|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>مهريه
شماره مقاله : 347 تعداد مشاهده : 352 تاریخ افزودن مقاله : 29/5/1388
|
مهريه =کابين اگرچه زن در دوره جاهليت مورد بيمهري قرار گرفته بود و حق تملک و احترام وي مراعات نميشد، اسلام بتمامي جانب وي را مراعاتکرده است و احترام او را در نظرگرفته و به وي حق تملک داده است، در صورتيکه در دوره جاهليت ولي و سرپرست زن، در مال خالص او تصرف ميکرد، و به وي فرصت تملک و تصرف درمال خود نميداد. اين بود که اسلام اين بار را از روي دوش او برداشت و برايش مهريه وکابين فرض کرد و آن را حق خالص زن بر مرد قرار داد، که ولي او در آن دخالتي ندارد و ولي و نزديکترين خويشاوندانش، حق ندارند که چيزي از او بگيرند، مگر برضايت و اختيار او. خداوند ميفرمايد: ’’ وآتوا النساء صدقاتهن نحلة، فإن طبن لكم عن شئ منه نفسا فكلوه هنيئا مريئا [يعني مهريه و کابين زنانکه فرض است بدانان بپردازيد و هيچ چيزي در عوض آن قبول نيست اگر آنان بعد از اينکه مهريه را مالک شدند، بدون اکراه و اجبار و رو دربايستي و نيرنگ قسمتي ازمهريه را به شما بخشيدند و بدان راضي بودند آن را بگيريد و برايتان گوارا است و گناهي ندارد]”. هرگاه زن از روي حياء و شرم يا ترس يا فريب خورد و او را نيرنگ زدند، چيزي از مال خود را داد گرفتن آن حلال نيست[1]. خداوند مي فرمايد:" وإن أردتم استبدال زوج مكان زوج وآتيتم إحداهن قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا، أتأخذونه بهتانا وإثما مبينا؟ وكيف تأخذونه وقد أفضى بعضكم إلى بعض وأخذن منكم ميثاقا غليظا [اگر تصميم گرفتيد که همسر ديگري به جاي همسر خود انتخابکنيد و مال فراوان به عنوان مهريه به او پرداختهايد، چيزي از آن را نگيريد. آيا براي بازپسگرفتن مهريه زنان، متوسل به تهمت و گناه آشکار ميشويد؟ وچگونه آن را بازپس ميگيريد در حاليکه شما با يک ديگر تماس و آميزش کامل داشتهايد و از اين گذشته آنها پيمان محکمي هنگام ازدواج از شما گرفتهاند]"؟ اين ميزان ومبلغ مهريه مورد توافق، علاوه براينکه زن را خوشحال ميکند، اورا وا ميدارد که سرپرستي و قيوميت مرد را بر خويش نيز، بپذيرد. خداوند ميفرمايد:" الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض، وبما أنفقوا من أموالهم... [مردان سرپرست و خدمتگزار و رهبر خانوادگي زنان هستند بخاطر برتريهائي که از نظر نظام اجتماع خداوند براي بعضي نسبت به بعضي ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقها و هزينه هائيکه از اموالشان در مورد زنان ميکنند]". بديهي استکه اينکار موجب استواري روابط فيمابين و موجب ايجاد وسايل و اسباب مهر و محبت ميگردد. اندازه مهريه با توجه باينکه از حيث فقر و غني و گشايش زندگي وتنگي معيشت مردم با هم متفاوتند و هر منطقه و ناحيهاي رسوم و عادات و آداب ويژهاي دارند، شريعت اسلام براي حداقل و حداکثر مهريه ميزاني را معين نکرده است و ميزان آن را به تشخيص و توان مالي و امکانات و عرف و عادات مردم واگذار کرده است تا هرکس بر حسب توان و امکانات و عادات خود، آن را معين و مقرر دارد. در نصوص ديني تنها چيزي که بدان اشاره شده است، آنست که بايد مهريه چيزي باشد که داراي قيمت و ارزش است و بکثرت و قلت آن، اشارهاي نکرده است و توافق و تراضي متعاقدين شرط است پست مهريه ميتواند يک انگشتر فلزي يا پيمانهاي از خرما يا آموزش قرآن و امثال آن باشد. ١-عامر بن ربيعهگويد: زني از بني فزاره مهريه خويش را يک جفت نعلين قرار داد پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" أرضيت عن نفسك ومالك بنعلين؟. فقالت: نعم.فأجازه [آياراضي هستي بدينکارکه ملک شما يک جفت نعلين باشد و تمتع از نفس خود را باو واگذاري؟ گفت: آري. پس پيامبر صلي الله عليه و سلم آن را درست دانست]". بروايت احمد و ابن ماجه و ترمذيکه او آن را صحيح دانسته است. ٢-سهل بن سعدگويد: زني به حضور پيامبر صلي الله عليه و سلم آمد وگفت: اي پيامبر خدا، من ،نفس خود را بتوبخشيدم، آن زن برخاست و مدتي از آنگذشت، مردي برخاست و گفت: اي رسول خدا اگر خود بدان نيازي نداري، او را به عقد نکاح من درآور، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: چيزي داري که مهريه او قرار دهي؟ اوگفت: جز اين جامه چيزي ندارم. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: اگر جامهات را به وي بدهم، تو بدون جامه مينشيني، چيزي ديگر بجوي گفت: چيزي نمييابم، پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: چيزي را پيدا کن ولو اينکه يک حلقه انگشتري فلزي باشد. او جستجوکرد و بالاخره چيزي نيافت. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: آيا چيزي از قرآن را يادگرفتهاي؟ اوگفت: فلان سوره و فلان سوره... را يادگرفتهام و نام آنها را برد. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: او را به ازدواج تو درآوردم و مهريه او را آنقدر قرآن قرار دادمکه يادگرفتهايکه به وي بياموزي. بروايت بخاري و مسلم. در بعضي از روايات صحيح آمده استکه" علمها من القرآن [مهريه او آن باشد که بعضي از قرآن را به وي بياموزي]”. ازابوهريره روايت شدهکه اوآن مقدار قرآن را به بيست آيه برآورد کرده است. ٣-از انس روايت استکه ابوطلحه از ام سليم خواستگاري کرد. ام سليمگفت: مثل ترا نميتوان جواب رد داد... ولي تو کافر و من مسلمان هستم و براي من حلال نيستکه با تو ازدواج کنم اگرمسلمان شوي همين مسلمان شدنت مهريهام باشد و غير از آن چيزي از تو نميخواهم و او مسلمان شد و مهريهاش مسلمان شدن ابوطلحه بود”. اين احاديث دلالت دارند بر اينکه مهريه را ميتوان چيز اندکي قرار داد و همچنين منفعت را نيز ميتوان مهريه قرار داد و بديهي استکه تعلم و ياد دادن قرآن منفعت است. حنفيها حداقل مهريه را ده درهم برآورد کردهاند، همانگونه که مالکيه آن را به سه درهم برآورد نمودهاند، اين برآورد متکي بدليل نيستکه قابل اعتماد و اعتبار باشد. حافظ (ابن الحجر) گفته: درباره حداقل مهريه احاديثي آمده است که هيچکدام به ثبوت نرسيدهاند. ابن القيم درباره تعليق براين احاديثکهگذشتگفته است: اين بود چيزيکه ام سليم براي مهريه خود و بخشيدن نفس خويش به ابوطلحه انتخابکرد واسلام آوردن او را به سود خود تلقي نمود و آن را بهتر از مال و دارائيي ميدانستکه شوهر به همسرخود ميدهد. وشرعاً مهريه هم بمنظور سود و نفع زن مقررگرديده است، پس هرگاه زن بدانش و دين و اسلام آوردن همسرش و قرائت قرآن راضيگردد، اين براي او بهترين و سودمندترين و بزرگترين مهريه ميباشد، پس عقد خالي ازمهريه نيست بنابر اين برآورد حداقل مهريه به سه درهم يا ده درهم را ازکدام نصي استنباط نمودهاند و نميتوان بدانچه ما ذکر کرديم حکم بصحت مهريه را قياسکرد وآن را نص و قياس ناميد، چون اين زن با زنيکه خود را به پيامبر صلي الله عليه و سلم بخشيد مساوي نيستند و اين کار خاص و خالص پيامبر صلي الله عليه و سلم مي باشد. زيرا او بدون ولي و مهريه خود را به پيامبر صلي الله عليه و سلم هبهکرد و اين با مسئله مورد نظرما فرق دارد چون سخن ما درباره زني استکه هم ولي دارد وهم مهريه، اگرچه مهريه غيرمالي باشد. چون درمسئله ما، زن منفعت و سود خود را در برابراستفاده مادي و مالي قرار داده است . نفس خويش را بطور مطلق و بدون مهريه نبخشيده است، همانگونهکه مالي را ميبخشد بخلاف زنيکه خود را به پيامبر، هبهکرد وخداوند اين عمل را به پيامبر صلي الله عليه و سلم اختصاص داده است. اين بود مقتضاي اين احاديث. بعضي با آن مخالفتکرده و گفتهاند: مهريه بايد مال و دارائي باشد و منافع غيرمالي نميتوانند مهريه واقع شوند پس دانش مرد و تعليم نميتواند مهريه واقع شود همانگونه که ابوحنيفه و احمد در روايتيگفتهاند. که حداقل مهريه را سه درهم و ده درهم دانستهاند پس با مقتضاي احاديث مخالفت نمودهاند. در اين باره سخنان ديگري نيزگفته شده که دليلي ازکتاب و سنت و اجماع و قياس و قول اصحاب ندارند. کسانيکهگفتهاند اين احاديث فوق اختصاص به پيامبر صلي الله عليه و سلم دارد و فسخ شدهاند و يا گفتهاندکه عمل اهل مدينه بر خلاف آنست، همه اين دعويها دعوي بدون دليل هستند و مردود ميباشند چون پيشواي اهل مدينه از تابعين، سعيد بن المسيب، دختر خود را با مهريه دو درهم نکاحکرد و کسي بروي خرده نگرفت بلکه آن را از فضايل و مناقب او شمردهاند. و عبدالرحمن بن عوف زني را با مهريه پنج درهم نکاح کرد و پيامبر صلي الله عليه و سلم چيزي نگفت. بديهي استکه مقادير را صاحب شرع بايد معينکند. براي حداکثر مهريه هم حدي معين و محدود نگرديده است. از عمر بن خطاب روايت شده که او بر بالاي منبر نهيکرد از اينکه مهريه بيش از چهارصد درهم باشد. سپس از منبر فرود آمد و زني از قويش بر او اعتراضکرد وگفت: مگر نشنيدهاي که خداوند گويد:" وآتيتم إحداهن قنطارا [و بعنوان مهريه مال فراواني را بيکي از آنها داده بوديد...]، عمرگفت: پوزش ميخواهم. همه مردم بيش از عمر فقه را ميدانند. سپس برگشت و بالاي منبر رفت وگفت: من شما را منعکردم از اينکه مهريه زنان را بيش از چهار درهم بدهيد. من ازاين قول برگشتم، هرکس ازمال خود هرچه دوست دارد بعنوان مهريه تعيينکند. سعيد بن منصور و ابويعلي آن را با سند نيکو ذکرکردهاند. عبدالله بن مصعبگويد: عمرگفت: اي مردم مهريه زنان را بيش از چهل “اوقيه” نقره ندهيد، هرکس اوقيهاي را برآن بيفزايد، من آن زيادي را به بيتالمال ميدهم زنيگفت: تو چنين حقي را نداري، عمر گفت چرا؟ اوگفت: چون خدا ميفرمايد:"... وآتيتم إحداهن قنطارا ً... [عمرگفت: اينک زني درست گفت و مردي اشتباه کرد]". مهريه و کابين فراوان و سنگين کراهت دارد به هرحال اسلام ميخواهد فرصت ازدواج براي افراد و زن و مرد بيشتري از جامعه فراهم گردد، تا همه از لذت جنسي حلال و پاک برخوردارگردند و اين وقتي بکمال خود ميرسد،که راه ازدواج و وسيله آن آسان و سهل و ساده و در امکان همه باشد، بگونهايکه فقيران و افراد تنگ دستکه قسمت اکثريت جامعه را تشکيل ميدهند و توانائي پرداخت مبالغ سنگين را ندارند، از عهده آن برآيند و توان مالي آن را داشته باشند. لذا اسلام مهريههاي سنگين و فراوان را مکروه ميداند و خبر داده است، که هرچه مهريه اندکتر باشد، ازدواج مبارکتر و بافضيلتتر است، و اندک بودن مهريه از ميمنت و خوش يمن بودن ازدواج ميباشد. حضرت عايشه از پيامبر صلي الله عليه و سلم روايت کرده است که پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" إن أعظم النكاح بركة أيسره مؤنة [براستي بابرکتترين ازدواج، ازدواجي استکه هزينه و زحمت آنکمتر و آسانتر باشد]"، وگفت:" يمن المرأة خفة مهرها، ويسر نكاحها، وحسن خلقها وشؤمها غلاء مهرها، وعسر نكاحها، وسوء خلقها [مبارکي وممينت زن کم بودن مهريه و آسان بودن ازدواج با وي و نيکوسيرتي و خوش اخلاقي اواست و ناميموني و نامبارکي زن سنگين بودن مهريه و دشواري ازدواج با وي و بداخلاقي او است]". متاسفانه بيشتر مردم اين تعاليم بزرگ را ناديدهگرفته وازآن تجاوزکرده و عادات ورسوم دوره جاهلي را پيشگرفته ومهريه را سنگين ميگيرند وتا مبالغي سنگين و کمرشکن از جانب زوج پرداخت نشود، بانجام ازدواج مبادرت نميکنند و زن بصورت کالائي درآمده است که در معرض “مزاد” و حراج و تجارت قرارگرفته است. اين کار سبب گرديده است که مردم فراوان شکوي و زاري کنند مردان و زنان يکسان از اين بحران و دشواري ازدواج در رنج باشند و زيان بينندو از اين را بديها و مفاسد فراواني پيش آيد و بازار ازدواج کساد گردد دسترسي به حلال سختتر باشد از دسترسي به حرام. مهريه نقدي و مهريه نسيهاي مهريه را ميتوان بصورت نقدي يا نسيهاي قرار داد يا اينکه بعضي از آن نقد و بعضي ديگر وعدهدار باشد، همانگونه که عرف و عادت مردم محل است، رفتارمي شود . پرداخت قسمتي از مهريه بصورت نقدي مستحب و پسنديده است. چون از ابن عباس روايت شده استکه پيامبر صلي الله عليه و سلم علي ابن ابي طالب را پيش از آنکه چيزي به فاطمه پرداخت کند از زفاف با او، منع نمود. عليگفت: چيزي ندارم حضرت محمد فرمود پس زره “حطمي” شماکجا است؟ علي آن را به فاطمه داد. بروايت ابوداود و نسائي و حاکم که آن را “صحيح” دانسته است. ابوداود و ابن ماجه از عايشه روايتکردهاندکهگفت: “پيامبر صلي الله عليه و سلم به من امرکرد که زني را به نزد شوهرش ببرم، قبل ازآنکه چيزي را به وي بدهد”. از اين حديث برميآيدکه شوهر پيش از آنکه چيزي از مهريه را به همسرش بدهد ميتواند با وي همبستر گردد، و حديث ابن عباس ميرساندکه مستحب است پيش از آنکه با وي همبسترگردد، مبلغي از مهريه را پرداخت کند. اوزاعيگفته است: مردم ميپسنديدند،که پيش از آنکه شوهر بر زن وارد شود، چيزي را به وي بدهد. زهريگفته: “بما رسيده استکه سنت آنست پيش ازآنکه به نزد زن برود نفقه يا لباسي را به وي تقديمکند و عمل مسلمانان بر اين رويه بوده است . شوهر ميتواند وحق دارد برزن خود، وارد شود وبرزن استکه خويشتن را به وي تسليمکند ونبايد شوهررا منعکند، حتي اگر شوهر مهريه نقدي قراردادي را نيز نپرداخته باشد اگرچه به شوهر حکم ميشود،که مهريه نقدي را پرداختکند. ابن حزمگفته است:کسيکه ازدواجکرد و از مهريه نام برده شد يا ازآن نامي نبرده باشد، حق دارد به نزد زن خود برود، خواه زن دوست داشته باشد يا دوست نداشته باشد. و به شوهرحکم ميشودکه مهريه را پرداختکند، خواه دوست داشته باشد يا ازآن بدش آيد. و نميتوان شوهر را از دخول بر زن خويش منعکرد. فوراً به نفع مرد حکم ميشودکه پيش زن خود برود، و به مرد نيزحکم ميشودکه برحسب امکانات خود مهريه را پرداخت نمايد. اگر نامي از مهريه نبرده بودند، به او حکم ميشودکه “مهرالمثل“ را بپردازد، مگر اينکه با هم بر مبلغکمتر يا بيشتر توافقکنند. ابوحنيفهگويد: “شوهرحق دارد پيش زن خود برود خواه زن بپذيرد يا نپذيرد، و اين درصورتي استکه مهريه نقدي نباشد چون زن خود به مهريه غيرنقدي راضي شده واين موجب اسقاط حق شوهرنميشود. اما اگرمهريه همهاش يا قسمتي ازآن نقدي باشد شوهرنميتواند پيش او برود، مگر اينکه به شرط خود وفاکند و مبلغ مورد توافق را بپردازد و در اين صورت زن حق دارد مانع شوهرشود واو را به نزد خود راه ندهد، مگراينکه مهريه مورد توافق را بپردازد و به شرط خود وفاکند”. ابن المنذرگويد: تمام کساني که از اهل علم هستند و ما از آنان چيزي بخاطر داريم، اجماع دارند براينکه زن حق دارد مانع شوهر شود و او را نپذيرد، مگر اينکه مهريهاش را بپردازد. صاحب محلي اين راي را مورد بررسي و مناقشه قرار داده و گفته است: “هيچکس از مسلمين در اين امر مخالفتي ندارد که از زمان اجراي صيغه عقد نکاح، زن همسر مرد ميشود و هر دو براي همديگر حلال هستند، هرکس مانع نزديکي مرد به زن شود، تا اينکه مهريه يا غيرآن را ميپردازد، اومانع وصلت بين زن و مرد شده است بدون اينکه دليلي ازکتاب خدا يا سنت رسول خدا داشته باشد. ولي حقيقت آنست که نبايد هيچکدام از حق خود محروم و ممنوع شوند، پس مرد حق نزديکي را دارد، خواه زن بخواهد يا نخواهد و زن حقگرفتن مهريه خود را دارد، مرد بخواهد يا نخواهد”. پيامبر صلي الله عليه و سلم اين سخن را پذيرفته است:" أعط كل ذي حق حقه [حق هرکس را به وي بدهيد]". چه موقع مهريه مورد توافق همهاش واجب ميشود در يکي از حالات زير مهريه بر شوهر واجب ميشود: 1-هرگاه مرد با زنش همبستر شد و با وي نزديکي نمود، مهريه بر او واجب ميشود. زيرا خداوند ميفرمايد: " وإن أردتم استبدال زوج مكان زوج وآتيتم إحداهن قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا. أتأخذونه بهتانا وإثما مبينا؟ وكيف تأخذونه وقد أفضى بعضكم إلى بعض وأخذن منكم ميثاقا غليظا [و اگر تصميمگرفتيدکه همسر ديگري به جاي همسر خود انتخابکنيد و مال فراواني به عنوان مهريه به او پرداختهايد، چيزي ازآن را نگيريد،آيا براي باز پس گرفتن مهريه زنان، متوسل به تهمت وگناه آشکار مي شويد؟ و چگونه آن را بازپس ميگيويد در حاليکه شما با يک ديگر تماس وآميزشکامل داشتهايد و از اينگذشته آنها پيمان محکمي هنگام ازدواج از شما گرفتهاند]”. ٢-هرگاه يکي از زوجين پيش از همبستري بميرد باجماع همه علما مهريه واجب ميگردد. ٣-بنظرابوحنيفه هرگاه زوج با زوجه بصورت صحيحي با هم خلوتکنند با همين خلوت که هيچ مانع آميزش در ميان نبوده است، زن استحقاق همه مهريه قراردادي را پيدا ميکند، بدينگونه که هر دو در جائي با هم خلوت کنند که هيچگونه مزاحمت و ممانعت در بين نباشد و هيچکدام عذر شرعي يا ظاهري يا طبيعي مانع از همبستري نداشته باشند، مانع شرعي مانند اينکه يکي از آنان روزه فرض داشته باشد يا درحال حيض باشد، مانع حسي و ظاهري مانند اينکه يکي از آنان بگونهاي بيمار باشدکه همبستري و آميزش با وجود آن / امکان نداشته، باشد، و مانع طبيعي بدينگونهکه شخص سومي همراه آنها باشد. ابوحنيفه بروايت ابوعبيده از زائده بن ابي اوفي استدلال کرد که گفته است: ،“خلفاي راشدين حکمکردهاندکه هرگاه در برروي زوجين بسته شود و پرده آويزان وکشيدهگردد، مهريه واجب ميگردد“. زيرا در اينصورت تسليمکامل از جانب زن حاصل شده و خود را در اختيارشوهر قرار داده است، پس مهريه که عوض و بدل از همين کار است، واجب ميشود و ثابت ميگردد. شافعي و مالک و داود با اين راي مخالفت ورزيدهاند وگفتهاند: “وقتي همه مهريه واجب ميگردد،که دخول و همبستري کامل صورتگيرد وبا وجود خلوت صحيح بدون همبستري، تنها نصف مهريه واجب ميشود. چون خداوند ميفرمايد:" وإن طلقتموهن من قبل أن تمسوهن وقد فرضتم لهن فريضة، فنصف ما فرضتم [هرگاه زنان را پيش ازآنکه با آنان همبستر شويد، طلاق داديد بايد نصف مهريهايکه براي آنان بر خود فرضکردهايد بدانان بپردازيد]". يعني وقتي که طلاق صورتگيرد و هنوزنزديکي حقيقي و همبستري کامل صورت نگرفته باشد نصف مهريه واجب ميشود. پس در حالت خلوت کامل هم چون همبستري و جماع صورت نگرفته است، همه مهريه واجب نميشود. شريح فاضي گفته استکه نشنيدهام که خداوند درکتاب خود از در و پرده ذکري بميان آورده باشد، هرگاه گمان رودکه مرد با زن تماس کامل حاصل نکرده است، تنها نصف مهريه واجب ميشود. سعيد بن منصور از ابن عباس روايتکرده استکه او ميگفت: اگر زني پيش شوهرش برود و مرد گويد که با وي تماسکامل نداشتهام تنها نيمه مهريه بر وي واجب ميگردد”. و عبدالرزاق هم ازاو روايتکرده است کهگفت: همه مهريه واجب نميشود مگر اينکه جماع کامل صورت گيرد". در ازدواج فاسد چون جماع صورت گيرد همه مهريه واجب ميگردد هرگاه مردي با زني عقد ازدواج بست وبا وي همبسترشد، سپس معلومگرديدکه برابر دستور شرع، اين ازدواج صحيح نيست، چون جماع صورتگرفته است، همه مهريهايکه تعيين شده است بر مرد واجب ميگردد. چون ابوداود روايتکرده که بصره ابن اکثم با دوشيزهاي ازدواجکرد و با وي همبسترگرديد و دريافت که او حامله است، اين مطلب را با پيامبر صلي الله عليه و سلم در ميان نهاد. پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت: “چون با وي همبستر شدهايد مهريه او بر شما واجب شده است. و آنان را از هم جداکرد”. از اين حديث برميآيدکه در نکاح غير صحيح و فاسد، مهريه نام برده شده، واجب ميشود و همچنين از آن استنباط ميشودکه هرگاه کسي با زني ازدواج کرد و دريافت که از عمل زنا آبستن ميباشد، نکاح فاسد و باطل است”. ازدواج بدون نام بردن از مهريه ازدواج بدون ذکر مهريه وکابين،که “زواج التفويض” ناميده ميشود بنا براي عامه اهل علم صحيح است چون خداوند ميفرمايد:" لا جناح عليكم إن طلقتم النساء ما لم تمسوهن أو تفرضوا لهن فريضة [يعني اگرکسي پيش ازآنکه با زنش تماس کامل حاصل کرده باشد و پيش از آنکه براي وي مهريهاي فرضکرده باشند، او را طلاق دهد بر ويگناهي نيست]” . بديهي استکه طلاق پس ازدواج ميباشد پس ازدواج بدون ذکر مهريه نيز ازدواج صحيح است اگرکسي ازدواجکرد بدون ذکر مهريه و شرط نمودکه مهريهاي بر وي واجب نباشد، مالکيهگويندکه اين ازدواج صحيح نيست و ابن حزمگويد: اين نکاح فسخ ميشود، چون پيامبر صلي الله عليه و سلم گفت:" وكل شرط ليس في كتاب الله عزوجل فهو باطل [هر شرطيکه درکتاب خدا نباشد باطل است]”. شرط عدم پرداخت مهريه درکتاب خدا نيست پس باطل است بلکه ابطال آن درکتاب خدا است:" وآتوا النساء صدقاتهن نحلة [مهريه زنان را که فرض است بدانان بپردازيد]". بنابراين نکاح بدون مهريه و بشرط نداشتن مهريه منعقد نميگردد و صحيح نيست. حنفيهگويند: چون مهريه نه رکن ازدواج است ونه شرط آن، پس نکاح بدون مهريه صحيح است. واجب شدن مهرالمثل پس از همبستري يا پس از مرگ پيش از همبستري هرگاه زوج با زوجه همبسترشود، يا پيش ازهمبستري فوتکند دراين حالت زن مهرالمثل و ارث را از او ميبرد و مستحق آنها است. چون ابوداود از عبدالله بن مسعود روايتکرده استکهگفت: در اينگونه مسائل راي خود را ميگويم اگر صواب و درست بود از طرف خدا است و اگر اشتباه باشد از من است. بنظرمن در اين حالت زن مستحقگرفتن مهرالمثل است بدون کم و زياد وبايد عده نگه دارد و ارث هم ميبرد. معقل بن يساربرخاست وگفت: منگواهي دهمکه تو دراين مساله حکميکردي که مانند حکم پيامبر صلي الله عليه و سلم درباره “بروع” دختر “واشق“ است، مذهب ابوحنيفه و احمد و داود و اصح قول شافعي نيزچنين است. مهرالمثل مهرالمثل يعني مهريهاي که زن استحقاق دريافت آن را پيدا ميکند و مانند مهريه زني است که بهنگام عقد از نظر سن و زيبائي و مال و عقل و دين و دوشيزگي و عدم آن و شهر و سرزمين و داشتن فرزند و نداشتن فرزند و امثال آن درست مثل او است چون عادتاً ارزش مهريه و مقدارآن با توجه بدين صفات تعيين ميگردد و اين صفات در مقدار مهريه موثرند. آنچه که در مهرالمثل از نظر خويشاوندانش معتبر است آنستکه مانند خواهرش و عمهاش و دختران عمويش باشد. احمد گفته است در مهرالمثل خويشاوندان “عصبه” و “ذويالارحام” معتبرند، اگر از خويشاوندانش زني نباشد که متصف بصفات او باشد براي تعيين مهرالمثل زن بيگانهاي از خانواده همانند خانواده پدرش در نظرگرفته ميشود. ازدواجکردن دختر صغيره با مهريه کمتر از مهرالمثل امام شافعي و داود و ابن حزم و ياران ابوحنيفه - محمد و ابويوسف -گويند: جايز نيست که پدر دختر صغيره خود را، با مهريه کمتر از مهرالمثل نکاح کند و حکم پدر در اين باره لازم الاجراء نيست و بايستي مهريه او بميزان مهرالمثل رسانده شود، چون مهريه حق او است و پدر حق حکمکردن در مال او را ندارد. ابوحنيفهگويد: هرگاه پدر دختر خردسال خود را با مهريه کمتر از مهرالمثل نکاح کرد، اين نکاح جايز است و براي غير پدر و جد جايزنيست. نصف کردن مهريه اگرکسي براي زنش مهريهاي مقرر و معينکرد و پيش از همبستري او را طلاق داد، بر وي واجب استکه نيمه مهريه را بپردازد. چون خداوند ميفرمايد: " وإن طلقتموهن من قبل أن تمسوهن وقد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم، إلا أن يعفون أو يعفو الذي بيده عقدة النكاح، وأن تعفوا أقرب للتقوى.ولا تنسوا الفضل بينكم إن الله بما تعملون بصير [واگر زنان را پيش ازآنکه با آنان تماس بگيريد وآميزش جنسيکنيد، طلاق دهيد در حاليکه مهريهاي براي آنان تعيينکردهايد، لازم است نصف آنچه را که تعيينکردهايد، به آنها بدهيد، مگراينکه آنها حق خود را ببخشند ويا اگرصغيرو سفيه هستند، ولي آنها يعني آنکسکه عقد ازدواج بدست اوست آن را ببخشد واگر شماگذشتکنيد و تمام مهريه را به آنها بدهيد به پرهيزگاري نزديکتر است و گذشت و نيکوکاري را در ميان خود فراموش نکنيدکه خداوند به آنچه انجام ميدهيد بينا است]". متعه يعني نيکوئي و کمک مالي نسبت به زن طلاق داده شده واجب است هرگاه مردي زنش را پيش از آميزش و وصلت جنسي طلاق داد و مهريهاي رابراي او تعيين نکرده بود، بر وي واجب استکه بفراخور دارائيش به وي “متعه” پرداخت کند تا چيزي را که از اينراه از دست داده است، جبران نمايد. و اين پرداخت “متعه” عبارت است از تسريح جميل و تسريح به احسان -به نيکوئي از او جدا شدن و او را رها ساختن -که در قرآن آمده است: " فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان [يا آنان را به نيکوئي نگاه داريد، يا به نيکوئي و احسان، آنان را آزادکنيد]". باجماع علما زنيکه با وي آميزش نشده و مهريهاي برايش تعيين ننمودهاند، جز "متعه" هيچ حقي ديگر ندارد و ميزان پرداخت “متعه“ نيز بسته به ميزان ثروت و دارائي مرد در نوسان است و اختلاف دارد و حد و مرز مشخصي ندارد. خداوند ميفرمايد:" لا جناح عليكم إن طلقتم النساء ما لم تمسوهن أو تفرضوا لهن فريضة.ومتعوهن على الموسع قدره وعلى المقتر قدره، متاعا بالمعروف حقا على المحسنين [اگر زنان را پيش ازآميزش جنسي و تعيين مهريه، به عللي، طلاق داديد،گناهي بر شما نيست و در اين موقع آنها را با هديهاي مناسب بهرهمند سازيد، آنکسکه توانائي دارد به اندازه توانائيش و آنکس که تنگ دست است به اندازه خودش، هديهاي شايسته و مناسب حال دهنده وگيرنده باشد و اين بر نيکوکاران الزامي است]". مهريهاي که ساقط ميشود در حاليکه زن پيش ازآميزش جنسي از شوهر جدا شود و جدائي از جانب زن بوده و زن عامل جدائي باشد، همه مهريه ساقط شده وچيزي ازآن برشوهر واجب نيست مانند اينکه زن مرتد شود يا بعلت فقر و تنگ دستي شوهر يا عيبي دراو ،عقد نکاح را فسخکند يا شوهربعلت عيبي درزن، نکاح را فسخکند يا فسخ نکاح بعلت خيار بالغ شدن باشد، در اين حالت علاوه بر اينکه مهريه واجب نيست، پرداخت "متعه"، و هديهمناسب نيز واجب نميگردد؛ چون زن عوض و بدل مهريه را پيش ازتسليم تلف نموده است پس عوض آن هم ساقط ميگردد، همانگونهکه بايع جنس فروخته شده راپيش از تسليم به خريدار تلف نمايد، بهاي آن را نميگيرد. هرگاه زن شوهر خودرا پيش ازآميزش و همبستري از پرداخت مهريه معافکند و او را تبرئه نمايد، يا آن را به وي ببخشد، باز هم مهريه ساقط ميگردد، چون حق خالص او است واو خود ازآنگذشتکرده است. اضافه و افزايش مهر پس از عقد نکاح ابوحنيفهگويد: مبلغ افزايشي و اضافي بر مهريه، پس از عقد، چنانچه آميزش و همبستري صورت گرفته يا شوهر بميرد واجب و ثابت ميگردد. اما اگر زن را پيش از همبستري طلاق دهد تنها نيمه مهريه بر شوهر واجب ميشود. مالکگويد: آنچهکه بر مهريه اضافه شده است، اگر همبستري صورتگرفته باشد همهاش واجب و ثابت ميشود و اگر پيش از همبستري او را طلاق دهد، نصف مبلغ اضافي ونصف مهريه تعيين شده را ميگيرد. اگر شوهر پيش از آميزش و همبستري بميرد و هنوز زن مبلغ اضافي را نگرفته باشد، مبلغ اضافي ساقط ميشود وبموجب عقد تنها مبلغ مهريه تعيين شده واجب ميگردد. امام شافعيگويد: مبلغ اضافه برمهريه هبه و بخشش است از جانب مرد، اگر زن آن را دريافت نمود، جايزاست و اگرآن را دريافت نکرد، باطل ميشود. امام احمد گفته:که آن مبلغ حکم اصل مهريه را دارد. مهريه پنهاني و مهرين آشکار هرگاه طرفين عقد ازدواج، پنهاني بر مهريهاي توافق کردند ولي در ظاهر و بصورت آشکار در ضمن عقد از مهريهاي بيشتر نام بردند، سپس در ميانشان اختلاف پيش آمد و بقاضي مراجعه کردند، قاضي بکداميک حکم کند؟ ابو يوسف (حنفي) گويد: چون مهريه پنهاني مورد توافق هر دو طرف بوده و بيانگر اراده حقيقي و مقصود دو طرف عقد ميباشد، بايد قاضي بدان حکم کند. برخي گفتهاند: چون حکم بمقتضاي ظاهر است و مهريه ي مذکور درضمن عقد معلوم است و مهريه پنهاني را خداوند ميداند، لذا بايد قاضي به مهريه ي مذکور در ضمن عقدکه معلوم است و مهريه پنهاني را خداوند ميداند، لذا بايد قاضي به مهريهاي مذکور در ضمن عقد حکمکند،که مذهب ابوحنيفه و محمد و ظاهر قول امام احمد بنا بروايت اثرم است و قول شعبي و ابن ابي ليلي و ابوعبيد نيز چنين است . گرفتن مهريه اگر زوجه صغيره باشد پدرش ميتواند مهريهاش را بگيرد، چون او سرپرست مال وي ميباشد پس همانگونهکه بهايکالاي فروخته شده وي را ميگيرد ميتواند مهريهاش نيز بگيرد. اگر زوجه صغيره، پدر و جد نداشته باشد ولي و سرپرست مالي او ميتواند مهريهاش را بگيرد و بصندوق مخصوص دادگستري بسپارد که ويژه اينگونه مسايل است. و بدون اجازه دادگاه درآن تصرفي نميشود. اما مهريه زن بالغ و رشيديکه دوشيزه نباشد ولي نميتواند آن را بگيرد، مگر با اجازه او، چون او حق تصرف در مال خويش را دارد. پدر اگر با حضور وي مهريه را بگيرد و او سکوت اختيارکند اين سکوت بمنزله اجازه دادن او بحساب ميآيد و ديگر زوج تعهدي نسبت بدان ندارد و ذمهاش تبرئه ميگردد، چون همانگونه که اجازه ميدهد برايگرفتن بهاي کالاي فروخته شدهاش، ميتواند اجازهگرفتن مهريهاش را، نيز بدهد. دوشيزه بالغه عاقله رشيده[2] نيز حکم غير دوشيزه را دارد و پدر بدون اجازه او حق ندارد مهريهاش را بگيرد. برخيگفتهاند پدر حق دارد بدون اجازه وي مهريهاش را بگيرد چون عادت و عرف چنين است و چون دوشيزه حکم صغيره را دارد.
[1] -برای تفصیل و بیان بیشتر به تفاسیر مراجعه شود. چون در دوره جاهلیت رسم بود برای اینکه زن را تحت فشار قرار بدهند و او را حاضر به گذشت مالی کنند به وی تهمت ناروا میبستند و او از ترس اینکه آبرویش نریزد از مهریه و مال خود میگذشت. - به تفسیر نمونه ج 3/369 و تفسیرفی ضلال ترجمه فارسی دکترخرمدل مراجعه شود. [2] - بموجب قوانین مصری سن دختر رشید ٢١سال است.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|