|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>هارون علیه السلام
شماره مقاله : 2954 تعداد مشاهده : 586 تاریخ افزودن مقاله : 3/6/1389
|
هارون علیه السلام :
{ ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیاتِنَا فَاسْتَکبَرُوا وَکانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ (٧٥)}[1] (یونس: 75). نسب هارون: هارون پسر عمران پسر قاهث بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم است او برادر موسی بود. خداوند او را بعنوان معین و شریک موسی در دعوت مبعوث فرمود. حضرت موسی از خداوند خواست هارون را شریک رسالت و دعوت او قرار دهد. خداوند دعای او را استجابت فرمود. { وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءًا یصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یکذِّبُونِ (٣٤)}[2] (قصص: 34). خداوند هارون را به وی ارزانی داشت و او را از رحمت خویش نبوت بخشید. { وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیا (٥٣)}[3] (مریم: 53). حیات و دعوت هارون: هارون سه سال پیش از موسی به دنیا آمد. خداوند او را همراه برادرش موسی به سوی بنی اسرائیل مبعوث فرمود. دارای قلب قوی و زبان فصیح بود. لذا خداوند او را با برادرش به سوی فرعون مبعوث فرمود. تا معین و همکار او در تبلیغ دعوت به فرعون جبار باشد. { وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءًا یصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یکذِّبُونِ (٣٤)}[4] (قصص: 34). هرگاه سخنی از دعوت موسی آمده همراه با آن دعوت هارون نیز مد نظر است و هر دو با هم به سوی فرعون و هامان و قارون مبعوث گشتند. به سوی بینی اسرائیل مبعوث شدند، اما شأن موسی عظیمتر و منزلتش از هارون برتر بود. موسی از کبار اولی العظم است در حالی که هارون مانند بقیهی پیغمبران بزرگوار بوده است. خداوند زندگی موسی را از ولادت و نشأت و فرار از مصر و ورود به سرزمین مدین و ازدواج با دختر شیخ مدین و تکلم با خدا در سرزمین طور و تحمیل رسالت و ارائه معجزه و سایر حوادث عظیمهی بنی اسرائیل توضیح داده است. ما در هنگام بازگویی داستان او فرازهایی از آن را توضیح دادیم و در همهی این حوادث هارون همراه و شریک او بوده است چه در سفر و چه در حضر. وقتی موسی به کوه طور رفت و به قومش وعده داد که تورات را برای آنها بیاورد، هارون را بعنوان خلیفهی خویش در میان بنیاسرائیل برگزید و به او توصیه کرد از آنها نگهداری بعمل آورد، نکند در دینشان گرفتار فتنه شوند. {وَقَالَ مُوسَى لأخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (١٤٢)}[5] (اعراف: 142). زمان غیبت موسی از قومش طبق نص قرآن چهل روز بود، بنی اسرائیل در این مدت گرفتار یک فتنهی بسیار عظیم شدند. زیرا در غیبت وی به پرستش گوساله روی آوردند. گوسالهیی که سامری از طلا ساخته بود گویا (مشتی از گِل جای پای اسب جبرئیل را) زمانی که برای نابودی فرعون فرود آمده بودند، برداشت و آن را روی مجسمه انداخت، صدایی چون صدای گاو از آن برمیآمد این خبیث گمراه، گمان میبرد این گاو خدای آنها است. هارون آنها را از این امر حرام بیم داد، اما توجهی به حرف وی ننمودند و به پرستش گوساله روی آوردند. چون موسی برگشت و وضعیت قوم خویش را چنین دید، بسیار خشمناک شد و بر برادرش یورش برد. ریش و سر او را گرفت و به سوی خود کشید، هارون داستان را مفصل برای او توضیح داد. { وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یجُرُّهُ إِلَیهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یقْتُلُونَنِی فَلا تُشْمِتْ بِی الأعْدَاءَ وَلا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (١٥٠)[6] (اعراف/150) این داستان بصورت مفصل در کتب تفسیر و تاریخ آمده است. (به آنها مراجعه شود). هارون 122 سال عمر کرد و 11 ماه قبل از برادرش موسی بسوی معبود شتافت و از دنیا رفت، وفاتش در سرزمین تیه (بیابانی بیآب و علف) قبل از ورود بنیاسرائیل به فلسطین بود. رحمة الله علیه وأسکنه فسیح جنته[7]. زیرنویس: [1]) سپس بعد از آنان موسي و هارون را برانگيختيم و همراه با آيات و معجزات خود به پيش فرعون و درباريانش فرستاديم ولي تكبر كردند و قوم گناهكاري بودند. [2]) برادرم هارون كه از من زبان بليغتر و فصيحتري دارد با من بفرست تا ياور من بوده و مرا تصديق نمايد چرا كه ميترسم تكذيبم كنند و دروغگويم نامند. [3] ) و ما از روي مرحمت خود، برادرش هارون را كه پيغمبر بود، بدو داديم. [4]) برادرم هارون كه از من زبان بليغتر و فصيحتري دارد با من بفرست تا ياور من بوده و مرا تصديق نمايد چرا كه ميترسم تكذيبم كنند و دروغگويم نامند. [5]) موسي به برادر خود هارون گفت: در ميان قوم من جانشين من باش و اصلاحگر بوده و از راه و روش تباهكاران پيروي مكن. [6]) هنگامي كه موسي به پيش قوم خود خشمگين و اندوهناك بازگشت، گفت: پس چه بد جانشيني مرا انجام داديد، آيا فرمان پروردگارتان شتاب ورزيديد؟ موسي الواح را بينداخت و سر برادرش را گرفت و آن را به سوي خود كشيد، (برادرش) گفت: اي پسر مادرم! اين مردمان مرا درمانده و ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند پس دشمنان را به من شاد مكن و مرا از زمرهي قوم ستم پيشه مدان. [7]) براي تفصيل داستان به تاريخ طبري و ابن كثير مراجعه شود. از کتاب: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف : شیخ علی صابونی، مترجم : محمد ملازاده
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|