Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 21

----

19/05/1446

----

1 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

 پيامبر صلى الله عليه و سلم در حديثى فرموده است كه:" إذا ذكر أصحابي فأمسكوا" يعنى: "اگر ياران من ياد شوند پس نگه داريد (يعنى در مورد اختلافات و منازعاتشان سخن نگوييد) (حديث صحيح - سلسلة احاديث صحيح شيخ البانى).

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

تاریخ اسلام>اشخاص>عدی بن حاتم > اسلام وی

شماره مقاله : 3479              تعداد مشاهده : 315             تاریخ افزودن مقاله : 17/6/1389

اسلام آوردن عدی بن حاتم

... خواهر عدی بن حاتم طائی، توسط مسلمانان اسیر گردید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم او را گرامی داشت و به او لباسهایی بخشید و مخارج سفرش را برای بازگشت به شهرش نیز پرداخت نمود. او هنگامی که در شام، با برادرش ملاقات نمود، او را به رفتن نزد پیامبر به مدینه تشویق نمود. برادر با تأثر از نصیحت خواهر، راه مدینه را در پیش گرفت.[1]
ابوعبیده بن حذیفه این ماجرا را این گونه توضیح می‌دهد:
ابوعبیده می‌گوید: به من از عدی بن حاتم حدیثی رسید، با خود گفتم: عدی در نواحی کوفه زندگی می‌کند. چرا نزد او نروم و حدیث مورد نظر را از خودش نشنوم. بنابراین، نزد او رفتم و گفتم: دوست دارم، این حدیث را مستقیماً از خود شما بشنوم.
عدی گفت: هنگامی که خداوند، پیامبرش را به سوی ما فرستاد، من فرار کردم تا اینکه به آخرین نقطه سرزمین اسلامی در مجاورت روم رسیدم؛ سپس از آنجا نیز متنفر شدم و با خود گفتم: نزداین مرد می‌روم؛ اگر واقعاً راست می‌گوید که پیامبر است، سخنانش را می‌پذیرم و اگر دروغ می‌گوید، باز هم برای من ضرری ندارد.
بنابراین، نزد ایشان رفتم. وقتی مردم مرا دیدند، گفتند: عدی بن حاتم است. عدی بن حاتم است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به من گفت: ای عدی، مسلمان شو تا سالم بمانی. گفتم: من خودم دارای دینی هستم. گفت: من دین تو را از خودت بهتر می‌دانم. گفتم: از خودم بهتر می‌دانی؟ گفت: بلی. وافزود مگر تو سرپرستی قومت را به عهده نداری؟ آنگاه از رکوسیه (مذهبی از نصارا) سخن به میان آورد[2] و گفت: در دین تو گرفتن یک چهارم غنیمت برای تو حلال نیست.
عدی می‌گوید: با شنیدن این سخنان، تسلیم شدم. آن گاه فرمود: شاید تو به خاطر تنگدستی کسانی که پیرامون من هستند و اینکه می‌بینی تمامی مردم یکپارچه برای دشمنی با ما بسیج شده‌اند، مسلمان نمی‌شوی؟ و افزود که منطقه حیره را می‌دانی؟ گفتم: نامش را شنیده‌ام. فرمود: به زودی زنی تنها از حیره تا مکه مسافرت می‌کند و پس از طواف خانه خدا به آنجا برمی‌گردد، بدون اینکه کسی مزاحم اوبشود و به زودی گنجهای کسرا (خسروپرویز) فتح خواهد شد. من با تعجب پرسیدم: گنجهای کسرا بن هرمز؟ فرمود: آری، کسرا (خسروپرویز) فتح خواهد شد. من با تعجب پرسیدم: گنجهای کسرا بن هرمز؟ فرمود: آری، کسرا ابن هرمز و این جمله را سه بار تکرار کرد و افزود که به زودی روزی فرا خواهد رسید که مردی، مال صدقه‌اش را برمی‌دارد و به جستجوی کسی می‌پردازد که این صدقه را به او بدهد، اما کسی را نمی‌یابد که این صدقه را به او بدهد.
عدی گفت: من تا کنون دو مورد از آن نویدهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  رامشاهده نموده‌ام: یکی زنی را که از حیره تا مکه تنها می‌آید و همچنین خودم در میان کسانی بودم که بر مدائن حمله کردیم وبه خدا سوگند که سومی نیز اتفاق می‌افتد؛ زیرا اینها گفته‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم است.[3]
در روایتی نیز آمده است که عدی می‌گوید: من به قصد ملاقات با پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم رهسپار مدینه شدم و هنگامی که به مدینه رسیدم، ایشان داخل مسجد نشسته بود. جلو رفتم و سلام کردم. پرسید که توکی هستی؟ گفتم: عدی فرزند حاتم؛ پس برخاست و مرا با خود به خانه‌اش برد. در مسیر راه با پیرزنی برخورد نمود و لحظاتی با او در مورد نیازهایش سخن گفت. با خود گفتم: این مرد، پادشاهی نیست؛ سپس به راهش ادامه داد تا اینکه داخل خانه شدیم. فرشی پوستین که از لیف درخت خرما درست گردیده بود، به من داد و گفت: بر آن بنشین و گفتم شما بر آن بنشین، نپذیرفت و بر روی خاک نشست. با خود گفتم: این مرد پادشاهی نیست.[4]
این داستان حاوی فوائد، درسها و عبرتهای ذیل است:
1- عدی بن حاتم در حالی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم آمد که هنوز در میان نبی‌‌بودن و پادشاه ‌‌بودن آن حضرت مشکوک بود، اما هنگامی‌ که تواضع پیامبر در برخورد با آن پیرزن را مشاهده نمود، یقین کرد که او پیامبر است.
2- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در انتقاد از آئینی که عدی بدان معتقد بود، موفق بود بنابراین، عدی به رسالت آن حضرت پی برد که دین او را حتی از خود او بهتر می‌دانست.
3- بعد از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  پی برد که عدی در مورد نبوت ایشان مطمئن شده است و احتمال داد که هنوز برخی موانع بر سر راه مسلمان‌شدن او وجود داشته باشد و ممکن است ضعف مسلمانان از نظر اقتصادی و نظامی یکی از این موانع باشد، به این موضوع پرداخت که به زودی مسلمانان در چنان آرامش و امنیتی به سر خواهند برد که یک زن با خاطری آسوده از عراق تا مکه سفر خواهد کرد و نیز به زودی امپراتوری فارس بدست مسلمانان فتح خواهد شد و مال به قدری زیاد می‌شود که هیچ کس بدان اعتنا نخواهد کرد. بنابراین، عدی با شنیدن این سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم کاملاً مطمئن گردید و مسلمان شد.
4- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم  دعوتگری موفق بود که به خوبی مشکلات و راهکارها و موانع ضعف مخاطبان خود را می‌شناخت و با هر انسانی به مناسبت میزان علم و تفکر و احساسات و عواطف او برخورد می‌نمود؛ چنانکه با این شیوه حکیمانه توانست در دل سران طوایف و ملتها نفوذ نماید که در نتیجه آن مردم دسته‌دسته وارد دین خدا می‌شدند.[5]
5- عدی، علامات نبوت صادقانه را در سیمای آن حضرت و در رفتار و گفتار و برخورد ایشان مشاهده نمود و مسلمان شد و از همراهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم نیز به نتایجی رسید که یقین او رابه نبوت پیامبر چند برابر گرداند و در اسلام خود بیشتر تثبیت شد و از زندگی اشرافی‌ای که قومش برای او فراهم نموده بود، دست کشید.[6]


[1]- التاریخ الاسلامی، ج 8، ص 81.
[2]- البدایة و النهایه، ج 2، ص 259.
[3]- صحیح السیرة النبویه، ص 580.
[4]- السیرة النبویه، ابن هشام، ج 4، ص 236.
[5]- التاریخ الاسلامی، ج 8، ص 58 -86.
[6]- فقه السیره، بوطی، ص 321.



برگرفته از:
الگوی هدایت (تحلیل وقایع زندگی پیامبر اکرم)، جلد دوم، مؤلف : علی محمّد صلّابی، مترجم: هیئت علمی انتشارات حرمین.
 
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

امیر مؤمنان، علی رضی الله عنه  از پسرش حسن رضی الله عنه  پرسید: «میان ایمان و یقین، چقدر فاصله وجود دارد؟» پاسخ داد: «چهار انگشت». علی رضی الله عنه  فرمود: «چگونه؟» گفت: «ایمان، عبارتست از آنچه گوش‌هایت شنیده و قلبت، تصدیق نموده؛ و یقین، عبارتست از آنچه چشمانت، دیده و قلبت، آن را بدون هیچ شک و تردیدی، پذیرفته است و فاصله‌ی چشم و گوش با هم، فقط چهار انگشت می‌باشد». التبيين في أنساب القرشيين، ص127.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 20171
دیروز : 5614
بازدید کل: 8810330

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010