Untitled Document
 
 
 
  2024 Oct 05

----

01/04/1446

----

14 مهر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

از ابو هريره رضي الله عنه روايت است که: رسول الله صلي الله عليه وسلم فرمود: « قَال اللَّه تَعالَى: أَعْددْتُ لعِبادِيَ الصَّالحِينَ مَا لاَ عيْنٌ رَأَت، ولاَ أُذُنٌ سَمِعتْ ولاَ خَطَرَ علَى قَلْبِ بَشَر، واقْرؤُوا إِنْ شِئتُم: { فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جزَاءً بِما كَانُوا يعْملُونَ } [ السجدة: 17 ] (متفقٌ عليه) »
« خداوند (در حديث قدسى) فرمود: من براي بندگان نيکوکار خويش چيزي را مهيا نمودم که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه در دل کسي خطور نموده است و اگر مي خواهيد بخوانيد. (هيچکس نمي داند که چه نعمت هاي بي نهايت که سبب روشني چشم است براي شان ذخيره گرديده است). (سجده: 17) »

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

الهیات و ادیان>شبهات>شبهات > بطلان قول امامیه که خود و امامانشان نجات یافتگانند

شماره مقاله : 3168              تعداد مشاهده : 503             تاریخ افزودن مقاله : 9/6/1389

دربارۀ بطلان قول امامیه که خود و امامانشان نجات یافتگانند

مولف رافضی ابن مطهر الحلى می گوید: «وجه سوم: امامیه به حصول نجات خود و امامانشان و عدم نجات غیر خود جازم و قاطع هستند، ولی اهل سنت این را نه برای خود و نه برای غیر خود، نه جایز می‌دانند، و نه بر آن جازم هستند. بنابراین پیروی از امامیه شایسته‌تر است. زیرا اگر فرض کنیم که دو نفر از بغداد به مقصد کوفه به راه می‌افتند و به یک دو راه می‌رسند که هر یک از آن دو نفر، یکی از آن دو راه را انتخاب می‌کند و در همین حال شخص سومی که او نیز می‌خواهد به کوفه برود از یکی از آن دو مسافر می‌پرسد: کجا می‌روی؟ جواب می‌دهد: به سوی کوفه. می‌پرسد: آیا این راه تو را به مقصد می‌رساند؟ و آیا این راه امنیت ندارد؟ و آیا راه آن یک نفر دیگر او را به کوفه نمی‌رساند؟ و آیا راه او امنیت دارد؟ و رهرو جواب دهد که: جواب این سؤالها را نمی‌دانم. سپس آن شخص سومی همین سؤالها را از رهرو دومی بپرسد و او در جواب بگوید: آری، این راه مرا به کوفه می‌رساند، و امنیت نیز دارد و راه آن رهرو دیگر به کوفه نمی‌رود و امنیت نیز ندارد.
در این صورت اگر رهرو سومی دنباله‌رو اولی گردد، عقلاء او را سفیه می‌شمارند، و اگر دنباله‌رو دومی گردد، گفته می‌شود: احتیاط را رعایت کرده است».
کلام مؤلف رافضی از چندین وجه قابل نقد است:
وجه اول: می‌توان گفت: اگر مراد پیروی از امامانی است که ادعا می‌شود باید از آنها به صورت مطلق اطاعت شود و اطاعت از آنها باعث نجات می‌شود، پیروی از خلفای بنی‌امیه نیز اینگونه است که اطاعت از امامان [خلفای] خودشان را به صورت مطلق واجب می‌دانستند و می‌گفتند: پیروی از اینها باعث نجات می‌شود، و اینها همیشه بر راه صواب بوده‌اند، و در سب و لعن علی و غیره و جنگ با شیعیانی که علیه حکومت خروج نموده بودند، راه صواب را پیموده‌اند. زیرا آنها معتقد بوده‌اند که اطاعت از امام در هر چیزی واجب است، و خداوند امام را به خاطر هیچ گناهی مورد مواخذه قرار نمی‌دهد، و مردم نیز در گناهی که به خاطر اطاعت از امام مرتکب می‌شوند، مورد مواخذه قرار نمی‌گیرند و بلکه حجت اینان از حجت شیعه قوی‌تر است، زیرا پیروان بنی‌امیه از امامانی پیروی کرده‌اند که خداوند آنها را حاکم گردانیده بود و نصرت بخشیده، تأیید نموده و مملکت ارزانی داده بود و بنابراین اگر بر مبنای مذهب قدریه گفته شود که خداوند هر کاری را که انجام می‌د‌هد، بیشترین خیر و صلاح در آن نهفته است، در این صورت زمامداری این امامان بنی‌امیه بخاطر مصلحت بندگان بوده است.
بدیهی است لطف و مصلحتی که در نتیجه زمامداری آنها حاصل شد، بزرگتر از لطف و مصلحتی است که توسط امامی معدوم و یا امامی ناتوان و بی‌قدرت و سیطره حاصل می‌شود. و به همین دلیل پیروان خلفای بنی‌امیه به مصالحی از مصالح دنیوی و دینی دست یافتند که بزرگتر از آن مصالحی است که برای پیروان مهدی منتظر حاصل شده است: روافض به امامی دست نیافته‌اند که آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند، و در تحقق مصالح دینی و دنیایی آنها را یاری کند، برخلاف بنی‌امیه که توسط زمامدارانشان به منافع دینی و دنیوی بسیاری دست یافتند که خیلی بیشتر از منافع محقق شده برای روافض است. به این ترتیب معلوم می‌شود که اگر دلیل منتسبان به همراهی با علی رضی الله عنه  صحیح باشد، دلیل منتسبان به همراهی با عثمان رضی الله عنه  صحیح‌تر است، و اگر دلیل اینان باطل باشد، دلیل روافض باطل‌تر است. حال اگر همین شیعیان به اتفاق سایر اهل سنت بگویند: جازم بودن منتسبان به همراهی با عثمان بر نجات خودشان – در صورت پیروی مطلق از امامانشان – اشتباه و گمراهی است، اشتباه و گمراهی روافض به مراتب بزرگتر است که می‌گویند: ما جازم و قاطع هستیم که با اطاعت از نائب امام معصوم – که خود امام معصوم هیچ اثر و نشانه‌ای ندارد – نجات می‌یابیم، زیرا شیعه امامانی نداشته‌اند که به صورت مباشر در بین آنها زندگی کنند و تنها شیوخ و بزرگانشان بوده‌اند که به ناحق اموال آنها را خورده‌اند و آنها را از راه خدا باز داشته‌اند.
وجه دوم: این مثال مؤلف زمانی صحیح خواهد بود که ما دو مقدمه را بپذیریم: اول اینکه ما امام معصومی داریم، و دوم اینکه امر و نهی او بر ما معلوم باشد.
در حالی که هیچ یک از این دو مقدمه معلوم و ثابت شده نیستند و بلکه هر دو باطل‌اند. فعلاً به مقدمه اول کاری نداریم. در مورد مقدمه دوم باید گفت: امامانی که ادعای عصمت آنها شده است. سالهای سال است که وفات کرده‌اند و امام غایب نیز که صدها سال است غایب شده و البته به نظر بعضی هم معدوم بوده و وجود خارجی ندارد. در این میان کسانی که مورد اطاعت واقع می‌شوند، شیوخ شیعه و یا کتبی هستند که بعضی از آن شیوخ تألیف کرده‌اند و گفته‌اند که ما محتوای این کتب را از آن معصومان گرفته‌ایم. و این شیوخ به اتفاق معصوم نیستند و کسی به نجات آنها جازم و قاطع نیستند.
بنابراین روافض تنها از امامانی – شیوخ خودشان – پیروی می‌کنند که به نجات و سعادت ایشان جازم نیستند، پس نه به نجات خود و نه به نجات این راهنماهایشان که به صورت مباشر به آنها امر و نهی می‌کنند، قاطع نیستند.
امامان روافض در حقیقت همین شیوخ می‌باشند و انتساب آنها به امامان معصومشان مثل انتساب بسیاری از پیروان شیوخی است که به شیخ اولی – بنیانگذار – نسبت داده می‌شوند که مدتهاست وفات کرده است و نمی‌دانند واقعاً اوامر و نواهی آن شیخ اولی چه بوده است. و بلکه پیروانی پدید آمده‌اند که اموال یکدیگر را به ناحق می‌خورند و از راه خدا باز می‌دارند، مردم را به غلو در مورد آن شیخ اولی و جانشینانش امر می‌کنند، همچنانکه شیوخ مسیحی این کار را با پیروانشان کرده‌اند و می‌کنند: اینها به مردم دستور می‌دهند که برای خدا شریک قرار دهند و غیر خدا را بندگی نمایند و از راه خدا باز دارند، و به این ترتیب از حقیقت شهادت «لا اله الا الله ومحمد رسول الله» خارج می‌شوند. توحید یعنی جز خدا را بندگی نکنیم، پس غیر او را به فریاد نخوانیم، از غیر او نترسیم، هیچ یک از مخلوقات و ملائکه و پیغمبران را پروردگارانی دیگر قرار ندهیم، چه برسد به امامان، شیوخ، علماء، پادشاهان و غیره.
و رسول اکرم نیز مبلغی بود که اوامر و نواهی خداوند را تبلیغ می‌کرد و هیچ مخلوقی جز ایشان به صورت مطلق اطاعت نمی‌شود. پس چگونه امام و شیخ را بر مسند الوهیت نشانده و در حال غیبت و بعد از وفات، به فریاد بخوانیم و از او کمک بطلبیم، و از بخواهیم نیازهایمان را برآورده سازد. اطاعت تنها از شخصی جایز است که حاضر باشد و به آنچه می‌خواهد، امر کند و یا از آن نهی نماید. اطاعت از مردگان، تشبیه آنها به خدا و اطاعت از زندگان تشبیه آنها به پیغمبر است. مسیحیان به این ترتیب از حقیقت اسلام که اصل آن شهادت «لا اله الا الله ومحمد رسول الله» است، خارج شده‌اند به علاوه بسیاری از مسیحیان در گرداب حکایاتی غرق شده‌اند که از فلان شیخ نقل می‌شود و بسیاری از آن نیز دروغ و بعضی نیز اشتباه است. به این ترتیب از منقولات صحیحی که از گوینده‌ای معصوم صدور یافته‌اند، روی برتافته و به منقولاتی غیر متیقّن از قائلی غیر معصوم روی آورده‌اند. چنانچه اشتباه اینان ثابت شود، ثابت می‌گردد که اشتباهات شیعه بیشتر و بزرگتر هستند، زیرا آنها در نقل از امامانشان دروغگوترین و در ادعای عصمت ائمه بیشتر از هر کسی غلو می‌کنند.
وجه سوم: حکم صادر کردن براساس این مثالی که ذکر کرده و آن را اصل قرار داده و بر آن قیاس نموده است، جایز نیست. زیرا در مثال مذکور شخص سوم هنگامی که در برابر دو جواب متفاوت قرار می‌گیرد که اولی می‌گوید: نمی‌دانم که آیا راه هم امنیت دارد یا نه و آیا مرا به مقصد می‌رساند یا نه. و دومی می‌گوید: راه من امنیت دارد و به مقصد می‌رساند. عقلاً شایسته نیست که آن شخص سوم، کلام دومی را به مجرد ادعا باور کند و بلکه به نظر عقلاء جایز است که هدفش فریفتن شخص سوم باشد و بخواهد با دروغ او را بفریبد تا با او هم سفر شود و در راه او را بکشد و اموالش را تصاحب کند، و نیز احتمال دارد که نسبت به خوف و ناامنی جاده بی‌خبر باشد. ولی رهرو اولی ضمانت چیزی را نمی‌کند و بلکه او را به انتخاب خودش حواله می‌کند. بنابراین احتیاط در چنین موردی اقتضاء می‌کند که شخص تأمل کند و بیندیشد که کدامیک از آن دو راه را انتخاب کند.
بنابراین مجرد احتیاط دلالتی نه بر علم آن رهرو دارد و نه بر صدق و راستگویی او، و عادت و شیوه عقلاء در این موارد توقف و خودداری است تا زمانی که دلیلی بر انتخاب داشته باشیم.
وجه چهارم: می‌توان گفت: مؤلف بر روافض نیز دروغ بسته است، زیرا می‌گوید: «روافض در اینکه تنها آنها نجات می‌یابند و نه اهل سنت» اگر مرادش این است که هر کس که اعتقاد آنها را داشته باشد، وارد بهشت می‌شود، حتی اگر واجبات را ترک کرده و مرتکب محرمات شود. این نه قول امامیه است و نه قول هیچ عاقلی.
و اگر حب علی حسنه‌ای است که با وجود آن هیچ بدی ضرری به آدم نمی‌رساند و او را متضرر نمی‌سازد و بنابراین ترک نمازها و انجام فجور علیه علوی‌ها و رسیدن به اهداف از طریق ریختن خون بنی‌هاشم نیز باعث خسران دوستدار علی نمی‌گردد.
اگر بگویند: محبت صادق مستلزم موافقت عملی با آن است. پس به خانه اول بازگشتیم و آنها اقرار کردند که انجام واجبات و ترک محرمات بر دوستدار علی نیز واجب است.
و اگر مرادش این است که هر کس اعتقاد صحیحی داشته باشد و واجبات را انجام و محرمات را ترک نماید، وارد بهشت می‌شود. این دیدگاه، دیدگاه اهل سنت است: اهل سنت می‌گویند: هر کس تقوای خدا را پیشه سازد، رستگار خواهد شد. همچنانکه قرآن نیز به این مسأله اشاره کرده است.
و همانا اهل سنت تنها در مورد مصادیق و تک تک افراد، قائل به توقف‌اند، زیرا متقی بودن هر فرد معینی باید به صورت جازم ثابت شود و بنابراین چنانچه ثابت شود که شخصی بر تقوی وفات یافته است، معلوم می‌شود که اهل بهشت می‌باشد و به همین دلیل به بهشتی بودن افرادی گواهی می‌دهند که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بهشتی بودن آنها را بیان فرموده است. اهل سنت در مورد کسی که حسن ثنای او در بین مردم بعد از وفاتش به حد استفاضه برسد، دو دیدگاه و دو قول دارند.
به این ترتیب معلوم می‌شود که امامیه قائل به جزم در چیز پسندیده‌ای نیستند که با آن از اهل سنت و جماعت متمایز گردند. و اگر بگویند: مراد ما این است که هر امامی مذهبی که ما او را پایبند به انجام واجبات و ترک محرمات ببینیم، بر بهشتی بودن او جازم هستیم، بدون اینکه خبری از معصوم در مورد باطن و نیت او به ما برسد.
در جواب باید گفت: این مسأله مخصوص امامیه نیست و بلکه اگر در این مورد راه صحیحی باشد، راه اهل سنت است و آنها هستند که در سلوک این طریق ماهرترند، و اگر در این مورد راه صحیحی وجود نداشته باشد، فضیلتی در آن نبوده و بلکه فضیلت در عدم آن است.
خلاصه اینکه: روافض ادعای هیچ علم صحیحی را نمی‌کنند، مگر اینکه اهل سنت به آن سزاوارترند، و هر جهلی که ادعا کنند، نقصی است، و اهل سنت از آن دورترند.
وجه پنجم: اهل سنت بیش از روافض بر رستگاری امامانشان جازم و قاطع‌ا‌ند. زیرا امامان آنها بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم،  سابقان نخستین مهاجر و انصار هستند و اهل سنت در رستگاری اینها یقین دارند؛ شهادت می‌دهند که عشره مبشره وارد بهشت می‌شوند، و گواهی می‌دهند که خداوند به اهل بدر فرمود: «هر کار می‌خواهید، انجام دهید که همانا من شما را مورد مغفرت خویش قرار داده‌ام» و بلکه می‌گویند: هیچ یک از کسانی که زیر درخت [در بیعت الرضوان] با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کردند، وارد دوزخ نمی‌شوند. همچنانکه این مطلب در حدیث صحیح از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است[1]. و این بیعت‌کنندگان بیش از هزار و چهار صد نفرند که اهل سنت همه را امام خود می‌دانند و گواهی می‌دهند که هیچ یک از اینها وارد دوزخ نمی‌شود، و این گواهی از روی علم و آگاهی است، همچنانکه قرآن و سنت بر آن دلالت می‌کنند و گویای آن هستند.
وجه ششم: می‌توان گفت: اهل سنت بر رستگار بودن جازم‌اند: یا به صورت مطلق و یا به صورت معین. و این جزم و شهادت آنها به علمی معتبر مستند است. ولی روافض اگر شهادت به رستگار بودنشان هم بدهند، شهادتی از روی علم نیست و یا شهادتی است که خود به دروغ بودن آن واقف‌اند. زیرا آنها چنان هستند که شافعی می‌گوید: هیچ گروهی را ندیده‌ام که از روافض بیشتر به دروغ شهادت دهند.
وجه هفتم: امامی که در مورد وی گواهی داده می‌شود که رستگار است. یا در هر چیزی مورد اطاعت واقع می‌شود، حتی اگر مؤمنان دیگر با او اختلاف و نزاع داشته باشند، و یا اینکه در اموری از او اطاعت می‌شود که یا امر به اطاعت از خدا و رسولش می‌‌کند، و یا اینکه به اطاعت از اجتهاد خودش امر می‌کند، آنهم در زمانی که شایسته‌تر از او برای اطاعت دانسته نشود و ... اگر مراد از امام اولی است، اهل سنت به این اعتبار امامی جز رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ندارند، و همچنانکه از مجاهد، حاکم، مالک و غیره نقل شده، می‌گویند: کلام هر کسی قابل اطاعت و انکار است به جز رسول اکرم ص. اهل سنت در مورد این امامشان شهادت می‌دهند که بهترین مخلوقات است و شهادت می‌دهند که هر کس به او اقتدا کند و هر چه را او به آن امر کرده، انجام دهد و هر چه را او از آن نهی کرده، ترک کند، وارد بهشت می‌شود. این شهادت اهل سنت است که از شهادت روافض مبنی بر رستگاری پیروان و اطاعت‌کنندگان از عسکریین [امام هادی و امام حسن] و امثال آن دو کامل‌تر و به حقیقت نزدیکتر است. به این ترتیب ثابت می‌شود که امام اهل سنت کامل‌تر است، و شهادت اهل سنت بر رستگاری او و رستگاری خودشان به شرط اطاعت از او کامل‌تر است، و با روافض برابر نیست. ولی خداوند می‌فرماید:{آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ (٥٩)}.(النمل: 59).
«آيا خداوند بهتر است يا بتهايى كه همتاى او قرارمى‏دهند؟».
یعنی به هنگام مقابل هم آوردن، خیر محض را در مقابل شر محض می‌آورد، اگرچه خیری در شر محض نیست.
و اگر مرادشان از امام، امام مقید است – یعنی امامی که به صورت مطلق از او اطاعت نمی‌‌شود – اهل سنت اطاعت از چنین امامی را مادامی که موافق اوامر امام مطلق یعنی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نباشد، واجب نمی‌دانند. حتی زمانی هم که از چنین امامی در چیزی اطاعت می‌کنند که خدا به آن امر کرده است، در واقع از خدا و پیغمبرش صلی الله علیه و آله وسلم اطاعت می‌کنند. بنابراین توقف اهل سنت در مورد چنین امامی، که آیا بهشتی است یا نه؟ ضرری به عقیده و مذهبشان نمی‌رساند.
وجه هشتم: می‌توان گفت: خداوند سعادت و رستگاری را برای کسی تضمین نموده که از او و پیغمبرش صلی الله علیه و آله وسلم اطاعت کند و کسی که از چنین اطاعتی روی بگرداند، وعده بدبختی و سیه‌روزی داده است. بنابراین ملاک سعادت، اطاعت از خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است. همچنانکه می‌فرماید:{ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا (٦٩)}.(النساء: 69).
«و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده; از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان; و آنها رفيقهاى خوبى هستند».
و آیاتی دیگر از این قبیل.
در این صورت، خداوند که می‌فرماید:{ فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ (١٦)}.(التغابن: 16).
«پس تا مي‌توانيد و استطاعت داريد تقواي الهي پيشه كنيد».
مراد این است که هر کس بر حسب توان خودش در اطاعت از خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم تلاش کند، وارد بهشت می‌شود.
بنابراین قول رافضه که می‌گویند: هیچ کس جز امامیه وارد بهشت نمی‌شود، مثل قول یهودیان و مسیحیان است که گفته‌اند:{ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (١١١)}.(البقره: 111).
از اینجا شروع شود
«آنها گفتند: «هيچ كس، جز يهود يا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد» اين آرزوى آنهاست! بگو: اگر راست مى‏گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد!».
ولی خداوند می‌فرماید:{ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ (١١٢)}.(البقره: 112).
«آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد، پاداش او نزد پروردگارش ثابت است; نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين مى‏شوند. (بنابر اين، بهشت خدا در انحصار هيچ گروهى نيست)».
بدیهی است امام غایبی که روافض ادعا می‌کنند، اطاعتش بر کسی واجب نیست، زیرا هیچ قول منقولی به صورت مسلّم از او نقل نشده است. بنابراین هر کس از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اطاعت کند، وارد بهشت می‌گردد، حتی اگر به این امام ایمان هم نداشته باشد، و کسی هم که به این امام ایمان می‌آورد جز با اطاعت از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد بهشت نمی‌شود. پس اطاعت از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ملاک وجود و یا عدم خوشبختی است، و فارق بین بهشتیان و جهنمیان است، و محمد صلی الله علیه و آله وسلم مردم را از هم (به بهشتیان و جهنمیان) جدا ساخته است. و خداوند متعال با بیان خودش مردم را به اطاعت از او راهنمایی نموده است. به این ترتیب معلوم می‌گردد که اهل سنت به نجات و رستگاری کسی که از اهل سنت باشد، جازم‌اند.


([1]) نگا: بخاری، 3/46 و مسلم، 2/822.


به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تاليف: شيخ الإسلام ابو العباس احمد بن تيميه، اختصار : الشيخ عبدالله بن محمد الغنيمان (استاد تحصيلات عالي دانشگاه اسلامي مدينه منوره)، و مدرس در مسجد نبوي شريف، ترجمه: إسحاق دبيرى



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

ابن حجر مي‌گويد: (رؤيا يک صورت لطيف و معنوي است که خداوند مي‌آفريند و دروغگو صورتي را بر تصاوير خوابش مي‌افزايد که حقيقت ندارد و خدا آنرا نيافريده است، پس اين نوعي دروغ بر جنس نبوّت است، و در روز قيامت بر او تکليف مي‌شود که دو دانه جو را با هم گره بزند، و به کسي که در دنياي واقعي صورتي را کشيده تکليف مي‌شود که آنرا زنده کند؛ چون با قدرت خدا در آفرينش ستيز کرده است) (فتح الباري : 12/447).

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2492
دیروز : 7108
بازدید کل: 8432910

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010