|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>اشخاص>بخاری، محمد بن اسماعیل
شماره مقاله : 28 تعداد مشاهده : 945 تاریخ افزودن مقاله : 7/5/1388
|
نگاهی به زندگی امام محمد بن اسماعيل البخاری
نوشته: استاد معتصم بالله اكرامي
زندگي امام بخاري، سيرت، شمائل وفضائل وجوانب مختلف شخصيت او را نمي توان در چند صفحه به بحث وتدقيق گرفت، بلکه آن، نياز به نگاشتن کتاب ضخيمي دارد، ولي از باب "ما لايدرک کله، لايترک جله" به صورت بسيار فشرده، معلوماتي را در مورد ايشان خدمت خوانندگان عرضه ميداريم. نامش: محمد پسر اسماعيل پسر ابراهيم پسر مغيره پسر "بردزبه" جعفي، وکنيه اش ابوعبدالله ولقبش: بخاري است. او در شب جمعه سيزدهء شوال سال 199هـ در شهر بخارا تولد يافت. امام بخاري را "جعفي" بدان سبب گويند که جد بزرگش، مغيره به دست اليمان الجعفي به اسلام گرائيد، ازان سبب نسبت او به سوي قبيله يمان شد. البته در مورد جدش، يعني ابراهيم معلومات کافي در دست نيست، اما پدرش، اسماعيل از عالمان وارع وپرهيزگار و شخص متمول و ثروتمند، و ازشاگردان امام مالک وحماد بن زيد بوده است، او بهنگام مرگش گفته است که در سرمايه او مال حرام و مشتبه وجود ندارد. بخاري کودکي بود که پدرش وفات يافت، ازان رو مادرش به تربيت و تعليم فرزندش همت گماشت، وثروت فراواني را که از پدرش به ارث مانده بود، وقف تعليم وتربيت او نمود.
سفر حج : بخاري بعد از خواندن مقدمات وکسب معارف آن دوره در بخارا، در همراهي مادر وبرادر بزرگش،َ احمد به غرض اداي حج عازم مکهء مکرمه گرديد، چنانچه پس از اداي فريضهء حج مادرش و برادرش دو باره به وطن بر گشتند، و امام بخاري به غرض طلب حديث در همانجا باقي ماند. رحلت در طلب حديث: چنانکه قبلا ياد آور شديم، بخاري قبل از سفر حجش به فراگيري علوم به ويژه احاديث نبوي از علماي بخارا پرداخت، وسپس به مکهء مکرمه رفت، ومدتي آنجا ماند، پس ازان عازم مدينه منوره گرديد، وسپس به اکثر شهرهاي جهان وسيع اسلام، براي استماع حديث وتکميل معلومات خود، مسافرت نمود. او چه در حضر وچه در سفر از اساتيد بيشماري استماع احاديث نموده است، وخودش آنان را بيشتر از يکهزار نفر به شمار آورده است، وما به طور مثال از بعضي از استادان او نام مي بريم: در بخارا، محمد بن سلام البيکندي، و عبدالله بن جعفر المسندي، ومحمد بن يوسف ومحمد بن عروه. در بلخ، مکي بن ابراهيم، قتيبه بن سعيد بغلاني، يحيي بن بشر. در بغداد، عفان، محمد بن عيسي، و سريج بن نعمان، علي بن المديني، احمدبن حنبل. در مکه: ابوعبدالرحمن المقرئ ، وحسان بن حسان البصري. در بصره، ابو عاصم النبيل، وانصاري. در کوفه، عبيدالله بن موسي، و ابونعيم. در شام، ابو مسهر، ومحمد بن يوسف فريابي. در عسقلان، آدم. در حمص، ابواليمان. در دمشق، ابو مسهر. و... بهمين ترتيب شاگردان بيشماري را هم تربيت کرد، به عنوان نمونه برخي از ايشان را نام مي بريم: امام مسلم، امام ترمذي، امام نسائي، محمد بن نصر مروزي، صالح بن محمد، مطين، ابن خزيمه، ابوقريش، ابن صاعد، ابن ابي داود، ابوعبدالله فريري، ابوعبدالله محاملي، ابوزرعه، ابوحاتم، ابراهيم بن اسحاق، محمدبن يوسف، منصور بن محمد، حماد بن شاکر وغيره. خطيب بغدادي از فربري شاگرد بخاري نقل کرده که گفته است: افراد حلقه هاي استماع احاديث صحيح بخاري که هم درس من بودند، هفتاد هزار نفر بودند، که به جز من احدي ازآنان در حال حيات نيست.
ذکاوت و نبوغ: آثار نجابت و ذکاء از خوردسالي در سيماي او هويدا بود، چنانچه هنوز به بلوغ نرسيده بود که راجع به مذاهب فقهي و مسائل حديث و علم اسماء الرجال معلومات کافي فراهم نموده بود، و در همين دوران برخي مشائخ خود را متوجه اشتباهات علمي شان مي ساخت. ودر شانزده سالگي کتابهاي معروفي را خوانده و احاديث زيادي را استماع نموده بود، او خود گفته است که در نوجواني هفتاد هزار حديث در حفظ داشته ام. وذهبي در بارهء اين برهه از عمر او مي گويد: " صنف وحدث وما في وجهه من شعر" يعني: او به تصنيف و روايت احاديث در حالي پرداخت که هنوز مويي در چهره او ديده نمي شد. امام بخاري از حيث قدرت ضبط وقوت حافظه از نوابغ روزگار بود، هر گاه کتابي را يک بار مطالعه مي کرد، آن کتاب در حافظه اش مي ماند. باري، همدرسانش که هنوز از قدرت حافظهء او آگاهي نيافته بودند، هنگامي که احاديثي را استماع مي نمودند وآنها را ياد داشت مي کردند، مي ديدند که بخاري احاديث را ياد داشت نمي کند، لذا او را به تنبلي متهم کرده و ملامت مي نمودند که چرا وقت خود را بيهوده صرف مي نمايي. امام بخاري به آنان گفت: جمع احاديثي را که ياد داشت کرده ايد، پيش روي خود بگذاريد که جمعا يازده هزار حديث هستند، ومن آنها را از حفظ برايتان مي خوانم، بخاري تمام آن تمام احاديث را در حفظ داشت، و همانگونه که آنان ياد داشت کرده بودند، آنها را بيان نمود، و تمام همدرسانش را در شگفتي و تعجب انداخت. بخاري مدتي زيادي در مدينه منوره به فراگير حديث شريف پرداخت، ودر همانجا به تأليف دو کتاب مهمش همت گماشت، چنانچه او خود گفته است: " در هجده سالگي در روضهء مطهر نبوي، در شبهاي مهتابي کتاب "قضايا الصحابه" و کتاب "التاريخ الکبير" را تأليف نمودم". آنچه محدثان معاصر بخاري را در حيرت انداخته بود، اوج قوت حافظه وثبت وضبط بخاري نه تنها در متن احاديث، بلکه در اسناد متعدد تمام احاديث وحتي تقدم وتأخر نام راويان آن اسناد، بود. وهنگامي که قدرت ضبط وحافظه او در جهان اسلام انتشار يافت، برخي به آن احساس سرفرازي مي کردند وبرخي هم از روي حسادت، چنين قدرتي را براي حافظه بخاري يک مبالغه اغراق آميز وغير قابل قبول مي دانستند. لذا براي تحقيق اين مطلب دو مرتبه او را امتحان کردند، يک بار در بغداد، ويک بار در شهر سمرقند که ما يک واقعهء آنرا طور نمونه درينجا ذکر ميکنيم. در سمرقند که چهار صد نفر اساتيد و طلاب حديث بعد از شنيدن خبر ورود بخاري بهمان شهر يک هفته دور هم جمع شدند، وبراي اينکه بخاري را از حيث روايت در اشتباه بيندازند مشورتهايي کردند، وپلاني سنجيدند به اين طور که در مجموعه اي از احاديث، سلسلهء سندهاي شام را در سلسلهء سندهاي عراق و سلسله سندهاي عراق را در سلسلهء اسناد شام وارد کردند، وبه همين تربيب در اسناد ومتون يک سلسله احاديث ديگر، رد وبدلهاي را وارد کردند، و وقتي بخاري را از صحت آن احاديث پرسيدند، بخاري بعد از آنکه تمام اسناد تبديل شده را به صورت اصلي و واقعي خود برگرداند، صحت آنها را تأييد کرد، و آن چهار صد نفر نتوانستند در تصحيح اسناد تبديل شدهء اين مجموعه از احاديث اشتباهي از او مشاهده نمايند. بخاري به همان اندازه که در حفظ متون واسناد آنها، اهتمام وتوجه داشت، به استنباط احکام ومسائل نيز توجه جدي داشت، وبراي ثبت وضبط آن به قلم دست مي برد، به همين جهت شبها ناگاه لحاف را کنار مي زد و چراغ را روشن مي کرد، مطلبي را که به ذهنش رسيده بود، ياد داشت مي نمود، و چراغ را خاموش مي کرد، و بار ديگر اين کنار زدن لحاف و روشن کردن چراغ و ياد داشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار مي گرديد، و گاهي بيست مرتبه تکرار مي شد، واين به ما مي رساند که هوش و حواس بخاري همواره متوجه استنباط احکام از احاديث و فهميدن معني واقعي آنها بوده است.
صفات وخصوصيات: بخاري علاوه بر آن همه تبحر در حديث وفقه وتفسير به فضائل اخلاق اسلامي هم آراسته بود، وبي نهايت بردبار، واهل حيا و داراي شجاعت وسخاوت و ورع ، پرهيزگاري، زهد، وتقوا بود، هر سحرگاه سيزده رکعت نماز مي خواند، و در ماه رمضان در هر سه شب ختمي را تلاوت مي کرد، و همواره بر فقرا ومستمندان انفاق مي کرد. او از غيبت سخت اجتناب مي کرد، چنانچه او خود ميگويد: اميدوارم با خداوند ملاقي شوم، وبه سبب غيبت کسي، مرا مؤاخذه نکند. باري او در نماز ايستاده بود، زنبوري به لباسش داخل شد، و از هفده جاي بدنش او را نيش زد، ولي نمازش را قطع نکرد، هنگاميکه از نماز فارغ شد، گفت: ببينيد که چيزي مرا در نماز اذيت کرد، ديدند که زنبوري است واز هفده جاي او را گزيده است. عبدالله بن محمد صيار ميگويد: من نزد امام بخاري در منزلش بودم که کنيزش آمد، ومي خواست داخل خانه شود، ناگهان پايش بر دوات سياهي امام بخاري لغزيد، امام به او گفت: چگونه راه ميروي؟ کنيز در جواب گفت: هنگاميکه راه مرور نباشد، پس چگونه راه بروم؟! امام بخاري هردو دستانش را بلند کرد، و گفت: برو ، تو را آزاد ساختم. به بخاري گفته شد که تو را ناراحت ساخت! او در جواب گفت: با آزاد ساختن او خودم را راضي کردم.
امام بخاري از ديدگاه اساتذه و معاصرانش: بلا مبالغه تمام اساتذه ، معاصران، و شاگردان وعلماي که بعدا آمده اند، همه به فضل، کمال، تقوا خدا ترسي، وجايگاه ويژهء علمي امام بخاري در حديث، فقه، تفسير، و تاريخ ، نه تنها معترف بودند، بلکه او را در موارد ياد شده يکتاي روزگارش مي دانستند، که ما درينجا چند نمونه از سخنان اساتذه، معاصران، وشاگردانش را نقل ميکنيم: 1- ابو مصعب احمدبن ابوبکر زهري مي گويد: محمدبن اسماعيل از نظر ما نسبت به احمد بن حنبل از مهارت بيشتر در فقه وحديث برخوردار است. شخصي از حاضرين او را سرزنش نموده گفت: از حد تجاوز نمودي؟ ابو مصعب در جواب گفت: هرگاه امام مالک را مي ديدي وسپس به سيماي محمدبن اسماعيل، وسيماي مالک مي نگريستي ، البته هردو را در فقه و حديث همسان مي يافتي. 2- امام قتيبه بن سعيد بغلاني استاد امام بخاري، مي گويد: با فقهاء، زاهدان و عابدان نشستم، و از هنگامي که خود را به هوش يافتم، همانند محمدبن اسماعيل را نديدم. او در عصرش همانند عمر در عصر صحابه بود. او ميگويد: از شرق و غرب طالبان علم نزدم آمدند، اما کسي را به سان محمدبن اسماعيل نيافتم. 3- امام احمدبن حنبل گفته است: از خراسان زمين (عالمي) همانند محمدبن اسماعيل بخاري ظهور ننموده است. 4- محمدبن بشار، او را سردار فقهيان مي ناميد. 5- عبدالله بن محمد مسندي ميگويد: محمدبن اسماعيل، امام است، هرکه او را امام نداند، اورا متهم کن. 6- احمدبن اسحاق سرماري ميگويد: اگر کسي خواسته باشد، فقيه واقعي و راستين را ببيند، بايد بسوي محمدبن اسماعيل نگاه کند. 7- امام اسحاق بن راهويه که از استادان بلند پايه امام بخاري نيز هست، به شاگردانش مي گفت: اين جوان (بخاري) را ببينيد ، و ازو حديث بنويسيد، زيرا اگر او در عصر حسن بصري مي بود، بر اساس معرفتي که درحديث و فقه دارد، حسن بصري نيازمند او مي شد. 8- امام عبدالله بن عبدالرحمن دارمي گفته است: من در حرمين، حجاز، شام، وعراق علماي زيادي را ديده ام، ولي همانند محمدبن اسماعيل عالم جامع را نديده ام. 9- ابوسهل محمودبن النضر الفقيه مي گويد: من از سي تن از علماي مصر شنيدم که ميگفتند: ما در دنيا آرزويي جزاين نداريم که محمد بن اسماعيل را ببنيم.
عودت به بخارا: او در جريان برگشتش به بخارا با مشاکل زيادي روبرو گرديد، که ازانجمله حسدورزي يکعده مغرضين در نيشاپور، بهنگام اقامتش درانجا، و سپس هنگاميکه به بخارا رسيد، بازهم با مشکلاتي روبرو گرديد، و ازانجاکه او به غايت اهل عزت نفس بود، و هر گز در مقابل زر و زور سر فرود نياورد، از جمله خالد بن احمد ذهلي فرماندار شهر بخارا ونماينده تام الاختيار خليفهء عباسي توسط شخصي از امام بخاري دعوت کرد تا در قصر او به فرزندانش "الجامع صحيح، والتاريخ الکبير" را بخواند، بخاري دعوت او را نپذيرفت، وبراي آن کس گفت: به فرماندار شهر بگو: من علم را خوار وذليل نمي کنم، ونه آنرا به دروازه هاي سلاطين حمل مي کنم، اگر والي نيازي به علم داشته باشد، بايد به مسجدم ويا به خانه ام حاضر شود، ومقوله مشهوري گفت: " في بيته، العلمُ يؤتي" يعني براي فراگيري علم و حلم به کانون آن مراجعه مي شود. آن حکمران حقير تحمل عزت نفس آن محدث بزرگ را نداشت، و همين جواب او را به دل گرفت، وبعد به بهانهء واهي و ازجمله گزارش محمدبن يحيي ذهلي که بخاري گفته است: " تلفظ کردن آيه هاي قرآن مخلوق است" آن محدث کبير را از شهر بخاري اخراج نمود، وبخاري ناچار به قريه خرتنگ در دو فرسخي سمرقند نزد اقوام وخويشاوندان خود سکونت گزيد، ولي ديري نپاييد که تازيانهء انتقام بر سرو کلهء آن حکمران هواپرست فرود آمد، و يک ماه از اخراج بخاري نگذشته بود که آن حکمران مورد خشم و غضب خليفهء عباسي قرار گرفت، و به حکم خليفه به زندان افتيد، ودر همانجا جان داد. و بخاري بعد از اخراجش از بخارا و سکونت در خرتنگ طولي نکشيد که بيمار گرديد، و در شب شنبه مصادف عيد رمضان سال 256هـ ازين جهان رحلت نمود. محمدبن ابي حاتم وراق مي گويد: بخاري قدميe روان است، وهرگاه پيغمبرeرا (بعد از وفاتش) در خواب ديدم که دنبال پيغمبر مي گذاشت. حقا که بخاري زندگي خويشeبر مي داشت، بخاري قدمش در موضع قدم پيغمبر را وقف ونثار سنت گرامي نموده بود، و آنرا مشعل راه خود قرار داده تا دم مرگ در پرتو آن زيست. را در خواب ديدم کهeعبدالواحدبن آدم الطواويسي ميگويد: پيغمبر با جمعي از ياران شان ايستاده اند، به ايشان سلام گفتم، سلامم را جواب دادند، من پرسيدم: اي رسول خدا! چرا اينجا ايستاده هستيد؟ فرمودند: منتظر محمدبن اسماعيل eهستم. چند روز بعد برايم خبر رسيد که محمدبن اسماعيل در همان وقتي که من پيغمبر را درخواب ديده بودم، وفات نموده است. مذهب وعقيدهء امام بخاري: شکي نيست که امام بخاري به شهادت تمام اساتذه و معاصرانش، و همچنان به شهادت کسانيکه از جملهء شاگردانش و کساني پس از ايشان آمدند، در پهلوي آنکه او يک محدث چيره دست و بي نظير بود، يک مجتهد و فقيه بي مثال نيز بود، چنانچه کتابش "الجامع الصحيح" شاهد اين مدعا است، لذا مقلد دانستن چنين يک امام، محدث و مجتهد بزرگ، تنقيص به شأن وجايگاه علمي اوست. و به همين ترتيب عقيده اش، همان عقيده ناب و خالصي است که از صحابه و تابعين و اتباع ايشان نقل شده است. چنانچه محمدبن نعيم مي گويد: از محمدبن اسماعيل در مورد سخناني که در باره ايمان از وي حکايت شده بود، پرسيدم: در جواب چنين گفت: ايمان عبارت است از قول وعمل، زيادت ونقصان را مي ابوبکر، سپس عمر،eپذيرد، و قرآن کلام الله و غير مخلوق است، بهترين اصحاب محمد سپس عثمان و سپس علي – رضي الله عنهم – هستند، عقيده ام در زندگي و به هنگام مرگ همين است، واميدوارم که برهمين عقيده در باره زنده شوم. اساتيدي که بخاري از ايشان حديث روايت مي کرد، صحت اعتقادي شان را در نظر ميگرفت، و ازمحدثي که داراي عقيده فاسد مي بود حديث روايت نمي کرد، چنانچه او خود گفته است: از يک هزار و هشتاد استادي که حديث نويشتم، همه محدث، و همه به اين عقيده بودند که ايمان عبارت از قول و عمل است، و زيادت و نقصان را مي پذيرد. تأکيد امام بخاري به صحت عقيده وبه ويژه به قضيه ايمان بدان سبب بود که فرقهء مرجئه که يکي از فرقه هاي کلامي است، و دران عصر سخت فعاليت داشتند به اين عقيده بودند که ايمان تنها عبارت از قول است، يا به عبارت ديگر ايمان عبارت از تصديق به قلب واقرار به زبان است. ايشان عمل را در مفهوم ايمان داخل نمي دانستند، همچنان به کمي وزيادتي ايمان قائل نبودند، واين عقيده با آيات صريح قرآن و عقيده صحابه وتابعين و اتباع ايشان متصادم است، به اين اساس محدثين کرام در برابر اين فرقه وهمچنين ساير فرق موضع سرسختانه داشتند.
مؤلفات امابخاري و " الجامع الصحيح " بخاري کتابهاي بسيار مفيدي را تأليف نموده است، ازجمله تاريخ کبير، تاريخ اوسط، و تاريخ صغير، الادب المفرد، جزء قراءة خلف الإمام، جزء احاديث رفع اليدين و.. و مهم ترين تأليفش همان کتاب صحيح بخاري است که دراينجا به گونهء فشرده ازان بحث مي کنيم: صحيح بخاري، که اصل نامش: "الجامع الصحيح المسند من حديث وسننه و ايامه" است، و اختصارا ازان به "الجامع الصحيح" و يا صحيحeرسول الله بخاري نيز ياد مي شود، از مهمترين تآليفات بخاري و همچنين از معتبر ترين کتابهاي حديث در محافل اهل سنت به شمار مي آيد. سبب تأليف: اسبابي که باعث شد تا امام بخاري به چنين يک کارنامه بي سابقه دست يازد، شايد زياد باشد، ولي اساسي ترين آن دو امر است: نخست: امام بخاري ميگويد: روزي نزد اسحاق بن راهويه بوديم پس به ما (شاگردانش) گفت: اي کاش کتاب مختصر وصحيحي را در حديث رسول الله صلي الله عليه وسلم تأليف کنيد، بخاري ميگويد: سخن او به دلم نشست، وازهمان لحظه به تأليف "الجامع الصحيح " عزم نمودم. را در خواب ديدم که او مي گويد: پيغمبر گويا من پيش روي ايشان ايستاده ام، و در دست بادباني است که مگس ها از ايشان مي رانم. پس در بارهء اين رؤيا از برخي کسانيکه به تعبير آشنائي داشتند جويا شدم، پس اين امر سبب شد تا برايم گفتند: تو دروغ را از حديث رسول الله دور مي کني، به تأليف "الجامع الصحيح" بپردازم. ميان اين دو سبب منافاتي نيست، زيرا نخست استادش او را به اين کار تشويق نمود، و در همين جريان او اين رؤيا را ديد که همتش را مزيد تقويت بخشيد، وبه تأليف "الجامع الصحيح" عملا اقدام نمود. اما راجع به چگونگي ومقام تأليف اين کتاب، و براي آگاهي از نهايت اهتمام بخاري به تأليف اين کتاب، سر نخ بحث را به دست خودش مي دهيم که راجع به آن مي فرمايد: " تأليف اين کتاب را در مسجد الحرام و در کنار بيت الله آغاز نمودم، و احاديث صحيح اين کتاب را از ششصد هزار حديث انتخاب کرده ام، و جز حديث صحيح دران ننوشته ام، و قبل از نوشتن هر حديثي غسل کرده ام و دو رکعت نماز خوانده ام، وبعد از نماز و استخاره از خدا و حصول يقين به صحت حديث، آن را در کتاب نوشته ام، ودر مدت شانزده سال تأليف اين کتاب را به اتمام رسانيدم، و آن را دربين خودم و خداي خودم حجت قرار دادم. تعداد احاديث اين کتاب برحسب توضيحات ابن الصلاح همراه با مکررات§(7275)، وبشمارش ابن خلدون(7200) که سه هزار آن مکرر، وبشمارش حافظ ابوالفضل ابن حجر عسقلاني با مکررات(7397) که يکصدو بيست و دو حديث از شمارش ابن الصلاح بيشتر است، وبدون مکررات (2602) حديث واگر متون معلقه مرفوعه را که در جاي ديگر آن را وصل نکرده که جمعا (159) مورد هستند، به آن اضافه شود، مجموع احاديث بدون تکرار به (2761) حديث بالغ ميگردد، ومجموع تعليق هاي موجود در آن بالغ بر (1341) که اکثر آنها مکرر و متن آنها در جمع احاديث کتاب آمده است، وتنها (160) متن در ميان احاديث کتاب نيامده اند، ومجموع احاديث متابع وتنبيه بر اختلاف روايات بالغ بر(344) حديث است، بنا بر اين تمام آنچه در آن کتاب وجود دارد، با مکررات بالغ بر (9082) حديث مي باشد، جدا از احاديث موقوف بر اصحاب، واحاديث مقطوع بر تابعين و مابعد آنان. تعداد کتابهاي مندرج در اين کتاب، يکصدواندي، ومجموع ابواب اين کتاب بالغ بر(3450) ومجموع مشايخ حديث که در حال روايت از ايشان نام برده است (289) استاد، و اساتيدي که تنها امام بخاري از آنها روايت کرده نه امام مسلم، بالغ بر (134) استاد مي باشد، و (25) حديث ثلاثي يعني احاديثي که ميان بخاري وصحابي تنها سه راوي قرار دارد، در ان وجود دارد.
اهميت وجايگاه اين کتاب: طوريکه قبلا ياد آور شديم، صحيح بخاري نه تنها کتاب حديث بلکه کتاب فقه نيز هست، وبخاري در تراجم ابوابش استنباطات دقيق و جالب فقهي را ذکر نموده است، وبه همين سبب دانشمندان اسلامي گفته اند: " فقه البخاري في تراجم ابوابه" يعني فقه بخاري در تراجم ابواب کتابش نهفته است. در پهلوي صحيح بودن تمام احاديث اين کتاب، همين امتزاج حديثي وفقهي که به آن آراسته است، به اين کتاب منزلت و مقام خاص وبي مانندي را بخشيده است. وهمه را به فضل ومکانت خويش معترف ساخته است. چنانچه ابن خلدون، در بارهء اهميت اين کتاب در مقدمه گفته است: بخاري در تأليف اين کتاب، تنها بر احاديثي اعتماد نموده که محدثين بر صحت آنها اجماع نموده اند، وکسي مخالف صحت آنها نبوده است. ابوجعفر عقيلي ميگويد: هنگاميکه بخاري کتابش " الجامع الصحيح" را تأليف کرد، آنرا به امام احمدبن حنبل، يحيي بن معين، وعلي بن المديني (که همه از جمله مشايخش بودند) عرضه کرد، آنان کتاب بخاري را خيلي پسنديدند، وجز چهار حديث به صحت ساير احاديث آن گواهي دادند. عقيلي گويد: قول راجح درآن چهار حديث، نيز قول بخاري است، وآن چهار حديث نيز صحيح اند. همچنان ابن کثير در البدايه والنهايه گفته است: تمام علما بر صحت و قبول احاديث بخاري اتفاق نظر دارند. وامام ذهبي در تاريخ اسلام گفته است: صحيح بخاري اجلّ کتب اسلامي وبرترين آنها بعد از کلام الله است. امام نووي در مقدمهء شرحش بر مسلم از امام الحرمين ابوالمعالي الجويني نقل کرده که گفته است: اگر کسي طلاق واقع نمايد که آنچه بخاري ومسلم در کتابشان حديث صحيح شمرده اند، بدون ترديد حديث پيامبر است، طلاقش واقع نمي شود، وراست گفته است، چون علماي اسلام بر صحت احاديث آنها اجماع کرده اند.
مراجع: 1- تذکرة الحفاظ، تأليف: امام ذهبی 2- سير اعلام النبلاء، تأليیف: امام ذهبی 3- هدي الساری، تألیف: امام ابن حجر عسقلانی.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|