|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>تدفين ميت
شماره مقاله : 318 تعداد مشاهده : 850 تاریخ افزودن مقاله : 28/5/1388
|
تدفين ميت
1-حكم تدفين: مسلمانان اجماع دارند بر اينكه دفن ميت و پوشاندن جسد وي فرضكفايه ميباشد. خداوند ميفرمايد:" ألم نجعل الارض كفاتا أحياء وأمواتا [مگر ما زمين را دربرگيرنده و پوشاننده شما در حال مرگ و زندگي قرار نداديم؟]".
2-تدفين ميت در شب: به راي جمهور علما تدفين ميت در شب و روز يكسان ميباشد. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم مردي راكه با صداي بلند ذكرميگفت، شبانه دفنكرد. حضرت علي، فاطمه دخت پيامبر صلي الله عليه و سلم را شبانه دفنكرد. همچنين حضرت ابوبكرو حضرت عثمان و عايشه و ابن مسعود شبانه دفن شدند. از ابن عباس روايت شده استكه:پيامبر صلي الله عليه و سلم شبي بداخل مزاركسي رفت، براي او چراغي و شمعي روشن نمودند، پيامبر صلي الله عليه و سلم به جهت قبله رفت وگفت:" رحمك الله.إن كنت لاواها تلاء للقرآن [خداوند ترا بيامرزد. براستي تو بسيار دعاخوان و گريان و خواننده قرآن بودي]". پيامبر صلي الله عليه و سلم چهار بار بر وي تكبيرگفت يعني بر وي نماز ميت خواند. ترمذي اين حديث را روايتكرده وآن را “حسن” دانسته است. بيشتر اهل علم تدفين در شب را جايز دانستهاند. تدفين در شب وقتي جايز ميباشدكه موجب ازبين رفتن هيچ حقي ازحقوق ميت نگردد. ولي اگر تدفين در شب موجبگرددكه حقي ازميت ضايع شود يا نتوانند بر وي نماز بخوانند و يا تدفين بصورت صحيح و شايسته انجام نگيرد، درآن صورت، از نظر شرع تدفين شبانه جايز نيست و مكروه ميباشد. مسلم روايتكرده استكه: “روزي پيامبر صلي الله عليه و سلم درخطبه ازيكي ازياران خود ياد نمودكه مرده بود و بصورت صحيح وكامل تكفين نشده بود و در شب تدفين شده بود، لذا منعكرد از اينكهكسي را در شب تدفين كنند مگر اينكه ضرورت چنان اقتضاكند”. ابن ماجه از جابر روايتكرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" لا تدفنوا موتاكم بالليل إلا أن تضطروا [مردگان خويش را در شب دفن مكنيد، مگر اينكه مجبور بوده و چارهاي نداشته باشيد]".
٣-تدفين به هنگام طلوع و غروب و استواي خورشيد: باتفاق علما اگر مكان تغيير بوي جنازه باشد، دفن آن در اوقات سهگانه بالا جايز است و مكروه نيست. اگر خوف تغيير بوي جنازه نباشد بنا براي جمهور، دفن آن جايز است مگر اينكه تعمداً تدفين در آن اوقات صورتگيردكه در آن صورت مكروه ميباشد. زيرا احمد و مسلم و اصحاب سنن از عقبه روايتكردهاندكهگفته است: “پيامبر صلي الله عليه و سلم ما را منع ميكرد ازاينكه درسه موقع روزنمازبخوانيم و يا مردگان خود را دفنكنيم: بهنگام طلوع خورشيد تا وقتيكه بالا ميآيد. و هنگاميكه خورشيد در حال استوا است تا اينكه زوال مييابد و هنگاميكه خورشيد نزديك غروب است تا اينكه غروب ميكند”. حنبليها بدليل همين حديث دفن ميت را در اين اوقات سهگانه مكروه ميدانند.
٤-مستحب است كه گور را عميق بكنند: مقصود ازتدفين آنستكه مرده را آنچنان دفنكنندكه مانع نفوذ بوي آن به بيرون گردد و درندگان و پرندگان را ازآن بازدارد. بهر شكلي اين هدف تامينگردد و اين مطلب تحقق يابد، فريضه تدفين انجام يافته تلقي ميشود. ولي لازم استكه باندازه قامت انسانگور را بكنند و عمق آن به اندازه قامت انسان باشد، زيرا نسائي و ترمذي ازهشام بن عامر روايتكرده است و ترمذي آن را صحيح دانسته استكه گفت: درروز جنگ احد به حضورپيامبر صلي الله عليه و سلم شكايت برديمكه براي هرانسانيكندن يك گور دشوار است. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" احفروا، وأعمقوا، وأحسنوا، وادفنوا الاثنين والثلاثة في قبر واحد " فقالوا: فمن نقدم يا رسول الله؟ قال: " قدموا أكثرهم قرآنا " وكان أبي ثالث ثلاثة في قبر واحد.. [گوررا عميق وخوب بكنيد ودونفردونفر يا سه نفرسه نفر را در يكگور دفنكنيد.گفتند:كدام يك را اول دفنكنيم،گفت: آنكسكه بيشتر از ديگران با قرآن آشنائي دارد. هشامگفت پدرم سومين نفر بودكه در يك گور دفن شد]". ابن ابي شيبه و ابن المنذر از عمر روايتكردهاندكه اوگفت:گور را به اندازه قامت يك انسان و اندكي بيشتر بكنيد. ابوحنيفه و احمد گفتهاند كه: گور باندازه نصف قامت انسانكنده ميشود و اگر بيشتر باشد بهتر است.
5-لحد (گور يك شكافه) بهتر است از شق (گور دو شكافه): “لحد” آنستكهگور را رو به قبله بشكافند و روي آن را با آجريا امثال آن بپوشانندكه بشكل خانه مسقف درميآيد. “شق” شكافي استكه دروسطگوركنده ميشود و اطراف و جوانب آن با آجر و امثال آن ميسازند. هر دوي آنها جايز ميباشند، ولي “لحد” بهتر است. زيرا احمد و ابن ماجه از انس روايتكردهاند كه گفت: “هنگاميكه پيامبر صلي الله عليه و سلم رحلت فرمود، دو نفرگوركن در مدينه بودندكه يكي “لحد” ميكند و ديگري “ضريح = شق” مردمگفتند با خداي خود استخاره ميكنيم و بدنبال آنان ميفرستيم هركدام زودترآمد،كندنگور پيامبر صلي الله عليه و سلم را به وي ميدهيم. بدنبال آنان فرستادندكه “لحد”كن پيش از “ضريح”كن آمد. لذاگوركندن پيامبر صلي الله عليه و سلم را به وي واگذار نمودند”. از اين روايت برميآيد كه هر دو نوعگوركندن جايز ميباشد. احمد و صاحبان سنن از ابن عباس روايتكردهاند و ترمذي آن را حسن دانسته استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " اللحد لنا، والشق لغيرنا [لحد براي ما است وشق و ضريح براي غير ما است]".
6-چگونگي فروهتش مرده بدرونگور: سنت استكه اگرممكن باشد مرده را ازقسمت آخرگوربدرون آن فرو هشت. زيرا ابوداود و ابن ابي شيبه و بيهقي از عبدالله بن زيد روايتكردهاندكه “او مردهاي را از طرف پاهايش بدرونگور نهاد وگفت سنت پيامبر صلي الله عليه و سلم چنين است”. اگر بدين صورت امكان نداشت، هرطوريكه ممكن باشد اشكال ندارد. ابن حزمگفته است: بهرشكليكه ممكن باشد مرده را ميتوان بدرونگورفروهشت، خواه ازطرف قبله يا پشت به قبله و يا ازطرف سريا ازطرف پاها باشد. زيرا دراين باره نص خاصي در دست نيست.
٧-مستحب استكه مرده را در داخلگور رو به قبله خواباند و براي او دعاي خير كرد وبندهايكفن را باز نمود: اول طريقهايكه اهل علم بدان عملكردهاند، آنستكه مرده در داخلگور رو به قبله و برپهلوي راست خوابانده شود بگونهايكه چهره وي به سوي قبله باشد. و كسيكه او را در درونگورجاي ميدهد مستحب است بگويد: ’’ بسم الله وعلى ملة رسول الله، أو، وعلى سنة رسول الله [بنام خدا و بر دين و سنت پيامبر خدا]". آنگاه بندهايكفن را باز نمايد. از ابن عمر روايت است: آنگاهكه مرده را بدرونگور مينهادند، پيامبر صلي الله عليه و سلم ميفرمود:" بسم الله وعلى ملة رسول الله، أو، وعلى سنة رسول الله " احمد و ابوداود و ترمذي و ابن ماجه آن را روايتكردهاند و نسائي نيز بصورت مسند و موقوف آن را آورده است.
8-نهادن جامه درگور مكروه است: جهمورعلما مكروه ميدانندكه جامهاي يا بالشي يا چيزي ازقبيل آن براي مرده درگور نهاده شود. به راي ابن حزم پهنكردن جامه زير جسد ميت درگور اشكالي ندارد. زيرا مسلم از ابن عباس روايتكرده استكه درگور پيامبر صلي الله عليه و سلم زير جسد وي قطيفه سرخي را، پهنكرده بودند و خداوند اين عمل مردم را در دفن پيامبر معصومش بحال خودگذاشت و ازآن، منع نكرد و بهترين مردمان روي زمين درآن وقت اين عمل را انجام دادند و اجماع داشتند وكسي آن را انكارنكرد. مستحب استكه آجري يا سنگي يا اندكي خاك بزيرسرميت بنهند و،كفن را از رويگونه راستش بردارند وگونه راستش را، روي آن بنهند. عمر بن خطابگفت: هرگاه مرا درون لحد نهاديد،گونهام را روي خاك بگذاريد. ضحاك سفارش نمود، كه گرههاي كفنش را بازكنند وگونهاش را ازكفن بيرون بياورند. مستحب ميدانندكه آجري يا خاكي را درپشت مرده قرار دهند تا برپشت نيفتد بلكه بر پهلو بماند. ابوحنيفه و مالك و احمد مستحب ميدانندكه جامهاي را روي زن بهنگام نهادن بداخلگور بكشند ولي براي مرد سنت نيست. و شافعيه اين عمل را يكسان براي مرد و زن مستحب ميدانند.
٩-مستحب است سه مشت خاك برقبر بپاشند: مستحب استكسانيكه حاضردفن جنازه هستند، سه مشت خاك بطرف سر ميت بپاشند، زيرا ابن ماجه روايتكرده استكه “پيامبر صلي الله عليه و سلم بر جنازهاي نمازگزارد،سپس برگورآن مرده رفت، و سه مشت خاك بطرف سراو پاشيد”. امامان سهگانه (ابوحنيفه و مالك و احمد) مستحب ميدانند بار اولكسي كه خاك را ميپاشد بگويد: " منها خلقناكم [شما را ازآن آفريديم]". و باردوم بگويد:" وفيها نعيدكم [و در دل آن دوباره شما را به خاك تبديل خواهيمكرد]". و بار سوم بگويد:" ومنها نخرجكم تارة أخرى [و بار ديگر شما را از آن بيرون خواهيم آورد]" .زيرا روايت شده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم هنگاميكه امكلثوم دختر خود را درگور نهاد چنين گفت. احمدگفت: قرائت چيزي بهنگام پاشيدن خاك مطلوب نيست. زيرا اين حديث ضعيف ميباشد.
01-مستحب است بعد از فراغت از تدفين ميت براي او دعاي خيرگفت: مستحب است بعد از فراغت از تدفين ميت، براي او طلب استغفار و تثبيت برايمان نمود. زيرا درآن هنگام مورد سئوال و بازخواست قرار ميگيرد از عثمان روايت ميباشدكه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم هرگاه از تدفين مرده فارغ ميشد، برگوراو ميايستاد و ميگفت: " استغفر والاخيكم وسلواله التثبيت فانه الآن يسأل [براي برادرتان طلب استغفارو تثبيتكنيد. زيرا اكنون مورد سئوال واقع ميشود]". ابوداود و حاكم آن را روايتكردهاند و حاكم آن را “صحيح” دانسته و بزار نيز آن را روايتكرده وگفته استكه جز بدينوجه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت نميشود. رزين از علي بن ابيطالب روايتكرده است كه او بعد از فراغت از دفن ميت ميگفت: “خداوندا اين بنده تو است و به پيشگاه تو فرود آمده است و تو خداوند، بهترين ميزبان هستي. او را بيامرز و جايش را فراخي ده”. ابن عمردوست داشت اول و پايان سوره بقره را بعد ازدفن برقبر بخواند. بيهقي آن را با سند “حسن” روايتكرده است.
11-تلقين خواندن بر ميت پس ازدفن: بعضي از اهل علم و امام شافعي مستحب ميدانندكه بعد ازدفن، مرده مكلف را تلقينكرد، زيرا سعيد بن منصور از راشد بن سعد وضمره بن حبيب وحكيم بن عمير، روايتكرده استكه گفتهاند: هرگاه گور را تسويه نمودند و خاك روي آن ريخته شد، دوست داشتند،كه برسرقبرمرده، به ويگفته شود: اي فلاني بگو:" لاإله إلا الله، أشهد ان لا إله إلا الله (سه بار). اي فلاني بگو: “: ربي الله،[پروردگارم الله است]""وديني الاسلام [دينم اسلام است]"، "ونبيي محمد صلى الله عليه وسلم. [پيامبرم محمد است]" حافظ اين خبر را در تلخيص ذكركرده و ازآن سكوت نموده است. طبراني از ابوامامه روايتكرده استكهگفته: “هرگاه يكي از برادران ديني شما مرد، و بر وي خاك ريختيد و قبروي تسويه شد. يكي از شما بر سرقبر او بايستد و بگويد: اي فلانكس پسرفلانكس (نام مادرش را بگويد) او ميشنود ولي جواب نميدهد سپس بار دوم آن را تكراركند، مرده برخاسته ومينشيند. سپس بارسوم آن را تكرار كند. مرده ميگويد: ما را راهنمائيكنيد خدا ترا بيامرزد. ولي شما پاسخ او را نميشنويد. آنگاه آن شخص خطاب به مرده بگويد:" اذكر ما خرجت عليه من الدنيا: شهادة ان لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله، وأنك رضيت بالله ربا، وبالاسلام دينا، وبمحمد نبيا، وبالقرآن إماما، فان منكرا ونكيرا يأخذ كل واحد بيد صاحبه، ويقول: انطلق بنا ما يقعدنا عند من لقن [بياد آور آنچهكه بهنگام خروج از دنيا ميگفتي:گواهي ميدهم بر وحدانيت الله و برپيامبري و بندگي محمد بن عبدالله صلي الله عليه و سلم و بياد آوركه تو الله را پروردگارو اسلام را دين خود ومحمد بن عبدالله را پيامبر صلي الله عليه و سلم خود و قرآن را پيشوا و سرمشق خود ميدانستي و بدان راضي بودي. آنگاه منكر و نكير(دو فرشته مامور سئوال درگور]’’ دست همديگر را ميگيرند و ميگويند: ما چرا پيش كسي بنشينيمكه حجت و دليل به وي تلقين شده است. برويم بهتراست. يكي از پيامبر صلي الله عليه و سلم پرسيد: اگرآن شخص نام مادر مرده را ندانست؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: او را بنام مادرش حواء بخواند). حافظ در تلخيص گفته است: اسناد اين روايت نيك است وضياء آن را، دركتاب خود “احكام” قوي دانسته است. در سند اين حديث عاصم بن عبدالله وجود داردكه ضعيف است. هيثمي نيز گفته است در اسناد اين روايتگروهي هستندكه من آنان را نميشناسم. نوويگفته است: اگرچه اين حديث ضعيف ميباشد ولي مردم با آن آشنا هستند. و علماي محدث و ديگران در احاديث فضايل و ترغيب و ترهيب به اتفاق مسامحه را روا ديدهاند. در تاييد اين روايت حديث:" واسألوا له التثبيت [و وصيت عمرو بن العاص را ذكركرده استكه آنها هردوصحيح ميباشند. مردم شام اززمان اصحاب تا كنون بدينگونه عملكردهاند]". بنا بقول مشهور مالكيه و بعضي از حنبليها تلقين مكروه ميباشد. اثرمگفته است: به امام احمدگفتم: اينكه مردم بهنگام فراغت از دفن ميت انجام ميدهند و ميگويند: اي فلانكس پسر فلانكس... چيست؟ امام احمد گفت:كسي را نديدمكه چنينكند مگر اهل شام كه بهنگام مرگ ابوالمغيره چنينكردند. اين عمل از ابوبكر بن ابو مريم و بزرگانشان روايت شده استكه چنين ميكردند و اسماعيل بن عياش هم حديث ابوامامه را روايت ميكرده است.
برابر سنت چگونه بايد گور را ساخت سنت استكه باندازه يك وجبگور ازسطح زمين برتر باشد تا دانسته شودكه گور است. و ارتفاع بيش ازآن حرام ميباشد. زيرا مسلم و غير او از هرون روايت كردهاندكه ثمامه بن شفي برايشگفته است كه: ما در “برودس” در سرزمين روم همراه فضاله بن عبيد بوديم. يكي از ياران ما مرد، فضاله دستور دادكه قبر او را تسويهكنيم (با خاك يكسانكنيم) سپسگفت: از پيامبر صلي الله عليه و سلم شنيدمكه دستور ميداد: گوررا تسطيحكنيد. ازابوهياج اسدي روايت شده استكهگفت: علي بن ابيطالب به منگفت: هان ترا ميفرستم بدنبالكاريكه پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا، بدان ماموركرده بود: برو هر پيكر و مجسمهاي را ديدي نابودشكن، و هرگوري را ديدي كه از سطح زمين بلندتر باشد، تسطيح و صافشكن. ترمذيگفته است: “عمل اهل علم چنين است كه ارتفاع قبر از سطح زمين را مكروه ميدانند مگر باندازهاي، كه تنها گور را مشخصكند تا مردم آن را لگدكوب وپايمال نكنند و برروي آن ننشينند”. واليان و حاكمان اسلامي،گورهائي راكه بيش از حد مشروع ارتفاع داشت، ويران ميساختند وآن را عمل به سنت صحيح ميدانستند. امام شافعي ميگفت: دوست دارمكه خاكگور از اطراف آن بيشتر نباشد دوست دارمكه خاكگور باندازه يك وجب و يا مانند آن از سطح زمين بلندتر باشد و مشخصگردد. و دوست دارمكه بر رويگور، بنائي نباشد وگچكاري نشود. زيرا اين كار به تزئين و تكبرميماند. و مرگ براي هيچكدام از اين دو تا مناسب نيست، و من نديدهامكهگور يكي از مهاجرين و انصار باگچ، ساخته شده باشد. و من بعضي از واليان را ديدهامكه ساختمان و بناي ساخته شده را بر قبور ويران ميساختند و هيچكس از فقيهان را نديدهامكه بر اين عمل واليان خردهگرفته باشد. شوكانيگفته است: چنان پيدا استكه ارتفاع قبور بيش از حد مجاز شرعي حرام باشد. ياران امام احمد وگروهي از پيروان امام شافعي و امام مالك بدان تصريحكردهاند. اما اينكه گفتهاند كه محظور نيست بدينجهت كه اين عمل از پيشينيان و متاخرين هر دو واقع شده وكسي آن را انكار ننموده است، همانگونهكه امام يحيي و مهدي در “الغيث”گفته است اين قول صحت ندارد. زيرا تنها چيزيكه از اين مساله فهميده ميشود، آنستكه آنان از اين مساله سكوتكردهاند. و سكوت در امور ظني دليل نميشود.و حرام بودن بلند كردنگورها يك امر ظني ميباشد. گنبدها وزيارتگاههائيكه برروي قبورساخته ميشوند، حكم ارتفاع قبوررا دارند و بموجب حديث، حرام ميباشند و اين عمل بمنزله قرار دادن گورها، بصورت مسجد ميباشدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم كسي راكه چنينكاري بكند نفرين نموده است. خدا ميداند كه چقدر از ساختن بناها وگنبدها بر قبور، مفاسدي بوجود آمده استكه بايد بخاطر آنها بر اسلامگريست. از جمله آن مفاسد آن استكه عوام بدان قبور آراسته شده، اعتقادي همسنگ اعتقادكفار به بتها پيدا ميكنند و آنها را تعظيم مي نمايند و ميپندارندكه صاحبان آن قبور، ميتوانند سود و زيان برسانند. لذا آن مشاهد متبركه را بصورت زيارتگاه درآورده و از آنها طلب برآوردن نياز و مقاصد ميكنند و از آنها چيزهائي را ميخواهندكه بندگان خدا آن چيزها را از خداوند طلب ميكنند. عوام به سوي اين زيارتگاهها و مشاهد متبركه،كوچ ميكنند وآنها را ميبوسند و برآنها چهره ميمالند و ازآنها استغاثه ميكنند خلاصه سخن اينكه:هرچه مردمان جاهلي از بتهاي خود انتظار داشتند و ميطلبيدند، عوام نيز امروز همين چيزها را از مشاهد متركه انتظار دارند و مي طلبند. "انا لله وإنا إليه راجعون ". با وجود اينكارهاي ناشايست و اينكارهايكفرآميز، كسي را نميبيني كه به خاطر دفاع ازدين خود و مبارزه با خرافات برسر خشم آيد و به مبارزه برخيزد. نه عالم و نه متعلم. نه اميرو نه وزيرو نه پادشاه،كسي خود را موظف بدفاع از حقايق دين نميداند. ما درباره بسياري از اين معتقدان به قبور شنيدهايم،كه در برابر خصم حاضرند به خدا قسم دروغ بخورند ولي اگربدانانگفته شود: ترا به شيخت و فلان پير و مرشدت، فورا زبانشان بند ميآيد و حاضر نيستند بدانان قسم دروغين بخورند و به حق اعتراف ميكنند. ازاين مطلب برميآيد،كهكفراينها بالاتر است از كفركسانيكه ميگويند خدا دومين دوتا (ثاني اثنين) يا سومين سه تا (ثالث ثلاثه) (مقصود مسيحياني استكه قائل به تثليث ميباشند). اي دانشمندان مومن و اي پادشاهان مسلمان، چه مصيبتي بزرگتر است از مصيبتكفر و چه بلائي زيانآورتر است از عبادت غيرخدا. چه مصيبتي بر مسلمانان سختتر است از اين مصيبتكه بدانگرفتار آمدهاند؟ اگر انكار اين شرك آشكار واجب نباشد، پس انكار چه چيزي واجب است؟ شاعريگفته: لقد أسمعت لو ناديت حيا ولكن لا حياة لمن تنادي ولو نارا نفخت بها أضاءت ولكن أنت تنفخ في رماد [اگر زندهاي را صدا ميكردي ميتوانست بشنود ولي كسي را ميخواهي كه زنده نيست. اگر در آتش ميدميدي روشني ميداد ولي تو در خاكستر ميدمي]". علماي اسلام فتوي دادهاند بر اينكه مساجد وگنبدهائيكه روي قبور ساخته شده است، بايد ويران گردد. ابن حجر دركتاب “زواجر” گفته است [1]: “واجب است كه جهت تخريب مساجد وگنبدهائي كه بر روي قبور ساخته ميشود، مبادرت بعمل آيد. زيرا آنها از “مسجد ضرار” زيانآورترند. زيرا آنها را بمنظور سرپيچي از فرمان پيامبر صلي الله عليه و سلم اسلام ساختهاند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم شخصا ازآنها نهيكرده و دستورداده استكه، قبرهائي راكه از سطح زمين مرتفعترند ويران سازند. واجب استكه قنديلها و چلچراغهايگورستان از بين برده شوند و وقف و نذرآن صحيح نيست. “
ساختن قبر بصورت بلند و شيبدار يا مسطح باتفاق فقهاء هر دو صورت ساختنگور جايز است. طبري گفته است: من دوست ندارم كه گور را خارج از دو صورت: شيبدار بلند باندازه يك وجب از سطح زمين يا بصورت مسطح بسازند همانگونهكه امروز مسلمانان چنين عمل ميكنند. مقصود ازتسطيح قبورآن نيستكهكاملا همسطح زمين باشد، بلكه سطح آنكمي از زمين برتر باشد. علما اختلاف دارند كهكدام نوع بهتر است. قاضي عياض از اكثر اهل علم نقل كرده است كه شيبدار وكوهان مانند بهتر ميباشد. زيرا سفيان نمّار به ويگفته استكه: قبر پيامبر صلي الله عليه و سلم را چنان ديده است و بخاري نيز آن را روايت نموده است. راي ابوحنيفه و مالك و احمد و مزني و بسياري از علماي شافعيه نيز چنين است. امام شافعيگفته است چون پيامبر صلي الله عليه و سلم به تسويه و تسطيح قبور دستور داده است، اين صورت بهتر ميباشد.
نشانه و علامتي براي قبرنهادن بمنظور شناسائي جايز است كه بر گور سنگي يا چوبي گذاشته شود. زيرا ابن ماجه از انس روايت كرده استكه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم با نهادن سنگي، قبر عثمان بن مظعون را مشخص نمود”. آن سنگ را بدان منظورنهادكه مشخص باشد. دركتاب “الزوائر“، آمده استكه اسناد اين حديث “حسن” است. ابوداود آن را از مطلب بن ابي وداعه روايتكرده است و در متن آن آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم خود سنگ را برداشت و در كنار سر قبر او نهادوگفت:" أتعلم بها قبر أخي، وادفن إليه من مات من أهلي [بدانوسيله گور برادر خود را مشخص و معلوم ميكنم و هركس از خانودهام بميرد، دركنار او دفنش ميكنم]". در حديث آمده استكه مستحب ميباشد، مردگان خويشاوند را دركنار هم به خاك بسپارند، زيرا براي زيارت آنها آسانتر است و ميتوان يك جا برايشان طلب آمرزش از خداوند نمود.
كندن كفش در گورستان بيشتراهل علم برآنندكه راه رفتن باكفش درميانگورستان اشكالي ندارد. جرير بن حازمگفته است: حسن بصري و ابن سيرين را ديدمكه در ميانگورستانگام ميزدند وكفش بپا داشتند. بخاري و مسلم و ابوداود و نسائي از انس روايت كردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن العبد إذا وضع في قبره وتولى عنه اصحابه.إنه ليسمع قرع نعالهم [هرگاه مرده را درگورنهادند و يارانش برگشتند، بيگمان او صداي بهم خوردن كفشهايشان را مي شنود]". علماي دين به اين حديث استدلالكردهاندكه راه رفتن با كفش در ميانگورستان جايز است. زيرا وقتي صداي بهم خوردن كفش شنيده ميشودكه با آن راه بروند. امام احمد راه رفتن باكفش چرمي را در ميانگورستان مكروه دانسته است. زيرا ابوداود و نسائي و ابن ماجه از بشير مولاي پيامبر صلي الله عليه و سلم روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم مردي را ديدكه باكفش در ميانگورستانگام ميزند به وي فرمود: " يا صاحب السبتيتين ويحك ألق سبتيتيك[ ايكسيكهكفش چرمي دباغي شده بپا داري، واي بر تو، كفشهايت را بيرون بياور]". آن مرد نگاه كرد، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم را شناخت كفشها را دور انداخت. خطابيگفته است: بنظر ميرسدكه پيامبر صلي الله عليه و سلم در پوشيدن اين نوعكفش تكبر را مشاهدهكرده باشد لذا پوشيدن آن را در ميانگورستان مكروه دانسته است. چون اينگونهكفشها مخصوص مردمان مرفه و خوشگذران ميباشد و پيامبر صلي الله عليه و سلم دوست داشته استكه ورود بهگورستان در لباس تواضع و لباس اهل خشوع صورتگيرد. امام احمد هم وقتي آن را مكروه ميداند كه عذري نباشد. ولي اگر عذري باشد مانند خار يا نجاست و ناپاكي راه رفتن باكفش مكروه نيست.
از پوشاندن گور نهي شده است پوشش ضريح حرام است زيرا درآن اضاعه مال وهزينهكردن آن براي يك عمل غيرمشروع وجود دارد و عوام و توده مردم راگمراه ميكند و سبب ميگرددكه گور را تقديس كنند. بخاري و مسلم از عايشه روايتكردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم براي يك جنگي بيرون رفته بود، من در غياب او پارچهاي را برروي درآويزانكردم، چون او از سفر بازآمد و آن پارچه را ديد، آن راكشيد تا اينكه پاره شد، سپسگفت:" إن الله لم يأمرنا ان نكسو الحجارة والطين [بيگمان خداوند به ما دستور نداده است كه سنگ وگل را بپوشا نيم ]".
بناي مساجد برقبور و شمع روشن كردن درآنجا حرام است بمقتضاي احاديث صحيح و صراحت آنها، بناي مساجد برگورها و روشنكردن شمع و چراغ، برآنها حرام ميباشد: 1-بخاري و مسلم از ابوهريره روايت كردهاندكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" قاتل الله اليهود اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد [مرگ بر يهوديان و از مهر خدا بدور باشند كه گور پيامبران خود را عبادتگاه و مساجد ساختند]". ٢-احمد و اصحاب سنن بغير از ابن ماجه از ابن عباس روايتكردهاند و ترمذي آن را حسن دانسته است،كه اوگفت: "پيامبر صلي الله عليه و سلم زناني راكه بزيارت قبور ميروند و كساني راكه بر قبورمسجد ميسازند و شمع و چراغ روشن ميكنند نفرينكرده است. ٣- در صحيح مسلم از عبد الله بجلي روايت است كه او گفت: پنج روز قبل از اينكه پيامبر صلي الله عليه و سلم رحلت كنند از او شنيدم كه مي گفت:" إني أبرأ إلى الله أن يكون لي منكم خليل، فان الله عزوجل قد اتخذني خليلا، كما اتخذ إبراهيم خليلا ولو كنت متخذا خليلا لاتخذت أبا بكر خليلا، وان من كان قبلكم كانوا يتخذون قبور انبيائهم وصالحيهم مساجد، ألا فلا تتخذوا القبور مساجد، إني أنهاكم عن ذلك. [بيگمان من از اينكه در دنيا بهكسي دل ببندم و او را دوست يگانه بگيرم به خدا پناه ميبرم. زيرا خداوند مرا دوست و خليل خود قرار داده است، همانگونهكه ابراهيم عليه السلام را دوست و خليل خود قرار داده است. اگر من در دنيا به كسي دل ميبستم و او را، خليل خود قرار ميدادم آنكس ابوبكر ميبود. مردمان پيش ازشما بر قبور انبياء و صلحا و درستكاران خود مسجد بنا مينمودند و بر آنها عبادتگاه ميساختند، هان، شما قبور را بصورت مساجد و عبادتگاه درميآوريد و من شما را از آنكار نهي ميكنم]". ٤-باز هم در صحيح مسلم از ابوهريره آمده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" لعن الله اليهود والنصارى اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد [خداوند نفرينكند يهود و نصاري راكه قبور انبياء خود را بصورت مسجد درآوردند وآن را عبادتگاهكردند]". 5-بخاري و مسلم از عايشه روايتكردهاند كه ام حبيبه و ام سلمه براي پيامبر صلي الله عليه و سلم ازكليسائي سخنگفتندكه آن را درحبشه ديده بودند و درآن تصاويري از پيامبر خدا (عيسي) نصب شده بود. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " إن أولئك إذا كان فيهم الرجل الصالح فمات بنوا على قبره مسجدا وصوروا فيه تلك الصور، أولئك شرارالخلق عند الله يوم القيامة [بيگمان آنان هرگاه مرد صالح و درستكاري در ميانشان ميمرد، بر قبر او مسجد و عبادتگاهي ميساختند و اينگونه تصاوير را در آنجا مينهادند، اينان در نزد خداوند، در روز قيامت بدترين مردم هستند]". صاحبكتاب مغنيگفته است: جايز نيستكه قبور را به صورت عبادتگاه و مسجد درآورد زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" لعن الله زوارات القبور والمتخذات عليهن المساجد والسرج [خداوند لعنت كناد زناني راكه بزيارت قبور ميروند و آنجا را عبادتگاه ساخته و شمع و چراغ روشن مي كنند]". بروايت ابوداود و نسائيكه در متن نسائي بجاي "لعن الله’’ ’’لعن رسول الله" آمده است. اگر اينكار مباح ميبود، پيامبر آنگونه اشخاص را لعن و نفرين نميكرد. بعلاوه در اينكار اضاعه مال بدون فايده ميباشد و در تعظيم و بزرگداشت قبور افراط و زيادهروي، خواهد شد و شبيه به بتپرستي است وساختن مساجد برقبورهم بنا به همين روايت جايزنيست و پيامبر صلي الله عليه و سلم گفته است:" لعن الله اليهود اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد [كه ما را برحذر ميدارد از اينكه بمانند آنان رفتاركنيم]". اين حديث بين محدثين متفق عليه است. حضرت عايشه گفته است: بدين منظور قبر پيامبر صلي الله عليه و سلم در فضاي آزاد قرار داده نشد تاكه مردم آن را سجدهگاه ومسجد و عبادتگاه نسازند، زيرا تخصيص قبور، به مكان نماز، بيشتر به تعظيم بتها و تقرب بدانها ميماند و ما قبلا روايتكرديمكه ابتدا پرستش بتها از تعظيم اموات و ساختن تصاوير بزرگان درآنجا و دست برآن ماليدن و نماز آنجا گزاردن، آغازگرديده است [2]. سربريدن حيوان در كنار گور مكروه مي باشد شارع مقدس از سر بريدن حيوان دركنارگور اشخاص نهيكرده است. زيرا اين عمل به اعمال مردمان دوره جاهليت ميماند و موجب فخر و مباهات ميگردد. ابوداود ازانس روايتكردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم فرمود:" لاعقر في الاسلام [ذبح حيوان بر سرگور و دركنارگور خلاف اسلام است]". عبدالرزاقگفته است مردمان جاهليگاو و ياگوسفند را دركنار قبر بزرگان ذبح ميكردند. خطابيگفته است: مردمان جاهلي بر سر قبر مرد سخاوتمند شتر سر ميبريدند و ميگفتند: او را بدينگونه پاداش ميدهيم، چون او در حال حيات چنين كاري را ميكرد وازآن براي مهمانان خوراك تهيه ميكرد، وما هم شتررا برگوروي سر ميبريم تا درندگان و پرندگان آن را بخورند، تا او همانگونهكه در حال زندگي خوراك دهنده و سخي طبع بود، درحال مرگ نيز چنين باشد. شاعريگفته است:" : عقرت على قبر النجاشي ناقتي بأبيض عضب أخلصته صياقله على قبر من لو أنني مت قبله لهانت عليه عند قبري رواحله [من شتر خود را برسرقبرنجاشي با شمشير بران و صيقلي شده سربريدم، زيرا ميدانم اوكسي استكه اگرمن پيش ازاو ميمردم برايش آسان بودكه شتران خود را برسرقبرمن ذبحكند]". بعضيگمان ميكردندكه اگربرسرقبركسي شترش را سر ببرند درروزرستاخيزسواره به “محشر“ ميرود واگرچنين نكنند پياده خواهد بود. البته اين مطلب بنظر آنهائي بود كه به زندگي پس از مرگ باور داشتند.
از نشستن برگور و تكيه دادن بدان و پا نهادن برآن نهي شده است اين اعمال روا نيست چه ازعمرو بن حزم روايت استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم مرا ديدكه برگوري تكيه داده بودم. گفت:" " لا تؤذ صاحب هذا القبر [صاحب اين گور را آزار مرسان]". احمد با اسناد “حسن“ آن را روايتكرده است. از ابوهريره روايت استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: " لان يجلس أحدكم على جمرة فتحرق ثيابه فتخلص إلى جلده خير له من أن يجلس على قبر. [اگركسي بر سر اخگري ازآتش بنشيند و جامهاش را بسوزاند و به پوستش برسد بهتر ازآنستكه بر سرگوري بنشيند]’’. بروايت احمد و مسلم و ابوداود و نسائي و ابن ماجه.ابن حزمگفته است اين عمل حرام است، زيرا بر اينكار وعيد و تهديد شديد وجود دارد.گروهي از سلف از جمله ابوهريره نيزبراين قول ميباشند. بنا بمذهب جمهور فقها اين عمل مكروه ميباشد.نوويگفته است: ازعبارت شافعي در ام و از سخن همه ياران چنين برميآيدكه نشستن برگوركراهت تنزيهي دارد و بسياري از فقهاء نيزبدان تصريحكردهاند و جمهور علما از جمله نخعي و ليثي و احمد و داود نيز چنينگفتهاند. تكيه دادن بدان نيز همين حكم را دارد. ابن عمر از اصحاب و ابوحنيفه و مالكگفتهاند: نشستن برقبرجايز است. در “موطا”گفته است: نشستن بر قبركه مورد نهي واقع شده است. مراد ازآن نشستن جهت قضاي حاجت باشد و در اين باره يك حديث ضعيفي هم ذكركرده است. امام احمد اين تاويل را سست دانسته وگفته: چيزي نيست. نوويگفته است: اين تاويل سست يا باطل است و ابن حزم هم ازچند جهت آن را باطل دانسته است. البته اين اختلاف در مورد نشستن بدون قصد قضاي حاجت ميباشد، ولي نشستن بمنظورقضاي حاجت باتفاق همه فقها حرام است. همانگونهكه باتفاق همه بهنگام ضرورتگام نهادن بر قبر جايز است مانند اينكه بدونگام نهادن برقبري، نتواند به قبر مرده خويش برسد.
از ساختن قبر باگچ و امثال آن ونوشتن برگور نهي شده است از جابر نقل استكه: “پيامبر صلي الله عليه و سلم از ساختن قبر باگچ (و امثال آن) و نشستن برآن و ساختن بنائي برآن نهي فرموده است”. بروايت احمد و مسلم، نسائي و ابوداود و ترمذيكه آن را صحيح دانسته است. و متن روايت ترمذي چنين است: ’’ نهى أن تجصص القبور، وأن يكتب عليها وأن يبني عليها وأن توطأ " و درروايت نسائي: " أن يبني على القبر أو يزاد عليه أو يجصص أو يكتب عليه " تجصيص بمعني ساختمان باگچ ميباشد. جمهور علما نهي را در اين روايات حمل بركراهتكردهاند و ابن حزم ازآن معني حرام استنباط نموده است.گويند اين نهي بدين جهت شده استكه قبربراي فنا و از بين رفتن است نه براي اينكه باقي و جاودان باشد. آراستن آن باگچكاري از جمله آرايشهاي دنياوي استكه مرده بدان نيازي ندارد. برخيگفتهاند بدين جهت نهي شده استكهگچ با آتش سوزانده شده و پخته است، از زيد بن ارقم نقل استكه شخصي را ديدكه بنائي برگور پسرش ميساخت وآن را باگچ آرايش ميداد. به ويگفت: بر وي جفاكردي وكار بيهوده انجام دادي، چيزيكه با آتش پخته شده باشد او را به خداوند نزديك نميكندگل كاري روي قبراشكالي ندارد. ترمذيگفته است: بعضي ازاهل علم رخصت دادهاند در اينكه ميتوان قبر راگلكاريكرد، از جمله حسن بصري. امام شافعيگفته است گل كاري قبر اشكالي ندارد. از جعفر بن محمد از پدرش روايت شده استكه: قبر پيامبر صلي الله عليه و سلم به اندازه يك وجب ازسطح زمين ارتفاع داشت وآن را با خاك قرمزگلكاريكرده بودند و برآن سنگريزه نهاده بودند. ابوبكر نجاد آن را نقلكرده و حافظ ابن الحجر در تلخيص از آن سكوتكرده است. همانگونهكه علماگچكاري قبر را مكروه دانستهاند، ساختن آن را با آجرو چوب يا دفن ميت درتابوت را نيزمكروه دانستهاند مگراينكه زمين نرم و مرطوب باشدكه درآن صورتكراهت ندارد. از مغيره روايت استكه او از ابراهيم نقلكرده استكه: آنان خشت خام را ميپسنديدند و آجر را مكروه ميدانستند وني را دوست داشتند وچوب را مكروه. درحديث ازكتابت روي قبور نهي شده است، ظاهراً نوشتن اسم مرده و غيرآن يكسان ميباشد. حاكم بعد از تخريج اين حديثگفته است اسناد آن صحيح ولي بدان عمل نميشود، زيرا پيشوايان مسلمين درشرق و غرب جهان اسلامي بررويگورهايشان مينويسندكه خلف آن را از سلفگرفتهاند. ذهبي در تعقيب آنگفته: اين عمل تازگي دارد و نهي بدانان نرسيده است. حنبليها ميگويند نوشتن رويگور مكروه است خواه قرآن باشد يا نام مرده وشافعيه نيزبا آنان موافق هستند جزآنكهگويند اگرقبرمربوط به شخص صالح يا عالمي باشد نوشتن اسم وي و يا چيزيكه موجب شناخت او باشد پسنديده است. به راي مالكيه نوشتن بررويگور اگرآيات قرآن باشد حرام و اگرچيزي باشدكه بيان نام يا تاريخ فوت او باشد مكروه ميباشد. حنفيها ميگويند كتابت بر قبركراهت تحريمي دارد مگر اينكه نگران از بين رفتن اثرآن را داشته باشند. ابن حزمگفته است اگر نام مرده را بر سنگي نقشكنند، آن را مكروه نمي دانيم. در حديث آمده است نبايد بيش از خاكي كه از گور كنده شده است برآن خاك ريخت چه از اين عمل نهي شده است. بيهقي فصلي را تحت اين عنوان: " باب لا يزاد على القبر أكثر من ترابه لئلا يرتفع ’’ نوشته است. شوكانيگفته است مقصودش اضافه بر خاك خودگور است. ولي بعضيگفتهاند مقصود بيهقي آنستكه نبايد مردهاي را بر قبر مرده ديگر دفن نمود. به راي شافعي معني اول ترجيح داده شده استكهگفته است: مستحب استكه بيش ازخاكيكه ازگوركنده شده برآن ريخته نشود. تا قبر زياد از سطح زمين ارتفاع نداشته باشد و اگر بيشتر هم باشد اشكالي ندارد.
دفن بيشتراز يكنفر در يكگور راهنمود معمولي سلف آنستكه هركس جداگانه درگوري دفن شود و دفن بيشتر از يكنفر در يكگور مكروه است، مگر اينكه تعداد مردگان فراوان باشد و حاضران اندك باشند يا از عهده كندن گور به قدركافي عاجز باشند، كه در آن صورت اشكالي ندارد. زيرا احمد روايتكرده و ترمذي آن را صحيح دانسته است كه: انصاردر روز جنگ احد به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمدند وگفتند: ما زخمي شده و بسيار خسته هستيم، چهكاركنيم؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: “گورگشاد و عميق بكنيد و دو نفر و سه نفر را در يكگور جاي دهيد.گفتندكدام يك را اول دفن كنيم؟گفت:هركسكه بيشتر قرآن حفظ داشته باشد”. عبدالرزاق با سندي “حسن” از وائله بن الاسقع روايتكرده استكه: يك مرد و يك زن را دريك قبردفن ميكردندكه ابتدا مرد را دفن ميكردند وسپس زن را پشت او قرار ميدادند”.
كسيكه در دريا بميرد در مغني آمده است كه اگركسي در دريا در ميان كشتي مرد، امام احمد گفته است: اگر جائي براي دفن او سراغ داشته باشند يك روز يا دو روز صبر ميكنند تا بدانجا برسند مشروط برآنكه مطمئن باشندكه جنازه فاسد و تباه نميشود در غير آن صورت، آن را ميشويند وكفن ميكنند و بدان داروي ضدعفوني ميزنند و برآن نماز ميخوانند، سپس يك وزنهاي سنگين بدان ميبندند وآن را درآب مياندازند. كه عطاء و حسن بصري هم چنين راي دادهاند. حسن بصريگفته است: آن را در زنبيلي مينهند و بدريا مياندازند. امام شافعي گفته است: آن را خوب است كه ببندند به دوتخته چوب تا آب دريا آنرا به ساحل ببرد، شايد بدست قومي بيفتد كه آن را در خاك دفنكنند. و اگر آن را بدريا هم انداختند،گناهي را مرتكب نشدهاند، ولي اولي بهتر است. زيرا مقصود از دفن حاصل شده است ولي اگرآن را در تابوت جاي دهند به تغييرو فساد و تباهي و هتك حرمت مرده ميانجامد. چه بسا برهنه وهتك حرمت شده درساحل بماند و بدست مشركان بيفتد، پس آن را بدو تخته ببندند بهتر است. نهادن و كاشتن نهال بر گور نشاندن نهال و دستهگل برقبر مشروع نيست و دليل شرعي ندارد. اما حديثيكه بخاري ازابن عباس روايتكردهكه پيامبر صلي الله عليه و سلم ازكنار دو قبرميگذشت وگفت: " إنهما يعذبان، وما يعذبان في كبير، أما هذا فكان لا يستنزه من البول، وأما هذا فكان يمشي بالنميمة، ثم دعا بعسيب رطب فشقه باثنين، ثم غرس على هذا واحدا، وعلى هذا واحدا، وقال: " لعله يخفف عنهما ما لم ييبسا [صاحبان آن دوگور در عذابند و عذابشان به خاطر گناه بزرگي نيست، اين يكي به خوبي خود را ازادرار تميزو پاك نميكرد وآن دگري سخنچيني ميكرد، پس دستور داد يك شاخه تر خرما را برايش آوردندكه آن را بدو قسمتكرد و بر هر يكي ازآن نهاليكاشت وگفت: شايد تا زمانيكه خشك نشدهاند موجب تخفيف عذاب آنانگردند]". خطابي در جواب آنگفته است: اين كار در اثر بركت دعاي پيامبر صلي الله عليه و سلم بوده و اختصاص به وي دارد وگوئيكه پيامبر صلي الله عليه و سلم مدت تاثيردعاي خويش را تا زمان خشك شدن آن شاخهها بيانكرده است. و اين بدان معني نيستكه خاصيت پذيرش دعا و تخفيف عذاب درشاخه ترهست ولي در شاخه خشك نيست. مردمان عامي در اكثر شهرها شاخههاي خرما را برگور مردگان خود مينشانند، بگمانم از اين مطلب متاثر شدهاند و هيچ دليلي ندارند. آنچهكه خطابيگفته است صحيح و درست ميباشد و اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم نيزاز اين روايت همين مطلب را فهميدهاند. زيرا ازهيچيك از ياران، پيامبر صلي الله عليه و سلم نقل نشده استكه شاخهاي، نهالي يا دستهگلي بر قبري نهاده باشند، مگر بريده الاسلميكه او وصيتكرده بود: برگورش دو شاخه تر بنشانند. بروايت بخاري. بعيد بنظر ميرسد، نهادن دو شاخه تر برگور وكاشتن آن يك عمل شرعي باشد و همه اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم از آن بيخبر باشند بجز بريده اسلمي. حافظ در “الفتح”گفته است: مثل اينكه بريده معني حديث را عام دانسته و خاص آن دو مرد ندانسته است. ابن رشيد گفته است ازگفته بخاري چنين برميآيد كه اين واقعه اختصاص بدان دو مرد داشته است. زيرا بدنبال آنگفته است: ابن عمر خيمهاي را بر سر قبر عبدالرحمن ديد وگفت: اي غلام اين خيمه را بينداز، زيرا تنها عملش ميتواند بر وي سايه اندازد. و از سخن ابن عمر چنان برميآيد: چيزيكه روي گور مينهند سودي به حال صاحبگور ندارد و تنها عمل انسان ميتواند تاثير داشته باشد.
اگر زني بميرد و در شكمش جنين زندهاي باشد اگر زني بميرد و در شكم او جنين زنده باشد، چنانچه احتمال زنده ماندن آن برود واجب است كه شكم او را بشكافند و كالبد شكافي بعمل آيد و بچه را بيرون آورند. راي پزشك خبره در اين باره معتبر ميباشد. اگر يك زن كتابيكه از يك مرد مسلمان حامله باشد و بميرد و جنيني در شكمش باشد او را بايد تنها دفن كرد. بيهقي از واثله بن الاسقع روايتكرده استكه يك زن نصرانيكه درشكمش بچه مسلماني بود مرد و او را درجائي دفن كردند كه نه گورستان مسلمانان بود ونه گورستان نصاري. امام احمد آن را اختياركرده است و گفته: چون آن زن كافر است اگر در قبرستان مسلمانان دفن شود از عذاب او رنج ميبرند و اگر درگورستان كافران دفن شود، بچهاش از عذاب كافران در رنج است.
بهتراست مرده درگورستان دفن شود ابن قدامهگفته است: به راي ابوعبدالله[3] دفن درگورستان مسلمانان بهتر است از دفن در خانهها. زيرا ضرر و زيان آن براي ورثه زندهاشكمتر است، و بيشتر به سراي آخرت شباهت دارد و بيشتردرمعرض دعا و ترحم مومنان قراردارد. همواره اصحاب و تابعين و ديگران در صحرا دفن مي شدند نه در خانههايشان. اگركسي سئوالكندكه چرا پيامبر صلي الله عليه و سلم در منزلش مدفونگشت و دو نفراز يارانش در خدمت وي مدفونند؟ درجواب ميگوئيمكه حضرت عايشهگفت: بدان جهت پيامبر صلي الله عليه و سلم در منزلش مدفونگشت تا مردم، آن را بصورت عبادتگاه و مسجد درنياورند. بروايت بخاري. و پيامبر صلي الله عليه و سلم نيز ياران خود را در “بقيع” دفن ميكرد و پيروي از رفتار پيامبر صلي الله عليه و سلم بهتر است، از پيروي از ديگران. ياران پيامبر صلي الله عليه و سلم دفن در خانه را خاص پيامبر صلي الله عليه و سلم ميدانستند و روايت هم شده است كه:" يدفن الانبياء حيث يموتون [پيامبران در همانجا كه ميميرند دفن ميشوند]’’. بعلاوه مسلمانان خواستند قبرپيامبر صلي الله عليه و سلم را ازكثرت رفت و آمد مصون و ازديگر قبرها مشخص باشد. از امام احمد سئوال شد كه اگركسي وصيت كردكه او را در منزلش دفن كنند، تكليف چيست؟ او جواب دادكه او را بايد درگورستان همراه ديگر مسلمانان دفن كرد.
از ناسزا گوئي به مردگان نهي شده است فحش و ناسزاگوئي به مردگان مسلمان و برشمردن عيوب و بديهاي آنان، حلال نيست. زيرا بخاري از عايشه روايت كرده استكه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" لاتسبوا الاموات فإنهم قد أفضوا إلى ما قدموا [به مردگان ناسزا و فحش مگوئيد. چون بيگمان بر مبناي اعمالشان با آنان داوري ميشود و آنان به پاداش اعمال خودشان رسيدهاند]". ابوداود و ترمذي با سندي ضعيف از ابن عمر نقل كرده است كه پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" اذكروا محاسن موتاكم وكفوا عن مساويهم [محاسن مردگان خود را يادكنيد و از ياد مساوي و بديهاي آنان خودداري ورزيد]". اما اگرمسلماناني بوده باشندكه متجاهربه فسق يا بدعت بوده باشند وعمل فاسد مرتكب ميشدند، اگرمصلحت مسلمين ايجابكند بدگوئي ازآنان مباح ميباشد. تا مردم از حال آنان پرهيزكنند و از اينگونهكردارها وگفتارها، نفرت داشته باشند و به آنان اقتدا نكنند. ولي اگر مصلحت ايجاب نكند بدگوئي آنان هم جايز نيست. بخاري و مسلم از انس روايتكردهاند:كه ازكنار جنازهاي ميگذشتند و از او به نيكي ياد كردند و او را ستودند، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: ’’وجبت’’. سپس ازكنار جنازهاي ديگرگذشتند و از وي بدگوئي كردند، اوگفت: "وجبت". عمربن خطابگفت: چه چيزي واجب شد؟ پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: ازآن مرده ستايش و تحسينكرديد و بهشت برايش واجب شد و از آن يكي بدگوئي نموديد، پس دوزخ برايش واجب شد، شما مردم راستگو،گواهان خدا در زمين هستيد. بدگوئي از مردگانكافر و نفرين آنها جايز ميباشد: خداوند ميفرمايد:" لعن الذين كفروا من بني إسرائيل..." وقال: " تبت يدا أبي لهب وتب " و لعن فرعون و امثال او در كتاب خدا آمده و مشهور است:" ألا لعنة الله على الظالمين ".
خواندن قرآن در كنار قبر فقهاء درباره ثواب قرائت قرآن دركنار قبر، اختلاف دارند. امام شافعي و محمد بن الحسن از پيروان ابوحنيفه، آن را مستحب ميدانند و ميگويند بركت مجاورت براي مرده حاصل ميشود. و قاضي عياض و قرافي از مالكيه نيز با آن موافقت كردهاند. و امام احمد گفته است كه اشكالي ندارد. امام مالك و ابوحنيفه ميگويند: چون دراين باره سنتي از پيامبر صلي الله عليه و سلم نيامده است مكروه ميباشد.
نبش قبر علما اتفاق دارند براينكه: جائيكه مرده مسلمان درآن دفن ميشود تا زمانيكه چيزي ازگوشت و استخوان او باقي مانده باشد، آن محل موقوفه او به حساب ميآيد و نبش آن حرام است. هرگاه پوسيده شد و به خاك تبديلگرديد، دفن ديگري درآن و بهرهگيري ازآن، برايكشت و زرع و نهالكاشتن و ساختمان و امثال آن جايز ميباشد. اگركسي قبري را حفر نمود و متوجهگرديدكه استخوانهاي آن مرده هنوز باقي مانده است، بايد حفر را متوقف سازد حتي اگرازآن فارغ هم شده باشد، ولي اگر اندكي از استخوان او باقي مانده باشد، جايز است آن را دركنار مرده جديد دفنكنند. اگركسي را دفنكرده باشند، ولي هنوزبروي خاك نريخته باشند وبر وي نماز خوانده نشده بود، بايستي آن را ازگور بيرون آورند و بر وي نماز بخوانند، آنگاه مجددا دفن شود. ليكن اگربروي خاك ريخته شده بود، نبش قبروبيرون آوردن آن، بنا براي حنفيه و شافعيه و بروايتي از امام احمد، حرام است و برگور وي نماز خوانده ميشود. و بروايتي از امام احمد بايد نبش قبرشود تا بر وي نماز خوانده شود بنا براي شافعي ومالك واحمد نبش قبربراي يك هدف صحيح ومشروع درست است مانند اينكه مالي و چيزي درگور جا مانده باشد يا اينكه مرده رو به قبله نباشد يا اينكه مرده غسل داده نشده باشد يا خوب تكفين نشده باشد، دراين موارد نبش قبرجايز است مگراينكه احتمال متلاشي شدن جسد درميان باشدكه درآن صورت نبايد نبش قبر بشود. ليكن حنفيه در اين موارد نبش قبر را جايز نميدانند و آن را مثلهكردن ميدانند، كه از آن نهي شده است. ابن قدامهگفتهاست وقتي مثله استكه جسد تغييركرده باشد،كه نبايد نبش قبر شود وگفته است اگر بدون تكفين دفن شده باشد، در اين باره دو راي موجود است: بعضيگفتهاند چون هدف از تكفين پوشيدن و ستر عورت مرده است واين هدف با تدفين حاصل شده است پس نبش قبر نميشود. و برخي ديگرگفتهاند، تكفين همچون غسل دادن واجب ميباشد، پس بايد نبش قبر شود و تكفين نيزبعمل آيد. احمدگفته است اگرگوركن وسيلهكندنگور را فراموشكرده بود، ميتواندگوررا نبشكند و اگر چيزي مانندكلنگ و تيشه و يا پول درآنجا مانده بود، اگر قيمتي داشته باشند، نبش قبرجايزاست. ازاو سئوال شد، اگر بستگان ميت حاضر به پرداخت بهاي آنها باشند چطور؟ اوگفت دراينصورت چه چيز ميخواهند؟ (يعني ديگر نبش موردي ندارد) اين مطلب در روايتي از بخاري بنقل از جابرآمده استكه: پيامبر صلي الله عليه و سلم وقتيكه عبدالله بن ابي (رئيس منافقين) مرد، رفت تا بر جنازه او حاضر شود و دريافت كه او را دفن كردهاند، لذا (به احترام پسرش كه از بزرگان اصحاب بود) دستور داد، او را ازگور بيرون آورند كه بيرون آورده شد، پيامبر صلي الله عليه و سلم او را بر زانوانش نهاد وآب دهان خويش را بروي زد و بر وي پيراهني پوشانيد. باز هم از جابر روايت استكهگفته است: مردي را با پدرم دفنكرده بودندكه خوشم نيامد، تا اينكه (بعد ازشش ماه) نبش قبركردم وپدرم را بيرون آوردم و اورا جداگانه دفنكردم. بخاري براي اين دو حديث يك باب جداگانهاي نوشته است: باب:" هل يخرج الميت من القبر واللحد لعلة ؟"، ابوداود از عبدالله بن عمرو روايتكرده است كه گفت: “وقتيكه بسوي طايف ميرفتيم و ازكنار قبري عبوركرديم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اين قبرابورغال استكه دراين حرم بود و ازآن دفاع ميكرد، چون ازآنجا بيرون آمد دچار مصيبتي شدكه قومش دراين مكان بدانگرفتارآمده بودند و لذا در آنجا مدفونگشت. و نشانه آن شاخهاي طلائي استكه با وي دفن شده است، اگرازوي نبش قبركنيد آن را با وي خواهيد يافت. مردم به سوي آن شتافتند وآن شاخه را بيرون آوردند”. خطابيگفته است: ازاين روايت برميآيدكه نبش قبور مشركين اگر درآن سودي براي مسلمين داشته باشد، جايز ميباشد و قبر مشركان حرمت قبر مسلمانان را ندارد. انتقال ميت از جائي به جائي ديگر بنا براي شافعيه نقل ميت از شهري به شهري ديگر حرام است، مگر اينكه در نزديك مكه يا مدينه يا بيتالمقدس باشدكه درآن صورت انتقال آن بدين اماكن جايزاست، چه اين اماكن شرعاً داراي شرف و فضيلت ميباشند. اگركسي وصيت كرد كه جسد او را بغير از اين اماكن متبركه انتقال دهند، وصيت او تنفيذ و اجرا نميگردد، زيرا احتمال داردكه جسد تغييركند و دفن بتاخير افتد. و بيرون آوردن جسد ازقبر هم حرام است، مگر اينكه دليل موجه و غرض صحيحي دركار باشد. مانند اينكه بدون غسل دادن دفن شده باشد يا آن را رو به قبله دفن نكرده باشند يا اينكه قبر در مسير سيل باشد يا مرطوب باشدكه در اين صورت اشكال ندارد. درمنهاجگفته است نبش قبر بعد از تدفين براي انتقال به جائي ديگر بهر منظوري باشد حرام است، مگراينكه ضرورتي ايجابكند مانند اينكه بدون غسل يا درزمين و جامه غصبي يا رو به غير قبله، دفن شده باشد يا مالي درآن افتاده باشد . بنا براي مالكيه انتقال ميت از محلي به محل ديگر، پيش از تدفين و بعد ازآن، اگرمصلحتي آن را ايجابكند، جايزاست مانند اينكه خوف غرق شدن آن، دربحر يا بيرون آوردن آن وسيله درندگان در بين باشد يا وابستگان او بخواهندكه بدانان نزديك باشد و او را زيارتكنند يا اينكه بخواهند درگورستان خانوادگي خويش دفنشكنند، يا اينكه باميد بركت وفيض و فضيلت، به جائي ديگر، انتقالش دهند و امثال آنكه در اين صورت انتقال جنازه جايز ميباشد، مگر اينكه موجب هتك حرمت و متلاشي شدن جنازه و تغيير بوي آن و شكستن استخوانهايش گردد. حنفيها ميگويند نقل ميت از شهري به شهري ديگر، مكروه ميباشد و مستحب استكه هركس درگورستان محلي دفن شود،كه در آنجا مرده است، و نقل آن پيش از دفن تا مسافت يك ميل يا دو ميلكه مسافت معموليگورستان ميباشد اشكالي ندارد. و بعد از دفن نقل آن حرام است مگر اينكه عذري در ميان باشد. اگر فرزند زني بميرد و آن زن بخواهد آن را به شهر خويش انتقال دهد و بيتابي كند، خواسته وي پذيرفته نميشود. جنبليها ميگويند: مستحب استكه شهيد در محل شهادتش دفنگردد. امام احمدگفته است بموجب حديث جابر: " ادفنوا القتلى في مصارعهم [كشتگان را در همان محلكهكشته شدهاند دفن كنيد]". ابن ماجه روايت كرده است كه “پيامبر صلي الله عليه و سلم دستور داد كه،كشتگان جنگ احد را در محل شهادتشان دفنكنيد”. اما غيرشهدا را نبايد ازشهري به شهري ديگر نقلكرد مگراينكه دليل موجهي دربين باشد. مذهب اوزاعي و ابن المنذر نيز چنين است. عبدالله ابن مليكه گفته است: عبدالرحمن فرزند حضرت ابوبكر درميان سپاه اسلام به شهادت رسيده بود و او را به مكه حملكردند وآنجا دفنگرديد. چون عايشه به مكه آمد به سرقبراو رفت و گفت: به خداي سوگند اگربهنگام مرگت آنجا ميبودم همانجا دفن ميشدي و اگر آنجا در سر قبرت حاضر ميبودم ديگر به زيارتت نميآمدم، زيرا دفن ميت در محليكه ميميرد آسانتر است و تغييري در جنازه هم پيش نميآيد، ولي اگر دلياب موجه و فايدهاي درست در نقل آن باشد، اشكال ندارد. امام احمدگفت: من در نقل ميت از شهري به شهري ديگراشكالي نميبينم. در اين باره اززهري سئوال شد. اوگفت: سعد بن ابي وقاص وسعيد بن زيد را ازعقيق به مدينه حملكردند.
پانوشتها: [1] - الملک الظاهر پادشاه مصر از علما استفتاء نموده درباره تخـریب ساختمانها و گنبدهای روی قبور. علمای فتوی دادندکه بر ولی امر اینکار واجب است. [2] - معلقه گفته است: بخـاری از ابن عباس روایت کرده است: که چرا قوم نوح بتهای “ود“ و “سواع“ و “یغوث“ و “یعوق“ و “نسر“ را پرستیدند؟ این نامها نخست نام مردان درستکار بوده استکه مردم تصاویری از آنان ساختند تا فراموششان نکنند و بدانان اقتدا نمایند. چون دانش از میان مردم رخت بربست، شیطان آنان راگمراهکرد و وسوسه نمودکه به عبادت خود تصاویر و مجسمهها پرداختند و بر آنان چهره میمالیدند و طلب برکت مینمودند پس مردم با قبور صالحین نیز چنینکردند. این عمل شرکآمیز ابتدا از آنها به اهلکتاب و از آنها به مسلمین سرایتکرد. [3] -منظور امام احمد است.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|