|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>مسائل تاریخ اسلام>غزوه بدر > نتایج غزوه بدر و تلاش جهت ترور نمودن رسول خدا صلی الله علیه و سلم
شماره مقاله : 3009 تعداد مشاهده : 509 تاریخ افزودن مقاله : 6/6/1389
|
نتایج غزوه بدر و تلاش جهت ترور نمودن رسول خدا صلی الله علیه و سلم: 1- يكي از نتایج مهم جنگ بدر، آشکار شدن قدرت و شوكت مسلمانان بود كه از این تاریخ، در مدينه و اطراف آن از رعب و هيبت خاصي برخوردار گرديدند و کسانی كه قصد حمله به مدينه را داشتند، قبل از وارد شدن در ميدان عمل، توان رزمي مسلمانان را بايد مد نظر ميداشتند. از آن به بعد جايگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم در مدينه تقويت گرديد و ستارة اسلام درخشيدن گرفت و كساني كه در دعوت جديد دچار شك و ترديد بودند و مشرکان مدينه که جرأت آشكار ساختن كفر خود را نداشتند، حركت نفاق و توطئه را ساماندهی و رهبری نمودند و افرادي در مجلس رسول خدا صلی الله علیه و سلم اسلام را اظهار مينمودند و در صف مسلمانان قرار ميگرفتند، اما در باطن همچنان كافر بودند؛ يعني، نه تعالیم اسلام را پذیرفته بودند و نه در اعمال کفرآمیز خود اصرار میورزیدند. خداوند در مورد اين افراد ميفرمايد: { مُذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لا إِلَى هَؤُلاءِ وَلا إِلَى هَؤُلاءِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِيلا (١٤٣) } (نساء، 143) «متردد بودند، نه در صف مسلمانان و نه در صف كفار بودند و كسي را كه خدا گمراه نمايد، براي او راه نجاتي نيست.» خداوند نیز به خاطر همين موضعگيري دوگانة آنان، عملكرد آنها را نكوهش كرده است و آيات، پرده از نيات خبيثشان برداشته و آنها را به عذابهاي سختي تهديد نموده است: { إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا (١٤٥) }(نساء، 145) «منافقين در طبقة پائين دوزخ خواهند بود.» يكي ديگر از نتایج جنگ بدر، افزایش اعتماد مسلمانان به ذات باریتعالي و رسول گرامي وي و تقويت بنيه ايمان آنها و گرويدن تعداد زيادي از مشركان قريش به اسلام بود كه اين امر موجب تقویت روحيه مسلمانان مستضعف در مكه گرديد و آنان نيز به نصرتهاي الهي اميدوار گردیدند و دلهايشان آرام گرفت و مطمئن شدند كه طلوع سپيده دم پيروزي نزديك است و بدين ترتيب ايمان و عقيدة آنان مستحکمتر و استوارتر گرديد. علاوه بر موارد ذکر شده مسلمانان نیز به مهارتهاي نظامي و شيوههاي جديد جنگي و شهرت وسيع چه در داخل شبهجزيره و چه در خارج آن دست يافتند؛ زيرا آنان به قدرتي تبدیل شده بودند كه عربها از آن حساب ميبردند و نه تنها قريش را تهديد ميكردند؛ بلكه بزرگان تمام قبایل نقاط مختلف از آنها احساس خطر مينمودند و غنایم هنگفتی که مسلمانان از جنگ بدر کسب نمودند و موجب رشد و بهبود وضعیت اقتصادی آنان گردیده بود، در این مورد سهمی بهسزا ایفا نمود.[1] 2- از طرفي دیگر قريش نیز متحمل خسارتهاي سنگيني گرديد و علاوه بر هلاكت رسيدن افرادي مانند ابي جهل بن هشام، اميه بن خلف، عتبه بن ربيعه و ديگران كه رهبران كفر و شرك و قويترين و شجاعترين افراد قريش بودند، دچار خسارتهاي ديگري نيز گرديدند؛ چرا كه از آن به بعد، مدينه به کانونی تبدیل شده بود که نه تنها تجارت قريش را تهديد مینمود؛ بلكه سيادت و نفوذ قريش در سرتاسر حجاز را نیز تهديد مينمود[2] به هيمن دليل خبر شكست قريشيان براي مردم مكه امری باورکردنی نبود و چون صاعقهاي بر آنان فرود آمد. ابناسحاق ميگويد: اولين كسي كه خبر شكست قريش را به مردم مكه رساند، حسیمان بن عبدالله خزاعي بود. مكيها از وي سؤال كردند چه خبر داري؟ گفت: عقبه بن ربيعه، شيبه بن ربيعه، ابوالحكم بن هشام، اميه بن خلف، زمعه بن اسود و ابوالبختري بن هشام، همگي كشته شدند. از او پرسيدند كه صفوان در چه حالي است؟ گفت: صفوان آنجا در خانه نشسته است. به خدا سوگند! من، پدر و برادرش را ديدم كه چگونه كشته ميشدند.[3] همچنين ابورافع، غلام رسول خدا صلی الله علیه و سلم ، رسيدن خبر شكست قريش به ابولهب را اين گونه بيان ميكند: من، نزد عباس بن عبدالمطلب بودم. اسلام، به تمامی خانهها سرایت کرده بود. من و امالفضل مسلمان شده بوديم. اما عباس، اسلامش را پنهان مينمود؛ چراکه او داراي اموال زيادي بود كه در ميان اقوامش پراكنده بود. ابولهب در جنگ شركت نكرد و كسي ديگر را به جاي خود فرستاد. وقتي كه خبر هلاكت قريشيان در بدر به ما رسيد، ابولهب سرافكنده و رسوا گرديد و ما احساس قدرت و عزت نموديم. ابورافع ميگويد: من انساني ضعيف بودم و به تراشيدن و درست كردن تير اشتغال داشتم. به کارم مشغول بودم و «ام الفضل» نيز نزد من بود و از خبر جديد بسیار خوشحال بوديم كه ناگهان ابولهب آمد و به مشكل، پاهايش را حركت ميداد تا اينكه نزديك ما نشست. ناگهان مردم گفتند: ابوسفيان بن حارث آمد. ابولهب گفت: حتماً خبرهاي جديد داري. لطفاً برايمان بگو! ابورافع ميگويد: ابوسفيان، جلوي ابولهب نشست و در حالي كه سایر مردم ايستاده و اطرافشان حلقه زده بودند گفت: به خدا سوگند! به محض اينكه با قوم روبرو شديم، خودمان را در اختيار آنها قرار داديم و آنها، ما را به هر طرف ميراندند، ميكشتند و اسير ميكردند. به خدا! من افراد خود را ملامت نميكنم؛ زيرا ما با جنگجوياني سفيدپوش و سوار بر اسبهاي سفيد و سياه در بين آسمان و زمين روبرو شديم؛ به خدا كسي در برابر آنها توان ايستادگي نداشت. ابورافع ميگويد: من سرم را بلند نمودم و گفتم: به خدا سوگند! آنها فرشتگان الهي بودهاند. ابولهب، دستش را بلند كرد و سيلي محكمي به صورتم زد. من با وي گلاويز شدم، اما او مرا به زمين خواباند و در حالی که مرا کتک میزد، در اين هنگام «امالفضل» چوب خيمه را كشيد و با ضربهاي محكم، سرش را شكافت و گفت: چون آقايش نيست، بر وي زور ميگویي؟ ابولهب با ذلت از آنجا رفت و بعد از هفت شبانه روز بر اثر بيماریي شبيه طاعون مرد.[4] امالفضل بن الحارث، همسر عباس بن عبدالمطلب و خواهر امالمؤمنين، ميمونه، و خالة خالد بن وليد بود. وي اولين زني بود كه بعد از خديجه رضی الله عنها اسلام آورد.[5] شكي نيست كه جنگ بدر براي مشركان مكه حامل پيامدهاي بد و طاقتفرسايي بود. تا آنجا كه ابولهب بر اثر آن، وفات نمود. يكي از پسران ابوسفیان كشته گردید و يكي دیگر به اسارت درآمد و هيچ خانهاي در مكه نبود كه بر اثر از دست دادن یکی از عزیزان خود عزادار نباشد بنابراین طبيعي بود كه آتش انتقام در قلب تكتك قريشيان، شعله ميكشيد تا جایي كه برخي غسل كردن را بر خود حرام قرار داده بودند تا مادام كه انتقام خون بزرگان و سرداران خود را نگرفتهاند و بالاخره، جنگ احد فرا رسيد و زمينة انتقام فراهم شد.[6] 3- يهوديان نيز از اينكه مسلمانان در بدر پيروز شدند و قدرتشان نمايان گرديد و اسلام بر دين آنها غالب ميشد و مقام و جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم افزوده گردیده بود، نگران و آشفته خاطر شده بودند. به همين دليل تصميم گرفتند تا تعهدي را كه با پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در بدو ورودش به مدينه بسته بودند، بشكنند و دشمني خود را آشكار سازند. بنابراين، به طرح دسيسه و توطئه عليه اسلام و مسلمانان پرداختند و در اين راستا از هيچ وسيلة ممكن، دريغ نورزيدند[7]. البته رسول خدا صلی الله علیه و سلم نيز از كنترل حركات آنان غافل نبود تا اينكه سرانجام كار به جايي رسيد كه آنها اصول اخلاقي و مباني مورد احترام مسلمانان را مورد استهزاء و اهانت قرار دادند و دشمني خويش را اعلام كردند و براي رسول خدا صلی الله علیه و سلم راهي جز جنگ با آنان و اخراجشان از مدينه باقي نماند. در بخشهاي آينده اين كتاب، در اين مورد مفصل سخن خواهيم گفت.[8] تلاش جهت ترور نمودن رسول خدا صلی الله علیه و سلم و اسلام عمير بن وهب: عروه بن زبير ميگويد: عمير بن وهب جمحي و صفوان بن اميه بعد از واقعه بدر در كنار كعبه با هم به مشورت پرداختند. عمير، يكي از شياطين قريش بود كه همواره رسول خدا صلی الله علیه و سلم و يارانش را آزار ميداد و مسلمانان در مكه از جانب او مورد اذيت و آزار قرار ميگرفتند. پسرش، وهب بن عمير، جزو اسيران بدر بود. عمير از كشته شدگان بدر سخن به ميان آورد. صفوان گفت: به خدا سوگند! زندگي بعد از آنها هيچ لطفي ندارد. عمير گفت: راست گفتي! به خدا سوگند، اگر توان پرداخت قرضم را میداشتم و از جانب فرزندانم مبنی بر تلف نشدن آنان بعد از من، آسوده خاطر بودم، حتماً خود را به محمد ميرساندم و او را ميكشتم. و بهانه و دلیل من نیز بر این امر اسارت فرزندم در دست اوست. صفوان از فرصت استفاده نمود و گفت: بدهی تو را پرداخت مینمایم و فرزندان تو با فرزندان من هیچ تفاوتی از نظر نفقه نخواهند داشت. عمير گفت: پس اين راز را نگه دار! آن گاه عمير، شمشيرش را زهرآلود كرد و به سوي مدينه رهسپار گرديد. عمر بن خطاب در جمع مسلمانان، از روز بدر سخن ميگفت و لطف و احسان خداوند در حق مسلمانان را یادآوری مینمود كه ناگهان چشمش به عمير بن وهب افتاد كه جلوي مسجد، در حال خوابانیدن شترش بود و شمشیر خود را نيز به گردن آويخته بود. عمر گفت: اين سگ و دشمن خدا، عمير بن وهب است و جهت توطئه و برپانمودن شري آمده است. عمر نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم رفت و گفت: عمير بن وهب، دشمن خدا، مسلح آمده است. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: بگذاريد نزد من بيايد. عمر آمد و حمائل شمشيرش را گرفت و خطاب به انصار گفت: نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم حاضر شوید؛ چراكه اين فرد خبيث و غير قابل اعتمادي است. سپس وي را نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آوردند. و چون پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وي را ديد كه عمر حمائل شمشيرش را گرفته است و ميكشد، گفت: «عمر! او را رها كن. عمير! بيا اينجا.» عمير جلو آمد و گفت: «صبح بخير» و اين خوشامد زمان جاهليت بود. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «خداوند خوشامد بهتري از اين را كه خوشامد بهشتيان است، به ما عنايت نموده و آن «السلام عليكم» است.»[9] عمير گفت: البته ديري نميشود كه از احوالپرسي قومت فاصله گرفتي. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «براي چه كاري آمدهاي؟» عمير گفت: به خاطر اسيري كه در دست شماست آمدهام. پيامبر فرمود: «چرا شمشيري با خود حمل نمودهاي؟» عمير گفت: خداوند اين شمشيرها را ناكام گرداند، مگر توانستند براي ما كاري انجام دهند. پيامبر فرمود: هدف اصلی تو از آمدنت چیست؟ عمير گفت: براي كاري غیر از آنچه بیان نمودم، به اینجا نیامدهام. رسول خدا فرمود: «برای امری غیر از این موضوع آمدهای؛ چراکه تو و صفوان كنار خانه كعبه نشسته بودید و از كشتهشدگان بدر، سخن میگفتيد. تو گفتي: اگر مقروض نميبودم و فرزندان خردسال و ناتوانی نميداشتم، حتماً خودم را به محمد ميرساندم و او را به قتل ميرساندم. آن گاه صفوان گفت: من سرپرستي فرزندان تو را عهدهدار میگردم و بدهی تو را نیز پرداخت مینمایم و اكنون خدا، ميان من و انجام مأموريتي كه تو داري حائل است.» عمير گفت: من گواهي ميدهم كه تو رسول خدا صلی الله علیه و سلم هستي؛ حقا كه تو از آسمان خبر ميآوري، امّا ما تو را تكذيب مينموديم؛ چون از اين موضوع جز من و صفوان كسي ديگر اطلاع نداشت و يقين دارم كه حتماً خداوند به تو اطلاع داده است. سپاس خدایي را كه مرا به سوي اسلام هدایت نمود و مرا به راه درست فراخواند. آن گاه شهادت را بر زبان آورد. سپس پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: به برادرتان مسائل ديني و قرآن بياموزيد و اسيرش را نيز آزاد گردانيد! عمير گفت: اي پيامبر من در راستاي جلوگیری از فرامین و دستورات خداوند تلاش زيادي نمودم و با مسلمانان با خشونت رفتار نمودم بنابراین، دوست دارم اگر اجازه بدهي به مكه بروم و آنها را به سوي خدا و رسول و اسلام، فراخوانم. شايد خداوند آنها را به وسيلة من هدايت نمايد و در غير اين صورت به آزار و اذيت آنها خواهم پرداخت؛ چنانكه در گذشته ياران تو را اذیت و آزار میدادم. پيامبر به وي اجازه داد و او به مكه برگشت. از طرفی دیگر صفوان بن اميه بعد از خروج عمير به مردم ميگفت: به همين زودي خبر داغ و مهمي از واقعهای بسيار بزرگ به شما خواهد رسيد كه بدر را هم فراموش خواهيد نمود. به همين دليل هر كارواني كه ميآمد از آن سؤال مينمود. تا اينكه سواركاري خبر اسلام آوردن عمير را به اطلاع او رساند. صفوان، سوگند ياد نمود كه هرگز با عمير حرف نزند و اصلاً به وي نفعي نرساند.»[10] درسها و نكات موجود در اين ماجرا: 1- تمايل شديد مشركان به انتقام گرفتن از مجاهدان اسلام؛ چنانكه صفوان بن اميه و عمير بن وهب برای كشتن رسول خدا صلی الله علیه و سلم با هم توافق نمودند و اين امر برای مسلمانان حاوی این نکته است كه دشمنان اسلام تنها به نپذیرفتن دعوت و تشويش و بازداشتن مردم اكتفا نميكنند؛ بلكه به ترور دعوتگران و طرح توطئههاي ويرانگر نيز روي ميآورند و چه بسا در اين راستا و جهت تنفيد اهداف خود برخي از جنايتكاران را نيز اجير مينمايند؛ چنانكه در اين ماجرا صفوان از فقر و تنگدستي عمير سوء استفاده مينمود و وي را به مأموريت مورد نظر گسيل داشت.[11] 2- ميزان هوشياري و تدابير امنيتي صحابه: چنانكه عمر بلافاصله متوجه عمير شد و مراقبت لازم را به عمل آورد و اعلان نمود كه وي شيطاني است كه براي برپانمودن شري آمده است؛ زيرا سابقه وي نزد عمر روشن بود. او كسي بود كه مسلمانان را در مكه آزار ميداد و در جنگ بدر مشركان را تحريك كرده بود. به همین جهت عمر تدابير لازم امنيتي را به خاطر حفاظت رسول خدا صلی الله علیه و سلم انديشيد و دست از حمائل شمشيرش دور نكرد و به وي امكان نداد تا عمليات خود را اجرا نمايد و به تعدادي از نفرات دستور داد تا به حراست رسول خدا بپردازند. 3- افتخار به فرامين دين و شعارهاي اسلامي: چنانكه رسول خدا صلی الله علیه و سلم در آن شرایط از اينكه به تحيت جاهلي با وي روبرو شود، انصراف ورزيد و به وي خاطرنشان نمود كه خداوند متعال تحيت اهل بهشت را به آنها عنايت نموده است. 4- برخورد و رفتار نيك رسول خدا: با اينكه عمير، جهت كشتن پيامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمده بود، آن حضرت از مجازات وی صرفنظر نمود و او را بخشيد و فرزندش را نيز بعد از اسلام آوردنش آزاد نمود و به يارانش گفت: به برادرتان مسائل ديني بياموزيد و قرآن را به وي تعليم دهيد و فرزندش را آزاد نمائيد.[12] 5- قوت ايمان عمير: وي تصميم گرفت تا با اسلام در برابر تمام مردم مكه بايستد. پيامبر نيز به وي اجازه داد و او در مکه تصميمش را عملي نمود و سپس به مدينه بازگشت و تعداد زيادي توسط او مسلمان شدند. او يكي از كساني بود كه بعدها عمر بن خطاب آنها را مساوي با هزار نفر ميدانست.[13]
[1]- التاریخ السیاسی و العسکری، علی معطی، ص 274 – 275. [2]- همان، ص 274 – 275. [3]- صحیح السیرة النبویه، ص 257. [4]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 258. [5]- المراة فی العهد النبوی، عصمة الدین کرکر، ص 166. [6]- السیرة النبویة، ابی شهبة، ج 2، ص 171. [7]- التاریخ السیاسی العسکری، ص 274. [8]- السیرة النبویة، ابیشهبة، ج 2، ص 171. [9]- صحیح السیرة النبویة، ص 259. [10]- صحیح السیرة النبویه، ص 260. [11]- غزوة بدر الکبری، ابیفارس، ص 82. [12]- صحیح السیرة النبویة، ص 260. [13]- التربیة القیادیة، ج 3، ص 73.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|