنکس که از جاه و مقام پروردگار خود بترسد و نفس را از هوی و هوس باز بدارد، قطعاً بهشت، جایگاه (او) است». نفس، برتری و سیطره بر همنوعان خود را دوست دارد؛ از اینروست که تکبر و حسادت بهوجود میآید. اما انسان عاقل و خردمند، برای رسیدن به برتری جاودانهای تلاش مینماید که رضایت االله سبحانه و تعالی و نزدیکی به او را به دنبال دارد و از برتری زودگذر و فناپذیری که سبب خشم الله سبحانه و تعالی میگردد و بنده را به پستی و انحطاط و دوری از خداوند سبحانه و تعالی سوق میدهد، روی میگرداند؛ چراکه این علو و برتری، ناپسند میباشد و در حقیقت، تکبر و گردنکشی در زمین است. بطور قطع برتری جاودانهی مؤمن و علاقه و اشتیاق به آن، پسندیده است؛ چنانچه خدای متعال میفرماید: { وَفِی ذَلِک فَلْیتَنَافَسِ الْمتَنَافِسُونَ (٢٦) } (مطففین:26) «مسابقهدهندگان، باید برای به دست آوردن این (نعمتهای جاویدان بهشت) بر یکدیگر پیشی بگیرند». حسن رضی الله عنه فرموده است: «هرگاه شخصی را دیدی که برای به دست آوردن دنیا با تو مسابقه میدهد، تو برای به دست آوردن آخرت، با او مسابقه بده». وهیب بن ورد میگوید: «تا آنجا که میتوانی بکوش تا کسی در راه خدا بر تو سبقت نگیرد».[62] یعنی در این مسیر بیش از همه کوشا باش. مسابقه دادن برای رسیدن به درجات والای آخرت و طلب برتری در منازل آن از طریق سعی و تلاش در انجام اعمال نیک، مشروع است و انسان نباید در این راستا به کمتر از آنچه در توان اوست، قناعت کند. اما باید نسبت به برتری فناپذیر و گذرای دنیا که سبب حسرت، پشیمانی و ذلت و زبونی انسان میگردد، بیعلاقه بود و نسبت به آن زهد ورزید و از آن، رویگردانی کرد.[63] میتوان این دانش و فقه ارزشمند و بزرگ را از سیرت حسن بن علی رضی الله عنه آموخت که قدرت و فرمانروایی را بهخاطر کسب رضای خدا و نیز به منظور جلوگیری از ریختن خون مسلمانان، رها کرد؛ آنهم در حالی که در کمال قدرت و توان قرار داشت. خود آن بزرگوار فرموده است: «سران عرب، در اختیار من بودند؛ آنان، با هر کس که من، سازش میکردم، سازش میکردند و با هر کس که من میجنگیدم، جنگ مینمودند، ولی من، آن را بهخاطر رضای خدا رها کردم».[64] در روایت دیگری آمده که فرمود: «اما من، از این ترسیدم که روز قیامت هفتاد یا هشتادهزار نفر یا کمتر و یا بیشتر، در حالی بیایند که از رگهایشان خون، جاری است و هر یک از آنان، از خداوند خواستار رسیدگی به این باشد که خونش، برای چه، ریخته شده است؟»[65] پس از شهادت علی رضی الله عنه ، نودهزار نفر با حسن رضی الله عنه بیعت کردند، اما حسن رضی الله عنه نسبت به امارت، بیعلاقه بود؛ از اینرو خلافت را به معاویه رضی الله عنه واگذار کرد و فرمود: «هیچ خونی به دست من، به زمین نمیریزد».[66] سخاوت و گشادهدستی حسن رضی الله عنه در زمینهی انفاق یکی از ویژگیهای قرآنی و صفاتی که افراد بزرگوار، بدان آراستهاند، سخاوت و بخشندگی و انفاق در راه خداست که حسن رضی الله عنه به تمام معنا، به آن آراسته بود. قرآن کریم، سخاوتمندان را به بهترین شکل ستوده است؛ چنانکه در آغاز دومین سورهی قرآن میفرماید: { الم (١)ذَلِک الْکتَابُ لا رَیبَ فِیه هدًى لِلْمتَّقِینَ (٢)الَّذِینَ یؤْمنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمونَ الصَّلاةَ وَمما رَزَقْنَاهم ینْفِقُونَ (٣)وَالَّذِینَ یؤْمنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیک وَما أُنْزِلَ منْ قَبْلِک وَبِالآخِرَةِ هم یوقِنُونَ (٤)أُولَئِک عَلَى هدًى منْ رَبِّهم وَأُولَئِک هم الْمفْلِحُونَ (٥) } (بقره:1-5) «الف، لام، میم. این، کتابی است که هیچ شک و شبههای در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران میباشد؛ آن کسانی که به غیب (و جهان نهان همچون فرشتگان، رستاخیز، بهشت و دوزخ و… که فراتر از دایرهی دانش انسان است) ایمان دارند و نماز را بر پا میدارند و از آنچه بهرهی ایشان ساختهایم، میبخشند. آن کسانی که به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان میآورند و به آخرت، یقین دارند. چنین کسانی بر هدایتی از سوی پروردگارشان هستند و آنان، رستگارند». آری! آثار و نشانههای ارزشهای قرآنی و رهنمودهای نبوی و نیز نتایج پرورش یافتن عملی در دامان امیر مؤمنان علی رضی الله عنه ، در شخصیت حسن رضی الله عنه نمایان گشت و بدینسان نشانههای بارز و روشنی را برای ما به یادگار گذاشت که بیانگر ریشهدار بودن انفاق و سخاوت و بخشندگی در شخصیت آن بزرگوار است. چنانچه در رتبه و جایگاه والایی در زمینهی سخاوت و بخشندگی قرار گرفت و چرا چنین نباشد، حال آنکه در خانهی بزرگترین و سخاوتمندترین فرد بشر، آقایمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرورش یافت؛ همان پیغمبر باسخاوت و کریمی که بدون هیچ نگرانی و ترسی از فقر و نداری، بذل و بخشش میکرد. بههر حال حسن رضی الله عنه این خلق و خوی کریمانه را از جد بزرگوارش بهارث برد و سخاوت و بخشندگی، از همان دوران کودکی، در آن بزرگمردِ جود و کرم، جای گرفت و او را زبانزد همگان در سخاوت و بخشندگی و نیز اسوهی بزرگان جود و بخشش نمود.[67] محمد بن سیرین رحمهالله میگوید: چه بسا حسن بن علی رضی الله عنه به یک نفر، صدهزار درهم جایزه میداد.[68] سعید بن عبدالعزیز میگوید: باری حسن بن علی رضی الله عنه از شخصی که در کنارش بود، شنید که دعا میکرد خدای متعال، او را صاحب دههزار درهم بگرداند. حسن رضی الله عنه برخاست و به خانهاش رفت و دههزار درهم برای آن شخص فرستاد.[69] گفتهاند: یک بار حسن رضی الله عنه غلامی را دید که در کنار یکی از باغهای مدینه، لقمهای از تکهنانی میگرفت و میخورد و لقمهای را هم به سگی میداد که آنجا بود. حسن رضی الله عنه به آن غلام فرمود: «چرا چنین میکنی؟» گفت: «من، از خدا شرم میکنم که خودم از این نان بخورم و به این سگ هیچ ندهم!» حسن رضی الله عنه فرمود: «همینجا باش تا باز گردم». آنگاه نزد صاحب غلام رفت و آن غلام و نیز باغی را که او در آن بود، خریداری نمود و پس از آنکه بازگشت، آن غلام را آزاد کرد و باغ را به او بخشید. آن غلام گفت: «ای آقایم! باغ را بهخاطر همان کسی بذل و بخشش میکنم که شما، آن را بهخاطر او به من بخشیدید».[70] ابوهارون عبدی میگوید: از دیار خود، رهسپار حج شدیم؛ وارد مدینه شدیم و نزد حسن بن علی رضی الله عنه رفتیم و از مقصدمان و وضعیتی که داشتیم، او را باخبر ساختیم؛ هنگامی که از نزدش رفتیم، برای هر یک از ما چهارصد درهم فرستاد. از اینرو بازگشتیم و به او گفتیم که ما، تنگدست نیستیم. فرمود: «نیکیام را به من باز نگردانید؛ اگر وضعیتی غیر از این میداشتید، این مقدار، برای شما اندک بود، اما من، بیش از این، به شما نیکی میکنم (و آن، اینکه به شما خبر میدهم که) خداوند متعال، در روز عرفه، در برابر فرشتگانش، به بندگان خویش مباهات میکند».[71] آری! این، حسن بن علی رضی الله عنه است که هرچند میداند آن حاجیان، مشکل مالی ندارند، باز هم به آنان مقداری پول میدهد؛ بنابراین اگر نیازمند بودند، حسن رضی الله عنه کمک بیشتری به آنان میکرد. همچنین زمانی که حجگزاران، به او گفتند که تنگدست نیستند، آن مال را از آنان پس نگرفت و این، دلیلی بر سخاوت و بخشتدگی ذاتی اوست. چنانچه از یاد نبرد که در حق آنان نیکی بهتری نیز بنماید؛ از اینرو برای آنان فضیلت روز عرفه را یادآوری نمود که خداوند متعال، به سبب آن در برابر فرشتگانش، به بندگان خویش مباهات مینماید. عبدالله بن عبیدالله بن عمیر میگوید: ابنعباس رضی الله عنه در مورد حسن بن علی رضی الله عنه فرموده است: «سه بار مالش را در راه خدا به دو قسمت تقسیم کرد؛ (بخشی را برای خودش نگه داشت و بخشی را در راه خدا انفاق کرد). چنانچه موزهاش را بذل و بخشش میکرد و کفشش را نگه میداشت.[72] این، نمونهای ممتاز در زمینهی سخاوت و بخشندگی است که حسن بن علی رضی الله عنه سه بار، اموالش را دو بخش نمود و نیمی از آن را در راه خدا انفاق کرد. آن بزرگوار در محاسبهی نفس خویش بسیار دقیق بود؛ آنچنانکه گویا در حال ادای یکی از واجبات بود. چنانچه موزهاش را بذل و بخشش میکرد و کفشش را نگه میداشت؛ حال آنکه موزه و کفش، با هم، قابل استفاده هستند. بدینسان حسن رضی الله عنه اسوهای برجسته برای مسلمانان در زمینهی اعمال خیر، و نیکی کردن به دیگران گردید.[73] وی، از سخاوتمندترین افراد دوران خویش بود[74] و در شمار بخشندهترین افراد قرار داشت. باری معاویه بن ابیسفیان رضی الله عنه یکصدهزار درهم برای حسن رضی الله عنه فرستاد. حسن رضی الله عنه این مقدار پول را در میان همنشینانش تقسیم نمود و به هریک از آنان، دههزار درهم رسید.[75] یکبار حسن رضی الله عنه نزد اسامه بن زید رضی الله عنه رفت و او که در واپسین لحظات زندگیاش قرار داشت، اظهار غم و اندوه میکرد. حسن رضی الله عنه به او گفت: «ای عمو! چه چیزی، تو را غمگین نموده است؟» پاسخ داد: «ای فرزند رسولخدا! شصتهزار درهم، بدهی دارم و نمیتوانم بدهیام را بپردازم». فرمود: «من، آن را از طرف تو پرداخت خواهم کرد». اسامه رضی الله عنه گفت: «خداوند، مشکلات تو را حل کند؛ بهراستی خداوند متعال، بهتر میداند که رسالتش را به چه کسی واگذار نماید».[76] همگان، بر سخاوت و بخشندگی حسن رضی الله عنه گواهی میدادند؛ دلیل این ادعا، اینکه باری یک بادیهنشین به مدینه آمد و از مردم درخواست کمک نمود. مردم، او راهنمایی کردند که برای این منظور نزد حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنه یا عبدالله بن جعفر رضی الله عنه یا سعید بن عاص برود. وی، سعید بن عاص رضی الله عنه را دید و سعید نیز، او را گرامی داشت و خواستهاش را برآورده نمود.[77] از حسن بن علی رضی الله عنه پرسیدند: «چه کسی بهترین زندگی را دارد؟» فرمود: «کسی که مردم را در زندگانیاش شریک نماید». گفتند: «بدترین مردم، کیست؟» پاسخ داد: «فردی که هیچکس را در زندگیاش، شریک نمیکند».[78] از حسن بن علی رضی الله عنه پرسیدند: «چرا ما، هیچگاه تو را نمیبینیم که درخواست گدایی را رد کنی، هرچند که خود در فقر و تنگنا باشی؟!» فرمود: «خدای متعال، مرا عادت داده که نعمتهایش را بر من سرازیر نماید و من نیز عادت کردهام که نعمتهای الهی را به مردم بذل و بخشش نمایم؛ لذا از این میترسم که اگر عادتم را قطع کنم، خدای متعال، عادتش را از من باز بدارد».[79] حسن بن علی رضی الله عنه در بذل و بخشش، میان فقیر و ثروتمند، بزرگ و کوچک و افراد نزدیک و دور یا بیگانه فرقی نمیگذاشت. زیرا نفسی که با با بذل و بخشش، آرامش مییابد و لذتش را در شاد کردن دیگران بهخاطر کسب رضای الله میبیند، آرامش را با در پیش گرفتن چنین رویهای، به دست میآورد. گویا منظور حافظ ابراهیم، همین شخصیت بزرگوار بوده که دربارهاش سروده است: إنی لتطربنی الخـلال کریـمة طرب الغریب بأوبة و تلاق و یهزنی ذکر المروءة والندی بین الشمـائل هزة المشتــاق فـإذا رزقت خلیـقة محمـودة فقداصطفاک مقسـم الأرزاق فالنـاس هذا حظـه مـال و ذا علـم و ذاک مکارم الأخلاق یعنی: «خصلتهای پسندیده ی سخاوت و بخشش، مرا آنچنان شادمان میکند که مسافر هنگام بازگشت از سفر غربت و دیدن عزیزانش شادمان می شود. یادآوری مردانگی و سخاوت از میان سایر خصلتها، مرا همچون انسان مشتاق به وجد میآورد. اگر به تو خلق و خوی پسندیدهای، داده شده، باید بدانی که تقسیمکنندهی روزیها، تو را برگزیده است. نصیب برخی از مردم، مال و ثروت است و نصیب برخی هم علم و دانش و بعضی از آنها نیز خلق و خویهای پسندیده، نصیبشان میگردد». باری علی بن ابیطالب رضی الله عنه به دنبال سخنرانیای که برای مردم ایراد نمود، فرمود: «برادرزادهی شما، حسن بن علی، مقداری مال جمعآوری کرده و میخواهد آن را در میان شما تقسیم نماید». مردم، پیرامون حسن رضی الله عنه جمع شدند. حسن رضی الله عنه فرمود: «من، این مال را برای فقرا جمعآوری نمودهام». آنگاه نیمی از مردم برخاستند. نخستین کسی که از آن مال، چیزی دریافت کرد، اشعث بن قیس بود.[80] از سیرت حسن بن علی رضی الله عنه بدین نکته پی میبریم که سرآغاز روی آوردن نفس به رضایت و خشنودی الله متعال و رهاییاش از جاذبههای زمینی و پاک کردن آن از بخل و تنگنظری، به انفاق و بذل و بخششِ پیوسته و همیشگی در راه خدا بستگی دارد تا آنکه این ویژگی، یکی از عادات مسلمان گردد و بدین ترتیب زهد و بیعلاقگی به مال را در وجود انسان ایجاد کند و محبت مال و ثروت را از دلها بیرون نماید، بهگونهای که مسلمان ثروتمند، نه از افزایش مال و ثروتش، شادمان گردد و نه از کاهش و نقصان آن، ناراحت و غمگین شود؛ چنانچه خدای متعال میفرماید: { لِکیلا تَأْسَوْا عَلَى ما فَاتَکم وَلا تَفْرَحُوا بِما آتَاکم وَاللَّه لا یحِبُّ کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ (٢٣) } (حدید:23) «تا شما، نه بهخاطر از دست دادن چیزی غم بخورید که از دستتان رفته است و نه بر آنچه که خدا به شما داده، شادمان شوید. و خداوند، هیچ متکبر فخرفروشی را دوست ندارد». ناگفته پیداست که صدقه دادن، اثر بسزایی در تزکیهی نفس دارد؛ همچنین فواید دنیوی و اخروی بسیاری در صدقه دادن، نهفته است که به برخی از آنان اشاره میکنیم: · صدقه دادن، باروری و رشد مال را به دنبال دارد: ابوهریره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (منْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمرَةٍ منْ کسْبٍ طَیبٍ، وَلا یقْبَلُ اللَّه إِلاَّ الطَّیبَ، وَإِنَّ اللَّه یتَقَبَّلُها بِیمینِه،ثُم یرَبِّیها لِصَاحِبِه، کما یرَبِّی أَحَدُکم فَلُوَّه، حَتَّى تَکونَ مثْلَ الْجَبَلِ)[81] یعنی: «خداوند، فقط صدقهای را قبول میکند که از مال حلال باشد؛ هرکس، بهاندازهی یک دانه خرما، از مال حلال صدقه دهد، خداوند، آن را به دست راستش میگیرد و برای صاحبش چنان پرورش میدهد که شما، کرهاسب خود را پرورش میدهید تا آنکه آن دانهی خرما، بهاندازهی یک کوه شود». · صدقه، مانعی در برابر آتش جهنم است: عایشهی صدیقه رضیالله عنها میگوید رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (یا عایشة! استتری من النار و لو بشق تمرة…)[82] یعنی: «ای عایشه! از آتش جهنم و لو بهوسیلهی (صدقه دادن) تکهای خرما، پرهیز کن». · صدقه، سایهای برای صاحبش در روز قیامت است: عقبه بن عامر رضی الله عنه میگوید: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: (کلُّ امرئ فی ظِلِّ صَدَقَتِه حتّی یقضی بین النّاسِ)[83] یعنی: «هر کسی (در روز قیامت) در سایهی صدقهاش قرار دارد تا آنکه میان مردم قضاوت شود». · صدقه، عذاب را دفع میکند: ابوسعید خدری رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (یا معْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ وَ أکثِرنَ الإستغفارَ، فَإِنِّی رَأیتُکنَّ أَکثَرَ أَهلِ النَّارِ ُإنّکن تکثِرْنَ اللَّعْنَ، وَتَکفُرْنَ الْعَشِیرَ)[84] یعنی: «ای گروه زنان! صدقه دهید و بسیار استغفار نمایید؛ زیرا من، بیشتر شما را اهل دوزخ دیدم، بدین خاطر که شما، بهکثرت نفرین میکنید و از شوهرانتان نافرمانی و ناسپاسی مینمایید». ابنحجر رحمهالله میگوید: این حدیث، بیانگر این است که صدقه، عذاب را دفع میکند و کفارهی گناهان میباشد.[85] پیشتر گفته شد که صدقه دادن، فواید دنیوی بسیاری دارد و احادیثی چند، در تأیید فواید دنیوی صدقه، روایت شده است. صدقه، شفای بیماریها و دفع بلایاست و سبب آسان شدن کارها و جلب رزق و روزی است و از مرگ بد جلوگیری میکند و خشم الهی را فرو میخواباند و آثار گناهان را از میان میبرد.[86] انفاق در راه خدا، رابطهی محکم و مستقیمی با سیر و سلوک الی الله دارد و وسیلهای به تمام معنا مؤثر و بلکه محوری و اساسی برای زنده کردن دل و بیدار نمودن ایمان است. حسن بن علی رضی الله عنه برای ما اسوه و نمونهی برجسته و نیکی در زمینهی سخاوت و بخشندگی و گشادهدستی در راه خداست. انفاق در راه الله، از بزرگترین دروازههای بهشت میباشد و این درب، بیشتر برای ثروتمندان باز است که توانایی انفاق و صدقه دادن را دارند. بسیاری از سرآمدان این امت همچون عثمان، عبدالرحمن بن عوف و حسن و… از این طریق، دروازهی بهشت را برای خویش گشودند. از اینرو ثروتمندان باید در این دوران به سوی این دروازه بشتابند و تا آنجا که میتوانند به حمایت مالی از فعالیتهای دینی و دعوتی برخیزند و بدینسان رضای الله سبحانه و تعالی و بهشت را کسب کنند و سهمی در نصرت و یاری دین خدا و کمکرسانی به نیازمندان داشته باشند؛ نه آنکه بخل بورزند که در صورت بخل ورزیدن، خدای متعال نیز آنان را در تنگنا قرار خواهد داد. حلم و بردباری حسن رضی الله عنه میان حسن بن علی و مروان بن حکم، دعوایی لفظی صورت گرفت؛ مروان رو به حسن رضی الله عنه کرد و سخنان تندی به او گفت و حسن رضی الله عنه همچنان ساکت بود و هیچ نمیگفت تا اینکه مروان، بینی خود را با دست راستش پاک کرد. آنگاه حسن رضی الله عنه به مروان گفت: «وای بر تو! مگر نمیدانی که دست راست برای پاک کردن صورت و دست چپ، برای شرمگاه است؛ وای بر تو». بدین ترتیب مروان ساکت شد.[87] حسن رضی الله عنه تا آن هنگام که مروان، با او به تندی سخن میگفت، ساکت بود، اما همینکه مروان، عملی بر خلاف سنت انجام داد، حسن رضی الله عنه بهخاطر خدا خشمگین شد و اشتباه مروان را به او گوشزد کرد.[88] زمانی که حسن بن علی رضی الله عنه درگذشت، مروان بر سر جنازهی آن بزرگوار حاضر شد و گریست. حسین رضی الله عنه به مروان فرمود: «آیا اینک بر او میگریی، حال آنکه پیشتر سخنان درشتی به او میگفتی و با رویهی بدی داشتی؟» مروان، ضمن اشاره به کوه گفت: «من، با کسی این رویه را داشتم که از این کوه، بردبارتر بود».[89] ابنعایشه، بهنقل از یکی از شامیان میگوید: وارد مدینه شدم؛ مردی دیدم که بر استری سوار بود. من، پیشتر سیما و قیافهای زیباتر از آن و لباس و مرکبی بهتر از آن، ندیده بودم. محبتش در قلبم افتاد. دربارهاش پرس و جو کردم که کیست؟ گفتند: او، حسن بن علی بن ابیطالب است. آنجا بود که قلبم، آکنده از بغض و کینه نسبت به وی گردید و در عین حال به علی رضی الله عنه حسادت ورزیدم که چنین فرزندی داشته باشد. به سوی حسن رضی الله عنه رفتم و به او گفتم: «آیا تو، فرزند علی بن ابیطالب هستی؟» گفت: «آری؛ من، فرزند علی هستم». آنجا بود که به او و پدرش ناسزا گفتم. و چون سخنانم پایان یافت، حسن رضی الله عنه به من گفت: «گمان میکنم، غریبی». گفتم: آری. فرمود: «با ما بیا؛ اگر به خانهای نیاز داشته باشی، تو را در سرایی جای میدهیم و اگر محتاج مالی باشی، به تو مال و ثروت میدهیم یا هر نیازی که داشته باشی، به تو کمک میکنیم». میگوید: در حالی از نزدش بازگشتم که هیچکس را بر روی زمین بهاندازهی او دوست نداشتم. وقتی عملکرد خودم و او را به یاد میآورم، خود را سرزنش میکنم و او را سزاوار قدردانی میدانم».[90] از این رویکرد بزرگمنشانهی حسن بن علی رضی الله عنه به فحوای حلم و بردباری وی پی میبریم و چگونگی تعامل با مخالفان و نفوذ در دل و روان آنان را میآموزیم. آری! با نیکی کردن به مخالفان و رفتار نرم با آنان و نیز صبر و شکیبایی بر اذیت و آزارشان، میتوان دلشان را بهدست آورد؛ چراکه معمولاً جهل و نادانی بر آنان، چیره است و حقایق را نمیدانند. و این، اجرای این حکم الهی است که: { خُذِ الْعَفْوَ وَأْمرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهلِینَ (١٩٩) } (اعراف:199) «گذشت داشته باش و به کار نیک دستور بده و از نادانان، صرف نظر و چشمپوشی کن». بههر حال حسن رضی الله عنه به حکم خداوند متعال عمل کرد و به جد بزرگوارش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا نمود. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در برابر افتراها و سخنان باطل و بیاساسی که به او نسبت داده شد، در اوج بردباری و گذشت قرار داشت و خویشتندار بود. آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم در برابر اذیت و آزار مشرکانی همچون همسر ابولهب، ابوجهل و ابی بن خلف و سایر نادانان مکه، بردباری ورزید.[91] عایشهی صدیقه رضیالله عنها در توصیف اخلاق رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میگوید: «و بدی را با بدی پاسخ نمیداد و بلکه گذشت میکرد و میبخشید».[92] همچنین میگوید: «…و رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بهخاطر خودش انتقام نمیگرفت مگر اینکه به دین خدا بیحرمتی میشد، آنگاه بهخاطر آن انتقام میگرفت».[93] معاذ بن انس رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (من کظَم غیظاً وَ هو قادرٌ علی أن ینفذه دعاه الله یوم القیامۀ علی رؤوس الخلائق حتی یخیر من أی الحور العین شاء)[94] یعنی: «کسی که خشمش را در حالی فرو خورد که میتواند آن را بهاجرا درآورد، خدای متعال، روز قیامت او را در انظار عموم فرا میخواند تا هر آنکه از زنان سیهچشم بهشتی که بخواهد، برگزیند». تواضع و فروتنی حسن رضی الله عنه گذر حسن بن علی رضی الله عنه بر تعدادی از فقیران افتاد که مشغول خوردن چند تکهنان بودند که از روی زمین، جمع کرده بودند؛ آنان، حسن رضی الله عنه را به خوردن نان فرا خواندند. حسن رضی الله عنه دعوتشان را پذیرفت و میگفت: (إن الله لا یحب المتکبرین) یعنی: «همانا خداوند، متکبران را دوست ندارد». پس از آن حسن مجتبی رضی الله عنه آنان را به مهمانی خویش فرا خواند و به ایشان غذا و لباس داد و به آنها احسان و نیکی بسیاری نمود.[95] برای اینکه به تواضع و فروتنی حسن بن علی رضی الله عنه پی میبریم، داستان دیگری را که دربارهی آن بزرگوار نقل شده، مرور میکنیم؛ باری حسن رضی الله عنه از کنار تعدادی کودک که مشغول خوردن غذا بودند، عبور کرد. آنان، حسن رضی الله عنه را به خوردن غذا دعوت کردند. حسن رضی الله عنه دعوتشان را پذیرفت و آنگاه آنها را با خود به خانهاش برد و خیلی خوب از ایشان پذیرایی کرد و سپس فرمود: «احسان و بخشش واقعی را اینها دارند؛ زیرا چیزی جز آنچه به من دادند، ندارند؛ ولی ما، آنچه را که به آنها میدهیم، مییابیم و (تنگدست نیستیم)».[96] تواضع و فروتنی، یکی از بارزترین ویژگیهای بندگان نیک خداوند است؛ چنانچه خداوند متعال میفرماید: { وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یمشُونَ عَلَى الأرْضِ هوْنًا (٦٣) } (فرقان:63) «و بندگان (خوب خدای) رحمان، کسانی هستند که آرام (و با متانت و فروتنی) روی زمین راه میروند». تواضع و فروتنی، یکی از نشانههای محبت الله نسبت به بندهاش میباشد. الله سبحانه و تعالی میفرماید: { یا أَیها الَّذِینَ آمنُواْ من یرْتَدَّ منکم عَن دِینِه فَسَوْفَ یأْتِی اللّه بِقَوْم یحِبُّهم وَیحِبُّونَه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمؤْمنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یجَاهدُونَ فِی سَبِیلِ اللّه وَلاَ یخَافُونَ لَوْمةَ لآئِم ذَلِک فَضْلُ اللّه یؤْتِیه من یشَاءُ وَاللّه وَاسِعٌ عَلِیم (54)}(مائده:54) «ای مؤمنان! هر کس از شما از آیین خود برگردد (و از ایمان به کفر بگرود) خداوند، گروهی را خواهد آورد که دوستشان میدارد و آنان هم خدای را دوست میدارند. آنان، نسبت به مؤمنان نرم و فروتن هستند و در برابر کافران، سخت و نیرومند. در راه خدا جهاد میکنند و از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای هراسی به خود راه نمیدهند. این هم فضل خداست؛ خداوند، آن را به هر کس که بخواهد، عطا میکند و خداوند، دارای فضل فراوان و بس آگاه است». آری! از سیرت حسن بن علی رضی الله عنه میتوان صفت تواضع و فروتنی را فرا گرفت. شاعر چه زیبا سروده است: تواضـع کالنجـم لاح لنـاظـر علی صفحات الماء و هو رفیع ولا تک کالدخان یعلو بنفسه علی طبقات الجو و هو وضیع[97] ترجمه: «همچون ستاره، متواضع باش که با وجود آنهمه رفعت، بر روی سطح آب میتابد و نمایان است و مانند دود، مباش که هرچند به بالا میرود و اوج میگیرد، اما همچنان پست و فرومایه است». آقایی و ارجمندی حسن بن علی رضی الله عنه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بارها در حضور مردم، به بیان منزلت و جایگاه والای حسن بن علی رضی الله عنه پرداخت. چنانچه در روایات بسیاری، این فرمودهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی حسن رضی الله عنه نقل شده که: (إنّ ابنی هذا سید) یعنی: «این فرزندم، سرور و آقاست». ابن عبدالبر رحمهالله میگوید: روایات صحیح، در زمینهی این حدیث رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در مورد حسن بن علی رضی الله عنه به حد تواتر رسیده که فرموده است: (إنّ ابنی هذا سید و عسی الله أن یبقیه حتّی یصلح بین فئتین عظیمتین من المسلمین)[98] یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ چهبسا خداوند، او را نگه دارد تا او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان بگرداند». در روایت جابر بن عبدالله رضی الله عنه آمده است که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (إن ابنی هذا سید و لیصلحنّ الله به بین فئتین من المسلمین)[99] یعنی: «این فرزندم، سید و آقاست؛ و خداوند، او را واسطهی صلح و سازش دو گروه بزرگ از مسلمانان خواهد گرداند». سعید بن ابی سعید میگوید: با ابوهریره رضی الله عنه نشسته بودیم که در همین اثنا حسن بن علی رضی الله عنه آمد و به جمع ما سلام کرد و ما، جواب سلامش را دادیم. اما ابوهریره رضی الله عنه متوجه آمدن حسن رضی الله عنه نشد. حسن رضی الله عنه راهش را گرفت و رفت. به ابوهریره رضی الله عنه گفتیم: این، حسن بن علی رضی الله عنه بود که به ما سلام کرد. ابوهریره رضی الله عنه بلافاصله برخاست و خود را به حسن رضی الله عنه رساند و گفت: ای سرورم! به ابوهریره رضی الله عنه گفتم: چرا گفتی: ای سرورم؟ ابوهریره رضی الله عنه گفت: از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: «او، سرور و آقاست».[100] از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت شده که گفت: «هر کس، دوست دارد به سرور و آقای جوانان بهشتی بنگرد، پس به حسن بن علی رضی الله عنه نگاه کند».[101] ابوسعید خدری رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (الحسن و الحسین سیدا شباب أهل الجنّة)[102] یعنی: «حسن و حسین، سرور و آقای جوانان بهشتیاند». تعداد زیادی از صحابه رضی الله عنهم خبر سیادت و آقایی حسن و حسین رضیالله عنهما را روایت کردهاند و سببش، این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها، در جمع صحابه رضی الله عنهم این منزلت والای حسن و حسین رضی الله عنهما را بیان فرموده است.[103] گذشت روزها و ماهها و سالها، سیادت و ارجمندی حسن بن علی رضی الله عنه را به ثبوت رساند و این مقام والا و ارجمند، زمانی به اوج کمال رسید که آن بزرگوار با معاویه رضی الله عنه صلح نمود و امت اسلامی را متحد و یکپارچه گردانید. آری! حسن رضی الله عنه شخصیتی برجسته، آقا و ارجمند بود و به همهی ما این درس ارزشمند را آموزش داد که سیادت، به معنای ریاست و چیرگی محض و خونریزی و غلبه بر دیگران و پایمال کردن حقوق انسانها نیست؛ بلکه سیادت و ریاست راستین و ارزشمند، عبارت است از: صیانت و پاسداری از حقوق و اموال دیگران و از میان بردن کینه و دشمنی.. حسن رضی الله عنه بهقصد جلوگیری از ریختن خون مسلمانان با معاویه رضی الله عنه صلح نمود و بدینسان به اوج آقایی و سیادت رسید؛ مقامی که هر کس، فکر و خیال قدرت را در سرش بپروراند، بدان نمیرسد، هرچند در مقام قدرت و ریاست باشد. بههر حال حسن رضی الله عنه راه صلح و سازش را در پیش گرفت و برایش ناخوشایند بود که قطرهی خونی به زمین بریزد و یا مسلمانی در این راه، خراشی بردارد. قدرت و ریاستی که در راستای حفظ و صیانت مردم نباشد، مصداق بارز طاغوت، سبکسری، گمراهی و جهالتی است که چیزی جز قتل و کشتار، خفت و ویرانی به دنبال ندارد و چنین قدرتمندانی، سزاوار خشم خداوند و لعنت و نفرین تاریخ میگردند. آیا غیر از این است که جاهطلبی و حرص و ولع قدرت و فرمانروایی، موجی از خون انسانها را در طول تاریخ به راه انداخته و بسیاری را به کام مرگ کشانده است؟[104] شمایل و ویژگیهای ظاهری حسن رضی الله عنه حسن بن علی رضی الله عنه زیبا و نکوروی و سپیدِ گندمگون بود و چشمان درشت و سیاهی داشت؛ صورتش پرگوشت نبود، اما ریشش، انبوه بود. گردنی نقرهمانند و صاف داشت و اندامش، ورزیده بود و سینهاش، پهن و عریض. میانه قامت بود؛ نه زیاده از حد بلندبالا و نه بیش از اندازه کوتاهقد. از همه زیباتر به نظر میرسید؛ گیسوانی فرخورده و مجعد داشت و خوشاندام بود[105] یکی از نعمتهای خداوند متعال بر حسن رضی الله عنه ، این بود که آن بزرگوار، بیش از همه به پدربزرگش، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت.[106] دوم: فرازی از زندگانی اجتماعی حسن رضی الله عنه حسن رضی الله عنه صحنهها و نمایههای شکوهمندی از زندگانی اجتماعی خویش، برای ما به جای نهاده است. آن بزرگوار، اشتیاق وافری به تصحیح مفاهیم و اندیشههای مردم داشت و سعی زیادی برای رفع نیازمندیهای مردم، مبذول میداشت و به عموم مردم، بهخوبی همنشینی میکرد و آنان را از طریق پند و اندرز و بیان نکات حکیمانه، راهنمایی مینمود. و اینک شرحی مختصر از رویکرد اجتماعی حسن رضی الله عنه : رد عقیدهی رجعت توسط حسن رضی الله عنه در روایت عمرو بن اصم آمده است: به حسن رضی الله عنه گفتم: «شیعیان چنین میپندارند که علی رضی الله عنه قبل از برپایی قیامت، برانگیخته خواهد شد». فرمود: «به خدا سوگند دروغ میگویند؛ اینها، شیعه نیستند. اگر ما میدانستیم که علی رضی الله عنه ، پیش از رستاخیز، برانگیخته میگردد، اموالش را تقسیم نمیکردیم و نمیگذاشتیم که زنانش، ازدواج کنند».[107] نخستین کسی که عقیدهی رجعت را بنا نهاد، ابنسبأ بود؛ البته او بر این باور بود که امام، کشته نشده، بلکه در غیبت بهسر میبرد و باز خواهد گشت. عقیدهی رجعت، از دیدگاه پیروان ابنسبأ، منحصر به امام بود، اما این پندار، از دیدگاه دوازدهامامیها، عمومیت یافت و غیر از امام، بسیاری از مردم را نیز در بر گرفت. آلوسی از تحول مفهوم رجعت نزد روافض از انحصار آن به امام تا فراگیرشدن و عمومیت یافتن آن برای غیر امام در قرن سوم هجری، مطالب ارزندهای بیان نموده است.[108] مفهوم عمومی رجعت از دیدگاه دوازدهامامیها، سه دسته از انسانها را در بر میگیرد: 1ـ دوازده امام؛ بر اساس این پندار، مهدی، از مخفیگاهش بیرون میآید و پس از غیبتی طولانی ظهور میکند. آنگاه سایر امامان، زنده میشوند و به این دنیا باز میگردند. 2ـ کارداران و خلفای مسلمانان که به گمان باطل روافض، خلافت را از صاحبان اصلی آن، یعنی دوازده امام غصب کردهاند. بر اساس این عقیده، خلفای مسلمانان بهویژه ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم از قبرهایشان بیرون میآیند و به دنیا باز میگردند و تاوان غصب خلافت را پس میدهند و بدینسان شکنجه میگردند، به صلیب کشیده میشوند و به سزای عملشان (یعنی غصب خلافت) میرسند! 3ـ عموم مردم. بر اساس این پندار، شیعیان که از دیدگاه روافض، تنها گروه مسلمان هستند، سر از قبرهایشان بر میآورند و به دنیا باز میگردند. گفتنی است آنچنانکه سرآمدان و شیوخ روافض تصریح کردهاند، کافران نیز برانگیخته میشوند. لازم به یادآوری است که اینها، همهی مردم، جز مستضعفان را در جرگهی کافران میدانند.[109] بنابراین در تعریف رجعت گفتهاند که عبارتست از رجوع بسیاری از مردم به دنیا قبل از برپایی قیامت.[110] و بازگشتشان به دنیا قبل از برپایی قیامت، به همان سیمایی میباشد که پیش از مرگ داشتهاند.[111] روافض، با علمای اهل بیت و در رأس آنان حسن بن علی رضی الله عنه که رهروان راه حق و پیروان کتاب و سنت بودهاند، در زمینهی عقیدهی رجعت، مخالفت کرده و رجعت را یکی از اصول مذهب شیعه دانستهاند. چنانچه راویان دروغگو، روایات بیاساسی را ساخته و آنها را به امامان هدایت، نسبت دادهاند؛ از جمله، این روایت که میگوید: «کسی که به بازگشت ما ایمان ندارد، از ما نیست».[112] ابنبابویه میگوید: «اعتقاد ما دربارهی رجعت، این است که حق میباشد».[113] طبرسی و حر عاملی و سایر شیوخ شیعه تصریح کردهاند که: «امامیه، در مورد رجعت، اجماع کردهاند و عقیدهی رجعت، از باورهای اساسی و ضروری ایشان است».[114] ناگفته پیداست که عقیدهی رجعت و بازگشت به دنیا قبل از برپایی قیامت، مخالفتی آشکار با نصوص و آیات صریح قرآن کریم است؛ الله سبحانه و تعالی میفرماید: { حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهم الْموْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (٩٩)لَعَلِّی أَعْملُ صَالِحًا فِیما تَرَکتُ کلا إِنَّها کلِمةٌ هوَ قَائِلُها وَمنْ وَرَائِهم بَرْزَخٌ إِلَى یوْم یبْعَثُونَ (١٠٠) } (مؤمنون:99،100) «و زمانی که مرگ یکی از آنان، فرا میرسد، میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) بازگردانید تا کار شایستهای بکنم و فرصتهایی را که از دست دادهام، جبران نمایم. نه! (هیچ راه بازگشتی وجود ندارد). این، سخنی است که او، بر زبان میآورد. در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روز (قیامت) که برانگیخته شوند». این آیه، بهویژه بخش پایانی آن، آشکارا عقیدهی رجعت را رد میکند. خدای متعال میفرماید: { وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یا لَیتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنَا وَنَکونَ منَ الْمؤْمنِینَ (٢٧)بَلْ بَدَا لَهم ما کانُوا یخْفُونَ منْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِما نُهوا عَنْه وَإِنَّهم لَکاذِبُونَ (٢٨) } (انعام:27،28) «اگر تو ایشان را بدانگاه مشاهده کنی که آنان را در کنار آتش دوزخ نگاه میدارند (و چون هراس جهنم، آنها را بر میدارد)، میگویند: ای کاش به دنیا باز میگشتیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از زمرهی نیکوکاران میشدیم. (این، چیزی جز یک آرزوی دروغین و دستنیافتنی نیست) بلکه (بهخاطر آن است که در آن جهان، عیوب و نتیجهی) کارهایی که قبلاً (در دنیا انجام میداده و) پنهان میکردهاند، برای آنان آشکار گشته است. اگر هم (به فرض محال، به دنیا) باز گردانیده شوند، به سراغ همان چیزی میروند که از آن، نهی شدهاند. ایشان، دروغگویند». اینها، همه، هنگام مردن و نیز زمانی که در پیشگاه پروردگارشان حاضر میشوند و آتش هولناک جهنم را مشاهده مینمایند، آرزوی بازگشت به دنیا را میکنند، اما از آنجا که قانون الهی، چیز دیگری است، هیچ توجهی به آرزویشان نمیشود. از اینرو علما، اعتقاد بازگشت به دنیا را یکی از مهمترین مراتب غلو و بدعت روافض برشمرده اند.[115] در صفحات گذشته، مروری بر روایت عمرو بن اصم داشتیم که موضع حسن بن علی رضی الله عنه را دربارهی رجعت بیان میکرد؛ در مسند احمد رحمهالله آمده است که یکی از یاران علی رضی الله عنه به نام عاصم بن ضمره به حسن بن علی رضی الله عنه گفت: «شیعیان چنین میپندارند که علی رضی الله عنه قبل از قیامت، برانگیخته خواهد شد». فرمود: «به خدا سوگند که این دروغگویان، دروغ میگویند؛ اگر ما میدانستیم که علی رضی الله عنه ، پیش از رستاخیز، برانگیخته میگردد، اموالش را تقسیم نمیکردیم و زنانش نیز ازدواج نمیکردند».[116] اعتقاد به بازگشت مردگان، قبل از برپایی قیامت برای مجازات بدکاران و پاداش دادن به نیکوکاران، با نهاد و طبیعت دنیا، در تعارض است؛ چراکه دنیا سرای عمل است، نه دار مجازات. چنانچه خدای متعال، میفرماید: { وَإِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکم یوْم الْقِیامةِ فَمنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَما الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلا متَاعُ الْغُرُورِ (١٨٥) } (آلعمران: 185) «بیگمان، پاداش و سزای اعمالتان، به تمام و کمال در روز قیامت به شما داده میشود. و هر کس، از آتش جهنم بدور گردد و به بهشت، برده شود، واقعاً سعادت را بهدست آورده و نجات یافته است. و زندگی دنیا، چیزی جز کالای فریب نیست». ابنسبای یهودی، اساسیترین نقش را در پیدایش عقیدهی رجعت داشته است؛ البته وی، رجعت را مخصوص علی رضی الله عنه میدانست و معتقد بود که علی رضی الله عنه ، اساساً نمرده است؛ تقریباً چیزی شبیه پندار دوازدهامامیها دربارهی مهدی مورد ادعایشان که معتقدند در غیبت بهسر میبرد. کاملاً روشن است که اعتقاد به رجعت، بر خلاف این عقیدهی اسلامی است که هیچ حشر و نشری قبل از برپایی قیامت وجود ندارد و خدای متعال، هر جا که به کافر یا ظالمی بیم میدهد، او را به روز رستاخیز، تهدید میکند. عقیدهی رجعت، بر خلاف آیات قرآن و احادیث فراوانی است که تصریح میکنند قبل از رستاخیز، هیچ بازگشتی به دنیا وجود ندارد.[117] عقیدهی رجعت را در پرتو نصوص شرعی مورد ارزیابی قرار دادیم و اینک به بررسی آن، از دیدگاه عقل میپردازیم. خدای متعال، دنیا را سرای آزمون و آخرت را دار مجازات قرار داده است؛ از اینرو چه دلیلی وجود دارد که انسانها را برای حسابرسی و رسیدگی به اعمالشان به دنیا باز گرداند، حال آنکه آخرت، محل رسیدگی به اعمال انسانهاست؟! ضمن آنکه همهی ما میدانیم عذاب آخرت، برای کسی که از راه دین منحرف گردد، بهمراتب سختتر و شدیدتر از عذاب دنیاست و بطور کلی در طول تاریخ بشریت سابقه ندارد که خدای متعال، کسی را از جهان مردگان، برای حسابرسی به دنیا باز گردانیده باشد. رسیدگی به نیازهای مردم شخصی، نزد حسن بن علی رضی الله عنه آمد تا به نیازش رسیدگی نماید. حسن رضی الله عنه برای رفع نیاز آن شخص، با او بیرون شد. آن شخص گفت: «من، دوست نداشتم که از تو برای رفع نیازم، کمک بگیرم؛ چراکه نزد حسین رضی الله عنه رفته بودم تا از او کمک بخواهم، ولی او به من گفت: اگر در اعتکاف نبودم، حتماً برای کمک به تو میآمدم». حسن رضی الله عنه فرمود: «برآورده ساختن نیاز یک برادر دینی، بهخاطر خدا، برایم از اعتکاف یک ماه محبوبتر است».[118] در روایت دیگری آمده است: حسن رضی الله عنه طواف را ترک کرد و برای رسیدگی به نیاز شخصی خارج شد.[119] حسن رضی الله عنه فرموده است: «اینکه نیازهای مردم، به شما عرضه میگردد، یکی از نعمتهای خداوند، بر شماست. بنابراین از نعمتها، آزردهخاطر نشوید که مایهی نقمت و عذاب میگردد، و بدانید که نیکی، ستایش و پاداش را به دنبال دارد. از اینرو اگر نیکی را یک انسان فرض کنید، آن را زیبا و نکورویی خواهید دید که سبب شادمانی بینندگان میگردد و از نظر زیبایی بر همگان برتری دارد و اگر پلیدی را ببینید، آن را آنچنان زشت و ناهنجار خواهید دید که قلبها و دیدگان، از آن متنفر میشوند».[120] گفتنی است: برخی از نویسندگان، این را سخن حسین رضی الله عنه دانستهاند. نویسندهی کتاب (الشهب اللامعة فی السیاسیة النافعة)، چنین نوشته است که: شخصی، دستنوشتهای به سوی حسن بن علی رضی الله عنه دراز کرد. حسن رضی الله عنه فرمود: «آن را خواندم؛ نیازت، برآورده خواهد شد». به حسن رضی الله عنه گفتند: «ای نوهی رسولخدا! خوب بود آن را با دقت میخواندی و مطابق خواسته اش پاسخ میدادی». فرمود: «میترسم به سبب درنگی که بهخاطر خواندن نوشتهاش صورت میگیرد، خوار گردد و از این جهت مورد بازخواست قرار گیرم».[121] این رویکرد حسن بن علی رضی الله عنه بیانگر اخلاق عظیم و والای آن بزرگوار و تواضع و فروتنی وی میباشد و چنین رفتار بزرگمنشانهای از آقایمان حسن رضی الله عنه ، تعجبآور نیست. زیرا خود، فرموده است: «خوبیهای اخلاق، ده مورد است: راستگویی، راستی و استواری در سختی و شدت جنگ، بذل و بخشش به سائل (گدا)، و خوشاخلاقی، پاداش دادن به پیشهوران، پیوند خویشاوندی، مهرورزی به همسایه، شناختن حق دوستان و صاحبان حق، و رسیدگی به بینوایان؛ و شرم و حیا، در رأس آنها قرار دارد».[122] همچنین فرموده است: «بداخلاقی، از هر مصیبتی، بدتر است».[123] این رویکرد حسن بن علی رضی الله عنه در واقع عمل به رهنمودهای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است؛ روایت شده که از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: «محبوبترین مردم، نزد خدا، کیست؟» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (أنفعهم للناس، و إنَّ أحب الأعمال إلی الله سرور تدخله علی مؤمن، تکشف عنه کربا أو تقضی عنه دینا أو تطرد عنه جوعا و لأن أمشی مع أخی المسلم فی حاجة أحب إلی من أن أعتکف شهرین فی مسجد.. و من مشی مع أخیه المسلم فی حاجة حتی یثبتها له، ثبت الله قدمه یوم تزل فیه الأقدام و إن سوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخل العسل)[124] یعنی: «سودمندترین آنها برای مردم؛ و محبوبترین عمل نزد خدا، این است که قلب یک مؤمن را شاد کنی، مشکلی از او را حل نمایی یا بدهیاش را بپردازی یا گرسنگیاش را رفع کنی؛ و اگر همراه برادر مسلمانم همراه شوم تا نیازش را برآورده نمایم، برایم از اعتکاف دو ماه در مسجد، محبوبتر است.. و هر کس، برای رسیدگی به نیاز برادر مسلمانش، او را همراهی نماید تا آن را برآورده سازد، خدای متعال، او را در روزی که پاها میلغزد، ثابتقدم می گرداند. و همانا بداخلاقی، آنچنان عمل را به تباهی میکشاند که سرکه، باعث خراب شدن عسل میگردد». مسلمه بن مخلد، از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده که: (من ستر مسلما فی الدنیا ستره الله فی الدنیا و الآخرة و من نجی مکروبا فک الله عنه کربة من کرب یوم القیامة و من کان فی حاجة أخیه کان الله فی حاجته)[125] یعنی: «هر کس، عیوب مسلمانی را یپوشاند، خدای متعال، عیوب او را در دنیا و آخرت میپوشاند؛ و هر کس، بلادیدهای را برهاند (و مشکل کسی را حل کند)، خدای متعال یکی از مشکلاتش را در روز قیامت، حل مینماید؛ و هر کس، در صدد برآورده ساختن نیاز برادرش باشد، خدای معال، نیازش را برآورده میسازد». ازدواج حسن با دختر طلحه بن عبیدالله رضی الله عنهم از شعیب بن یسار، روایت شده که حسن بن علی رضی الله عنه نزدِ یکی از پسران طلحه بن عبیدالله رضی الله عنه [126] رفت و از خواهرش خواستگاری کرد. وی، در پاسخ حسن رضی الله عنه گفت: معاویه رضی الله عنه به من نامه نوشته و از خواهرم برای یزید، خواستگاری کرده است. خبر خواستگاری حسن رضی الله عنه از دختر طلحه رضی الله عنه به معاویه رضی الله عنه رسید. معاویه رضی الله عنه نامهای به مروان نوشت و به او دستور داد که تصمیم ازدواج با حسن رضی الله عنه یا یزید را به خود دختر طلحه رضی الله عنه واگذار کند؛ دختر طلحه، حسن رضی الله عنه را برگزید و بدین سان حسن، دختر طلحه رضی الله عنهم را به ازدواج خویش درآورد. گفتنی است: پس از رحلت حسن رضی الله عنه از دنیا، حسین رضی الله عنه با دختر طلحه ازدواج کرد.[127] ازدواج حسن رضی الله عنه با خوله بنت منظور ابن ابیملیکه میگوید: حسن بن علی، با خوله بنت منظور ازدواج کرد. شبی حسن رضی الله عنه بر بالای بامی که حفاظ نداشت، خوابید. خوله، روسریاش را به پای حسن رضی الله عنه بست و طرف دیگرش را با چادرش بست. حسن رضی الله عنه پس از مدتی بیدار شد و پرسید: این، چیست؟ پاسخ داد: ترسیدم که شب، سنگینخواب باشی و در همین حالت برخیزی و بیفتی و بدینسان شومترین و بدقدمترین زن عرب بهشمار روم». از اینرو محبتش در دل حسن رضی الله عنه نشست و حسن رضی الله عنه هفت شبانهروز، نزد وی ماند. ابنعمر رضی الله عنه گفت: «چند روزی است که ابومحمد را ندیدهایم؛ بیایید تا به اتفاق هم به دیدن وی برویم». بدین ترتیب به دیدن حسن رضی الله عنه رفتند. خوله، به حسن رضی الله عنه گفت: «آیا آنها را برای صرف غذا نگه میداری؟» فرمود: «آری». ابنعمر رضی الله عنه میگوید: حسن رضی الله عنه شروع به سخن گفتن نمود و ما را با سخنان نیک و اعجابانگیزش یه گوش دادن مشغول کرد تا آنکه برای ما غذا آورد».[128] حسن رضی الله عنه مادران مؤمنان (همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ) را نمی دید حسن و حسین رضیالله عنهما، همسران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نمیدیدند. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: «دیدن مادران مؤمنان، برای آنان حلال بود». ذهبی میگوید: «بطور قطع حلال بود».[129] و این، بیانگر شرم و حیای فراوان حسن رضی الله عنه میباشد. غیرت حسن رضی الله عنه نسبت به خویشاوندیاش با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم باری حسن رضی الله عنه برای رفع نیازش، به بازار رفت و با فروشندهای چانه زد. فروشنده، قیمت عمومی آن کالا را به حسن رضی الله عنه گفت و چون متوجه شد که او، حسن بن علی، نوهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است، بهاحترام وی، تخفیف ویژهای داد. اما حسن رضی الله عنه تخفیفش را نپذیرفت و آن کالا را خریداری نکرد و فرمود: «من، دوست ندارم که بهخاطر نسبتی که با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم دارم، در مورد کالای ناچیزی سودجویی کنم».[130] این، ویژگی تمام خاندان نبوت بود که رهنمودهای قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفته بودند. چنانچه جویریه بن اسماء، یکی از خدمتگزاران خاص زینالعابدین بن علی بن حسین، دربارهی این بزرگوار میگوید: «علی بن حسین بهخاطر نزدیکیاش به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، حتی یک درهم نیز نخورد».[131] و هرگاه به سفر میرفت، خودش را میپوشاند تا کسی، او را نشناسد. علتش را از او پرسیدند؛ فرمود: «من، دوست ندارم بهخاطر نزدیکی به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، به من بذل و بخشش گردد».[132] همچنین دربارهی ابوالحسن علی الرضا فرزند موسی کاظم، روایت شده که چون به سفر میرفت، خودش را میپوشانید؛ علتش را از او پرسیدند؛ فرمود: «من، دوست ندارم بهخاطر نزدیکی به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، به من بذل و بخشش گردد».[133] اینها، بزرگان و سرآمدان اهل بیت هستند که بیشترین غیرت را نسبت به خویشاوندی خود با رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم داشتند و از اینرو به هیچ عنوان به خود اجازه نمیدادند که از این نسبت، برای منافع دنیوی، سود ببرند؛ بر خلاف آقازادگان سایر ادیان که میکوشیدند هالهی تقدس به دور خویش بکشند و از جایگاه دینی پدرانشان سوءاستفاده نمایند و با پیروان خویش، بهگونهای برخورد کنند که گویا شخصیتهایی فرابشری هستند. آری! بزرگان و سرآمدان دینی ما، بکلی از کسب کالای ناچیز دنیا، با سوءاستفاده از موقعیت دینی خویش، بدور بودند و عزت نفس بیمثالی داشتند که نمایهی سیرت و سلوکشان، سیمایی کاملاً متفاوت با منش و رویکرد رجال دینی ادیانی همچون برهمایی و کاهنان بودایی به تصویر میکشد که دین را حرفه و پیشهی خویش ساختهاند. چنانچه برهمنها و پیشوایان دینی هند باستان و بوداییها، قداستی برای خویش به وجود آوردهاند که نسلبهنسل، به ایشان منتقل میگردد و هیچ نیازی به تلاش و کوشش برای رفع نیازهای زندگی خویش ندارند[134] و پیروانشان، نیازهای آنان را تأمین میکنند. نماز خواندن حسن رضی الله عنه بر جنازهی اشعث بن قیس اشعث بن قیس، چهل روز پس از شهادت امیرمؤمنان علی رضی الله عنه ، وفات نمود و حسن بن علی رضی الله عنه بر جنازهاش نماز خواند.[135] گفتنی است: حسن رضی الله عنه ، داماد اشعث بن قیس بود و دخترش را در نکاح خویش داشت.[136] برخی از روایات ضعیف و بیاساس به این مسأله دامن زدهاند که اشعث بن قیس، در شهادت علی رضی الله عنه نقش داشته است؛ البته هیچ دلیلی بر این ادعا، وجود ندارد. زیرا بررسی نقش وی در خلافت علی رضی الله عنه ، نشان میدهد که وی، شخصی خیرخواه، باوفا و مخلص بوده است. وی، نخستین کسی بود که با اهل شام کارزار نمود و با خوارج، از همان آغاز پیدایش آنها، اظهار دشمنی کرد؛ او، همان کسی بود که به علی رضی الله عنه خبر داد، خوارج گفتهاند: علی رضی الله عنه از خطایش توبه کرده و از تعیین حَکم (داور) منصرف شده است. اشعث، به همراه علی، در نهروان، با خوارج جنگید. وی، علاقهی وافری به برقراری رابطهای محکم و استوار با علی و خاندان آن بزرگوار داشت و از اینرو دخترش را به ازدواج حسن بن علی رضی الله عنه درآورد. چنانچه پیشتر گفتیم، اشعث پس از شهادت علی رضی الله عنه درگذشت و حسن رضی الله عنه ، بر جنازهی وی نماز خواند. هیچ روایتی از خاندان علی رضی الله عنه در دست نیست که نشان دهد، آنان، اشعث را به نقش داشتن در شهادت علی رضی الله عنه متهم کرده و یا پرده از تلاش یکی از افراد خانوادهی اشعث در زمینهی شهادت علی رضی الله عنه برداشته باشند. بر کسی پوشیده نیست که شهادت علی رضی الله عنه ، نتیجهی رایزنی خوارج به منظور انتقامجویی از خون کشتگانشان در نهروان بوده است.[137] رفتار حسن رضی الله عنه با کسی که به او بدی کرد: شخصی که کینهی علی رضی الله عنه را در دل داشت، به مدینه آمد و از ادامهی سفرش باز ماند و توشه و مرکبی نداشت؛ مشکلش را با یکی از مردم مدینه، در میان گذاشت. وی، آن شخص را به حسن بن علی رضی الله عنه حواله داد. آن شخص گفت: «کسی جز حسن نیست که مشکلم را حل کند؟» و بدین سان ناخوشایند دانست که از حسن رضی الله عنه کمک بگیرد. به او گفته شد: «بدان که از کسی جز حسن رضی الله عنه هیچ خیری نخواهی دید». از اینرو نزد حسن رضی الله عنه رفت و مشکلش را با او در میان نهاد. حسن رضی الله عنه دستور داد که سواری و توشهای برای سفر به او بدهند. آن شخص گفت: «خداوند متعال، بهتر میداند که چه کسی را به پیغمبری برگزیند». به حسن رضی الله عنه گفتند: شخصی که کینهی تو و پدرت را در دل داشت، نزدت آمد و تو، دستور دادی سواری و توشهی سفر، به او بدهند؟!» فرمود: «آیا سزاوار نبود که آبرویم را در ازای سواری و توشهی سفر، از او بخرم؟»[138] ادب و بزرگمنشی حسن رضی الله عنه در همنشینی با دیگران روزی حسن رضی الله عنه در مکانی نشسته بود و قصد رفتن داشت که در این اثنا فقیری آمد و نشست؛ حسن رضی الله عنه به گرمی از او استقبال کرد و فرمود: «تو، زمانی آمدی که من، قصد رفتن داشتم؛ آیا به من اجازهی رفتن میدهی؟» گفت: «آری؛ ای نوهی رسولخدا!»[139] اخلاق نیک حسن رضی الله عنه در میان مردم عمیر بن اسحاق میگوید: هیچکس، نزد من سخن نگفته، مگر اینکه دوست داشتهام سکوت نماید و سخنی نگوید، جز حسن بن علی رضی الله عنه . من، هیچگاه از او دشنام و سخن ناسزایی نشنیدهام مگر یک بار؛ ماجرا از این قرار بود که میان حسین بن علی رضی الله عنه و عمرو بن عثمان، دعوایی وجود داشت. حسن رضی الله عنه گفت: برای او چیزی نزدمان نیست جز آنچه بینیاش را به خاک بمالد». و این، بزرگترین دشنامی بود که از حسن رضی الله عنه شنیدم.[140] تیلهبازی[141] حسن رضی الله عنه با دوستانش سلیمان بن شدید میگوید: با حسن و حسین، تیلهبازی میکردم؛ هرگاه، من، برنده میشدم، میگفت: «برایت رواست که بر پارهی تن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سوار شوی» و چون او، برنده میشد، میفرمود: «آیا خدا را سپاس نمیگویی که پارهی تن رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر تو سوار میکند؟»[142] پرهیز حسن رضی الله عنه از زیادهگویی حسن بن علی رضی الله عنه بیشتر اوقات، ساکت بود و چون لب به سخن میگشود، بهتر از همه سخن میگفت. بدینسان حسن بن علی رضی الله عنه به ما آموزش میدهد که باید اندک و گزیده، سخن گفت.[143] و این، رهنمود رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشد که فرموده است: (لا یستقیم إیمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه)[144] یعنی: «ایمان هیچ بندهای راست و استوار نمیشود مگر آنکه قلبش، اصلاح گردد و قلب هیچ بندهای اصلاح نمیشود، مگر آنکه زبانش اصلاح گردد». همچنین فرموده است: (من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیقل خیر أو لیصمت)[145] یعنی: «هر کس به خدا و روز واپسین، ایمان دارد، باید سخن نیکو بگوید یا سکوت نماید». و نیز از او روایت شده که: (من صمت نجا)[146] یعنی: «هر کس، سکوت اختیار کند، نجات مییابد». از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم پیرامون مهمترین عاملی سؤال شد که باعث ورود مردم به جهنم میشود؛ فرمود: «زبان و شرمگاه».[147] معاذ رضی الله عنه از رسول اکرم رضی الله عنه دربارهی عملی پرسید که او را وارد بهشت میگرداند و از جهنم دور مینماید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را از اساس و رکن اعمال و نیز ازکاملترین و والاترین آنها باخبر ساخت[148] و و آنگاه فرمود: «آیا تو را از رکن اساسی همهیآن، باخبر نسازم؟» گفت: «آری، ای رسولخدا!» رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زبان خودش را گرفت و فرمود: «شر این را از خودت باز بدار». عرض کرد: «ای رسولخدا! آیا ما بهخاطر سخنانمان، بازخواست میشویم؟» فرمود: «ای معاذ! مادرت، به عزایت بنشیند؛[149] آیا مردم را چیزی جز کشت زبانهایشان[150]، به چهره در آتش میاندازد؟»[151] ابنعبید میگوید: «زبان هیچکس از او آسوده نیست مگر آنکه این امر، سبب بهبود سایر اعمالش میباشد».[152] ابن الکاتب همواره میگفت: «زمانی که خوف و ترس خدا در دل بنشیند، فقط سخنان مفید، بر زبان جاری میشود».[153] اوزاعی گفته است: «عمر بن عبدالعزیز (رحمهالله) نامهای بدین مضمون برای ما فرستاد: اما بعد: کسی که مرگ را بهکثرت یاد کند، به اندکی از دنیا خرسند میگردد و کسی که سخنش را جزو اعمالش بداند، کم سخن میگوید و فقط سخنان مفیدی بر زبان میآورد. والسلام».[154] حسن بن علی رضی الله عنه ، سخنانش را جزو اعمالش میدانست و از اینرو بیشتر اوقات، ساکت بود. بداههگویی و حاضرجوابی حسن بن علی رضی الله عنه در یکی از روزها، حسن رضی الله عنه پس از آنکه غسل کرد و لباس فاخر و زیبایی پوشید و خودش را آراست، از خانهاش بیرون شد. در بین راه با یکی از نیازمندان یهود برخورد نمود که لباسی پشمین بر تن داشت و از بیماری رنج میبرد و ندار و فقیر بود و در حالی که مشک آبی بر دوش میکشید، آفتاب داغ نیمروزی، چهرهاش را سوزانده بود. وی، از حسن رضی الله عنه خوست تا بایستد؛ آنگاه گفت: «ای نوهی پیغمبر! پرسشی دارم». فرمود: «سؤالت، چیست؟» گفت: پدربزرگت میگفت: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.[155] و تو، مؤمنی و من، کافرم، اما من، دنیا را برایت بهشتی میبینم که از آن بهره میبری و آن را برای خودم همچون زندانی مشاهده میکنم که تنگنا و فقر آن، مرا به رنج و فلاکت انداخته است». حسن رضی الله عنه پس از شنیدن سخنان آن یهودی، فرمود: «اگر آنچه را که خداوند، در آخرت، برای من، تدارک دیده، مشاهده میکردی، میفهمیدی که حالت کنونی من در مقایسه با وضعیت من در آخرت، همچون زندانی است و اگر عذابی را میدیدی که خدای متعال، برای تو در آخرت، آماده نموده، بدین نکته پی میبردی که تو، اینک در بهشت پهناوری بهسر میبری».[156] حسن بن علی رضی الله عنه حاضرجواب و بداههگوی بود و از اینرو، پاسخ واضحی به آن یهودی داد و بدین ترتیب برایش روشن نمود که وضعیت دنیویاش که از آن مینالید، در مقایسه با عذاب اخروی کافران، بهسان بهشت است و حالت خود حسن مجتبی رضی الله عنه که آن شخص، آن را بهشتی پرنعمت میپنداشت، در مقایسه با نعمتهای جاویدان بهشتیان در سرای آخرت، همانند یک جهنم میباشد.[157] احترام ابنعباس به حسن و حسین رضی الله عنهم مدرک ابوزیاد میگوید: در باغ ابنعباس رضی الله عنه بودیم. در این اثنا ابنعباس و حسن و حسین رضی الله عنهم آمدند و گشت و گذاری در باغ نمودند؛ آنگاه بازگشتند و کنار یکی از جویبارها، نشستند. حسن رضی الله عنه به من گفت: «ای مدرک! آیا چیزی برای خوردن داری؟» گفتم: نان پختهایم. فرمود: «پس بیاور». من، نان و مقداری نمک درشت و دو دسته تره(سبزی)آوردم. از آن تناول نمود و سپس فرمود: «ای مدرک! چه خوراکی خوبی بود». آنگاه مقدار زیادی غذا آورد و گفت: «ای مدرک! بچه های باغ را برایم جمع کن» و سپس آن غذا را جلوی آنان نهاد و خودش، از آن نخورد. گفتم: آیا خودت نمیخوری؟ فرمود: «بیشتر دوست دارم که اینها بخورند». پس از آن، برخاستند و وضو گرفتند. من، سواری حسن رضی الله عنه را جلو آوردم. ابنعباس رضی الله عنه ، سواری حسن رضی الله عنه را گرفت و آن را برایش هموار نمود تا سوار شود. سپس سواری حسن رضی الله عنه را آوردند و ابنعباس رضی الله عنه سواری حسین رضی الله عنه را نیز نگه داشت تا حسین رضی الله عنه سوار شود. پس از آنکه حسن و حسین رفتند، به ابنعباس رضی الله عنه گفتم: تو، از این دو بزرگتری، با این حال سواری آنان را نگه میداری و آن را برایشان آماده میکنی؟! فرمود: «ای نادان! آیا میدانی، اینها کیستند؟ اینها، فرزندان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و این، از فضل و نعمت خدا بر من است که به من توفیق داد سواریهایشان را نگه دارم و آنها را برایشان آماده کنم».[158] احترامی که ابنعباس رضی الله عنه به حسن و حسین رضی الله عنهما گذاشت، بیانگر محبت وافرش به آن بزرگواران و شناخت دقیق وی از فضیلت و جایگاه والای آنان است؛ همانطور که نشاندهندهی فضیلت ابنعباس رضی الله عنه نیز میباشد. زیرا تنها اهل فضلند که فضیلت فاضلان را درک میکنند. امیرمؤمنان علی رضی الله عنه با عمویش آنچنان رفتار محترمانهای داشت که نظیرش را خیلی کم میتوان یافت. ابنعباس رضی الله عنه میگوید: عباس رضی الله عنه بیمار شد و علی رضی الله عنه ، به عیادتش آمد. علی رضی الله عنه مرا دید که پاهای عباس رضی الله عنه را ماساژ میدهم. وی، به جای من، پاهای عباس رضی الله عنه را گرفت و فرمود: «من، بیش از تو سزاوار (خدمت) عمویم هستم. هرچند خدای متعال، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عمویم حمزه و برادرم جعفر را از میان ما برده، اما عباس رضی الله عنه را برایم گذاشته است. عموی هر شخص، همچون پدر اوست و نیکی کردن به او، همانند نیکی کردن به پدرش میباشد. خدایا! صحت و سلامتی را به عمویم ارزانی بدار و مقامش را والا بگردان و او را نزد خویش در والاترین مقامها، جای بده».[159] تعریف و ستایش عبدالله بن زبیر از حسن رضی الله عنهم عبدالله بن عروه میگوید: عبدالله بن زبیر را دیدم که در پگاه سرد یکی از روزهای زمستان، کنار حسن بن علی رضی الله عنه نشست؛ به خدا سوگند پیش از آنکه از کنار حسن رضی الله عنه برخیزد، قطرات عرق بر پیشانیای نشست؛ و این امر، مرا خشمگین نمود. نزد عبدالله رضی الله عنه رفتم و گفتم: «ای عمو!» فرمود: «چه میخواهی؟» گفتم: «تو را دیدم که کنار حسن بن علی رضی الله عنه نشستی و چون برخاستی، عرق، بر پیشانیات نشسته بود». فرمود: «ای برادرزادهام! او، پسر فاطمه است؛ به خدا سوگند که هیچ زنی، چنین فرزندی نزاده و پرورش نداده است».[160] آنچه میان حسن و حسین رضی الله عنهما گذشت… ابن خلکان، با صیغهی تمریض،[161] به ذکر ماجرایی میپردازد که میان حسن و حسین رضی الله عنهما رخ داده است. وی، میگوید: گفته شده که میان حسن و حسین رضی الله عنهما بگو مگویی رخ داد و در نتیجه با هم قهر کردند. به حسین رضی الله عنه گفته شد: چه خوب بود نزد برادرت میرفتی که از تو بزرگتر است. فرمود: «فضیلت، از آنِ کسی است که برای آشتی کردن، پیشقدم میگردد و من، دوست ندارم که در این زمینه بر برادرم، فضیلت یابم». این سخن حسین رضی الله عنه به حسن رضی الله عنه رسید؛ از اینرو نزد حسین رضی الله عنه رفت[162] گرامیترین مردم از ناحیهی پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، خاله، عمو و عمه معاویه رضی الله عنه ، در حضور عمرو بن عاص رضی الله عنه و جمعی از بزرگان و اشراف، فرمود: «گرامیترین مردم از ناحیهی پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، خاله، عمو و عمه، کیست؟» نعمان بن عجلان زرقانی برخاست و دست حسن رضی الله عنه را گرفت و گفت: «پدر این، علی است؛ و مادرش، فاطمه؛ و پدربزرگش، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم. مادربزرگش، خدیجه است و عمویش، جعفر؛ عمهاش، امهانی بنت ابیطالب میباشد و داییاش، قاسم؛ و خالهاش، زینب».[163] محبت وافر مردم به حسن رضی الله عنه و برادرش حسین رضی الله عنه ابوسعید میگوید: حسن و حسین رضی الله عنهما را دیدم که نماز عصر را با جماعت ادا کردند و سپس به سوی حجرالاسود رفتند و پس از استلام آن، هفت دور، طواف نمودند و آنگاه دو رکعت نماز بجای آوردند. مردم گفتند: این دو، نوههای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند. بدین ترتیب مردم، به سوی آن دو هجوم آوردند و آنقدر ازدحام نمودند که حسن و حسین رضیالله عنهما نتوانستند طواف کنند و جلوتر بروند. یکی از رکانیها[164]، همراه آن دو بود. حسین رضی الله عنه دست او را گرفت و مردم را از اطراف حسن رضی الله عنه دور کرد. ـ و او، احترام بسیاری به برادرش میگذاشت. ـ من، آن دو را دیدم که هر بار که از مقابل حجرالاسود، عبور میکردند، آن را استلام[165] مینمودند. راوی[166] میگوید: به ابوسعید گفتم: گویا بهخاطر نماز، نتوانستند هفت دور کامل طواف کنند؟ پاسخ داد: نه؛ بلکه هفت دور کامل طواف نمودند.[167] فرازی از سخنان، سخنرانیها و اندرزهای حسن رضی الله عنه [1] حسن بن علی رضی الله عنه فرموده است: «هلاکت مردم، در سه چیز است: تکبر، حرص و حسد. تکبر، نابودی دین را به دنبال دارد و سببِ ملعون قرار گرفتن ابلیس گردید؛ حرص، دشمن نفس است و باعث اخراج آدم علیه السلام از بهشت شد. و حسد، انسان را به سوی بدی میکشاند و بهخاطر همین حسد بود که قابیل، هابیل را به قتل رساند».[168] شرحی مختصر بر این سخن ارزندهی حسن رضی الله عنه ◙ بیماری کبر: کبر یا تکبر، متضاد تواضع میباشد و به معنای خودبزرگبینی و نگریستن به دیگران با دیدهی تحقیر است و یکی از بزرگترین آفات و آسیبهای اخلاقی بهشمار میرود. تکبر، خاستگاه بسیاری از مصیبتها و بلایاست و باعث نزول هرچه سریعتر خشم و غضب الهی میگردد. چراکه کبر، تنها سزاوار الله سبحانه و تعالی است و شایستهی هیچکس جز او نیست. زیرا همهی مخلوقات، چاکران و بندگان اویند و او، خدای توانا و مالک تمام هستی است. از اینرو کسی که کبر میورزد، سزاوار چیزی جز این نیست که خدای متعال، او را خوار و زبون بگرداند؛ چراکه، از حد و اندازهی خویش، پا فراتر نهاده و مقام و جایگاهی را به خود، نسبت داده که شایسته و سزاوار هیچ مخلوقی نیست.[169] نشانههای تکبر: تکبر، نشانههای ظاهری و آشکاری دارد؛ از جمله: میل و علاقه به اینکه همواره، جلوتر از دیگران باشد؛ اظهار برتری بر دیگران؛ محبت به نشستن در بالای مجالس و خرامیده و متکبرانه راه رفتن. ناراحت شدن از اینکه کسی، سخنش را رد کند؛ هرچند سخنش، نادرست باشد و نیز عدم پذیرش سخن درست و بهجا. کم توجهی و بیتوجهی به مسلمانان مستضعف و فقیران و نگریستن به آنان با دیدهی تحقیر. افتخار به پدران و فخرفروشی به نسب. و خودبزرگبینی به سبب داشتن مال و دانش و یا بالیدن به عمل، عبادت، زیبایی، قدرت و فراوانی هواداران، دوستان و خویشان و….[170] چگونگی در امان ماندن از بیماری کبر و راههای رهایی از آن هر مسلمانی، باید از خود بپرسد که آیا جزو افراد متکبر است یا نه؟ آیا میل و کششی به تکبر دارد یا خیر؟ اگر در خودش، علاقه و کششی به تواضع و فروتنی یافت و از تکبر و افرادی که کبر میورزند، بدش میآمد، پس خدای متعال را شکر کند که چنین نعمت بزرگی به او عنایت فرموده است. در غیر این صورت، خودش را سرزنش نماید و به محاسبهی نفس خویش بپردازد و به مجاهده و ستیز با این نفس سرکش از طریق کثرت ذکر و یاد الله سبحانه و تعالی و روزه و عبادت مشغول گردد و آن را از بسیاری از آسودگیها و اسباب مباح آسایش، محروم کند تا بدینسان، نفس، رام شود و به راه رشد و تعالی خویش بازگردد و از سرکشی و گمراهی دور گردد و از این بیماری، رهایی یابد. هر مسلمانی باید همواره حقیقت بیماری کبر و پیامدهای دنیوی و اخروی آن را مد نظر قرار دهد و به حکم تکبر در شریعت، و نیز مجازاتهای آن در دنیا و آخرت بیندیشد و بر اساس دادههای قرآن و سنت و همچنین بر اساس تجربه و واقعیت، و داستانهای راستین نیکوکاران و سرگذشتشان، توجه داشته باشد که تکبر، چه عواقبی را به دنبال دارد. قرآن کریم، بهروشنی بیان نموده که تکبر، یکی از صفات شیطان است؛ چنانچه میفرماید: { وَإِذْ قُلْنَا لِلْملائِکةِ اسْجُدُوا لآدَم فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکبَرَ وَکانَ منَ الْکافِرِینَ (٣٤) } (بقره:34) «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و بهخاطر نافرمانی و تکبر) از زمرهی کافران گردید». خدای متعال، آدم متکبر را دوست ندارد؛ چنانچه میفرماید: { لا جَرَم أَنَّ اللَّه یعْلَم ما یسِرُّونَ وَما یعْلِنُونَ إِنَّه لا یحِبُّ الْمسْتَکبِرِینَ (٢٣) } (نحل:23) «بطور قطع خدا آگاه است از آنچه پنهان میسازند و از آنچه آشکار مینمایند (و خداوند، ایشان را در قبال اقوال و اعمالشان، بازخواست مینماید و کسانی را که تکبر میورزند، مجازات میکند). همانا خداوند، مستکبران را دوست ندارد». همچنین میفرماید: { وَلا تُصَعِّرْ خَدَّک لِلنَّاسِ وَلا تَمشِ فِی الأرْضِ مرَحًا إِنَّ اللَّه لا یحِبُّ کلَّ مخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨) } (لقمان:18) «با تکبر، از مردم روی مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو؛ چراکه خداوند، هیچ متکبر فخرفروش و مغروری را دست ندارد». خودپسندی، کبر و فخرفروشی و غرور، جزو ویژگیهای افراد متکبر است و فرد متکبر و خودبزرگبین، در معرض این قرار دارد که خدای متعال، بر قلبش، مهر نهد؛ چنانکه الله سبحانه و تعالی میفرماید: { الَّذِینَ یجَادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّه بِغَیرِ سُلْطَانٍ أَتَاهم کبُرَ مقْتًا عِنْدَ اللَّه وَعِنْدَ الَّذِینَ آمنُوا کذَلِک یطْبَعُ اللَّه عَلَى کلِّ قَلْبِ متَکبِّرٍ جَبَّارٍ (٣٥) } (غافر:35) «کسانی که بدون هیچ دلیلی که در دست داشته باشند، در برابر آیات الهی، به ستیز و مجادله میپردازند. (چنین جدال و کشمکش نادرستی در برابر آیات الهی) موجب خشم عظیم خدا و کسانی میشود که ایمان آوردهاند. اینگونه خداوند، بر هر دلی که خودبزرگ بین و زورگو باشد، مهر مینهد (و قدرت تشخیص را از آن میگیرد)». غرورِ برخاسته از علم و عبادت، از بدترین نوع تکبر بهشمار میرود و کسی که دچار چنین تکبری شده، باید بداند که علم و دانش، حکم حجت خدا بر بندگانش را دارد و آنگونه که عذر جاهل، پذیرفته میشود، عذر و بهانهی عالم و فرد دانا و آگاه، پذیرفته نمیگردد. زیرا گناه شخصِ متکبری که از روی آگاهی، خداوند متعال را نافرمانی مینماید، بهمراتب بیشتر و شدیدتر از دیگران است. اگر خاستگاه تکبر و خودبزرگبینی فرد، نسب و ریشهی نژادی اوست، باید از او پرسید: گیرم، پــدر تـو بـود فـاضـل از فضل پدر، تو را چه حاصل؟ چنین شخصی باید بداند که پدرش همچون خود او، از نطفهای پلید و ناپاک آفریده شده است. کسی که به پدران و اجداد خویش میبالد و مینازد، باید بداند که همه، اصل و اصالتی خاکی دارند؛ زیرا همه، فرزندان آدم علیه السلام هستند و آدم، از خاک آفریده شده است. کسی که به جمال و زیبایی خویش فریفته شده، باید نگاهی واقعبینانه و خردمندانه به باطن خویش بیندازد، نه آنکه همچون حیوانات، ظاهربین باشد. اگر کسی، به قدرت و توان جسمی خویش مغرور گشته، اندکی تفکر نماید و در این بیندیشد که چنانچه یکی از مویرگها و یا تارهای عصبیاش، درست عمل نکند، چه بر سرش میآید؟ آیا غیر از این است که خیلی ناتوان و درمانده میگردد؟! افرادی که به مال و ثروت خویش فریفته و مغرور شدهاند، به فرجام کسانی همچون قارون و هامان بنگرند که با وجود آنهمه ثروت و دارایی، تیرهروز و بدبخت شدند. اگر کسی، به ترتیبی عمل نماید که بیان شد، خودش را خیلی کوچکتر از آن خواهد دید که تکبر بورزد؛ از اینرو چارهای جز این نمییابد که تواضع و فروتنی اختیار کند و بدینسان خدای متعال، او را سرافراز و گرامی میگرداند و در دنیا و آخرت از او راضی میگردد. آری! باید از سرگذشت متکبرانی که داستانهایشان در قرآن کریم یا سنت نبوی و یا داستانهای گذشتگان آمده، عبرت گرفت. بدین ترتیب انسان، میتواند از تکبر و غرور، دوری کند و چنانچه به این بیماری خطرناک دچار شود، خیلی زود، درصدد درمان آن برمیآید. همچنین باید با افراد نیکوکار و فروتن، نشست و برخاست نمود و از اخلاق و اقوال و رفتارشان با دیگران، استفاده کرد. و نیز باید از همنشینی با کسانی که تکبر میورزند، پرهیز نمود تا مبادا اخلاقشان در انسان، اثر نهد و بدینسان زمینهی آسیبهای رفتاری و پیامدهای ناگوار آن در دنیا و آخرت، فراهم گردد.[171] ◙ بیماری حرص: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ما ذئبانِ جائعانِ أُرسلا فی غنم بأفسد لها من حرص المرء علی المال و الشرف لدینه)[172] یعنی: «دو گرگ گرسنه که به میان گوسفندان میزنند، آنقدر فساد و خرابی برای گوسفندان ایجاد نمیکنند که حرص مال و ریاست، دین شخص را به فساد و تباهی میکشاند». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث، در قالب مثالی جالب، بیان نموده که جاهطلبی و حرص و آز مسلمان نسبت به مال و ثروت دنیا، دین و دینداریاش را به تباهی میکشاند و این فساد و تباهی، کمتر از خرابی ایجادشده توسط دو گرگ گرسنهای نیست که شب به گلهی گوسفند میزنند و بیآنکه چوپان خبردار شود، گوسفندان را میدرند. میزان تباهی و خرابی ایجادشده توسط این گرگها در چنین حالتی، کاملاً واضح است. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث، بیان فرموده که فساد و تباهی برخاسته از حرص و آزِ شخص نسبت به مال و ریاست، در دینش، از خرابی دو گرگ گرسنهای که به گلهی گوسفند میزنند، کمتر نیست؛ بلکه چه بسا مساوی و یا بیشتر نیز میباشد. گویا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدین نکته اشاره میفرماید که فقط بخش اندکی از دین مسلمانِ حریص و آزمند درامان میماند. در این مثال ارزنده، نهایت زنهار و هشدار داده شده تا مسلمان از جاهطلبی و حرص و آز نسبت به مال دنیا، پرهیز نماید. حرص و آز مال و ثروت، بر دو نوع است: یک نوع حرص و آز، این است که مسلمان، اشتیاق وافر و حریصانهای به ثروتاندوزی دارد و بهخاطر محبت وافرش به مال و ثروت، از هیچ کوششی در زمینهی کسب مال و ثروت از راههای حلال، کوتاهی نمیکند و با تمام وجود، در این زمینه مایه میگذارد و از هیچ سختی و تلاشی، باکی ندارد. چنین افرادی، مصداق حدیثی هستند که طبرانی از عاصم بن عدی رضی الله عنه با این الفاظ روایت نموده است: (ما ذئبان ضاریان ضلا فی غنم أضاعها ربها بأفسد من طلب المسلم المال و الشرف لدینه)[173] ابنرجب رحمهالله در شرح حدیث میگوید: برای بدی حرص و آزِ زراندوری، همین کافی است که انسان حریص، عمرش را برای به دست آوردن مال و ثروت تباه میکند؛ حال آنکه عمر انسان، فرصت باارزشی برای کسب درجات والا و نعمتهای جاویدان بهشت بهشمار می رود. بدین ترتیب، آدم حریص و آزمند، این فرصت گرانبها را در جستجوی چیزی از دست میدهد که مقدار و اندازهی مشخصی از آن، برای انسان مقدر شده و به هر حال، نصیب وی میگردد، اما انسان، حرص و آز میورزد و پس از آنکه وقت زیادی برای کسب مال و ثروت میگذارد و مال و ثروتی فراهم میآورد و وقت آن میشود که از آن استفاده نماید، رخت سفر به سوی آخرت میبندد و مال و ثروتی را که با بذل عمر گرانبهایش به دست آورده، برای دیگران میگذارد و از دنیا میرود و تنها چیزی که برایش میماند، حساب و کتابی است که باید پس دهد. بدینسان نفعِ مال و ثروتی که بهخاطر آن، جان کنده، برای کسانی میماند که ممنونش نیستند. خلاصه اینکه برای بدی حرص و آز، همین کافی است که آدم حریص و آزمند، عمر گرانمایهاش را در ثروتاندوزی و جمعآوری مال، صرف میکند.[174] عمـر گرانمـایه در این صـرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء ابنمسعود رضی الله عنه میگوید: «یقین، عبارتست از اینکه درصدد راضی کردن مردم، در برابر خشم خدا نباشی و به هیچکس بهخاطر آنچه خدا، نصیبش نموده، حسد نورزی و کسی را بهخاطر آنچه که خداوند متعال، به تو نداده، سرزنش نکنی؛ چراکه حرص و آزِ هیچ حریص و آزمندی، و حسادت هیچ حسودی که نعمت خدا بر دیگران، برایش ناگوار است، مانع از فضل و نعمت خدا بر کسی نمیگردد. همانا خدای متعال، راحتی و شادمانی را در یقین و رضا قرار داده و غم و اندوه را در شک و ناخرسندی نهاده است».[175] عبدالواحد بن زید، سوگند یاد میکرد و میگفت: «حرص و آزِ دنیا نزد من، از سرسختترین دشمنان، ترسناکتر است». و نیز می گفت: «ای برادران! نه به ثروت و توانگری هیچ حریصی، رشک ببرید و نه به پیشه و درآمدش؛ بلکه بهخاطر آنکه در حال حاضر به چیزی مشغول میگردد و تکبر میورزد که فردای آخرت، او را هلاک میکند، با دیدهی نفرت به او بنگرید». همچنین میفرمود: «حرص، بر دو نوع است: حرص مصیبتبار و حرص سودمند؛ حرص سودمند، این است که انسان به اطاعت و بندگی الله سبحانه و تعالی ، حرص و علاقهی وافر داشته باشد و حرص اندوهبار، عبارتست از حرص و آز شخص نسبت به دنیا».[176] یکی از دانشمندان فرزانه، به برادرش که حرص و اشتیاق وافرای به دنیا داشت، نامهای بدین مضمون نوشت: «اما بعد: تو، به دنیا حرص میورزی و در خدمت دنیا قرار گرفتهای، حال آنکه دنیا، با رویگردانی از تو و بیماریها و آسیبهایی که به تو میرسد، به تو بیمحلی مینماید. گویا تو ندیدهای و نمیدانی که چه بسیار افراد حریص و آزمندی که از همه چیز محروم شده و چه بسیار افرادی که به دنیا بیرغبت بودهاند، اما از آن بهرهمند گشتهاند». یکی از فرزانگان میگوید: «غم و اندوه آدم حسود، از همه بیشتر است و کسی که قناعت پیشه میکند، زندگیاش، شادتر و لذتبخشتر میباشد. آدم حریص، بیش از همه در برابر اذیت و آزار، (از روی طمع) شکیبایی میورزد و کسی که زندگی را دست پایین میگیرد، بیش از همه، به دنیا پشت میکند و بیش از همه، عالم ودانشمندی پشیمان میگردد که کوتاهی میکند».[177] شاعر چه خوب سروده است: الحـرص داء قد أضر بمـن تـری إلا قلیـلا کم من حریص طامع والحرص صیره ذلیلا[178] یعنی: «حرص، بیماری و مرضی است که همانطور که خود دیدهای، در بیشتر موارد به هر کس که حرص ورزیده، ضرر رسانیده و چه بسا حرص و آز، آدم حریص و طمعکار را خوار و زبون نموده است». نوع دوم حرص و آز، این است که انسان، همانند نوع اول آن، خواهان افزایش مال و ثروتش باشد، اما با این تفاوت که برایش مهم نیست، از راه حلال باشد و یا از راه حرام؛ حتی در این راستا، بسیاری از حقوق واجبی را که بر گردن اوست، پایمال میکند. و این، همان بخل و حرص نفسانی ناپسندی است که در آیهی 16 سورهی تغابن، بدان اشاره شده است: { وَمنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِه فَأُولَئِک هم الْمفْلِحُونَ (١٦) } «و کسانی که از بخل و حرص نفس خویش، مصون داشته شوند، آنان، بطور قطع رستگارند». در سنن ابیداود از عبدالله بن عمرو رضی الله عنه روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (اتقوا الشح فإن الشح أهلک من کان قبلکم؛ أمرهم بالقطیعة فقطعوا، و أمرهم بالبخل فبخلوا، و أمرهم بالفجور ففجروا)[179] یعنی: «از حرص و آزمندی بپرهیزید که سبب هلاکت پیشینیان شما گردید؛ آنان را به قطع رابطهی خویشاوندی فرا خواند و آنها نیز رشتهی خویشاوندی را گسستند. ایشان را به بخل و زُفتی فراخواند و آنها نیز بخل ورزیدند؛ آنان را به گناه و معصیت فرا خواند و آنها نیز معصیت نمودند». برخی از علما، شُح را حرص شدیدی تعریف کردهاند که صاحبش را به کسب چیزی بدون توجه به حلال یا حرام بودن آن، وا میدارد و سپس مانع از ادای حقوق آن میگردد. بخل، به معنای زُفتی و خودداری از بذل و بخشش چیزی است که انسان در دست دارد. شح، به معنای گرفتن بناحق مال یا هر آن چیز دیگری است که از آنِ شخص نمیباشد. حتی گفته شده که: «شح، اساس همهی گناهان و معاصی است». و این، تفسیر ابنمسعود رضی الله عنه و برخی دیگر از سلف صالح، دربارهی شح و بخل میباشد.[180] گفتنی است: واژههای شح و بخل، به معنای یکدیگر بهکار میروند. البته چنانکه پیشتر بیان کردیم، در اصل با هم تفاوت دارند و زمانی که حرص و آز انسان به مال و ثروت، بدین حد برسد، نقصان آشکار دین و ایمان را به دنبال دارد و اگر باعث شود که شخص، حقوق و واجبات مال را ادا نکند و برای کسب مال و ثروت، به راههای حرام روی بیاورد، در این صورت دین و ایمانش، تا بدان اندازه رو به ضعف و کاستی مینهد که از ایمانش، جز اندکی باقی نمی ماند. و اما ضرر و زیان حرص و آزِ جاه و مقام (جاهطلبی)، بیش از ضرر و زیان حرص و آزمندی بر مال و ثروت، است. چراکه جاهطلبی، برتریجویی و حرص و ولع نسبت به ریاست بر مردم، برای بنده، بهمراتب بیش از حرص و آز ثروتاندوزی، ضرر دارد و زهد و بیرغبتی به ریاست و پست و مقام، خیلی سختتر از بیعلاقگی به مال و ثروت است؛ چنانچه بسیاری از انسانها حاضرند برای رسیدن به جاه و مقام، مال و ثروت فراوانی، خرج کنند. جاهطلبی بر دو نوع است: یک نوع آن، بدین شکل است که انسان، شرف و برتری را در قدرت و فرمانروایی و مال و ثروت جستجو میکند و این، خیلی خطرناک است؛ چراکه در بیشتر اوقات سبب محرومیت انسان از خیر و نیکی، کرامت، عزت و شرافت آخرت میگردد. خدای متعال میفرماید: { تِلْک الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمتَّقِینَ (٨٣) } (قصص:83) «ما، آن سرای آخرت را تنها بهرهی کسانی میگردانیم که در زمین، خواهان برتری و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمیجویند (و دلهایشان، از آلودگیهای جاهطلبی، برتریجویی و تبهکاری، پاک و پالوده است) و عاقبت، از آنِ پرهیزگاران میباشد». خیلی کم و اندکند افراد جاهطلبی که در دنیا خواهان برتری و ریاست بوده و به آن دست یافته باشند؛ بلکه چنین افرادی به خود، واگذار شده[181] و تنها ماندهاند. چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عبدالرحمن بن سمره رضی الله عنه فرموده است: (یا عَبْدَالرَّحْمنِ بْنَ سَمرَةَ، لا تَسْأَلِ الإِمارَةَ، فَإِنَّک إِنْ أُوتِیتَها عَنْ مسْأَلَةٍ وُکلْتَ إِلَیها، وَإِنْ أُوتِیتَها منْ غَیرِ مسْأَلَةٍ أُعِنْتَ عَلَیها)[182] یعنی: «ای عبدالرحمن بن سمره! امارت را درخواست مکن؛ زیرا اگر پس از درخواست، به امارت برسی، به آن، واگذار میشوی و اگر بدون درخواست، به امارت برسی، بر آن، یاری خواهی شد». جاهطلبی، پیش از آنکه انسان، به تلاش و تکاپو در اسباب و زمینههای رسیدن به جاه و مقام بپردازد، ضرر و زیان زیادی برای وی در پی دارد و پس از آنکه انسان، برای رسیدن به ریاست و فرمانروایی، حریصانه تلاش و تکاپو مینماید و به خواستهاش میرسد نیز با فرآیندی همچون تکبر و ظلم و ستم و امثال آن همراه است. نوع دیگر جاهطلبی، عبارتست از برتریجویی بر دیگران با امور دینی همچون علم و عمل و زهد؛ این نوع جاهطلبی، خیلی بدتر و زشتتر از نوع اول است و فساد و تباهی بیشتری به دنبال دارد. چراکه اموری از قبیل علم و عمل و زهد، برای کسب رضای خدا و درجات والای بهشت و نعمتهای جاویدان آن است.[183] برای جلوگیری از دچار شدن به بیماری حرص و جاهطلبی، باید، زهد و بیرغبتی به دنیا را در پیش گرفت. برای این منظور میتوان از راهکارهای ذیل بهره جست: ■ مد نظر قرار دادن فرجام بد جاهطلبی و پیامدهای ناگوار آن در آخرت. ■ مد نظر قرار دادن فرجام متکبران، ستمگران و کسانی که ردای کبریایی الله سبحانه و تعالی را به تن میکنند. ■ مد نظر قرار دادن پاداش کسانی که در دنیا بهخاطر خدای متعال، تواضع و فروتنی در پیش میگیرند و بدینسان از مقامی والا و ارجمند در آخرت بهرهمند میشوند؛ چراکه هر کس، بهخاطر خدا، تواضع و فروتنی نماید، خدای متعال، او را والا و ارجمند میگرداند. ■ شرافتی که تقواپیشگان و اهل عبادت و بندگی الله، به دست میآورند، از قدرت و توان آنان نیست؛ بلکه فضل و رحمتی است که خدای متعال، به آنان ارزانی میدارد و آنان را از مال و منال دنیا بینیاز میگرداند و بدینسان در همین دنیا، حلاوت و شیرینی عبادت را میچشند و این، همان حیات طیبه و زندگانی پاک و خجستهای است که به مؤمنان راستین اعم از زن و مرد وعده داده شده و شاهان و فرمانروایان دنیا و جاهطلبان، از آن بیبهرهاند. چنانکه ابراهیم بن ادهم رحمهالله گفته است: «اگر شاهان و شاهزادگان، از حالت خوبی که ما، در آن بهسر میبریم، باخبر بودند، بر سر به دست آوردن آن، با شمشیرهایشان به ستیز با ما برمیخاستند». کسی که از چنین حالتی برخوردار گردد، دیگر به جاه و مقام فناپذیر دنیا روی نمیآورد و خواهان ریاستِ گذرای دنیا نمیگردد.[184] خدای متعال، میفرماید: { وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِک خَیرٌ (٢٦) } (اعراف:26) «و لباس تقوا و ترس از خدا، بهترین لباس است». همچنین میفرماید: { منْ کانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّه الْعِزَّةُ جَمیعًا (١٠) } (فاطر:10) «هر کس، عزت و قدرت میخواهد، (بداند که) تمام عزت و قدرت، از آنِ خداست». بدین ترتیب حسن بن علی رضی الله عنه ، ما را از حرص و آزِ ناپسند برحذر میدارد، آنجا که میفرماید: «حرص، دشمن نفس است و باعث اخراج آدم علیه السلام از بهشت شد».[185] ◙ بیماری حسد: حسادت، متضاد آرزوی خیر و نیکی کردن، برای دیگران است. به عبارت دیگر، حسادت، به معنای آرزوی زوال نعمت از کسی است که انسان حسود، به او رشک میبرد. حسادت، نوعی بیماری مهلک درونی است و آنقدر زشت و ناپسند میباشد که خدای متعال، به پیامبرش دستور داده از شر حسود، به خدا پناه ببرد، همچنانکه امر نموده از شر شیطان، به خداوند، پناه ببرد: { وَمنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (٥) } (فلق:5) «و از شر حسود، بدانگاه که حسادت میورزد». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا تَبَاغَضُوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَلا تَدَابَرُوا، وَکونُوا عِبَادَ اللَّه إِخْوَانًا)[186] یعنی: «نسبت به یکدیگر بغض و دشمنی نداشته باشید، به یکدیگر حسادت نورزید و به همدیگر پشت نکنید؛ بلکه برادروار خدا را عبادت نمایید». انس رضی الله عنه میگوید: روزی نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اینک شخصی، از این درب، به سوی شما میآید که جزو بهشتیان است». گوید: در این اثنا شخصی از انصار رضی الله عنهم ، در حالی که آب وضو، از ریشش میچکید و کفشهایش را با دست چپش گرفته بود، وارد شد و سلام کرد. روز بعد نیز رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم همین سخن را تکرار نمود و پس از چند لحظه، همان شخص، از در وارد شد و روز سوم نیز رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن سخن را تکرار فرمود و باز هم پس از لحظاتی، آن شخص، نمایان شد. پس از آنکه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاست، عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنه ، پشت سر آن انصاری رفت و به او گفت: «کشمکش و دعوایی میان من و پدرم رخ داده و من، سوگند یاد کردهام که سه روز، به خانه نروم. اگر ممکن است سه روز مرا جای بده تا این مدت سپری شود». گفت: باشد. بدین ترتیب عبدالله رضی الله عنه سه شب را در خانهی آن انصاری گذراند و در این سه شب ندید که آن انصاری، نماز شب بخواند؛ وی، فقط هنگامی که در رختخوابش، از پهلویی به پهلوی دیگر میگشت، خدا را یاد میکرد و بس، و تا نماز صبح، همچنان خواب بود. گوید: غیر از آنکه من، جز خیر و نیکی، از او نشنیدم. پس از سه روز که چیزی نمانده بود، من، اعمالش را ناچیز و اندک بشمارم، به او گفتم: «ای بندهی خدا! هیچ کشمکشی میان من و پدرم، روی نداده است؛ ولی من، از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که چنین و چنان فرمود. از اینرو دوست داشتم بدانم تو، چه عملی انجام میدهی؟ اما ندیدم که چندان عملی داشته باشی! پس چه چیز، تو را به این جایگاه رسانیده است؟ گفت: «اعمال من، همانگونه است که تو دیدی و بس». زمانی که داشتم باز میگشتم، مرا صدا نمود و گفت: «اعمال من، همان اندازه است که تو دیدی، اما من، در دل نسبت به هیچیک از مسلمانان، کینه ندارم و به هیچیک از آنان، بهخاطر خیری که خداوند، به او ارزانی نموده، حسادت نمیورزم». عبدالله رضی الله عنه گفت: این، همان چیزی است که تو را به این جایگاه رسانده و همان چیزی است که در توان ما نمیباشد».[187] حسد، خاستگاههای بسیاری دارد؛ از جمله: دشمنی و کینه، خودپسندی و ریاستطلبی، بدطیتنی و بخل و سایر بیماریهای درونی و نفسانی؛ از اینرو حسد، بیماریها و آسیبهای رفتاری زیادی به دنبال دارد و بیش از هر چیز دیگری به دین و ایمان شخص و محبت و دوستی مؤمنان با یکدیگر آسیب میرساند و فساد و تباهی فراوانی در پی دارد. حسادت، در میان کسانی که زمینههای مذکور در بین آنان، بهکثرت وجود دارد، افزایش مییابد و معمولاً این بیماری اخلاقی، در میان همکاران، دوستان، برادران، پسرعموها، بازرگانان و رقیبان تجاری، علما و کسانی که به نحوی با هم رابطهی کاری یا پیوند دیگری دارند، بیش از سایر افراد، به چشم میخورد. زیرا یکی بودن اهداف در چارچوب کارهای مشترک، خود، خاستگاه و زمینهی حسادت نسبت به یکدیگر است و بدینسان نفرت و کینه از همدیگر را به دنبال دارد. به عبارت دیگر حسادت، ریشه در اهداف مشترک دو یا چند نفر دارد که احساس میکنند وجود هر یک از آنها، مزاحمتی برای دیگری است و خاستگاه آن، چیزی جز محبت دنیا نیست. بدینسان دنیا، بر کسانی که چنین احساسی نسبت به هم دارند، تنگ میگردد[188] و این، کمترین پیامد حسد است. درمان بیماری حسد: راههای متعددی برای پیشگیری از بیماری حسد و نیز درمان آن وجود دارد؛ از جمله: 1ـ دانستن این نکته که حسادت، در دنیا و آخرت به ضرر حسود تمام میشود و هیچ ضرر و آسیبی، به کسی که مورد حسادت قرار گرفته، نمیرساند و نعمت را از او باز نمیدارد. از اینرو تنها چیزی که از حسادت، نصیب حسود میگردد، غم و اندوه، حسرت و پریشانی و از دست دادن دین و دنیاست. لذا دیگر هیچ دلیلی باقی نمیماند که کسی، نسبت به دیگری حسادت بورزد و خواهان زوال نعمت خدا از او شود. خدای متعال، دوست داشته که نعمتی را به بندهاش ارزانی بدارد و آدم حسود، خواهان زوال نعمت از آن بنده است و بدین ترتیب چیزی را دوست دارد که برای خداوند سبحانه و تعالی ناپسند است و چیزی را که خداوند، دوست دارد، ناخوشایند میداند! و این، مرضی است که باعث زوال نعمت ایمان از حسود، میگردد. چراکه حسود، خوبی و خیری را که برای خویش میپسندد، برای برادر مسلمانش، نمیپسندد. 2ـ همواره باید پیامدهای ناگواری را که این بیماری در دنیا و آخرت دارد، به یاد داشت و از یاد نبرد که خدای متعال، حسادت را ناپسند میداند و این بیماری اخلاقی، برای رسول اکرم صلی الله علیه و سلم نیز ناخوشایند بوده است. به یاد داشتن دستاوردهای حسود در دنیا و آخرت نیز در جلوگیری از بیماری حسادت و یا درمان آن، مفید است و همهی اینها، به شناخت حقیقت حسادت، کمک شایانی مینماید. 3ـ پند گرفتن از آیات، احادیث، داستانها و آنچه که دربارهی حسودان و پیامدهای حسادتشان، آمده، تأثیر بهسزایی در پیشگیری از این بیماری خطرناک و درمان آن دارد. 4ـ انسان مسلمان باید هر بار که در معرض ذرهای از فکر و خیال حسد، قرار میگیرد، خویشتن را به محاسبه بکشد و خود را سرزنش نماید و بهکلی دست از حسادت نسبت به برادر مسلمانش بکشد و به تعریف و تمجید از او بپردازد و برایش دعای خیر کند و از خدا بخواهد که نعمتش را بر او بیفزاید و آن را برایش نگاه دارد. گفتنی است: اشکالی ندارد که برای خودش نیز چنان نعمتی را درخواست نماید؛ البته بیآنکه خواهان زوال نعمت از دیگران باشد. 5 ـ خرسند بودن به بخشش و قسمت الهی و قانع بودن به آن و نیز ایمان داشتن به اینکه رزق و روزی و قسمت هر کسی را خدای متعال مقدر میفرماید و اوست که هر نعمتی را هر گونه و به هر اندازه که بخواهد، به هر کس که خواستهاش باشد، ارزانی میدارد و هیچکس، نمیتواند نعمتی را که خدای متعال، به یکی از بندگانش بخشیده، از او زایل نماید. و فضل و دهش الهی، تنها بر اساس خواست و مشیت او، نصیب بندگان میگردد و تنها کاری که در توان بنده است، خرسند بودن به خواست خداوند و نیز دعا و درخواست از اوست. بنابراین چرا بنده، به جای آنکه از بیماری حسد که پیامدی جز شر و بدی ندارد، به درگاه خداوند، دست به دعا برنمیندارد و خیر و نیکی را از او مسألت نمیکند؟[189] آری! بدینترتیب حسن بن علی رضی الله عنه ، ما را از حسد برحذر داشته و فرموده است: «و حسد، انسان را به سوی بدی میکشاند و بهخاطر همین حسد بود که قابیل، هابیل را به قتل رساند»[190] بدانگاه که خداوند، قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی قابیل پذیرفته نشد؛ لذا قابیل به هابیل حسد ورزید و او را کشت. [2] اینک به قرائت حسن و ابوذر رضی الله عنهما از مقام رضایت و خرسندی از تقدیر الهی میپردازیم: ابوالعباس محمد بن یزید مبرد میگوید: به حسن بن علی رضی الله عنه گفته شد: ابوذر رضی الله عنه میگوید: «فقر را بیش از ثروت و توانگری دوست دارم و بیماری را بیش از صحت و سلامتی». فرمود: «خداوند، ابوذر را بیامرزد؛ اما من، میگویم: هر کس به انتخاب نیک خدا برای خویش، اعتماد و اتکال نماید، دیگر آرزو نمیکند که در وضعیتی غیر از آنچه خداوند، برایش برگزیده، قرار بگیرد؛ و این، مرز رضایت و خرسندی نسبت به تقدیری است که بر او رفته است».[191] حسن بن علی رضی الله عنه در این روایت، یکی از اعمال قلبی را توصیف مینماید و این، دلیلی بر شناخت والایش از این عمل ارزنده است؛ همچون جهاد که در شمار اعمال بدنی قرار دارد و هر دو، یعنی جهاد و رضایت از تقدیر، اوج ایمان و بلندترین نقطهی آن است.[192] رضایت و خرسندی از آنچه خدا مقدر نموده، نتیجهی دوست داشتن الله سبحانه و تعالی و محبت اوست و بالاترین منزلت مقربان و نزدیکان درگاه خداوند سبحانه و تعالی بهشمار میرود و حقیقتی است که بر بیشتر بندگان پوشیده میباشد. رضایت، بزرگترین دروازهی شناخت خداوند، و استراحتگاه عارفان و بهشت دنیاست. از اینرو زیبنده است هر آنکس که خواهان خیر و نیکی برای خویشتن میباشد، بیش از هر زمانی، به تقدیر الهی خرسند گردد و این مقام و منزلت را با هیچ چیز دیگری، عوض نکند. باید دانست که رضایت و خشنودی خداوند، از بهشت و آنچه که در آن است، والاتر و بزرگتر میباشد. چراکه رضایت، صفتی برای الله سبحانه و تعالی است و بهشت، مخلوق خداوند میباشد. الله سبحانه و تعالی میفرماید: { رِضْوَانٌ منَ اللَّه أَکبَرُ (٧٢) } (توبه:72) «خشنودی خدا، بالاتر از هر چیز است». خدای متعال، قبل از بیان اینکه: خشنودیاش بزرگتر و بالاتر از هر چیز است، میفرماید: { وَعَدَ اللَّه الْمؤْمنِینَ وَالْمؤْمنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی منْ تَحْتِها الأنْهارُ خَالِدِینَ فِیها وَمسَاکنَ طَیبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ منَ اللَّه أَکبَرُ ذَلِک هوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم (٧٢) } (توبه:72) «خداوند، به مردان و زنان مؤمن، بهشت را وعده داده که در زیر (کاخها و درختان) آن، جویبارها روان است و جاودانه در آن، میمانند و مسکنهای پاکی را در بهشت جاویدان به آنها وعده داده (که ماندن و زندگی کردن در آن، سرمدی و همیشگی است. از همه مهمتر اینکه خشنودی خود را بدیشان وعده داده و) خشنودی خداوند، بالاتر از هر چیز است. پیروزی و رستگاری بزرگ، همین است». این رضایت و خشنودی، پاداش خرسندی و رضایتی است که بندگان نیک خداوند، در دنیا از پروردگارشان داشتند. از آنجا که رضایت و خشنودی خداوند، برترین پاداش بهشت میباشد، برترین عمل، یعنی رضایت و خشنودی آنها از الله سبحانه و تعالی ، آنان را سزاوار این پاداش بزرگ نموده است. ناگفته پیداست که نارضایتی از خداوند سبحانه و تعالی ، دروازهی غم و اندوه و پریشانخاطری است و سبب میشود که انسان، آنچنان گمانی دربارهی خداوند داشته باشد که شایستهاش نیست. البته رضایت و خشنودی از الله سبحانه و تعالی ، بنده را از تمام این مشکلات میرهاند و قبل از آنکه بمیرد و وارد بهشت آخرت گردد، دروازهی بهشت دنیا را برایش میگشاید. بدینسان رضایت و خشنودی از الله سبحانه و تعالی ، اطمینان و آرامش قلبی را برای بندهی مؤمن به دنبال دارد و خشم و نارضایتی، سبب اضطراب، ناآرامی و بیقراری و هردمبیلمزاج بودن بنده میگردد و باعث میشود که در عبادت پروردگارش، استقامت نورزد. از اینرو چنین بندهای تنها چیزی را میپسندد و به تقدیری راضی و خرسند میگردد که مطابق میل و خواستهاش باشد. حال آنکه اتفاقات زندگی و آنچه که خدا، مقدر نموده، همیشه به میل انسان نیست؛ بلکه گاهی خوشایند و گاهی هم ناخوشایند است. لذا بندهی ناراضى و ناخرسند، نمیتواند بر عبادت و بندگی الله سبحانه و تعالی ثابتقدم و استوار باشد، اما بندهای که در همهی اوضاع و احوال، از خدایش راضی و خرسند است، در مقام عبودیت و بندگی الله سبحانه و تعالی نیز ثابتقدم و استوار میباشد. بنابراین بهترین چیزی که میتواند بیقراری بنده را برطرف نماید، رضایت و خرسندی است. رضایت و خرسندی، قلب بنده را سرشار از محبت خداوند سبحانه و تعالی میگرداند و نارضایتی، قلب وی را از محبت الله سبحانه و تعالی خالی میگرداند. کسی که قلبش، آکنده از رضایت و خرسندی گردد، خدای متعال، قلبش را سرشار از بینیازی، آرامش، قناعت، توکل و محبت خویش و نیز انابت و رجوع به سوی خود، میگرداند و کسی که بهرهی چندانی از رضایت و خرسندی نبرده، وضعیت قلبش، دقیقاً، عکس این حالت میشود و از آنچه که سعادت و رستگاریاش را به دنبال دارد، باز میماند. سرآغاز رضایت و خرسندی، به دست خود انسان است؛ یعنی این، خود انسان است که میتواند رضایت و خرسندی از الله سبحانه و تعالی را برگزیند، اما پایانش، در شمار احوال قرار دارد؛ به عبارتی در جریان سیر و سلوک الی الله، آغاز رضا، جزو مقامات و پایانش، جزو احوال، میباشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ذاق طعم الإیمان من رضی بالله رباً و بالإسلام دینًا و بمحمد رسولاً)[193] یعنی: «کسی که به الله( سبحانه و تعالی ) به عنوان پروردگار، و به اسلام به عنوان دین، و به محمد(ص) به عنوان فرستاده ی خدا، راضی و خرسند باشد، طعم ایمان را میچشد». همچنین فرموده است: (من قال حین یسمع المؤذن: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، و أشهد أن محمدًا عبده و رسوله، رضیت بالله رباً و بمحمد رسولاً و بالإسلام دینًا، غفر الله له ما تقدم من ذنوبه)[194] یعنی: «هر کس، هنگام شنیدن صدای مؤذن بگوید: (أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، و أشهد أن محمدًا عبده و رسوله، رضیت بالله رباً و بمحمد رسولاً و بالإسلام دینًا)[195]، خدای متعال، گناهان گذشتهاش را میآمرزد». ابنقیم رحمه الله میگوید: این دو حدیث، مدار تمام مراتب دینی است و همهی آنها، به این دو حدیث منتهی میشوند. این دو حدیث، مفاهیمی همچون رضایت و خرسندی به ربوبیت و الوهیت الله سبحانه و تعالی و رضایت به فرستادهاش و فرمانبرداری از او و نیز رضایت به دینش را در بر گرفته است. بهراستی کسی که این مفاهیم والا، در وجودش جای گرفته، صدیق، بهشمار میرود. البته گرچه ادعای این مفاهیم، به زبان، ساده و آسان به نظر میرسد، اما در حقیقت و در عرصهی آزمون، خیلی سخت و دشوار است؛ بهویژه در مواردی که با پیامدها و رخدادهایی بر خلاف هواها و خواستههای نفسانی همراه باشد…. رضایت به الوهیت الله سبحانه و تعالی ، عبارتست از: خرسندی به محبت خداوند یکتا و خوف و ترس از او؛ و نیز امید داشتن به او و انابت و رجوع به سوی او؛ و یکسویی اختیار کردن برای او و با تمام وجود، روی آوردن به سوی او؛ کشیده شدن تمام ارادهها و محبتها با تمام توان به سوی او؛ و راضی بودن از او با تمام وجود که شامل عبادت و بندگی مخلصانه برای او میباشد. رضایت به ربوبیت الله سبحانه و تعالی ، عبارتست از: رضایت به اینکه او، امور بندهاش را تدبیر میکند؛ تنها بر او توکل کردن و تنها از او کمک خواستن و تنها به او اعتماد نمودن؛ همچنین رضایت به ربوبیت، بدین مفهوم است که بنده، به آنچه که خدا، او را بدان دستور میدهد و نیز به آنچه که برایش مقدر میفرماید، راضی باشد. رضایت به محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان پیامبر، بدین مفهوم است که: مسلمان، با تمام وجود، از او فرمانبرداری نماید، بهگونهای که او را بر خویشتن، مقدم بدارد و او را از تمام افراد بشر برتر بداند و منزلت و جایگاه والایش را به هیچیک از سایر مخلوقات، ندهد؛ بدینسان که تنها از رهنمودهای او بهره گیرد و تنها دستورات او را به عنوان حکم و دستور اجرایی بپذیرد و دستور هیچکس را بر دستور او ترجیح ندهد و آنچه را که دربارهی اسماء، صفات و افعال پروردگار متعال گفته، بیچون و چرا و بدون انکار و تأویل قبول نماید و هیچ سخنی را در زمینهی حقایق و مراتب ایمان که برگرفته از آیات قرآن و احادیث نبوی نیست، قبول ننماید و از پذیرش احکام ظاهری و باطنی بیاساس که هیچ جایی در سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ندارد، خودداری کند و به حکم کسی جز او در این زمینه، راضی نشود و تنها حکم او را بپذیرد؛ البته اگر حکم مسألهای در سنتش یافت نشد، روی آوردن به نظر شخصی دیگران، حکم خوراکیهای حرامی همچون گوشت مردار و خون را دارد که انسان میتواند بههنگام ضرورت (در حالت اضطرار) از آن استفاده نماید و بهترین وضعیت در چنین موقعیتی، همچون حالتی است که شخص معذور، به جای استفاده از آب پاک، با خاک، تیمم میکند یا او را تیمم میدهند و اما منظور از رضایت و خرسندی از اسلام به عنوان دین، این است که با تمام وجود از احکام و دستورات او اعم از امر و نهی، راضی و خرسند باشد و از بابت حکمی که صادر کرده، به هیچ عنوان دلتنگ و ناراحت نباشد و بهطور کامل تسلیم دستورش گردد و آن را بیچون و چرا بپذیرد؛ هرچند بر خلاف خواسته و هوای نفسانیاش یا بر خلاف سخن استاد و هممرامانش و یا مخالف گفتار کسی باشد که از او تقلید میکند.[196] همچنین گفته است: … رضا، اوج توکل و انتهای آن است؛ کسی که در عرصهی توکل، فرمانبرداری و تسلیم شدن در برابر حکم خدا و نیز واگذاری کارهایش به او، ثابتقدم باشد و با تمام وجود در این عرصه گام نهد، به مقام رضا و خرسندی میرسد و در این، هیچ شکی نیست. اما از آنجا که این امر، خیلی سخت و دشوار است و بسیاری از بندگان، یارای انجامش را بهطور کامل ندارند، لذا خدای متعال، با لطف و رحمت خود، آن را بر آنها واجب نگردانیده و فقط آنان را تشویق نموده که به این عمل والا و عظیم توجه ویژهای داشته باشند و اهل رضایت و خرسندی را ستوده و خبر داده که ثواب و پاداش این عمل بزرگ، رضایتش از کسانی است که از او راضی باشند؛ و این رضایت، از بهشت و نعمتهای موجود در آن، خیلی بزرگتر و والاتر است. از اینرو کسی که از خدایش راضی باشد، خداوند نیز از او راضی میگردد و بلکه رضایت بنده از خدا، نتیجه ی رضایت خدا، از اوست و بدین ترتیب دو نوع رضایت، شامل حال بنده میشود. بنابراین رضایت، بزرگترین دروازهی شناخت خداوند، و استراحتگاه عارفان و حیات و زندگانی دوستداران الله سبحانه و تعالی و بهشتِ برینِ عابدان و روشنی چشم کسانی است که خواهان دیدار پروردگارشان هستند. اینک به طرح این پرسش و پاسخ آن میپردازیم که چگونه میتوان به مقام رضا، دست یافت؟ مهمترین وسیله برای دستیابی به مقام و منزلت رضایت و خرسندی، پایبندی به هر آن عملی است که خدای متعال، رضایتش را در آن نهاده است؛ پایبندی به چنین اعمالی، انسان را به مقام و منزلت رضا و خرسندی میرساند. از یحیی بن معاذ سؤال شد: چه زمانی بنده، به این مقام دست مییابد؟ پاسخ داد: «زمانی که نفسش را به پایبندی بر چهار اصل در تعامل با خدایش، عادت دهد؛ بدین سان که به خدایش بگوید: اگر چیزی به من ببخشایی و عطا فرمایی، میپذیرم و اگر مرا محروم کنی، راضی و خرسند هستم و چنانچه مرا به حال خود واگذاری، تو را عبادت میکنم و چون مرا به سوی خویش فرا بخوانی، اجابت مینمایم». جنید گفته است: «رضایت و خرسندی، عبارتست از صحت و درستی علمی که به قلب میرسد؛ لذا هرگاه حقایق علم، بر قلب آشکار گردد، به رضایت و خرسندی قلب میانجامد؛ و رضایت و خرسندی، همانند بیم و امید نیست. چراکه محبت و رضا، دو حالت از احوال بهشتیان است و از کسی که بدانها آراسته باشد، نه در دنیا جدا میشوند، نه در برزخ و نه در آخرت؛ بر خلاف بیم و امید که از بهشتیان جدا میگردند، البته بدانگاه که به آنچه امیدش را داشتهاند، دست مییابند و یا از آنچه که میترسیدهاند، در امان قرار میگیرند…». ابنعطاء میگوید: «رضایت و خرسندی، عبارتست از آرامش و اطمینان قلبی بنده، نسبت به آنچه که خداوند سبحانه و تعالی برایش برگزیده است، بدین شکل که آن را بهترین انتخاب برای خویش بداند و به آن خرسند و راضی شود».[197] یکی از عارفان گفته است: کسی که بر خدا، توکل نماید و به تقدیر الهی، راضی و خرسند گردد، ایمان را بهپا داشته و در مسیر کسب خیر و نیکی گام برداشته و اخلاق نیک و منش شایستهای را در پیش گرفته که سبب اصلاح تمام امور بنده میشود؛ و رضایت و خرسندی، دروازهی تعامل نیک و منش شایسته با خدا و خلق خدا را میگشاید و در حقیقت، اخلاق خوب و نیک، نتیجهی رضایت و خرسندی است و اخلاق بد و ناشایست، در اثر خشم و نارضایتی به وجود میآید. اخلاق نیک، مؤمن خوشاخلاق را به مقام و منزلت کسی میرساند که همواره روزه میگیرد و شبها را در قیام و عبادت الله سبحانه و تعالی سپری میکند؛ اما اخلاق زشت و ناپسند، آنچنان نیکیها را از میان میبرد که آتش، هیزمها را نابود مینماید. رضایت و خرسندی، سرور و شادمانی دل و اطمینان خاطر و آرامش روح و روان را در تمام اوضاع و احوال، به دنبال دارد.. از اینرو برخی از عارفان، رضایت و خرسندی را به اخلاق نیک و منش شایسته با خداوند، تعریف نمودهاند. چراکه رضایت و خرسندی، سبب میشود که بندهی مؤمن، از اعتراض بر خواست خدا، بپرهیزد و از زیادهگویی و پرحرفی که در اخلاق نیکش، خدشه وارد میکند، پرهیز نماید.[198] بهقول شاعر: چـو قـسمت ازلی بـیحضـور ما کـردند گر اندکی نه بهوفق رضاست، خرده مگیر و در جایی دیگر، چنین سروده است: به منت دگران خو مکن که در دو جهان رضــای ایــزد و انـعام پـادشـاهت بس اینها، برخی از مفاهیم مقام رضا در توضیح سخن حسن بن علی رضی الله عنه میباشد که فرموده است: «هر کس به انتخاب نیک خدا برای خویش، اعتماد و اتکال نماید،[199] دیگر آرزو نمیکند که در وضعیتی غیر از آنچه خداوند، برایش برگزیده، قرار بگیرد؛ و این، مرز رضایت و خرسندی نسبت به تقدیری است که بر او رفته است».[200] [3] حسن بن علی رضی الله عنه فرموده است: «من، با شما دربارهی یکی از برادرانم سخن میگویم که از گرامیترین مردم، نزد من بود. بیشترین چیزی که او را در چشمم، عزیز کرده، این است که او، دنیا را حقیر و ناچیز میدانست و از تنپروری و شکمپرستی، بدور بود؛ چنانچه آرزوی خوردن چیزی را نمیکرد که یافت نمیشد و از آنچه که یافت میشد، زیاد نمیخورد. او، از سیطرهی شهوت و هوس نیز بدور بود؛ آنچنانکه شهوت و میل جنسی، مایهی سبکسری و بیخردی او نمیگردید. وی، از غلبهی جهل و نادانی رسته بود؛ چنانکه فقط زمانی به انجام کاری اقدام مینمود که به سودمند بودن آن، اطمینان داشت؛ نه خشمگین میشد و نه ناراحت. هنگامی که در مجلس علما، حضور مییافت، بیش از آنکه مشتاق سخن گفتن باشد، به شنیدن و گوش دادن علاقه داشت. هرچند در مقایسه با دیگران، کم سخن میگفت، اما در زمینهی سکوت، گوی سبقت را از همه ربوده بود؛ چنانچه بیشتر اوقات، ساکت بود و چون لب به سخن میگشود، بهتر از همه سخن میگفت. او، در هیچ کشمکش و بگومگویی دخالت نمیکرد و به بیان حجت و دلیل نمیپرداخت تا قاضیای را به صدور حکمی وادار نماید؛ سخنی میگفت که عمل میکرد و به آنچه که نمیگفت، عمل مینمود. از برادرانش، غافل نمیشد و چیزی را از آنان دریغ نمیکرد تا آن را به خود اختصاص دهد. هیچکس را بهخاطر کاری که توجیهپذیر است و میتوان برایش عذری آورد، سرزنش نمینمود. هنگامی که دو مسأله، فرا رویش قرار میگرفت، نگاه نمیکرد که کدامینشان، به حق و حقیقت نزدیکتر است، بلکه بدین نکته توجه مینمود که کدامیک از آنها، به هوا و میل و خواستهی نفسش، نزدیکتر میباشد و آنگاه بر خلاف آن عمل میکرد».[201] در این سخن حسن رضی الله عنه رهنمودها و آموزههای ارزندهای در زمینهی ویژگیهای نیک و اخلاق شایسته وجود دارد و شیوهی رفتاری باارزشی را به تصویر میکشد که زیبنده است هم خودمان، آن را در زندگانی خویش اجرا نماییم و هم فرزندانمان را بر اساس آن، پرورش دهیم تا در زندگیمان، دگرگونی و تحولی بارز و نمایان، ایجاد شود. اینک به شرح درسها و آموزههای میپردازیم که میتوان از این سخن ارزشمند فرا گرفت: ◘ حسن رضی الله عنه : «بیشترین چیزی که او را در چشمم، عزیز کرده، این است که او، دنیا را حقیر و ناچیز میدانست». دنیا، تنها در نگاه کسانی ناچیز و حقیر است که به حقایق هستی پی برده و تصور درستی دربارهی خدا، زندگانی، نظام هستی و بهشت و جهنم و همچنین قضا و قدر دارند و از شناخت دقیق و عمیقی پیرامون حقیقت بازگشت به سوی خدا برخوردارند و از اینرو برای زندگانی جاوید و همیشگی، تلاش نموده و دست از زندگی فناپذیر و گذرا کشیدهاند و یقین نمودهاند که دنیا، سرای آزمون و کشتزار آخرت است. آری! بهخاطر این شناخت دقیق و ارزشمند، از زیر سلطهی دنیا با تمام زیباییها و ظواهر فریبندهاش، رستهاند و در ظاهر و باطن، تسلیم پروردگار خویش گشته و به حقایقی دست یافتهاند که در دلهایشان جای گرفته و به آنان در زمینهی زهد و بیعلاقگی به دنیا، کمک نموده است. حقایقی از قبیل: 1ـ یقین کامل به اینکه ما، در این دنیا به مسافران و رهگذرانی میمانیم که خیلی زود دنیا را ترک میگوییم و به دیار باقی و منزلگه جاوید خویش میشتابیم. چنانچه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (کن فی الدنیا کأنّک غریب أو عابر سبیل)[202] یعنی: «در دنیا آنگونه باش که گویا مسافری (و دور از وطن بهسر میبری) یا اینکه رهگذری».[203] 2ـ دنیا، هیچ ارزش و اعتباری نزد خدای متعال ندارد و تنها چیزی که نزد خدا، ارزش دارد، عبادتی است که در دنیا انجام میشود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لو کانت الدنیا تعدل عندالله جناح بعوضة ما سقی کافراً شربة ماء)[204] یعنی: «اگر دنیا نزد خدا به اندازهی بال پشهای ارزش میداشت، به هیچ کافری جرعهای آب نمیداد». و نیز فرموده است: (الدنیا ملعونة، ملعون ما فیها إلا ذکر الله و ما والاه و عالما أو متعلما)[205] یعنی: «دنیا و آنچه که در دنیاست، ملعون است جز ذکر خدا و سایر اعمال نیکی که خدا دوست دارد (یا آنچه به ذکر خدا میماند) و عالم و کسی که علم میآموزد». 3ـ عمر دنیا، رو به پایان است؛ سهل بن سعد رضی الله عنه میگوید: دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با اشارهی دو انگشت سبابه و میانی فرمود: «بعثت من و قیامت، مانند این دو انگشت، به یکدیگر، نزدیک است».[206] 4ـ آخرت، سرای همیشگی و ماندگاری است؛ چنانچه قرآن کریم، بهنقل از مؤمن آل فرعون، میفرماید: { یا قَوْم إِنَّما هذِه الْحَیاةُ الدُّنْیا متَاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هی دَارُ الْقَرَارِ (٣٩)منْ عَملَ سَیئَةً فَلا یجْزَى إِلا مثْلَها وَمنْ عَملَ صَالِحًا منْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَى وَهوَ مؤْمنٌ فَأُولَئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یرْزَقُونَ فِیها بِغَیرِ حِسَابٍ (٤٠) } (غافر:39،40) «ای قوم من!این زندگی دنیوی، کالای ناچیزی است، و آخرت، سرای ماندگاری و استقرار میباشد. هر کس، عمل بدی انجام دهد، (در آخرت) جز همسان آن کیفر داده نمیشود؛ ولی هر کس، کار خوبی انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن ـ به شرط اینکه مؤمن باشد ـ چنین کسانی به بهشت میروند و در آنجا بدون حساب و کتاب، بدیشان نعمت و روزی، داده میشود». آری! هر مسلمانی که به این حقایق پی ببرد، دنیا در چشمش، کوچک و ناچیز میگردد. ◘ حسن رضی الله عنه : «از تنپروری و شکمپرستی، بدور بود؛ چنانچه آرزوی خوردن چیزی را نمیکرد که یافت نمیشد و از آنچه که یافت میشد، زیاد نمیخورد». در این سخن حسن رضی الله عنه رهنمود و فراخوان ارزشمندی وجود دارد؛ و آن، اینکه باید از پرخوری دوری کرد. چراکه پرخوری، به اندام و جوارح، برای انجام معصیت، توان و حرکت میبخشد و در مقابل، اندام و اعضای بدن را از پرداختن به عبادتها، کسل و ناتوان میگرداند؛ برای بدی پرخوری، همین دو مورد کافی است. چه بسیار معاصی و گناهانی که انگیزه و سبب آن، پرخوری و شکمسیری میباشد و نیز چه بسیار طاعات و عباداتی که نتیجهی کمخوری است! از اینرو هر کس، خودش را از بدی شکمش حفاظت نماید، از بدی بزرگی مصون مانده است. زمانی که شکم انسان سیر میگردد، شیطان بیش از هر زمان دیگری مهار وی را در دست میگیرد. لذا خدای متعال، ما را از پیروی دسیسهها و وسوسههای شیطان که به سرکشی شهوت شکم و عدم بسنده کردن به روزی حلال میانجامد، برحذر داشته و فرموده است: { یا أَیها النَّاسُ کلُوا مما فِی الأرْضِ حَلالا طَیبًا وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ إِنَّه لَکم عَدُوٌّ مبِینٌ (١٦٨) } (بقره:168) «ای مردم! از آنچه در زمین میباشد و حلال و پاکیزه است، بخورید و پا به پای شیطان راه نیفتید (و دنبال شیطان، روان نشوید). بیگمان او، دشمن آشکار شماست». همچنین خدای متعال، میفرماید: { وَکلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا إِنَّه لا یحِبُّ الْمسْرِفِینَ (٣١) } (اعراف:31) «و بخورید و بیاشامید؛ ولی اسراف و زیاده روی نکنید که خداوند، اسرافکاران را دوست ندارد». یکی از نشانههای بارز چیره شدن شهوت شکم بر شخص، این است که بیش از نیاز، میخورد و میآشامد و در خوردن و آشامیدن، زیادهروی میکند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به زیانهای پرخوری و آسیبهای ناشی از آن بر جسم و روان، اشاره نموده و فرموده است: (ما ملأ آدمی وعاء شرًا من بطن. بحسب ابن آدم أکلات یقمن صلبه، فإن کان لا محالة فثلث لطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه)[207] یعنی: «آدمی، هیچ ظرفی بدتر از شکم را پُر نمیکند؛ برای آدمی چند لقمه کافی است که پشتش را راست بدارد ( و بدینسان سد رمق نماید و توان اطاعت و بندگی بیابد). اما اگر چارهای جز این نداشت (یعنی همچنان به خوردن علاقمند بود و دوست داشت بیشتر بخورد)، پس (باید خوردنش بدین نحو باشد که) یکسوم را به غذا، یکسوم را به آشامیدنی و یکسوم را به تنفسش اختصاص دهد». در این حدیثِ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، رهنمود ارزشمندی در زمینهی کمخوردن و یا حداقل رعایت اعتدال در خوردن و آشامیدن وجود دارد که زیبنده است بدان عمل نماییم. چنانچه از این حدیث برمیآید، باید از پرخوری پرهیز نمود؛ چراکه زیادهروی در خورد و نوش، زیانهای زیادی به دنبال دارد. منظور از این زیانها، فقط ناراحتیها و بیماریهای معدَوی نیست؛ بلکه پرخوری، زمینهی بروز مشکلات روانی هم میباشد. زیرا زمانی که انسان، علاقهی وافرای به غذاها و خوراکیها پیدا میکند و این، برایش عادت میگردد، خوردن غذاها و خوراکیها، برایش از جنبهی غذایی و تقویت بدن درآمده، و یک هدف تبدیل میگردد. از اینرو چنین شخصی برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و این هدف، تمام فکر و اندیشهاش را به خود مشغول میدارد و تمام هم و غمش، خوردن و سیر کردن شکمش میگردد؛ اما آیا این امر، روح و روانش را هم اشباع میکند؟ بطور قطع، خیر؛ زیرا شهوت شکم و میل افزون به خوردن و آشامیدن، نزد این شخص، معیار و سنجهی سعادت و خوشبختی گردیده است.[208] پراشتهایی و طغیان شهوت شکم، تنها به معنای پرخوری نیست؛ چراکه پرخوری یکی از عوارض غلبهی شهوت شکم میباشد. بلکه حقیقت این بیماری، پراشتهایی و غافل شدن از روح و روان است و سبب میگردد که چنین بیماری، به غذا به عنوان یک وسیله برای سیرشدن و کسب توانایی جهت عبادت، نگاه نکند، بلکه به غذا، به عنوان یک هدف بنگرد! و بدینسان همچون چارپایانی گردد که تمام زندگی و همهی حرکت و تکاپویشان، در نیازهای جسمانی خلاصه میشود. خدای متعال، میفرماید: { وَالَّذِینَ کفَرُوا یتَمتَّعُونَ وَیأْکلُونَ کما تَأْکلُ الأنْعَام وَالنَّارُ مثْوًى لَهم (١٢) } (محمد:12) «و کافران، (چند روزی از نعمتهای زودگذر جهان) لذت و بهره میبرند و همچون چارپایان، (از سرانجام خویش غافلند و همانند آنان فقط به فکر خورد و نوشاند و یکسره) میخورند و (چون بمیرند) آتش دوزخ، جایگاه ایشان است». بخاری و مسلم رحمهما الله از ابنعمر رضی الله عنه روایت کردهاند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (الْمؤْمنُ یأْکلُ فِی معًى وَاحِدٍ، وَالْکافِرُ یأْکلُ فِی سَبْعَةِ أَمعَاءٍ)[209] یعنی: «مؤمن در یک معده، غذا می خورد وکافر در هفت معده». مفهوم حدیث، از این قرار است: یکی از ویژگیهای مؤمن، این است که بهخاطر مشغول بودن به عبادت، کم میخورد، اما کافر، عکس این وضیت را دارد؛ چراکه کافر، پیرو هوا و هوس خویش است و همواره درصدد پاسخگویی به شهوت خود میباشد و از اینرو از پیامدهای حرام نمیترسد و اگر کمخور هم باشد، از بیرغبتی وی به دنیا نیست؛ بلکه برای حفظ صحت و سلامتیاش میباشد و این، از حرص و علاقهی وافرش به دنیاست؛ چنانچه گویا در هفت معده، غذا میخورد. اما مؤمن، در یک معده غذا میخورد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از طریق این ضربالمثل، به بیان وضعیت مؤمن و زهدش در دنیا و نیز به بیان وضعیت کافر و حرص و آزش در دنیا میپردازد.[210] نووی رحمهالله، توضیح دیگری در مورد این حدیث داده است؛ وی، میگوید: «گفته شده که منظور از هفت شکم، هفت ویژگی است: حرص و اشتیاق وافر، پراشتهایی و میل افزون، دلبستگی و آرزوی طولانی، طمع، بد نهادی، حسد و فربهی و چاقی (ناشی از پرخوری)».[211] ابنقیم رحمه الله گفته است: «دوم: آنچه که از طریق زیادهروی، همچون زیادهروی در استفاده از نعمتهای حلال و اسراف در خورد و نوش، مؤمن را به فساد و تباهی میکشاند؛ چراکه پرخوری، انسان را سست و تنبل میکند و از طاعات و عبادات باز میدارد و او را به مشکلات ناشی از پرخوری و سنگینی معده، مشغول میسازد و بدینسان تمام هم و غم انسان، شکمش میگردد و شهوتش، افزایش مییابد و راههای نفوذ شیطان در او، بیشتر میشود؛ چراکه شیطان، در آدمی، همانند خون، جریان مییابد. روزه گرفتن، راههای نفوذ و وسوسهی شیطان را میبندد و پرخوری و زیادهروی در خوردن و آشامیدن، راههای نفوذ و وسوسهی شیطان را بیشتر و گستردهتر میگرداند. کسی که زیاد میخورد، ناگزیر به نوشیدن آب بیشتری میشود و کسی که زیاد بنوشد، خوابش نیز بیشتر میگردد و بدین ترتیب فرصتهای زیادی را از دست میدهد و زیانکار میشود».[212] ◘ حسن رضی الله عنه : «او، از سیطرهی شهوت و هوس نیز بدور بود؛ آنچنانکه شهوت و میل جنسی، مایهی سبکسری و بیخردی او نمیگردید». حسن رضی الله عنه در این سخن ارزشمندش، به کنترل شهوت و غرایز جنسی فرا می خواند و بیان میدارد که غرایز جنسی، تنها از راههای مشروع، اشباع میگردد و افسارگسیختگی جنسی، پیامدهای بدی همچون قساوت قلب و ضعف ایمان را به دنبال دارد. هر چقدر که سرکشی و افسارگسیختگی شهوت و میل جنسی، بیشتر شود، به همان نسبت تیرگی و قساوت قلب نیز افزایش مییابد. البته نگاه آلوده و حرام، و نیز همنشینی زنان و مردان نامحرم با یکدیگر، سرآغاز افسارگسیختگی جنسی است که با عوارض مختلفی همراه میباشد؛ از جمله اینکه زنان، خود را شبیه مردان میسازند و مردان نیز رفتاری زنانه در پیش میگیرند. سبک دانستن روسپیگری و افزایش فساد و فحشا و نیز فراهم شدن زمینههای گناه، از دیگر پیامدهای افسارگسیختگی جنسی است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا یزْنِی الزَّانِی حِینَ یزْنِی وَهوَ مؤْمنٌ)[213] یعنی: «زناکار، هنگام ارتکاب عمل زنا، مؤمن نیست». بخاری رحمهالله میگوید: این حدیث، بدین مفهوم است که مسلمان، در حال ارتکاب زنا، مؤمن کامل بهشمار نمیرود و از نور ایمان برخوردار نیست. ابوهریره رضی الله عنه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده که فرموده است: (إذا زنی العبد خرج منه الإیمان، فکان فوق رأسه کالظلة، فإذا خرج من ذلک العمل رجع إلیه الإیمان)[214] یعنی: «هنگامی که بنده، مرتکب زنا میشود، ایمان از او خارج میگردد و همانند سایهای بالای سرش قرار میگیرد و چون از ارتکاب این عمل، خارج میشود، ایمان، به او باز میگردد». کسانی که مرتکب گناهان کبیره میشوند، نور ایمان، از وجودشان، رخت برمیبندند؛ بهگونهای که دیگر در دلهایشان عظمت و بزرگی پروردگار متعال، همچون گذشته باقی نمیماند. بدون تردید کسی که مرتکب گناهانی همچون زنا، دزدی، بادهنوشی و امثال آن میگردد، نور و خضوع و خشوعی که در گذشته، در دلش وجود داشته، کم میشود و از دلش خارج میگردد: هرچند اصل ایمان، در قلبش همچنان باقی است، اما خشوع و خضوعی که در اثر ارتکاب گناه کبیره، از قلبش خارج میگردد، در واقع جزو ایمانی است که در آن هنگام، از وجود گنهکار خارج میشود.[215] ارتکاب روزافزون معاصی و گناهان، رهآورد افسارگسیختگی جنسی و یکی از پیامدهای عدم کنترل امیال نفسانی است. معصیت، هرچند کوچک و صغیره باشد، مقدمهای برای ارتکاب گناهان دیگر و سبک پنداشتن آنهاست؛ بهگونهای که شخص گنهکار، عواقب گناهی را که مرتکب میشود، درک نمیکند. نگاه آلوده، فکر و خیال دربارهی مسایل جنسی و ارتکاب معصیت را به دنبال دارد و به وسوسهی نفس و تحریک شهوت و در نهایت، تصمیم جدی برای ارتکاب گناه، میانجامد و چنانچه اسباب لازم برای ارتکاب معصیت فراهم شود، در انجام آن درنگ نمیکند. از اینرو نگاه، یکی از مقدمات زنا و جزو راههایی است که به ارتکاب معصیت منتهی میشود. بدین ترتیب، گناهان، اندکاندک در قلب بنده، اثر میگذارند و کارش به جایی میکشد که نسبت به ارتکاب معصیت بیپروا میشود و دیگر نمیتواند دست از گناه بکشد؛ بلکه میل به گناه در او افزایش مییابد و در صدد ارتکاب گناهان بیشتری بر میآید.[216] ابنقیم رحمه الله میگوید: «هر گناهی، بذر معصیتی دیگر بهشمار میرود و گناهان دیگری را به دنبال دارد؛ آنچنانکه ترک گناه و معصیت، بر بنده مشکل میگردد و گناهان، جزو وجود فرد میشوند و در وجودش، جای میگیرند. بهگونهای که اگر چنین شخصی، دست از معصیت بکشد و به اطاعت و بندگی خدا روی بیاورد، دچار دلتنگی و گرفتگی روحی و روانی میگردد و همچنان به انجام گناه، رغبت دارد. از اینرو بسیاری از فاسقان، بیهیچ لذتی، مرتکب معصیت میشوند و هیچ انگیزهای برای ارتکاب معصیت ندارند، جز اینکه به گناه کردن، عادت نمودهاند و از ترک گناه، احساس ناراحتی مینمایند».[217] یکی دیگر از پیامدهای هوسبازی و طغیان شهوت، از میان رفتن شرم و حیاست؛ از اینرو بندهای که در نتیجهی هوسبازی و طغیان شهوتش، به ارتکاب معصیت عادت کرده، به گونهای بیپروا میگردد که دیگر نگران اطلاع یافتن مردم از اعمال زشتش نیست؛ بلکه بسیاری از افراد هوسباز، آنچنان گستاخ و بیپروا میشوند که خودشان، هوسبازیهای خویش را برای دیگران تعریف میکنند و حتی به آن، افتخار هم مینمایند! چراکه عاری از شرم و حیا گشتهاند.[218] بیتوجهی به کنترل غرایز جنسی و نیز اهمیت ندادن به پیشگیری از انحرافات اخلاقی ـ و لو انحرافاتی که بهظاهر، ناچیز و کوچک به نظر میرسند ـ عواقب جدی و پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد که یکی پس از دیگری، بروز میکند و انسان را در دام غرایز افسارگسیختهای میاندازد که رهایی از آن، خیلی سخت و دشوار میباشد و در نهایت، به نابودی قلب و روان شخص و نیز از میان رفتن فضایل اخلاقی وی میانجامد و بیماریهای روحی و جسمی فراوانی، دامنگیرش میشود.[219] آیین راستین و نجاتبخش اسلام، راهکارههای خوبی برای کنترل غرایز جنسی،[220] ارائه داده است که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: 1ـ فرو انداختن نگاه و پوشاندن عورتها: اسلام، از آن جهت به فرو انداختن چشمها، دستور داده که نگاه، مهمترین راه رسیدن تیر شهوت به قلب میباشد. از اینرو خدای متعال، بندگانش را به پایین انداختن چشمها و خودداری از نگاه آلوده و حرام دستور داده و فرموده است: { قُلْ لِلْمؤْمنِینَ یغُضُّوا منْ أَبْصَارِهم وَیحْفَظُوا فُرُوجَهم ذَلِک أَزْکى لَهم إِنَّ اللَّه خَبِیرٌ بِما یصْنَعُونَ (٣٠) } (نور:30) «(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را فرو گیرند و عورتهای خویش را (با پوشاندن و دوری از ارتباط نامشروع) مصون دارند. این، برای ایشان، زیبندهتر و محترمانهتر است. بیگمان خداوند، از آنچه انجام میدهند، آگاه میباشد». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا ینْظُرُ الرَّجُلُ إِلَى عَوْرَةِ الرَّجُلِ وَلا الْمرْأَةُ إِلَى عَوْرَةِ الْمرْأَةِ وَلا یفْضِی الرَّجُلُ إِلَى الرَّجُلِ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ وَلا تُفْضِی الْمرْأَةُ إِلَى الْمرْأَةِ فِی الثَّوْبِ الْوَاحِدِ)[221] یعنی: « مرد به عورت مرد، و زن به عورت زن نگاه نکند. مرد با مرد و زن با زن در یک پارچه داخل نشود». ابنقیم رحمهالله میگوید: خدای متعال، چشم را آیینهی دل قرا داده است؛ از اینرو اگر بنده، نگاهش را فرو گیرد، میل و شهوت دل نیز فروکش میکند و چون نگاهش را آزاد بگذارد، شهوتش نیز طغیان میکند».[222] همچنین میگوید: «نگاه، همان تأثیری را در قلب میگذارد که تیر در شکار مینهد؛ اگر شکار را از پای در نیاورد، حتماً آن را زخمی میکند. نگاه به منزلهی شرارهی آتشی است که در خرمن کاه میافتد که در این صورت اگر تمام آن را به آتش نکشد، حتماً بخشی از آن را میسوزاند. چنانچه گفته شده: کـل الـحـوادث مبــداها مـن النظر و معظم النـار من مستصغر الشـرر کم من نظرة فتکت فی قلب صاحبها فتــک السـهام بلا قوس و لا وتر و الـمـرء مـا دام ذاعیــن یـقلـبـها فی أعین الغید موقوف عـلی الخطر یـسـر مـقـلتـه مـا ضـر مـهجـتـه لا مـرحـباً بـســرور عـاد بالضرر[223] یعنی: «آغاز تمام پیشامدها، از نگاه است و بیشتر آتشها نیز از جرقهای بلند میشوند؛ چه بسیار نگاههایی که همچون تیر رهاشده از کمان و غیر قابل مهار، در قلب نگاهکننده نفوذ کرده و دل را به خواهش واداشتهاند. کسی که همواره چشمچرانی میکند و به زنان مینگرد، در معرض خطر قرار دارد. آنچه برای روح و روانش، زیانبار است، کاسهی چشمش را به شگفت وا میدارد؛ شادمانی و سروری که پیامدش ضرر و زیان است، هیچ مباد». 2ـ حرام بودن اختلاط و همنشینی و نیز دستور دادن زنان به حجاب: خدای متعال، میفرماید: { یا أَیها النَّبِی قُلْ لأزْوَاجِک وَبَنَاتِک وَنِسَاءِ الْمؤْمنِینَ یدْنِینَ عَلَیهنَّ منْ جَلابِیبِهنَّ ذَلِک أَدْنَى أَنْ یعْرَفْنَ فَلا یؤْذَینَ وَکانَ اللَّه غَفُورًا رَحِیما (٥٩) } (احزاب:59) «ای پیغمبر! به همسران و دختران خود و به زنان مؤمن بگو: روپوشها و رداهای خود را بر خویشتن، فرو افکنند تا (از زنان بیبند و بار) باز شناخته شوند و در نتیجه مورد اذیت و آزار (اوباش) قرار نگیرند. خداوند، آمرزنده و مهربان است».[224] همچنین میفرماید: { وَإِذَا سَأَلْتُموهنَّ متَاعًا فَاسْأَلُوهنَّ منْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِکم أَطْهرُ لِقُلُوبِکم وَقُلُوبِهنَّ (٥٣) } (احزاب:53) «…هنگامی که از زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چیزی خواستید (یا پرسشی داشتید)، از پشت پرده از ایشان بخواهید (یا سؤال نمایید). این کار، برای پاکی دلهای شما و آنان، بهتر است…». بخاری و مسلم، از عقبة بن عامر رضی الله عنه روایت نمودهاند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إِیاکم وَالدُّخُولَ عَلَى النِّسَاءِ). یعنی: «از رفتن نزد زنان (بیگانه) پرهیز کنید». مردی از انصار پرسید: ای رسول خدا! نظر شما در مورد خویشاوندان شوهر (مثل برادر، عمو، پسرعمو و خواهرزادهی شوهر) چیست؟ فرمود: (الْحموُ الْموْتُ) یعنی: «هلاکت، در همین است». حمو، در لغت، به برادر شوهر و سایر نزدیکان وی، همچون برادرزاده، عمو و پسرعمو و امثال آنان، اطلاق میگردد که محرم نیستند و اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (الحمو الموت)، بدین معناست که نگرانی بیشتری از ناحیهی اینها وجود دارد؛ زیرا دسترسی به زن و خلوت کردن با او، برای اینها آسانتر است و کسی هم، این را بد نمیداند؛ بر خلاف آنکه اگر شخصی بیگانه، با زنی خلوت نماید، همه آن را بد میدانند و آن را رد میکنند.[225] ابنعباس رضی الله عنه میگوید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لا یخلون رجلٌ بامرأة إلا و معها ذومحرم و لاتسافر المرأة إلا مع ذی محرم)[226] یعنی: «هیچ مردی، با هیچ زنی خلوت نکند، مگر آنکه با آن زن، محرمی همراه باشد؛[227]و زن، مسافرت نکند مگر به همراه یکی از محارمش». در تعدادی از احادیث نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، وعید و هشداری شدیدی در اینباره وارد شده که زنان، خود را در لباس و رفتار، شبیه مردان و یا مردان، خود را شبیه زنان نمایند. چراکه این امر، نوعی کجروی و انحراف است. بخاری از ابنعباس رضی الله عنه روایت نموده که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آن دسته از مردان را که خود را شبیه مردان میسازند و نیز زنانی را که خود را شبیه مردان مینمایند، لعنت فرمود.[228] 3ـ روزه گرفتن: زمانی که شخصی، به هر دلیلی، نمیتوانست ازدواج کند و شرایط ازدواج، برایش فراهم نبود، باز هم باید درصدد کنترل غریزهی جنسیاش باشد تا بر او چیره نگردد؛ بهترین روش برای این کار، روزه گرفتن است. در این زمینه، بخاری و مسلم، از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت نمودهاند که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (منِ اسْتَطَاعَ الْبَاءَةَ فَلْیتَزَوَّجْ فَإِنَّه أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ وَمنْ لَم یسْتَطِعْ فَعَلَیه بِالصَّوْم فَإِنَّه لَه وِجَاءٌ). یعنی: «کسی که توانایی ازدواج کردن دارد، ازدواج کند. زیرا این کار، باعث حفاظت چشم و شرمگاه، میشود. و کسی که توانایی ازدواج ندارد، روزه بگیرد. چراکه روزه، شهوت را ضعیف و کنترل میکند». از حدیث مذکور، چنین بر میآید که روزه گرفتن، شهوت را کاهش میدهد؛ کم خوردن غذاهایی که توان جنسی را افزایش میدهد نیز در این زمینه بسیار مفید است. زیرا با این روش میتوان از شدت میل جنسی کاست. البته در صورتی که شخصی، به این راهکارهای پیشگیرانه توجه نکند و بدان پایبندی ننماید، نباید شک کرد که تیر زهرآلود شهوت، در قلبش نفوذ میکند و زمینهی انحراف چنین شخصی، افزایش مییابد و بدینسان شهوتش، رو به طغیان و افسارگسیختگی مینهد و او را در منجلاب فساد، گرفتار میسازد.[229] این سخن حسن رضی الله عنه که «او، از سیطرهی شهوت و هوس بدور بود؛ آنچنانکه شهوت و میل جنسی، مایهی سبکسری و بیخردی او نمیگردید»، فراخوان آشکاری به سوی کنترل شهوت و غرایز جنسی و پیشگیری از طغیان و سرکشی امیال نفسانی است. ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «او، هنگام حضور یافتن در مجلس علما، بیش از آنکه مشتاق سخن گفتن باشد، به شنیدن و گوش دادن علاقه داشت».[230] چنین عملکردی، در واقع، احترام گذاشتن به علما و استفاده بردن از آنان است؛ احترام گذاشتن به علما، سنت میباشد. چنانکه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لیس منا من لم یرحم صغیرنا و یوقر کبیرنا و یأمر بالمعروف و ینه عن المنکر و یعرف لعالمنا حقه)[231] یعنی: «کسی که به کوچکِ ما مهر نورزد، و احترام بزرگِ ما را نگه ندارد، و امر به معروف و نهی از منکر ننماید و حقِ عالم ما را نشناسد، از ما نیست». پیشینیان نیک این امت، احترام علمای خویش را نگه میداشتند و در برخورد با آنان، ادب را رعایت میکردند. بسیاری از علما، پیرامون آداب همنشینی با اهل علم و روشهای گفتگو با آنان، بهتفصیل سخن گفتهاند. یکی از جامعترین اقوالی که در این زمینه روایت شده، سخن علی بن ابیطالب رضی الله عنه میباشد که فرموده است: «برخی از حقوق عالم، از این قرار است که بیش از حد، از او سؤال نکنی و او را سؤالپیچ ننمایی و چون خسته بود، بر پرسش و پاسخ، اصرار نورزی و هنگامی که برخاست، لباسش را نگیری، و رازش را برملا نسازی و نزد او، از هیچکس غیبت نکنی؛ اگر دچار لغزش شد، عذرش را بپذیری. تو باید تا آن زمان که عالم، پاسدار اوامر الهی است، احترامش را نگه داری؛ همچنین مقابلش منشین و اگر نیازی داشت، برای خدمت به وی، از دیگران سبقت بگیر».[232] همچنین فرموده است: «از جمله حقوق عالم بر تو این است که هرگاه نزدش بروی، بر او بطور خاص و بر دیگران، بطور عام سلام کنی و پیشِ پایش بنشینی و از اشارهی دست و چشم، در مجلس او بپرهیزی و به او نگویی که دیدگاه فلانی، بر خلاف دیدگاه توست. و لباسش را نگیر و در سؤال کردن از او، پافشاری مکن که او، همچون درخت خرمایی است که چیزی از آن، به سوی تو خواهد افتاد».[233] عبدالرحمن بن مهدی رحمهالله میگوید: «هرگاه عاملی، شخصی داناتر از خود را مییافت، آن فرصت را غنیمت میدانست و به پرس و جو از او و فراگیری دانش میپرداخت و چون با کسی ملاقات میکرد که از لحاظ علمی، فروتر از او بود، به آموزش وی میپرداخت و تواضع و فروتنی میورزید و چون با کسی دیدار مینمود که از لحاظ علمی، در سطح خودش بود، مسایل مختلف را مورد بررسی قرار میداد».[234] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «او، بیشتر اوقات، ساکت بود و چون لب به سخن میگشود، بهتر از همه سخن میگفت. و در هیچ کشمکش و بگومگویی دخالت نمیکرد».[235] حسن بن علی رضی الله عنه در این گفتار ارزشمند، به اجتناب از پرحرفی و پرهیز از جر و بحث نابجا فرا میخواند. در حدیث آمده است: (إذا أصبح العبدُ فإنَّ الأعضاء تکفّر اللسانَ، تقول: اتّق الله فینا فإنّما نحن بک، فإذا استقمت استقمنا وإن اعوججت اعوججنا)[236] یعنی: «زمانی که بنده، صبح میکند، تمام اندام، برای زبان، تواضع میکنند (و با خواهش و التماس) به آن میگویند: از خداوند، در حفظ حقوق ما بترس؛ همانا ما، به تو وابستهایم؛ چراکه اگر تو، راستی و اعتدال بورزی، ما نیز راست و استوار خواهیم بود و اگر تو، کجی نمایی، ما نیز کج و نااستوار خواهیم گشت». سلف صالح و نیکان گذشته، توجه ویژهای به محاسبهی نفس خویش در زمینهی سخنان خود داشتند؛ چراکه از میان تمام اندام، زبان، آسانتر حرکت میکند و بیش از سایر اعضای بدن، برای انسان مشکل ایجاد مینماید. قیس رضی الله عنه میگوید: «ابوبکر رضی الله عنه را در حالی دیدم که کنارهی زبانش را گرفته بود و میگفت: «این، همان چیزی است که مرا به گناه و عذاب گرفتار میسازد.»[237] سخن، اسیر انسان است و چون از دهان وی، خارج گردد، انسان را اسیر خویش میگرداند. خدای متعال، میفرماید: { ما یلْفِظُ منْ قَوْلٍ إِلا لَدَیه رَقِیبٌ عَتِیدٌ (١٨) } (ق:18) «انسان، هیچ سخنی بر زبان نمیآورد مگر آنکه فرشتهای، مراقب و آماده (برای دریافت و نگارش آن) سخن است». در زبان، دو آفت وجود دارد که نمیتوان بهطور همزمان از هر دو رهایی یافت: یکی آفت سخن گفتن و دیگری، آفت سکوت. چراکه در موقعیتها و فرصتهای متفاوت، هر یک از این دو، میتواند گناه باشد. چنانچه کسی که از گفتن سخن حق سکوت مینماید، شیطان گُنگی است که چه بسا بهخاطر حفظ منافع خویش، سکوت و خودنمایی میکند و جایی که باید سخن بگوید و در سخن و عمل، شدت داشته باشد، از درِ نرمش و سستی وارد میشود و بدینسان نافرمانی خدا را مینماید. همچنین کسی که سخن باطل و نادرستی میگوید، شیطان سخنوری است که از طریق سخن گفتن، راه معصیت و نافرمانی خدا را در پیش گرفته است. متأسفانه بیشتر مردم، رویهی درستی در زمینهی سکوت یا سخن گفتن ندارند و دچار کجروی و انحراف شدهاند. اما کسانی که تعادل را برقرار نمودهاند، زبانهایشان را از گفتن سخن باطل و نادرست، باز میدارند و آن را برای گفتن سخنانی که نفع آخرت را به دنبال دارد، آزاد میگذارند. از اینرو چنین کسانی، فقط سخنانی بر زبان میرانند که مفید باشد و از سخنان نابجایی که ضرر آخرت را در پی دارد، پرهیز مینمایند. چه بسا بنده ای در روز قیامت با کوهی از نیکیها برانگیخته میشود، اما مشاهده میکند که زبانش، تمام آن نیکیها را به نابودی کشانده است. و نیز بندهای با کوهی از بدیها حاضر میشود، اما مشاهدهی میکند که زبانش، با ذکر خدا و گفتن سخنان نیک، تمام آن بدیها را از میان برده است.[238] بنابراین نه بطور مطلق به سکوت، دستور داده شده و نه به سخن گفتن؛ بلکه دستور و رهنمود شریعت در زمینهی سخن گفتن یا نگفتن، مد نظر قرار دادن معیار خیر و شر در این زمینه میباشد. یعنی باید سخن نیک گفت و از بر زبان راندن سخن بد پرهیز کرد. از آنجا که کنترل زبان، خیلی دشوار است، بسیاری از نیکان گذشته، سکوت مثبت یعنی عدم بر زبان راندن سخن بد و غیرمفید را ستودهاند؛ چنانچه برای جبران اشتباهاتی که از ناحیهی زبان مرتکب میشدند، به مجاهدهی نفس روی میآوردند و برای این منظور، از گفتن سخنان غیرمفید، پرهیز مینمودند.[239] فضیل بن عیاض رحمهالله گفته است: «هیچ حج، سنگرداری و جهادی، دشوارتر از حفظ زبان نیست؛ اگر زبانت را آزاد بگذاری، تو را به غم و اندوه شدیدی گرفتار میسازد». همچنین گفته است: «در بند کردن زبان، زندان مؤمن است؛ اگر زبانت را آزاد بگذاری، تو را به غم و اندوه شدیدی گرفتار میسازد».[240] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «چون دو مسأله، فرا رویش قرار میگرفت، نگاه نمیکرد که کدامینشان، به حق و حقیقت نزدیکتر است، بلکه بدین نکته توجه مینمود که کدامیک از آنها، به هوا و میل و خواستهی نفسش، نزدیکتر میباشد و آنگاه بر خلاف آن عمل میکرد».[241] بدین ترتیب حسن رضی الله عنه به مخالفت با هوای نفس، فرا میخواند. هوای نفس، عبارتست از میل و کشش غیرشرعی نفس به شهوتها و خواستههایی که برایش لذتبخش است.[242] هوا و هوس، یکی از مهمترین عوامل مخالفت بسیاری از امتها، با پیامبرانشان بوده است و سبب شده که گردنکشی نمایند و از پذیرش ارمغان پیامبران الهی، یعنی حقیقت و هدایت و نور، سر باز زنند. خدای متعال، میفرماید: { لَقَدْ أَخَذْنَا میثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیهم رُسُلا کلَّما جَاءَهم رَسُولٌ بِما لا تَهوَى أَنْفُسُهم فَرِیقًا کذَّبُوا وَفَرِیقًا یقْتُلُونَ (٧٠) } (مائده:70) «ما، از بنیاسرائیل، پیمان گرفتیم و پیغمبرانی به سوی ایشان فرستادیم. اما (آنان، پیمانشکنی کردند و) هر زمان که پیغمبری، چیزی را میآورد که مطابق هواها و هوسهای ایشان نبود، دستهای (از پیامبران) را تکذیب میکردند و گروهی را میکشتند». خدای متعال، داود علیه السلام را نیز به مخالفت با هوا و هوس دستور داده و فرموده است: { یا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکم بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهوَى فَیضِلَّک عَنْ سَبِیلِ اللَّه إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّه لَهم عَذَابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یوْم الْحِسَابِ (٢٦) } (ص:26) «ای داود! ما، تو را در زمین، نمایندهی خود ساختهایم (و بر جای پیامبران پیشین نشاندهایم). پس در میان مردم، به حق داوری نما و از هوای نفس، پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد. بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میگردند، عذاب سختی بهخاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند». ابنتیمیه رحمهالله گفته است: «هوا و خواهش، در اصل همان محبت یا خشمی است که در درون و نفس انسان شکل میگیرد و سزاوار سرزنش نیست؛ چراکه در کنترل انسان نمیباشد، اما پیروی از هوا و خواستهی نفس، زشت است و سزاوار سرزنش».[243] همچنین گفته است: «محبت و بغض، به تنهایی، همان هوا و هوس است، و پیروی از این حب و بغض، بدون توجه به دستور و رهنمود خدای متعال، حرام میباشد».[244] بهترین نسخه و مرهم، برای درمان کسی که دچار بیماری هوا و هوس شده، این است که به دستورات کتاب و سنت، پایبند گردد؛ خود را به پیروی از روش سلف صالح ملزم نماید؛ نفس خویش را بر اساس تقوا و خوف و خشیت الهی، پرورش دهد و همواره به محاسبهی نفس خود بپردازد و فریب نفس و خواستههای نفسانی خویش را نخورد؛ همواره از اهل علم و ایمان راهنمایی بگیرد و از رهنمودهای آنان در اقوال و اعمال خویش استفاده کند. همچنین نفس خویش را به درخواست مشورت و نصیحت از دیگران، عادت دهد و دیدگاههای درست آنان را هرچند بر خلاف میلش باشد، بپذیرد. و نیز خود را به درنگ و تأمل در مسایل عادت دهد و از پیشداوری و هر واکنش آمیخته به افراط یا تفریط، بپرهیزد. همچنین تا میتواند دست به دعا بردارد و با تضرع و زاری از خدای متعال بخواهد که او را از پیروی هوا و هوس و فتنهها و عوامل فریبنده، بدور دارد و به او توفیق بر زبان آوردن سخنان درست و شایسته در حالت خرسندی و خشم، عنایت نماید. لذا دعایی را که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امتش آموزش داده، بهکثرت بر زبان جاری سازد و با تمام وجود دست به درگاه خداوند بردارد و بگوید: (و أسألک کلمة الحق فی الرضا و الغضب)[245] و نیز این دعای رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را بر زبان جاری سازد که: (اللهم إنی أعوذ بک من منکرات الأخلاق و الأعمال و الأهواء)[246] [4] حسن بن علی رضی الله عنه فرموده است: «سوء ظن داشتن به کسی که بدیاش نمایان شده و دلایل بدی وی، آشکار گشته، جایز است و شایسته نیست که (بدون دلیل) و تنها بر اساس گمان، نسبت به کسی سوءظن داشت؛ چراکه بسیاری از گمانها، بیاساس و نادرست است».[247] مفهوم این گفتار پندآموز حسن رضی الله عنه این است که برای مؤمن زیرک و باهوش، جایز است نسبت به کسی که از حالات، رفتار، گفتار و مواضع و رویکردش، به بدی وی، پی برده، سوءظن داشته باشد؛ چراکه پارهای از خفایای ضمیر انسان، ناخواسته در چهره و سخنان و رویکرد وی، نمایان میگردد. چنین سوءظنی، کیفری به دنبال ندارد؛ البته گفتار حسن بن علی رضی الله عنه ، بدین معناست که انسان مسلمان، باید از کسانی که بدی آنها، نمایان شده و به ثبوت رسیده، دوری گزیند و در تعامل با آنان، احتیاط کند تا به سبب حُسنظن به چنین افرادی، گرفتار نشود. کسی که با مردم، معاشرت نماید، به عواقب اطمینان کردن به کسانی که پیشینهی بدی دارند، پی میبرد. ولی با این حال نمیتوان به صرف یک گمان و بدون هیچ دلیل محکمی، نسبت به مسلمان، سوءظن داشت. خدای متعال. میفرماید: { یا أَیها الَّذِینَ آمنُوا اجْتَنِبُوا کثِیرًا منَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم (١٢) } (حجرات:12) «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید که برخی از گمانها، گناه است…». برخی از علما، در تفسیر این آیه گفتهاند: منظور، گمان بد به نیکان و اهل خیر است؛ اما در مورد بدکاران و کسانی که بدی آنان، نمایان شده، جایز است که بر اساس همان ظاهرشان و متناسب و همسان با وضعیتی که از آنها پدیدار گشته، سوءظن داشته باشیم.[248] رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إِیاکم وَالظَّنَّ، فَإِنَّ الظَّنَّ أَکذَبُ الْحَدِیثِ)[249] یعنی: «از گمان بد، اجتناب کنید. زیرا گمان بد، بدترین نوع دروغ است». ابنحجر رحمهالله، سوءظن را یکی از گناهان کبیرهی باطنی دانسته و گفته است: «…و آن، عبارتست از اینکه کسی صرفاً بر اساس گمان و پندارِ برآمده از وسوسهی شیطان، به بدی کسی حکم نماید و بدینسان او را حقیر بداند و از ادای حقوقش سر باز زند و در رعایت احترامش، کوتاهی نماید و نسبت به آبروی وی، زباندرازی کند؛ همهی این اعمال، هلاکت و نابودی آدم بدگمان را به دنبال دارد. از اینرو هر آدم بدگمانی را دیدی که درصدد عیبجویی از دیگران بود، بدان که این امر، رهآورد خباثت باطنی و پلیدی ضمیر اوست؛ چراکه مؤمن، بهخاطر پاکی ضمیرش، (درصدد عیبجویی از دیگران نیست و اگر عیبی هم از آنان ببیند) آنها را معذور میداند؛ ولی منافق، به سبب پلیدی باطنش، در پی عیوب دیگران و عیبجویی از آنهاست».[250] آنچه بیان شد، شرحی مختصر بر این سخن حسن رضی الله عنه بود که فرموده است: «سوء ظن داشتن به کسی که بدیاش نمایان شده و دلایل بدی وی، آشکار گشته، جایز است و شایسته نیست که (بدون دلیل) و تنها بر اساس گمان، نسبت به کسی سوءظن داشت؛ چراکه بسیاری از گمانها، بیاساس و نادرست است».[251] [5] حسن رضی الله عنه فرموده است: «به خدا سوگند، هیچ قومی، با هم مشورت و رایزنی نمیکنند مگر آنکه خدای متعال، آنان را به نتیجهای بهتر از آنچه که به ذهن ایشان میرسد، رهنمون میگردد».[252] حسن بن علی رضی الله عنه ، در این سخن ارزشمندش، مردم را به مشورت و رایزنی با یکدیگر در تمام مسایل فرا میخواند. مسلمانان، در دوران زرین تاریخ اسلامی توجه ویژهای به شورا و مشورت داشتند و این را از رهنمودهای ارزندهی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم و رویکرد خلفای راشدین رضی الله عنهم فرا گرفته بودند. چنانچه حسن رضی الله عنه ، دربارهی صلح با معاویه رضی الله عنه ، با برادرش حسین و نیز پسرعمویش عبدالله بن جعفر رضی الله عنهم و سایر افراد بلندپایهی خلافتش، مشورت نمود که در صفحات آینده، به شرح این موضوع خواهیم پرداخت. بههر حال شورا، یکی از ارکان شریعت و پایههای احکام شرعی و قضاوت بهشمار می رود و کسی که در زمینهی صدور احکام با اهل علم و دین، مشورت نکند، عزلش، واجب است و در این، هیچ اختلاف نظری وجود ندارد.[253] خدای متعال، میفرماید: { وَأَمرُهم شُورَى بَینَهم (٣٨) } (شوری:38) «و کارشان، به شیوهی رایزنی و بر پایهی مشورت با یکدیگر است». جصاص حنفی رحمهالله در توضیح این آیه، چنین نگاشته است: «و این، بیانگر جایگاه ویژهی شوراست که قرآن، آن را در کنار ایمان و اقامهی نماز، یاد میکند و این نکته را میرساند که همهی ما، به مشورت و رایزنی با یکدیگر، دستور داده شدهایم».[254] طاهر بن عاشور میگوید: «از مجموع گفتار جصاص، چنین برمیآید که مذهب و دیدگاه ابوحنیفه رضی الله عنه بر وجوب شوراست».[255] نووی رحمهالله میگوید: یاران ما، در این اختلاف نظر دارند که آیا شورا، بر رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم واجب بوده یا همچنانکه برای ما سنت است، برای آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نیز سنت بوده است؟ دیدگاه صحیح نزد ایشان، وجوب شورا برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میباشد و این، برگرفته از فرمودهی خدای متعال است که میفرماید: {وَشَاوِرْهم فِی الأمرِ (١٥٩) } (آلعمران:159) «و در کارها با آنان، مشورت و رایزنی نما». جمهور فقها و محققان اصول، بر این عقیده اند که صیغهی امر، برای وجوب است. ابنتیمیه رحمهالله گفته است: هیچ ولی امر و کارداری، از مشورت و رایزنی با دیگران، بینیاز نیست؛ چراکه خدای متعال، پیامبرش را به مشورت و رایزنی با اصحاب رضی الله عنهم دستور داده و فرموده است: { فَاعْفُ عَنْهم وَاسْتَغْفِرْ لَهم وَشَاوِرْهم فِی الأمرِ فَإِذَا عَزَمتَ فَتَوَکلْ عَلَى اللَّه إِنَّ اللَّه یحِبُّ الْمتَوَکلِینَ (١٥٩) } (آلعمران:159) «پس از آنان، درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنها، مشورت و رایزنی کن و هنگامی که (پس از شور و تبادل آرا) تصمیم به انجام کاری گرفتی، (قاطعانه دست بهکار شو و) بر خدا توکل نما. همانا خداوند، توکلکنندگان را دوست دارد». شورا، یکی از ارکان نظام اسلامی است و نقش بهسزایی در تشکیل و پیدایش جامعهی اسلامی دارد. رژیم شورایی، بهخاطر اهداف بزرگ و حکمتهای والایی، مشروع گردیده و مصالح و منافع زیادی برای امت، در خود دارد که عاید امت، حکومت و جامعهی اسلامی میگردد؛ از جمله: 1ـ شورا، گونهای از گفتمان آزاد و از بهترین شیوههای آشکار شدن دیدگاههای عموم است و به پیوند حاکم و شهروندان، قوت و اطمینان میبخشد و فضایی سالم بر روابط رییسان و زیردستانشان، حاکم میگرداند و بهترین روش برای از بین بردن شکها و نگرانیهایی است که در اذهان عموم شکل میگیرد و تصورات نادرستی را که در سایهی استبداد و غوغاسالاری[256]، به وجود میآید، از میان میبرد. 2ـ زیرساختها و مبادی اسلامی، چنین اقتضا میکند که هر یک از افراد، احساس نماید که در جامعه و گروه، دارای نقشی است؛ و شورا، این فرصت را فرا روی تمام افراد مینهد تا توانمندیها، مهارتها، دیدگاهها و اندیشههای خویش را در خدمت جامعه قرار دهند و بدینسان، برای همگان، این فرصت فراهم میگردد که به طرح دیدگاههایشان در مسایل عمومی بپردازند. 3ـ شورا، پیوند عاطفی و فکری آحاد امت را به ارمغان میآورد و در سایهی شورا، هر یک از افراد، به ارزش شخصیتی، فکری و انسانی خویش پی میبرد و از اینرو با تمام وجود برای حفظ منافع امت اسلامی، مایه میگذارد و بدینسان تمام توانمندیهای نهفته در امت، نمایان میگردد. 4ـ شورا، نقش بسزایی در حل بحرانهای اجتماعی و رسیدگی به مطالبات سرکوفتهای دارد که سرخوردگی و بیاعتمادی شهروندان و حتی خشم و کینهی آنان را به دنبال داشته است؛ از اینرو شورا، ارکان نظام را محکم میگرداند و اعتماد و رضایت مردم را جلب مینماید. 5 ـ شورا، یادآور این نکته است که صاحبان اصلی قدرت، آحاد امتند و رییس حکومت، نمایندهی آنان برای تأمین حقوق آنهاست. 6 ـ مشورت و رایزنی با دیگران، اجرای فرمان خدای متعال، و اقتدا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ این مزیتِ مشورت، بر سایر مزایایی که پیشتر بیان شد، برتری دارد و همین، مهمترین عامل موفقیت، نظام شورایی است.[257] [6] حسن رضی الله عنه در یکی از اندرزهایش به مسلمانان فرمود: «ای فرزند آدم! خود را از آنچه خدای متعال، حرام نموده، دور بدار تا عابد و اهل اطاعت باشی و به آنچه خدای متعال، نصیبت فرموده، خرسند و راضی باش تا بینیاز گردی و با همسایهات، بهخوبی رفتار کن تا مسلمان کاملی، محسوب شوی و با مردم، آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند که در این صورت، عادل بهشمار میآیی. پیش از شما کسانی میزیستنند که مال زیادی جمعآوری مینمودند و ساختمانهای محکمی میساختند و آرزوهای دور و درازی داشتند، اما آنچه جمع کردند، نابود گشت و عملشان، بیهوده و بینتیجه ماند[258] و خانههایشان، قبرستان آنان گردید. ای فرزند آدم! تو، از آن زمان که از شکم مادر زاده شدهای، عمرت را تباه میکنی؛ پس با آنچه که در دست داری، آنچه را که در پیش روی توست، به دست آور. چراکه مؤمن، (از زندگی دنیا) زاد و توشه بر میدارد و کافر، فقط بهره میجوید و بس».[259] آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: { وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى (١٩٧) } (بقره:197) «و توشه برگیرید که بهترین توشه، تقوا و پرهیزگاری است». اینک به شرح این موعظهی حکیمانه ی حسن رضی الله عنه میپردازیم: ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «خود را از آنچه خدای متعال، حرام نموده، دور بدار تا عابد و عبادتگزار باشی».[260] حسن بن علی رضی الله عنه مردم را به دوری از آنچه خدای متعال، حرام فرموده، فرا میخواند و کسی را که از حرام دوری نماید، عابد و عبادتگزار برمیشمارد. روی آوردن به حرام، انسان را به غفلت میاندازد و او را در معرض خشم و غضب الهی قرار میدهد؛ همانطور که روی آوردن به حرام و غفلت از اطاعت و بندگی خدای متعال، دو سبب اصلی آسیبهای دنیوی و زیانهای اخروی هستند. ابنقیم رحمه الله میگوید: اندک بودن توفیق و خراب شدن اندیشه، و پوشیده ماندن حق و حقیقت بر بنده و همچنین تباهی دل و سستی و تنبلی در ذکر و یاد خدا و نیز ضایع شدن وقت، نفرت و بیزاری خلق خدا و دوری از خدای متعال، عدم اجابت دعا، قساوت قلب و سنگدلی، از میان رفتن برکت روزی و عمر، محرومیت از علم و دانش، خفت و خواری، ذلت در برابر دشمن، تنگدلی و مبتلا شدن به همنشینی با دوستان نابابی که وقت انسان را ضایع میکنند و قلبش را به تباهی و فساد میکشند و غم و غصههای طولانی، تنگناهای زندگانی و پریشانی و آزردگی خاطر، همه، رهآورد معصیت خدا و غفلت از یاد اوست؛ همان طور که آب، بذر را به ثمر میرساند و سوختن، پیامد و نتیجهی آتش گرفتن است. رهآورد طاعت و بندگی خدای متعال، درست، عکس مواردی است که بیان شد.[261] بنابراین اجتناب از محارم الهی، راه اطاعت و بندگی است و بدینسان مسلمان، عبادتگزار بهشمار میآید؛ از اینرو حسن بن علی رضی الله عنه فرموده است: «خود را از آنچه خدای متعال، حرام نموده، دور بدار تا عابد و عبادتگزار باشی».[262] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «به آنچه خدای متعال، نصیبت فرموده، خرسند و راضی باش تا بینیاز گردی».[263] حسن بن علی رضی الله عنه پیرامون خرسندی و رضایت از تقدیری سخن میگوید که خدای متعال، برای بنده مقدر فرموده است. رضایت و خرسندی، مایهی توانگری است و خشنودی از خدای متعال، بدین معنا میباشد که بنده، آنچه را که خداوند، برایش مقدر نموده، ناخوشایند نداند.[264] و والاترین درجهی آن، این است که بنده، نسبت به هر خیر و شری که خدای متعال، برایش مقدر نموده، از صمیم قلب، شادمان و آسودهخاطر باشد. ایمان به قضا و قدر، یکی از ارکان ششگانهی ایمان است و برآمده از اخلاق ایمانی مؤمن میباشد؛ زیرا از آنجا که بندهی مؤمن، به ریسمان ایمان چنگ میزند، نور ایمان، تمام روح و زندگانیاش را در بر میگیرد؛ بهراستی، ایمان به قضا و قدر و رضایت از خواست و مشیت الهی، روح توکل و حقیقت آن است و نیز روح یقین و حقیقتِ محبت بهشمار میرود و بیانگر صداقت و راستی کسی است که ادعای محبت میکند و نشاندهندهی شکر و سپاسگزاری و دلیلِ آن است.[265] رضایت از خواست و مشیت خداوند متعال، دروازهی منش و کنش نیک با خداوند سبحانه و تعالی و آفریدگان وی، میباشد. آری! اخلاق نیک، یکی از نتایج رضایت از تقدیر الهی است و بداخلاقی، رهآورد ناخرسندی از خواست خداوند. از اینرو برخی از علما، رضا را به اخلاق و منش نیک بنده در تعامل با خداوند، تعریف کردهاند؛ بدینسان که رضایت از تقدیر الهی، سبب میشود که بنده، لب به اعتراض نگشاید و از زیادهگویی و پرحرفی که در اخلاق نیک، خدشه وارد میکند، بپرهیزد. بنابراین بندهی راضی و خرسند، هیچگاه چیزی را که خدا، برایش مقدر کرده و آن را نکوهش نفرموده، بد نمیداند و نام بدی بر آن نمیگذارد؛ چراکه چنین کاری، بر خلاف رضایت و خرسندی است.[266] قرآن کریم، توجه ویژهای به این نوعِ رضایت و خشنودی، مبذول داشته و در بسیاری از آیات، به بیان این مطلب پرداخته که: { رَضِی اللَّه عَنْهم وَرَضُوا عَنْه (١٠٠) } (توبه:100) «خداوند، از آنان خشنود است و ایشان هم از خدا خشنودند». عنایت خاص قرآن کریم به مقولهی رضایت و خشنودی، بیانگر این نکته است که مقام رضا، والاترین درجهی ایمان میباشد. بدین معنا که بندهی خرسند و راضی، در تعامل با پروردگارش، از کمال اخلاق برخوردار است و آنچه را که خدای متعال در زمینهی آفرینش و قانونگذاری، اراده فرموده، با سرور و اطمینان کامل میپذیرد و از بابت هیچ خیر و شری که خواست خدا بوده، به هیچ عنوان ناخشنود و ناراحت نمیگردد؛ بلکه تلخی قضایی که بر او رفته، برایش خوشایند است. زیرا میداند که خدای متعال، در تدبیر امور و ابلاغ دستوراتش از طریق پیامبران علیهمالسلام، حکیم است. آری! کسی که از چنین خلق و خویی برخوردار است، تمام پیشامدهایی را که خواست خداوند سبحانه و تعالی بوده، با سرور و شادمانی میپذیرد؛ چراکه به حکمت خداوند سبحانه و تعالی ، در تمام افعال و تدابیرش، یقین دارد و میداند که خدای متعال، نسبت به بندگانش، بس مهربان است و هر چه برای آنان، مقدر میفرماید، همگی خیر است؛ هرچند برای خودشان، عکس آن، نمایان شود.[267] پدربزرگ حسن، نمونه و الگوی نیکی در تمام زمینههای اخلاقی و رفتاری بود و برای ما چگونگی رضایت از خدای متعال را در آزمونهای زندگی اعم از مصیبتهای مالی و جانی، تبیین فرمود؛ چنانچه شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در تمام جنبههای زندگیاش، در والاترین رتبه از لحاظ رضایت و خرسندی از تقدیر الهی قرار داشت؛ چه در زمینهی اذیت و آزاری که در جریان دعوتش در مکه، طائف و مدینه متحمل گردید و چه در مواردی که برای به قتل رساندن وی، دسیسه شد، اما به نتیجه نرسید. حتی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دسیسهگران را بخشید. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم در زمینهی تنگنای مادی نیز در اوج رضایت و خرسندی از قضای الهی قرار داشت؛ آنچنانکه بشریت، نمونهاش را به خود ندیده است. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، در چنان حالتی دست به دعا برداشت و گفت: (اللَّهم ارْزُقْ آلَ محَمدٍ قُوتًا).[268] یعنی: «خدایا! آل محمد را به اندازهی سد رمق، روزی بده». زمانی که فرزند شیرخوار رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، دایی حسن رضی الله عنه ، یعنی ابراهیم رضی الله عنه در هشت ماهگی درگذشت، هیچ خللی در رضایت و خرسندی رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم از تقدیر الهی وارد نشد؛ این، در حالی بود که خدای متعال، ابراهیم رضی الله عنه را پس از آن، به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم داده بود که سن و سالی از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم گذشته بود و سایر فرزندان پسرش نیز، پیشتر فوت کرده بودند. اما با این حال، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اعلان رضایت نمود و فرمود: (إِنَّ الْعَینَ تَدْمعُ وَالْقَلْبَ یحْزَنُ، وَلا نَقُولُ إِلاَّ ما یرْضَى رَبُّنَا، وَإِنَّا بِفِرَاقِک یا إِبْرَاهیم لَمحْزُونُونَ)[269] یعنی: «اشک چشمها، سرازیر است و دل، اندوهگین؛ با این حال ما، سخنی بر زبان نمیآوریم که موجب ناخوشنودی خدایمان شود. و ما به خاطر جدایی تو، ای ابراهیم! غمگین هستیم». نزدیکان رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، پیش چشم آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، در دفاع از وی و دعوتش، به زمین افتادند و کشته شدند، اما رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بیصبری نکرد؛ بلکه زمانی که شیر خدا و رسولخدا، حمزه رضی الله عنه ، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، در احد، به شهادت رسید و بهطرز عجیبی مثله[270] شد، پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و سلم ، به آن صحنهی غمانگیز نگاه کرد و فرمود: (رحمة الله علیک إن کنت ما علمتک إلا وصولا للرحم، فعولا للخیرات، والله لو لا حزن من بعدک لسرنی أن أترکک حتی یحشرک الله فی بطون السباع)[271] یعنی: «رحمت خدا، بر تو باد؛ من، از تو فقط خیر و نیکی سراغ دارم (و میدانم که) تو، پیوند خویشاوندی را برقرار میکردی و همواره کارهای نیکی انجام میدادی. به خدا سوگند اگر غم و اندوه بازماندگانت نبود، دوست داشتم تو را رها میکردم (و دفن نمینمودم) تا خدای متعال، تو را در شکم درندگان برانگیزد و حشر فرماید». رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با آنکه در تمام اوضاع و احوال، در اوج رضایت و خرسندی از خدای متعال، قرار داشت، اما همواره دعا میکرد و از خدای متعال درخواست مینمود که رضایت و خرسندی بیشتری به او عنایت کند و او را بر آن، ثابتقدم و استوار بدارد؛ چنانچه دعا میکرد: (…و أسألک الرضا بعد القضاء و برد العیش بعد الموت و لذة النظر إلی وجهک و الشوق إلی لقائک و أعوذ بک من ضراء مضرة و فتنة مضلة؛ اللهم زینا بزینة الإیمان واجعلنا هداة مهتدین)[272] یعنی: «از تو رضایت و خرسندی را پس از پیشامدی که مقدر فرمودی، درخواست میکنم و از تو میخواهم که پس از مرگ، زندگی آسانی عنایت کنی و مرا از لذت نگریستن به چهرهات، بهرهمند سازی و شوق دیدارت را نصیبم گردانی؛ و از سختی و گزند رنجآور و از فتنهی گمراهکننده، به تو پناه میبرم. بارخدایا! ما را به زیور ایمان، بیارای و ما را از پیشوایان رهیافته، بگردان». اقوال و سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در زمینهی رضایت و خرسندی، به آن دسته از اقوالی که بیانگر خلق و خوی بزرگ وی میباشد، خلاصه نمیگردد؛ بلکه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم این خلق و خوی سترگ را میستود و به بیان اجر و پاداش وافرش، میپرداخت تا امتش را به آراسته شدن بدین اخلاق و منش بزرگ، تشویق نماید. چنانچه فرموده است: (من قال حین یسمع المؤذن: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، و أشهد أن محمدًا عبده و رسوله، رضیت بالله رباً و بمحمد رسولاً و بالإسلام دینًا، غفر الله له ما تقدم من ذنوبه)[273] یعنی: «هر کس، هنگام شنیدن صدای مؤذن بگوید: (أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، و أشهد أن محمدًا عبده و رسوله، رضیت بالله رباً و بمحمد رسولاً و بالإسلام دینًا)[274]، خدای متعال، گناهان گذشتهاش را میآمرزد». آنچه در این حدیث، در خورِ توجه میباشد، این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دعای مذکور را بهطرز حکیمانهای با عملی پیوند میدهد که روزانه، پنج بار تکرار میشود تا بدین ترتیب این دعا و مضمونش، در وجود زنان و مردان مؤمن، نهادینه گردد؛ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (ذاق طعم الإیمان من رضی بالله رباً و بالإسلام دینًا و بمحمد رسولاً)[275] یعنی: «کسی که به الله( سبحانه و تعالی ) به عنوان پروردگار، و به اسلام به عنوان دین، و به محمد(ص) به عنوان فرستادهی خدا، راضی و خرسند باشد، طعم ایمان را میچشد». در این دو حدیث، عظمت و بزرگی خلق و خوی رضایت از الله سبحانه و تعالی بیان شده و واضح گردیده که داشتن چنین خلق و خویی، سبب آمرزش گناهان و برخوردار شدن از حلاوت و شیرینی ایمان میباشد. زیرا کسی که دارای چنین سرشتی باشد، میداند هر آنچه که به او رسیده، خواست خدا بوده و هیچ مانعی، توان دور کردن آن را از وی نداشته است؛ و نیز آنچه به او نرسیده، چنان نبوده که به وی برسد. همچنین شکی ندارد که تدبیر الهی دربارهی او، سراسر خیر است و از اینرو در خوشیها و ناخوشیهای زندگانی دنیا، شادمان و آسودهخاطر زنگی میکند و خدای متعال را در تمام اوضاع و احوال، میستاید؛ چراکه همه را تقدیر و تدبیر خدای متعال میداند و چه راحتی و آسایشی، بیش از این است که بنده، بدین نحو زندگی نماید؟![276] آری! حسن بن علی رضی الله عنه با زبان حال و نیز با زبان مقال و در قالب سخن ارزشمندش، به این خلق و خوی سترگ فرا خواند؛ آنجا که فرمود: «به آنچه خدای متعال، نصیبت فرموده، خرسند و راضی باش تا بینیاز گردی».[277] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «با همسایهات، بهخوبی رفتار کن تا مسلمان کاملی، محسوب شوی».[278] حسن بن علی رضی الله عنه مسلمانان را به رفتار و برخورد نیک با همسایگانشان فرا میخواند؛ چراکه حقوق همسایه، از مهمترین حقوق مورد تأکید در اسلام است. خدای متعال، میفرماید: { وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیتَامى وَالْمسَاکینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ (٣٦) } (نساء:36) «و به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان و همسایگان خویشاوند و بیگانه، نیکی کنید». عایشه رضی الله عنها می گوید: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده: (ما زَالَ یوصِینِی جِبْرِیلُ بِالْجَارِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّه سَیوَرِّثُه)[279] یعنی: «جبرئیل( علیه السلام ) آنقدر مرا در مورد همسایه سفارش نمود که گمان بردم او را شریک ارث، قرار می دهد». برخی از حقوق و آداب همسایهداری در اسلام 1ـ اجتناب و پرهیز از هرگونه آزاررساندن به همسایگان: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (منْ کانَ یؤْمنُ بِاللَّه وَالْیوْم الآخِرِ فَلا یؤْذِ جَارَه)[280] یعنی: «هرکس که به خدا و روز قیامت، ایمان دارد، به همسایه اش اذیت و آزار نرساند». از اینرو بر همه واجب است که هیچگاه و به هیچ عنوان، به همسایگان خویش، اذیت و آزار نرسانند. زیرا هر نوع آزار رساندن به همسایه، حرام است؛ فرقی نمیکند که با زبان باشد یا به اشاره و یا با هر عملی که سبب ناراحتی همسایه گردد. 2ـ نیکی کردن به همسایگان، به هر صورت ممکن، یکی دیگر از حقوق همسایگان میباشد. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیحسن إلی جاره و من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه و من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر، فلیقل خیرًا أو لیسکت)[281] یعنی: «هر کس، به خدا و روز قیامت ایمان دارد، به همسایهاش نیکی نماید؛ و هر کس، به خدا و روز واپسین ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد؛ و هر کس، به خدا و رستاخیز، ایمان دارد، سخن خوب بگوید و یا سکوت کند». از آنجا که رعایت حقوق همسایگی در اسلام، از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد، از اینرو رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم، صداقت و راستی ایمان به خدا و روز قیامت را به نیکی کردن به همسایگان ربط داده است. بنابراین اگر ما، به این رهنمود رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دربارهی همسایگان خویش عمل نماییم، جوامع ما دگرگون میشود و حس همکاری نسبت به یکدیگر در جوامع ما، به وجود میآید و بدین ترتیب عموم مسلمانان، به زندگی خوبی دست مییابند. 3ـ صبر و شکیبایی در برابر اذیت و آزار همسایه: گفته شده: همسایهداری به این نیست که به همسایهات اذیت و آزار نرسانی، بلکه همسایهداری به این است که در برابر اذیت و آزار همسایهات، صبر و شکیبایی بورزی. بههر حال مسلمان باید، در مقابل اذیت و آزار همسایهاش، صبور و شکیبا باشد و اذیت و آزارش را تحمل نماید و بلکه با وجود اذیت و آزاری که از همسایهاش میبیند، به او نیکی نماید. بدین شکل میتوان از تباهی و فسادی که شیطان، در میان همسایگان ایجاد میکند، درامان ماند. 4ـ همدردی و همیاری با همسایه، بهویژه اگر فقیر و تنگدست باشد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (لیس المؤمن بالذی یشبع و جاره جائع جنبه)[282] یعنی: «کسی که سیر میخورد و همسایهاش در کنار وی، گرسنه است، مؤمن نیست». همچنین فرموده است: (إذا طبخ أحدکم قدراً فلیکثر مرقها ثم لیناول جاره منها)[283] یعنی: «هرگاه کسی از شما، شوربایی پخت، آبش را زیاد کند و از آن، به همسایهاش بدهد». همچنین فرموده است: (یا نِسَاءَ الْمسْلِماتِ لا تَحْقِرَنَّ جَارَةٌ لِجَارَتِها وَلَوْ فِرْسِنَ شَاةٍ)[284] یعنی: «هیچ زنی، هدیه به همسایه (یا هدیهی همسایه) را حقیر و کوچک نشمارد، اگر چه سُم[285] گوسفندی باشد». از اینرو شایسته است که هر مسلمانی به این مسألهی مهم توجه داشته باشد و به آن بیتوجهی نکند؛ چراکه چنین رویهای، تأثیر زیادی بر همسایه میگذارد و بیانگر آراسته بودن آحاد جامعهی اسلامی به حس مهرورزی نسبت به یکدیگر است.[286] همچنین از حدیث چنین بر میآید که باید نسبت به برآورده ساختن نیازهای همسایه اعم از غذا، دارو و لباس و سایر نیازمندیهایش، توجه ویژهای مبذول داشت. 5 ـ شریک شدن با همسایه در غم و شادیاش: اگر همسایهای جشن و سروری داشت، باید به خانهاش رفت و در جشن و شادیاش شرکت کرد؛ البته در صورتی که در جشن و شادیاش، معصیتی صورت نگیرد. همچنین اگر همسایه، به مصیبتی دچار گردد، باید نزدش رفت و او را تسلی داد و با گفتن سخنان نیک، در غمش شریک شد و از غم و اندوهش کاست. همهی این موارد، از حقوق مسلّم مسلمانان بر یکدیگر است و همسایه، نسبت به دیگران، از اولویت بیشتری در این حقوق، برخوردار میباشد. 6 ـ عرضه نمودن خانه به همسایه قبل از نقل مکان از آنجا: اگر کسی، قصد نقل مکان دارد، باید خانهاش را پیش از همه، به همسایهاش، عرضه بدارد؛ شاید همسایه، مایل به خریدن آن باشد. البته زمین و هر ملک دیگری نیز همین حکم را دارد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (من کانت له أرض فأراد بیعها فلیعرضها علی جاره)[287] یعنی: «هر کس، زمینی دارد و میخواهد آن را بفروشد، (ابتدا) آن را به همسایهاش عرضه کند». چنین کاری، آرامش خاطر زیادی به دنبال دارد و چنانچه کسی، به این رهنمود دینی عمل نکند، دروازهی کشمکش و درگیری را گشوده است. 7ـ همسایهاش را از کوبیدن میخ، به دیوار خانهاش، باز ندارد: اگر همسایهای نیازمند کوبیدن میخ، به دیوار خانهاش بود، باید به او این اجازه را داد و او را از انجام این کار، باز نداشت. ابوهریره رضی الله عنه می گوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (لا یمنَعْ جَارٌ جَارَه أَنْ یغْرِزَ خَشَبَه فِی جِدَارِه)[288] یعنی: «هیچ همسایهای، همسایهاش را از کوبیدن میخ به دیوار (مشترک میان آن دو) منع ننماید». سپس، ابوهریره رضی الله عنه گفت: چرا اکنون شما را میبینم که از این حدیث، روی بر میگردانید؟ سوگند به خدا که من آن میخ را به شانههایتان خواهم زد». ابوهریره رضی الله عنه به علت اهمیت حق همسایه چنین فرمود. گویا مخاطبانش را سرزنش نمود که: چرا شما را میبینم که از این کار رویگردانی میکنید و سوگند یاد کرد که هرچند بازگو کردن این امر، شما را آزردهخاطر میسازد، اما من، همواره آن را برایتان بازگو میکنم.[289] از این حدیث، این نکته برداشت میشود که نباید از هیچ کمکی به همسایه، دریغ نمود. البته کمکی که ضرر و زیانی به دنبال نداشته باشد. زیرا اسلام، به برتری دادن همسایه تشویق نموده است. 8 ـ نباید به همسایه بیاحترامی و یا خیانت نمود؛ نه با برملا کردن رازش و نه با ریختن آبرویش. همچنین نباید به افراد خانوادهاش، ستم کرد که این کار، از بزرگترین گناهان است. چنانچه از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: «بزرگترین گناه، چیست؟» فرمود:«اینکه فرزندت را از ترس اینکه با تو غدا بخورد، به قتل برسانی». گفته شد: «آنگاه چه گناهی؟» پاسخ داد: «اینکه با زن همسایهات، زنا کنی».[290] مسلمان، باید حافظ جان و مال و آبروی همسایهاش باشد، آنچنانکه همسایهاش از ناحیهی او، احساس امنیت کند. ابوشریح رضی الله عنه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (وَاللَّه لا یؤْمنُ، وَاللَّه لا یؤْمنُ، وَاللَّه لا یؤْمنُ) یعنی: «به خدا سوگند، مؤمن نیست؛ به خدا سوگند، مؤمن نیست؛ به خدا سوگند، مؤمن نیست». پرسیدند: چه کسی ای رسول خدا؟ فرمود: (الَّذِی لا یأْمنُ جَارُه بَوَایقَه)[291] یعنی: «کسی که همسایهاش، از شرش در امان نباشد». از اینرو حسن بن علی رضی الله عنه مسلمانان را به رعایت حقوق همسایگان و نیکی کردن به آنان تشویق نموده و فرموده است: «با همسایهات، بهخوبی رفتار کن تا مسلمان کاملی، محسوب شوی».[292] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «با مردم، آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند که در این صورت، عادل بهشمار میآیی».[293] حسن رضی الله عنه در این گفتار، مسلمانان را به رعایت انصاف در تعامل با مردم فرا میخواند؛ رعایت انصاف در تعامل با مردم، خلق و خوی پسندیدهای است که بیانگر شخصیت والای فرد و دیدِ باز و دورنگری وی میباشد و نشاندهندهی آن است که شخص، به رعایت حقوق دیگران، توجه ویژهای دارد.[294] ابنقیم رحمهالله میگوید: رعایت انصاف در تعامل با مردم، این است که حقوقشان را ادا نمایی و از آنان، آنچه را که از تو نیست، مطالبه نکنی و آنها را به کاری وادار ننمایی که در وسع و توانشان نیست. و نیز با آنان، آنگونه رفتار کنی که دوست داری با تو رفتار نمایند و از آنها همان انتظاری را داشته باشی که دوست داری از تو داشته باشند و به نفع آنان یا بر ضد آنان، بهگونهای حکم نمایی که برای خود میپسندی.[295] خدای متعال، ما را به رعایت انصاف دستور داده و از اینکه بغض و کینهی ما نسبت به کفار، ما را به عدم رعایت انصاف وا دارد، نهی نموده است؛ چنانچه میفرماید: { یا أَیها الَّذِینَ آمنُوا کونُوا قَوَّامینَ لِلَّه شُهدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یجْرِمنَّکم شَنَآنُ قَوْم عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّه إِنَّ اللَّه خَبِیرٌ بِما تَعْملُونَ (٨) }(مائده:8) «ای مؤمنان! بر ادای واجبات خداوند، مواظبت داشته باشید و از روی عدل و دادگری، گواهی دهید و بغض قومی، شما را بر آن ندارد که عدالت نورزید. عدالت بورزید که عدالت، به پرهیزگاری نزدیکتر است. و از خدا بترسید؛ همانا خداوند، از آنچه انجام میدهید، آگاه میباشد». ابنتیمیه رحمه الله گفته است: بدین ترتیب مؤمنان را از این برحذر داشت که مبادا بغض کفار، آنان را به عدم رعایت عدالت وادارد؛ بنابراین حکم بغض نسبت به فاسق، بدعتگذار و یا کسی که اهل تأویل است، چگونه میباشد؟ از اینرو بهطریق اولی بر هر کسی واجب است که چنین امری، او را از رعایت عدالت نسبت به اهل ایمان، باز ندارد؛ هر چند نسبت به وی، ستمی نموده باشند.[296] ابنکثیر رحمهالله گفته است: آیه، بدین معنا میباشد که بغض هیچ قومی، شما را به عدم رعایت عدالت، وادار نسازد؛ بلکه در حق دوست و دشمن، عدالت را رعایت کنید.[297] خدای متعال، میفرماید: { وَلا یجْرِمنَّکم شَنَآنُ قَوْم أَنْ صَدُّوکم عَنِ الْمسْجِدِ الْحَرَام أَنْ تَعْتَدُوا (٢) } (مائده:2) «دشمنی قومی که شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتند، شما را بر آن ندارد که تعدی و تجاوز کنید». ابوعبیده و فراء گفتهاند: «یعنی: دشمنی قومی، شما را بر آن ندارد که از حق، به باطل و از عدل و عدالت، به ظلم و ستم، روی بیاورید».[298] چه زیباست که مسلمان به عدل و عدالت، آراسته گردد؛ چراکه رعایت عدل و انصاف، ویژگی بندگان نیک خداست که امید و خواسته ای جز حق ندارند.[299] ابنقیم رحمه الله گفته است: و تعر مـن ثوبین من یلبسهمـا یلـق الـردی بمـذمة و هـوان ثوب من الجهل المرکب فوقه ثوب التعصـب بئست الثـوبان و تحـل بالإنصـاف أفخر حلة زینت بهـا الأعطاف و الکتفان یعنی: «دو لباس را از تن درآور که هر کس، آنها را بپوشد، او را به خفت و خواری میکشانند. یکی، لباس جهل است و بدتر از آن، لباس تعصب؛ و هر دو، لباسهای بدی هستند. خود را به لباس عدل و انصاف آراسته ساز که تمام وجودت، با آن آراسته میگردد». متنبی، چنین سروده است: و لم تزل قلـة الإنصـاف قاطعة بین الرجال و لو کانوا ذویرحم یعنی: «کمانصافی، همواره رابطهی میان انسانها را از میان میبرد و سبب قطع رابطهی آنان میگردد؛ هرچند با هم خویشاوند باشند». دامنهی عدل و انصاف، خیلی گسترده است و به مواردی از قیبل معاملات و روابط مالی و اقتصادی و نیز مباحث علمی و جر و بحثهای مختلف میرسد. خدای متعال، در قرآن کریم، کمفروشان را نکوهش کرده و آنان را به هلاکت و نابودی تهدید کرده است. چنانچه میفرماید: { وَیلٌ لِلْمطَفِّفِینَ (١)الَّذِینَ إِذَا اکتَالُوا عَلَى النَّاسِ یسْتَوْفُونَ (٢)وَإِذَا کالُوهم أَوْ وَزَنُوهم یخْسِرُونَ (٣) } (مطففین:1-3) «وای به حال کاهندگان؛ کسانی که وقتی (در معامله) برای خود پیمانه میکنند (یا وزن و متراژ مینمایند) به تمام و کمال و افزون بر اندازهی لازم، دریافت میدارند و چون برای دیگران، پیمانه یا وزن میکنند، از اندزهی لازم میکاهند». ابنسعدی رحمهالله میگوید: آیهی مذکور، بیانگر این است که انسان، همانگونه که حقش را از دیگران میگیرد، باید حقوق دیگران را هم رعایت نماید؛ در این آیه، تمام مسایل اعم از جر و بحثها و بیان دلایل نیز میگنجد. متأسفانه اینک در بگومگوها و کشمکشهایی که میان دو نفر روی میدهد، هر یک از طرفین میکوشد به بیان دلایلی بپردازد که بر حقانیت وی، دلالت میکند؛ حال آنکه بر هر یک از آنان واجب است که دلایل طرف مقابلش را هم که وی، از آن بیخبر است، بیان نماید و همانطور که دلایل خویش را مد نظر قرار میدهد، به دلایل او نیز توجه نماید. در چنین مواردی است که عدل و انصاف انسان، از بیانصافی و سرسختی نابجا و ظالمانهی وی، باز شناخته میشود و فروتنی و تواضعش، از کبر و غرورش، و نیز عقل و خردش، از سبکسری و نادانیاش، مشخص میگردد.[300] بنابراین حسن رضی الله عنه چه زیبا فرموده است: «با مردم، آنگونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند که در این صورت، عادل بهشمار میآیی».[301] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «پیش از شما کسانی میزیستنند که مال زیادی جمعآوری مینمودند و ساختمانهای محکمی میساختند و آرزوهای دور و درازی داشتند، اما آنچه جمع کردند، نابود گشت و عملشان، بیهوده و بینتیجه ماند[302] و خانههایشان، قبرستان آنان گردید. ای فرزند آدم! تو، از آن زمان که از شکم مادر زاده شدهای، عمرت را تباه میکنی؛ پس با آنچه در دست داری، آنچه را که در پیش روی توست، به دست آور. چراکه مؤمن، (از زندگی دنیا) زاد و توشه بر میدارد و کافر، فقط بهره میجوید و بس».[303] آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: {وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى (١٩٧) } (بقره:197) «و توشه برگیرید که بهترین توشه، تقوا و پرهیزگاری است». حسن رضی الله عنه در این گفتار ارزشمند، به توصیف گروهی از مردم پرداخته که در دنیا و ظواهر فریبندهاش، غوطهور گشته و مشغول ثروتاندوزی و ساختن ساختمانهای محکم شده و به آرزوهای دور و دراز، مبتلا گردیدهاند. متأسفانه اینک بیشتر مردم، چنین وضعیتی پیدا کردهاند مگر کسی که پروردگارم، به او رحم نماید. از اینرو زمانی که مرگ، به صورت ناگهانی، فرا رسد، دیگر آنهمه مال و ثروتی که جمع کردهاند، سودی به حالشان نمیبخشد و تمام تلاش و کوشش آنان، نباه میگردد و خانههایشان، خالی میشود. آری! حسن بن علی رضی الله عنه مردم را از فریفته شدن به زندگانی دنیا برحذر میدارد و آنها را به بیرغبتی به دنیا فرا میخواند. بدون تردید زهد و بیرغبتی به دنیا، رهآورد باور کامل به این است که تفاوت زیادی میان دنیا و آخرت، وجود دارد. خدای متعال میفرماید: { قُلْ متَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیرٌ لِمنِ اتَّقَى وَلا تُظْلَمونَ فَتِیلا (٧٧) } (نساء:77) «بگو: کالای دنیا، ناچیز است و آخرت، برای کسی که پرهیزگار باشد، بهتر است و (چون، جزای شما داده شود) کمترین ستمی به شما نمیگردد». قرآن کریم، مؤمن را به بیرغبتی به دنیا، و میل و رغبت به آخرت، تشویق مینماید. خدای متعال، بیان فرموده که کافران، کسانی هستند که به زندگی دنیا و ظواهر فریبندهی آن، فریفته میشوند؛ چنانچه میفرماید: { زُینَ لِلَّذِینَ کفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَیسْخَرُونَ منَ الَّذِینَ آمنُوا وَالَّذِینَ اتَّقَوْا فَوْقَهم یوْم الْقِیامةِ وَاللَّه یرْزُقُ منْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ (٢١٢) } (بقره:212) «زندگی دنیا، برای کافران، آراسته و پیراسته شده (و همین زینت عارضی و گذرای دنیا، ایشان را فریفته و از خدا بیخبر ساخته) است و مؤمنان را (که فریفتهی زندگی دنیا نشدهاند و بیشتر به امور آخرت مشغولند) مسخره میکنند. (ایشان، از یاد بردهاند که زندگی دنیا، پل آخرت است) و روز قیامت، پرهیزگاران، بالاتر از ایشانند و خداوند، به هر کس که بخواهد، بدون حساب (کفر یا ایمان)، روزی میرساند». قرآن کریم در بسیاری از آیات، به بیان این نکته پرداخته که زندگی دنیا، ناچیز است و از اینرو زیبندهی بنده نیست که به دنیا مشغول گردد و از آخرت باز بماند؛ چنانچه میفرماید: { أَلْهاکم التَّکاثُرُ (١)حَتَّى زُرْتُم الْمقَابِرَ (٢)کلا سَوْفَ تَعْلَمونَ (٣)ثُم کلا سَوْفَ تَعْلَمونَ (٤)کلا لَوْ تَعْلَمونَ عِلْم الْیقِینِ (٥)لَتَرَوُنَّ الْجَحِیم (٦)ثُم لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقِینِ (٧)ثُم لَتُسْأَلُنَّ یوْمئِذٍ عَنِ النَّعِیم (٨) } (تکاثر:1-8) «افزونطلبی و بالیدن (به مال و منال و ثروت و قدرت) شما را به خود، سرگرم و مشغول میدارد تا آنکه (میمیرید و) به گورستانها میروید (و کار از کار میگذرد). هان! بس کنید؛ خواهید دانست (که چه آتشی برای خویش برافروختهاید؛ باز هم بس کنید؛ خواهید دانست (که چه روزی بر سر خویش آوردهاید). باز آیید! اگر یقین و آگاهی قطعی و راستینی داشته باشید، (هرگز افزونطلبی نمیکنید و به مال و منال دنیا نمیبالید). شما قطعاً دوزخ را خواهید دید؛ آری! دوزخ را خواهید دید و سپس در آن روز، دربارهی ناز و نعمت، بازخواست خواهید شد». آیات مذکور، بدین مفهومند که محبت دنیا و نعمتهای دنیوی، شما را از طلب آخرت، تا بدانجا به خود مشغول نمود که مرگتان، فرا رسید و از دنیا رفتید و گورستان، منزل شما گردید. عبدالله بن شخیر رضی الله عنه میگوید: نزد رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم؛ آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: { أَلْهاکم التَّکاثُرُ} یقول ابن آدم مالی مالی و هل لک من مالک إلا ما أکلت فأفنیت أو لبست فأبلیت أو تصدقت فأمضیت)[304] یعنی: «افزونطلبی و بالیدن (به مال و منال) شما را به خود، سرگرم و مشغول میدارد؛ آدمی، میگوید: مالم، مالم. آیا غیر از این است که تنها آن مال و ثروتی، از آنِ توست که میخوری و بدین سان از بین میبری یا میپوشی و کهنه میکنی و یا صدقه میدهی و (برای آخرت خویش) ذخیره مینمایی؟» همچنین رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (یقول العبد: مالی مالی و إنما له من ماله ثلاث: ما أکل فأفنی، أو لبس فأبلی أو تصدق فأمضی و ما سوی ذلک فذاهب و تارکه للناس)[305] یعنی: «بنده میگوید: مالم، مالم؛ حال آنکه تنها سه چیز، جزو مالِ اوست: آنچه میخورد و از بین میبرد، یا آنچه میپوشد و کهنه میکند یا آنچه صدقه میدهد و (برای آخرت خویش) ذخیره مینماید. و سایر مال و ثروتش، (از آنِ او نیست؛ بلکه آن) را رها میکند و برای مردم میگذارد». انس بن مالک رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (یتبع المیت ثلاث فیرجع اثنان و یبقی معه واحد: یتبعه أهله و ماله و عمله فیرجع أهله و ماله و یبقی عمله)[306] یعنی: «سه چیز، مرده را همراهی میکنند؛ دو تا باز میگردند و یکی از آنها با میّت میماند؛ اهل و مال و عمل (میّت، او را همراهی میکنند.) اهل و مالش، باز میگردند و عملش، (با او) میماند». انس رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (یهرم ابنآدم و تبقی معه اثنتان: الحرص و الأمل)[307] یعنی: «آدمی، پیر میشود و دو ویژگی، با او میماند: حرص و آرزو». احنف بن قیس، در دست شخصی، یک درهم دید؛ به او گفت: این درهم، از کیست؟ پاسخ داد: مالِ من است. فرمود: این درهم، زمانی از آن توست که آن را در کار خیری صرف نمایی. و سپس این سرودهی شاعر را بر زبان آورد که: أنت للمال إذا أمسکته فإذا أنفقته فالمال لک[308] یعنی: «اگر مال و ثروت را نگه داری، در این صورت، تو، از آنِ مال و ثروتی. و چون آن را انفاق نمایی، در این صورت، مال و ثروت، از آنِ توست». خدای متعال، میفرماید: { ثُم لَتُسْأَلُنَّ یوْمئِذٍ عَنِ النَّعِیم (٨) } (تکاثر:8) «سپس در آن روز، دربارهی ناز و نعمت، بازخواست خواهید شد». این آیه، بدین مفهوم میباشد که در روز قیامت دربارهی نعمتهایی از قبیل سلامتی، امنیت و رزق و روزی و… بازخواست میگردید که آیا شکر این نعمتها را به جای آوردهاید.[309] خدای متعال، میفرماید: { وَلا تَمدَّنَّ عَینَیک إِلَى ما متَّعْنَا بِه أَزْوَاجًا منْهم زَهرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهم فِیه وَرِزْقُ رَبِّک خَیرٌ وَأَبْقَى (١٣١)وَأْمرْ أَهلَک بِالصَّلاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیها لا نَسْأَلُک رِزْقًا نَحْنُ نَرْزُقُک وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى (١٣٢)} (طه:131،132) «چشم خود را به نعمتهایی مدوز که برخی از کافران را از آن، بهرهمند نمودهایم تا آنان را بدان بیازماییم؛ نعمت (اخروی و سرمدی) پروردگارت، بهتر و ماندگارتر است. خانوادهی خود را به گزاردن نماز دستور بده و بر اقامهی آن، ثابت و ماندگار باش. ما، از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما، به تو روزی میدهیم. سرانجام (نیک و ستوده) از آنِ (اهل تقوا و) پرهیزگاری است». ابنکثیر رحمهالله میگوید: «خدای متعال، به پیامبرش، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: به افراد مرفه و امثال آنان، و ناز و نعمتی که در آن، بهسر میبرند، نگاه مکن؛ چراکه همهی اینها، زیور و ظاهر فریبنده و فانی دنیاست و ما، از آن جهت، اینهمه نعمت به ایشان دادهایم که آنها را بیازماییم. البته تعداد اندکی از بندگان من، سپاسگزارند. از اینرو میفرماید: { وَرِزْقُ رَبِّک خَیرٌ وَأَبْقَى } «نعمت (اخروی و سرمدی) پروردگارت، بهتر و ماندگارتر است». رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم با آنکه این امکان برایش فراهم بود که مال و ثروت فراوانی داشته باشد، اما هیچ میل و رغبتی به دنیا نداشت و چون به مال دنیا، دست مییافت، آن را در میان بندگان خدا تقسیم مینمود و چیزی برای خود نگه نمیداشت. چنانچه فرموده است: (إِنَّ أخوَفَ ما أَخَافُ عَلَیکم ما یفْتَح الله لَکم منْ زَهرَةِ الدُّنْیا)[310] یعنی: «بیشترین چیزی که از بابت آن برای شما نگرانم، این است که خداوند، دروازههای زرق و برق دنیا را برای شما بگشاید». قتاده و سدی، در توضیح (زهرة الحیاة الدنیا) گفتهاند: یعنی زینت و زیور زندگانی دنیا.. اما اینکه خدای متعال، میفرماید:{ وَأْمرْ أَهلَک بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیها} ، بدین مفهوم است که با اقامهی نماز، آنان را از عذاب خدا، نجات بده و خودت نیز بر انجام آن، پایداری نما. چنانچه خدای متعال، میفرماید: { یا أَیها الَّذِینَ آمنُوا قُوا أَنْفُسَکم وَأَهلِیکم نَارًا (٦)} (تحریم:6) «ای مؤمنان! خود و خانوادهی خویش را از آتش دوزخ مصون دارید». اینکه خدای متعال، میفرماید:{ لَا نَسْأَلُک رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُک}، بدین مفهوم است که چون نماز را به پای داری، رزق و روزیات، از جایی میرسد که گمانش را هم نمیکنی. چنانچه خدای متعال، میفرماید: { وَمنْ یتَّقِ اللَّه یجْعَلْ لَه مخْرَجًا (٢)وَیرْزُقْه منْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ (٣)} (طلاق:2،3) «هر کس، از خدا بترسد و تقوا پیشه کند، خدا، برای او راه نجاتی (از هر تنگنایی) فراهم میسازد و به او از جایی روزی میرساند که گمانش را نمیکند». از اینرو فرمود: { لَا نَسْأَلُک رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُک} «ما، از تو روزی نمیخواهیم؛ بلکه ما، به تو روزی میدهیم». ثوری رحمه الله میگوید: { لَا نَسْأَلُک رِزْقاً}، بدین معناست که ما، تو را به طلب روزی مکلف نمیکنیم. ثابت میگوید: هرگاه برای پیامبران، مشکلی پیش میآمد، به سوی نماز روی میآوردند.[311] زید بن ثابت رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: (من کانت الدنیا همه فرق الله علیه أمره و جعل فقره بین عینیه و لم یأته من الدنیا إلا ما کتب له و من کانت الآخرة نیته جمع له أمره و جعل غناه فی قلبه و أتته الدنیا و هی راغمة)[312] یعنی: «کسی که دنیا، هم و غمش باشد، خدای متعال، کارش را پراکنده مینماید (و وضعیتش را نابسامان میکند) و فقرش را پیش چشمانش قرار میدهد و تنها چیزی از دنیا، نصیب وی میگردد که برایش مقدر شده و هر کس، آخرت را مقصد خویش قرار دهد، خدای متعال، کارش را فراهم میآورد و بینیازیاش را در دلش مینهد و دنیا، خوار و ذلیل وی میگردد و مسخّرش میشود». اینکه خدای متعال، میفرماید:{ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى }، بدین مفهوم است که عاقبت و فرجام نیک در دنیا و آخرت، یعنی بهشت برین، از آنِ پرهیزگاران میباشد.[313] ابنمسعود رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حصیری خوابید و اثر حصیر، بر پهلویش نمایان شد. زمانی که از خواب برخاست، شروع به محو نمودن اثر حصیر از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نمودم و گفتم: ای رسولخدا! آیا اجازه نمیدهید برای شما بستری پهن کنیم تا بر آن بخوابید؟ فرمود: (ما لی و للدنیا؟ ما أنا و الدنیا إلا کراکب سار فی یوم صائف فقال تحت شجرة ثم ترکها)[314] یعنی: «مرا با دنیا چهکار؟ (من، هیچ میل و رغبتی به دنیا ندارم.) من، در رابطه با دنیا، همچون سوارکاری هستم که در روزی گرم و تابستانی، زیر درختی استراحت مینماید و(خیلی زود) آن را ترک میکند و میرود». صحابه رضی الله عنهم نیز روش رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را در پیش گرفته و از زاهدترین و بیعلاقهترین مردم به دنیا بودند و میل و رغبت بیشماری به آخرت داشتند. آنان، با این دیده به دنیا نگریستند که دنیا، فانی و زودگذر است، و نیز از این زاویه به آخرت نگاه کردند که آخرت، ماندگار و جاویدان میباشد. از اینرو در دنیا برای آخرت خویش زاد و توشه برداشتند و با دیدهی دل به آخرت، نگریستند و چون بهیقین میدانستند که بهزودی از دنیا به آخرت کوچ میکنند، بنابراین خود را برای دنیا در رنج و زحمت نینداختند و برای آخرت خویش، از آن بهره جستند. و همهی اینها به توفیق پروردگار کریم بود. آری! آنان، آنچه را که خدا برایشان پسندید، دوست داشتند و آنچه را که خداوند سبحانه و تعالی برایشان ناپسند میدانست، ناخوشایند میدانستند. ابنمسعود رضی الله عنه به تابعین فرمود: اعمال شما، از اعمال اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیشتر است، اما آنان، از شما بهتر بودند؛ چراکه بیش از شما به دنیا بیرغبت بودند و نسبت به شما، رغبت و علاقهی بیشتری به آخرت داشتند. در میان تابعین، کسانی بودند که بیش از صحابه رضی الله عنهم ، نماز شب میخواندند و بیش از آنان، روزه میگرفتند و به عبادت و بندگی میپرداختند. اما صحابه رضی الله عنهم با وضعیت ایمانی بینظیرشان و زهد و یقینی که داشتند و نیز در توکل و اعتمادشان به خدای متعال، از تابعین، سبقت گرفتند و گوی سبقت را ربودند. بدون تردید، صحابه رضی الله عنهم زهد و بیرغبتی به دنیا را از رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم آموختند. چنانچه سه هلال ماه نو، در مدت دو ماه، مشاهده میشد و در این مدت، در هیچیک از خانههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، آتشی برای پخت و پز، روشن نمیگردید.[315] ◘ شرحی بر این سخن حسن رضی الله عنه که: «مؤمن، (از زندگی دنیا) زاد و توشه بر میدارد و کافر، فقط بهره میجوید».[316] آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: { وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى (١٩٧) } (بقره:197) «و توشه برگیرید که بهترین توشه، تقوا و پرهیزگاری است». این سخن حسن رضی الله عنه ، فراخوانی به سوی تقوا و پایبندی بر آن است. تقوا، عبارتست از اینکه خدای متعال را بر اساس نور و رهنمود الهی و به امید اجر و پاداشش، عبادت و پرستش نمایی و از معصیت و نافرمانی خدای متعال، دوری و اجتناب کنی و از ترس مجازات خداوند سبحانه و تعالی ، از معصیت، باز آیی و به عبادت و پرستش خداوند متعال، روی بیاوری. مؤمن باید خدای متعال را از صمیم قلبش، دوست بدارد و در عبادت خدای مهربان و امیدواری به بهشت برینی که برای پرهیزگاران، آماده نموده، اخلاص داشته باشد و از خشم و عذاب خداوند، بترسد. تقوا، نتایج و ثمراتی دارد که هر مسلمانی، بدان نیازمند است؛ از جمله: 1ـ رهایی از تمام تنگناها و رسیدن رزق و روزی از جایی که بنده، تصورش را هم نمیکند. خدای متعال، میفرماید: { وَمنْ یتَّقِ اللَّه یجْعَلْ لَه مخْرَجًا (٢)وَیرْزُقْه منْ حَیثُ لا یحْتَسِبُ (٣) } (طلاق:2،3) «هر کس، از خدا بترسد و تقوا پیشه کند، خدا، برای او راه نجاتی (از هر تنگنایی) فراهم میسازد و به او از جایی روزی میرساند که گمانش را نمیکند». 2ـ آسان شدن علم مفید و سودمند؛ خدای متعال، میفرماید: { وَاتَّقُوا اللَّه وَیعَلِّمکم اللَّه (٢٨٢) }(بقره:282) «و از خدا بترسید و خداوند، (آنچه را که به نفع شماست) به شما میآموزد». 3ـ برخوردار شدن از نور بصیرت؛ خدای متعال، میفرماید: { إِنْ تَتَّقُوا اللَّه یجْعَلْ لَکم فُرْقَانًا (٢٩) } (انفال:29) «ای مؤمنان! اگر از خدا بترسید (و تقوای الهی پیشه کنید)، خداوند، به شما بینش ویژهای عنایت میکندکه در پرتو آن، حق و باطل را از هم، تشخیص میدهید». 4ـ برخورداری از محبت خداوند سبحانه و تعالی ، محبت فرشتگان و مقبولیت در زمین؛ خدای متعال، میفرماید: { بَلَى منْ أَوْفَى بِعَهدِه وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّه یحِبُّ الْمتَّقِینَ (٧٦) }(آلعمران:76) «آری! کسی که به عهد و پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید، (محبت و رضایت خداوند را به دست آورده است). همانا خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد». ابوهریره رضی الله عنه میگوید: رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: (إذا أحب الله العبد قال لجبریل: قدأحببت فلاناً فأحبه، فیحبه جبریل علیه السلام ثم ینادی فی أهل السماء: إن الله قد أحب فلاناً فأحبوه، فیحبه أهل السماء ثم یوضع له القبول فی الأرض)[317] یعنی: «هرگاه خداوند، بندهای را دوست بدارد، به جبرئیل علیه السلام میگوید: من، فلانی را دوست دارم؛ تو نیز او را دوست بدار. بدین ترتیب جبرئیل علیه السلام نیز آن بنده را دوست میدارد و سپس در میان اهل آسمان، بانگ برمیآورد: خداوند، فلانی را دوست دارد؛ شما هم او را دوست بدارید و بدینترتیب اهل آسمان نیز آن بنده را دوست میدارند و آنگاه مقبولیت و محبت وی، در (قلب اهل) زمین، نهاده میشود». 5 ـ برخورداری از نصرت و تأیید الهی و رهنمود الهی؛ و این، همان معیتی (همراهى) است که در آیهی ذیل، به آن اشاره شده است: { وَاتَّقُوا اللَّه وَاعْلَموا أَنَّ اللَّه معَ الْمتَّقِینَ (١٩٤) } (بقره:194) «و تقوای الهی پیشه کنید و بدانید که خدا، با پرهیزگاران است». خدای متعال، با پیامبران و دوستان خویش میباشد و معیتش، شکیبایان و پرهیزگاران را نیز، شامل میشود و مقتضای معیت الهی، این است که خداوند سبحانه و تعالی بندهاش را مورد تأیید خویش قرار میدهد و کمکش میکند و او را محاظفت مینماید؛ چنانچه به موسی و هارون علیهماالسلام فرمود: { لا تَخَافَا إِنَّنِی معَکما أَسْمعُ وَأَرَى (٤٦) }(طه:46) «نترسید؛ من، با شما هستم. (حرفهایشان را) میشنوم و (کارهایشان را) میبینم (و ایشان را از کشتن شما باز میدارم)». نوع دیگر معیت الهی، معیت عام و فراگیر است؛ چنانچه میفرماید: { وَهوَ معَکم أَینَ ما کنْتُم (٤) } (حدید:4) «و او، با شماست، هر کجا که باشید». و نیز میفرماید: { وَلا یسْتَخْفُونَ منَ اللَّه وَهوَ معَهم إِذْ یبَیتُونَ ما لا یرْضَى منَ الْقَوْلِ وَکانَ اللَّه بِما یعْملُونَ محِیطًا (١٠٨) } (نساء:108) «آنان، میتوانند خیانت خود را از مردم، پنهان دارند، ولی نمیتوانند آن را از خدا پنهان کنند؛ چراکه او همیشه با آنان است، (و نیز) بدانگاه که شبانگاهان، پنهانی بر گفتاری که خدا، از آن خشنود نیست، متفق و همدست میگردند. و خداوند، از آنچه انجام میدهند، آگاه است». معیت عام و فراگیر خدای متعال، چنین ایجاب میکند که بنده، همواره از خدای متعال بترسد و او را به یاد داشته باشد. 6 ـ گشوده شدن برکات آسمان و زمین؛ خدای متعال، میفرماید: { وَلَوْ أَنَّ أَهلَ الْقُرَى آمنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهم بَرَکاتٍ منَ السَّماءِ وَالأرْضِ (٩٦) } (اعراف:96) «اگر مردمان شهرها و آبادیها، ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را به روی آنان میگشودیم». 7ـ کسی که تقوا پیشه کند، در همین دنیا، مژدهی رستگاریاش به او داده میشود و مورد تعریف و تمجید دیگران قرار میگیرد؛ خدای متعال، میفرماید: { أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّه لا خَوْفٌ عَلَیهم وَلا هم یحْزَنُونَ (٦٢)الَّذِینَ آمنُوا وَکانُوا یتَّقُونَ (٦٣)لَهم الْبُشْرَى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الآخِرَةِ (٦٤) } (یونس:62-64) «هان! همانا اولیاء خدا، ترسی بر آنان نیست و غمگین نمیگردند؛ کسانی که ایمان آورده و تقوا پیشه کردهاند. برای آنان، در دنیا (بههنگام مرگ) و در آخرت (در هنگامهی رستاخیز) بشارت (به خوشبختی و نیکبختی) است». منظور از بُشری، مژده و بشارتی است که خدای متعال، در تعدادی از آیات قرآن، به مؤمنان پرهیزگار داده است؛ رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرموده است: (الرؤیا الصالحة من الله)[318] یعنی: «خواب خوب، از جانب خداست». همچنین فرموده است: (لَم یبْقَ منَ النُّبُوَّةِ إِلاَّ الْمبَشِّرَاتُ) یعنی: «از نبوت، چیزی بجز بشارتها، باقی نمانده است». صحابه رضی الله عنهم پرسیدند: بشارتها، چه هستند؟ فرمود: (الرُّؤْیا الصَّالِحَةُ)[319] یعنی: «خوابهای خوب». ابوذر رضی الله عنه میگوید: به رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتم: «شخصی، اعمالش را برای خدا انجام میدهد و در همین دنیا، مردم، او را دوست میدارند». فرمود: (تلک عاجل بشری المؤمن)[320] یعنی: «این، بشارت زودرس مؤمن است». از اینرو بسیار مشاهده میکنیم که بسیاری از مؤمنان موفق، در همین دنیا، از سوی دیگران ستوده شدهاند و محبت آنان، در دل مردم افتاده است. 8 ـ مصون ماندن از دسیسهی دشمنان و بدخواهان، یکی دیگر از نتایج تقوا و خداترسی است؛ خدای متعال، میفرماید: { وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا یضُرُّکم کیدُهم شَیئًا إِنَّ اللَّه بِما یعْملُونَ محِیطٌ (١٢٠) } (آلعمران:120) «و اگر شکیبایی نمایید و تقوا پیشه کنید، دسیسه و حیلهگری آنان، به شما هیچ زیانی نمیرساند؛ همانا خداوند، به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد». آری! خدای متعال، بندگانی را که صبر و تقوا پیشه کنند و بر خداوند سبحانه و تعالی توکل نمایند، از شرّ بدکاران و دسیسهی فاجران، مصون میدارد. 9ـ خدای متعال، فرزندان ضعیف و ناتوان افراد پرهیزگار را در حفظ و امان خویش قرار میدهد؛ خدای متعال، میفرماید: { وَلْیخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکوا منْ خَلْفِهم ذُرِّیةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیهم فَلْیتَّقُوا اللَّه وَلْیقُولُوا قَوْلا سَدِیدًا (٩) } (نساء:9) «بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نکنند و) بترسند از اینکه انگار خودشان میمیرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از خود، بر جای میگذارند و نگران حال ایشان میباشند (که آیا دیگران، دربارهی آنها چه روا میدارند؟) پس از خدا بترسند و با یتیمان، با متانت و محبت سخن گویند». این آیه، مسلمانانی را که نگران فرزندان ناتوان خود هستند، به رعایت تقوا، راهنمایی میکند و آنان را بدین نکته رهنمون میسازد که اگر در تمام امور خویش، تقوا پیشه نمایند، خدای متعال، فرزندانشان را در حفظ و امان خویش قرار میدهد. همچنین آیهی مذکور، تهدید و هشدار واضحی است برای کسانی که تقوا پیشه نمیکنند؛ گویا در این آیه، اشارهای است بدین نکته که فرزندان کسانی که تقوا ندارند، ضایع میشوند. آری! آیهی مذکور، بیانگر این مسأله است که تقوای پدران، تأثیر بهسزایی بر تربیت فرزندان دارد و نیکوکاری و شایستگی پدران، مانع از تباهی فرزندانشان میگردد. چنانچه خدای متعال، میفرماید: { وَأَما الْجِدَارُ فَکانَ لِغُلامینِ یتِیمینِ فِی الْمدِینَةِ وَکانَ تَحْتَه کنْزٌ لَهما وَکانَ أَبُوهما صَالِحًا (٨٢) } (کهف:82) «و اما آن دیوار (که خضر، آن را بدون مزد، تعمیر کرد) از آنِ دو کودک یتیم در شهر بود و زیر دیوار، گنجی وجود داشت که متعلق به ایشان بود و پدرشان، مرد صالح و پارسایی بود. پس پروردگار تو خواست که آن دو کودک، به حد بلوغ برسند و گنج خود را به مرحمت پروردگارت، بیرون بیاورند (و بدینسان همه، بدانند که صلاح و پارسایی پدران و مادران، تأثیر بهسزایی در صلاح و خوبی فرزندان دارد)». آری! آن دو کودک، بدان جهت از لحاظ جانی و مالی، در حفظ و امان خداوند سبحانه و تعالی قرار گرفتند که پدرشان، آدم نیک و شایستهای بود.[321] 9ـ تقوا و پرهیزگاری، عامل پذیرش اعمالی است که سعادت دنیا و آخرت، به آن وابسته میباشد؛ چنانچه خدای متعال، میفرماید: { إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّه منَ الْمتَّقِینَ (٢٧) } (مائده:27) «خداوند، تنها (اعمال را) از پرهیزگاران میپذیرد». 10ـ تقوا، سبب نجات از عذاب دنیاست؛ خدای متعال، میفرماید: { وَأَما ثَمودُ فَهدَینَاهم فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهدَى فَأَخَذَتْهم صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهونِ بِما کانُوا یکسِبُونَ (١٧)وَنَجَّینَا الَّذِینَ آمنُوا وَکانُوا یتَّقُونَ (١٨) }(فصلت:17-18) «و اما قوم ثمود؛ ما، ایشان را رهنمود کردیم و آنان، کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند؛ از اینرو صاعقهی عذاب خوارکننده، آنان را به سبب کارهایی که میکردند، گرفت. و کسانی را که مؤمن و پرهیزگار بودند، نجات دادیم». 11ـ تقوا، سبب محو گناهان و رهایی از آتش جهنم است و اجر و پاداش فراوانی به دنبال دارد و شخص پرهیزگار را به درجهی سعادت و رستگاری در بهشت برین، نایل میگرداند؛ خدای متعال، میفرماید: { وَمنْ یتَّقِ اللَّه یکفِّرْ عَنْه سَیئَاتِه وَیعْظِم لَه أَجْرًا (٥) } (طلاق:5) «هر کس، از خدا بترسد (و تقوای الهی پیشه کند، خداوند)، بدیها و گناهان او را محو میکند و میزداید و پادش وی را بزرگ مینماید». 12ـ بهشت، نصیب پرهیزگاران میگردد و اصلاً پرهیزگاران، بیش از همه سزاوار بهشتاند و خدای متعال، نعمتهای جاویدان بهشت را برای اهل تقوا و پرهیزگاری، آماده نموده است؛ خدای متعال، میفرماید: { تِلْک الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ منْ عِبَادِنَا منْ کانَ تَقِیا (٦٣) }(مریم:63) «این است بهشتی که ما، آن را به بندگان خود ـ به آن کسانی که پرهیزگار باشند ـ میدهیم». آری! پرهیزگاران، وارثان بهشتند. آنان، زحمت گام برداشتن به سوی بهشت را هم متحمل نمیشوند؛ بلکه خداوند سبحانه و تعالی آنان را گرامی میدارد و بهشت را به آنها نزدیک میگرداند و آنان را به سوی بهشت، سوق میدهد. چنانچه میفرماید: { وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمتَّقِینَ غَیرَ بَعِیدٍ (٣١) } (ق:31) «و بهشت، به پرهیزگاران، نزدیک گردانیده میشود و فاصلهی چندانی از آنان نخواهد داشت». همچنین میفرماید: { یوْم نَحْشُرُ الْمتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْدًا (٨٥) } (مریم:85) «روزی که ما، پرهیزگاران را (با تکریم و احترام هرچه تمامتر) همچون گروههایی که نزد شاهان میروند، در پیشگاه خداوند مهربان گرد میآوریم (و آنان را وارد بهشت میکنیم)». بدینسان حسن بن علی رضی الله عنه ، مسلمانان را با اشتیاق به اینکه به این نتایج ارزشمند تقوا دست یابند، به تقوا و پرهیزگاری فرا خوانده و فرموده است: «مؤمن، (از زندگی دنیا) زاد و توشه بر میدارد و کافر، فقط بهره میجوید و بس».[322] آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: { وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى (١٩٧) } (بقره:197) «و توشه برگیرید که بهترین توشه، تقوا و پرهیزگاری است».
[1]- تهذيب التهذيب (5/183). [2]- كتاب الزهد، شمارهي420، ص141-142. [3]- الطبقات الكبري (6/174). [4]- نگا: تيسير الكريم المنان في سيرة عثمان بن عفان ،ص25 [5]- منهج الرسول في غرس الروح الجهادية، صص10-16. [6]- نگا: صحيح مسلم، شمارهي873 [7]- روايت ابنماجه، شمارهي 1111 با سند حسن. [8]- نگا: زاد المعاد (1/43). [9]- التفسير المنير (13/198) [10]- نگا: التفسير المنير (16/197-199). [11]- التفسير المنير (16/43). [12]- مسند احمد 05/428-429)، با سند حسن. [13]- البداية و النهاية (2/242). [14]- نگا: السيرة النبوية، از مؤلف همين كتاب، (1/6). [15]- الطبقات (1/292)؛ با سند حسن؛ به تحقيق: سلمي [16]- الطبقات (1/276)؛ سندش، ضعيف است. [17]- التبيين في أنساب القرشيين، ص127. [18]- نور الأبصار، از شبلنجي، ص122. [19]- من أقوال الصحابة، ص67. [20]- مفتاح السعادة، احمد مصطفي (2/82) [21]- نصيحة الملوك، ص350 از ماوردي. [22]- الكامل في التاريخ (4/132) [23]- تاريخ دمشق (14/5) [24]- وفيات الأعيان (2/69) [25]- نگا: الطبقات الكبري (5/398) [26]- الإيمان أولا كيف نبدأ به؟، مجدي الهلالي [27]- مرجع پيشين، ص76 [28]- البداية و النهاية (11/193) [29]- مسند احمد، شمارهي8106؛ شيخ احمد شاكر، اين حديث را صحيح دانسته است. [30]- مسند احمد، شمارهي1218؛ شيخ احمد شاكر، اين حديث را حسن دانسته است. [31]- مسند احمد (2/305)؛ احمد شاكر، اسناد اين روايت را حسن دانسته است. [32]- نگا: مجموعة فتاوي و مقالات متنوعة، ابنباز (11/403) [33]- تهذيب مدارج السالكين، ص248 [34]- سنن ترمذی، شماره (586)؛ ترمذی، این حدیث را حسن صحیح دانسته است. [35]- نگا: لطائف المعارف، ص351؛ البدر في الحث علي صلاة الفجر، ص86، نوشتهي دكتر عماد علي. [36]- يعني همچنانكه شمشير، زود ميبُرد، وقت نيز بهسرعت ميگذرد. (مترجم) [37]- الرقائق، ص18؛ بهنقل از مجلة الدعوي، شمارهي4، سال:1951؛ الإيمان أولا…،ص248. [38]- الطبقات (1/291)، تحقيق: سلمي، با سند صحيح. [39]- عيون الأخبار (3/5)؛ الحسن بن علي، ص27. [40]- الزهد از ابنحنبل، ص171؛ رهبان الليل از عفاني (1/403) [41]- صحيح الجامع، شمارهي3701؛ السلسلة الصحيحة، شمارهي1903. [42]- الإیمان أولا، ص172. [43]- رهبان الليل (1/365) [44]- سير أعلام النبوة (3/260) [45]- التاريخ الإسلامي (19/221). [46]- الإيمان أولا، ص249. [47]- تاريخ ابنعساكر (14/72) [48]- تاريخ ابنعساكر (14/71) [49]- نگا: التفسير المنير (15/261) [50]- سنن ترمذي، شمارهي4110. [51]- مسلم، شمارهي 2858. [52]- مسلم، شمارهي2856. [53]- ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص33 [54]- بخاري، شمارهي6622) [55]- ابنحجر رحمهالله ميگويد: معناي حديث از اين قرار است كه: هر كس، درخواست امارت نمايد و امارت، به او داده شود، با آن تنها ميماند و به خاطر حرصي كه براي رسيدن به امارت داشته، ياري نميگردد. [مترجم] [56]- يعني خداوند، تو را در جريان امارت، ياري خواهد كرد. [مترجم] [57]- بخاري، شمارهي7148 [58]- يعني گذشته از آنكه انسان، از لذتهاي آن، جدا ميگردد، بايد پاسخگوي تبعات آن نيز باشد. [مترجم] [59]- الإحسان في تقريب صحيح ابنحبان، شمارهي3218). اين حديث، حسن صحيح است. [60]- نگا: شرح حديث ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص71. [61]- مرجع پيشين. [62]- مرجع پيشين،ص72 [63]- مرجع پيشين، ص73 [64]- البداية و النهاية (11/206) [65]- تاريخ دمشق (14/104) [66]- مرجع پيشين (14/198) [67]- الدوحة النبوية الشريفة، ص84 [68]- نگا: تهذيب الكمال (6/234) [69]- سير أعلام النبلاء (3/260) [70]- البداية و النهاية (11/196) [71]- سير أعلام النبلاء (3/261) [72]- سير أعلام النبوة (3/260) [73]- التاريخ الإسلامي (17/137) [74]- المحاسن و المساوي، ص55؛ الحسن بن علي، ص32 [75]- الحسن بن علي، ص32 [76]- المحاسن و المساوي، ص57 [77]- غاية المرام، عزالدين القريشي (1/95) [78]- تاريخ يعقوبي (2/226). [79]- نصيحة الملوك، ص438، از ماوردي [80]- الطبقات (1/278)؛ با سند صحيح. [81]- متفق عليه [82]- صحيح الترغيب و الترهيب، از آلباني، 855 [83]- صحيح الترغيب و الترهيب، از آلباني، شمارهي822 [84]- متفق عليه [85]- نگا: فتحالباري (1/536) [86]- الإيمان أولا كیف نبدأ به، ص188. [87]- سير أعلام النبلاء (3/260). [88]- الدوحة النبوية الشريفة، ص87. [89]- تهذيب الكمال (6/235). [90]- نگا: وفيات الأعيان (2/67). [91]- الأخلاق بين الطبع و التطبع، فيصل الحاشدي، ص139. [92]- روايت ترمذي، شمارهي 2016؛ آلباني، در صحيح سنن الترمذي (شمارهي1640) اين روايت را صحيح دانسته است. [93]- بخاري، شمارهي3560. [94]- سنن الترمذي، شمارهي4777؛ آلباني رحمهالله در صحيح الجامع (2/6518) اين حديث را حسن دانسته است. [95]- حياة الإمام الحسن بن علي (1/291) [96]- صلاح الأمة في علو الهمة (5/437). [97]- الأخلاق بين الطبع و التطبع، ص128. [98]- بخاري (7/94). [99]- طبراني در الكبير، شمارهي2597. [100]- مستدرك حاكم (3/169)؛ حاكم، آن را صحيح دانسته و ذهبي و طبراني نيز صحت آن را تأييد كردهاند؛ هيثمي در المجمع (9/178)، گفته است: راويان آن، ثقه هستند. [101]- صحيح ابن حبان (15/421، 422)؛ ابن كثير، اين روايت را در البداية و النهاية آورده و گفته است: سندش، هيچ اشكالي ندارد. [102]- الأحاديث الواردة بشأن السبطين،ص184. [103]- الدوحة النبوية الشريفة، ص81. [104]- مرجع پيشين، ص94. [105]- سير أعلام النبلاء (3/263) [106]- الحسن بن علي، فتيخان كردي، ص24. [107]- سير أعلام النبلاء (3/263). [108]- نگا: روحالمعاني (5/27)؛ ضحي الإسلام(3/237)، احمد امين [109]- نگا: أصول الشيعة الإمامية (2/1105). [110]- نگا: تفسير قمي (2/76). [111]- أوائل المقالات، ص95. [112]- نگا: أصول الشيعة الإمامية (2/1103). [113]- الإعتقادات، ص90. [114]- نگا: مجمع البيان (5/52)؛ همچنين ر.ك: القاموس (3/28)؛ مجمع البحرين (4/334). [115]- نگا: أصول الشيعة الإمامية (2/1124). [116]- مسند احمد (2/312)؛ شيخ احمد شاكر رحمهالله، اسناد اين روايت را صحيح دانسته است. [117]- نگا: أصول الشيعة الإمامية (2/1124). [118]- تاريخ دمشق الكبير (14/76). [119]- مرجع پيشين (14/76) [120]- الشهب اللامعة في السياسة النافعة، ص441. [121]- مرجع پيشين، ص439. [122]- من أقوال الصحابة، محمد خورشيد، ص68؛ الحسن بن علي. ص31 [123]- تاريخ يعقوبي (2/227). [124]- سلسلة الأحاديث الصحيحة، شمارهي906؛ آلباني رحمهالله در صحيح الجامع، سند اين روايت را حسن دانسته است. [125]- اين حديث، صحيح ميباشد و در مصنف عبدالرزاق، به شمارهي18936 آمده است. [126]- وي، اسحاق بن طلحه رضی الله عنه بوده است. [127]- نگا: الطبقات، تحقيق: سلمي (1/292)؛ سند اين روايت بدون اشكال است. [128]- الطبقات، تحقيق: سلمي (1/307)، با سند ضعيف. [129]- سير أعلام النبلاء (3/265) [130]- المرتضي، از ندوي، ص228. [131]- البداية و النهاية، نقل از المرتضي، ص228. [132]- وفيات الأعيان (2/434). [133]- وفيات الأعيان (2/434). [134]- المرتضي، ندوي، ص228. [135]- الكامل في التاريخ (3/444). [136]- تهذيب التهذيب 02/300). [137]- دراسة في تاريخ الخلفاء الأمويين، ص52. [138]- تاريخ ابنعساكر (14/76) [139]- الطبقات (1/281)؛ تحقيق: سلمي، با سند ضعيف؛ تاريخ الخلفاء، ص73. [140]- البداية و النهاية 011/198). [141]- در متن عربي، بازي با مداحي آمده بود؛ و مداحي، عبارتست از گلوله های كوچك سنگي. اين بازي، بدين صورت است كه حفرههاي كوچكي ايجاد ميكنند و آنگاه گلولههاي سنگي را به سوي آن مياندازند؛ هر كس كه گلولههاي بيشتري در حفره بيندازد، برنده است. اين بازي در ميان مردم مكه، مرسوم بوده است. از سعيد بن مسيب دربارهي حكم اين بازي يا مسابقه سؤال شد؛ پاسخ داد: اشكالي ندارد. [بنده، بهترين معادلي كه براي اين بازي در زبان فارسي يافتم، تيلهبازي بود كه به نظر بنده، هم از لحاظ لغوي و هم از نظر چگونگي بازي، معادل خوبي براي واژه يا بازي مداحي ميباشد. (مترجم)] [142]- نگا: الطبقات، تحقيق: سلمي (1/294) [143]- كم گوي و گزيده گوي چون دُر. (مترجم) [144]- السلسلة الصحيحة، شمارهي2841. [145]- بخاري، شمارهي6136. [146]- صحيح الجامع، شمارهي6376. [147]- السلسلة الصحيحة، شمارهي669. [148]- شارحان حديث، بر اساس ساير روايات، اسلام را اساس اسلام، نماز را ركن اسلام و جهاد را بلندا و كمال اسلام دانستهاند. (مترجم) [149]- گفتني است چنين عباراتي در زبان عربي، براي تنبيه بهكار ميرود و نفرين نيست. (مترجم) [150]- منظور از كِشت زبانهايشان، سخناني است كه بر زبان ميرانند. [151]- سنن الترمذي؛ نرمذي، اين حديث را صحيح دانسته است. [152]- صفة الصفوة (3/372). [153]- مرجع پيشين (4/323). [154]- سير أعلام النبلاء (5/133). [155]- مسلم و ابنماجه شمارهي4113 [156]- الحسن و الحسين رضي الله عنهما، محمد رشيد رضا، ص32. [157]- الحسن و الحسين رضي الله عنهما، محمد رشيد رضا، ص33. [158]- نگا: تاريخ ابنعساكر (14/69). [159]- ذخائر العقبي، ص337. [160]- تاريخ ابنعساكر (14/70). [161]- صيغهي تمريض، در اصطلاح به واژگاني گفته ميشود كه ساختاري مجهول دارند؛ همچون: قيل و يقال، به معناي: گفته شده يا گفته ميشود.. آنچه با صيغهي تمريض بيان شود، از قوت و صحت چنداني برخوردار نيست و احتمال ضعف آن، بسيار است. (مترجم). [162]- وفيات الأعيان (2/69). [163]- تاريخ ابنعساكر (14/70). [164]- گويا وي، به ركانه بن عبد يزيد بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف المطلب، منسوب است كه دو بار رسول اكرمص با او كشتي گرفت و او را به زمين زد. [165]- به بوسيدن حجرالاسود و دست كشيدن بر آن، استلام ميگويند. عمر فاروق رضی الله عنه خطاب به حجر الاسود ميفرمود: «به خدا سوگند اگر رسولاللهص را نميديدم كه تو را ميبوسد، هرگز تو را نميبوسيدم». [مترجم] [166]- يعني عمارة بن معاوية الدهني. [167]- تاريخ ابنعساكر (14/69). [168]- علموا أولادكم حب…، ص31. [169]- منهج الإسلام في تزكية النفس، ص342. [170]- مرجع پيشين، ص342. [171]- نگا: منهج الإسلام في تزكية النفس، ص346. [172]- الإحسان في تقريب صحيح ابنحبان، شمارهي3218). اين حديث، حسن صحيح است. [173]- روايت طبراني در الأسوط (1/470)، شمارهي855. [174]- ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص23. [175]- ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص26. [176]- ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص26 [177]- مرجع پيشين، ص27. [178]- مرجع پيشين، ص27. [179]- سنن ابيداود (2/324)، شمارهي1698، آلباني رحمهالله، اين حديث را صحيح دانسته است. [180]- ما ذئبان جائعان، ص31. [181]- ما ذئبان جائعان، از ابنرجب، ص33 [182]- بخاري، شمارهي6622) [183]- ما ذئبان جائعان، صص34،35 [184]- ما ذئبان جائعان، صص75،76. [185]- نگا: علموا أولادكم حب آل بيت النبيص ، ص131. [186]- بخاري، شمارهي6065. [187]- مسند احمد (3/166)؛ با سند صحيح. [188]- نگا: منهج الإسلام في تزكية النفس، ص340. [189]- منهج الإسلام في تزكية النفس، ص341 [190]- علموا أولادكم حب…، ص31. [191]- نگا: البداية و النهاية (11/199). [192]- مدارج السالكين (2/214). [193]- مسلم، شمارهي43 (1/62). [194]- مسلم، شمارهي386 (1/290). [195]- يعني: گواهي ميدهم كه هيچ معبودي برحقي جز الله وجود ندارد؛ يكتاست و هيچ شريكي (در امر و خلق) ندارد؛ و گواهي ميدهم كه محمد(ص) بنده و فرستادهي اوست؛ به الله(Y) به عنوان پروردگار، و به محمد(ص) به عنوان پيامبر، و به اسلام، به عنوان دين، راضي و خرسند هستم. [196]- مدارجالسالكين (2/172). [197]- مدارج السالكين (2/174) [198]- صلاح الأمة (4/512)، بهنقل از مدارج السالكين [199]- يعني: آنچه را كه خداوند متعال، براي او مقدر كرده، نيك بداند و به آن اعتماد كند. [200]- نگا: البداية و النهاية (11/199). [201]- مرجع پيشين. [202]- حديث صحيحي است به روايت: ترمذي، كتاب الزهد، شمارهي2333. [203]- از آن جهت [204]- سنن ترمذي، شمارهي4110. [205]- حديث حسن غريبي است كه ترمذي در كتاب الزهد، به شمارهي2322 آورده است. [206]- بخاري، شمارهي4936. [207]- حديث، صحيحي است به روايت ترمذي، كتاب الزهد، شمارهي 2380 از مقدام بن معديكرب رضی الله عنه [208]- نگا: أمراض النفس، دكتر انس كرزون، ص109. [209]- بخاري، شمارهي5393. [210]- نگا: فتحالباري شرح صحيح البخاري (9/538) [211]- شرح النووي علي صحيح مسلم (14/23). [212]- نگا: مدارج السالكين (1/458). [213]- بخاري، شمارهي 5578 [214]- حاكم در المستدرك (1/22)، اين حديث را صحيح دانسته و ذهبي نيز با او موافق است. [215]- نگا: كناب الإيمان، از ابنتيميه، ص29. [216]- أمراض النفس، ص121. [217]- الجواب الكافي، ص59. [218]- أمراض النفس، ص121. [219]- أمراض النفس، ص123. [220]- شريعت اسلام، نه افسارگسيختگي جنسي را قبول دارد و نه سركوب نيازهاي جنسي؛ بلكه با ارائهي راههايي دقيق و كارآمد، زمينه را براي پاسخگويي به نيازهاي جنسي، فراهم آورده است و اين، بيانگر توجه اين آيين آسماني، به نيازهاي بشري ميباشد؛ آنچنانكه قوانين اجتماعي آن، از جمله ساز و كارها و قوانيني كه در زمينهي ازدواج و كنترل اميال جنسي ارائه داده، همچنان قويترين و كارآمدترين قوانين اجتماعي در عصر حاضر بهشمار ميرود؛ بر خلاف قوانين بشري كه هر روز، پرده از ناكارايي و بلكه پيامدهاي سوء آن، برداشته ميشود. [مترجم] [221]- صحيح مسلم. شمارهي [222]- روضة المحبين، ص109. [223]- مرجع پيشين، ص114. [224]- البته در مورد اينكه آيا صورت و كفين زن، عورت است يا نه، اختلاف نظر وجود دارد. بسياري از فقهاي امت، بر اين باورند كه پوشاندن صورت، واجب نيست. در تأييد اين ديدگاه، احاديث صحيحي وجود دارد. [مترجم]. [225]- نگا: شرح النووي علي صحيح مسلم (14/153) [226]- مسلم، شمارهي1341 [227]- اين حديث، دليلي بر تفاوت حكم اختلاط و خلوت كردن است؛ از اينرو به پندار مترجم، در ادبيات ديني هر جا كه مسألهي حرمت اختلاط به ميان ميآيد، در واقع همان مسألهي خلوت كردن زن و مرد بيگانه، منظور ميباشد. [228]- نگا: بخاري، كتاب اللباس (7/55). [229]- أمراض النفس، ص126. [230]- البداية و النهاية (11/199). [231]- سنن الترمذي، شمارهي1986؛ ابنحبان نيز اين حديث را روايت نموده (شمارهي1913) و آن را صحيح دانسته است. [232]- جامع بيان العلم و فضله (1/129). [233]- جامع بيان العلم و فضله (1/146).. با تمام احترامي كه براي عالم بزرگواري همچون ابنعبدالبر قايلم، اما به نظر بنده، از آنجا كه اين، نقل سخن و ديدگاه غيرمعصوم است، لذا جاي تأمل و درنگ دارد. و بهترين نمونه براي تعامل با مربي و استاد، برخورد بيتكلف و در عين حال آكنده از احترام اصحابy با رسول اكرمص است. گفتني است: امثال ابنعبدالبر رحمهالله، تعريف دقيق و درستي از اهل علم داشتند، نه آن برداشتها و قرائتهاي بياساس و مقدسمآبانهاي كه ما، دربارهي علم داريم و ….[مترجم] [234]- المحدث الفاضل، رامهرمزي، ص206، قواعد في التعامل مع العلماء، عبدالرحمن بن معلا اللويحق، ص86. [235]- البداية و النهاية (11/199). [236]- ترمذي، شمارهي2407؛ آلباني، اين حديث را در الصحيح الجامع (1/5136)، حسن دانسته است. [237]- صفة الصفوة (2/253) [238]- الداء و الدواء، از ابنقيم، ص379. [239]- نگا: جهاد النفس، ص77. [240]- نگا: جامع العلوم و الحكم. [241]- مرجع پيشين. [242]- التعريفات، از جرجاني، ص257 [243]- الفتاوي (28/131) [244]- الفتاوي(28/133) [245]- نسائي، كتاب السهو، باب الدعاء بعد الذكر (3/55)؛ آلباني، اين حديث را صحيح دانسته است. [246]- سنن ترمذي؛ آلباني، آن را صحيح دانسته است؛ نگا: صحيح سنن الترمذي (3/183). [247]- الشهب اللامعة في السياسة النافعة، از مالقي، ص173 [248]- نگا: الأخلاق بين الطبع و التطبع، ص243. [249]- بخاري:5143؛ مسلم، شمارهي2563 [250]- الزواجر، ص114. [251]- الشهب اللامعة في السياسة النافعة، از مالقي، ص173 [252]- تهذيب الرياسة و ترتيب السياسة، از قلعي، ص183. [253]- نگا: المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز (3/379). [254]- احكام القرآن، از جصاص (3/386). [255]- التحرير والتنوير (4/194). [256]- غوغاسالاري (mobocracy)، حكومتي است كه در نتيجهي آشوب اوباش، به دست افرادي پست و فرومايه و بيمسؤليت افتاده است. (مترجم) [257]- الشوري بين الإصالة و المعاصرة، از عزالدين تميمي، صص34-34. [258]- اشاره است به اينكه آرزوهايشان، چيزي جز فريب نبود. [259]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121. [260]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [261]- الفوائد، ص23. [262]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [263]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [264]- نگا: المفردات، از راغب، ص197. [265]- مدارج السالكين (2/218). [266]- مدارج السالكين (2/220). [267]- نگا: أخلاق النبيص في القرآن و السنة (1/96). [268]- بخاري، شمارهي6460. [269]- بخاري:1303؛ مسلم:2315. [270]- مثله، يعني بريدن گوش و بيني و اندام كسي كه كشته شده است. [271]- تفسير ابنكثير (2/592)؛ ابنكثير، اين روايت را به بزار نسبت داده و دربارهي سندش، گفته است: سندش، ضعيف است. ابنهشام نيز در سيرتش، آن را بهصورت مرسل، از ابناسحاق روایت نموده است؛ نگا: سيرة ابنهشام (3/171). [272]- سنن نسائي (3/55)، به روايت عمار بن ياسر رضی الله عنه با سند حسن. [273]- مسلم، شمارهي386 (1/290). [274]- يعني: گواهي ميدهم كه هيچ معبودي برحقي جز الله وجود ندارد؛ يكتاست و هيچ شريكي (در امر و خلق) ندارد؛ و گواهي ميدهم كه محمد(ص) بنده و فرستادهي اوست؛ به الله(Y) به عنوان پروردگار، و به محمد(ص) به عنوان پيامبر، و به اسلام، به عنوان دين، راضي و خرسند هستم. [275]- مسلم، شمارهي43 (1/62). [276]- الحسن بن علي، ص28؛ نور الأبصار، ص121. [277]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [278]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [279]- بخاري، شمارهي6014. [280]- بخاري، شمارهي6018. [281]- مسلم، شمارهي48. [282]- المستدرك (4/167)؛ السلسلة الصحيحة، شمارهي148. [283]- مجمع الفوائد (8/165)؛ صحيح الجامع از آلباني، شمارهي676. [284]- بخاري، شمارهي2566 [285]- در حدیث، لفظ فرسن آمده که به معنای سُم می باشد؛ اما در النهایۀ، به استخوانِ کمگوشت معنا شده است؛ از اینرو بهترین معادل برای فرسن، همان استخوان کمگوشتی است که در غلاف سم قرار دارد. به عبارتی همان بخش غضروفمانند بخش پایینی پاچه که در اصطلاح به آن، پاچک گویند. (مترجم). [286]- موسوعة الآداب الإسلامية (1/299). [287]- سنن ابنماجة، شمارهي2493؛ نگا: صحيح ابنماجة، شمارهي2022. [288]- بخاري، شمارهي2463. [289]- موسوعة الآداب الإسلامية (1/301). [290]- نگا: صحيح مسلم، شمارهي86 [291]- بخاري، شمارهي6016. [292]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [293]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [294]- الأخلاق بين الطبع و التطبع، ص228. [295]- نگا: زاد المعاد (2/407)، با اندكي تغيير. [296]- الاستقامة (1/38). [297]- تفسير ابنكثير (2/41)، چاپ دارالحديث قاهره [298]- تفسير قرطبي (6/45). [299]- الأخلاق بين الطبع و التطبع، ص229. [300]- تفسير ابنسعدي، ص915. [301]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121؛ الحسن بن علي، ص28. [302]- اشاره است به اينكه آرزوهايشان، چيزي جز فريب نبود. [303]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121. [304]- مسلم، شمارهي2958. [305]- مسلم، شمارهي2959. [306]- بخاري، شمارهي6514. [307]- مسلم، شمارهي1047. [308]- معني الزهد و المقالات و صفة الزاهدين، ص10. [309]- معني الزهد و المقالات و صفة الزاهدين، ص10. [310]- بخاري، شمارهي6427 [311]- معني الزهد و المقالات و صفة الزاهدين، ص11. [312]- سنن ابنماجة، شمارهي4105؛ آلباني رحمهالله، در صحيح الجامع (شمارهي6510)، اين حديث را صحيح دانسته است. [313]- ففروا إلي الله، ص62، با اندكي دگرگوني. [314]- نگا: سنن ترمذي، شمارهي2377؛ آلباني رحمهالله، در صحيح الجامع (شمارهي5688)، اين حديث را صحيح دانسته است. [همچنين ر.ك: سنن ابنماجه، شمارهي4109. (مترجم)] [315]- نگا: بخاري، شمارهي2567؛ مسلم، شمارهي2972. [316]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121. [317]- مسلم، كتاب البر و الصلة، شمارهي6937. [318]- بخاري، كتاب الرؤيا، شمارهي6986. [319]- بخاري، شمارهي6990. [320]- مسلم، (4/2034). [321]- نگا: محاسن التأويل، از قاسمي، (5/47). [322]- نور الأبصار، شبلنجي، ص121.
به نقل از: حسن مجتبی رضی الله عنه (بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه پنجم)، مؤلف : علی محمد محمد الصلابی، مترجم محمد ابراهیم کیانی، ویراستار: خانم عبدالهی، ناشر: انتشارات حرمین، چاپ: 1386ـ اول.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|