|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>قصص قرآن>موسی علیه السلام > معجزاتی در دریا و سرچشمه های آب
شماره مقاله : 3150 تعداد مشاهده : 270 تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389
|
معجزاتی در دریا و سرچشمههای آب دریا به دونیمه شکافته میشود خداوند سبحان میفرماید: { فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (٦٣)وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الآخَرِينَ (٦٤)وَأَنْجَيْنَا مُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ (٦٥)ثُمَّ أَغْرَقْنَا الآخَرِينَ (٦٦)إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (٦٧)} ([1]). « به موسی وحی کردیم که عصای خود را به دریا بزن. (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت، و هر بخش همچو کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازدهگانهی بنی اسرائیل در جادهای حرکت کرد). و در آنجا دیگران را (نیز به موسی و بنی اسرائیل) نزدیک گردانیدیم (و فرعون و فروعونیان را وارد آن راههای دوازدهگانه کردیم) و موسی و تمامی همراهان او را نجات دادیم، سپس دیگران را غرق کردیم. بیگمان در این (ماجرای نجات مؤمنان و غرق کافران) درس عبرت بزرگی است (برای کسانی که چشم باز و دل آگاه داشته باشند و در بارهی سرگذشت جباران مغرور بیندیشند) ولی اکثر آنان ایمان نیاوردند (و کمتر آنان همچو آسیه و جادوگران، به جمع مؤمنان پیوستند)». معجزاتی موسی علیه السلام در ارتباط با دریا و رودخانه و چشمههای آب، گوناگون و متعدد بوده است. و در واقع خداوند سبحان بدین خاطر این معجزات را به موسی علیه السلام بخشیده است تا مؤمنان نسبت به دعوت وی اطمینان بیشتری یافته و موسی علیه السلام بر دشمنانش پیروز شود، و این معجزات به منزلهی دروس و سرمشقهای ایمانی تلقی شوند که عقلهای متحجر در مقابل آنها واکنش مثبت نشان دهند. و اگر که به موسی علیه السلام نگاه کنیم، میبینیم که حیات وی با صندوقی آغاز شد که او را در رود نیل حمل کرد تا این که به قصر فرعون رسید، آنگاه آسیهی همسر فرعون آن را برداشته و موسی علیه السلام در قصر فرعون و در کنار ساحل نیل تربیت و بزرگ شد. و معجزهی موسی علیه السلام در دریا با حماقت فرعون و قومش شروع شد، خداوند سبحان نشانههای عذاب را بر سر آنان فرو فرستاد: مانند ملخ و قورباغه، سپس آخرین نشانههای عذاب دنیوی واقع شد، که آن همان نشانهی خون است. در واقع آبهای نیل به خونی مبدل شدند: که هیچ کس نمیتوانست از آن استفاده نماید، به سخن دیگر آن خون نشانهی جدیدی از عذاب دنیوی برای قوم فرعون بود، چرا که نشانههای سابق از نو شناخته شده در محیط کشاورزی بود که حیات آن بستگی به آب رودخانه دارد خواه رودخانه آب خود را بیرون بریزد یا آن را از جاریکردن منع کند. اما آخرین نشانهای که قوم فرعون به وسیلهی آن معذب شدند، همان خون بود. و این رنگ جدیدی از عذاب بود که محیط و فضای مصر به آن عادت نکرده بود، در واقع آبهای نیل به خون تبدیل شدند، البته این تغییر و تحول تنها برای مصریهای تابع فرعون انجام شد و گرنه موسی علیه السلام و قومش آب معمولی نیل را مینوشیدند، هر شخص مصری که کاسهاش را پر میکرد تا آب بنوشد، چنین مشاهده میکرد: که کاسهاش پر از خون است. این نشانهای از نشانههای عذاب، به مثابهی صدمه و آسیبی بود که مصریها و قصر فرعون به خاطر آن به لرزه درآمدند، در حقیقت آن خون نشانهای ترسناک و بلایی بزرگ بود. مصریها و قوم فرعون پناهگاهی جز موسی علیه السلام نیافتند تا به او متوسل شوند و از عذاب این نشانه ترسناک رهایی یابند. به همین خاطر پیش او رفته و دست به دامنش شدند و از او خواهش کردند که در مقام دعا به درگاه خدای خود برآید، به او گفتند: که در مقابل آن، دیگر کاری به کار بنی اسرائیل نخواهند داشت، بعد از آن که از خروج و منع آنها قبل از این، بارها و بارها جلوگیری کرده بودند. موسی علیه السلام به توسل و خواهشهای آنها که بارها آن را در وضعیتهای گوناگونی تکرار کرده و هرگز به قولها و پیمانها خود عمل نکرده بودند، پاسخ مثبت داد و از خدای خود خواست تا عذاب را از آنها دفع نماید و این بود: که آب دوباره صاف و زلال شد، و مردم از آن نوشیدند و لذت بردند، اما هنگامی که وقت اجرای وعده و وفا به قولی که به موسی علیه السلام داده بودند نزدیک شد، سرباز زدند، فرعون هم اجازه نداد: تا موسی علیه السلام بنی اسرائیل را همراهی نموده و آنان را از مصر کوچ دهد. و این امر بیشتر در هالهای از ابهام فرو رفت، در واقع فرعون در کفر خود غرق شد و بر هجوم بر موسی علیه السلام افزود، و در بین قوم خود اعلان کرد: که من خدا هستم و گفت: آیا مملکت مصر و این رودهایی که در زیر قصرهای من جاری است، متعلق به من نیست؟ و فرعون اعلان کرد: که موسی جادوگری بسیار درغگوست، و از طرفی مردی فقیر است که حتی دستبندی از طلا هم در اختیار ندارد. قرآن کریم تمامی این منظرهی اضطرابآور را بازگو کرده و میگوید: { وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (٤٦)فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ (٤٧)وَمَا نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (٤٨)وَقَالُوا يَا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (٤٩)فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ (٥٠)وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلا تُبْصِرُونَ (٥١)أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلا يَكَادُ يُبِينُ (٥٢)فَلَوْلا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ (٥٣)فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (٥٤)}([2]). «ما موسی را همراه با معجزات خود به سوی فرعون و درباریانش روانه کردیم. (موسی به آنان گفت:) من فرستادهی پروردگار جهانیان هستم، هنگامی که (موسی) معجزات ما را به آنان نشان داد، ناگهان همگی بدانها خندیدند، هیچ معجزهای به آنان نشان نمیدادیم مگر آن که یکی از دیگری بزرگتر و مهمتر بود. (هنگامی که به سرکشی خود ادامه دادند) ایشان را به انواع بلایا مبتلا کردیم تا شاید (به راه حق) بازگردند و توبه نمایند، و گفتند: ای ساحر! پروردگارت را با توسل به عهدی که با تو کرده است. برای ما فرا بخوان، (تا ما را از این عذاب رهایی دهد، و مطمئن باش) ما راه هدایت را در پیش خواهیم گرفت. و چون عذاب را از آنان دور نمودیم، شروع به پیمانشکنی کردند. فرعون در میان قوم خود ندا در داد و گفت: ای قوم من! آیا مملکت مصر و این رودها که در زیر (قصرهای) من جاری هستند، از آن من نیستند؟ آیا (ضعف موسی و شکوه مرا) نمیبینید؟ اصلاً من از این مردی که پست و ناتوان است و هرگز نمیتواند واضح و روشن حرف بزند و منظور خود را به طور واضح بیان نماید، برتر هستم. اگر راست میگوید (که از یک طرف) پیامبر خدا و (از طرف دیگر) دارای مقامی بس والا است، پس چرا دستبندهای زرین به وی داده نشده است؟ و یا چرا فرشتگان همراه وی نیامده اند؟ فرعون (جهت تداوم بخشیدن به استبداد خود) قوم خویش را فرومایه و ناآگاه بار آورد (و آنان را در سطح پایینی از فرهنگ و رشد فکری نگاه داشت) و ایشان هم از او پیروی کردند، در واقع آنان قومی فاسق بودند». و بدینسان فرعون مغرورانه و مستبدانه قدم در وادی حکومت گذاشت، در نتیجه برای موسی علیه السلام روشن شد که او و قومش هرگز به رسالت آسمانی وی ایمان نخواهند آورد، هرچند که در این زمینه وعده و قول بدهند، در ضمن فرعون هرگز از تعذیب و اذیت و آزاررسانی به قوم بنی اسرائیل و خوار جلوهدادن آنان، دست برنخواهد داشت. موسی علیه السلام احساس کرد: که دیگر امیدی به اینان نیست و مشاجره و بگو مگو با رئیس و مهترشان – فرعون – بیفایده است، زیرا آنان در عقلانیت خود را به روی ایمان بسته بودند، از سویی هم چشمهای خود را بسته بودند تا جمال خالق را نبینند و از نظام آفرینش که در مقابلشان است، درس عبرت نگیرند و همچنان در خواب غفلت باقی بمانند. سرانجام موسی علیه السلام دست به دعا برداشت، دعایی که این دفعه با حالتی آکنده از خشم و کوبندگی گفته شده و برگشتی در آن وجود نداشت. موسی همراه با برادرش هارون علیه السلام – که او هم به این نتیجه رسیده بود: که دیگر دعوت قوم فرعون بیفایده است – ایستاد و هردو، دستانشان را به سوی آسمان بلند کردند و در مقام دعا برآمدند، موسی علیه السلام گفت: { يَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ (٨٨)فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (٨٩)} ([3]). «پروردگارا! اینان قومی هستند که به هیچ وجه ایمان نمیآورند، پس از ایشان درگذر و سلامِ (جدایی را به آنان) بگو. به زودی خواهند دانست». و این بود که خدای سبحان دعای فوق را استجابت فرمود، و اینگونه موسی و هارون «علیهما السلام» را مورد خطاب قرار داد: { َ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ (٨٩)} ([4]). «دعای شما مقبول واقع شد، لذا در (راستای تبلیغ رسالت خود) ثابتقدم باشید، و دنبالهرو راه کسانی نباشید که نمیدانند (و جاهل هستند)». به نظر شما گام و نقشهی آیندهی آنها چه باید باشد؟ و موسی علیه السلام چه کاری باید انجام دهد؟ در واقع به موسی علیه السلام امر شد: که از مصر خارج بشود و نیز به وی اجازه داده شد تا همراه با قومش از آن دیار خارج شود. و شگفت این که هنوزهم بعضی از قوم بنی اسرائیل به رسالت موسی علیه السلام ایمان نیاورده بودند. و به همین خاطر است که خدای سبحان احوال آنها را در آیات خود ذکر مینماید: { فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ (٨٣)} ([5]). « پس کسی به موسی ایمان نیاورد مگر عدهای از فرزندان قومش که در عین حال از فرعون و قومش میترسیدند که آنان را دچار فتنه نمایند یا عذابشان دهند. بهراستی فرعون در زمین جاهطلب بود و در زمرهی تجاوزکاران و سرکشان قرار داشت». و بدین ترتیب امر فرعون به انتها رسید و مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که برای جرایم آن کافر ملعون حد و حدودی قایل شود، آن هم بعد از آن که به تمامی راههای دعوت پشست پا زد و از رحمت خدای مهربان خارج شد. به موسی علیه السلام چنین فرمان داده شد: که از مصر خارج شود و در این راستا از فرعون بخواهد تا بنی اسرائیل را برای شرکت در جشن مخصوصی اجازه دهد. فرعون هم برخلاف میلش به آنان اجازه داد، بنی اسرائیل هم خود را برای خروج از مصر آماده کردند و زیورآلات خود و بسیاری از زیورآلاتی را که از مصریها به قرض گرفته بودند، با خود برداشتند و به هنگام فرا رسیدن شب، بنی اسرائیل خارج شدند، در حالی که موسی علیه السلام در جلوی آنها حرکت میکرد و آنها را به سمت دریای سرخ به پیش میراند که دست آخر مسیر آنها به بلاد فلسطین منتهی میشد. ولی دیری نپائید: که دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی فرعون از این موضوع آگاه شدند و آن را به اطلاع فرعون رساندند. همین که فرعون از خبر خروج شبانهی بنی اسرائیل به سرکردگی موسی علیه السلام آگاه شد، عصبانی شد و آتش خشم در وجودش زبانه کشید و دستور داد: تا تمامی لشکریانش از تمامی شهرهایی مصر جمع شوند، و در سیاق دستورات خود گفت که موسی علیه السلام او را خشمگین ساخته و گفت: {وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ (٥٥)}. (الشعراء: 55). « و ما را خشمگین کردهاند». در واقع موسی علیه السلام مرا عصبانی کرده است و اکنون در ملأ عمومی اعلام میکنم: که موسی علیه السلام و بنی اسرائیل باید کشته شوند. و در مدت زمان کمی فرعون لشکر بزرگی جمع کرد و جهت تعقیب و کشتن موسی علیه السلام آمد، لشکر فرعون به سرعت خارج شد، منظرهی آن لشکر بزرگ بسیار هولناک و وحشتناک به نظر میرسید، چون از یک طرف تعداد سربازان آن بسیار زیاد بود و از طرف دیگر اسلحههای فراوانی با خود (در آن وقت) حمل میکردند. این در حالی بود که بنی اسرائیل تنها مقدار کمی از اسباب و اثاثیهی خود را با خود برداشته و با حالتی آکنده از ترس از مصر خارج شده بودند. تعقیب سخت آغاز شد و لشکر فرعون با سرعت هرچه تمامتر به پیش میتازید و با اسبهای خود راه را طی میکرد، در حالی که موسی علیه السلام و بنی اسرائیل به خاطر کثرت اسباب و وسایلی که بر پشت و شانههایشان حمل میکردند – اسبابی که دوست داشتند تا آنها را برای خود نگه دارند – با آن سرعت حرکت نمیکردند، لشکر فرعون به موسی علیه السلام و قومش نزدیک شد، و هر وقت که بنی اسرائیل به پشت سر خود نگاه میکرد، این لشکر بزرگ، آنها را به شدت میترساند. از فاصله دور گرد و غبار زیادی به راه انداخته شد که دلیل بر نزدیکشدن لشکر فرعون بود و عملاً هم نزدیک شد و پرچمهای لشکر نمایان شد، قوم موسی علیه السلام سراسر از ترس و وحشت شد، در واقع آن وضعیت پیش آمده یک بحران بسیار خطرناک بود. بنی اسرائیل دریا را جلوی خود دیدند در حالی که دشمن ظالم پشت سرشان به تعقیبشان میپردازد تا کارشان را یکسره نماید و آنها فرصت دفاعکردن از خود را ندارند، چون مجموعهای از زنان و کودکان و مردان غیر مسلح هستند. اگر فرعون به آنها برسد، تمامی آنها را سر خواهد برید و کسی را باقی نخواهد گذاشت. مردم از شدت ترس شروع به گریهکردن کردند و صداهایی بلند شد که میگفتند: به دادمان برس ای موسی! چیزی نمانده که فرعون به ما برسد. آنگاه موسی علیه السلام به آرامی و با اطمینان خاطر به آنان گفت: ﴿قال كلا إن معي ربي سيهدين﴾ (الشعراء: 62). « (موسى) گفت: چنين نيست؛ بىگمان پروردگارم با من است و راه نجاتمان را به من نشان خواهد داد». موسی علیه السلام در آن لحظات بحرانی به خدایی خود پناه برد، چرا که جز وی پناهگاه دیگری وجود ندارد، آنگاه دستوری روشن و وحی کامل دریافت کرد مبنی بر این که با عصای خود به دریا بزند. این وحی الهی در قرآن کریم چنین آمده است: { فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ (٦٠)فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ (٦١)قَالَ كَلا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ (٦٢)فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (٦٣)} ([6]). «(فرعون و فرعونیان) بنی اسرائیل را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب بدیشان رسیدند. هنگامی که هردو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار میگردیم (و هلاک میشویم). (موسی) گفت: چنین نیست. پروردگار من با من است (قطعاً به راه دشمنم نمیسپارد و به راه نجات) رهنمودم خواهد کرد. به دنبال آن به موسی پیام دادیم که عصای خود را به دریا بزن (وقتی عصا را به دریا زد) دریا از هم شکافت، و هر بخشی همچون کوه بزرگی گردید (و دوازده راه خشک در آن پدیدار شد، و هر گروهی از اسباط دوازدهگانهی بنی اسرائیل در جادهای حرکت کرد)». موسی علیه السلام فرمان خدای خود را اجرا کرد و با عصای خود ضربهای به دریا زد که دریا به دو نیمه شکافته شد. در واقع شکافتهشدن دریا معجزهی چشمگیری بود که خدای سبحان به خاطر اعطای آن بر موسی علیه السلام منت نهاد. در وسط دریا راهی خشک و سخت شکافته شد و امواج دریا به مانند کوهی راسخ از دو طرف راست و چپ درآمدند، و موسی علیه السلام و قومش در وسط آن معجزهی شگفتانگیزی که میبایست لشکریان جبههی باطل که به تعقیب آنان میپرداختند، از آن درس عبرت بگیرند، به راه افتادند. موسی علیه السلام در جلو حرکت کرد و بنی اسرائیل را در وسط گذرگاه دریا به حرکت درآورد. با هر مقیاس و معیاری آن پدیده را بسنجیم، میبینیم که معجزهی چشمگیری بیش نیست، راهی خشک میان امواجی از دریا که از راست و از شمال موج میزند و میخروشد و راهی را که در وسط دریا شکافته شده است غرق نمیکند، و شگفت این که لشکر فرعون پشت سر آنان بدون این که تعمق و تأملی در آن معجزه ورزند، آن مسیر را دنبال میکردند. باری، امواج بالا و پایین میآمدند، اما به راه شکافته شده وسط دریا نمیرسیدند تا جایی که چنین به نظر میآمد که گویا دستهای پنهانی آنها را نگاه داشته و نمیگذارند که این راه را فرو پوشانند و غرق نمایند. فرعون به دریا رسید و این معجزه را ملاحظه کرد، دریا را دید: که به دو نیمه شکافته شده است، و راه خشکی را در آن یافت، در وهلهی نخست احساس ترس کرد، اما به عناد و سرکشی خود افزود و هرگونه تأمل و عبرتگیری از این واقعه را به طاق نسیان سپرد و به درشکهچی خود دستور داد: تا در این راه عجیب و غریب حرکت نماید، به ناچار درشکهاش با سرعت به راه افتاد و مشغول طیکردن راه شد، لشکر قوی فرعون هم در این راه به وی ملحق شد، تعقیب اینجا و آنجا شدت گرفت تا جایی که هردو طرف یکدیگر را میدیدند، لکن موسی علیه السلام و قومش قبل از آنکه فرعون به آنها برسد از دریا عبور کرده بودند و به هنگام خروج آخرین فرد بنی اسرائیلی از راه دریا و ایستادن وی در ساحل دیگری، موسی علیه السلام به دریا رو کرد و خواست با عصایش به آن بزند تا دوباره مثل اولش شود، اما خدای سبحان به موسی علیه السلام وحی کرد: که دریا را به حال خود بگذارد. موسی علیه السلام میخواست دریا فاصل و مانع بین او و فرعون شود تا قومش از ظلم و ستم فرعون رهایی یابند، از ترس آنکه فرعون به آنها برسد و آنها را موررد شکنجه و آزار قرار دهد و اگر وی عصایش را به دریا میزد چه بسا شرایط تغییر میکرد، شرایط و احوالی که ما نمیدانیم چگونه میبودند اما خدای سبحان به گفت: { وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (٢٤)} ([7]). «دریا را باز و گشاده به حال خود واگذار، زیرا آنان لشکری هستند که (به زودی) غرق میشوند». اراده خداوند اینگونه خواست و میل کرد، در واقع خداوند خواست فرعون را غرق نماید، و به همین خاطر به موسی علیه السلام دستور داد: تا دریا را به حال خود واگذارد. فرعون همراه با لشکرش به نیمهی دریا رسید، از نصف دریا هم گذشت و چیزی نمانده بود که به ساحل دیگری برسد. در اینجا بود که خداوند سبحان به جبرئیل علیه السلام فرمان داد، آنگاه جبرئیل علیه السلام امواج دریا را به حرکت درآورد و در نتیجه امواج هم بر سر فرعون و لشکرش فرو ریختند. و بدین ترتیب، فرعون و لشکرش غرق شدند و فرعون همراه کفر و عنادش غرق شد، «در واقع جبههی کفر غرق شد و جبههی ایمان نجات یافت» و هنگامی که فرعون در حال غرقشدن بود، جایگاه خود را در آتش جهنم مشاهده کرد، به همین خاطر به خود آمد و پرده از روی چشمانش زدوده شد و فهمید: که موسی علیه السلام راستگو و امین بوده و ساحر و دروغگو نبوده چنانکه وی در مقابل همهی کفار قومش ادعا میکرد. و فهمید که خود، عبدی ذلیل است، و هرگز «خدا» نبوده چنانکه در مقابل مردم چنین میگفت و میپنداشت. بلاخره فرعون وارد محنتها و رنجهای مرگ گردید. همچنین فهمید: که هنگامی که با موسی علیه السلام به جنگ برخاسته و دشمنی را پیشه کرد، کاملاً در اشتباه بوده لذا تصمیم گرفت که در این لحظهی بحرانی ایمان بیاورد. این لحظه در قرآن کریم در آیهی کریمهی زیر آمده است: { حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ (٩٠)} ([8]). «تا اینکه غرقاب فرعون را در خود پیچید. (آنگاه) گفت: ایمان دارم که خدایی وجود ندارد، مگر آن خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و من از زمرهی فرمانبرداران هستم». آیا توبهی فرعون پذیرفته شد؟ نه، توبهی وی مورد قبول واقع نشد، زیرا وقتی توبه کرد که در حال مرگ و عذاب بود، و به همین خاطر جبرئیل علیه السلام به او گفت: { آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (٩١)} ([9]). «آیا اکنون (که مرگت فرا رسیده، از کردار خود پشیمان میشوی و توبه میکنی) در حالی که قبلاً سرکشی میکردی و از زمرهی تباهکاران بودی». وقت تعیین شده برای توبهکردن به پایان رسیده و فرعون فرصت آن را از دست داده بود. دیگر کار به اتمام رسیده و دیگر برای فرعون راه نجاتی از غرقشدن و مرگ نیست، و تنها جسدش نجات خواهد یافت، و او خواهد مرد و امواج جسدش را به سوی ساحل میآورند، تا برای نسلهای بعدی مایهی عبرت و سرمشق شود. خدای عزوجل فرمود: { فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ (٩٢)} ([10]). «ما امروز تو را به بدن (مردهات) از آب بیرون میآوریم تا برای آیندگان عبرتی باشد و نشانی، که بیشتر مردمان از نشانههای ما ناآگاهند». این معجزهی دریایی موسی علیه السلام بود، در واقع آن معجزه یکی از آن معجزات بزرگی است که خدای سبحان آنها را به بندهاش موسی علیه السلام بخشیده است. و چه بسیارند معجزات!([11]).
زیرنویس: ([1])- سورۀ شعراء، آیۀ 63 – 67. ([2])- سورۀ زخرف، آیۀ 46 – 54. ([3])- سورۀ زخرف، آیۀ 88 – 89. ([4])- سورۀ یونس، آیۀ 89. ([5])- سورۀ یونس، آیۀ 83. ([6])- سورۀ شعراء، آیۀ 60 – 63. ([7])- سورۀ دخان، آیۀ 24. ([8])-سورۀ یونس، آیۀ 90. ([9])-سورۀ یونس، آیۀ 91. ([10])- سورۀ یونس، آیۀ 92. ([11])- مهمترین مراجع مورد استفاده قرار گرفته در این قسمت: 1- تفسیر ابن کثیر. 2- تفسیر قرطبی. 3- تفسیر طبری. 4- بدایه و نهایه: ابن کثیر. 5- تاریخ طبری. 6- قصص الانبیا: نجار. 7- قصص الأنبیاء: ثعلبی. 8- صحیح بخاری. 9- صحیح مسلم. 10- المستفاد من قصص الأنبیاء: د / عبدالکریم زیدان.
چشماندازی به معجزات پیامبران علیهم السلام (از منظر قرآن و تاریخ) (با کمی اختصار)، تألیف: عبدالمنعم هاشمی، ترجمه: سید رضا اسعدی
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|