|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>عبدالله بن امیه
شماره مقاله : 3465 تعداد مشاهده : 297 تاریخ افزودن مقاله : 16/6/1389
|
اسلام آوردن ابوسفیان بن حارث و عبدالله بن امیه
ابوسفیان بن حارث و عبدالله بن امیه بن مغیره از مکه خارج شده بودند. آنها در گردنه عقاب با کاروان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم برخورد نمودند. نخست اجازه خواستند تا با رسول خدا ملاقات نمایند، امّا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نپذیرفت. امسلمه شفاعت کرد و گفت: ای رسول خدا! پسر عمو و پسر عمه و پدر زنت قصد دارند با تو ملاقات نمایند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: من نیازی به ملاقات آنها ندارم. پسر عمویم باعث هتک حرمت من شده و پسر عمهام در مکه علیه من سخنان زشت و زنندهای گفته است. هنگامی که این خبر به آنان رسید، ابوسفیان که یکی از فرزندانش نیز با او همراه بود، گفت: من دست این فرزند خود را میگیرم وراه بیابان را پیش میگیرم تا از گرسنگی و تشنگی بمیرم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم با اطلاع از این موضوع، بر او ترحم نمود و اجازه داد تا حاضر شوند. ابوسفیان اسلامش را در قالب شعر در حضور رسول خدا این گونه اعلام کرد و از گذشته عذرخواهی نمود: لعمرک إنی یوم أحمل رایة لتغلب خیل اللات خیل محمد لکالمدلج الحیران أظلم لیله فهذا أوان الحق أهدی و أهتدی فقل لثقیف لا ارید قتالکم وقل لثقیف تلک عندی فأوعدی هدانی هاد غیر نفسی و دلنی إلی الله من طردت کل مطرد أفر سریعاً جاهداً عن محمد و أدعی و إن لمن أنتسب لمحمد هم عصبة من لم یقل بهواهم و إن کان ذا رأی یلم و یفند أرید لأرضیهم ولست بلاقط مع القوم مالم أهد فی کل مقعد فما کنت فی الجیش الذی نال عامراً و لا کلَّ عن غیر لسانی و لایدی قبائل جاءت من بلاد بعیدة توابع جاءت من سهام و سردد و إن الذی أخرجتم و شتمتم سیسعی لکم امریء غیرمقدد[1] «به خدا سوگند، آن روزی که من پرچم را به دست گرفته بودم تا گروه لات (اسم بتی است) بر گروه محمد پیروز شود، مانند کسی بودم که در تاریکی شب، حیران و سرگشته باشد و اکنون لحظههای هدایت و حق فرارسیده است. پس به طایفه ثقیف بگو نمیخواهم در جنگ شما شرکت کنم و مرا هدایتدهندهای به سوی خدا هدایت کرد. هرچند او را طرد نموده بودید و ... .» با به اتمام رسیدن اشعار وی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم دست بر سینهاش زد و فرمود: تو مرا طرد نموده بودی.[2] ابوسفیان قبل از این، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در اشعارش هجو مینمود، اما عبدالله ابن امیه به ایشان گفته بود: به خدا سوگند من به تو ایمان نمیآورم مگر اینکه نردبانی بزنی و در جلوی چشم من به آسمان بروی؛ سپس با دستاویزی همراه چهار فرشته برگردی و بعد از آن هم فکر نکنم، من تو را تصدیق نمایم.[3] اما با تمامی این شرایط، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم از جنایتهای آنان چشمپوشی نمود و اسلام آوردن آنان را پذیرفت و این امر بر عفو و رحمت و چشمپوشی ایشان دلالت مینماید. ابوسفیان اشعار گذشته خود را با قصیدهای که در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم سرود، جبران کرد و بعد از آن بر مسلمان بودن خویش استوار ماند و در میادین جهاد به ویژه در حنین، رشادتهای خاصی از خود به جای گذاشت.[4]
[1]- صحیح السیرة النبویه، ص 517. [2]- المستدرک، ج 3، ص 43 – مجمع الزوائد، ج 6، ص 164 – 167. [3]- ابن هشام، ج 1، ص 295 – 300. [4]- التاریخ الاسلامی، ج 7، ص 182.
برگرفته از: الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین. مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|