Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

وكان من دعاء النبي:"أسألك الرضا بعد القضاء". 
پيامبر ـ صلى الله عليه وسلم ـ در دعاهايش مدام چنين مي فرمود: " از تو خرسندي پس از مصيبت را مي خواهم."

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>شبهات>شبهات > درباره قیاس و مذاهب فقهی

شماره مقاله : 3166              تعداد مشاهده : 299             تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389

دربارۀ قیاس و مذاهب فقهي
 
مؤلف رافضی ابن مطهر الحلى  می‌گوید: «همه فرق آنها به قیاس روی آوردند و رأی اشخاص را پذیرفتند و بدین ترتیب چیزهایی وارد دین خدا نمودند که از آن نبود، و احکام شرعی را تحریف کردند و مذاهب چهارگانه را پدید آوردند که نه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و نه در زمان صحابه خبری از آنها نبود و اقوال صحابه را ترک کردند. در حالی که نص صریح خودشان آنها را به ترک قیاس امر کرده‌ بود، و خودشان روایت می‌کنند که: اولین کسی که قیاس نمود، شیطان بود».
کلام مؤلف از چند منظر قابل بررسی است:
وجه اول: ادعای مؤلف مبنی بر اینکه جمیع اهل سنتی که امامت خلفای سه‌گانه را پذیرفته‌اند، قائل به قیاس‌اند، ادعای باطلی است. زیرا بعضی از فرق، قیاس را قبول ندارند، مثل؛ معتزله بغدادی، اهل ظاهر مثل ابن حزم، و غیره و نیز گروهی از اهل حدیث و صوفیه قیاس را قبول ندارند.
به علاوه، بعضی از شیعه مثل زیدیه نیز قائل به قیاس‌اند، بنابراین نزاع بر سر این موضوع در بین شیعه نیز وجود دارد.
وجه دوم: قیاس، حتی اگر دلیل ضعیفی هم باشد، باز از تقلید از کسانی بهتر است که به درجه مجتهدین نرسیده‌اند و هر عالم منصفی می‌داند که امثال مالک، لیث بن سعد، اوزاعی، ابوحنیفه، ثوری، ابن ابی‌لیلی و امثال شافعی، احمد، اسحاق، ابوعبید و ابوثَوْر از عسکریین و امثال آنها عالم‌تر و فقیه‌ترند.
به علاوه، این علماء از امام غایبی بهترند که نمی‌داند چه می‌گوید. هر یک از این علماء چنانچه نصی از پیغمبر بیابند، بدون هیچ تردیدی نص ثابت شده را بر قیاس مقدم می‌شمارند، ولی اگر در صورت نبودن نص، نمی‌توانستند قیاس را بکار بگیرند، در آن صورت جاهل می‌بودند، قیاسی که ظن می‌بخشد در هر حال از جهالتی که نه علم به همراه دارد و نه ظن، بهتر است.
اگر روافض بگویند: هر چه می‌گوییم صحت آن به ثبوت رسیده است. این قول از قول بعضی از اهل رأی ضعیف‌تر است که می‌گویند: هر چه مجتهد می‌گوید، در حکم کلام پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است. دیدگاه این گروه از اهل رأی از چنین قولی به صواب نزدیکتر است، زیرا کذب و دروغ صریح است.
به علاوه، دیدگاه این گروه از اهل رأی مثل قول کسانی است که می‌گویند: اعمال اهل مدینه از صحابه گرفته شده و قول صحابه از پیغمبر گرفته شده است. و مثل قول کسانی است که می‌گویند: اقوال صحابه در مواردی که قیاس بر آن متصور نیست، حتماً منقول از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است. و مثل قول کسانی است که می‌‌گویند: قول مجتهد و شیخ عارف، الهامی از سوی خداست و پیروی از آن واجب است.
اگر روافض بگویند: اینان تنازع کرده‌اند.
در جواب گفته می‌شود: آنان (روافض) نیز تنازع نموده‌اند. به این ترتیب روافض نمی‌توانند هیچ ادعای باطلی را بکنند مگر اینکه معارضه با آنها به مثل همان ادعا و یا ادعایی برتر از آن بر علیه ایشان ممکن است، و روافض هیچ حقی را نمی‌گویند مگر اینکه گروهی از اهل سنت نیز مثل آن و یا برتر از آن را گفته‌اند. بدعت در برابر سنت مثل کفر در برابر ایمان است. و خداوند می‌فرماید:{ وَلا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا (٣٣)}. (الفرقان: 33).
«آنان هيچ مثلى براى تو نمى‏آورند مگر اينكه ما حق را براى تو مى‏آوريم، و تفسيرى بهتر (و پاسخى دندان شكن كه در برابر آن ناتوان شوند)».
وجه سوم: کسانی که با داخل کردن مسایل جدید در دین باعث تحریف احکام شریعت شدند، بیشتر از هر مذهبی، از روافض هستند: اینها دروغ بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را بیش از همه وارد دین خدا کردند. حقایقی را انکار نمودند که هیچ مذهب دیگری غیر از اینان، انکار نکرد. قرآن را به تحریفی دچار ساختند که دیگران از آن تحریف مبرا هستند، مثلاً در تفسیر آیه:{ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (٥٥)}.(المائده: 55).
«سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پيامبر او، و آنها كه ايمان آورده‏اند; همانها كه نماز را برپا مى‏دارند، و در حال ركوع، زكات مى‏دهند (مراد از ركوع‌: خشوع‌ و خضوع‌ براي‌ الله است. يعني‌: نماز را در حالي‌كه‌ خاشع‌ وخاضع‌اند برپا مي‌دارند و زكات‌ را در حالي‌ كه‌ بر فقرا تكبر نورزيده‌ و برآنان ‌برتري‌ نمي‌جويند، مي‌پردازند پس‌ ايشان‌ پيوسته‌ فروتن‌اند)».
روافض می‌گویند: این آیه در مورد علی نازل شد که انگشتری‌اش را در نماز به گدایی بخشیده بود.
و در مورد:{ مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ (١٩)}. (الرحمن: 19).
«دو درياى مختلف (شور و شيرين) را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند».
می‌گویند: این دو بحر علی و فاطمه هستند.
در مورد:{ يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (٢٢)}. (الرحمن: 22).
«دو درياى مختلف (شور و شيرين) را در كنار هم قرار داد، در حالى كه با هم تماس دارند».
می‌گویند: لؤلؤ و مرجان، حسن و حسین می‌باشند.
در مورد:{ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ (١٢)}. (يس: 12).
«به يقين ما مردگان را زنده مى‏كنيم و آنچه را از پيش فرستاده‏اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم; و همه چيز را در كتاب آشكار كننده‏اى برشمرده‏ايم».
می‌گویند: مراد از امام مبین، علی بن ابی‌طالب می‌باشد.
در مورد:{ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ (٣٣)}. (آل عمران: 33). «خداوند، آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برترى داد».
می‌گویند: مراد از آل عمران، آل ابی‌طالب است و نام ابوطالب، عمران می‌باشد.
در مورد:{ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ (١٢)}.(التوبه: 12).
«با پيشوايان كفر پيكار كنيد».
می‌گویند: مراد از امامان کفر، طلحه و زبیر است.
در مورد:{ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ (٦٠)}.(الإسراء: 60).
«همچنين شجره ملعونه ( درخت نفرين شده) را كه در قرآن ذكر كرده‏ايم».
می‌گویند: مراد از این درخت ملعون، نسل بنی‌امیه است.
در مورد:{ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً (٦٧)}.(البقره: 67).
«خداوند به شما دستور مى‏دهد ماده‏گاوى را ذبح كنيد».
می‌گویند: مراد از بقره (گاو)، عایشه رضی الله عنها است.
در مورد:{لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ (٦٥)}.(الزمر: 65).
«اگر مشرك شوى، تمام اعمالت تباه مى‏شود».
می‌گویند: معنی آیه چنین است که: ای پیغمبر! اگر ابوبکر و علی را در ولایت شریک هم‌ گردانی و هر دو را ولی گردانی، اعمال تو تباه می‌‌شود.
همه این موارد و امثال دیگری از این قبیل را در کتاب‌های خود آورده‌اند. سپس اسماعیلیه و نصیریه از همین منظر وارد دریای تأویل واجبات و محرّمات شدند، و اینان به راستی امامان تأویلی هستند که عبارت است از: تحریف کلام از مواضع و معانی خودش، و هر کس توشه اینان را وارسی کند به دریایی از منقولات جعلی و دروغین و تکذیب منقولات حقیقی و تحریف معانی آنها بر می‌خورد، به گونه‌ای که با هیچ گروه و مذهب دیگری قابل مقایسه نیست. بنابراین اینها قطعاً بیش از هر کس و هر نحله دیگری بر دین خدا افزوده‌اند و از آن کاسته‌اند و تحریف کتاب توسط اینان با تحریف هیچ مذهب دیگری قابل مقایسه نیست.
وجه چهارم: مؤلف می‌گوید: «اهل سنت مذاهب اربعه‌ای را پدید آوردند که نه در زمان پیغمبر، و نه در زمان صحابه وجود نداشتند و با این کار اقوال صحابه را رها کردند».
در جواب وی باید گفت: مخالفت با صحابه و عدول و رویگردانی از اقوال آنها، چه زمانی در نزد امامیه امری ناپسند بوده است؟
اهل سنت بر محبت صحابه و ولایت آنها و برتری‌شان بر مردم همه قرون اتفاق‌نظر دارند، و نیز اجماع آنها را حجت می‌دانند، و خروج از اجماع آنها را جایز نمی‌شمارند، و بلکه حتی عموم ائمه مجتهد به صراحت گفته‌اند: خروج از اقوال صحابه برای مجتهد جایز نیست. بنابراین چگونه کسانی که خود می‌گویند: اجماع صحابه حجت نیست، و صحابه را کافر و ظالم می‌شمارند، چگونه اینان مخالفت با صحابه را ایرادی بر اهل سنت می‌شمارند؟
اگر اجماع صحابه حجت است، برای هر دو گروه حجت است، و اگر حجت نیست نباید علیه یکی، به آن احتجاج نمود.
اگر منظور مؤلف این است که: اهل سنت آن را حجت شمرده‌اند، ولی با آن مخالفت ورزیده‌اند. در جواب باید گفت: اصلاً قابل تصور نیست که اهل سنت بر مخالفت صحابه اتفاق نظر داشته باشند، در حالی که شکی نیست امامیه بر مخالفت اجماع عترت اتفاق‌نظر دارند، علاوه بر اینکه بر مخالفت با اجماع صحابه نیز اتفاق‌نظر دارند؛ زیرا در بین عترت – فرزندان هاشم – در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و ابوبکر و عمر و عثمان و علی ن، هیچ یک قائل به امامت ائمه دوازده‌گانه و عصمت هیچ یک از این دوازده نفر نبوده‌اند، و هیچ یک خلفای سه‌گانه نخست را تکفیر ننموده‌اند، و حتی هیچ یک از عترت به امامت این سه خلیفه ایرادی وارد نکرده‌اند، و صفات (خدا) را منکر نشده‌اند، و تقدیر خدا را تکذیب ننموده‌اند.
بنابراین شکی نیست که امامیه بر مخالفت با اجماع عترت و مخالفت با اجماع صحابه اتفاق‌نظر دارند. پس چگونه کسانی را سرزنش می‌کنند که نه با اجماع صحابه مخالفت می‌کنند و نه با اجماع عترت؟
وجه پنجم: مؤلف می‌گوید: «مذاهب چهارگانه‌ای را پدید آوردند که در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،  خبری از آن مذاهب نبود».
جواب: اگر مراد مؤلف این است که اهل سنت بر احداث این مذاهب – با وجود مخالفت آنها با صحابه – اتفاق‌نظر داشتند، این کذب و دروغی آشکار است، زیرا این ائمه [اربعه] در عصر واحدی نزیسته‌اند و بلکه ابوحنیفه در سال 150 وفات یافته در حالی که مالک در سال 179 و شافعی در سال 204 و احمد بن حنبل در سال 241 وفات یافته‌اند. و هیچ یک از این ائمه مقلد دیگری نبوده‌اند، و هیچ یک مردم را به اطاعت از خودشان دستور نداده‌اند، بلکه همه این ائمه بزرگوار، مردم را به پیروی از قرآن و سنت فرا خوانده‌اند و هر وقت بین اقوال دیگران و قرآن و سنت مخالفتی دیده‌اند، آن قول را رد کرده‌اند و پیروی از آن را بر مردم واجب نساخته‌اند.
اگر بگوید: مردم از این مذاهب پیروی کرده‌اند.
جواب: این پیروی نتیجه تبانی و هماهنگی ائمه نبوده است. بلکه مردم خودشان، بعضی از این امام پیروی کرده‌اند و بعضی از آن امام. مثل حاجیانی که برای رسیدن به حج دنبال راهنما هستند و در نهایت گروهی از آنها یک راهنما را انتخاب و اختیار می‌کنند که او را خبیر و آگاه به راه می‌دانند و گروهی دیگر، راهنمایی دیگر را.
در این صورت اهل سنت بر باطل اتفاق و اجماع نکرده‌اند، بلکه هر گروه خطاهای دیگران را انکار کرده‌اند. بنابراین بر این مسأله اتفاق نکرده‌اند که هر شخصی باید همه آراء یکی از این ائمه را برگزیند و به آن عمل کند، و بلکه جمهور اهل سنت عوام را به تقلید از همه اقوال شخص معیّنی غیر از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دستور نمی‌دهند.
و خداوند متعال امت را به صورت کلی از افتادن به اشتباه مصون داشته، و لذا هر وقت یکی از علماء در مورد چیزی خطا کرد، دیگران در همان مورد راه صحیح را می‌پیمایند تا حقیقت ضایع و تباه نشود. به همین دلیل هر جا خطاهایی از بعضی علماء نقل می‌شود – که مؤلف نیز به بعضی از آنها اشاره کرده است – در همان موارد سایر علماء راه صواب را پیموده‌اند. بنابراین اهل سنت به هیچ وجه بر ضلالت اتفاق نخواهند کرد و اشتباه بعضی از آنها در بعضی از مسایل دینی، همچنانکه بارها بیان کرده‌ایم، باعث ضرر و خسرانی در دین نمی‌شود. ولی در مورد شیعه باید گفت: در هر مسأله‌ای که همه شیعیان در آن مورد مخالف اهل سنت هستند، در آن مورد به خطا رفته‌اند، همچنانکه یهودیان و مسیحیان در هر مسأله‌ای که با مسلمانان اختلاف دارند، به خطا رفته‌اند.
وجه ششم: مؤلف می‌گوید: «این مذاهب نه درعهد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و نه در عهد صحابه وجود نداشتند».
جواب: اگر مراد مؤلف این است که اقوال و آراء این مذاهب نه از پیغمبر و نه از صحابه نقل شده و بلکه اهل این مذاهب آنها را از خود بافته‌اند و اقوال پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و صحابه را ترک نموده‌اند، این دروغ و اتهامی آشکار است. زیرا اهل این مذاهب بر مخالفت با صحابه متفق نیستند، و بلکه این مذاهب و نیز سایر اهل سنت – در دیدگاههایشان از صحابه پیروی می‌کنند و اگر بعضی از اهل سنت به خاطر جهل به اقوال صحابه با آنها مخالفتی نموده‌اند، بقیه با صحابه موافق بوده و اشتباه خطاکاران را تصحیح نموده‌اند.
و اگر مرادش این است اهل این مذاهب (و بنیانگذاران آنها) در عهد پیغمبر و صحابه زندگی نکرده‌اند، این ایراد وارد نیست. زیرا بدیهی است که همه نسل‌ها بعد از نسل اول آمده‌اند.
وجه هفتم: مؤلف می‌گوید: «و اقوال صحابه را ترک نمودند».
این کلام مؤلف دروغی آشکار است، زیرا کتب بزرگان این مذاهب آکنده از اقوال صحابه و استدلال به آن اقوال است، اگرچه شاید بعضی از اقوال تنها در نزد بعضی از مذاهب باشد.
اگر مؤلف بگوید: مرادم این است که آنها نمی‌گویند: مذهب ابوبکر و عمر و غیره.
در جواب باید گفت: علت این امر این است که هر یک از ارباب مذاهب آثار و اخبار را جمع‌آوری کرده و استنباط خود از آنها را بیان نموده است، و به همین دلیل مذهبش به او نسبت داده می‌شود. همچنانکه کتب حدیث به کسانی نسبت داده می‌شود که آنها را جمع‌آوری کرده‌اند، مثل: بخاری، مسلم و ابوداود، و همچنانکه قراءات به کسانی منسوب است که آن قراءات را برگزیده‌اند، مثل: نافع و ابن کثیر.
در واقع غالب چیزهایی که این مذاهب می‌گویند، از گذشتگانشان نقل می‌کنند و بعضی از چیزهایی هم که تعدادی از این مذاهب از گذشتگان نقل نمی‌کنند، استنباط خودشان از آن اصول می‌باشد. که بعد از این ارباب مذاهب، افرادی آمده‌اند که در بررسی اقوال این ارباب برداشتهایی داشته‌اند که خود آن ارباب آن برداشت را ناصواب دانسته‌اند و همه این تلاش‌ها در راستای حفظ دین صورت گرفته است و خواسته‌اند مشمول مضمون آیه زیر باشند:{يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ (٧١)}.(التوبه: 71). «امر به معروف، و نهى از منكر مى‏كنند».
پس هر وقت یکی از آنها عمداً و یا سهواً دچار خطا و اشتباه شده‌اند، دیگران آن را انکار کرده‌اند. و علماء از پیغمبران بزرگتر نیستند که خداوند در مورد دو تن از آنها می‌فرماید:{ وَدَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ (٧٨)فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا (٧٩)}. (الأنبياء: 78-79). «و داوود و سليمان را (به خاطر بياور) هنگامى كه درباره كشتزارى كه گوسفندان بى شبان قوم، شبانگاه در آن چريده (و آن را تباه كرده) بودند، داورى مى‏كردند; و ما بر حكم آنان شاهد بوديم. ما (حكم واقعى) آن را به سليمان فهمانديم; و به هر يك از آنان (شايستگى) داورى، و علم فراوانى داديم».
و در صحیحین در حدیث صحیحی از ابن عمر رضی الله عنه  نقل شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در «عام الخندق» به اصحابش فرمود: «لا يصلين أحد العصر إلاَّ في بني قريظة فأدركتهم صلاة العصر في الطريق، فقال بعضهم: لم يرد منا تفويت الصلاة، فصلّوا في الطريق. وقال بعضهم: لا نصلّي إلاَّ في بني ‌قريظة، فصلوا العصر بعد ما غربت الشمس، فما عنّف واحدة من الطائفتين»[1].
یعنی: پیغمبر به آنها فرمود: هیچ کس نماز عصر را جز در بنی‌قریظه نخواند. صحابه در راه بودند که وقت نماز عصر فرا رسید، بعضی گفتند: از ما خواسته نشده که نمازمان فوت شود، بنابراین در راه نماز [عصر] را اقامه کردند. و بعضی دیگر گفتند: جز در بنی‌قریظه نماز نمی‌خوانیم، بنابراین نماز عصر را بعد از غروب خورشید [در بنی‌قریظه] اقامه نمودند. پیغمبر هیچ یک از این دو گروه را سرزنش نکرد.
و این دلیلی است بر اجازه تنازع مجتهدان در مورد فهم کلام رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و هیچ یک از طرفین به اشتباه نرفته‌اند.
وجه هشتم: هیچ یک از اهل سنت نمی‌گوید: اجماع ائمه چهارگانه حجت بوده و از اشتباه معصوم است و حتی هیچ کسی نگفته: حق و حقیقت منحصر در این چهار مذهب است و هر چه از این چهار مذهب خارج باشد، باطل است. بلکه اگر شخصی که از پیروان این چهار امام نیست، مثل سفیان ثوری، اوزاعی، لیث بن سعد و مجتهدانی که قبل و بعد از اینها بوده‌اند، اگر این افراد قولی مخالف با قول چهار امام بگویند، آن مسأله مورد تنازع به خدا و رسول ارجاع داده می‌شود و قول راجح، قولی است که پشتوانه محکم استدلال داشته باشد.
وجه نهم: مؤلف می‌گوید: «صحابه به صراحت کامل بیان کرده‌اند که: قیاس باید ترک شود». جواب: جمهور علماء که قیاس را حجت می‌دانند، می‌گویند: با نقل‌های صحیح از صحابه نقل شده که آنها قائل به حجیت رأی و اجتهاد بوده و قیاس کرده‌اند، همچنانکه نکوهش موارد و انواعی از قیاس از آنها نقل شده است. و می‌گویند: هر دو نقل صحیح بوده و از اصحاب روایت شده‌اند: نکوهش قیاس در مواردی است که معارض نص باشد، مثل قیاس کسانی که گفته‌اند: بیع نوعی از ربا است، و مثل قیاس شیطان که با آن به معارضه امر و فرمان خدا مبنی بر سجود برای آدم پرداخت، و مثل قیاس مشرکانی که گفتند: آیا آنچه را که خودتان کشته‌اید [یعنی ذبح کرده‌اید]، می‌خورید ولی آنچه را که خداوند کشته [یعنی هلاک شده و ذبح نگردیده است]، نمی‌خورید؟ خداوند می‌فرماید:{ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ (١٢١)}. (الأنعام: 121).
«و شياطين به دوستان خود مطالبى مخفيانه القا مى‏كنند، تا با شما به مجادله برخيزند; اگر از آنها اطاعت كنيد، شما هم مشرك خواهيد بود».
و نیز مثل قیاسی که فرع در داشتن علت حکم با اصل مشترک نیست. بنابراین قیاس به چند دلیل نکوهش می‌شود: یا به خاطر نبودن شروط قیاس که همان مساوی نبودن اصل و فرع در داشتن علت حکم است[2] و یا به خاطر وجود مانعی که اجازه قیاس را نمی‌دهد، نکوهش می‌گردد، و این مسأله زمانی پیش می‌آید که نصّی در آن زمینه وجود داشته باشد. چنانچه هر دو سبب در آن واحد موجود باشند، یعنی هم علت حکم در اصل و فرع یکسان نباشد و هم نصی مانع قیاس گردد، باز قیاس نارواست.
ولی قیاسی که اصل و فرع در آن دارای علت واحدی برای حکم باشند و با دلیلی قوی‌تر معارض نباشد، جایز می‌باشد.
و شکی نیست که بعضی از قیاس‌ها فاسد و باطل‌اند و بسیاری از فقهاء قیاس‌های ناروایی کرده‌اند که بعضی با نص باطل می‌گردند و بعضی به اتفاق [و اجماع] باطل‌اند. ولی بطلان بسیاری از قیاس‌ها اقتضای بطلان همه قیاس‌ها را نمی‌کند، همچنانکه وجود کذب [و جعل] در بسیاری از احادیث مقتضی جعل بودن کل احادیث نیست.


([1]) بخاری، 5/112 و مسلم، 3/1391.
([2])مراد از اصل مقیس علیه و مراد از فرع، مقیس می‌باشد. مترجم.


به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى




 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

نصایح عمربن خطاب رضی الله عنه: «عليك بإخوان الصدق تعش في أكنافهم فإنهم زينة في الرخاء وعدة في البلاء». « برای خود برادران نیکی جهت مجالست برگزین، چرا که آنها باعث زینت تو در روزهای خوش و پشتوانه ات در روزهای ناگوار، خواهند بود». ‏منبع: "تاریخ دمشق" (44/359) و "التاریخ الاسلامی" (20/270)‏.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 21370
دیروز : 5614
بازدید کل: 8811529

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010