|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>محمد خاتم النبیین صلی الله علیه و سلم
شماره مقاله : 2943 تعداد مشاهده : 331 تاریخ افزودن مقاله : 3/6/1389
|
محمد خاتم النبیین صلی الله علیه و سلم[1]
محمد فرستادهی خدا صلی الله علیه و سلم و خاتم همهی پیغمبران است، خداوند نبوت و رسالت را به واسطهی او خاتمه بخشید چنانکه کتابهای آسمانی را بوسیلهی قرآن کریم و عظیم خاتمه داد، پس محمد ختام مسک است، چون از حیث وجود در مرحلهی آخر سلسلهی انبیاء قرار دارد و از حیث مرتبه و منزلت در اول آن، او سید اولاد آدم و مایهی فخر آنها در دنیا و آخرت است. { مَا کانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکمْ وَلَکنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکانَ اللَّهُ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمًا (٤٠)}[2] (احزاب: 40). «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست بلکه او فرستادهی خدا و خاتم پیغمبران است و خداوند به هر چیزی عالم و دانا است». رسول خدا صلی الله علیه و سلم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ فَجَعَلَنِى فِى خَیرِ خَلْقِهِ وَجَعَلَهُمْ فِرْقَتَینِ فَجَعَلَنِى فِى خَیرِ فِرْقَةٍ وَخَلَقَ الْقَبَائِلَ فَجَعَلَنِى فِى خَیرِ قَبِیلَةٍ وَجَعَلَهُمْ بُیوتاً فَجَعَلَنِى فِى خَیرِهِمْ بَیتاً فَأَنَا خَیرُکمْ بَیتاً وَخَیرُکمْ نَفْساً» (رواه احمد). معنی: «خداوند، خلق را آفرید، آنگاه مرا در بهترین خلقش قرار داد و آنها را به دو گروه نمود، من را در بهترین گروه قرار داد و قبایل را آفرید، پس مرا در بهترین قبیله قرار داد و آنها را بعنوان خانوادههایی قرار داد، آنگاه مرا در میان بهترین خانواده قرار داد. لذا، من هم از لحاظ خانواده و هم از لحاظ وجود، از همهی شما بهتر و برتر هستم!». در حدیث دیگری میفرماید: «أَنَا سَیدُ وَلَدِ آدَمَ یوْمَ الْقِیامَةِ وَلاَ فَخْرَ وَبِیدِى لِوَاءُ الْحَمْدِ وَلاَ فَخْرَ وَمَا مِنْ نَبِىٍّ یوْمَئِذٍ آدَمُ فَمَنْ سِوَاهُ إِلاَّ تَحْتَ لِوَائِى وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلاَ فَخْرَ» (رواه الترمذی). من در روز قیامت سید اولاد آدم هستم و در این هیچ فخری نیست، پرچم حمد و ثناء در دست من خواهد بود و جای فخر نیست و هیچ پیغمبری (آدم و غیر او) وجود ندارد مگر اینکه زیر پرچم من خواهد بود و من اولین کسی هستم که زمین بر او شکافته میشود و جای افتخار نیست. نسب شریف و بزرگوار رسول خدا: او محمد پسرعبدالله پسرعبدالمطلب پسرهاشم پسرعبدمناف پسرقُصّی پسر کلاب پسر مُرّه پسر کعب پسر لؤی پسر غالب پسر فهد پسر مالک پسر نضر پسر کنانه پسرخزیمه پسر مدرکه پسرالیاس پسر مضر پسر نزار پسر معد پسر عدنان است. و این نسب شریف درنهایت به اسماعیل پسرابراهیم علیه السلام میرسد. تمامی اجداد رسول خدا از بزرگان و اصحاب فخر و شرافت بودهاند نسبهی او بهترین و برترین نسبها است. چون خدا هیچ پیغمبری را جز از میان برترین و شریفترین نسبها بر نیانگیخته است. در حدیث بخاری آمده است، چون هرقل پادشاه روم در مورد نسبهی رسول خداص از ابوسفیان سؤال کرد و گفت: نسب او در میان شما چگونه است؟ گفت: او در میان ما دارای نسبهی اصیل و فاضل است. هرقل گفت: «چنین است که انبیاء از میان شریفترین افراد و نسبههای قومشان مبعوث میشوند». یعنی از میان شریفترین افراد و قبایل قوم. در حقیقت ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و سلم بر طهر و پاکی بوده است و نسب او به هیچ وجه به ناپاکی و خباثت جاهلی آلوده نگردیده است و ثمرهی یک نکاح صحیح است که به نکاح اسلامی شبهات دارد. دلیل این ادعا فرمودهی رسول خدا است که میفرماید: «إنی خرجت من نکاح ولم أخرج من سفاح» و در روایت عایشه ل آمده است: «وُلدتُ مِنْ نِکاحٍ غَیرِ سِفَاحٍ » من محصول و مولود نکاح هستم نه نتیجه و ثمرهی زنا. رسول خدا صلی الله علیه و سلم از اولاد اسماعیل است نه از اولاد اسحاق، و پیغمبران بنی اسرائیل همگی از نسل یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم تراوش یافتهاند در حالی که رسول صلی الله علیه و سلم از ذریهی اسماعیل بوده است. در حدیث مسلم آمده است: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى مِنْ وَلَدِ إِبْرَاهِیمَ إِسْمَاعِیلَ وَاصْطَفَى مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ بَنِى کنَانَةَ وَاصْطَفَى مِنْ بَنِى کنَانَةَ قُرَیشًا وَاصْطَفَى مِنْ قُرَیشٍ بَنِى هَاشِمٍ وَاصْطَفَانِى مِنْ بَنِى هَاشِمٍ». «همانا خداوند از اولاد ابراهیم اسماعیل را برگزید و از فرزندان و نوادگان اسماعیل بنی کنانه را برگزید و از بنی کنانه قریش را برگزید و از میان قریش بنی هاشم را برگزید و مرا از میان بنی هاشم برگزید». در برخی از روایتها آمده است: پس من برگزیدهی از میان برگزیدگان هستم. تولد رسول خدا: حضرت محمد صلی الله علیه و سلم در روز دوشنبه دوازده ربیعالأول سال عام الفیل حوالی سال 570 میلادی تولد یافته است، منظورم از میلاد مسیح است. ابن کثیر گوید: «در اینکه رسول خدا صلی الله علیه و سلم روز دوشنبه به دنیا آمده است اختلافی وجود ندارد»[3]. ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده: «رسول خدا روز دوشنبه تولد یافته و در روز دوشنبه به نبوت رسیده و در روز دوشنبه از مکه به مدینه هجرت کرده و در روز دوشنبه از دنیا رفته است». (روایت از احمد). و اینکه در سال مشهور به «عام الفیل» به دنیا آمده قطعی است. اما در روز و ماه اختلاف کردهاند، جمهور علماء بر این قول هستند که در روز دوازده ربیعالأول به دنیا آمده است. ابن اسحاق در کتاب سیرهی خویش بر این قول نص و تأکید دارد. از ابن عباس رضی الله عنه روایت شده که: «رسول خدا صلی الله علیه و سلم در عام الفیل روز دوشنبه دوازده ماه ربیع الأول تولد یافته و در همان روز (دوشنبه) مبعوث شده و به معراج رفته و هجرت کرده و از دنیا رفته است» صاحب البدایة والنهایة گوید: قول مشهور نزد جمهور این قول است[4]. محمد صلی الله علیه و سلم پسر عبدالله9 پسر... تا آخر است که قبلاً ذکرش رفت. مادرش آمنهی دختر وهب پسر عبدمناف پسر زهره میباشد نسب آمنه و عبدالله در جد ششم رسول الله کلاب به هم میرسند. پسر ذبیحین کیست؟ تاریخ نویسان و سیره نگاران میگویند: رسول خدا صلی الله علیه و سلم موسوم به پسر ذبیحین است. چرا که ما قبلاً یادآور شدیم که رسول خدا از نوادگان اسماعیل پسر ابراهیم إ است. اسماعیل کسی است که ابراهیم به امر وحی در حالت خواب مأمور به ذبح او گردید، چنانکه داستان آن را در قصهی ابراهیم قبلاً ذکر کردیم. پس اسماعیل ذبیح اول است و اما ذبیح دوم عبدالله پدر رسول خدا است که عبدالمطلب پدرش قصد ذبح او را نمود و اینکه داستان آن. داستان ذبح عبدالله: ابن اسحاق گوید: چنانکه گمان میبرند عبدالمطلب به دنبال ناراحتیهایی که از ناحیهی قریش بر سر مسئله حفر زمزم متوجهش شد نذر کرد، اگر خداوند ده فرزند به او ارزانی بدارد، دهمین آنها را در راه خدا قربانی کند. تعداد فرزند ذکور او به ده نفر رسید و آنها عبارت بودند از حارث، زبیر، حجل، ضرار، مقوم، ابولهب، عباس، حمزه، ابوطالب و عبدالله. روزی آنها را جمع کرد و خبر نذر خود را به آنها ابلاغ نمود و آنها را به وفا کردن به آن نذر (به خاطر خدا) دعوت نمود. همگی اطاعت ورزیدند گفتند: چه کنیم؟ گفت: هر کدام از شما نام خود را بر تیری بنویسید و آنها را نزد من بیاورید. آنها هم این کار را کردند. عبدالمطلب تیرها را برداشت و آنها با خود نزد هُبل به داخل کعبه برد و به واسطهی آنها شروع به قرعه کشی نمود. قرعه به نام فرزند کوچک و خردسالش عبدالله بیرون آمد و اتفاقاً او را از تمامی پسرانش بیشتر دوست میداشت. عبدالمطلب دست عبدالله را گرفت و چاقوی بگرفت و به راه افتاد تا او را ذبح کند. چون قریش خبر بشنیدند از مجلس خویش بیرون آمده و به سوی او بشتافتند و گفتند: ای عبدالمطلب میخواهی چکار کنی؟ گفت: او را ذبح میکنم. گفتند: قسم به خدا تا زمانی که در رابطه با او عذر نیاوری اجازهی این کار را به تو نخواهیم داد و اگر تو این عمل را انجام دهی دیگران نیز این رویه را در پیش خواهند گرفت و بقاء مردم بر این حالت شایسته نیست. بعد او را به نزد کاهنی که نامش سجاح بود راهنمایی کردند تا چارهای برایش بیندیشد. کاهن گفت: ده شتر بیاور و میان آنها و عبدالله قرعه بینداز، اگر باز قرعه به نام عبدالله آمد. ده ده بر تعداد آنها بیفزا تا قرعه به نام شتران بیرون میآید. عبدالمطلب این عمل را انجام داد تا سرانجام در حالی که شتران به صد رسیده بود قرعه به نام آنها بیرون آمد و صد شتر را بعنوان فدیه مقابل دیهی عبدالله قربانی کردند و آنگاه قریش گفتند: پروردگارت راضی شد. از آن زمان است که رسول خدا را «ابن ذبیحین» میگویند. نامهای رسول خدا صلی الله علیه و سلم: سید و بزرگوار ما حضرت محمد صلی الله علیه و سلم مکنی به ابوالقاسم و ابو ابراهیم دارای چندین نام است. محمد، احمد، ماحی (خداوند کفر را بوسیلهی او محو و نابود میکند)، عاقب (کسی که بعد از او پیغمبری نمیآید)، حاشر (کسی که مردم در پای او جمع میشوند)، مقفی، نبی الرحمة، نبی التوبة، نبی الملحمة، فاتح، طه، یس، خاتم النبیین[5] و... . تورات و انجیل مژدهی ظهور او را دادهاند و صفات او در هر دو کتاب آمده است. { الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأمِّی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ (١٥٧)}(اعراف: 157). «آنهایی که از رسول اُمّی پیروی مینمایند؛ پیغمبری که صفات او را نزد خود در تورات و انجیل به صورت مکتوب مییابند». نام رسول خدا صلی الله علیه و سلم در تورات و انجیل احمد است و در واقع، حضرت مسیح مژدهی آمدن او را داده است چنانکه خداوند متعال میفرماید: { وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَی مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ (٦)}[6] (الصف: 6). ترجمه: «آنگاه که حضرت عیسی پسر مریم فرمود: ای بنی اسرائیل همانا من فرستادهی خدا به سوی شما هستم، تصدیق کنندهی خبری هستم که از تورات میان دو دستهی من قرار دارد و به آمدن رسولی مژده میدهم که بعد از من میآید و نامش احمد است». اما مسیحیان، از روی بغض و حسادت همهی این نشانهها را نادیده گرفته و مخفی کرده و تمامی اوصاف او را که در انجیل آمده است، انکار کردهاند و گمان بردهاند کسی که مسیح وعدهی آمدن او را داده است؛ کسی غیر محمد است و آنها انتظار ظهور او را میکشند و آنچه در انجیل برنابا پیرامون اوصاف حضرت محمد آمده است را انکار میکنند و تکذیب مینمایند تا آنجا که انجیل برنابا را از اصل انکار مینمایند، چرا؟ تا نبوت رسول خدا صلی الله علیه و سلم اقرار نکنند. قاضی عیاض در کتابش الشفا میگوید: «نام احمد که در کتاب (انجیل) آمده است و پیغمبران بدان مژده دادهاند، خداوند به حکمت خویش مانع از آن شده که کسی (غیر از رسول خدا) به این اسم نام برده شود و بر هیچ احدی به این اسم بانگ برنیامده، تا افراد ضعیف القلب گرفتار شک و گمان نشوند. همچنین اسم محمد در میان اعراب و غیر اعراب قبل از رسول خدا بر کسی نهاده نشده است و شایع نبوده که قبل از او پیغمبری به نام احمد وجود داشته باشد و اعراب فرزندان خود را به این نام نامگذاری میکردند تا بلکه این شأن و مقام نصیب یکی از آنها شود»[7]. رسول خدا محمد صلی الله علیه و سلم همان اثر و نتیجهی دعای ابراهیم علیه السلام است که در مقام مناجات و دعا میفرمود { رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِک (١٢٩)}(بقره: 129). «پروردگارا پیغمبری را در میان ایشان (اهل مکه) برانگیز که آیات تو را بر آنها تلاوت کند». لذا رسول خدا میفرمود: «من ثمرهی دعای ابراهیم، و مژدهی عیسی هستم، مادرم هنگام تولد من دید که نوری از او خارج شد که قصرهای شام از اثر آن روشن گردیدند». (رواه احمد). حضرت محمد صلی الله علیه و سلم به توصیف تورات: امام احمد از عطاء پسر یسار روایت میکند که گفت: عبدالله پسر عمرو پسر عاص را دیدم، گفتم: صفات رسول خدا (در تورات) را برایم شرح کن. در جواب گفت: بلی. رسول خدا در تورات نیز به صفات قرآن توصیف شده است { یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاک شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (٤٥)}[8] (احزاب: 45) وحرزاً للأمیین، أنت عبدی ورسولی، سمیتک المتوکل لیس بفظٍ ولا غلیظ ولا صخّابٍ فی الأسواق ولا یدفع بالسیئة السیئة ولکن یعفو ویغفر، ولن یقبضه الله حتى یقیموا الملة العوجاء، بأن یقولوا: لا إله إلا الله یفتح الله بها أعیناً عمیاً، وآذاناً صماً، وقلوباً غلفاً». «ای پیامبر، ما تو را به عنوان شاهد مژدهدهنده، بیمدهنده و پناهگاهی برای افراد امی فرستادهایم، تو بنده و فرستاده من هستی، من تو را توکل کننده نامیدهام. او درشت خوی، خشن و در بازارها پر هیاهو و پر سر و صدا نیست. پاسخ بدی را با بدی نمیدهد اما میآمرزد و عفو میکند، و روح او را خداوند نمیگیرد تا آن زمان که ملت گمراه را هدایت کند و آنان لا إله إلا الله بگوید: «خدا را به یکتایی یاد کنند]. و به وسیله او، خدا چشمان کور، گوشهای ناشنوا و قلبهای مرده را باز نماید». ابن اسحاق از حسان بن ثابت روایت میکند که گفت: «من پسر بچهی هفت یا هشت ساله بودم، آنچه را که میدیدم و میشنیدم فهم میکردم، در یک روز صبح، ناگهان با یک یهودی در مدینه روبرو شدم که بانگ برمیآورد و میگفت: ای طایفهی یهود! آنگاه مردم به سوی او جمع شدند. میشنیدم که میگفتند: وای بر تو، تو را چه شده؟ گفت: ستارهی احمد (که علامت تولد او است) همین امشب طلوع کرده است[9]. کسانی که به رسول خدا صلی الله علیه و سلم شیر داده اند: مادرش (آمنه دختر وهب)، ثویبهی اسلمیه، ام ایمن و خولهی دختر منذر همگی به رسول خدا صلی الله علیه و سلم شیر دادهاند. اما حلیمهی سعدیه ل بیش از همه به رسول خدا شیر داده است. حلیمه سعدیه همراه با ده زن دیگر، از زنان بنی سعد به مکه آمد تا بچههای شیرخوار را تحویل بگیرند و شیر بدهند، این حادثه در سال موسوم به شهباء که مردم در گرسنگی و قحطی شدید بودند روی داد. رسول خدا را بر هر کدام از آنها عرضه کردند لیکن همگی آنها از پذیرش او خودداری ورزیدند، زیرا او یتیم و بیسرپرست بود. هرگاه بر یکی از آنها عرضه میشد میگفت: ما با او چکار کنیم در حالیکه مادرش نمیتواند کاری برای ما بکند و چیزی از دستش برنمیآید بلکه، ما فقط از پدران نوزاد، انتظار خیر و منفعت داریم، حال با مادر این بچه یتیم چکار کنیم؟! سرانجام حلیمه نزد عبدالمطلب آمد و شیرخواری از او طلبید، گفت: بچه یتیمی نزد من وجود دارد او را بر زنان بنی سعد عرضه کردهام اما از پذیرش او خودداری ورزیدهاند، آیا تو حاضری او را شیر دهی شاید باعث سعادت و خوشبختی تو بشود؟ حلیمه با شوهرش (حارث بن عبدالعزی) در این زمینه به مشورت پرداخت، آنگاه حارث گفت: اگر او را بپذیری، اشکالی ندارد، شاید خداوند خیر و برکت را برای ما، در وجود او قرار دهد. حلیمه گوید: به محض تحویل گرفتن او و بازگشت به سوی اثاثیه و وسایل پستانم مملو از شیر گشتند او و برادرش به میل خود از آن نوشیدند و سیر شدند، شوهرم به سوی ماده شتر پیرمان رفت دید که پستانهایش مملو از شیر گشتهاند آن را برایمان دوشید. او و ما از آن نوشیدیم تا سیر شدیم و آن شب را به خیر و خوشی سپری کردیم. شوهرم گفت: ای حلیمه قسم به خداوند میبینم که تو سهم مبارکی دریافت کردهای دیدی که امشب خیر و برکت یاور و نصیب ما شد!! بعد از مکه خارج شدیم و راهی دیار خود گشتیم من سوار بر الاغ خود راه میرفتم هیچ یک از همسفران توان راه رفتن با من را نداشتند، و چون از مقابل زنان همسفرم رد میشدم، میگفتند: ای حلیمه آیا این همان الاغی است که تو سوار بر پشت آن همراه با ما از منطقه خارج شده؟ میگفتم: بلی سوگند به خدا همان است. می گفتند: سوگند به خدا آن (الاغ) را شأنی است بس عظیم... حلیمه گوید: تا به منطقه سعد رسیدیم، سرزمینی خشک و بیحاصلتر از آن در روی زمین سراغ ندارم با این وصف گوسفندان ما که به صحراء میرفتند سیر و با پستان مملو از شیر برمیگشتند ولی گوسفندان بقیهی مردم گرسنه برمیگشتند و قطره شیری از پستان آنها بیرون نمیجهید، تا زمانی که رسول خدا به دو سالگی رسید مرتب خیر و برکت خدا بر ما میبارید. رشد و قوت گرفتن رسول خدا مثل سایر بچهها نبود. سوگند به خدا، زمانی که به سن دو سالگی رسید، پسر بچهی قوی و تنومندی به نظر میرسد. حادثهی شکافتن سینه: در یکی از روزها که رسول خدا همراه با برادران شیریش مشغول چرانیدن گوسفندان حلیمهی سعدیه بود، ناگهان دو مرد سفیدپوش بر او پیدا شدند، او را بر پشت دراز کردند و سینهی او را شکافتند، برادر شیریش به سرعت به سوی حلیمه بازگشت و واقعه را به او خبر داد. حلیمه گوید: من و پدرش به سرعت به سوی او رفتیم او را یافتیم که ایستاده و رنگش پریده بود، پدرش او را در آغوش کشید و گفت: فرزندم تو را چه شده است؟ گفت: دو مرد سفیدپوش بر من پیدا شدند، آنگاه مرا بر بر پشت دراز کرده، شکم مرا شکافتند و چیزی از آن درآورده و بدور انداختند بعد شکم مرا به حالت اولی برگردانیدند. حلیمه گوید: او را با خود به خانه آوردیم. پدرش گفت: ای حلیمه، میترسم چیزی به سر پسرم آمده باشد. برخیز تا او را برداریم و قبل از اینکه بلایی بر سرش بیاید او را به خانوادهاش تحویل دهیم. حلیمه گوید: او را برداشتیم و نزد مادرش آوردیم. گفت: شما را چه شده؟ قبلاً بر نگهداری او حریص بودید ولی هم اکنون خواهان باز گردانیدن او...؟ گفتیم: ترسیدیم حادثهای برایش پیش آید یا تلف شود و داستان را برای او توضیح دادیم. مادرش گفت: آیا از دسترسی شیطان به او ترس و هراس دارید نه نه هرگز! قسم به خدا شیطان به این فرزند من دسترسی پیدا نخواهد کرد و او در آینده از شأن و مقام بزرگی برخوردار خواهد بود. بعد آمنه گفت: دوست دارید داستان این پسر را برایتان تعریف کنم، گفتیم: بلی. زمانی که به او حامله شدم حملش آنقدر بر من خفیف و آسان بود، انگار هرگز چیزی به این خفیفی حمل نکردهام و زمانیکه به او حامله بودم در خواب دیدم که نوری از من خارج شد که قصرهای شام از شعاع آن روشن گردید و چون او را وضع کردم امری عجیبی مشاهده کردم، او را دیدم که بر روی دستان خود تکیه کرده بود و سرش را رو به آسمان بلند کرد انگار میخواست سخن بگوید. پس او را نزد خودتان نگه دارید و هیچ خوفی به دل راه ندهید[10]. ابن کثیر گوید: این خبر از طرق دیگری نیز روایت شده است و از جملهی احادیث مشهور نزد اهل سیر و مغازی به شمار میرود، حادثهی شکافتن سینه در دوران کودکی که عمرش نزدیک به سه سال بود برای رسول خدا صلی الله علیه و سلم رخ داد و هنگام وقوع آن نزد حلیمه به سر میبرد (چنانکه حادثهی دیگری شبیه آن قبل از معراج برایش پیش آمد) حادثه از این قرار بود که سینهی او را شکافتند، قلب مبارک او را بیرون آوردند و آن را با آب زمزم شستشو دادند سهم شیطان را از آن بیرون آوردند و آن را مملو از حکمت و علم نمودند[11]. ابن اسحاق در سیرهی خود نقل کرده که بعضی از اصحاب عرض کردند ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم دربارهی خودت با ما حرف بزن... فرمود: بلی «من ثمرهی دعای پدرم ابراهیم و مژدهی عیسی إ هستم و مادرم هنگام حامله بودنش به من دید نوری از وی خارج شد که قصرهای شام از شعاع آن روشن گردید. من دوران شیرخوارگی خود را در میان قبیلهای بنی سعد بنی کعب سپری کردم، وقتی در میان آنها بودم، دو مرد پیش من آمدند که لباس سفید به تن داشتند طشتی طلایی پُر از برف با خود داشتند. مرا بر پشت دراز کردند شکم مرا شکافتند و قطعهی سیاهی از آن بیرون آوردند و دور انداختند بعد قلب و شکمم را با این برف شستشو دادند و آن را از هر گونه آلودگی پاک نمودند. بعد به حالت اولیه باز گردانیدند. بعد یکی از این دو نفر به رفیقش گفت: او را در مقابل ده نفر از امتش وزن کن مرا وزن کرد از عهدهی آن برآمدم، گفت: او را در مقابل صد نفر وزن کن باز کفهی ترازو به نفع من بود، گفت: او را در مقابل هزار نفر از امتش وزن کن، باز کفهی ترازو به نفع من بود. گفت: او را رها کن. اگر او را در مقابل همهی امتش قرار دهیم باز کفهی میزان به نفع او خواهد بود[12]. ابن کثیر گوید: این اسناد قوی و نیکو است. از این روایات نتیجه میگیریم که حادثهی شکافتن سینه دو بار برای رسول خدا پیش آمده است، بار اول در دوران کودکی، زمانی که نزد حلیمهی سعدیه به سر میبرد و بار دوم در بزرگی و در شب معراج چنانکه در صحیحین ثبت شده است و این امر از قدرت خداوند عزوجل به هیچ وجه بعید نیست؛ چرا که شکافتن سینه در زمان ما امری عادی و مألوف به نظر میرسد جراحان قلبی، قلب فرد مریض را بیرون میآورند و عملیات جراحی روی آن انجام میدهند بعد آنرا دوباره در جای خود قرار میدهند و فرد مریض احساس هیچ درد و رنجی نمیکند، بلکه صحیح و سالم به خانهی خود برمیگردد، گو اینکه هرگز مریض نبوده است. چنانکه عمل امروز عملیات پیوند قلب در بسیاری از کشورها شایع و واقع است عملیات جراحی در دقیقترین اعضاء و اقسام بدن امری عادی و مألوف به نظر میرسد آیا با این وصف و نوع شکافتن سینه برای رسول خدا آنهم از سوی قدرتی چون اللهجل جلالهمحال و بعید است، تا بعضی از افراد ضعیف الإیمان آن را انکار کنند و حادثه بصورت باطل و نادرست چنان تأویل کنند که هیچ دلیلی بر آن وجود ندارد!! فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و سلم: رسول خدا صلی الله علیه و سلم هفت فرزند داشته همگی جز ابراهیم از حضرت خدیجه بودهاند. ابراهیم از ماریهی قبطیه متولد شده است. اسامی آنها به ترتیب عبارتند از: 1) قاسم: که بزرگترین فرزند او بود. کنیه رسول خدا از نام او ابوالقاسم گرفته شده است. او در سن دو سالگی فوت کرد. 2) عبدالله: دومین فرزند ذکور رسول خدا در کودکی در حیات رسول خدا وفات کرد. 3) زینب: بزرگترین دختر رسول خدا با ابوالعاص ازدواج کرد. 4) رقیه: همسر عثمان پسر عفان 5) ام کلثوم: یک سال بعد از وفات رقیه با عثمان پسر عفان ازدواج کرد. 6) فاطمهی زهرا: با حضرت علی پسر ابوطالب ازدواج کرد و آل بیت نبوی از او متسلسل گردید، همهی اولاد رسول خدا جز حضرت فاطمه پیش از او از دنیا رفتهاند، فاطمه شش ماه بعد از رسول الله دار فانی را وداع گفت. 7) ابراهیم: از ماریهی قبطیه متولد شد رسول خدا بعد از وفات خدیجه با ماریه ازدواج کرد همهی فرزندان رسول خدا جز فاطمه و ابراهیم قبل از بعثت متولد شدهاند. ابن هشام گوید: رسول خدا در سن 25 سالگی با حضرت خدیجه ازدواج کرد تا زمانی که حضرت خدیجه در قید حیات بود، رسول خدا زن دیگری نگرفت و بعد از وفات خدیجه با بقیهی همسران ازدواج کرده است و در این امر حکمتهای تعلیمی، تشریعی، اجتماعی و سیاسی نهفته است. والله الموفق والهادی إلى السبیل. زندگی نامهی رسول خدا صلی الله علیه و سلم در چند کلمه: تحلیل زندگی رسول خدا نیاز به کتابت و نگارش چند مجلد بزرگ و تحریر یک دایرةالمعارف پیرامون چگونگی نشأت و دعوت و رسالت او دارد لذا به ذکر چند نکته و تحریر چند فراز از آن اکتفاء میورزیم. 1) رسول خدا یتیم و بیپدر و در غربت نشأت پیدا کرد و از ابتدا با سختی و آلام و مرارتهای زندگی خو گرفت، هنوز به دنیا نیامده بود، که پدرش عبدالله از دنیا رفت و یتیم و محروم از عطوفت و حنان پدر به دنیا آمد. 2) چون به سن 4 سالگی رسید، حلیمهی سعدیه او را به سوی مادرش بازگردانید و در مکه در پناه حمایت و عنایت خداوند متعال نزد مادر و پدر بزرگش به زندگی ادامه داد. خداوند او را مورد کرامت و توفیق خود قرار داد تا برای مأموریتی که بدو تفویض مینماید، آمادگی پیدا کند. 3) چون به سن 6 سالگی رسید، همراه مادرش به سوی مدینه شتافت تا با دایههای پدرش از طایفهی بنی نجار آشنا شود. هنگام مراجعت به سوی مکه، مادرش در مکانی میان مکه و مدینه بنام ابواء از دنیا رفت و محبوب خدا از نعمت پدر و مادر محروم گردید. 4) بعد از وفات مادر تحت کفالت پدربزرگش (که او را بینهایت دوست میداشت) قرار گرفت او را بجای خود مینشاند در سایهی کعبه نزد خود جای برای او تهیه میکرد و این در حالی بود که پسرانش به احترام او نزد او روی فرش نمینشستند، اگر رسول خدا میآمد و عموهایش مانع از نشستن او میشدند عبدالمطلب میگفت: فرزند مرا رها کنید قسم به خدا او دارای شأن و مقام بزرگی خواهد بود، بعد او را نزد خود مینشاند و دست بر پشتش میکشید و او را نوازش میداد و این بخش از عنایت خداوند به او بود{ أَلَمْ یجِدْک یتِیمًا فَآوَى (٦)} [13] (ضحی: 6). مگر تو را یتیم نیافت بعد به تو مأوی و جایگاه بداد. 5) پس از دو سال زندگی تحت کفالت پدر بزرگ، او نیز به دیار ابدی شتافت و مسئولیت کفالت او را عمویش «ابوطالب» به عهده گرفت در آن زمان رسول خدا 8 سال داشت، پدربزرگش قبل از وفات وصیت کرده بود که ابوطالب مسئولیت کفالت او را به عهده بگیرد. ابوطالب برای او احترام فراوان قائل بود و نهایت عطوفت با او را نشان میداد، چون هم برادرزادهاش بود و هم پدرش بدان توصیه کرده بود، این چنین پی در پی مصائب بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرود میآمدند. لذا مربی و معلمی نمییافت که او را ادب بدهد. اما خداوند او را تحت رعایت و نگهداری خود قرار داده بود و بر کمال و خلق عظیم رشد و نشأت گرفت «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأحْسَنَ تَأْدِیبِی» پروردگارم مرا به بهترین شیوه ادب داد. 6) ازدواج : چون به سن 25 سالگی رسید با خدیجه ازدواج کرد و در سنین 40 سالگی به پیغمبری مبعوث گردید و خداوند بر او وحی فرستاد. حادثه مبعث در حوالی سال 610 میلادی به وقوع پیوست، بعد از سپری شدن سه سال از نبوتش، از سوی خداوند مأمور به تبلیغ شد و با حکمت و موعظهی حسنه به دعوت به سوی خدا فراخواند، مدت 13 سال در مکه و حوالی آن به دعوت پرداخت، بعد خداوند به او اجازه داد به مدینه هجرت کند. 7) رسول خدا به مدینه هجرت کرد و آنجا را مرکز دعوت و پایتخت دولت دینی خویش قرار داد و این عمل به امر و توجیه خداوند صورت گرفت. هنگام هجرت، حضرت ابوبکر شرف همراهی و همسفری او را پیدا کرد، هجرت به منظور فرار از معرکه و از خوف کشتن نبود بلکه به عنوان تنفیذ و اجرای امر و فرمان پروردگار متعال و به دستور و وحی او بود. هجرت باعث پایهگذاری هستههای دولت اسلامی و به عرصه آمدن جماعت محمدی در مدینه گردید. بعدها این دعوت از آنجا به سوی مشرق و مغرب زمین گسترش پیدا کرد و در اطراف عالم منتشر گردید و باعث شد که کلمهی خدا برتری و علو پیدا کند. 8) چون خداوند دین خود را برای مردم تکمیل کرد و نعمت خود را بر آنها اتمام بخشید و رسول خدا امانت را به بهترین وجه ادا کرد و رسالت را تبلیغ نمود و امت را نصیحت کرد، خداوند نصر مبینی را بدو ارزانی داشت. خداوند او را به سوی خویش برگزید تا در جوار (رحمت) او بیارامد. این بود که در روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیع الأول سال 11 هجری ندای حق را لبیک گفت و به جوار معشوق سفر کرد. اللهم صل وسلم وبارک وعظم على عبدک ورسولک سیدنا محمد وعلى آل وصحبه أجمعین والحمدلله رب العالمین. [1]) خواننده ملاحظه ميكند، ما در اينجا، سيري اجمالي در ارتباط با رسالت خاتم پيامبران داشتهايم و از ارائهي آن به صورت تفصيلي خودداري ورزيدهايم. چه، اين كار به يك كتاب خاص نياز دارد. [2]) محمد پدر هيچ يك از مردان شما نبوده بلكه فرستادهي خدا و آخرين پيغمبران است و خدا از همه چيز آگاه بوده و هست. [3]) البداية والنهاية ص 260. [4] ) البداية والنهاية ص 260. [5]) البداية والنهاية ص 253. [6]) خاطرنشان ساز زماني را كه عيسي پسر مريم گفت: اي بني اسرائيل من فرستادهي خدا به سوي شما بوده و توراتي را پيش از من آمده است تصديق ميكنم و به پيغمبري كه بعد از من ميآيد مژده ميدهم. [7]) الشفاء قاضي عياض. [8]) اي پيغمبر ما تو را به عنوان گواه و مژدهرسان و بيمدهنده فرستاديم. [9]) سيرهي نبوي، ابن اسحاق و البداية والنهاية ابن كثير. [10]) البداية والنهاية / 275. [11]) اين حديث در صحيحين روايت شده است. [12]) البداية والنهاية / 275. [13]) آيا خدا تو را يتيم نيافت و پناهت نداد. از کتاب: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف : شیخ علی صابونی، مترجم : محمد ملازاده
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|