|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>یوسف بن تاشفین
شماره مقاله : 2815 تعداد مشاهده : 294 تاریخ افزودن مقاله : 28/5/1389
|
اميرالمسلمين يوسف بن تاشفين بنيانگذار دولت مرابطين در آفريقا
وقتی از قهرمانی و سلحشوری و شجاعت و کارهای بزرگ سخن به میان می آید، بیشتر مسلمانان از هر عصری فقط چند اسم مشهور را به یاد دارند. مثلا از دوره صحابه، خالدبن ولید و علی بن ابی طالب و حمزه بن عبدالمطلب را نام می برند و فراموش می کنند که اکثریت نسل صحابه رضی الله عنهم قهرمانان و شجاعانی بودند که دشمن حتی سوار بر شتر نمی توانست در مقابل آنها که پیاده بودند، مقاومت کند. اکثر مسلمانان از دوره های بعد از عصر صحابه، یوسف بن ایوب معروف به صلاح الدین ایوبی و سیف الدین قطز و ظاهر بیبرس را می شناسند و تازه همین چند نفر را هم اکثر مسلمانان نمی شناسند. این در حالی است که چه بسیار بوده اند سلحشوران مسلمانی که صفحات درخشانی از شجاعت و شهامت در کتب تاریخ ثبت کرده اند و چه نقش بزرگی که در حمایت از امت اسلامی ایفا کرده اند.
یکی از آن دلاوران، قهرمان این حکایت ما، یوسف بن تاشفین است که در یکی از حساسترین دوره های تاریخ مغرب، بلاد مغرب و اندلس را از نابودی نجات داد. این عجیب است که فقط یوسف مشرق، صلاح الدین ایوبی، که بیت المقدس را از اسارت صلیبی ها رهانید، مشهور شده و در این میان یوسف مغرب ؛ ابن تاشفین؛ به فراموشی سپرده شده و نسبت به نقش بزرگ وی در نجات حکومت اسلامی اندلس توجهی نشده است. در حالی که بعد از خدمت بزرگ ابن تاشفین 4 قرن دیگر اسلام و دولت اسلامی در اندلس دوام آورد.
سرزمینهای پاره پاره مغرب
از زمانی که لشکرهای صحابه و تابعین وارد آفریقا شدند و به سمت مغرب آفریقا پیش رفته و نقطه به نقطه آنرا فتح کردند، نور هدایت و ایمان قبایل گمراه بربر رادربرگرفت و گروه گروه به اسلام گرویدند و این قبایل یکی پس از دیگری از ضلالت بت پرستی به شرافت خدا پرستی هدایت یافتند. متعاقب آن بلاد مغرب عربی از لیبی تا اقیانوس اطلس بخشی از خلافت بنی امیه به حساب آمده و پس از آن تابعه خلافت عباسی قرار گرفت اما زمانی بر نیامد که نخستین حکومتهای نیمه مستقل و بعد هم مستقل در آن نواحی سربرآوردند و بخشهایی رااز پیکره خلافت جدا کردند. از جمله حکومت بنی اغلب و ادریسیان و خوارج و رستمیان و از همه بدتر فاطمیان خبیث. اگر بعد از کشته شدن خلیفه متوکل عباسی، نظام خلافت عباسی ضعیف نمی شد بیشتر این دولتها مجال ظهور نمی یافتند.
قبایل بربر نخستین و بزرگترین قربانی جدایی این پیکره بزرگ خلافت اسلامی بودند. زیرا بربرها که خود را به خلافت وابسته می دانستند اکنون می دیدند که بین چندین حکومت کوچک که هر روز بر سر تصاحب سرزمین بیشتر با یکدیگر در حال کشمکش اند دست به دست می شوند. از این سبب بربرها فرصت نمی یافتند که اصول اسلام را به خوبی فرا گرفته و با آنها انس گیرند. لذا بسیاری از بربرها علیرغم اینکه مسلمان شده بودند، همچنان به همان آداب و رسوم قدیم خود دلبسته بودند و جهل و خرافات بین آنها ریشه دوانیده بود. اینها از اسلام جز یک نام چیز دیگری نداشتند. همه آنها در خرافات و انحرافات و شرکیات غرق بودند.
بر آمدن جنبش مرابطین
سالهای طولانی بلاد مغرب صحنه نزاع و کشمکش بین دولت های کوچک بود و قبایل بربر از تعالیم اسلام دور مانده بودند و حتی از قبل هم بدتر شده بودند تا اینکه در سال 434 ق - 1042 م جنبش مرابطین بوسیله فقیه زاهد «عبدالله بن یاسین» پدیدار شد.
او می کوشید که دین صحیح را در میان بربران نشر دهد. ولی با استقبال چندانی از سوی آنها روبرو نشد. لذا وی رباطی در یک جزیره در رود نیجر برای عبادت بنا کرد. و به همراه چند شاگرد خود برای عبادت و تعلیم در آنجا ساکن شد. اما به زودی روز به روز بر عده هواداران و شاگردان وی در آنجا افزوده شد تا به آنجا که تعداد آنها به چند هزار نفر رسید. با این وصف، «عبدالله بن یاسین» تصمیم گرفت که جنگ با قبایل بربر مدعی اسلام ولی دور از تعالیم صحیح اسلام را آغاز کند. در این راستا وی از امیر یحیی بن عمر لمتونی، امیر قبیله لمتونه که یکی از شاخه های قبیله بزرگ صنهاجه و از هواداران وی بود، کمک خواست. بدین ترتیب فعالیت جهادی جنبش مرابطین که خالصانه برای نشر اسلام صحیح و مبارزه با شرکیات و یکپارچه کردن سرزمینهای مغرب تلاش می کرد آغاز شد.
در چنین محیط جهادی و جو ایمانی و در رباط رود نیجر و به دست شیخ زاهد و عبدالله بن یاسین قهرمان ما و تأثیر گذارترین شخصیت در حیات امت اسلامی در آن عصر، یوسف بن تاشفین لمتونی پا به عرصه وجود گذاشت. پس از وفات امیر یحیی بن عمر در سال 447 ه برادرش ابوبکر بن عمر جانشین او شد و اقدامات برادرش را برای متحد کردن بلاد مغرب و مبارزه با گمراهان ادامه داد. وی پسر عموی خود، شیر ژیان، یوسف بن تاشفین را که در آن هنگام 48 سال از عمرش می گذشت، در سال 448 ق به فرماندهی ارتش خود برگماشت.
یوسف بن تاشفین، بنیانگذار سلسله بزرگ و نیرومند مرابطین
«عبدالله بن یاسین» در جنگ با قبایل بت پرست «براغوطه» در سال 451 ق - 1059 م به شهادت رسید. از این زمان ریاست جنبش مرابطین هم به ابوبکر بن عمر رسید و او هم راه ابن یاسین را ادامه داد. وی بسیاری از شهرهای مغرب را فتح کرد و اسلام صحیح را در آن پیاده کرد. در این زمان جنبش دچار اختلافات داخلی شد. زیرا بین دو قبیله «لمتونه» و «مسوفه» که بدنه جنبش را تشکیل می دادند جنگ در گرفت و امیر ابوبکر ناچار شد که فرماندهی مرابطین را در اختیار پسر عموی خود «یوسف بن تاشفین» بگذارد و خود برای اصلاح امور به قلب صحرای آفریقا بازگردد. شیوخ مرابطین هم که از دیانت و شجاعت و فضل و حزم و عدل و تقوا و متانت رأی یوسف آگاه بودند با انتخاب امیر ابوبکر موافقت کردند. از همان روز نخست یوسف بن تاشفین کوشید که تحولی عمیق در جنبش مرابطین ایجادکندوآنرابه یک دولت واقعی تبدیل کند. او در نظر داشت که جهاد برای نشر دین و محاربه با مرتدین و وحدت بلاد گسترده مغرب حول کتاب و سنت، پایه های دولت جدید باشد.
یوسف بن تاشفین برای تأسیس حکومت، سیاست ماهرانه ای را در پیش گرفت. از این قرار که وی ارتش خود را که به چهل هزار نفر می رسید به چند گردان تقسیم کرد و هر گردانی را به یک سو گسیل کرد همزمان ساختن پایتخت مرابطین را هم آغاز کرد. شهر مشهور «مراکش» در سال 454 ه ق برای پایتختی آماده شد. کلمه مراکش یک لغت به زبان قبیله «مصامده» است که پر جمعیت ترین قبیله مغرب بوده و ستون ارتش مرابطین را تشکیل می دادند. ابن تاشفین طرح خود برای متحد کردن بلاد مغرب آفریقا را به سرعت و دقت ادامه می داد. وی برای دستیابی به این هدف، هرگز روی راحتی و آرامش به خود ندید و علیرغم گستردگی قلمروش، غذای خوبی نخورد و مسکن باشکوهی نداشت. در تمام طول زندگیش فقط لباس پشمین می پوشید و نان جوین و گوشت و شیر شتر می خورد. پیوسته مترصد و مراقب احوال مرزهای جهان اسلام و امت اسلامی بود، فقط به احکام شریعت حکم می کرد. یوسف بن تاشفین از سال 454 ق که هدف خود برای توحید بلاد مغرب زیر پرچم مرابطین را آغاز کرد تا سال 474ق یعنی بیست سال پیوسته در جهاد بود تا اینکه توانست همه سرزمینهای مغرب آفریقا از تونس در شرق تا اقیانوس اطلس در غرب و از دریای مدیترانه در شمال تا مرزهای مالی و چادو نیجر و سنگال را زیر پرچم مرابطین متحد کند. وی در این مدت سایر امرای محلی که مغرب را پاره پاره کرده و به دولتهای کوچک و ضعیف تبدیل کرده بودند، برانداخت.
وقتی که یوسف چنین مملکت پهناوری را ایجاد و بر آن حکومت می کرد، عده ای از بزرگان کشور و علما به وی پیشنهاد دادند که خود را خلیفه بخواند زیرا که اکنون قدرتمندترین مرد در سراسر جهان اسلام است. ولی آیا می دانید که این قهرمان امت اسلام چه جواب داد؟ او این پیشنهاد را نپذیرفت چرا که از جهاد خود هدفی جز رضای خدا نداشت. او که آدم زاهد و دیندار و متقی بود، دنیا را نمی خواست. از این رو در برابر آن پیشنهاد، وی تحفه و هدایایی برای خلیفه وقت عباسی المستظهر بالله فرستاد تا حکم تأیید حکومت خود را از خلیفه بگیرد. او می خواست بار دیگر شوکت و هیبت خلافت را احیا کند در مقابل خلیفه هم برای وی حکم و خلعت فرستاده و او را به امیر المسلمین و ناصرالدین ملقب کرد.
از توحید مغرب تا نجات اندلس اسلامی
در همان زمان که یوسف بن تاشفین سرگرم متحد کردن بلاد متفرق مغرب و بازگرداندن قبایل بربر به اسلام صحیح بود اندلس،دوره ای حساس و خطرناک از حیات خود را تجربه می کرد. تشتت و اختلاف بصورت خطرناکی در آن سرزمین رخ داده و خلافت یکپارچه اندلس به حکومتهای ملوک الطوایفی کوچک و ضعیفی تبدیل شده بود که این وضعیت دشمن قدرتمند صلیبی آنها را به طمع انداخته بود، سرزمینهای مسلمانان را بگیرد. در آن اوضاع نابسامان حکام ملوک الطوایف غرق در فساد و عیش و نوش و سرگرم جدال با یکدیگر در همان حال دشمن صلیبی برعکس، خود را برای حمله به سرزمینهای اسلامی آماده می کرد.
با گذشت ایام صلیبیان به شهرهای اسلامی یورش آورده و تعدادی را تسخیر کردند و حکام ملوک الطوایف در تحقیر آمیزترین حالت مجبور شدند به پادشاه بزرگ اسپانیا (آلفونسوی ششم) جزیه بدهند. ولی این آلفونسو برای تحقق طرح بزرگ صلیبی خود مبنی بر استرداد اندلس از مسلمانان که در تاریخ به اسم جنگهای استرداد شناخته شده تلاش می کرد. آلفونسو با تسلط بر شهر بزرگ «طلیطله» که سابقا پایتخت اندلس بوده در سال 476 ه ق گام بزرگی برای تحقق طرح بزرگ صلیبی خود برداشت. متعاقب آن همه چشمها بعد از خدای عزوجل به آن سوی دریای مدیترانه یعنی به مغرب و پادشاه قدرتمند آن دوخته شد.
امیر مستجاب الدعوه
در خواستهای عاجزانه حکام و مردم اندلس برای کمک به امیرالمسلمین یوسف بن تاشفین رسید بعلاوه اخبار و گزارشهای تأسف باری از وضعیت اندلس و تسلط صلیبیان بر مسلمانان به وی می رسید. در پی آن یوسف، فقها و مشایخ مغرب را برای مشورت در این خصوص جمع کرد. همه آنها نظر دادند که نصرت مسلمانان واجب است. متعاقب آن یوسف در سراسر بلاد مغرب برای جهاد اعلان عمومی کرد. که در پی آن دهها هزار نفر برای جهاد با صلیبیان اسپانیا در پایتخت گرد آمدند.
در اوایل سال 479 ق امیرالمسلمین با سپاه خود وارد دریای مدیترانه شد هنوز کشتی ها مسافتی از ساحل دور نشده بودند که دریا طوفانی شد. لذا امیر و رهبر مرابطین در میانه کشتی ایستاده و دستها را به سوی آسمان بلند کرد و عاجزانه به پیشگاه پروردگارش چنین دعا کرد: «خداوندا تو می دانی اگر عبور ما از دریا برای مسلمانان خیری دارد، پس عبور ما از این دریا را آسان بفرما! و اگر خیری ندارد پس عبور ما را چنان سخت بگردان که نتوانیم از آن عبور کنیم» هنوز دعای امیر تمام نشده بود که دریا آرام شد و ناوگان مرابطین به سهولت از آن گذشت. بله چنانکه می بینیم این مجاهد قهرمان پیر بر پروردگارش توکل دارد و در سختی ها از او کمک می خواهد و بین او و پروردگارش هیچ واسطه ای ندارد جز اینکه بگوید: «یارب» پس در این صورت خداوند هم می گوید: »ای بنده ام! خواسته ات را اجابت کردم.»
قهرمان جنگ زلاقه
یوسف بن تاشفین با لشکر بزرگ خود برای جهاد با دشمنان اسلام و نصرت مسلمانان از دریا عبور کرد و خبر به آلفونسو پادشاه صلیبیان رسید. او هم به نوبه خود در سراسر اروپا و اسپانیا برای جنگ اعلان عمومی کرد. که در پی آن هزاران داوطلب از اسپانیا و فرانسه و ایتالیا و مقر پاپ مسیحیت به سوی او سرازیر شدند. وقتی که آلفونسو چنین دید به پیروزی خود مطمئن شده و نامه ای طولانی برای یوسف بن تاشفین نوشت و به وی گوشزد کرد که با سپاه گران خود به زودی او را شکست خواهد داد. اما این قهرمان شجاع ما در پایین نامه آلفونسو فقط سه کلمه نوشت: «به زودی خواهی دید.» وقتی آلفونسو این جمله را دید گویا برق او را گرفت و دریافت که با یک فرمانروای مصمم و با اراده روبرو می باشد.
در روز 12 رجب سال 497ق که روز جمعه بود، سرزمین اندلس شاهد یکی از بزرگترین و هولناک ترین جنگها بین مسلمانان و مسیحیان بود. مسلمانان اندلس و مغرب تحت فرماندهی قهرمان مجاهد «یوسف بن تاشفین» که به مرز 80 سالگی رسیده بود ولی مانند یک جوان پرشور می جنگید و با شمشیر آخته در میان صفوف سربازان خود می تاخت و آنها را به جنگ تشویق می کرد و از سوی دیگر مسیحیان اسپانیا و ایتالیا و فرانسه تحت فرماندهی «آلفونسوی ششم» پادشاه اسپانیا قرار داشتند. نبرد به اوج شدت خود رسیده بود و هر دو سپاه به شدت مقاومت می کردند. یوسف بن تاشفین تاکتیک ماهرانه ای اندیشیده بود وی قسمتی از سپاه خود را در پشت جبهه مستقر کرده بود و در نظر داشت سپاه صلیبی را به تدریج به سمت مؤخره سپاه خود بکشد و به یک بار سپاه آماده در پشت جبهه به قلب سپاه صلیبیان بتازد و چنین هم شد. وقتی که بدین ترتیب مقاومت صلیبیان در هم شکست، گردانی که از نگهبانان سیاه پوست تشکیل شده و جنگجویانی بسیار ماهر و جسور بودند به سپاه صلیبی یورش آورد و به طور قطعی آنها را در هم شکست. سرانجام جنگ با پیروزی درخشان مسلمانان به پایان رسید. این از فضل خداوند بر آن قهرمان پیر یوسف بن تاشفین بود.
یک مصیبت برای قهرمان پیر
بعد از این پیروزی بزرگ در زلاقه، مقرر بود که جنگ را تا استرداد شهر «طلیطله» ادامه دهند ولی در همان روز پیروزی در زلاقه خبر تأسف باری به ابن تاشفین رسید که پیروزی را در کام او تلخ کرد و آن خبر در گذشت پسر بزرگ و ولی عهد وی ،ابوبکر بود که در هنگام ترک مغرب او را به جانشینی خود گماشته بود. متعاقب آن یوسف بن تاشفین ناچار شده سریعا به مغرب بازگردد مبادا که بعد از درگذشت امیر آن اوضاع نابسامان شود. یوسف، سه هزار نفر از جنگجویان خود را تحت امر «معتمد بن عباد» حکمران اشبیلیه گذاشت و خود به سرعت روانه مغرب شد.
فریادهای اندلس
از بازگشت امیر یوسف بن تاشفین به مغرب هنوز چند ماهی نگذشته بود که مجددا فریاد کمک خواهی از مردم شهرهای بلنسیه و مرسیه و لورقه که در معرض تهدید صلیبیان بودند به وی رسید. مسلمانان اندلس می دانستند که بعد از خدای عزوجل هیچ یاوری جز امیر مجاهد یوسف بن تاشفین ندارند و می دانستند که وی حتما به فریاد آنها خواهد رسید. امیرالمسلمین مجددا در ربیع اول سال 481 ق با سپاه خود به اندلس بازگشت و از حکام اندلس هم خواست که به وی ملحق شوند. در این سفر وی در نظر داشت که سراسر منطقه شرق اندلس را از تهدیدات صلیبیان پاکسازی کند. ولی مع الأسف امرای اندلس که اختلاف زیادی با هم داشتند، نزد امیر از یکدیگر شکایت کردند و حتی کار به جایی رسید که بعضی از آنها مخفیانه با آلفونسو مکاتبه کردند تا این حمله مبارک به شکست انجامد. این حوادث به شدت امیر را خشمگین کرد که می دید چگونه این امرا غیرت دینی آنها ضعیف شده و خون مسلمانان برای آنها حرمت ندارد. لذا تصمیم گرفت به کشورش بازگردد. اما موضوعی دیگر خاطرش را آشفته کرده بود.
بزرگترین دستاورد این قهرمان
امیر در سال 482 ق. به کشورش بازگشت اما پی در پی خبر اوضاع ناگوار اندلس و حکام سوء آن به وی می رسید. سرانجام این سلحشور پیر 80 ساله با نگاهی واقع بینانه به آینده تصمیم گرفت که کار حکومت ملوک الطوایف اندلس را یکسره نموده و سراسر اندلس را متحد و تحت حکومت مرابطین درآورد. بدون تردید این اقدام یوسف، بزرگترین دستاورد حیات وی می باشد. چه عواملی باعث شد که یوسف بن تاشفین این تصمیم حساس و بزرگ را اتخاذ کند؟
اولین و مهمترین علت حفظ دولت اسلام در اندلس و نجات آن از نابودی حتمی بود.از همان آغاز که یوسف پا به خاک اندلس گذاشت،از اختلاف امرای آنجا افسرده و متأثر گشت و دید که چگونه سرگرم خوشگذرانی و فساد شده و از دین دور شده اند. بعلاوه می دید که چگونه این امرا هزینه های اسراف کاری های گزاف خود را به زور به عناوین مختلف از مردم می گیرند. امیرالمسلمین مشاهده می کرد که آن زندگانی پوچ و پرعیش و نوش امرا چگونه بر زندگی سایر مردم هم تأثیر گذاشته و کم کم مردم هم به آن زندگانی خو می گیرند. یوسف دریافت که ادامه این وضع سستی و رخوت را در ارکان حیات مسلمانان اندلس خواهد آورد و آنها را از جهاد دور کرده که در نتیجه نخواهند توانست از سرزمینهای خود در برابر صلیبیان دفاع کنند. و چنان خواهد شد که دوباره همه این سرزمین به دست صلیبیان افتد و همه بار دیگر نصرانی شوند.
علت دوم: یک دلیل استراتژیک بود که نشان از عمق فهم نظامی امیر مرابطین دارد زیرا اگر اندلس سقوط می کرد و به چنگ صلیبیان می افتاد، پس از آن، آنها به سرزمین مغرب چشم طمع می دوختند. بر این اساس اندلس برای مغرب یک دژ و سنگر دفاعی محسوب می شد و بسیار اهمیت داشت. امروز متأسفانه این دور اندیشی در حکام مسلمان وجود ندارد آنها با خشنودی یا با ناخشنودی کشورهای عراق و افغانستان را بعنوان طعمه ای لذیذ برای صلیبیان رها کردند و گذشت ایام، عواقب ناگوار این اقدام را آشکار خواهد ساخت .ازهم اکنون آشکار شده که آمریکا چه خوابهایی برای اشغال سوریه و سایر کشورهای اسلامی دیده است. ای کاش تاریخ می خواندیم و از تجربه های گذشتگانمان درس می گرفتیم. در اوایل سال 483 ق. این قهرمان پیر بزرگترین اقدام خود را آغاز کرد: متحد کردن اندلس و برانداختن حکمرانان ترسو و ذلیل ملوک الطوایف
آیا مسلمانان می دانند که امرای ملوک الطوایف چه می کردند؟
اعمال ننگین آنها می طلبید که یوسف بن تاشفین آنها را براندازد و چقدر این کار ضرورت داشت. امرای اندلس با آلفونسوی ششم، فرمانروای اسپانیا بر ضد مرابطین هم پیمان شده و همکاری می کردند. آنها اموال فراوان و قلعه ها و روستاهای زیادی را به آن صلیبی تسلیم کردند. در این صورت آیا جایز بود که آن امرای ناخلف باقی بمانند؟
یوسف بن تاشفین از علمای بزرگ زمان خود نظیر امام محمد غزالی طوسی و طرطوشی و دیگران در این خصوص استفتاء کرد. همه آنها متفقا فتوا دادند که واجب است ملوک الطوایف سرنگون شوند. حتی علما و فقهای اندلس در این باره نامه ها به یوسف بن تاشفین نوشتند. متعاقب آن امیرالمسلمین از سال 483 ق تا سال 495 ق. در حدود 12 سال سرگرم برانداختن ملوک الطوایف و متحد کردن اندلس شد و سرانجام توانست این غده سرطانی خطرناک را از پیکره جهان اسلام جدا کند. در پی آن اندلس اسلامی بار دیگر دورانی از اقتدار و شکوفایی را آغاز و برای مدتها صلیبیان را از خود ناامید کرد.
این مجاهد بزرگ هنوز از آثار کهولت که اکنون به مرز 100 سالگی رسیده بود، متأثر نشده بود. لذا در سال 491 ق. تصمیم گرفت که شهر زیبای «طلیطله» را از آلفونسو باز پس گیرد. علیرغم اینکه در جنگ بروی پیروز شد. اما متأسفانه نتوانست شهر را فتح کند. پس از آن بود که پسرش امیر علی را برای استقرار و ثبات اندلس امیر اندلس کرده و خود به مغرب بازگشت.
وفات قهرمان بزرگ:
دریکم محرم سال 500 ق در سن یکصد سالگی (یک قرن کامل) این قهرمان شجاع درگذشت همان کسی که توانسته بود امت اسلامی را در مغرب و اندلس متحد کند و اسلام صحیح را در اقصی نقاط مغرب پیاده نماید و شر جباران و ستمگران را از سر بندگان خدا کوتاه و تهدیدات صلیبیان را از مسلمانان اندلس دفع نماید و برای مدتی طولانی جنگهای استرداد اسپانیا را متوقف کند و شوکت و شکوه مسلمانان مغرب را به اعلی درجه برساند. درست در زمانی که در مشرق جهان اسلام، امت اسلامی با ضعف و تفرقه روبرو بود و بیت المقدس به دست صلیبیان افتاده بود. اگر تقدیر چنان می بود که یوسف بن تاشفین در مشرق باشد، قطعا سرنوشت جنگهای صلیبی عوض می شد و مسیر تاریخ تغییر می کرد.
رحمتهای واسعه خداوند بر آن قهرمان باد که خداوند به واسطه او امت اسلامی را در بخش بزرگی از جهان اسلام، نجات داد.
منابع و مآخذ:
نفح الطیب/ الاستقصاء لاخبار دول المغرب الاقصی/ تاریخ ابن خلدون/ روض القرطاس/ الحلل الموشیه/ المعجب فی تلخیص اخبار المغرب/ دوله الاسلام فی الاندلس/ البیان المغرب/ الکامل فی التاریخ/ الروض المعطار/ اعمال الیوم/ سیراعلام النبلاء/ وفیات الاعیان/ شذرات الذهب/ ایام الاسلام
مترجم: ابو یحیی
سایت عصر اسلام
www.IslamAge.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|