|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>شبهات>شیعه > هزار حدیث شیعی در اثبات تحریف در قرآن
شماره مقاله : 3512 تعداد مشاهده : 1087 تاریخ افزودن مقاله : 21/6/1389
|
هزار حدیث شیعی در اثبات تحریف در قرآن از کتاب «فصل الخطاب» تألیف محدث شیعی نوری طبرسی: ما این باب را به نقل قسمتی از کتاب «فصل الخطاب در اثبات تحریف کتاب ربّ الارباب» تألیف محدث آن قوم حسین بن محمد تقی نوری طبرسی، اختصاص دادهایم؛ کتابی که نقاب را از چهرهي عقیدهي اصلی آن قوم دربارهي قرآن، برداشته است و غوغایی در مجامع شیعه برپا کرده است، البته نه به خاطر این که او به تنهایی این عقیده را بیان نموده است، یا در کتاب او مطلب جدید و ناآشنایی، مخالف با عقاید نقل شدهي متواتر از اهل بیت وارد شده است، بلکه به خاطر این است که او نقاب را از روی مسألهای برداشته است که آن را در غلاف تقیه گذاشته و مدت زیادی از دیگران پنهان کرده بودند. وی احادیث و روایات را از کتابهای اصلی به نقل از ائمهي دوازدهگانه جمع نموده است؛ روایاتی که به حدّ تواتر رسیده حتی از آن هم فراتر رفته است چنانکه این کتاب برای مردم بیان کرده است که همهي شیعه از روزی که به وجود آمدهاند به قرآن موجود در نزد مردم معتقد نبودهاند، بلکه آن را تحریف شده، تغییر یافته و داراي زیاده و نقص دانستهاند و هیچ یک از این قوم، خلاف این عقیده را از خود نشان ندادهاند مگر از روی مماشات و مدارا و تقیه و نیرنگ. این کتاب دارای ارزش علمی و شأن رفیعی نزد شیعه است که قریب به دو هزار روایت را در خود جای داده كه همه از امامان معصوم روایت شدهاند. پس این کتاب از یک شخص عادی و غير قابل توجه تألیف نشده، بلکه آن را یکی از علمای برجستهي تشیع و ماهر در علوم، به ویژه علم حدیث و رجال تألیف کرده كه مؤلف یکی از مجاميع سه گانهي شیعه؛ یعنی، «مستدرک الوسائل» است؛ کتابی که از نظر کمّ و کیف و ارزش کمتر از کتاب «الوسائل» نيست که مدتی پیش در بیست جلد با حجم متوسط چاپ شده است. زیرا کتاب مستدرک در سه جلد قطور چاپ شده و علاوه بر مستدرک، حدود سي جلد کتاب در حدیث و رجال و عقاید تألیف کرده است و او از یاران سید شیرازی مجدد قرن سيزدهم شیعه میباشد که نزد او معتمد و موثق و او را بر غیر خودش ترجیح داده است، چنانکه بزرگان و اعیان شیعه در حدیث و رجال مانند شیخ عباس قمی صاحب کتابهای «الکنی والألقاب» و «منتهی الآمال» و بسياري ديگر از آن کتابها، و شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب کتابهای «أعلام الشیعه» و «الذریعة إلی تصانیف الشیعة» و غیره، نزد وی تلمذ نمودهاند و شاگرد او بودهاند؛ همانگونه كه استاد اساتید نجف در زمان خود بوده است، شهری که در میان مدارس و دانشگاهها و حوزههای علمیهي شیعه حرف اول را میزند و حتی علمای شیعه و بزرگانشان از شهرهای شیعه نشین دیگر به قصد دیدار او میآمدند و نزد او مینشستند و به فضل علمی او چشم داشتند و در محضر وی کسب فيض میکردند. يكي از عادتهاي او کاوشگری و کشف نقاب از روی حقایق و مقاصد و جستجوي نكات ريز و پراكنده بود، به همین سبب، کتاب او شامل و کامل شناخته شده است؛ زیرا شامل اخبار پیشینیان است و روایات موضوعی را به طور کامل جمع نموده است و جامع تمام اقوال مخالف و موافق است. مطلب دیگری که ارزش کتاب را افزایش داده است، آن است که او کلام متقدمین و متأخرین را مورد تحلیل علمی، منطقی، نقلی، عقلی و واقعی قرار داده است و دلایل ترجیح قولی را بر دیگری بیان کرده است. پس اگر ترس از ضخامت کتاب نبود، دوست داشتیم که آن را چاپ کنیم، اما چون این مطلب، شامل موضوعاتی میشود که رابطهي مستقیم به موضوع ما ندارد ـ مانند ثبوت تحریف در تورات و زبور و انجیلها و غیره ـ تنها به چاپ جزء اخیر، اکتفاء نمودیم. خواننده چیزهای عجیبی خواهد دید؛ زیرا این استاد شیعی روایات بسیاری به نقل از چهار عالم بزرگ این قوم که به عدم تحریف تظاهر نمودهاند، نقل کرده است. و قبل از وارد نمودن این جزء میخواهیم بیوگرافی این دانشمند بزرگ شیعی را از خود شیعه و بزرگان آن قوم نقل میکنیم که دل طرفداران تقیه و نفاق را آزرده و قدمهایشان را متزلزل کرده است. در ضمن شرح حال او خصوصیات کتابش را نیز، مطرح میکنیم تا منزلت او را معین و ارزش کتابش را معلوم کنیم و در خلال آن، کتابهایی را نام میبریم که در تأیید و ردّ آن نوشته شدهاند و از بزرگان همان قوم است. شیخ عباس قمی، آگاه به علم رجال و شیعی مشهور، در کتاب معروف و معتمد خود «الکنی والألقاب» بعد از آن که بیوگرافی ابی علی طبرسی، صاحب مجمع البیان، را ذکر کرده است، مطلبی را نوشته است که نص آن چنین است: «گاهی طبرسی بر شیخ بزرگوار ما، «ثقة الإسلام» حاج میرزا حسین بن علامه محمد تقی نوری طبرسی، صاحب «مستدرک الوسائل» شیخ اسلام و مسلمین، رواج دهندهي علوم انبیاء و مرسلین علیه السلام ثقهی بزرگوار و عالم کامل و متبحر و آگاه و محدث نقد کننده و با بصیرت، ناشر آثار و جامع اخبار پراکنده، صاحب تألیفات بسیار مشهور و درخشنده با روایات، بالا برندهي بزرگ ترین پرچم برای لشکر مکارم و ارزشها، اطلاق میگردد. او مشهورتر از آن است که یاد شود و بالاتر از آن است که سخن و عبارت به گرد آن فراهم آید. وی استاد من بود؛ استادی که در آغاز تحصیلاتم از وی اخذ علم نمودم. و شترهایم را به خاطر رسیدن به سفرههای علمی او لاغر کردم؛ پس از فضل خود چیزی به من داد که ضایع شدنی نیست و مانند دایهي شیردهنده بر شیرخوار بر من مهربانی کرد و برکات نَفَسهای وی عاید من گردید و روشنایی چراغ وی به زندگی من روشنی بخشید. پس آنچه از قلم من میجوشد از فیض دریاهای بیکران علم اوست و آن بویی که از کلمات من به مشام میرسد از بوی نسیم سحرهای اوست. هر بوی که از مشک و قرنفل[1] شنوی از دولت آن زلف چو سنبل شنوی در پارهای از زمان، در سفر و حضر ملازم او بودم و گاهی اوقات از محضر وی استفاده میکردم تا بین ما جدایی افتاد؛ پس روزگار چیزی را که گسترده بود در هم پیچید، چون بشر از روزگار در امان نیست. پس در اواخر جمادی الاولی سال (1320) هجری وفات يافت و در جوار امیر مؤمنان در شبستان شریف نجف دفن گردید. وی در آخر کتاب «مستدرک» بیوگرافی خود را نوشته است.[2] چنانکه در کتاب بزرگش در علم رجال که به زبانهای فارسی و عربی است، برای وی بیوگرافی نوشته شده است: «فوائد رضوی در احوال علمای مذهب جعفری» و کلامش را چنین آغاز نموده است: شیخ شکوهمند و بزرگوار و پایه و اساس محکم ما، برگزیدهي متقدمین و متأخرین، خاتم فقها و محدثین، بخشندهي بزرگواری و دریای بیساحل دانش، استخراج كنندهي گنجینههای اخبار، زنده کنندهي آثار از بین رفته، گنجینه و نهر روان فضائل، شیخ و مولای ما، علامهي محدث و ثقه، نوری که خداوند برهانش را نورانی گرداند و او را در بهشت خود ساکن گرداند.[3] بعد از بیان احوال او در فارسی که آقا بزرگ تهرانی آن را ذکر کرده است، گفته است: نوری طبرسی، سید سند، حجت اسلام، نایاب روزگار، استاد بشر، تازه کنندهي مذهب در قرن سیزده، کسی که در عصر خود، ریاست شیعه به وی منتهی شد، فرمانروایی که حکومت ستم پیشه، تسلیم امر و نهی او شده است، کسی که زبان از بیان شرف و مقام بلند او عاجز است. رئیس مسلمین، حاج میرزا محمد حسن شیرازی – خدا تربت ارزشمند او را مقدس نگه دارد – متوفای شعبان (1312) که در سامراء و در جوار جد خود، امیرالمؤمنین علیه السلام مدفون گشته است.[4] سپس به بيان علاقمندي خود به وی پرداخته و میگوید: شایسته است که بگویم بعد از شیخ زندگی من بسان زندگی ماهی در خشکی شد؛ باقی ماندم اما چون برف در میان گرما. واقعاً او بر من حقوقی داشت که شکر آنها واجب است. او استاد من بود و در آغاز تحصیلاتم از وی اخذ علم نمودم و در راه سفر و رسیدن به مائدههای علمی وی، شترهای نیرومندی را لاغر نمودم و او نیز، از خوان فضل خویش نعمتی ضایع ناشدنی به من بخشید و چون دایهای به کودک شیرخوار خود مهربانیها نمود و آغوش علومش را برایم گسترانید و آب معلومش را در گلویم ریخت. پس برکات نَفَسهایش شامل حالم گشت و از پرتو چراغش، روشنی گرفتم. بنابراين هر آنچه از قلم من ریزان شود از فیض دریای علم اوست و نفس حیاتبخش کلمات من، از نسیم سحرهای اوست و من به پروردگار ثواب و پاداش متوسل میشوم که سهم او را در بهشت خود از بهترینها قرار دهد ـ خداوند او را رحمت کند ـ از طرف خداوند دارای الطاف نهانی و مواهب غیبی و نعمتهای بزرگ و برتر بود. تعداد کتابهایش بالغ بر سي کتاب است که هر یک از مهارت و زبر دستی او خبر میدهد و آن کتابها عبارتند از: کتاب «مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل» در چند جلد که نزدیک به کل کتاب «الوسائل» است. کتاب «نفس الرحمن در فضائل سرور ما سلمان»، که این کتاب از اولین تألیفات وی بعد از کتاب «الشجرة المونقة العجیبة » در زنجیرهي اجازههای علما موسوم به «مواقع النجوم»، و بعد از کتاب «مرسلة الدر المنظوم»، کتاب دارالسلام دربارهي رؤيا و خواب دیدن در دو جلد نوشته شده که من آن را مختصر نمودم اما تمام نشده است. چنانکه خود او جلد دوم آن را ترجمه کرده است اما تمام نشده است. کتاب «فصل الخطاب»، کتاب «معالم العبر فی استدراک البحار السابع عشر»، کتاب «جنة المأوی» پيرامون کسی است که در غیبت کبری به لقای حجت نائل شده است، رسالهي «فیض قدسی» در احوال علامهي مجلسی، «صحیفهي دوم علوی»، «صحیفهي چهارم سجادیه»، «النجم الثاقب» در احوال امام غایب صلی الله علیه و آله و سلم به زبان فارسی، رسالهي «میزان السماء» در تعیین زمان ولادت خاتم پیامبران به فارسی، «کلمهی طیبة» به فارسی، «ظلمات الهاویه»، رسالهای در ردّ شبهاتی که بر کتاب «فصل الخطاب» وی وارد شده است. «کتاب البدر المشعشع فی ذریة موسی المبرقع»، «کتاب کشف الأستار عن وجه الغایب عن الأبصار (عج)»، «سلامة المرصاد»، رسالهای مختصر به زبان فارسی دربارهي محل و زمان تولد امامان بنابر آنچه نزد ما اصح است، کتاب «مستدرک» حاشیهای است بر آنچه ناتمام مانده است، «شاخهي طوبی» در رابطه با عید گاو، «لؤلؤ و مرجان در شرط پلهي اول و دوم روضهخوانان»، «تحیة الزائر بلغة المجاور» که این کتاب آخرین تألیف وی بوده است که اجل فرصت تمام کردنش را به وی نداد و خداوند توفیق اتمام آن و دیگر حواشی و رسالههای او را به من عطا کرد. او؛ یعنی، طبرسی نیک محضر و داراي نوشتن سریع و حافظهي فراوان، مشتاق به کار خود، احساس کنندهي وحشت از برادران معتمدتر خویش، عابد و پارسا بود و او جامع بالاترین صفات و والاترین خصلت و فضیلت بود، در هر خیری به اوج رسیده بود و از هر علمی گرانبهاترین جوهر را فراگرفته بود، اما پيرامون علم او باید گفت: نیکوترین فن او، علم حدیث و شناخت مردان راوی و احاطه به اقوال و آگاه به ریزهکاریهای آیات و نکات و اخبار بود، به گونهای که همه از درک چگونگی استخراج جواهر اخبار توسط وی متحیر ماندهاند و دیدهها از ادراک سبک وی در استنباط اشارات و رموز اخبار عاجز مانده است پس پاکیزگی فقط شایستهي خداوند متعال است که این همه آگاهی و چیرهدستی و تبحر در علوم و اخبار و سنن و آثار را به وی بخشیده است. وی دریایی موّاج و خروشان و چراغی فروزان بود که ارزش عمرش را دانست، به گونهای که نگذاشته است حتی یک دقیقه از دقایق عمر و گوهر نفیس زندگیش بدون بهره فانی شود، بلکه از عمر خويش نهایت بهره را برد؛ زیرا وی اخبار متفرقه از امامان پاک را جمعآوری و تألیف نمود و اوقات خود را با ذکر و تلاوت آیات قرآن یا با نماز و انجام نوافل و مندوبات سپری کرده است. مشتاق به انجام هر سنت والایی بود و به آسانی ریزهکاریهای آداب دینی را ادا نموده است. او با کردارهای خوب خود برای دیگران موعظه میکرد و با احوال خوب خود مردم را به راه خدا فرا میخواند. دیدن وی باعث یاد خدا میگشت و گفتارش بر علم میافزود و علم او مردم را به امور آخرت تشویق میکرد. هیچ احدی جز با بهرهای مفید و اشتیاق به ثواب و ترس از تهدید، از مجلس وی بر نخواست و از سنت ها جز محکم ترین و پر رنج ترین آنها را بر نمیگزید و جز به نیکوترینش عمل نمیکرد. کردار و گفتارش همخوانی داشت و گفتار وی مقصور بر چیزی میشد که از امامش شنیده بود. مدتی را در خدمت او در سفر و حضر سپری نمودم و شب و روز با او ملازم و همدم بودم و از محضر وی استفاده کردم تا زمانی که میان ما جدایی افتاد، پس روزگار سفرهای را که گسترانیده بود، در هم پیچید؛ زیرا بشر از شر روزگار در امان نمیماند؛ پس در سال (1320) وفات يافت ـ خداوند او را با ائمه محشور نماید ـ در خلال مدتی که از وی بهره میبردم، از او خواستم که به من اجازه دهد تا تألیفات آنان را با استفاده از طرق پنج گانهي وی روایت کنم؛ بالآخره در اواخر روزهای زندگیش با درخواستم موافقت کرد. پس بر من منت نهاد و اجازه داد تا تألیفات همسفران قدیم و جدید خودمان را در تفسیر و حدیث و فقه و اصول دین و اصول فقه و غیره، به ویژه کتابهای چهارگانهای که اساس مذهب و فروع بر آنها نهاده شده است، از وی روایت کنم. همچنین اجازهي روایت از کتابهای «وسائل و البحار و مستدرک الوسائل» که خداوند تألیف آن را نعمتی بر طبرسی قرار داده است و غیر از این کتابها، کتابهایی را که برای او جائز و روایتش برای وی صحیح میباشد به من داد که روایاتش با استفاده از طرق شناخته شدهي او از استادان بزرگوارش صورت گرفته است. محکم ترین و منظمترین آن روایتها، روایاتی هستند که طبرسی از فخر شیعه، تاج شریعت، خاتم محققان و مؤسس قواعدی که کتابهای علمای گذشته و حال از آن خالی مانده است، و کوه علم و دانش و استاد مجتهدان و خاتمهي فقها و محققان کسی که در عصر خود ریاست همهي امامیه به وی منتهی میشود، حاج شیخ مرتضی انصاری ـ خداوند او را به رحمت خود بپوشاند و او را در گسترهي بهشت خود سکنی دهد ـ او هم از شیخ فقیه و دانشمند بزرگوار، احمد نراقی و او نیز، از بحر متلاطم، علامه طباطبائی مشهور به بحر العلوم ـ خدا روحش را پاک گرداند ـ او هم، از استاد محقق و محدث، صاحب کتاب «لؤلؤة» نقل کرده است؛ آن هم با استفاده از طُرُقی که در خاتمهي کتاب «مستدرک» شرح داده شده است؛ زیرا من با استفاده از طرق پنجگانهي وی تمام چیزهایی را که روایتش برای او صحیح است و اجازهي روایتش را دارد، از او روایت میکنم. همهي ستایشها، برازندهي خداوند هستی است و این مطالب، در روز جمعه، ششم ربیع الاول سال (1320) در کوفهي مبارکه بر ساحل فرات اتفاق افتاد.[5] این است نوری طبرسی در نظر شیخ محقق و استاد محدثان در ورع و تقوی و یگانهي دوران خود در به اهتزار در آوردن پرچم هدایت و اسلام، حضرت حاج شیخ عباس قمی.[6] اما آنچه رهبر آن قوم، آقا بزرگ تهرانی صاحب تألیفاتی چون «الذریعة» و «أعلام الشیعة» و غیر آن از کتابهای حدیث و فقه، راجع به او گفته است، شایستهي توجه میباشد. آقا بزرگ تهرانی در کتاب «أعلام الشیعه» خود در جلد اول از قسم دوم، بعد از نام او نوشته است: شیخ میرزا حسین نوری، و قبل از آنکه بیوگرافی او را آغاز کند، میگوید: وقتی آن اسم را نوشتم، قلم در دستم به لرزه افتاد و مرا به وقفه واداشت؛ پس برای نوشتن بیوگرافی استاد نوری تصمیم قطعی گرفتم و هیبتی که از وی در ذهن داشتم، دوباره برایم تداعی شد؛ آن هم بعد از گذشت پنجاه و پنج سال. پس از روی تعظیم وی، فروتن شدم و بر اثر هیبتش سرگشته ماندم. چگونه بیوگرافی او را بنویسم در حالی که او از پهلوانانی است که زندگی و اعمال آنان در هیچ چهارچوبی نمیگنجد، اما خیلی دشوار به نظر میرسد که مورخ با سخن گفتن دربارهي این شخصیت پر محتوا بتواند بار امانت او را بر دوش نهد و من جز اعتراف به کوتاهی در ادا نمودن حق وی، هیچ راهی برای موضعگیری خود نمیبینیم. پس گوشهای از بیوگرافی او را بیان میکنم تا حقوقش را ادا کرده باشم و از خداوند میخواهم پاداش عاملين به نيكي را برای وی فراهم آورد.[7] سپس بیوگرافی را آغاز میکند و میگوید: او شیخ میرزا حسین بن میرزا محمّد تقی بن میرزا علی محمد بن تقی نوری طبرسی، امام امامان حدیث و رجال در قرنهای اخیر و از بزرگترین علمای شیعه و بزرگ مردان اسلام در این قرن است. وی در (18 شوال 1254) در روستای «یالو» از توابع نور و یکی از دهستانهای طبرستان متولد شد و در آن جا در حالی که یتیم بود، پرورش یافت؛ زیرا پدرش که حجت بزرگ بود در سن هشت سالگی و قبل از بلوغ وی وفات يافت، وی به فقیه بزرگ، مولی محمد علی محلاتی ارتباط پيدا كرد؛ بعد به تهران مهاجرت نمود و در آن جا به دانشمند عالیقدر پدر زنش، شیخ عبدالکریم بروجردی، پيوست و از علم وی بهره برد. سپس در سال (1273) با او به عراق مهاجرت کرد و نزدیک به چهار سال در نجف باقی ماند. بعد به ایران بازگشت و در سال (1278) مجدداً به عراق عزیمت کرد و ملازم شیخ عبدالحسین طهرانی مشهور به شیخ العراقین گشت، و تا مشهد کاظمین به همراه او بود. بعد از دو سال در سال (1280) حج بیتالله، نصیب او شد، سپس به نجف اشرف بازگشت و چند ماه در محضر شیخ مرتضی انصاری بود تا این که شیخ در (1281) وفات يافت. پس در (1284) به ایران برگشت و مرقد امام رضا را زیارت کرد و در سال (1286)؛ یعنی در همان سال، استاد تهرانی فوت کرد و او به عراق بازگشت. استاد تهرانی، اولین کسی بود که به ایشان اجازه داد و برای بار دوم حج خانهي خدا نصیب او شد؛ سپس به نجف بازگشت و سالها در آن جا ماند و در خلال آن سالها ملازم سید مجدد شیرازی شد. وقتی استادش در سال (1291) به سامراء مهاجرت نمود، دانشجویان به سوی او شتافتند و نویسندهي بیوگرافی طبرسی نیز، در (1292) با اهل و عیال خود به همراه استاد خود مولی فتح علی و سلطان آبادی و داماد خود، شیخ فضل الله نوری، به نزد شیرازی مهاجرت کردند و آنان نخستین مهاجران به سامراء بودند و برای بار سوم حج خانهي خدا نصیب او گردید و بعد از بازگشت از سفر حج در سال (1297)، برای بار سوم به ایران مسافرت کرد و مرقد امام رضا علیه السلام را زیارت نمود و به سامراء بازگشت. بعد برای بار چهارم در سال (1299) راهي سفر حج شد و بعد از بازگشت و در سامراء باقی ماند و ملازم استاد مجدد خود شد تا در سال (1312) وفات يافت و بعد از وفات وی، نویسندهي بیوگرافی تا سال (1314) در سامراء باقی ماند و بعد به نجف برگشت و تصمیم قطعی گرفت که تا وقت وفات در آن جا بماند.[8] شیخ نوری یکی از نمونههای سلف صالح بود که وجودشان در این عصر کمیاب است؛ زیرا به خاطر مهارت، ممتاز گردیده بود و یکی از نشانههای شگفتآور خدا بود که استعدادهای خدادادی عجیب و ارزشمندی در وی نهفته بود و او را از علمای طراز اول شیعه کرده بود. حیات او صفحهای درخشان از اعمال صالح است و او در همهي آثار و مرویاتش، انسانی است که در گذر زمان، جاودانگی را برای خود واجب کرده است و مؤلفان و مؤرخان به او غبطه میخورند و بسیار زبان به مدح او بگشایند؛ زیرا او وجود خويش را برای خدمت به علم نذر کرده بود و جز بحث و کشف مطالب و کاوش و جستجو، چیز دیگری در او وجود نداشت؛ اخبار متفرقه و کلمات طلایی حدیث را جمعآوری نمود و آثار متفرقه ای به رشتهي نظم در آورد و نوادر تاریخ و سیره را تألیف نمود و توفیق خداوند چنان همراه او بود که خوانندگان تالیفات وی، تصور میکنند، خداوند الطاف ویژهای از عنایات خود، به او عطا کرده و گنجینههای ارزشمندی برای وی اندوخته است که بزرگترین مردان این فن به آن دسترسی پیدا نکردهاند و تصور میکنند که خداوند او را برای حفظ مابقی میراث آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم آفریده است.{ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ }(مائده: 54) و این، فضل خداست به هر کس که بخواهد، میدهد و خداوند داراي فضل فراوان و داناست. برای بار اول در سامراء در سال (1313) یک سال بعد از وفات مجدد شیرازی که همان سال ورود من به عراق بود، به خدمت او مشرف شدم؛ چنانکه همان سال، ناصر الدین شاه قاجار وفات يافت. قبل از ورودم به نجف، عزم زیارت سامراء کرده بودم، پس برای دیدن کسی که قصد بیان بیوگرافی او را داشتم، در خانهاش توقف کردم. آن روز جمعه بود و مجلس عزاي حسین علیه السلام در خانهاش برقرار بود؛ مجلس به واسطهي حضور مردم تنگ شده بود و شیخ نیز، روی صندلی مشغول وعظ بود. سپس به ذكر مصیبت پرداخت و حاضران متفرق شدند و من هم، از مجلس برگشتم؛ در حالی که درون من چنان مملو از احترام و بزرگداشت نسبت به این مرد بود که فقط خدا میداند، زیرا هنگامی که او را دیدم، علائم نیکمردان نخستین خودمان را در او مشاهده کردم و وقتی که به نجف رسیدم برای دیدار مجدد او آرزومندتر شدم و میگفتم: ای کاش، ميتوانستم با او ارتباط برقرار كنم تا از محضر او استفاده کنم. وقتی در سال (1314) به نجف مهاجرت کرد و مدت شش سال مانند سایه همراه و ملازم او شدم تا خداوند او را در آنجا به خانهي سكونت قرار داد و در این مدت، قضایای بسیار عجیبی از وی مشاهده کردم که اگر قصد شرح آنها را داشته باشم، سخن طولانی می شود، ولي مناسب ميدانم مختصری از آن ذکر کنم، گرچه با ذکر این مطالب، از بحث اصلی خود خارج میشویم، اما این کار من برای اظهار وفاداری و ادای حقوق است؛ زیرا من یقین دارم که استاد بزرگ و معلم طراز اول خود را بعد از این توقفگاه جز در عرصهي قیامت نخواهم دید، پس چرا حق او را بجا نیاورم. او – خداوند مقامش را بلند گرداند – همیشه پایبند انجام وظایف شرعی بود و برای هر ساعتی از روز خود کار ویژهای داشت که از آن تخلف نمیکرد، مثلا: وقت نوشتن وی بعد از نماز عصر تا نزدیک غروب بود و وقت مطالعهي او بعد از عشاء تا وقت خواب بود و جز با وضو در اندکی از شب نمیخوابید. سپس دو ساعت مانده به طلوع فجر بیدار میشد و تجديد وضو مینمود و و در وضو گرفتن آب بسیار مصرف ميكرد. بعد ساعتی قبل از طلوع فجر به سوی حرم مطهر بیرون میرفت و پشت درب قبله –هم در تابستان و هم در زمستان- ميايستاد و مشغول انجام نوافل شب میشد تا سید داود، جانشین خازن روضه، میآمد در حالی که کلیدهای روضه را در دست داشت، در را باز میکرد و شیخ ما داخل میشد و او نخستین کسی بود که در آن وقت وارد روضه میشد و با نائب خازن در روشن کردن شمعها مشارکت میکرد، سپس در سمت سر شريف قبر امام علی علیه السلام میایستاد و زیارت و نماز تهجد – نماز شب – را شروع میکرد و این کار وی تا طلوع فجر ادامه داشت؛ بعد، نماز صبح را به جماعت با بعضی از افراد ویژهي خود از بندگان و پارسایان بزرگ اقامه مینمود؛ سپس به خواندن اوراد بعد از نماز اشتغال پیدا میکرد و اندکی پیش از طلوع خورشید به خانه باز میگشت و قبل از هر چیزی به کتابخانهي بزرگ خود میرفت که مشتمل بر هزاران کتاب نفیس و آثار نایاب بود و جز برای انجام کارهای ضروری از کتابخانه خارج نمیشد و هنگام صبح طلبه نزد او میآمدند تا آنچه تألیف نمودهاند یا نسخهي آن را از کتب حدیث و غیره بر داشتهاند، در صورت نیاز به تصحیح، آن را برابر با اصل نمایند. هنگامی که كسي جهت ديدار نزد او وارد ميشد، او پوزش ميطلبيد يا كارش را سريع انجام ميداد، تا اشتغال علمي و ملاقاتها موجب ازدحام مشغلت نشوند، اما در روزهاي اخير و هنگامي كه مشغول تکمیل کتاب «المستدرک» بود به طور کلی با مردم قطع رابطه نمود و وقتی از شرح حدیث یا ذکر خبر یا توضیح قضیهای یا حال روایت کنندهای یا غیر آن از مسائل فقه و اصول از وی سؤال میشد، چنانچه در خارج از کتابخانه بود، جواب مفصل نمیداد و تنها مواضع و منابع جواب را به سوال کننده معرفي ميكرد؛ اما اگر در کتابخانهاش حضور داشت، موضوع را از یکی از کتابها بیرون میآورد و به سائل میداد تا در آن بیندیشد و جواب خود را بیابد. البته همهي اینها به خاطر این بود که جواب دادن، مزاحم کار مهم وی از قبیل قرائت یا نوشتن نشود و بعد از فارغ شدن از کارها، غذایی تناول مینمود و به خواب قیلوله میرفت و بعد، نماز ظهر را اقامه میکرد و هنگام عصر نیز، مشغول نوشتن میشد؛ چنانکه ذکر کردیم. اما در روز جمعه روش خود را تغییر میداد و بعد از بازگشت از حرم شریف به مطالعهي بعضی از کتابهای ذکر و مصیبت مشغول میشد تا خود را برای بالای منبر آماده کند و یک ساعت بعد از طلوع خورشید از کتابخانه به سوی مجلس عمومی خارج میشد؛ مینشست و به حاضران سلام میکرد و تعارفات را به جا میآورد و بعد بالای منبر میرفت و آنچه در کتب خوانده بود، در آن روز بیان میکرد؛ با وجود این، در نقل احتیاط میکرد به اندازهای که حتی اخبار یقینی را به صراحت نمیگفت و هنگامی که مصبیتی را قرائت میکرد، اشکهایش از موی سفیدش سرازیر میشد و بعد از تمام شدن کار مجلس، به وظایف جمعه از قبیل ناخن گرفتن و سر تراشیدن، سبیل کوتاه کردن و غسل و دعا و غیر آن مشغول میشد و در عصر جمعه، دیگر نمینوشت، بلکه به سوی حرم بیرون میرفت و تا غروب خورشید به خواندن دعاهای روایت شده مشغول میشد؛ تا زمانی که به جوار پروردگارش نقل مکان نمود، این عادت او بود. از جمله کارهایی که در آن سالها رسم کرد، زیارت سید الشهدا با پای پیاده بود که این نوع زیارت در عصر شیخ انصاری از سنن برگزیدگان و بزرگترین شعائر به شمار میرفت. اخیراً این عادت ترک شده است و از علائم فقر و ویژگیهای قشر پایین جامعه به حساب میآید. وقتی کسی چنین کاری می کرد، خود را از مردم نهان میداشت؛ زیرا در عرف، مایهي خواری و ننگ بود. به همین سبب، وقتی که شیخ ما ضعف این امر را احساس نمود، برای انجام آن همت گماشت و پایبند آن گشت و در زیارت عید قربان، حيوانهاي باربر را کرایه میکرد تا بارهای سنگین و وسایل مورد نیاز را حمل کنند و خود و همراهانش با پای پیاده راه میرفتند، اما چون مزاج وی ضعیف شده بود نمیتوانست یک شبه مسافت بین نجف و کربلا را آنطور که رسم اهل آنجا بود، در نوردد، بلکه سه شب را در راه سفر سپری میکرد، شب اول را در «مصلّی» و شب دوم را در «خان النصف» و شب سوم را در «خان النخیله» به سر میبرد. سپس در شب چهارم به کربلا میرسید و پیاده روی وی در هر روز يك چهارم راه بود که از این يك چهارم هم نصف آن را شیفت صبح و نصف دیگر را شیفت عصر میپیمود و برای ادای فریضه و صرف غذا در وسط راه در سایهي آنچه با خود حمل میکرد، استراحت میکرد و در سال دوم و سوم، علاقهي مردم و صلحاء به این امر افزایش یافت و آن اهانت و خواری که در آن وجود داشت، بر طرف شد؛ به طوری که تعداد خیمهها در بعضی از سالها به بیش از سي عدد میرسید که در هر خیمه بین بيست تا سي نفر وجود داشت و در سال گذشته؛ یعنی، زیارت عرفهي (1319) – همان سال حج اکبر بود که در آن جشن نوروز و جمعه و عید قربان در یک روز اتفاق افتاده بود و به خاطر ازدحام حجاج در مکه، عدهي زیادی در اثر وبا جان باختند – به خدمت شیخ مشرف شدم و تا کربلا با پای پیاده همراه وی راه رفتم و بعد از آن زیارت، بار دیگر شیخ با پای پیاده به نجف بازگشت که به تقاضای میرزا محمد مهدی بن محمد صالح مازندرانی اصفهانی داماد شیخ باقر بن محمد تقی، حاشیه گذار بر کتاب «المعالم»، بود. مسأله از این قرار بود که او نذر کرده بود، نجف را با پای پیاده زیارت کند و هنگامی که با شیخ ما در کربلاء ملاقات کرد، از وی خواست تا در مسیر بازگشت با وی هم صحبت شود، او نیز، پذیرفت و در همان سفر در روز بیرون آمدنش از نجف، بیماری وی که به مرگش منجر گردید، شروع شد و آن بیماری بر اثر غذایی بود که بعضی از همسفران وی در ظرفی سر پوشیده، برایش حمل کرده بودند. هر کس آن غذا را خورده بود به استفراغ و اسهال دچار شده بود و تعداد همراهان شیخ در آن سفر نزدیک به سي نفر بودند که بعضی از آنان به آن درد مبتلا نشده بودند؛ زیرا از آن غذا نخورده بودند – و من از جملهي این جمع بودم – حدود بيست نفر از آنان به آن درد مبتلا شدند که درد بعضی از آنان شدت بیشتری داشت و آن هم به خاطر تفاوت در مقدار تناول غذا بود و بیشتر آنان با استفراغ نجات یافتند، اما شیخ وقتی که حال استفراغ بر وی عارض میشد، خود را کنترل میکرد. تا رفقایش دچار وحشت و اضطراب نشوند؛ لذا باقی ماندن غذا در شکم او اثر سوء بر او گذاشت؛ و دو روز بعد از ورود به کربلا به من گفت: من احساس میکنم که قطعه سنگی در درون دارم که از جايش تکان نمیخورد. در راه نجف دچار استفراغ شد اما بهبود نیافت و به تب شدید مبتلا گشت و روز به روز بیماریش شدت میگرفت تا بالآخره در شب چهارشنبه در حالی که سه روز از جمادی الثانی (1320) باقی مانده بود، درگذشت و به وصیت خود بین عترت و کتاب؛ یعنی، در ایوان سوم از طرف راست، داخل صحن شریف دفن گردید و روز وفات وی روزی به یادماندنی بود که همه اقشار مردم به ویژه علما، برای وی بی قراری کردند و همهي شعراء برای وی مرثیهسرائی نمودند و برای وفات وی ماده تاریخ[9]ساختند؛ یکی از آنان، شاعر رادمرد، شیخ محمد ملا تستری است که در سال (1322) وفات يافت، وی گفته است (شعر): مضى الحسين الذي تجـسد من قدس مثوى منه حوى علــماً أوصافه عطرت فأنشقنا منهن نور عــلوم من عالم الذر مقدس النفـس طيب الذكر تأريـــخه (شذى العطر) حسینی که در عالم ذر[10] به نور علوم منوّر شده بود، درگذشت. خداوند جایگاهی را که از وی دارای علم شده است، مقدس گرداند. نفس او پاکست و نام او پاکیزه اوصاف او عطرآگین و ما از همان اوصاف، تاریخ وفاتش را جویا شدیم و به حروف ابجد تاریخ وفاتش «شذی العطر» (بوی عطر) شد ش = 300، ی = 10، الف = 1، ع = 70، ط = 9 ذ = 700، ل = 30، ر = 200، جمعاً 1320 میشود. و جسم او هم دارای کرامت است؛ زیرا عالم عادل ثقهی پارسا، سید محمد بن قاسم کاشانی نجفی برایم نقل کرد و گفت: وقتی که مرگ همسر نوری فرا رسید، سفارش کرد که در کنار وی دفن شود و وقتی که حاضر به دفن وی شدم – و این اتفاق هفت سال بعد از مرگ شیخ رخ داد– داخل قبر شدم تا گونهاش را بر خاک بگذارم؛ زیرا من به چند سبب با وی محرم بودم. وقتی که کفن را از روی او برداشتم، چشمم به جسد شیخ افتاد که شوهر آن خانم بود، او را درست مانند روزی که دفن شده بود تازه یافتم و گذشت زمان تأثیری بر کفنش نگذاشته بود و رنگش را از سفیدی به زردی تغییر نداده بود. شیخ ما، آثار مهمی را به جا گذاشته که چشم زمان در حسن نظم و خوبی تألیف، نظیر آنها را بسیار کم دیده است. و همین تألیفات برای کرامت و بزرگواري وی کافی است. پس به سخن نخستین خود باز میگردیم و میگويیم: اگر کسی کتابهای شکوهمند و تألیفات باارزش وی را مورد كاوش قرار دهد که از علم و تحقیق موج میزند، بر وسعت سرسامآور اطلاعات وی مطلع میگردد و شک نمیکند که او مورد تأیید روح القدس – جبرئیل – بوده است؛ زیرا بیشتر این آثار را در سامراء تألیف کرده است و از افراد بسیار بلند مرتبه و قدیمی و بزرگ از یاران سید مجدد شیرازی به شمار میرفت. و براي کارهای مهم به او مراجعه ميكرد و رأي و نظرش از او صادر ميشد و از شاگردان برجسته و ممتاز او در سطح جهان به شمار ميرفت، و غالباً نامهنگاری او به دیگر شهرها و پاسخ دادن به نامهها، بر آورده کردن نیاز مهاجران و رسیدگی به اموری از قبیل زیارت و استقبال علما و بزرگانی که وارد سامراء میشدند و بدرقهي آنان، تنظیم زندگی طلاب و راضی نمودن آنان، عیادت از بیماران، تشییع جنازه و کفن و دفن آنها، تدارک مجالسی برای عزای سید الشهداء علیه السلام تهیهي غذا و بسیاری از کارهای دیگر توسط او صورت ميگرفت. او نزد سید مجدد جایگاه بسیار والایی داشت به همین سبب، هیچ گاه او را به اسم خودش صدا نمیکرد بلکه او را به قصد احترام حاج آقا صدا میزد و فرزندان وی، این ویژگی را از او به ارث بردند. این بود نوری در روزگاری که در سامراء سکونت داشت. وی با وجود فعالیتهای اجتماعی بسیار زیاد، نزدیک به سي جلد کتاب تألیف نمود؛ غیر از نسخههای خطی بسیاری که با خط ارزشمند خود از کتابهای کمیاب و ارزشمند نسخهبرداری نموده است، اما در نجف و بعد از وفات سید مجدد، وضع مادی او شایستهي شأن وی نبود و به خاطر دارم که وی، روزی به من گفت: همانا من میمیرم و حسرت و تأسفي در دلم دارم، چون در مدت زندگي تا كنون کسی را ندیدهام به من بگوید: فلانی، این پول را بگیر و صرف کار و قلمت کن، یا کتابی را با آن بخر یا به نویسندهای بده تا کمکت کند. با این وصف، دچار خستگی و تنبلی نشد، بلکه تا لحظات پاياني زندگی خويش، کارش را ادامه داد. تألیفات وی دو قسم است: اول آن که در زمان حیات وی چاپ شد که نسخههایی از آن در کشورهای مختلف منتشر شد، كه عبارت بودند از: «نفس الرحمن» در فضائل سرور ما سلمان که در سال (1285) به چاپ رسید. و کتاب «دار السلام» در امور مربوط به رؤيا و خواب دیدن که در سال (1292) در سامراء از تألیف آن فارغ شد و آن را در دو جلد (135) صفحهاي که به صورت یک مجلد بزرگ در تهران به چاپ رسید و جلد دوم آن به طور مستقل برای بار دوم به چاپ رسید، چنانکه این مطلب را مفصل در کتاب «الذریعة»[11] ذکر کردهایم و کتاب «فصل الخطاب» در مسالهي تحریف که در نجف در (28) جمادی الثانی 1292 از تالیف آن فارغ شد و در سال (1298) به چاپ رسید که بعد از انتشار، بعضی از علما به مخالفت با آن برخاستند و شیخ محمود طهرانی مشهور به معرب، رسالهای در ردّ آن نوشت و نام آن را «کشف الارتیاب عن تحریف الکتاب» نامید و بعضی از شبههها را بر آن وارد کرد و به نزد مجدد شیرازی فرستاد، او هم، آن را به شیخ نوری داد که با یک رسالهي مخصوص به فارسی، آن را جواب داد و کتاب «معالم العِبَر» در جبران «البحار» هفدهگانه و کتاب «الجنة المأوی» دربارهي کسانی است که در زمان غیبت کبری به ملاقات حجت نائل شدند؛ کسانی که صاحب «البحار» نام آنها را ذکر نکرده است و در آن کتاب، نود و پنج حکایت نوشته است و در سال (1302) از تألیف آن فارغ شده است و مرحوم حاج محمد حسن اصفهانی ملقب به کمیانی، امینِ دار الضرب، در آخر جلد سیزده از بحار به عنوان تتمهي آن به چاپ رسانده است و برای بار دوم در سال (1333) در تهران نیز، به چاپ رسیده است.[12] و کتاب «الفیض القدسی» در احوال علامه مجلسی که در سال (1302) از تالیف آن فارغ شد و در اول «البحار» چاپخانهي امین الضرب آن را چاپ کرده است. همچنین کتاب «الصحیفة الثانیة العلوية» کتاب «الصحیفة الرابعة السجادیة»، کتاب «النجم الثاقب» در احوال امام غائب علیه السلام به زبان فارسی، «الکلمة الطیبة» به زبان فارسی و کتاب «میزان السماء» در تعیین سالروز ولادت خاتم پیامبران به زبان فارسی که در دیدار خود از تهران در سال (1299) به خواهش علامهي رهبر مولي علی کنی تألیف کرد، کتاب «البدر المشعشع» پيرامون فرزندان موسی نقابدار که در ربیع الاول سال (1308) از تالیف آن فارغ شد و در همان سال در شهر بمبئی با محدودیت به چاپ رسید و سید مجدد بر آن تقریظ نوشته و نسخهای از آن را با خط خود به آقای حجت میرزای تهرانی اهدا نمود و این نسخه[13]در کتابخانهي سامراء موجود است و کتاب «کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار» در ردّ بر «قصیدة البغدادیة» است که حاوي انکار مهدی علیه السلام است و «سلامة المرصاد» به زبان فارسی در زیارت غیر معروف عاشوراء و اعمال مقامات مسجد کوفه غیر از آنچه در بین مردم شایع است و در زیارت نامههای معروف وجود دارد، کتاب «لؤلؤ و مرجان» در شرط پلهي اول و دوم روضه خوان که منظورش از پلهي اول و دوم اخلاص و صدق میباشد و آن را شش سال قبل از وفاتش تألیف نموده که دوبار چاپ شده است، کتاب «تحیة الزائر» که نقص «تحفة الزائر» مجلسی را با آن جبران کرده و سه بار به چاپ رسیده است و این، آخرین کتاب از تألیفات وی است به طوری که قبل از تمام کردن آن، وفات کرد و بر اساس علاقه و ارادت شیخ[14]، شیخ عباس قمی آن را به اتمام رساند. و دیوان شعر فارسی وی نیز، در قطعههای کوچکی به چاپ رسید و به «مولودیه» نامگذاری شد؛ زیرا آن دیوان، مجموعه قصائدی است که در روزهای مبارک به مناسبت سالروز ولادت ائمه به رشتهي نظم در آورده است، همچنین در آن، قصیدهای در مدح سامراء وجود داد و خود سامراء قافیهي آن گشته است و همچنين قصیدهای که در مدح صاحبالزمان در سال (1295) به رشتهي نظم در آورده است. و سید محمد مرتضی جنفوری در رسالهای که آن را برای فهرست تألیفات شیخ نوری نوشته است، جواب وی را به سؤال محمد حسن کمال بوری که در کتاب «البرکات الأحمدیه» چاپ شده است، از جمله تألیفات فارسی چاپ شدهي او به حساب آورده است. مهمترین آثار او از چاپ شده و غير شدهي او و شکوهمندترین آنها، کتاب «مستدرک الوسائل» است که در آن، نقص کتاب «وسائل الشیعه» را جبران کرده است، کتابی که محدث شیخ محمد حرّ عاملی متوفای سال (1104) آن را تالیف کرده بود، یکی از مجاميع سه گانه است که در سه جلد بزرگ با (23) هزار حدیث چاپ شد که آنها را از کتابهای متفرقه جمعآوری و براساس الوسائل مرتب کرده است، و در ذیل آن، خاتمهای نوشته كه در بردارندهي فوائد بسیار زیاد است که در کتابهای دیگر ياران یافت نمیشود و فهرست کاملی را برای فصلهاي آن، مانند فهرست وسائل که حرّعاملی آن را «من لا یحضره الإمام» نامیده بود، نگاشته است. اما چاپ کننده از جانب خود، جدولی را برای فهرست تنظیم کرده است و هر بابی را در جدولی نوشته و از مجموع کلمات، کلماتی را در جدول درج کرده که گنجایش آن را داشته و کلمات اضافه را از جدول حذف کرده است، به همین سبب فهرست چاپ شده ناقص از آب در آمد؛ اما این کتاب از جانب متأخرین برجسته؛ یعنی، کسانی که آراء و نظرات آنان معتبر است، پذیرفته شده است؛ زیرا همهي آنان به پیشگامی و تبحر و ثابت قدمی مؤلف این کتاب اعتراف کردهاند و مانند سایر مجموعه حدیثهای متأخر، این کتاب هم دارای اعتبار است. پس بر همهي مجتهدان زُبده واجب است که از آن آگاه شوند و در استنباط دلایل احکام به آن مراجعه کنند؛ زیرا بخش اعظم علمای ما که با مؤلف هم عصر بودهاند به ارزش این کتاب اذعان کردهاند و از شیخ خودمان، مولی محمد کاظم خراسانی صاحب «الکفایة» شنیدم که به شاگرد خود سخنان ما را القاء مینمود و در پای منبر او بالغ بر پانصد نفر یا بیشتر، از مجتهد یا قریب به اجتهاد حضور داشتند. وی میگفت: در عصر ما بدون مراجعه به کتاب «المستدرک» و اطلاع از احادیث آن، حجت کامل نمیگردد. این کلامی است که خود شیخ هنگام رسیدن به بحث «عمل به عام قبل از جستجوی مخصص»[15] آن را میگفت و خود وی در عمل پایبند آن بود؛ زیرا چند شب، عمل او را بر این منوال مشاهده کردم و در آن شبها توفیق حضور در مجلس خصوصی او را داشتم که برای بعضی از شاگردان ویژهاش، مانند سید ابی الحسن موسوی، شیخ عبدالله گلپایگانی، شیخ علی شاهرودی، شیخ مهدی مازندرانی و سید راضی اصفهانی و غیره، بعد از درس عمومی در خانهي خودش تشکیل میداد که همواره دربارهي پاسخ به استفتاءات بود و در همان مجلس، آنان را به مراجعه به کتابهای حاضر در آن مجلس امر مینمود و آن کتابها عبارت بودند از: «الجواهر» و «الوسائل» و «مستدرک الوسائل» و آنان را به عنوان مدرک فرع به خواندن حدیثی از مستدرک امر مینمود؛ چنانکه در کتاب «الذریعة»[16] به آن اشاره نمودهایم و اما شیخ ما، حجت و شیخ شریعت اصفهانی دربارهي مستدرک و مؤلف آن غلو کرده است. روزی در میان مردان حاضر از او بحث شد و از منبع بحثهایی که برای ما میگفت، سؤال کردم؛ پس گفت: همهي ما محتاج نوری هستیم و به مستدرک اشاره میکرد و همینطور شیخ عالیقدر ما، میرزا محمد تقی شیرازی و دیگر مردان بزرگ به عظمت او اقرار میکنند. قسم دوم شامل آثار ترجمه شدهي او و تالیفات چاپ نشدهي اوست که عبارتند از: «مواقع النجوم» و «مرسلة الدر المنظوم» و «الشجر المونقة العجیبة» که زنجیرهای از اجازهي علمای عصر خود تا زمان غایب شدن امام غايب است[17]و این کتاب، نخستين تألیف اوست که در شب دوشنبه، (24) رجب (1275) از تألیف آن فارغ شده است و رسالهای فارسی در جواب شبهاتی که به «فصل الخطاب» وی وارد شده است و کتاب «ظلمات الهاویة» در عيبجويي معاویه و کتاب «شاخهي طوبی» با ده هزار شعر در ختمها و اعمال ماه ربیع الاول با کمی مزاح و شوخی و تقریراتی بر بحث استاد خودش، تهرانی و تقریرات بحث سید مجدد که هر دو تقریرات با خط ارزشمند خود در کتابخانهي میرزا محمد عسکری دیده شدهاند، اما احتمال دارد که تقریرات دوم از غیر او باشد و او تنها با خط خود نسخهبرداری کرده باشد. و مجموعهای در چيزهاي متفرق که فوائد کمیابی در آن نهفته است و «الأربعینات» مقالهي مختصری است که آن را در حاشیهي نسخهي کتاب «الکلمة الطیبة» نوشته است، او چهل امر از اموری که در اخبار ائمه با عدد اربعین ثبت شده است، جمع آوری کرده است.[18] و کتاب «أخبار حفظ القرآن» و رسالهای در بیوگرافی مولی ابی الحسن الشریف که آن را با خط خود بر تفسیر شریف موجود در کتابخانه میرزا محمد عسکری در سامراء دیدهام. برای کتابهای انباری خود نیز، فهرست نوشته و آن را با حروف الفبا مرتب کرده است. و رسالهای در تاریخ تولد ائمه، بر اساس آنچه نزد وی صحیحتر میباشد که آقا نور محمد خان کابلی، مقیم کرمانشاه آن را گرفته است و کتاب «مستدرک مزار البحار» که تمام نشده است و کتاب «حواشی رجال ابی علی» که تمام نشده و «حواشی توضیح المقال» که در آخر کتاب «رجال ابی علی» چاپ شده است و قسمتی از آن را در نسخهي خودم نقل کردهام و او جلد دوم کتاب «دار السلام» را ترجمه کرده اما به پایان نرسیده است. علاوه بر اینها، حواشی و رسالههای ناتمام دیگری هم دارد مانند کتاب «أجوبة المسائل» و اوراق متفرقه. گروهی آنچه او در مجالس وعظ خود دربارهي اخلاق و آداب املاء میکرد، مینوشتند. مولی محمد حسین قمشهای صغیر که در قسمت اول از این کتاب[19] نام او مطرح شد، هیچ کتابی را در کتابخانهاش رها نکرده مگر این که بر آن تعلیق نوشته و موضوعش را شرح داده و احوال مؤلفش را بیان کرده است و فوائد دیگری را نیز، در آن زمینه بیان داشته است و من به شدت برای از بین رفتن آن کتابخانه و متفرق شدن آن متأسفم؛ زیرا بعضی از اصول چهارصدگانه[20]در آن بود که قبل از نوری، هیچ کس از آنها مطلع نشده بود. او در جمع نمودن این کتابها، ماجراها داشت، به طوری که روزی از بازار میگذشت، ناگاه یکی از اصول چهارصدگانه را در دست زنی دید که آن را برای فروش عرضه کرده بود و شیخ هم، هیچ پولی همراه نداشت؛ لذا بعضی از لباسهایش را از تنش بیرون آورد و فروخت تا کتاب را بخرد. از این نمونهها فراوان است و چگونه این طور نباشد در حالی که او نابغهي این فن به شمار میرود و پیشوای این هنر است، بیخ علم حدیث را تا اعماق آن شناسایی کرده است. صیاد را از تیرانداز تشخیص داده است و ضعيف را از قوي جدا نموده و خاتمهي مجتهدان است و تمام رهبران دینی و حجت الاسلامهای متأخر از او اجازهي اجتهاد اخذ نمودهاند و از نیم قرن پیش تا به امروز کمتر اجازهنامهای نوشته شده است که صدور آن به اسم شریف وی نباشد و تا آثار او باقی است نام این شیخ، جاودانه خواهد ماند. و او اولین کسی است که به من اجازه داده و مرا در جوانی به طبقهي شیوخ رسانده است و اجازههای بسیاری، اعم از بزرگ و کوچک و متوسط و شفاهی از وی صادر شدهاند که در کتاب «الذریعة»[21] شش مورد اجازه را ذکر کردهایم. بیوگرافی پدر او را در قسم اول از کتاب «الکرام البررة»[22] ذکر کردهایم و شیخ ما دارای چهار برادر بود که همهي آنها از وی بزرگ تر بودند: (1) شیخ میرزا هادی، فقیه بزرگ که مدتی طولانی در نجف به فعالیت اشتغال داشت و چند سال بعد از وفات پدرش به دیار خود بازگشت و مدت سیزده سال مرجعیت امور را به عهده داشت تا بالاخره در حدود (120) سالگی وفات يافت و پسر خود میرزا مهدی را از خود به جا گذاشت. (2) عالم فرزانه، آقا میرزا علی که فقیه و فیلسوف بود و بعد از برادرش مرجعیت به او رسید تا در سال هزار و دویست و نود و اندی وفات يافت. مادر او دختر میرزا ولی مستوفی بود. (3 و 4) میرزا حسن و میرزا قاسم که از فضلای اعلام بودند، و فقه و اصول تدریس میکردند و قبل از (1300) وفات کردند. شاید دیگران مرا در این بحث به پرحرفي و اغراق متهم کنند، اما من تنها مختصری از آنچه دیدهام، نوشتم و خدا شاهد است که او را عالم ربانی و خداشناس دیدم و آنچه از فضائل او پوشیده ماند به مراتب بیشتر از آن چیزی است که بیان شد و علم خدا بر همه چیز احاطه دارد، و دربارهي او در کتاب «هدیة الرازی» و در کتاب «الاسناد المصطفی إلی آل بیت المصطفی»[23] سخن گفتهام و در آن جا در اسم پدر بزرگش تقدیم و تأخری روی داده است که چنین آمده: محمد علی که صحیح آن، علی محمد است.[24] این مطلب را آقا تهرانی در رابطه با نوری طبرسی گفته است. محسن امین در «دائرة المعارف» خود «أعیان الشیعه» دربارهي او چنین میگوید: میرزا حسین بن شیخ محمد تقی بن محمد علی یا علی محمد نوری طبرسی در هيجدهم شوال سال (1254) در قریهي یالو از روستاهاي نور یکی از دهستانهای طبرستان متولد شد و در نجف در شب چهارشنبه بيست و هفتم جمادی الاخر در سال (1320) وفات يافت و در صحن شریف، ایوان سوم، سمت راست ورودي طرف قبله دفن شده است؛ وی عالم فاضل و محدث و متبحر در دو علم حدیث و رجال، سیره و تاریخشناس، محقق و کاوشگر بود. وی پارسا و خداپرست بود به گونهای که نماز شب را ترک نمیکرد و در تسلط و آگاهی بر اخبار و آثار و کتابهای نایاب نوشته است، یگانهي عصر خود بود و کتابهای بسیاری از دست نوشتههای گرانقدر جمع نمود. او از مطالعه و تألیف خسته نمیشد. از او حکایت میکنند که هنگام بازگشت از سفر زیارت کربلاء در بازار زنی را میبیند که دو کتاب میفروشد، پس به آن دو کتاب نگاه نمود و آنها را از جمله کتابهای گرانقدر یافت که مدتها به دنبال آنها میگشت، پس با آن زن معامله کرد؛ زن قیمتی را طلبید و او باقی ماندهي هزینهي سفرش را به وی داد اما کفایت نکرد، به همین سبب، شیخ عبایش را از تن درآورد و به دلال داد تا آن را بفروشد، اما باز آن مبلغ کافی نبود؛ پس قبایش را از تن بیرون کشید و آن را فروخت و پول کتابها را به زن داد. مؤلف این کتاب، در نفس خود احساس میکند که اگر برای خودش این اتفاق بیفتد، نمیتواند چنین کاری انجام دهد. او در مجالس موعظهای که در خانهي خود در سالروز وفات امامان اهل بیت بر پا میکرد، خودش روضه خوانی میکرد. یک روز در یکی از آن مجالس حاضر شدم و از او شنیدم که میگفت: آن سخنی که به اصبغ بن نباته منسوب است که امیرمؤمنان را در زمانی که ابن ملجم به وی ضربه زد او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «تگرگ، کوه بلند را تکان نمیدهد، باد سوزان ظهر تابستان، دریای بیپایان را نمیخشکاند، شیر قوت میگیرد هنگامی که به لرزه بیفتد» هیچ اصلی ندارد و در هیچ کتابی نقل نشده است. من هنگامی که سیرهي امیر مؤمنین علی علیه السلام را تألیف میکردم، هر چه گشتم اثری از آن را نیافتم.[25] کحاله هم، برای وی بیوگرافی نوشته و گفته است که وی محدث و آشنا به علم رجال و سیره و تاریخ و کتابها بوده است و در بعضی از علوم مهارتی خاص داشته است.[26] علی اکبر دهخدا نیز، در لغتنامهي خود، شرح حال وی را بیان داشته است.[27] او در آخر کتابش «مستدرک الوسائل» شرح حال خود را نوشته است.[28] زرکلی نیز، در کتاب «الأعلام»[29] و صاحب کتاب «إیضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون»[30] نام او و تألیفاتش را ذکر کردهاند. تهرانی در کتاب «الذریعة إلی تصانیف الشیعه» از او یاد کرده و گفته است: «فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الأرباب» تالیف شیخ حاج میرزا حسین نوری طبرستانی میباشد. شیخ محمود تهرانی مشهور به معرب با رسالهای که نام آن را: «کشف الإرتیاب عن تحریف الکتاب» گذاشته است، بر فصل الخطاب ردّ زده است. هنگامی که آن رساله به شیخ نوری رسید، رسالهای جداگانه به زبان فارسی در جواب شُبُهات «کشف الارتیاب» نوشت و این کار بعد از به چاپ رسیدن و انتشار کتاب فصل الخطاب انجام شد و فصل الخطاب در تهران به چاپ رسید در حالی که در نجف در تاریخ جمادی الآخر سال (1292) از تالیف آن فارغ شد و ابتدای آن چنین شروع میشود: «الحمدلله الذی أنزل علی عبده الکتاب»[31] سپس شیخ محمود معرب تهرانی، کتاب «کشف الارتیاب» خود را در ردّ آن نوشت که ذکر آن در کتاب «الذریعة» آمده و چنین گفته است: «کشف الارتیاب، تالیف فقیه شیخ محمود بن ابی القاسم مشهور به معرب تهرانی، متوفای اوائل دههي دوم بعد از سدهي سوم است که آن را در ردّ فصل الخطاب تألیف شیخ ما، نوری نوشته است و وقتی که این ردّ بر شیخ عرضه شد، رسالهي جداگانهای در ردّ شبهههای وی نوشت و به هر کس که نسخهای از فصل الخطاب نزد او بود، سفارش میکرد که این رساله را ضمیمهي آن کند؛ زیرا این رساله، مانند متمّم فصل الخطاب است. آغاز کتاب کشف الارتیاب نیز، چنین است: (الحمدلله الذی أنزل علی عبده الکتاب) و در هفدهم جمادی الآخر سال (1302) از تألیف آن فارغ شد.[32] سپس نوری آنطور که تهرانی ذکر کرده است، کتاب شیخ محمود را رد کرده و چنین میگوید: ردّ بر کتاب «کشف الارتیاب» که شیخ محمود معرب تهرانی آن را تألیف و شبهاتی را بر فصل الخطاب وارد نموده است، و شیخ ما، نوری، میرزا حسین بن مولی محمد تقی طبری متوفای جمادی الآخر سال (1320) هجری، ردّی بر او تالیف کرده است و به هر کس که نزد او فصل الخطاب وجود داشت، سفارش میکرد این رساله را که در دفع شبهههای شیخ محمود بر فصل الخطاب نوشته است، ضمیمهي فصل الخطاب نماید. این رساله به زبان فارسی است و هنوز چاپ نشده است. نسخهای از آن را به خط مولی علی محمد نجف آبادی دیدم که آن را به نسخهي فصل الخطاب چاپ شدهای که نزد وی بود و امروزه در کتابخانهي شوشتر است، ملحق کرده بود و اول آن: الحمدلله رب ... است و در محرم سال (1303) آن را تالیف کرده است و همان مولای نامبرده در سال (1304) از آن نسخهبرداری نموده است.[33] همچنین ملاباقر بن اسماعیل کاجوری با کتاب «هدایة المرتاب فی تحریف الکتاب» آن را تایید کرده است؛ چنانکه تهرانی در «الذریعة»[34] از آن یاد کرده است و ملا محمد بن سلیمان بن زویر سلیمانی نیز، به ایشان کمک کرده است. صاحب کتاب الذریعه، دربارهي این کتاب میگوید: مؤلف کتاب، مجموعه خبرهایی را به طور کامل آورده است که تعداد آنها از (250) خبر هم، فراتر میرود و به دنبال آن بعضی از اثباتکنندگان تحریف و همچنین بعضی از دفع کنندگان آن را ذکر کرده است.[35] همچنین شیخ هادی نجفی در کتاب «محجة العلماء» آن را تایید کرده است و «الکفایة» خراسانی نیز، این چنین است.[36] همچنین در ردّ آن، شریف شهرستانی، کتاب «نزاهة المصحف» را نوشته است.[37] با این که بطلان آن کتاب آشکار است و کسی که «فصل الخطاب» را مطالعه کند، این مطلب بر او پوشیده نمیماند و خود مؤلف فصل الخطاب آن را «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الأرباب» نامیده است؛ به خاطر همین است که تهرانی میگوید: از نشر آن صرفنظر کردیم. محمد مهدی موسوی اصفهانی شیعی در کتاب «أحسن الودیعه» که برای تتمیم کتاب «روضات الجنات» خوانساری نوشته است، در شرح حال نوری چنین می نویسد: او شیخ محدث، حاج میرزا حسین نوری، متولد هيجدهم شوال سال (1254) و متوفای چهارشنبه شب، هيفدهم جمادی الثانی سال (1320) و مدفون در ایوان حجرهي بانو، دختر سلطان ناصر لدین الله است و آن ایوان، حجرهي سوم، به طرف قبله از سمت راست است. کسی که داخل شبستان شریف مرتضوی شود، در طرف درب موسوم به باب القبله، واقع شده است. این مرد دارای تألیفاتی است، از جمله: «فصل الخطاب فی تحریف کتاب الأرباب». این کتاب در ایران با چاپ سنگی چاپ شده است و بعضی از علما در ردّ آن، رسالههای ارزشمندی نوشتهاند و در آن حق را بیان نمودهاند. و علمای معاصر محدث نوری، کار وی را زشت و ناهموار جلوه دادهاند و بعضی از معتمدان به من خبر دادهاند که مسیحیها این کتاب را به زبان خود ترجمه و منتشر کردهاند.[38] اين كتاب و آن نويسنده. اکنون از کلام نوری طبرسی آغاز میکنیم و منظور ما، صفحهي (235) از کتاب فصل الخطاب او و دلیل یازدهم در اثبات تحریف در قرآن است. شایسته است قبل از آغاز مقدمه، فهرست کتاب را ذکر کنیم تا فهم و ارتباط موضوع به مطالب گذشته برای خواننده آسان گردد. صورت صفحههای اول و دوم و آخر از چاپ اولی که خود مؤلف آن را چاپ کرده است را ثابت میگذاریم و سبک نوری را برای بیان عدد به حروف ابجد به عادت پیشینهي وی باقی گذاشتهایم، اما ما بر آن ترکیب، برای شناخت شمارهي روایات به طور مسلسل، ارقامی را افزودهایم.
آغاز کتاب فصل الخطاب به نام خداوند بخشندهي مهربان: فهرست اجمالی مطالبی که در این کتاب ارزشمند است: مقدمهي اول: ذکر اخباری که دربارهي جمع قرآن و سبب جمع آن و دربارهي ناقص بودنش با ملاحظهي چگونگی جمعآوری آن و این که تألیف آن، مخالف تألیف مؤمنان است. مقدمهي دوم: در بیان اقسام تغییری که ممکن است در قرآن حاصل شده باشد و آنچه ممتنع و ناممكن است. مقدمهي سوم: در بیان اقوال علمای ما پيرامون تغییر یا عدم تغییر قرآن. باب اول برای آنچه بر وقوع تغییر و نقصان در قرآن دلالت میکند، استدلال کردهاند. دلیل اول - شامل چند امر است. الف) وقوع تحریف در تورات و انجیل به طرزی آراسته و ظریف. ب) در بیان این که هر آنچه در میان امتهای گذشته روی داده باشد، در این امت نیز، واقع میشود. ج) در ذکر مواردی که بعضی از افراد این امت از جهت مدح یا ذم و قدح به مانند خودشان در امتهای گذشته تشبیه شدهاند. د) در بیان اخباری که به طور ویژه بر وقوع تغییر در قرآن مانند تورات و انجیل دلالت میکند. دلیل دوم – عادتاً چگونگی جمع قرآن مستلزم وقوع تغییر و تحریف قرآن است و خلاصهي احوال کتاب وحی. دلیل سوم – در بیان باطل نمودن وجود منسوخ التلاوت در قرآن و مثالی که برای آن ذكر ميكنند از مواردی است که از قرآن کم شده است. دلیل چهارم – در بیان این که امیر مؤمنان علیه السلام قرآن مخصوصی داشته است که از لحاظ ترتیب با قرآن موجود متفاوت است و در آن اضافهای وجود دارد که نه از احادیث قدسی است و نه تفسیر و تاویل. دلیل پنجم – عبدالله بن مسعودt، مصحف معتبری داشت و در آن چیزی وجود داشت که در این قرآن موجود نیست. دلیل ششم – قرآن موجود شامل تمام مصحف اُبَی نمیباشد كه نزد ما معتبر است. دلیل هفتم – ابن عفان وقتی که برای بار دوم قرآن را جمع نمود، بعضی از آیات و کلمات را از آن حذف کرد و در این مبحث کیفیت جمع عثمان و موارد ساقط شده و اختلاف مصحفهای او و ذکر موارد خطا، بیان شده است. دلیل هشتم – در بیان اخباری که به صراحت بر وقوع نقصان دلالت دارند، و آنچه مخالفان آن را روایت کردهاند. دلیل نهم – خداوند متعال، اسامی و شمایل اوصیای خود را در کتابهای گذشته ذکر کرده است. پس لازم است آن اوصاف و شمایل را در این قرآن نیز، که محافظ و ناظر بر کتابهای گذشته است، ذکر نماید و ذكر ائمه كه در مصحف اول آمدهاند در اين کتاب (قرآن) جمع نشده است. دلیل دهم – اثبات اختلاف قاريان در حروف و کلمات و غیر آنها و باطل نمودن نزول آن بر یک وجه و شرح حال قاريان و اثبات تدلیس در اسناد آنان. دلیل یازدهم – در بیان اخباری که به طور صریح بر وقوع نقصان در قرآن دلالت دارند. دلیل دوازدهم – در بیان اخباری که به طور خاصی كه به ترتیب سورههای قرآن مرتب کردهایم و در آن جواب شبهههایی است که با استدلال بیان شده است. باب دوم ذکر دلایل کسانی که معتقد به تغییر در قرآن هستند، اعم از آیات و اخبار و اعتبارات و جواب تفصیلی از آنها و در این باب وقوع تحریف در تورات برای بار دوم در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ذکر شده است. بخش پایانی کتاب «فصل الخطاب» در اثبات تحریف کتاب رب الارباب نوشتهي محدث شیعی نوری طبرسی. دلیل یازدهم نیز، در اثبات تحریف قرآن است كه حاوي اخبار فراوان و معتبر و صریحی است كه بر حذف قسمتی از آیات و وجود نقص در قرآن فعلی دلالت میکنند، البته اينها علاوه بر آن رواياتي است كه پراکنده و در ضمن دلایل پیشین مطرح شد. این اخبار به طور متفرقه در کتابهای معتبری که بر آنها اعتماد میشود و مرجع اصحاب ما هستند، وجود دارد؛ بدون این که به آیه یا سوره ای اختصاص داشته باشند و در این باب به ياري خداوند بخشنده، آنچه را بر آن مطلع شدم، جمع آوری نمودم. (الف) 1- ثقة الاسلام در آخر کتاب «فضل القرآن» از کتاب «الکافی» از محمد بن یحیی از احمد بن یحیی، از احمد بن محمد، از علی بن حکم از هشام بن سالم، از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که میگوید: همانا قرآنی که جبرئیل علیه السلام آن را برای محمدص آورد، (17000) آیه است. (ب) 2- مولی محمد صالح در «شرح کافی» از کتاب «سلیم بن قیس هلالی» روایت میکند که امیر المؤمنین بعد از وفات پیامبرص خانه نشین شد و مشغول جمع و تألیف قرآن گشت و از خانه خارج نشد تا همهي آن را جمعآوری کرد. او در قرآن خود، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، وعد و وعید آن را نیز، نوشت و هيجده هزار آیه بود. (ج) 3- احمد بن محمد سیاری در «کتاب القراءات» از علی بن حکم، از هشام بن سالم روایت میکند که گفت: ابو عبدالله علیه السلام گفت: قرآنی که جبرئیل به نزد محمدص آورده است، دههزار آیه بود. (د) 4- در «کافی»: عدهای از اصحاب ما از سهل بن زیاد، از محمد بن سلیمان، از برخی از یاران خود، از ابی الحسن علیه السلام روایت میکنند که گفت: به او گفتم: فدایت شوم به درستی ما آیاتی را در قرآن میشنویم که نزد ما نیستند و نمیتوانیم به خوبی آنگونه که از شما به ما رسیده است، آنها را بخوانیم، آیا گناهکار میشویم؟ در جواب گفت: نه، آن طور که یاد گرفتهاید، بخوانید؛ زیرا به سوی شما خواهدآمد کسی که قرآن را به شما بیاموزد. (ه( 5- و در «کافی» از محمد بن یحیی، از محمد بن حسین، از عبدالرحمن بن ابی نجران، از هاشم از سالم بن ابی سلمه روایت میکند که گفت: من شنیدم مردی چند حرف قرآن را بر ابیعبدالله علیه السلام قرائت نمود که مانند قرائت مردم نبود، سپس ابیعبدالله گفت: از قرائت خودداری کن و مانند مردم بخوان تا قائم – مهدی – قیام کند. پس هرگاه قائم قیام کند، کتاب خدا را در حد خودش میخواند و مصحفی را که علی علیه السلام آن را نوشته است، آشکار میکند. و مانند این حدیث را صفار در «البصائر» از محمد بن حسین روایت میکند. (و) 6- از عدهای از اصحاب از سهل بن زیاد از علی بن حکم از عبدالله بن جندب از سفیان بن سمط، روایت شده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي نازل شدن قرآن سؤال کردم، در جواب گفت: چنانکه آموزش داده شدهاید، بخوانید. (ز) 7- ثقهی بزرگوار و ارزشمند، محمد بن مسعود عیاشی در تفسیرش به اسناد خود از ابی جعفر علیه السلام روایت میکند که گفت: اگر در کتاب خدا زیاده و نقص نبود، حق ما بر عاقل مخفی نمیماند و اگر قائم ما قیام کند و سخن بگوید، قرآن او را تصدیق میکند. محدث بحرانی در کتاب «الدرر النجفیة» گفته است: ممکن است زیاده در این خبر بر تبدیل حمل شود، زیرا اصحاب به اجماع بر عدم زیاده، ادعا کردهاند و در اخبار وارده در این باب علیرغم اينكه بسيار زياد هستند، بر افزودن و زياد شدن قرآن دلالت نميکند، پس تأویل این خبر به آنچه گفتیم، بعید به نظر نمیرسد؛ مگر این که به زیاده بودن بعضی از حروف اشاره شود که ذکر آن در جای خود خواهد آمد. (ح) 8- و از همین راوی، با اسناد خودش از صادق علیه السلام روایت شده است: اگر قرآن چنانکه نازل گردیده، خوانده میشد، اسامی ما را در آن مییافتی. (ط) 9- و از همان راوی به اسناد خودش از ابراهیم بن عمرو روایت است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام گفت: به درستی در قرآن همه حوادث گذشته، حال و آينده بود، نام مردانی در آن بود که حذف شدهاند و هر كدام از آن نامها با صورتهاي مختلف غير قابل شمارش خوانده ميشد فقط اوصیاء آن را میدانند. و صفار آن را در «البصائر» از احمدبن محمد بن حسین بن سعید از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمرو از ابی عبدالله روایت کرده است. (ی) 10- و همان راوی با اسناد خود از حبیب سجستانی از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: همانا آیههای بسیاری از قرآن حذف شده است، اما جز حروفی که نویسندگان، آنها را به اشتباه نوشتهاند و خیال گسترده کردن آن را داشتند، چیزی به آن اضافه نشده است. (یا) 11- علی بن ابراهیم در تفسیر خود از علی بن حسین از احمد بن ابی عبدالله از علی بن حکم از سیف بن عمیره از ابی بکر حضرمی از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر مردم، قرآن را چنانکه خداوند نازل کرده است، خوانده بودند؛ حتی دو نفر با هم اختلاف نداشتند. در کتاب «الدرر» گفته شده و این روایت به وضوح بر مطلوب دلالت میکند. مقصود این است که شائبهي شبهه و ایرادی بر آن وارد نميگردد، پس مطلب همین است؛ زیرا منظور برداشتن اختلاف از امر امامت و سروری یا چیزی مانند آن است. آنچه اختلاف با آن بر طرف میشود: وجود اسم امام و رئیس در آن است به گونهای که احتمال غیر آن را نداشته باشد و گرنه اختلاف موجود است. و حمل خبر بر اسباب نزول، با اين سخن منافات دارد كه چنانچه به آن صورت خوانده شود كه نازل شده اختلاف برطرف ميگردد، و اين مفهوم خلاف ظاهر عبارت است، در حالي كه اگر برطرف كنندهي اختلاف در اسباب نزول باشد، همچنين با آنچه در بارهي آن وارد شده منافات دارد، پس رفع اختلاف بستگي به چگونگي قرائت ندارد. (یب) 12- شیخ ابو عمرو الکشی در کتاب رجال خود در شرح حال ابی الخطاب از ابی خلف بن حماد از ابی محمد حسن بن طلحه از ابی فضال از یونس بن یعقوب از برید عجلی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خداوند در قرآن اسامی هفت نفر را ثبت کرد، اما قریش جز ابی لهب همه را پاک کردند. (یج) 13- محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود از احمد بن هوذه از نهاوندی از عبدالله بن حماد از صباح مزنی از حارث بن حصیره از اصبغ بن نباته روایت کرده است که گفت: از علی علیه السلام شنیدم میگفت: گویا من عجم را در ذهن خود تداعی میکنم که خیمههایشان در مسجد کوفه بود و قرآن را به مردم میآموختند به آن صورت كه نازل گردیده است: گفتم: ای امیرمؤمنان، مگر این قرآن، چنان نیست که نازل گردیده است؟ گفت: نه، اسامی هفتاد تن از قریش با اسامی پدرانشان از آن زدوده شده است و ابو لهب هم جز برای بیاحترامی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم باقی گذاشته نشده، زیرا او عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. (ید) 14- محمد بن عباس ماهیار در تفسیرش بنابر نقل شیخ شرف الدین نجفی در تأویل آیات شگفانگيز سورهي زخرف از محمد بن مخلد دِهان از علی بن احمد عریضی بارقه از ابراهیم بن علی بن جناح از حسن بن علی بن محمد از پدرش از پدرانش روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام نگاه کرد ... و در ادامهي روايت گفت: صادق علیه السلام برخاست و عمرو عاص بر منبر مصر گفت: از کتاب خدا هزار حرف، هر حرف در مقابل هزار درهم زدوده شده است و هزار درهم دادم تا:{ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الأبْتَرُ (٣)}حذف گردد، اما گفتند: این کار جائز نیست. پس گفتم: چرا برای آنان جائز است اما برای من جائز نیست؟ این مطلب به معاویه رسید، به همین سبب در نامهای برایش نوشت: آنچه بر منبر مصر گفتی، به من رسید در حالی که من آن جا نبودم. (یه) 15- عماد الدین محمد بن ابی القاسم در کتاب «بشارة المصطفی» از شیخ ابی البقاء ابراهیم بن حسین بن ابراهیم بصیر روایت میکند که اين روايت در محرم سال شانزدهم هجری در رابطه با شهادت امیر مؤمنان بر وی قراءت شد، از ابی طالب محمد بن حسن بن عینیه از ابی الحسن محمد بن حسین بن احمد از محمد بن وهبان دیبلی از علی بن احمد بن کثیر عسکری از احمد بن فضل ابو سلمهي اصفهانی از ابی علی راشد بن علی بن وابل قرشی از عبدالله حفص مدنی روایت شده است که گفت: محمد بن اسحاق از سعد بن زید بن ارطات از کمیل بن زیاد از امیر المؤمنین علیه السلام در قضیهي وصیت امیر به او، مرا خبر داد. درحالی که آن وصیتِ طولانی و پر ارزش در بر گیرندهي فوائد بسیار است از جمله: ای کمیل، به درستی خداوند بزرگ، بخشنده، حلیم، باشکوه و مهربان است و ما را بر اخلاقش مطلع گردانید و دستور داد تا آنها را برگیریم و به آن عمل کنیم و مردم را وادار کنیم تا به آن عمل کنند و ما این امانت را بدون اختلاف ادا نمودیم و بدون تکذیب یا شک آنها را تصدیق کردیم. به خدا سوگند برای ما شیاطینی وجود نداشت تا به آنها وحی شود یا آنها وحی کنند؛ آنطور که خداوند قومی را توصیف کرده و آنها را در کتاب خود نام برده است. اگر کتاب او چنانکه نازل گردیده بود، قرائت میشد [میخواندیم]: شیاطین انس و جن برخی بر برخی دیگر به خاطر فریبکاری، گفتار مزخرف را وحی میکنند. (یو) 16- حسین بن حمدان حضینی در کتاب «هدایت» خود و در کتاب دیگرش که بحثهای مربوط به امام دوازدهم به ما رسیده است، از محمد بن اسماعیل و علی بن عبدالله الحسنیان از حسنین از ابی شعیب از محمد بن نصیر از عمرو بن فرات از محمد بن مفضل از مفضل بن عمر از صادق علیه السلام در حدیث طولانی در بارهي احوال قائم علیه السلام روایت ميكرد گفت: سپس امام قائم پشتش را به کعبه تكيه ميزند....تا اينجا كه صادق گفت: سپس قرآن را میخواند و مسلمانان میگویند: همانا این است قرآنی که در حقیقت خداوند بر محمدص نازل کرده است و چیزی از آن ساقط یا تبدیل و تحریف نشده است. خدا نفرین کند کسی را که آن را حذف و تبدیل و تحریف نمود. در جای دیگر از او نقل شده که حسنی به مهدی میگوید: اگر تو مهدی آل محمدص هستی، پس کجاست مصحفی که جدّ تو امیر مؤمنان آن را جمع کرده است؟ و تبدیل و تغییری در آن نیست؟ (یز) 17- افراد بسیاری از بزرگان محدث از حسن بن سلیمان حلی نقل کردهاند که گفت: این مطلب را به خط مولایمان ابی محمد عسگری علیه السلام یافتم: پناه میبرم به خدا از قومی که محکمات کتاب- قرآن- را حذف کردند و خدای رب الارباب و پیامبر و ساقی کوثر را در روز حساب فراموش کردند. و حال این که ما سنام أعظم (اوج و قله بزرگ) هستیم و در میان ما نبوت و ولایت و بزرگواري وجود دارد و پیامبران از نور ما اقتباس میکردند و از آثار ما پیروی مینمودند. (یح) 18- طبرسی در کتاب «الاحتجاج» گفته است: فردی از زنادقه به نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و به او گفت: اگر در قرآن آن دوگانگی و تناقض نبود، در دین شما داخل میشدم. این خبر را طولانی و در نُه موضع آورده است که در آنها دلالت صریح بر نقصان و تحریف وجود دارد که ما آنها را در بحث مصحف امیرالمؤمنین ذکر کردهایم. بدان که او در ابتدای کتابش گفته است که در اکثر اخباری که نقل میکنیم، اسنادش را نمیآوریم؛ به خاطر آنکه اجماع بر آن وجود دارد یا موافق عقل هستند یا در کتابها بین مخالف و موافق شهرت دارد. جز آنچه از ابی محمد علیه السلام وارد کردهایم، الخ. شیخ صدوق در کتاب «التوحید» خود از احمد بن حسن قطان از احمد بن یحیی بن بکر بن عبدالله بن حبیب روایت کرده و گفته است: احمد بن یعقوب بن مطر برای ما حدیث نقل کرد و گفت: محمد بن حسین بن عبدالعزیز گفت: در نوشتهي پدرم به خط خودش یافتم که طلحه بن زید از عبدالله از ابی معمر سعدانی حدیثی آورده است که گفت: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد ــ خبر را به صورت ناقص از کتاب «الاحتجاج» نقل كرده و بعضی از مسائلی که از خبر حذف کرده، مطالبی است مربوط به نقصان و تغییر قرآن. این گونه کارها را در این کتاب و کتابهای دیگرش، انجام داده چون با مذهب او سازگاري و موافقت نداشته است. ـ محقق فاضل شیخ اسد الله کاظمینی در کتاب «کشف القناع» در مجموعه گفتاری گفته است: در مجموع مسألهي صدوق آشفته و نابسامان است و از فتواي او غالباً نه علم و نه ظن و گمان حاصل نميگردد، و نيز از موضعگیری علمای متأخر، چیزی حاصل نمیشود و نيز صدوق تصحيح و ترجیحش به همان صورت است. و صاحب «بحار» حدیثی را از او ذکر کرده که در «کتاب التوحید» این حدیث را از دقاق و او از کلینی به اسناد خودش از ابی بصیر از صادق علیه السلام روایت نموده است. سپس گفته: این خبر از کافی گرفته شده است و در آن تغییرات عجيبي صورت گرفته که موجب سوء ظن نسبت به صدوق ميشود كه او این کار را فقط برای موافقت با اهل عدل انجام داده است [پایان كلام كاظمي]. گاهی هم بعضی از علمای قدیم به مطلب مشابهی در حدیثی که در بارهي عمل روزه روایت کرده است او را مورد اتهام و طعن قرار میدهند و این نیز، مانند آن سرسامآور است و هر طور باشد حدیث اول آشکارتر است. (یط) 19- احمد بن محمد سیاری در «کتاب القراءات» از محمد بن سلیمان از مروان بن جهم از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: ابو جعفر علیه السلام نزد من آیاتی از کتاب خدا را خواند؛ گفتم: فدایت شوم ما این را اینگونه نمیخوانیم. گفت: راست گفتی به خدا سوگند ما آن را به گونهای میخوانیم که جبرئیل آن را بر محمدص نازل کرده است. قرآن را نمیشناسد جز کسی که به آن مخاطب شده است. (ک) 20- از سیف که همان ابن عمیره است از افراد فراوانی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: «لو ترک القرآن کما أنزل لألفینا» یعنی، اگر قرآن آن گونه که نازل شده بود، رها میشد در آن یافت میشدیم.[39] (کا) 21- از ابی سالم از حبیب سجستانی از ابی جعفر علیه السلام در حدیثی روایت شده است که او گفت: ای حبیب، همانا از قرآن آیههای بسیاری انداخته شده است و جز حروفی که به اشتباه نویسندگان مورد توهم مردان قرار گرفته، در قرآن چیزی اضافه نشده است. کب) 22- از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمیر نجفی روایت شده است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام گفت: همانا خبر گذشته و حال و آینده در قرآن هست و اسامی مردانی در آن بود اما حذف شدند. (کج) 23- از علی بن نعمان از پدرش از عبدالله بن مسکان از ابی جعفر علیه السلام روایت شده است که گفت: اگر در قرآن کاهش و افزایش صورت نمیگرفت، حق ما بر خردمند پوشیده نمیماند و اگر قائم ظهور کند و سخن بگوید، قرآن او را تصدیق میکند. (کد) 24- از ابن فضال از داود بن زید از برید از ابی عبدالله روایت شده است که گفت: قرآن هفت نفر را با اسامی معرفی کرد که قریش نام شش نفر را حذف کرد و ابو لهب را باقی گذاشت. (که) 25- و از حجال از قطبه بن میوون از عبدالله اعلی روایت شده است که گفت: ابو عبدالله گفت: عربیدانان، کلام خدا را از جایگاه خود منحرف میکنند. او به تغییراتی اشاره کرده است که از تصرفات قاریان است و صاحبان ادبیات در قرآن ایجاد کردهاند و آنها به اقتضای قواعد خود، تصرفاتی در آن انجام میدهند که به پیامبرص و اهل لغت منتهی نمیشود و برای تأیید این مطلب، بعضی از اقسام ادغام کفایت میکند که نزد بعضی از آنان واجب است و شکل کلمه را تغییر میدهد؛ زیرا حرفی از آن افتاده و تبدیل به حرفی دیگر شده که با وی قریب المخرج است. (کو) 26- نعمانی در کتاب «الغیبة» خود از ابن عقده از علی بن حسین از حسن و محمد، دو پسر یوسف، از سعدان بن مسلم از صباح مزنی از حارث بن حضیره از حبهي عوفی روایت کرده است که گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: گویا به شیعههای خودمان را ميبينم که در مسجد کوفه بودند و خیمهها بر پا کرده و قرآن را چنانکه نازل شد به مردم تعلیم میدادند. اگر قائم ما قیام کند، آن روش قبلي را ميشكند و قبلهاش را راست میگرداند. (کز) 27- نعمانی در تفسیر خود از احمد بن محمد بن سعید بن عقده از جعفر بن احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی از اسماعیل بن مهران از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش از اسماعیل بن جابر روایت کرده است که گفت: از ابا عبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: در قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه هست، چندین قسم را ذکر کرد از جمله: قرار گرفتن حرفی به جای حرف دیگر و بعضی هم که از مسیر خود منحرف شدهاند و قسمتی نیز، بر خلاف آنچه نازل شده است، میباشد. سپس امام شرح داده است و برای هر قسمی، چندین مثال آورد تا اينكه گفت: مثال تحريف کتاب خدا هم مانند آيه: (کنتم خیر اُمّة) است و بعضی از آیات تحریف شده را بر شمرده و در آخرش گفته است: مانند آن بسیار است. (کح) 28- شیخ کشی، در اول کتاب «رجال» خود از حمدویه و ابراهیم پسران نصیر روایت میکند که گفتند: محمد بن اسماعیل رازی برای ما حدیث نقل کرد و گفت: علی بن حبیب مداینی از علی بن سوید تائی نقل کرد که ابو الحسن اول علیه السلام در حالی که در زندان بود، نوشت: «امّا اينكه ذكر كردهاي كه ای علی برنامههای دین خود را غیر از شیعه از چه کسی دریافت میکنی چون اگر از آنان فراتر روی، دینت را از خائنهایی گرفتهای که به خدا و رسول او و به امانتهایشان خیانت کردند؛ زیرا بر کتاب خداوند عزّ وجل به امانتداری موظف شدند، اما آن را تحریف و تبدیل کردند. پس لعنت خدا و نفرین ملائکه و لعنت پدران گرامی و نیکوکار من و لعنت من و لعنت شیعهي من، تا روز قیامت بر آنان باد». (کط) 29- محمد بن حسن صفار در کتاب «بصائر الدرجات» از احمد بن محمد بن حسین روایت کرده است که گفت: احمد بن ابراهیم از عمار از ابراهیم بن حسین بن بسطام از عبدالله بن بکیر روایت کرده و گفت: عمر بن یزید از هشام جوالیقی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: «همانا خداوند شهری در پشت دريا دارد که وسعت آن به اندازهي مسافت چهل روز است، در آنجا قومی است که هرگز خدا را نافرمانی نکردهاند. و گفت: هرگاه آنها را میبینی، خشوع و خضوع و تمنا و طلب چيزي را میبینی که آنان را به خدا نزدیک میکند. هرگاه گرفتار شویم، گمان میکنند که آن بر اثر ناخوشنودی خداوند است و مراقب زمانی هستند که در آن بلایی میرسد، خسته و سست نمیشوند،و کتاب خدا را آنگونه که به آنان یاد دادیم، میخوانند و تا جایی که ما میدانیم، اگر آن قرآن بر مردم تلاوت شود، آن را کفر میدانند و انکارش میکنند». (ل) 30- شیخ محمد بن حسن شیبانی در اول تفسیر موسوم به «نهج البیان» خود گفته است: بعضی از مفسران از ابی جعفر محمد بن علی باقر و از ابی عبدالله جعفر بن محمد صادق علیه السلام روایت میکنند که گفت: «قرآن مجید شامل امر و نهی و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و نيز شامل بیان و مبین و مجمل و مفسر و مطلق و مفید و حقیقت و مجاز و عام و خاص و مقدم و مؤخر است. و نیز شامل معطوف قطع شده [از معطوف عليه]، و قرار گرفتن حرفی در جای حرفي دیگر است و چيزهايي بر خلاف ظاهر قرآن در آن است و براي مطالب اخیر مثالهايي ذکر کرده است، از جمله اين آيه كه ميفرمايد:{ وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ (٥٧)}(زخرف:57)[40] گفت: در اصل به جاي {یَصِدُّونَ} (يضجون) بود كه آن را تغيير دادند. و مانند قول خداوند: «(بَلِّغْ ما اُنزِلَ إلیک من ربک- فی عَلِیٍّ-) را به{بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ} تغيير دادند و اسم علي را از آن زدودند. (لا) 31- شیخ بزرگوار علی بن ابراهیم قمی از صفوان بن یحیی از ابی الجارود از عمران بن هیثم از مالک بن حمزه از ابی ذر روایت کرده است که گفت: وقتی که این آیه نازل شد:{ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ } (آلعمران:106)[41] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امت من در روز قیامت، با پنج پرچم بر من وارد میشوند؛ پرچمی همراه گوسالهي این امت که از آنها میپرسم: بعد از من با ثقلین چه کار کردید؟ در جواب میگویند: ثقل اکبر، قرآن، را تحریف نمودیم و به آن پشت کردیم و با ثقل اصغر، اهل بیت، دشمنی و کینهتوزی و ستمکاری کردیم. پس امر میکنم: در حال تشنگی شدید و رو سیاهی، وارد آتش شوید. سپس پرچم فرعون این امت وارد میشود؛ پس به آنها میگویم: با ثقلین بعد از من چه کار کردید؟ در جواب میگویند: ما ثقل اکبر را تحریف و تکه تکه کردیم و با آن مخالفت نمودیم و با ثقل اصغر هم، دشمنی و جنگ نمودیم. پس به آنها میگویم: در حال تشنگی شدید و رو سیاهی وارد آتش شوید. سپس پرچمی هم با سامری این امت وارد میشود و از آنها میپرسم: بعد از من با ثقلین چه کار کردید؟ در جواب میگویند: از ثقل اکبر، سرپیچی نمودیم و آن را رها کردیم و ثقل اصغر را نیز، بیارزش و ضایع کردیم و همهي زشتیها را در حقّشان انجام دادیم. پس میگویم: با تشنگی شدید و سیاهی چهره وارد آتش شوید. سپس پرچم ذی الثدیه- صاحب پستان- همراه با اولین و آخرین نفر از خوارج بر من وارد میشوند و از آنها میپرسم: بعد از من با ثقلین چکار کردید؟ در جواب میگویند: ثقل اکبر را تکه تکه کردیم و از آن بیزاری جستیم و با ثقل اصغر، جنگیدیم. پس میگویم: با تشنگی شدید و سیاهی چهره وارد آتش شوید. سپس پرچمی با پیشوای پرهیزگاران و سرور اوصیاء و رهبر چهرههای نورانی بر من وارد میشود؛ پس به آنها میگویم: بعد از من با ثقلین چکار کردید؟ در جواب میگویند: از ثقل اکبر پیروی کردیم و ثقل اصغر را نیز، اجابت کردیم و از آن پشتیبانی نمودیم و مرید او شدیم تا در راه آنها خونهایمان ریخته شد. پس به آنان میگویم: وارد بهشت شوید در کمال سیرابی و با چهرههای نورانی. سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آيهي {يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ } را تلاوت کرد. (لب) 32- آقایان بزرگوار ابو القاسم بن رضی الدین بن طاووس در کتاب «زوائد الفوائد» و سید محدث جزائری در کتاب «الأنوار النعمانیه» از شیخ عالم ابی جعفر محمد بن جریر طبری روایت کردهاند که گفت: امین سید ابو المبارک احمد بن محمد بن اردشیر الدستانی به ما خبر داد و گفت: سید ابوالبرکات محمد جرجانی ما را خبر کرد و گفت: هبة الله قمی که اسم او یحیی است ما را خبر کرد و گفت: اسحاق بن محمد ما را خبر کرد و گفت: فقیه حسن سامری برایمان نقل کرد که او گفت: من و یحیی بن احمد بن جریح بغدادی، قصد رفتن به نزد احمد بن اسحاق بغدادی را داشتیم و او یار امام حسن عسگری در شهر قم بود. پس درب او را کوبیدیم و یک دختر بچهي عراقی از خانهي او بیرون آمد، از او دربارهي حسن سامری سؤال نمودیم، گفت: او و همسرش مشغولند زیرا امروز روز عید است. همه گفتیم: سبحان الله، اعیاد از نظر ما چهار تا هستند: عید فطر، عید نحر – قربان – و غدیر و جمعه. آن دختر گفت: سرورم از احمد بن اسحاق از سرور خود عسكری از پدرش علی بن محمد روایت کرده است که آن روز عید است و این عید، برگزیدهي عیدها نزد اهل بیت و بستگان آنان است. –تا خروج احمد بن اسحاق بسوي ايشان را ذکر کرد. و روایتی از عسكری از پدرش که حذیفه روز نهم ربیعالاول بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و بعضی از فضائل این روز و عیوب کسی را که در این روز قتل میکند به یاد او انداخت. حذیفه گفت: ای پیامبرخداص، در میان امت و یارانت و در همین حرم؟ پيامبرص فرمود: بُتی از منافقان به اهل بیت من ستم میکند و ربا را در امت من رواج میدهد و آنان را به پیروی از خود فرا میخواند و بعد از من بر امّتم دست درازی میکند و اموال مردم را از راه حرام جلب میکند و در مناعت و آبرومندی، آن را صرف نمیکند و رسوایی را بر شانهي خود حمل میکند و مردم را از راه خدا منحرف میکند و کتاب خدا را تحریف میکند و سنت مرا تغییر میدهد. –تا به اينجا رسيد كه-گفت: سپس پیامبرص برخاست و داخل خانهي امسلمه شده و من بازگشتم در حالی که شک نداشتم در امر شیخ دوم تا این که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم او را دیدم که دروازه های شر را گشود و کفر را باز گردانید و قرآن را تحریف کرد. (لج) 33- شیخ بزرگوار سعد بن عبدالله القمی در کتابش «بصائر» نقل کرده است از شیخ حسن بن سلیمان حلی در کتاب «منتخب» خود از قاسم بن محمد اصفهانی از سلیمان بن داود منقری معروف به شادکونی از یحیی بن آدم از شریک بن عبدالله از جابر بن زید جعفی از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم در مِنی مردم را دعوت کرد و فرمود: «ای مردم، من در میان شما دو چیز گرانمايه به جا میگذارم و تا زمانی که به آن دو چنگ بزنید، گمراه نمیشوید: کتاب خدا و عترتم را و کعبه بیت الحرام». سپس ابو جعفر علیه السلام گفت: اما کتاب خدا را تحریف کردند و کعبه را ویران کردند و عترت را کشتند و همهي امانتهای الهی را پشت سر انداختند و از آنها دوری و بیزاری جستند. و صفار مانند آن را از جزء هشتم کتاب «بصائر» از علی بن محمد از قاسم بن محمد روایت کرده است. (لد) 34- صدوق در کتاب «الخصال» از محمد بن عمر جعانی از عبدالله بن بشیر از حسن بن زبرقان از ابی بکر بن عیاشی از ابی زبیر از جابر از پیامبرص روایت کرده است که فرمود: روز قیامت سه چیز شکایت میکنند: مصحف و مسجد و عترت. مصحف میگوید: پروردگارا، مرا تحریف و تکه تکه کردند. مسجد میگوید: پروردگارا، مرا تعطیل و ضایع کردند. عترت میگوید: پروردگارا، ما را کشتند و دور راندند. سپس من روی دو زانو برای مخاصمه مینشینم، و خداوند به من میفرماید: برای این کار من اولویت دارم. (له) 35- ثقة الإسلام در کتاب «روضة الکافی» از تعدادی اصحاب ما از سهل بن زیاد از اسماعیل بن مهران از محمد بن منصور خزاعی از سوید و محمد بن یحیی از محمد بن الحسین از محمد بن اسماعیل بن بزیع از عمویش حمزه بن بزیع از علی بن سوید و حسن بن محمد از محمد بن احمد نهدی از اسماعیل بن مهران از محمد بن منصور از علی بن سوید روایت کرده است که گفت: به ابو الحسن موسی علیه السلام در حالی که در زندان بود، نامهای نوشتم و حال او را جویا شدم و دربارهي مسائل زیادی سؤال کردم. جواب مرا تا یک ماه به تأخیر انداخت؛ سپس در پاسخم نوشت که این نسخهي اوست: به نام خداوند بخشندهي مهربان؛ همهي ستایشها برازندهي خدای بلند مرتبهي است که با عظمت و نور خود، دلهای مؤمنان را آگاه کرده است. و گفته است به دین کسی که از شیعهي تو نیست، امیدوار مباش و دین آنان را دوست مدار؛ زیرا آنان خائنهایی هستند که به خدا و رسولش و امانت هایشان خیانت کردند و توخیانتشان را میدانی. کتاب خدا به عنوان امانت به آنان سپرده شد، اما آن را تحریف و تبدیل کردند (خبر). و صدوق مانند آن را با سند صحیح روایت کرده است. (لو) 36- ثقهی بزرگوار حسین بن سعید اهوازی در کتاب خود بنابر آنچه از «بحار» نقل میکند از ابی الحسن بن عبدالله بن ابی یعفور روایت کرده است که گفت: به نزد ابی عبدالله علیه السلام رفتم و نزد او چند نفر از یارانش حضور داشتند. سپس به من گفت: ای ابن یعفور، آیا قرآن را خواندهای؟ گفتم: بله، این قرآن را خواندهام. گفت: سؤال من هم از غیر آن نبود. سپس گفتم: آری فدایت شوم و برای چه؟ گفت: چون موسی سخنی به قوم خود گفت که به آن عمل نکردند و به شدت بر وی تازیدند، سپس در مصر با او جنگیدند و او نیز، با آنان جنگید و آنان را کشت. عیسی نیز، سخنی به قوم خود گفت و آنها به شدت بر وی تاختند بعد با او جنگیدند و او هم با آنان جنگید و آنان را کشت. خداوند میفرماید: { فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَكَفَرَتْ طَائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ } (صف: 14) «گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی هم کافر شدند. ما ایمانداران را بر دشمنانشان نصرت دادیم و به همین سبب پیروز شدند.» و نخستین قائمی که از ما اهل بیت به پا میخیزد، شما را از حدیثی آگاه میکند که به آن عمل نمیکنید، سپس بر وی میتازید و با او میجنگید و او هم با شما خواهد جنگید و این آخرین گروه متمردی است که در خبر است. مجلسی گفته است: قول راوی که (لِمَ یعنی، برای چه؟ را گفت منظور این است چرا از غیر آن قرائت از من سؤال ميكني كه و آن منزلت و جايگاهي است كه شايسته است دانسته شود، ايشان عليه السلام پاسخ داد كه آن قوم تغيير قرآن را تحمل نميكنند و هرگز آن را قبول نميكنند، لذا به آيهي فوق شاهد آورد.) (لز) 37- شیخ طوسی در کتاب «المصباح فی دعاء قنوت الوتر» این دعا را آورده است: خدایا، نفرین کن سران و رهبران و پیروانی را ـ از اولین تا آخرین ـ که مردم را از راه تو باز داشتند. خدایا! بلا و مصیبت خود را بر آنان فرو ریز؛ زیرا آنان بر رسول تو دروغ بستند و نعمتت را تغییر دادند و بندگانت را فاسد و کتابت را تحریف کردند و سنت پیامبرت را تغییر دادند. (لح) 38- و در کتاب مذکور آمده است: از ابی عبدالله روایت شده است که او دوست میداشت بعد از عصر جمعه، این صلوات بر پیامبرص فرستاده شود. سپس صلوات را ذکر کرده است: خدایا، نفرین کن کسانی را که دین و کتابت را تبدیل کردند و سنت پیامبرت را دگرگون نمودند. (لط) 39- شیخ در کتاب غیبت خود از احمد بن علی رازی از ابی الحسنین محمد بن جعفر اسدی روایت کرده و گفته است: حسنین بن محمد بن عامر اشعری به من گفت: یعقوب بن یوسف ضراب عسان اصفهانی گفت: در سال (281) حج نمودم و گفته است که در کتاب مجتهد وی دعای دیگری از صاحب زمان روایت شده است که در مکه به سوی ابو الحسن ضراب اصفهانی رفت با اسنادی که به خاطر اختصار آن را ذکر نکرده است و نسخهي آن این گونه است: بسم الله الرحمن الرحیم. .. تا به قول او علیه السلام میرسد: خدایا، تازه گردان آنچه از دین تو محو شده است و با آن زنده گردان آنچه از کتابت تغییر کرده است. (م) 40- شیخ جعفر بن محمد بن قولویه در «کامل الزیارة» از محمد بن جعفر رزاز از حسنین بن الخطاب از ابن ابی نجران از یزید بن اسحاق از حسن بن عطیه از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامرانت را تکذیب و خانهات را ویران و کتابت را تحریف کردند. (ما) 41- و در همان منبع فوق آمده است: از حسنین بن محمد بن احمد بن اسحاق از سعدان بن مسلم از بعضی از اصحاب ما از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده است که گفت: «هرگاه نزد قبر آمدي، ستايش و ثنای خدا را کردی.-تا به اينجا رسيد كه خلال گفت: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامبرانت را تکذیب و کعبهات را ویران و کتابت را تحریف کردند و خون اهل بیت پیامبرتص را ریختند». (مب) 42- علامهي مجلسی در «البحار» از کتاب «مزار المفید» پيرامون زیارتهایی که مقید به وقت خاصی نیستند از ابی عبدالله نقل كرده: خدایا، نفرین کن کسانی را که پیامبرت را تکذیب و خانهات را ویران و شکستن حرمتت را حلال و حرمت بیت الحرام را هتک و کتابت را تحریف کردند. (مج) 43- سید رضی الدین علی بن طاوس در کتاب «الاقبال» روایت کرده است به اسناد خودمان که منتهی به عبدالله بن جعفر حمیری میشود، از حسن بن علی کوفی از حسن بن محمد حضرمی از عبدالله بن سنان از صادق علیه السلام و زیارت نامهای که در آن گفته شده است: با سنت مخالفت کردند و کتاب را تغییر دادند. (مد) 44- شیخ طوسی در کتاب «المصباح» در زیارت روز عاشوراء میگوید: عبدالله بن سنان از صادق علیه السلام در حدیث شریفی، زیارتنامهای را روایت کرده که در آن آمده است: خدایا، همانا بسیاری از امامان با محافظان کتاب خدا از امامان، دشمنی کردند؛ تا به آنجا میرسد که میگوید: «کتاب قرآن را تحریف کردند» و این خبر را محمد بن مشهدی در«مزار» روایت کرده است. چنانکه در «البحار» از عماد الدین محمد بن ابی القاسم طبری از ابی علی بن شیخ طائفه از پدرش از مفید از ابی قولویه و صدوق از کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عبدالله بن سنان روایت کردهاند. (مه) 45- کفعمی در کتاب «البلد الأمین» و در «جنت» خود معروف به «مصباح» از عبدالله بن عباس از علی علیه السلام روایت کرده است که او دعای دو بت قریش را در قنوت میخواند و میگفت: خوانندهي این دعا، مانند تیراندازی در خدمت پیامبرص در بدر و حنین است که هزار هزار تیر را پرتاب کرده باشد و گفته است: این دعا از رازهای پوشیده و ذکرهای ارزشمند است و امیرالمؤمنین شب و روز به خصوص هنگام سحر آن را میخواند. در جای دیگری از همین روایت آمده است: خدایا، در مقابل هر آیهای که تحریف کردهاند، آنها را نفرین کن. و شیخ عالم اسعد بن عبدالقاهر، این دعا را شرح کرده و آن را «رشح الولاء» نامیده است. چنانکه این خبر در کتاب «أمل الآمل» تألیف محدث حر عاملی و نیز، شرح آن از مولی عراقی در سال (1878) و همینطور فاضل ماهر مولی مهدی، پسرعالم بزرگ مولی علی اصغر قزوینی ـ در اواخر عصر صفویه ـ آمده است. (مو) 46- سید بن طاوس در کتاب «منهج الدعوات» به اسناد خود که منتهی به سعد بن عبدالله میشود در کتاب «فضل الدعاء» از ابی جعفر محمد بن اسماعیل بن بزیع از رضا علیه السلام و همچنین بکیر بن صالح از سلیمان بن جعفر جعفری از رضا علیه السلام روایت کردهاند و گفتهاند: به نزد او رفتیم در حالی که در سجدهي شکر بود، سجدهاش را طولانی نمود، سپس سرش را بلند کرد و به او گفتیم: چرا سجده را طولانی کردی؟ در جواب گفت: کسی که در سجدهي شکر این دعا را بخواند، مانند کسی است که با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز بدر به سوی دشمن تیراندازی کرده باشد. راوی میگوید: گفتیم: پس آن را مینویسیم. گفت: هرگاه سجده شکر نمودی، بگو: خدایا [نفرین کن] آن دو نفر را که دینت را تبدیل کردند و کتابت را تحریف کردند. (مز) 47- ابن شهر آشوب در مناقب چنانکه در «البحار» نیز روايت شده به اسناد خود که به عبدالله بن محمد بن سلیمان بن عبدالله بن حسن از پدرش از جدش از عبدالله منتهی میشود، میگوید: در خطبهي ابی عبدالله در روز عاشورا، آمده است که خطاب به دشمنان گفت: همانا شما از طاغوتیان امت و از احزاب متفرقه و پشت کنندگان به کتاب و پیروان شیطان و متمردان گناهکار و تحریف کنندگان کتاب هستید. این خطبهي ابیعبدالله است که به آنان نسبت تحریف کتاب را داده است، در حالی که گذشتگان آنان تحریف نمودهاند، این مانند نسبت قتل انبیاء به یهودیهای معاصر پدربزرگ پیامبرص در قرآن عظیم است؛ زیرا اینها به فعل گذشتگان خود راضی بودند و از آثار و روش آنان پیروی کردند و آنان را الگوی خود قرار دادند. (مح) 48- سید بن طاوس در کتاب «مصباح الزائر» و محمد بن مشهدی در کتاب «مزار» چنانکه در «البحار» است از امامان خود زیارت جامع، طولانی و معروفی را روایت کردهاند که در بخش مربوط به وقایع بعد از پیامبرص آمده است: سلمان امت را منع کردی، مقداد آن را دور راندی و جندبش را ناراحت کردی و شکم عمارش را چاک نمودی و قرآن را تحریف نمودی و احکام را تغییر دادی. (مط) 49- سید ـ قدس سره ـ در کتاب «مهج» خود از یک نسخهي قدیمی نقل میکند: شریف ابو الحسن محمد بن محمد بن محسن بن یحیی رضا از پدرش از ابی عبدالله محمد بن ابراهیم بن صدقه از سلامه بن محمد ازدی از ابی محمد جعفر بن عبدالله عقیلی و از ابی الحسن محمد بن زنک و رهاوی از ابی القاسم عبدالواحد موصلی از ابی محمد جعفر بن عقیل بن عبدالله بن عقیل بن محمد بن عبدالله بن عقیل بن ابی طالب از ابی روح نسائی از ابی الحسن علی بن محمد الهادی علیه السلام در یک دعای طولانی که دارای شرح عجیبی است، آمده است: و هلاکت را شامل حدود تعطیل و احکام بیکار شده و سنن دائر و شعائر و تلاوتهای تغییر یافته و آیات تحریف شده گردانی. دعا (ن) 50- شیخ کشی در شرح حال زراره از حمدویه بن نصیر از محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمن از عبدالله بن زراره و از محمد بن قولویه و حسنین بن حسن از سعد بن عبدالله از هارون بن حسن بن محبوب از محمد بن عبدالله بن زراره و دو پسر او حسن و حسین از عبدالله بن زراره روایت کردهاند که گفت: ابو عبدالله علیه السلام به من گفت: سلام مرا به پدرت برسان – تا این که گفت: – «عليكم بالتسليم والرد إلينا، وانتظار أمرنا وأمركم، وفرجنا وفرجكم، ولو قد قام قائمنا وتكلم بتكلمنا ثم استأنف بكم تعليم القرآن، وشرايع الدين والأحكام، والفرائض كما أنزله على محمد صلى الله عليه وآله؛ لأنكر أهل البصائر فيكم ذلك اليوم إنكاراً شديداً» بر شما است تسلیم شدن و باز گرداندن امور به سوی ما و انتظار امر ما و امر خودتان و گشایش ما و گشایش خودتان و اگر قائم ما قیام میکرد و حرف ما را میزد و از اول به شما قرآن و قوانین دین و احکام و فرائض را تعلیم مینمود، چنانکه بر محمدص نازل شده است، به یقین آن روز اهل بیتش در میان شما منکر میشدند؛ سپس بر دین و روش خدا نمیماندید؛ جز کسانی که تیزی شمشیر را بر گردنهایتان دوست داشته باشند. همانا مردم بعد از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرتکب روش امتهای پیش از شما گردیدند به همین سبب، کتاب خدا را تغییر و تبدیل و تحریف کردند و در دین خدا زیاده و نقص ایجاد کردند. پس هیچ چیز نیست که مردم امروز بر آن باشند مگر این که از وحی مُنزَّل الهی منحرف شده است. محقق داماد گفته که لام تعلیل داخل بر آن با اسم و خبرش ـ چنانکه در بیشتر نسخهها اینطور است ـ متعلق به استئناف تعلیم است و لفظ فتکم به فتح فاء و تشدید تا ـ دو نقطه از بالا ـ جملهي فعلیه در جواب آن است و – ذالک الیوم هم منصوب بر ظرف بودن است و انکار شدید مبنی بر فاعلیت، مرفوع شده است که معنی عبارت این است: عصایتان را شکافته و نیروی اعتقادتان را شکسته و جمع شما را متفرق و سخنتان را از هم گسسته است. و در بعضی از نسخهها انکاراً و شدیداً با نصب خوانده شده است یا بنا بر تمییز یا منصوب به نزع خافض است و ذلک الیوم بنابر فاعلیت، مرفوع خوانده میشود و (فیکم) جار و مجرور است و ظرف و (لأهل البصائر) به آن تعلق دارد یا (فی) به معنی (من) است و ذلک هم بنابر ظرفیت، منصوب است و انکاراً شدیداً منصوب است، بنابر اینکه مفعول مطلق است یا تمییز که باید دانسته شود. و قول امام رکب به خاطر مفرد بودن لفظ ناس ضمیر هم مفرد آمده است. (نا) 51- نعمانی در کتاب غیبت خود از علی بن حسین از محمد بن یحیی عطار از محمد بن حسن رازی از محمد بن علی کوفی از احمد بن محمد بن نصر از عاصم بن حمید از ابی بصیر روایت کرده است که گفت: ابو جعفر علیه السلام گفت: قائم با فرمان جديد و کتاب جدید قيام ميكند که بر عرب سخت است و شأن او جز شمشیر نیست و در راه خدا از سرزنش سرزنشکنندگان نمیهراسد. (نب) 52- سیاری در کتاب «القراءات» به نقل از سیف بن عمیره از ابیبکر بن محمد میگوید: از ابا عبدالله شنیدم که میگفت: اگر قرآن آنطور که نازل شد، خوانده میشد؛ دو نفر هم، در آن اختلاف پیدا نمیکنند. (نج) 53- ثقة الإسلام در کتاب «الکافی» از تعدادی از اصحاب ما از سهل بن زیاد و علی بن ابراهیم از پدرش و همه از ابن محبوب از ابن حمزه از ابی حسین از اصبغ بن نباته روایت کردهاند که گفت: از امیرالمؤمنین شنیدم که میگفت: قرآن به سه قسمت نازل شده است: یک بخش از آن دربارهي ما و دشمن ما، یک بخش دربارهي آداب و مثلها و یک بخش هم دربارهي احکام و فرائض. (ند) 54- و از تعدادی از اصحاب ما از احمد بن محمد از حجال از علی از عقبه از داود بن فرقد از ابی عبدالله علیه السلام ذکر میکند که گفت: بدرستی قرآن به چهار بخش نازل گردیده يك ربع دربارهي حلال و يك ربع در بارهي حرام و يك ربع پيرامون سنن و احکام و يك ربع ديگر هم خبر گذشته و آینده و فیصله بين شماست. (نه) 55- همچنین از او از ابی علی اشعری از محمد بن عبدالجبار از صفوان از اسحاق بن عمار از ابی بصیر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: قرآن به چهار بخش نازل گردید يك ربع دربارهي ما و يك ربع دربارهي دشمنان ما و يك ربع در رابطه با سنتها و مثلها و يك ربع هم، دربارهي فرائض و احکام. (نو) 56- عیاشی در تفسیر خود از ابی الجارود نقل میکند که گفت: از ابا جعفر شنیدم که میگفت: قرآن به چهار بخش نازل گردید يك ربع دربارهي ما و يك ربع دربارهي دشمن ما و يك ربع دربارهی فرائض و احکام و يك ربع هم دربارهي سنن و مثلها، و ارزش های قرآن از آن ماست. (نز) 57- از محمد بن خالد حجاج کرخی از بعضی از یارانش که روایت به خیثمه رفع میشود، نقل است که گفت: ابو جعفر علیه السلام گفت: ای خیثمه، قرآن به سه بخش نازل گردیده است: يك ثلث آن، دربارهي ما و دوستانمان و يك ثلث دربارهي دشمنان ما و دشمنان گذشتگان و يك ثلث پيرامون مثل و سنت. (نح) 58- فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیر خود از احمد بن موسی از حسین بن ثابت از پدرش از شعبه بن حجاج از حکم از ابن عباس نقل میکند که گفت: پیامبرص دست علی علیه السلام را گرفت و گفت: همانا قرآن چهار بخش است: يك ربع دربارهي ما اهل بیت به طور مخصوص و يك ربع دربارهي دشمنانمان و يك ربع دربارهي حلال و حرام و يك ربع دربارهي فرائض و احکام. ابن معالی از جمهور در مناقب خود، آن را روایت کرده است. چنانکه از وی در البرهان نقل شده است. (نط) 59- و از محمد بن سعید بن رحیم همدانی و محمد بن عیسی بن زکریا از عبدالرحمن بن سراج از حماد از اعین از حسن بن عبدالرحمن از اصبغ بن نباته از علی علیه السلام نقل کرده است که گفت: قرآن چهار بخش است: بخشی دربارهي ما و بخشی در بارهي دشمن ما و بخشی دربارهي فرائض و احکام و بخشی دربارهي حلال و حرام و برای ماست کرامتهای قرآن. (س) 60- از احمد بن حسن بن اسماعیل بن صبیح و حسن بن علی بن حسین سلولی از محمد بن حسین بن مطهر از صالح بن اسود از حمید بن عبدالله نخعی از زکریا بن میسره از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: علی علیه السلام گفت: قرآن چهار بخش است و چیزی شبيه به این مطلب را ذکر کرد. (سا) 61- سیاری در کتاب «القراءات» از حسین بن سیف بن عمیره از برادرش از پدرش از ابی حمزه ثمالی از ابی جعفر علیه السلام نقل میکند که گفت: قرآن چهار بخش است: بخشی دربارهي دشمنانمان، بخشی دربارهي ما و بخشی دربارهي سنن و امثال و بخشی دربارهي فرائض و احکام. باید بگویم: این، همان بخش از خبرهاست که از شیخ مفید در «المسائل» روایت شده، چنانکه در مقدمهي سوم مطرح شد، به آنها استدلال کرده است و در آن روایات، بناء تقسیم بندی بر مساوات حقیقی گذاشته شده است؛ چنانکه ظاهر چهار قسمت و سه قسمت، این مطلب را بیان میکند، نه این که منظور فقط تقسیم باشد؛ اگر چه بعضی از بعضي ديگر بيشتر باشد، پس مناسب آن است که گفته شود: بر سه يا چهار قسمت است، و چنانچه منظور تقسيم بندي بر حسب خود قرآن باشد شامل بطون و تأویل هم نمیشود. به احتمال زیاد آنچه موجود است با این تقسیمات مناسب نیست؛ زیرا مشهور است که آیات احکام (500) آیه ـ کمی بیشتر یا کمتر ـ است و جمع آیات بنابر قولی (6236) آیه است که به يك دهم آن تقسیمات هم نمیرسد و حتی به حد سه قسمتی و چهار قسمتی هم، نمیرسد؛ مگر این که بحث کلمات و حروف، ضمیمهي آیات اصول با فروع شود و تنها به اِشعاری که به حد ظهور نرسیده است، اکتفا شود. چنانکه علامهي طباطبایی به این مطالب در کتاب «فوائد» خود اشاره کرده است و لذا از ربع و ثلت در تقسیم حقیقی، قطع امید کرده است و گفته است: توجيه اين است كه ثلث و ربعها بر مطلق اقسام و انواع حمل گردد، اگر چه آن قسمتها در مقدار مختلف باشند. و ربع بر باطنهاي قرآن حمل شده و ثلث هم بر عموم ظاهر و باطن و باطن باطنها حمل شود، يا اوّل- ربع- بر نهايت حدي كه افكار علماء بدان منتهي ميگردد، و دوّم هم بر عموم از اين قسمت و آنچه به أئمه اختصاص دارد اطلاق ميشود، يا آن تقسيمات را بر احكام آيات اطلاق ميكنند و در مورد ثلث به اِشعار و اعلام اكتفاء شود، يا عموميت بخشيدن هم در نظر باشد بطوري كه شامل باطنها هم شود و شکی نیست که قسمت اول از دومي بیشتر است و حال این که در حمل نمودن تقسیمات بر مطلق اقسام شیخ، شیخ او، ابو الحسن شریف، در تفسیر خود از همهي علما پیشی گرفته است و این نظر با توجه به اختلاف واقع در آن خبرها از این که گاهی تقسیم سه قسمتی و گاهی چهار قسمتی آمده است، بعید به نظر نمیرسد. سپس اختلاف در هر یک از دو تقسیم هم موجود است؛ مثلا در خبر اصبغ، آنچه دربارهي دشمنانشان نازل گردیده در ثلث خودشان درج شده است و برای فرائض و احکام ثلث هم مستقل در نظر میگیرد و در خبر خیثمه، ثلث دوم در سنتها و امثال آمده و برای دشمنانشان ثلث مستقل در نظر گرفته شده است و مانند این مطلب در اخبار ربیع نیز، هست و برای ما لازم نیست که به آنها چنگ بزنیم؛ زیرا اخبار گذشته از حیث سند و متن به حد کفایت ما را از تمام این روایتها بینیاز میکند، اما اولی خیلی واضح است، زیرا در آنها اخبار صحیح و موثق وجود دارد با این که بخش اعظم این اخبار در کتب معتبری وجود دارند که صاحبان آنها متعهد شدهاند که جز صحیح به معنای قدیم را ـ آنکه خبر دربارهاش آمده است ـ در آنها داخل نکنند، با این که ملاحظهي سند در این اخبار فراوان، منجر به سد باب تواتر معنوی خواهد شد حتی به وسوسهای میماند که لازم است از آنها استفاده نمود. و اما دومی هم به نسبت بیشتر اخبار، همینطور است، به ویژه در اخباری که متضمن بحث نقطه و محو و انداختن و حذف و دور انداختن و نقص و محدود کردن قرآن است. پس اگر کسی بخواهد، مانند این ادعاها را در کتاب یا رسالهای به یاد آورد، لازم نیست که در کلام خود چیزی بر این کلمات بیفزاید، همچنين معنايي كه از ظاهر لفظ «تحريف» متبادر است نياز به توضيح ندارد؛ زيرا معني آن در لغت تغيير است، و تحريف كلام به معني جابه جا كردن آن است، كه در يكي از صورتهاي قبلي آشكار است، بلكه استعمال واژهي تحريف در اين موارد شايع است. زیرا صدوق در کتاب «الفقیه» از ابراهیم بن ابی محمود روایت کرده است که گفت: به امام رضا علیه السلام گفتم: ای پسر رسول خداص، دربارهي حدیثی که مردم از پیامبرص روایت میکنند، چه میگویی که او فرموده: همانا خداوند متعال هر شب جمعه، به آسمان دنیا فرود میآید؟ وی در جواب گفت: خداوند کسانی را که سخنان را از جاهاي خود منحرف ميگردانند نفرین کند. به خدا سوگند پیامبرص خدا چنین نگفته است، بلکه او فرموده است: در یک سوم آخر هر ماه و در اول شب جمعه، فرشتهای را به آسمان دنیا میفرستد و به او دستور میدهد تا جار زنند و... تا آخر. در کتاب «طب الأئمة» با سندی از امام صادق علیه السلام آمده است که مردی به او گفت: ای پسر رسول خدا، همانا جمعی از علمای عامه ـ اهل سنت ـ روایت میکنند که پیامبرص فرمود: همانا خداوند بر گوشت فروشان خشمگین میشود، و اهل بیتی را مورد خشم قرار میدهد که هر روز در میان آنها گوشت خورده میشود. وی در جواب گفت: اشتباه آشکاری مرتکب شدهاند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند بر اهل بیتی خشمگین می شود که در خانههایشان گوشت مردم را میخورند؛ یعنی، غیبت میکنند. اینان مورد رحمت خداوند قرار نخواهند گرفت؛ زیرا از روی قصد و با کثرت روایات، کلام را تحریف کردهاند و در کتاب «صفات الشیعة» تألیف صدوق، با اسناد خودش از امام صادق علیه السلام آمده است که گفت: همت شما بر شعائر دینتان است و قصد دشمنانتان ضرر رساندن به شماست و قلوب شما با بغض ایشان، آبیاری شده است. همهي مسائلی را که از شما میشنوند، تحریف میکنند و نظائر آن را برای شما قرار میدهند؛ سپس آنها را با بهتان به شما نسبت میدهند و این معصیت برای گرفتار شدن آنان به عذاب الهی کافی است که در تفسیر امام آمده است. دستهای از این یهودیهای بنیاسرائیل کلام خدا و اوامر و نواهی او را در طور سیناء میشنیدند و وقتی آن مطالب را برای سایر بنی اسرائیل نقل میکردند، از حالت اصلی منحرف و چیز دیگری میگفتند. پس بعد از فهم و درک مطالب دروغ میگفتند. در تفسیر کشاف در سورهي نساء دربارهي آیهي:{ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ }(نساء:46) آمده است: یُحرفون؛ یعنی، آن را منحرف و زائل میکنند؛ زیرا هر گاه آن را تبدیل کنند و به جای هر کلمه، کلمات دیگری بگذارند؛ یعنی، آن را از جایگاه اصلی که خداوند قرار داده است، منحرف میکنند؛ مانند تحریف نام خداوند در تورات که (آدم داراي جايگاه بلندتر است) را به جای نام خداوند قرار دادهاند و مانند تحریف رجم، و قرار دادن (حد) به جای آن، و در فرمودهي خداوند:{ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ } (بقره: 75) چیزی قریب به آن را گفتهاند و شیخ طبرسی گفته است: {يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ }یعنی، کلام و احکام خدا را از جایگاه خود منحرف و تبدیل میکنند و مجاهد گفته است: منظور از کلام، تورات است؛ یعنی، هر چه از صفات پیامبرص در تورات وجود داشت، کتمان کردند، از جمله: تمام اخباری که بر وقوع تحریف در تورات و انجیل دلالت دارند. پس تحریف در نزد همه، به این معنی است. به درستی اگر عدم ظهور این خبرها را در تحریف بپذیریم، میگوييم: لازمست که تحریف در این اخبار را بر تحریف لفظی و تغییر صوری حمل کنیم نه تحریف معنوی، زیرا قرائن فراوانی در تأیید این معنی وجود دارد. بعضی از آن قرینهها این است: الفاظی که در اخبار به طور مکرر بر ساقط شدن و محو نمودن صراحت دارند و این خود قرینه میشود تا تحریف را بر چیزی حمل کنیم که به سقط و محو آن اراده شده است؛ زیرا همهي این اخبار دارای یک سیاق هستند و باز هم گفته شده است که اخبار بعضی از آنها، بعضی دیگر را تفسیر میکند. بعضی از آن قرینهها را هم، با بعضی الفاظ ذکر شده نام برده است؛ مانند گفتهي او متعال : خدا نفرین کند کسی را که قرآن را ساقط و تبدیل و تحریف کرده است، و نیز، گفتهي او: «قرآن را تحریف و تبدیل نمودند» یا این که بعضی از این الفاظ در بیان تحریف ذكر شدهاند، مانند گفتهي او: «از کتاب خدا هزار حرف و هر حرف را در مقابل هزار درهم از قرآن زدودند». و وضعیت غیر از اینها نیز، تقریباً شناخته شده است. بعضی دیگر از آن قرائن این است که ایشان علیه السلام برای آیات تحریف شده مثال آورده، به عنوان اين که صورت آن تغییر کرده یا حرفی یا کلمهای از آن حذف شده است، چنانکه در دو خبر نعمانی و شیبانی آمده است. یکی دیگر از آن قرائن، این است، ما بر تحریف معنوی که خلفاء آن را انجام داده باشند دسترسی پیدا نکردیم ـ حال آنكه در آن روايات كه ذكر شدند تحریف در يك آیه یا بیشتر، به آنها نسبت داده شده است، و نيز به آنها (خلفاء) نسبت دادهاند كه قرآن را بر خلاف آنچه خدا اراده کرده تفسیر کردهاندـ. و اگر چنین چیزی موجود باشد، در غایت قلت است. تحریف معنا و تفسیر به رأی فقط در متأخران آنان شایع شده است که آن هم مفسرانی که معاصر امامان علیه السلام بودهاند، مانند قتاده و ضحاک و کلبی و مقاتل، یا بعد از آنان آمدهاند، مانند بلخی و قاضی و زمخشری و رازی و امثال آنان. همچنین آنچه از خلفا صادر شده، فقط مخالفت با قرآن در مقام عمل بوده است؛ آن هم با انگيزههاي نفسانی و شبهههاي شیطانی بوده، این عمل نکردن به قرآن، تحریف محسوب نمیشود، و در اخبار ذكر شده پيرامون مناقب و فضايل و غيره اين نكته با وضوح بيشتر ديده ميشود، چرا كه امیرالمؤمنین آیههایي را در مناقب خود آورده است، و او را تصدیق كردهاند، اگر چه به لازم آن عمل نکردهاند. بلی، زمخشری و رازی و امثال آنان، این آیهها را طوری تفسیر کردهاند که تحریف معنوی به حساب میآید. پس ملاحظه کن آنچه پیرامون این آیه (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ) (مائده:67) و این آیه: (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ الله) (مائده: 55) ذکر کردهاند. یکی دیگر از آن قرائن این است که در مقام بیان، اطلاق تحریف بر تغییر معنی اندک است، با این که تغییر معنی با الفاظ دیگری غیر از تحریف ذکر شده است، مانند نهی از تغییر در اخباری که در مورد آنها ادعای تواتر شده است و در هیچیک از آن خبرها نیامده که هر کس قرآن را تحریف کند او چنان خواهد شد، یا مانند آن، بلکه در آن خبرها آمده است که هر کس قرآن را به رأی تفسير کند، چنين و چنان خواهد شد. و از این نمونه، آیات بسیاری است که نزد عامه – سنی – به غیر از آنچه خدا نازل کرده است، تفسیر شدهاند و در عصر ائمه علیه السلام شایع بودهاند؛ مانند آیهي وضو و تیمم و سرقت و امثال آنها. و نزد هیچ یک از علما و در هیچ خبری با کلمهي تحریف توصیف نشدهاند. یکی دیگر از آن قرائن، مناسبت و رابطهي بين انهدام کعبه با قتل فرزندان است؛ زيرا منظور از تحريف مذكور همراه با قتل فرزندان اشاره است به كم كردن برخي از بخشهاي ظاهري قرآن است. یکی دیگر از آن قرائن، تشبیه تحریف منافقان به تحریف یهود و نصاری است، که تحریف آنان تحریف لفظی بود، چنانکه در مواضع بسیاری، قرآن به صراحت ذکر شده است، علاوه بر قرائن دیگر که اندیشمند منصف آنها را خواهد یافت. و اصلاً انسان پژوهشگر به روشني ميبيند که تحریف به همين معنی؛ یعنی، تحریف لفظی در گذشته و حال بر زبان مخالفان شایع است، تا جايي كه وقتي در بارهي اختلاف بر سر حذف و عدم حذف بحث كردهاند، با همين الفاظ موضوع را تعبير كردهاند، كه در مقدمه سوم نام آن کتابها ذكر شد که دربارهي تحریف لفظی از علمای قدیم با تعبیر «فصل تحریف» یا «فصل تحریف و تبدیل» تألیف شدهاند. ولي در نامهي ابیجعفر علیه السلام به سعد الخیر هم آمده: «نمونهای از بهم زدن قرآن توسط آنان، اين که حروف را به طور کامل برپا ميدارند، اما حدود را تحریف میکنند. پس آنان قرآن را روایت میکنند اما آن را رعایت نمیکنند. و اين اشاره به «احبار» و «رهبان» اهل کتاب است؛ زیرا ابو جعفر قبل از آن گفته است: «هر امتی که کتاب الله را پشت سر انداخت، خداوند علم کتاب را از آنان میگیرد و وقتی كه دشمن خود به دوستي گرفتند، ولایت آنان را به دشمنشان میسپارد...- بعد از شرح آن مطلب گفت:- سپس در ميان اين امّت هم كساني را كه مثل (يهود و نصاري) هستند بشناس كه حروف را برپا داشتند و حدود را تحريف كردند». یعنی، حروف را فطرتاً با صداهای نیکو و آهنگهای زیبا و حفظ آداب علم قرائت و انجام وظايف و مستحباتی که در میانشان رايج بود و با ختم مداوم آن، اقامه کردهاند. ولي با تفسیر به رأی و عقلكاري، و عدم مبالات به علماي اهل ذكر كه خدا فرمان داده براي فهم درست چيزهايي كه خود نميدانند به آنها مراجعه كنند، بدون این که در شناخت احکام و حلال و حرام معني آن را تحريف كردند. در این روايت دلالت یا اشارهای وجود ندارد که مراد از تحریف در سایر روايات تغییر معنی است؛ زیرا آنچه به عنوان تحریف ذکر شده یا خود قرآن است، یا آیات، یا حروف آن، و مجموعاً بحث روايت در چهار چوب قرآن است. نا گفته نماند كه مفاد دو عبارت از لحاظ ظهور و وضوح فرق دارد، ولي منافات آنچناني در بين آنها نيست که موجب انصراف از یکی از آن دو خبر گردد، تحریف کنندگان در آن خبر، خلفاء هستند، كه علمای عامه –اهل سنت- هم در ميانشان هستند، كه به تفاوت كار آنها اشاره نمودیم با این که این خبر، تحریف موجود در تورات و انجیل را انکار نمیکند. پس اگر بگوييم در رابطه با تحريف تورات و انجيل مراد الفاظ است، ولي در بارهي قرآن منظور تحريف معني است، اين يك تفكيك زشت است، بلكه انصراف اخبار صريح مذكور از معني ظاهرشان و حمل آنها بر معني مراد به خاطر هماهنگي با اين روايت ضعيف كه مبناي آن تقيه است، زشت است؛ زیرا امام در آخر آن میگوید: «اگر به خاطر بدگماني تو نسبت به نبود كه از من دور ميشوي، چیزهایی از حق را برایت آشکار مینمودم که آنها را پوشاندهام و چیزهایی را برایت میگستردم که آنها را از تو کتمان نمودهام، اما من تو را به تقیه وا میدارم و... تا آخر. ظاهر اين روايت بيانگر اين است كه حق كتمان شده شبيه روايات مذكور است، چون ابراز اسرار و رازهاي اندوخته شده موجب خروج از حد اعتدال و انصاف است. دلیل دوازدهم – اخباری برای موارد خاصی از قرآن آوردهاند که بر تغییر بعضی از کلمات و آیات و سورهها به یکی از گونههای گذشته (خذف كلمه و جمله و جا به جايي و ...) دلالت دارند و آنها بسیارند که نعمة الله جزائری در بعضی از تألیفات خود گفته: -چنانکه از او حکایت شده است- «اخباری که بر تحریف دلالت میکند، بالغ بر دو هزار حدیث است و جمعی از علما، مانند شیخ مفید و داماد و علامه مجلسی و غیره برای این خبرها ادعای استفاضه[42]و شهرت نمودهاند؛ حتی خود شیخ هم، در کتاب «التبیان» به کثرت این روايات تصریح نموده است و جماعتی هم، که ذکر آنان در آخر بحث میآید، ادعای تواتر نمودهاند و ما از آن خبرها، مطلبی را ذکر میکنیم که ادعای آنها را تصدیق کند. و در آخر، ضعف بعضی از شبهههایی را بیان میکنیم، چون صدور چنین شبهاتی از آنها صحیح نیست؛ زیرا اول این که این شبهات ضعیفند، دوم اندک هستند، سوم بر مطلب دلالت ندارند و چهارم با آنچه مشاهده میشود، مخالفت دارند. و بدان که آن اخبار نقل شده از کتابهای معتبری است که اصحاب ما در اثبات احکام شرعی و آثار نبوی بر آنها تکیه میکنند، جز کتاب «القراءات» تألیف احمد بن محمد سیاری، زیرا علمای علم رجال آن را تضعیف کردهاند؛ پس بر ما واجب است، بعضی از قرائنی را ذکر کنیم که بر جواز استناد به این کتاب دلالت دارند تا وضع این کتاب، مانند وضع کتب دیگر روشن گردد. شیخ در کتاب «الفهرست» گفته است: احمد بن محمد بن سیار ابو عبدالله کاتب بصری، در زمان ابومحمد علیه السلام از نویسندگان پاك بود و حدیث ضعیف و مذهب فاسد و روایت بیاعتبار و بسیاری از احادیث مرسل با او شناخته میشود و کتابهایی را هم، تألیف کرده است از جمله: کتاب «ثواب القرآن» و «کتاب الطب» و «کتاب القراءات» و «کتاب النوادر». حسین بن عبیدالله از احمد بن محمد بن یحیی از کتاب «نوادر» به ما خبر داد و گفت: پدرم برایمان حدیث آورد و گفت: سیاری برای ما حدیث روایت کرده است که او غلو و درهم آمیختگی داشته است. جماعتی از اصحاب خودمان از جمله: سه نفری که آنها را نام بردیم، از محمد بن احمد بن داود از کتاب نوادر و غیره برای ما خبر آوردهاند و میگویند: سلامه بن محمد برایمان حدیث آورد و گفت: علی بن محمد حنائی برای ما حدیث آورد و گفت: سیاری برای ما حدیث گفته است و نجاشی گفت: احمد بن محمد بن سیار ابو عبدالله کاتب بصری از کاتبان پاك در زمان ابی محمد علیه السلام بود و حدیث ضعیف و مذهب فاسد با اسارهی شناخته میشود. این مطلب را حسین بن عبیدالله برای ما روایت کرده است؛ او دارای کتابهایی از جمله: «ثواب القرآن»، «الطب»، «القراءات»، «النوادر» و «الغارات» است. حسین بن عبیدالله به ما خبر داد که احمد بن محمد بن یحیی برای ما حدیث آورده است و ابوعبدالله قزوینی ما را خبر داد و گفت: احمد بن محمد بن یحیی از پدرش برایمان حدیث نقل کرد و گفت: سیاری برایمان حدیث روایت میکرد، مگر آن قسمت كه حاوي غلو و درهمآمیختگی بود. و منظور از این خبر، اين است که بر روایات خالی از غلو و درهم آمیختگی او میتوان اعتماد کرد، اما هیچ دلیلی برای راهیابی به آنها وجود ندارد، پس چگونه میتوان به آنها استدلال کرد در حالی که شیخ قمیين محمد بن یحیی عطار، ثقهی بزرگوار، از او حدیث روایت میکند و نجاشی در شرح حال جعفر بن محمد بن مالک بعد از تضعیف وی و ذکر فاسد بودن مذهب او گفته است: نمیدانم چگونه شیخ بزرگوار ما، ثقه ابو علی بن همام و شیخ جلیل ما، ثقه ابو غالب رازی از وی حدیث روایت کردهاند و در باب فیء ـ غنايم بدون جنگ ـ و انفال از کتاب «الکافی» از علی بن محمد بن عبدالله از یکی از اصحاب ما که به گمانم سیاری باشد، كه ظاهراً به آنچه در بارهي او گفته شده اعتناء نكرده است، چون واژهي اصحاب ما در ميان مشايخ اماميه يا در ميان مشايخ اهل روايت و حديث، براي كساني به كار برده ميشود كه روايتشان معتبر است و آنچه شیخ محمد بن ادریس در آخر کتاب «سرائر» تحت عنوان «باب الزیارات» ذکر کرده است، این مطلب را تأیید میکند. این باب، آخرین باب این کتاب است كه من آن را از کتب اساتید و راویان مخلص به دست آوردهام که اسامی آن راویان را خواهم آورد و میگوید: بعضی از آن مطالب چیزی است که از کتاب سیاری به دست آوردهام و نام او، ابو عبدالله و یار امام موسی کاظم و امام رضا علیه السلام بوده است و گفتهي او: «همراه موسی....»، محل تأمّل و تجديد نظر است که بر ناظر مخفی نمیماند و چیزی که باعث تأیید و اعتماد بر روایات روایت شدهي او در کتاب قراءات میشود ـ اگر چه بر فساد مذهب وی حکم کردیم ـ آن است که شیخ بزرگوار محمد بن عباسی بن ماهیار، از او بسیار روایت نموده است. و این مطلب در تفسیر او، توسط احمد بن قاسم ذکر شده است. حتی بنابر اعتقاد به نفی غلو در حق امامان، در آن حدیثی وجود ندارد که مشعر به غلو باشد و بیشتر روایات عیاشی با روایات کتاب قراءات مطابقت دارد حتی بعید به نظر نمیرسد که روایات خود را از آن گرفته باشد. البته سند اخباری که در تفسیر وی به ودیعه گذاشته شده، به ما نرسیده است؛ زیرا بعضی از نسخه بردارها سندها را حذف كردهاند حتی آنچه در این کتاب، فقط از خود عیاشی روايت شده برای انکار وی کافی نیست، پس اشکالی ندارد که به عنوان شاهد در همه احوال از چنين رواياتي استفاده کنیم، پس با استمداد از آل رسول عليهم السلام(!) ميگوييم: روایاتی دربارهي سورهي فاتحه (الف) 62- علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از پدرش از حماد بن ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: (اهدنا الصراط المستقیم صراط مَن انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین) (روايت). (ب) 63- طبرسی در «مجمع البیان» گفته است که عمر بن خطاب و عبدالله بن زبیر «صراط من انعمت علیهم» خواندند و همان قرائت از اهل بیت نیز، روایت شده است. (ج) 64- احمد بن محمد سیاری در کتاب «القراءات» از محمد بن خالد از علی بن نعمان از داود بن فرقد و معلی بن خنیس روایت کرده است که آنان از ابا عبدالله شنیدند که میگفت: (صراط مَن انعمت علیهم). (د) 65- و از یحیی جلی از ابن سکان از عبدالحمید طائی از زراره از ابی جعفر روایت کرده است که گفت: از وی شنیدم که (صراط من انعمت علیهم) میخواند. (ه) 66- و از حماد بن حریز از فضیل از ابی جعفر علیه السلام روایت است که (صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین) میخواند. (و) 67- علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از ابن اذینه از ابی عبدالله علیه السلام دربارهی فرمودهي خداوند: (غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین): روایت شده است که گفت: (المغضوب علیهم النصاب). كساني كه مورد خشم هستند ناصبيها– دشمنان اهل بیت هستند– «و الضالین» شککنندگان «الذین لا یعرفون الإمام علیه السلام » كساني كه امام را نميشناسند. (ز) 68- عیاشی در تفسیر خود از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند: { وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ (٨٧)} (حجر : 87) «ما هفت آیه به تو دادهایم که تکرار میگردند و همهي قرآن بزرگ را به تو عطا نمودهایم.» سؤال کردم، وی در جواب گفت: «فاتحة الکتاب» از گنجینهي عرش است در آن بسم الله الرحمن الرحیم هست، آیهای که گفته میشود: { وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا (٤٦)}(اسراء: 46) «هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد میکنی، پشت کرده و میگریزند.» الحمدلله رب العالمین، آوای اهل بهشت است؛ در زمانی که خدا را شکر میکنند و ثواب نیکو خواهند یافت و (مالک یوم الدین)، که جبرئیل گفته است: هیچ مسلمانی آن را نمیگوید مگر این که خداوند و اهل آسمآنها او را تصدیق کنند، (إیاک نعبد)، اخلاص در عبادت است (إیاک نستعین)، برترین چیزی است که بندگان با آن نیازهایشان را میطلبند إهدنا الصراط المستقیم راه انبیا است و آنان کسانی هستند که خداوند به آنان نعمت داده است. (غیر المغضوب علیهم)، یهود است و (غیر الضالین)، نصاری ـ مسیحیهاـ هستند». (ح) 69- از مردی از ابن ابی عمیر، که او مرفوع از پیامبر روایت کرده آیهي: (غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین) به همین صورت نازل شده است. (المغضوب علیهم) فلانی و فلانی و فلانی و نصاب – دشمنان اهل بیت – و (الضالین) و افراد مشکوک هستند که امام را نمیشناسند. (ط) 70- طبرسی گفته و عمر بن خطاب (غیر الضالین) را قرائت کرد و این قرائت از علی روایت شده است. (ی) 71- سیاری از ابن ابی عمیر از ابن اذینه از فضل بن یسار و زراره از یکی از آن دو علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند روایت کرده است که گفت: منظور از (غیر المغضوب علیهم)، نصاری و منظور از (غیر الضالین) یهود است. (یا) 72- از صفوان از علا از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: از ابی عبدالله پرسیدم: (تا آخر روايت فوق ...) آنچه در «تفسیر عیاشی» است. (یب) 73- عیاشی از محمد بن علی جلی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که او به جای مالک یوم الدین، مَلِک میخواند و به جای صراط، سراط قرائت میکرد. (یج) 74- عیاشی از داود بن فرقد روایت کرده است که گفت: از ابا عبدالله علیه السلام شنیدم که بیاندازه مالک یوم الدین قرائت ميكرد. این عبارت، ممكن است دو توجيه داشته باشد: اول، از او شنیده است که او در نماز و در غیر نماز مَلِک ميخواند نه مالک، غرض راوی بیان قرائت مخصوص وی بوده است. دوم، بیان تکرار یک آیه در نماز بعد از فرض بودن قرائت وی بدان گونه. و این ظاهرتر است، البته آنچه عیاشی از زهری روایت کرده است این مطالب را تأیید میکند که گفته است: علی بن حسین علیه السلام هرگاه (مالک یوم الدین) را میخواند، آن را تکرار میکرد تا نزدیکیهای وفات. این که امام به جای «مالک»، «ملک» میخواند، با خواندن مالک منافاتی ندارد؛ چنانکه در «بحار» هم آمده است؛ زیرا بعد از پذیرفتن نزول آن، به شیوهي اولی که اصل است، فهمیده میشود؛ زیرا قرائت اصلی آن طور بوده است. هر چند شهرت چندانی ندارد و این مطلب را شیخ بهائی در آخر کتاب «مفتاح الفلاح» به پنج وجه تأیید مینماید و اگر این تأیید به صورت نص نبود، ما آن را ذکر نمیکردیم و خداوند راهنماست. (ید) 75- ثقهی بزرگوار، سعد بن عبدالله قمی در باب تحریف آیات از کتاب «ناسخ القرآن» گفته است: مردی سورهي حمد را چنانکه در مصحف است بر ابی عبدالله قرائت نمود و ابو عبدالله قرائت وی را رد کرد و گفت: چنین بخوان: (صراط من أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین).
سورهي بقره (الف) 76- ثقة الإسلام در کتاب «الکافی» از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد بن برقی از پدرش از محمد بن سنان از عمار بن مروان از منخل از جابر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم چنین نازل کرد: (وإن کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فی علي فأتوا بسورة من مثله)؛ یعنی،اگر در شک هستید، دربارهي آنچه بر بندهي خودمان در بارهي علي فرستادیم پس سوره ای را مانند آن بیاورید. طبرسی در «شرح الکافی» بعد از نقل خبر، گفته است: این خبر دلالت میکند بر این فرمودهي خداوند متعال: «فی علي» در نظم قرآن بوده است و دليل خبرِ مشكوك بودن آنان از آنچه خدا بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم - دربارهي علی – نازل کرده است، این است که آنان در نبوت و حتی قرآنی که از نزد خدا آمده است، شک داشتهاند و به همین دلیل، آنان را با توجه به عجز شان مورد خطاب قرار داده است و فرموده است: (فأتوا بسورة من مثله): تا بدانند که قرآن از طرف خداوند آمده و حضرت محمدص پیامبر اوست و هر چه دربارهي علی علیه السلام آورده، از طرف خداوند بوده است. (ب) 77- سیاری از محمد بن علی بن سنان از عمار بن مروان از منخل از جابر بن یزید از ابی جعفر روایت کرده است. (ج) 78- کلینی از احمد بن مهران از عبدالعظیم حسنی از محمد بن فضل از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده گفت: جبرئیل این آیه را این گونه بر محمدص فرو فرستاد: (فبدل الذين ظلموا آل محمد حقهم قولاً غير الذي قيل لهم فأنزلنا على الذين ظلموا آل محمد حقهم رجزاً من السماء بما كانوا يفسقون) ؛یعنی، كساني كه به حق آل محمّد ستم كردند قولی را که به آنان گفته شده بود، به قول دیگری تبدیل کردند؛ به همین سبب، ما هم عذابی از آسمان بر آنانی که بر آل محمد ظلم نمودند به خاطر بدکاری آنان فرو فرستادیم. (د) 79- عیاشی از زید شحام از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل نمود: (فبدل الذین ظلموا آل محمد حقهم) تا آخر (ه( 80- سیاری از حسن بن یوسف از برادرش از پدرش از زید شحام از ابی جعفر روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد و بعد مانند آن را ذکر کرد. (و) 81- و از محمد بن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (ز) 82- و از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی عبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است که همان بزرگوار مذکور گفت: و شاید غرض از نازل نمودن آیه توسط جبرئیل، به این مطلب اشاره میکند که این امت با قول خداوند متعال مخالفت میکنند آن هم در چیزی که باعث زدوده شدن گناهانشان میگردد و آن عبارتست از: ولایت. چنانکه بنیاسرائیل با فرمان خدا مخالفت نمودند. بدینگونه که خداوند به آنان امر نموده بود هنگام ورود به شهر، سجدهکنان بگویند: ما خواستار زدوده شدن گناهان خود هستیم، اما آن را تبدیل به سخن دیگر نمودند. این امت درست مانند بنیاسرائیل کلام ولایت را تغییر دادند و گرنه این آیه به قرینهي تفریغ[43]عذاب در ذم بنیاسرائیل نازل شده است. علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه به چیزی که امام آن را ذکر کرده، تصریح نموده است؛ وی گفته است: قول خداوند متعال: (وَقُولُواْ حِطَّة)؛ یعنی، و بگوييد: خدايا! از گناهان ما درگذر. پس این قول را عوض کردند و به جای « حِطَّة»، «حنطة» – گندم – گذاشتند و خداوند هم فرمود: (فبدل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم فانزلنا علی الذین ظلموا – آل محمد حقهم – رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون). (ح) 83- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» چنانکه در «البحار» هم آمده است، گفته است: و ابو جعفر علیه السلام گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (وقال الظالمون آل محمد حقهم غیر الذی قیل لهم فأنزلنا علی الذین ظلموا آل محمد رجزاً من السماء بما کانوا یفسقون). میگویم: بین این آیه که در ذم بنیاسرائیل نازل شده و ظاهر خبر که نشان میدهد، عبارت: «آل محمد حقهم» در دو جا از آیه حذف گردیده است منافاتی وجود ندارد؛ زیرا حق، عام است و شامل خُمس و ولایت و طاعت و غیره ميشود؛ چنانکه قبل از این، به این مطلب تصریح کرده است. پس اگر کسی نسبت به ولایت آنان بیاعتناء باشد، به آنان ظلم کرده است. پس مانعي نيست که مراد از ظالمین، كساني باشند که از بنی اسرائیل ولایت ائمه را نپذیرفته و به فضائل آنان اقرار ننمودهاند، بلکه به قرینهي اخباری که ذکر شد، همین معنی مد نظر است. آنچه در تفسیر عسگری علیه السلام وجود دارد، این است که گفت: خداوند متعال فرمود: ای بنیاسرائیل، به یاد بیاورید آنگاه که به اجداد شما گفتیم: داخل این شهر شوید که نام آن أریحا از بلاد شام است ـ این مطلب زمانی بود که از تیه (بیابان) خارج شدند ـ و در این ناحیه از میوههای آن بخورید. هر جا که خواستید فراوان بخورید بدون این که تعبّدی در کار باشد و سجده کنان داخل در آن شهر شوید. خداوند تصویر زندهي محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام را قرار داده بود و به آنها دستور داد تا جهت تعظيم این تصاویر زنده سجده کنند و بیعت خود را با آنان تجدید نمایند و ولایتشان را به یاد بیاورند و عهد و پیمانی را که برای محمدص و علی علیه السلام از آنان گرفته شده بود، به یاد خود بیندازند: «وَقُولُواْ حِطَّة» یعنی، بگويید که سجدههای ما به خاطر خداست تا تصویر زندهي محمدص و علی علیه السلام را تعظیم کرده باشید و عقیدهي ما به ولایت آنان، گناهانمان را میزداید و بدیهایمان را از بین میبرد. خداوند متعال هم فرمود: «با کار خوبتان، گناهان سابق شما را میبخشیم و گناهان گذشتهي شما را میزداییم و نيكي و حسنات محسنين- نیکوکاران یا کسانی که گناهان مخالفان ولایت را کسب نکردهاند و بر عهد ولایتی که خداوند به آنان بخشیده است، ثابت ماندهاند ـ را میافزايیم، زیرا ما با این کار درجات بسیاری به آنان خواهیم داد؛ تا این که خداوند فرمود: (فبدل الذین ظلموا قولا غیر الذی قیل لهم)؛ یعنی، چنانکه امر شده بود، سجده نکردند و آنچه طبق دستور باید میگفتند نگفتند، بلکه در حال ورود به آن شهر، پشت به درب وردي و با عقب وارد شدند و گفتند: «حطا شمقاتا» ؛یعنی، گندم سرخی را که انفاق میکنید نزد ما از این عمل و گفتار محبوب تر است. پس بر کسانی که ستم کردند و آنچه به آنان گفته شد، تغییر دادند و ولایت محمدص و علی علیه السلام و خاندان پاکش را نپذیرفتند، از آسمان عذابی نازل شد. و گفته شده است: عذاب آسمانی که آنان را فرا گرفت، این بود که در نیمی از روز 120 هزار نفر از آنان با طاعون جان باختند و آنان کسانی بودند که به علم خدا ایمان نیاوردند و توبه نکردند. خداوند این عذاب را بر کسی که میدانست، ایمان میآورد و توبه میکند یا از پشت وی نسلی پاک حاصل میشود که به یگانگی خدا و رسالت محمدص ایمان میآورد و ولایت علی، وصی و برادر پیامبرص، را میشناسد، نازل نمیکرد. در «الکافی» از امام صادق آمده است که فرمود: به خدا سوگند از قديم تا زمان قيام قائم ما هر قومي هلاک شد و هلاك شود به خاطر ترك ولایت ما و نپذیرفتن حق است. و این مطلب را فرمودهي امیرالمؤمنین در روایت شیخ شرفالدین نجفی با خط شیخ طوسی تأیید میکند که فرمود: «ای سلمان، من همان کسی هستم که همهي امتها به اطاعت از من فرا خوانده شدهاند، اما کافر شدند و با آتش مورد عذاب قرار گرفتند». در قول عسگری علیه السلام در بابی به نام «آنچه مردم به آن مبتلی شدهاند»، به این مطلب اشاره شده است و اخبار زیادی با اين مضمون موجود است. (ط) 84- کلینی از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد برقی از پدرش از محمد بن سنان از عمار بن مروان از منخل از جابر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین بر محمدص نازل کرد: (بئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا – بما أنزل الله فی علي – بغیاً)؛ یعنی، خویشتن را به بدترین چیزها فروختند و به ناروا نسبت به آنچه در حق علی فرستاده بودیم. کفر ورزیدند. (ی) 85- عیاشی گفت که ابو جعفر گفته است: این آیه چنین بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد: «بئسما اشتروا ... تاآخر. (یا) 86- سیاری از محمد بن سنان مثل آن را روایت میکند. (یب) 87- فرات بن ابراهیم در تفسیر خود از جعفر بن محمد فزاری از قاسم بن ربیع از محمد بن سنان مانند آن را روایت میکند. (یج) 88- ابن شهر آشوب در «المناقب» چنانکه در «البحار» آن را نقل کرده است از کتاب منزل از باقر، آیهي قبلی را به همان صورت (بئسما اشتروا به)، آورده است. (ید) 89- سیاری از محمد بن علی بن سنان از عمار بن مروان از علی بن یزید از جابر جعفی از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند روایت کرده است و چنین خواند: (وإذا قیل لهم آمنوا بما أنزل الله – فی علي – قالوا نؤمن بما أنزل علینا): اگر به آنان گفته شود به آنچه خدا – دربارهي علی نازل کرده، ایمان بیاورید؛ میگویند: ایمان میآوریم به آنچه بر ما نازل گردیده است. - گویا در این آیه، کلمهي «فی علي» حذف گردیده است. (یه) 90- عیاشی میگوید: جابر گفت: ابو جعفر علیه السلام گفته است: به خدا سوگند این چنین بر محمدص نازل شد: (و إذا قیل لهم آمنوا بما أنزل الله فی علي) به بنی امیه گفته شد: ایمان بیاورید؛ گفتند: ایمان میآوریم به چیزی که بر ما نازل گردید؛ یعنی، در دلهایشان ایمان میآورند به چیزی که بر آنان نازل گردید، اما به غیر آن؛ یعنی، چیزی که دربارهي علی نازل شد، کافر میشوند در حالی که آن حق است. و آنچه در «البحار» و «البرهان» آمده است، آن را تصدیق میکند و هر گاه به آنان گفته شود: پروردگارت دربارهي علی چه چیزی را نازل کرده است... تاآخر؟ معلوم میشود که در این باره اشتباهي صورت گرفته، یا از نسخه برداران یا از عیاشی. فقط خدا میداند. (یو) 91- عیاشی از عمر بن یزید روایت میکند که گفت: از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند: (ما ننسخ من آیة أو ننسها نأت بخیر منها أو مثلها) سؤال نمودم، وی در جواب گفت: دروغ گفتند؛ آیه این طور نازل نشد زیرا اگر قرار باشد آیهای را نسخ کند و مثل آن را بیاورد پس نسخ آن چه فایدهای دارد. گفتم: اینگونه خدا آن را نازل کرده است؟ گفت: نه خدا این طور نفرموده است. گفتم: پس چگونه است؟ گفت: خداوند آیه را بدون الف و واو آورده است. گفت: یعنی، هر آیهای را نسخ کنیم یا فراموشش گردانیم، بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم. خداوند میفرماید: «هرگاه امامی را میمیرانیم یا نامش را از یادها میبریم، از پشت همان امام، امامی بهتر یا شبیه او را میآوریم». (یز) 92- سیاری از محمد بن علی از عمرو بن عثمان از عبدالله بن حماد بن عبدالله از عمر بن یزید روایت کرده است که گفت: نزد ابی عبدالله علیه السلام آیهي:{ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا}؛ یعنی، هر آیهای نسخ کنیم یا فراموشش گردانیم بهتر از آن یا مانند آن را میآوریم. را قرائت نمودم. وی گفت: اگر آن را نسخ میکند و بعد مثل آن را میآورد، پس چرا از اول آن را نسخ میکند؟ گفتم: آیا خداوند همینطور نازل کرده است؟ گفت: نه. گفتم: پس چگونه است؟ گفت: الف و واو در آیه نیست. گفت: خداوند فرمود: (نأت بخير منها مثلها) بهتر از او مانند او را میآوریم. (بخ) 93- علی بن ابراهیم در تفسیر خود میگوید: عبارت (او مثلها) زیادی است و فقط (نأت بخیر منها مثلها) نازل شده است. مجلسی گفته است شاید مراد به بهتر از آن، بر حسب مصلحت باشد نه بر حسب فضائل. و بعضی از بزرگان گفتهاند: احتمال دارد منظور از کلمهي خیر، خیر افضلیت - اسم تفضیل نباشد و مِن هم مِن افضلیت نباشد. بلکه قول ابی عبدالله: من صلبه در موقع بدل از: منه در آیه قرار داده میشود و خیر کنایه از امام است؛ زیرا او خیر محض است و ابی عبدالله علیه السلام بیان کرده که منها تأنیث آن به اعتبار لفظ آیه است – یعنی از پشت امام منسوخ که همان امام مرده است و (مثلها) بدل از خیر با وصف آن است؛ یعنی، امامی میآوریم که در امامت، مانند او باشد، اعم از این که فضیلت کمتر یا بیشتری داشته باشد. پس ابو عبدالله این مطلب را توضیح داده است تا ردّی باشد برای کسی که بودن (خیراً منها) به معنی «برتر از آن» ذهنش را مشغول کرده است و در تقدیر چنین است: امامی را میآوریم مانند او و از پشت خودش. البته این قاعده اغلبي است تا قاعده با حسن و حسین نقض نشود و ابو عبدالله نیز، این مطلب را رسانده است که منظور از نسخ امام، باطل نمودن امامت وی در زمانهای آینده نیست که مانند نسخ حکم شرعی باشد، بلکه منظور پنهان کردن آنان است تا کسی آنان را نبیند و گرنه آنان همگی زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند و امام برای همیشه در دنیا و آخرت امام است حتی قبل از آفرینش دنیا نیز، امامت وجود داشته است؛ چنانکه پیامبرص فرمود: «کنت نبیّاً وآدم بین الماء والطین»؛ یعنی، من پیامبر بودم در حالی که آدم در بین آب و گل بود. پس آیه بر اتصال امامت تا روز قیامت و این که زمین از حجت خالی نخواهد شد، دلالت دارد. (یط) 94- کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از علی بن اسباط از علی بن حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام دربارهی قول خدای متعال: (واتبعوا ما تتلو الشیطان بولایة الشیاطین) علی ملک سلیمان. در زمان سلیمان از نقشههای شیاطین پیروی کردند. گویا بولایة الشیاطین از قرآن حذف گردیده است. (ک) 95- سیاری از محمد بن علی از ابن اسباط، مانند آن را روایت کرده است. مجلسی در کتاب «مرآة العقول» گفته است: گویا این قسمت (بولایة الشیاطین) در آیه بوده پس منظور از شیاطین در مرحلهي اول، شیاطین انس است که همان جادوگران هستند؛ یعنی، از چیزی پیروی کردند که کاهنان بعد از سلیمان بر ملکش غلبه کردند. چنانکه علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از ابان بن عثمان از ابی بصیر از ابی جعفر علیه السلام آن را روایت کرده است که گفت: آنگاه که سلیمان وفات یافت، ابلیس جادویی را وضع کرد و آن را در کتابی نوشت و سپس آن را در هم پیچید و بر پشت آن نوشت: این چیزی است که آصف بن برخیا برای حکومت سلیمان داود وضع کرد و برای کسی که فلان چیز و فلان شیئ را بخواهد، از اندوختهها و گنجینههای علمی است. سپس آن را زیر تخت دفن سليمان نمود بعد آن را برای افراد پیرامون خود قرائت نمود، به همین سبب، کافران گفتند: غلبهي سلیمان بر ما فقط به خاطر این نوشته بوده است. و اهل توحید گفتند: سلیمان بنده و پیامبر خدا بود و برای بیان این مطلب خداوند فرموده است:{ وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ...} تا آخر آیه. بنابراین، احتمال دارد ظرف در فرمودهي خدا؛ یعنی(عَلَى مُلْكِ)، متعلق به (تَتْلُواْ) باشد که گفتهي خداوند است یا متعلق به ولایت شیطان – که گویا از قرآن حذف گردیده است – و احتمال میرود بولایه که جار و مجرور است بیان چیزی باشد که آن را تلاوت کردند و بعد پیروی کردند و معتقد به چیزی شدند که شیاطین آن را میگفتند، از قبیل این که: جن و شیاطین بر ملک سلیمان تسلط داشتند و حکومت او با جادوی آنان میچرخید. میگویم: ذیل خبر، حذف چیزی از این آیه را تأیید مینماید، چنانچه خواهد آمد. (کا) 96- کلینی با همان اسناد مذکور از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که باز هم وی این آیه را چنین خواند: (سَلْ بنی اسرائیل کم آتیناهم من آیة بینة فمنهم من آمن ومنهم من جحد ومنهم من أقر ومنهم من بدل ومن یبدل نعمة الله من بعد ما جاءته فإن الله شدید العقاب). یعنی: از بنی اسرائیل بپرس چقدر معجزهها و دلایل روشن به آنها دادهایم. هر کس نعمت خدا را دگرگون کند. پس بعضی از آنها ایمان آوردند و بعضی منکر شدند و بعضی نیز، اقرار نمودند و بعضی دیگر آن را تبدیل کردند و تبديل ميكنند. پس از آنکه به سویش آمد بیگمان خداوند داراي كيفر و عقاب شديد است. (کب) 97- سیاری از محمد بن علی از ابن اسباط از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام مثل آن را روایت کرده است. (کج) 98- عیاشی از ابی بصیر مثل آن را از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است. (کز) 99- عیاشی از ابن ابی عمیر از کسی که آن را نامبرده است از ابی عبدالله روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (إن الذین یکتمون ما أنزلنا من البینات و الهدی- فی علي) همان کسانی که کتمان میکنند آن دلایل و هدایت را که دربارهي علی فرو فرستادیم. گویا (فی علي) از قرآن حذف گردیده است. (که) 100- سیاری از یعقوب بن یزید از ابن ابی عمیر از کسی که او را نامبرده است از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است این سخن خداوند را: (إن الذین یکتمون ما أنزلنا من البینات والهدی -فی علي- من بعد ما بیناه للناس أولئک یلعنهم الله ویلعنهم اللاعنون). (کو) 101- کلینی از تعدادی از اصحاب ما از سهل بن زیاد از ابن محبوب از محمد بن سلیمان أزدی از ابی الجارود از ابی اسحاق از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (وإذا تولی سعی فی الأرض لیفسد فیها ویهلک الحرث والنسل –بظلمه وسوء سریرته– والله لا یحب الفساد). هنگامی که پشت میکند و میرود در زمین به تلاش میافتد تا در آن فساد ورزد و زرع و نسل را نابود میکند – به وسیلهي ظلم و سوء نیت خود – و خداوند فساد را دوست نمیدارد. (کز) 102- عیاشی مثل آن را از ابی اسحاق روایت کرده است. (کح) 103- سیاری از ابن محبوب مثل آن را روایت کرده است. (کط) 104- کلینی از محمد بن یحیی از احمد بن عیسی از حسین بن یوسف از برادرش از پدرش از ابی بکر بن محمد روایت کرده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام شنیدم که این آیه را چنین میخواند: (وزلزلوا – ثم زلزلوا – حتی یقول الرسول) و تحت فشار قرار گرفتند – سپس تحت فشار قرار گرفتند – تا جايی که پیامبر گفت. در «مرآة العقول» گفته است که روایت از بکر بن محمد میباشد، و بعد لفظ ابی، در روایت از طرف نسخه نویسان افزوده شده است و دلالت میکند بر این که (ثم زلزلوا) از آیه ساقط گردیده است. (ل) 105- سیاری از ابن ابی عمیر از علی بن عطیه از ابی العباس از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند چنین روایت کرده است: (وزلزلوا -ثم زلزلوا- حتی یقول الرسول والذین آمنوا متی نصر الله) تحت فشار قرار گرفتند؛ سپس تحت فشار قرار گرفتند؛ تا جایی که پیامبر و کسانی که ایمان آورده بودند، میگفتند: یاری خدا کی خواهد رسید؟ (لا) 106- و از حسین بن یوسف از برادرش از پدرش از ابی بکر بن محمد روایت شده است که گفت: از ابا عبدالله شنیدم که مانند آن را ذکر کرد و از این جا عدم خللی در سند الکافی ظاهر میگردد با این که روایت یوسف ـ کسی که از یاران امام صادق و امام کاظم علیه السلام است ـ از بکر بن محمد ـ کسی که تصریح دارد که از اصحاب امام رضا علیه السلام است ـ بعید به نظر میرسد و هیچ یک از راویان او را چنین ذکر نکردهاند. (لب) 107- علی بن ابراهیم از پدرش از نضر بن سوید از ابن سنان از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که وی این آیه را چنین خواند: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی – وصلاة العصر وقوموا لله قانتین) در انجام نمازها و نماز میانه – نماز عصر – محافظت ورزید و فروتنانه برای خدا به پا خیزید. (لج) 108- عیاشی از محمد بن مسلم از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفتم: منظوراز الصلاة الوسطی چیست؟ وی در جواب گفت: این طور بخوان: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی – وصلاة العصر – وقوموا لله قانتین) و منظور از (صلاة الوسطی) نماز ظهر میباشد و پیامبر خدا هم این آیه را چنین میخواند. (لد) 109- سید بزرگوار علی بن طاوس در کتاب «فلاح الوسائل» میگوید: از محمد بن مسلم از ابی جعفر علیه السلام روایت کردهام که گفت: همسر حسن علیه السلام مصحفی را نوشت. حسن علیه السلام هنگام رسیدن به آیهي فوق به کاتب گفت: این طور بنویس: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی – وصلاة العصر – وقوموا لله قانتین). (له) 110- و در منبع فوق آمده است که این آیه در کتاب ابراهیم خزار از ابی بصیر از ابیعبدالله علیه السلام چنین روایت شده است: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر) تا آخر آیه. (لو) 111- و در منبع فوق دیدهام که در کتاب «تفسیر القرآن» از امام باقر و امام صادق علیه السلام از یک نسخهي قدیمی که اکنون نزد ماست، چهار حدیث آمده است که به چند طریق به امام باقر و صادق میرسند. در مفاد آن احادیث (صلاة الوسطی)، نماز ظهر است و رسول خدا چنین میخوانده است: (حافظوا علی الصلاة والصلاة الوسطی وصلاة العصر) تا آخر آیه. (لز) 112- سید در کتاب «سعد السعود» در «الفصل المنقول» از «الکاشف» در استدلالی که برای معنی صلاة الوسطی ـ نماز ظهرـ آورده است، چیزی گفته است که عبارت آن، این است: و از جملهي آن روایتها، روایت ابن عباس و عائشه که در میان (صلاة وسطی وصلاة عصر)، با واو عطف فاصله انداختهاند و همینطور از کسانی غیر از ابن عباس، از اهل بیت روایت کردیم: با واو معطوفه در عصر که بر نزدیک تر دلالت دارد و آن نزدیکتر، صلاة ظهر است. (لح) 113- صدوق در کتاب «معانی الأخبار» از علی بن عبدالله الوراق و علی بن محمد بن حسن معروف به ابن مقبره قزوینی و هر دو از سعد بن عبدالله بن ابن خلف از سعد بن داود از مالک بن انس از زید بن اسلم از قعقاع بن حکیم از ابی یونس، آزاد شدهي عائشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، روایت کردهاند که عائشه مرا فرمود: تا مصحفی را برایش بنویسم و به من گفت: آنگاه که به این آیه رسیدی، چنین بنویس: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر وقوموا لله قانتین) سپس عائشه گفت: به خدا سوگند آن را از پیامبر خدا شنیدم. (لط) 114- و در منبع فوق با همان اسناد از سعد از احمد بن صباح از محمد بن عاصم از فضل بن رکین از هشام سعد از زید بن اسلم از ابی یونس روایت شده است که گفت: مصحفی را برای عائشه نوشتم و او گفت: هرگاه به آیهي (صلاة الوسطی) رسیدی آن را ننویس تا خودم بر تو املا کنم. پس وقتی به آن رسیدم، چنین بر من املا نمود: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر). (م) 115- و در منبع فوق با همان اسناد از سعد بن داود از ابی زهر از مالک بن انس از زید بن اسلم از عمرو بن نافع روایت شده است که گفت: مصحفی را برای حفصه، همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، نوشتم. حفصه گفت: هر گاه به این آیه رسیدی چنین بنویس: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر). (ما) 116- کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از حماد بن عیسی و محمد بن یحیی از احمد بن محمد بن عیسی و محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان و همگی از حماد بن عیسی از حریز از زراره روایت کردهاند که گفت: از ابی جعفر علیه السلام دربارهي تعداد نمازهای فرض سؤال نمودم، وی در جواب گفت: در شب و روز، پنج نماز بر ما واجب است. گفتم: آیا خداوند آنها را در کتاب خود نامگذاری و بیان نموده است؟ در جواب گفت: بله، خداوند متعال فرموده است. آیات را خواند و ابی جعفر گفت: و در بعضی قرائتها آمده است. (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر وقوموا لله قانتین) و صدوق هم در کتاب «علل الشرایع» از پدرش از سعد بن عبدالله از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن حدید و ابن ابی نجران از حماد از حریر مانند این حدیث را روایت کرده است و شیخ در کتاب «التهذیب» با اسناد خود از احمد بن محمد بن عیسی مانند او، این خبر را روایت کرده است. و در کتاب «الفقیه» با اسناد خود از زراره آن را روایت کرده است و چون سؤال از تعداد نمازهای فرض روزانه است، پس در جواب به ذکر آن نمازها بسنده کرده است. لازم است هدف زراره را شناخت تا در مقابل عامه (اهل سنت) و غیر از آنان نیاز به استدلال نباشد، زیرا او بزرگتر از آن است که بر تعداد نمازها جهل داشته باشد و قول او در روایت، با توجه به چیزی که خداوند آن را فرض کرده است، بر قصد زراره شهادت میدهد؛ زیرا بنابر اخبار و روايات معتدد، سؤال از نمازهایی است که خداوند در قرآن فرض کرده است. پس آنجا كه زراره در سؤال خود میگوید: آیا خداوند آنها را نام برده و بیان کرده است؟ منظورش تفاصیل و بیان ظاهری است نه بیان مطلق، حتی اگر بطور اجمال باشد، با جواب اول فهمیده میشود، پس آشكار شد که شاهد آوردن این روایت به خاطر ذکر صلاة العصر در قرآن است با بعضی از قرائتهای معتبر نزد ابی جعفر علیه السلام که با قرائتهای آنان يكي است به دليل اينكه در جايي ديگر آن را ذكر نكرده است، اگر هدف، بیان تفصیلی نبود، آن مطلب و مطالب قبلی و بعدی با اشاره بیان میکنند که آن اخبارها با خبرهای سابق، در یک چیز متحدند و آن، اینکه هدف از همهي روايات، شکست دادن مخالفان است؛ زیرا شدت اعتماد آنان بر صحابه است. و گفته شد که قرائت فوق از عدهای از آنان نیز، روایت شده است و این شبیه قول امام است که در حضور بعضی از عامه گفت: «ما قرآن را طبق قرائت پدرم میخوانیم»؛ زیرا از آنان پیروی میشود و آنان از کسی پیروی نمیکنند. بعضی از راویان احتمال دادهاند که این سخن از کلام راوی باشد، زیرا صدوق این قسمت را در معانی الاخبار، ساقط کرده است، اما این احتمال به شدت بعید است، زیرا از آن آشکار میشود که ذکر نمازها در قرآن از کلام وی ساقط گردد با این که ابو جعفر در بيان و مقام تفصیل بوده، حال این که چهار فرض از پنج فرض را هم نام برده است. پس بهتر است سهو و اشتباه را به صدوق نسبت دهیم نه به ابی جعفر علیه السلام چون به نظر میرسد که خبر از کتاب «حریز» گرفته شده که امام آن را تصدیق نموده است و در این طبقه، رد نمودن کلام راوی در اخبار، معهود و مرسوم نیست. گاهی نسخههای حدیث با هم اختلاف دارند مثلاً در کتاب «التهذیب» و «علل الشرایع»، «وصلاة العصر» با واو آمده اما در کتابهای «الکافی» و «الفقیه» بدون واو آمده است. و قبلاً از تفسیر کشاف نقل شد که ابن عباس و عائشه آن را با واو و حفصه بدون واو خواندهاند و برتری اولی، بعید به نظر نمیرسد، زیرا همهي اخبار در این باب، به صراحت بر وجود واو دلالت دارند و احتمال اينكه ذکر آن بدون واو تقیه باشد -آن طور که در کتاب «شرح التهذیب» مجلسی آمده- بعید است؛ زیرا عائشه از نظر آنان از غیر خود والامقامتر بود. سپس در کتاب «الفقیه» چنین آمده است: ﴿وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ﴾. تقی مجلسی در شرح خود گفته: ممکن است گفتهي او «صلاةالوسطی» در قرائت داخل باشد و ظاهر آن است که منظور امام علیه السلام این است که همین مطلب مقصود خداوند متعال است. و خدا عالم است. (مب) 117- سیاری از صفوان، از علی از محمد بن مسلم روایت کرده است که گفت: به ابی جعفر علیه السلام گفتم: «صلاة الوسطی» چیست؟ در جواب آیه را چنین خواند: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر وقوموا الله قانتین) گفت صلاة الوسطی، نماز ظهر است و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه قرائت کرده است. (مج) 118- و باز هم از سیاری از محمد بن جمهور که از امامان علیه السلام روایت میکند، (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی وصلاة العصر وقوموا لله قانتین): گفت: راغبین (علاقهمندان). (مد) 119- از حسین بن یوسف از برادرش از پدرش از ابن مسلم از ابی جعفر علیه السلام روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، (والوسطی وصلاة العصر) میخواند. (مه) 120- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن ومنسوخه» گفته: امام صادق آيه را (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی صلاة العصر) تلاوت ميكرد. (مو) 121- و از عبدالملک از علی بن مریم از ابن عباس روایت است که وی این آیه را چنین میخواند. (مز) 122- و از ابان بن عثمان از عبدالحمید از ابن مسلم از ابی جعفر علیه السلام روایت است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیهي فوق را چنین میخواند: (حافظوا علی الصلوات والصلاة الوسطی صلاة العصر وقوموا لله قانتین). (مح) 123- و با همین اسناد از ابی بصیر از ابی عبدالله، مانند آن روایت شده است. (مط) 124- و از یوسف از برادرش از پدرش از عمرو بن جابر روایت است که آیهي بعد چنین بود: (والذین یتوفون منکم ویذرون أزواجا وصیه لأزواجهم متاعا إلی الحول غیر اخراج مخرجات)؛یعنی، کسانی که از شما میمیرند و همسرانی از خود به جای میگذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنان را بهرهمند سازند؛ به شرط آن که همسران بیرون نروند. گویا در این آیه، کلمهي مخرجات وجود داشته و بعد حذف شده است. (ن) 125- ثقة الإسلام در «روضة الکافی» از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد از محمد بن خالد از محمد بن سنان از ابی جریر قمی؛ یعنی، محمد بن عبیدالله و در نسخه عبدالله، از ابی الحسن علیه السلام روایت کرده است که قسمتی از آیة الکرسی را چنین قرائت کرد: (له ما فی السموات وما فی الأرض)- (وما بینهما وما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم – من ذا الذی یشفع عنده إلا بإذنه) – گویا بین دو خط تیره جزئی از قرآن بوده و حذف گردیده است. (نا) 126- و با همان اسناد از محمد بن خالد از حمزه از عبید از اسماعیل بن عباد از ابیعبدالله علیه السلام بخشی از آیة الکرسی چنین روایت شده است: (ولا یحیطون بشئ من علمه إلا بما شاء) و در آخرش (العلی العظیم والحمدلله رب العالمین) و دو آیهي دیگر قرار دارد. (نب) 127- و از تعدادی از اصحاب ما از سهل بن زیاد از ابی محبوب از ابن ارباب از حمران بن اعین از ابی جعفر علیه السلام روایت است که در آیه (والذین کفروا أولیاؤهم الطاغوت) به طواغیت خواند. (نج) 128- تاسع البحار از ابن شهر آشوب در مناقب خود نقل میکند و میگوید در کتاب المنزل از امام باقر علیه السلام چنین یافتم: (والذین کفروا ــ بولاية علي بن أبی طالب – اولیاؤهم الطاغوت) و گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرده است. گویا عبارت مذکور در قرآن بوده و حذف گردیده است. (ند) 129- شیخ بزرگوار احمد بن علی قمی در «کتاب العروس» از امام صادق علیه السلام روایت میکند گفت: علی بن حسین علیه السلام با جدیت قسم میخورد که هر کس قبل از زوال خورشید هفتاد بار آیة الکرسی را قرائت نماید، به گونهای که زوال خورشید مصادف با بار هفتادم باشد، گناهان اول و آخر او آمرزیده میشوند و اگر در همان سالی بمیرد که آیة الکرسی را در چنان حالی خوانده است، بدون محاسبهي خداوند، خواهد مرد. وی چنین خواند (لا إله إلا هو الحی القیوم لاتأخذه سنة ولا نوم له ما فی السماوات وما فی الارض - وما بینهما وما تحت الثری عالم الغیب و الشهادة فلا یظهر علی غیبه أحدا - من ذا الذی یشفع عنده إلا باذنه یعلم ما بین أیدیهم ... هم فیها خالدون). (نه) 130- در همان منبع قبلی از حسن بن علی علیه السلام روایت شده است که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیة الکرسی در لوحی از زمرد سبز قرار دارد و با مرکب مخصوص خداوند نوشته شده است. هیچ روز جمعهای نیست مگر این که آن لوح به پیشانی اسرافیل بر میخورد و هرگاه به پیشانی وی بر خورد نماید، تسبیح میکند و میگوید: پاک و بیعیب است کسی که تسبیح جز برای او جائز نیست و پرستش و فروتنی هم برای ذات اوست نه غیر او. توانا و یکتا و چیره است. پس وقتی که او تسبیح میکند تمام اهل آسمان از فرشتگان با وی سبحان الله و لا اله الا الله میگویند: پس هر گاه اهل آسمان دنیا، تسبیح آنان را شنید که خدا را تقدیس میکنند، هیچ فرشتهي مقرّبی و هیچ پیامبری باقی نمیماند مگر این که برای خوانندهي آیة الکرسی همان گونه که نازل شده است، دعا میکنند. (نو) 131- سید بزرگوار علی بن طاوس در کتاب «منهج الدعوات» از شیخ بن عبدالصمد از سید امام ابی البرکات محمد بن اسماعیل حسینی مشهدی روایت کرده است که گفت: مفید ابوالوفا عبدالجبار بن عبدالله مقری برایمان حدیث آورد و گفت: شیخ ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی برای ما حدیث آورد و باز هم از او شیخ فقیه ابی القاسم حسن بن علی طوسی و باز هم از او شیخ فقیه ابی القاسم حسن بن علی بن محمد جوینی حدیث آورد و گفت: شیخ ابو عبدالله حسین بن احمد بن محمد بن طحال مقدادی مرا خبر کرد و گفت: علی بن محمد بن حسن طوسی گفت: پدرم برایم حدیث آورد و باز هم از او از پدر بزرگش از پدرش ابی الحسن از شیخ ابی جعفر محمد حسن طوسی خبر آورد و گفت: عدهای از اصحاب از احمد بن محمد بن سعید برایمان حدیث آوردند و گفت: حسن بن علی بن فضال برایمان حدیث آورد و گفت: محمد بن ارومه برایمان حدیث آورد و گفت: احمد بن محمد بن ابی نصر از امام رضا علیه السلام حدیث آورد و گفتهي امام رضا را چنین نقل کرد: «رقعة الجیب دعایی است که بر گریبان دوخته شده است، از هر چیزی پناه میدهد و حدیث را ادامه داده تا به این گفتهي امام رضا میرسد: آیة الکرسی چنان که نازل شده، نوشته میشود و لا حول و لا قوة الا بالله» تا آخر نیز، نوشته میشود. تقی مجلسی در شرح فارسی خود بر کتاب «الفقیه» ترجمهي آیة الکرسی را چنان که طبق روایت اهل بیت نازل شده، گفته است که طبق روایت امام رضا بعد از عبارات (العظیم والحمدلله رب العالمین وبعد از له ما فی السماوات وما فی الأرض ما بینهما وما تحت الثری عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم) وارد شده است. و علی بن ابراهیم و کلینی و شیخ طبرسی و ابن طاوس و دیگران، این آیه را اینگونه روایت کرده اند و نام آن را «آیة الکرسی علی التنزیل» گذاشتهاند و پسر علامهاش در کتاب «مرآة العقول» در ذیل خبر قبلی ابی جریر گفته است: و این خبر میرساند که کلماتی از آیة الکرسی حذف گردیده است و در بعضی از دعاهای روایت شده، آمده است که « آیة الکرسی علی التنزیل» که به این «آیة الکرسی» اشاره دارد، باید نوشته شود. محقق داماد در حواشی کتاب «قبسات» گفته است: احاديث وارده از طرق آنان و طريق ما این مطلب را بیان میکنند که در آیهي متعه (فما استمتعتم به منهنَّ إلی أجلٍ مسمّی): وجود داشته است و به جایی میرسد که میگوید: در آیة الکرسی علی التنزیل، کلماتی است که در مصاحف فعلی وجود ندارد و در حواشی بعضی از نسخههای قدیمی «منهج الدعوات» بعد از «آیة الکرسی علی التنزیل» گفته که آن آیة الکرسی، قول خداوند است که بعد از (له ما فی السماوات وما فی الأرض - وما بینهما وما تحت الثری – من ذا الذی یشفع عنده) تا آخر آیة الکرسی، قرار دارد. آنگونه که ذهن آنان ساخته و پرداخته است. (نز) 132- علی بن ابراهیم در تفسیر خود گفته است: و اما آیة الکرسی پدرم از حسن بن خالد مرا آگاه کرد که ابو الحسن رضا علیه السلام چنین قرائت کرده است: (لا إله إلا هو الحی القیوم لا تأخذه سنة ولا نوم له ما فی السماوات وما فی الاأرض – وما بینهما وما تحت الثری عالم الغیب والشهادة هو الرَّحمن الرحیم – من ذا الذی یشفع عنده) تا فرمودهي خداوند متعال: (هم فیها خالدون والحمدلله رب العالمین) نازل گردید. (نخ) 133- سیاری از سهل بن زیاد از حمزه بن عبید از اسماعیل بن عباد بصری از کسی که آن را نامبرده است از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرد و گفت: در آیة الکرسی آیهي (له ما فی السماوات وما فی الارض - وما تحت الثری- آية- عالم الغیب والشهادة الرحمن الرحیم بدیع السموات والارض ذو الجلال والإکرام رب العرش العظیم) وجود دارد. (نط) 134- و از محمد بن جریر از ابن سنان تیمی از ابی حسن رضا علیه السلام روایت است: (له ما فی السَّماوات وما فی الارض عالم الغیب و الشَّهادة الرَّحمن الرَّحیم من ذا الذی یشفع عنده). (س) 135- و از ابی عمیر از صفوان بن یونس از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي آیة الکرسی ، چنین روایت است: (له ما فی السَّماوات وما فی الأرض عالم الغیب والشَّهادة الرَّحمن الرَّحیم من ذا الذی یشفع عنده). (سا) 136- و از منقری از جابر بن راشد از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که گفت: (عالم الغیب والشهادة العزیز الحکیم) در آیة الکرسی وجود دارد. (سب) 137- و از محمد بن خالد از عمر بن یحیی شوشتری و حماد بن عثمان از ابی عبدالله علیه السلام آمده است که گفت: در سقف خآنهای در اطراف خانهي خدا نوشتهي آیة الکرسی را دیدم که در آن، کلمات بعدی وجود داشت: (له ما فی السَّماوات وما فی الأرض عالم الغیب والشَّهادة الرَّحمن الرَّحیم). بعد به او عرض کردم: فدایت شوم، در این نوشته، چیزی هست که آن را نمیشناسم زیرا اینگونه آن را نمیخوانیم. وی در جواب گفت: همین طور بخوان؛ زیرا چنین نازل شده است. (سج) 138- از سهل بن زیاد از حمزه از اسماعیل از مردی از ابی عبدالله روایت شده است: بخشی از آیة الکرسی چنین آمده است: (وما یحیطون من علمه من شئ الا بما شاء وآخرها وهو العلی العظیم والحمدلله رب العالمین) چنانکه میبینی، به جای کلمهي «لا»، «ما» آمده و «من علمه بشئ» مقدم شده است. (سد) 139- و از افراد زیادی نقل شده است که (ولایحفظون من علمه إلا بما شاء) روایت کردهاند. (سه) 140- و از ابن محبوب از ابن رئاب از حمران از ابن جعفر علیه السلام آمده است: (والذین کفروا أولیاءهم الطواغیت) و طاغوت به شکل طواغیت آمده است. بدان که اختلاف در این اخبار این است که گاهی در بعضی از آن اخبار، تحمید؛ یعنی، «الحمدلله» بعد از «العلی العظیم» آمده و گاهی بعد از (هم فیها خالدون) آمده است و در بعضی از آنها نیز، قبل از «الرَّحمن» واقع شده است و در بعضی از روایتها ذکر نشده است، و غیر از این اختلافات با این که مجموع این خبرها بر وقوع تغییر در آیه دلالت میکنند، با یکدیگر منافاتی ندارند؛ چون وجود تغییر در آیه مطلوب است نه در چیزی دیگری. نتیجهگیری: همانا قول او علیه السلام در آخر روایت اسماعیل بن عباد، آن که کلینی و سیاری آن را روایت کردند و آخر آن (هو العلی العظیم) بود و قول او علیه السلام که فرمود: دو آیهي دیگر بعد از آن، احتمال چند وجه را در بردارد: اول، مراد از ذکر آیهي بعد از آن، این است که آن دو آیه را از آیة الکرسی حساب کنیم. پس روایت، دلالت دارد بر این که آخر آیة الکرسی (هم فیها خالدون) است، به خاطر این که مرجع ضمیرها در گفتهي او، آخر آیة الکرسی است. چنانکه این مطلب آشکار است و این یکی از دو قول در این باره است و بعضی از اخبار ذکر شده، آن را تأیید میکنند. دوم، مراد این است که دو آیه را از سورهي حمد بعد از (الحمدلله رب العالمین) ذکر میکرد. سوم، عامه، دو آیهي بعد از (آیة الکرسی) را تغییر دادهاند؛ این دو وجه را در مرآة العقول نقل کرده است. چهارم، آن است که جناب سیدعلی خان در «شرح الصحیفه» آورده است که در این روایت «آیتین» به حالت نصب آمده است، در حالی که هیچ وجهی برای منصوب كردن وجود ندارد جز به عامل مقدر و تقدیر آن چنین است: «اقرؤوا آیتین بعدها»؛ یعنی، دو آیه را بعد از آن بخوانید. پس كلام امام علیه السلام آنجا تمام شد كه گفت: «الحمدلله ربّ العالمين» و اين جمله تقداراً منصوب است به اعتبار مقدر بودن (قُل) يعني بگو الحمدلله ربّ العالمين و بعد از آن دو آيه را بخوان، و اين تقدير مردود است به دليل اينكه خلاف ظاهر است، زیرا امام علیه السلام در صدد بیان حدود آیة الکرسی میباشد؛ پس تقدیر مادهي قرائت مناسب سیاق کلام نیست چون حاصل خبر در این حالت، این میشود: (العلی العظیم وقل الحمدلله رب العالمین) و دو آيهي ديگر بعد از آنها، و فعل مقدر در آنچه ذکر شد، منحصر نمیشود. وجه پنجم: آن چیزی است که بعضی از بزرگان احتمال دادهاند که ضمیر در «ها» ـ نظر به اختلاف مفسران ـ به اصل آیه برگردد و بعضی هم (لا إله إلا هو الحی القیوم) را آیهای دانستهاند اما در خبر، اشاره به ردّ آن و فاسد بودن این که آخر آیهاي است كه با (الله لا إله إلا هو العلی العظیم) شروع شده چنين باشد، و بعید و نامتناسب بودن این قول به دليل آخر خبر از کسی پوشیده نیست. وجه ششم: بر قلب من خطور كرده که مراد بیان تغییر در آیة الکرسی باشد نه تحدید و تعيين آن و منظور از دو آیه آن است که در روایت اسماعیل با سند مذکور در حدیث گذشت كه گفته: مراد از بعيد بودن، بعيد بودن ترتیبی نیست، بلکه مانند این است که دربارهي کسی گفته شود: فلانی صفات چنین و چنان دارد و بعد از آن خصلت یا خصلتهای دیگری هم دارد ــ مانند آیه بعدی: (و الارض بعد ذلک دحاها): و زمین را بعد از آن گسترانید. همچنین «بعد» معنی مع – با هم بودن- را میدهد چنانکه در تفسیر مجمع و غیر آن آمده است و محل تغییر در آیة الکرسی بنا به روایت کلینی، دو جا و بنا به روایت سیاری، سه جا است. پس تقدیر کلام – خدا دانا به همه چیز است – آن است که امام علیه السلام در آیة الکرسی و مایحیطون تا آخر را قرائت کرده و در آخر آن نیز، هوالعلی العظیم و الحمد تا آخر، را قرائت کرده است و بعد از این آیه، دو آیهي دیگر را از آیة الکرسی خوانده و به حساب آورده است. اما این که جای آن دو آیه، بعد از «الحمد» یا قبل از آن است، وی دربارهاش سکوت کرده است؛ اما قبل از «الحمد» بودن از حدیث مذکور شناخته میشود. نتیجه: واقعاً مضمون روایت سیاری كه در بين اسماعیل و امام واسطه قرار داده است، مطابق مفهوم مضمون کتب رجال میباشد مبني بر اين كه او از یاران امام رضا بوده نه از یاران امام صادق متعال . پس در سند الکافی اختلال وجود دارد و از این مطلب، غافل مشو. (سو) 141- سیاری خبر مرسلی را از امام حسن روایت کرده است دربارهی فرمودهي خداوند متعال که آن را چنین خواندهاند: (والذین یأکلون الربا لایقومون – یوم القیامة – إلا کما یقوم الذی یتخبطه الشیطان من المس): کسانی که ربا میخورند برنمیخیزند – روز قیامت – مگر مانند برخاستن کسی که شیطان او را سخت دیوانه ساخته است. گویا در این آیه، «یوم القیامة» وجود داشته و حذف گردیده است. (سز) 142- و از امام حسن علیه السلام روایت است که در بارهي آن را چنین خواندهاند: (کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مائة حبة – أو أکثر من ذالک-)، يعني مانند دآنهای که هفت خوشه برآورد که در هر خوشه، صد دانه موجود باشد– یا بیشتر از آن. گویا «او أکثر من ذالک» در قرآن بوده است و آن را حذف کردهاند. و از ابن سیف، از برادرش، از پدرش از منصور بن حاز از عمربنحنظله از ابیعبدالله علیه السلام روایت شده است که این آیه را چنین خواند: (والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً وصیة لأزواجهم إلی الحول غیر اخراج مخرجات). (سح) 143- نعمانی در تفسیر خود، با سند گذشته از امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهي مجموعه آیات تحریف شده، روایت میکند و میگوید: فرمودهي خدای متعال، اینگونه است: (و جعلناکم أئمة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرَّسول علیکم شهیدا): و شما را امامان واسطه در بین رسول و مردم قرار دادیم تا شما بر مردم، شاهد و رسول هم، بر شما شاهد باشد. معنی وسطاً؛ یعنی، واسطهي بین مردم و رسول، اما مخالفان آن را تحریف کردند و به جای «أئمة»، «أمة» قرار دادند ـ گویا در این آیه «امة» به جای «ائمة» آمده و کذالک هم، در اول آن نبوده و بعد اضافه شده است. (سط) 144- سیاری از اسحاق بن اسماعیل از ابی عبدالله علیه السلام ، آیهي بعدی را چنین قرائت کرده است: (فما جزاء من یفعل ذالک منکم ـ ومن غیرکم ـ الا خِزیٌ فی الحیاة الدنیا): پس جزای کسی که از شما ـ و از غیر شما ـ چنان کند، جز رسوایی در زندگی دنیا نیست ـ گویا «ومن غیرکم» در قرآن بوده و حذف گردیده است. (ع) 145- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخالقرآن» در باب آیات تحریف شده، گفته است: و فرمودهي خداوند متعال چنین است: (وکذالک جعلناکم أمة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس) در حالیکه (ائمة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس) بوده و تحریف شده است. سورهي آل عمران (الف) 146- علیبن ابراهیم در تفسیر خود گفته که عالم گفته است، در هنگام نزول، این آیه چنین بود: (وآل ابراهیم وآل عمران ـ وآل محمد ـ علیالعالمین)[44] نازل گردید اما «آل محمد» را از کتاب ساقط کردند. (ب) 147- فرات بن ابراهیم در تفسیر خود با روایت معنعن[45]از حمران روایت میکند که گفت: از ابوجعفر شنیدم، این آیه را میخواند: (إن الله اصطفی آدم ونوحاً وآل إبراهیم و ـ آل محمد ـ علیالعالمین) گفتم: ما چنین نمیخوانیم. گفت: حرفی در جای حرف دیگری قرار داده شده است. (ج) 148- عیاشی از هشام بن سالم نقل میکند که میگوید: از ابا عبدالله دربارهي این آیه سؤال کردم: (إن الله اصطفی آدم ونوحاً وآل ابراهیم) در جواب گفت: در حقیقت خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل محمّد را بر جهانیان برگزید. اما اسمی را در جای اسم دیگری قرار دادهاند. (د) 149- از ایوب نقل است که میگوید: ابو عبدالله از من شنید که این آیه را میخواندم: (ان الله اصطفی آدم ونوحاً وآل ابراهیم وآل عمران) : ابو عبدالله گفت: «آل محمّد» هم، بود اما حذفش کردند و آل ابراهیم و آل عمران را باقی گذاشتند. (ه) 150- و از ابی عمر و زبیری از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که به او عرض کردم: دلیل قرآني مبنی بر این که آل محمد اهل بیت او هستند چیست؟ در جواب گفت: اين آيه است که میفرماید: (إن الله اصطفی آدم ونوحاً وآل ابراهیم وآل عمران – وآل محمد – علی العالمین– ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم) چنین نازل شد. و این آیه را نیز، قرائت کرد: (اعملوا آل داود شکراً وقلیل من عبادی الشکور وآل عمران وآل محمّد): ای آل داود، سپاسگزاری کنید و اندکی از بندگانم شکرگزار هستند. و آنان، آل عمران و آل محمدند.این، روایت ابی خالد قماط است. (و) 151- شیخ طوسی در کتاب «التبیان» گفته که در قرائت اهل بیت علیه السلام «وآل محمد علی العالمین» خوانده شده است. (ز) 152- شیخ در کتاب «امالی» از ابی محمد فحام گفت: محمد بن عیسی از هارون ابو عبدالصمد ابراهیم از پدرش از پدر بزرگش؛ یعنی، ابراهیم بن عبدالصمد بن محمد بن ابراهیم گفت: جعفر بن محمد علیه السلام (إن الله اصطفی آدم ونوحا وآل ابراهیم وآل عمران وآل محمد علی العالمین) خواند و گفت: این چنین نازل شده است. (ح) 153- سیاری از محمد بن سنان از ابی خالد قماط از حمران بن اعین روایت کرده است که گفت: از ابا عبدالله شنیدم که چنین میخواند: (إن الله اصطفی آدم ونوحا وآل إبراهیم وآل عمران وآل محمد) سپس گفت: به خدا سوگند، این طور نازل شد. (ط) 154- و از بعضی از اصحاب ما، روایت است که حدیث را به امامان علیه السلام نسبت میدهند، و (آل إبراهیم علی العالمین) میخوانند و من گفتم: مردم «وآل عمران» میخوانند. گفت: حرفی در جای حرف دیگری قرار داده شده است. (ی) 155- و از علی بن حکم از داود بن نعمان از ایوب حر روایت است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام از من شنید که من این طور قرائت کردم: (إن الله اصطفی آدم ونوحاً وآل ابراهیم وآل عمران علی العالمین) گفت: آل محمد هم، در آن بود اما آن را حذف کردند و بقیه را باقی گذاشتند. (یا) 156- شیخ طبرسی در تفسیر «مجمع البیان» گفت: و در قرائت اهل بیت علیه السلام (آل محمد علی العالمین) آمده است. (یب) 157- شیخ محمد بن حسن شیبانی در کتاب «نهج البیان» گفته است: و در قرائت اهل بیت (وآل محمد علی العالمین) آمده است: همهي آن خبرها بر نزول «آل محـمَّد» در این آیه اتفاق دارند، اما در نزول «آل عمران» اختلاف دارند؛ زیرا بعضی از آنها به صراحت میرسانند که «آل عمران» به جای «آل محمد» گذاشته شده است و بعضی از آنها هم در نازل شدن آن ظاهرند و ممکن است قسمت اخیر بر عدم انتقال راوی حمل شود که سقوط آن را در قرائت امام نقل نکرده است چنانکه همان معنی موجود و ثابت در ذهنها هست، بلکه از ذیل روایت ابی عمر و زبیری ظاهر است که جز ابیخالد، «آل محمَّد» را نقل نكردهاند، اما باز هم ممکن است بر اشتباه نسخهبردارها حمل شود، بلکه خبر مروی ابی خالد از حمران در وجود آن ظاهر است که با صریح خبر مروی دیگر وی در تفسیر فرات معارضه میشود، زیرا آن خبر بر عدم نزول آل عمران دلالت میکند، و در دلیل پنجم گفته شد که آن مطلب در مصحف ابن مسعود بوده است. (یج) 158- علی بن ابراهیم در دو جا از تفسیر خود آورده است: (یا مریم اقنتی لربک وارکعی واسجدی مع الراکعین) اين چنين نازل شده كه «اسجدی» مقدم بر «وارکعی» است. (ید) 159- محمد بن حسن شیبانی در دو جا از تفسیر خود برای تقدیم و تأخر حروف بر یکدیگر به اين آيه مثال آورده است كه خداوند ميفرمايد: (یا مریم اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین) (یه) 160- سیاری از ابن ابی عمیر از ابی ایوب خراز از زیاد بن سوقه از حکم بن عینیه از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که اين آيه را چنین خواند: (یا مریم اقنتی لربک واسجدی – شکراً لله – وارکعی مع الراکعین) و در فرمودهي دیگر خداوند خواند: (إذا یختصمون – فی مریم عند ولادتها» الخبر. گويا (فی مریم عند ولادتها) در قرآن بوده و حذف گردیده است. سیاری، این خبر را در این مقام چنین وارد کرده است و گویا او چنین فهمیده که دو کلمه داخل قرائت بوده است اما عیاشی طوري این خبر را وارد نموده که نشان ميدهد اين دو كلمه داخل قرآن نيستند، زیرا دربارهي آن از حکم بن عینیه آمده که گفت: از ابی جعفر دربارهي اين فرمودهي خداوند در قرآن سوال نمودم كه ميفرمايد:{ وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ (٤٢)} (آلعمران: 42) «آنگاه را به یاد بیاور كه فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاكيزهات داشته است، و تو را بر همه زنان جهان برتري داده است». گفتم: چرا «اصطفاء» دوبار ذکر شده است در حالی که «اصطفاء» فقط یک بار است؟ راوی گفت: امام در جواب گفت: ای حکم، این مطلب تأویل و تفسیری دارد. پس به او گفتم: آن تفسیر کن. گفت: یعنی، اول عیسی را برای او از فرزندان انبیاء برگزید و از این که در ولادت و در میان پدران و مادرش زنایی موجود باشد، پاک گردانید و در قرآن هم، میفرماید: (یا مریم اقنتی لربک واسجدی وارکعی شکراً لله) تا آن جا که میگوید: در روایت ابن خرذاذ آمده است که کدام یک از آنان، مریم را در حال یتیم شدن کفالت کردند و تو ای محمد، نزد آنان نبودی؛ آنگاه که مردم دربارهي به دنیا آمدن عیسی با هم درگیر بودند که کدام یک از آنها کفالت او و فرزندش را به عهده بگیرند.روايت. (یو) 161- سیاری از محمد بن جمهور از بعضی از اصحاب از ابی عبدالله دربارۀ قول خداوند، خطاب به حضرت عیسی: (إنی رافعک إليّ ومتوفیک) روایت کرده است که گفت: چنین نازل شد. پس آنچه صدوق با اسناد از امام رضا روایت کرده است که امام رضا گفت: امر هیچ یک از انبیاء و حجتهاي خدا، بر مردم مشتبه نشد مگر امر عیسی علیه السلام كه او زنده از زمین رفت و روحش در بین آسمان و زمین گرفته شد، سپس به سوی آسمان بالا کشیده شد و روحش به وی باز گردانده شد، این قرائت را تأیید میکند. در ظاهر، قرائت مشهور میرساند که وفات در زمین انجام شده است و اهل تفسیر چند وجهی را برای آن ذکر کردهاند که چهارمین وجه از علمای نحو نقل شد که گفتند: در آیه، تقدیم و تأخر وجود دارد، مانند قول خداوند: ﴿فَكَیفَ كَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ﴾ که در ترتیب، وجود نذر؛ یعنی، «پیامبران» قبل از عذاب است، اما شیخ در «التبیان» این قول را به قرائت نسبت داده است و طبرسی آن را تأیید نموده با آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت نموده است که میفرماید: «عیسی نمرده و قبل از روز قیامت به سوی شما بر میگردد». (یز) 162- محمد بن حسن شیبانی در «نهج البیان» گفته است: و در خبرهای ما از امامانمان روایت شده است: (إنی رافعک إلیّ ومتوفیک)– بعد از نازل شدنش در زمان قائم آل محمد متعال »، دخول این کلمات در قرائت، بعید به نظر نمیرسد و خدا دانا به همه چیز است. (یح) 163- عیاشی از حبیب سجستانی روایت کرده است که گفت: از ابا جعفر علیه السلام دربارهي فرمودهي خداوند سؤال نمودم: { وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ }(آلعمران: 81) «هنگامی که خداوند پیمان مؤکد از پیغمبران گرفت که وقتی کتاب و فرزانگی به شما دادم و بعد از آن پیغمبری آمد تا آنچه با خود دارید، تصدیق نماید؛ باید به او ایمان بیاورید و وی را یاری دهید». گفتم: چگونه موسی و عیسی علیه السلام به وی ایمان بیاورند و کمکش کنند در حالی که او را در نیافتهاند و چگونه عیسی به محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورد و او را کمک کند در حالی که او را در نیافته است. امام در جواب گفت: ای حبیب، به درستی از قرآن آیات بسیاری ساقط گردیده است و چیزی جز حروفی که نویسندگان به اشتباه نوشتهاند و در توهّم مردان است، به آن اضافه نشده است. این درست نیست، پس آن را چنین بخوان: (و إذا أخذ الله میثاق امم النبیین لما آتیتکم من کتاب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه). «ای حبیب، خداوند اینگونه این آیه را نازل کرده است، اما هیچ امتی از امتهایی که قبل از موسی بودند به پیمانی که خداوند در قبال پیامبرص ـ بعد از پیامبر خودشان ـ از آنان گرفته بود، وفا نکردند و امتی که موسی به نزدشان آمد، جز تعداد اندکی، موسی را تکذیب کردند و به او ایمان نیاوردند و یاریش نکردند، امت عیسی هم، محمد راص تکذیب کردند و به او ایمان نیاوردند و کمکش نکردند؛ جز تعداد اندکی. و این امت نیز، پیمانی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در قبال علی بن ابی طالبt از آنان گرفت، انکار کردند؛ آن هم در زمانی که مردم را بپاداشت و علی را خلیفهي خود کرد و آنان را به ولایت و اطاعت او دعوت نمود و خودشان را بر این پیمان شاهد قرار داد. چه پیمانی محکمتر از فرمودهي رسول خداست دربارهي علی بن ابی طالب علیه السلام که به آن وفا نکردند حتی آن را انکار و تکذیب نمودند. گویا در آیهي کلمهي «امم» وجود داشت و حذف گردیده است». (یط) 164- سیاری از ابن سالم از حبیب سجستانی، مانند آن را تا قول امام علیه السلام که میگوید: ای حبیب، خداوند آن را چنین نازل کرده است، روایت نموده است. (ک) 165- و از راوی قبل، آمده که گفته است: از امامان از امم النبیین روایت شده است و شیخ طوسی در «تبیان» آورده که امام صادق گفته است: تقدیر آن چنین است. آنگاه خداوند از امتهای پیامبران پیمان گرفت که پیامبرشان را تصدیق و به برنامهای که او آورده عمل کنند، اما آنان بعد از پیامبران خود با دستوراتشان مخالفت کردند و به پیمان وفا نکردند و بسیاری از شریعتش را ترک کردند و بسیاری را نیز، تحریف کردند. در این جا روایت به پایان رسید؛ اما او خبر را به معنی نقل کرده است و وجود لفظ «امم» در آیه و این که این لفظ نازل شده باشد، بر مقدر بودن آن حمل میشود و گرنه این اصطلاح در گفتار ائمه معروف و معهود نیست؛ با این که مقام آن مقام تقدیر است – یعنی، میتوان لفظ «امم» را در تقدیر گرفت – بیندیش؛ زیرا در میان کلمات ذکر شده چیزی نیست که بر آن دلالت کند و معنی کلام بدون در نظر گرفتن آن و بدون خارج شدن از ظاهر لفظ، کامل است. (کا) 166- سید رضی الدین علی بن طاوسی در «سعد السعود» از یک نوشتهي کهنهي بعضی از علمای پیشین که در آن، قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امامان جمع آوری شده است، نقل میکند: ابو العباس برایم حدیث آورد و گفت: ابو الحسن بن قاسم، ما را خبر کرد و گفت: علی بن ابراهیم برایم حدیث نقل کرد و گفت: پدرم از یونس بن ظبیان از ابی عبدالله علیه السلام برایم حدیث آورد که او این آیه را چنین تلاوت کرد: { لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ } (آلعمران: 92). با یک میم - در حالی که در قرآن «مما» آمده است – هرگز به نیکی دسترسی نمی یابید تا انفاق کنید آنچه دوست میدارید. (کب) 167- سیاری از یونس از ظبیان از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي آیهي فوق گفت آن را چنين قرائت کرد: (لن تنالوا البر حتی تنفقوا ما تحبون) که آن را با یک میم خواند. (کج) 168- ثقة الإسلام در «الکافی» از علی بن ابراهیم از پدرش از عمر بن عبدالعزیز از یونس بن ظبیان از ابی عبدالله، مانند آن را روایت کرده است. (کد) 169- عیاشی از یونس از ابی عبدالله، مانند آن را روایت کرده است. مجلسی در شرح قول امام که گفت: آن را چنین قرائت کن. گفته است: این قول بر جواز تلاوت بر غیر قرائتهای مشهور دلالت میکند و احتیاط بیشتر آن است که از آن قرائت عدول نشود، زیرا به تواتر رسیده است که امامان علیه السلام اصحاب خود را بر قرائتهای مشهور عادت میدادند، و به قرائت و عمل به آن تا قیام قائم امر میفرمودند. روایت و نقل از مجلسی تمام شده است. احتمال دارد که آن قرائت نیز، در زمان امام علیه السلام در بین مردم متداول بوده باشد و شاذ گردیدن این قرائت بعد از آن، ضرری به جائز بودن قرائت دیگر نمیرساند، شاید غرض، بیان قرائت صحیح و امر به معتقد بودن به آن است. (که) 170- و از حسین بن خالد روایت است که گفت: ابو الحسن اول گفته است: این آیه چگونه خوانده میشود: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)} (آلعمران: 102) «ای کسانی که ایمان آوردهاید، آن چنان که باید از خدا بترسید، از خدا بترسید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید». (یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولا تموتن إلا وأنتم مسلمون - لرسول الله ثم الإمام من بعده-)؛ یعنی مگر آنکه شما مسلم به رسول خدا و امام بعد از ایشان باشید. گفتم: چه میگویی مسلمون؟ سبحان الله! خداوند اسم ایمان را بر آنان واقع میکند؛ یعنی، آنها را مؤمنین مینامد؛ سپس از آنها درخواست اسلام میکند در حالی که ایمان از اسلام برتر است. گفتم: در قرائت یزید هم، چنین خوانده میشود؟ و او گفت: در قرائت از حضرت علی علیه السلام آمده است و همان چیزی است که جبرئیل آن را بر محمدص نازل کرده است و آن چنین است: مگر شما تسلیم پیامبر و بعد از او تسلیم امام باشید.[46] (کو) 171- سیاری از هارون بن جهم از حسین بن خالد، مانند آن را روایت کرده است و داخل کردن تمام آنچه امام علیه السلام آنها را در قرائت ذکر نمود، احتمال دارد. (کز) 172- شیخ طوسی در «تبیان» گفته است: از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده است «وانتم مسلمون» و معنی آن، این است: مگر این که شما تسلیم آن چیزی باشید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را از نزد خداوند آورده است. (کح) 173- ابو علی طبرسی از ابی عبدالله علیه السلام روایت میکند: (ولتکن منکم ائمة) به جاي أئمة). (کط) 174- علی بن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از ابن سنان روایت کرده است که گفت: بر ابی عبدالله علیه السلام قرائت کردم: { كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ } (آلعمران:110)ابو عبدالله گفت: بهترین امت، امیرالمؤمنین و حسن و حسین بن علی را میکشند؟ قاري گفت: فدایت شوم؛ چگونه نازل شد؟ گفت: «خیر ائمهي اخرجت للناس» برای ایشان است. مگر نمیبینی خداوند آنان را مدح میکند و ميفرمايد: {تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ } به نیکی امر میکنید و از زشتی نهی میکنید و به خدا ایمان دارید». (ل) 175- عیاشی از حماد بن عیسی از بعضی از یارانش روایت میکند که گفت: در قرائت علی علیه السلام { كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ } آمده است و گفت: آنان آل محمدص هستند. (لا) 176- از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که او گفت: این آیه فقط دربارهي اوصیاء بر محمّدص نازل شد. پس خداوند فرمود: شما امامانی هستید که بر مردم ظاهر گردیدهاید، به نیکی امر میدهید و از زشتی نهی میکنید. به خدا سوگند، این گونه جبرئیل آیه را نازل کرد و قصد این آیه جز محمد و اوصیای اوص کس دیگری نیست. (لب) 177- ابن شهر آشوب در مناقب خود از امام باقر علیه السلام نقل میکند که گفت: شما بهترین امت هستید که جبرئیل آن را جز برای محمّدص و علی و اوصیاء از اولاد او نازل نکرد. (لج) 178- نعمانی در تفسیر خود از ابن عقدهي بن جعفر بن احمد بن یوسف بن یعقوب جعفی از اسماعیل بن مهران از حسن بن علی بن ابی حمزه از اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که گفت: آنچه از کتاب خدا مورد تحریف قرار گرفته، فرمودهي خدا: (کنتم خیر أئمة) است که آن را به (کنتم خیر أمة) تحریف کردند و این خبر طولانی است. (لد) 179- سیاری از محمد بن علی از ابن مسلم از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر روایت کرده است که گفت: گفتم: (خیر أمة أخرجت للناس). وی گفت: چیزی نمیدانم مگر این که این آیه بر محمدص و دربارهي اوصیای او به طور ویژه نازل گردیده است. اما او گفت: (أنتم خیر أئمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر) سپس گفت: همینطور جبرئیل آن را بر محمدص نازل کرد و قصد آن آیه جز محمّد و اوصیای او، کس دیگری نیست. (له) 180- و از محمّد بن سنان از حماد بن عیسی از ابی بصیر روایت است که ابو عبدالله علیه السلام چنین خواند: (کنتم خیر ائمة اخرجت للناس). (لو) 181- شیخ طبرسی از ابی عبدالله علیه السلام کنتم خیر ائمه اخرجت للناس روایت نمود. (لز) 182- در مجلد نوزده از «البحار» و حدیث در رسالۀ قدیمی آمده است که سند آن، چنین است: جعفر بن محمد بن قولویه از سعد اشعری ابی القاسم ـ و او مصنف آن است ـ و مشایخ ما از اصحاب ما از ابی عبدالله علیه السلام روایت کردهاند که گفت: امیر المؤمنین علیه السلام گفته است؛ و بعد حدیث را آورد تا به جایی میرسد که میگوید: باب تحریف در آیاتی که خدا آن را نازل کرده است. قسمتی از آن چیزی که استاد ما آن را از علمای آل محمدص روایت کرده است، این فرمودهي خداوند است:{ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ } (آلعمران:110) ابو عبدالله به قاری گفت: وای بر تو؛ مگر بهترين امّت، پسر رسول خداص، را به قتل ميرسانند؟ من در جواب گفتم: فدایت شوم؛ پس این آیه چگونه است؟ وی در جواب گفت: خداوند چنین نازل کرده است: «کنتم خیر ائمة». مگر نمیبینی که خداوند آنها را در فرمودهي خود مدح کرده است و ميفرمايد: {تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ } پس مدح خدا برای آنان دلیل است بر این که خداوند همهي امّت را قصد نکرده است. مگر نمیدانی که در میان امت، زناکاران و بچه بازان و دزدان و راهزنان و ستمکاران و بدکاران وجود دارند؟ آیا به نظر تو خداوند اینها را مدح میکند و اعمالشان را امر به معروف و نهی از منکر مینامد؟ هرگز خداوند آنها را مدح نمیکند و آنان را اخیار نمینامد بلکه اشرار مینامد. میگویم: این کتاب عین کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» به نظر میآید. همان کتابی که نجاشی آن را از سعد بن عبدالله میداند و علامهي نام برده آن را در جلد اول «بحار» خود اظهار داشته است. (لح) 183- ثقة الاسلام در «الکافی» روایت کرده است از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد بن خالد از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي اين آيه سؤال شد: {وَكُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا } (آلعمران:103) «شما بر لبه گودالي از آتش بوديد ( و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت ) ولي شما را از آن رهانيد» گفت: به خدا سوگند جبرئیل آن را اينچنين بر محمدص نازل كرد: (کنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها – محمّد) آن را این گونه نازل کرد. در نسخههایی که من دیدهام، این طور است و در بعضی از نسخهها بنابر آنچه در کتاب «مرآة العقول» آن را حکایت کرده است از پدرش از محمّد بن سلیمان دیلمی از پدرش از ابی عبدالله علیه السلام همان است که در کتب علم رجال ثبت است، از قبیل این که محمد بن خالد، ابو عبدالله را ملاقات نکرده و او از محمد بن سلیمان روایت کرده است و آنچه در عیاشی موجود است، این مطلب را تأیید میکند. (لط) 184- عیاشی از محمد بن سلیمان بصری دیلمی از پدرش از امام صادق، مانند آن را روایت کرده است. (م) 185- علی بن ابراهیم در فرمودهي خداوند متعال: { وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ (١٢٣)} (آلعمران:123) «به درستی خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد در حالی که شما خوار بودید». روایت کرده است که ابو عبدالله علیه السلام گفت: مسلمانان خوار نبودند چون پیامبرص در میان آنان بود. به جای {وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ } «وأنتم ضعفاء» نازل شد. (ما) 186- طبرسی میگوید: و از بعضی از امامان صادق علیه السلام روایت شده است که «وأنتم ضعفاء» قرائت کردند و فرمود: جائز نیست که آنان را با «اذلهي» وصف کرد، چون پیامبرص در میان آنان بود. (مب) 187- سیاری از محمد بن سنان و حماد بن عثمان از ربعی از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي آیهي فوق روایت کرد که ابو عبدالله «وأنتم ضعفاء» را به جای {وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ } قرائت کرد. (مج) 188- عیاشی از ابی بصیر نقل کرده است که گفت: نزد ابی عبدالله آیهي فوق را قرائت کردم و دربارهي {وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ } گفت: دست نگهدار؛ به خدا سوگند، خداوند این گونه نازل نکرد، بلکه به جای {وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ } «أنتُم قلیلٌ» نازل کرده است. (مد) 189- و از عبدالله بن سنان از ابی عبدالله آورده و گفته است: پدرم از وی دربارهي همین آیه سؤال کرد. وی در جواب گفت: خداوند این چنین نازل کرده است، زیرا خداوند هرگز رسولش را خوار نمیکند و در واقع «أنتُم قلیلٌ» نازل گردید و بسیاری آن را روایت کردهاند. (مه) 190- و از عیسی از صفوان بن سنان، مانند آن روایت شده است. (مو) 191- و از ربعی از حریز از ابیعبدالله روایت کرده است که (ولقد نصرکم الله ببدر وأنتم ضعفاء) خواند و گفت: آنها ذلیل نبودند چون پیامبرص در میان آنان بود و سلام خدا بر او و آل او باد. باید گفت: غرض از آن خبرها نفی و انکار نمودن {وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ } است و حال این که قرائت آن، معین است، گاهی از اصل محذوف با لفظ خود و گاهی به معنای آن تعبیر نمودند تا غرض اصلی حاصل شود با این که لفظ آن موجود نیست؛ زیرا قرائت به آن جایز نیست. (مز) 192- ثقه سعید بن عبدالله در کتاب مذکور گفته است: امام صادق هم: (لقد نصرکم الله ببدر وأنتم ضعفاء) قرائت کرد و ابوعبدالله گفته است: آنها، با وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خوار نبودند. (مح) 193- در کتاب فوق ابوعبدالله علیه السلام دربارهي قول خداوند متعال: { لَيْسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ (١٢٨)} (آلعمران: 128) «چیزی از کار (بندگان) در دست تو نیست، یا توبهي آنان را میپذیرد یا ایشان را عذاب میدهد؛ چرا که آنان ستمکارند.» گفت: خداوند این آیه را چنین نازل کرده است: (لک من الأمر شیءٌ أو یتوب علیهم أن یعذبهم فإنهم ظالمون). پس «لیس» به معنی «نیست» به قرآن اضافه گردیده است؛ البته در نسخه چنین است. و از فساد خالی نیست اما به اصل مقصود ضرری نمیرساند. (مط) 194- و ازجرمی از ابیجعفر علیه السلام روایت است که آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (لیس لک من الأمر شیءٌ ان یتوب علیهم أو تعذبهم فإنهم ظالمون). (ن) 195- سیاری از مفضل از صالح بن علی جرمی و سیف از زراره و همگی از ابیعبدالله روایت کردهاند که آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (لیس لک من الأمر شیءٌ إن تبت علیهم أو یعذبهم فإنهم ظالمون) در اینجا «تبت» با لفظ ماضی آمده است. (نا) 196- از محمدبن جمهور از بعضی از اصحاب روایت است که گفت: آیهي { لَيْسَ لَكَ مِنَ الأمْرِ شَيْءٌ } را نزد ابیعبدالله تلاوت کردم. وی گفت: آری چیزی برای او هست و آیا همهي امور جز از آنِ او صلی الله علیه و آله و سلم است؟ اما آیه این چنین نازل شد: (لیس لک من الأمر إن تبت علیهم أو تعذبهم فإنهم ظالمون)، و چگونه چیزی برای او نیست در حالی که خداوند متعال میفرماید: { وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (٧) } (حشر: 7) «آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شما داد، بگیرید و از آنچه شما را از آن نهی نمود، دست بکشید». و باز هم خداوند فرموده است: { مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (٨٠) } (نساء:80) «هرکس از پیامبر اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر کس سرپیچی کند پس ما تو را برای حفاظت از آنان نفرستادهایم؛ جز تبلیغ، چیزی بر تو نیست.» (نب) 197- نعمانی با سند گذشته از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که گفت: و خداوند سبحان در سورهي آل عمران فرموده است: (لیس لک من الأمر أو یتوب علیهم أو یعذبهم فإنَّهُم ظالمون – لآل محمَّد) پس آل محمد را حذف کردند. (نج) 198- سیاری از حماد بن عیسی از بعضی از یارانش از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده: (وَ یَتَّخِذَ مِنْکُمْ شَهیداً) را قرائت کرد؛ یعنی، به جای «شُهداء»، «شهیداً» آورده است. (ند) 199- و از یعقوب بن یزید از ابن ابیعمیر از کسی که آن را ذکر کرده است از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که آیهي بعدی كه ميفرمايد: { سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}(آلعمران:180) «در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیدهاند – از زکات – طوق ایشان میگردد.» آن را چنین قرائت کرد: (سیطوقون مابخلوا به-من الزكاة- یوم القیامة). «آن چه از زکات به آن بخل میورزند.» شاید منظور این است که قول او: «من الزکاة» بیانی برای «ما»ي موصوله از طرف امام است. به قرینهي آنچه در الکافی در ذیل خبری که از ابیعبدالله علیه السلام دربارهي سزاي منع زکات روایت نموده است و آن خبر، قول خداوند است: { سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}«در روز قیامت همان چیزی که بدان بخل ورزیدهاند طوق ایشان میگردد.» (نه) 200- و از ابیطالب از یونس از علیبن ابیحمزه از سماعه بن مهران از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که در بارهي این آیه كه ميفرمايد: {قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ} (آلعمران: 183) «بدرستی که پیامبران قبل از من، معجزاتی آوردند، پس چرا آنها را کشتید.» گفت: (قُلْ قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ -والزُّبر و الكتاب- فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ) در حالی که در این آیه، به جای «والزبر»، «بالذی قلتم» آمده است. (نو) 201- عیاشی از محمدبن یونس از بعضی از یاران ما نقل کرده است و میگوید: ابوجعفر علیه السلام به من گفت: (كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَة الْمَوْتِ-و منشورة) «هر نفسی چشندهي مرگ است – و زنده میشود.» این چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. هیچ یک از این امت نیست مگر این که زنده میگردد، بعد مؤمنین به طرف چیزی برده میشوند که مایهي روشنی چشم آنهاست، اما بدکاران، به سمت رسوايی از طرف خداوند خواهند رفت. (نز) 202- شیخ جلیل سعد بن عبدالله قمی در «بصائر» چنانکه شیخ حسن بن سلیمان حلی در منتخب خود آن را نقل میکند، از محمدبن حسین ابیالخطاب از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخلی بن جمیل از جابربن زید از ابیجعفر علیه السلام روایت میکند که گفت: هیچ مؤمنی نیست مگر این که برای او یک قتل و یک مرگ هست. به درستی هر کس کشته شود، زنده میشود تا بمیرد و هر کس بمیرد، زنده گردانیده میشود تا کشته شود. سپس این آیه را بر ابوجعفر تلاوت کردم: {كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ} امام گفت: (و منشورة) را به آن اضافه کن. گفتم: «و منشورة» دیگر چیست؟ گفت: جبرئیل این طور بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد: (کل نفس ذائقة الموت – و منشورة)، خبر. (نح) 203- سیاری از محمدبن سنان از فضیل از ابیحمزه نقل کرده است که گفت: بر ابیجعفر علیه السلام چنین قرائت کردم: (کل نفس ذائقة الموت): گفت: (و منشورة)، جبرئیل این چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد؛ زیرا هیچ احدی از این امت نیست مگر این که زنده میشود، اما مؤمنین به چیزهایی که باعث روشنی چشمشان است، برانگیخته میشوند و بدکاران با رسوايی زنده میشوند. (نط) 204- از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخل از جابربن عبدالله علیه السلام روایت است: این آیه را چنین قرائت کرد: (کل نفس ذائقة الموت ومنشورة). (س) 205- اسعدبن عبدالله در کتاب مذکور گفت: مردی بر ابیجعفر متعال : (کل ذائقة الموت) را تلاوت کرد، اما ابوجعفر گفت: «ومنشورة» را هم اضافه کن. جبرئیل این چنین، بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد و هیچ احدی از این امت نیست مگر این که زنده گردانیده میشود و مؤمنین به سوی چیزی کشانده میشوند که چشمشان به آن روشن میشود اما بدکاران به سمت رسوايی که خداوند برایشان آماده کرده است و عذاب سخت او کشانده میشوند. (سا) 206- عیاشی از یزید از ابیجعفر علیه السلام نقل کرده است که وی فرمودهي خداوند در آیهي (200) سورهي آل عمران را چنین تفسیر کرد: «اصبروا»؛ یعنی، خود را از گناهان حفظ کنید «و صابروا» ؛یعنی، تقیه کنید و «رابطوا» ؛یعنی، با امامان رابطه برقرار كنيد. سپس گفت: میدانی معنی «البدو» چیست؟ «مالبدنا»؛ یعنی، تا آنها ایستادهاند، شما هم بایستید؛ و هر گاه آنان از خود حرکتی نشان دادند، شما هم حرکت کنید؛ پس از خدا بترسید تا ما ایستادهایم؛ شاید شما هم رستگار شوید. راوی میگوید: فدایت شوم؛ «واتقوا الله مالبدنا». در بحار گفته شده که لَبَدَ مانند نَصَر و فَرِح هم آمده است، لُبوداً و لبداً به معنی اقام و لَزِقَ هر دو آمده است. و فیروزآبادی آن را ذکر کرده است كه معنی آن این است: در مقابله با مخالفان عجله نکنید، در خانههایتان بمانید مگر از ما چیزی ظاهر شود که حرکت را واجب گرداند، از قبیل ندا کردن و صدا زدن و نشانههای ظاهر شدن قائم. صحبت از این است که این زیاده ها داخل آیه باشد و احتمال دارد زیادهها تفسیر مرابطه و مصابره باشد بنابر استفاده از مجاز در گفتهي امام علیه السلام و احتمال دارد لفظ جلالهي الله را نسخهبرداران زیاد کرده باشند و معنی چنین شود: تا زمان قيام ما از پروردگارتان بپرهیزید. چنانکه کلام راوی به آن اشاره دارد، اما احتمال تفسیر از سیاق کلام به دور است و احتمال دارد مقصود از «رب» مضاف همان امام باشد، چنانکه در جاهای بسیاری از قرآن «رب» به این معنی استعمال گردیده است. و معنی آن- خدا عالمترين است- از خدا بترسید تا زمانی که ما امام را در ميان شما بر انگيزيم و به متوقف شدن او او را فرمان دهيم. شاید نسخهبرداران، همهي آیه را از کلام ساقط کرده باشند یا به خاطر تکیه بر آنچه در قرآنها موجود است، آن را ذکر نکردهاند.
سورهی نساء (الف) 207- شیخ طبرسی در کتاب «الاحتجاج» از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است که وی در مقابل شخص زندیق، آیهي 3 از فرمودهي خداوند را گفت: {وَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَى فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ } (نساء: 3) «و اگر ترسيديد كه درباره يتيمان نتوانيد دادگري كنيد، با زنان ديگري كه براي شما حلالند و دوست داريد، با دو يا سه يا چهار تا ازدواج كنيد.» رعایت عدالت در حقّ یتیمان، ربطی به نکاح زنان ندارد و همهي زنان یتیم نیستند. این از قبیل چیزهایی است که در گذشته برایت ذکر کردم و گفتم: منافقان قسمت زیادی از قرآن را ساقط کردهاند، مانند آنچه در بین «فی الیتامی» و «نکاح زنان» بیش از یک سوم قرآن به صورت خطاب و قصّه وجود داشته که حذف گردیده است.! (روايت) (ب) 208- علیبن ابراهیم از امام صادق علیه السلام روایت میکند که گفت: (فما استمعتم به منهن إلی أجل مسمی فآتوهن أجورهن فریضة): پس اگر با زنی ازدواج کردید و از آنان کام گرفتید، مهریهي او را بپردازید که این بر شما واجب است. گفت این آیه، دلیل بر مشروع بودن متعه است: (ج) 209- ثقة الإسلام در «الکافی» از پدرش از ابن ابی عمیر از کسی که آن را نام برده است، از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: (فما استمعتم به منهن إلی أجل مسمی فآتوهن أجورهن فریضة): این گونه نازل گردید. (د) 210- شیخ عاصم بن حمید خياط به روایت شیخ ابن محمد هارون بن موسی تلعکبری از ابی علی محمد بن همام بن سهیل کاتب از حمید بن زیاد از عبدالله احمد بن نهیک از مساور و سلمه از عاصم بن حمید از ابیبصیر روایت کرده است که گفت: از اباجعفر علیه السلام شنیدم که میگفت: علی علیه السلام گفته است: اگر ابن الخطاب قبل از من متعه را حرام نمیکرد، هیچ بدکاری زنا نمیکرد. گفت: سپس این آیه را قرائت کرد: (فما استمعتم به منهن إلی أجل مسمی فآتوهن أجورهن فریضة ولاجناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة). ابوجعفر گفت: حضرت علی میگوید: هر گاه اجل(مدت) در بین شما تمام شد، میتوانی به مدت زمان دیگری که همسر به آن راضی باشد، او را دوباره حلال گردانی و برای غیر تو حلال نیست تا عدّه تمام شود؛ و عدهي آن دو حیض است. (ه( 211- صدوق در «الفقیه» به اسناد خود از حسن بن محبوب از ابان از ابیمریم از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که از ابوجعفر دربارهي متعه سؤال شد، در جواب گفت: امروز متعه، مانند قبل نیست؛ زیرا زنان در آن روز ایمان میآوردند، اما امروز از آن ایمان برخوردار نیستند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم متعه را حلال کرد و تا جان در بدن داشت، آن را حرام نکرد. و ابن عباس (فما اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُمْ إلی أجل مُسَمَّی فآتوهن اُجورهنَّ فریضة) خواند، و ظاهر قول او که میگوید: قرائت كرد ... تا آخر، از تتمهي کلام امام علیه السلام است، به قرینهي آنچه از عیاشی نقل خواهد شد. و توجیه آن همان است که در ذیل حدیث چهلم در بارهي سورهي بقره گفته شد، و گمان فاضل مولي مراد بر اين است که قرائت كرد تا آخر از آن کلام صدوق است. مقصود مؤلف از شاهد آوردن با این قرائت آن است که «إلی أجل مسمی» را به آیه ضمیمه کند تا در نتيجه نص صريح در مورد متعه محسوب شود، كه این ضمیمه، معنی آیه را بیان میکند، اما نشان نمیدهد که قسمت ضمیمه شده هم، از آن آیه است، اگر چنین بود، واجب است که این قرائت هم متواتر باشد. اما ترک آن روايت آسانتر است از این کلام نامناسب که ذوق هر انسان دارای فهم و درک و آگاه به اسلوبهاي کلام عرب، آن را رد ميكند. ـ جواب گفتار اخیر وی هم انشاءالله خواهدـ. و عیاشی از محمدبن مسلم از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده که گفت: جابر بن عبدالله روایت میکند که همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در غزوه شركت كرد، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم برايشان متعه را حلال كرد و دیگر حرامش نکرد، و علي علیه السلام ميگفت: «اگر ابن خطاب-يعني عمرt قبل از من آن را حرام نميكرد جز انسان شقي و بدبخت كسي مرتكب زنا نميشد» و ابن عباس ميخواند: { فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً } (نساء: 24). اينها بدان اعتقاد ندارند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را حلال كرد و هرگز حرامش نكرد. (ز) 212- و ابی بصیر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که آیهي فوق را چنین قرائت میکرد: (فما استمتعتم به منهنَّ -إلی أجل مسمی- فآتوهن اجورهنَّ فریضة ولاجناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضة): بعد ابوجعفر گفت: این نکاح به اینگونه است که او را به نکاح خود درآورد تا مدت زمان معینی، سپس بعد از سپری شدن اجل، چیز دیگری حاصل شود. (ح) 213- از عبدالسلام روايت است كه گفت خطاب به اباعبدالله علیه السلام گفتم: دربارهي متعه چه میگویی؟ در جواب آیه را مانند روایت قبل قرائت کرد با این فرق که به جای «منهنَّ» «منهم» خواند، گفتم: فدایت شوم آیا داشتن همسر متعه جزو چهار زن محسوب میشود؟ گفت: از چهار زن محسوب نمیشود، چون این اجارهای است. گفتم: به من بگو آیا قبل از سپری شدن مدت تعیين شده میتواند آن را تمدید کند؟ گفت: اشکالی ندارد به شرطی که به رضايت زن و مرد باشد و میتواند مدت اجاره را بعد از این که اجل سپری شد، زیاد کند». در اين نسخه چنین آمده است. بعيد هم به نظر نميرسد كه راوي اشتباه كرده باشد؛ زیرا همهي اخبار و روايت موجود در مصحف ابن مسعود متفقاند بر این که قسمت افزوده شده در آيه بعد از «منهنَّ» قرار دارد كه عبارتست از: (إلی أجل مسمّی). (ط) 214- سیاری از برقی از علیبن نعمان از داود بن فرقد از عامر بن سعید جهنی از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: (فما استمتعتم به منهن-إلی أجل مسمی- فآتوهنّ أجورهنّ فریضة): محقق داماد در حاشیهي کتاب «قبسات» گفته: احادیث ميان ما و مخالفان متفقاند بر این که در میان ائمه، متعه وجود داشته است و دلیل آنها آیهي فوق است با ضمیمهي: (إلی أجل مُسمّی) و این مطلب در مصحف ابن مسعود و ابن عباس نوشته شده بود و آن دو نفر آن را همانگونه قرائت میکردند. گفتم: در مصحف پدرم نیز چنين آمده است كه برخي از راههاي قبلاً ذکر شد كه لازم است مورد ملاحظه و دقت قرار گیرند. (ی) 215- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» گفته است: ابوجعفر و ابوعبدالله علیه السلام خواندند: (فما استمتعتم به منهنّ -إلی أجلٍ مُسمّی- فآتوهن اُجُورهنَّ). (یا) 216- سیاری از محمدبن علی بن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خداوند این آیه را چنین بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد: (یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزَّلنا – فی علي – مصدقاً لما معکم). «ای کسانی که کتاب آسمانی به شما داده شده است، ایمان بیاورید- دربارهي علي- كه تصديق كننده چيزي است كه در پيش شما است.» (یب) 217- سید محدث توبلی در تفسیر برهان، حدیث مرسلی را از عمروبن شمر از جابر روایت میکند که گفت: ابوجعفر گفت: این آیه چنین بر محمدص نازل گردید: (یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما أنزلت – فی علي – مصدقا لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارهم أو نلعنهم كما لعنّا أصحاب السبت وکان أمرالله مفعولاً) «ای کسانی که کتاب آسمانی به شما داده شده است، ایمان بیاورید به آنچه نازل کردیم – در حق علی - زیرا تصدیق میکند چیزی را که شما با خود دارید، پیش از آنکه چهرههایی را محو کنیم و برگردانیم، یا پیش از آنکه ایشان را از رحمت خود بیبهره سازیم، همانگونه که یاران شنبه را نفرین و نابود کردیم و فرمان خدا انجامشدنی است.» گویا در این آیه «فی علي » وجود داشته و حذف گردیده است. (یج) 218- ثقة الاسلام در «الکافی» از علیبن ابراهیم، از احمد بن محمد برقی از پدرش از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (یا أیها الذین أوتوا الکتاب آمنوا بما نزلنا – فی علي نوراً مبیناً). متن حدیث در نسخههای «کافی» چنین است. مولی محمد صالح در شرح خود میگوید: ظاهر این حدیث نشان میدهد که فرمودهي خداوند متعال – فی علی نوراً مبیناً – برای نظم قرآن بوده است، اما منافقان آن را تحریف و ساقط کردند و نوراً حال است از علی متعال . ميگويم: آنچه برایم آشکار میشود، این است که راوی یا نسخهبردار، کلماتی را که در آخر آیه است، از این حدیث ساقط کرده است؛ چنانکه آن را نقل کردیم. بنابر آنچه در مصاحف قرار دارد، ابتداي آیهي دیگری در آخر این سوره قرار دارد و آن، قول خداوند متعال است: { يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا (١٧٤)} (نساء: 174) (اي مردم! از سوي پروردگارتان حجّتي به نزدتان آمده و به سويتان نور آشكاري فرستادهايم). و لفظ« فی علي» در روایت اول، بین «نزّلنا» و «مصدِّقاً» قرار داشته است. و در روایت دوم، بین «إلیکم» و «نوراً» بوده و در هر دو جا ساقط شده است و اصل کلام بعد از گفتن – فی علی – اینگونه است: «مصدقاً لما معکم». و با همین اسناد از محمدبن سنان از عمار منخل از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که گفت: (وأنزلنا إلیکم – فی علي – نوراً مبیناً) نازل شد. و سندی که قبل از بيان این مطلب آورده این موضوع را تأیید میکند كه سند چنين است: «علی بن ابراهیم از پدرش از محمدبن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است، و ساقط شدن – فی علی – را در آیهي: (وإن کنتم في ریبٍ...) تا آخر متذکر شده است. چنانکه بیان شد و با همین اسناد و همان حدیث مذکور گفته است: «سیاری در کتاب خودش آن خبرها را با همین سند آورده و بعد از: لما معکم (و با اسناد خود) این جمله را اضافه کرده است؛ سپس آیهي اخیر را ذكر كرده که حاوي – فی علیٍّ–است و احتمال دارد آنچه در مصحف آنان است، موافق چیزی باشد که در خبر است و مخالف چیزی باشد که در نزد ما قرار دارد، چنانکه فاضل نامبرده گمان کرده است بعید به نظر میرسد. (ید) 219- سیاری از برقی از دیلمی از داود رقی روایت کرده است که گفت: عبدالله آیهي بعدی را چنین تلاوت کرده است: (أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آل إبراهیم – وآلعمران وآلمحمد – الکتاب والحکمة وآتیناهم ملکا عظیماً). که طبق این روایت «و آل عمران و آل محمد» از قرآن بوده و حذف گردیده است. سپس ابیعبدالله گفته است: به خدا سوگند ما اهل بیت، مردمی هستیم که خداوند در کتابش از ما یاد کرده است. و به خدا سوگند ما کسانی هستیم که مورد حسادت قرار گرفتهایم، و سه بار این سخن را تکرار کرد. (یه) 220- علیبن ابراهیم از پدرش از حماد از حریز از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شد: (فإن تنازعتم فی شیء فارجعوه إلی الله وإلی رسوله وإلی أولی الأمر منکم). (یو) 221- عیاشی از برید بن معاویه روایت کرده است که گفت: نزد ابیجعفر علیه السلام بودم و دربارهي آیهي بعدی از وی سؤال نمودم: (أطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الأمر منکم) وی در جواب، این آیه را قرائت نمود: (ألم تر إلی الذین اُوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت والطاغوت- فلان وفلان-). «آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهرهای از کتاب به ایشان رسیده است اما به بتان و شيطان –فلان و فلان- ایمان میآورند» تا آنجا كه گفت: خداوند مردم را مورد خطاب قرار داد سپس مؤمنین را تا روز قیامت با خطاب (یا أیها الذین آمنوا) جمع نمود و ایشان را به اطاعت خدا و پیامبر و اولیالأمر فرمان داد و منظور از اولیالامر فقط ما هستيم. پس اگر در چیزی با هم درگیر شدید برای حل آن به خدا و رسول او و کاردارانی از خودتان رجوع کنید. پس چگونه خداوند مؤمنین را به اطاعت از «أولیالأمر» فرمان میدهد بعد منازعه و درگيري با آنان را تجویز میکند آن مطلب فقط به کسانی مربوط میشود که به آنان گفته شده است: (أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولي الأمر منکم). (یز) 222- و مانند آن را از عجلی از ابیجعفر بدون تفاوت روایت کرده و در آخر نیز، بعضی آیات را افزوده است. (یح) 223- و از محمدبن مسلم روایت است که گفت: ابوجعفر گفت: (فإن تنازعتم في شیء فراجعوه إلی الله وإلیالرَّسول وإلی أولی الأمر منکم). (یط) 224- سیاری از برقی از محمدبن ابیعمیر از یزیدبن معاویه عجلی از ابیجعفر روایت کرده است که آیۀ فوق را تلاوت کرد و گفت: خداوند در این خطاب مؤمنین را تا روز قیامت جمع نموده است و فرموده: (أطیعوا الله وأطیعوا الرَّسول وأولیالأمر منکم) و از «أولیالأمر» فقط ما را در نظر داشته است. پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و پیامبرش و کارداران خود برگردانید. (ک) 225- عیاشی در ذیل خبر محمد بن مسلم گفت که در روایت عامربن سعید جهنی از جابر از او علیه السلام اولیالأمر علیه السلام آمده است. (کا) 226- سیاری از علی بن حکم از عامربن سعید جهنی از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: (أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم – من آل محمد صلوات الله علیهم) جبرئیل این را چنین نازل کرده است. (کب) 227- ثقة الاسلام در «الکافی» از حسین بن محمد از معلی بن محمد از حسن بن علی الوشاء از احمد ابن عائل از ابن اُذینه از یزید عجلی روایت کرده است که گفت: از ابیجعفر علیه السلام سؤال کردم دربارهي آیهي بعد: {إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ } (نساء: 58) «همانا خداوند شما را فرمان میدهد تا امانتها را به صاحبان آن بگردانید و هر گاه میان مردم حکم کردید، با دادگری حکم کنید.» امام گفت: خداوند از صاحبان امانت، ما را قصد کرده است. منظور اين است که ولايت أمر به امامی داده میشود که کتاب و علم و سلاح در دست او قرار دارد و فرموده است: هر گاه در بین مردم حکم کردید به عدالت حکم کنید که در دست شما قرار دارد. سپس به مردم فرمود: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ }. خداوند تمام مؤمنان را تا روز قیامت به فرمانبرداری از ما به طور خاص أمر فرموده کرده است و فرموده: (فإن خفتم تنازعاً في أمر فروده إلی الله وإلی الرّسول وإلی أولي الأمر منكم) چنين نازل شد. اگر در امری بیم داشتید، آن را به خدا و پیامبر و صاحبان امر و فرمان از خودمان برگردانید. چگونه خداوند آنان را به اطاعت والیان امر، فرمان میدهد و بعد منازعه و درگيري با آنان را تجویز میکند. این مطلب، فقط به کسانی گفته شده که مأمور به اطاعت از خدا و رسول و اولیالأمر شدهاند. (کج) 228- و از علیبن ابراهیم از پدرش از ابن ابیعمیر از عمربن اُذینه از بُریدبن معاویه روایت است که ابوجعفر این آیه را چنین تلاوت کرد: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم فإن خفتم تنازعاً في الأمر فارجعوه إلى الله وإلى الرسول وأولي الأمر منكم) سپس گفت: چگونه به اطاعت از آنان امر میشود و در منازعه با آنان هم، رخصت داده میشود. این مطلب، فقط خطاب به کسانی گفته میشود که به اطاعت خدا و پیامبر و کارداران امر شدهاند. (کد) 229- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن و منسوخه» در بخشی که از مشایخ خود روایت میکند، میگوید: امام صادق این آیه را چنین میخواند: (فإن تنازعتم فی شیء فارجعوه إلی الله وإلی رسوله و أولیالأمر منکم). (که) 230- سلیم بن قلیس هلالی در حدیثی طولانی از علی علیه السلام در ذکر اختلاف اخبار و روایت و اقسام آن به نقل از حضرت علی گفت: گفتم: ای پیامبر خدا، شریکان من چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که خداوند آنان را با خود و من قرین ساخته است و در حق آنان میفرماید: (یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرَّسول وأولیالأمر منکم فإن خفتم التنازع فی شیء فارجعوه إلی الله وإلی الرسول وإلی أولی الأمر منکم) الخبر. میگویم: این خبر دلالت صریح دارد بر باطل و فاسد بودن سخن کسی که گفته است خطاب در «تنازعتم» به اولیالأمر شده بنابر «التفات» از غیبت به خطاب است. و نيز این روایات دلالت صریح بر فاسد بودن مطلبي است که در تفسیر کشاف است مبني بر این که اگر شما و اولیالأمر در چیزی از امور دین نزاع کردید آن را به قرآن و سنت برگردانید، دلیل فاسد بودن آن است که اولیالأمر نیز، در جایگاه دوم قرار گرفته است و عقل نمیتواند درگیری با کسی که خداوند به طاعتشان امر کرده و اطاعت از آنان را قرین اطاعت خدا و رسولش نموده است، بپذیرد. چنانکه منازعت با خدا و رسول او قابل تصور نیست، پس اگر منازعت با خدا و رسول جایز باشد، با اولیالأمر هم، جایز است. پس آنانی که به رفع و رجوع، مورد خطاب قرار گرفتهاند، همان مؤمنان هستند که با امر به اطاعت، مورد خطاب قرار گرفتهاند. و این مطلب، چون از مسائل ضروری است جز افراد ستیزهجو و کسانی که خواهان شکست دیگرانند، کسی آن را انکار نمیکند و این خود قرینهای است بر این که لازم است اولیالأمر در رتبهي دوم قرار گیرند. مجلسی گفته است: از ظاهر بسیاری از اخبار برميآيد که {وأولیالأمر منکم} در این جا ثابت بوده و بعد حذف گردیده است. و به گمان فاضل طبرسی وقتی مؤمنان در حین تنازع مأمورند به والیان امر مراجعه کنند، پس در زمان عدم تنازع نیز، باید به اولیالأمر مراجعه نمایند، چنانکه این مطلب، از این محصف، که در زمان عثمان آن را جمعآوری کردهاند، فهمیده میشود؛ زیرا به جماعت آنان امر شده است و در این جا آنان را ذکر نکرده تا هشداری باشد بر رجوع به خدا و پیامبرص. در همان تفسیر از اول آیه فهمیده میشود که منازعت با آنان در هیچ امری از امور دین و دنیا جایز نیست، زیرا منازعه با طعنه زدن به اولوالأمر منافات دارد. اما در مورد این که آنان در صورت تنازع نیز مرجع هستند، بايد گفت كه ذکر نکردن أولي الأمر با آن دو مرجع، قرینه است بر این که در حال تنازع مرجع نيستند. آري، اگر در مورد دوّم (برگرداندن به خدا و رسول او) امر ميشد كه فقط تنازع به خدا برگردانده شود، و قابل توجيه بود كه گفته شود منظور از برگرداندن به پيامبرص برگرداندن به خداست و قرينه بود بر اينكه أوليالأمر نيز به همانصورت هستند. از اینجاست که رازی در تفسیرش يكي از صورتهاي ردّ بر ادعاي امامیه مبني این که مراد از اولیالأمر امامان هستند، گفته است: خداوند فرموده است: {فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ} يعني «اگر در امری نزاع داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید»، بنابراین اگر منظور از اولیالأمر ائمه بودند، باید گفته میشد: آن را به امام برگردانید؛ یعنی، به جای اولیالأمر امام گفته شود. پاسخ دادن به اوهام وی خارج از بحث و موضوع این کتاب است. (کو) 231- ثقةالاسلام در «روضة الکافی» از علیبن ابراهیم از احمدبن محمد بن خالد از ابیجناده حصین بن مخارق بن عبدالرحمن بن ورقاء بن حبشی بن جناده سلولی، یاور رسول خداص، از ابی الحسن اول علیه السلام از قول خداوند متعال روایت کرده است که چنین خواند: (أولئک الذین یعلم الله مافی قلوبهم فأعرض عنهم– فقد سبقت علیهم کلم الشقاء وسبق لهم العذاب - وقل لهم فی أنفسهم قولاً بلیغاً) در این آیه، آنچه بین دو خط تیره وجود دارد، حذف گردیده است و نیز «وعِظمهم» به آن افزوده شده است. علامه مجلسی در «مرآة العقول» گفته است: ظاهر خبر آن است که این دو عبارت در آیه بوده است و احتمال دارد امام علیه السلام آن دو فقره را برای تفسیر وارد کرده باشد، یعنی فقط بخاطر گذشتن کلمهي شقاوت بر آنان خداوند دستور به اعراض از آنها داده است؛ یعنی، خداوند در ازل به شقاوت آنان علم داشته و قرار عذاب بر آنها در گذشته صورت گرفته است؛ پس به اعراض از آنها امر کرده است زیرا میدانست که آنها با سوء استفاده از اختیار خود، بدبخت میشوند. میگویم: آنچه مجلسی احتمال داده است، بینهایت بعید است و با ظاهر سیاق و روند كلام سازگار نيست و آن دو فقره، تفسیر نيست برای آنچه موجود است و معنی آن را آشکار نميسازد و ذكر علّت إعراض در آن دو به معني تفسير اعراض و دستور دادن به روگرداني از آنها نيست، بلكه آن دو علت را بدان مربوط كرده است. سپس گفته است و ترک فرمودهي خداوند: «وعظمهم» در خبر یا از نسخهنویسان است يا برای ظهور آن است یا به اينعلت است كه در مصحف ائمه علیه السلام وجود نداشته است. میگویم: احتمال اول بعید است زیرا سیاری و عیاشی هم خبر را به همان صورت– بدون وعظمهم – آوردهاند و احتمال دوم هم ضعیف است – و گرنه نیازی به ذکر تمام آیه نبود. (کز) 232- سیاری از حسین بن سیف از ابیجناده حصین بن مخارق، مانند آن را روایت کرده است. (کح) 233- عیاشی از محمدبن علی از ابیجناده، مانند آن را روایت کرده، اما او از ابیالحسن اول از پدرش عليهماالسلام آورده است. (کط) 234- سیاری از یونس از حمزه بن ربیع از عبدالسَّلام بن مثنی روایت کرده که گفت: ابوعبدالله آیهي بعدی را چنین تلاوت کرد: (یومئذ یود الذین کفروا و عصوا الرسول ـ و ظلموا آل محمد حقهم ـ أن تُسوّی بهم الأرض ولایکتمون الله حدیثاً) (آیۀ: 42) (در آن روز،کسانی که کفر را برگزیدهاند و از فرمان پیغمبر سر برتافتهاند- و به حق آل محمّد ستم كردند- دوست میدارند که ای کاش زمین را بر آنان صاف میکردند و نمیتوانند گفتاری را از خدا پنهان کنند). گویا بین دو خط جزء قرآن است که از آن حذف گردیده است. (ل) 235- علیبن ابراهیم از پدرش از ابی بن عمیر از ابن اُذینه از زراره از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک – یا علي – فاستغفروا الله واستغفر لهم الرَّسول لوجدوا الله تواباً رحیماً) « آیۀ: 64.» (و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم کردند – اي علي - به نزد تو میآمدند و از خدا آمرزش میطلبیدند و پیغمبر هم برای آنان طلب آمرزش مینمود، بیگمان خدا را بس توبهپذیر و مهربان مییافتند.) گویا «یا علی» در این آیه وجود داشته و حذف گردیده است. (لا) 236- ثقة الاسلام از تعدادی افراد از برقی از پدرش از ابیساباط از بطائی از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام دربارهي این آیه چنین روایت کرده است: (ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجاً مما قضیت – فی أمرالولایة – ویسلموا– لله الطاعة – تسلیماً). (سپس ملالی در دل خود از داوری تو - در بارهي ولايت- نداشته و کاملاً تسلیم- اطاعت خدا- باشند.) گویا در این آیه (فی أمر الولایة ولله الطاعة) موجود بوده و بعد حذف گردیده است. (لب) 237- سیاری از اسباط از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که چنین خواند: (لا یجدون في أنفسهم حرجا مما قضیت– من أمر الولی – ویسلموا – لله – تسلیماً). (لج) 238- عیاشی از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرد که آیهي فوق را چنین خواند: (فلا و ربّک لایؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لایجدوا في أنفسهم حرجاً مما قضی محمد وآل محمد – ویسلموا تسلیماً) (نه، به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن نیستند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند، سپس در درون خود نسبت به داوري محمد و آل محمد هيچ اشكالي احساس نكنند). (لد) 239- و از عبدالله بن یحیی کاهلی از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که گفت: از وی شنیدم که میگفت: به خدا سوگند اگر قومی خدا را تنها و بیشریک پرستش و نماز را اقامه نمايد و زکات مال خود را بپردازد و حج خانهي خدا را به جا آورد و روزهي ماه رمضان را روزه بگيرد اما تسلیم ما نباشد مشرک مشرك است؛ پس باید تسلیم شوند و اگر قومی خدا را پرستش و نماز اقامه کنند و زکات بدهند و حج خانهي خدا را به جای آورند و ماه رمضان را روزه باشند سپس به کارهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کنند و بگویند: چرا چنان و چنین کرده است یا در دلهای خود چنین بیندیشند، مشرک میشوند. سپس آیهي فوق را تلاوت کرد. (له) 240- سیاری از سلیمان بن اسحاق از یحیی بن مبارک از عبدالله بن جبله از اسحاق بن عمار از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که آیهي فوق را چنین خواند: (حتی یحکموا محمداً وآل محمد ولا یجدون في أنفسهم حرجاً). (لو) 241- ثقة الاسلام در «الکافی» از عده از احمد بن محمد برقی از پدرش از علی بن اسباط از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (ولو أنا کتبنا علیهم أن اقتلوا أنفسکم – وسلموا الإمام تسلیماً – وأخرجوا من دیارکم – أرضاً له – مافعلوه إلا قلیلاً منهم – ولو أن أهل الخلاف – فعلوا ما یوعظون به لکان خیراً لهم وأشد تثبیتا) (و اگر ما بر آنان واجب میکردیم که خویشتن را بکشید- و تسليم امام شويد- و از سرزمین خود بیرون روید- به عنوان خشنودي از او- این کار را جز گروه اندکی از آنان انجام نمیدادند و اگر –اهل اختلاف - اندرزهایی که به آنان داده میشد، انجام میدادند؛ برای ایشان بهتر بود و پا برجا بود.) گویا متن بین خطوط تیره جزو قرآن بوده و بعد حذف گردیده است. (لز) 242- سیاری از علی بن اسباط، مانند آن را روایت کرده است. (لح) 243- عیاشی از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است که بعد از «أنفسکم» کلمهي «سلموا» وجود ندارد. علامهي مجلسی گفته است: ظاهر خبر آن است که جملهي «وسلموا» در آیه و در قرائت امامان موجود است و اين احتمال هم وجود دارد که از کلام ابیعبدالله باشد و آن را برای تفسیر اضافه کرده باشد؛ یعنی، مقصود از قتل، قتلی است که در راستای تسلیم شدن برای امام باشد. و آن بعيد است و دلیل آن هم از مطالب گذشته فهمیده میشود. و نقل سياري در این باب آن را تأیید میکنند؛ آن جا که میگوید: «رضی له» یعنی، خروج شما برای رضای امام باشد. بعضی از مفسران گفتهاند: این حدیث، تأویل دارد و قول «وسلموا» تا آخر، عطف تفسیر برای «اقتلوا أنفسکم» خواهد بود؛ زیرا در تسلیم شدن برای امام، یک نوع قهر شدید بر نفس وجود دارد که به خاطر شدت آن، به قتل تعبیر شده است. یا تسلیم او شوید وقتي كه دستور به جهاد داد كه بايد جان و نفس تسليم شود. و احتمال دارد تسليم شدن به منزلهي قتل نفس محسوب شده باشد. كلام مجلسي به پایان رسید. و وجه اول، اگر چه ذاتاً نیکوست اما خيلي از سیاق و روند آیه دور است، احتمال دارد منظور از قتل نفس، خروج از سرزمین باشد؛ یعنی، عرضه نمودن نفس برای کشته شدن در جهاد، یا منظور کشتن نفسها باشد؛ چنانکه بنی اسرائیل همدیگر را کشتند. (لط) 244- کلینی از علی بن محمد از احمد بن محمد بن خالد از پدرش از ابیطالب بن یونس بن بکار از پدرش از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که چنین خواند: (ولو أنَّهم فعلوا ما یوعظون به – فی علي – لکان خیراً لهم). (م) 245- و از احمدبن مهران از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی از بکار از جابر از ابیجعفر علیه السلام روایت است که گفت: این آیه چنین نازل شد: (ولو أنهم فعلوا ما یوعظون به – فی علي – لکان خیراً لهم). (ما) 246- سیاری از علیبن حکم از داود بن نعمان از منصور بن حازم از ابیعبدالله روایت کرده است که این آیه را چنین تلاوت کرد: (ما أصابک من حسنة فمن الله وما أصابک من سیئة – فأنا قضیتها). «آنچه از خیر و خوبی به تو میرسد از خداست و آنچه از بلا و بدی به تو رسد به قضاي من است.» (مب) 247- و از بعضی هاشمیها از ابن اورمه از یونس از امام رضا علیه السلام روایت است که این آیه را چنین خواند: (وإن تلووا أو تعرضوا – عما أمرتم به – فإن الله کان بما تعملون خبیراً) «و اگر زبان از ادای شهادت بپیچانید یا اعراض کنید، خداوند از آنچه میکنید، آگاه است.» گویا: «عما أمرتم»: از قرآن حذف شده است. (مج) 248- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علیبن اسباط از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابیعبدالله دربارهي آيهي: (وإن تلووا أو تعرضوا) فرمودند: (ان تلووا الأمر وتعرضوا – عما أمرتم به – فإن الله بما تعملون خبیراً) اگرچه حدیث در مقام تفسیر است اما ممکن است نتوانیم آیه را از آن استخراج کنیم. با ملاحظهي آنچه در صدر آیه و ذیل آن آمده است، روشن میشود که از ابیعبدالله چنین آمده: {فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ} (ملك:29) (يا معشر المكذبين حيث أنبأتكم رسالة ربي في ولاية علي والأئمة من بعده من هو في ضلال مبين). «پس خواهید دانست چه کسی در گمراهی آشکار است»، ای گروه تکذیبکنندگان، من رسالت پروردگارم را دربارهي ولایت علی و امامان بعد از او به شما اعلام کردم؛ پس چه کسی در این باره در گمراهی آشکار است؟ و در ذیل آن، این آیه را ذكر کرد: (فلنذیقن الذین کفروا – بترکهم ولایة أمیرالمؤمنین – عذاباً شدیداً – فی الدنیا – ولنجزینه أسوءَ الذین کانوا یعملون) ظاهر عبارت چنين میرساند که امام در مقابل بیان نزول لفظی است و خبر یونس و ذکر سیاری در اين مقام آن را تأیید میکند. (مد) 249- عیاشی از زراره و حمران از ابیجعفر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (انی أوحیت إلیک کما اوحیت إلی نوح والنبین من بعده) «همانا من به تو وحی کردم چنانکه به نوح و پیامبران بعد از او وحی نمودم.» در قرآن، آیهي فوق ﴿إنا أوحینا إلیک کما أوحینا﴾ است؛ -گفت: منظورش اين است كه- همه وحیها را برای وی جمع نموده است. (مه) 250- سیاری از برقی از قاسم بن محمد از محمّد حلبی از ابیعبدالله روایت کرده است که پیامبر فرموده است، خداوند فرمود: (إني أوحیت إلیک کما أوحیت إلی نوح والنبین من بعده) (مو) 251- علیبن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شد. (لکن الله یشهد بما أنزل الیک- فی علي – أنزله بعلمه والملائکة یشهدون وکفی بالله شهیداً) «لیکن خداوند بر آنچه بر تو نازل کرده است، گواهی میدهد؛ این خداست که آن را به دانش خویش نازل کرده است و فرشتگان هم گواهی میدهند و کافی است که خدا گواه باشد.» (مز) 252- سعد بن عبدالله قمی در همان کتاب مذکور، گفته است که ابوجعفر آیهي فوق را با همان شیوه، قرائت نمود. گویا «فی علي » در آیه حذف شده است. (مح) 253- عیاشی از ابیحمزهي ثمالی روایت کرده است که گفت: از ابیجعفر شنیدم که آیهي فوق را با همان شیوه، قرائت نمود. (مط) 254- سیاری از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابیحمزه ثمالی روایت کرده است که ابوجعفر گفت: خداوند این آیه را چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد: (لکن الله یشهد بما أنزل الیک – فی علي – أنزله بعلمه). (ن) 255- ثقة الاسلام از احمدبن مهران از عبدالعظیم بنعبدالله از محمدبن فضیل از ابیحمزه از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (إن الذین ظلموا – آل محمد حقهم – لم یکن الله لیغفر لهم ولا لیهدیهم طریقا إلا طریق جهنم). «بیگمان کسانی که کافر شدند و ستم ورزیدند، خداوند ایشان را نمیبخشد و آنان را به هیچ راهی جز راه دوزخ هدایت نمیکند». در نسخهای که من دارم و بر مجلسی قرائت شده است ـ خط او مطابق این نسخه است و آیه در اصل چنین است ـ چنین آمده است: (إن الذین کفروا وظلموا) تا آخر آیه. مولی محمد صالح گفته است: شاید اختصار به خاطر بيان و دلالت بر اين باشد كه عطف براي تفسير است و احتمال عدم نزول بدان صورت را نيز نشان دهد. میگویم: بهتر است که بر سهو نسخه بردار یا راوی، حمل گردد، زیرا آن کلمه موجود است و در روایت قمی و عیاشی و سیاری نیز، آمده است. (نا) 256- عیاشی از ابیحمزه ثمالی روایت کرده است که گفت: از ابیجعفر علیه السلام شنیدم میگفت: جبرئیل این آیه را چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل نمود: (إن الذین کفروا وظلموا – آل محمد حقهم) ... تا آخر آیه. (نب) 257- سعدبن عبدالله قمی در همان کتاب كه ذكر شد گفته است: ابوجعفر این آیه را چنین قرائت کرد و گفت: جبرئیل آن را چنین بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد: (إن الذین کفروا وظلموا ـ آل محمد حقهم-) به واژه یسیراً در آخر آیه که میرسد و «آل محمد حقهم» را بعد از «ظلموا» اضافه می کند. (نج) 258- سیار از محمدبن علی از محمدبن فضیل از ابیحمزه و حسین بن یوسف از برادرش از پدرش از ابیحمزه ثمالی از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: این آیه چنین نازل شده است و ابوجعفر مانند آن را ذکر کرد. (ند) 259- علیبن ابراهیم از پدرش از ابیبن عمیر از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که او آیهي بعدی را چنین قرائت نمود: «إن الذین کفروا» تا آخر آیه. همان بزرگوار، بعد از این که در پاورقی شرح حدیث گذشته را نقل کرده، گفته است: و آن روايت بر قرآنی بودن آن زیاده دلالت میکند، و نظر بعضی از مفسران به این دو روایت نزدیک است که گفتهاند: مراد از این آیه، کسانی هستند که کافر شدند و به مردم ظلم کردند، زیرا آنان را از چیزی منع کردند که مصلحت و نجات آنان از عذاب در آن است، زيرا كسي كه به حق آل محمّدص ستم كند، در واقع به همه مردم ستم كرده است، به پایان رسید کلام فاضل. بدان که قمی، حدیث گذشته را با این سند نقل کرده است و بلافاصله بعد از آن گفته است: ابوعبدالله این آیه را قرائت کرد، اما در ظاهر، این نقل منقطع از خبر گذشته است، در حالی که با همان سند آن را آورده است. اما نزد ما مطلب آسان است، زيرا روايت مرسل چنین شخصی مانند احادیث مسند و بدون انقطاع است. (نه) 260- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از محمدبن اورمه و علی بن محمد بن عبدالله از علیبن حسان از عبدالرحمن بن کثیر از ابیعبدالله دربارهي آیهي بعدی روایت کرده است که چنین خواند: (إنّ الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً لن تقبل توبتهم) و گفت: دربارهي فلان و فلان و فلان نازل شد. و آنچه در مصحف موجود است، چنین است: { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلا (١٣٧) } (نساء: 137) و جملهي «لن تقبل توبتهم» در آن نیست. آری، این جمله در آیهای از سوره آلعمران آمده است. آن آیه، این است: { إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ (٩٠) } (آلعمران:90) و فاضل گذشته احتمال داده که آیهای از سوره نساء با ضمیمهي قسمتي از آلعمران ذكر شده باشد تا هشداری باشد به این که مورد مذمت و نكوهش در هر دو آیه، یکی است و هر یک از این آیات براي دیگری تفسير است، و بعضی از مفسران گفتهاند: بعید نیست که راوی در حین نقل حدیث، اشتباه کرده، یا خطاي قلم است، یا راوی هنگام سؤال كردن از امام، هر دو آیه را با هم آميخته کرده است و امام نيز جواب او را به مقياس سؤالش داده است، تا بیان کند که مفاد و شأن نزول هر دو آیه، یکی است و آنچه در مصحف آنان است، خلاف آن است که در مصاحف دیگر قرار دارد.و راوي بر مصحف ايشان مطلع شده است، تو هم خوب ميداني كه احتمال اخير تكلّفي است و ارتكاب خلاف ظاهر است، پس بينديش. (نو) 261- سیاری از یونس از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابن عبدالله علیه السلام آورده است که آیه بعدی را چنین خواند: { وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا } (النساء: ٩٤) «به کسی که به شما سلام میکند، مگویید مؤمن نیستی.» (نز) 262- طبرسی در «مجمع البیان» گفته است: و از ابیجعفر قاری از بعضی از طرق آمده است: «لست مؤمناً» ـ به فتح میم دوم ـ و ابوالقاسم بلخی حکایت کرده که این قرائت ابیجعفر محمدبن علی باقر علیه السلام میباشد، سپس گفته است: و هر کس «مؤمناً» بخواند، آن را امان است. معنایش این است: به کسی که تسلیم شود، نگویید امانت نمیدهیم. (نح) 263- کلینی از احمدبن مهران از عبدالعظیم بن عبد حسنی از محمدبن فضیل از ابیحمزه از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که گفت: جبرئیل این آیه را چنین نازل کرد: (یا أیهاالناس قدجاءکم الرَّسول بالحق من ربکم – فی ولاية علي فآمنوا خیراً لکم وإن تکفروا – بولایته – فإن لله ما فی السماوات والأرض). (نط) 264- عیاشی از ابیحمزه ثمالی آورده است که گفت: از ابیجعفر شنیدم که گفت: جبرئیل فرود آمد و بعد مانند آن خبر را ذکر کرد. (س) 265- سیاری از محمدبن علی از محمدبن فضیل از ابیحمزه و حسین بن سیف از برادرش از پدرش از ابیحمزه از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: آیهي فوق چنین نازل شد؛ سپس آیه را قرائت کرد با این فرق که واژهي «بولایته» بعد از آمنوا هم آمده و (و إن تکفروا بولایته) پایان این خبر است. (سا) 266- و از محمدبن علی بن سنان از عماربن مروان از منخل از جابر از ابیعبدالله روایت است که این آیه را چنین خواند: (یا ایها الناس قدجاءکم برهان من ربکم و أنزلنا الیکم – فی علي – نوراً مبیناً) و گفتیم که احتمال دارد این، در «الکافی» هم موجود باشد. سورهي مائده (الف) 267- علیبن ابراهیم از حسین بن محمدبن عامر از معلی بن محمد بصری از ابن ابیعمیر از ابی جعفر دوم علیه السلام روایت کرده است که این آیه را خواند: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ } المائدة: ١ «ای ایمانداران به عقدها وفا کنید.» و بعد گفت: واقعاً رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عقد خلافت علی را در ده جا با آنها بست، سپس خداوند این آیه را نازل کرده و فرموده است: (یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود – التی عقدت علیکم لأمیرالمؤمنین). «ای ایمانداران به عقد و پيمانها وفا کنید- پيماني كه براي اميرمؤمنان از شما گرفت-.» (ب) 268- سیاری گفت: ابوعمرو اصفهانی از ابیجعفر دوم، برایم حدیث آورد که آیهي فوق را با همان شیوه تلاوت کرد، و فقط امیرالمؤمنین، علیبن ابیطالب، آمده است. (ج) 269- کلینی از محمدبن حسن و غیر او از سهل بن زیاد از علیبن حکم از هیثم بن عروه تمیمی روایت کرده است که گفت: از ابیعبدالله دربارهي آیهي وضو سؤال کردم: (فاغسلوا وجوهکم وأیدیکم إلی المرافق) گفتم: اینطور؟ از پشت کف دستم تا آرنج مسح کردم. گفت: نازل شدن این آیه، چنین است: (فاغسلوا وجوهکم وأیدیکم من المرافق) سپس دستش را از آرنج بر بازو مالید تا به نوک انگشتانش رسید. (د) 270- شیخ طوسی در «التهذیب» با اسناد خود از کلینی مانند آن را روایت کرده است. (ه( 271- ابوالقاسم علی بن احمد کوفی صاحب «البدع المحدثة فی بدع الثلاثة» و نيز معروف به «الإستغاثة» بعد از ذكر اين آيه، بدعت دوّم را يادآور شده و گفته: و در مصحف اميرالمؤمنين صلوات الله عليه با روايت أئمه از فرزندان خودش «من المرافق» و «إلی الکعبین» آمده است. این مطلب را علی بن ابراهیم بن هاشم قمی از پدرش از حسن بن محبوب از علی بن ریاب از جعفر بن محمد باقر از پدرشص روایت میکند که نزول این آیه در مصحف امیرالمؤمنین چنین است: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ }(مائده: 6) سپس کلامی طولانی را ذکر کرده. سپس گفته: از ظاهر اين روايات، بلكه از صريح آنها چنين برميآيد كه به جاي «من المرافق» است نه «إلی المرافق» است. به همین سبب، شیخ در کتاب «التهذیب» بعد از نقل این خبر، مطلبی را به شرح ذيل بيان كرده است: بنابراین قرائت، سؤال از اساس ساقط و بياعتبار است و مقصود از سؤال این است که از ظاهر آنچه در مصحف است چنين برميآيد که شستن از سر انگشتان آغاز شود و در آرنجها پایان پذیرد. پس گفتهي شیخ بهائی که گفته است: شاید مراد از نازل شدن تأویل باشد؛ همانگونه که لازم است حديث بر اين معني حمل شود، و گرنه اين روايت متواتر است، چگونه ممكن است ظاهر خبر نفي گردد؟ حتی ارادهي تأویل از تنزیل خیلی ناپسند به نظر میرسد. و مجلسی متواتر بودن این خبرها را در «شرح التهذیب» رد کرده است به این که: اگر منظور از تواتر این اخبار، تواتر در سلسله راويان تا قاریان باشد، یا تواتر در سلسله تا قاریان و بعد از آنها تا كسي که قرآن را جمعآوری نموده است، این مسلم است، و اگر منظور شما تواتر سلسلهي روایت از پیغمبرص باشد، مسلم نیست، اما اخباري كه داراي تواتر معنوی هستند بطور اجمال بر نقص و تغییر قرآن دلالت دارند، امّا نميتوان در جاي مشخص به نقص و تغییر حکم نمود و ما به قرائت و عمل به آن طبق آنچه قاریان آن را ضبط کردهاند، مأمور شدهایم تا قائم – مهدی – ظاهر شود. پایان کلام مجلسی. (و) 272- شیخ در «التهذیب» از مفید از احمدبن محمداز پدرش از احمدبن ادریس و سعدبن عبدالله از محمدبن احمد بن یحیی از ابیعبدالله از حماد از محمدبن نعمان از غالب بن هذیل روایت کرده است که گفت: دربارهی آیهی فوق از ابیجعفر سؤال کردم که آیا «أرجلکم» را مجرور بخوانیم یا منصوب، گفت: مجرورش بخوانید. (ز) 273- عیاشی از غالب بن هذیل از اباجعفر علیه السلام مانند آن را روایت کرده است که آن سؤال، به جای نصب رفع آمده است، اما این سؤال بر سهو نسخهنویسان حمل میشود. (ح)274- در کتاب «دعائم الإسلام» ـ تألیف قاضی نعمانی ـ نوشته است: قرائت «وأرجلِکم» با کسر، قرائت اهل بیت است، و ابوجعفر نیز، چنین گفته است. میگویم: طبق ظاهر آن خبرها، قرائت «ارجلکم»، در جر منحصر میشود و نزول نصب، منتفی است. شیخ هم در کتاب «التهذیب» به چنین مطلبی تصریح کرده است، آن جا که میگوید: شما با قرائت نصب چه کار میکنید در حالی که اکثر قاریان بر آن هستند و این قرائت، غسل پا را واجب میکند و غیر از شستن مفهوم دیگری را نمیرساند. میگویم: اول چیزی که در آن است، اجماع در قرائت جر و اختلاف در قرائت نصب است. زیرا ما میگوییم: قرائت نصب جایز نیست و قرائت نازل شده، فقط جر است. بعد به خبر گذشته استدلال کرده است و به صراحت گفته: در این که قرائت قاریان هفتگانه از پیامبرص تواتر ندارد و قرآن بر یک حرف نازل شده نه بر هفت حرف و از گفتهي او لازم میآید که بعضی از قرائتها توسط اخبار بر بعضی دیگر ترجیح داده میشود، چنانکه همهي آن را در گذشته شرح نمودیم، سپس آنچه در نسخهي من حتی در اکثر نسخهها موجود است، چنانکه مجلسی به آن اشاره کرده است: «فامسحوا» با فاء آمده است و بعید به نظر میرسد از سهو نسخهنویسان باشد و با واو بودن آن در روایت عیاشی با وجود اتحاد راوی، سهو بودن نسخههای فاء را تأیید میکند. (ط) 275- علیبن ابراهیم در اول تفسیر خود میگوید: اما آنچه از قرآن تحریف شده است. .. قول خدای متعال: (یأیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک فی علي). گویا در این آیه «فی علی» حذف گردیده است. (ی) 276- و در همان منبع فوق در سوره سبأ آمده است: پدرم از ابن ابیعمیر از ابن سنان از ابیعبدالله علیه السلام برایم حدیث آورد و گفت: خداوند پیامبرش را فرمود تا امیرالمؤمنین را برای مردم نصب کند: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک - فی علي) الخبر. (یا) 277- فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیرش میگوید: حسین از ابنعباسt دربارهي فرمودهي خداوند به صورت معنعن، برایمان حدیث آورد: (یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک - فی علي). و گفت: خداوند پیامبرش را امر فرموده است تا دربارهي علی تبلیغ کند. (یب) 278- شیخ شرفالدین نجفی در کتاب «تأویل آیات باهره» و سید توبلی در کتاب «غایة المرام» به نقل از علیبن ابراهیم میگوید: در ظاهر، این مطلب از غیر تفسیر او از زید شحام نیز، آمده است که گفت: قتاده بن دعامه نزد ابیجعفر علیه السلام رفت و دربارهی آیهی بعد از آن سؤال کرد: { وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (٢٠) } (سبأ: 20) «در واقع، ابلیس پندار خود را دربارهي آنان راست گرداند؛ زیرا همگی از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان.» وی گفت: خداوند به پیامبرشص أمر كرد امیرالمؤمنین را برای مردم منصوب كند و آن فرمان در اين آيه بيان شده که میفرماید: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک - فی علي – وإن لم تفعل فما بلغت رسالته) تا آخر خبر. (یج) 279- احمدبن علی طبرسی در کتاب «الاحتجاج» از مهدی بن ابیحرب از ابیمحمد علوی از فرزندان افطس كه از بندگان صالح خدا بود، از محمدبن همام از محمدبن خالد از سیف بن عمیره و صالح بن عقبه و همگی از قیس بن سمعان از علقمهي بن محمد حضرمی از ابیجعفر محمدبن علی علیه السلام روایت میکند که گفت: حج پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مدینه بود و غیر از حج و ولایت، همهي قوانین شرع را تبلیغ نمود و در ادامه میگوید: وقتی به غدیرخم که سه مایل با جحفه، فاصله دارد، رسید، پنج ساعت از روز باقی مانده بود؛ جبرئیل با پيام بازداشتن و هشدار و عصمت و حفظ از مردم آمد و گفت: ای محمدص، همانا خداوند بر تو سلام میکند و می فرماید: (یا أیها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک - فی علي) «ای پیامبر، آنچه از طرف خدا دربارهي علی نازل شده است، تبلیغ کن ... سپس پیامبرص این آیه را تلاوت کرد. این خبر طولانی و باارزش است و شیخ شهید و بزرگوار، ابن فارسی در کتاب «روضة الواعظین» آن را مانند او روایت کرده است و سید بزرگوار، رضیالدین بن طاوس (قدس سره) از احمدبن محمد طبرسی معروف به خلیل در کتاب خود به نقل از مناقب از محمدبن ابیبکر بن عبدالرحمن از حسن بن علی ابیمحمد دینوری از محمدبن موسی همدانی از محمدبن خالد طیالسی از سیف بن عمیره، حدیث فوق را تا آخر با متن و سند روایت کرد با اختلافی که در بعضی از الفاظ وجود دارد. (ید) 280- سید رضیالدین بن طاوس در کتاب «کشف الیقین» به نقل از کتاب شیخ ثقه ابیبکر محمد بن ابیثلج با طریق مرسل از امام صادق علیه السلام روایت میکند که گفت: خداوند در «کراع الغمیم» آیهي فوق را بر پیامبرص خود نازل کرد. (یه) 281- کتاب «الرسالة الموضحة» تألیف مظفربن جعفر بن حسین به نقل از محمد بن معمر از حمدان معافی از علی بن موسی رضا علیه السلام از پدرش از پدربزرگش جعفر علیه السلام میآورد که گفت: روز غدیرخم، روز بزرگ و ارزشمندی است. مطلب را ادامه میدهد تا به آن جا میرسد که میگوید: خداوند متعال وعید و تهدید را نازل نموده و فرمود: (یا ایها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک فی علي ...) تا آخر. (یو) 282- ابن شهر آشوب در «مناقب» چنانکه در «بحار الأنوار» است از عیسی بن عبدالله از پدرش حدیثی نقل شده که گفته است: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک – فی علي – فإن لم تفعل – عذبتک عذاباً ألیماً). اما بعداً دشمن «فی علي» را حذف نمود. (یز) 283- کتاب «الأمالی» به نقل از ابن ابیعمیر از ابن سنان از ابیعبدالله علیه السلام میگوید: وقتی خداوند پیامبرش را امر فرمود تا امیرالمؤمنین را برای مردم منصوب کند، آیهي فوق را نازل کرد. (یح) 284- سیاری از ابن عمیر از بعضی از یارانش از ابیعبدالله علیه السلام روایت میکند که آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک في علي)...تا آخر. (یط) 285- علی بن عیسی در کتاب «کشف الغمة» به نقل از زر از عبدالله میگوید: در زمان پیامبر آیهي فوق را چنین تلاوت میکردیم: (یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک – إن علیاً مولی المؤمنین). (ک) 286- محمدبن حسن شیبانی در کتاب «نهج البیان» آیهي فوق در شمار آیات تحریف شده، به حساب میآورد و میگوید: اسم «علی» در این آیه وجود داشت اما آن را پاک نمودند. (کا) 287- علی بن ابراهیم از پدرش از قاسم بن محمد از سلیمان بن داود منقری از سفیان بن عیینه از زهری از علی بن حسین علیه السلام در یک حدیث طولانی دربارهي ذکر وجوه روزه نقل میکند و در آن گفته است: خداوند متعال فرموده است: { وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ }(مائده: 95) «هر کس از شما به عمد نخجیری بکشد، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد که دو نفر عادل در میان خودتان به معادل بودن آن قضاوت کنند.» (کب) 288- سیاری از محمدبن علی از ابیجمیله از زید از ابیعبدالله روایت کرده که دربارهي قول خداوند: {يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ} گفت: منظور امام است. (کج) 289- طبرسی گفت: محمدبن علی باقر و جعفر بن محمد صادق علیه السلام (یحکم به ذوی عدل) خواند. (کد) 290- عیاشی به نقل از حریز از زراره میگوید: دربارهي آیهي سؤال کردم در جواب گفت: «عدل» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و امام بعد از آن هم. سپس گفت: این از اشتباه نویسندگان است. (که) 291- کلینی از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از ابن فضال از ابن بکیر از زراره میگوید: دربارهی آیهي {يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ} از اباجعفر سؤال کردم، مانند آن را ذکر کرد. (کو) 292- سعدبن عبدالله قمی در کتاب خود از مشایخ خویش میآورد که امام صادق علیه السلام خواند: (یحکم به ذوی عدل منكم) يعني امام. و در دلیل هفتم، راههاي دیگری برای این خبر از کلینی و سیاری مطرح شد. پس ملاحظه کن که مجلسی گفته است: در بین مفسران مشهور است که قرائت اهل بیت به لفظ مفرد، ذُوعدل است نه «ذَوا». و طبرسی گفته است: ابو الفتح دربارهي «ذو عدل» گفته است: دو شخص عادل موجود نیست، یکی کافي است، اما این معنی از آن اراده شده که بايد كسي حکم کند که عدالت را رعایت میکند؛ یعنی، از ذو«من» اراده شده است. البته «من» برای مثني هم کاربرد دارد چنانکه براي مفرد استعمال میشود. میگویم: این وجه که ابن جنی ذکر کرده بعید و نامفهوم است و در تفسیر اهل بیت به نقل از دو سید دریافتم که مراد از «ذی عدل» رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و أولیالأمر بعد از ایشان هستند، و صاحب قرائت براي خبر قرائت كافي است. و در کشاف آمده است که محمدبن جعفر خواند: «ذو عدل منکم» خواسته بگوید: کسی به آن حكم ميكند که در میان شما عدالت را رعایت میکند ولي از آن ارادهي وحدت نشده است. و گفته شده منظور امام است و ظاهر آن است که او جعفر بن محمد را اشتباه گرفته است پس آن خبر را واژگون شده نقل کرده است. خداوند دلهایشان را برگرداند. (کز) 293- طبرسی گفته است: روایت شده است که در قرائت جعفربن محمد علیه السلام «تطعمون أهالیکم» آمده است. و در تفسیر کشاف آمده است که جعفربن محمد علیه السلام «اهالیکم» را با سکون (یاء) خواند. اهالی اسم جمع اهل است، مانند لیالی در جمع لیله و اراضی در جمع ارض و این که میگویند: «اهلون» مانند «ارضون» به سکون راء است و اما سکون یاء در حال نصب، به خاطر تخفیف است. چنانکه میگویند: «رأیت معدی کرب» – باسکون یاء – که یاء را در سکون شبیه به الف کردهاند. (کح) 294- کلینی از عدهای از سهلبن زیاد از احمد بن محمد ابینصر از مردی از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (لاتسألوا عن أشیاء – لم تبدَ لکم – إن تبدَ لکم تسؤکم) «از چیزهایی مپرسید که اگر برایتان ظاهر شود، شما را ناخشنود میکند.» (کط) 295- سیاری از محمدبن بن علی از ابیسلمه زید شحام از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (لاتسألوا عن أشیاءکُم – لم تبد لکم – إن تبد لکم تسؤکم) و در کتاب «مرآة العقول» گفته است: گویا این زیاده در مصاحف آنان بوده است و احتمال دارد ذکر آن به عنوان تفسیر باشد که بُعد آن مخفی نیست. (ل) 296- سیاری از نصربن یزید از جبلی از مردی از ابیعبدالله روایت کرده است و همچنین مفضل بن صالح بن ابییعقوب نقل میکند و میگوید: از وی شنیدم که میگفت: آیهي بعدی را چنین بخوان: (وإذ قال الحواریون یا عیسیبن مریم – هل ربک یستطیع- (نه) هل یستطیع ربک) را قرائت نکرد. (لا) 297- عیاشی از یحیی جبلی از قول خداوند متعال چنین آورده است: {هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ} (مائده:112) گفت: آن را چنین قرائت کردم: (هل تستطیع أن تدعو ربک) این بیان میکند که قرائت با تاء بوده است، البته عدهي کمی اینگونه قرائت میکنند و سایر قاریان با یاء خواندهاند. طبرسی گفته است: مراد این است که آیا میتوانی از پروردگارت درخواست کنی. در درخواستشان استطاعه را ذکر کردند نه این علت که آنان در توانايي او شک داشته باشند. گویا آنان استطاعه و توانايي را از جانب خود به عنوان احتجاج ذكر كردند، گويا گفتهاند: تو كه ميتواني پس چه چيز مانع تو است؟ مانند اينكه به دوستت بگويي: آيا ميتواني مرا تنها بگذاري، همانا من مشغولم! يعني برو چون تو از انجام اين درخواست ناتوان نيستي، سپس بايد تقدير آيه چنين باشد: آيا ميتواني فروفرستادن سفرهاي را از پروردگارت درخواست كني؟ و گفت: نزديك و شبيه به اين تقدير هم از ابیعبدالله علیه السلام روايت شده است، وي علیه السلام گفت: «يعني آيا ميتواني دعا كني و از پروردگارت درخواست نمايي؟». ميگويم: اين شيوهي قرائت بيشتر متناسب حال و مقام حواريون است، حواريوني كه در آيهي قبل بدانها اشاره شده آنجا كه فرمود: {وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ (١١١)} (مائده: 111) «و آنگاه که به یاران عیسی الهام کردم که به من و پیامبرم ایمان آورید، گفتند: ایمان آوردیم و تو هم شاهد باش بر این که ما مسلمانیم.» ظاهر این قرائت، دلالت بر شک آنان دربارهي قدرت خدا و بطلان ایمان ایشان میکند. چنانکه در کتاب «الکشاف» به آن تصریح شده است. سورهي أَنعام (الف) 298- کلینی از محمدبن یحیی از احمدبن محمد از حسین بن سعید از نضربن سوید از محمدبن ابیحمزه از یعقوب بن شعیب از عمران بن میثم غیابه اسدی روایت کرده است که گفت: مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام این آیه را قرائت نمود: {قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (٣٣)} (أنعام: ٣٣) «بدرستی آنان تو را تکذیب نمیکنند بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار میکنند.» امیرالمؤمنین گفت: آری او را به شدت تکذیب کردند اما «لایکذبون» ببدون تشديد و چنين است: (لا یأتون بباطل یکذبون به حقک) «باطلی را نمیآورند که با آن حق تو را تکذیب کنند.» (ب) 299- عیاشی از عمران بن میثم به نقل از ابیعبدالله علیه السلام گفت: مردی پیش امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و مانند همان حدیث را نقل کرد. (ج) 300- سیاری از حسن بن سیف از برادرش از پدرش از داودبن فرقد از ابیعبدالله روایت میکند که فردی «فإنّهُم لا یکذبونک» را با تشدید «لا یکذبونک» قرائت میکند، ابوعبدالله گفت: با تخفیف خوانده میشود؛ یعنی، لایکذبونک. (د) 301- و از صفوان از یعقوب بن شعیب از عمران، همان حدیث قبل تا آخر روایت شده است. (ه( 302- علیبن ابراهیم دربارهي فرمودهي خداوند متعال: {قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ } (أنعام: ٣٣) گفته است: این آیه نزد ابیعبدالله قرائت گردید؛ وی گفت: نه، به خدا سوگند بشدت او را تکذیب کردند، در اصل (لایکذبونک) نازل شد؛ و به اين معني است كه حقی را نمیآورند که با آن حق تو را باطل کنند. (و) 303- طبرسی گفته است نافع و کسائی و اعشی به نقل از ابیبکر، (لایکذبونک) را با تخفیف قرائت کردند که اين همان قرائت علی است که از جعفر صادق روایت شده است و سایر قاریان آن را با فتح کاف و تشدید ذال خواندهاند. مطلب را ادامه میدهد و میگوید: از حضرت علی روایت شده است که وی (لایکذبونک) را با تخفیف قرائت میکرد و میگفت: معنی آن، این است: حقی را شایستهتر از حق تو نمیآورند تا حق تو را با آن باطل کنند. (ز) 304- علیبن ابراهیم از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علیبن اسباط از علی بن ابیحمزه از ابیعبدالله روایت کرده است که این آیه را چنین قرائت نمود: (والله ربنا ما کنا مشرکین – بولایة علي) «سوگند به خداوندی که پروردگار ماست، ما هرگز به ولایت علی مشرک نبودهایم.» (ح) 305- سیاری از محمدبن علی از ابن اسباط از ابن ابیحمزه از ابیبصیر، مانند آن را روایت کرده است. میگویم: کلینی از علی بن نوح بن عباس از حسن بن عبدالرحمن از عاصم بن حمید از ابیحمزه از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: منظور از{وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ } ولایت علی است، پس «بولایة علي» در هر دو خبر، تفسیر است نه آيهي قرآنی. ما این مطلب را فقط به پیروی از سیاری نقل نمودیم. (ط) 306- کلینی از محمدبن یحیی از احمدبن محمدبن عیسی از محدبن خالد و حسین بن سعید و همگی از نضربن سوید از یحیی بن عمران از عبدالله بن مسکان از زیدبن ولید خثعمی از ابیربیع شامی روایت کردهاند که گفت: دربارهي این آیه از اباعبدالله علیه السلام سؤال کردم: {وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُهَا إِلا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا يَابِسٍ إِلا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ (٥٩) }(انعام: 59) «هیچ برگی از درختان فرو نمیافتد مگر این که خداوند آن را میداند و هیچ دآنهای در تاریکیهای زمین موجود نیست و هیچ چیز تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی آشکار قرار دارد.» راوي ميگويد: اباعبدالله در جواب گفت: منظور از ورقه، سقط جنین است و مقصود از حبه، فرزند است و مراد از رطب، آن است که مردم به آن زنده میمانند و یابس چیزی که مورد خشم انسان است و همهي اینها در یک امام آشکار قرار دارند. مجلسی گفته است: احتمال دارد در مصحف آنان، چنین باشد. سپس تفسیری بودن آنها را اظهار نموده است و آن را به روایت خاصه و عامه در تفسیر آیهي بعدی تأیید کرده است: {وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ}گفته که بعد از نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرد و فرمود: «امام مبین» همین است. تأیید جای اندیشه دارد. (ی) 307- عیاشی از حسین بن خالد آورده است که گفت: از ابوالحسن علیه السلام دربارهي آیهي فوق سؤال نمودم. سؤال را ادامه دادم تا «کتاب مبین» ادامه دادم. گفتم: در «امام مبین» است. گفت: آري همان. فاضل مذکور گفته است: ظاهر خبر نشان می دهد که ابوالحسن علیه السلام کتاب را به امام تفسیر نموده است، گرچه احتمال دارد که مراد او، این باشد که آیه، این گونه نازل شده است. پایان کلام فاضل. اما انصاف آن است که این يكي از اين دو احتمال از ديگري ظاهرتر نيست، اگر چه سياق احتمال دوم در بيان تفسير آمده است، زيرا آنها بيشتر اوقات كيفيت نزول و تغيير الفاظ را با امثال اين عبارتها بيان كردهاند، چنانکه در آینده این مطلب به خوبی نمایان میشود، پس بیندیش. (یا) 308- کلینی از علیبن ابراهیم از احمدبن محمدبن خالد برقی از پدرش از محمدبن سنان از محمدبن مروان آورده است که ابوعبدالله علیه السلام این آیه را چنین تلاوت کرد: (و تمّت کلمة ربّك- الحُسنی- صدقاً وعدلاً لامبدل لکلماته) گفتم: فدایت شوم ما ميخوانيم:{وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلا }(انعام: 115) وی گفت: همانا در این آیه، «الحسنی» موجود است. (یب) 309- سیاری از مردی به نقل از محمدبن مروان گفته است: ابوعبدالله گفت: (وتمّت کلمة ربّك- الحُسنی- صدقاً وعدلاً لامبدل لکلماته): گفتم: فدایت شوم ما این آیه را بدون «الحسنی» قرائت میکنیم. وی گفت: ای ابن مروان، بیگمان «الحسنی» در این آیه هست. در کتاب «مرآة العقول» گفته است که این خبر ضعیف است. پس معلوم میشود که «الحسنی» در آیه وجود دارد، اما به خاطر ضعف خبر، کلمهي «الحسنی» از میان برداشته شده است. میگویم: ضعف سند بعد از تکرار و تأیید و قوت گرفتن با سائر اخبار ضرر ندارد، بویژه بعد از ملاحظهي اين نكته كه این خبر از مرویات کلینی در «الکافی» است. و انشاء الله به آن اشاره خواهيم كرد. (یج) 310- علیبن ابراهیم از پدرش از صفوان از ابن مسکان از ابیبصیر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: ابوجعفر دربارۀ این آیه: { يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا }(انعام: 158) «روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد، اما ایمان آوردن کسانی که قبل از آن ایمان نیاوردهاند، یا با وجود داشتن ایمان، خیری نیندوختهاند؛ سودی به حالشان نخواهد داشت.» گفت: در اصل (أو اکتسبت فی إیمانها خیراً) نازل شد. (ید) 311- سیاری از برادرش از پدرش از معلی بن عثمان به نقل از ابیعبدالله علیه السلام گفت: اصل (او اکتسبت فی إیمانها خیراً) نازل شد. (یه) 312- سعدبن عبدالله اشعری در کتاب خود «ناسخ و منسوخ قرآن» میگوید: باقر یا صادق علیه السلام آیه فوق را قرائت کردند و در آخر آن اصل (أو اکتسبت فی إیمانها خیراً) گفت. (یو) 313- در آن همان كتاب آمده است که مردی آن را نزد امیرالمؤمنین اینگونه خواند: (فإنهم لایکذبونک) امیرالمؤمنین گفت: آری، قسم به خدا آنان به شدت او را تکذیب کردند اما قرآن به تدریج نازل شد و ظالمان آیات خدا را انکار میکنند؛ یعنی، حق آن را ادا نمیکنند. (یز) 314- علیبن ابراهیم از پدرش از نضربن سوید از جبلی از معلی بن خنیس به نقل از ابیعبدالله علیه السلام دربارهي این آیه سؤال كردم: { إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا }(انعام: 159) گفت: (فارقوا القوم والله دینهم) یعنی: به خدا سوگند آن قوم از دینشان جدا شدند. (یح) 315- و از منبع قبل آمده است که ابوعبدالله دربارهي این آیه: { إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (١٥٩) } «همانا کسانی که دینشان را پراکنده کردند و فرقه قرقه شدند تو به هیچ وجه مسوول آنان نیستی؛ کارشان فقط با خداست. سپس خداوند آنان را از کارهایشان باخبر میکند.» گفت: یعنی، از امیرالمؤمنین جدا شدند و به احزاب مختلف تبدیل شدند. (یط) 316- عیاشی از صادق علیه السلام آورده است که گفت: حضرت علی «فارقوا دینهم» قرائت میکرد و گفت: به خدا سوگند این قوم جدا شدند. (ک) 317- طبرسی گفت: حمزه و کسائی، «فارقوا» را با الف خواندهاند و این قرائت از علی روایت شده است، اما سایر قُرّاء آن را با تشدید خواندند. سورهي اعراف (الف) 318- سیاری از برقی از ابن سیف از قاسم – کذا – از حسین بن ابی العلا از ابی بصیر روایت کرده است که میگوید: ابوعبدالله این آیه را چنین تلاوت کرد: (وإذا قلبت أبصارهم تلقاء أصحاب النار قالوا عائذاً بک أن تجعلنا مع القوم الظالمین). (ب) 319- و از محمدبن علی از علی بن صالح از حسین بن ابیالعلا، مانند آن را روایت کرده است و در آن، به جای «اذا قلبت» «إذا صرفت» آمده است. (مانند مصحف فعلی). (ج) 320- طبرسی میگوید: روایت شده است که در قرائت عبدالله بن مسعود و سالم چنین آمده: (وإذا قلبت أبصارهم تلقاء أصحاب النار قالوا عائذاً بک أن تجعلنا مع القوم الظالمین) و از ابیعبدالله علیه السلام نیز، همان قرائت روایت شده است. میگویم: در «الکشاف» آمده است که اعمش از «وإذا قلبت» خواند. (د) 321- سیاری از محمدبن اسماعیل و غیر او از ابن سنان از منصور از ابیالسفاح از جابربن یعقوب از ابن ابیعمیر از ابیالربیع قزاز از ابیجعفر علیه السلام در خصوص این آیه، روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (وإذ أخذ ربُّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیاتهم وأشهد هم علی أنفسهم بربکم ومحمد رسولی و علي أمیرالمؤمنین). در نسخهي من، اینطور آمده است، اما (اين روايت) خالی از نقص نیست و در سند، اختلاف ظاهری وجود دارد و صواب آن است که گفته شود: از جابر بن یعقوب، زیرا اباسفاع از یاران امام باقر علیه السلام است. (ه( 322- و از برقی از بعضی از اصحاب وی، مانند آن روایت شده است، اما در این جا آمده است که راوی پرسید: آیا این که علی وصی اوست، قرآن است؟ گفت؟ آری. (و) 323- فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیرش گفته است: علیبن عتاب به طور معنعن از ابیجعفر برای ما حدیث آورد که گفت: اگر جاهلان این امت میدانستند چه زمانی امیرالمؤمنین نامش برده شده است، منکر نمیشدند، خداوند در زمان گرفتن میثاق از فرزندان آدم، نام علی را آورده است، آن هم در کتابی که خداوند آن را بر محمدص نازل کرده است و جبرئیل قرائت ما را بر محمدص نازل کرد. ای جابر، آیا نمیشنوی کلام خدا را آن جا که میفرماید: {وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى – وأنّ محمداً رسولی وأن علیاً امیرالمؤمنین ـ } «و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّۀ آنان را برگرفت، ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم ؟ گفتند: آري،- براستی که محمد رسول خداست و علی امیر المومنین است.» پس به خدا سوگند، خداوند او را در ازل، امیرالمؤمنین نامیده است؛ در حالی که از ذریّهي آدم پیمان گرفت.» (ز) 324- و از احمدبن محمدبن احمدبن طلحه خراسانی به طور معنعن از ابیجعفر علیه السلام روایت شده است که گفت: به ابوجعفر گفتم: ای پسر رسول خدا، چه زمانی حضرت علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. وی در جواب گفت: البته خداوند متعال در آن زمان که از نسل فرزندان آدم، پیمان گرفت، علی را امیرالمؤمنین نامید و این مطلب در کتابی است که خداوند آن را بر محمدص نازل کرد. چنانکه ما میخوانیم: «وإذ اخذ...» تا آخر آیه، با اضافه نمودن کلمهي «عبدی» بعد از «رسولی». پس خداوند در هنگام گرفتن پیمان از نسل فرزندان آدم او را امیرالمؤمنین نامیده است. (ح) 325- و از جعفربن محمد فزاری به طور معنعن از ابیجعفر علیه السلام آورده است که گفت: اگر جاهلان این امت میدانستند در چه زمانی او امیرالمؤمنین نامیده شده است، ولایت و طاعت او را انکار نمیکردند. راوی میگوید: از وی سؤال نمودم چه زمانی علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. گفت: آنگاه که خداوند از نسل فرزندان آدم، پیمان گرفت و جبرئیل آن را بر محمدص نازل کرد: {وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى – وأنّ محمداً رسولی وأن علیاً امیرالمؤمنین ـ } سپس ابوجعفر گفت: به خدا سوگند، خداوند او را به اسمی نامگذاری کرد که قبل از او هیچ احدی به آن اسم نامگذاری نشده بود. (ط) 326- و از جعفربن محمد اودی به طور معنعن از جابر جعفی آمده است که گفتم: چه زمانی علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. گفت: آیا قرآن را قرائت نمیکنی؟ گفتم: آری. گفت: پس بخوان. گفتم: چه بخوانم. گفت: این آیه را: {وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى} بعد به من گفت: آخر به چه چیزی میرسی؟ و محمدٌ رسولی و علی امیرالمؤمنین. پس در آن جا خداوند علی را امیرالمؤمنین نامید ای جابر. (ی) 327- عیاشی به نقل از جابر میگوید: به ابوجعفر گفتم: کی علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. گفت: به خدا سوگند این آیه بر محمدص نازل شد. بعد قسمت آخر آیه را آورد و همان سخن قبلی را دربارهی نامگذاری علی به امیرالمؤمنین، تکرار کرد. (یا) 328- و از جابر نقل است که گفت: ابوجعفر به من گفت: ای جابر، اگر جاهلان میدانستند که علی چه زمانی، امیرالمؤمنین نامیده شده است، حق او را انکار نمیکردند. جابر گفت: گفتم: فدایت گردم چه زمانی علی امیرالمؤمنین نامیده شد؟ گفت: این آیه را بخوان: {وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى- وأنّ محمداً رسولی وأن علیاً أمیرالمؤمنین ـ } بعد به من گفت: ای جابر، به خدا سوگند این چنین، محمدص آن آیه را آورد. (یب) 329- رضیالدین علی بن طاوس در «کشف الیقین» از ثقة شکوهمند محمدبن عباس در تفسیرش از علیبن عباس بجلی از محمد بن مروان غزال از زید بن معدل از ابان بن عثمان از خالدبن یزید از ابیجعفر علیه السلام آورده است که گفت: اگر جاهلان این امت میدانستند، چه زمانی علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. ولایت و اطاعت از او را انکار نمیکردند. گفتم: چه زمانی امیرالمؤمنین نامیده شد. گفت: آنگاه که خداوند پیمان نسل آدم را گرفت و اینگونه جبرئیل بر محمدص نازل کرد: {وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى – وأنّ محمداً رسولی وأن علیاً أمیرالمؤمنین ـ ( (یج) 330- ثقة الاسلام در «الکافی» از علیبن ابراهیم از یعقوب بن یزید از ابن ابیعمیر از ابیالربیع قزاز از جابر که از ابیعبدالله نقل میکند و میگوید: به او گفتم: چه زمانی علی، امیرالمؤمنین نامیده شد. گفت: خداوند او را به این نام، نامگذاری کرد و در کتابش نیز، آن طور نازل کرد: همان آیه قبلی. (ید) 331- تاسعالبحار از مناقب ابن شهر آشوب از کتاب امالی ابن سهل با اسناد خود که به جابر متصل میشود، مانند آن را آورده است. (یه) 332- و از تفسیر محمدبن عباس از احمدبن هوذه باهلی از ابراهیم بن اسحاق نهاوندی از عبدالله بن حماد انصاری از عمروبن شمر از جابر، شبیه به حدیث قبلی را روایت کرده است. (یو) 333- و از دلائل محمدبن جریر طبری شیعی از حسین بن عبدالله بزاز از ابیالحسن علیبن محمد بن احمد بن لؤلؤ بزاز از احمدبن عبدالله بن زیاد از عیسی بناسحاق از ابراهیم بن هراسه از عمروبن شمر از جابر، مانند آن را روایت کرده است. (یز) 334- و از سید فخار بن سعد از خلیفه ناصر از احمد بن احمد از ابن نهبان از ابن شاذان از احمد سید رضی الدین بن طاوس در کتاب «کشف الیقین» همهي آنها را نقل کرده است. مولی محمد صالح در شرح حدیث قبلی گفته است: این که گفته شد از ابیالربیع قزاز روایت شد، او را با این وصف در کتب رجال نیافتم و بدون آن وصف، مجهول است و این که گفته شد: خداوند او را امیرالمؤمنین نامیده است در حالی که سؤالكننده از علت نامگذاری سؤال کرده بود و او این جواب را به او داد. این برای جواب دادن به مخاطب است تا هشداری باشد بر این که مهمترین چیز برای مخاطب، آن است که نامگذاري را بشناسد و آن را تصدیق کند، زیرا ندانستن علت نامگذاری، ضرری به او نمیرساند و این که گفته شد: «همانا محمدص رسول من است» قرآن نازلشده بود. اما تحریفکنندگان منافق از روی حسد و دشمنی آن را حذف کردند. پايان کلام مولی محمد صالح. اما در حقیقت، مجهول بودن ابن ابیالربیع ضرری به روایت نمیرساند زيرا ابنابیعمیر از او روایت نقل كرده که از غیر ثقه نقل نمیکند، علاوه بر اين که خبر به چیزی تأیید شده که از حد استفاضه هم فراتر رفته است و احتمال دارد در اصل سؤال از زمان مامگذاري بوده باشد، اما آنچه در حال حاضر، موجود است بر اثر تصحیف و غلظ املايي نسخهنویسان تغییر یافته است، به قرینهي اخباری که ذکر شد. و ممكن است هدف سؤال در بارهي وجه تسميه و علت نامگذاري نزد مردم بوده باشد، و امام بیان کرده که آن مطلب یک امر تعبدی است و نیازی به دانستن دلیل نیست و خداوند با اين تعبير آن را بيان كرده نه اينكه از طرف خودشان آن را گفته باشند و این امر آشکار است؛ پس بیندیش. (یح) 335- سیاری از ابن محبوب از حمادبن عیسی از حمید بن جابر عبدی از امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است که آیهي: {قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا}(أعراف: ٣٢) «چه کسی زینتهای الهی را برای بندگانش آفریده و مواهب و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است. بگو: آن روزیها برای کسانی است که ایمان آوردهاند.» کلمهي «حلال» بوده و حذف گردیده است. (یط) 336- ابوجعفر محمدبن علی طوسی در کتاب «ثاقب المناقب» از محمدبن قتیبه كه ادبكنندهي ابوجعفر بود، روایت کرده است که گفت: روزی (ابوجعفر) نزد من از لوحی قرآن میخواند؛ ناگهان لوح را انداخت و با نگراني برخاست و گفت: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» تمام شد به خدا سوگند پدرم وفات يافت. گفتم: از کجا این مطلب را فهمیدی؟ گفت: از عظمت خداوند چیزی به نزد من آمد که آن را نمیشناسم. گفتم: رفته است؟ گفت: این مطلب را رها کن به من اجازه بده تا داخل خانه شوم و وقتی بیرون آمدم، از قرآن پرس تا برایت تفسیر کنم و تو حفظ کن. پس داخل خانه شد؛ من هم برخاستم و به دنبال او داخل خانه شدم؛ زیرا برای او نگران بودم. گفت: به هیچ احدی اجازه ندهید که نزد من بیاید تا خود بیرون آیم. سرانجام دگرگون شده، بیرون آمد؛ در حالی که میگفت: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» به خدا سوگند پدرم مُرد. بعد گفتم: فدایت شوم پدرت فوت کرده است؟ گفت: بلی و خودم غسل و کفنش را به عهده گرفتم. سپس به من گفت: این مطلب را رها کن و قرآن را ازمن بپرس تا برایت تفسیر کنم و تو هم آن را حفظ کن. گفتم: از اعراف برایم بگو. سپس گفت: اعوذ بالله و بسمالله و این آیه را قرائت کرد: {وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ }(اعراف: 171) «زمانی را به خاطر بیاور که کوه طور را از جای برکندیم و بر فراز سرشان قرار دادیم مانند سایبانی بود و ایشان گمان بردند که بر سرشان فرو میاُفتد.» بعد گفتم: از «المص» برایم بگو. گفت: این اول سوره است و این ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و عام و خاص است و آنچه نویسندگان به غلط نوشتهاند و چیزی که بر مراد مشتبه شده است، در آن موجود است. سورهي انفال (الف) 337- سیاری از نضر از جلبی از شعیب از ثمالی از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: از ابن جعفر دربارهی این آیه سؤال کردم: {يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ} و در جواب گفت: بگو: «یسألونک الأنفال» ؛ (یعنی، حرف عن باید حذف شود). (ب) 338- و از علیبن حکم از ابان بن عثمان از عموی واسطی خود از ابیعبدالله واسطی از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که دربارهي آیهي فوق گفت: باید آن را با حذف «عن» خواند. (ج) 339- و از خلف از ابیالمعز از ابیبصیر روایت است که گفت: دربارهي آیهي اول انفال از ابیجعفر علیه السلام سؤال کردم، در جواب گفت: «عن» را حذف کن. مردم گفتند: ای پیامبر خدا، ما را از انفال بهرهای رسان؛ زیرا انفال مخصوص توست. بعد خداوند این آیه را نازل کرد: (یسألونک الأنفال قل الأنفال لله ورسوله) (د) 340- نعمانی در تفسیرش با سند گذشتهي خویش از امیرالمؤمنین علیه السلام دربارهي چگونگی تقسیم غنایم، روایت میکند که حضرت علی گفتارش را ادامه میدهد تا به جایی میرسد که میگوید: «همانا یکی از وظایف قائم نسبت به امور مسلمانان، انفالی است که برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود. خداوند فرمود: (یسألونک الانفال)؛ اما تحریفش کردند و گفتند: (یسألونک عن الانفال) درخواست انفال كردند آن را هم فقط برای خود ميخواستند، پس خداوند ايشان را با آیهای که ذکر آن گذشت، جواب داد و دلیل آن، این کلام خداوند است که میفرماید: {فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ } «از خدا بترسید و خودتان را اصلاح کنید و خدا و رسولش را اطاعت کنید اگر مسلمان هستید؛ یعنی، ملازم طاعت خدا باشید در این که درخواست نکنید چیزی را که حق شما نیست.» (ه( 341- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» به نقل از استادان خود میگوید که امام صادق (یسألونک الانفال) قرائت کرد و طبرسی گفته است که ابن مسعود و سعدبن ابیوقاص و علی بن حسین و ابوجعفر محمدبن علیالباقر علیه السلام و زیدبن علی و جعفربن محمد الصادق علیه السلام و طلحه بن مصرف: (یسألونک الانفال) خواندند. و طبرسی در جای دیگری گفته است: به صحيح و ثابت است كه قرائت اهل بیت (یسألونک الأنفال) بوده است. میگویم: بیان سؤال با «عن»، برای شناخت ماهیت یا صفات یا بعضی از مسائل نامعلوم شیء است؛ مثلاً خداوند فرموده است: {وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ }(اسرا/85) « از تو درباره روح ميپرسند». { وَيَسْأَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ } (كهف: 83) « از تو درباره ذي القرنين ميپرسند». { وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ (١٠٥) } (طه: 105) «از تو درباره كوهها ميپرسند». اما اگر سؤال بدون حرف جر خود به مفعول دوم تجاوز کند، مانند (سألتُ فلاناً شیئاً كذا) بدين معنی آن است که از فلانی چیزی درخواست کردم؛ یعنی، مفعول دوم را درخواست کرده است و سؤال در آیهي مذکور از ماهیت نیست؛ چون در اين صورت مناسب بود غنیمت و میراث بدون وارث و اموال عمومي بیتالمال که مخصوص پادشاهان مانند مراتع و جنگل و غیره در جواب ذكر شود. اما اگر سؤال از شناخت حکم آن و این که حلال است یا حرام، باشد؛ چنانکه ملتهای سابق در بارهي حكم اشياء سؤال كردهاند و بعضی مفسران احتمالش را دادهاند، چنانکه طبرسی آن را نقل کرده است، آن وقت این معنی با تهدید ظاهری که از جملهي «فاتقوا الله» فهمیده میشود و در اينجا مناسب نیست؛ چنانکه امیرالمؤمنین در خبر گذشته به آن اشاره کرد. چون زشتی و ناروایی در این سؤال وجود ندارد تا با جلوگیری و انکار روبرو شود. پس معلوم میشود که غرض از سؤال، تقاضای تقسیم انفال و تعیین سهمی برای آنان است، چنانکه جماعتی چنین پنداشتند و طبرسی آن را از ابن عباس و ابن جریج و ضحاک و عکرمه و حسن و طبری نقل کرده است و گفته این روایت از ابیجعفر و ابیعبدالله علیه السلام به صحت رسیده است و آن دو گفتهاند: «همانا انفال به تمام چیزهایی گفته میشود که از دارالحرب بدون جنگ گرفته میشود»، طبرسی مطلب را ادامه میدهد تا آن جا که میگویند: بیگمان غنائم بدر برای پیامبر بود و بعد از او درخواست کردند که به آنان بدهد. آن جماعتی که نامشان برده شد، نظرشان این است که «عن» زائد است یا این که مفعول دوم محذوف است که تأویل آن چنين است: (یسألونک عن الأنفال أن تعطيهم) اما این تأویل، خالی از تکلف نیست و بنابر روایات آیه با ظاهر خود راست است؛ چنانکه این مطلب بر کسی مخفی نیست. (ز) 342- سیاری از محمدبن سنان از عبدالرحیم قصیر و برقی از محمدبن – کذا – از ابیبصیر از ثعلبه از عبدالرَّحیم از ابیجعفر علیه السلام روایت میکند که آیهي بعدی را این چنین تلاوت کرد: (واتَّقوا فتنة لتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة) که وی «لاتصیبن» را «لتصیبن» خوانده است. (ح) 343- طبرسی گفته: امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیه السلام و زیدبن ثابت و ابوجعفر الباقر علیه السلام و ربیع بن انس و ابوالعالیه «لتصیبن» خواندهاند. (ط) 344- علیبن ابراهیم دربارۀ فرمودهي خداوند متعال: (یا أیها الذین آمنوا لاتخونوا الله ورسوله وتخونوا أماناتکم وأنتم تعلمون) گفته است که درباره ابیلبابهي بن عبدالله المنذر نازل شد، پس لفظ آیه عام، اما معنی آن خاص است و این آیه در غزوهي بنیقریظه در سال پنجم هجری نازل شد و این مطلب همراه اخبار بدر در این سوره نوشته شده است و جنگ بدر در زمانی بود که شانزده ماه از آمدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه گذشته بود و این آیه با اين آیهی سورهي توبه نازل شده: (و آخرون اعترفوا بذنوبهم) که این هم دربارهي ابیلبابه نازل شد، پس این دلیل است بر این که تألیف قرآن با ترتیب نزولی آن بر پیامبر خدا مخالف است. (ی) 345- سیاری از بکار از پدرش از حسان از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: آیهي فوق چنین نازل شد: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ – فی آل محمد- وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٢٧)}(انفال: 27) سورهي برائت (الف) 346- عیاشی از عبدالله بن محمد حجال آورده است که گفت: نزد ابیالحسن دوم بودم و حسن بن جهم با من بود. حسن به او گفت: آنان – سنیها – برای ما به این آیه احتجاج میکنند: {ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ} (توبه:40) وی گفت: هیچ حجتی برای آنان در این آیه نیست. به خدا سوگند فرموده است: (فأنزل الله سکینته علی رسوله) و خداوند ابوبکر را در این آیه به خوبی ذکر نکرده است. میگوید: به او گفتم: فدایت شوم آیه را این گونه میخوانید؟ گفت: قرائت آن، چنین است: {فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ} آمده، و طبق این روایت، کلمهي رسول حذف گردیده است). (ب) 347- از جبلی از زراره روایت شده است که ابوجعفر گفت: آیه این گونه نازل شده است (فأنزل الله سکینته علی رسوله) مگر نمیبینی که سکینه بر رسول خدا نازل شده است و سرانجام سخن و آیین کافران را درهم گسیخت. و گفت: این کلام عتیق است. (ج) 348- کلینی از محمدبن یحیی از احمدبن محمد از ابنفضال از امام رضا روایت کرده است که گفت: (فأنزل الله سکینته على رسوله وأیّده بجنودٍ لم تروها) پرسیدم که این طور آن را بخوانیم؟ گفت: تنزیل آن همان طور است. (د) 349- سیاری از حماد از حریز از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: (فأنزل الله سکینته علی رسوله) به او گفتم: «علیه» درست است، گفت: بلكه «علی رسوله»، مگر نمیبینی که سکینه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است؟ (ه( 350- و از حماد از حریز از کسی که او را خبر کرده است از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده که وی آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (فأنزل الله سکینته علی رسوله وأیده- بروح القدس منه) گفتم: ما چنین نمیخوانیم. گفت: نه این طور بخوان؛ زیرا اینگونه نازل شده است. میگویم: سخن علماء در بارهي زشتي و ناهمواري برگشت ضمير «صاحب» طولانی است و این که این آیه بر عدم ایمان صاحب دلالت دارد، اما عامه – سنیها – این علما را تقبیح کردهاند و به آیه (40: توبه) افتخار میکنند، تا جایی که من بعضی از مصاحف آنان را دیدهام که در آن، این آیه با آب طلا نوشته شده است و از چیزهایی که زن عزادار فرزند مرده از آن به خنده میآید و سیوطی در کتاب «الاتقان» و درباره آيهي (إن لا تنصروه...) گفته در اين آيه دوازده ضمیر هست که همگی به پیامبر و آلبيت برمیگردد، جز ضمیر «علیه» که به «صاحب» برمیگردد، چنانکه سهیلی آن را از علمای متعدد نقل کرده است؛ زیرا سکینه بر پیامبر نازل نشده چون او از سکینه و آرامش برخوردار بود. با این که قبل از این سخن بلافاصله گفته قاعده آن است که جهت پرهيز از پريشاني ضمایر در مرجع متوافق باشند. وقتی که بعضی از علما جایز دانستند که در این آیه: {أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ} (طه: 39) ضمیر اولی به موسی و ضمیر دومی به تابوت برگردد، زمخشری از آنان ایراد گرفت و آن را تنافری دانست که قرآن را از اعجاز خود خارج میکند. پس او گفته است: همهي ضمیرها به موسی برمیگردند و بازگشت بعضی از ضمائر به موسی و بعضی دیگر به تابوت نادرست است، زیرا به تنافر نظمی میانجامد که نظم اصل اعجاز در قرآن است و مراعات این مطلب، مهمترین چیزی است که بر مفسر واجب است و در این آیه: { لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ} (فتح: 9) گفته است تمام ضمائر به «الله» برمیگردد و هر کس که در بین ضمائر فرقی بگذارد از واقعیت دور شده است.(بقيهي كلام در محل آن بيان شده است). و طبرسی در جوامع خود دربارهي قرائت مذکور میگوید: آن قرائتِ امام صادق است. (ز) 351- سیاری از برقی از محمدبن سلیمان از پدرش از اسحاق بن عمار از ابیعبدالله روایت کرده است که گفت: وای بر تو از کتاب خدا. (ح) 352- از مثالب بن شهر آشوب از امامان آمده است که آیهي نامبرده، اینگونه است: (ویلک لا تحزن). (ط) 353- علیبن ابراهیم قرائت آیهي بعدی: { لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ } (توبه: 117) را چنین روایت کرد: (لقد تاب الله بالنبی علی المهاجرین والانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة) صادق علیه السلام گفت: چنین نازل شد. (ی) 354- شیخ طبرسی در کتاب «الاحتجاج» در خلال یک حدیث طولانی آورده است که صادق علیه السلام (لقد تاب الله بالنبی علی المهاجرین) خواند. (یا) 355- و در همان منبع آمده است که از ابان بن تغلب روایت است که گفت: به او گفتم: ای پسر رسول الله، عامه-اهل سنت- مانند آنچه نزد توست، نمیخوانند. گفت: ای ابان، چگونه میخوانند؟ گفتم: این چنین میخوانند: {لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ} بعد امام صادق گفت: وای بر آنان! پیامبر خدا چه گناهي دارد كه خداوند از آن گذشت کند و توبهاش را بپذیرد، در واقع خدا توسط او توبهي امتش را پذیرفت. (یب) 356- طبرسی گفته و از رضا علیبن موسی الرضا علیه السلام روایت شده است که خواند: (لقد تاب الله بالنبي علی المهاجرین). (یج) 357- سعدبن عبدالله در کتاب مذکور از ابیالحسن علیبن موسیالرضا علیه السلام روایت کرده است که از مردی پرسید: این آیه را چگونه میخوانی؟ مرد گفت: ما چنین میخوانیم{لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ} امام گفت: این طور نیست و خدا فرموده است: (لقد تاب الله بالنبي علی المهاجرین) (ید) 358- کلینی از احمدبن مهران از عبدالعظیم از حسین بن میاح از کسی که به او خبر داده شده است، روایت کرده که مردی این آیه {وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ} را نزد ابیعبدالله خواند. ابیعبدالله گفت: این طور نیست بلکه در اصل به جای والمؤمنون، «والمأمونون» است «والمأمونون» ما هستیم. (یه) 359- علیبن ابراهیم گفت: قرائت این آیه اینگونه است: (یا أیها النبی جاهد الکفار بالمنافقین) زیرا پیامبرص با منافقان با شمشیر جنگ نکرد و به جای المنافقین، بالمنافقین است. (یو) 360- طبرسی گفت: در قرائت اهل بیت (جاهد الکفار بالمنافقین) آمده است و در توجیه این قرائت گفتهاند: زیرا پیامبر با منافقان نجنگید، بلکه با آنان الفت داشت زیرا آنها کفر را آشکار نمیکردند و علم و اطلاع خدا نسبت به کفر آنان موجب مباح بودن جنگيدن با آنان تا زمان اظهار ايمان نبوده است. (یز) 361- محمدبن حسن شیبانی در «نهجالبیان» آورده است که در قرائت اهل بیت: (جاهد الکفار بالمنافقین) آمده است؛ منظورش اين است كه هر کس از طرفین کشته شود، پیروز است. (یح) 362- سیاری از صفوان از ازرق از اسماعیل از جابر از ابیعبدالله علیه السلام آورده است که آیهي بعدی را اینگونه خواند:{ وَآخَرُونَ - یرجون - لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ} (به جاي «مرجون»). (یط) 363- و از برقی از محمدبن سلیمان از پدرش از اسحاق بن عمار از ابیعبدالله علیه السلام روایت است که آیهي { لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ } را چنین خواند: (لایزال بنیانهم الذی بنوا ریبة في قلوبهم إلى أن تقطّع قلوبهم). (ک) 364- طبرسی دربارهي آیهي فوق گفته است: یعقوب و سهل «إلی أن» خواندهاند مبنی بر این که «الی» حرف جر باشد و همین قرائت، قرائت حسن و قتاده و جحدری و جماعتی است و برقی آن را از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است و طبرسی در «جوامع» خود نقل کرده که امام صادق هم به آن صورت خوانده است. (کا) 365- کلینی از محمدبن یحیی از احمد بن محمد از علی بن حکم از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: آیه{التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ } (التوبة: 112) را تلاوت کردم، ابوجعفر گفت: نه، (التائبین العابدین) بخوان. بعد علت را از او جويا شدم، در جواب گفت: خداوند در ميان مؤمنان، «تائبین و عابدین» را خریده است؛ یعنی، «تائبین و عابدین» مفعول فعل «اشتری» مقدر هستند. (کب) 366- سیاری از ابیطالب از علی بن ابیحمزه از ابیبصیر از ابیجعفر علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (کج) 367- عیاشی به نقل از ابیبصیر میگوید: از ابوجعفر دربارهي آیهي: { إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ}تا آخر آن، سؤال کردم. گفت: آن در زمان گرفتن میثاق بود. سپس آيهي (التائبون العابدون) را قرائت کردم. ابوجعفر گفت: چنین مخوان بلکه بخوان: (التائبين العابدين) تا آخر آیه. سپس گفت: هر گاه آنها را دیدی، نزد آن كساني قرار دارند که خداوند نفس و مالشان را خریداری کرده است، که منظورش رجعت بود. (کد) 368- سعدبن عبدالله قمی در «بصائر» گفته است: چنانکه شیخ حسن بن سلیمان حلی از حسین بن ابیالخطاب از وهب بن حفص از ابیبصیر روایت کرده است که گفت: از ابوجعفر سؤال کردم تا آخر روایت. (که) 369- طبرسی گفته است: ابی و عبدالله بن مسعود و اعمش: (التائبين العابدين) را تا آخر آیه با «ياء» خواند و این قرائت از ابیجعفر و ابیعبدالله علیه السلام هم روایت شده است. سپس طبرسی گفته است: اما رفع در (التائبون العابدون) بنا بر قطع و استیناف است؛ یعنی، (التائبون) و نيز بر مدح هم مرفوع است. وگفته شده رفع آن میتواند بنابر بدلیّت بر مبتدا و خبری باشد که بعد از: (والحافظون لحدود الله) محذوف است. و آن مبتدا و خبر: «لهم الجنة» است. این قول از زجاج بود و گفته شده رفع آن بنابر بدلیّت از ضمیر یقاتلون میباشد؛ یعنی «یقاتلون التائبون: والتائبین و العابدون» احتمال دارد که علامت جر باشد و احتمال هم دارد علامت باشد، امّا جر، هنگامي است که وصف مؤمنین باشد؛ یعنی، (من المؤمنین التائبین). و احتمال دارد که بنابر تقدیر فعلی در معنی مدح علامت نصب باشد، پس گویا گفته است: «اعنی یا امدح التائبین». پايان کلام طبرسی. و ظاهر خبرها نشان میدهد که وصف مؤمنین است. صاحب خانه بهتر میداند چه چیزی در خانه است. (کو) 370- عیاشی به نقل از فیض المختار گفته است: ابوعبدالله علیه السلام به من گفته: چگونه این آیه در سورهي توبه را قرائت میکنی: { وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ ...} گفتم: «خُلِّفُوا» میخوانم. گفت: خلفوا دلالت بر نماینده بودن آنان دارد؛ پس در حال طاعت بودهاند. و حسین بن مختار از ابیعبدالله آورده است که میگوید: اگر خلافت به آنان واگذار شده باشد، پس هیچ گناهی ندارند اما آنان با عثمان و دو همراه وی مخالفت کردند. پس در واقع کلمۀ قرآنی خالفوا است نه خلفوا. گویا تحریف شده است. و آنها هیچگاه صدای سُم اسب و صدای سلاح را نشنیدند مگر این که گفتند: به ما حمله شد. و بدینگونه خدا ترس را بر آنان چیره کرد تا داخل صبح شدند. (کز) 371- علیبن ابراهیم گفت: دانشمند اهل بیت گفت: همانا این آیه چنین نازل شد: وعلی الثلاثة الذین خالفوا: نه خُلفُوا ؛ زیرا اگر چنین بود، عیبی نداشتند. (کح) 372- کلینی از علی بن ابراهیم از صالح بن سندی از جعفر بن بشیر از فیض المختار آورده است که گفت: ابوعبدالله علیه السلام پرسید: چگونه این آیه را میخوانی: { وَعَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ } (التوبه: 118) گفتم: «خُلِّفُوا» میخوانم. گفت: اگر چنین بود ... تا آخر روايت عیاشی. در نسخهها چنین آمده است و گویا این جمله: «قال قلت خلفوا» از خبر حذف شده است، به قرینهي خبر گذشته و روايت سیاری و عدم پیوستگی کلام بدون آن جمله. (کط) 373- سیاری از محمدبن علی از جعفر بن بشیر از ابن مختار، مانند آن را روایت کرده است. (ل) 374- و از احمدبن محمداز ابیبصیر از ثعلبه از عمربن یزید روایت کرده است که گفت: از ابیعبدالله شنیدم که میخواند: (وعلی الثلاثه الذین خالفوا) سپس گفت: به خدا سوگند اگر «خُلفوا» باشد، آنان مرتکب گناهی نشدند؛ پس عقوبتی بر آنان نیست. (لا) 375- و از ابن جمهور از بعضی از یارانش، مانند این خبر نقل شده است. (ل) 376- طبرسی گفته است: علی بن حسین زینالعابدین و ابوجعفر محمدبن علیالباقر و جعفر بن محمد الصادق علیه السلام و ابوعبدالرحمن سلمی، «خالَفُوا» خواندهاند. پایان کلام طبرسی. این آیه در غزوهي تبوک نازل شد و این خبرها دلالت دارند بر آنچه دربارهي آن سه نفر که در هنگام خروج پیامبرص به سوی تبوک تخلف کردند، روی داد. پس خدا ترس را در آن شب بر آنها چیره کرد، تا جایی که زمین با آن گستردگی و وسعتی که دارد بر آنها تنگ شد و به خاطر خوف و اندوه فراوان دلشان به هم آمد، تا وقت صبح خود را به پیامبرص رساندند و از تخلف خود معذرت خواستند. (لج) 377- طبرسی گفته است: در مصحف عبدالله بن مسعود و قرائت ابن عباس به نقل از صادقین، این قرائت از ابیعبدالله علیه السلام روایت شده است. (لد) 378- کلینی از تعدادی از اصحاب ما، از سهل بن زیاد از یحیی بن مبارک از عبدالله بن جبله از اسحاق بن عمار از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خداوند این آیه را چنین نازل کرد: (لقد جاءکم رسولٌ من أنفسنا عزیز علیه ماعنتنا حریص علینا بالمؤمنین رؤوف رحیم). (له) 379- سیاری از سلیمان بن اسحاق از یحیی بن مبارک قرشی از عبدالله، مانند آن را روایت کرده است. مجلسی در کتاب «مرآة العقول» گفته است: این خبر دلالت میکند بر این که مصحف اهل بیت در بعضی از مسائل، مخالف مصحفی است که در دست مردم است. و در کتاب «الکشاف» آمده است که «من انفسکم» خوانده شده است؛ یعنی، از بزرگترین و ارزشمندترین شما و گفته شده این قرائت، قرائت رسول خدا و فاطمه و عائشه ص است. سورهي یونس (الف) 380- سیاری از سهل بن زیاد، سند را به ابیعبدالله رسانده است که آیه را چنین خواند: (قل لو شاء الله ماتلوته علیکم ولا أنذرتکم به) در حالی که آنچه در مصحف موجود است: «ولاأدرأکم» را به همزه روایت کردهاند. سورهي هود (الف) 381- طبرسی گفته است: ابن عباس و مجاهد و یحیی بن یعمر روایت کردهاند و باز هم از علیبن حسین و ابیجعفر محمدبن علی علیه السلام و زیدبن علی و جعفر بن محمد علیه السلام روایت شده است که در بارهي آيهي {إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ} به جای: {يَثْنُونَ} «یثنونی» بر وزن یفعوعل، قرائت کردند، در «الکشاف» آمده است که این لغت بنای مبالغه است، مانند «احلَولی» از حلاوت و اصل آن از «الثن» است و آن عبارتست از: کلام ضعیف. میخواهد بگوید: دل های آنان بر کلام ضعیف پذیرش دارد؛ چنانکه گیاه ضعیف قابل انعطاف است، یا میخواهد بگوید: ایمانشان ضعیف و دل هایشان مریض است. یعنی، این آیه در اصل یَثْنَوْنی صُدورُهم به رفع صدور بوده {إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ} به نصب صدور. (ب) 382- سیاری از ابنجناده مکنون از ابیحمزه از ابیجعفر و علیبن حسین علیه السلام روایت کردهاند که این آیه را چنین قرائت کردند: (إلا الذین صبروا – علی ماصنعتم به من بعد نبیهم – و عملوا الصالحات) (گویا بین دو خط از قرآن حذف گردیده است). (ج) 383- نعمانی با سند قبلی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین در شمارش آیات تحریف شده روایت میکند که آیهي بعدی در اصل چنین است: (أفمن کان علی بیّنة من ربه) يعني رسولخدا (و یتلوه شاهدٌ منه – وصیه اماماً و رحمة – و من قبله کتاب موسی اُولئک یؤمنون) آن را تحریف کردند و این طور خواندند: {أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَاماً وَرَحْمَةً}پس عبارتی را بر عبارت دیگر مقدم کردند؛ به همین سبب، معنی آیه از بین رفت. (د) 384- علیبن ابراهیم از پدرش از یحیی بن ابیعمران از یونس از ابیبصیر و فضیل از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که آیهي فوق چنین نازل شد: (أفمن کان علی بینة من ربه – یعنی، رسول الله – ویتلوه شاهد منه إماماً ورحمة و من قبله کتاب موسی یؤمنون به). بعد در تركيب آیه تقدیم و تأخر صورت گرفت. (ه( 385- از امام صادق به طور مرسل آمده است که این آیه چنین نازل شد: (أفمن کان علی بینة من ربه ویتلوه شاهد منه إماماً ورحمة ومن قبله کتاب موسی). (و) 386- سیاری از محمد بن سنان از بکیر حسانی و عبدالله بسمی از ابییعقوب از ابی عبدالله علیه السلام دربارۀ آیهي فوق روایت کرده است که چنین تلاوت کرد: (أفمن کان علی بینة من ربه ویتلوه شاهد منه إماماً ورحمة): و ابوعبدالله علیه السلام گفت: پس در این جا این عبارت (من ربه ویتلوه شاهد منه إماماً ورحمة) قرار داده شده است. (ز) 387- شیبانی در «نهجالبیان» عبارات را در مثالها مقدم و مؤخر آورده است، مانند این آیه{ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَاماً } (هود: 17) پس در تألیف آیه در میان کلمات تقدیم و تأخیر نمودند. (ح) 388- سعدبن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» در باب تحریف آیات گفته: از این باب در سورهي هود این آیه آمده است {أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَاماً وَرَحْمَةً}تا آخر. ابوعبدالله گفت: نه به خدا سوگند خداوند این چنین نازل نکرد، بلکه چنین است: (أفمن علی بینة من ربه ویتلوه شاهد منه إماماً ورحمة ومن قبله کتاب موسی). (ط) 389- سیاری از بکر بن محمد و غیر او نقل کرده است که اسناد را به ابوعبدالله میرسانند که آيهي {وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ } (هود: 42) را «ابنها» قرائت کرد؛ یعنی، پسرِ زنش را صدا زد و آن لغت قبیلهي طی است. (ی) 390- و با همان اسناد از ابیجعفر علیه السلام آمده است: نادی نوح ابنه و گفت: این فقط لغت طی است. پس امام يك «الف» را به ضمیر اضافه کرد و آن را «ابنها» نمود. (یا) 391- علیبن ابراهیم از احمدبن ادریس از موسی بن اکیل نمیری از علاء بن سباته از ابیعبدالله علیه السلام دربارهي قول خداوند: {وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ }(هود: 42) روایت کرده است که آن پسر، پسر نوح از همسرش بود و در لغت طی، پسرِ زن به مرد منسوب میگردد و به جای «ابنها، ابنه» گفته میشود. (یب) 392- عیاشی به نقل از موسی بن علاء بن سباته و دربارۀ آیۀ فوق میگوید: آن پسر، پسر نوح نبود بلکه پسر زنش بود از شوهر دیگرش؛ اما در لغت قبیلهي طی، پسرِزن را به مرد نسبت میدهند. (یج) 393- طبرسی گفته است که از علی بن ابیطالب و ابیجعفر محمدبن علی و جعفر بن محمد و عروه بن زبیر و نادی نوح ابنه روایت شده است. (ید) 394- عیاشی از محمدبن مسلم از ابیجعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: {وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ }در لغت طی، «ابنها» به نصب الف است و ضمیرها به زن نوح برمیگردد؛ اما طبق لغت آنان، پسرِ زن به مرد نسبت داده میشود و به جای «ابنها، ابنه» میآید. (یه) 395- حمیری در کتاب «قرب الاسناد» از احمدبن اسحاق بن سعد از بکر بن محمد ازدی روایت کرده است که گفت: از ابوعبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: {وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ }ﭼطبق لغت طی، چنانکه توضیح داده شد، منظور از «ابنها، ابنه» میباشد. (یو) 396- سیاری از محمدبن علی از عبدالرحمن بن ابیحماد از عمرو بن شمر از جابر از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که دربارهي آیهي فوق گفت: «ابنه» طبق لغت طی، به جای «ابنها» آمده است؛ اما شگفتانگیز، این است که در «الکشاف» آمده است: علی علیه السلام «ابنها» خواند و ضمیر به همسر نوح برمیگردد و محمدبن علی علیه السلام و عروه بن زبیر، «ابنه» را به فتح هاء خواندند و باز هم ضمیر به همسر برمیگردد؛ یعنی، قصد «ابنها» داشتهاند؛ اما با فتحه، از آوردن الف خودداری کردند و با این مطلب، مذهب حسن تقویت میشود. قتاده میگوید: از حسن در این باره سؤال کردم؛ گفت: به خدا قسم پسر نوح نبود. گفتم: خداوند از نوح حکایت کرده است که میگوید: این پسرم از اهل من است و تو میگویی: پسر او نبود. اهل کتاب هم اختلاف ندارند در این که آن ناخلف، پسر نوح بود. در جواب گفت: چه کسی دینش را از اهل کتاب میگیرد. میگویم مخالفت در قرائت و غیره در بین امیرالمؤمنین و فرزندان او كه حجت هستند، در عقل میگنجد همانگونه كه رؤسای اهل گمراهی در غالب احکام حلال و حرام و آنچه رسول بزرگوار آورده است با هم توافق دارند، اما این که این پسر ناخلف، پسر نوح یا پسر همسرش بوده یا نه؟ اقوال مختلفی مانند همین خبرها وجود دارد. کسی که میخواهد اینها را بداند؛ باید به تفاسیر و کتابهای سیره مراجعه نماید. (یز) 397- عیاشی از علیبن ابیحمزه از ابیعبدالله روایت کرده است که آیهي بعدی را چنین تلاوت کرد: (إنا رُسُل ربک لن یصلوا إلیک فأسر بأهلک بقطع من اللیل ـ مظلماً-) سپس ابوعبدالله گفت: این است قرائت امیرالمؤمنین؛ (گویا مظلماً از آیه حذف شده است). (یح) 398- سیاری از سعدان از ابیحمزه، مانند آن را به طور همسان روایت کرده است. (یط) 399- عیاشی از ابیبصیر از ابیجعفر علیه السلام آورده است که دربارهي { فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ (١٠٥)}گفت: در ذکر اهل آتش استثناء هست اما در ذکر اهل بهشت استثناء وجود ندارد و چنین خواند: (وأما الذین سعدوا ففي الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات والأرض عطاءً غیر مجذوذ) یعنی، قبل از (عطاءً، إلا ماشاء ربک) وجود ندارد و بدین گونه آیه تحریف شده است. نعوذ بالله. (ک) 400- سیاری از حمادبن حریز و سعدان از ابیحمزه از ابیبصیر از ابیجعفر علیه السلام در آیهي فوق، مانند خبر قبل را نقل کرد. (کا) 401- از حمادبن عیسی از حریز از ابیعبدالله علیه السلام آمده است که (عطاءً غیرمجذود) با دال آمده است. (کب) 402- عیاشی گفته است و در روایتی دیگر از حریز از ابیعبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (کج) 403- و از ابیبصیر به نقل از ابیعبدالله متعال : (فمنها قائماً وحصیداً): با نصب قرائت کرد و گفت: ای ابامحمد، «حصید» (و درو كردن جز با آهن) نخواهد بود.ـ در حالی که در قرآن با رفع خوانده میشوند. ـ (کد) 404- و در همان مورد روایت دیگری (فمنها قائم وحصید): و درو جزبا فلز آهن ممكن نيست آمده است. (که) 405- سیاری از ابیایوب از ابیبصیر از ابیعبدالله علیه السلام مانند خبر اول را روایت کرده است. سورهي یوسف (الف) 406- سیاری از ابن فضال از ابیبکیر از ابییعقوب از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که در این فرمودهي خداوند: {وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ} )هِیئت لک) است و در تفسیر «کشاف» آمده است که با این قرائت هم خوانده شده است و در تفسیر علیبن ابراهیم هم همینطور آمده است. (ب) 407- طبرسی گفته است از علی علیه السلام و ابیرجا و ابیوایل و یحیی بن وثاب «هیئت لک» با همزه و ضم تاء خوانده شد. (ج) 408- سیاری از ابن فضال از ابیبکیر از ابییعقوب و غیر او به نقل از ابیعبدالله علیه السلام روایت کرده است که {قَدْ شَغَفَهَا...} را (قد شغفها) با عین قرائت کرد. (در حالی که در قرآن با غین است.) (د) 409- و از قاسم بن عروه از عبدالحمید از محمدبن مسلم از ابیجعفر علیه السلام مانند آن روایت شده است. (ه( 410- طبرسی گفته است. و از علی و علیبن حسین و محمدبن علی و جعفر بن محمد علیه السلام و از حسن و یحیی بن یعمر و قتاده و مجاهد و ابن محیص روایت شده است که {قَدْ شَغَفَهَا...} با عین آمده است. «شعف البعير» ؛یعنی، شتر را آماده کرد و با قطران – صمغ درخت صنوبر – وی را سوزاند؛ یعنی، یوسف دلش را سوزانده است. (و) 411- سیاری از ابن فضال از ابیبکیر از ابییعقوب آورده است که گفت: ابوعبدالله علیه السلام آیهي {وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا} را چنین تلاوت کرد: (أحمل فوق رأسی جفة فیها خبز تأکل الطیر منه). (ز) 412- عیاشی از ابن ابییعقوب به نقل از ابیعبدالله علیه السلام یک بار دیگر گفته است: به جای { وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا } گفت: (أحمل فوق رأسی جفة فیها خبز تأکل الطیر منه). (ح) 413- سیاری از نضربن سوید از یحیی طوی از معلی بن عثمان بن معلی بن خنیس روایت کرده است که گفت: از ابیعبدالله علیه السلام شنیدم که این آیه را چنین خواند: (سبع سنابل خضر وأخر یابسات). (ط) 414- و از سیف بن عمیره مثل آن روایت شده است. (ی) 415- علیبن ابراهیم گفت: ابوعبدالله (سبع سنابل خضر)خواند. (یا) 416- طبرسی گفت: جعفر بن محمد علیه السلام (سبع سنابل) خواند. (یب) 417- سیاری از نضر از جلبی از معلی بن عثمان از معلی بن خنیس روایت کرده است که گفت: از ابیعبدالله شنیدم که آیهي بعدی را چنین خواند: (یأکلن ما قربتم لهن). (یج) 418- و از سیف بن عمیره، مانند آن روایت شده است. (ید) 419- علیبن ابراهیم میگوید: امام صادق گفت: «ما قربتم» نازل شده است نه ما قدمتم. (یه) 420- طبرسی گفت: جعفر بن محمد علیه السلام «ما قربتم» خواند. (یو) 421- سعدبن عبدالله در کتاب «ناسخ القرآن» چنانکه در البحار آمده است، گفته است: ابوعبدالله (سبع بقرات سمان وسبع سنابل خضر واُخر یابسات) خواند. (یز) 422- و در همان کتاب آمده است امام «ما قربتم لهن» قرائت کرد. (یج) 423- علیبن ابراهیم گفت: امام صادق گفت: مردی نزد امیرالمؤمنین آیهي بعدی را چنین خواند:{ ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عَامٌ فِيهِ يُغَاثُ النَّاسُ وَفِيهِ يَعْصِرُونَ (٤٩) } (يوسف: 49) امیرالمؤمنین گفت: وای بر تو، چه چیزی را میافشردند؟ شراب را؟ آن مرد گفت: ای امیرالمؤمنین، چگونه این آیه را بخوانم؟ امیر گفت: چنین نازل شد: (عام فیه یغاث الناس وفیه یُعصرون)؛ یعنی، بعد از سالها گرسنگی، باران بر آنان خواهد بارید. و دلیل آن، این آیه است: { وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤) } (نبأ: 14) که المعصرات به معنی ابرهای بارانزا آمده است. (یط) 424- نعمانی با همان سند قبلی از علی علیه السلام روایت میکند که گفت: اما آنچه از کتاب خدا تحریف شده است ـ بعد مطلب را ادامه میدهد تا به این آیه میرسد (ثمّ يأتي عام فیه یغاث الناس وفیه یُعصرون) است که به جای «یعصرون، یمطرون» بود و تحریفش کردند و گفتند: «یعصرون» و آن را با افشردن شراب معنی کردند و خداوند هم فرموده است: {وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا }. (ک) 425- سیاری از ابن سیف از مردی به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آیهي فوق را چنین خواند: «ثمّ يأتي عام فیه یغاث الناس وفیه یُعصرون»: با ضم یاء به معنی ُیمطرون است سپس گفت: مگر این آیه را نشنیدهای: { وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا }. (کا) 426- عیاشی از محمد بن علی صیرفی از مردی به نقل از ابی عبدالله یعصرون را در آیهي فوق، با ضم یاء به معنی یمطرون قرائت کرد. بعد گفت: مگر نشنیدهای این آیه را: و انزلنا تا آخر آیه. کب) 427- و از علی بن معمر از پدرش از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که مانند این خبر را دربارهي آن آیه، اظهار کرده است. (کج) 428- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» در باب تحریف آیات گفته که روایت شده است: مردی آیهي فوق را نزد امیر المؤمنین چنین خواند: (ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس وفیه یعصرون الخمر) بعد آن مرد گفت: ای امیر المؤمنین، پس چگونه بخوانم. وی در جواب گفت: خداوند «یُعصرون» را به معنی «یمطرون» نازل کرده است و خداوند فرموده است{ وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤) } که معصرات به معنی ابرهای بارانزا است. (کد)429- سیاری از نضر از یحیی جلبی از شعیب عقرقونی از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه: (حتی إذا استیأس الرسل وظنوا أنهم قد کذَبوا): را با تخفیف کذَبوا خواند. (که) 430- عیاشی از ابی بصیر به نقل از ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام آیهي فوق را با تخفیف ذال، «کذبوا» قرائت کرده است. (کو) 431- طبرسی در کتاب «الجوامع» گفته است: امامان «کذبوا» را با تخفیف، قرائت کرده اند. سورهي رعد (الف) 432- شیخ مفید، ابوسعید محمد ابو سعید محمد بن احمد بن حسن نیشابوری، جد شیخ جمال الدین ابی الفتوح رازی خزاعی، صاحب تفسیر مشهور در چهل حدیث، در حدیث سی و یکم میگوید: ابو القاسم عبدالعزیز بن محمد شعری به ما خبر داد و گفت: ابو عبدالله حسین بن جعفر جرجانی ما را خبر کرد و گفت: ابوبکر محمد بن حسین بن صالح سبیعی در حلب به ما خبر داد و گفت: احمد بن حماد بن سفیان قاضی برایمان حدیث آورد و گفت: ابو بشر احمدی برای ما حدیث آورد و گفت: احمد بن عبدالرحمن ذهلی کوفی برای ما حدیث آورد و گفت: عبدالرحمن بن راشد اسدی مقری برایمان حدیث آورد و گفت: اسحاق بن یعقوب عطار از عبدالله بن محمد بن عقیل از جابر بن عبدالله برای ما حدیث آورد و گفت: پیامبر خدا به حضرت علی علیه السلام گفت: ای علی، همانا مردم از سلسلههای متنوعی آفریده شدهاند؛ من و تو از یک سلسله خلق شدهایم و آن، اینگونه است که خداوند فرموده است: { وَفِي الأرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ } قرائت را ادامه داد تا به این جمله رسید: {يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ }و گفت: رسول خدا این آیه را چنین خواند. (ب) 433- محقق داماد در «حاشیة قبسات» میگوید: آن احادیثی که از طرق ما و طرق آنان آمده است به پشتیبانی همدیگر اذعان دارند که این آیه چنین نازل شد: (إنما أنت منذر لعباد وعلي لکل قوم هاد). (ج) 434- شمس الدین محمد بن بدیع رضوی در کتاب «حبل المتین» به نقل از تفسیر کازر و مولی فتح الله در سیاق آیات تحریف شده در سورهی رعد: (إنما أنت منذر لعباد وعلي لکل قوم هاد). خواندهاند. ( در حالی که در قرآن علي ذكر نشده است.) (د) 435- علی بن ابراهیم گفت این آیه: { لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ } (رعد: 11) نزد ابيعبدالله قرائت شد؛ ايشان خطاب به قاري گفت: مگر شما عرب نیستید؟ پس چگونه ممکن است معقبات در حالی که از عقب مشتق است و عقب که در پشت قرار دارد در جلوی انسان باشد. مرد قاری میگوید: گفتم: فدایت شوم، پس چگونه است؟ گفت: اینچنين نازل شد: (له معقبات من خلفه ورقیب بین یدیه – یحفظونه بأمر الله) و چه کسی است که بتواند چیزی را از امر خدا حفظ کند و آن، معقبات، فرشتگان مؤکّل خدا، در میان مردم هستند. (ه( 436- عیاشی به نقل از برید عجلی گفت: ابو عبدالله علیه السلام قرائت آیهي { لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ }را از من شنید و گفت: «معقبات» چگونه در جلو قرار میگیرد؟ معقبات در پشت قرار میگیرند و(مِن أمر الله بأمر الله) است. (و) 437- سیاری از قاسم بن عروه از بکیر از حمران روایت کرد که مردی آیهي فوق را قرائت کرد، حمران معترض شد و گفت: شما عرب هستید. چگونه «معقبات» در جلو قرار میگیرند؟ و با فرمان خدا او را حفظ و نگهداري ميكنند. (ز) 438- طبرسی گفته است: از ابی عبدالله چنین روایت شده است: (له معقبات من خلفه ورقیب بین یدیه – یحفظونه بأمر الله) به جای «من أمر الله». (ح) 439- علی بن ابراهیم در روایت ابی الجارود از ابی الجعفر: (یحفظونه بأمر الله) به جای «من أمر الله». (ط) 440- عیاشی از مسعده بن صدقه، به نقل از ابی عبدالله به جاي { يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ }گفت: «بأمر الله». (ی) 441- ابن شهر آشوب در مناقب، آن را مانند عیاشی در «الصافی» نقل کرده است و این سه روایت بر مطلوب – تحریف – صراحت ندارند؛ زیرا ممکن است گفته شود: کلمهي (مِن) در اینجا به معنی (باء) است؛ چنانکه طبرسی آن را از حسن و مجاهد نقل کرده است. و جبائی گفته که این مطلب هم از ابن عباس روایت شده و این مطلب مانند آن است که گفته شود: این کار از تدبیر فلان یا به تدبیر فلان است؛ یعنی، هر چند میشود (من) را به جای (باء) گرفت، اما واجب است آیه بر مطلوب – تحریف – حمل شود به قرینهي آنچه گذشت و میآید. (یا) 442- طبرسی در «المجمع» گفته است و از علی و ابن عباس و عکرمه و زید بن علی (یحفظونه بأمر الله) روایت شده است. (یب) 443- سیاری از محمد بن عبدالله از محمد بن اسماعیل از محمد بن حسین از کثیر بن سعید از مروان بن مروان از ابی عبدالله روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (أفلم یتبیّن للذین آمنوا) (یعنی، به جای ییأس، یتبین خواند.) (یج) 444- طبرسی گفته که علی و ابن عباس و علی بن حسین و زید بن علی و جعفر بن محمد و ابن ابی ملکیه و عکرمه و جحدری و ابن یزید مزنی: «أفلم یتبین» خواندند که قرائت مشهور، «ییأس» است و به نقل از سیوطی در اتقان و به نقل از ابن عباس گفت: کاتبی آن را نوشته است که اسمش ناعس است. (ید) 445- سعد بن عبدالله در همان کتاب گفت: امام صادق چنین خواند: (أفلم یتبین للذین آمنوا أن لو یشاء الله لهدی الناس جمیعاً). (یه) 446- سیاری از ابن اسباط از ابن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (سواء علی الله من أسر القول أو جهر به) که در اصل: (سواء منکم من أسر القول ومن جهر به) است. سورهي ابراهیم (الف) 447- عیاشی از حسین بن هارون شیخی از یاران ابی جعفر از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: از او شنیدم که این آیه را تلاوت میکرد: (وایتکم من کل ما سألتموه) هارون نقل میکند که ابو جعفر گفت: تو لباس و چیزی را از او درخواست نکردهای اما به تو داده است. وی به جای آتاکم، ایتکم خوانده است. (ب) 448- سیاری از ابن ابی عمران از ابی هارون مکفوف آورده است که گفت: از ابو عبدالله شنیدم که میگفت: (وایتکم من کل ما سألتموه). (ج) 449- طبرسی میگوید: زید به نقل از یعقوب: «(من کل ما سألتموه). با تنوین کل خواند و این قرائت ابن عباس و حسن و محمد بن علی باقر و جعفر بن محمد صادق علیه السلام و ضحاک و عمر بن قائد است. (د) 450- علی بن ابراهیم میگوید: اما قول خداوند: (رب اغفر لی ولوالدي) در اصل (لولديّ اسماعیل واسحاق) نازل شد. (ه( 451- سیاری از حماد از حریز از یکی از آن دو امام: باقر و صادق نقل کرده است که (ربّ اغْفِر لی و لِولديَّ) قرائت میکرد.؛یعنی پروردگارا از من و دو فرزندم بگذر، منظورش اسحاق و یعقوب بود، پس به جای والدی، ولدی میخواند. (و) 452- و از اسماعیل و محمد بن علی و ابی جمیله از جابر از ابی جعفر علیه السلام مانند آن روایت شده است و گفت: آن دو، حسن و حسین هستند. (ز) 453- محمد بن علی از ابی جمیله به نقل از زراره گفت: به ابو جعفر گفتم: من با جمعی از افراى فرقهي مرجئه مذاکره كردم؛ آنان اسحاق و اسماعیل را ذکر میکردند و من حسن و حسین را. وی در جواب گفت: اگر چنین گفته باشی، حضرت ابراهیم هم گفته است: رب اغفرلی و لولديَّ؛ یعنی، پروردگارا از من و دو پسرم درگذر. (و آن دو، پسران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حسن و حسین هستند.) (ح) 454- طبرسی گفته است که حسن بن علی و ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام و زهری و ابراهیم نخعی، «و لولدي» خواندند. و در کتاب «الجوامع» گفته که این قرائتِ اهل بیت است. (ط) 455- عیاشی از حریز بن عبدالله از کسانی که آن را ذکر کرده، از یکی از آن دو امام، باقر و صادق، روایت کرده که (ربّ اغفر لی ولولدي) میخواند؛ كه منظورش اسماعیل و اسحاق بود. (ی) 456- از جابر نقل شده است که گفت: از ابی عبدالله دربارهي (ربّ اغفر لی ولوالديّ) سؤال کردم. گفت: این کلمهای است که نویسندگان آن را تصحیف کردند و گرنه ابراهیم گفت: (ربّ اغفر لی ولولديّ) است؛ یعنی، اسماعیل و اسحاق و حسن و حسین به خدا سوگند دو فرزند رسول خدا هستند. (یا) 457- سعد بن عبدالله قمی در کتاب گذشته به نقل از آنچه مشایخ وی از امام صادق آوردهاند، میگوید: امام صادق «و لولدیَّ» خواند؛ كه منظور اسماعیل و اسحاق هستند. (یب) 458- طبرسی گفته است که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و ابو جعفر باقر و جعفر بن محمد علیه السلام «تهوی إلیهم» به فتح واو خواندند. (یج) 459- سیاری از ابی طالب از یونس از سندی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که آیهي { رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ فِي الأرْضِ وَلا فِي السَّمَاءِ (٣٨) }را چنین تلاوت کرد: «انک تعلم ما نخفی وما نعلن ویخفی علی الله شأن شیئ فی الأرض ولا فی السماء» (به جای من شیئ، شأن شیئ آمده است.) (ید) 460- عیاشی به نقل از سندی گفته است: از ابی عبدالله علیه السلام شنیدم که «انّک تعلم…» میخواند و مانند خبر قبل را ذکر کرد. (یه) 461- سیاری از ابن اسباط از ابن ابی حمزه از ابی بصیر به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آیهي بعدی را چنین تلاوت کرد: (فاستجبتم لی – و عدلهم ان تولی کذا - فلا تلومونی و لوموا انفسکم). (یو) 462- سیاری با همان اسناد، این آیه را چنین خواند:- (قد– تبین لکم کیف فعلنابهم و ضربنالکم الامثال – لکن لا تعقلون). سورهي حجر (الف) 463- شیخ بن سلیمان حلی، شاگرد شهید، از سعد بن عبدالله در کتاب «بصائر» خود از حسین بن علی بن نعمان از پدرش از عبدالله بن مسکان از کامل التمار آورده است که گفت: ابو عبدالله به من گفت: ای کامل، آیا معنی قول خداوند { قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ} را میدانی؟ مطلب را ادامه داد و گفت: غير او در اين خبر افزوده و گفته ابو عبدالله، آیهي بعدی را با تشدید باء قرائت کرد: { رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ (٢) (حجر: 2)} « بارها و بارها كافران آرزو ميكنند كه كاش ! ( در اين جهان) مسلمان ميبودند» (ب) 464- کلینی از احمد بن مهران از عبدالعظیم ـ در نسخهها گفته شده است: طبق روایت عبدالعظیم ـ از هشام بن حکم و به نقل از ابی عبدالله علیه السلام که او در این آیه { قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤١)} (حجر: 41) را: (قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلِي مُسْتَقِيمٌ) خواند. (ج) 465- شیخ حسن بن سلیمان از سعد از موسی بن جعفر بن وهب بغدادی از علی بن اسباط از محمد بن فضیل از ابی حمزۀ ثمالی به نقل از ابی عبدالله علیه السلام که دربارۀ آیهي { قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤١)}از وی سؤال شده بود، میگوید: علِـيّ در آیه، علی علیه السلام است. به خدا سوگند، او میزان و صراط مستقیم است. (د) 466- سید در «طرائف» از محمد بن مؤمن شیرازی به اسناد خودش از قتاده از حسن بصری روایت کرده است که گفت: در آيهي فوق «عَلَیَّ» علی خوانده میشود. به حسن گفتم: معنی آن چیست؟ گفت: خداوند میگوید: این راه علی بن ابی طالب است که راه راست است، پس از او پیروی کنید و به آن چنگ بزنید؛ زیرا راه او واضح و بدون نقص میباشد. (ه( 467- سیاری از ابن ابی عمیر از هشام بن حکم به نقل از ابی عبدالله علیه السلام خواند: (قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلِي مُسْتَقِيمٌ). (و) 468- و از منصور بن اسباط از حکم بن بهلول از ابی تمامه از ابن اذینه از مردی به نقل از یکی از ائمه، گفت: شخص دیگری نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: تو همیشه به علي میگویی: تو نزد من، منزلت هارون نزد موسی را داري در حالی که خداوند هارون را در قرآن ذکر کرده است، اما علی را ذکر نکرده. در جواب فرمود: تو را چه شده است مگر نشنیدهای که خداوند میفرماید: (قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلِي مُسْتَقِيمٌ). (ز) 469- از ابن شهر آشوب در مناقب از امام صادق از پدرش از پدر بزرگش علیه السلام گفت: روز دوم نيز مانند آن را برای رسول خدا ذکر کرد و گفت: ای تندخو، ای مباهل، مگر نشنیدهای؟... الخ. (ح) 470- و از موسی بن جعفر از پدرش از جدش متعال (قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلِي مُسْتَقِيمٌ) آمده است. ()ط) 471- همچنین از او روایت شده است که گفت: در روایت جابر آمده است که مانند آن را قرائت کرد. (ی) 472- ابو الحسن محمد بن احمد بن علی بن حسن بن شاذان در مناقب يكصد وپنجاه و پنجم جعفر بن محمد از پدرش از علی بن حسین علیه السلام آورده است که گفت: عمر بن خطاب نزد پیامبرr رفت و مانند آنچه ذکر شد در روایت آورده است و پیامبر خطاب به عمر گفت: ای درشتخو، ای اعرابی – بی تمدن – مگر نشنیدی که خداوند میفرماید: (قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلِيّ مُسْتَقِيمٌ). تا آخر. (یا) 473- فرات بن ابراهیم از حسین بن سعید به صورت معنعن از سلام بن مستنیر جعفی روایت میکند که گفت: بر ابیجعفر علیه السلام داخل شدم و عرض كردم: فدایت شوم واقعا من نميپسندم که تو را در تنگنا قرار دهم، پس اگر اجازه دهی، سؤال میکنم. گفت: از هر چه میخواهی، سؤال کن. گفتم: دربارهي قرآن از تو سؤال میکنم. گفت: بلی. گفتم: این که خداوند میفرماید { قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ (٤١)} منظور چیست؟ گفت: يعني اين راه علی بن ابی طالب است. گفتم راه علی؟ گفت: راه علی بن ابی طالب. (یب) 474- و از حسن بن ابراهیم به صورت معنعن از ابی جعفر علیه السلام روایت است که گفت: ابو برزه حدیثی نقل کرد و گفت: آنگاه که نزد رسول خدا بودیم، با دست به علی بن ابی طالب علیه السلام اشاره کرد، فرمود: (هذا صراط عليّ مستقیم) همانا من در رجوع از غزوهي تبوک اول، به پروردگارم عرض كردم خدایا، من علی را به منزلهي هارون نزد موسی قرار دادهام، اما بعد از من نبوت نخواهد بود. بعد خداوند گفتارم را تصدیق نمود و فرمود: علی را ذکر کن؛ چنانکه هارون را ذکر کردم، زیرا تو اسم او را میخوانی. پس(هذا صراط عليّ مستقیم) نازل شد. (یج) 475- صفار در کتاب «البصائر» از ابی محمد عمران بن موسی از موسی بن جعفر بغدادی، آنچه ذکر شد را از سعد بن عبدالله آورده است. (ید) 476- طبرسی گفت: یعقوب (صراط عليّ مستقیم) را با رفع روایت کرده است و این قرائت ابن سیرین و قتاده و ضحاک و مجاهد و قیس بن عمار و عمرو بن میمون است و همین قرائت از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده است و سایر قُراء «علی» خواندهاند. میگویم: این عجیب است، زیرا روايت و مفهوم آن با کسر و اضافه است و مراد از علی، علی بن ابی طالب علیه السلام است. و روایت قتاده از حسن ذکر شد که او هم با کسر میخواند، اما شاید طبرسی فقط روایت الکافی را بررسی کرده است که در نگاه اول، همان چیزی است که آن را ذکر کرده است و برای تأییدش، آن را به قرائت جماعتی اضافه کرده است و در همان خبر است که کلینی خبر را در بابی که خلاصه و نکاتي از قرآن دربارهي ولایت دارد، ذکر کرده است در حالی که آن قرائت هیچ دلالتی بر ولایت ندارد، پس چرا آنچه با کسر در این باب داخل کرده به باب دیگر وصل ننموده است؟ فاضل طبرسی در شرح خود گفته است: شاید آن خبر اشاره باشد به قرائت خداوند در سورهي حجر: ﴿هذا صراط علَـيّ مستقیم﴾ به تنوین (صراط) و فتح (لام) در علی، با تصحیف در حالی که همان اضافه و کسر و لام است؛ یعنی: راه مخلصان (راه علی) است که مستقیم است و انحرافی در آن نیست و هیچ کجی و نقص در آن راه ندارد و کسی که آن راه را بپیماید، او را به مقصود میرساند و (علی) به کسر لام به معنی علو و شرف است؛ چنانکه قاضی و غیره به آن تصریح کردهاند و با این تأویل، به اجمال از تصحیف و غلط املايي خارج میشویم و حق را پوشیده نگه میداریم؛ زیرا ذکر آن مطلب بعد از این که اساتید آنان به آن تصریح کردهاند به آنان سودی نمیرساند. سپس روایت قتاده را ذکر کرده است. پایان کلام طبرسی. و همین طور ابن شهر آشوب اين روايت را در موضوع ذكر نامهاي علي و موارد ذكر آن در قرآن، نقل كرده است. (یه)477- عیاشی از ابی جمیله از ابی عبدالله از ابی جعفر از پدرش علیه السلام آورده است که منظور از قول خداوند: (هذا صراط عليّ مستقیم) امیر المؤمنین است. سورهي نحل (الف) 478- علی بن ابراهیم دربارهي این آیه: { وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ مَاذَا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ (٢٤)} (نحل: 24) «هنگامي كه به مستكبران گفته ميشود: پروردگار شما چه چيزهائي نازل كرده است؟ ميگويند: افسانههاي گذشتگان است». گفت آيه چنين نازل شد: (وإذا قیل لهم ماذا أنزل ربکم – فی عليّ – قالوا أساطیر الأولین). و پدرم از جعفر بن احمد برایم حدیث آورد و گفت: عبدالکریم بن عبدالرحیم از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی حمزه ثمالی برایمان حدیث آورد و گفت: از ابا جعفر شنیدم که میگفت: این آیه این چنین نازل شد: (وإذا قیل لهم ماذا أنزل ربکم – فی عليّ – قالوا أساطیر الأولین). (ب) 479- ابن شهر آشوب در «مناقب» در ذکر اسامی او میگوید: در کتاب «منزل» از امام باقر، آیهي فوق را با همان نحو که خوانده شد، یافتم. (ج) 480- عیاشی از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: جبرئیل آیهي فوق را این چنین نازل کرد: «و إذا قیل» تا آخر آیه که منظور از اولین بنی اسرائیل است. (د) 481- و از جابر از ابی جعفر علیه السلام روایت است که آیهي فوق را چنانکه خواندیم، تلاوت کرد و گفت: منظور از اساطیر، آهنگهای اهل جاهلیت در زمان جاهلیت است. (ه( 482- فرات بن ابراهیم گفت: محمد بن قاسم بن عبید به صورت معنعن از ابی حمزهي ثمالی برایمان حدیث آورد و گفت: جبرائیل آیهي فوق را این چنین بر محمد قرائت کرد و آیه را همانند گذشته تلاوت کرد. (و) 483- طبرسی گفته است و از اهل بیت روایت شده که این { فَأَتَى اللَّهُ بُنْيَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ }را: (فأتی الله بیتهم من القواعد) خواندند. (به جای بنیانهم، بیتهم خواند.) (ز) 484- عیاشی از ابی السفائج از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که وی به جای بنیانهم در آیهي فوق بیتهم قرائت نمود كه به معنی خانه مکر و دسيسهي ايشان است. (ح) 485- و از کلیب از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده و گفته است: از وی دربارهي آیهي فوق سوال کردم. در جواب گفت: به جای بنیانهم، بیتهم بخوان. (ط) 486- از امام باقر علیه السلام نقل است که گفت: منظور (بیتهم) خانهي مرواریدی بود که در زمان ارادهي شر در آن گرد میآمدند. (ی) 487- سیاری از برقی از قاسم بن عروه از عبدالحمید از محمد بن مسلم از ابی عبدالله علیه السلام روایت میکند که در آیهي فوق، «بیتهم» خواند. (یا) 488- از محمد بن ابی نصر از حسن بن موسی از حسن بن عقیل از ابی عبدالله روایت است که گفت: آیه فوق را چنین تلاوت کرد: { قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ - بیتهم من القواعد) و نگفت (الذين آمنوا)، بلكه فرمود: {الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ}(كساني كه قبل از آنان بودند) و به جای بنیان، بیت قرائت نمود. (یب) 489- و از حماد بن عیسی از ابی یعقوب اسحاق بن ابی السفائج کوفی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: از وی شنیدم که در آیهي فوق به جای بنیانهم، بیتهم خواند و گفت: آن بیت، خآنهای بود که هنگام ارادهي شر و بدي در آن جمع میشدند. (یج) 490- و از برقی از محمد بن سلیمان از اسماعیل جریری از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که این آیه { إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى ... } (نحل: 90) را چنین خواند: (إن الله یامر بالعدل والإحسان وایتاء ذی القربی – حقه-). و قرائت امیر المؤمنین علیه السلام اینگونه است.(گویا حقه در قرآن بوده و بعد حذف گردیده است.) (ید) 491- عیاشی از اسماعیل جریری روایت کرده است که گفت: به ابی عبدالله گفتم: خداوند میفرماید: { إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (٩٠) } (نحل:90). گفت: ای اسماعیل، مانند من قرائت کن: (ان الله یامر بالعدل و الإحسان و ایتاء ذی القربی – حقه-). یعنی، بعد از ذیالقربی حقه را بیفزا. گفتم، فدایت شوم ما در قرائت زید چنین نمیخوانیم. گفت: ما در قرائت علی علیه السلام این چنین میخوانیم. خبر. (یه)492- علی بن ابراهیم به نقل از پدرش، خبر را به ابی عبدالله علیه السلام رفع نمود که آیهي { أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ... }(نحل: 92) را چنین خواند: (ان تکون ائمّة هی أزکی من أئمتکم) بعد به او گفته شد: ای پسر رسول خدا، ما این { أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ } میخوانیم: گفت: وای بر تو؛ چه چیزی بیشتر است و با دست اشاره به حذف آن نمود. (یو) 493- کلینی از محمد بن یحیی از محمد بن حسین از محمد بن اسماعیل از منصور بن یونس از زید بن جهم هلالی از ابی عبدالله روایت کرده است که گفت: از او شنیدم که میگفت: وقتی که ولایت علی علیه السلام نازل شد، از جمله سخن پيامبر خطاب به علي به امیر المؤمنین که خداوند بر آنان تأکید میکرد، گفتار پیامبر برای آن دو نفر بود که فرمود: به پا خیزید و با عنوان امیرمؤمنان به او سلام کنید. آن دو نفر هم گفتند: آیا از طرف خدا چنین کاری را انجام دهیم یا از طرف پیغمبر؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هم از طرف خدا و هم از طرف رسولش. بعد خداوند این آیه را چنین نازل کرد: { وَلا تَنْقُضُوا الأيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ (٩١) } (نحل: 91) «و سوگندها را پس از تأكيد نشكنيد، در حالي كه خداي را آگاه و گواه خود گرفتهايد. بيگمان خدا ميداند آنچه را كه ميكنيد.» گفت: منظور از آیه، سخن رسول خدا و قول آنان است که گفتند: آیا این امر از طرف خداست یا از طرف پیامبر؟: (ولا تکونوا کالتي نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثاً تتخذون أیمانکم دخلاً بینکم أن تکونوا أئمة هي أزکی من أئمتکم» (كه به جاي امت ائمه آوردهاند). گفتم: فدایت شوم، ائمه بخوانیم؟ گفت: آری به خدا سوگند، ائمه است. گفتم: ما میخوانیم أربی. گفت: أربی چیست؟ و با دست به حذف آن اشاره نمود. (یز) 494- سیاری از احمد بن ابی عمیر و محمد بن اسماعیل از منصور بن یونس از زید بن جهم هلالی از ابی عبدالله روایت کرده است که دربارهي آیهي فوق گفت: أربی کدام است؟ بلکه این گونه است: (أن تکون أئمّة هي أزکی من أئمتکم). (یج) 495- و باز هم از سیاری در حدیثی دیگر از امامان آمده است که آیهي { وَلا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا } (نحل: 92) «همانند آن زني نباشيد كه (به سبب ديوانگي ، پشمهاي) رشته خود را بعد از تابيدن، از هم وا ميكرد.» آيه را چنين خواند: «أتتخذون أيمانكم دخلاً بينكم أن تکون أئمّة هي أزکی من أئمتکم» خواند. (یط) 496- نعمانی از زید بن جهم از ابی عبدالله آورده است که از وی شنید که میگفت: «ان تکون ائمة هی ازکی من ائمتکم» گفت: گفتم: فدایت شوم ما میخوانیم: «(أن تکون ائمّة هی أزکی من أئمة)». گفت: وای بر تو؛ أربی چی است؟ به خدا سوگند (هی أزکی من ائمتکم) است. (ک) 497- نعمانی در تفسیر خود با سند قبلی به نقل از امیر المؤمنین در سیاق آیات تحریف شده، گفته است: از او نقل شده که گفت: (اُمة) در اصل (ائمة) بود و بعد، آن را به (ائمة) تبديل نمودند. (کا) 498- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» چنانکه در بحار در باب تحریف آیات گفته است: در سورهي نحل آمده است و آن قرائت کسی است که: (أن تکون أئمّة هی أزکی من أئمة). میخواند. بعد ابو عبدالله به کسی که نزد وی آیهي فوق را آنگونه خواند گفت: وای بر تو؛ أربی چیست؟ گفتم: فدایت شوم پس آن چیست؟ گفت: خداوند آن آیه را چنین نازل کرد: (أن تکون أئمة هي أزکی من أئمتکم إنما یبلوکم الله به): مجلسی در «مرآة العقول» بعد از تفسیر آیه به نحو شایع و متداول گفته است: (أن تکون أمة هی أربی من امة) شاید بر این تأویل، مفعول له برای تتخذون باشد؛ یعنی، نقض عهد را نهان میدارید تا امامان گمراهی، بهتر از امامان هدایت برای شما گردند، یا این که نقض عهد را نهان میدارید چون آن را ناپسند میدانید که امامان حق از امامان گمراهی شما بهتر باشند. ظاهراً طبق قرائت اهل بیت، آیهي فوق چنين است، چون بنا براين قرائت لازم است «أربی» به معني «أزكی» باشد و منظور از امة در هر دو مورد ائمة باشد و اين دور از واقعیت است. میگویم: اخبار، بویژه خبر اخیر، بر وجود تغییر در نص دلالت دارد و فاضل مولی محمد صالح گفته است: یعنی، نقض عهد را پنهان میدارید به سبب ناپسند داشتن این که امامانی بوجود بیایند که اظهر و أفضل (آشکار و بهتر) از أئمه شما باشند و اسم تفضیل در این جا از زیادهي وصف مجرد است؛ زیرا در غیر آن امامان پاکی موجود نیست. بعد گفته است: این که گفته شد ائمه، گویا سؤال کننده در مقام شک بوده است و در قرآن جز امة جز به معنی جماعت ندیده است و اگر هم این طور باشد، مقصود حاصل میشود؛ پس باید اندیشيد. ميگويم: با ملاحظهي ديگر موارد تغيير مقصود حاصل ميشود، و با اين هم اثبات اين مقصود خالي از تكلّف نيست. (کب) 499- سعد بن عبدالله در همان کتاب مذکور گفته است: امام صادق (فأتی الله بیتهم من القواعد) قرائت کرد و ابو عبدالله علیه السلام گفت: آن بيت محل دسيسه و توطئه ايشان بود و آيه همین گونه نازل شده است. سوره اسراء (بنی اسرائیل) (الف) 500- طبرسی در «المجمع و الجوامع» گفته است که حضرت علی (بعثنا علیکم عبیداً لنا) قرائت کرد. (در حالی که در قرآن عباداً آمده نه عبیداً.) (ب) 501- سیاری از ابن محبوب از علی بن ریاب از حمران به نقل از ابی جعفر آیهي فوق را چنین خواند: (فبعثنا علیهم عباداً لنا) (در حالی که قرآن فاء ندارد.) (ج) 502- از محمد بن جمهور با اسناد خود از ابی عبدالله علیه السلام ، مانند آن روایت شده است. (د) 503- و از صفوان از اسحاق بن عمار از ابی بصیر آمده است که ابو عبدالله علیه السلام این آیه را چنین قرائت میکرد: (فإذا جاء وعد الآخرة لنسوه وجوهکم) با نون نسوه. (ه( 504- و از حسین بن جحال از ابی عبدالرحمن بن ابی حماد منقری از ابی عبدالله، مانند آن روایت شده است. (و) 505- عیاشی از عمران از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (وإذا أردنا أن نهلک قرية أمّرنا مترفیها): با تشدید میم در امرنا که تفسیر آن کثرنا است ـ بسیار گردانیدیم ـ و گفته است: قرائت آن با تخفیف جائز نیست. (در حالی که قرآن با تحفیف است.) (ز) 506- طبرسی گفته است: یعقوب «آمرنا» را با «مد» خوانده است و این قرائت حضرت علی بن ابیطالب و حسن و ابی العالیه و قتاده و جماعتی است. و ابن عباس و ابو عباس نهدی و ابو جعفر محمد بن علی علیه السلام «امرنا» با تشدید میم خواندهاند. میگویم: اختلاف میان قرائت دو امام مربوط به مطالب موجود در بعضی کتب عامه است، اما نقل آن بدون این که به ناپسندی آن اشاره شود جای شگفت است. (ح) 507- علی بن ابراهیم دربارهي قول خداوند: { وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ } (اسراء: 60) تا آخر آیه گفته است: این آیه هنگامی نازل شد که پیامبر در خواب دید: از منبرش بالا میرفت که در نظرش ناپسند آمد و این مطلب به شدت او را غمناک نمود. بعد خداوند آیه را نازل نمود: (وما جعلنا الرؤیا التي أریناک إلا فتنة للناس – لیعمهوا فیها – والشجرة الملعونة فی القرآن) همین طور نازل شد و شجرهي ملعونه، بنی امیه است. (ط) 508- سیاری از حماد بن عیسی از حسین بن مختار از کسی که او را نامبرده روایت کرده است که گفت: از ابو جعفر شنیدم که آیهي فوق را (وما جعلنا الرؤیا التی أریناک إلا فتنة للناس – لیعمهوا فیها) تلاوت کرد. (ی) 509- و از محمد بن علی از ابن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که در آیهي فوق: «لیعمهوا فیها» قرائت کرد. (یا) 510- و از حفص اعور اموی از محمد بن مسلم آمده است که گفت: سلام جعفی به نزد ابی جعفر علیه السلام داخل شد. وی گفت: خیثمه دربارهي اين آیه برایم حدیث آورد و آیه را چنين قرائت کرد: (وما جعلنا الرؤیا التی أریناک إلا فتنة للناس– لیعمهوا فیها) بعد ابو جعفر گفت: خیثمه راست میگوید. (یب) 511- عیاشی از حریز از کسی که از ابی جعفر شنیده است، روایت میکند که آیه را این گونه قرائت کرد: (وما جعلنا الرویا التی أریناک إلافتنة لهم – لیعمهوا فیها – والشجرة الملعونة فی القرآن یعنی بنی أمیة) به جای للناس، لهم ذكر كرد و گفت: منظور از ملعونه، بنیامیّه است. (یج) 512- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» گفته است: امام صادق، آیهي فوق را مانند آنچه ذکر شد، قرائت کرد. (ید) 513- سیاری از حسین بن جحال از ابن فضیل از ابی حمزه از ابن جعفر علیه السلام آورده است که این آیه را این چنین تلاوت کرد: (وإن کادوا لیفتنونک عن الذی أوحینا إلیک – فی علي). (یه) 514- و از محمد بن علی از محمد بن مسلم از ابی البراء از عمرو بن شمر از جابر از ابی عبدالله علیه السلام روایت است که آیهي فوق را چنین تلاوت کرد: (وإن کادوا لیفتنوک عن الذی أوحینا إلیک – في علي – لیفتري علینا غیره). (یو) 515- شیخ ثقهی سدید محمد بن عباس بن علی بن مروان ماهیار ابو عبدالله بزاز معروف به ابن جحام در تفسیر خود دربارهي آنچه دربارهي اهل بیت نازل شده است و جماعتی از اصحاب و ياران تصریح کردهاند که كتابي مثل آن تأليف نگردیده و حدود هزار صفحه است، مطلبی را گفته است که دانشمند جلیل، شیخ شرف الدین، شاگرد محقق کرکی، در کتاب «تأویل آیات باهره» از وی نقل کرده است و جز در این موضع، تا آخر کتاب چیزی از ابن جحام به شیخ شرف الدین نرسیده است و هر گاه در این کتاب چیزی از وی نقل میکنیم، فقط با واسطهي او از احمد بن قاسم است که گفت: احمد بن محمد سیاری از محمد بن خالد برقی از ابن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام نقل کرده است که در آیهي فوق بعد از (أوحینا إلیک، فی علي) آورد. (یز) 516- عیاشی از عبدالله بن عثمان بجلی از مردی آورده است که سران قریش نزد پیامبر گرد آمده بودند تا دربارهي علی حرف بزنند و عادت پیامبر این بود که نسبت به بعضی از اقوال آنان از خود نرمی نشان دهد، سپس خداوند این آیه را نازل کرد: (لقد کدت ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً إذاً لأذقناک ضعف الحیاة وضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیراً – ثم لا تجد بعدک مثل علي ولیاً). (یح) 517- عیاشی از محمد بن ابی حمزه خبر آورد و آن را به ابو جعفر رسانده است که گفت: جبرائیل این آیه را این چنین بر پیامبر نازل کرد: (ولا یزید الظالمین – آل محمد حقهم – إلا خساراً). (یط) 518- محمد بن عباس با اسناد خود از محمد بن خالد برقی از محمد بن علی صیرفی از ابن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین تلاوت کرد: (وننزل من القرآن ما هو شفاء ورحمه: ولا یزید ظالمی – آل محمد حقهم – إلا خسارا). (ک) 519- سعد بن عبدالله در همان کتاب گفته که ابو جعفر علیه السلام گفته است: این آیه این چنین نازل گردید: (وننزل من القرآن ما...) تا آخر آیه. (کا) 520- و از محمد بن همام از محمد بن اسماعیل علوی از عیسی بن داود از ابی الحسن موسی از پدرش علیه السلام آمده است که آیهي فوق را تلاوت کرد و بعد از (الظالمین، آل محمد) را اضافه کرد. (کب) 521- سیاری از وشا و محمد بن علی از ابی حمزه ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: آیهي فوق چنین نازل شد و بعد چنانکه گذشت آن را تلاوت کرد. این اخبار همگی اتفاق دارند بر این که در آیهي فوق، تحریف وجود دارد، اما اختلاف آن اخبار در لفظ زیاده این گونه است، که در بعضی از اخبار به اضافه و در بعضی از اخبار بدون اضافه و در بعضی با حرف جر و در بعضی هم، بدون حرف جر آمده است و ضرری به مقصود نمیرساند. ان شاء الله دلیل اختلاف هم، در آخرین باب خواهد آمد. (کج) 522- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: خداوند این آیه را این چنین بر محمد نازل کرد: (فأبی أکثر الناس – بولایة علي – إلاکفوراً). (کد) 523- کلینی از احمد بن مهران از عبدالعظیم حسینی از محمد بن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرئیل این آیه را این چنین نازل کرد: «فأبی اکثر الناس – بولایة علي – إلا کفوراً». (که) 524- محمد بن عباس از احمد بن هوذه از ابراهیم بن اسحاق نهاوندی از عبدالله بن حماد انصاری از عبدالله بن سنان (بولایة علي – إلا کفوراً) را روایت کرده است. (کو) 525- سیاری از وشا و محمد بن علی از ابی فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: جبرئیل این آیه را این چنین بر محمد نازل کرد.سپس آیه را مانند روایت فوق ذکر نمود. (کز) 526- عیاشی از ابی حمزه از ابن جعفر علیه السلام آورده است که گفت: جبرئیل این آیه را این چنین نازل کرد و مانند آن را ذکر کرد. (کح) 527- طبرسی گفته است: کسائی به تنهائی: «لقد علمت» را با ضم تاء خواند و سایرین به فتح تا خواندهاند و چنین پنداشتهاند که این قرائت از حضرت علی روایت شده است. (کط) 528- طبرسی گفته است: از علی و ابن سعود و ابن عباس و ابی بن کعب و شعبی و قتاده و عمر بن قائد، قرائت «فرّقناه» با تشدید، روایت شده است. سورهی کهف (الف) 529- علی بن ابراهیم دربارهي این آیه{ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجَا (١)قَيِّمًا } گفته است: در بین کلمات این آیه، تقدیم و تأخر وجود دارد؛ زیرا معنی آن به این گونه است: (الْحَمْدُ لِله الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ-قيماً- عِوَجَا): بعد حرفی بر حرفی دیگر مقدم شده است. (ب) 530- علی بن ابراهیم گفته است: ابو عبدالله علیه السلام گفت: این آیه چنین نازل شد: (وَقُلِ الْـحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ-آل محمّد-نَاراً ). (ج) 531- کلینی از احمد بن مهران از عبدالعظیم از محمد بن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: جبرائیل این آیه را این چنین نازل کرد: :(وَقُلِ الـْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ... لِلظَّالِمِينَ-آل محمّد-نَاراً) تا آخر آیه، مانند روایت قبلی. (د) 532- سیاری از برقی از حریز از ربعی از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که آیهي فوق را همانگونه قرائت کرد، جز این که بعد از آل محمد، حقّهم افزود. (ه( 533- محمد بن عباس از احمد بن قاسم از احمد بن محمد سیاری از محمد بن خالد برقی از حسین بن سیف از برادرش از پدرش از ابی حمزه به نقل از ابی جعفر علیه السلام آیهی فوق را همانگونه قرائت کرد جز این که ما بعد آیه (وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ – آل محمّد - نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا) را نیز، قرائت نمود. (و) 534- و از محمد بن اسماعیل از عیسی بن داود از ابی الحسن موسی بن جعفر از پدرش روایت کرده است که آیهي فوق را همانگونه تا «أحسن عملاً» قرائت کرد، سپس گفت: به پیامبر گفته شد: «اصدع بما تومر – فی امرة علی – فإنه الحق من ربک – فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر»: پس خداوند ترک ایمان به ولایت علی را با کفر برابر کرده است. سپس ما بعد آیه را اینگونه خواند: (وَقُلِ الْـحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ – لآل محمّد - نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا). (ز) 535- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ قرآن در شمار آیات تحریف شده» گفته است: ابو جعفر گفت: جبرائیل این آیه را این چنین نازل کرد: (وَقُلِ الْـحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ – آل محمّد حقّهم- نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا). (ح) 536- علی بن ابراهیم در اول تفسیر خود در مثالی برای تقدیم و تأخیر در تألیف قرآن میگوید: این آیه:{فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا (٦)} در واقع این گونه نازل شده است: {فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ- أَسَفاً - إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ}. (ط) 537- طبرسی گفته است: علی بن ابی طالب علیه السلام و عکرمه و یحیی بن یعمر، آن (اسفا) را با صاد غیرمعجمه و الف ناقص آوردهاند. (ی) 538- علی بن ابراهیم دربارهي این آیه { وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا} (كهف: ٧٩ ) چنین گفت: (وکان وراء هم – ای وراء السفینة- ملک یأخذ کل سفینة – صالحة – غصباً). (یا) 539- سیاری از حماد از ربعی خبری را روایت کرده و آن را به زراره رفع نموده است که به نقل از ابو جعفر علیه السلام میگوید: افزودن صالحة بعد از سفینة قرائت امیر المؤمنین علیه السلام است. (یب) 540- عیاشی از حریز از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که وی آيه را چنين قرائت میکرد: (وکان وراءهم – أی وراء السفینة ملک یأخذ کل سفینة – صالحة – غصباً). (یج) 541- کشی در کتاب «رجال» خود در شرح حال زراره از حمدویه بن نصیر از محمد بن عیسی از عبید از یونس بن عبدالرحمن از عبدالله بن زراره و از محمد بن قولویه و حسین بن حسن از سعد بن عبدالله بن هارون بن حسن بن محبوب از محمد بن عبدالله بن زول و دو پسرش حسن و حسین از عبدالله بن زراره آورده است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام به من گفت: از طرف من به پدرت سلام برسان و به او بگو: من فقط به خاطر دفاع از تو عیبت را میگویم و دوست دارم عیبت را بگویم تا تو را با عیب و نقصت در دین بستایند و با این کار شرّشان را از خود دور کنید؛ زیرا خداوند فرموده است: (أما السفینة فکانت لمساکین یعملون فی البحر فأردت أن أعیبها وکان وراءهم ملک یأخذ کل سفینة – صالحة – غصبا) و کلمهي صالحه در آن هم، وجود دارد. خبر. (ید) 542- سیاری در روایت دیگری: به جای صالحه، صحیحه آورده است. (یه) 543- طبرسی گفته است که سعید بن جبیر گفت: ابن عباس به جای (ورائهم، أمامَهُم) میخواند. مطلب را ادامه میدهد تا این که میگوید: اصحاب ما از ابی عبدالله نیز، روایت کردهاند که او صالحه را بعد از سفینه قرائت میکرد و این قرائت از ابی جعفر نیز، روایت شده است و گفته است: این قرائت امیر المؤمنین است. بحث این قرائت در طرق عامه نیز، ذکر شد. (یو) 544- سعد بن عبدالله در همان کتاب مذکور گفته است: امام صادق کلمهي صالحه را بعد از سفینه قرائت کرده است. (یز) 545- و در همان منبع آمده است که امام صادق علیه السلام بعد از (فکان أبواه مؤمنین وطبع کافراً) را نیز، قرائت میکرد. (یح) 546- علی بن ابراهیم بعد از قرائت این آیه: (فکان أبواه مؤمنین ـ وطبع کافرا-) گفت: این آیه چنانکه خوانده شد، نازل گردید. (یط) 547- عیاشی از حریز از کسی که او را نام برده است به نقل از یکی از امامان، (وطبع کافراً) را به آیهي قبلی افزوده است. (ک) 548- سیاری از برقی از حریز از ربعی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که در آیهي قبل، (وطبع کافراً) را هم، قرائت کرد. (کا) 549- و در روایتی دیگر، (وکان کافرا) آورد و گفت: در قرائت علی علیه السلام هم، اینگونه آمده است. (کب) 550- طبرسی گفته است: سعید بن جبیر گفت: ابن عباس (وأمّا الغلام فکان کافراً وکان أبواه مؤمنین) قرائت میکرد. (کج)551- سیاری از حماد از ربعی در حدیثی که آن را به زراره رفع نموده است، به نقل از ابی جعفر علیه السلام اين آيه را { وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي } را چنین خواند: (وما فعلته یا موسی) بعد گفت: در قرائت امیر المؤمنین چنین است. (کد) 552- و از ابن محبوب از عبدالله بن غالب از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین آمده است که اين آیه: { قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا (٨٧)وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا (٨٨) } را چنين تلاوت كرد (امّا من ظلم نفسه – ولم یومن بربه – فسوف نعذبه - بعذاب الدنیا – ثم یرد إلی ربه – فیعذبه فی مرجعه – فیعذبه عذابا نکرا). و{ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا (٨٩)} هم چنین قرائت نمود: (ثم أتبع ذو القرنین الشمس سبباً). (که) 553- و از ابن سیف از برادرش از پدرش از ابی بصیر از ابی عبدالله آمده است که این آیه را چنین قرائت کرد: (هل أتبعک علی أن تعلمن فما علمت رُشدا). (کو) 554- طبرسی گفته است: ابوبکر به روایت اعشی و برجمی به نقل از او و زید از یعقوب، آیهي بعدی را چنین قرائت کرد: (أفحسب الذین کفروا) یعنی، حسب را با رفع حرف باء و سکون حرف سین خوانده است و آن قرائت امیر المؤمنین و ابی یعمر و حسن و مجاهد و عکرمه و قتاده ضحاک و ابن ابی لیلی است و این از حروفی است که ابوبکر بر خلاف عاصم آنها را اختیار کرده است و طبق گفتهي خود، آن را از قرائت امیر المؤمنین گرفته و در قرائت عاصم داخل نموده است و قرائت او را پیراسته است. قاریان دیگر، حسب را با کسر سین و فتح باء خواندهاند. (کز) 555- سیاری از ابن سیف از برادرش از پدرش از مردی به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که وی «افحسْب» را با سکون (سین) قرائت نمود و گفت: امیر المؤمنین این چنین خواند. سورهي مریم (الف) 556- سیاری از ابن سیف از برادرش از پدرش از ابی عبدالله علیه السلام نقل کرده است که آیهي بعدی را این چنین خواند: (یرثنی -وارث- من آل یعقوب) (ب)557- طبرسی گفته است: علی بن ابی طالب علیه السلام و ابن عباس و جعفر بن محمد علیه السلام و ابن یعمر و حسن و جحدری و قتاده و ابو نهیک، (یرثنی وارث من آل یعقوب) قرائت کردند. (ج) 558- طبرسی گفته است: عثمان و ابن عباس و زید بن ثابت و علی بن حسین و محمد بن علی علیه السلام و ابن یعمر و سعید بن جبیر، (انی خفت الموالی) را با فتح فاء و تشدید فاء و کسر تاء، قرائت نمودند. (د) 559- علی بن ابراهیم گفت: این آیه چنین نازل شد: (انی نذرت للرحمن صوما – وصمتاً). (ه( 560- سیاری از برقی به نقل از کتاب «رجال» خود از امامان «انی نذرت للرحمن صوما – وصمتاً» نقل کرده است. (و) 561- و از برقی از محمد بن سلیمان از پدرش از ابی عبدالله «صوما وصمتا» آورده است به وی گفتم: «صمتاً» – سکوت – از چه چیزی است؟ گفت: از دروغ. راوی میگوید: گفتم: صوماً و صمتاً قرآن است؟ گفت: آری. (ز) 562- و از محمد بن رحیم از پدرش آمده است که ابو عبدالله علیه السلام این آیه(18: مريم) را چنین خواند { قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (١٨) }. اما این روایت نادرست است؛ زیرا جای اختلاف برایم روشن نشد و شاید به جای تقیاً، شقیاً باشد. خدا میداند. (ح) 563- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور آورده است که ابو جعفر و ابو عبدالله در سورهي مریم (إنی نذرت للرحمن صمتاً) قرائت کردند. (ط) 564- شیخ صدوق در «العیون» با اسناد خود از مردی که اهل ری بود، حکایتی طولانی نقل کرده و در آن گفته است: یک شب در حرم امام رضا، سورهي مریم میخواند و از قبر شریف امام رضا صدای قرائت قرآن را مانند قرائت خود میشنید تا این که به این فرمودهي خداوند میرسد: { يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (٨٥)وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا (٨٦) } صدایی را از قبر میشنود که میگوید: (یوم یحشر المتقون إلی الرّحمن وفدا ویساق المجرومون إلی جهنم وردا). میگوید: از قاریان نوقان و نیشابور دربارهي این قرائت، سؤال کردم و آنان این قرائت را نشناختند تا این که آن شخص به ری باز میگردد و از بعضی از قاریان سؤال میکند و یکی از آنها گفت: این قرائت، قرائت رسول خدا به روایت اهل بیت است. طبرسی در قرائتهای شاذه گفته: قرائت قتاده از حسن: (یحشر المتقون ویساق المجرمون) است. میگوید: گفتم: ای ابو سعید، نحشر با نون است. گفت: پس باید متقین خوانده شود. بعد مطلب را ادامه داد تا این که گفت: دلیل کسانی که یُحشرون ویُساقون میخوانند، آیهي (وسیق الذین کفروا) تا آخر آیه است. سورهي طه (الف) 565- علی بن ابراهیم این آیه را چنین خواند:{إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا} (طه: 15) گفت: اينچنين نازل شد: (إن الساعة آتية أکاد أخفیها-من نفسی). گفتم: چگونه قیامت را از خودش پنهان میدارد؟ گفت: وقت آن را معین نکرده است. (ب) 566- سیاری از برقی از حماد بن عیسی از حریز از ابی عبدالله علیه السلام و از ابی ابن عمیر از افراد زیادی از ابی جعفر علیه السلام آورده است که آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (ان الساعة آتية أکاد أخفیها-من نفسی). گفتم: چگونه قیامت را از خودش پنهان میدارد؟ گفت: خواسته که زمانی را برای آن معین نکند. (ج) 567- طبرسی گفته است که ابن عباس: (أکاد أخفیها-من نفسي) روایت کرد. و این آیه در قرائت اُبَی نیز، اینگونه است و از امام علیه السلام هم، روایت شده است. (د) 568- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور گفته است: امام صادق علیه السلام اين آيه را چنين قرائت کرد (إن الساعة آتية أکاد أخفیها-من نفسی). (ه( 569- محمد بن عباس از محمد بن همام از محمد بن اسماعیل علوی از عیسی بن داود از ابی الحسن موسی بن جعفر از پدرش علیه السلام آورده است و میگوید: از پدرم شنیدم که در جواب مردی که از وی دربارهی آیهي بعدی سؤال میکرد، آیه را این چنین قرائت کرد: { يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ } تا آخر آیه؛ و بعد این آیه را نیز، قرائت کرد: (وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً- لآل محمّد صلی الله عليهم) اینگونه نازل شد. (و) 570- سیاری از بعضی از اصحاب ما از محمد بن سلیمان از پدرش از عبدالله بن سنان از ابی عبدالله نقل کرده است که آیهي بعدی را چنین قرائت کرد: (ولقد عهد نا إلی آدم من قبل کلمات – فی محمد وعلي والحسن والحسین والائمة من ذریته) بعد گفت: به خدا سوگند جبرائیل اینگونه این آیه را بر محمدص نازل کرد. (ز) 571- و از جعفر بن محمد بن عبدالله از محمد بن موسی قمی از سلیمان از عبدالله بن سنان، مانند آن روایت شده است. (ح) 572- کلینی از حسین از محمد از علی بن محمد از جعفر بن محمد بن عبدالله بن محمد بن عیسی قمی از محمد بن سیلمان از عبدالله بن سنان، آیهي فوق را این چنین روایت کردهاند: (ولقد عهدنا إلی آدم من قبل کلمات – فی محمد وعلي وفاطمة والحسن والحسین والائمة من ذریتهم – فنسی) به خدا سوگند چنین بر محمد نازل شد. (ط) 573- از ابن شهر آشوب در «مناقب» خود از امام باقر علیه السلام مانند خبر قبل روایت شده است. (ی) 574- طبرسی گفته است: ابو جعفر: «لَنَحرِقَنَّهُ» را با فتح نون و سکون حاء و راء بدون تشدید، قرائت نمود و این قرائت علی و ابن عباس است. سورهي انبیاء (الف) 575- علی بن ابراهیم این آیه را چنین تلاوت و تفسیر نموده است: (و إن کان مثقال حبة من خردل آتینا بها)؛ یعنی، پاداش در برابر يك دانه خردل را هم خواهیم داد، با مدّ آتينا. (ب) 576- طبرسی گفته است: ابن عباس و جعفر بن محمد و مجاهد و سعید بن جبیر و علاء بن سبابه در آیهي فوق «آتینا» را با «مد» و دیگران آن را با «قصر» قرائت کردهاند. (ج) 577- سیاری از عبدالله بن مغیره از سهل از جمیل خیاط از ولید آورده است که گفت: از ابی عبدالله شنیدم که آیهي فوق را چنین میخواند: (وإن کان مثقال حبة آتینا بها) باتشديد و الف مدي، گفتم: مردم «آتینا بها» میخوانند. گفت: معنی آیه «جازینا بها» میباشد. (د) 578- سیاری از ابن مسکان از زید شحام آورده است که گفت: به ابی عبدالله گفتم: آیا قرآن را تحریف میکنی حال آنکه حرام میباشد؟ گفت: اینها مطلب غریبی است وگرنه حرام میباشد. (ه( 579- از صفوان بن منذر از زید شحام روایت است که این حروف را که اعمش و یاران او میخوانند بر ابی عبدالله عرضه کردم: (إنّ الله یبشّرک) با تشديد شين و حرم حرام آمده، در نسخه چنین است اما خالی از سقط (حذف) نیست. (و) 580- و از برقی از ابن ابی از بعضی از یارانش از ابی عبدالله آورده است که گفت: (وحرام علی قریة) خوانده نمیشد. (ز) 581- طبرسی گفته است: حمزه و کسائی و ابوبکر، حرم به کسر حاء و بدون الف و دیگران آن را با الف می خوانند و این قرائت امام صادق علیه السلام است. (ح) 582- سیاری از قاسم بن عروه از ابی عبدالله و غیر او آورده است که قرائت و حَرّم را ناپسند میدانست. (ط) 583- طبرسی گفته است: علی و عائشه و ابن زبیر و ابی بن کعب و عکرمه، حطب را به طاء قرائت کردند. (ی) 584- سیاری از محمد بن علی از علی بن حماد از عمیر و جابر روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ - آل محمد حقهم- هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ). سورهی حج (الف) 585- طبرسی گفته است: ابن عباس و ابن مجاز و مجاهد و عکرمه و حسن، «رجالا» را در اين آيه { يَأْتُوكَ رِجَالا...} (حج: 27) با ضم راء و تشدید جیم خواندند. (ب) 586- سیاری از یعقوب بن یزید از احمد بن محمد از ابی جمیله به نقل از ابی عبدالله علیه السلام خواند: { يَأْتُوكَ رِجَالا...} گفت رجالة است. (ج) 587- طبرسی گفته است: ابن مسعود و ابن عباس و ابن عمر و ابو جعفر علیه السلام و قتاده و ضحاک به جای صوافّ اين آيه {فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ ...} (حج: 36) صوافن قرائت کردند. (د) 588- طبرسی گفته است: جعفر بن محمد علیه السلام در اين آيه {وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ } (حج: 40) صلوات را با ضم صاد و لام، قرائت کرد. (ه( 589- سیاری از ابن سیف از برادرش از پدرش از زید بن اسامه آورده است که ابو عبدالله علیه السلام به جای {لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ } (حج: 28) «لیحضروا منافع لهم» قرائت کرد. (و)590- و از محمد بن علی از ابی حمزه به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آیهي (19: حج) را این چنین، قرائت کرد: (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا- بولاية علي- قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ). (ز) 591- کلینی از علی بن ابراهیم از احمد بن محمد برقی از پدرش از محمد بن فضیل از ابی حمزه از جعفر آورده است که آیهي فوق را این چنین قرائت نمود: (هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا- بولاية علي- قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ). (ح) 592- محمد بن عباس از محمد بن همام از محمد بن اسماعیل علوی از عیسی بن داود نجار از ابی الحسن موسی علیه السلام (وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ) (حج: 26) را «الطائفين والعاكفين» قرائت كرد. (ط) 593- سیاری از برقی از نضر از یحیی بن ایوب از ابی بصیر از ابی عبدالله، آيهي (27و28) را چنين قرائت كرد: (وعلی کل ضامر یأتین من کل فج عمیق لیشهدوا منافع لهم – فی الدنیا و الآخرة). (ی) 594- و از حماد بن عیسی از حریز به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آيهي (52) را چنين خواند: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-) (یا) 595- محمد بن حسن صفار در «بصائر» از احمد بن محمد از احمد بن محمد بن ابی نصر از ثعلبه به نقل از زراره گفت: از ابی جعفر علیه السلام دربارهي: (وکان رسولا نبیاً) پرسیدم: فرق رسول با نبی چیست؟ در جواب گفت: نبی کسی است که در خواب میبیند و میشنود و با چشم بیدار میبیند. سپس این آیه را تلاوت کرد: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-) (یب) 596- در «البحار» از شیخ مفید در «الاختصاص» مانند آن، آمده است. (یج) 597- صفار از احمد بن محمد از حسین بن سعید از فضاله از حارث بصری آورده است که گفت: حکم بن عینیه نزد ما آمد و گفت: همانا علی بن حسین علیه السلام گفت: همه علم علی علیه السلام در یک آیه جمع شده است. بعد گفت: حمران بن اعین بیرون آمد و علی بن حسین را مرده یافت بعد به ابو جعفر گفت: حکم بن عینیه از علی بن حسین برایمان حدیث آورده است که گفت: علم علی همهاش در یک آیه است. ابو جعفر گفت: نمیدانی آن آیه کدام است؟ گفتم نه! گفت: این آیه است: (وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی – ولا محدث). (ید) 598- و از احمد بن محمد بن جحال از ثعلبه به نقل از زراره میگوید: دربارهي فرق رسول و نبی در آیهي: «وکان رسولا نبیا» از ابی جعفر سؤال کردم. جواب این سؤال در روایت دیگری است که ذکر شد. بعد میگوید: ابو جعفر این آیه را تلاوت کرد: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-). (یه) 599- از مفید در «الاختصاص» چنانکه در «البحار» و تفسیر «البرهان» از ابن ابی الخطاب یا احمد بن محمد بن عیسی از بزنطی از ثعلبه از زراره، مانند آن روایت شده است. (یو) 600- صفار از احمد بن حسن بن علی بن فضال از علی بن یعقوب هاشمی از هارون بن مسلم از برید از ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام آورده است که آیهي فوق را با افزودن کلمهي «ولامحدث» تلاوت کردند و من گفتم: فدایت شوم این قرائت ما نیست؛ پس رسول و نبی و محدث چیست؟ (خبر) (یز) 601- و از عبدالله بن محمد از ابراهیم بن محمد از اسماعیل بن بشار از علی بن جعفر حضرمی از زراره بن اعین آمده است که گفت: دربارهی آیهی فوق از زاره سؤال کرد. وی آیه را با افزودن «ولا محدث» قرائت کرد و گفت: رسول کسی است که جبرائیل به نزد او میآید. (یح) 602- مفید در «اختصاص» چنانکه در «بحار» است به نقل از ابراهیم بن محمد ثقفی، مانند آن را روایت کرده است. (یط) 603- صفار از ابی محمد از عمران از موسی بن جعفر از علی بن اسباط از محمد بن فضیل به نقل از ابی حمزهي ثمالی میگوید: از ابی جعفر شنیدم که آیهي فوق را چنین میخواند: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث- إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ). (ک) 604- صفار با همان اسناد از علی بن جعفر حضرمی از سلیم بن قیس شامی آورده که گفت: از علی شنیدم که میگفت: به من و اوصیایم از فرزندانم همه هدایت يافته و محدث هستيم ـ. تا این که سلیم شامی گفت: از محمد بن ابی پرسیدم: آیا علی محدث بود؟ گفت: آری. گفتم: آیا فرشتگان جز با انبیاء سخن میگویند؟ گفت: مگر آیهي (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-) را نخواندهای؟. (کا) 605- مفید در «اختصاص» مانند آن را از ابراهیم بن محمد روایت کرده است. (کب) 606- و از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از جمیل بن صالح از زیاده بن سوقه از حکم بن عیینه آمده است که گفت: روزی به نزد علی بن حسین علیه السلام رفتم. او به من گفت: آیا آیهای را میشناسی که علی علیه السلام با آن قاتلش را میشناخت و همچنین با آن، امور بزرگی را میدانست که به مردم میگفت؟ حکم بن عیینه میگوید: نه؛ به خدا سوگند نمیدانم ای پسر رسول خدا، مرا از آن خبر بده. گفت: به خدا سوگند آن، این آیه است: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-) بعد گفتم: آیا علی بن ابی طالب محدث بود. گفت: آری هر امامی از ما اهل بیت، محدث است. (کج) 607- کلینی از محمد بن یحیی عطار از احمد بن محمد، مانند آن را روایت کرد و در آخر ـ ولا محدث ـ اضافه نموده است؛ زیرا علی بن ابی طالب، محدث بود. سپس مردی که اسمش عبدالله بن زید بود و برادر مادری علی بن حسین علیه السلام بود، گفت: سبحان الله! محدث بود؟ گویا محدث بودن علی را انکار میکرد. در این زمان، ابو جعفر به نزد ما آمد و گفت: به خدا سوگند به درستی، پسر مادرت همین مطلب را میدانست. راوی میگوید: وقتی ابو جعفر چنین گفت، آن مرد ساکت شد و گفت: این همان چیزی است که ابو الخطاب به خاطر آن هلاک شد، به سبب این که تأویل محدث و نبی را نمی دانست. میگویم آخر خبر با اول خبر مناسبت دارد و مناسبت آن مخفی نمیماند؛ زیرا صدر خبر نشان میدهد که این مطلب در مجلس امام سجاد بوده است و ذیل آن خبر، میرساند که این مطلب بعد از مرگ سجاد در مجلس ابی جعفر بوده است، به خاطر همین مطلب است که بعضی از شارحین، به تفکیک صدر و ذیل این حدیث حکم نمودهاند و آن را دو حدیث میدانند. راوی میگوید: گوینده، زیاد بن سوقه است که برای حکم بن سوقه نقل میکند و این حکایت بعد از وفات علی بن حسین در مجلس باقر علیه السلام بود، اما در این بحث، مطلبی هست که نباید مخفی بماند و حق آن است که يا کلینی در نقل خبر دچار اشتباه شده، یا بعضی از نسخهنویسان کتابش اشتباه کردهاند، به گونهای که از نظر سند و متن، آخر خبری را به ابتداي خبر دیگر وصل نمودهاند. نظیر این کار را در گذشته هم، انجام دادهاند که نسبت به آن هشدار دادیم. آن مطلب به خاطر این است که صفار با سند دیگری از حمران از ابی جعفر علیه السلام گفته: پیامبر خدا فرموده است: دوازده تن از اهل بیت من محدث هستند. بعد عبدالله بن زید که برادر مادری علی بن حسین علیه السلام بود به او گفت: سبحان الله! تا آخر ... این که عبدالله بن زید، برادر مادری امام سجاد بوده، در این باره ذهبی در کتاب «مختصر تهذیب الکمال» گفته: علی بن حسین اسم مادرش، امولد، جاریهای بوده که نامش، غزاله بود و بعد از شهادت حسین، زید که بندهي آزاد شدهي حسین بود، او را به عقد خود درآورد و بعد عبدلله بن زید از او به دنیا آمد. در بین مخالفان دروغپرداز، چنین مشهور شده است كه مادر او شهربانو بود که بعد از به دنیا آوردن وی وقت زايمان وفات يافته است. چنانکه کلینی این مطلب را در بحث ولادت او ذکر کرده است که امام رضا مخالفان را تکذیب کرد و سبب شهرت یافتن مطلب فوق را بیان کرد چنانکه صدوق در کتاب «العیون» در بحث دو دختر یزدگرد که عبدالله بن عامر آنها را فرستاده بود، از او روایت کرده است که گفت: شهربانو، همسر حسین علیه السلام بود که بعد از ولادت علی بن حسین علیه السلام بعد از زايمان وفات يافت. سپس بعضی از جاریههای پدر، حضانت او را به عهده گرفتند تا علی بن حسین پرورش یافت در حالی که مادری را جز آن جاریه نمیشناخت. سپس دانست که او، جاریهي آزاد شدهي پدرش است و مردم او را مادر وی مینامیدند و گمان کردند که وی ـ معاذ الله ـ با مادرش ازدواج کرده است، در حالی که با این جاریهي آزاد شده ازدواج کرده است. قضیه این چنین است که او با بعضی از همسرانش همبستر شد، سپس برای غسل بیرون آمد و این مادر غیر واقعیاش به او برخورد کرد، بعد امام به او گفت: اگر راجع به این قضیه – ازدواج – چیزی در دل داری از خدا بترس و به ما اعلام کن. گفت: آری به ازدواج با تو تمایل دارم. بعد امام سجاد، وی را به همسری خود در آورد. به همین سبب، بعضی از مردم گفتند: علی بن حسین، مادر خود را به همسری خویش در آورده است. در بعضی خبرها هم، آمده است که آن زن سریه ـ کنیز همخوابه ـ برادر علی بن حسین بوده است که او هم علی نام داشت و در جایی به نام «طف» کشته شده است. و گفته شده که مادر عبدالله بن زید به وی شیر داد و او برادر شیری علی بن حسین بود و ابن داود گفته است: مادر عبدالله با وی نزدیکی کرده و او هم به او علاقه نشان داده تا جایی که او را مادر خود خوانده است و این زن همان است که علی بن حسین او را به عقد خود در آورده است و عبدالملک بن مروان، وی را متهم نموده است به این که او با مادر خود ازدواج کرده است، البته از روی توهّم او را مادر وی دانسته در حالی که مادر وی شهربانو بوده که در زمان کودکی امام سجاد وفات يافته است. (که) 608- صفار از عبدالله بن محمد از ابراهیم بن محمد ثقفی از احمد بن یونس جحال از ایوب بن حسن از قتاده آورده است که به آیهي فوق جملهي: «ولا محدث» را افزود. (کو) 609- صفار از ابی محمد بن عمران از موسی بن جعفر از علی بن اسباط از محمد بن فضیل از ابی حمزه ثمالی آورده است که گفت: من و سفیره بن سعد در مسجد نشسته بودیم؛ ناگهان حکم بن عینیه به نزد ما آمد و گفت: حدیثی را از ابی جعفر شنیدهام که هیچ احدی آن را نشنیده است، به همین سبب، پرسیدیم: این خبر چیست؟ از گفتن آن خودداری نمود. سپس خودمان نزد ابی جعفر رفتیم و به او گفتیم: البته حکم بن عینیه به ما خبر داد که خبری از تو شنیده است که تا به حال کسی آن را از تو نشنیده است. از گفتن آن خودداری نمود و در جواب ما گفت: آری این طور است؛ علم علی را در آیهای از کتاب خدا یافتهایم و بعد آیهي فوق را با افزودن: «ولا محدث» تلاوت کرد و منظور از کتاب علی، کتاب خداست که علی بعد از وفات پیامبر آن را جمعآوري کرده است و اضافه شدن کتاب به علی مانند اضافه شدن مصحف به عبدالله و اُبَی است و منظور آن کتاب نيست که جامع احکام است و این مطلب در غایت ظهور است. (کز) 610- مفید، مانند آن خبر را در «اختصاص» از موسی بن جعفر بغدادی از ابن اسباط روایت کرده است. (کح) 611- صفار از علی بن اسماعیل از صفوان بن یحیی از حارث بن مغیره از حمران آورده است که گفت: حکم بن عینیه از علی بن حسین برایمان حدیث آورد و گفت: «علم علی علیه السلام در آیهای از قرآن قرار دارد و گفت: آن آیه را از ما کتمان کرده است. وی میگوید: ما گرد هم جمع میشدیم تا قرآن را همخوانی كنيم و مطالبش را یاد بگیریم، چون قرآن را نمیشناختیم. گفت: به خانهي ابی جعفر علیه السلام داخل شدم و به او گفتم: حکم بن عینیه از علی بن حسین علیه السلام به ما خبر داد که علم علی در آیهای از قرآن است ولي آن آیه را از ما کتمان میکند. بعد گفت: بخوان ای حمران. من خواندم: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ) ابو جعفر گفت: « ولا محدث» را هم قرائت کن. (کط) 612- تفسیر البرهان از ابن شهر آشوب آورد که گفت ابن عباس در قرائت خود «ولا محدث» را اضافه کرده است. (ل) 613- سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود میگوید: از محمد بن ابیبکر شنیدم که در تلاوت آیهي فوق «ولا محدث» را اضافه نمود. (لا) 614- محمد بن عباس در تفسیر خود از جعفر بن محمد حسنی از ادریس بن زیاد خیاط از حسن بن محبوب از جمیل بن صالح از زیاد بن سوقه از حکم بن عینیه روایت کرده است که گفت: علی بن حسین علیه السلام به من گفت: ای حکم! آیا میدانی کدام آیه است که علی با آن قاتل خود را شناخته و به امور بزرگی هم، آگاه میشد و به مردم میگفت؟ راوی میگوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، در بارهي آن آیه به ما خبر بده. در جواب گفت: آیه اين است: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ- ولا محدث-) گفتم: آیا علی محدث بود. گفت: هر امامی از ما اهل بیت، محدث است. (لب) 615- و از حسین بن عامر از محمد بن حسین از پدرش از صفوان بن یحیی از داود بن فرقد از حارث بن مغیره نضری آورده است که گفت: حکم بن عینیه برایم گفت: به راستی مولایم علی بن حسین علیه السلام تمام چیزهایی که در خبر صفار گفته شد، برایم گفت. (لج) 616- علی بن ابراهیم بعد از ذکر روایت عامه در سبب نزول آیهي مذکور گفته است: به تأکید از ابی عبدالله روایت شده که پیامبر گرسنه شد سپس نزد مردی از انصار آمد و به او گفت: آیا نزد تو طعامی هست؟ گفت: آری ای پیامبرخدا و بعد بزغالهای را برایش ذبح کرد و بریانش نمود. پس هنگامی که آن را به رسول خدا نزدیک کرد، آرزو کرد که ای کاش علی و فاطمه و حسن و حسین هم، همراه او بودند. بعد ابوبکر و عمر آمدند و بعد از آن دو، علی آمد و دربارهي او این آیه را نازل شد: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّـهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ - ولا محدث-): که منظور از شیطان ابوبکر و عمر هستند – نعوذ بالله – و منظور چیزی که خدا القای شیطانی را به آن نسخ کرده است آمدن علی بعد از ابوبکر و عمر است. (لد) 617- کشی در «رجال» خود از عیاشی از علی بن حسن از عباس بن عامر از ابان بن عثمان از حارث بن مغیره آورده است که گفت: حمران گفت: به درستی حکم بن عینیه از علی بن حسین روایت میکند كه ما دربارهي آیهای از وی سؤال کردیم، اما او به ما خبر نمیداد. حمران گفت: از ابی جعفر دربارهي علی سؤال کردم. گفت: همانا علی مانند همراه سلیمان و یار موسی است، اما رسول یا نبی نبوده است. سپس آیهي مذکور را با تلاوت کرد، و سپس ابوجعفر ؛ ابراز تعجب نمود. (له) 618- کلینی از عدهای از اصحاب ما از احمد بن محمد از احمد بن ابی نصر از ثعلبه بن میمون از زراره نقل کرده است که گفت: دربارهي این آیه: (وکان رسولا نبیا): سؤال کردم و گفتم: رسول و نبی چیست؟ گفت: نبی آن است که وحی را در خواب میبیند. بعد مطلب را ادامه داد تا این که گفت: ابو جعفر آیهي قبلی را تلاوت کرد با اضافه کردن (ولا محدث) (لو) 619- و از احمد بن محمد و محمد بن یحیی از محمد بن حسین از علی بن حسان از ابی فضال از علی بن یعقوب هاشمی از مروان بن مسلم بن برید از ابی جعفر و ابی عبدالله، تلاوت آیهي فوق روایت شده است البته با اضافه کردن (ولا محدث) (لز) 620- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ و منسوخ قرآن» گفته است که امام صادق، آیهي فوق را با همان شیوه قرائت کرد و گفت: منظور از «محدث» ائمه است. بعضی از مفسران بعد از وارد نمودن مجموعهای از اخبار، چیزی گفتهاند که لفظ آن، این است: این خبرها و آنچه صفار از طرق متعدد و در مواضع مختلف آنها را روایت کرده دلالت دارند بر این که: کلمهي (ولا محدث) همان است که جبرئیل از جانب پروردگار آن را نازل کرد و همان است که در مصحف امامان است، و در بعضی از آنچه صفار در کتاب «بصائر» روایت کرده است، گفته شده که آن قرائت، قرائت قتاده است که از نامداران عامه-اهل سنت- است و اختلاف این اخبار در این است که (مِنْ قَبلِکَ) در بعضی خبرها ساقط شده و در بعضی هم قبلَ به خاطر ظرفیت منصوب شده و حرف جر از آن حذف گردیده، اما در اکثر خبرها حرف جر «مِن» آمده است شاید حمل بر این شود که امام آیه را در اخبار سقوط بر معنی نقل نموده است، یا بعضی از راویان در نقل آن سهو کردهاند که سخن در این باره فائدهای ندارد. میگویم کلمهي مِن در همهي اخبار این باب، موجود است جز در خبری که کلینی آن را روایت کرده است و این اخبار چنانکه گفته شد: بر سقوط صراحت دارند و مولی محمد صالح در شرح «الکافی» و علامه مجلسی در «البحار» و «مرآة العقول» و دیگران نیز، به این مطلب تصریح کردهاند و محدث به فتح دال، به کسی گفته میشود که ملائکه به وی خبر دهند و در کتاب «نفس الرَّحمن» آن را توضیح دادهایم. سورهي مؤمنون (الف) 621- سیاری از ابی طالب از مردی از ابیعبدالله آورده است که آیهي: { فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ } (مؤمنون: 14) در واقع (فتبارک الله رب العالمین) است. (ب) 622- طبرسی در «الشواذ» گفته است: قرائت پیامبر و ابن عباس: (یأتون ما أتوا) با قصر است. میگویم: آنچه در «الکافی» از امام صادق دربارهي این آیه روایت کردهاند، بر این قرائت دلالت میکند: (وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَة- يأتون ما آتوا) و این، اشاره به بیم و امید آنان است؛ زیرا از خدا میترسند که اعمالشان را نپذیرد و از طرفی هم، امید به قبول اعمال خود دارند. و در تفسیر محمد بن عباس به نقل از امام صادق آمده است که در معنی آیهي فوق گفت: انجام میدهند آنچه انجام دادهاند در حالی که میدانند، اعمال آنان بدون پاداش نمیماند و در همان تفسیر از صادق نقل شده است که گفت: عمل میکنند و به ثواب آن هم علم دارند و در تفسیر علی بن ابراهیم هم: (وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا) آمده است و گفته است: منظور از (مَا آتَوا) عبادت و طاعت است و در «الکافی» چیزی نزدیک و شبيه به آن آمده است و در «محاسن» از صادق: «یعملون ما عملوا» آمده و طبرسی گفته است: معنی (یؤتون ما آتوا) آن است که آنها اموال و اشياء ميبخشند، ولي بيم دارند که مورد قبول خداوند واقع نشود و معنی (یؤتون ما آتوا) این است که عمل انجام دادهاند، اما میترسند که خداوند آن را قبول نکند. سورهي نور (الف) 623- آیهي رجم از این سوره ساقط شده و در دلیل سوم ذکر طرق آن گذشت. (ب) 624- سیاری گفته است و در نامهي ابی عبدالله علیه السلام به مفضل بن عمر آمده است که آیهي ذیل این چنین نوشته شده است: (إن الذین یرمون المحصنین الغافلین لعنوا في الدنیا والآخرة ولهم عذاب عظیم) (به جاي المحصنات الغافلات المحصنين الغافلين آورده). (ج) 625- طبرسی گفته است: از علی علیه السلام به همزه روایت شده است که اشتباه است و در سورهي بقره در بارهي آن بحث کردیم. (د) 626- سیاری از حماد از حریز آورده است که ابو عبدالله آیهي بعدی را این چنین خواند: (وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحاً – بالمتعة – حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللهُ مِن فَضْلِهِ) قرآن این طور است. (ه( 627- و از حماد بن حریز از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که آیهي بعدی را این چنین خواند: (فَإِنَّ اللهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ-لهنّ- غَفُورٌ رَّحِيمٌ). (و) 628- طبرسی در «الشواذ» گفته است: قرائت ابن عباس و سعید بن جبیر(فَإِنَّ اللهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ-لهنّ- غَفُورٌ رَّحِيمٌ) است. (ز) 629- علی بن ابراهیم گفته است: ابو عبدالله گفت: در آیهي 45، این قسمت: (ومنهم من یمشی علی اکثر من ذلک) بعد از (علی أربع) ساقط شده است. (ح) 630- سیاری از ابن اسباط از ابن بکیر از ابی بصیر آورده است که گفت: ابو جعفر علیه السلام نیز، (ومنهم من یمشی علی أکثر من ذلک) را به آیهي فوق، افزود. (ط) 631- طبرسی گفته است: ابو جعفر (ومنهم من یمشی علی أکثر من ذلک) را قرائت کرد. (ی) 632- طبرسی گفته است: ابو جعفر و ابو عبدالله: (یضعن منْ ثیابهن) خواندند و همان قرائت از ابن عباس و سعید بن جبیر نیز، روایت شده است. (یا) 633- کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش از حماد بن عیسی از حریز بن عبدالله از ابی عبدالله روایت کرده است که: (یضعن منْ ثیابهن) خواند. در حالی که در قرآن کلمهي منْ نیامده است. (یب) 634- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور گفت: مردی آیهي فوق را چنین خواند:{ وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللاتِي لا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ }(نور:60) «و زنان از کارافتادهای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند». ابو عبدالله گفت: قبل از «ثیاب» واژهي «مِنْ» اضافه كن. سورهي فرقان (الف) 635- علی بن ابراهیم از محمد بن عبدالله از پدرش از محمد بن حسین از محمد بن سنان از عمار بن مروان از منخل بن جمیل رقی از جابر بن یزید جعفی آورده که گفت: ابو جعفر علیه السلام گفت: جبرائیل علیه السلام این آیهي را این چنین بر پیامبر خدا نازل کرد: (وَقَالَ الظَّالِمُونَ -لآل محمد حقهم – إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً). (ب) 636- محمد بن عباس از محمد بن قاسم از احمد بن محمد سیاری از احمد بن خالد از محمد بن علی صیرفی از محمد بن فضیل از ابی حمزه ثمالی از ابی جعفر محمد بن علی علیه السلام آورده است که آیهي فوق را چنین خواند: (وَقَالَ الظَّالِمُونَ -لآل محمد حقهم – إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً). (ج) 637- علی بن ابراهیم از محمد بن همام از جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن مثنی از پدرش از عثمان بن زید از جابر بن یزید از ابی جعفر، مانند آن را روایت کرده است. (د) 638- سیاری از محمد بن فضیل از ابی حمزه و از ابی سیف از برادرش از پدرش از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: جبرائیل این آیه را همین گونه بر محمد نازل کرد. (ه( 639- فرات بن ابراهیم از جعفر بن محمد فزاری به طور معنعن از ابی جعفر آورده است که گفت: از وی شنیدم که میگفت: جبرائیل این آیه را این چنین بر محمد نازل کرد و مانند آن را آورد. (و) 640- سعد بن عبدالله در باب آیات تحریف شده از کتاب خود میگوید که استادان خودش از ابی جعفر روایت کردهاند که جبرائیل این آیه را این چنین نازل کرد: (وَقَالَ الظَّالِمُونَ -لآل محمد حقهم – إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً). (ز) 641- طبرسی گفته است: ابو جعفر و زید به نقل از یعقوب، «إن نُتّخذ» را با ضم نون و فتح خاء خواندند و این قرائت، قرائت زید بن ثابت و ابی درداء است و از جعفر بن محمد بن علی علیه السلام و زید بن علی نیز، روایت شده است و دیگران با فتح نون و کسر خاء خواندهاند. (ح) 642- طبرسی در بارهي اين آيه { وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ } گفته است: یمشون فی الأسواق با ضم یاء و شین مشدد از علی علیه السلام روایت شده است. در حالی که در قرآن، یمشون با فتح یاء و تخفیف شین است. (ط) 643- علی بن ابراهیم گفت: ابو جعفر گفته است: (يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ –علياً وليّاً) خوانده شده است. (ی) 644- سیاری از ابن محبوب از ابی ایوب حذاء از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که گفت: جبرئیل این آیه را این چنین بر محمد نازل کرد و به همان گونه در مصحف علی بن ابی طالب قرار دارد: (يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ-زفر- خَلِيلاً) (به جاي فلانا زفراً آورده است). (یا) 645- و از برقی از خلف بن حماد از ابی بصیر از ابی عبدالله آمده است که گفت: به درستی که در کتاب-قرآن- تغییرات بزرگی هست و شما هم آن را میفهمید به گونهای که با کنایه معرفی میگردد و مکنیٌ عنه تغییر داده شده است؛ مثلاً: خداوند متعال نام مردی را ذکر کرده است اما آنان لفظ فلاناً را به کنایه از اسم آن مرد ذکر نمودهاند و گفتهاند: { يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِيلا (٢٨)}(فرقان: 28). (یب) 646- و از محمد بن اسماعیل از محمد بن غذافر از جعفر بن محمد طیار از ابی الخطاب از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که گفت: خداوند در کتابش از کنایه استفاده نکرده است كه { يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِيلا} بگوید. برای تأیید این مطلب، در مصحف علی علیه السلام به جای فلاناً، زفر آمده است که روزی ظاهر میشود. (یج) 647- و از حماد از حریز از مردی از ابی جعفر آمده است که آيهي (27) چنين میخواند: (وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ –و- يَقُولُ يَا لَيْتَنِي - لَمْ أَتَّخِذْ-زفر- خَلِيلاً ). (ید) 648- از محمد بن عباس از جعفر بن محمد طیار از ابی الخطاب از ابی عبدالله، مانند خبر سیاری آمده است. (ه( 649- از محمد بن جمهور از حماد بن عیسی از حریز از مردی از ابی جعفر آمده است که گفت: و ... مانند خبر قبلی را ذکر کرد. (یو) 650- طبرسی در «الاحتجاج» در خبری از زندیقی که ـ به گمان خود دربارهي آیههای ضد و نقیض قرآن از امیر المؤمنین علیه السلام سؤال شد، ايشان هم در پاسخ گفت: «نام بردن افراد منافق داراي جنايات بزرگ كار خداند متعال نيست بلكه کار تغییر دهندگان و تبدیل کنندگان است؛ آنانی که قرآن را چند دسته کردهاند. (خبر) (ز) 651- طبرسی گفته است: مسلمه بن محارب (فدمر انّهم تدمیرا). را با نون تأکید ثقیله قرائت کرد و این از علی علیه السلام هم روایت شده است: (فدمراهم تدمیرا). (یح) 652- کلینی از احمد بن مهران از عبدالعظیم از محمد بن فضیل از ابی حمزه از ابی جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: جبرائیل این آیه را این چنین نازل کرده است: (فأبی أکثر الناس – بولایة علی – إلا کفورا). (یط) 653- شیخ شرف الدین در «کنز الآیات» از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی جعفر علیه السلام مانند آن را بدون تفاوت روایت نموده است. (ک) 654- محمد بن عباس از محمد بن جمهور از حسین بن محبوب از ابی ایوب حذاء از ابی بصیر آورده است که گفت: به ابی عبدالله علیه السلام گفتم: { وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا } گفت: امر بزرگی را خواستهای. این آیه در اصل: (واجعل لنا من المتقین إماما) است. (کا) 655- علی بن ابراهیم از پدرش از جعفر بن ابراهیم از ابی الحسن امام رضا علیه السلام آورده است که گفت: ابی بصیر نزد ابی عبدالله آیهي بعدی را چنین خواند: {وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا (٧٤) }(فرقان: 74) «و كساني كه ميگويند: پروردگارا! همسران و فرزنداني به ما عطاء فرما باعث روشني چشمانمان گردند، و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان». بعد ابو عبدالله گفت: امر بزرگی را از خدا خواستهاند؛ یعنی، از خداوند خواستهاند آنان را برای متقین امام گرداند. بعد به او گفته شد: ای پسر رسول خدا، این مطلب چگونه است؟ در جواب گفت: خداوند در اصل چنین نازل کرده است: (وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّة أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا- من المتقين- إِمَاماً). (کب) 656- طبرسی گفته است: در قرائت اهل بیت: (- وَ اجْعَلْ لنا من المتقين- إِمَاماً). آمده است. (کج) 657- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» گفته است: و مثل آن است این آیه: (وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّة أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا- من المتقين- إِمَاماً). بعد ابوعبدالله علیه السلام گفت: همانا درخواست بزرگي از خدا داشتند، از او خواستند آنان را پيشواي پرهيزگاران گرداند، نه چنين نيست، از او خواستند در ميان پرهيزگاران آنان را پيشوا گرداند، پس (واجعلنا من المتقین إماماً) بخوان». در این نسخه این طور است اما خالی از نقص نیست. سورهي شعراء (الف)658- سیاری از ابن سیف از برادرش از پدرش از عبدالکریم بن عمیر از سلیمان بن خالد آورده است که گفت: نزد ابی عبدالله بودیم که در میان مردم (شافعین ولا صدیق حمیم) را خواند. (ب) 659- و از ابن فضال از ابن بکیر از زراره از ابی عبدالله آمده است که این آیه را چنین خواند: (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ – ورهطک منهم المخلصین) (ج) 660- علی بن ابراهیم از امام صادق آورده است که گفت: (ورهطک منهم المخلصین) نازل شد. (د) 661- صدوق در «العیون» و «الأمالی» از ابن شاذویه مؤدب و جعفر بن محمد بن سرور از محمد حمیری از پدرش از ریان بن صلت از امام رضا علیه السلام در یک حدیث طولانی آورده است که علماء گفتند: به ما بگو، آیا خداوند اصطفاء - بر گزیدن – را در قرآن تفسیر کرده است؟ امام رضا گفت: در ظاهر نه، در باطن اصطفاء را در دوازده جا تفسیر کرده است. جای اول در (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ – ورهطک منهم المخلصین) است. و در قرائت اُبی بن کعب هم همين آمده است و در مصحف عبدالله بن مسعود ثابت است. (ه( 662- فرات بن ابراهیم گفته است: حسین بن سعید، به طور معنعن از ابی جعفر از پدرش علیه السلام آورد که گفت: پیامبر فرمود: (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ – ورهطک منهم المخلصین) (و) 663- محمد بن عباس از عبدالله بن زید از اسماعیل بن اسحاق راشدی و علی بن محمد بن خالد دهان از حسن بن علی بن عفان، گفت: ابو زکریا یحیی بن هاشم شمساری از محمد بن عبدالله بن علی بن ارفع برایمان حدیث آورد و گفت: به درستی پیامبر خدا بنی عبدالمطلب را در شعب ابی طالب جمعآوری کرد. راوی مطلب را ادامه داد و به آنان گفت: بیگمان خداوند مرا فرموده است: «وانذر عشیرتی الأقربین ورهطی المخلصین وأنتم عشیرتی الأقربون ورهطی المخلصون» و شما عشیره و نزدیکان و گروه مخلص من هستید. (خبر) (ز) 664- و از محمد بن حسین خثعمی از عباد بن یعقوب از حسن بن حماد از ابی الجارود به نقل از ابی جعفر علیه السلام (ورهطک منهم المخلصین) است و منظور علی و حمزه و جعفر و حسن و حسین و آل محمد است. (ح) 665- علی بن ابراهیم گفته است: در آیهي مذکور منظور از (ورهطک منهم المخلصین) علی بن ابیطالب و حمزه و جعفر و حسن و حسین و أئمه از آل محمد هستند. و در بعضی از نسخهها آمده است: { وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ (٢١٤) } (شعراء: 214) پس رهط و گروه مخلص علی علیه السلام است تا آخر ... (ط) 666- محمد بن عباس در تفسیر خود بنابر آنچه از سید بزرگوار علی بن طاوس در «سعد السعود» نقل کرده است از محمد بن هوبه باهلی از ابراهیم بن اسحاق نهاوندی از عمار بن حماد انصاری از عمر بن شمر از مبارک بن فضاله و عامه هم از حسن پسر مردی از یاران پیامبر روایت کردهاند که آن مرد گفت: به درستی گروهی بعد از واقعهي جمل بعضی از کارهای علی مورد انتقاد قرار دادند. آن مرد وقتی حدیث را از حسن شنید، گفت: وای بر شما! چه میخواهید، علی پیشتازترین کسی بود که به خدا و به آنچه پیامبر از نزد خدا آورد ایمان آورد و اقرار نمود و من هم نفر دهم از فرزندان عبدالمطلب بودم که علی بن ابی طالب علیه السلام به نزد ما آمد و گفت: دعوت رسول خدا را فردا در منزل ابیطالب اجابت کنید. در ادامهي بحث گفت: پیامبر فرمود: خداوند مرا به سوی همهي مردم فرستاد و بر من چنين نازل نمود: (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ – ورهطک منهم المخلصین). (ی) 667- طبرسی گفته است و در قرائت ابن مسعود آمده است: (وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ – ورهطک منهم المخلصین) از ابی عبدالله علیه السلام روایت شده است. (یا) 668- علی بن ابراهیم گفته است: سپس دشمنان اهل بیت و ستم کنندگان به آنان را ذکر کرد و گفت: (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا - آل محمد حقهم- أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ) به خدا سوگند این گونه نازل شد و آن را در صدر کتاب خود در میان آیاتی که در قرآن تحریف شده، آورده است. (یب) 669- سیاری از برقی از بعضی از یارانش از ابی عبدالله علیه السلام آیهي فوق را چنین تلاوت کرد: (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا - آل محمد حقهم- أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ) (یج) 670- طبرسی در جوامع به نقل از امام صادق علیه السلام آیهي (وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا - آل محمد حقهم- أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ) را این گونه قرائت کرد. سورهي نمل (الف) 671- طبرسی گفته است که علی بن حسین علیه السلام و قتاده مبصره به فتح میم و صاد خواندند. (ب) 672- سیاری از برقی از افراد زیادی از ائمه روایت کرده است که آیهي { عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ ...} بدون «مِن» قرائت کردهاند. (ج) 673- صفار در خبر و سابع از «بصائر» از احمد بن محمد بن محمد بن خلف از بعضی از مردان خود از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که گفت: مردی نزد ابی عبدالله این آیه را تلاوت کرد: { عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ } ابو عبدالله گفت: حرف «مِن» ندارد و در اصل (وأوتینا کل شئ) است. (د)674- سیاری از محمد بن علی از احمد بن محمد از هشام بن سالم از جابر از ابی جعفر علیه السلام آورده است که این آیه را چنین خواند: (وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْماً وَقَالَا الْحَمْدُ لِله الَّذِي فَضَّلَنَا - بالإیمان وبمحمد- عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ). (ه( 675- و از ابی بصیر از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: به ابو جعفر گفتم: بعضی از مردم میخوانند: {دَابَّةً مِنَ الأرْضِ تُكَلِّمُهُمْ } (نمل: 82) ابو جعفر گفت: خداوند مجروح کند کسی را که تکلمهم میخواند، باید يکلّمُهُم خوانده شود. (و) 676- طبرسی در جوامع خود به نقل از امام باقر علیه السلام گفته است: خداوند مجروح کند کسی را که تکلمهم خوانده است، بلكه يکلمهم است. و طبرسی در مجمع گفته است: ابن عباس و سعید بن جبیر و مجاهد و جحدری و ابن زرعه تکلمهم با (تاء) و تخفیف خواندهاند و گفته است: کسی که تکلمهم خوانده است معنی آن، این است که آنها را مجروح كند و بخورد. سورهی عنکبوت (الف) 677- طبرسی گفته است: حضرت علی {فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ }(عنكبوت: 3) را با ضمّ یاء و کسر لام هر دو «يعلمنّ» است و همین قرائت از جعفر بن محمد علیه السلام و محمد بن عبدالله بن عبدالله بن حسن روایت شده است و زهری در: «ولیعلمن الکاذبین» با آنان موافقت کرده است. سورهی روم (الف) 678- سیاری از محمد بن علی از ابن اسباط از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: به ابوجعفر گفتم که { ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ } (روم: 27) را (ثم یعیده و هو هیّن) ميخواند، در جواب گفت: چنان است که زهری گفته است. (ب) 679- و از منصور بن حازم روایت است که گفت: در حضور ابی عبدالله این آیه را خواندم{وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ } گفت: این قرائت درست نیست؛ در واقع این گونه نازل شده است: (وهو هین علیه) زیرا اگر چیزی برای او اهون – آسانتر – از چیز دیگری باشد، به یقین، انجام دیگری برای او سختتر خواهد بود. (ج) 680- از امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که نزد خودش خواند: { إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا } (انعام: 159)، بعد گفت: اگر دچار تفرقهي دینی میشدند بر خدا آسانتر بود اما آنان که خدا نفرینشان کند از دینشان جدا شدند پس در اصل نزول: (فارقوا دینهم) است نه (فرّقوا دینهم)؛ و طبرسی این قرائت را به حمزه و کسائی نسبت داده است. (د) 681- طبرسی میگوید: از علی علیه السلام و ابن عباس و ضحاک در آیهي 48 { يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ } (روم: 48) به جای(من خلاله) (من خلله) آمده است. (ه( 682- سیاری از ابن سیف از برادرش از پدرش از ابی بصیر آورده است که گفت: از ابی عبدالله شنیدم که آيهي: {وَلا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ (٦٠)} (لا یستفزنک) میخواند. سورهی لقمان (الف) 683- طبرسی میگوید: جعفربنمحمد علیه السلام {وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ }(لقمان/27) را (والبحر مِداده) ميخواند. (ب) 684- سیاری از محمد بن علی از ابی فضال از حماد بن عثمان از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که این آیه را این چنین خواند: (ولو أن ما في الأرض من شجرة أقلام والبحر مداده). سورهی سجده (الف) 685- طبرسی میگوید: و علی علیه السلام و ابن عباس و ابان بن سعید بن عاص و حسن با اختلافی:{ أَئِذَا ضَلَلْنَا}(سجده: 10) را با ضاد و کسر لام خواندند؛ اما در قرآن با فتح لام آمده است. (ب) 686- طبرسی میگوید: در «شواذ» از پیامبر r و ابی هریره { قُرَّةِ أَعْيُنٍ } را (قرات أعين) است. سورهي احزاب (الف) 687- طبرسی میگوید: از ابی و ابن مسعود و ابن عباس روایت است که میخواندند: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمـُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ــ وهو أب لهم -) و در مصحف اُبی، چنین آمده است و همان مطلب از ابی جعفر و ابی عبدالله علیه السلام روایت شده است. (ب) 688- علی بن ابراهیم گفت: (وهو أب لهم) نازل شده است. (ج)689- شیخ طوسی در آخر باب خُمس از کتاب «تهذیب» از ابی عقده از محمد بن مفضل از وشا از عبدالکریم بن عمرو خثعمی از عبدالله بن ابی یعفور و معلی بن خنیس از ابی الصامت از ابی عبدالله آورده و گفته است که بزرگ ترین گناهان هفت گناه است، مطلب را ادامه میدهد تا این که میگوید: و اما عقوق والدین خداوند در کتاب خود میفرماید: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمـُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ــ وهو أب لهم ) اما مردم با بدرفتاری با فرزندانش، پیامبر را که پدر معنوی و دینی آنهاست مورد عقوق و بدرفتاری قرار دادند. (خبر) (د)690- سیاری از جعفر بن محمد از مداینی از ابی عبدالله قرائت «وهو أب لهم» را نقل کرده است. (ه( 691- سعد بن عبدالله قمی در «بصائر» خود میگوید: چنانکه حسن بن سلیمان حُلی شاگرد شهید از وی نقل میکند، از قاسم بن ربیع وراق و محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان از صباح مداینی از مفضل بن عمر روایت شده است که نامهای به ابی عبدالله نوشت، سپس جواب ابی عبدالله آمد که بس طولانی بود و گفته است: خدا میفرماید: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْـمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ــ وهو أب لهم ـ) سپس گفته بود: پس همسران پیامبر را نکاح نکنید. (و) 692- صفار از علی بن ابراهیم بن هاشم از قاسم بن ربیع از محمد بن سنان از مفضل، مانند آن را روایت کرده است. (ز) 693- فرات بن ابراهیم در تفسیر خود از جعفر بن محمد فزاری، به طور معنعن از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که بزرگترین گناهان کبیره، هفت گناه است: اول، شرک به خدای بزرگ؛ بعد مطلب را ادامه میدهد تا این که میگوید: اما دربارهي عقوق و بدرفتاری با والدین خداوند میفرماید: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْـمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ــ وهو أب لهم-) پس عقوق و بدرفتاري با پيامبر نافرماني فرزندان اوست. (ح) 694- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» گفته است: امام صادق آیه: (النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْـمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ــ وهو أب لهم-) را خواند. (ط) 695- علی بن ابراهیم آیهي (25) را چنین خواند: (وَرَدَّ اللهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْراً وَكَفَى اللهُ الْـمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ - بعلی بن أبی طالب – وَكَانَ اللهُ قَوِيّاً عَزِيزاً). (ی) 696- محمد بن عباس از علی بن عباس از ابی سعید عباد بن یعقوب از فضل بن قاسم بزاز از سفیان ثوری از زید نامی از مره از عبدالله بن مسعود آورده است که کلمات بعلی بن ابی طالب را به آیهي فوق میافزود و چنين ميخواند (وَكَفَى اللهُ الـْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ - بعلی بن أبی طالب – وَكَانَ اللهُ قَوِيّاً عَزِيزاً). این روایت به طرق دیگری در بحث مصحف عبدالله بن مسعود، ذکر شد. (یا) 697- سیاری از جعفر بن محمد از مدائنی از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که کلمات «بعلی بن أبی طالب» را در آیهي فوق قرائت کرده است. (یب) 698- و از یونس از ابی حمزه از فیض بن مختار روایت کرده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام دربارۀ قرآن سؤال شد؛ وی در جواب گفت: چیزهای عجیبی در قرآن وجود دارد؛ از جمله: (وَكَفَى اللهُ الْـمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ - بعلی بن أبی طالب-). (یا) 697- سیاری از جعفر بن محمد از مدائنی از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که کلمات علی بن ابی طالب را در آیهي فوق قرائت کرده است. (یب) 698- و از یونس از ابی حمزه از فیض بن مختار روایت کرده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام دربارهی قرآن سؤال شد، وی در جواب گفت: چیزهای عجیبی در قرآن وجود دارد و از جملهي آن عجایب، آیهي فوق (وَكَفَى اللهُ الْـمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ - بعلی بن أبی طالب) است با افزایش کلمات است. (یج) 699- علی بن ابراهیم از حسین بن محمد از معلی بن محمد از احمد بن نضر از محمد بن مروان خبری را روایت کرده و آن را به امامان ارجاع داده است و طبق این خبر، این آیه این چنین قرائت شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا -لاتؤذوا رسول الله في علی والأئمة –كما آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ الله مِمَّا قَالُوا) در حالی که در قرآن به این شکل است: (إن الذین آمنوا لا تکونوا کالذین آذوا موسی فبرّأه الله مما قالوا). (ید) 700- کلینی از حسین بن محمد، مانند آن را روایت کرده است. (یه) 701- سیاری از برقی از احمد بن نضر از ابن مروان، مانند آن را روایت کرده است. (یو) 702- علی بن ابراهیم از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علی بن اسباط از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که این آیه را چنین خواند: (ومن یطع الله ورسوله – فی ولایة علي والأئمة من بعده – فقد فاز فوزا عظیماً) این گونه نازل شد. (یز) 703- کلینی از حسین بن محمد، مانند آن را آورده است. (یح) 704- سیاری از ابن اسباط از ابن ابی حمزه، مانند آن را روایت کرده است. (یط) 705- محمد بن عباسی از احمد بن قاسم از احمد بن محمد سیاری از محمد بن علی از ابن اسباط از ابن ابی حمزه از ابی بصیر به نقل از ابی عبدالله علیه السلام آیهي فوق را به همان شیوه قرائت کرد. (ک) 706- طبرسی در جوامع خود میگوید: در قرائتهای شاذه (زوجتکها) خوانده شده است و این قرائت اهل بیت است و صادق گفته است: این آیه را جز اینگونه، بر پدرم قرائت نکردم تا این که گفت: علی هم جز اینگونه آن را بر پیامبر قرائت نکرد. میگویم در گذشته گفته شد که سورهي احزاب از سورهي بقره طولانیتر بود و آنان تحریفش نمودند و بعضی از محققان، به اختلال ترتیب در آیهي تطهیر و عدم ربط آن به سابق و لاحق خود تصریح نمودهاند؛ در حالی که سابق و لاحق آیهي تطهیر با هم ارتباط دارند ودر کتب امامیه در این باره وجوهی ذکر شده است.[47] (کا) 707- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور آورده است که امام صادق خواند: (الشیخ والشیخه فارجموهما البتة فإنهما قد قضیا الشهوة). در حالی که چنین چیزی در قرآن نیست. (کب) 708- صدوق در کتاب «فقیه» گفت: هشام بن سالم از سلیمان بن خالد گفت: به ابی عبدالله علیه السلام گفتم: در قرآن رجم هست. گفت: آری. گفتم: چگونه است. گفت: (الشیخ والشیخه فارجموهما البتة فإنهما قد قضیا الشهوة) سورهي سبأ (الف) 709- علی بن ابراهیم در سیاق داستان سلیمان علیه السلام این آیه را قرائت میکند: (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ-الإنس و- الْجِنُّ - لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ). این آیه، چنین نازل شد و آن، به این صورت بود که انسانها میگفتند: جنها غیب میدانند؛ و وقتی که سلیمان وفات يافت و بعد از مدتها بر زمین افتاد، دانستند که اگر جنها، غیب میدانستند، یک سال تمام، برای سلیمان کار نمیکردند؛ در حالی که او مرده بود و ایشان به وهم خود او را زنده میدانستند. (ب) 710- صدوق در کتابهای «عیون» و «اکمال» از احمد بن زیاد بن جعفر از علی بن ابراهیم از پدرش از علی بن معبد از حسین بن خالد از ابی الحسن علی بن موسی امام رضا علیه السلام از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد علیه السلام در آخر یک حدیث طولانی میگوید: امام صادق گفت: به خدا سوگند در آیهي فوق، کلمهي (الإنس) هم وجود داشته است. (ج) 711- سیاری از برقی از حماد بن عیسی از حریز از ابی عبدالله و ابی جعفر علیه السلام روایت کرد که (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ-الإنس و- الْجِنُّ - لَّوْ كَانُوا...) را قرائت کردند. (د) 712- طبرسی گفته است که ابن عباس و ضحاک (تَبَيَّنَتِ-الإنس..) خواندند و اين قرائت علی بن حسین و ابی عبدالله عليهماالسلام است. (ه( 713- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» گفته است: مردی آیهي{فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ (١٤)}(سبأ: 14) «هنگامي كه سليمان فرو افتاد، فهميدند كه اگر آنان از غيب مطّلع ميبودند، در عذاب خوار كننده باقي نميماندند». ابی عبدالله علیه السلام گفت: مگر جن غيب ميدانستند، آنها غيب نميدانستند. آن مرد گفت: پس آيه چگونه است؟ امام گفت: آيه چنين نازل شد: (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ-الإنس و- الْجِنُّ - لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ). (و) 714- سیاری از ابن محبوب از جمیل بن صباح از سدیر از ابی جعفر علیه السلام آورده است که این آیه، را چنین قرائت کرد: (ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا –نعمة الله- وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ). سورهي یس (الف) 715- کلینی در باب ذنوب-گناهان- از حسین بن محمد از معلی بن محمد از وشا از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: از او شنیدم که میگفت: از گناهان کوچک پرهیز کنید؛ زیرا کسی آنها را جستجو میکند. میگوید: یکی از شما گناهی می کند و بعد از خدا آمرزش میطلبد؛ همان خداوند بزرگ میفرماید: (سنکتب ما قدموا وآثارهم وکل شیئ أحصیناه فی إمام مبین). (كه در قرآن (ونکتب) آمده است. (ب) 716- سیاری گفته است: در حدیث دیگری از ائمه: (سنکتب ما قدموا وآثارهم) روایت شده است (ج) 717- کتاب جعفر بن محمد بن شریح به روایت ابی محمد هارون موسی تلعکبری از محمد بن همام از حمید بن زیاد از ابی جعفر احمد بن زید بن جعفر ازدی بزاز از محمد بن مثنی بن قاسم حضرمی از جعفر بن محمد بن شریح حضرمی از حمید بن شعیب سبیعی از جابر جعفی آورده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام شنیدم که میگفت: از گناهان کوچک بپرهیزید و ... مانند خبر گذشته را نقل نمود. (د) 718- طبرسی گفته است: علی بن حسین و ابی بن کعب و ابن عباس و ضحاک و مجاهد: (يا حسرة العباد) گفته اند. (در قرآن (يا حسرة العباد) است). (ه( 719- سیاری از ابن اسباط از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را چنین خواند: (مما تنبت الأرض ومن أنفسهم ومما یأکلون) (در حالی که به جای جملهي اخیر در قرآن (ومما لا یعلمون) آمده است). (و) 720- طبرسی میگوید: واز علی بن حسین زین العابدین و ابی جعفر باقر و جعفر صادق و ابن عباس و ابن مسعود و عکرمه و عطاء بن ابی رباح روایت شده است. که به جای: (لِـمُسْتَقَرٍّ لها) که در قرآن این گونه است (لامستقر لها) خواندند. (ز) 721- سیاری از محمد بن علی از موسی بن فرات از یعقوب بن زید بن مرشد حارثی از ابراهیم از جابر از ابی جعفر علیه السلام آورده است که گفت: امیرالمؤمنین سورهي «یس» را قرائت کرد و در خلال آن: (والشمس تجري لا مستقر لها) خواند. (ح) 722- و از ابن اسباط از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام آمده است که این آیه را این چنین قرائت کرد: (یقولون متی هذا الوعد ـ یا محمد ـ إن کنتم صادقین). (ط) 723- و با همان اسناد آمده است که این آیه، اینگونه خوانده شد: (وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ – من ولایة الطواغیت فلا تتبعوهم – لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ). (ی) 724- طبرسی میگوید: از امیرالمؤمنین روایت شده است که این آیه را چنین خواند: «یا ویلتا من بعثنا من مرقدنا» به جای ویلنا، ویلتا خواند. (یا) 725- طبرسی با همان اسناد، قرائت (اصلوها الیوم بما کنتم تکفرون – فی الحیاة الدنیا) را روایت کرده است. سورهي صافات (الف) 726- طبرسی در «جوامع» قرائت { بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ (١٢) } را با ضم تاء از علی علیه السلام روایت کرده و در «مجمع» گفته است: این قرائت، قرائت اهل کوفه جز عاصم است که وی با فتح خوانده است. (ب) 727- سیاری از عبدالرحمن بن حماد از زیاد کندی از عبدالله بن سنان آورده است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام این آیه { فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ (١٠٣) } را اینگونه قرائت میکرد: (فلما سلما وتلّه للجبین) و گفت: اینگونه نازل شده است و در قرآن اسلما آمده است. (ج) 728- طبرسی گفته است: از علی و ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد و ضحاک و اعمش و جعفر بن محمد علیه السلام «سلما» بدون الف و لام مشدد روایت شده است. (د) 729- سیاری از برقی از حماد بن شعیب عقرقونی از ابی کندی از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که (وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ) را (نادينا نوحاً) خواند. (ه( 730- و علی بن حکم از سیف از داود بن فرقد آورده است که گفت: نزد ابی عبدالله علیه السلام «نادينا نوحاً» خواندم. (و) 731- علی بن ابراهیم گفت: سپس خداوند عزّ وجل آل محمد ذكر كرد و فرمود:{ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الآخِرِينَ (١٢٩)سَلامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (١٣٠)} گفت: یس، محمد و آل محمد ائمه است. (ز) 732- فرات گفت: عبید بن کثیر به طور معنعن از ابن عباس روایت کرده است که گفت: منظور از «ال یس» در آیهي فوق، آل محمد است. (ح) 733- از احمد بن حسن به طور معنعن از سلیمان بن قیس عامری روایت شده است که گفت: از علی علیه السلام شنیدم که گفت: یس، محمد است و ما، آل وی هستیم. (ط) 734- محمد بن عباس از محمد بن قاسم از حسین بن حکم از حسین بن نصر بن مزاحم از پدرش از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس از علی علیه السلام روایت کرده است که گفت: همانا پیامبر یاسین است و خداوند دربارهي ما فرموده است: سلام بر آل یس. (ی) 735- و از محمد بن سهل عطار از خضر بن ابی فاطمه بلخی از وهب بن نافع از کادح بن جعفر از جعفر بن محمد علیه السلام از پدرش از پدرانش از علی علیه السلام آمده است دربارهي آیهي فوق گفت: منظور از «یس» محمد است و ما هم، آل او هستیم. (یا) 736- و از محمد بن سهل از ابراهیم بن داهر از اعمش از یحیی بن وثاب از ابی عبدالرحمن اسلمی از عمر بن خطاب آمده است که میخواند: سلام بر (آل یس) علی علیه السلام گفت: ما آل محمد هستیم. (یب) 737- و از محمد بن حسن خثعمی از عباد بن یعقوب از موسی بن عثمان از اعمش از مجاهد از ابن عباس آمده است که (آل یس) را، آل محمد تفسیر نمود. (یج) 738- و از علی بن عبدالله بن اسد از ابراهیم بن محمد ثقفی از رزیق بن مرزوق بجلی از داود بن علیه از کلبی از ابی صالح از ابن عباس آمده است که گفت: سلام بر «آل یس»؛ یعنی، سلام بر آل محمد. (ید) 739- صدوق در «معانی الأخبار» از محمد بن ابراهیم طالقانی از عبدالعزیز بن یحیی جلودی از محمد بن سهل از خضر بن ابی فاطمه از وهیب بنا نافع از کادح از صادق جعفر بن محمد علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام آورده است: سلام بر (آل یس) و یاسين، محمد است. (یه) 740- و از ابی عبدالله بن حسن مؤدی از احمد بن علی اصفهانی از محمد بن ابی عمرو نهدی از پدرش از محمد بن مروان از محمد بن سائب از ابی صالح از ابن عباس آمده است که در بارهي { سَلامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (١٣٠) } گفت: علي آلمحمد است. (یو) 741- و از طالقانی از جلود از محمد بن سهل از ابراهیم بن معمر از عبدالله بن داهر احمری از پدرش از اعمش از یحیی بن وثاب از ابی عبدالرحمن سلمی تا آخر آنچه از تفسیر ماهیار ذکر شد. (یز) 742- و در کتاب «عیون» از علی بن حسین بن شاذویه مؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور روایت کرده اند: محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری از پدرش از ریان بن صلت برای ما حدیث آورد و گفت: در مجلس رضا با مأمون و علماء، وی آیات دال بر اصطفاء و برگزيدن را ذکر کرد و مطلب را ادامه داد تا این که گفت: مأمون از امام رضا پرسید: آیا نزد تو چیزی واضحتر از این، در قرآن وجود دارد که بر آل دلالت کند؟ پس او در جواب گفت: آري آياتي كه خداوند دربارهي «یاسين»، به من خبر دادهاند که علماء گفتهاند، منظور از یاسین، محمد است و هیچ احدی در این موضوع شک نکرده است. ابو الحسن گفت: خداوند از این بابت، فضلی نصیب محمد و آل محمد گردانیده که کسی جز عاقلان، حقيقت وصف آن را نمیدانند و آن به اینگونه است که خداوند جز بر پیامبران سلام نکرده است، مثلاً خداوند فرموده است: { سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ (٧٩) }(صافّات: 79) «و آن درود بر نوح، در ميان جهانيان است». و فرمود: { سَلامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ (١٠٩) } (صافات: 109) «درود بر ابراهيم!». و فرمود: { سَلامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (١٢٠) } (صافات: 120) «درود بر موسي و هارون !» و فرمود: { سَلامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (١٣٠) } (صافات: 130) یعنی، آل محمد. (یح) 743- احمد بن ابی طالب طبرسی در «احتجاج» در خبری از زندیق كه بارها به آن اشاره شده گفته است که امیرالمؤمنین گفت: خداوند با ذکر سلام بر آل یاسين، پیامبر را با این اسم، نامگذاری کرده است. آنچه در سورهي یاسين فرمود: «يس، (وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ) برای این است که خداوند میدانست، آنان سلام بر آل محمد را حذف و ساقط میکنند چنانکه غیر آن را ساقط کردند. (ط) 744- صدوق از عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب از ابی محمد عبدالله بن یحیی بن عبدالله قمی از پدرش از علی بن حسن بن عبدالغنی المغانی از عبدالرزاق از مندل از کلبی از ابی صالح به نقل از ابن عباس در تفسیر گفت: (سلامٌ عَلی آل یس)، سلام از طرف پروردگار جهانیان بر محمد و آل او و سلامت ماندن برای کسانی که آنان را ولیّ خویش در روز قیامت قرار دادند. (ک) 745- و از محمد بن ابراهیم بن اسحاق از عبدالعزیز بن یحیی از حسین بن معاذ از سلیمان بن داود از حکم بن ظهیر از سدی از ابی مالک آمده است: (سلامٌ عَلی آل یس)، گفته: یس، اسم محمد است. (کا) 746- طبرسی در «جوامع» خود، به نقل از ابن عباس، آل یس را آل محمد و «یس» را يكي از اسامی او، دانسته است. (کب) 747- محمد بن حسن شیبانی در «نهج البیان» گفته است: و در خبرهای ما از امامان ما آمده است که (آل یس) آل محمد است و این مطلب از ابن عباس هم، روایت شده است. (کج) 748- طبرسی گفته است: ابن عامر و نافع و رویس از یعقوب، (آل یس)را به فتح الف و کسر لام، جدا از «یس» قرائت کردهاند و میگوید: ابو علی گفته است: کسی که (آل یس) میخواند، به دلیل اين که در قرآن، جدا از «یس» نوشته شده است و جدا نوشتن آل از «یس» دلیل است بر این که آل، همان است که تصغیر آن اُهیل است، بعد گفته است: ابن عباس میگوید: (آل یس) آل محمد است. پایان کلام محمد بن حسن. علامه در «کشف الحق» دربارهي کلام خدا: «سلام بر آل یس»به نقل از ابن عباس گفته است: آل یس، آل محمد است. ناصبی- سني- گفته است: اگر صحیح باشد، آل یس، آل محمد است و علی هم از آنان است، دليل اين مدعا كجاست؟. و سید شهید در ردّ او – ناصبي- گفته است: خداوند در آیات متفرقه از این سوره، درود و سلام را به تعدادی از انبیاي الهي اختصاص داده است؛ مثلاً فرموده است: { سَلامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ (٧٩) }(صافّات: 79){ سَلامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ (١٠٩) } (صافات: 109) { سَلامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ (١٣٠) } (صافات:130) سپس سوره را با (سلام علی المرسلین والحمدلله رب العالمین) به پایان میرساند. و آشکار است سلام بر آل محمّد در اثناي سلام بر انبیاء و مرسلین، خود دلیل صریح است بر این که آنان در درجهي انبیاء و مرسلین هستند و کسی که در درجهي انبیاء و مرسلین باشد، جز امام معصوم کس دیگری نیست؛ حداقل این مطلب، دلیل بر افضل بودن آنان است. چیزی که ابن حجر در «صواعق» خود از فخر الدین رازی نقل میکند که گفته است: اهل بیتص در پنج چیز از سلام، با پیامبران برابرند: اول، السلام علیک أیها النبی. دوم، سلام علی آل یس ...پايان. سپس رازی و پیروانش خواستهاند، نور خدا را خاموش کنند و در طنبور خرافات خود، آهنگ دیگری افزودند مثلاً در توجیه آن قرائت که به سه نفر از قاریان هفتگانه نسبت داده شده است، گفتهاند: یاسین، پدر الیاس است؛ پس الیاس، آل یاسين است و سلام بر اوست. رازی این توجیه را به واقعیت نزدیکتر دانسته و باز هم احتمال دادهاند که مراد از آن، قرآن یا کتابهای دیگر یا محمد باشد. و تصریح اهل کتاب به این که الیاس پسر عاذر پسر هارون است را تکذیب میکنند و در تورات فراوان از آن به لفظ «بیخاس» تعبیر میشود و آنچه در «مجمع البیان» به نقل از ابن عباس و محمد بن اسحاق و غیره آمده است، این است که الیاس پسر یستر بن فخاص بن غیراد بن هارون است و بر کسی که احوال آنان را مطالعه کند، مخفی نمی ماند که الیاس در لشکر موسی علیه السلام و عمو زادهي الیسع پیامبر بوده است. (کد) 749- سیاری از محمد بن علی از عمر بن عثمان از کسی که برایش حدیث آورده است از اسحاق بن عمار از ابی عبدالله روایت کرده که این آیه (صافات: 147) { وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ (١٤٧)}را چنين قرائت کرد: (وأرسلناه إلی مائة ألف ویزیدون). (که) 750- طبرسی میگوید: جعفر بن محمد «ویزیدون» خواند. سورهی ص (الف) 751- سیاری از قاسم بن یحیی از پدر بزرگش، حسن بن راشد از ابی خالد بن ابی عبدالله روایت کرده است که { هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ (٣٩)} (ص: 39) را چنين خواند: (عطاءُنا فامسک أو أعط بغیر حساب). (ب) 752- و از علی بن نعمان از ابن مسکان از عبدالرحمن قصیر گفت: از ابا جعفر شنیدم که میخواند: (هذا عطاءُنا فامسک أو أعط بغیر حساب). (ج) 753- صفار در خبر و ثامن از «البصائر» از حسن بن علی از عیسی بن هشام از عبدالصمد بن بشیر از عبدالله بن سلیمان از ابی عبدالله علیه السلام حدیثی گفته است: (هذا عطاءُنا فامسک أو أعطه بغیر حساب) و قرائت علی نیز، همین گونه است. (د) 754- و از حسن بن علی بن عبدالله از عیسي بن هشام از سلیمان از امام حسین علیه السلام مانند آن را روایت کردهاند. (ه( 755- سیاری از محمد بن اسماعیل از یونس از فضیل اعور از ابی عبیده حارثی از ابی عبدالله آورده است که آیهي فوق را چنین قرائت کرد: (هذا عطاءُنا فامنن أو أعطه بغیر حساب) گفتم: او اعطه؟ گفت: آری. (و) 756- سیاری گفت: افراد زیادی از ابی عبدالله علیه السلام مانند آن را برایم نقل کردهاند و دلیل ناهماهنگی در این اخبار ذکر شد. (ز) 757- و برقی از پدرش از سریر از ابی عبدالله علیه السلام { قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ (٦٧)أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (٦٨)}(ص: 67- 68) را چين قرائت کرد: (هو بناء عظیم فی صدور الذین أوتو العلم أنتم عنه معرضون). سورهي زمر (الف) 758- محمد بن عباس از محمد بن علی از عمر بن سلیمان از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده است که آيهي {لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا...}(زمر: 53) را چنين خواند: (إن الله یغفر لکم جمیعاً الذنوب). ابی بصیر میگوید: به او گفتم: ما آن را اینگونه نمیخوانیم، وی در جواب گفت: ای ابامحمد، اگر همهي گناهان بخشوده شود، پس چه کسی عذاب داده میشود. به خدا سوگند منظور خداوند از عبادش، جز ما و شیعهي ما نیست و این آیه جز اینگونه نازل نشده است: (إن الله یغفر لکم جمیعاً الذنوب). (ب) 759- سیاری از محمد بن علی، مانند آن را روایت کرده است. میگویم: این آیه، مانند اين آيهي سورهي الرحمن است { فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ} که لفظ منکم از آن حذف گردیده است. (ج) 760- و از بعضی از یاران خود همراه با سندی پیرامون این آیه: (ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِّرَجُلٍ) چنين خواند: (واضرب لهم مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشاکسون و رجلاً سالماً لولیه). (د) 761- طبرسی گفته است: ابن کثیر و اهل بصره جز سهل، سالماً خواندهاند و میگوید: ابو علی گفته است: این که خداوند میفرماید: {فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ } (زمر: 29) قرائت کسانی را تأیید میکند که سالماً خواندهاند؛ زیرا وقتی شریک، اسم عین است باید چیزی هم که در مقابل آن قرار میگیرد، فاعل و اسم عین باشد نه اسم حدث؛ یعنی، باید سالماً باشد. (ه( 762- محمد بن عباس از عبدالعزیز بن یحیی از عمرو بن محمد بن یزکی از محمد بن فضل از محمد بن شعیب از محمد بن قیس از منذر ثوری از محمد بن حنفیه از پدرش آورده است که آیهي فوق را (رجل سالماً لرجل) خواند و گفت: آن رجل من هستم که برای رسول خدا سالم هستم. (و) 763- و از احمد بن ادریس از احمد بن محمد بن عیسی از حسن بن علی بن فضال از ابن بکیر از حمران آمده است که از ابی جعفر علیه السلام دربارهي آیهي فوق سؤال کردم آن را سالماً خواند و گفت: (رجل سالماً)؛ یعنی، علی و لرجل ؛یعنی، پیامبر. (ز) 764- و از عبدالعزیز بن یحیی از محمد بن عبدالرحمن بن سالم از احمد بن عبدالله بن عیسی بن مصقله قمی از بکیر بن فضیل از ابی خالد کابلی از ابی جعفر علیه السلام آمده است که گفت: دربارهي (رجل سالماً) از ابی جعفر سؤال کردم، در جواب گفت: (رجل سالم)، علی و شیعهي اوست. (ح) 765- تفسیر «البرهان» تألیف سید محدث توبلی از ابن شهر آشوب و طبرسی با همان اسناد به نقل از ابی خالد از امام باقر علیه السلام میگوید: به درستی (رجل سالم) علی و شیعهي اوست. (ط) 766- و از حسن بن زید از پدرانش علیه السلام آمده است: و (رجلاً سالماً لرجل) نمونهي اهل بیت است. سورهي مؤمن (الف) 767- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علی بن اسباط از علی بن منصور از ابراهیم بن عبدالحمید از ولید بن صبیح از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که این آیه { ذَلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ } را چنین خواند: (ذلک بأنه إذا دعی الله وحده – وأهل الولایة – کفرتم). (ب) 768- سیاری از علی بن اسباط، مانند آن را روایت کرده است. فاضل طبرسی گفته است: در تمام نسخهها این طور آمده است، اما در قرآن (ذلکم) با خطاب جمع آمده است؛ یعنی، آن عذابی که شما در آن افتادهاید، آن سبب است که هرگاه خدا به تنهایی خوانده شود و بحث از اهل ولایت گردد به توحید کفر میورزید و ولایت را انکار میکنید. و بعضی از مفسرین آن را بر سهو نسخه نویسان حمل نمودهاند – یعنی (ذلک) را به اشتباه (ذلکم) نوشته شده است- (عطف أهل الولایة) برجملهي (إذا دعی الله وحده) يا بيان است برمبناي آنچه گفته شد-در تفسير-يا مجاز است، مجاز هم يا مجاز عقلي يا لغوي است، يا عطف تقديري است از قبيل اين حديث: «من قال لاإله إلا الله دخل الجنة» هر كس كلمهي توحيد را بر زبان آورد وارد بهشت شود. و منظور از خبر متقدم روايت بعدي است. (ج) 769- محمد بن عباس از برقی از عثمان بن اذینه از زید بن حسن آورده است که گفت: از ابی عبدالله علیه السلام دربار آیهي: {رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ} (مؤمن: 11) سؤال کردم، در جواب گفت: خداوند جوابشان را داده است به آیهي فوق: (ذلکم بأنه إذا دعی الله وحده - وأهل الولایة – کفرتم). (د) 770- سیاری از ابن اذینه از زید، مانند آن را آورده است، اما علی بن ابراهیم در تفسیرش با سند خود از ابی عبدالله علیه السلام دربارهي آیهي فوق روایت کرده است که میگفت: (ذلکم بأنه إذا دعي الله وحده - وأهل الولایة – کفرتم). اما در ظاهر آنچه ذکر شده تأویل است نه تنزیل و خداوند همه چیز را میداند. (ه( 771- تفسیر «البرهان» از ابن شهر آشوب از ابن فیاض در کتاب «شرح الأخبار» از ابی ایوب آورده است که گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: مدت هفت سال فرشتگان بر من و علی بن ابیطالب صلوات فرستادند؛ به این سبب که هیچ مذکری قبل از وی به من ایمان نیاورد و این آیه بیانگر مطلب فوق است: (الذین یحملون العرش ومن حوله یسبحون بحمد ربهم ویؤمنون به ویستغفرون لمن فی الأرض)، در قرآن به جای (لمن فی الأرض، للذین آمنوا) آمده است. سورهی سجده (الف) 772- محمد بن عباس از علی بن محمد بن مخلد دهان از حسن بن علی بن احمد علوی گفته است: از ابی عبدالله علیه السلام به من رسیده است که او به داود برقی گفت: کدام یک از شما دستش به آسمان میرسد؟ ای داود، به خدا سوگند ارواح ما و ارواح پیامبران، هر شب جمعه به عرش دسترسی پیدا میکنند. ابی محمد بن علی علیه السلام (حم تنزيل من الرحمن الرحيم. كتاب فصلت آياته قرآناً عربياً لقوم يعلمون) سجده را قرائت نمود تا به: (فهم لا یسمعون) رسید. سپس گفت: جبرائیل علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد که امام بعد از او علی است و بعد این آیهها را خواند: (حم تنزیل من الرحمن الرحیم کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیاً لقوم یعلمون) تا به این آیه رسید: (فاعرض أکثرهم – عن ولایة علی – فهم لا یسمعون). (ب) 773- فرات بن ابراهیم از علی بن محمد جعفی از حسن بن علی بن احمد علوی، مانند آن را روایت کرده است. (ج) 774- و از علی بن اسباط از علی بن محمد از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام آمده است که گفت: خداوند فرموده است: (فلنذیقن الذین کفروا – بترکهم ولایة علی بن أبی طالب – عذاباً شدیداً فی الدنیا ولنجزینهم أسوء الذی کانوا یعملون). (د) 775- سیاری از ابن اسباط از علی، مانند آن را آورده است. (ه( 776- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که آیهي فوق را اینگونه خواند: (فلنذیقن الذین کفروا – بترکهم ولایة علی بن أبی طالب - عذابا شدیداً) تا آخر آیه. (و) 777- عیاشی به نقل از جابر گفته است: به محمد بن علی علیه السلام گفتم: منظور از این آیهي { إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ...}(نساء: 137) کیست؟ گفت: اول و دوّم آن دو و نفر سوّم و چهارم عبدالرحمن و طلحه بودند به اضافه هفده مرد ديگر. گفت: آنگاه که پیامبر علی بن ابی طالب و عمار بن یاسر را به سوی اهل مکه فرستاد، گفتند: این کودک را فرستاده است ای حذیفه، کاش غیر او را به مکه فرستاده بود، چون بزرگان در مکه هستند و آنان، علی را کودک مینامیدند؛ زیرا نام او در قرآن صبی – کودک – بود و خداوند میفرماید: (ومن أحسن قولاً ممن دعا إلی الله – وهو صبی – وعمل صالحاً وقال إننی من المسلمین). سورهي حمعسق (شوری) (الف) 778- سیاری از عبدالاصم از هشام بن سالم از ابی عبدالله علیه السلام آورده است که دربارهي آیه بعدی: (والملائکه -حول العرش- یسبحون بحمد ربهم - ولا یفترون- و یستغفرون لمن فی الأرض - من المؤمنین-) پرسیدم، این چگونه است؟ فدایت شوم گفت: این قرآن چنانکه بر محمد نازل شده است با خط علی موجود است، اما مجوس و بتپرستان افترا نمودند که حاملان عرش برایشان استغفار میکنند. در اصل در قرآن اینگونه است: (والملائکه یسبحون بحمد ربهم ویستغفرون لمن فی الأرض). (ب) 779- طبرسی در «جوامع» به نقل از امام صادق متعال : (ویستغفرون لمن فی الارض ـ من المؤمنین -) خوانده است. (ج) 780- علی بن ابراهیم آیه را چنین خواند: (و لکن یدخل من یشاء فی رحمته و الظالمون – لآل محمد حقهم – مالهم من ولی ولا نصیر). (د) 781- سعد بن عبدالله در «بصائر» خود آورده است وهمین طور حسن بن سلیمان حلی از محمد بن حسین بن ابی الخطاب از نضر بن شعیب از عبدالغفار حارثی آن را از ابی عبدالله علیه السلام نقل کرده است که گفت: به درستی خداوند به پیامبر خود فرموده است: (وقد وصیناک بما وصینا به آدم نوحا وابراهیم وموسی وعیسی والنبیین من قبلک أن أقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه – من تولیة علی بن ابی طالب ...) تا آخر خبر. (اصل آیه اینگونه است: {شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ} (هـ) 782- کلینی از حسین بن محمد از معلی بن محمد از عبدالله بن ادریس از محمد بن سنان از امام رضا علیه السلام آورده است که در آیهي فوق بعد از جملهي: (تدعوهم إلیه- یا محمد من ولایة علی) افزوده است که در نسخهي خطّی چنین آمده است. (و) 783- سیاری ازمحمد بن سنان، مانند آن را روایت کرده است. (ز) 784- علی بن ابراهیم خواند: (تری الظالمین – لآل محمد حقهم – مشفقین مما کسبوا) و در تفسیر آن گفت: بیمناکند از آنچه مرتکب شدهاند. (ح) 785- محمد بن عباس از احمد بن قاسم از احمد بن محمد سباری از محمد بن خالد از محمد بن علی بن صوفی از محمد بن فضیل از ابی حمزه به نقل از ابی جعفر این آیه را چنین خواند: (وتری ظالمی– آل محمد حقهم – لما رأوا العذاب): و گفت: علی علیه السلام همان عذابی است که آنان میبینند. (ط) 786- سیاری از محمد بن علی از محمد بن فضیل، مانند آن را روایت کرده است. (ی) 787- علی بن ابراهیم آیهي فوق را چنین خواند: (وتری الظالمین – لآل محمد حقهم – لما رأوا العذاب یقولون الی مَردٍّ من سبیل)؛ یعنی، راهی به سمت دنیا. (یا) 788- و از جعفر بن احمد از عبدالکریم بن عبدالرحیم از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی حمزهي ثمالی به نقل از ابی جعفر علیه السلام میگوید: از او شنیدم که از این آیه: (ولمن انتصر بعد ظلمه) قرائت را شروع کرد تا این که به این آیه رسید که میگوید: (خاشعین من الذل – لعلی– ینظرون – إلی علی – من طرف خفی). (یب) 789- سیاری به نقل از محمد بن علی از محمد بن مسلم از ایوب بزاز از عمرو بن شمر از جابر از ابی جعفر متعال : (خاشعین من الذل – لعلی – ینظرون إلیه – من طرف خفی) خواند. (یج) 790- سیاری با همان اسناد آخر، این آیه را چنین خوانده است: (ألا إن الظالمین – آل محمد – فی عذاب مقیم). (ید) 791- علی بن ابراهیم با همان اسناد گذشته از امام باقر، مانند آن را روایت کرده است. سورهي زخرف (الف) 792- سیاری از حسن بن سیف از برادرش از ابی القاسم به نقل از ابی عبدالله علیه السلام این آیه را این گونه میخواند: (ولو لا أن یکون الناس أمة واحدة – کفارا – لجعلنا لمن یکفر بالرحمن) تا آخر. سپس گفت: به خدا سوگند اگر خدا چنین میکرد، آنان هم انجام میدادند. (ب) 793- علی بن ابراهیم به نقل از جعفر بن احمد گفت: عبدالکریم بن عبدالرحمن از محمد بن علی از محمد بن فضیل از ابی حمزه ثمالی از ابی جعفر برایمان حدیث نقل کرد و گفت: این دو آیه، اینگونه نازل شدند: «حتی إذا جاءنا – یعنی، فلان و فلان به رفيقش ميگويد وقتي كه آن را ميبيند: (یا لیت بینی وبینک بعدالمشرقین فبئس القرین) خداوند به پيامبرش گفت: به فلان و فلان و پيروانشان بگو– (ولن ینفعکم الیوم إذ ظلمتم – آل محمد حقهم – أنکم فی العذاب مشترکون) (ج) 794- سیاری از محمد بن علی از ابن اسلم از ایوب بزاز از عمر بن شمر از جابر به نقل از ابی جعفر علیه السلام خوانده است: (ولن ینفعکم الیوم إذ ظلمتم – آل محمد حقهم – أنکم فی العذاب مشترکون). (د) 795- محمد بن عباس از احمد بن قاسم از احمد بن محمد سیاری از محمد بن خالد برقی از ابن اسلم از ایوب بزاز از جابر به نقل از ابی جعفر علیه السلام خواند: (ولن ینفعکم) و بعد، مانند آن را روایت کرد. (ه( 796- طبرسی میگوید: اهل عراق جز ابوبکر، (حتی إذا جاءنا) را به صیغهي مفرد میخوانند اما بقیه، آن را به صیغهي مثنی؛ یعنی، «جاءانا» میخوانند. (و) 797- طبرسی گفته است: از جابر بن عبدالله روایت است که گفت: در حج وداع در مِنی، من بيش از همه به پیامبرص نزدیک تر بودم؛ تا این که گفت: شما را میبینم که بعد از من کافر میشوید و بعضی از شما گردن بعضی دیگر را میزنید، به خدا سوگند اگر چنین کاری را انجام دهید در لشکری که گردن شما را میزند، مرا نمیشناسید. سپس به پشت سرش نگاه کرد و سه بار گفت: آیا علی هم؟ بعد جبرائیل علیه السلام را دیدیم که به وی اشاره میکرد،و آیه (41: زخرف) نازل شد: (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ - بعلی بن ابی طالب-). (ز) 798- محمد بن عباس از علی بن عبدالله از ابراهیم بن محمد از علی بن هلال از محمد بن ربیع آورده است که گفت: نزد یوسف ازرق سورهي زخرف را تلاوت کردم تا به آیهي{ فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (٤١)} (زخرف: 41) در آن جا یوسف گفت: ای محمد، زبانت را نگهدار من نیز، زبانم را از قرائت باز داشتم. بعد یوسف گفت: این آیه را بر اعمش خواندم، او گفت: ای یوسف، میدانی که این آیه دربارهي چه کسی نازل شده است؟ گفتم: خدا بهتر میداند. شاید دربارهي علی بن ابی طالبt نازل شده باشد: (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ - بعلی بن أبی طالب-). بعد به خدا سوگند صورت این آیه از قرآن زدوده و دزدیده شد. (ح) 799- شیخ در «امالی» خود با اسنادی که دارد از محمد بن علی به نقل جابر بن عبدالله انصاری میگوید: بیگمان من در حجة الوداع، نزدیک ترین مردم به پیامبر خدا بودم که فرمود: شما را میشناسم که بر میگردید، تا آخر روایت طبرسی. (ط) 800- علی بن ابراهیم گفت: پدرم از وکیع از اعمش از سلمه بن کفیل از ابی صادق از ابی الأغر از سلمان فارسی آورده است که گفت: آنگاه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بین یارانش نشسته بود، گفت: هماکنون مردی شبیه عیسی بن مریم به میان شما میآید. بعضی از كساني که با پیامبر نشسته بودند، بیرون رفتند تا دوباره به مجلس درآیند. آن گاه علی بن ابی طالب داخل شد؛ به همین سبب، آن مرد به بعضی از یاران خود گفت: اما محمد خشنود است از این که علی را بر ما برتری دهد و او را به عیسی بن مریم تشبیه کند، به خدا سوگند، خدایانی را که در جاهلیت پرستش میکردیم، از او بهتر بودند؛ بعد خداوند در همان مجلس این آیه را نازل کرد: (ولما ضرب ابن مریم مثلاً اذا قومک منه – یضجون) بعد آن را به «یصدون» تبدیل و تحریف کردند: و گفتند: (أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ- ... إن - علي - إلا عبدٌ أنعمنا علیه وجعلناه مثلا لبنی اسرائیل وقالوا آلهتنا خیر أم هو ما ضربوه لک إلا جدلاً بل هم قوم خصمون). سپس نام علی زدوده شد و ضمیر هو را در جای او قرار دادند. (ی) 801- شیبانی در اول تفسیر خود که به «نهج البیان» مشهور است در مثالهایی که در قرآن است و خلاف آنچه نازل شده است، آورده است که صادق جعفر بن محمد علیه السلام گفته است که این آیه، این چنین نازل شده است: (ولما ضرب ابن مریم مثلاً إذا قومک منه یضجون) سپس «یضجون» را به «یصدون» تغییر دادند. (یا) 802- محمد بن عباس از محمد بن مخلد دهان و او از علی بن احمد عریضی و او از ابراهیم بن علی بن جناح و او از حسن بن علی بن محمد بن جعفر و او از پدرش و او از پدرانشان علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی علیه السلام نگاه کرد، سپس فرمود: در میان شما شبههای راجع به عیسی بن مریم وجود دارد و خداوند این آیه را نازل کرد: (ولما ضرب بن مریم) تا آیهی (ولو نشاء لجعلنا من بنی هاشم ملائکة فی الأرض یخلفون). میگوید: به ابو عبدالله علیه السلام گفتم: در قرآن بنی هاشم وجود ندارد. گفت: «به خداسوگند در ميان آن قسمت كه حذف شده حذف گرديد» و عمرو بن عاص بر منبر مصر گفت: از کتاب خداوند هزار هزار (يكمليون) حرف حرف حذف شده است. قبلاً در موضوع اخبار عامه ذکر شد. (یب) 803- سیاری از سهل بن زیاد از مردی و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که قرائت کرد: (فمنها ما تشتهیه الأنفس). سورهي دخان (الف) 805- سیاری از احمد بن محمد و ابن فضال و ابی شعیب و او هم، از ابی جمیله و او نیز، از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه (كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ) را چنین قرائت کرده: (کم ترکوا من جنات ونعیم). (ب) 806- و از جعفر بن محمد و او نیز، از عبدالله بن منصور و او از ابی عبدالله روایت کرده که این فرمودهی خداوند (ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ) را چنین قرائت کرده است: (ذق إنک أنت الضعیف اللئیم). سورهي جاثیه (الف) 807- علی بن ابراهیم از محمد بن همام و او نیز، از جعفر محمد غزاری، او نیز، از حسن بن علی لؤلؤی و او از حسن بن ایوب و او از سلیمان بن صالح و او از مردی و او از ابو بصیر از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که گفته است: گفتم:{ هَذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ } (جاثيه: 29)، گفت: این کتاب نه سخن گفته و نه خواهد گفت، بلکه ، تنها رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به کتاب ناطق است. خداوند میفرماید: (هَذَا كِتَابُنَا- يُنطَقُ- عَلَيْكُم بِالْـحَقِّ) من گفتم: ما آیه را چنین قرائت نمیکنیم، او نیز، گفت: این طور صحیح است و خداوند جبرئیل را با این آیه بر رسول خدا نازل فرمود اما این آیه، جزو آیههایی است که از کتاب خداوند تحریف شده است. (ب) 808- سیاری از برقی و او از محمد بن سلیمان و او نیز، از کسی که ابو بصیر، مانند آن را از او آورده، روایت کرده است. (ج) 809- از کلینی در کتاب «الروضة» و او از بعضی از یارانمان و باز از سهل بن زیاد و او از محمد بن سلیمان دیلمی بصری و او از پدرش و او از ابو بصیر و او نیز، از عبدالله علیه السلام روایت کرده است که علامه مجلسی در جلد دوازدهم از کتاب «مرآة العقول» کلمهی ینطق را با بناء مفعول قرائت کرده است. برخي از اساتيد ما هم عليكم را تشديد ياء مضمومه روايت كرده، اما اوّلي واضحتر است. و يكي از مفسرين اين را غريب تلقي كرده، لذا بعد از ذكر احتمال أول هم كه در (البحار) ذكر شده گفته است: احتمال است كه مراد، كتاب مذكور در آيهي محمد و آل او باشند كه ناطق به صحائف أعمال هستند، بلكه خودشان هم صحائف أعمال هستند؛ زيرا ايشان نسبت به آنچه گذشته و آنچه خواهد بود آگاه هستند، پس كتاب ذكر شده در خبر غير از كتاب ذكر شده در موضوع ولايت است. و جايز است هر دو يكي باشند، و معني روايت اين است كه نسبت دادن نطق و سخن گفتن به كتاب مجاز است و در حقيقت ناطق واقعي محمّد و آل بيت عليهم السلام هستند. پايان اين كلام. آنچه ذكر شد در واقع درست است، ولي ربطي به مضمون خبر ندارد. و كاشاني در (الوافي) بعد از ذكر روايت كليني گفته است: يعني در آيه با فعل مجهول و گفته ميشود: همچنين در قرآن علي علیه السلام ناطق است. ميگويم: در برخي نسخههاي صحيحهي قرائت شده بر مشايخ و اساتيد «هذا كتابنا» بر وزن عُمال جمع كاتب آمده است. خداوند هم داناترين است. سورهي احقاف (الف) 810- طبرسی روایت کرده است که علی علیه السلام و ابو عبدالرحمن سلمی واژهای از آیهي چهار، سورهی احقاف را چنین قرائت کردهاند: «أثرة»؛ یعنی، با سکون ثاء و بدون الف. (ب) 811- شیخ شرف الدین نجفی در کتاب «تأویل الآیات» گفته است که به صورت مرفوع از محمد بن خالد برقی و او از احمد بن نضر و او از ابی مریم و او از بعضی از یارانمان به نقل از ابو جعفر و ابو عبدالله – علیهما السلام – گفتهاند: آیه بر پیامبر نازل شد که میفرماید: { قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ } (احقاف: 9). «بگو: من نوبرِ پيغمبران و نخستين فرد ايشان نيستم و نميدانم (در دنيا) خداوند با من چه ميكند، و با شما چه خواهد كرد. من جز از چيزي كه به من وحي ميشود پيروي نميكنم، و من جز بيمدهنده آشكاري نيستم». یعنی، این آیه دربارهي جنگهایش نازل گشته است. قریش گفتند: ما بر چه مبنايي از او تبعیت نمیکنیم در حالی که او نمیداند که سرنوشت خود و ما چیست؟! پس خداوند این آیه را نازل فرمود: { إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا (١)} (فتح: 1) و باز گفته است که آیهي (إن أتبع إلا ما یوحی إلیَّ- فی علي-)؛ یعنی، «من تنها از چیزی تبعیت میکنم که دربارهي علی نازل شده است.» در همین موضوع نازل شد. (ج) 812- سیاری نیز، در خبری طولانی، مانند آن را روایت کرده است. (د) 813- طبرسی روایت کرده است که از علی علیه السلام و ابو عبدالرحمن سلمی روایت شده که «حسناً» را با فتحهی حاء و سین، قرائت کرده است. سورهي محمد (الف) 814- علی بن ابراهیم از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد با اسناد آن به اسحاق بن عمار گفته که ابو عبدالله علیه السلام گفته است: اين آیه { وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ (٢)} (محمد: 2)، چنین نازل شده است: (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ –في عليّ- وَهُوَ الْـحَقُّ ...). (ب) 815- سیاری از اسحاق بن اسماعیل بن صادق علیه السلام مانند روايت سابق را روایت کرده است. (ج) 816- علی بن ابراهیم از جعفر بن محمد و او از عبدالکریم بن عبدالرحیم و او از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل و او از ابو حمزه و او نیز، از جعفر علیه السلام روایت کرده که گفته است: جبرئیل بر رسول خدا نازل گشت و آیهي سوم سورهي محمد را چنین بر ایشان خواند: (ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ – في علي- فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ) (محمّد: 9) (د) 817- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل و او از ابو حمزه و او از ابو جعفر علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (ه( 818- محمد بن عباس از محمد بن قاسم و او هم، از احمد بن محمد و او از احمد بن محمد بن خالد و او از محمد بن علی و او از ابن فضیل و او نیز، از ابو حمزه، مانند آن را روایت کرده است. (و) 819- طبرسی روایت کرده که ابو جعفر علیه السلام نیز، آیهي نُهم سورهي محمد را چنین قرائت کرده است: (كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللهُ – في حق علي-) (ز) 820- طبرسی روایت کرده که علی علیه السلام و ابن عباس آیهي پانزده سورهي محمد را (مثل الجنة) با جمع (أمثال الجنّة) قرائت کردهاند. (ح) 821- سیاری از اسحاق بن عمار، روایت کرده که ابو عبدالله علیه السلام آیۀ شانزده از سورهي محمد را چنین قرائت کرده است: (أُوْلَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ – وسمعهم وأبصارهم فـ- اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ) (ط) 822- و از ابن ابی عمیر و او از حماد و او از حلبی روایت کرده که ابو عبدالله علیه السلام آیهي بیست و دوم سورهي محمد را این چنین قرائت کرده است: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ-فسلطتم و ملكتم- أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ) (ی) 823- طبرسی از پیامبر این آیه را این چنین قرائت کرده: «فهل عسیتم إن ولیتم» و از علی علیه السلام (إن تولیتم) قرائت کرده است. (یا) 824- سیاری از برقی و او از محمد بن علی و او از ثعلبه بن میمون و او از زراره و عبدالرحیم القصیر و او از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا این آیه را چنین تلاوت كرد: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ-فسلطتم وملكتم- ) (یب) 825- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل روایت کرده که گفته است: از ابو الحسن بن موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که از این آیه سؤال میکردند: (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ-فيقضوا ما عليهم من الحق- أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (یج) 826- طبرسی از ابو عبدالله و ابو الحسن علیه السلام این آیه را چنین روایت کردهاند: (ید) 827- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» از استادان خود روایت کرده و گفته است که از ابوالحسن الاول علیه السلام روایت شده که آیهي بیست و چهار از سورهی محمد را این چنین روایت کرده است: (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ- فيقضوا ما عليهم من الحق- أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (یه) 828- در کتابهای «بشارهي المصطفی» و «تحفة العقول» و بعضی از نسخههای «نهج البلاغه» آمده که امیر المؤمنین علیه السلام در وصیتی ـ که سند آن در دلیل یازدهم ذکر شد ـ به کمیل گفت: ای کمیل، این فرمودهي خداوند را حفظ کن که در سورهي محمد آیهي بیست و پنج میفرماید: (الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى) (محمّد: 25) (مسوّل و آراسته كننده شيطان است و مملي خداوند متعال است) خبر. این خبر و قرائت معروف است و (أملی لهم) که فاعل املی، شیطان است، همچنانکه مفسران به آن تصریح کردهاند. (یو) 829- کلینی از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد و او از محمد بن اورمه و علی بن محمد بن عبدالله و او از علی بن حسان و او از عبدالرحمن بن کثیر و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است و میگوید که آیهي بیست و شش سورهي محمد را برایش خواندم:{ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الأمْرِ } (محمّد: 26) او نیز در جواب گفت: به خدا سوگند این آیه دربارهي یهود بنی قریظه و بنی نضیر و پیروانشان نازل شده است و این، همان فرمودهای است که خداوند آن را توسط جبرئیل بر محمد نازل کرد (ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا – أنزل- اللهُ –في علي- سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ). (یز) 830- طبرسی روایت کرده که ابو جعفر باقر علیه السلام در آیهي سی و یک سورهي محمد، «لنبلونکم» و ما بعد آن را با یاء قرائت کرده است. (یج) 831- سیاری از ابن سیف و او از برادرش و او از پدرش و او از ابن سالم و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که (ولیبلونکم) و حتی (یعلم) را با یاء قرائت کرده است. سورهي فتح (الف) 832- سیاری از صادق علیه السلام در تفسیر آیۀ دو از سوره فتح { لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ }روایت کرده است که گناهان شیعیانش را متحمل میشود و در ادامه میگوید: بعضی میگویند این آیه به قرآن اضافه شده است، و از «زیاد» روایت شده که گفته است: من آن آیه را در کتاب خداوند اضافه کردم، سامع نیز، گفت: من از آنچه اضافه کردهای بری و دور هستم و گفتم: این خبر با اخبار زیادی مخالف است و اگر صحیح باشد، واجب است که آن را بر اضافه کردن حرفی یا بیشتر حمل کنیم تا با اجماع منافات نداشته باشد، اجماعی که در مقدمه از آن بحث کردیم. سورهي حجرات (الف) 833- طبرسی از باقر علیه السلام روایت کرده که (فتثبتوا) را با ثاء و باء قرائت کرده است. (ب) 834- سیاری از برقی و او از حماد و او از حریز و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که او گفت: قصد آیهای از آیات کتاب خداوند را بکنید و آن را مُدارسه[48] کنید و آن، آیهي چهار سورهي حجرات است: (إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَاء الْـحُجُرَاتِ- بنو تميم - أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ) (حجرات: 4). (ج) 835- و سیاری باز از پسران بعضی از یارانش از ابو عبدالله علیه السلام مانند حدیث برقی از بنی تمیم را روایت کرده است و به ابو عبدالله گفتند: اکثر قاضیان از بنی تمیم هستند. او هم در جواب گفت: چون کارها ارزش خود را از دست دادهاند. (د) 836- علی بن ابراهیم دربارهي این آیه: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ }(حجرات: 1) گفته است: دربارهي طایفهي بنی تمیم نازل شده است، زيرا وقتی که نزد رسول خدا میرفتند، مقابل درب حجره میایستادند و بانگ بر میداشتند: ای رسول خدا، از منزل خارج شو و نزد ما بیا. اگر بیرون میآمد، جلوی او راه میرفتند و زمانی که با کسی سخن میگفتند، صدایشان را بر صدای رسول خدا بلند میکردند و میگفتند: ای محمد، ای محمد، دربارهي این و آن، نظرت چیست؟ همچنانکه با یکدیگر سخن میگفتند، خداوند این آیه را نازل فرمود: { يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (١)يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ }تا اينجا كه فرمود: (إن الذين ينادونك من وراء الحجرات -بنو تميم- أكثرهم لا يعقلون) (حجرات: 1-2) و شیخ طوسی در کتاب «التبیان» و در قرائت ابن مسعود، این چنین نقل میکند: (وأكثرهم- بنو تميم- لا يعقلون) سورهي ق (الف) 837- علی بن ابراهیم روایت کرده و گفته است آیه { وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ } چنین نازل شده است: (وَجَاءتْ سَكْرَة- الحق بـ-الْـمَوْتِ) (ب) 838- طبرسی در کتاب «الشواذ»، قرائت ابوبکر را در هنگام احتضار روایت کرده است: (وَجَاءتْ سَكْرَة- الحق بـ- الْمَوْتِ) و این قرائت، از سعید بن جبیر و طلحه نیز، نقل شده است و اصحاب ما آن را از امامان هدی روایت کردهاند. (ج) 839- شیخ طوسی در کتاب «التبیان» گفته است: آیه{ وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ...}(ق: 19) را با دو شیوه معنی کردهاند: 1- سکرات مرگ، واقعیتهایی را از آخرت به همراه دارد تا این که صاحبش آن را بشناسد و به آن ناچار شود. 2- سکرات حق، با مرگ میآید و این قرائت دوم، قرائت اهل بیت علیه السلام است. (د) 840- سعد بن عبدالله در کتاب «ناسخ القرآن» روایت کرده است که صادق علیه السلام این آیه را چنین قرائت کرده است: { وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ }. (ه) 841- فرات بن ابراهیم از جعفر بن محمد ازدی به صورت معنعن از حسین بن راشد روایت کرده است و گفت: شریک قاضی در دوران حکومت مهدی به من گفت: آیا میخواهی حدیثی را برایت بازگو کنم و با آن تبرک بجویم به شرط این که خداوند را بر خودت شاهد بگیری تا من نمردم، آن را بازگو نکنی؟ میگوید: گفتم: مطمئن باش، آنچه که در نظر داری بگو. گفت: من مقابل درب خانهي اعمش بودم و جماعتی از اصحاب حدیث آن جا بودند. گفت: اعمش درب را باز کرد و به آنان نگریست. سپس برگشت و در را بست. آنان همه رفتند و تنها من ماندم، خارج شد و مرا دید و گفت: تو اینجايی؟ اگر میدانستم، تو را داخل میکردم یا خودم نزدت میآمدم؛ سپس گفت: آیا میدانی که چه چیزی از دهلیز میگذرد؟ گفتم: نه. گفت: من آیهای از کتاب خدا یاد آور میشوم. گفتم: آن چیست؟ گفت: این فرمودهي خداوند است که میفرماید: (- یا محمد یا علی- القیا فی جهنّم کل کفار عنید). گفتم: درست است این چنین نازل شد. سوگند به کسی که محمد را به پیامبری برگزید، این چنین نازل شد. سورهي ذاریات (الف) 842- سیاری از ابن سیف و او از برادرش و او از پدرش و از ابو حمزه روایت کرده که گفته است: آیهي پنج از سورهي ذاریات این چنین نازل شده است: ( إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ -في علي-) (ب) 843- شیخ شرف الدین نجفی گفته است که با اسناد متصل به محمد بن خالد برقی و او از سیف بن عمیره و او از برادرش و او از پدرش و او از ابو حمزه ثمالی و او از ابو جعفر علیه السلام روایت شده که این آیه چنین نازل شده است: ( إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ -في علي-).(ذاريات: 19) سورهي طور (الف) 844- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل و او از ابو حمزه و او از ابو جعفر علیه السلام دربارهی آیهی چهل و هفت از سورهی طور روایت کرده که این چنین قرائت کرده است: (وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا- آل محمد حقهم - عَذَاباً دُونَ ذَلِكَ) (ب) 845- و از ابن سیف و او از برادرش و او هم، از پدرش و او از ابو جعفر علیه السلام نقل کرده که او نیز، مانند آن را روایت کرده است. (ج) 846- محمد بن عباس و او از احمد بن قاسم و او از احمد بن محمد بن خالد و او از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل و او از ابو حمزه چیزی را روایت کرده که بدان مفهوم نزدیک است. (د) 847- علی بن ابراهیم گفته است: آیهی چهل و هفت از سورهی طور این چنین نازل شده است. (وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا- آل محمد حقهم - عَذَاباً دُونَ ذَلِكَ) منظور از عذاب در این آیه، عذاب برگشت با شمشیر است. (ه( 848- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور گفته است: ابو جعفر علیه السلام گفت: جبرئیل این آیه را این چنین آورد: (فان للظالمین آل محمد حقهم عذاباً دون ذلک و لکن اکثر الناس لا یعلمون)؛ یعنی، عذابی در دوران رجعت. سورهي نجم (الف) 849- سیاری از ابن محبوب و او از مالک بن عطیه و او از حبیب سجستانی روایت کرده است که گفت: از ابو جعفر علیه السلام دربارهي این آيه كه خداوند که میفرماید: { ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى (٨) } پرسیدم. او نیز، گفت: ای دوست، آن را این طور قرائت نکن، بلکه بخوان: ( ثُمَّ دَنَا فَتَدانا). (ب) 850- صدوق در کتاب «العلل» از پدرش و او از سعد بن عبدالله و او از احمد بن محمد بن عیسی و او از حسن بن محبوب و او از مالک بن عطیه و او از حبیب سجستانی روایت کرده که گفته است: از ابو جعفر علیه السلام دربارهي این آیه پرسیدم، او نیز، همان را ذکر کرد و این قسمت را هم، به آن اضافه نمود: (فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ- في القرب- أَوْ أَدْنَی) (ج) 851- علی بن ابراهیم گفته است: این آیه چنین نازل شد: ( ثُمَّ دَنَا فَتَدانا). (د) 852- سیاری از سهل بن زیاد و او از مردی و او نیز، از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که آیۀ پنجاه و هشت از سورهي نجم را این چنین قرائت کرده است: (فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى-والذین کفروا سیئاتهم الغاشیة). سورهي الرَّحمن (الف) 853- طبرسی از رضا علیه السلام روایت کرده است که او آیهی سی و نه از سورهی رحمن را این چنین قرائت کرده است: (فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ- منكم- إِنسٌ وَلَا جَانٌّ) (ب) 854- علی بن ابراهیم گفت: در آیهي سی و نه سورهي رحمن (فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ- منكم- إِنسٌ وَلَا جَانٌّ) کلمهي «منکم»؛ یعنی، از شیعیان. من نیز، گفتم: در دلیل هفتم ذکر شد، این که این کلمهي «منکم» با شیوههای مختلف ساقط است و در بعضی از نسخهها آمده که اگر «منکم» در آن نباشد، عذاب خداوند بر مخلوقاتش ساقط میشود و از گناهان انسان و جن پرسیده نمیشود؛ پس روز قیامت چه کسی مجازات میشود؟ بعضی از اهل تفسیر، کسانی که در رأی خود استبداد به کار میبرند براي رفع اشکال تلاش کردهاند؛ یکبار نفی مسأله را به وقت خاصی تخصیص میدهند و بار دیگر نفی را بر نفی استفهام حمل میکنند؛ حتی اگر از روی توبیخ سؤال کنند. و گاهی با سؤال از آنان که از چه حزبی هستند، بهشتی یا جهنمی. چون همه داراي نشانههای مشخص هستند؛ دستهي اول، با سيماي سفید و دستهي دیگر، با چهرهي سیاه و تو آگاهی به این که آنچه به معصوم نسبت داده نشود در حکمِ معدوم است (ارزشی ندارد). (ج) 855- عبدالله بن جعفر حمیری در سندی نزدیک از محمد بن عیسی روایت کرده و گفته است: ابراهیم بن عبدالحمید در سال (198) در مسجد الحرام با من سخن گفت و اشاره کرد که بر ابوعبدالله علیه السلام داخل شدم، مصحفی را برایم بیرون آورد، من نیز، آن را باز کردم، چشمم به مکانی افتاد که در آن جا نوشته شده بود: (هذه جهنّم التي بها تکذبان تصلیانها ولا تموتان ولا تحییان) یعنی، اولین. (د) 856- محمد بن حسین صفار از ابراهیم بن هاشم و او از سلیمان دیلمی یا از سلیمان و او از معاویه دهنی و او از ابو عبدالله علیه السلام دربارهی این آیه روایت کرده است: (یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنواصی والأقدام). گفت: ای معاویه، دربارهي این آیه، چه میگویند؟ گفتم: گمان میبرند که خداوند، مجرمان را با سیمایشان در روز قیامت میشناسد، در نتیجه امر میکند که پیشانی و پاهايشان گرفته ميشوند و در آتش جهنم انداخته ميشوند. به من گفت: چگونه خداوند تبارک و تعالی برای شناخت مخلوقاتش در حالی که خودش آنان را خلق کرده است، احتیاج به چیزی دارد؟ گفتم: فدایت شوم! این چنین نیست؛ اگر قائم ما قیام کند، خداوند سیمایی به او میدهد و او را مأمور ميكند تا پیشانی و پاهای كافران را بگیرد، سپس آنان را با شمشیر بزند. ابو عبدالله علیه السلام این آیه را قرائت نمود: (هذه جهنّم التي بها تکذبان تصلیانها ولا تموتان ولا تحییان) (ه( 857- علی بن ابراهیم روایت کرده است که ابو عبدالله علیه السلام آیهي چهل و سه سورهي الرّحمن را این چنین، قرائت کرده است. (هذه جهنّم التي بها تکذبان تصلیانها ولاتموتان ولاتحییان) (و) 858- طبرسی روایت کرده از ابو عبدالله علیه السلام منقول است که همین آیه را چنین، قرائت کرده است. (هذه جهنّم التي بها تکذبان تصلیانها ولاتموتان ولاتحییان) (ز) 859- سیاری از برقی و او از نضر و او از عاصم روایت کرده که ابو عبدالله علیه السلام گفته است: این آیهي «هذه جهنم » تا آخر...، این چنین نازل گشته است. (ح) 860- و از محمد بن عیسی و او از ابراهیم بن عبدالحمید روایت شده و گفته است: بر ابو عبدالله علیه السلام داخل شدم، مصحفی را نشان داد که از اول تا آخر، آنچه با اسناد ذکر شد، در آن مکتوب بود. (ط) 861- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» چیزهایی را که از استادانش روایت کرده، گفته است که صادق علیه السلام این آیهی چهل و سه را چنین قرائت نمود: (هذه جهنم التی کنتم بها تکذبان اصلیاها فلاتموتان فیها ولاتحییان). (ی) 862- و از داود بن اسحاق و او از جعفر بن فرط و او از ابو عبدالله علیه السلام و خلف بن حماد و او از مغیره بن بویه، به طور مرفوع از ابو عبدالله روایت کرده که آیهي 7، 8 و 9 را چنین خوانده است: (وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَ- خفض- الْمِيزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ- و أقيموا اللسان) (رحمن: 7-8-9) (یا) 863- طبرسی روایت کرده است که پیامبر و جحدری و مالک بن دینار و حسن، دو کلمهی «رفرف» و «عبقری» را در آیهي هفتاد و شش (رفارف) و (عباقری) قرائت کردهاند. سورهي واقعه (الف) 864- سیاری از برقی و او از علی بن نعمان و او از داود بن فرقد و او از یعقوب بن شعیب روایت کرده است که میگوید: به ابو عبدالله علیه السلام گفتم: آیهي بیست و نه از سورهي واقعه: { وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ (٢٩) } (واقعه: 29) میباشد، گفت: نه، بلكه (طلع منضود) است. (ب) 865- طبرسی روایت کرده است که عامه از علی علیه السلام روایت کردهاند که مردی نزد ایشان، این آیه را {وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ} خواند. او نیز، گفت: طلح چیست؟! آن، طلع میباشد، مانند این فرمودهي خداوند که میفرماید: (ونخل طلعها هضیم). به او عرض شد: آیا آن را تغییر نمیدهی؟ گفت: قرآن امروز نه به هم میخورد و نه تکان داده میشود. و پسرش، حسن علیه السلام و قیس بن سعد از علی علیه السلام روایت کردهاند و اصحاب ما نیز، از یعقوب بن شعیب که به ابو عبدالله علیه السلام گفتیم: این آیه { وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ } است؟ گفت: (وطلع منضود) میباشد. (ج) 866- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور گفت: مردی بر صادق علیه السلام { وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ }خواند، گفت: نه (وطلع منضود) صحیح است. (د) 867- علی بن ابراهیم از محمد بن احمد و او از احمد بن ثابت و او از حسن بن محمد بن سماعه و احمد بن حسن فراز و همگی از صالح بن خالد و او از ثابت بن شریع و او از ابان بن تغلب و او از عبدالاعلی التغلبی و من از عبدالأعلی شنیدم و او از ابو عبدالرحمن سلمی، که علی علیه السلام آیهي { وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ (٨٢) } را چنین قرائت نمود: (وَتَجْعَلُون- شكركم- أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) وقتی که تمام شد، گفت: دانستهام که كسي میآید و طوري دیگری این آیه را قرائت میکند، اما من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که این چنین قرائت نمود و آنان هرگاه باران بر ایشان ببارد، میگویند: بارآنهای طوفانی بر اثر فلان برج فلكي باران بر ما باريد؛ ولي خداوند این آیه را چنين نازل فرمود (وَتَجْعَلُون- شكركم- أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) (ه( 868- و از علی بن حسین و او از احمد بن ابو عبدالله و او از پدرش و او از ابن ابی عمیر و او از ابو بصیر و او از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي همین آیه روایت شده است که این چنین گفته اند: {وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ} گفت: البته آیه چنین است: (وَتَجْعَلُون- شكركم- أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ). (و) 869- طبرسی از علی علیه السلام و ابن عباس نیز، از پیامبرص روایت کرده است که این آیه را چنین قرائت کردهاند: (وَتَجْعَلُون- شكركم- أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ) (ز) 870- شیخ طوسی در کتاب «التبیان» در معنی آیه، معنای ابن عباس را آورده و آیه را این چنین قرائت کرده است: (وَتَجْعَلُون- شكركم-). (ح) 871- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور گفته: صادق علیه السلام آیه را چنین قرائت کرده است: (وَتَجْعَلُون- شكركم-). (ط) 872- سیاری از برقی و او از صفوان و او از یعقوب بن شعیب و او از ابان بن تغلب و او از ابو عبدالرحمن سلمی روایت کرده و گفته است: علی علیه السلام روز قربان، این آیه را برای ما خواند و قرائتش این چنین بود: (و تجعلون شکرکم اذا مطرتم أنّكُم تكذبون). (ی) 873- و از برقی و او از ابن نعمان و او از ابن فرقد و او از ابن شعیب و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است و گفت: از او شنیدم که میگفت: (و تجعلون شکرکم اذا مطرتم أنّكُم تكذبون). (یا) 874- و از سهل بن زیاد و او از مردی و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که اين آیه را چنین قرائت کردهاند: { فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ} (واقعه: 89) (یب) 875- طبرسی روایت کرده است که یعقوب «فروح» را با ضم راء قرائت کرده که قرائت پیامبر و ابن عباس و ابو جعفر باقر علیه السلام میباشد. سورهي حدید (الف) 876- سیاری از نضر و او از قاسم بن سلیمان و محمد بن علی و او از ابو جمیله و او از مبشر و او از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که آیهي بیست و دو سورهي حدید چنین است: (مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَة فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ). سورهي حشر (الف) 877- محمد بن عباس و او از حسین بن احمد مالکی و او از محمد بن عیسی و او از محمد بن ابی عمیر و او از عمیر بن اذنیه و او از ابان بن ابی عیاش و او از سلیم بن قیس هلالی و او از امیر المؤمنین علیه السلام روایت کرده است که آیهی هفت از سورهی حشر را این چنین قرائت نموده است: (وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللهَ –في ظلم آل محمّد- إِنَّ اللهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ –لمن ظلمهم). (ب) 878- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن اسلم و او از حسین بن محمد و او از ابن اذنیه و او نیز، از ابان، مانند آن را روایت کردهاند. (ج) 879- کلینی در کتاب «الروضة» مانند آن را از او روایت کرده است. سورهي صف (الف) 880- سیاری از برقی و او از حماد و صفوان بن یحیی و او از یعقوب بن شعیب واو از عمران بن میثم و او از عبابه اسدی روایت کرده که او از علی علیه السلام شنیده است که آیهي نه سورهي صف را این چنین قرائت مینمود: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ - عبده- بِالْـهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ) (ب) 881- کلینی از علی بن محمد و او از بعضی از اصحاب ما و آنان از حسن بن محبوب و او از محمد بن فضیل و او از ابو الحسن الماضی علیه السلام روایت کرده و گفته است: دربارهی این آیه از او سؤال کردم: { يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (٨) }(صف: 8) او نیز، گفت: (یریدون لیطفئوا ولایة امیر المؤمنین علیه السلام بأفواههم). من هم گفتم: «والله متم نوره». او نیز، گفت: (متم الإمامة) به دلیل این فرمودهي دیگر خداوند که میفرماید: { فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا } (تغابن: 8) «ايمان بياوريد به خدا و پيغمبرش و نوري نازل كردهايم». و آن نور امام زمان علیه السلام است. گفتم: { هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ }گفت: تا امام زمان علیه السلام هنگام قیام بر تمام اقوام غالب شود، به دلیل این آیه که میفرماید: (والله متم نوره ولو کره الکافرون بولایة علی). گفتم: «این قرآن و تنزیل است». گفت: این سخن، قرآن و غیر آن تأویل و تفسير است. منظور او از این سخن، «ولایة علی متعال » میباشد و قرآن بودن آن، هر چند با رعایت سجع منافات دارد، اما او به آنچه گفته، آگاهتر است و در اخبار بحثهای زیادی موجود است که در این کتاب قادر به ذکر آن نیستیم. سورهي جمعه (الف) 882- طبرسی روایت کرده است که عبدالله بن مسعود، آیهي {فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ...}(جمعه: 9) سورهي جمعه را چنين قرائت کرده است: (فَامضَوْا إِلَى ذِكْرِ الله). و همین قرائت از علی بن ابی طالب علیه السلام و عمر بن الخطاب علیه السلام و ابی بن کعب و ابن عباس و ابو جعفر و ابو عبدالله علیه السلام روایت شده است. (ب) 883- سیاری از صفوان و او از زید و او از سماعه و او از ابو بصیر و او از ابو عبدالله علیه السلام گفته اند: این سخن در سورۀ جمعه (فَامضَوْا إِلَى ذِكْرِ الله) میباشد. (ج) 884- مفید در کتاب «الاختصاص» آورده؛ همچنانکه در کتابهای «بحار» و «تفسیر البرهان» نیز، موجود است، از جابر جعفی روایت کرده که گفته است: من شبی از شبها نزد ابو جعفر علیه السلام بودم و این را برایش خواندم که میفرماید: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) }(جمعه: 9) میگوید: ابو جعفر گفت: ای جابر، چگونه آن را خواندی؟! گفتم: این طوری (یا أیها الذین ...) تا آخر. گفت: جابر، نه این قرائت تحریف است. میگوید: گفتم: چگونه آن را بخوانم؟ خداوند مرا فدایت کند! میگوید: گفت: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاة مِن يَوْمِ الْجُمُعَة – فَاْمضَوْا- إِلَى ذِكْرِ الله). این چنین نازل شده است، تا اينكه گفت: «وابتغوا فضل الله» رسید. جابر گفت: (وابتغوا من فضل الله). گفت: این تحریف است؛ این چنین نازل گشته است: (وابتغوا فضل الله) تا این که گفت: (انصرفوا إلیها). میگوید: گفتم: (انفضّوا إلیها) گفت: این تحریف است و این چنین نازل گشته است. تا این که به (خیر من اللهو والتجارة الذین اتقوا) رسید. میگوید: گفتم: (الذین اتقوا) در آن نیست؟ او نیز، گفت: این چنین نازل شده است. (د) 885- طبرسی از ابی عبدالله علیه السلام روایت کرده که او، آیهي (انصرفوا إلیها) را خوانده است. (ه) 886- علی بن ابراهیم از احمد بن ادریس و او از احمد بن محمد و او از علی بن حکم و او از ابو یعقوب و او از ابو یعفور و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که گفته است: آیهي یازده از سورهی جمعه، این چنین نازل گشته است: (وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَة أَوْ لَـهْواً –انصرفوا- إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَة وَاللهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ). (و) 887- سیاری از محمد بن خالد و او از حماد و او از حریز و او از فضیل و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که این آیه را چنین روایت کرده است: (وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَة أَوْ لَـهْواً –انصرفوا- إِلَيْهَا). (ز) 888- و از ابن ابی عمیر و او از ابو ایوب حراز و او از ابو یعقوب و او از ابو عبدالله علیه السلام «انصرفوا» را روایت کرده اند؛ و این فرمودۀ خداوند را چنین قرائت کردهاند: (خیر من اللهو ومن التجارة للذین اتقوا). (ح) 889- و از ابن سیف و او از برادرش و او از پدرش و او از زید شحام و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که چنین قرائت کرده است: (انصرفوا إلیها وذروا البیع والتجارة هما وابتغوا فضل الله). (ط) 890- و از سهل بن زیاد و او از کسی که از رضا علیه السلام خبر میدهد، روایت کرده که: آیه را «بین یدیه و ابتغوا فضل الله» قرائت کرده است. (ی) 891- صدوق در کتاب «العیون» از تمیم بن عبدالله بن تمیم قرشی و او از پدرش و او از احمد بن علی انصاری و او از رجاء بن ابی ضحاک، در حدیثی طولانی از رضا علیه السلام روایت کرده که او، این آیه را چنین قرائت نموده است: (خیر من اللهو ومن التجارة للذین اتقوا). (یا) 892- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» روایت کرده است که صادق علیه السلام آیهی نه از سورهی جمعه را این چنین قرائت نمود: (إذا نودي للصلاة من یوم الجمعة فامضوا إلی ذکر الله). (یب) 893- و باز در آن کتاب آمده است که آیهي یازده را چنین خواند: (مَا عِندَ الله خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَة – للذين اتقوا - وَاللهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ). سورهي منافقین (الف) 894- سیاری از محمد بن علی و او از یونس بن یعقوب و محسن بن احمد کوفی و او از مفضل بن عمر و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که آیۀ شش از سورۀ منافقین را این چنین قرائت نموده است: (سَوَاء عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ - استغفرت لهم سبعين مرة-أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَـهُمْ) (ب) 895- و از برقی و او از یونس و او از مفضل و او از ابو عبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (ج) 896- کلینی از علی بن محمد و او از بعضی از اصحاب ما و آنان از ابن محبوب و او از محمد بن فضیل و او از ابی الحسن الماضی علیه السلام در حدیثی طولانی روایت کرده است که قسمتی از اول سورهي منافقین است که میفرماید: (- یا محمد- إذا جاءک المنافقون - بولایة وصیک- قالوا نشهد) تا میرسد به (إن المنافقین- بولایة علی- لکاذبون) و میرسد به (ذلک بأنهم آمنوا برسالتک وکفروا بولایة وصیک) و به (ورأیتهم یصدون عن ولایة علی وهم مستکبرون). وسوق این خبر در تحریف، صریح نیست؛ هر چند حمل بر آن، ممتنع نیست. سورهي تغابن (الف) 897- سیاری از برقی و او از رجال خود و آنان از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده اند که آیۀ چهارده از سورۀ تغابن را این چنین قرائت کرده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ- أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ –عدوّ- لَّكُمْ )، یعنی، در آن «مِن» وجود ندارد. (ب) 898- و از ابن سیف و او از برادرش و او از پدرش و او از مسروق بن محمد و او از ابو عبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است. (ج) 899- و از محمد بن جمهور با اسنادش از ابو عبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده است و این قسمت را نیز، اضافه نموده است:{إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ }(تغابن: 15) سورهي طلاق (الف) 900- طبرسی نقل کرده که از پیامبر و ابن عباس و ابی بن کعب و جابر بن عبدالله و علی بن حسین علیه السلام و زید بن علی و جعفر بن محمد علیه السلام روایت شده که آیهی یک را چنین قرائت کرده است: (فَطَلِّقُوهُنّ- في قبل - لِعِدَّتِهِنَّ ) (طلاق: 1) و برای این روایت، طرق دیگری هست که در دلایل گذشته ذکر شد. سورهي تحریم (الف) 901- طبرسی روایت کرده که کسائی تنها خود «عرف» را با تخفیف خواند (تحريم: 2) و ابوبکر بن عیاش که از قرائتهای دهگانه است، گفته است: من آن را در قرائت عاصم از قرائت علی بن ابی طالب علیه السلام داخل میکنم تا قرائت علی علیه السلام خالص گردد و آن، همان قرائت حسن و ابوعبدالرحمن سلمی است و هر گاه کسی آن را با تشدید بخواند، آن را خرد کرده است. (ب) 902- سیاری از برقی و او از نضر بن سوید و صفوان و او از عاصم بن حمید و او از ابو بصیر روایت کرده است که میگوید: از ابو جعفر علیه السلام شنیدم که آیهي چهار تحریم را این چنین قرائت مینمود: (فقد زاغت قلوبكما). (ج) 903- بیش از یک نفر از اصحابمان با سندهایشان از ابو جعفر علیه السلام مانند آن را روایت کردهاند. (د) 904- و از محمد بن جمهور با سندش از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: مروان این آیه را (فَقَدْ زاغَتْ قُلُوبُكُمَا) قرائت نمود. عائشه گفت: (صغوا) نازل شده نه (زيغاً) او نیز، گفت: نه، به خدا سوگند (زيغاً) نازل شده است اما شما آن را تغییر دادید. من نیز، به ابو عبدالله گفتم: کدامیک حق است؟ گفت: آنچه مروان قرائت کرد. (ه( 905- و از برقی و او از محمد بن سلیمان و او از پدرش و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که این چنین قرائت کرده است: (إِن تَتُوبَا إِلَى الله– هممتما من السحر فَقَدْ –زاغَتْ - قُلُوبُكُمَا). (و) 906- عاصم بن حمید، روایت را استوار کرده است با روایت شیخ ابو محمد هارون بن موسی تلعکبری و او از ابو علی محمد بن همام کاتب و او از ابو القاسم حمید بن زیاد بن هوارا و او از عبید الله بن احمد و او از مساور و سلمه و او از عاصم بن حمید خیاط و با روایتش از ابو القاسم بن جعفر بن محمد بن محمد بن ابراهیم علوی و او از شیخ صالح عبدالله بن احمد بن نهیک و او از مساور و سلمه و همگی از عاصم و او از ابو بصیر روایت کرده است که میگوید: از ابو جعفر علیه السلام شنیدم که این آیه را چنین قرائت کرد: (إِن تَتُوبَا إِلَى الله فَقَدْ – زاغَتْ - قُلُوبُكُمَا). (ز) 907- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور از ابو الحسن الاول علیه السلام روایت کرده است که میگوید: شنیدم که این آیه را چنین قرائت نمود: (وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ الله هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمـُؤْمِنِينَ عليّاً). (ح) 908- و باز در همان روایت آمده که ابو جعفر و ابو عبدالله – علیهما السلام – چنین قرائت نمودند: (إِن تَتُوبَا إِلَى الله فَقَدْ – زاغَتْ - قُلُوبُكُمَا). (ط) 909- طبرسی در «جوامع» خود از کاظم علیه السلام روایت کرده است که او قرائت نمود: (وَإِن تَظَاهَروا عَلَيْهِ). (ی) 910- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن فضیل روایت کرده که گفته است: از عبد صالحی شنیدم ـ منظورش موسی کاظم علیه السلام بود ـ این چنین قرائت نمود: (وَإِن- تظاهروا- عَلَيْهِ فَإِنَّ اللهَ هُوَ مَوْلَاهُ) (یا) 911- طبرسی از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که او آیهي نه از سورهي تحریم را این چنین قرائت نمود: (جاهد الكفّار بالمنافقين)، گفت: آیا تا حال دیدهاید یا شنیدهاید که رسول خدا با منافقی جنگیده باشد؟ نه برعکس، با آنان الفت نشان میداد و خداوند این آیه را نازل فرمود: (جاهد الكفّار بالمنافقين). (یج) 913- سعد بن عبدالله از استادانش به صورت مرسل روایت کرده و گفته است: مردی بر ابو عبدالله علیه السلام (جاهدوا الکفار والمنافقین) قرائت کرد، او نیز، گفت: آیا دیدهاید یا شنیدهاید که رسول خدا با منافقین جنگ کرده باشد او با ایشان الفت داشت و خداوند این آیه را چنین نازل فرمود: (جاهد الكفّار بالمنافقين). (ید) 914- و از علی بن حکم و او از سیف و او از داود بن فرقد روایت کرده است که گفت: از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي این آیه سؤال کردم: { وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا ...} (تحريم: 12). ابوعبدالله گفت: آیه این گونه نازل شده است: (فنفخنا فی جیبها من روحنا). سورهي ملک (الف) 915- سیاری از ابن اسباط و او از ابو حمزه و او از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي این آیه پرسیدیم: { قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَنْ مَعِيَ } (ملک: 28) او نیز، گفت: این آیه جزو آیههایی است که تحریف شده است، خداوند عزوجل هرگز محمدص، رسولش، را که بهترین فرزند آدم است و مؤمنان را هلاک نمیکند. در حقیقت، آیه این چنین نازل گشت: (إن أهلککم الله جمیعاً ورحمنا فمن یجرکم من عذاب ألیم). (ب) 916- شرف الدین نجفی در کتاب «تأویل آیات باهره» از علی بن اسباط از ابیحمزه از ابیبصیر، مانند روایت فوق را نقل کرده است جز آن که در آخر آیه، عبارت: (فمن یجیر الکافرین) را نیز، میآورد. (ج) 917- و در منبع قبلی، محمد برقی با سند مرفوع از عبدالرحمن بن سلام اشهل آورده است که گفت: از ابی عبدالله دربارهی این آیه پرسیدم. او گفت: خداوند هرگز رسول خود و مؤمنین به او را هلاک نمیکند. در اصل، آیه این گونه نازل شده است: (إن أهلکنی الله ومن معکم ونجاني ومن معي فمن یجیر الکافرین من عذاب ألیم). (د) 918- کلینی از حسین بن محمد و او از معلی بن محمد و او از ابن اسباط و او از علی بن ابو حمزه و او از ابو بصیر و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که آیهي بیست و نه سورهي مُلک را این چنین قرائت کرده است: (فستعلمون من هو في ضلال مبين يا معشر المكذبين حيث أنبأكم رسالة ربي في ولاية علي والأئمة من بعده من هو في ضلال مبين) چنين نازل شد. يعني: اي جمع تكذيب كنندگان، از آنجا كه در رسالت خدا در بارهي ولايت علي و ائمهي بعد از او را به شما خبر داديم، پس خواهيد دانست كه چه كسي در گمراهي آشكار است. (ه( 919- سیاری با اسناد خود و آنچه بدان نزدیک است: (فستعلمون أنکم فی ضلال مبین) قرائت نموده است. سورهي قلم (الف) 920- علی بن ابراهیم گفته است که آیهي پنج و شش سوره نون، این چنین نازل شده است: (فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ، بِأَيِّكُمُ – تُفْتُونُ- ) (ب) 921- سیاری از بعضی از اصحاب ما و آنان از ابو عبدالله علیه السلام مانند آن را روایت کرده اند. (ج) 922- از اعمش و از ابو عبدالله علیه السلام مانند آن روایت شده و این را اضافه کرده است که امیرالمؤمنین این چنین، قرائت مینمود: (فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ، بِأَيِّكُمُ – تُفْتُونُ). (د) 923- سعد بن عبدالله از استادانش روایت کرده که صادق علیه السلام این چنین، قرائت کرده است: (فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ، بِأَييِّكُمُ – تُفْتُونُ- ). (ه( 924- کلینی با سند، پیش از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده که گفت: خداوند چنین قرآنی را نازل کرده و گفت: (إن ولایة علي تنزیل من رب العالمین)، و ادامه داد تا این که رسید به این قسمت: (إن ولایة علي لتذکرة للمتقین العالمین وإنا لنعلم أن منکم مکذبین وأن علیا لحسرة علی الکافرین وأن ولایته لحق الیقین فسبح یا محمد باسم ربک العظیم). سورهي معارج (الف) 925- کلینی از علی بن ابراهیم و او از احمد بن محمد و او از محمد بن خالد و او از محمد بن سلیمان و او از پدرش و او از ابو بصیر و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرد که دربارهی این آیه گفت: این چنین خداوند جبرئیل را بر محمد فرستاد: (سأل سائل بعذاب واقع للکافرین - بولایة علي- لیس له دافع). (ب) 926- محمد بن عباس از احمد بن قاسم و او از احمد بن محمد سیاری و او از محمد بن خالد و او از محمد بن سلیمان و او از پدرش و او از ابو بصیر و او از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را این چنین تلاوت نمود: (سأل سائل بعذاب واقع للکافرین بولایة علي) سپس گفت: در مصحف فاطمه علیه السلام این چنین آمده است. (ج) 927- و از محمد برقی با اسنادش به محمد بن سلیمان، مانند آن را روایت کرده است و در آخر گفته: خداوند جبرئیل را با آن آیه بر پیامبر فرو فرستاد و در مصحف فاطمه علیه السلام نیز، ثابت است. (د) 928- سیاری از برقی و او از محمد بن سلیمان، مانند آن را روایت کرده است. (ه( 929- کلینی از عدهای از اصحاب ما و او از سهل بن زیاد و او از محمد بن سلیمان و او از پدرش و او از ابی بصیر روایت کرده است که گفت: روزی امیر المؤمنین علیه السلام آمد و گفت: بر پیامبر وارد شد و گفت: (سأل سائل بعذاب واقع للکافرین - بولاية علي - لیس له دافع من الله ذی المعارج). گفتم: فدایت شوم ما این چنین قرائت نمیکنیم. او نیز، گفت: خداوند این چنین بر محمد نازل کرد و باز در مصحف فاطمه علیه السلام این چنین ثابت است. خبر این طور در نسخهها آمده و گویا چیزی از آیه ساقط شده است؛ همچنانکه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» بدان تصریح دارد و شاید کلمهي سابق باشد که در کتاب «الأصول» از محمد بن سلیمان روایت کرده است، همچنانکه آن را نقل کردیم. (و) 930- و ابن شهر آشوب در کتاب «المناقب» همچنانکه در «البحار» و غیر از آن از ابی بصیر و او از صادق علیه السلام در خبری طولانی در قصهی حارث در آخر آن آمده است: «زمانی که به بیابان رفت، خداوند پرندهای را بر او نازل کرد که سنگی مانند عدس بر منقار داشت که آن را بر سرش انداخت و آن سنگ از دبرش به زمین افتاد که با پایش دنبال آن میگشت. خداوند این آیه را بر رسول خود نازل کرد: (سأل سائل بعذاب واقع للکافرین - بولایة علي-) و گفت: این چنین نازل گشته است. سورهي نوح (الف) 931- سیاری از حماد و او از نحریز روایت کرده است که این آیه{رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ}(نوح: 28) را چنین خواند: (اغفرلی ولوالدی آدم وحواء) . سورهي جن (الف) 932- سیاری از محمد بن علی و او از محمد بن مسلم و او از مروان بن مسلم و او از برید عجلی روایت کرده است که گفت: از ابو عبدالله علیه السلام دربارهي این آيه { لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ } (جن: 17)سؤال کردم. گفت: این قرائتی تحریف شده است و گفت: (لأسقیناکم ماء غدقا لاتفنهم فیه). (ب) 933- محمد بن عباس از احمد بن قاسم از احمد بن محمد از محمد بن خالد از محمد بن علی از محمد بن مسلم از برید عجلی روایت کرده است که میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام دربارهی این قول خداوند سؤال کردیم که میفرماید: { وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لأسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا (١٦) } (جن: 16) او در جواب گفت: یعنی، علم زیادی را به آنها یاد میدهیم که به ائمه علیه السلام نیز، دادهایم. گفتم: منظور از (لنفتنهم فیه) چیست؟ جواب داد: این در اصل (لا یفتنهم فیه) است و منظور از آن منافقان هستند. (ج) 934- از محمد بن ابوبکر از محمد بن اسماعیل از عیسی بن داود نجار از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت میکند که دربارهي این آیه: { وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا (١٨) } (جن: 18) گفته است: «شنیدم که ابو جعفر بن محمد گفت: آنها (أوصياء) سفارشگران ائمهي ما میباشند، پس نباید کسی را با آنها شریک کرد و گرنه مانند شرک برای خداوند است.» (د) 935- در «کنز الآیات» از محمد بن فضیل از ابو الحسن ماضی علیه السلام روایت شده است که دربارهی این آیه گفت: قل إنی لاأملک لکم ضراً ولارشداً قل إنی لن یجیرنی مع الله إن عصیته أحد لن أجد من دونه ملتحداً إلا بلاغاً من الله ورسالاته فی- علي). پرسیدم آیا این از طرف خدا نازل شده است؟ گفت: بله. سپس برای تأکید گفت: (وَمَن يَعْصِ الله وَرَسُولَهُ- في ولاية علي- فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ). (ه( 936- کلینی از علی بن محمد از بعضی از یاران ما وآنها هم از ابن محبوب از محمد از فضیل از ابو الحسن خبری طولانی را همانند بالا روایت کرده است. سورهي مزمل (الف) 937- کلینی از محمد بن فضیل روایت کرده است که دربارهي آیه: { وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ }(مزمل:10).گفت: (یقولون فیک واهجرهم هجراً جمیلاً وذرنی یا محمد والمکذبین وصیک أولی النعمة). گفتم: آیا این قرآن است؟ گفت: بله. (ب) 938- شرف الدین در کتاب «کنز الآیات» هم روایاتی را همانند روایت بالا آورده است. سورهي مدثر (الف) 939- سیاری از قاسم بن یحیی از جدش حسن بن راشد از یعقوب بن جعفر از ابراهیم علیه السلام روایت کرده است: آیهي: { وَلا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ (٦) } در مصحف علی علیه السلام چنين آمده است: (ولاتمنن تستكثر- من الخير-) سورهي قیامه (الف) 940- سیاری از خلف بن حماد از جبلی روایت کرده است و میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام شنیدم که آیهي { بَلْ يُرِيدُ الإنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ (٥) } را چنين تلاوت میکرد: (بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ -بكيده-) (ب) 941- شرف الدین نجفی از محمد برقی از خلف بن حامد از حلبی روایت کرده است و میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام شنیدم که این آیه را تلاوت میکرد: (بل یرید الإنسان لیفجر أمامه، أي یکذبه). (ج) 942- بعضی از یارانشان دربارهي آیهي: { بَلْ يُرِيدُ الإنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ } گفت: يعني انسان ميخواهد با حيلهي خود اميرمؤمنان علیه السلام را انكار كند. سورهي دهر (الف) 943- کلینی با همان سند قبلی از محمد بن فضیل و او هم از ابو الحسن علیه السلام روایت میکند دربارهي آیهي: { إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلا (٢٣) } گفت: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ -بولایة علي- تنزیلاً) پرسید: آیا اين هم جزو قرآن میباشد؟ جواب داد: بله و دارای تأویل میباشد. در کتاب «کافی» و فصل «تأویل الآیات» شیخ شرف الدین آمده است که این آیه دارای تأویل نمیباشد، او این عبارت را از «کافی» نقل نکرده است. همچنین صاحب تفسیر «برهان» این عبارت را از «کافی» نقل کرده است و این صحیح است، اما عباراتی که در کتابهای دیگر مشهور است، احتیاج به تکلف دارد و باید کلام سائل را بر انکار و جحد حمل کرد و جواب را بر تصدیق انکار. کلمهي ولایه برای تأویل میباشد نه تنزیل لفظی که نازل شده باشد، یا این که کلمهی «بله» جواب اوست پس کلمهي «ولایة» جزو قرآن میباشد و به آیت قبلی: { يُوفُونَ بِالنَّذْرِ }بر میگردد، به آن مراجعه كن. (ب) 944- سیاری از محمد بن علی از ابی حساده از محمد بن جعفر از پدرش از ابو عبدالله علیه السلام این آیهي بيست و دو را چنين روایت کرده است: ( إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء –ما صنعتم-) سورهي مرسلات (الف) 945- علی بن ابراهیم می گوید: { كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ (٣٣) } يعني شتران سياه. طبرسی میگوید: اهل کوفه غیر از ابوبکر آن را (جمالة) (بدون الف) میخوانند، و یعقوب آن را جمالات (با الف و ضمه جیم) میخواند و ابن عباس و سعید بن جبیر و غيره آن را به همین صورت تلاوت کردهاند، و بقیهي قُراء آن را به صورت جمالات (با الف وکسر جیم) تلاوت کردهاند. سورهي نبأ (الف) 946- طبرسی آورده است و همچنین از علی بن ابی طالب روایت شده است که: { وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا كِذَّابًا (٢٨) } را بدون تشدید خوانده است. (ب) 947- شیخ جلیل محمد نعمانی در تفسیرش از ابن عقده از جعفر بن احمد بن یوسف از اسماعیل بن مهران از حسن بن علی بن ابی حمزه از پدرش از اسماعیل بن جابر از صادق از امیر المؤمنین علیه السلام در کتاب «أمثلة الآیات المحرفة» روایت کرده است و میگوید: این آیه: { وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا } را تحریف کردهاند و (تراباً) را به جای آن نقل کردهاند، زيرا پیامبر خطاب به من ميگفت: «ابو تُراب». (ج) 984- بحار از ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» آورده است: در کتاب «الرد علی التبدیل» این عبارت را دیدهام که در مصحف امیرالمؤمنین (یالیتنی کنت ترابیا) موجود است. (د) 949- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن ومنسوخه فی عداد الآیات المحرفة» میگوید: آیهي چهل سورهي نبأ در اصل (یالیتنی کنت ترابیاً) بوده است و پیامبر کنیهی «ابو تُراب» را به امیرالمؤمنین داده است. صدوق، در کتاب «العلل والعیون» از راههای متعددی از صادق علیه السلام و غيره از عبدالله بن عباس روایت کرده است که پرسید: چرا پیامبر کنیهي «ابو تُراب» را به علی علیه السلام داده است؟ جواب داد: چون او صاحب زمین و حجت خداوند در روی زمین است و بقاء و سکونت در زمین به خاطر اوست، و از پیامبر شنیدم که میفرمود: «وقتی که روز قیامت فرا رسد و کافران ببینند که خداوند برای شیعیان علی چه ثواب و قرابت و کرامتی در نظر گرفته میگویند: { يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا }. یعنی، ای کاش ما با شیعیان علی بودیم. علامه مجلسی در جلد نهم کتاب «بحار» میگوید: ممکن است که ذکر این آیه برای همان تسمیه و نامگذاري «ابو تُراب» باشد، چون شیعیان او در مقابل اوامرش ذلیل و مطیع بودند؛ پس آنها را خاک نامیدهاند و صاحب و رهبر آنان را ابو تراب گفتهاند، و احتمال دارد که تسمیهي ابو تراب به منظور مدح و ستايش باشد نه به آن دليل كه نواصب ــ لعنهم الله ـ میگویند، چون آنها گفتهاند این نام براي تحقير بوده است، پس در اصل چنين بوده: (یالیتنی کنت ترابیا)، و (اب) در نسبت حذف ميشود، گاهی هم حرف یاء به كلمهي نسبت اضافه ميگردد همانگونه که به فرزندان قبايل تمیم و قریش گفته ميشود: تميمي و قريشي، و احتمال هم دارد که در مصحف آنها (ترابیا) ذکر شده باشد، همانگونه که در بعضی از نسخهها و روایات دیگر (یالیتنی کنت ترابیا) میباشد. پايان كلام مجلسي. توجيه دیگر اهل خبر و روايت در بارهي اين كنيهي «ابو تُراب» اين است كه در تفسير {أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ} گفته شده به خاطر علم و آگاهی وسيع علي علیه السلام مانند خاك زياد بوده است. سورهي عبس (الف) 950- سیاری از خلف بن حماد از عبدالرحمن حذاء و اعرج از ابو بصیر از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که آیات: { أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى (٥)} تا { فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (١٠)} تحریف شده است. (ب) 951- طبرسی میگوید: ابو جعفر باقر، (تصدّی) را با ضم تاء و فتح صاد خوانده است و کلمه (تلهی) را با ضم تاء قرائت کرده است. سورهي تكوير (الف) 952- علی بن ابراهیم از احمد بن ادریس از احمد بن محمد از علی بن حکم از ایمن بن محرز از جابر از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که دربارهي آیهي:{وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)}گفت: دربارهي کسی است که برای محبت و مودّت ما کشته شده است. (ب) 953- طبرسی از ابو جعفر و ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که {وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ } دارای میم و واو مفتوحه میباشد، و همچنین آن را از ابن عباس روایت کرده است که به معنی مودّت و دوستی خویشاوندان میباشد و هر کس آن مودّت را ترک کرده باشد، از او سؤال میشود که به خاطر چه گناهی آن را ترک کردهای؟ و از ابن عباس روایت کرده است که گفت: شامل هر کسی که به خاطر مودّت و ولایت ما کشته شده است، میشود. (ج) 954- سیاری از محمد بن سنان از اسماعیل بن جابر از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است: {وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ }. (د) 955- و از عبدالله بن قاسم از ابوالحسن ازدی از ابان بن ابو عیاش از سیم بن قیس از ابن عباس، همانند آن را روایت کرده است و گفته است: هر کسی که در مودّت اهل بیت کشته شده باشد. (ه( 956- و از منصور بن حازم از فردی دیگر و او هم از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است و گفت: دربارهی آیهی: { وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ } سؤال کردم، جواب داد: این آیه به معنی مودّت و محبت ما میباشد و دربارهي ما نازل شده است. (و) 957- محمد بن عباس از احمد ابن ادریس از احمد بن محمد بن عیسی از علی بن حدید از منصور بن یونس از منصور بن حازم روایت کرده است و گفت: فدایت شوم، { وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ } چیست؟ جواب داد: به خدا قسم به معني مودت و دوستی ما میباشد. (ز) 958- و از علی بن عبدالله از ابراهیم بن محمد از اسماعیل بن سیار از علی بن جعفر حضرمی از جابر جعفی روایت کرده است که گفت: از ابو عبدالله دربارهي آیهي{ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ}سؤال کردم، او جواب داد: هر کسی برای مودّت و محبت ما کشته شده باشد، از قاتل دربارهي علت قتلش سؤال خواهد شد. (ح) 959- از محمد بن همام از عبدالله بن جعفر از محمد بن عبدالحمید از ابو جمیله از جابر از ابو جعفر، همانند این عبارت، روایت شده است. (ط) 960- و از علی بن عبدالله از ابراهیم بن محمد ثقفی از حسن بن حسین انصاری از عمرو بن ثابت از علی بن قاسم روایت شده است: از ابو جعفر دربارهی آیهي { وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ } سؤال شد، جواب داد: از شیعهي آل محمد دربارهي علت قتلشان سؤال خواهد شد. (ی) 961- و از علی بن جمهور از محمد بن سنان از اسماعل بن جابر از ابو عبدالله روایت کرده است که دربارهي آیهي {وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ }سؤال شد، او جواب داد: این دربارهي حسین بن علی میباشد. (یا) 962- همان عبارت سیاری نیز، از سلیمان بن سماعه از عبدالله بن قاسم روایت شده است. (یب) 963- فرات بن ابراهیم با اسناد خودش از محمد بن حنفیه روایت کرده است که گفت: (مودتنا). (یج) 964- و از جعفر به صورت معنعن از ابوجعفر روایت شده است که گفت: یعنی، هر کسی که در راه محبِت و دوستی ما کشته شده باشد. (ید) 965- و از علی بن عمر زهری به صورت معنعن از صادق روایت شده است که گفت: آنها اقوام و نزدیکان پیامبر میباشند. (یه) 966- و از جعفر بن احمد بن یوسف به صورت معنعن از ابوجعفر روایت شده است که دربارهي این آیه سؤال شد، جواب داد: دربارهي مودت و محبتي که بر شما نازل شده است و دربارهي اقوام شما سؤال خواهد شد که به چه گناهی آنها را کشتهاید. (یو) 967- و از جعفر بن محمد فرازی به صورت معنعن از ابو عبدالله علیه السلام روایت شده است که دربارهي این آیه سؤال شد، او گفت: حق واجب ما و محبت واجب ما بر مردم است، اما آنان محبت ما را نابود کردهاند. (یز) 968- کلینی از محمد بن حسن وغیره از سهل بن محمد بن عیسی و محمد بن یحیی و محمد بن حسین، و همه آنان از محمد بن سنان از اسماعیل بن جابر و عبدالکریم بن عمرو از عبدالحمید بن ابی دیلم از ابو عبدالله علیه السلام حدیثی را روایت کردهاند که گفته است: خداوند میفرماید: {قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}(شوري: 23) سپس فرموده است:{ وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (٩) } او میگوید: خداوند دربارهي مودت و محبتي که بر شما نازل شده سؤال میکند، به خصوص دربارهي مودّت و دوست داشتن خويشاوندان (اهل بيت)، که به خاطر چه گناهی آنها را کشتهاید؟ (یج) 969- امثال این را از ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» روایت کردهاند. (یط) 970- ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه در کتاب «کامل الزیارة» از پدرش از سعد بن عبدالله از یعقوب بن یزید و ابراهیم بن هاشم از ابن ابی عمیر از عدهای از رجالش از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که دربارۀ آیۀ: (وإذا الموؤدة سئلت بأيّ ذنب قُتلت) گفت: این آیه دربارهی حسین بن علی نازل شده است. (ک) 971- جلیل سعد بن عبدالله در کتاب مذکور، امثال این اقوال را دربارهي {إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ (١)}و در بارهي{وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ (٨)} در باب آیات تحريفشده ذکر کرده است. میگویم: طبرسی تصریح کرده و بسیاری از روایات نسخ و ظواهر تفسیر و اسباب نزول بر این دلالت دارند که در آیهي مودّت، لفظ «مودّت» با فتح میم و واو آمده است و جماعتی دیگر هم به آن تصریح کردهاند، اما در بسیاری از نسخهها، آن کلمه مطابق لفظ موجود در مصحف بیان شده و به احتمال قوی به خاطر کم توجهی نسخه برداران میباشد. برخی از مفسران پس از ذکر برخی از اخبار مذکور گفتهاند: تخریج[49]و نقل قرائت از معصومین اگر اینگونه باشند، صريح نيستند و آخرين چيزي كه در اين باره ميتوان گفت اين كه منظور از «مودّت»، مودت در یکی از بطون (قرآن) باشد، پس به كار بردن قتل براي ضايع كردن و نابود كردن مجاز عقلي يا لغوي است و منظور از بطن دیگر، شیعه است. و اطلاق مودّت بر شیعه، به این خاطر است که آنان در راه خدا کشته شدند، پس زنده هستند و مانند دختران زنده به گور هستند بنابر ظاهر تفسیر منصوص فرمودهي ديگر خداوند كه ميفرمايد: { أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ ...} (نحل: 59) «يا او را در زير خاك زنده بگور سازد؟». و جایز است که قتل در این جا مجاز باشد. اما خبر خاص راجع به سید الشهداء عليه السلام كه آیه را تخصيص ميكند، به بطن خاص تعبیر میشود و شامل كاملترين افراد غير پدر او علیه السلام میشود. پس بعید نیست که به طور خاص آیه دربارهي او نازل شده و شامل سایر شیعیان هم، شده باشد. زید و ابن حنفیه از معروف شدن با نام خاص اهل بیت خودداری میکردند و مدعی عضویت در اهل بیت نبودند. از ابن عباس هم مانند آن بسیار روایت شده است، و شاید او کلمهي اهل را با نصب خوانده و عامل آن را مودّت دانسته است و طعنهای بر او نیست و نظر او، مانند نظر اهل بیت است که گفتهاند: «سلمان منا أهل البیت» و شاید قصد او تخصیص آیه نبوده و منظور او از اهل قرائت، اهل سنت باشد.پايان كلام این گفته بسیار محکم است اما با آنچه که ما ذکر کردیم، برابری نمیکند؛ به خصوص در برابر متن كلام طبرسی که در این رشته آگاه است و قبل از او توسط سید مرتضی در «الغرر و الدرر» نیز، بیان شده است و گفته: از امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عباس و یحیی بن یعمر و مجاهد و مسلم بن صبیح و ابو ضحی و مروان و ابو صالح و جابر بن زید روایت شده که آنان: (سألت) (23: شوري) را با فتح سین و همزه و سکون «تاء» خواندهاند. سپس کسانی را که (قُتِلَت) را با تشدید و سکون «تاء» دوم خواندهاند، نام برده است و از برخی از آنان روایت کرده که (وإذا المودّة) را با فتح میم و واو خواندهاند و گفته: کسی که آن را با فتحهي میم و واو خوانده، منظورش رحم و خویشاوندی بوده است که از قطع کنندهي صلهي رحم و ضایع کنندهي آن سؤال میشود. خداوند فرموده: { فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (٢٢)}(22: محمد). (کا) 972- سیاری از برقی از كساني كه آن را از حمران روايت مردهاند، از زراره از ابو جعفر علیه السلام آیهي: { وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ (٢٤)} را ( وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ- بِظَنِينٍ-) روایت کرده است. (کب) 973- از سیف از عبدالحمید بن عواص از ابو جعفر و ابو عبدالله روایت کردهاند که (ظنین) یعنی، متهم». (کج) 974- طبرسی میگوید: اهل بصره غیر از سهل و کسائی و ابن کثیر، (ظنین) را با ظاء قرائت کردهاند. سورهي انفطار (الف) 975- سیاری از احمد بن نضر از عمرو بن جابر از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را به این صورت تلاوت کرده است: (وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ - وذلك اليوم كله- لله). (ب) 976- طبرسی از عمرو بن شمر از جابر از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که گفت: (وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ - وذلك اليوم كله- لله). سورهي مطففین (الف) 977- طبرسی میگوید: کسائی كه به جای (مختوم) (خاتمه) را ذکر کرده است و همچنین جزو قرائت علی و علقمه میباشد. سورهي بروج (الف) 978- سیاری از ابن فضال از ابن بکیر از صباح ارزق از عاصم قمی روایت کرده است و میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام شنیدم که آیهي { قُتِلَ أَصْحَابُ الأخْدُودِ (٤)} را (-بما- قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ) تلاوت میکرد. (ب) 979- و از علی بن نعمان از داود بن فرقد، روایت کرده است و میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام شنیدم که چندین بار، این آیه را در نمازش تلاوت میکرد. (-بما- قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ). (ج) 980- با همان اسناد اول، شنیدم که او، آيهي: { وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ (٨)}را چنين تلاوت میکرد: (وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا-أنّهم آمنوا- بِالله الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ). (د) 981- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن ومنسوخه» از استادانش نقل کرده است که ابو عبدالله با عدهای از یارانش نماز میخواند و آیهي (-بما- قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ) را تلاوت مینمود. (ه( 982- با همان سند آمده است که ابو عبدالله این آیه را میخواند: (وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا-أنّهم آمنوا). سورهي طارق (الف)983- سیاری از خلف بن مروان از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که میگفت: (وَالسَّمَاء ذَاتِ الرَّجْعِ. وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ ) گفتم: ما آن را با کسره میخوانیم. گفت: شما نمیدانید که امثال این را از ابن یوسف از برادرش و او هم، از پدرش از داود بن فرقد از ابو عبدالله روایت کرده است.
سورهي أعلی (الف) 984- طبرسی میگوید: تنها کسائی کلمهي (قدر) را بدون تشدید قرائت نموده است، این جزو قرائت علی علیه السلام میباشد. سورهي غاشیه (الف) 985- طبرسی از علی علیه السلام این آیه را روایت کرده است: { أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ ...} او اوایل تمام این حروف را با فتحه خوانده است و تاء را مضموم کرده، این روایت از ابن عباس و قتاده و زید بن اسلم و زید بن علی میباشد. (ب) 986- سیاری از برقی از محمد بن سنان از عبدالله کاهلی روایت کرده است و میگوید: از ابو عبدالله علیه السلام شنیدم که این آیه را تلاوت میکرد: (وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَة – متكئين عليها ناعمين- أفلا ينظرون). (ج) 987- امثال این قول از مفضل و او هم، از ابو عبدالله روایت کرده است. سورهي فجر (الف) 988- سعد بن عبدالله در کتاب مذکور آورده است که مردی از ابو عبدالله دربارهي آیهي «والفجر» سؤال کرد، در جواب گفت: واو ندارد، تنها الفجر است. (ب) 989- سیاری از برقی از محمد بن سلیمان از سدیر از ابو عبدالله این آیه را روایت کرده است: (یا أیتها النفس المطمئنة- إلی محمد وأهل بیته- إرجعی إلی ربک راضية مرضية فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی- غیرممنوعة-). (ج) 990- فرات بن ابراهیم از ابو القاسم علوی به صورت معنعن. .. از ابو بصیر روایت کرده است که گفت: به ابو عبدالله گفتم: انسان مؤمن دوست ندارد که روحش خارج شود، او جواب داد: نه، فردی در آسمان با صدای بلند فریاد میزند ـ و تمام حاضران صدای او را میشنوند ـ و میگوید: (یا أیتها النفس المطمئنة- إلی محمد ووصیه والأئمة من بعده- ارجعی إلی ربک راضیة -بولایة علی- مرضیة -بالثواب- فادخلی فی عبادی- مع محمد وأهل بیته- وادخلی جنتی- غیر مشوبة-). (د) 991- و از محمد بن عیسی بن زکریا دهقان به صورت معنعن از محمد بن سلیمان دیلمی از پدرش روایت کرده است که میگوید: از افریقی شنیدم که گفت: از ابو عبدالله سؤال کردم و او حدیث طولانی را همانند روایت قبلی، بازگو کرد. (ه( 992- کلینی از بعضی از یاران و آنها هم از سهل بن زیاد از محمد بن سلیمان از پدرش از سدیر صیرفی روایت کرده است و گفت: به ابو عبدالله گفتم: ای فرزند رسول خدا، فدایت شوم، آیا مؤمن هنگام قبض روح ناراحت میشود؟ جواب داد: نه، به خدا قسم او ناراحت نمیشود بلکه فردی از جانب خداوند او را صدا میزند و میگوید: (یا أیتها النفس المطمئنة- إلی محمد ووصیه و الائمة من بعده- ارجعی إلی ربک راضیة -بولایة علی- مرضیة –بالثواب- فادخلی فی عبادی- مع محمد وأهل بیته- وادخلی جنتی). (و) 993- همانند این روایت را صدوق از پدرش از سعد بن عبدالله از عباد از سدیر نقل کرده است. (ز) 994- طبرسی میگوید: مفتوح خواندن نسائی و یعقوب و سهل، موثق و معتمد نمیباشد، در روایتی از ابی قلابه آمده است که او قرائت پیامبر را تلاوت کرده است. سورهي شمس (الف) 995- سیاری از محمد بن علی از ابو جمیله از جلبی و فضیل ابو عباس از ابو عبدالله علیه السلام و علی بن حکم از ابان بن عثمان از فضیل از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که ﭽ ﮒ ﮓ ﮔ ﮕ ﭼ را چنين تلاوت نمود: (-فلَا يَخَافُ -عقبيها). (ب) 996- از یونس از صلت بن حجاج روایت شده است که گفت: از ابو عبدالله شنیدم که این آیه را تلاوت میکرد: (-فلَا يَخَافُ -عقبيها). (ج) 997- طبرسی میگوید: اهل مدینه و ابن عامر این آیه را (-فلَا يَخَافُ -عقبيها) تلاوت کردهاند، و همچنین در مصحفهای اهل مدینه و شام بدین صورت نوشته شده است و این را از ابوعبدالله روایت کرده است. سورهي لیل (الف) 998- سیاری از برقی از محمد بن سنان از احول از سنان بن سنان روایت کرده است و گفت: به ابو عبدالله گفتم: { وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى (١)وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى (٢)} (وخلق الذكر والأنثی). (ب) 999- امثال این روایت را بعضی دیگر از یاران ما از ابو عبدالله روایت کردهاند. (ج) 1000- از محمد بن هزیمه از ربیع بن زکریا از مردی دیگر و او هم، از یونس بن ظبیان روایت کرده است و گفت: ابو عبدالله این آیه را تلاوت کرده است: (واللیل اذا یغشی والنهار إذا تجلی - الله خلق الزوجین الذکر والأنثی ولعلي الآخرة والأولی). و گفت: این آیه، به این صورت نازل شده است. (د) 1001- از یونس از علی بن ابی حمزه و از فیض بن مختار از ابو عبدالله روایت کرده است که او این آیه را تلاوت نمود: (إنّ عليّاً للهدی وإنّ له للآخرة والأولی) (ه( 1002- همانند روایت فوق هم، از ابو طالب روایت شده است. (و) 1003- طبرسی میگوید: پیامبر، علی علیه السلام ابن مسعود، ابو درداء و ابن عباس برخلاف روایت ابو عبدالله، تلاوت نمودهاند و فرمودهاند: (والنهار إذا تجلی وخلق الذکر والأنثی). (ز) 1004- شیخ شرف الدین نجفی در کتاب «تأویل الآیات» روایتی را با اسناد متصل به سلیمان بن سماعه از عبدالله بن قاسم از سماعه بن مهران نقل کرده است که ابو عبدالله این آیه را به این صورت تلاوت کرده است: (واللیل إذا یغشی والنهار إذا تجلی -الله خلق الزوجین الذکر والأنثی ولعلي الآخرة والأولی-). (ح) 1005- از محمد خالد برقی از یونس بن ظبیان از علی بن ابو حمزه از فیض بن مختار از ابو عبدالله روایت کرده است که از او دربارهی قرآن سوال شد، او جواب داد که قرآن چیزهای عجیبی دارد، مثلاً: (کفی الله المؤمنین القتال بعلي). و نیز: (إن علیا للهدی وإن له للآخرة والأولی). (ط) 1006- از برقی با سند مرفوع از محمد بن اورمه از ربیع بن بکر از یونس بن ظبیان روایت شده است که گفت: ابو عبدالله علیه السلام این آیه را اینگونه تلاوت کرده است: (واللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی- الله خالق الزوجین الذکر و الأنثی-). (ی) 1007- فرات بن ابراهیم از محمد بن قاسم بن عبید به صورت معنعن از ابوعبدالله روایت کرده است كه آيهي { إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى (١٢)} را چنين تلاوت كرد: (إنّ عليّاً الهدی) (یا) 1008- شرف الدین از اسماعیل بن مهران از ابن محذور از سماعه از ابو عبدالله روایت کرده است که گفت: این آیه به این صورت نازل شده است: (والله الله خلق الزوجین الزوجین الذکر والأنثی ولعلي الآخرة والأولی)، براساس این اخبار معلوم میشود که این آیه در رابطه با علی نازل شده است و برای او که وصي و سفارشگر بود نص صريح است نه برای ما. و این اصل میباشد، اما فیض بن مختار که به جای اسم ظاهر، ضمیر تغلیب آورده است، ضرری ندارد، چون یا برای بیان تحریف قرآن بوده نه به خاطر تلاوت، یا راوی در آن تصرف نموده است؛ پس ضرری به اصل نمیرساند. سورهي ضحی (الف) 1009- سیاری از سعد بن سمره بن حیدر روایت کرده است که گفت: در حجاز با فردی عرب ملاقات کردیم، فصاحت و فهم او ما را به تعجب آورد، به او گفتم: من از تو تعجب میکنم که دارای چنین فصاحتی هستی، اما از کتاب خدا چندان اطلاعی نداری. گفت: چطور نمیدانم در حالی که قرآن بر ما نازل شده و میتوانم آن را بدون لکنت زبان بخوانم. گفتم: سورهي ضحی را بخوان. او آن را خواند تا به آیهي:{أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى (٦)وَوَجَدَكَ ضَالا فَهَدَى (٧)وَوَجَدَكَ عَائِلا فَأَغْنَى (٨)}(بک). گفتم: روایت طبرسی آن را تأیید میکند که از عیاشی از رضا علیه السلام در تفسیر آیهي (ووجدک...) روایت کرده است. (ب) 1010- طبرسی میگوید: پیامبر و عروه بن زبیر، کلمهي { مَا وَدَّعَكَ ...} (ضحی: 3) را بدون تشدید خواندهاند، اما قرائت مشهور دارای تشدید میباشد. (ج) 1011- سیاری از یعقوب بن یزید از ابو جمیله از اسحاق بن عمار از ابو عبدالله علیه السلام این آیهي { فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ } را (فلاتکهر) روایت کرده است. قبلاً گفتیم که در مصحف عبدالله بن مسعود نیز، به همین صورت نوشته شده است. سورهي انشراح (الف) 1012- سیاری از بعضی از یاران خودمان و آنها هم به صورت مرفوع از ابو عبدالله روایت کردهاند که گفته است: مردی در کنار ابو عبدالله این آیه را خواند:{ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (٥)إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (٦)} ابو عبدالله گفت: این آیه به این صورت نازل شده است: «إن مع العسر یسرین». (ب) 1013- فرات بن ابراهیم از ابو القاسم عبدالرحمان بن محمد بن عبدالرحمن حسنی علوی به صورت معنعن از ابو عبدالله علیه السلام آیه{فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (٧)} را (فإذا فرغت فانصب - علیاً للولاية-) روایت کرده است. (ج) 1014- از محمد بن قاسم بن عبید به صورت معنعن از ابو عبدالله این آیه را (فإذا فرغت فانصب - علیاً للولایة- و إلی ربك فارغب- في ذلك-) روایت کرده است. (د) 1015- سیاری از برقی از علی بن صلت از مفضل بن عمر از ابو عبدالله علیه السلام این آیه را به این صورت روایت کرده است: (فإذا فرغت فانصب - علیاً للولایة-). (ه( 1016- شرف الدین از محمد بن عباس در تفسیرش از محمد بن همام از عبدالله بن جعفر از حسن بن موسی از علی بن حسان از عبدالرحمان از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خداوند فرموده است: (ألم نشرح لک صدرک- بِعلي- ووضعنا عنک وزرک الذی أنقض ظهرک فإذا فرغت- من نبوتک- فانصب- علیاً وصیاً- وإلی ربک فارغب). و) 1017- از احمد بن قاسم از احمد بن محمد بن خالد از محمد بن علی بن ابو جمیله از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: خداوند میفرماید: «فاذا فرغت فانصب». پیامبر در حج بود که آیهی بعدی نازل شد: (فإذا فرغت من حجتک فانصب علیا علماً للناس). (ز) 1018- از احمد بن قاسم از احمد بن محمد با اسنادش از مفضل بن عمر از ابو عبدالله علیه السلام روایت شده است که این آیه را میخواند: (إذا فرغت فانصب علیاً للولایة). (ح) 1019- علی بن ابراهیم از محمد بن جعفر از یحیی بن زکریا از علی بن حسان از عبدالرحمان بن کثیر از ابو عبدالله علیه السلام این آیه را روایت کرده است: (فإذا فرغت من نبوتک فانصب علیاً وإلی ربک فارغب فی ذلک). (ط) 1020- طبرسی در کتاب «مشارق» خود با سند مرفوع از مقداد بن اسود کندی روایت کرده است که گفت: ما با پیامبر بودیم و او دستش را به پردهي کعبه میزد و میگفت: «پروردگارا، مرا قوت ده و سینهام را گشایش فرما و ياد و آوازهي مرا بلند گردان.» جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد، این سوره را بخوان: ( أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ . وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ . الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَكَ. وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ- بعلي صهرك-). پس پیامبر نیز، آن را تلاوت کرد. این خبر نزد ابن مسعود ثابت است اما عثمان آن را مورد انتقاد قرار داده است. و پیش از این سند این خبر را از چهل نفر از اسعد اربلی ذکر کردیم. سورهي تین (الف) 1021- سیاری از ابن فضال روایت کرده است که گفت: از ابو الحسن دربارهي سورهي تین سؤال کردم، او جواب داد: این آیه به این صورت نازل شده است: { وَطُورِ سِينِينَ (٢)} . بعد گفت: به صورت (وطور سیناء) نیز، نازل شده است و بعد از آن { فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ (٧)} (فمن یکذبک بعد بالدین) هم، نازل شده است. (ب) 1022- محمد بن عباس از محمد بن قاسم از محمد بن زید از ابراهیم بن محمد بن سعید از محمد بن فضل روایت کرده است که گفت: به ابو الحسن رضا گفتم: دربارهي قول خداوند {وَطُورِ سِينِينَ} برایم بحث کن، جواب داد: این آیه (طور سنین) نیست بلکه (طور سیناء) میباشد، پرسیدم: (طور سیناء)؟ جواب داد: بله، سپس آن را خواندم تا به (فما یکذبک بعد بالدین) رسیدم، او گفت: صبر کن، صبر کن؛ آن را این طور مخوان، این کفر است؛ به خدا قسم، پیامبر یک لحظه هم دروغ نگفته است. پرسیدم: مگر این، چگونه است؟ گفت: (فمن یکذبک بعد بالدین). (ج) 1023- فرات بن ابراهیم از جعفر به صورت معنعن از محمد بن فضیل بن یسار روایت کرده است که گفت: من دربارهي آیهي (والتین والزیتون وطور سینین) از ابوالحسن سؤال کردم، او جواب داد: این آیه (طور سنین) نیست بلکه (طور سیناء) میباشد. (د) 1024- از جعفر بن محمد بن مروان به صورت معنعن از محمد بن فضیل صیرفی از ابو عبدالله علیه السلام خبر طولانی را همانند روایت قبلی نقل کرده است و در آخر هم گفت: (فما یکذبک بعد بالدین). ابو عبدالله گفت: پناه بر خدا، به خدا قسم این طور نیست، بلکه چنين نازل شده است: (فمن یکذبک بعد بالدین). (ه( 1025- امثال این روایت نیز، از محمد بن حسین ابراهیم به صورت معنعن ... از محمد بن فضیل روایت شده است. (و) 1026- طبرسی میگوید: عمرو بن میمون گفت: از عمر بن خطاب شنیدم که در غرب مکه این آیه را تلاوت میکرد: (والتین والزیتون وطور سیناء)، من گمان کردم که او، این آیه را تلاوت میکند تا حرمت این شهر آشکار گردد. و همچنین این روایت را از موسی بن جعفر نقل کردهاند. بعضی از مفسران میگویند: چون خطاب (یکذبك) نسبت به پیامبر است اما نسبت دادن این صفت به او ممتنع است، همانگونه كه در برخی مصاحف اهل سنت آمده است، چون ظاهر آن بر تکذیب پیامبر حمل ميشود، امام علیه السلام در ممنوع كردن این قرائت مبالغه نموده و از مصحف او اين ممنوع بودن فهم ميشود، پس نیازي نيست اين معني با تكلّف به قرائت مشهور ارجاع داده شود كه با تفسير (ما) به (من) روايت شده است، یا این که کلام بر خطاب به انسان حمل شود. سورهي قدر (الف) 1027- کلینی از محمد بن ابی عبدالله و محمد بن حسن از سهل بن زیاد و محمد بن یحیی از احمد بن محمد و همهي آنها از حسن بن عباس بن جریش از ابو جعفر علیه السلام روایت کردهاند که ابو عبدالله میگوید: علی بن حسین این آیه را تلاوت کرده است: { إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (١)} راست فرمود: {وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (٢)} «خداوند که قرآن را در شب قدر فرو فرستاد و تو چه میدانی شب قدر چه اندازه عظیم است؟» رسول خدا فرمود: نه! نمیدانم. خدای عزّ وجل فرمود: { لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (٣)}«شب قدر، شبی است که از هزار ماه بهتر است». (ب) 1028- امام همام جعفر بن محمد بن علی بن حسین در ابتدای صحیفهی مبارک جدش علیه السلام بعد از ذکر رؤیای پیامبر و نزول جبرئیل برای تسلیت و تعبیر خوابش، میگوید: خداوند در آن هنگام این سوره را نازل فرموده است: {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (١)وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ (٢)لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (٣)تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ (٤)} سپس میگوید: خداوند به پیامبرش خبر داده است که بنی امیه سلطنت این امت را برای مدتی طولانی به دست خواهند گرفت. (ج) 1029- سیاری این سوره را از بعضی از دوستان خودمان نقل کرده است: (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَة الْقَدْرِ. وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَة الْقَدْرِ. لَيْلَة الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ - ليس فيها ليلة القدر- تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَة وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم - من عند ربهم علی أوصياء محمّد بكل أمر-). (د) 1030- علی بن ابراهیم در تفسیرش آورده است که: پیامبر در هنگام خواب دید، مثل این که بوزینهها از منبر او بالا میرفتند، ایشان ناراحت بود و خداوند این سوره را نازل فرمود: (إنا أنزلناه في ليلة القدر وما أدراك ما ليلةالقدر ليلة القدر خير من ألف شهر يملكه بنو أمية ليس فيها ليلة القدر). (ه( 1031- سیاری از صفوان از ابن مسکان از ابو بصیر از ابو عبدالله علیه السلام این آیه را روایت کرده است: (تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من عند ربهم على محمد وآل محمد بكل أمر) (و) 1032- شرف الدین نجفی از محمد بن عباس در تفسیرش از محمد بن قاسم از احمد بن محمد از محمد بن خالد از صفوان از ابو بصیر از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این آیه را تلاوت میکرد: (تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من عند ربهم على محمد وآل محمد بكل أمر سلام) (ز) 1033- شرف الدین نجفی با اسنادش از محمد بن جمهور از صفوان از عبدالله بن مسکان از ابو بصیر از ابو عبدالله علیه السلام مانند روایت قبلی را نقل کرده است. (ح) 1034- از شیخ طوسی از رجالش از عبدالله بن عجلان سکونی روایت کرده است که گفت: از ابو جعفر شنیدم که در خبر طولانی گفته است: در هر یک از منازل ائمه علیه السلام برای ملائکه معراجی وجود دارد، چون خداوند عزّ وجل ميفرمايد: ( تَنَزَّلُ الْمَلَائِكة وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم – بكُلِّ- أَمْرٍ) گفتم: (مِن كُلِّ أَمْرٍ)، گفت: (بكلّ أمر)، گفتم: آیا این جزو قرآن است؟ گفت: بله. (ط) 1035- سید جلیل رضی الدین بن طاوس در کتاب «اقبال» دربارهي اعمال روز غدیر از کتاب محمد بن علی طرازی با اسنادش از عبدالله بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم از ابو الحسن لیثی از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که او به اطرافیان و شیعیانش گفت: «روزی را خواهید دید که خداوند اسلام را رفعت میبخشد». او بعضی از فضایل غدیر و کیفیت بیعت و غسل و دعای آن روز را ذکر کرد و برای لشکر خداوند بلند شد و دو رکعت نماز خواند، در رکعت اول، سورهي حمد و (إنا أنزلناه في لیلة القدر) و سورهي (قل هو الله احد) را همانگونه که نازل شده است، خواند؛ نه مانند آنچه ناقص کردهايم. (ی) 1036- ابو غیاث و حسین فرزندان بسطام از محمد بن یوسف المؤذن از محمد بن عبدالله بن زید از محمد بن بکر ازدی از ابو عبدالله علیه السلام روایت کردهاند که به یاران و دوستانش سفارش کرد: «هركس بيمار بود ظرفی را پر از آب كند و سورهي (إنا أنزلنا) را همانطوری که نازل شده بر آن بخواند سپس آن را بنوشد». (یا) 1037- صفار در کتاب «بصائر» از محمد بن عیسی از ابن اسباط از علی بن ابو حمزه از ابو بصیر از ابو جعفر علیه السلام روایت کرده است که از او دربارهي آيهي: (تنزل الملائکة بالروح من أمر- ربه علی من یشاء من عباده-) سؤال کردم، در جواب گفت: .... خبر. (یب) 1038- و امثال این قول از مفید در کتاب «اختصاص» از سعد بن عبدالله از محمد بن عیسی و محمد بن حسین و موسی بن عمر از ابن اسباط روایت شد و دربارهي اختلاف در آنها هم بحث کردیم. سورهي بیّنه (الف) 1039- از صادق علیه السلام روایت شده است که سورهي (لم یکن الذين كفروا)، همانند سورهي بقره میباشد که در آن، طائفهي قریش رسوا شدهاند، آن را تحریف کردهاند. در دلیل سوم، اخبار زیادی را دربارهي تحریف این سوره ذکر کردهایم. (ب) 1040- کلینی از علی بن محمد از بعضی از دوستانش و آنان نیز، از احمد بن محمد بن ابونصیر روایت کرده است که میگوید: مصحفی را نزد ابو الحسن علیه السلام آوردند، او گفت: به آن نگاه نکنید، اما من آن را باز کردم و سورهي (بينه): را تلاوت نمودم كه اسم هفتاد نفر از مردان قریش را همراه با اسم اجدادشان، در آن یافتم، سپس مصحف را به آن فرد بازگرداندم. شرح این خبر را از کشی بازگو کردهام. سورهي زلزله (الف) 1041- سیاری از برقی از نضر بن یحیی بن هارون روایت کرده است که گفت: من در قادسیه پشت سر ابو عبدالله علیه السلام نماز خواندم، او این آیه را تلاوت کرد: (من يعمل مثقال ذرة خيراً يُره ومن يعمل مثقال ذرة شراً يُره). (ب) 1042- طبرسی در بعضی از روایات از کسائی آورده است که خیراً یُره وشراً یره را با ضم یاء خوانده است و همچنین این قول، جزو روایات ابان از عاصم بوده است و همچنین جزو قرائت علی علیه السلام میباشد. سورهي عادیات 1043- طبرسی میگوید که علی علیه السلام کلمهي (فوسطن) را با تشدید خوانده است. سورهي تکاثر (الف) 1044- سیاری از منصور از ابن اسباط از محمد بن ابی حسن علیه السلام روایت کرده است که گفت: پدر و مادرم این آیه را میخواندند:{أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (١)حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (٢)} سپس گفت: در این سوره، چیزهایی وجود دارد که مردم به آن نیاز دارند تا زمانی که گورستانها را ببینند، پس مادرم گفت: چرا من این سوره را کوتاه میبینم؟ گفت: چون از آن کم شده است. (ب) 1045- طبرسی میگوید: علی علیه السلام و ابن عامر و کسائی کلمهی «لترونّ» را با ضم تاء خواندهاند. سورهي عصر (الف) 1046- علی بن ابراهیم میگوید: ابو عبدالله علیه السلام این سوره را تلاوت کرده است: (والعصر إن الإنسان لفی خسر -وإنه فیه إلی آخر الدهر- إلا الذین آمنوا وعملوا الصالحات -وائتمروا بالتقوی وائتمروا- بالصبر). (ب) 1047- طبرسی میگوید: ابن مسعود سورهی عصر را به صورت ذیل خوانده است: (والعصر إن الانسان لفی خسر -وإنه فیه إلی آخر الدهر-). و علی علیه السلام نیز، آن را به همین صورت قرائت کرده است، و در مصحف ابن مسعود به طریقی دیگر نیز، روایت شده است. (ج) 1048- سیاری از خلف بن حماد از حسین از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است: که {وَالْعَصْرِ (١)إِنَّ الإنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (٢)} تا آخر روایتی که قمی آن را ذکر کرده است. (د) 1049- و امثال این از حماد از حریز از ربعی از ابو جعفر علیه السلام روایت شده است. (ه( 1050- از ابن سیف از برادرش و او هم، از پدرش از ابان بن تغلب از ابو ابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است که این آیه را خوانده است: (والعصر -ونوائب الدهر-). (و) 1051- سعد بن عبدالله قمی در کتاب «ناسخ القرآن» از استادانش روایت کرده است که ابو عبدالله سورهي عصر را به صورت زیر خوانده است: (والعصر إن الإنسان لفی خسر -وإنه فیه إلی آخر الدهر-). سورهي فیل (الف) 1052- در کتاب مذکور آمده است که ابو عبدالله این آیه را تلاوت کرده است: (ألم -يأتك -كيف فعل ربك بأصحاب الفيل) (ب) 1053- و در همان کتاب مذکور آمده است که ابو عبدالله (إنی جعلت) را نیز، تلاوت کرده است.
سورهي کوثر (الف) 1054- سیاری از ابو داود از مردی دیگر و او هم از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که این سوره را تلاوت نمود: (إنا أعطیناک - یا محمد- الکوثر فصل لربک و انحر، إن شانئک - عمرو بن العاص- هو الأبتر). سورهي کافرون (الف) 1055- از حماد از حریز از ابو جعفر علیه السلام این سوره روایت شده است: (قل- للذین کفروا- لا أعبد ما تعبدون- أعبدالله ولا أشرک به شیئاً- ولا أنتم عابدون ما أعبد لکم دینکم ولی دین- دینی الاسلام-)، سه بار این جملۀ اخیر را تکرار کرد. (ب) 1056- از یونس از بکار از ابوبکر حضرمی از ابو عبدالله علیه السلام روایت شده است که گفت: ابو جعفر سورهي کافرون را به صورت روایت قبلی خوانده است. و گفت: این سوره به همین صورت نازل شده است. سورهي تبت (الف) 1057- شیخ الفقهاء شیخ جعفر نجفی در رسالهي «حق المبین» به صورت مرسل آورده است که در سورهي تبت اسم چهل نفر کم شده است. (ب) 1058- سیاری از سهل بن زیاد به صورت مرفوع از ابو عبدالله علیه السلام روایت کرده است که گفت: (تبت یدا أبی لهب و قد تب). سورهي اخلاص (الف) 1059- سید در کتاب «اقبال» از صادق، همانند سورهي قدر را روایت کرده است که به دوستانش امر کرد تا سورهي اخلاص را آنگونه كه نازل شده بخوانند؛ نه به صورت ناقص. (ب) 1060- سیاری از محمد بن علی از حکم بن مسکین از عامر بن خداعه روایت کرده است و گفت: به ابو عبدالله گفتم: (قل هو الله أحد) را یادم بده، گفت: برایت مینویسم و دوست ندارم که چیزی را غیر از آنچه گفتی، یادت بدهم؛ پس بگو: (قل هو الله أحد الله الصمد) سه مرتبه این جمله و همچنین سه مرتبه (الله ربنا) را تکرار کرد. (ج) 1061- ثقه الاسلام در کتاب «کافی» از محمد بن ابو عبدالله از عبد العزیز بن مهتدی روایت کرده است و گفت: از رضا علیه السلام دربارهي توحید سؤال کردم، در جواب گفت: هر کسی که قل هو الله را بخواند و به آن ایمان داشته باشد، براستی او توحید را شناخته است. گفت: چگونه آن را بخوانم؟ گفت: به همان صورتی که مردم آن را میخوانند، و این را هم، اضافه کرد: (کذلک الله ربی کذلک الله ربي). (د) 1062- سیاری از محمد بن فارس از حکم بن سیار روایت کرده است که سورهي اخلاص را به این صورت خواند: (قل هو الله أحد- لا إله إلا الله الواحد الأحد- الصمد). و در آخر آن گفت: (کذلک الله ربنا کذلک ربنا کذلک ربنا ورب آبائنا الأولین) از برقی از ابن فضال از عینیه از عبدالقاهر از ابو عبدالله روایت کرده است که گفت: سورهي اخلاص را به این صورت بخوان: (قل الله أحد کذا الله الأحد الصمد الله الواحد الصمد)، در نسخهای چنين آمده است که ناقص است، و گمان میکنم که بعد از صمد اول، حرف عطف حذف شده باشد، البته این جزو شک راوی است که آیا کلمهي احد صحیح است یا کلمهي واحد، خداوند داناترين است. خدا را شکر که توانستیم به وعد خوديش وفا کنیم و اخباری دالّ بر تغییر قسمتهایی از قرآن را ذکر کنیم، و سند آنها را که به آن استدلال کردهاند، بیان نماییم و تمام این دلایل دارای شبهات ضعیفی بودهاند که مانعین، آن را اضافه کردهاند، ما تمام اینها را همراه با جواب گردآوری کردیم. (البته اعتراضات وارد شده و جواب هر یک از آنها را جهت پرهيز از طولانی شدن بحث به صورت مفصل نیاوردیم). این آخرین چیزی بود که از کتاب «فصل الخطاب في إثبات تحریف کتاب رب الأرباب» آوردیم که صاحب آن، محدث شیعی مشهور، نوری طبرسی است که مؤلف كتاب «اصل الشيعة و اصولها»؛ شیخ کاشف الغطاء دربارهي او میگوید: «او علامهي فقهاء و محدثین و جامع اخبار ائمه طاهرین و حائز علوم اول و آخر است و به يقين او حجت خداوند میباشد. هیچ زنی همانند او را به دنيا نياورده است، استادان بزرگوار نتوانستهاند در فضل و بزرگواري به او نزديك شوند، تقوا و پرهيزگاري او فرشتگان آسمان شگفتزده كرده است، وقتی که خداوند خواست او را خلق کند، فرمود: این نور من است. او مولا و سرور ما ثقة الاسلام حاج میرزا حسین نوری ـ ادام الله تعالی وجوده الشریف ـ است.[50]
خاتمهي کتاب در این کتاب تلاش كردهايم كه در حکم و داوري ستم نکنيم و در اقوال، سختگیری ننماييم. هر چند که لطف الله صافی صاحب کتاب «صوت الحق ودعوة الصدق» هر چه از القاب زشت، سختگیری، طعن و لعن در تيردان داشته بسوي ما پرتاب نموده، اما اين جزو عادت آن اقوام و اجداد و پيشينيان و سلف و خلف آنان میباشد؛ ما همه اینها را ناديده گرفتيم، چون کسانی که نسبت به برترين و بهترين اين امت؛ يعني خلفای راشدین مهدیین و خويشاوندان و نزديكان رسول خدا، صدیق و فاروق و ذی النورین و همسران پاك آن حضرت و مادران مؤمنان – طبق نص قرآن – و کسانی که خداوند و زمین و آسمان و فرشتگان بر طهارت و عفاف آنها شهادت میدهند، (كسي كه نسبت به آنها) از خدا بيم نداشته باشد، پس چگونه در حق ما تقوا و پرهيزگاري خواهد داشت؟ همچنين در رابطه با اهل صدق و حق، دروغ و باطل و بهتان نسبت دادهاند و ما آنان را متهم میکنیم چون معتقد به تحریف و تغيير قرآن هستند، همانگونه كه در اين باره صدق و کذب را با نقل پارهاي از اخبار کتابها و منابع ايشان بیان کردیم. خدا را شکر در این باره به هیچ كدام از منابع و کتب و روایات اهل سنت نياز نداشتيم و در هیچ جای کتاب، كسي از اهل سنت را جهت استدلال و الزام خصم ذکر نکردیم چون از قدیم گفتهاند: «من فمك أدينك» يعني با حرفهاي خودت جوابت ميدهم. و هیچ چیز برای خصم مانند سخن خود و اقوامش حجت نيست.» «أحمد الله علی ذلک حمداً کثیراً وبتوفیقه تتم الأعمال، وعلیه توکلت وإلیه أنیب، وصلی الله علی سیدنا محمد خاتم المعصومین وسید المرسلین وعلی آله وأصحابه ومن تبعهم إلی یوم الدین».
[1] - گیاهی خوشبو مثل زیره. (مصحح) [2] - عباس قمی، الکنی و الالقاب، ج2، ص405. [3] - فوائد الرضویة ص148. [4] - فوائد الرضویة، ص150. [5] - عباس، فوائد الرضویة، ص153-150. [6] - الکنی و الألقاب، ج1. [7] - آغا بزرگ تهرانی، نجف، 1385هـ، ص543. 1- به نقل از آنچه در آخر جزء سوم از کتاب «مستدرک» خود قرار داده است. [9]- عبارت از آن است که مجموع حروف بیت یا مصراع یا عبارتی به حساب ابجد با تاریخ واقعهای تطبیق کند؛ مثلاً: بهاء الحق والدین طاب مثواه. .. بدین دستور تاریخ وفاتش، برون آر از حروف «قرب طاعت» که معادل 782 هـ. ق. است. (فرهنگ معین). (مصصح) [10] - اشاره به آیه «ألست بربکم» دارد که در ابتدای آفرینش، وقتی که خداوند ارواح را آفرید در همان عالم به روحها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. [11] - ج8، ص20. [12] - برای توضیح بیشتر به مطلبی مراجعه کنید که آن را در کتاب الذریعة، ج 5، ص 159-160 ذکر کردهایم. [13] - در جلد 3 صفحه 68 توضیح دادیم. [14] - که در جلد 3، ص484 آن را توضیح داده ایم. [15] - کتابی در ادویه مفرده که از میان رفته است. [16] - ج2، ص110 و 111. [17] - برای تفصیل این امام مزعوم به کتاب غایب همیشه غایب مراجعه فرمائید. [مصحح] [18] - آن را در جلد 1، ص436 ذکر کردیم. [19] - ص520. [20] - در اعتقادات شیعه، منظور از اصول اربعمائة (اصول چهارصدگانه)، چهارصد کتابی است که توسط شاگردان صادق و باقر نوشته شده است. [21] - ج1، ص181. [22] - ص222. [23] - نجف، 1356، ص5 و 6. [24] - تهرانی، اعلام الشیعة، ص555-544. [25] - أعیان الشیعة، دمشق، اتقان، 1367، ج27، ص141-139. [26] - برای اطلاعات بیشتر به کتاب «معجم المؤلفین» تألیف کحاله، ج 4، ص 46، چاپ ترقی دمشق، سال 1957 میلادی مراجعه کنید. [27] - چاپ مجلس تهران، 1335 ش، ص140، ش29. [28] - تهران، دار الخلافة، 1321 هـ، ص877 و 878. [29] - ج2، ص282. [30] - ج1، ص369. [31] - الذریعه، ج16، ص231 و 232. [32] - همان، ج18، ص9. [33] - الذريعة (ج 10 ص220، 221) [34] - ج25، ص191. [35] - همان، ج18، ص27. [36] - همان، ج16، ص232 و ج20، ص144. [37] - همان، ج24، ص105. [38] - اصفهانی، أحسن الودیعه، نجاح، ص89 و 90. [39] - در کتاب همینطور است اما در اصل: «الفیتنا»: میباشد؛ یعنی، ما را مییافتی. چنانکه در تفسیر صافی هست. [40] - هنگامي كه فرزند مريم به عنوان مثال ذكر شد، قوم تو از آن خنديدند و سر و صدا به راه انداختند. [41] - روزي، روهائي سفيد و روهايي سياه ميگردند. [42] - در لغت به معنی طلب فیض کردن، منتشر شدن خبر، و در اصطلاح فقه؛ یعنی، خبر عدّه ای که ظنّ قوی به صدق گفتار آنان حاصل شود. (مصحح) [43] - خالی کردن ظرف از آنچه در وی باشد، فراغت، فارغ کردن. (مصحح) [44] - آیۀ: 33. [45] - در اصطلاح محدثان، حدیثی که در سند آن گفته شود: فلان از فلان از فلان. (مصحح) [46] - آیه: 102. [47] - (آیهی تطهیر) سورۀ احزاب، آیۀ 33. [48] - تدریس کردن، با هم مذاکره کردن. (مصحح) [49] - بیرون آوردن چیزی، توجیه مسأله، ترتیب و تنظیم کردن. (مصحح) [50] - نوری طبرسی، مقدمهي کشف الاستار، ص24.
به نقل از: موضعگیری و اعتقاد شيعه نسبت به قرآن، ترجمه: الشيعة والقرآن، تألیف: شهید احسان الهی ظهیر مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|