Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمودند: "انما الاعمال بالخواتيم" (روايت بخارى : 6233)، يعنى: "بدرستيكه اعتبار اعمال به خاتمه آنهاست".

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>سیره نبوی>غزوه بنی مصطلق

شماره مقاله : 3308              تعداد مشاهده : 336             تاریخ افزودن مقاله : 11/6/1389

غزوه بنی‌مصطلق
 
معرفی بنی‌مصطلق، تاریخ و انگیزه این غزوه


1- بنی‌مصطلق
بنی‌مصطلق شاخه‌ای از طایفه‌ خزاعه است كه به پدر بزرگشان، جذیمه بن سعد بن عمروبن ربیعهبن حارثه بن عمرو بن منسوب هستند[1]، امّا در مورد خزاعه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد: برخی آن را از عدنانیها می‌دانند، ولی نظر اكثر علما این است كه آنان از قبایل قحطان یمن هستند.[2]


2- تاریخ غزوه
در مورد تاریخ این غزوه سه نظریه وجود دارد: ابن اسحاق و به تبعیت از وی، ابن خیاط، طبری، ابن حزم ابن عبدالبر، ابن عربی، ابن اثیر و ابن خلدون می‌گویند: این غزوه در شعبان سال ششم هجری اتفاق افتاده است.[3]
مسعودی، ابن عربی مالکی و گروهی دیگر معتقدند كه این غزوه در شعبان سال چهارم هجری و موسی بن عقبه، ابن سعد، ابن قتیبه، بلاذری و ذهبی ابن قیم، ابن حجر و ابن کثیر و همچنین بسیاری از معاصران از جمله حضری،غزالی، بوطی، ابوشهبه، شیخ محمد ابوزهره، سید قطب، حسن مشاط، محمد علی صابونی، محمد بکر آل عابد و مهدی رزق‌الله احمد می‌گویند: این غزوه در شعبان سال پنجم هـ اتفاق افتاده است، امّا به دلایل ذیل می‌توان نظریة سوم را ترجیح داد:
الف - جمهور سیره‌نگاران و مورخان معاصر، آن را تأیید می‌نمایند.
ب - در شعبان سال چهارم هجری، غزوة بدر موعد اتفاق افتاد نه بنی‌مصطلق.
ج ـ سعد بن معاذ انصاری در این غزوه شركت داشته است؛ چنانكه در جریان واقعة افك كه در بازگشت از همین غزوه اتفاق افتاد، به رسول خدا صلی الله علیه و سلم   گفت: «اگر كسی كه این تهمت را دامن زده است از ما اوسیها باشد، شما اجازه بدهید، خود من گردنش را بزنم و اگر از برادران خزرجی ما بود، اختیار امر را به تو می‌سپارم[4].» و ایشان در ذیقعدة سال پنجم هجری بعد از غزوة بنی‌قریظه وفات نمود. بنابراین، غزوة بنی‌مصطلق قبل از بنی‌قریظه بوده است.


3- اسباب و انگیزه‌های غزوه
مهم‌ترین انگیزه‌های وقوع این غزوه را می‌توان موارد زیر برشمرد:
الف - پشتیبانی بنی‌مصطلق از قریش و همكاری آنها و جمعی از حبشیان در غزوة احد با مشركان.
ب - تسلط این قبیله بر شاهراه عبور و مرور به گونه‌ای كه این امر، مانعی بزرگ بر سر راه مسلمانان برای رسیدن به مكه محسوب می‌شد.[5]
ج - به رسول خدا صلی الله علیه و سلم خبر رسید كه فرمانده بنی‌مصطلق، حارث بن ابی‌ضراء، در حال فراهم ساختن لشكر بزرگی برای مقابله با مسلمانان است بنابراین، پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با اطلاع از این امر بر آنان پیشی گرفت و آنها را بر یكی از آبهایشان به نام «مریسیع» كه در ناحیة قدید و نزدیك ساحل بود، غافلگیر و با شكست بزرگی مواجه ساخت.[6]


4- وقایع غزوه بنی‌مصطلق
پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با اطلاع از حركتهای مشكوك بنی‌مصطلق، بریده بن حصیب اسلمی را جهت خبر گیری از واقعیت امر فرستاد. بریده به دیار بنی‌مصطلق رفت و این طور وانمود كرد كه برای كمك به آنها آمده است. پس از اینكه به نیت واقعی آنان پی برد، به مدینه بازگشت و رسول خدا صلی الله علیه و سلم را در جریان كار قرار داد.
بر این اساس، پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  روز دوشنبه، دوم شعبان سال پنجم هجری، همراه با هفتصد مرد جنگجو[7] كه سی نفر آنها اسب سوار بودند[8]، مدینه را به قصد بنی‌مصطلق ترك نمود. بنی‌مصطلق از اقوامی بودند که از ظهور اسلام مطلع بودند و در جنگ احد نیز مشركان را علیه مسلمانان یاری نموده بودند و اكنون در تدارك جنگی تمام عیار علیه اسلام مشغول بودند. بخاری[9] و مسلم[10] نقل كرده‌اند كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم آنها را بر یكی از آبهایشان غافلگیر نمود. جنگجویانشان را كشت و زنان و فرزندان و اموالشان را به غنیمت گرفت كه در میان اسیران، جویریه كه دختر فرمانده قبیله (حارث) بود، نیز وجود داشت.[11]
ازدواج پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  با جویریه دختر حارث
بعد از تقسیم اسیران غزوه بنی‌مصطلق، در میان آنها زنی به نام جویریه وجود داشت كه دختر سردار قبیله، حارث، بود. ایشان باعث خیر و بركت بزرگی برای افراد طایفة خود شد؛ چنانكه عایشه می‌گوید: هنگامی كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم   اسیران غزوة بنی‌مصطلق را تقسیم می‌كرد، جویریه سهم ثابت بن قیس بن شماس شد. او با ثابت بن قیس بر سر مبلغی به توافق رسیده بود تا خود را آزاد سازد. جویریه كه زنی بانمك و خوش قیافه بود، نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد و از ایشان برای آزادی خود كمك خواست.
عایشه می‌گوید: با دیدن وی جلوی حجرة خود، نگران شدم و دانستم كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم  او را زیبا خواهد دید؛ پس او وارد حجره شد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم  من جویریه دختر حارث هستم و اكنون دچار این مصیبت شده و سهم ثابت بن قیس شده‌ام و ما با هم بر مبلغی به توافق رسیده‌ایم، اینك به كمك شما نیاز دارم.
رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا پیشنهاد بهتری به تو بدهم؟
گفت: بلی. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: آیا حاضری كه مبلغ یاد شده را به ثابت بدهم و با تو ازدواج نمایم؟ جویریه این پیشنهاد را پذیرفت و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم این پیشنهاد را پذیرفتم.
عایشه می‌گوید: این خبر بلافاصله در بین مردم شایع گردید. بنابراین اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  به این دلیل که آنان خویشاوندان ایشان گردیده بودند، اسیران آنان را آزاد نمودند.
عایشه می‌گوید: ازدواج پیامبر  صلی الله علیه و سلم  با جویریه باعث آزادی حدود یكصد خانواده از بنی‌مصطلق گردید و من هیچ زنی را سراغ ندارم كه این گونه باعث خیر و بركت برای قوم خود باشد[12]. آن گاه پدرش، حارث بن ابی ضرار، برای آزاد ساختن دخترش به مدینه آمد. آن حضرت صلی الله علیه و سلم   او را به اسلام فرا خواند. او نیز پذیرفت و مسلمان شد[13] و به این ترتیب تمام قبیلة مصطلق به اسلام گرویدند.
این غزوه تنها غزوه‌ای بود كه بعد از آن اتمام آن، تمام قبیله اسلام را پذیرفتند، امّا مهم‌ترین عامل در جریان پذیرش اسلام آنان، ایثار و خودگذشتگی اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  بود كه به خاطر محبت بیش از اندازه با ایشان، دوست نداشتند كه خویشاوندان یكی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و سلم را به عنوان برده و اسیر نزد خود نگه دارند و این ناشی از محبتی بود که آنان به پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  ابراز می‌نمودند.
یكی از اهداف ازدواج پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   با جویریه این بود که شاید بدین وسیله قوم او به اسلام ایمان بیاورند؛ چنانكه این ازدواج پیامدهای بسیار مطلوب و مفیدی داشت كه از جمله می‌توان مسلمان شدن كامل قبیله و همچنین سردارشان، حارث، را برشمرد و این ازدواج مبارك علاوه بر اینکه برای بنی‌مصطلق باعث خیر و بركت و آزادی شد، از طرفی دیگر نیز برای مسلمانان باعث خیر و بركت گردید؛ زیرا پذیرفتن اسلام از جانب قبیلة بنی‌مصطلق، موجب گردید تا قریش یکی از همپیمانان اصلی خویش را از دست دهد و این امر باعث تقویت لشكر اسلام گردید.[14]
جویریه نیز همسر رسول خدا صلی الله علیه و سلم و مادر مؤمنان شد. او در خانة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم عالم و فقیه و پرهیزگار گردید و بعد از وفات آن حضرت صلی الله علیه و سلم   یکی از عاملان اصلی انتشار گنجینه‌های علوم نبوی به امت شد؛ چنانكه علمای بزرگ امت اسلامی همچون ابن عباس، مجاهد، ابوایوب یحیی بن مالك و كریب از او حدیث فرا گرفتند و آنان نیز به روایت این احادیث پرداختند.
از ویژگیهای دیگر مادر مؤمنان، جویریه، این بود كه به كثرت به ذكر و تسبیح و تقدیس خداوند مشغول بود؛ چنانكه می‌گوید: روزی بعد از ادای نماز صبح در مکانی که نماز گذارده بودم، نشستم. مدت زمانی طولانی از طلوع خورشید و هنگام فرارسیدن پیامبر اکرم   صلی الله علیه و سلم از خانه بیرون شد و بعد از نماز چاشت به خانه تشریف آورد. من هنوز همانجا نشسته بودم. فرمود: تو هنوز نشسته‌ای؟ گفتم: بلی. پیامبر اکرم   صلی الله علیه و سلم فرمود: من بعد از تو چهار كلمه را سه بار گفته‌ام كه اگر هر آنچه تو از صبح تا حالا گفته‌ای با آنها وزن كرده شوند، برابری نخواهد كرد، سپس فرمود: 
«سبحان الله و بحمده عدد خلقه و رضا نفسه وزنة عرشه و مداد كلماته.»[15]
جویریه در سال پنجاه هجری و بنابه نظریة افرادی دیگر در سال پنجاه و شش هجری وفات نموده است.[16]
 
سعی و تلاش منافقان برای ایجاد فتنه در میان مهاجران و انصار
عادت منافقان بر این بود که از شرکت در جنگها خودداری می‌نمودند، امّا در غزوة بنی‌مصطلق به دلیل پیروزیهای پی‌درپی مسلمانان و همچنین کسب اموال غنیمت، شركت نمودند.[17]
آنان در كنار آبی به نام «مریسیع» پرده از كینة درونی خود نسبت به اسلام و مسلمانان برداشتند. و یکی از خصوصیات آنان این بود که هرگاه اسلام به فتح و پیروزی جدیدی می‌رسید، آنان نگران و خشمگین می‌شدند و منتظر روزی بودند كه شاهد شكست و ضعف مسلمانان باشند تا عقده‌های درونی آنها فروكش نماید. بنابراین، وقتی مسلمانان در «مریسیع» پیروز شدند، منافقان تصمیم گرفتند تا میان مهاجران و انصار فتنه‌ای را دامن زنند و بعد از اینكه این شرارة فتنه توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم خاموش گردید، اقدام به جنگ روانی دیگری علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   و خانواده وی نمودند و واقعة معروف «اِفك» را تراشیدند. زید بن ارقم رضی الله عنه   كه یکی از اصحاب و یاران بزرگوار می‌باشد و شاهد این قضیه بوده است در مورد این حادثه می‌گوید: من در غزوه‌ای مشاركت داشتم. شنیدم كه عبدالله بن ابی می‌گوید: بر كسانی كه با رسول خدا صلی الله علیه و سلم هستند، انفاق ننمایید تا از نزد او متنفرق شوند. و افزود كه اگر به مدینه بازگشتیم، عزیزترین ما، خوارترین ما را از آنجا بیرون خواهد نمود (هدف از عزیزترین، خودش و اهل مدینه و از خوارترین، پیامبر صلی الله علیه و سلم و مهاجران بود) زید می‌گوید: من آنچه را شنیده بودم به عمویم (سعد بن عباده) گفتم و عمویم آن را به رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفت. آن حضرت صلی الله علیه و سلم   كسی را دنبال من فرستاد و جریان را از من پرسید. من هم برای ایشان توضیح دادم. آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   كسی را نزد عبدالله بن ابی و اطرافیانش فرستاد، اما آنها سوگند خوردند كه چنین سخنی نگفته‌اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سخن مرا تكذیب و سخنان آنها را تصدیق نمود. زید می‌گوید: نگرانی من به اندازه‌ای بود كه در عمرم آن قدر نگران نشده بودم. به خاطر این، در خانه نشستم. تا اینكه این آیه بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم  نازل گردید:
{ إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُونَ (١) }(منافقون، 1)
«وقتی منافقان نزد تو می‌آیند، می‌گویند: ما گواهی می‌دهیم كه تو رسول خدا هستی. در حالی كه خدا می‌داند تو فرستاده او هستی و خدا گواهی می‌دهد كه منافقان (در گواهی دادن خود) دروغ می‌گویند.»
به دنبال آن رسول خدا صلی الله علیه و سلم كسی را نزد من فرستاد و این آیه را بر من خواند و فرمود: ای زید! خدا سخنان تو را تأیید نمود.[18]
جابر بن عبدالله انصاری رضی الله عنه   نیز كه شاهد این ماجرا بوده است، می‌گوید: «در غزوة مریسیع مردی از مهاجران به پای مردی از انصار ضربه‌ای وارد نمود. انصاری گفت: ای گروه انصار! مرا یاری نمایید. مهاجر نیز چنین فریادی برآورد. رسول خدا صلی الله علیه و سلم كه فریاد آنها را شنید، فرمود: این فریادهای جاهلی را چرا سر می‌دهند؟ ماجرا را برای ایشان توضیح دادند. فرمود: این سخنان زشت را رها نمایید.
عبدالله بن ابی (منافق) با اطلاع از این جریان، گفت: با ما چنین می‌كنند. به خدا سوگند! وقتی به مدینه برگردیم، عزیزترین ما، خوارترین را از آنجا بیرون خواهد راند. با اطلاع پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  از این موضوع عمر رضی الله عنه  گفت: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! اجازه دهید من گردن این منافق را بزنم. رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: خیر، چون در آن صورت مردم خواهند گفت: محمد صلی الله علیه و سلم اطرافیان خود را به قتل می‌رساند.[19]
در روایتی دیگر آمده است كه عمر رضی الله عنه  به پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم گفت: مأموریت قتل او را به عباد بن بشر بسپار. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نپذیرفت و گفت: ای عمر! در جواب مردم وقتی بگویند: محمد صلی الله علیه و سلم یاران خود را به قتل می‌رساند، چه می‌گویی؟ خیر، این ممكن نیست. ولی اعلام كن تا لشكر حركت كند. راوی می‌گوید: و این ساعتی بود كه معمولاً رسول خدا صلی الله علیه و سلم در آن حركت نمی‌كرد.[20]
عبدالله بن ابی بن سلول وقتی متوجه شد كه زید، سخنان او را به رسول خدا صلی الله علیه و سلم  بازگو نموده است، فوراً نزد آن حضرت صلی الله علیه و سلم   آمد و سوگند خورد كه چنین نگفته است. یاران رسول خدا صلی الله علیه و سلم كه در اطراف ایشان نشسته بودند، گفتند: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! شاید این پسر بچه، اشتباه شنیده است. بعد از اینكه لشكر به راه افتاد، اسید بن حضیر نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد و سلام كرد و گفت: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! اكنون وقت حركت نیست؛ چرا دستور داده‌ای که سپاه اسلام حركت نماید؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: نمی‌دانی كه فامیل شما چه گفته است؟ اسید گفت: كدام فامیل؟ رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: عبدالله ابی. اسید گفت : چه گفته است؟
رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: گفته است وقتی به مدینه برگردد، هر كه از ما عزیز است، ذلیل را از آنجا بیرون خواهد راند.
اسید گفت: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! اگر می‌خواهی او را از مدینه بیرون كن؛ زیرا تو عزیزی و او خوار و ذلیل است.
سپس اسید گفت : ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم   ! بر او سخت نگیر. بخدا سوگند شما در حالی به مدینه آمدید كه قوم او می‌خواستند او را به فرماندهی انتخاب نمایند و او گمان می‌كند كه شما مانع رسیدن او به این جایگاه شدید. 
سپس پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  لشکر را در آن روز تا شب و شب را تا صبح بی‌وقفه به جلو سوق می‌داد و با شدت یافتن گرمای خورشید، در مكانی اردو زد، و بعداز اردو زدن، از فرط خستگی، همه آنان را خواب فرا گرفت. هدف پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم این بود تا مردم فرصت پیگیری قضیه را نداشته باشند و آن را فراموش نمایند. آنگاه سورة منافقون در مورد عبدالله بن ابی و همراهانش نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و سلم پس از نزول این سوره گوش زید بن ارقم را گرفت و گفت: خدا، آنچه را این شنیده بود، تأیید كرد.[21]
این حادثه، در سیرة پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم  در برگیرنده نکات مهمی است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:
1- حفظ آوازه سیاسی و وحدت داخلی
چنانكه به عمر گفت: در جواب مردم وقتی بگویند: محمد صلی الله علیه و سلم یارانش را به قتل می‌رساند، چه می‌گویی؟! بدین صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آوازة سیاسی‌ای را كه پیرامون وحدت صفوف اسلامی طنین انداخته بود، حفظ می‌كرد؛ زیرا برای همگان محبت فوق‌العادة اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نسبت به ایشان به اثبات رسیده بود به گونه‌ای که، حتی رهبر بزرگ آنها ابوسفیان، می‌گفت: من تاكنون کسی را ندیده‌ام که كسی را به اندازه‌ای دوست بدارد که اصحاب و یاران پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم ، ایشان را دوست می‌دارند بنابراین، معقول نبود كه مردم بگویند: محمد صلی الله علیه و سلم یكی از یاران خود را كشته است. در آن صورت چنین خبری برای دشمنانی كه از نفوذ به داخل صفهای منسجم اهل مدینه مأیوس شده بودند، خوشایند بود و آنها را امیدوار می‌كرد.
همچنین آن حضرت صلی الله علیه و سلم   به جای موضعگیری منفی در مقابل نقشه‌ها و دسیسه‌های عبدالله بن ابی برای تضعیف وحدت و یكپارچگی مسلمانان و احیای شعارهای جاهلی، به موضعگیریهای مثبت روی آورد كه می‌توان به این موارد اشاره نمود:
الف - از همان لحظه لشكر را به حركت واداشت و پیوسته آن روز را تا شب و شب را تا صبح و تا نزدیكی ظهر روز بعد به راهشان ادامه دادند و هنگامی كه اردو زدند، از فرط خستگی، مردم را خواب فراگرفت و بدین صورت شرارة آتشی را كه عبدالله بن ابی افروخته بود، خاموش كرد و فرصت شعله‌ور شدن آن را گرفت.
ب – پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برای حفظ وحدت مسلمانان، در مقابله با نقشه‌های ابن سلول به زور و اسلحه متوسل نشد؛ زیرا ابن سلول در میان مسلمانان، بستگان زیادی داشت كه ممكن بود با كشتن او، احساساتشان برانگیخته شود و آنان درصدد انتقام برمی‌آمدند و در نتیجه صفهای منسجم مسلمانان دچار تفرقه و انحطاط بزرگی می‌گردید. ضمن اینكه در این كار (قتل عبدالله بن ابی) هیچ مصلحتی عاید اسلام و مسلمانان نمی‌شد بنابراین، حكمت شرعی و سیاسی اقتضا می‌نمود كه قضیه به نحو مطلوب و مسالمت‌آمیز و سعة صدر حل گردد[22]. و این فرزانگی در حل قضیة فوق برگرفته از رسالت و نبوت آن حضرت صلی الله علیه و سلم بود[23] تا امت وی بعد از ایشان در قضایای بزرگ به ایشان اقتدا نماید.
این مدارا و تسامح در مقابل سركردة منافقان،‌ آخرالامر منفعت اسلام و مسلمانان را دربرداشت؛ چنانكه بعد از آن هرگاه حادثه‌ای به وجود می‌آمد، اطرافیان عبدالله، او را مقصر می‌دانستند و سرزنش می‌كردند و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اجازه می‌خواستند كه او را به قتل برسانند، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم اجازه نمی‌داد و او را معاف می‌نمود؛ چنانكه روزی پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم ، آثار سیاست حكیمانه‌اش را برای شمشیر حق (عمر) خاطرنشان ساخت و گفت: «ببین عمر! اگر من آن روز به مشورة تو او را می‌كشتم،‌ امروز این قدر خوار و حقیر نبود؟» عمر گفت من می‌دانستم كه عملكرد رسول خدا از عملكرد من بهتر و با بركت‌تر است.[24]
2- ما بر او ترحم و با او به نیکی رفتار می‌نماییم
عبدالله بن ابی، فرزند مؤمن و مخلصی به نام عبدالله بن عبدالله داشت. او هنگامی كه متوجه قضایا شد و از نزول سورة منافقین اطلاع یافت، نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم   ! من شنیده‌ام كه شما قصد كشتن پدرم را دارید، اگر واقعاً چنین است، این مأموریت را به من واگذارید، من سرش را از تنش جدا می‌نمایم و خدمت شما می‌آورم؛ چراکه به خدا سوگند! خزرجیان می‌دانند كه هیچ كس به اندازة من با پدرش محبت نمی‌ورزد. اگر شما این مأموریت را به كسی دیگر واگذارید، آن گاه می‌ترسم كه با دیدن قاتل پدرم، نتوانم برخود مسلط شوم و حس انتقام، مرا به كشتن او وا دارد و در نتیجه با كشتن انسان مسلمانی در مقابل كافری مستحق عذاب خدا بشوم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: خیر. ما با پدرت تا وقتی كه با ما است به نیكی رفتار می‌نماییم[25]. و هنگامی كه مسلمانان در نزدیکی مدینه قرار گرفتند، عبدالله در مقابل پدرش ایستاد و او را توقیف كرد و گفت: به خدا سوگند تا رسول خدا  صلی الله علیه و سلم اجازه ندهد، نخواهم گذاشت كه وارد مدینه شوی. تا اینكه رسول خدا   صلی الله علیه و سلم آمد و عبدالله بن ابی اجازة ورود به مدینه خواست. آن حضرت   صلی الله علیه و سلم به او اجازه داد، پس از آن عبدالله نیز به پدرش اجازه داد تا وارد مدینه گردد.[26]
3- نمونه كامل ایمان
نمونه كامل ایمان در برخورد عبدالله با پدر منافقش نماد پیدا می‌كند. او محبت خدا و رسول وی را بر محبت و خشنودی پدرش مقدم می‌دارد[27]. عبدالله در نشان‌دادن احساسات ایمان و فداكردن عاطفة پدری و فرزندی، نمونه‌ای است كه نظیر ندارد. بنابراین، پیامبر اکرم   صلی الله علیه و سلم نیز با عفو و رحمت بی‌نظیری، احساسات پاك عبدالله را پاسخ داد و فرمود: با پدرت تا وقتی با ما است، به نیكی رفتار می‌كنیم. چه جلال و عظمت و عفو و بخشش پیامبرانه‌ای[28]! او با این برخورد حكیمانه احساسات عبدالله و آتش خشم او را فرو نشاند.[29]
4- از بین بردن تعصبات جاهلی
تعصبات جاهلی را نمی‌توان در قبیله جستجو نمود و گاهی ممكن است اشتراكات دیگری نیز باعث بروز تعصبات جاهلی بشود. بنابراین، در حالی كه كلمات «مهاجر» و «انصار» در قرآن بیان شده است و مورد ستایش قرار گرفته‌اند، اما وقتی این دو كلمه، منشأ تعصب قرار گرفتند و یكی از مهاجران، فریاد «یا للمهاجر» و آن فرد انصاری، فریاد «یا للانصار» سر داد، رسول خدا   صلی الله علیه و سلم فرمود: این شعارهای جاهلی را چرا سر می‌دهند؟ و وقتی متوجه شد كه دو نفر با هم درگیر شده و این فریادها را سر داده‌اند، فرمود: این شعارها را ترک نمایید؛ چراکه اینها فریادهای زشتی است؛ پس شایسته بود كه آنها فریاد «یا للمسلمین!» (مسلمانان! به دادم برسید) سر می‌دادند تا مسلمانان به یاری كسیكه حقش ضایع شده بود می شتافتند، بدون اینكه مهاجر بودن یا انصاری بودن او مدنظر باشد.
این امر در برگیرنده پیام بزرگی برای داعیان است تا درصدد از بین بردن تعصبات جاهلی برآیند، خواه این تعصبات را چه بر اساس قبیله یا عواملی دیگر مانند: جنسیت، مذهب، حزب، رنگ، زبان و غیره ایجاد گردد تا فقط دوستی و همكاری بین مسلمانان بر اساس اخوت اسلامی باقی بماند كه خداوند به آن توجیه نموده و معتبر قرار داده است: 
{ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ (١٠) }(حجرات، 10)
«همانا مؤمنان، با هم برادر هستند.»
و همیشه همكاری بین مسلمانان، بگونه‌ای باشد كه خواستار حق باشند، نه باطل و با متجاوز همکاری ننمایند.[30]
چنانكه رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ، شعار جاهلی «انصر اخاك ظالما او مظلوما» «برادرت را یاری كن، خواه ظالم باشد یا مظلوم» را این گونه تعدیل نمود كه اگر ظالم است، مانع او از ظلم نمودن باش. و بدین صورت رسول خدا   صلی الله علیه و سلم تعصبات را از شعارهای جاهلیت برشمرد. 
بنابراین، وظیفة علما و داعیان در از بین بردن تعصبات جاهلی از جامعة اسلامی براساس دستور پیامبر اکرم   صلی الله علیه و سلم امری دشوار است، ولی غیرممكن نیست و با توجه به اهمیت این مسئله می‌بایست به آن توجه ویژه‌ای مبذول داشت تا ریشه‌های آن از جوامع اسلامی بركنده شود.[31]
 
رهنمودهای قرآن كریم به جامعه اسلامی بعد از غزوه بنی مصطلق
سورة منافقون بعد از غزوة بنومصطلق و در مسیر بازگشت از آن نازل گردید. در سنن ترمذی آمده است: «فلما اَصبحنا قرأ رسول الله صلی الله علیه و سلم   سورة المنافقین»[32] «هنگامی كه صبح كردیم، رسول خدا   صلی الله علیه و سلم سورة منافقون را بر ما تلاوت نمود.»
این سوره به طور مفصل در مورد منافقان سخن گفته و به بعضی حوادث و سخنان آنها اشاره نموده و دروغهای آنان را برملا ساخته است و در پایان، مسلمانان را از سرگرم شدن با زینت زندگی دنیا برحذر داشته و آنان را به انفاق در راه خدا تشویق كرده است. این سوره در مجموع حاوی نکات ذیل می‌باشد:
1- در نخستین آیات این سوره، خصلتهای اخلاقی منافقان بیان گردیده است و پرده از دروغ‌پردازیهای آنان برداشته شده است و به بیان اوصاف و حالات آنان می‌پردازد؛ چنانكه در آغاز سوره ادعای دروغین آنان مبنی بر ایمان آنان و سوگندهای دروغین و ضعف و بزدلی و دسیسه‌هایشان علیه پیامبر اکرم   صلی الله علیه و سلم و مسلمانان و بازداشتن مردم از راه خدا، مورد بحث قرار گرفته است[33]؛ چنانكه خداوند می‌فرماید:
{ إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَكَاذِبُونَ (١)اتَّخَذُوا أَیمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا یعْمَلُونَ (٢)ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُونَ (٣)وَإِذَا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یحْسَبُونَ كُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یؤْفَكُونَ (٤)وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (٥) }(منافقون، 1-5)
«هنگامی كه منافقان نزد تو می‌آیند، سوگند می‌خورند و می‌گویند: ما گواهی می‌دهیم كه تو حتماًُ فرستاده خدا هستی. خداوند می‌داند كه تو فرستاده خدا می‌باشی؛ ولی خدا گواهی می‌دهد كه منافقان در گفته خود دروغگو هستند.
آنان سوگندهای خود را سپری قرار داده‌اند و از راه خدا باز می‌دارند، ایشان چه كار بدی می‌كنند!
این به خاطر آن است كه ایمان آورده‌اند و سپس كافر شده‌اند؛ پس بر دلهایشان مهر نهاده شد و ایشان دیگر نمی‌فهمند.
هنگامی كه ایشان را می‌بینی، پیكر و قیافه‌اش تو را می‌گیرد و به شگفت می‌آورد و هنگامی كه به سخن در می‌آیند به سخنانشان گوش فرا می‌دهی ،‌آنان انگار تخته‌هایی هستند كه تكیه داده شده باشند. هر فریادی را بر ضد خود و هر آوازی را به زیان خویش می‌پندارند. 
آنان دشمنان‌اند؛ پس از آنها بر حذر باش. خدا آنها را نابود بكند، چگونه از حق برمی‌گردانند.
چون به آنان گفته شود:‌ بیایید تا پیغمبر خدا برایتان آمرزش بخواهد سرهای خود را تكان می‌دهند و مستكبرانه روی می‌گردانند و می‌روند.»
1- آیه‌های بعدی از تمرد و اصرار آنان بر باطل و سرپیچی از فرمان كسی كه آنها را به سوی حق دعوت می‌دهد، سخن به میان آورده و سخنان زشتی را كه بر زبان می‌آورند، به تفصیل بیان داشته است به ویژه آنچه در غزوة بنومصطلق گفتند مبنی بر اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم و مسلمانان را از مدینه طرد خواهند نمود و عزت از آن ایشان است و سایر اقوال نادرستی که ابراز داشتند[34]. چنانكه می‌فرماید:
{ وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (٥)سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (٦)هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى ینْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لا یفْقَهُونَ (٧)یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیخْرِجَنَّ الأعَزُّ مِنْهَا الأذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِینَ لا یعْلَمُونَ (٨) }(منافقون، 5-8)
«هنگامی كه به آنها گفته می‌شود بیایید تا رسول خدا برایتان آمرزش نماید، سرهای خود را تكان می‌دهند و مستكبرانه روی برمی‌گردانند و می‌روند. برای آنان یكسان است چه آمرزش بخواهی چه نخواهی. هرگز خدا ایشان را نخواهد بخشید. خدا قطعاً مردمان فاسق را هدایت نمی‌دهد. آنان كسانی هستند كه می‌گویند: به آنانی كه نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم هستند، بذل و انفاق نكنید و چیزی ندهید تا پراكنده شوند و بروند. غافل از اینكه گنجینه‌های آسمانها و زمین از آن خدا است ولیكن منافقان نمی‌فهمند. می‌گویند: اگر به مدینه برگردیم عزیزترین ما ذلیل‌ترین را از آنجا بیرون خواهد راند. در حالی كه عزت از آن خدا و رسولش و مومنان است؛‌ولی منافقین نمی‌دانند.»
3ـ سپس سوره با فراخوان مسلمانان به پرهیز از سرگرم‌شدن به زینتهای دنیا و مشابهت با منافقان به پایان می‌رسد و آنان را به صدقه و انفاق كه نشانة ایمان به روز واپسین است، تشویق می‌نماید و آنان را به این امر فرا می‌خواند كه قبل از اینكه مرگ فرا رسد و فرصت از دست برود، این عمل را انجام دهند. همچنین آیات این سوره، مسلمانان را به طاعت و بندگی خدا و تلاوت قرآن، ذكر، نماز و انجام دادن سایر فرایض فرا می‌خواند و آنها را از اینكه به سبب مشغولیت زیاد به امور زندگی و فرزندان، از ادای حقوق خدا بازمانند و مانند منافقان كه به سبب بخل ورزی، گفتند: بر كسانی كه نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم   هستند، انفاق نكنید... برحذر می‌دارد و به این موضوع می‌پردازد كه هر كس به خاطر مشغولیت با مال و رسیدگی به امور فرزندان از دستورات خدا غافل شد، از جمله زیانكاران است[35]؛ چنانکه می‌فرماید: 
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ یفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (٩)وَأَنْفِقُوا مِنْ مَا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یأْتِی أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَیقُولَ رَبِّ لَوْلا أَخَّرْتَنِی إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ (١٠)وَلَنْ یؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (١١) } (منافقون، 9-11)
«ای مومنان! اموالتان و اولادتان شما را از یاد خدا غافل نكند. كسانی كه چنین كنند، ایشان زیانكارند. 
از چیزهایی كه به شما دادیم، بذل و بخشش و صدقه و احسان كنید پیش از آنكه مرگ یكی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه می‌شود اگر مدت مرا كمی به تاخیر اندازی و زنده‌ام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمرة صالحان و خوبان شوم. و خداوند هرگز مرگ كسی را به تاخیر نمی‌اندازد، ‌هنگامی كه اجلش فرا رسیده باشد. خداوند كاملاً آگاه است از كارهایی كه انجام می‌دهید.»
بدین صورت این سوره با بر شمردن یکی از خصوصیات منافقان؛ یعنی، مشغول شدن به زینتهای زندگی دنیوی از مؤمنان می‌خواهد تا از این خصلت دوری گزینند.[36]
بر این اساس جامعة مدنی بر پایه رویدادها و حوادث شکل گرفت و قرآن كریم به آموزش و رهنمود آن پرداخت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز بر آن اشراف داشت.
 
حادثة افك و تلاش بیهوده منافقان برای خدشه‌دار ساختن حیثیت خانوادگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 
توطئه‌ منافقان در برانگیختن شعارهای جاهلی و ایجاد تفرقه بین صفوف منسجم یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  ، با شكست مواجه گردید بنابراین درصدد طرح‌ریزی حادثة جدیدی برآمدند و این بار حیثیت و آبروی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و خانوادة ایشان را مورد هدف قرار دادند.
مؤرخان، سیره‌نویسان و محدثان اتفاق‌نظر دارند كه حادثة افك در مسیر بازگشت از غزوة بنی‌مصطلق رخ داد. این جریان را امام بخاری و مسلم به تفصیل ذكر كرده‌اند و عایشه، ام‌المؤمنین، این ماجرا را این گونه بیان می‌نماید:
عایشه می‌گوید: هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم قصد سفری می‌نمود در میان زنان خود قرعه می‌انداخت و قرعه به نام هر کس می‌افتاد، او را با خود می‌برد. این بار در غزوة (بنی‌مصطلق) قرعه به نام من بیرون آمد و در این وقت حكم حجاب نازل شده بود بنابراین، من داخل كجاوه بر مركب خود می‌نشستم.
بعد از اینكه از غزوه فارغ شدیم و برگشتیم، نزدیك مدینه اردو زدیم. هنوز شب بود كه اعلام حركت نمودند. من برای اجابت مزاج به گوشه‌ای رفتم. وقتی می‌خواستم به طرف مركب خود بیایم، متوجه شدم كه گردن‌بند من پاره شده و مهره‌هایش ریخته است؛ من مشغول جمع‌آوری آنها شدم. در آن اثنا، كسانی كه مسئول حمل كجاوة من بودند، حسب معمول به گمان اینكه من داخل آن هستم، كجاوه را بر روی شترم گذاشتند. و چون من هنوز جوان بودم و زنان در آن وقت به خاطر نداشتن غذای كافی لاغر اندام و سبك بودند بنابراین، آنها متوجه خالی بودن كجاوه نگردیدند و شتر را همراه كاروان به حركت درآوردند. من نیز بعد از اینکه گردن‌بند خود را پیدا نمودم، به محل كاروان آمدم و متوجه شدم كه كاروان رفته است و اثری از آن نیست و چون می‌دانستم كه اگر آنها متوجه قضیه بشوند، برمی‌گردند، در همانجا نشستم و سپس به خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمی كه پشت سر لشكر مانده بود، هنگام صبح، كه هنوز هوا روشن نشده بود، به محل كاروان رسیده بود و از دور متوجه گردیده بود كه چیزی جا مانده است. وقتی نزدیك می‌آید، مرا كه قبل از حكم حجاب دیده بود، می‌شناخت و من با شنیدن «انّالله و انّاالیه راجعون» از زبان ایشان، بیدار شدم و خود را پوشاندم. عایشه می‌گوید: به خدا سوگند! او حتی یك كلمه با من حرف نزد فقط مكرر «انالله» می‌گفت و شترش را خواباند و من برآن سوار شدم. او پیاده جلو شد و من سوار بر شتر، پشت سر ایشان تا به لشكر كه در گرمای ظهر در جایی اردو زده بود، رسیدیم. پس از آنجا ماجرا شروع شد و كسی كه این جریان را رهبری می‌كرد، عبدالله بن ابی‌سلول بود.
 
1- پخش بهتان در مدینه
عایشه می‌گوید: وقتی به مدینه رسیدیم، من به مدت یكماه بیمار شدم و در حالی كه مردم مشغول داستان افك بودند، من بدون اطلاع از همه چیز (در خانه بستری بودم) البته رفتار رسول خدا صلی الله علیه و سلم   مرا به شك می‌انداخت؛ چون آن محبت و مهربانی سابق را از ایشان نمی‌دیدم، فقط به خانه می‌آمد و می‌گفت: حالت چطور است و سپس برمی‌گشت. تا اینكه حال من بهتر شد. شبی با مادر مسطح برای قضای حاجت بیرون شدم. در آن وقت ما فقط شبها برای این منظور بیرون می‌رفتیم، و هنوز به ساختن دستشویی كنار خانه‌های خود عادت نكرده بودیم و این كار را عربها عیب می‌دانستند. در بازگشت به خانه، پای مادر مسطح به دامن جامه‌اش گیر كرد و افتاد و گفت: وای! بمیرد مسطح. من گفتم: تو به مردی كه در معركة بدر حضور داشته است؛ چنین می‌گویی؟ گفت: چقدر تو ساده‌ای! مگر نشنیده‌ای چه گفته است؟ گفتم: چه گفته است؟ آنگاه او ماجرای افك را مفصل برایم تعریف نمود. از آن لحظه بیماری‌ام شدت گرفت. به خانه‌ام برگشتم. رسول خدا صلی الله علیه و سلم   آمد (و سلام كرد) و گفت: حالت چطور است؟ گفتم: اجازه می‌دهی نزد پدر و مادرم بروم؟ و هدفم این بود كه در مورد این ماجرا واقعیت را از زبان آنها بشنوم. رسول خدا صلی الله علیه و سلم به من اجازه داد؛ پس نزد پدر و مادرم رفتم. به مادرم گفتم: مادر! مردم دربارة چه چیزی سخن می‌گویند؟ گفت: دخترم، آرام باش. به خدا سوگند! هر زنی هوو داشته باشد و شوهرش او را دوست بدارد، در مورد او سخنانی گفته می‌شود. گفتم: سبحان الله! این سخن واقعیت دارد؟
پس آن شب را تا صبح گریستم و یكسره اشك ریختم و لحظه‌ای نخوابیدم.
 
2- مشاوره با برخی از اصحاب و یاران
بعد از اینكه وحی در این مورد به تأخیر افتاد، رسول خدا صلی الله علیه و سلم با علی ابن ابیطالب و اسامه بن زید در مورد جدایی از من به مشورت پرداخت، اسامه گفته بود: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! ما در مورد خانوادة شما جز خیر و نیكی چیزی سراغ نداریم. اما علی به آن حضرت صلی الله علیه و سلم گفته بود: خداوند به شما گنجایش داده است و زنان دیگری غیر از این یك زن وجود دارند. سپس گفته بود كه اگر از این كنیز دربارة او سؤال كنی، واقعیت را خواهد گفت. آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم   از بریره سؤال كرده بود كه آیا از عایشه با مورد مشكوكی مواجه شده است؟ بریره گفته بود: نه به خدا سوگند! من هیچ مورد مشكوك و شبهه‌آمیزی از او سراغ ندارم، جز اینكه می‌دانم او دختری كم سن و سال است كه در حال خمیر كردن آرد، خواب می‌رود و گوسفندی می‌آید و آرد را از جلوی او می‌خورد.
آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و سلم در حالی كه از عبدالله بن ابی بن سلول به شدت ناراحت گردیده بود، از روی منبر خطاب به مسلمانان فرمود: چه كسی خیال مرا از طرف مردی راحت می‌كند كه آزارش حتی به زندگی خانوادگی‌ام سرایت كرده است و در مورد مردی سخن می‌گویند كه من از او جز نیكی سراغ ندارم و هیچ گاه بدون حضور خودم به خانه‌ام نیامده است.
سعد بن معاذ می‌گوید: ای پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم ! اگر از اوس باشد، من خیال شما را راحت می‌كنم و گردنش را می‌زنم و اگر از برادران خزرجی باشد باز هم شما هر دستوری بدهید، اجرا خواهیم كرد.
 
3ـ پیامدهای فتنه افك
عایشه می‌گوید: با این سخن سعد بن معاذ، سردار خزرج یعنی سعد بن عباده به خشم آمد. او مردی صالح بود، اما تعصب نژادی بر او چیره گشت و گفت: دروغ می‌گویی و اگر از خزرج باشد، تو او را نخواهی كشت و اگر او را بكشی، كشته خواهی شد. 
اسید بن حضیر كه پسرعموی سعد بود، برخاست و در جواب سعد بن عباده گفت: ما او را خواهیم كشت و تو كه از منافقان دفاع می‌نمایی، شاید خودت هم منافق هستی و بدین صورت سخنان تندی میان افراد اوس و خزرج رد و بدل شد و نزدیك بود به جان یكدیگر بیفتند؛‌ ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم كه بر روی منبر بود،‌ آنها را به سكوت و آرامش فراخواند و جریان را تمام كرد.
عایشه می‌گوید: كار من فقط گریه شده بود. صبح یكی از روزها كه دو شب متوالی و یك روز كامل گریه كرده بودم و لحظه‌ای نخوابیده بودم، پدر و مادرم بر بالین من آمدند. آنها گمان می‌كردند كه گریه جگرم را پاره خواهد كرد. در حالی كه آنها بر بالین من نشسته بودند، زنی از انصار اجازة ورود خواست. به او اجازه داده شد. آن زن نیز در كنارم نشست و با من می‌گریست. در آن اثناء،‌ پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم وارد شد، سلام كرد و نشست و این اولین باری بود كه بعد از شایع شدن این خبر، نزد من می‌نشست.
 
4- گفتگوی رسول خدا صلی الله علیه و سلم با عایشه دربارة مسئلة افك
عایشه می‌گوید: یك ماه بود كه وحی بر آن حضرت صلی الله علیه و سلم نازل نشده بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ! به من گفت: ای عایشه! در مورد تو به من خبرهایی رسیده است. اگر تو واقعاً بی‌گناه هستی، پس به زودی خداوند بی‌گناهی تو را اثبات خواهد كرد، اما اگر مرتكب گناهی شده‌ای، پس استغفار و توبه كن؛ زیرا بنده وقتی گناهی مرتكب شود و بعد از آن به خدا روی آورد، خدا نیز گناهش را می‌آمرزد. هنگامی كه سخنان رسول خدا صلی الله علیه و سلم به پایان رسید، اشكهایم تمام شد، حتی قطره‌ای نمی‌چكید. 
به پدر و مادرم گفتم: جواب رسول خدا صلی الله علیه و سلم را بدهید. گفتند: به خدا سوگند! ما نمی‌دانیم چطور جواب او را بدهیم. آن گاه خودم در حالی كه زن جوانی بیش نبودم و هنوز زیاد بر قرآن مسلط نبودم، گفتم: به خدا سوگند! اكنون كه شما این جریان را شنیده‌اید و آن را باور كرده‌اید، اگر من خود را از آن بری بدانم، در حالی كه خدا می‌داند از آن بری هستم، شما از من نخواهید پذیرفت و اگر بدان اعتراف كنم در حالی كه خدا می‌داند چنین نبوده است، شما خواهید پذیرفت. جواب من همان سخن یعقوب است كه گفت: 
{ وَجَاءُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (١٨) } (یوسف، 18)
«و پیراهنش را با خون دروغین آوردند (یعقوب) گفت: بلكه نفسهای شما كار زشتی را در نظرتان آراسته است. پس(كارمن) صبر جمیل است و خداست كه از او در مقابل آنچه می‌گویید، یاری خواسته می‌شود.»
این را گفتم و بر بسترم دراز كشیدم.
عایشه می‌گوید: چون من یقین داشتم كه از این گناه بری هستم، می‌دانستم كه خداوند مرا از آن تبرئه خواهد كرد؛ ولی نمی‌دانستم كه برائت من در قرآن به صورت آیاتی كه برای همیشه تلاوت خواهد شد، نازل می‌شود. احتمال می‌دادم كه خداوند تبرئة مرا در خواب پیامبرش صلی الله علیه و سلم   به او اعلام می‌دارد.
 
5- نزول وحی و تبرئة عایشه
عایشه می‌گوید: به خدا سوگند! هنوز رسول خدا صلی الله علیه و سلم از جایش تكان نخورده بود و هیچ یكی از كسانی كه داخل خانه بودند، خارج نشده بودند كه وحی بر آن حضرت صلی الله علیه و سلم  نازل گردید و آثار نزول وحی برایشان پدیدار شد و عرقها از چهره‌اش مانند دانة مروارید سرازیر گردید؛ پس از اینكه آثار وحی برطرف گردید، رسول خدا صلی الله علیه و سلم خندید و اولین سخنی كه بر زبان آورد، این بود كه فرمود: ای عایشه! خدا نیز تو را تبرئه كرد.
عایشه می‌گوید: مادرم گفت: بلند شو، دستهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم را ببوس. گفتم: خیر؛ بلكه من فقط شكر خدا را به جای می‌آورم.
این آیات نازل گردید: 
{ إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١١)لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِینٌ (١٢)لَوْلا جَاءُوا عَلَیهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ (١٣)وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ (١٤)إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَیسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَینًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ (١٥)وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ (١٦)یعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١٧)وَیبَینُ اللَّهُ لَكُمُ الآیاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ (١٨)إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (١٩)وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ (٢٠) } (نور، 11-20)
«كسانی كه این تهمت بزرگ را پرداخته و سرهم كرده‌اند، گروهی از خود شما هستند، اما گمان مبرید كه این حادثه برایتان بد است؛ بلكه این مسئله برایتان خوب است. هر كدام از آنها به گناه كاری كه كرده است، گرفتار می‌آید و هر كسی كه بخش عظیمی از آن را به عهده داشته است، عذاب بزرگ و مجازات سنگینی را دارد. 
چرا هنگامی كه این تهمت را می‌شنوید، نمی‌بایست مردان و زنان مومن نسبت به خود گمان نیك‌بودن را نیندیشند و نگویند: این تهمت بزرگ، آشكار و روشنی است. چرا آنان نمی‌بایست چهار شاهد را حاضر بیاورند تا بر سخنان ایشان گواهی دهند؟ اگر چنین گواهانی را حاضر نمی‌آوردند، آنان برابر حكم خدا دروغگو بودند.
اگر فضل و مرحمت خدا در دنیا و در آخرت شامل حال شما نمی‌شد، هر آینه به سبب خوض و فرورفتنتان در كار تهمت، عذاب سخت و بزرگی گریبانگیرتان می‌گردید.
در آن زمان كه به استقبال این شایعه رفتید و آن را از زبان دیگران می‌قاپید و با دهان چیزی پخش می‌كردید كه علم و اطلاعی در مورد آن نداشتید و گمان می‌بردید این مسئله كوچك و ساده‌ای است، در حالی كه در پیش خدا بزرگ بوده است. 
چرا نمی‌بایستی وقتی كه آن را می‌شنوید می‌گفتید: ما را نسزد كه زبان بدین تهمت بگشاییم. سبحان الله! این بهتان بزرگی است.
خداوند نصیحتتان می‌كند كه اگر مسلمان هستید، هرگز چنین كاری را تكرار نكنید. خداوند این آیات را برای شما بیان می‌دارد و خدا بس آگاه و حكیم است.
بیگمان كسانی كه دوست می‌دارند گناهان بزرگی در میان مؤمنان پخش كنند، ایشان در دنیا و آخرت شكنجه و عذاب دردناكی دارند. خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید.»
 
6- موضعگیری ابوبكر  رضی الله عنه  در آفرینندگان حادثة افك 
ابوبكر صدیق  رضی الله عنه  پس از نزول تبرئة عایشه گفت: به خدا سوگند! كه بعد از این به مسطح چیزی نخواهم داد. او همواره به مسطح به خاطر اینكه مردی بینوا و از خویشاوندانش بود، کمک می‌نمود. آن گاه این آیه نازل گردید:
{ وَلا یأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٢٢) (نور، 22)
«كسانی كه از شما اهل فضیلت و فراخی نعمت هستند، نباید سوگند بخورند كه بذل و بخشش خود را از نزدیكان و و مستمندان و مهاجرین در راه خدا باز می‌گیرند. باید عفو كنند و گذشت نمایند، ‌مگر دوست نمی‌دارید كه خدا شما را بیامرزد؟ و خدا آمرزگار مهربان است.»
ابوبكر بعد از نزول این آیه گفت: بلی، من می‌خواهم كه مورد آمرزش قرار گیرم. بنابراین، از دادن كمك مالی به مسطح دریغ نورزید و گفت: آن را هیچ گاه قطع نخواهم كرد.
عایشه می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و سلم از همسرش، زینب بنت جحش، در مورد من سؤال كرده بود. او گفته بود: ای رسول خدا  صلی الله علیه و سلم ! من گوشها و چشمهایم را از عذاب خدا بازمی‌دارم و در مورد او جز خیر چیز دیگری نمی‌دانم. عایشه می‌گوید: زینب از میان سایر همسران رسول خدا صلی الله علیه و سلم با من رقابت می‌كرد و خداوند به خاطر تقوایی كه داشت او را حفاظت كرد، اما خواهرش، حمنه، كه همواره به خاطر زینب با من درگیر بود، از كسانی بود كه در این شایعه شركت داشت.[37]
حادثة افك، حلقه‌ای از زنجیرة شكنجه‌ها و آزارهایی بود كه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از طرف دشمنان دین با آن مواجه بود، اما خداوند بر پیامبرش صلی الله علیه و سلم   و بر مؤمنان لطف و مرحمت نمود و بطلان این بهتان بزرگ را آشكار ساخت. و تاریخ نیز موضعگیری یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  را در مقابل این جریان به خوبی ثبت و ضبط نموده است تا این ماجرا برای همیشه درسی برای مسلمانان باشد كه اگر مشابه این جریان برایشان رخ دهد، الگوی آنان، موضعگیری یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم باشد. گرچه نزول وحی منقطع شده است، ولی این درس برای همیشه و برای نسلهای آینده باقی خواهد ماند.[38]
 
مهم‌ترین آداب و احكام برگرفته از آیات افك
علمای اسلام از آیاتی كه در مورد حادثة افك نازل گردید، احكام و آداب زیادی استنباط نموده‌اند كه می‌توان مهم‌ترین آنها را در چند مورد زیر برشمرد:
1- اثبات تبرئة عایشة صدیقه توسط آیات صریح قرآن كه تا قیامت تلاوت خواهند گردید.
{ إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ }
2- حكمت خداوند مقتضی این امر بود كه این جریان را كه ظاهراً شر محض بود، در حق خانوادة ابوبكر، به خاطر صبری كه در پیش گرفتند، به خیر محض و پاداش بزرگی تبدیل نماید.
{ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَكُمْ }
3- مؤمنان باید نسبت به یكدیگر گمان نیك داشته باشند.
{لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِینٌ }
4- تكذیب كسانی كه حادثة افك را آفریدند و كسانی كه آن را پذیرفتند و پخش كردند. 
{لَوْلا جَاءُوا عَلَیهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ }
5- بیان فضل و لطف خداوند در حق مؤمنان:
{وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ }
6- وجوب تحقیق و بررسی هر سخن قبل از نشر آن. 
{وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ }
7- نهی شدید از ارتكاب چنین گناه بزرگی و از تكرار مجدد آن.
{یعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (١٧)وَیبَینُ اللَّهُ لَكُمُ الآیاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ }
8- نهی از پخش كارهای فحش و ناشایست در میان مؤمنان.
{ إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ}
9- نهی از پیروی نقشه‌های شیطان به این دلیل که به نابودی انسان می‌انجامد.
{ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ وَمَنْ یتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ فَإِنَّهُ یأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ یزَكِّی مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢١) }(نور، 21)
«ای مومنان! از گامهای شیطان پیروی مكنید و هر كس از گامهای شیطان پیروی بكند ، همانا او به كارهای زشت و ناپسند دستور می‌دهد و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نمی‌بود، هیچ یك از شما ابداً تزكیه نمی‌شد، ‌ولی خدا هر كس را بخواهد تزكیه می‌كند و خدا شنوا و دانا است.»
2- تشویق به انفاق بر نزدیكان گرچه در حق انسان بدی كرده باشند.
{ وَلا یأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٢٢) } 
3- میزان غیرت خداوند به خاطر مؤمنان صادق و دفاع از آنها و تهدید و نفرین كسانی كه آنها را بهتان می‌زنند. 
{ إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٢٣)یوْمَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یعْمَلُونَ (٢٤)یوْمَئِذٍ یوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (٢٥) } (نور، 23-25)
«كسانی كه زنان پاكدامن بی‌خبر ایماندار را به زنا متهم می‌سازند، در دنیا و آخرت از رحمت خدا دور و عذاب عظیمی دارند.
در آن روزی كه علیه آنان زبان و دست و پای ایشان بر كارهایی كه می‌كردند، گواهی می‌دهند. در آن روز خداوند جزای واقعی آنان را بی‌كم و كاست بدیشان می‌دهد و آگاه می‌گردند كه خداوند حق آشكار است.»
زمخشری در تفسیر این آیات می‌گوید:
با بررسی قرآن و همچنین بررسی تهدیدهایی كه از جانب خداوند متوجه بندگان معصیت كار او می‌گردد به این موضوع پی ببریم که هیچ یک از این تهدیدها به غلظت و شدت تهدیدهایی كه در مورد بهتان عایشه بیان گردیده است، وجود ندارد و در مورد هیچ حادثه و گناهی و حتی در مورد عذابهای شدید و رویدادهای خطیر قیامت، با این لحن سخن نگفته است. در اینجا به روشهای مختلف، تهدیدها و وعیدهای مختلفی را بیان داشته است. به گونه‌ای كه هریك ازآنها در جای خود عذاب كافی و مستقلی است و اگر آیه‌ای دیگر در مورد آنان نازل نمی‌كرد، همین یك آیه كافی بود كه می‌گوید:
{ إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ }
كه در آن پاداش كسانی كه حادثة افك را آفریدند و ساز و برگ دادند، این گونه بیان گردیده است:
- مورد لعنت خدا در دنیا و آخرت هستند.
- در آخرت دچار عذاب بزرگی می‌شوند.
- در آنجا اعضای جسمشان علیه آنها گواهی خواهد داد.
- خداوند در آنجا پاداش كامل جرمشان را به آنها خواهد داد.[39]
12- بیان یكی از سنتهای الهی كه خداوند مردان پاك را نصیب زنان پاك و زنان پاك را نصیب مردان پاك می‌گرداند؛ چنانكه می‌فرماید:
{ الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیبَاتُ لِلطَّیبِینَ وَالطَّیبُونَ لِلطَّیبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِیمٌ (٢٦) } (نور، 26)
13- در مورد حادثة افك، مردم با توجه به موضعگیریهای متفاوت چهار گروه بودند.
1- گروهی كه نه این جریان را تصدیق و نه تكذیب نمودند و جز سخن نیك چیزی بر زبان نیاوردند كه افراد را همین گروه تشكیل می‌داد.
2- گروهی كه شدیداً مخالف با این جریان بود و آن را تكذیب نمود. مانند ابوایوب انصاری و همسرش كه صراحتاً گفتند: این دروغ و بهتانی بیش نیست.
3- گروه سوم كسانی بودند كه نه تصدیق كردند و نه تكذیب. البته آنرا بعید نمی‌دانستند و مجالسشان با سخن در مورد این جریان گرم بود و آنها حرف‌زدن در مورد این جریان را گناه تلقی نمی‌كردند، كه می‌توان، حمنه بنت جحش، مسطح بن أثاثه و حسان بن ثابت را از همین گروه قلمداد نمود.
4- گروه چهارم كسانی بودند كه این حادثه را آفریده بودند و آن را تبلیغ می‌كردند و در رأس آنها عبدالله بن ابی بن سلول ملعون قرار داشت كه قرآن در وصف او می‌گوید: «تولّی كبره.»
قرآن نیز به این گروه‌بندی اشاره نموده و گروه دوم را ستوده و بیان نموده است كه باید همة مسلمانان همین موضع را در پیش می‌گرفتند: 
{لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُبِینٌ }
در مورد موضعگیری گروه سوم، قرآن می‌فرماید: نباید آنها چنین موضعی اتخاذ می‌نمودند:
{ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَیسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَینًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ(15) وَلَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ(16)}
علاوه بر آن قرآن سوابق نیك این گروه را متذكر شده است؛ چنانكه وقتی ابوبكر سوگند خورد كه دیگر بر مسطح كه از نزدیكانش بود انفاق نمی‌كند، قرآن هجرت و ایمان او را یادآور شد و فرمود:
{ وَلا یأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیعْفُوا وَلْیصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ  }
در مورد گروه چهارم یعنی عبدالله بن ابی و طرفداران وی، در قرآن، اشاره به این شده است كه بر كفر خواهند مرد و خداوند توبة ایشان را نخواهد پذیرفت و در دنیا و آخرت مورد لعن و نفرین قرار خواهند گرفت؛ چنانكه می‌فرماید:
{ إِنَّ الَّذِینَ یرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (٢٣)یوْمَ تَشْهَدُ عَلَیهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا یعْمَلُونَ (٢٤)یوْمَئِذٍ یوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ (٢٥) } 
 
فوائد، احكام و درسهای برگرفته از حادثة افك و غزوة بنی‌مصطلق
1- بشر بودن پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم 
حادثة افك به لطف حكمت الهی باعث بروز و پاكسازی شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   از هرگونه شائبه‌ای گردید؛ چراکه اگر وحی مسئله‌ای شخصی و ذاتی بود، شایسته نبود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم یك ماه كامل در آن رنج و مصیبت بسر برد. بنابراین، برای همگان واضح شد كه رسول خدا صلی الله علیه و سلم بشری است كه نبی خدا است و هنگامی كه وحی الهی، شائبه‌هایی را كه در مورد عایشه به وجود آمده بود، برطرف گردانید، رابطة صمیمانة پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم و عایشه، همانند گذشته ادامه یافت و همه بعد از آن رنج و مصیبت جانكاه، خوشحال و شادمان شدند و یقیناً‌ اگر وحی در مورد برائت عایشه نازل نمی‌گشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم   همچنان در مورد همسر گرامی خود متردد و آزرده خاطر می‌ماند، امّا خواست و ارادة خداوند بر این بود تا از خلال این حادثه، حقیقت وحی و نبوت ایشان را به مردم تفهیم نماید.[40]
2- حد قذف (بهتان) و اهمیت آن در محافظت وجهه و آبروی مسلمانان
جامعة اسلامی در خلال وقایع و رویدادها، مراحل رشد و تکامل خویش را می‌پیمود؛ چنانكه با وقوع حادثة افک، خداوند احكامی را مشروع گردانید تا به حفظ آبرو و شخصیت انسانها كمك نماید. برای این منظور سورة نور نازل گردید كه در مورد زشت بودن عمل زنا و حد زناكاران و حكم زن و شوهری كه یكدیگر را به زنا متهم نمایند و حد كسی كه انسانهای پاكدامنی را متهم به زنا كند و چهارگواه ارائه ننماید، به تفصیل سخن گفت.[41]
اسلام عمل زنا را حرام قرار داده و برای زناكار نیز مجازاتی سنگین وضع نموده است و هر كردار و گفتاری را كه معمولاً به زنا می‌انجامد، نیز حرام قرار داده است. از جمله: اشاعة فحشا و بهتان‌زدن را ممنوع كرده است. تا جامعه را از واژه‌ها و بحثهایی كه به اشاعة فحشا كمك می‌نماید، پاكسازی كند؛ زیرا تكرار این سخنان و مباحث، باعث تحریك انسانهای ضعیف‌النفس می‌شود و به آنها جرأت گناه می‌دهد.
بنابراین، برای كسی كه انسان پاكدامنی را متهم به زنا می‌كند، مجازاتی همانند هشتاد ضربة شلاق، در نظر گرفته است و علاوه برآن، گواهی چنین شخصی نیز پذیرفته نمی‌شود، مگر اینكه صادقانه توبه نماید؛ چنانكه رسول خدا صلی الله علیه و سلم   پس از نزول این آیات، بر مسطح، حسان و حمنه كه در اشاعة جریان افك شریك بودند، حد قذف اجرا كرد[42] و در مورد حد زدن عبدالله بن ابی، چیزی روایت نشده است[43] و روایاتی که در مورد حذف قذف عبدالله بن ابی ذکر شده‌اند، روایاتی ضعیف هستند که نمی‌توان به آن استناد نمود.[44]
ابن قیم فلسفة اجرا ننمودن حد بر عبدالله بن ابی را چنین بیان نموده است:
الف - حد، كفارة گناهان است و چنین انسان خبیثی شایسته نیست كه گناهانش تخفیف یابند. همان بس كه او در آخرت به عذاب بزرگ تهدید شده است.
ب – می‌گویند او با هوشیاری، به گونه‌ای برنامه‌ریزی كرده بود كه از او به عنوان یکی از افراد پخش‌کننده این شایعه یاد نمی‌گردید.
ج - از آنجا كه حد بدون گواه و یا اعتراف خود شخص، اجرا نمی‌شود، او نه اعتراف كرد و نه كسی از اطرافیانش علیه او گواهی داد.
د - شاید مصلحت بزرگ‌تری مدنظر بود همان طور كه در مورد قتلش در نظر گرفته شد و آن تألیف قلوب مسلمانانی بود كه اقوام و خویشان عبدالله بودند.
در پایان می‌گوید: ممكن است همة این موارد مدنظر بود.[45]
3ـ عذر خواهی حسان بن ثابت از عایشه
در روایات به تصریح بیان شده كه همة كسانی كه در اشاعة جریان افك شریك بودند، به جز عبدالله بن ابی، توبه نمودند. از جمله حسان كه از عایشه عذرخواهی نمود و در مدح ایشان سرود و گفت:
رایتک و لیغفرلفک الله حرة
من المحصنات غیر ذات غوائل
حصان رزانُ ماتزن بریبه
و تصبح غرثی من لحوم الغوافل
و إنّ الذی قدقیل لیس بلائق
بک الدهر بل قیل امری متناحل
فان کنت اهجوکم کما بلَّغُوکم
فلا رفعت سوطی إلیَّ اناملی
فکیف و ودّی ما حییت و نصرتی
لآل رسول الله زین المحافل
و ان لهم عزاً یری الناس دونه
قصادًا، وطال العز کل التطاول[46]
«خدا تو را بیامرزد كه تو را آزاده و پاكدامن یافتم.
پاك و باوقار هستی كه كوچك‌ترین شبهه‌ای در مورد تو درست نیست و آنچه در مورد تو گفته شده است، به هیچ وجه شایسته تو نیست؛ ‌بلكه سخن مردی دروغگو بود.
من اگر به شما ناسزا گفته‌ام، انگشتانم توان بلند كردن شلاقم را نداشته باشد. دوستی و حمایت من از آل پیامبر همیشه زینت بخش محافل بوده است؛ آنها به عزت و مقامی رسیده‌اند كه هیچ كس نمی‌تواند به مقام عزت آنان برسد.
4- احكامی که در غزوة بنی‌مصطلق به استنباط رسید
جواز یورش غافلگیرانه بر ملتی كه قبلاً به اسلام دعوت داده شده بودند و جواز قرار دادن آزادی به عنوان مهریه؛ چنانكه آزادی جویریه را مهریة او قرار داد و مشروعیت قرعه‌كشی بین همسران در سفر و جواز برده‌گیری از عربها از جمله احكامی است كه در گیرودار غزوة بنی‌مصطلق مشروع گردید.
علما بر این عقیده‌اند که اگر كسی عایشه را بعد از تبرئه توسط نص قرآن، باری دیگر او را متهم به چیزی امری بنماید که قبل از آن به متهم شده بود، كافر است؛ چراکه به مخالفت با نص قرآن برخاسته است.[47]
از جمله احكامی كه در این غزوه مباح قرار داده شد، مسألة عزل زنان (جلوگیری طبیعی) بود؛ چنانكه وقتی صحابه در این مورد از رسول خدا صلی الله علیه و سلم پرسیدند، فرمود: «اشكالی ندارد؛ زیرا هر موجود زنده‌ای كه تا فرارسیدن قیامت قرار است به وجود بیاید، به وجود خواهد آمد[48].» براین اساس، جمهور علما با توافق زن آزاده معتقد به جواز عزل هستند.[49]
همچنین آیة تیمم در همین غزوه نازل گردید كه این حكم بیانگر جایگاه عظیم نماز می‌باشد كه به هیچ وجه نمی‌توان آن را ترك نمود؛ حتی اگر آب هم نباشد، باید بر خاك تیمم كرد و نماز خواند. همان طور كه در حالت ترس و نبود امنیت نیز باید اقامه گردد.[50]
 

زیرنویسها:
[1]- حدیث القرآن عن غزوات الرسول، ج 1، ص 311.
[2]- مرویات غزوة بنی‌المصطلق، ص 45-51.
[3]- صحیح السیرة النبویه، ص 329 – حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 312-313.
[4]- البخاری، کتاب التفسیر، سوره نور، ج 6، ص 9، شماره 475.
[5]- صحیح السیرة النبویه، علی، ص 332.
[6]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 315.
[7]- مغازی، ذهبی، ص 259.
[8]- واقدی، ج 1، ص 405.
[9]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 433.
[10]- مسلم، کتاب الجهاد و السیر، باب جواز الاغارة علی الکفار، ج 3، ص 1356، شماره 1730.
[11]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 433.
[12]- البدایه و النهایه، ج 4، ص 160-161.
[13]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 317.
[14]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 199-200.
[15]- مسلم، کتاب الذکر و الدعا، باب التسبیح و النهار، ج 4، ص 209، شماره 2726.
[16]- طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 121.
[17]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 318.
[18]- السیرة النبویة الصحیحة، ج 2، ص 408.
[19]- همان، ص 409.
[20]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 319.
[21]- همان، ص 319-320.
[22]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 202.
[23]- فقه السیرة النبویه، بوطی، ص 409.
[24]- السیرة النبویه، ابی‌شهبه، ج 2، ص 257.
[25]- السیرة النبویة، ابن هشام، ج 3، ص 321.
[26]- الولاد و البراء فی الاسلام، قحطانی، ص 209.
[27]- محمد رسول الله، صادق عرجون، ج 3، ص 163.
[28]- السیرة النبویه، ابی‌شهبه، ج 2، ص 257.
[29]- محمد رسول الله، محمد عرجون، ج 3، ص 162.
[30]- المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، ج 2، ص 301-302.
[31]- همان.
[32]- السنن الترمذی، کتاب تفسیر القرآن، باب و من سورة المنافقون، ج 5، ص 415.
[33]- التفسیر المنیر، وهبة الزحیلی، ج 28، ص 213.
[34]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 327.
[35]- التفسیر المنیر، ج 28، ص 230-231.
[36]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 243.
[37]- بخاری، کتاب التفسیر، باب {لَوْلا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ }، ج 6، ص 6، شماره 4750.
[38]- 
[39]- حدیث القرآن الکریم عن غزوات الرسول، ج 1، ص 386 به نقل از تفسیر کشاف، ج 3، ص 223.
[40]- السیرة النبویه فی ضوء المصادر الاصلیه، ص 441.
[41]- حدیث القرآن الکریم، ج 1، ص 357.
[42]- محمد بن اسحاق، ترمذی و قرطبی بر این عقیده‌اند.
[43]- تفسیر قرطبی، ج 12، ص 201.
[44]- مرویات غزوة بنی‌المصطلق، ص 242.
[45]- زادالمعاد، ج 3، ص 263-264.
[46]- تاریخ الاسلام، ذهبی، ص 281.
[47]- شرح صحیح مسلم، نووی، ج 5، ص 643.
[48]- السیرة النبویة الصحیحة، عمدی، ج 2، ص 415.
[49]- نیل الاوطار، شوکانی، ج 6، ص 222-224.
[50]- صور و عبر من الجهاد النبوی فی المدینه، ص 210-211.


برگرفته از: 
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین. 

 

مصدر:
دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com

 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

«وقتی -تدبر کننده- در قرآن آیه ای را مرور می‌کند که برای شفای قلبش محتاج آن است، آن آیه را صد بار و چه بسا شبی تا به سحر تکرار کند، باید در نظر داشت قرائت آیه ای همراه تدبر و فهم آن بهتر و نافعتر برای قلب از قرائت کل قرآن در حالت بدون تدبر و فهمیدن می باشد و [همان یک آیه] او را به کسب ایمان و شوق حلاوت قرآن سوق می دهد». [ابن قیم: مفتاح دار السعادة، ص221].

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 17175
دیروز : 5614
بازدید کل: 8807334

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010