|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>خبیب رضی الله عنه > شهادت وی رضی الله عنه
شماره مقاله : 3093 تعداد مشاهده : 336 تاریخ افزودن مقاله : 6/6/1389
|
خیانت دو قبیله عضل و قاره و حادثه رجیع در مورد دلایل فرستادن وفد رجیع روایات مختلفی وجود دارد. با وجود اینکه بخاری علت فرستادن این وفد را جمعآوری اطلاعات از دشمن میداند[1]، روایات مستند و صحیح دیگری علت آن را درخواست و فدی از قبیله عضل و قاره میدانند كه به مدینه آمدند و گفتند: «برخی از افراد طایفه ما مسلمان شدهاند بنابراین، تعدادی از قاریان قرآن را برای یادگیری احکام و خواندن قرآن نزد ما بفرست.»[2] و گویا قبیله هذیل برای گرفتن انتقام خالد بن سفیان هذلی، به چنین توطئهای اقدام نمودند. واقدی بر این عقیده است که بنولحیان كه تیرهای از هذیل بودند، نزد طایفة عضل و قاره رفتند و برای آنها پاداشی در نظر گرفتند و از آنها خواستند كه نزد رسول خدا بروند و از وی درخواست تعدادی از یارانش را جهت آموزش مسائل دینی بكنند. تا آنها با تحویل دادن اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و سلم به كفار مكه، صاحب ثروتی عظیم گردند.[3] پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز بنابر درخواست دو طائفه مذكور وفدی متشكل از ده صحابی را به سرپرستی عاصم بن ثابت بن افلح با آنها فرستادند[4]. تعداد افراد مسلح بنولحیان كه به دویست نفر میرسید، در مكانی بین مكه و مدینه برآنها حمله كردند و آن ده نفر صحابه به تپهای پناه بردند و از هر طرف مورد محاصره قرار گرفتند؛ بنولحیان در ابتدا به آنها امان دادند، اما فرمانده مسلمانان از پذیرفتن امان كفار امتناع ورزید و گفت: من نذر كردهام كه هیچ گاه عهد مشركان را نپذیرم[5]. عاصم در حالیكه با آنها میجنگید اشعار ذیل را زمزمه مینمود: ما عِلَّتی و انا جلد نابل النَّبْلُ و القوس لها بلابل تزل عن صفحتها المعابل الموت حق و الحیاة باطل و کل ماحمَّ الاله نازل بالمرء و المرء الیه آئل ان لم أقاتلکم فامِّی هابل[6] «هیچ مشكلی ندارم در حالی كه قوی و تیرانداز هستم و این امری طبیعی است که تیروكمان، وحشت و اضطراب میآفرینند... سرنیزههای پهن از كمان جدا میشود... و مرگ حق است و زندگی باطل... خواست و اراده خدا در مورد انسان اجرا میگردد و انسان به سوی او برمیگردد... مادرم حیلهگر باشد، اگر با شما نجنگم.» عاصم تمامی تیرهایی را که در اختیار داشت، استفاده نمود؛ ،سپس از سرنیزهاش استفاده نمود تا اینكه آن هم شكست و تنها شمشیر در دستانش باقی ماند. آن گاه چنین دعا كرد: بارالها ! در آغاز روز به دفاع از دین تو پرداختم؛ پس در پایان روز جسدم را محفوظ بدار. آنها بعد از کشتن یاران عاصم به بیرون نمودن لباسهایش میپرداختند. سرانجام شمشیر عاصم شكست و بعد از زخمی نمودن دو نفر و به هلاكت رساندن فردی دیگر، او نیز به شهادت رسید. عاصم در هنگام مبارزه این شعر را زمزمه میكرد: أنا ابوسلیمان و مثلی رامی و رثتُ مجداً معشراً كراما «من ابوسلیمان و تیرانداز هستم كه از جمع بزرگواری ، مجد و شرف را به ارث بردهام.» زنی به نام سلافه نیز كه شوهر و چهار تا از فرزندانش را در جنگ بدر از دست داده بود، نذر كرده بود كه در كاسه سر عاصم شراب بنوشد[7]؛ زیرا دو تا از فرزندانش توسط عاصم كشته شده بودند. او برای این نذر صد نفر شتر جایزه گذاشته بود و عربها به ویژه طایفه بنیلحیان از این ماجرا اطلاع داشتند. بنابراین، آنها قصد داشتند تا سر عاصم را از تن او جدا نمایند و نزد سلافه ببرند و از جایزه فوق بهرهمند گردند. بعد از شهادت عاصم خداوند انبوهی از زنبورها را فرستاد تا جسد عاصم را محاصره نمایند. از این رو كسی نتوانست به جسد او نزدیک شود. آنها به گمان اینكه شب هنگام زنبورها جسد را ترك خواهند كرد، تصمیم گرفتند بعد از غروب خورشید نزد جسد برگردند، اما شب هنگام با آنكه ابری در آسمان دیده نمیشد، خداوند سیلی را فرستاد كه جسد عاصم را به جای نامعلومی برد.[8] آخرالامر اینكه عاصم و هفت نفر از افراد همراه وی به شهادت رسیدند و سه نفر دیگر بر اساس امانی كه بنولحیان به آنها دادند، تسلیم شدند، اما دیری نگذشت كه آنها پیمان خود را شكستند. بنابراین، عبدالله بن طارق استقامت ورزید و جنگید تا به شهادت رسید و دو نفر دیگر به نامهای خبیب و زید بن دثنه به مكه انتقال داده شدند تا به قریش فروخته شوند[9]. این حادثه در ماه صفر سال چهارم هجری اتفاق افتاد. خبیب توسط بنوحارث بن عامر خریداری گردید تا به انتقام حارث كه در جنگ بدر توسط خبیب به قتل رسیده بود، اورا به قتل برسانند؛ چنانكه خبیب به عنوان اسیر مدتی نزد آنان ماند تا اینكه روز موعود فرا رسید. خبیب از خانواده حارث جهت نظافت تیغی درخواست نمود در آن اثنا فرزند كوچكی از خانواده حارث نزد خبیب رفت و خبیب او را در بغل گرفت. اولیاء فرزند نگران شدند كه مبادا خبیب كودك را به قتل برساند. خبیب كه متوجه این موضوع شده بود، خطاب به آنان گفت: اگر از این امر در هراس هستید که این كودك را به قتل برسانم، چنین كاری را نخواهم نمود. بنابراین، زنی كه تیغ را به خبیب داده بود، همواره میگفت: هیچ اسیری مانند خبیب ندیدم. او در حالی كه به زنجیر كشیده شده بود، بعضی اوقات خوشههای انگور به دست داشت و میخورد، در حالی كه در آن روزها در مكه انگوری وجود نداشت. روزی كه خبیب را برای اعدام از حرم بیرون بردند، لحظهای قبل از اینكه به دار آویخته شود، گفت: به من فرصت دهید تا دو ركعت نماز بخوانم. بعد از اتمام نماز گفت: اگر شما تصور نمیكردید كه از ترس مرگ به نماز روی آوردهام، بیشتر نماز میخواندم. او نخستین كسی بود كه خواندن دو ركعت نماز هنگام مرگ را سنت قرار داد[10]. او هنگام اعدام این دعا را زمزمه میكرد: «اللهم احصهم عدداً و اقتلهم بدداً و لاتُبق منهم احداً » «بارالها! آنها را یكییكی بشمار و یكی بعد از دیگری به هلاكت برسان و هیچ كدامشان را باقی نگذار.» سپس این اشعار را خواند: لقد اجمع الاحزاب حولی و ألّبوا قبائلهم و استجموا کل مجمع وکلهم مبری العداوة جاهدٌ علیَّ لانِّی فی وثاق بمضیع وقد قربوا ابناءهم و نساءهم وقُرِّبتُ من جذع طویل مُمَنَّع الی الله اشکوا غربتی بعد کربتی وما أرصد الاحزاب لی عند مصرعی فذا العرش صبرنی علی مایراد بی فقد بضَّعُوا لحمی و قدیاس مطمعی و قد خیرونی الکفر، والموت دونه فقد ذرفت عینای من غیر مجزع و ما بی حذار الموت انی لمیت و ان الی ربی إیابی و مرجعی ولست ابالی حین اقتل مسلماً علی ان شقَّ کان فی الله مضجعی و ذلک فی ذات الاله و ان یشأ یبارک علی اوصال شلوٍ ممزَّع فلست بمبد للعدو تخشعا ولاجزعاً إنی الی الله مرجعی[11] «همه گروهها و قبایل در اطراف من جمع شدهاند. همه با تمام قدرت عداوت خود را نسبت به من ابراز میكنند؛ زیرا من در حالی كه بسته شدهام، در اختیار آنان قرار گرفتهام. زنان و فرزندانشان را نزدیك آوردهاند و در این صددند تا مرا به دار آویزند. از غربت و پریشانی خود و آنچه را آنها در نظر دارند، به پیشگاه خدا شكایت می كنم. صاحب عرش مرا به آنچه آنها میخواهند، صبر و تحمل دهد. گوشت بدنم را پارهپاره كردند و از زندگی ناامیدم ساختند و انتخاب كفر و مرگ را به من سپردهاند. چشمانم بیآنكه بترسم، اشكبار گردیده است. من وقتی مسلمان كشته شوم، باكی ندارم كه به كدامین پهلو در راه خدا میافتم و این در راه خداست و اگر بخواهد به مفاصل قطعهقطعه شده بركت عنایت میكند. و من در برابر دشمن اظهار عجز و ناتوانی نمیكنم. بازگشت من به سوی خداست.» ابوسفیان در این هنگام از خبیب سوال نمود كه اگر تو امروز در خانهات بودی و به جای تو محمد صلی الله علیه و سلم به دار آویخته میشد، بهتر نبود؟ خبیب گفت: خیر. نه تنها دوست نداشتم محمّد کشته شود؛ بلکه دوست ندارم حتی خاری به پای ایشان فرو رود.[12] آن گاه او را به دار آویختند و كسی را جهت نگهبانی بر جسدش گماشتند؛ ولی شب هنگام عمرو بن امیه ضمری آمد و جسد خبیب را به جایی انتقال داد و دفن نمود[13]. اما زید، توسط صفوان بن امیه خریداری شد و به انتقام پدر صفوان كه در بدر كشته شده بود، به قتل رسید. ابوسفیان از زید نیز قبل از اینكه به دار آویخته شود، پرسید: تو را به خدا دوست داشتی هم اكنون محمد صلی الله علیه و سلم به جای تو كشته میشد؟ زید همان پاسخ را كه خبیب به او داده بود، به ابوسفیان داد. آن گاه ابوسفیان گفت: من هیچ كس را سراغ ندارم، كه اطرافیانش او را آن قدر دوست داشته باشند كه یاران محمد او را دوست دارند[14]. رجیع كه حادثه فوق به آن منسوب است، نام آبی است كه این حادثه در آن اتفاق افتاده است. درسها و نتایج این حادثه 1-نكاتی كه ابن حجر ذكر نموده است از این حدیث چنین استنباط میگردد که اسیر میتواند عزیمت و یا رخصت را بپذیرد به این كه اگر اسیر بخواهد عزیمت را ترجیح دهد، میتواند از پذیرفتن امان كافر امتناع بورزد، هر چند كه به كشته شد او بینجامد و اگر رخصت را ترجیح داد میتواند امان كافر را بپذیرد. حسن بصری بر این عقیده است که پذیرفتن امان كافر اشكالی ندارد، اما سفیان ثوری میگوید: من این را نمیپسندم. رعایت كردن عهد مشركان و اجتناب از كشتن فرزندانشان و دعا جهت هدایت آنان و خواندن نماز قبل از مرگ توسط مشرکان و سرودن اشعار، بیانگر كرامت و قوت ایمان و یقین خبیب میباشند. 2-تسلیم یا مبارزه تا آخرین لحظات براساس حوادثی که در رجیع اتفاق افتاد، این موضوع اثبات گردید كه اسیر هم میتواند از پذیرفتن امان كافر امتناع ورزد هر چند که این امتناع به کشته شدن او منجر شود. كه كشته شود. مانند عاصم رضی الله عنه و نیز میتواند به رخصت عمل نماید و امان را بپذیرد و به این گونه از کشته شدن نجات یابد. خبیب وزید که به رخصت عمل نمودند، امّا بنابر نظر صحیح، اگر شرایط برای اسیر فراهم گردد، میبایست از فرصت استفاده نماید و فرار بكند؛ زیرا اسیر در دست كفار مورد ستم و اهانت قرار میگیرد بنابراین، لازم است تا خود را از قید اسارت و بردگی نجات دهد.[15] حادثه فوق برای مسلمانان بسیاری از مسائل را درباره پذیرفتن اسارت و یا مبارزه تا آخرین لحظات در مقابل دشمن را بیان نمود.[16] 3-اهمیت به سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با وجود اینکه خبیب رضی الله عنه در اسارت مشركان بسر میبرد و هر لحظه احتمال داشت كه كشته شود، بر انجام سنت نظافت موهای زائد بدن خود اهمیت قائل بود و برای این منظور تیغی به عاریه گرفت. این عمل خبیب درسی است برای كسانی كه مشغول شدن به سنن و حتی واجبات را در شرایط بحرانی شایسته و لازم نمیدانند؛ در حالی كه بین رعایت این سنتها و انجام سایر شرایع اسلام هیچ منافاتی وجود ندارد.[17] 4- اسلام، كینه و خیانت را ریشهكن مینماید خبیب تیغی را از یكی از زنان خانواده حارث جهت نظافت بدن خود گرفت، آن زن میگوید: از فرزند كوچكم غافل شدم تا اینكه او را در بغل خبیب دیدم. از این جریان، سخت ترسیدم. او متوجه ترس من شد و گفت: میترسی كه مبادا فرزندت را بكشم؟ هرگز چنین عملی را انجام نخواهم داد.[18] بنابراین، این عمل شگفتانگیز خبیب بیانگر روح عالی، صفای نفس و التزام به منهج اسلامی است؛ چنانكه خداوند میفرماید: { وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا (١٥)}(اسراء، 15) «هیچ كس بار دیگری را به دوش نخواهد گرفت و ما عذاب نمیدهیم تا اینكه پیامرسانی بفرستیم.» وفای خبیب با كسانی كه به وی خیانت كردند، درسی برای همه مسلمانان است.[19] این جمله خبیب كه گفت: «اگر خدا بخواهد، چنین نخواهم كرد.» در زبان عربی دارای مفهوم خاصی است؛ یعنی، انجام ندادن چنین عملی (انتقام گرفتن) در این شرایط خاص و اضطراری كه بزرگترین آرزوی انسان، نجات دادن نفس او میباشد، ممكن نبود، اما اصلی كه اجتناب از آزار بیگناهان است، مرا باز می دارد.[20] براین اساس، عمل خبیب نمونهای از عظمت اصحاب و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه درصدد اجرای اخلاق اسلامی در وجود خود برآمدند و از آنجا که آگاهی آنان نسبت به مسائل دینی و ایمان آنان، ایمان واقعی بود، حتی در برابر دشمنانی كه بر آنها ظلم كردند، و از آنجا که آگاهی آنان نسبت به مسائل دینی و ایمان آنان، ایمان واقعی بود، حتی نیز به اخلاق اسلامی پایبند بودند.[21] 5- میزان محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در دل یارانش یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نسبت به ایشان عشق و علاقه خاصی میورزیدند و از آنجا كه محبت نتیجه شناخت است بنابراین آنها نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از شناخت كاملی برخوردار بودند. بر این اساس، محبت آنان نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم محبتی عمیق و راسخ بود.[22] در فاجعه رجیع از گفتگوی آرامی كه بین ابوسفیان و زید بن دثمه انجام گرفت، میزان این محبت آشكار میشود. آنجا كه ابوسفیان به وی میگوید: آیا دوست داری هماکنون محمد به جای تو میبود و او به قتل میرسید و تو در جمع خانوادهات میبودی؟ زید میگوید: به خدا سوگند! نه تنها دوست ندارم که محمّد کشته شود؛ بلکه دوست ندارم که حتی خاری به پایش فرو رود و من در جمع خانوادهام باشم.[23] این نوع محبت، اثر ایمان است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: سه خصلت در وجود هركس یافته شوند، آن فرد حلاوت ایمان را احساس مینماید :1- كسی كه محبت خدا و رسول از سایر افراد در قلبش بیشتر باشد. 2- هر كس را دوست میدارد، صرفاً به خاطر خدا دوست بدارد. 3- از نظر او برگشتن به كفر به اندازه افتادن در آتش، ناپسند باشد.[24] 6- اشعاری از حسان در مذمت بنیلحیان مسلمانان از فاجعه «رجیع» بسیار متأثر گردیدند. حسان رضی الله عنه با سرودن شعر، وضعیت مسلمانان را بیان مینمود و خائنان را نكوهش میكرد. او در نكوهش بنیلحیان چنین سرود: ان سرّک الغدر صرفا لامراج له فأت الرجیع فَسَل عن دار لحیان قوم تواصو باکل الجار بینهم فالکلب و القرد و الانسان مثلان لوینطق التّیس یوماً قام یخطبهم و کان ذا شرف فیهم و ذا شان[25] «اگر خبر خیانت خوشحالت میكند، پس به رجیع برو و از بنیلحیان بپرس. ملتی كه بر خوردن همسایگان خود همدیگر را توصیه كردند و نزد آنان سگ و میمون و انسان فرقی ندارد. حتی اگر نربزی به سخن درآید او را سخنگو و پیشوای خود می كنند.»
زیرنویس: [1]- بخاری، شماره 4086. [2]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 354-355. [3]- همان. [4]- بخاری، شماره 4086. [5]- نظرة النعیم، ج 1، ص 314. [6]- مغازی، واقدی، ج 1، ص 355. [7]- همان. [8]- همان، ص 356. [9]- نظرة النعیم، ج 1، ص 314. [10]- السیرة النبویه الصحیحه، ج 1، ص 399. [11]- زادالمعاد، ج 3، ص 245. [12]- همان. [13]- همان. [14]- السیره النبویه الصحیحه، ج 2، ص 400. [15]- السیرة، ب.طی، ص 188-189. [16]- الأساس فی السنه، سعید حوی، ج 2، ص 622. [17]- وقفات تربویه مع السیرة النبویة، احمد فرید، ص 234. [18]- صحیح السیرة النبویة، ص 320. [19]- معین السیرة النبویه، ص 320. [20]- ظهور و عبرمن الجهاد النبوی فی المدینه، ص 153. [21]- التاریخ الاسلامی، حمیدی، ج 6، ص 38. [22]- حقوق النبی علی امته. د – محمد التمیمی، ج 1، ص 314. [23]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 154. [24]- بخاری، کتاب الایمان، ج 1، ص 72، شماره 21. [25]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 70. برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|