|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>غزوه بدر > اختلاف بر سر اسیران
شماره مقاله : 3008 تعداد مشاهده : 574 تاریخ افزودن مقاله : 6/6/1389
|
اختلاف در مورد اسيران: ابن عباس ميگويد: رسول خدا صلی الله علیه و سلم در مورد اسیران خطاب به ابوبكر و عمر رضی الله عنه فرمود: نظرتان در مورد اسيران چيست؟ ابوبكر رضی الله عنه گفت: آنها عموزادگان و اقوام ما هستنند. به نظر من، اگر فديهاي از آنها بگيريم، شايد این امر موجب تقويت ما عليه كافران بشود و به آنان نيز فرصت مییابند تا در آينده اسلام را بپذیرند. رسول خدا خطاب به عمر فرمود : نظر تو چيست؟ عمر رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند! با ابوبكر موافق نيستم. من معتقدم كه به ما اجازه دهي تا گردنشان را بزنيم. علي گردن عقيل را بزند و من گردن فلاني( يكي از اقوامش) را ميزنم؛ زيرا اينها سران و زمامداران كفر هستند. رسول خدا صلی الله علیه و سلم براساس پيشنهاد ابوبكر عمل نمود و رأی عمر را ناديده گرفت. عمر رضی الله عنه ميگويد: فرداي آن روز پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و ابوبكر را در حالت گریه دیدم. گفتم: اي پيامبر خدا! چه شده است؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: به خاطر پيشنهاد دوستانت، ناراحتم. نزديك بود عذاب الهي كه تا نزديكي اين درخت آمده بود، گريبانگير ما بشود. آياتي كه در اين باره نازل گرديد، اين گونه بود: { مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ (٦٧) } [1](انفال، 67) عبدالله بن مسعود در روايتي ميگويد: روز بدر، رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: در مورد اسيران نظرتان چيست؟ ابوبكر گفت: اي رسول خدا، آنها اقوام بستگانت هستند؛ آنها را نگهدار و مورد لطف قرار بده؛ اميد است به سوي خدا برگردند. عمر گفت: اي رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنان، تو را از ديارت بيرون كردند و تكذيبت نمودند. بگذار تا گردنشان را بزنم! عبدالله بن رواحه گفت: يكي از درههايي كه بيشتر هيزم داشته باشد، انتخاب كن و آنها را در آن رها كرده و آن را بر آنها شعلهور بگردان. عباس گفت: صله رحم را قطع كن. رسول خدا صلی الله علیه و سلم پاسخي به آنها نداد. مردم ميگفتند: پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نظریه ابوبكر را ميپذیرد؛ برخي هم ميگفتند: پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نظریه عمر را ميپذيرد و برخي ميگفتند: پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رأي عبدالله بن رواحه را خواهد پذيرفت. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: خدا، دلهاي برخي از افراد را از خشت هم نرمتر ميگرداند؛ همان طور كه قلب عدهاي را از سنگ نيز سختتر ميگرداند. اي ابوبكر! تو مانند عيسي هستي كه فرمود: { إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ } «بارالها! اگر آنها را عذاب دهي، آنان بندگان تو هستند و اگر آنان را ببخشي، تو غالب و با حكمت هستي.» و مثال تو اي عمر مانند نوح است كه قرآن ميگويد: { وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا (٢٦) }(نوح، 26) «نوح گفت: بارالها خانهاي از كافران را بر روي زمين باقي نگذار! و مانند موسي هستي كه گفت: { وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الألِيمَ (٨٨) } (يونس، 88) «موسي گفت: بارالها به فرعون و قومش، زينت و دارایي دنيا را عنايت نمودي تا از اين طريق بندگان را گمراه نمايند. بارالها، اموالشان را نابود و قلبهايشان را سخت بگردان. پس ايمان نياورند مگر اينكه عذاب دردناك را مشاهده نمايند.» سپس پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به دلیل تنگدستی و مشکلاتی که به آن گرفتار هستید، بنابر این آنان را بدون پرداخت فديه آزاد ننمایید. عبدالله بن مسعود ميگويد: من گفتم: غير از سهيل بن بيضاء كه عليه اسلام تبلیغ مینمود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم ساكت ماند و چيزي نگفت: به اندازه ترس مرا فراگرفت كه فكر كردم سنگي از آسمان بر سرم خواهد افتاد تا اينكه پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نيز فرمود: غير از «سهيل بن بيضاء»؛ سپس اين آيات نازل گرديد: { مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرَى (٦٧) }[2] (انفال، 67) آيه فوق بيانگر اصل مهمي در بنای دولت نو پاي اسلامي است و آن اینکه دولت اسلامی بايد صلابت داشته باشد و رعب و وحشتش، در دل دشمنان نفوذ نمايد. بنابراين، جهت اجراي چنين اصلي بايد به جزئيات اهميت داد.[3] در آن روز سعد بن معاذ رضی الله عنه با مشاهدة این وضعیت که اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مشغول اسارت گرفتن مشركان هستند، ناراحت به نظر ميآمد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم خطاب به وي فرمود: گویا از اين عمل(اسير گرفتن) ناراحت هستي. او گفت: آري، اي رسول خدا! اين اولين درگيري با كفار است بنابراین، به نظر من بهتر بود، آنان را به قتل میرساندیم.[4] برخورد رسول خدا صلی الله علیه و سلم با اسيران بيانگر رحمت، عدالت و رعايت اهداف عالي دعوت بود. به همين علت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با آنان شیوههای مختلفی اعمال نمود، به این ترتیب كه دستور قتل برخي را صادر نمود؛ از برخي فديه پذيرفت و عدهاي را هم بخشيد و آزاد نمود و آزادي برخي را به آموزش دادن ده نفر از فرزندان مسلمانان مشروط گردانيد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در مورد اسیران به اعمال شیوههای ذیل پرداخت: الف - پذيرفتن سفارش مطعم بن عدي: پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: اگر مطعم بن عدي زنده ميبود و در مورد اينها(اسيران) سفارش ميكرد، همه را آزاد مينمودم.[5] اين حديث، بيانگر عمل نمودن به عهد و پیمان و در نظر داشتن احسان است؛ زيرا مطعم بن عدي داراي خصلتهايي بود كه همواره از آنها به نيكي ياد ميشد. او كسي بود كه به رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، در بازگشت از طائف، پناه داد و ايشان را مورد حمايت قرار داد و يكي از سرسختترين افرادي بود كه مفاد قطعنامة ظالمانه مشركان، مبني بر محاصره مسلمانان و بنیهاشم را لغو نمود[6]. بنابراين، آن حضرت به موضعگيري وي، هر چند كه مشرك بود، اعلام وفاداري نمود.[7] ب - به هلاكت رساندن عقبه بن ابی معيط و نصر بن حارث: پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم همان گونه که نسبت به مطعم بن عدي اظهار وفاداری نمود، از طرفي ديگر نیز میبایست سران فتنه و جنايتكاران جنگي را به سزاي اعمالشان ميرساند. و چون عقبه بن ابي معيط و نصر بن حارث از بزرگترين دعوتگران جنگ عليه اسلام و كينهتوزترين افراد نسبت به مسلمانان بودند، بنابراین، زندهماندن آنان، در شرایط خاصی که اسلام با آن مواجه بود، تهديد بزرگي عليه اسلام محسوب میگردید؛ چراکه اگر اين افراد آزاد ميشدند، ناگزير دست به هر جنايتي عليه اسلام و مسلمانان ميزدند. بر این اساس، رسول خدا صلی الله علیه و سلم هنگام بازگشت از بدر در محل «صفرا» دستور قتل آنها را صادر كرد. عقبه ابن ابی معیط با اطلاع از حکم پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مبنی بر قتل وی، خطاب به قریشیان گفت: اي قريشيها! افسوس كه من در جمع شما كشته ميشوم؟ پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به خاطر دشمني با خدا و رسول كشته ميشوي.عقبه ابن ابی معیط گفت: اي محمد! احسانت بر من بهتر است. مرا هم مانند يكي از مردان قوم در نظر بگير. اگر آنان را به قتل رساندی، مرا نیز به قتل برسان و اگر بر آنها احسان نمودي، بر من هم احسان كن. اگر از آنها فديه گرفتي، از من نيز فديه بگير. اي محمد! چه كسي بعد از من فرزندانم را سرپرستي ميكند. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: آتش. سپس فرمود: اي عاصم! گردنش را بزن[8]. عاصم نيز دستور پیامبر صلی الله علیه و سلم را عملی نمود.[9] نضر بن حارث نیز يكي از افراد شرور قريش و از كساني بود كه همواره رسول خدا صلی الله علیه و سلم را مورد آزار قرار ميداد. او به سرزمين«حيره» رفت و از آنجا حكايات فرمانروايان فارس و ماجراهاي رستم و اسفنديار را آموخته بود و زماني كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم در جلسهاي از خداوند سخن ميگفت و قومش را از سرنوشت امتهاي گذشته، بيم ميداد، فوراً بعد از سخنان آن حضرت، برميخاست و ميگفت: به خدا سوگند، من سخن بهتري دارم. نزد من بيائيد! سپس به بيان ماجراهاي پادشاهان فارس، رستم و اسفنديار ميپرداخت و ميگفت: سخنان محمد، چگونه از سخنان من بهتر است؟[10] بديهي است كه چنين فرد متكبري كه تصور مينمايد، سخنان بهتري از كلام خدا و رسول خدا، براي گفتن و بیان نمودن دارد، بايد اكنون كه در جنگ با رسول خدا صلی الله علیه و سلم دستگير شده است، به سزاي اعمال خود برسد. به همين دليل، رسول خدا صلی الله علیه و سلم درباره او با كسي مشورت نكرد[11] و به علي دستور داد تا او را به قتل رساند.[12] با كشته شدن اين دو مجرم، مسلمانان آموختند كه برخي از سركشان معاند و دشمنان سرسخت، نبايد مورد ترحم قرا گيرند و اصولاً هيچ نوع تساهل و سازشي در مورد آنان پذیرفتنی نيست؛ زيرا آنان سردمداران شرارت و رهبران ضلالت هستند و با اعمال زشت و قبيح خود، جايي براي عفو و گذشت باقي نگذاشتهاند.[13] ت - شيوه رسول خدا صلی الله علیه و سلم در نگهداري اسرا: رسول خدا صلی الله علیه و سلم بعد از اينكه به مدينه رسيد، اسيران را در ميان اصحاب خود تقسيم نمود و فرمود: با آنها به خوبي رفتار كنيد[14]. اين توصيه در واقع از اين فرمودة الهي سر چشمه ميگرفت كه ميفرمايد: { وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا (٨) } (انسان، 8) «به خاطر محبتي كه با خدا دارند، به مسكين و يتيم و اسير خوراك ميدهند.» ابوعزيز بن عمير، برادر مصعب بن عمير، مشاهدات خويش را اين گونه بيان ميكند: من در جنگ بدر از اسيران بودم. پيامبر در مورد اسيران سفارش به نيكي نمود. من ميان انصار بودم. به جهت سفارش پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آنها هر وقت شام و نهار ميخوردند، غذاي بهتر را به من ميدادند.[15] ابوالعاص بن ربيع نيز ميگويد: خداوند به انصار جزاي خير دهد. من در ميان آنها بودم. هر وقت شام و نهار ميخوردند، نان را به من ميدادند و خودشان خرما ميخوردند؛ چرا كه نان كمتر يافت ميشد. بنابراين، مرا بر خود ترجيح ميدادند. وليد بن وليد بن مغيره نیز علاوه بر تأييد مطالب فوق ميگويد: خودشان پياده راه ميرفتند و ما سواره بودیم.[16] اساس اين رفتار سراسر شفقتآميز را، قرآن طرحريزي نموده بود كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم نیز آن را به اصحاب و يارانش تعلیم داد و آنان به آن عمل نمودند و چنان در وجود اسيران اثر گذاشت كه تعدادي از اشراف و بزرگانشان دین اسلام را پذیرفتند مانند ابوعزيز كه قبل از رسيدن به مدينه مسلمان شد و همين طور سائب بن عبيد[17] كه بعد از پرداخت فديه اسلام را پذیرفت. اسيران در حالي به خانههايشان بازگشتند كه از دعوت اسلامي متأثر گشته و دلهايشان پاك شده بود. آنان در مجالس خود از رسول خدا صلی الله علیه و سلم و مكارم اخلاقي، محبت و گذشت، دعوت و تقواي او سخن ميگفتند. حقا كه اين نوع برخورد كريمانه بيانگر برتري اسلام در رفتار با انسانها به ويژه دشمنان ميباشد.[18] ج ـ فديه آزادي عباس عموي رسول خدا صلی الله علیه و سلم : مردم قريش جهت آزادي اسيرانشان مبالغي را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرستادند و هر تيرهاي، اسيرش را آزاد گردانيد. عباس گفت: ای پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم من مسلمان بودم. پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: خدا بهتر ميداند. اما ظاهراً عليه ما شمشير كشيده بودي. بنابراين، خودت را و دو برادرزادهات، نوفل بن حارث بن عبدالمطلب و عقيل بن ابي طالب بن عبدالمطلب، و همپیمانت، عتبه بن عمرو، را با پرداخت فديه آزاد كن. عباس گفت: اي رسول خدا صلی الله علیه و سلم من چنين پولي ندارم. پيامبر فرمود: پس كجا شد آن مالي كه تو و امالفضل در زمين پنهان كرده بوديد و گفتي اگر در اين سفر با مشكلي روبرو شدم، اين مال از آن فرزندانم، فضل و عبدالله و قثم است. عباس گفت: به خدا سوگند! اكنون يقين دارم كه تو رسول خدا صلی الله علیه و سلم هستي؛ زيرا از اين موضوع جز من و امالفضل كسي خبر نداشت؛ پس اموالي كه در جنگ از من نصیب شما گردیده است، به جاي فديه قبول نمائيد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: اين مال، مالي است كه خدا به ما داده است. سرانجام، عباس طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و سلم جهت آزادي خود و افراد مورد نظر فديه پرداخت كرد و آزاد شد. اين آيات نازل گرديد: { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الأسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٧٠)وَإِنْ يُرِيدُوا خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (٧١) } (انفال،70 - 71) «اي پيامبر، بر اسيراني كه در اختيار شماست بگو: اگر خداوند در دلهايتان خير را سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده است به شما ميدهد. خداوند، گناهان شما را ميبخشد و خداوند، غفور و رحيم است. اگر مشركين بخواهند به تو خيانت كنند، آنها قبل از اين نسبت به خداوند مرتكب خيانت شدند، اما خداوند شما را بر آنها پيروز گردانيد و خداوند دانا و با حكمت است.» عباس ميگويد: در ازای بيست اوقيه مالي كه از من به غنيمت گرفته شد، خداوند در اسلام، بيست غلام به من داد. افزون بر مغفرتي كه در آخرت اميدش را دارم.[19] آية فوق هر چند در مورد عباس نازل گرديده است، اما حكم آن برای تمامی دوران ثابت است و تمام اسيران را شامل ميشود.[20] بعضي از انصار، از رسول خدا صلی الله علیه و سلم اجازه خواستند تا فدية عباس را بپردازند و گفتند: اجازه بدهيد فدية خواهرزاده خود را بپردازيم! پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به خدا شما نميتوانيد حتي يك در هم از فدية عباس را كم بكنيد.[21] اين تعبير انصار كه گفتند: ( ابن اختنا)[22] (خواهرزاده ما) بیانگر ادب آنها در برخورد با رسول خدا است؛ چرا كه نميخواستند با پرداخت فدية عباس بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم منت بگذارند. بنابراين، نگفتند: ابن عمك(پسر عموي تو.) از طرفي رسول خدا صلی الله علیه و سلم به جهت آنكه این موضوع را به اثبات برساند که در دین هيچ نوع تبعيض و تساهلي وجود ندارد، پيشنهاد آنان را نپذيرفت.[23] اين عملكرد رسول خدا برای مسلمانان حاوی این مطلب است که در اجرای فرامین الهی هیچ تفاوتی میان اقوام و خویشان و دیگران وجود ندارد؛ بلكه بر عكس، آن حضرت بهاي آزادي عباس را سنگينتر نمود.[24] عباس رضی الله عنه بعد از پرداخت فدیة آزادي خود و افراد زیر نظر خود به مكه بازگشت و در آنجا اسلامش را مخفي نمود و با مهارت خاصي به عنوان نيروي اطلاعاتي دولت اسلامي در مكه انجام وظيفه نمود تا اينكه در فتح مكه چند ساعتي قبل از ورود لشكر اسلام، مسلمان بودن خود را اعلام كرد.[25] د - ابوالعاص بن ربيع، شوهر زينب، دختر رسول خدا صلی الله علیه و سلم : عایشه رضیالله عنها ميگويى: وقتي مردم مكه بهاي آزادي اسيران خود را فرستادند، زينب نيز جهت آزادي شوهرش، ابيالعاص، مالي را فرستاد و آن گردنبندي بود كه از مادرش به يادگار مانده بود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم با مشاهدة آن گردنبند، شديداً متأثر شد و به صحابه فرمود: اگر دوست داريد، اسيرش را آزاد كنيد و مالش را برگردانيد! صحابه نیز پذيرفتند و چنين كردند.[26] پيامبر از ابوالعاص تعهد گرفت كه بين زينب و آمدنش مانع نشود و به همين منظور زيد بن حارثه و مردي از انصار را فرستاد و فرمود: در وادي( ياجج)[27] بمانيد تا زينب از آنجا بگذرد، سپس وي را به مدينه برگردانید.[28] ابوالعاص بن ربيع، شوهر دخت گرامي رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، كسي بود كه در برابر دعوت اسلامي هیچ گونه موضعگيري ننموده و با دست و زبان خود نيز هيچ گونه آسيبي به مسلمانان نرسانيده بود. در جنگ بدر نیز تنها كسي بود كه هيچ نقشي نداشت؛ نه صدايی از او شنيده شد و نه اظهار نظري كرد و نه حملهاي نمود. قريشيان چون به آزادي اسيرانشان پرداختند، زينب، دختر رسول خدا صلی الله علیه و سلم نيز جهت آزادي شوهرش گردنبندي كه مادرش خديجه هنگام ازدواج به وي داده بود، فرستاد و چون اين گردنبند براي رسول خدا خاطره انگيز بود، خاطرات پدري و خاطرات زندگي با خديجه و خاطرات خانوادگي و عاطفي وي زنده شد و از آنجا كه پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نيز پدري است برخوردار از بالاترين درجات شفقت پدري بنابراين، احساسات و عواطف ايشان به جوش آمد و شفقت مهرباني بر قلب مباركش طنين افكند. بنابراين، خطاب به يارانش فرمود: اگر دوست داريد كه اسيرانش را آزاد كنيد و مالش را برگردانيد، اين كار را بكنيد. اين نوع درخواست، بليغترين تعبيري است كه در دل كريمان نفوذ مينمايد و آنان را به پاسخ توأم با رغبت و رضايت وادار مينمايد[29]. اين موضعگيري رسول خدا صلی الله علیه و سلم علاوه بر مظاهر عطوفت و ترحم نسبت به فرزندش، هدف ديگري را نيز همراه داشت و آن اينكه دامادش را كه از عقل سالم و نظر صائب برخوردار بود، به اسلام فرابخواند.[30] ه - ابوعزه عمرو بن عبدالله الجمحي در بين ترحم و صلابت نبوي: او فردي نيازمند و صاحب فرزندانی دختر بود. هنگام اسارت، خطاب به پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: اي رسول خدا صلی الله علیه و سلم تو ميداني كه من فردي نيازمند و عيالدار هستم و مالي هم ندارم كه پرداخت كنم بنابراين، بر من احسان كن! رسول خدا صلی الله علیه و سلم پذيرفت و از او تعهد گرفت تا دوباره عليه پيامبر موضعگيري ننمايد و دشمنانش را حمايت نكند. ابوعزه بعد از آزادي، در مدح رسول خدا صلی الله علیه و سلم چنين سرود: من مبلغ عني الرسول محمد
بانك حق و المليك حميد
وانت امرؤ بوئت فينا مباءة
لها درجات سهلة و صعود
فانك من حاربته لمحارب شقي و من سالمته لسعيد
«چه كسي از جانب من به پيامبر ميرساند كه تو بر حقي و خداوند شایستة ستايش است. تو در بين ما داراي مقام و منزلتي هستي كه از درجات بالا و سهل بر خوردار است. تو با هر كسي به جنگ پرداختي، آن طرف بدبخت است و هركسي كه تو با او صلح نمودي، نيكبخت است.» ابن كثير ميگويد: ابوعزه به عهد خود با پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وفا ننمود و مشركان، وي را فريب دادند و در جنگ احد دوباره به اسارت مسلمانان در آمد. اين مرتبه نيز از رسول خدا صلی الله علیه و سلم خواست تا وی را ببخشاید، پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «اكنون تو را رها نميكنم كه دست به رخسارت بكشي و بگویي محمد را دو مرتبه، گول زدم.» آن گاه دستور داد تا گردنش را بزنند.[31] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم زماني كه ابوعزه، فقر و بدبختي خود را یادآور گردید، از وي گذشت نمود و او را آزاد گردانيد، اما او به تعهدي كه با پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مبني بر شركت ننمودن در جنگ عليه پيامبر و پذيرفتن صلح بسته بود، وفا ننمود و در جنگ احد دوباره به اسارت در آمد، امّا اين بار بر خورد پيامبر با وي قاطعانه و با صلابت بود و دستور داد تا گردنش را بزنند. و - سهيل بن عمرو در بين اسيران و سخنان سوده: عبدالرحمن بن اسعد بن زراره رضی الله عنه ميگويد: اسيران را به مدينه آوردند. سوده بن زمعه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و سلم كه در محل آل عفرا بود و هنوز آيات حجاب نازل نشده بود، مي گويد: من آمدم. مردم گفتند: اينها اسيران جنگي هستند. من به خانهام برگشتم و رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنجا تشريف داشت. ناگهان چشمم به ابوزيد، سهيل بن عمر، در گوشه خانه افتاد كه دستانش با طناب به گردنش بسته شده بود. خطاب به او گفتم: ابوزيد! دستانت را در اختيار آنها گذاشتيد، چرا با عزت نمرديد؟ ناگهان با صداي رسول خدا صلی الله علیه و سلم از داخل خانه به خود آمدم. فرمود: آيا او را عليه خدا و رسولش تحريك مينمايي؟ گفتم: به خدا وقتی ابوزید را در اين وضعيت، مشاهده نمودم، نتوانستم خود را كنترل كنم و چنين گفتم.[32] مكرز بن حفص براي آزاد كردن سهيل بن عمرو به مدينه آمد. چون با مسلمانان به گفتگو پرداخت و به توافق رسيدند به وي گفتند: پس مال مورد نظر را بپرداز! او گفت: مرا به جاي سهيل بازداشت نمائيد تا او بهاي آزادي خود را بياورد. مسلمانان، سهيل را آزاد كردند و مكرز را بازداشت نمودند. در حديثي مرسل، آمده است كه عمر بن خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفت: به من اجازه بده تا دندانهاي سهيل را بكشم كه زبانش آويزان شود تا كسي ديگر نتواند عليه شما لب به سخن بگشايد! رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: من او را مثله نميكنم تا مبادا خدا مرا مثله گرداند؛ هر چند كه پيامبر باشم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم خطاب به عمر فرمود: اميد است در آينده به مقامي برسد كه وي را سرزنش ننمائي. ابن كثير ميگويد: اين همان مقامي بود كه بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ارتداد عرب و بروز نفاق، سهيل به آن دست يافت و به عنوان خطيب در مكه به ايراد سخن پرداخت و مردم را به ثبات بر دين حنيف تشويق نمود و گفت: «اي قريش، آخرين مردمان در قبول اسلام و اولين آنها در ارتداد نباشيد. هر كس ما را نسبت به اسلام دچار شک و تردید گرداند، گردنش را ميزنيم.»[33] رسول خدا صلی الله علیه و سلم از مثله نمودن سهيل صرف نظر كرد و اين عمل را؟ آفرينش خدا دانست و اين عمل بزرگي است كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم آن را براي رهبراني كه در جنگها پيروز ميشوند، آموزش داد.[34] س - آموزش به جاي فديه: ابنعباس ميگويد: برخي از اسيران قادر به پرداخت بهاي آزادي خود نبودند. بنابراين، رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنها را موظف نمود تا به فرزندان انصار سواد خواندن و نوشتن بیاموزد[35]. و هر كدام از آنها ده كودك را آموزش ميداد، اين عمل به جاي فديه از او پذيرفته ميشد.[36] پذيرفتن آموزش از اسيران در شرایطي كه مسلمانان شديداً به مال نياز داشتند، بيانگر نظر عميق اسلام در باب علم و معرفت و مبارزه با بيسوادي است. البته از ديني كه نخستين فرامينش به خواندن و نوشتن تشويق مينمايد، اين عمل زياد شگفتآور نيست؛ چنانكه نخستين آيات و قرآن حامل اين پيام هستند: { اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (١)خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (٢)اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأكْرَمُ (٣)الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (٤) } (علق، 1-4) «بخوان به نام ذاتي كه تو را آفريد. ذاتي كه انسان را از خون بستهاي آفريده است. بخوان! كه پروردگارت بزرگوار است. ذاتي كه به وسيلة قلم آموخت.» با اين عمل، رسول خد ا صلی الله علیه و سلم نخستين فردي است كه هستههاي اوليه مبارزه عليه بيسوادي و نشر خواندن و نوشتن را گذاشت. حقا كه اسلام، گوي سبقت را در اين زمينه از همه برده است.[37] ن - سرنوشت اسيران: سرنوشت اسيران در اسلام در اختيار امام وقت است. امام، بايد با در نظر داشتن مصالح كلي مسلمانان يكي از موارد چهارگانه زير را اختيار نمايد: 1- قتل: آن حضرت قتل عقبه بن ابي معيط و نضر بن حارث را صلاح دانست. 2- احسان نمودن: يعني آزاد كردن اسير بدون عوض؛ چنانچه پيامبر ابوعزة جمحي را آزاد نمود. 3- گرفتن فديه: آزاد كردن اسير در برابر پرداخت بهاي آزادي؛ چنانچه با عباس، نوفل بن حارث، عقيل بن ابي طالب و ديگران چنين بر خورد نمود. 4- بردهگيري: چنانكه سعد بن معاد رضی الله عنه در مورد يهود بنيقريظه چنين قضاوت نمود كه فرزندان و زنانشان به عنوان برده گرفته شوند و اموالشان تقسيم گردد و جنگجويانشان كشته شوند.[38]
[1]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب الامداد بالملائکة فی غزوة بدر واباحة الغنائم، ج 3، ص 1383. [2]- مسند امام احمد، تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 325. [3]- معین السیرة، ص 209. [4]- التربیة الجهادیة، غضبان، ج 1، ص 141. [5]- ابوداود فی الجهاد، بابالمن علی الأسیر، شماره 2689. [6]- معین السیرة، ص 208. [7]- التربیة القیادیه، ج 3، ص 54. [8]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 89. [9]- التربیة القیادیه، ج 3، ص 60. [10]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 439 – 440. [11]- التربیة القیادیه، ج 3، ص 57. [12]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 2، ص 255. [13]- البدایة و النهایه، ج 3، ص 306. [14]- همان، ص 307. [15]- مجمع الزوائد، ج 6، ص 86. [16]- المغازی، واقدی، ج 1، ص 119. [17]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 474. [18]- التاریخ الإسلامی، ج 4، ص 175 – 176. [19]- البخاری فی المغازی، باب 12، شمارة 4018. [20]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 132. [21]- شرح العسقلانی لصحیح البخاری، ج 7، ص 321، بهنقل از المستفاد من قصص القرآن، ج 2، ص 135. [22]- چونمادر بزرگ عباس امعبدالمطلب از بنینجار یثرب بود. [23]- سیلالرشاد، حاحلی، ج 4، ص 135. [24]- السیرة النبویه، ابی شهیة، ج 2، ص 176. [25]- التربیة القیادیه، ج 3، ص 68. [26]- صحیح السیرة النبویة، ص 261. [27]- اسم مکانی است در نزدیکی مکه. [28]- ابوداود، الجهاد، باب فی فداء الاسیر بالمال، شماره 2692. [29]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 480 – 487. [30]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 4، ص 183. [31]- البدایة و النهایة، ج 3، ص 313. [32]- السیرة النبویة، محمد صویانی، ج 2، ص 200. [33]- التاریخ السلامی، حمیدی، ج 4، ص 181. [34]- محمد رسول الله، عرجون، ج 3، ص 474. [35]- صحیح السیرة النبویة، ص 261. [36]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 74. [37]- السیرة النبویة، ابوشهبه، ج 2، ص 164 – 165. [38]- غزوة بدر الکبری، ص 101.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|