Untitled Document
 
 
 
  2024 Nov 23

----

21/05/1446

----

3 آذر 1403

 

تبلیغات

حدیث

 

ابومالک اشعري روايت است که پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود : " إن في الجنة غرفا يري ظاهرها من باطنها و باطنها من ظاهرها، أعدها الله تعالي لمن أطعم الطعام، و ألان الکلام، و أدام الصيام، و صلي بالليل و الناس نيام" (صحيح ابن ماجة 2123)، يعنى: «در بهشت اتاقهايي است که از درون، بيرون آنها و از بيرون درون آنها نمايان است، خداوند آنها را براي کسي آماده کرده است که (به فقرا) طعام مي‌دهند، و به نرمي سخن مي‌گويند، و شبانگاهان در حالي که مردم در خوابند نماز مي‌خوانند».

 معرفی سایت

نوار اسلام
اسلام- پرسش و پاسخ
«مهتدين» (هدايت يافتگان)
اخبار جهان اسلام
تاریخ اسلام
کتابخانه آنلاین عقیده
سایت اسلام تکس - پاسخ به شبهات دینی
خانواده خوشبخت
شبکه جهانی نور
سایت خبری تحلیلی اهل سنت
بیداری اسلامی
صدای اسلام

 

 

 

  سخن سایت

قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) ‏عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين».
امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل».

لیست الفبایی     
               
چ ج ث ت پ ب ا آ
س ژ ز ر ذ د خ ح
ف غ ع ظ ط ض ص ش
ه و ن م ل گ ک ق
ی
   نمایش مقالات

قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>بهشت > آوای بهشتیان

شماره مقاله : 3547              تعداد مشاهده : 340             تاریخ افزودن مقاله : 23/6/1389

سخنان‌ بهشتيان‌ در صحراي‌ قيامت‌ خطاب‌ به‌ ستمكاران‌

خداوند مي‌فرمايد:وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ () وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ () فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ[1]‌ .
ترجمه: و روزي كه قيامت  برپا مي شود‌، مجرمان ،سوگند ياد مي كنند كه جز لحظه اي، در دنيا نمانده اند. همينطور اينان از راه حق، منحرف مي شدند. اهل علم و ايمان مي گويند: شما بدان اندازه كه خداوند مقدر فرموده بود در دنيا و برزخ تا روز رستاخيز، ماندگار بوده ايد. اين روز رستاخيز است ولي شما به آن اعتقادي نداشته ايد. پس در آن روز‌، معذرت خواهي ستمگران بحال ‌آنان، سودي نخواهد داشت و نه از ‌آنان درخواست استغفار مي شود.
قيامت‌ بر پا مي‌شود. مجرمان‌ و ستمكاران‌ در اثر صحنه‌هاي‌ تكان‌ دهنده‌ اي كه‌ انتظارش‌ را نداشته‌اند تمامي‌ بتها و معبودان‌ باطلي‌ را كه‌ پرستش‌ مي كرده‌اند، فراموش‌ خواهند كرد. بتهاي‌ كلاسيك ، اعم از كمونيستي‌، مادي‌ گري‌، لائيكي‌، سوسياليستي‌، صهيونيستي و ساير طاغوتهاي‌ بشري‌ در نظرشان‌ محو و نابود ميگردند. و همينكه‌ پرده‌هاي‌ غفلت‌، از روي‌ ديدگانشان‌ برداشته‌ شود، حقيقت‌ آن‌ چيزي‌ را كه‌ داعيان‌ راه‌ حق،‌ در دنيا آنها را بسوي‌ آن‌ فرا مي‌خواندند، درك‌ مي كنند و برايشان‌ روشن‌ مي‌شود كه‌ با استهزا و تمسخر مومنان‌، چه‌ اشتباه‌ بزرگ‌ و جبران‌ ناپذيري‌ ، مرتكب‌ شده‌اند كه‌ هيچ‌ گونه‌ سودي‌ ‌بحالشان نداشته بلكه فقط براي خرسند كردن رهبران قدرت طلب خود دست به چنان كارهايي زده اند. رهبراني‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ با آنها در يك‌ مكان‌ ايستاده‌ و منتظر پاداش‌ خويش‌ مي‌باشند. چنان‌ عاجز و ناتوان‌ اند كه‌ حتي براي‌ خودشان‌ هم قادر نيستند كاري‌ انجام‌ بدهند تا چه‌ رسد كه به‌ نفع‌ پيروان‌ خود‌ كاري‌ بكنند. از طرفي‌، راه‌ بازگشت‌ به‌ دنيا را هم بر خود مسدود مي‌بينند تا با بازگشت‌ به‌ آن‌ و انجام‌ عمل‌ نيك‌ بتوانند در صف‌ پرهيزكاران‌ در آيند.
لذا شروع‌ به‌ بهانه تراشي‌ و دروغ‌ بافي‌ مي‌كنند تا با ارائه‌ عذر موجهي‌ بتوانند از تنگنايي‌ كه‌ در آن‌ اسير شده‌اند، جان‌ سالم‌ بدر برند و براي‌ اين‌ كار، راهي‌ بهتر از سوگند يادكردن‌ به دروغ، نمي بايند. به ذات‌ پروردگاري ‌‌سوگند  ياد مي كنند كه تا ديروز مورد قبول‌شان نبود و با داعيانش  ‌ سر جنگ‌ داشتند.
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ
«آنگاه‌ كه‌ قيامت‌ بر پا مي‌شود ستمكاران‌ به‌ دروغ‌ سوگند ياد مي‌كنند كه‌ بيش از چند لحظه‌‌، در دنيا نمانده‌اند»
 مي‌خواهند وانمود كنند كه‌ وقت‌ كافي‌ براي‌ ايمان‌ آوردن‌ نداشته‌اند.
 صاحب‌ تفسير كلام‌ منان‌ مي‌نويسد: «بدينصورت‌ آنها با عذر خواهي‌ سعي‌ دارند كه‌ روزهاي‌ زندگي‌ دنيا را بسيار كم‌ و ناچيز جلوه‌ دهند، تا بهانه‌اي‌ براي‌ نجات‌ از عذاب‌ ،پيدا كنند. اما از آنجا كه‌ اين‌ عذر هم ناموجه‌ و‌كاملاً دروغ‌ و بيجا است‌، خداوند‌ مي‌فرمايد:كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ يعني‌ اينها در دنيا نيز بوسيله‌ همين‌ دروغها‌ از حق‌ و حقيقت‌ منحرف‌ مي‌شدند.
در آنجا، پيامبران‌ را تكذيب‌ مي كردند‌ و اكنون‌، عمري‌ را كه‌ چندين‌ سال‌ در دنيا سپري‌ نموده‌اند انكار مي‌كنند، و آنرا ساعتي‌ بيش‌ نمي‌دانند. كه‌ اين‌ خود، بيانگر خوي‌ زشت آنهاست‌. حقا كه‌ انسان‌ بر همان‌ خوي‌ و خصلتي‌ كه‌ مرده‌ است‌ برانگيخته‌ ميشود.
اما ديري‌ نمي‌پايد كه‌ اين‌ ادعايشان‌ نيز توسط‌ گروهي ديگر‌ از انسانها تكذيب‌ ميشود. اين‌ گروه‌، كساني‌ هستند كه‌ در دنيا بدست‌  همين‌ مجرمان‌ و بيدادگران‌، شكنجه‌ و تعذيب‌ شده‌اند و اينك‌ با صداي رسا عليه آنها شهادت‌ مي‌دهند. اين‌ صداها ديروز در دنيا سركوب‌ شده‌ بود و بردهان‌ صاحبانشان‌ بوسيله‌ بازداشت، تبعيد و زندان و گاهي‌ اعدام‌، مهر سكوت‌ نهاده‌ شده‌ بود. صداهايي‌ كه‌ در زير آوار جهل‌ و ظلمت‌ دفن‌ مي‌گرديدند ولي‌ در همان‌ حال‌، فرياد بر مي‌‌آوردند:
يَا‌لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ () بِمَا‌غَفَرَ‌‌لِي ‌رَبِّي‌وَ جَعَلَنِي‌‌مِنَ الْمُكْرَمِينَ[2]
ترجمه: اي‌ كاش‌، قوم‌ من مي‌دانست‌ كه‌ پروردگارم‌ مرا آمرزيده‌ و از زمره‌ مُكَرّمينم‌ قرار داده‌ است‌.
اكنون‌ نيز وقت‌ آن‌ رسيده‌ كه‌ اين‌ صداهاي‌ خفه شده‌ و زنداني‌، از اسارت‌ رهايي‌ يابند‌ و بعنوان‌ گواه‌، عليه‌ دروغگويان‌، ايفاي‌ نقش‌ كنند:وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(‌
ترجمه: مومنان‌ به‌ آنها پاسخ‌ خواهند داد كه‌ خير، شما طبق‌ مشيت خدا، مدت‌ زيادي‌ مانده‌ايد و اينك‌ قيامت‌ برپا شده‌ است‌ ولي‌ شما نمي‌دانستيد كه‌ روزي‌ قيامتي‌ بر پا خواهد شد و آنرا قبول‌ نداشتيد.
 اين‌ گواهي‌ صادقانه‌ آنها، نزد خداوند، پذيرفته‌ مي‌شود و صداي‌ مجرمان‌، خفه‌ و زبانشان‌ گُنگ‌ و عذرشان‌ ناموجه‌ ميگردد:
فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ 
ترجمه: در آنروز معذرت‌ خواهي‌ ستمكاران‌ سودي‌ نخواهد داشت‌ و از آنان‌ در خواست‌ جلب‌ رضايت‌ نمي‌شود.
 
زمان‌ محاسبه‌ اعمال‌
 اسرافيل‌ به‌ دستور خداوند، براي‌ بار دوم‌ در صور مي‌دمد. اجساد مرده‌ و خاك شده‌، دوباره جان‌ مي‌گيرند:فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنْظُرُونَ () كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ ‹ناگاه‌ همگي‌ به‌ پا مي‌خيزند و مي‌نگرند، انگار آنان‌ ملخهاي‌ پراكنده‌اند›. همگي‌ برهنه‌ و ختنه‌ ناشده‌، گويا هم‌ اكنون‌ از مادر متولد شده‌اند. به‌ هر سو كه‌ نگاه‌ كني‌ چشمت‌ به‌ ميلياردها انسان‌، جن‌ و فرشته‌ بر مي‌خورد. صحراي‌ پهناور قيامت‌ است‌ و سيل‌ مواج‌ انسانها؛ برخي‌ نابينا و گروهي‌  لال‌ و عده‌اي‌ ناشنوا و برخي‌ سرنگون‌، حشر شده‌اند. گروهي‌ از نيكبختان‌ و سعادتمندان‌ را مي بيني كه بر چهار پايان‌ سوار اند. و عده‌اي‌ از آنان‌ بخاطر اينكه‌ در تاريكيها، براي‌ اداي‌ فريضه‌ نماز، بسوي‌ مساجد، گام‌ برداشته‌اند، بعنوان‌ پاداش‌، در پيش‌ روي‌ و در سمت‌ راست‌ خود‌، نور به‌ همراه‌ دارند و اين‌ تحقق‌ همان‌ وعده‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم  است‌ كه‌ فرمود: «بَشِّرِالمشَّائين‌ فِي‌ الظُّلَمِ‌ إلي‌ المَسَاجِد بالنَُور التَّام‌ يَوْمَ‌ الْقِيامَة[3]»  آنهايي‌ را كه‌ در تاريكيها بسوي‌ مساجد، گام‌ بر مي‌دارند، به‌ روشني‌ كامل‌ در قيامت‌ مژده‌ باد› از هر طرف‌، نور و درخشندگي‌ آنها را فراگرفته‌ است‌.
 
خورشيد پايين‌ آورده‌ مي‌شود
همه‌ انسانها در صحراي‌ هموار محشر، گرد مي‌آيند و بدستور پروردگار، خورشيد به‌ فاصلة‌ يك‌ ميل‌، بالاي‌ سر آنان‌ قرار مي‌گيرد و زمين‌ از شدت‌ گرما بجوش‌ مي‌آيد. از جسمها عرق‌ بگونه‌اي‌ سرازير مي‌شود كه‌ چندين‌ متر داخل‌ زمين‌ فرو مي‌رود. مردم‌ به‌ تناسب‌ اعمال‌ خويش‌ در عرق‌هاي‌ خود فرو مي‌روند، بعضي‌ تا زانو و برخي‌ تا كمر و عده‌اي‌ تا گوشهايشان‌ در عرق، غوطه‌ ور مي‌شوند[4].
 روز سخت‌ و دشواري‌ است‌. با وجودي‌ كه‌ بيش‌ از يك‌ روز نيست‌، اما برابر است‌ با پنچاه‌ هزار سال‌ دنيا‌. انسانها سخت‌ در مضيقه‌ قرار مي‌گيرند. آه‌ و ناله‌ سرميدهند. همه‌ پريشان‌ و آشفته‌ اند ناگاه‌ صداي‌ دلكشي‌ كه‌ بهشتيان‌ با آن‌ آشنايند بگوش‌ مي‌رسد. و آن صداي‌ پروردگار جهانيان‌ است‌ كه در سراسر صحراي‌ محشر، طنين انداز مي‌شود:«أين‌ المُتَحابَّون‌، بِجَلالي‌ اليوم‌ أظِلُّهم‌ بِظِلي‌ يَوم‌ لاظِلَّ‌ إلاَّ ظِلِّي‌»[5] ‹كجايند آنهايي‌ كه‌ بخاطر من‌ با هم‌ دوست‌ بوده‌اند؟ قسم‌ به‌ جلال‌ و عظتم‌، امروز كه‌ سايه‌اي‌ جز سايه‌ من‌ وجود ندارد، آنها را در زير سايه‌ عرش خود جاي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ مي‌دهم‌›.
 و اينگونه‌ آنها در زير سايه‌ عرش‌ الهي‌ قرار مي‌گيرند و از گرماي‌ طاقت‌ فرساي‌ آن‌ روز بسيار گرم‌ و سوزان‌، نجات‌ مي‌يابند.
 
كساني‌ كه‌ زير سايه‌ عرش‌ الهي‌ جاي‌ خواهند گرفت‌
 1-«إلامام‌ العادل» پيشواي‌ عادل و حكمراني‌ كه‌ نه‌ بر اساس‌ قوانين‌ بشري‌، بلكه‌ مطابق‌ دستور خدا، فرمانروايي‌ نموده‌ و به‌ كسي‌ ظلم‌ و تعدي‌ روا نداشته‌ است‌.
 2- «شابٌ‌ نَشَأفي عِبادةِ‌ الله عَزَّوجل» نوجواني‌ كه‌ در سايه‌ طاعت‌ و بندگي‌، رشد نموده‌ و پرورش‌ يافته‌ باشد و محبوبي‌ جز او و راه‌ و برنامه‌اي‌ جز راه‌ و برنامه‌ الهي‌ نداشته‌ باشد. نه آن‌ جواني‌ كه‌ با موسيقي‌، مواد مخدر و شب‌ نشيني‌هاي‌ معصيت‌آميز و مجالست‌ با زنان‌ و تقليد غرب‌، رشد نموده‌ و بزرگ‌ شده‌ باشد‌.
 3-«رَجُلٌ‌ قَلْبَهُ‌ مُعَلَقٌ‌ بِالْمَسَاجد» مردي‌ كه دلبسته‌ مسجد باشد و حتي‌ زماني‌ كه‌ بيرون‌ از آن بسر بَرد‌، قلبش‌ وابسته‌ به‌ خانه‌اي‌ از خانه‌هاي‌ خدا‌ بوده‌ و جسمش‌ نيز به‌ تبعيت‌ از قلب،‌ مشتاق‌ آنجا باشد‌.
وابسته‌ به‌ مسجد، كساني‌ هستند كه‌ با رفت‌ و آمدهاي‌ مكرر خود مساجد را آباد نگه مي دارند و پاره‌اي‌ از اوقات‌ شان‌ را به‌ برنامه‌هاي‌ مسجد، اختصاص‌ مي دهند و در زير سايه‌ آن‌ به‌ آرامش‌ روحي‌ و رواني‌ دست‌ مي يابند. نه‌ آنهايي‌ كه‌ مسجد، در نظرشان‌ موزه‌اي‌ بيش‌ نباشد كه‌ فقط‌ روزهاي‌ جمعه‌ و عيدين‌ به‌ آن‌ سر بزنند.
 4- «وَ رَجُلٌ‌ دَعته‌ إمرأةٌ‌ ذاتُ‌ مَنصبٍ‌ وَ جَمالٍ‌ فَقَالَ‌ إنِّي‌ أخافُ الله‌» مردي‌ كه‌ زني‌ زيبا و صاحب‌ مقام‌، او را بسوي‌ خود فرا خواند ولي آن جوان از پذيرفتن دعوتش سر باز زند و اين‌ جمله‌ زيباي «إني‌ اخاف‌ُ الله‌» را بزبان‌ آورد يعني‌ من‌ از خدا مي‌ترسم‌. بايد گفت نه‌ زني از زنان‌ معمولي‌ بلكه‌ متمول‌ و صاحب‌ مقام‌ و زيبا‌. كه‌ جمال‌، خود به تنهايي‌ يكي‌ از مهمترين‌ انگيزه‌هاي‌ جلب‌ مردان‌ مي‌باشد.
 اينك‌ قضاوت‌ با شماست‌، چه‌ آزمايشي مي‌تواند از اين‌ بزرگتر باشد كه‌ زني‌ با اوصاف‌ فوق، جواني‌ را كه‌ در اوج‌ شهوت‌ بسر مي‌برد، زليخا گونه‌ هيتَ‌ لك بگويد و او را بسوي‌ خود فرا خواند كه‌ چرا معطلي‌؟ ولي‌ آن جوان، اعراض‌ نمايد‌ و بگويد «إنّي‌ أخافُ‌ الله». بايد گفت‌ كار هر كس‌ نيست‌ كه‌ از چنين‌ آزمايشي‌ جان‌ سالم‌ به در برد مگر مومنان‌ با شهامتي‌ كه‌ محبت‌ و عظمت‌ خداوند در تار و پود وجود آنها ريشه‌ دوانيده‌ باشد و اين‌ انديشه‌ كه‌ خداوند، همواره‌ مراقب‌ بندگانش‌ مي‌باشد، بر روح‌ و روان‌ آنها حاكم‌ گردد و تقواي‌ الهي‌ را پيشه‌‌ي خود سازند. و به‌ راحتي‌ از لذايذ نامشروع‌ و زود گذر، چشم‌‌پوشي‌ نمايند.
5-«رَجُلٌ‌ تَصَدَّقَ‌ بِصَدَقةٍ‌ فَأخفاها حَتَّي‌ لَاتَعْلَمَ‌ شِمَالُه‌ بما أنفَقَتْ‌ يَمِينُه»  مردي‌ كه‌ مخلصانه‌ و مخفيانه‌ صدقه‌ دهد. طوري كه‌ دست‌ چپش‌ متوجه‌ نشود كه‌ با دست‌ راستش چه‌ داده‌ است. يعني‌ انفاق‌ وي‌ بخاطر رضاي‌ خدا باشد نه‌ ريا و تظاهر.
6- «رَجلانِ تَحابا فِي الله» دو مردي‌ كه‌ به‌ خاطر رضاي‌ خدا با هم‌ دوست‌ شده‌ و در كنار هم‌ جمع‌ ‌شودند و بخاطر او از يكديگر جدا گردند.
 7- «رَجل‌ٌ ذَكَر الله‌ خَالياً فَفَاضَتْ‌ عَيناه‌»  مردي‌ كه‌ در تنهايي‌ به‌ ياد خدا اشك‌ بريزد. يعني از يك طرف به‌ عظمت‌ پروردگار و رحمتها و عذابش‌ بينديشد و از طرفي‌ ديگر ضعفها و گناهان‌ خويش‌ را به ياد آورد. آنگاه‌ اشك‌ از ديدگانش‌ جاري‌ گردد. و اينچنين‌ است‌ ذكري‌ كه‌ با زبان‌ و قلب‌ و انديشه‌ انجام‌ گيرد نه‌ آنكه‌ فقط‌ توسط‌ زبان‌، تكرار شود.
 
ميزان‌ و حساب‌
دادگاه‌ عدل‌ الهي‌ كارش‌ را شروع‌ مي‌كند. مردم ‌به‌ دو دسته‌ تقسيم‌ مي‌شوند؛ گروهي‌ فرمانبردار و نيكبخت‌ و گروهي‌ ديگر شقي‌ و بدبخت‌. همه‌ محاسبه‌ مي‌شوند. اما محاسبة ‌مومنان‌، گذرا و آسان‌ خواهد بود و مانند محاسبة كفار، دقيق‌ و حساب‌ شده‌ نمي‌باشد. در روايتي‌ عايشه‌ رضي الله عنهما از آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم  نقل‌ مي‌كند كه‌ فرمود: «هر شخصي‌ كه در روز قيامت‌ از او حساب‌ گرفته‌ ‌شود، هلاك‌ خواهد شد». من‌ عايشه‌ عرض‌ كردم‌: مگر خداوند نفرموده كساني‌ كه‌ نامه‌ اعمالشان‌ بدست‌ راست‌ داده‌ مي‌شود، محاسبه‌ آنان‌ آسان‌ خواهد بود؟ آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم  فرمود: منظور از حساب‌، در اين‌ آيه‌، عَرضه‌ اعمال‌ است‌ نه‌ حساب‌ دقيق‌، زيرا هر كسي كه‌ دقيقاً محاسبه‌ شود، حتماً گرفتار عذاب‌ خواهد شد». قرطبي‌ در توضيح‌ اين‌ گفته‌ پيامبر صلی الله علیه و سلم  ‌مي‌نويسد: «العرض‌» يعني‌ اعمال‌ مومنان‌، بر خدا عرضه‌ مي‌شود تا آنها بدانند كه‌ خداوند از يكايك‌ اعمال‌ آنها با خبر است‌، ولي‌ به‌ بزرگواري‌ خويش‌ همانگونه‌ كه‌ در دنيا عيوب‌ و گناهان‌ آنها را ناديده‌ مي‌گرفت و در آنجا نيز مورد عفو و بخشش‌ قرار مي‌دهد[6]. در مقابل‌ آن‌، «مناقشه‌» قرار دارد يعني‌ حساب‌ بسيار دقيق‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌ مسامحه‌ و گذشتي‌ در آن‌ ديده‌ نمي‌شود»[7]. در حديثي‌ ديگر نحوه‌ برخورد خداوند با برخي‌ از بندگان‌ مومن‌ اينگونه‌ بيان‌ شده‌ است‌: خداوند در روز قيامت‌ يكي‌ از بندگان مومنش‌ را فرا مي‌خواند و از او مي‌پرسد: آيا فلان‌ گناه‌ را بخاطر داري‌؟ و يكي‌ پس‌ از ديگري‌ گناهان‌ او را بر مي‌شمارد. بنده‌، در پاسخ‌ پروردگار مي‌ گويد: آري‌ و يقين مي‌كند كه با اين‌ اعتراف‌، قطعاً هلاك‌ خواهد شد. اما خداوند مي‌فرمايد: اي‌ بنده‌ من‌ همانطوريكه‌ در دنيا عيبهاي‌ تو را از نظر مردم‌، پنهان‌ كردم‌ امروز نيز تو را مورد آمرزش‌ قرار مي‌دهم‌.
 اما در مورد كافران و منافقان،‌ خداوند مي‌فرمايد:وَيَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ[8].
 ترجمه‌: و گواهان مي گويند: اينان بر پروردگار خود، دروغ بسته اند. هان! نفرين خدا برستمگران باد.
 
نتيجه‌ دلخواه
 با شنيدن‌ اين‌ كلمات‌ فرحبخش‌ خداوند كه‌ مي‌ فرمايد: «در دنيا گناهانت‌ را پوشيدم و اكنون‌ نيز از آن‌ صرف‌ نظر مي‌كنم‌«، بنده‌ كه‌ خود را نجات‌ يافته‌ مي‌بيند، حياتي‌ تازه‌ در كالبدش‌ دميده‌ مي‌شود. زيرا چند لحظه‌ قبل‌ كاملاً در معرض‌ نابودي‌ قرار داشت‌. و اينك‌ نجات‌ يافته‌ است‌. بيدرنگ‌ از فرط‌ خوشحالي‌ در ميان‌ جمعيت‌ انبوه‌ صحراي‌ محشر كه‌ هر يك‌ چشم‌ براه‌ نامه‌ي‌ اعمال‌ خويش‌ است‌، هورا مي‌كشد و همه‌ را فرا مي‌خواند و مي‌گويد:هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ () إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَهْ ‹اي‌ اهل‌ محشر بيائيد نامه‌ اعمال‌ مرا بگيريد و بخوانيد، من‌ يقين داشتم‌ كه‌ حساب‌ و كتابي‌ وجود دارد و من‌ با  آن روبرو خواهم‌ شد›.درحالي كه  لحظه‌اي‌ پيش‌ گمان‌ مي‌كرد  بسيار دقيق‌ از وي‌ حساب‌ گرفته‌ خواهد شد و توقع‌ نداشت‌ كه‌ به‌ اين‌ راحتي‌ از عذاب،‌ نجات‌ پيدا ‌كند.
 ابن‌ كثير مي‌گويد: در اين‌ آيات‌، ميزان‌ شادي‌ كسيكه‌ نامه‌ اعمالش‌ بدست‌ راستش داده مي شود‌ بيان‌ شده‌ است‌ چنانكه‌ از فرط‌ شادي‌ به‌ هر كس‌ كه‌ مي‌رسد ميگويد:هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ  ‹بياييد نامه‌ي عمل مرا بخوانيد‌‌‌‌‌› زيرا نيك‌ ميداند كه‌ نامه‌اش‌ حامل‌ خير و بركت‌ فراوان‌ است‌ .چون‌ از طرف‌ ذات‌ بسيار بزرگواري‌ بدستش‌ رسيده‌ است كه‌ بديها را تبديل‌ به‌ نيكي‌ مي‌كند. و از طرفي‌ مطمئن‌ است‌ كه‌ كسي‌ يا چيزي‌ را با خدا شريك‌ نساخته‌ و به‌ يگانگي‌ وي‌ ايمان‌ داشته‌ است و حاكميت‌ قانون‌ خداوند را نيز پذيرفته‌ و جز دستور او از هر دستور‌ ديگري‌ روي‌ گردان  بوده‌ است‌. همواره‌ دوستدار خدا و دوستانش‌ بوده‌ و با دشمنان‌ خدا ،‌ دشمني‌ ورزيده‌ است‌ و بخاطر ترس‌ از خدا، از خوردن‌ ربا و شرابخواري‌ و ارتكاب‌ فحشاء، امتناع‌ نموده‌ است‌. بر كسي‌ ستم‌ روا نداشته‌ و عليه‌ كسي‌ شهادت‌ دروغ‌ نداده‌ است‌. با كسانيكه‌ عَلَم‌ طغيان‌ برافراشته‌ بودند همكاري‌ ننموده‌ و با گناهكاران‌ و شهوت‌ پرستان‌، دوست‌ و همنشين‌ نبوده‌ است‌. بلكه‌ دوستدار و همنشين‌ بندگان‌ نيك‌ و داعيان‌ الي‌ الله‌ بوده‌. زبانش‌ آلوده‌ به‌ غيبت‌، سخن‌ چيني‌، دروغ‌ و ناسزا و هتك‌ حرمت‌ مسلمانان‌ نشده‌ همچنين قلبش‌ از هر نوع‌ شك‌، ترديد، نفاق‌، بغض‌ و حسد، پاك‌ و سالم‌ بوده‌ است‌. بدين‌ جهت‌ با اطمنيان از نامه‌ اعمال‌ خود، همگان‌ را فرا مي‌خواند و مي‌گويد: بيائيد كتاب‌ مرا بخوانيد.
چرا چنين‌ نباشد، مگر نه‌ اينكه‌ به‌ رستگاري‌ نهايي‌ كه‌ همه‌ آنرا آرزو مي‌كنند دست‌ يافته‌ است‌؟ آري‌ اين‌ رستگاري‌ در سايه‌ هدف‌ والائي‌ بدست ‌آمده است كه‌ همان‌ عبادت‌ خداوند، مي‌باشد و انسانها بخاطر آن‌ خلق‌ شده‌اند و در اثر كوششهاي مدام‌ و خستگي‌ ناپذير براي‌ آخرت‌ ،آنرا بدست‌ آورده اند. نه اينكه در پرتوي‌ كشمكش‌ها و رقابتهاي‌ دنيوي‌ كه براي‌‌حصول  لذات‌ فاني‌ از طريق‌ تجارت‌ يا پست‌ و مقام‌ و..صورت مي گيرد، بدست‌ ‌‌‌آمده است .
وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ[9]. سزاوار است‌ كه‌ براي‌ بدست‌ آوردن‌ چنين‌ نعمتها و بهشتي،‌ رقابت‌ كنندگان‌ با يكديگر به‌ رقابت‌ بپردازند.
 
مرفه‌ترين‌  و فقيرترين‌ انسان دنيا
 امام‌ مسلم‌ در كتاب‌ صحيح‌ خود از انس‌ بن‌ مالك‌ رضی الله عنه  روايت‌ مي‌كند كه‌ آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم  فرمود:«يُؤتي‌ بِأنعَمِ‌ أهل‌ِ الدنيا مِن‌ أهلِ‌ النارِ يومَ القيامةِ فَيُصبغُ‌ فيِ‌ النارِ صِبغةً‌ ثُم‌ يُقالُ‌ يا ابنَ‌ آدمَ‌ هَل‌ رَأيتَ‌ خَيراً قَطُّ؟ هَل‌ مَرَّ بِك‌ مِن‌ نَعيمٍ قَطُّ‌؟ فَيقولُ‌ لاوَاللهِ‌ يا رَبِّ‌. وَ يُؤتي‌ بِأشدِالناسِ‌ بُؤساً مِن‌ أهل‌ الجنَّةِ‌ فَيُصبغُ‌ صِبغةً‌ في‌ الجنَّة‌ِ فَيُقالُ‌ يا ابنَ‌ آدمَ‌ هَل‌ رأيت‌ بَؤساً قَطُّ؟ هَل‌ مرَّ بِكَ‌ مِن‌ شدةٍ‌ قَطُّ‌؟ فَيقولُ‌ لا وَاللهِ‌ يا رَبِّ‌ مامرَّ بي‌ بُؤس‌ٌ قَطُّ‌ وَلا رأيتُ‌ شِدةً‌ قَطُّ‌[10]».
ترجمه‌: روز قيامت،مرفه‌ترين‌ انسان‌ نافرمان‌ دنيا را در آتش،‌ غوطه‌ داده‌، بيرون‌ مي‌آورند آنگاه‌ از او مي‌پرسند: اي‌ فرزند آدم‌! آيا تاكنون‌ آسايشي‌ ديده‌اي‌؟ و از نعمتي‌ بهره‌مند شده‌اي‌؟ مي‌گويد: سوگند به‌ خدا كه‌ هيچ رفاه‌ و آسايشي‌ نديده‌ام‌. پس از او فقيرترين‌ انسان‌ دنيا را كه‌ مومن‌ بوده‌ است‌ براي‌ چند لحظه‌ در ميان‌ نعمتهاي‌ بهشت‌ قرار مي‌دهند سپس‌ از او مي‌پرسند: اي‌ فرزند آدم‌؟ آيا هيچگاه ‌ دچار فقر و مصيبتي‌ بوده‌اي‌ ؟مي‌گويد: سوگند به‌ خدا كه‌ هيچ‌ گونه‌ رنج‌ و مصيبت‌ و فقري‌ نديده ام.
 «اَنْعَمْ‌» واژه‌ تفضيل‌ است‌. يعني‌ كسيكه‌ از بيشترين‌ آسايش‌ دنيا بهره‌مند بوده‌ و نعمتهاي‌ متنوعي از قبيل‌ ثروت‌، ساختمانهاي‌ مجلل‌، سواري‌هاي‌ پيشرفته‌، چندين‌ خدمه و سفره‌هاي‌ رنگين‌، انواع لباسهاي زربافت‌، جواهرات‌ گرانقيمت‌، چندين‌ رقاصه‌ و.. در اختيار داشته‌ است‌ اما پس از اينكه‌ دست‌ نوازشگر آتش‌ دوزخ‌ كه‌ حداقل‌ هفتاد برابر سوزنده‌تر از آتش‌ دنيا است‌ بر جسم‌ نازنينش‌ كشيده‌ شود، ديدگانش‌ باز مي‌شود تا آنچه‌ را كه‌ باور نداشت‌ و ناديده‌ مي‌گرفت‌ از انواع‌ شكنجه‌هاي‌ دوزخ‌، غل‌ و زنجير، مارهاي‌ خطرناك‌، درخت‌ تلخ‌ و خار دار زقوم‌ و آب‌ جوشان‌ كه‌ چون‌ بر سرش‌ ريخته‌ شود پوست‌ بدنش‌ فرو مي‌ريزد وسهل‌ترين‌ عذاب‌ كه عبارت است از پوشيدن‌ كفشهاي‌ آتشين‌ كه مغز سر را بجوش‌ مي‌آورد وصداهاي‌ خشمگين‌ دوزخ‌ كه‌ شعله‌ هايش‌ بجان‌ هم‌ افتاده‌ و با شوق‌ براي‌ بلعيدن‌ شكار تازه‌اي‌ زبانه‌ مي‌كشند،ببيند.
 از اينرو‌ جاي شگفتي  نيست‌ كه‌ مرفه‌ترين‌ فرد دنيا، دست‌ و پايش‌ را گم‌ كند و همه‌ نعمتهاي آنرا  يكباره‌ به فراموشي‌ بسپارد و سوگند ياد كند كه‌ هيچگاه‌ رنگ‌ آسايش‌ را نديده‌ و هرگز نعمتي‌ نصيبش‌ نشده‌ است‌.
 ابن‌ علان‌ عقيلي‌ مي‌گويد: «ظاهراً اينطور به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اين‌ فرد مرفه،‌ با ديدن‌ مناظر هولناك‌ عذاب‌، دست‌ و پايش‌ را گم‌ مي‌كند و با صراحت‌، همه‌ نعمتهاي‌ دنيا را بفراموشي‌ مي‌سپارد. چون‌ واقعاًدر ‌آنجا كسي‌ جرأت‌ دروغ‌ گفتن‌ ندارد. يا اينكه‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تمام آسايش و‌ نعمتهاي  دنيا را در برابر همان‌ چند لحظه‌ عذاب‌ آخرت‌، هيچ‌ مي‌پندارد وآنگاه‌ چنين‌ اظهار مي‌نمايد»[11].
 
فقيرترين‌ انسان‌ مومن‌ دنيا
فقيرترين‌ انسان‌، وقتي‌ كه‌ براي‌ چند لحظه‌ در بهشت‌ مي‌ماند، و خود را ميان‌ زميني‌ پهناور مي يابد كه‌ جنس‌ خاكش‌ تركيبي‌ از مشك‌ و زعفران‌ و سنگ‌ ريزه‌ هايش‌ از ياقوت‌ و جواهرات‌ گرانقيمت‌ است‌ و خيمه‌هاي‌ مرتفع‌ و قصرهاي‌ ساخته‌ شده‌ از طلا و نقره‌ و پرندگان‌ زيبا كه‌ بر شاخسار درختان‌ بهشت‌، نغمه‌ سرايي مي‌كنند و جويبارهائي‌ كه‌ در آنها‌ آب‌ زلال‌ و شيرو عسل،‌ جريان‌ دارد و دوشيزگان‌ زيبا و حوران‌ بهشتي‌ كه‌ اگر يكي‌ از آنان‌ براي‌ چند لحظه،‌ در دنيا‌ جلوه‌گر شود، ‌ نور چهره‌اش‌ ‌‌‌‌‌‌فضا را روشن‌ و عطر وجودش‌ زمين‌ را معطر مي‌نمايد و تاجي‌ كه‌ بر سر دارد گرانتر از تمامي‌ نعمتهاي‌ مادي‌ دنياست و هزاران‌ نعمت‌ ديگر كه‌ قلم‌ از وصف‌ يكايك‌ آنها ناتوان‌ است‌، آنچنان‌ توجه‌اش بسوي آنها معطوف مي گردد كه‌ سوگند ياد مي‌نمايد كه‌ هيچگونه‌ رنج‌ و مشقتي‌ در دنيا نديده‌ است‌.
بايد گفت اجحاف‌ نمي‌كند و ناحق‌ نمي‌گويد زيرا او‌ تمام‌ سختيهاي‌ دنيا از قبيل‌ فقر، گرسنگي‌، دربدري‌، مظلوميت‌ها، زندان‌، تازيانه‌، و استهزا و ريشخند اهل‌ باطل‌ به‌ مقدساتش‌ را در مقايسه‌ با آنچه‌ كه‌ در آن‌ لحظه ي كوتاه،‌ در بهشت‌ مي‌بيند، بسيار ناچيز و اندك‌ مي‌پندارد.چرا كه  نعمتهاي‌ بهشت‌، در آن‌ لحظه‌، آنچنان‌ او را تحت‌ تاثير قرار مي‌دهد كه‌ تمام‌ گذشته‌ اش را بفراموشي‌ مي‌سپارد.
 هنگاميكه‌ صاحبان‌ دنيا، جايگاه‌ اين‌ بنده‌ فقير، ولي‌ مومن‌ خدا را در آنجا مي‌بينند كه‌ چگونه‌ سختيهاي‌ دنيا برايش تبديل‌ به‌ نعمتهاي‌ جاودانه‌‌ شده است كه‌ بشر نظير آنرا هيچگاه‌ نديده‌ و نشنيده‌ و حتي‌ تصورش‌ را نكرده است‌، آرزو مي‌كنند اي‌ كاش‌ ما هم‌ در دنيا بسان‌ همين‌ بنده‌ مومن‌، رنجها و مصيبتها را تحمل‌ مي‌كرديم‌ تا امروز مشمول‌ چنين‌ پاداش‌ عظيم و با ارزشي‌ از جانب‌ خداوند مي‌شديم‌. رسولخدا صلی الله علیه و سلم  اين‌ مطلب‌ را در قالب‌ كلمات‌ شيوا و حكيمانه‌ خويش‌ چنين‌ بيان‌ فرموه‌ است‌: «يَوَدُ أهلُ‌ العافيةِ‌ يَومَ‌ القيامةِ‌ حينَ‌ يُعْطي‌ أهلُ‌ البلاء الثواب‌ لَو أنَّ‌ جُلُودَهم‌ كَانَتْ‌ قُرِضَتْ‌ في‌ الدُّنيا بِالمقاريض‌»[12].
 ترجمه‌: روز قيامت‌ هنگاميكه‌ اهل‌ آسايش‌، متوجه‌ پاداش‌ نيكوكاران‌ ستمديده‌ مي‌شوند، آرزو مي‌كنند كاش‌ در دنيا بخاطر خدا، بدنشان‌ قطعه‌ قطعه‌ مي‌شد.
 ولي‌ افسوس‌ كه‌ دير شده‌ و زمان‌ اين‌ آرزوها گذشته‌ است‌ و عمر گرانبهاي ايشان،‌ صرف‌ هوا و هوس‌ شده است.  اينك‌ راه‌ بازگشت‌ به دنيا ،وجود ندارد و فرصت‌ ضايع‌ شده‌ بدست‌ نخواهد آمد و توبه‌ و استغفار نيز كارگشا نخواهد بود. و آنها چاره اي‌ نخواهند داشت جز اينكه‌ با ندامت‌ به اين‌ سخنان‌ و سرزنشهاي‌ الله‌ گوش‌ فرا دهند كه مي‌فرمايد::أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِير‌ٍ[13].‌
ترجمه:مگر اينقدر به شما عمر نداده بوديم كه هر كس بخواهد، پند گيرد. و آيا بيم دهنده پيش شما نيامد. پس بچشيد عذاب را اصلاً براي ستمگران  يار و ياوري نيست.
 
جدايي‌ مؤمنين از ‌كفار
صحيح‌ مسلم‌؛ در اين مورد روايت‌ مفصلي‌ داردكه‌ بخشهائي‌ از آنرا در اينجا بيان‌ مي‌كنيم‌: آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم   فرمود: در صحراي  محشر از جانب‌ خدا، اعلام‌ مي‌شود: ‌آنهايي كه‌ در دنيا، چيزي‌ يا كسي‌ را بجز خدا پرستش‌ نموده‌ اند‌، كنار يكديگر بايستند. چنانكه‌ مشركين‌ و بت‌ پرستان‌ و آنهائي‌ كه‌ عزير و مسيح‌ و ديگران‌ را پرستش‌ كرده‌اند، همه‌ يكجا جمع‌ مي‌شوند و نهايتاً از آنجا رهسپار دوزخ‌ مي‌‌گردند. خداپرستان‌ كه‌ در ميان‌ آنها نيكو كار و بدكار وجود دارد، در ناحيه‌اي‌ ديگر و در كنار هم‌ مي‌ايستند. آنگاه‌ روي‌ دوزخ‌ ،پل‌ نصب‌ مي‌گردد و به‌ اهل‌ شفاعت،‌ اجازه‌ شفاعت داده مي شود .آنها در كنار پل‌ قرار مي‌ايستند‌ و مي‌‌گويند: پروردگارا! نجاتشان‌ بده‌. پروردگارا! نجاتشان‌ بده‌[14].
آري‌ مسلمانان‌‌‌‌، در دنيا با وجود وابستگي‌ و نياز به‌ خويشاوندان‌ خود از آنها بريدند و قطع‌ رابطه‌ كردند. زيرا ‌آنان  از اطاعت‌ دستورات‌ خدا سرپيچي‌ مي‌كردند و تابع‌ نفس‌ و شيطان‌ بودند. پس‌ اكنون‌ كه‌ روز جدايي‌ است‌، چگونه‌ مي‌توانند در كنار آنها بايستند. بايد گفت‌ همانطور كه‌ ايشان‌ در دنيا خود را موظف‌ به‌ جدايي‌ از آنهامي‌ دانستند، به‌ طريق‌ اولي‌ در آنجا نيز خود را موظف‌ به‌ جدايي‌ مي‌دانند. چنانكه‌ خداوند مي‌فرمايد: ‌لا‌تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ‌‌[15].
ترجمه‌: ‌‌‌‌‌‌‌‌مردماني‌ را نخواهي‌ يافت‌ كه‌ به‌ خدا و روز قيامت‌ ايمان‌ داشته‌ باشند ولي‌ كساني‌ را به‌ دوستي‌ بگيرند كه‌ با خدا و پيغمبرش‌ دشمني‌ ورزيده‌ باشند، هر چند كه‌ آنان‌ پدران‌ يا پسران‌ يا برادران‌ و يا قوم‌ و قبيله‌ي‌ ايشان‌ باشند‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
 شهيد بزرگوار اسلام،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سيدقطب‌ ميگويد: ‌«روابط‌ نسبي‌ و خوني، در ساحل‌ ايمان‌، از هم‌ خواهد گسست‌. زيرا‌ اينگونه‌ روابط‌ و پيوندها تا زماني‌ كه‌ بين‌ حزب‌ خدا و حزب‌ شيطان‌، اصطكاك پيش نيايد، برقرار مي مانند. همانطور كه‌ در ‌ اسلام‌، مسلمانان موظف‌ اند كه‌ با پدر و مادر مشرك‌ خود با مهرباني‌ و ملاطفت‌ رفتار كنند. ولي‌ هنگامي‌ كه‌ بين‌ دو حزب‌ ياد شده‌، درگيري‌ رخ‌ دهد، اين‌ پيوندهاي‌ نسبي‌ و خوني‌‌از هم‌ گسيخته‌ خواهد شد. همانطور كه‌ ياران‌ با وفا و شجاع‌ آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم  ،عملاً نشان‌ دادند. از جمله‌ ابوعبيده‌ جراح‌ رضی الله عنه  ؛صحابي‌ بزرگوار پيامبر اكرم‌  صلی الله علیه و سلم  ؛در جنگ‌ بدر شمشير برگردن‌ پدر مشرك‌ خويش‌ نهاد و او را از پاي‌ درآورد.‌ ابوبكر صديق‌ رضی الله عنه  سوگند ياد كرد كه‌ اگر فرزندش‌ عبدالرحمان را كه‌ در صف‌ مشركين‌، عليه‌ مسلمانان‌ مي‌جنگيد ،بيابد، گردنش‌ را قطع‌ خواهد‌ كرد.
و يا طبق‌ روايتي‌، مصعب‌ بن‌ عمير رضی الله عنه  در همين‌ جنگ،‌ برادرش‌ را كه‌ در صف‌ دشمن‌ قرار داشت‌ به‌ قتل‌ رسانيد. عمر رضی الله عنه  حمزه‌ رضی الله عنه  
علي‌ رضی الله عنه  عبيده رضی الله عنه  و حارث‌ نيز بستگان‌ بسيار نزديك‌ خود را كه‌ عليه‌ مسلمانان،‌ در جنگ‌ شركت‌ داشتند به‌ قتل‌ رساندند. و اينگونه‌ به‌ تمامي‌ پيوندهاي‌ خوني‌ و نسبي خود،‌ پشت‌ پا زدند و به‌ كانون‌ گرم‌ خانواده‌ جديدي كه‌ بر اساس‌ اعتقاد و ايمان‌، تشكيل‌ يافته بود پيوستند. اين‌، بزرگترين‌ نمونه‌ فداكاري‌ بود كه‌ در راه‌ دين‌ و ايمان‌ در تاريخ‌ بشر، به‌ ثبت‌ رسيد»[16].
 
گفتگوي‌ بهشتيان‌ هنگام‌ مشاهده‌ بهشت‌ از نزديك‌
مسلم‌؛ در كتاب‌ صحيح‌ خود، حديثي‌ به‌ نقل‌ از ابوهريره‌ رضی الله عنه  روايت‌ مي‌كند كه‌ آنحضرت‌ صلی الله علیه و سلم  ‌فرمود: پس‌ از اينكه‌ در صحراي‌ محشر، بهشت‌ را نزديك‌ مي آورند و در معرض‌ ديد قرار مي‌دهند، مومنان،‌ شتابان‌ بسوي‌ آدم‌  علیه السلام   مي‌روند و از او كه پدرشان‌ است تقاضا مي‌كنند كه‌ از خدا بخواهد هر چه‌ زودتر درهاي‌ بهشت‌ را به‌ رويشان‌ بگشايد. آدم‌  علیه السلام ، اظهار مي‌دارد كه‌ چون‌ بخاطر اشتباه‌ من‌ در بهشت‌، شما را از آنجا بيرون‌ راندند، من‌ خود را شايسته‌ چنين‌ درخواستي نمي بينم‌‌. بهتر است‌ نزد ابراهيم‌ علیه السلام  كه‌ خليل‌ خداست‌ ،برويد. ‌ ابراهيم  علیه السلام  ‌ نيز مي‌گويد:‌ چنين‌ كاري‌ از من‌ ساخته‌ نيست‌. نزد موسي‌ علیه السلام  كه‌ مستقيماً با خدا سخن‌ گفته‌ است‌، برويد.
موسي علیه السلام  ‌ نيز عذر مي‌آورد و آنها را نزد‌عيسي‌ علیه السلام   مي‌فرستد. عيسي‌ علیه السلام  ‌مي‌فرمايد: اين‌ مقام‌ شايسته‌ من‌ نيست‌. بهتر است‌ كه‌ همه‌ نزد سرور و خاتم‌ پيامبران‌؛‌ محمد مصطفي‌  صلی الله علیه و سلم  برويد. سرانجام‌، همه‌ نزد‌آنحضرت صلی الله علیه و سلم  شرفياب‌ مي‌شوند و ايشان‌ دست‌ به‌ دعا بر مي‌دارند و چون‌ افتخار شفاعت‌، نصيب‌ ايشان‌ شده‌ است، در حق امت، درخواست عفو و بخشش مي نمايد.
همچنين آنحضرت صلی الله علیه و سلم  فرمود: امانتداري و صله رحم نيز بصورت دو موجود ، در دو طرف پل صراط قرار مي گيرند و براي صاحبان خود شفاعت مي كنند. آنگاه عبور بر روي پل صراط آغاز مي‌شود. سرعت گذشتن هر كس از روي آن بستگي به نيروي ايمان و عملش دارد. گروهي به  سرعت برق و عده اي به سرعت باد و عده‌اي افتان و خيزان، از روي آن مي گذرند. در دو طرف پل صراط ،خارهاي تيز آهنين بكار رفته است . گروهي از انسانها كه بصورت افتان و خيزان از آن عبور مي كنند با برداشتن زخم و خراش ،با مشكل فراوان، سرانجام ،خود را به بهشت مي رسانند. و عده اي از ميان ايشان بعلت فرو رفتن تيرها و خارهاي ياد شده در جسم شان به داخل آتش‌، سقوط مي‌كنند. آنحضرت صلی الله علیه و سلم  كه در كنار پل صراط ايستاده و شاهد جريان مي باشد، مرتب از خدا مي‌خواهد كه پرودگارا! نجاتشان بده. پرودگارا! نجاتشان بده![17]
بدينصورت ‌‌‌،بهشت، مشتاقانه براي دوستداران خود پر مي گشايد و به استقبال آنان مي رود. يعني به سوي كساني كه در دنيا براي بدست آوردن آن، از بذل جان و مال خويش دريغ نمي كردند.
آري! اين است پاداش كساني كه در دنيا دستورات خدا و رسولش را با جان و دل، خريدند و هر نوع آزمايشي را از جانب خدا مي‌دانستند و شعارشان اين بود كه: «َقدَّر الله ماشاء فَعَلَ» ‹خداوند خواسته بود و آنچه او بخواهد، انجام خواهد گرفت›.«الحَمدُلله عَلي كُلِ حال» ‹در هر حال ما شكر گزار پرودگاريم› و حَسبُنَاللهُ وَ نِعمَ الوَكيل ‹خداوند براي ما كافي و بهترين گارساز است›. و از اين رهگذر هيچ گاه احساس خستگي نكردند و سر مويي از راه راست منحرف نشدند و از بندگان نيك خدا فاصله نگرفتند. همواره در مقابل دستورات خدا و رسولش، سر تسليم فرود مي آوردند و هنگام مصيبت، سخنشان اين بود كه اِنا للهِ و انّا اليهِ راجعون ‹ما از آن خدائيم و بازگشتمان به سوي اوست ›. پس چنين بندگاني شايسته آنند، كه بهشت به استقبالشان برود و اجازه ندهد كه آنها بخود زحمت دهند و به سوي آن گام بردارند.
بهتر است اين موضوع را از زبان قرآن بشنويم كه مي فرمايد:
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيد () هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ () مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ () ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ () لَهُمْ  مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ[18]
ترجمه: و بهشت براي پرهيزگاران نزديك مي شود و از آنان دور نخواهد بود. اين همان چيزي است كه به شما و به همه كساني كه دست از معصيت برداشته و محافظ دين خدا باشند، وعده داده مي‌شد همان كسي كه در نهان، از خداوند مهربان بترسد و با دلي توبه كار نزد او بيايد. به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانگي است. هر چه بخواهند در بهشت، براي آنها هست و افزون بر آن نزد ما نعمتهاي ديگر نيز وجود دارد.
سيد قطب؛ در تفسير اين آيات مي نويسد: چه احترام و گرامي داشتي ! وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ بهشت نزديك ‌آورده مي‌شود. «غير بعيد» فاصله اي ندارد كه آنها مشقت رفتن به سوي آن را تحمل كنند. بهشت با آنهمه ناز و نعمت به استقبال آنان خواهد ‌‌آمد.
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ () مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ[19] چه صفات برجسته و چه القاب نيكي! ظاهراً فرشتگان مقرب، آنها را با القاب: اواب، حفيظ و منيب مورد خطاب قرار مي‌دهند. زيرا ايشان داراي قلبهاي رئوفي بودند و همواره دستورات خداي ناديده را اجرا مي كردند و هميشه بين ترس و اميد زندگي مي‌نمودند و در مشكلات و مصائب ،به خدا پناه مي بردند[20]‌‌‌‌‌.
آري! بهشتي كه نه چشم بشر ،آن را ديده  و  نه وصف آنرا آنطور كه شايسته است، شنيده  و نه تصور آن را نموده است، با تمام زيباييهايش به سوي مهمانان خود پر مي كشد و آنها را در آغوش مي‌گيرد. همانطور كه آتش دوزخ نيز با صداي مهيب خود، براي مهمانان خويش آغوش باز مي‌كند. و به استقبالشان مي شتابد.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  فرمود: پل صراط نصب مي گردد و زمان شفاعت فرا مي رسد. همگان خواهند گفت: پرودگارا! نجاتمان بده. پرودگارا! نجاتمان بده. از آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  در مورد كيفيت پل صراط پرسيدند. فرمود: پلي است شيب دار و لغزان كه در دو طرف آن قلابهاي تيزآهني و خارهاي سه پهلو نصب شده است.. كه شرح آن قبلاً گذشت. كساني كه موفق به عبور از آن مي شوند،  دوستان خود را كه از پل صراط سقوط كرده و وارد دوزخ شده اند‌،بياد مي‌آورند.و از خدا براي آزادي آنها شفاعت مي كنند. پيامبر صلی الله علیه و سلم  مي فرمايد: سوگند به ذاتي كه جانم در دست اوست هيچ يك از شما براي گرفتن حق خود آنقدر مجادله نمي كند كه بهشتيان براي دوستان مومن خويش كه در اثر گناه، گرفتار دوزخ شده اند، با پرودگار خود مجادله مي‌كنند. و عاجزانه مي‌گويند پرودگارا!  آنها در دنيا با ما نماز مي‌گزاردند، روزه مي گرفتند، فريضه حج انجام مي دادند و .. خدايا آنها را مورد عفو و بخشش قرار بده. خداوند نيز به درخواست آنان ارج مي نهد و مي فرمايد: برويد و هر كس را كه اهل ايمان تشخيص داديد، با خود بيرون بياوريد.
آنگاه بهشتيان با شادي و سرور، فوراً رهسپار دوزخ مي شوند و در حالي كه آتش دوزخ هيچ تاثيري بر آنان نمي گذارد، گروهي از دوزخيان مومن را كه تاساق و زانو در آتش به سر مي‌برند، بيرون مي‌آورند و بعد عرض مي‌كنند پرودگارا! آنهايي را كه شما فرموديد، همه را بيرون آورديم. خداوند مي فرمايد: اين بارهم  برويد و هر كس را كه ذره اي خير در وجودش يافتيد، بيرون بياوريد. آنها دوباره به دوزخ مي روند و اين بار گروه بزرگي از مومنان را همراه خود بيرون مي آورند و سرانجام، به پيشگاه خداوند، عرض مي‌كنند كه پرودگارا! كسي را كه ذره اي خير در وجودش يافتيم،  آنجا نگذاشتيم.[21]
 
بهشتيان در انديشه نجات دشمنان خود
همانطور كه در حديث فوق بيان گرديد، داعيان مومن، در‌ آنجا نيز به فكر نجات دشمنان خود مي باشند. زيرا در دنيا قلباً دلسوز آنها بودند و لي با اعمال و رفتارشان دشمني داشتند. اينك با استفاده از مقام والاي خود مي خواهند در حق كساني كه در دنيا، پست و مقام داشتند، اما از خدا غافل و بي خبر بودند، و اكنون ذليل شده و از شدت ترس عذاب ، چشمهايشان از حدقه بيرون آمده و اضطراب بر آنها حاكم گشته است، درخواست شفاعت كنند. تا آنها نيز مانند خودشان مورد عفو و بخشش قرار بگيرند و سرانجام، وارد بهشت بشوند.
 همانطور كه شرح آن در حديث، گذشت بهشتيان با سماجت براي گرفتن امتياز ازخدا جهت  نجات ‌آنها سعي و تلاش مي كنند. و براي حصول نتيجه، به ذكر پاره اي از اعمال نيك آنها مي پردازند و از درگاه خداوند متعال، مسألت مي نمايند كه با لطف و كرم خود، گناهان و نافرمانيهاي آنها را ناديده بگيرد و مورد عفو قرار دهد.
آري، اين دوزخيان همان كساني هستند كه تا ديروز با همين بهشتيان ،سر جنگ داشتند. آنها را مسخره مي كردند و با غرور و تكبر ،به راه غلط خود ادامه مي دادند و بر ارتكاب گناه، اصرار مي ورزيدند. اگر كساني كه امروز در دنيا، علم طغيان عليه حق برافراشته اند، مي دانستند كه فردا همين داعيان مومن، به چه جايگاه رفيعي دست خواهند يافت تا جايي كه براي نجات خود اينان نيز در محضر پرودگار، به مجادله خواهند پرداخت، يقيناً با اعراض از نصايح آنها و دشمني و استهزاي ايشان، عرصه را بر آنها اينقدر تنگ نمي كردند. بلكه براي تجليل از نصايح سودمند ايشان در دنيا و دلسوزي و شفاعت آنها در آخرت، خود را مرهون محبت هاي آنها مي دانستند و با ايشان در راه حق و پيشبرد اهدافشان مساعدت و همكاري مي نمودند.
 
گفتگوي بهشتيان با منافقين در مسير بهشت
روز قيامت كه منافقين، فرجام بد خود را مي بينند و مشاهده مي كنند كه تمام كساني را كه تا ديروز به باد مسخره مي گرفتند و القاب توهين آميز نظير: تندرو، بنيادگرا، متحجر و تروريست ، نثارشان مي‌كردند، امروز وجودشان سراسر نور شده است  و سمت راست و چپ و جلوي آنها، نور قرار دارد.  در حالي كه خودشان منافقين در ظلمت بسر مي برند. طوري كه حتي نمي توانند پيش پاي خود را ببينند اينجاست‌كه عاجزانه از بهشتيان درخواست مي‌كنندكه ‌انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ[22] ‹منتظر ما باشيد آهسته برويد› تا ما نيز از روشني شما بهره مند شويم› بهشتيان در پاسخ مي گويند:قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورً ‹ به عقب برگرديد و به دنيا برويد و از آنجا نوري بدست آوريد› فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ ‹ميان آنها و بهشتيان فاصله مي افتد و بقدرت خدا ديواري قرار مي گيرد كه براي بهشتيان، رحمت و براي دوزخيان، عذاب است› يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ ‹منافقان خطاب به مومنان ،با فرياد مي گويند: مگر در دنيا همراه شما نبوديم؟› قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[23] ‹ مومنان در پاسخ مي گويند: بلي. ولي شما خود را گرفتار عذاب كرديد و درنگ نموديد و شك و ترديد به خود راه داديد و آرزوها، شما را گول زد تا اينكه مرگ فرا رسيد و نفس و شيطان ،شما را در مورد خدا فريب داد›.
 
گفتگوي بهشتيان با يكديگر در بهشت
بهشتيان، گروه‌گروه وارد بهشت مي‌شوند و در كنار هم قرار مي‌گيرند:‌ وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرً[24] همانطور كه در دنيا آنها بخاطر خدا، برادرانه با هم زندگي مي كردند، اينك نيز خداوند آنها را به پاس همان محبتها، از يكديگر جدا نمي‌كند. همچنين در مورد دوزخيان نيز قرآن واژه «سوق» را بكار برده است. امام ابن قيم، فرق ميان سوق دادن بهشتيان به سوي بهشت و سوق دادن دوزخيان به سوي دوزخ را اينگونه شرح مي دهد: « هر دو گروه به سوي آخرين جايگاهشان سوق داده مي شوند، گروهي شادمان و با خاطري كاملاً آسوده، همدوش با دوستان خود، مشتاقانه بدون ترس و دلهره، حركت مي كنند. وگروهي ديگر ناخواسته، در قيد و زنجير و با اكراه به سوي دوزخ، رانده مي شوند. آنها در حالي كه يكديگر را سرزنش و نفرين مي كنند، از اينكه در كنار هم و بصورت گله هاي گوسفند، دسته جمعي، به سوي دوزخ، رانده مي شوند،  رنج بيشتري  مي برند».[25]
 
نخستين كساني كه وارد بهشت مي‌شوند
بهشتيان در حالي كه سراپاي وجودشان مي درخشد، در فضايي نوراني، گروه گروه به سوي بهشت، سرازير مي شوند. پيشاپيش آنها پيامبر اكرم  صلی الله علیه و سلم  ، همراه هفتاد هزار تن از امتيان خود كه چهره هايشان بسان ماه شب چهارده، مي درخشد، در حركت است. خود آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  در اين مورد مي فرمايد: «هفتاد هزار تن از امتم در حالي وارد بهشت مي شوند كه چهره هايشان مانند ماه شب چهارده، مي‌درخشد»[26] پشت سر آنان، گروهي ديگر در حركت است كه چهره هايشان بسان روشن ترين ستاره آسمان خواهد درخشيد. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  كه پيشاپيش همه قرار دارد، اولين كسي خواهد بود كه وارد بهشت مي شود. خود آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  در حديثي مي فرمايد: ابتدا ،من در مقابل دروازه بهشت ،قرار مي گيرم و تقاضاي گشودن آنرا مي كنم. نگهبان بهشت مي‌پرسد: شما چه كسي هستيد؟ مي گويم: محمد هستم. فرشته مي‌گويد: به من نيز دستور داده شده است كه قبل از شما ،درهاي بهشت را براي هيچ كسي  باز نكنم[27].
 
هجوم بهشتيان در مقابل دروازه هاي بهشت
آري؛ محبوب ترين انسان خدا، يعني محمد صلی الله علیه و سلم  نخستين كسي است كه  وارد بهشت مي شود. پس از ايشان، هفتاد هزار نفري كه ذكرشان گذشت، وارد مي شوند. با وجودي كه فاصله دو مصراع لنگه درب بهشت، بيش از مسافت ميان مكه و شام است، باز هم هجوم گسترده بهشتيان ،باعث ازدحام مي شود. بهتر است اين مطلب را از زبان مبارك آنحضرت  صلی الله علیه و سلم   بشنويم كه فرمود: « شما آخرين امت از هفتاد امتي هستيد كه گرامي ترين آنها نزد خدا نيز مي باشيد و افزود كه با وجود فاصله زياد بين دو مصراع لنگه درهاي بهشت، خيل جمعيت بهشت ،آنجا را پر خواهد كرد[28].
در جايي ديگر مي‌فرمايد: همه‌ي امتها، پشت در‌هاي بهشت‌، تجمع مي‌كنند و از ميان امتهاي مختلف كه وارد بهشت مي شوند، امت من نيمي از جمعيت بهشت را به خود اختصاص خواهد داد. اين مطلب در يكي از احاديث صحيح بخاري ،آمده است. راوي مي‌گويد: در يكي از خيمه ها در محضر رسول اكرم صلی الله علیه و سلم  نشسته بوديم كه ايشان فرمود: دوست داريد يك چهارم بهشت، متعلق به شما باشد؟ گفتيم :بلي. باز فرمود: دوست داريد يك سوم بهشت، را شما تشكيل دهيد؟ عرض كرديم: بلي. سپس فرمود: دوست داريد نيمي از اهل بهشت باشيد؟ گفتيم: بلي. آنگاه فرمود: سوگند به خدايي كه جان محمد  صلی الله علیه و سلم  در قبضه ي اوست، اميدوارم كه امت من نصف جمعيت بهشت را تشكيل دهد[29].
 لازم به ذكر است كه مومنان فقير، در ورود به بهشت از مومنان غني سبقت خواهند گرفت و درجاتشان نيز بالاتر خواهد بود. يقيناً كساني كه در ساخت و ساز زندگي دنيا بيشتر عنايت داشته و آن را به بهاي آخرت، سامان داده اند، در قيامت، مقام پايين‌تري خواهند داشت. نبايد افرادي كه در دنيا، پست و مقام دارند و مردم با ديده احترام و عظمت به آنها مي نگرند، انتظار داشته باشند، كه در آخرت نيز وضع، چنين خواهد بود. زيرا ملاكهاي آخرت با آنچه در دنيا مي‌گذرد، تفاوت دارد. چنانكه خداوند در اين باره مي فرمايد:إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ() لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ() خَافِضَةٌ رَافِعَةٌ
ترجمه: هنگامي كه حادثه بزرگ قيامت برپا شود. رخدادي كه قطعي و غير قابل تكذيب است. گروهي را پايين مي آورد و گروهي را بالا مي برد.
صاحبان پست و مقام دنيوي كه از خدا غافل بوده اند، در آنجا مقام شايسته اي نخواهند داشت. ولي آن دسته از مسلمانان كه در دنيا فاقد پست و مقام بوده اند ولي خدا را آنطور كه شايسته است بندگي كرده اند، در آخرت به مقامات والايي دست خواهند يافت.
 
حوادث بعد از ورود به بهشت
به روايت حديث، بهشتيان ،جوان مي‌شوند و قيافه سني حدود سي سال را بخود مي‌گيرند. چهره هايشان زيبا و دل انگيز و جسمشان لطيف و نازك مي گردد. چشمهايشان درشت و سرمه كشيده خواهد بود[30]. با چنين قيافه اي، دسته دسته وارد مي شوند و بر حسب عبادتي كه بيشتر انجام داده اند، از همان دروازه بهشت ،فرا خوانده مي‌شوند. بعنوان مثال: نمازگزاران از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌«باب صلات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌»، مجاهدين از «باب جهاد» و روزه داران از «باب ريان» وارد مي شوند. و در آن ميان ،كساني هستند كه بخاطر تعدد عباداتشان، از تمام دروازه هاي بهشت، فرا خوانده مي شوند[31]. همينكه وارد مي شوند، با قصره هاي زيبا و مجللي كه خشت هاي آنها  از طلا و نقره و خاكش از زعفران و سنگريزه هايش از جواهرات گرانقيمت مي باشد، رو برو مي‌گردند[32].
 
درجات قاريان قرآن
آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  فرمود: روز قيامت به صاحبان قرآن گفته مي‌شود: «إقْرأ وَارْتَقِ وَ رَتِّل كَمَا كنت تُرَتِّلُ فِي الدُّنيْا فَإنَّ مَنْزِلَك عِنْدَ آخر آيهً تَقْرؤُها»[33].
ترجمه: همانطور كه در دنيا قرآن را با ترتيل تلاوت مي‌كردي، امروز هم آن را تلاوت كن و از پله‌ها ي بهشت، بالا برو . جايگاه تو نزد آخرين آيه اي خواهد بود كه تلاوت خواهي كرد.
صاحب قرآن به كسي گفته مي شود كه تمام قرآن يا بخشي از آن را حفظ و تلاوت نموده ، بر دستوراتش عمل كرده و آن را سرمشق زندگي خويش قرار داده باشد[34]. آنگاه قاريان، از هر سو شروع به تلاوت قرآن مي كنند و از پله‌هاي بهشت، بالا مي روند و تا آخرين آيه اي كه ياد دارند، پيش مي‌روند و به جايگاه خويش  مي رسند. اما كساني كه همواره با علما و اهل قرآن در ستيز بوده و به جاي نافذ ساختن كلام خدا، قوانين بشري را به اجرا مي گذاشتند و داعيان خدا را به جرم عوت الي الله به زندان مي انداختند و مورد شكنجه و استهزاء قرار مي دادند، از چنين ارتقاء درجاتي در بهشت، محروم خواهند ماند. زيرا آنها در دنيا دستورات خدا را به فراموشي سپرده و به جاي آن ، دستورات خود ،يا حاكمان وقت را كه ساخته و پرداخته خودشان بود ، در جامعه به اجرا در مي آوردند. تا بدين وسيله بهتر بتوانند ملتها را استثمار كنندو بر آنها حكومت نمايند. چرا كه اين  قوانين ، دست تعدي آنها را براي تاراج سرمايه هاي ملل ستمديده باز مي‌گذاشت تا سرمايه اي را كه با زحمت و عرق جبين به دست آورده بودند، حيف و ميل كنند.
بايد دانست كه چنين انسانهاي ستمگري ، بجاي ارتقا در بهشت، در حالي كه زنجيرهاي هفتاد متري به دست و پايشان بسته است‌، پرتگاه‌هاي دوزخ را كه فاصله هر يك تا ديگري ، به اندازه فاصله زمين و آسمان است، يكي پس از ديگري طي خواهند كرد و نيز لباسهاي آتشين بر تن خواهند داشت، كه چون پوست بدنشان بسوزد، بدستور خدا ، پوست تازه اي جايگزين آن خواهد شد تا طعم عذاب را بيشتر و بهتر بچشند.
رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  فرمود: در اين ميان، كساني ديگر وجود دارند كه درجاتشان در بهشت بالا مي رود. آنها كه چنين انتظاري ندارند، با تعجب، علت آن را جويا مي شوند. به ايشان گفته مي شود كه شما پس از مرگ خود، فرزندان صالحي به جا گذاشته‌ايد كه در حق شما استغفار نموده و باعث ارتقاء درجات شما گرديده‌اند «إنَّ الرَّجلَ لَتَرتَفِعُ درَجته  في الجَّنهَ فَيَقُول أنَّي ليِ هذا؟ فَيُقَالُ باسْتِغفارَ وَلَدكِ لَك» [35].
چنين سعادتي نصيب پدراني مي شود كه فرزندان خود را درست تربيت كنند و آنها را وادار به فراگرفتن علم و دانش ، به ويژه آموختن قرآن و معارف اسلامي و عمل به آن بنمايند و در اين زمينه از هيچ گونه مساعدت و تشويقي دريغ نوزرند و مراقب دوست يابي آنها باشند تا با افراد صالح و متدين همنشين شوند و از مجالست آنها با افراد ناباب، جلوگيري كنند. همچنين مادراني كه دوست دارند در بهشت به درجاتشان افزوده شود بايد دختران متدين ، با حيا و با حجابي را بعد از خود، بگذارند. دختراني كه از تقليد و دنباله روي زنان كافر ،پرهيز كنند و در حق والدين خود استغفار نمايند. چنين فرزنداني توسط اعمال نيك و دعاي خويش، باعث مي شوند كه دفتر اعمال والدينشان، پس از مرگ نيز همچنان باز بماند و به درجات آنها در بهشت، افزوده گردد.
 
گفتگوي بهشتيان پس از استقرار در بهشت
پس از اينكه بهشتيان، هر يك بر اساس ميزان حسنات خويش، در جايگاه خود مستقر مي شوند و از نعمت هاي متنوع بهشت‌، بهره‌مند مي‌گردند، حق تعالي خطاب به يكي از آنها كه شهيد شده است مي‌فرمايد: اي فرزند آدم! جايگاهت را چگونه يافتي؟ مي‌گويد: خداوندا! جايگاه بسيار خوبي است.
آري. اين جواب مرد قرآن است. مردي كه قلبش شيفته خدا و در انديشه آخرت بوده است. خدا را دوست داشته، خداوند نيز او را دوست داشته است. و قلبش را از هر نوع آلودگي پاك گردانيده و محبت خود و رسولش  را در آن جايگزين ساخته است. بهتر است اين مطلب را از زبان مبارك رسول خدا  صلی الله علیه و سلم   بشنويم كه مي فرمايد: «يُؤْتي بِالرَّجل يُومَ القِيامةٍ مِن أهل الجَنَّةِ فَيَقولُ لَه:يا ابنَ آدم! كَيفَ وَجَدتَ مَنْزِلَك؟ فيقول: أي رَبِّ خِيْرَ مَنْزِلٍ. فَيَقُولُ: سَلْ وَ تمنَّ. فيقول: يا رَبِّ ! ما أسأل و لا أتمنّي إلا أن تردَّني إلي الدُّنيا فَأقتل فيِ سَبيلِك عَشْرَ مرارٍ. لِمَا يَرَي مِنْ فَضْلِ الشَّهادَةِ»[36].
ترجمه: خداوند مي پرسد: اي فرزند آدم! جايگاهت را چگونه يافتي؟ مي گويد: بارالها ! بسيار جايگاه خوبي است. خداوند مي‌فرمايد: اگر آرزوي ديگري داري بگو. مي گويد: بارالها ! آرزويي جز اين ندارم كه مرا به دنيا برگرداني تا ده بار در راه تو كشته شوم. رسول خدا  صلی الله علیه و سلم  مي‌فرمايد: اين بدان خاطر است كه يك بار طعم شهادت را چشيده است.
اما كسي كه قلبش وابسته به دنيا باشد و آنرا به بهاي نابودي آخرت ،آباد سازد، پيامبر صلی الله علیه و سلم  در موردش مي فرمايد: «يُؤْتي بِالرَّجل مِن أهلِ النَّار فَيَقولَ لَه: يا ابنَ آدم! كَيفَ وَجَدتَ مَنْزِلَك؟ فَيَقول: أي رَبِّ! شَرَّ مَنْزِلٍ. فَيَقول لَه: أتَفْتَدي مِنْه بِطلاعِ الأرضِ ذَهباً ؟ فَيَقول: أي رَبَّ نَعَم. فَيقول: كِذبْتَ قد سألتُك أقلَّ ذلك وأيْسَر لَمْ تَفْعلْ . فَيُرَدُّ إلي النَّار»[37].
ترجمه: اي فرزند آدم! جايگاهت را چگونه يافتي؟ مي‌گويد: بارالها ! بد جايگاهي است. خداوند مي فرمايد: اگر به اندازه تمام دنيا طلا داشتي، حاضر مي شدي همه آنرا براي نجات خود از عذاب، پرداخت كني؟ مي‌گويد: بلي. خداوند مي فرمايد: دروغ مي‌گويي. زيرا من در دنيا ،كمتر و آسانتر از آن را از تو خواستم ولي تو حاضر نشدي كه پرداخت كني. سپس دوباره به دوزخ برگرانيده مي شود.
 
مراسم ذبح مرگ
ابوسعيد خدري رضی الله عنه  از آنحضرت صلی الله علیه و سلم  نقل مي‌كند كه فرمود: «يُؤْتي بالمَوت كَاَنَّه كَبشٌ أمْلَحٌ فَيُنَادي مُنَادٍ يا أهلَ الجَنَّة! فَيَشرئِبُّون وَ يَنْظُرونَ فَيَقُولُ لَهُم هَلْ تَعْرِفونَ هذا؟ فَيَقُولٌونَ نَعَمْ هَذا الْمَوت. وَ كُلُّهم قَدْ رَآه. ثُمَّ يُنادي مُنادٍ يا أهلَ النار! فَيَشرئبُّون وَ يَنْظُرُون فَيَقُولون لَهُم هَلْ تَعْرِفُون هذا ؟ فَيَقول نَعَمْ هَذا الموت وَ كُلُّهُم قَدْ رَآه ثُمَّ يُؤمَر فَيذبح بَين الجَنَّةِ وَ النار ثُم يُقال يا أهل الجَنَّةِ خلود فلا موت و يا أهل النّار خلود فلا موت. ثم قرأ :وَ أنذِرْهُم يَومَ الحَسرَةِ إذْ قُضيَ الامُر وَ هُم في غَفلةِ وَ هُم لا يُؤمِنون و اشار بيده الي الدنيا».[38]
ترجمه: مرگ را به صورت قوچي فربه، مي آورند و خطاب به بهشتيان و سپس به دوزخيان، مي گويند: اين را مي شناسيد؟ آنها چون قبلاً طعم آنرا چشيده اند، مي‌گويند: بلي. آنرا خوب مي‌شناسيم، مرگ است. آنگاه مرگ را بين بهشت و دوزخ در انظار هر دو گروه، ذبح مي‌كنند و خطاب به آنان می  گويند: از اين پس براي هميشه زنده خواهيد ماند و هرگز مرگ به سراغتان نخواهد آمد. راوي مي‌گويد: در اينجا رسول خدا صلی الله علیه و سلم  اين آيه سوره مريم را تلاوت نمود: آنان را ظالمان از روز حسرت بار قيامت بيم ده. آنگاه كه كار از كار مي‌گذرد و آنان عمر گرانمايه را‌ در غفلت به سر برده و ايمان نياورده‌اند.
همانطور كه شرح آن در حديث فوق گذشت، هر دو گروه نسبت به مرگ، شناخت دارند و هيچكدام آنرا انكار نمي كند. زيرا در دنيا مي دانستند كه روزي خواهند مُرد. ولي با اين تفاوت كه بهشتيان همواره با ياد آن، خود را براي مرگ آماده مي‌ ساختند و به فكر زاد راه و توشه آخرت مي‌افتادند و هميشه كمر بسته، آماده سفر بودند و اين سخن رسول خدا صلی الله علیه و سلم  را آويزه گوش، قرار داده بودند كه مي‌فرمايد: «أكثروا ذِكْرَ هادِم اللَّذَّات الْمَوت فإنّه لَم يذكره أحَدٌ في ضَيْقٍ مِنَ الْعَيش إلاَّ وسعه عليه و لا ذكره في سعة إلاَّ ضَيَّقها عليه» [39].
ترجمه: مرگ را كه نابود كننده تمام لذات است به كثرت ياد كنيد. زيرا اگر تنگدستي آنرا به ياد آورد، احساس توانگري خواهد كرد و اگر توانگري آن را به ياد آورد، احساس تنگدستي خواهد نمود.
«طيبي» مي گويد: در اينجا آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  لذات فاني دنيا را به ساختماني بلند كه با ضربه هاي مهلك فرو مي ريزد تشبيه كرده است و به كساني كه غرق در اين شهوات و لذات هستند‌، مي‌فرمايد‌: همواره ابزار نابود كننده اين ساختمان، يعني مرگ را در نظر داشته باشند. تا مبادا چشم به همين كاخ ناپايدار بدوزند و از سراي جاودان آخرت‌، غافل بمانند. [40]
امام غزالي بر بيماري اي كه ايشان آنرا بسيار خطرناك توصيف مي‌كند و اكثر مردم نيز بدان مبتلا هستند، انگشت نهاده و مي‌فرمايد: مردم با آنكه همواره شاهد مردن انسانها مي باشند و در تدفين و تشييع آنان شركت مي كنند ولي متأسفانه هيچ گونه تغيير و تحولي در زندگي آنان بوجود نمي آيد و به راحتي از كنار اينگونه موارد  ميگذرند. سپس ايشان دارويي جهت مداواي اين بيماري تجويزمي‌كند و مي گويد: بي ترديد، مرگ، خطري هولناك و حادثه‌اي بسيار بزرگ است. ولي از آنجا كه يادي از آن نمي شود، مردم، دچار سهل انگاري شده و آنرا به فراموشي سپرده اند و احياناً اگر برخي از آن، ياد مي كنند، قلبشان يك سو و خالي نيست بلكه آكنده از شهوات و آرزوهاي بيهوده است كه طبعاً چنين ياد و ذكري، تاثير نخواهد داشت. ازاين رو به عنوان يگانه راه موثر و مفيد، پيشنهاد مي‌شود كه به هنگام ياد مرگ، قلب را بايد از تعلقات مختلف ،فارغ نمود و به جز مرگ، به چيز ديگري نينديشيد. مثلاً اگر شما در حال آماده شدن براي سفري، به ياد مرگ افتاديد، همان لحظه بايد حركات و شاديهايتان كاهش يابد و قلبتان دچار ترس وخشوع  گردد. كمي در مورد رفتگان بينديشيد. مردن و به خاك سپردن آنها وبه پُست و مقامشان. چهره هايشان را به خاطر بياوريد. بينديشيد كه اكنون آن چهره‌هاي زيبا و نازنين ،در زير خروارها خاك مدفون شده است. اجزاي بدنشان در اعماق حفره هاي قبر، متلاشي و پراكنده گشته است. فرزندانشان يتيم و بي سرپرست شده و مالهايشان تصاحب گرديده است . جايشان در مجالس، خالي و آثارشان به كلي محو و نابود گرديده است[41].
«امام قرطبي» تعليق زيبائي بر حديث فوق دارد. وي  مي‌نويسد: ذكر و ياد مرگ، عرصه حيات را بر انسان تنگ مي‌كند. طوري كه او را از اين جهان، بيزارمي نمايد  و نظرش را به زندگي جاودان پس از مرگ، معطوف مي‌دارد. ايشان مي‌افزايد: انسان از دو حال خارج نيست. يا تنگدست و ستمديده است و يا توانگر و شاداب. در صورت نخست، ياد مرگ، به او آرامش مي‌بخشد و از فشار دشواريهايش  مي‌كاهد. زيرا او مطمئن مي‌شود كه هر گونه رنج و مصيبت، با فرارسيدن مرگ، به پايان مي‌رسد. و هيچ مصيبتي  بزرگتر از مرگ نيست.
و در صورت دوم، يعني ياد مرگ، در حال توانگري و شادابي، باعث مي شود كه انسان دست از فخر فروشي و تكبر، بردارد و دل به اين دنيا نبندد. زيرا يقين دارد كه روزي مرگ، به سراغش خواهد آمد و دستش را از همه مال و املاكش كوتاه خواهد كرد[42].
درباره يكي از بندگان نيك و مخلص خدا، نقل است كه شبها در كنار دروازه بزرگ شهر « الرَحيل الرَحيل» مي‌گفت. يعني خود را براي كوچ كردن از دنيا آماده سازيد. زماني كه فوت كرد، امير شهر كه ديگر آن صدا را نمي شنيد از حالش جويا شد. گفتند:  چند روزي است كه فوت كرده است. امير، با شنيدن خبر مرگ او چنين سرود:
ما زَالَ يَلْهَجُ بالرَّحيل وَ ذِكْرَه                          حَتّي أنَاخ ببابه الجُمّال
فأصَابه متيقظاً متشمرا                               ذَا أهبة لم تُلْهِهِ الآمالُ[43]
ترجمه: او همواره كوچ كردن از دنيا را زمزمه مي‌كرد تا اينكه شتربان فرشته مرگ درِ خانه‌اش شتر را خواباند. پس او را عازم سفر، آماده و در حالي يافت كه آرزوهاي بيهوده، مشغولش نكرده بود.
اينك گوش جان مي سپاريم به سخنان يزيد رقاشي؛ يكي از بزرگان كوفه و از بهترين بندگان خدا؛ كسي كه شبها را در خلوت و با گريه به صبح مي رساند. اگر چه او را در روايتِ حديث، ضعيف گفته اند ولي نمي شود از موعظه سودمندش صرفنظر كرد. آنجا كه مي فرمايد: « واي بر تو اي يزيد! بعد از مرگت چه كسي به جاي تو نماز خواهد خواند و روزه خواهد گرفت؟ چه كسي خدا را از تو خوشنود خواهد ساخت؟ سپس ادامه مي دهد: اي مردم ! چرا چند صباحي را كه از عمرتان باقي مانده است براي خود، گريه نمي‌كنيد و نوحه نمي خوانيد؟ كسيكه مرگ او را تعقيب مي‌كند، و قبر بستر اوست و حشرات زمين، همنشين او و پس از آن، روز هولناكي مانند قيامت، در انتظارش مي‌باشد، چگونه بايد زندگي كند و چه حالتي بايد داشته باشد[44]».
«مرگ» خوابگاه و بستر هاي بسياري از بندگان خدا را ناهموار و خشن ساخته و خواب را از ديدگانشان ربوده است. يكي از آنها چنين مي‌سرايد:
إنِّي أرقْتُ وَ ذِكْرَ المَوْت أرقْاني   فَقُلْتُ لِلدَّمْع أسْعِدني فَأَسعَدَني
من ماندم و بيداري و ياد مرگ. به اشكهايم گفتم مرا ياري دهيد آنها نيز دريغ نكردند.
إن لم أبكْ لِنَفسي مُشْعراًحزناً          ‌قَبْلَ الْمَمَات وَ لَمْ آسف لَهَا فَمَنْ؟
اگر خودم به خاطر مصيبتي كه در پيش دارم، قبل از مرگ، گريه نكنم و اندوهگين نشوم، پس چه كسي بايد براي من چنين كند؟
يَا مَنْ يَمُوت وَ لَمْ تُحْزنه مَوتَتُه             وَ مَن‌ يَمُوتُ فَمَا أولاَه بالْحَزَن
اي كسي كه بايد روزي بميري ولي ياد مرگ، تو را  اندوهگين نساخته‌ است، پس چه خوب است كسيكه مي‌ميرد خود براي خويشتن اندوهگين شود.
لِمَن أثْمر أموالي و أجْمَعها            لِمَنْ أرُوح لِمَنْ أغد وَ لِمَن و لِمن؟
براي چه كسي مال و ثروت جمع كنم و براي چه كسي اين همه دوندگي نمايم؟
لِمَنْ سيرفَعُ بي نَعْشِي وض يَتْرُكني
         فيِ حُفرَتيِ تُرْبَ الخَدّين وَ الذَّقنِ؟»[45]
براي كسي كه جنازه‌ام را بر دوش مي‌گيرد و در حفره‌اي تنهايم مي‌گذارد كه چهره ام خاك آلود شود؟»
عجب شفقتي در سخنان «لَفاف» نهفته است، آنجا كه خطاب به دلدادگان دنيا و غافلان آخرت و فراموش كنندگان مرگ، مي‌گويد: اي مغرور! مرگ و سَكَرات و جام ناگوار آن را به خاطر داشته باش. چه خوب به موقع مي رسد! و چه با انصاف، قضاوت مي‌كند! مرگ به تنهايي كافي است كه در قلبها ايجاد وحشت كند و از ديدگان اشك جاري سازد و محافل گرم را از هم بپاشد و به لذتها و اميد‌ها، خاتمه دهد.
اي فرزند آدم! آيا هيچگاه در اين انديشه فرورفته‌اي كه روزي اين جهان را ترك مي كني و به جهاني ديگر منتقل مي‌شوي؟ و اين منزل زيبا و مكان وسيع را رها مي سازي و به تك سلولي مي‌روي؟ خويشان و نزديكانت به تو خيانت مي كنند و برادر و دوستان صميمي‌ات تو را تنها مي‌گذارند؟ و بجاي لحاف نرم و ابريشم، خروارها خاك بر سرت مي‌ريزند؟ اي آنكه عمرت در راه جمع‌آوري مال و بناي ساختمان، صرف شد! سوگند به خدا از آنهمه مال، بجز كفن كه آنهم بعد از مدتي فرسوده مي شود، چيزي عايدت نخواهد شد و جسم نازنين‌ات به خاك سپرده مي شود و پس از مدتي خاكستر مي‌گردد. چه شد آن همه مال كه جمع كردي؟ آيا تو را از مرگ و حوادث ناگوار پس از مرگ، نجات داد؟ خير. بلكه همه را به كساني كه هرگز قدر تو را نمي‌شناختند، واگذار نمودي و خودت با كوله‌باري از گناه و معصيت، به سوي كسي رهسپار شدي كه عذرت را‌ نمي‌پذيرد.[46]
و اين، «ابوعتاهيه» است كه غافلان از مرگ را خطاب قرار داده و مي جنباند تا از خواب غفلت، بيدارشان كند. او در حالي كه از اين واقعيت بزرگ كه مردم آن را نديده مي‌گيرند سخت در شگفت است، بعيد ميداند كه آنها مرگ را فراموش كرده باشند. بلكه معتقد است كه مردم، عمداً مرگ را بدست فراموشي سپرده و از آن، ياد نمي‌كنند. چون برآنند كه عمر خود را صرف كام جوييها و لذتهاي زود‌گذر دنيا، نمايند و حاضر نيستند با ياد مرگ، شاديهايشان را تلخ و تيره سازند. « ابوعتاهيه» بر چنين انسانهايي ،بانگ برمي‌آورد و اينگونه مي‌سرايد:
أتنا سيت ام نسيت المنايا                           أنسيت الفراق للأولاد
‌آيا خود را به فراموشي زده اي يا حقيقتاٌ مرگ را فراموش نموده اي؟ مگر فراموش كرده اي كه روزي ،فرزندانت  را ترك خواهي كرد. ‌     
أنسيت القبور اذ أنت فيها                           بين ذل‌‌ وحشة و انفراد
آيا قبر را به خاطر نمي آوري آنگاه كه تنها و با خواري و وحشت در آن جاي خواهي گرفت؟
أي يوم يوم الفراق و اذنفسك                    ترقي عن الحشا و الفؤاد
چه روزي خواهد بود آن روز جدائي وقتي كه روحت از جسم و دل بيرون خواهد شد؟
اي يوم يوم الفراق و اذ أنت                      ن النزع في أشد الجهاد
چه روزي خواهد بود آن روز جدائي كه تو با سكرات مرگ ، دست و پنجه نرم خواهي كرد؟
أي يوم يوم الصراخ و اذ يلطمن                        رالوجوه و الآساد
چه روزي خواهد بود آن روز جيغ و فرياد كه زنان آزاده به سر و صورت خويش خواهند زد؟
باكيات عليك يندبن شجوا                     خافقات القلوب و الأكباد[47]
و برتو با غم و اندوه، گريه و نوحه سرائي ‌‌‌خواهند نمود، در حالي كه قلبها و جگرهايشان، تكان ‌‌مي‌خورد و مي‌لرزد.
آري! بهشتيان مرگ را كه به شكل قوچ در آمده و در برابرشان ذبح مي گردد، بخوبي مي شناسند و آن را انكار نمي كنند. چرا آن را نشناسند؟! مگر همين مرگ نبود كه دلهايشان را بي قرار، آرامش آنها را سلب و شيرينيها را به كامشان تلخ و ناگوار ساخته بود؟ مگر مرگ باعث نشد كه آنها بصورت مدام و خستگي ناپذير، آستين خود را مردانه بالا زده و به انجام عمل نيك و شايسته مبادرت ورزيده و خود را قبل از فرا رسيدن آن، براي ملاقات با پروردگار خويش مهيا ساخته بودند. يقيناً سزاوار است كه چنين انسانهاي شايسته‌اي، در آنروز بعنوان پاداش از پرودگار شان مژده‌ي «خلود فلاموت» جاويد ماندن را بشنوند و شادمان گردند؟
دوزخيان نيز مرگ را مي‌شناسند، ولي قبل از آن در دنيا آنرا نمي‌شناختند و فراموش كرده بودند، يا اينكه عمداً آن را به فراموشي سپرده بودند، و احساس مي‌كردند كه براي هميشه زنده خواهند ماند و هيچگاه مرگ به سراغشان نخواهد آمد. از اينجهت خود را براي چنان روزي قيامت آماده نساخته و در امر توبه و انجام اعمال نيك، امروز و فردا مي كردند. اينها نيز سزاوار اند كه از جانب پرودگار، مژده «خلود فلاموت» جاويد ماندن را بشنوند و براي هميشه ناراحت و غمگين بشوند.
بدينصورت هر دو گروه با يك نوع پاداش يعني: جاويد ماندن مواجه مي شوند، با اين تفاوت كه بهشتيان، درميان شاديها و نعمتهاي متنوع، و دوزخيان، در ميان شعله هاي آتش، زنده و جاودان خواهند ماند. عذابي كه براي يك روز و يك دقيقه و حتي يك لحظه، تخفيف نخواهد يافت. چنانكه از شدت درد و رنج فريادشان بلند مي‌شود از خدا آرزوي مرگ مي كنند. مرگي كه ديروز در دنيا آن را از ياد برده يا عمداً به فراموشي سپرده بودند و از آن فرار مي‌كردند، در آنجا يكي از مهمترين آرزوهايشان خواهد بود. اما خداوند حتي به همين آرزوي آنها پاسخ نخواهد داد و آنها براي هميشه در رنج و عذاب بسر خواهند كرد.
 
بهشتيان در گفتگويي با دوزخيان
پس از اينكه بهشتيان جملات نويد بخش «خلود فلاموت» را مي‌شنوند كه بيانگر جاويد ماندن آنها در نعمتهاي بهشت است، صدايي از غيب به گوششان مي رسد: اين نعمتها و اين بهشت، نصيبتان شد، بخاطر اينكه در دنيا همواره بر انجام اعمال نيك و شايسته آزمند بوديد و در مقابل انواع فتنه ها و آزمايشات، از خود بردباري نشان داديد و از لذتهاي نامشروع و فريبنده، چشم بر بستيد وَنُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[48]. ‹ندا داده مي‌شود كه اين بهشتي است كه در دنيا به شما وعده داده شده بود و هم اينك آنرا به خاطر اعمالي كه انجام داده ايد به ارث مي‌ بريد. بعد از اينكه اطمينان پيدا مي كنند كه بهشت، متعلق به آنان است و از آنجا بيرونشان نمي‌كنند، به ياد دوزخيان مي‌افتند. به ويژه كساني كه در دنيا از ناحيه‌ي آنان مورد استهزاء و تمسخر قرار مي‌گرفتند. مي‌‌بينند كه خداوند، چه خوب به وعده اش  وفا نمود و آنها را گرفتار عذاب هميشگي ساخت. بياد مي آوردند كه در دنيا دلسوزانه دنبال ستمگران بودند و آنها را از عذاب خدا بر حذر ميداشتند ولي كجا بود گوش شنوا؟! اكنون كه آنها برندگان مسابقه و قهرمانان ميدان شده اند، در صدد اند كه حقانيت خود را به رخ دوزخيان بكشند. بنابراين آنها را مورد بازخواست قرار مي‌دهند. در اين آيات، پاره اي از گفتگوي آنها را با هم مي خوانيم :وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّ[49].
ترجمه: بهشتيان، دوزخيان را صدا مي‌زنند كه ما آنچه را پروردگارمان توسط پيامبر به ما وعده داده بود همه را حق يافتيم. آيا شما هم آنچه را كه پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق يافتيد؟
صحنه عجيبي است. دوزخيان با سرافكندگي و رسوايي جز اعتراف، راه ديگري در پيش ندارند. آتش را با چشم سر در برابر خود مي بينند و حرارت آنرا احساس مي‌كنند. زبانهايشان لال مي شود و قادر نخواهند بود آنگونه كه در دنيا با اهل حق درگير مي شدند، درگير بشوند و بحث و جدل كنند. بنابراين با كمال شرمندگي، اعتراف مي كنند:قالوا نَعَم ‹مي‌گويند: بلي همه را، عين حقيقت ديديم و به عقاب هولناك و عذاب دردناك گرفتار شديم. با همين جمله كوتاه، پاسخ همه سوالات را مي‌دهند. ديري نمي پايد كه صداي دلخراش ديگري به گوش دوزخيان مي رسد‌‌فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ () الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ.[50]
ترجمه: ندا دهنده اي در ميانشان ندا سر ميدهد كه نفرين خدا بر ستمگران باد! آن ستمگراني كه مردم ر از راه خدا باز مي داشتند بر راستاي خدا شناسي سد و مانع ايجاد مي كردند و در دلهاي مردم، شك و گمان مي انداختند تا آنان را منحرف سازند و به ايشان راه خدا را كج و نادرست نشان دهند و آناني كه به آخرت كفر مي‌ورزيدند و به جهان ديگري ايمان نداشتند.
 شهيد بزرگوار اسلام؛ سيد قطب؛ در تفسير اين آيات مي‌نويسد: كلمه «ظالمين» در اينجا با واژه «كافرين» هم معني و مترادف آمده است كه آيه بعدي آنرا توضيح مي دهد: يعني كساني كه مردم را از راه خدا باز مي داشتند و در انديشه راه هاي كج بودند يعني راه هايي كه در آن ها راستي وجود ندارد و آنها به آخرت و روز واپسين كافراند. جمله «يَبغونها عِوَجاً» اشاره به حقيقت روشن و بزرگي دارد كه بازدارندگان راه خدا در پي تحقق آن مي‌باشند. كجي را دوست دارند نه راستي را. بايد دانست كه راه راست بيش از يك راه نيست كه همان راه الله و قانون او مي باشد و سواي آن، همة راه ها، كج و بيراهه مي باشند. اينست آنچه كه در اين آيه از آن بعنوان تلاش براي كجي نام برده شده است كه اين نوع تلاشها، كفر به آخرت تلقي مي‌شوند. زيرا كسيكه به آخرت ايمان داشته باشد و يقين كند كه روزي با پرودگار خود روبرو خواهد شد، هيچگاه ديگران را از راه خدا باز نخواهد داشت و به هيچ وجه حاضر نخواهند شد كه شريعت خدا را ترك گويد و به بيراهه برود.[51]
 
گفتگويي ديگر بين بهشتيان و دوزخيان
بهشتيان، دست بردار نمي شوند. و از دوزخيان، سئوال مختلف، يكي پس از ديگري، مي‌نمايند. آنها همچنان با ذلت و خواري پاسخ مي دهند. خداوند صحنه ديگري از گفتگوي آنها را در اين آيات، به نمايش گذاشته است:كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ () إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ () فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءَلُونَ () مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ () قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ  ()وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ () وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ () وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ () حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ [52]
ترجمه: هر كسي در برابر كارهايي كه كرده است در دوزخ زنداني مي‌گردد و گروگان مي‌شود. مگر ياران سمت راستي كه‌ مومنان‌اند.‌ آنان در باغهاي بهشت بسر مي‌برند و‌ از دوزخيان مي‌پرسند. چه چيزهايي شما را بدوزخ كشانده و بدان انداخته است؟ مي‌گويند: در دني از  زمره  نمازگزاران نبوديم. و به مستمند خوراك نمي‌داديم. و ما پيوسته با باطل‌گرايان همنشين و همدم بوده و به باطل فرو رفته‌ايم. و روز سزا و جزا  قيامت را دروغ مي‌دانستيم. تا مرگ به سراغمان آمد[53] .
سيدقطب در تفسير اين آيات مي‌نويسد: رهايي دست راستيها از قيد، مرهون بزرگواري خداوندي است كه نيكيهاي آنها را بركت مي‌دهد و مي‌افزايد. و اعلام اين مطلب و به نمايش گذاشتن آن بدينصورت، براي اين است كه هر دو گروه، بخاطر داشته باشند كه مجرمان، روزي با چنين وضعيت پستي روبرو خواهند شد و لب به اعتراف خواهند گشود، در حالي كه مومنان، يعني همان كساني كه در دنيا از ديد آنان، هيچ ارزشي نداشتند، برنده ميدان خواهند بود و با لحني حق بجانب از مجرمان مي‌پرسند:مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ‹چه چيزي شما را بدوزخ انداخت؟ و از طرفي، دستي بر دل مومنان مي‌كشد كه عمري تحت فشار مجرمان قرار گرفته بودند و اينك در جايگاه شايسته اي بسر مي برند و دشمنان سركش آنها در مقامي بسيار پست قرار دارند.
صحنه طوري به نمايش گذاشته شده است، كه هر دو گروه تصور مي كنند حقيقتاً در آن بسر مي برند و گويا صفحه دنيا با آنچه كه در آن وجود دارد، پيچيده شده و همه چيز، تمام شده است.
در اين اعتراف طولاني و مفصل، تمام جرايم خود را كه منجر به ورودشان به دوزخ شده است، با زبان خود و با كمال سرافكندگي يكي پس از ديگري براي مومنان شرح مي دهند:
1ـ  لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ‹از زمره نمازگزاران نبوديم و اين كنايه از نداشتن ايمان است. البته از طرفي بيانگر اهميت نماز در اسلام مي باشد كه نشان و دليل ايمان است و انكار آن، كفر و دوري از صف مومنان، محسوب مي گردد.
2ـ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ ‹و به مستمند خوراك نمي‌داديم يعني بعد از اينكه در امر ايمان و نماز و حق خدا كوتاهي نموده اند، حق بندگان را نيز زير پا گذاشته اند. و بيان اين مطلب، با اين صراحت در جاهاي متعدد، بيانگر حالت اجتماعي است كه قرآن در آن نازل گرديد، اجتماع سنگدلي كه در آن به فقرا و مستمندان رسيدگي نمي‌شد در حالي كه سخاوت و بخشندگي يكي از مواردي بود كه بدان مباهات مي نمودند. ولي آنچه مسلم است، جايي كه نياز بود، انفاق و سخاوت نمي كردند.
3ـ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ ‹و ما پيوسته با باطل گرايان همنشين و همدم بوده و به باطل فرو رفته ايم بيانگر برخورد تحقير آميز آنها با امر عقيده و حقيقت ايمان است. يعني به بازي گرفتن مهمترين مساله زندگي.
بايد گفت: عقيده، مساله اي است كه انسان بايد قبل از اينكه در مورد ساير مسائل زندگي بيانديشد يا دست بكار شود، به ‌آن بپردازد و مغز و روان خود را از نظر عقيدتي به سمت و سويي هدايت كند تا بر اساس آن، ارزشهاي خود را تشخيص دهد و مشعلي برفراز راه زندگي  در دست داشته باشد. پس چگونه مي‌توان از چنين مساله‌ي مهمي چشم پوشيد و با آن برخورد تحقير آميز و بچه گانه كرد؟
4ـ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ‹و روز سزا و جزا قيامت را دروغ مي دانستيم و اين ريشه ساير مصيبتها است زيرا كسي كه منكر روز قيامت باشد، تمامي موازين و ارزشها برايش نامفهوم مي‌ماند. و دوران حيات، در نظرش بسيار كوتاه مي‌نمايد. زيرا او همين چند روز را همه چيز خود تصور مي‌كند. بنابراين به عواقب امور نمي‌انديشد و منتظر حساب و كتابي نمي‌ماند. از اينرو تمام محاسباتش بهم مي‌خورد و دنيا، قبل از آخرت از دستش مي رود و دچار فلاكت و بدبختي مي‌گردد.
آنها  اعتراف مي‌كنند:
كه ما روزهاي زندگي را اينگونه سپري كرديم، نماز و ايماني در كار نبود. به مستمندان كمك نمي كرديم و با استهزاء كنندگان عقيده و ايمان، هم صدا مي شديم و فرا رسيدن قيامت را قبول نداشتيم و .. تا اينكه حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ مرگ سر رسيد و به شك و ترديد‌ها خاتمه داد. كار به پايان رسيد و مجالي براي توبه و پشيماني و انجام عمل نيك، باقي نماند.
بعد از اين، خداوند، هرگونه اميد رهايي از عذاب را قطع نموده ، مي فرمايد:فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ‹شفاعت شفاعت گنندگان، سودي به حالشان نخواهد داشت تنها اميد باقيمانده مجرمان اين است كه كسي پيدا شود و براي آنها سفارشي بكند، خداوند بصورت واضح و شفاف بيان نموده كه سفارش كننده اي در كار نيست و به فرض هم اگر باشد، در حق آنان سفارش كسي پذيرفته نمي‌شود[54].
 
گفتگويي ديگر بين بهشتيان و دوزخيان
آه و فغان و گريه و زاري از پشت ديواري كه بين اهل حق و باطل قرار دارد، بلند مي شود. اين طرف آن براي مومنان، رحمت و طرف ديگرش براي دوزخيان، باعث رنج و عذاب خواهد بود. دوزخيان از بهشتيان آب و آذوقه مي‌طلبند و ساير نعمتهايي را كه خداوند، نصيبشان كرده است، درخواست مي‌كنند. تا از شدت تشنگي كه زبانهايشان را شكافته و حلقومهايشان را خشك گردانيده است بكاهند. آري همين زبانها و حلقوم ها بود كه ديروز در دنيا براي اعتراض، استهزاء و مسخره كردن  اهل حق و آرمانهايشان بحركت در مي‌آمد و سخن مي گفت و با تمام قدرت، بوسيله مطبوعات، كنفرانسها و ديگر رسانه‌هاي تبليغاتي گمراه كن، اسلام را هدف قرار مي‌دادند. اينك مي‌خواهند آتش خشم خدا را از جسم و جانشان كه با حرام تغذيه شده است دور سازند:وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ[55].
ترجمه: دوزخيان بهشتيان را صدا مي زنند كه مقداري از آب يا از چيزهايي كه خداوند نصيب شما فرموده است به ما بدهيد. بهشتيان در جواب مي گويند: خداوند آب و چيزهاي بهشت را بر كافران حرام كرده است.
ازابن عباس رضی الله عنه  پرسيدند: بهترين صدقه چيست؟ گفت: من از آنحضرت صلی الله علیه و سلم   شنيدم كه فرمود: بهترين صدقه آب دادن به تشنه لبان است مگر نشنيده ايد كه دوزخيان از بهشتيان آب مي‌طلبند[56]. خداوند در ادامه اين آيات مي‌فرمايد:الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ.
ترجمه: آن كساني كه دنبال دين حق راه نيفتادند بلكه خوشگذراني و بازي را آئين خود كردند و دين را مسخره پنداشتند و به بازيچه گرفتند و زندگي دنيا آنان را گول زد و جهان عاجل، ايشان را از جهان آجل بازداشت. پس امروز ايشان را از ياد مي‌بريم. چون كه ايشان رسيدن به چنين روزي را از ياد بردند و آيات ديدني و خواندني ما را انكار كردند.
شيخ مراغي در تفسير اين آيات مي‌نويسد: بهشتيان به كافران مي‌‌گويند: كه خود شما باعث اين حرمان و دوري از رحمتهاي الهي شديد.
راست مي گويند، زيرا اعمالي كه آنهاانجام مي‌دادند به هيچ وجه آنها را تزكيه نمي‌كرد تا شايسته بزرگداشت و كرامت باشند. كردار آنها يا سراسر لهو و بيهوده بود كه آنها را از كارهاي جدي و مهم باز مي‌داشت و يا اين كه رفتارشان به بازي اطفال مي ماند كه هيچگونه نفع ديني يا دنيوي نداشت. هواها و لذات حلال و حرام دنيا، آنها را فريفت و از همه چيز فراموش ساخت. بنابراين امروز آنها از رحمتهاي حق، محروم و به فراموشي سپرده مي‌شوند و براي هميشه در عذاب خواهند ماند.[57]
«حافظ ابن كثير» در تفسير آيه‌ي فَالْيَوْمَ نَنْسَاهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَ[58] مي‌نويسد: يعني  خداوند، با آنها به  گونه‌اي رفتار مي‌كند كه گويا فراموششان كرده است. زيرا خداوند فراموشكار نيست و هيچگاه از درياي بيكران علم وي چيزي بدور نخواهد ماند و فراموش نخواهد شد. چنانكه مي فرمايد:فِي كِتَابٍ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى[59] ‹همه چيز نزد خدا،در كتابي موجود است .پروردگارم نه به خطا مي‌رود و نه اشتباه مي‌كند‌ بلكه در اينجا هدف از نسيان، پاداش به مثل است، يعني بخاطر اينكه آنها در دنيا، خدا را فراموش كرده و احكام و دستوراتش را ناديده گرفته‌اند، اكنون خداوند آنها را به فراموشي مي‌سپارد و ناديده مي‌گيرد نسوالله فأنساهم. ابن عباس رضی الله عنه  مي‌گويد: خداوند آنها را فراموش كرد يعني از نظر خير و رحمت فراموش شده اند نه از نظر عذاب و مصيبت.[60]
 
بهشتيان سراغ دوستانشان را مي‌گيرند
بهشتيان، بيش از اين، اوقات خوش خود را در گفتگو با دوزخيان، تلخ نمي‌كنند، بلكه از آن بهره مي‌گيرند و از نعمتهائي كه در آنجا نصيبشان شده سخن مي‌گويند و در گردهم‌آيي‌هاي خود از آنچه كه در دنيا بر سرشان آمده و بر ايشان اتفاق افتاده است تعريف مي‌كنند:
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ () قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ () يَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ () أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِينُونَ[61]‌
ترجمه: بعضي از بهشتيان رو به بعضي ‌‌‌‌‌‌ديگر مي‌‌كنند و از يكديگر مي پرسند كه هم اكنون، حال شما چطور است و در دنيا چگونه بود؟ يكي مي گويد‌: من، همنشيني ‌در دني داشتم كه مي‌گفت: آيا تو از زمرة كساني هستي كه باور دارند كه پس از مرگ، زندگي و حساب و كتابي هست؟ آيا زماني كه مرديم وخاك و استخوان شديم‌، مورد بازخواست قرار مي گيريم و سزا و جزا مي‌بينيم؟ ‌
سيد قطب مي‌گويد: «اين دوست وي، روز واپسين را باور نداشت و همواره با تعجب، از دوست مؤمن خود مي‌پرسيد: تو نيز مانند ديگران بر اين باوري كه انسانها، بعد از مرگ و خاك شدن استخوانها، دوباره براي بازخواست و سزا و جزاي اعمال‌، زنده و بر انگيخته خواهند شد؟! اكنون اين فرد بهشتي، در حال گفتگو با دوستانش در بهشت، بياد دوست قديمي خود مي‌افتد و جوياي حالش مي شود. و با توجه به افكار و عقايد انحرافي وي مي داند كه يقيناً در دوزخ بسر ‌مي برد.
بنابراين دوستان بهشتي اش را فرا مي خواند:هَلْ أنْتُم مُطَّلِعُون مي آييد با هم ببينيمفَاطّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الجَحيم آنگاه خطاب به دوستش كه در ميان دوزخ با شعله هاي آتش دست و پنجه نرم مي‌كند، مي گويد: اي فلان! اگر خداوند بر من منت نمي گذاشت و مرا از شنيدن سخنانت دور نمي‌ساخت، نزديك بود با ايجاد شبهه و وسوسه هايت مرا نيز باخود دچار اين سرنوشت سازي:قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ () وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(‌[62]‌.
ترجمه: ‌‌به خدا سوگند‌، نزديك بود‌، مرا نيز وارد‌ دوزخ‌ كني. و اگر نعمت پروردگارم شامل حالم نمي شد‌، اكنون ‌مثل تو ‌بزور براي حساب احضارمي شدم.
 من نيز در رديف كساني بودم كه امروز به زور براي حساب احضار مي شوند. بعداز اينكه دوستش را در شعله هاي آتش و خود و ساير بندگان مخلص خدا را در ميان نعمت‌هاي بدست آمده، مي‌بيند. احساساتش از كنترل خارج مي‌شود و خطاب به دوستانش مي‌گويد:
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ () إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ () إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ[63]‌.
ترجمه: مگر نه اينكه دوباره نخواهيم مرد. جز همان يك مردن و عذاب داده نخواهيم شد؟! حقا كه اين، رستگاري عظيمي است.
 
گفتگوي بهشتيان با همسران خويش در بهشت
امام مسلم در كتاب صحيح خود، روايتي از انس ابن مالك نقل مي‌‌كند كه آنحضرت  صلی الله علیه و سلم  فرمود:«إنَّ في الجّنَّةِ سُوقاً يأتُونَها كُلَّ جمعةٍ فَتَهِبُ رِياحُ الشّمال فَتَحْثُوا في وُجوهِهِم و ثِيَابِهم فَيَزْدادون حُسْناً وَ جَمالاً فَيَرْجِعُون إلي أهليهم فيقُلْنَ قَد ازددتُمْ بعدناً حُسنا و جَمالا فيقولون : والله و انتم لقد ازددتم بعدنا حسنا و جمالا»[64].
ترجمه: بهشت داراي بازاري است كه روزهاي جمعه بهشتيان از آن ديدن مي‌كنند. بادي از قسمت شمال مي وزد و بر چهره و لباسهايشان عطر مي‌افشاند كه در اثر آن، حسن و جمالشان  افزايش مي‌يابد. چون به منازلشان بر مي‌گردند همسرانشان مي‌گويند: سوگند به خدا شما بعداز اينكه از نزد ما رفته‌ايد، حسن و جمالتان افزايش يافته است. شوهران نيز در پاسخ مي‌گويند: سوگند بخدا كه زيبائي و جمال شما نيز بعد از ما اضافه شده است.
 
 
بادهاي شمال
معمولاً بادهائي كه در دنيا از ناحيه شمال مي وزند چندان خوشايند نيستند. چون سرماي شديد بهمراه دارند و چه بسا باعث طغيان آب درياها ميگردند كه در اثر آن، هزاران انسان، خانه و كاشانه خود را از دست داده، بي سر پناه مي‌شوند. ولي بادهايي كه از ناحيه شمال، در بهشت مي وزند با بادهاي دنيا كاملاً فرق دارند، زيرا آنها باعث افزايش حسن و جمال بهشتيان مي شوند .نه تنها هنگام وزيدن آن، دچار ترس نمي‌شوند، بلكه با چهره‌اي باز از آن استقبال مي‌كنند چون بر‌خورد آن، با بدن و لباسهاي بهشتيان، موجب افزايش زيبائي آنها مي‌گردد. بگونه‌اي كه هنگام بازگشت به منازلشان همسرانشان سوگند ياد مي كنند كه به حسن و جمال آنها افزوده شده است. آنان نيز در پاسخ به همسران خويش، سوگند ياد مي‌كنند كه حسن و جمال شما نيز افزايش يافته  است.
 
 
زيبايي فوق العاده حوران بهشتي
پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم  ، در مورد زيبايي زنان و حوران بهشتي، بسيار سخن گفته است. ‌‌‌‌از آن جمله، در اين روايت، مي‌فرمايد: «لَو اطَّلَعَت امْرأةٌ مِنْ نساءِ أهل الجنَّةِ إلي الارضِ لمَلَََأتْ بينها رِيْحاً و اضاءت ما بينهما و لتاجها عَلَي رَأسها خَيْرُ مِنَ الدُّنيا و ما فيها»[65].
ترجمه: فرضاً اگر زني از زنان بهشت بر دنيا عرضه شود، خلأ ميان زمين و آسمان از بوي خوشش معطر گشته و از نور چهره اش، روشن خواهد شد. دنيا با تمام سرمايه هاي مادي اش به قيمت تاج سر يكي از آنان،  نمي‌ارزد.
شوهران بهشتي بيش از اندازه شيفته و دلباخته‌ي  زنان زيباي خود مي‌باشند. چرا چنين نباشند؟ چهره‌ي آنان بقدري  شفاف و درخشنده خواهد بود كه طبق روايتي، شوهران مي‌توانند صورت خويش را در رخسار آئينه گون آنها مشاهده كنند. چنانكه در مسند احمد روايتي آمده است: «‌مردي از بهشتيان محو تماشاي شگفتيهاي بهشت است كه حوري بر او وارد مي‌شود و سلام مي‌دهد، مرد بسوي او نگاه مي‌كند و  چهره‌اش را در رخسار او مي‌بيند، سپس مي‌پرسد: شما كه هستيد؟ دوشيزه جوان مي‌گويد: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌«‌‌من از جانب خدا ، بعنوان هديه‌اي اضافه بر آنچه در اختيار داري به  شما ارزاني شده‌ام‌». تاج و زيورآلات گرانقيمت‌، بر سر و گردن دارد كه كوچك‌ترين نگين آنها فاصله‌ي ميان مشرق و مغرب را روشن خواهد ساخت. هفتاد لايه لباس زربافت و ابريشم بر تن داردكه پايين ترين نوع آنها به ظرافت گل شقايق است. و مغز استخوان پاهايش از لابلاي آن لباسها، نمايان خواهد بود»[66].
 
‌نغمه‌ها و ترانه‌هاي حوران بهشتي
ديگران در دنيا به ترانه هاي مبتذل خوانندگان و آواي نوازندگان گوش فرا ميدادند، ولي اينها  گوشهايشان را بر هر نوع صدايي كه باعث خشم و غضب پروردگار مي شد، مي بستند. و فقط به آيات كلام الله مجيد و احاديث پيامبر صلی الله علیه و سلم  و ساير گفتار نيك و سودمند، گوش مي دادند. بنابراين در آنجا بعنوان پاداش، به نغمه هاي شيرين و دل انگيزي كه توسط زنان پاك و زيبايشان سروده مي شود، گوش جان مي سپارند.
ابن عمر رضی الله عنه   روايت مي كند كه آنحضرت  صلی الله علیه و سلم   فرمود: زنان بهشتي براي شوهرانشان با صوتي بسيار زيبا كه هيچ كس نظير آنرا نشنيده است، آواز مي خوانند از جمله مي گويند:
ما زنان خوب و زيبايي هستيم و همسران مردان بزرگي مي باشيم، نگاه ما آرام بخش است و ما براي هميشه جوان و شاداب و زنده خواهيم ماند و شوهران مان از جانب ما امنيت خواهند داشت چون از ما خيانت سر نمي زند.[67]   
خوشا به سعادت كسي كه گوشهايش را از شنيدن صداها و نواهاي شيطاني، پاك و سالم نگه داشته است و در عوض، آنجا از صوت زيباي حوران بهشتي، لذت خواهد برد.
 
بهشتيان از روزهاي زندگي دنيا سخن مي‌گويند
بهشتيان كه در دنيايي از نعمت هاي شگفت انگيز و متنوع كه نظير آن را قبلا‌ً نه با چشم ديده اند و نه با گوش شنيده و نه به خاطرشان رسيده است، قرار مي گيرند، روزهاي دشوار زندگي دنيا را به ياد مي‌آورند. معمولا‌ً انسانها چنين اند؛ در روزهاي شادماني و آسايش، به ياد گذشته هاي سخت زندگي خود مي افتند.
ميزان عظمت نعمتهاي بهشت را مي توان در پرتو اين فرمايش رسول الله صلی الله علیه و سلم  سنجيد كه مي‌فرمايد: ‌«‌لو‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌أنََّ ما يقل‌‌‌‌ُ ظفر‌ مما في الجنةٍ بدا لتزخرفَتْ له مَا بَيْنَ خَوافِق السَّموات وَ الارض ‌‌‌‌‌‌و لَوْ أنَّ رجلا‌َ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌َ‌َ‌َ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌َ‌‌‌‌ً‌ً‌ً‌ً‌ً‌ً‌ًً‌ًً‌ًًًًًًً من أهل الجنةِ اطَّلَع فبد‌أ ‌أساوره لطمس ضوأ الشمس كما تطمس الشمس ضَوء النجوم‌»[68].
ترجمه: اگر از آنچه در بهشت وجود دارد، به مقدار كوچكترين ناخن انسان، در دنيا ظاهر شود، چهار سوي زمين و آسمان مزين و آراسته خواهد شد. و اگر يكي از بهشتيان، در دنيا آشكار شود. روشنايي دست هايش خورشيد را تحت الشعاع قرار خواهد داد همانطوريكه خورشيد با طلوع خود، ستارگان ديگر را تحت الشعاع قرار مي دهد.
اكنون خود حدس بزنيد : كسي كه در سايه گسترده چنين بهشتي با چنان نعمتهايي كه بجز خداوند، كسي از كم و كيف آن ها اطلاعي ندارد، قرار بگيرد، چه حال و احساسي خواهد داشت؟
بنابراين وقتي آنها روزهاي دشوار زندگي دنيا و سختيهائي را كه در آنجا تحمل نموده اند و مشكلاتي را كه در راه خدا بر زن و فرزند، خود تحميل كرده اند بياد مي آورند، آنگاه با خاطري آسوده و با احساس موفقيت مي‌گويند:وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ () الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ[69].
ترجمه: و خواهند گفت: سپاس خداوندي را سزاست كه غم و اندوه را از ما زدود. بيگمان پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است. خداوندي كه در پرتو فضل و لطف خويش، ما را در سراي اقامت و ماندگاري جاي داد. در آن هيچگونه رنج و مشقت جسماني و هيچگونه ناتواني روحي به ما دست نخواهد داد.
در اينجا از يك سو اشاره  به گناه است واز سوي ديگر به عفو و بخشش پروردگار:إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ يعني پروردگار ما غفور است زيرا گناهانمان را بخشيد. و شكور است چرا كه نه تنها نيكي‌هايمان را پذيرفت بلكه آنها را چند برابر ساخت و از فضل و بزرگواري خويش، پاداشي بمراتب بزرگتر از كردارمان و بيشتر از توقع‌مان، مرحمت فرمود. يقينا‌ً اگر عفو خداوند شامل حال نمي‌شد، نجات از چنگال عذاب و رسيدن به خواسته هاي دوست داشتني كار بسيار دشواري بود. الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ پروردگاري كه به ما سرايي جهت اقامت دائمي، عطا فرمود. سرائي كه به خاطر شايستگيهاي فراوان و آسايش هميشگي و عدم رنج و كدورت، هر كس خواهان سكونت در آن مي باشد.  لا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ خانه اي كه در آن خستگي و كوفتگي راه ندارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. نه بدن خسته مي شود و نه روح و روان آزرده مي‌گردد. و نه كسي از خوردن و آشاميدن زياد، به ستوه مي آيد. بهشتيان داراي جسم و جان كاملا‌ً  سرحال و بانشاط خواهند بود. تا بدون كوچكترين خستگي و غم و اندوه، از انواع وسايلي كه براي رفاه و آسايش آنها تدارك ديده شده است، بهره بگيرند. و اينطور به نظر مي رسد كه در آنجا خواب وجود نخواهد داشت، زيرا خوابيدن براي رفع خستگي جسمي و روحي و براي بدست آوردن نشاط و آرامش مجدد است. بهشتيان هيچگاه خسته نمي شوند؛ تا نياز به استراحت پيدا كنند. از طرفي خواب بعنوان نوعي مرگ كوچك تلقي مي شود، كه خوشبختانه در بهشت از مرگ و مردن خبري نخواهد بود.
 
 
بهشتيان نيز تأسف‌‌‌ مي‌خورند
در بهشت، چنانكه قبلا‌‌‌ً بيان شد، غم و اندوه وجود ندارد، با اين حال، بهشتيان براي يك چيز تأسف مي خورند. و ‌آن از دست دادن ساعتها و لحظاتي است كه در دنيا بدون ياد خدا، سپري كرده اند. با خود مي گويند: كاش تمامي لحظات زندگي را با ياد خدا سپري مي‌كرديم تا امروز از مزايا و نعمتهاي بيشتري برخوردار مي‌شديم. بهتر است اين مطلب را از زبان مبارك آنحضرت صلی الله علیه و سلم  بشنويم كه مي‌فرمايد: ‌«لَنْ يتحسَّرَ أهلُ الجنَّةِ علي شِئي إلاّ علي ساعةِ مّرَّتْ بِهم لَم يَذكروالله عَزَّوجلَّ فيها‌»[70].
ترجمه: بهشتيان، براي هيچ چيز تأسف نمي خورند، مگر براي لحظه هايي كه در دنيا بدون ذكر و ياد الله سپري كرده اند‌.
شيخ مناوي رحمه الله عليه مي گويد: زماني كه دفتر زندگي دنيا را براي آنها مي گشايند و چشمشان به لحظه هايي مي افتد كه بدون ياد الله سپري كرده اند، سخت اندوهگين مي شوند. البته اين صحنه، در صحراي  قيامت خواهد بود نه در بهشت.
بايد دانست كه هرگونه حركتي كه از انسان سر مي زند اگر بدون ياد خدا باشد، به ضرر وي تمام خواهد شد. و يقيناً هر كسي كه بيشتر بياد خدا باشد، مقام و منزلتش نزد خداوند، بزرگتر خواهد بود. اعضاي كسب خير و شر در انسان، عبارت اند از: چشم ، گوش، زبان، دست‌، پا، شكم و شرمگاه. هركس اين اعضا را با ياد الله و آنجا كه دستور او باشد، بكار گيرد، نزد خداوند، داراي مقام و منزلت ويژه اي خواهد بود. و هر كس آنها را مطابق ميل خود و بدون توجه به رضايت پرودگار، بكار گيرد،  بر خويشتن ظلم كرده و بجز حسرت و ندامت، چيزي عايدش نخواهد شد[71].
 
 
سخن  بهشتيان، هنگام مشاهده‌ي  ميوه‌هاي بهشت
زماني كه بهشتيان براي نخستين بار ميوه هاي بهشت را مشاهده مي كنند، بياد ميوه هاي دنيا مي افتند. زيرا ميوه هاي بهشت اگر چه از نظر كم و كيف با ميوه هاي دنيا كاملا‌ً متفاوت اند ولي از نظر ظاهر، با هم شباهت دارند. چنانكه قرآن در اين مورد مي فرمايد:كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهً[72].
ترجمه: هر گاه بعضي از ميوه هاي آن بهشت بديشان عطا شود، مي‌گويند: بيشتر از اين نصيبمان‌گشته بود. در حالي‌كه مشابه آنها را آورده‌اند.
امام مفسرين؛ طبري؛ در تفسير اين آيات مي نويسد: ‌«در مورد اين هماهنگي و تشابه ميوه هاي بهشت و ميوه‌هاي دنيا بايد گفت: از نظر رنگ و قيافه با هم مشابهت دارند ولي از نظر طعم متفاوت اند، چون يقينا‌‌ً كيفيت ميوه هاي بهشت بهتر و بالاتر خواهد بود‌». [73]
 
 
گفتگوي بهشتيان هنگامي كه دعاهايشان را بخاطر مي‌آورند 
خداوند، در مورد اين ‌گفتگوي بهشتيان، با يكديگر مي‌فرمايد:
)‌وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ () قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ () فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ () إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ[74]‌‌ .
ترجمه: ‌‌بهشتيان‌‌‌‌ رو به يكديگر مي كنند و مي‌پرسند. مي‌گويند: ما پيش از اين ‌در دنيا‌ در ميان خانواده و فرزندانمان بيمناك از خشم خدا و حساب‌‌ بوديم. سرانجام خداوند در حق ما لطف كرد و از عذاب سراپا شعله دوزخ، نجاتمان داد. ما پيش از اين ‌‌در دنيا‌ فقط او را مي‌خوانديم و عبادت مي‌كرديم. واقعا‌‌ً او نيكوكار و مهربان است.
بخاطر دارند كه چگونه خدا را در مشكلات مي خواندند و همواره دست تكدي و نياز به سوي او دراز مي كردند تا اعمالشان را بپذيرد و توفيق عمل خير بيشتري نصيبشان بگرداند و راه بهشت را براي شان هموار سازد. يكي از مهمترين خواسته آنها هدايت به راه راست بود كه همواره آنرا در نمازها تكرار مي كردند:اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ () صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ.
ترجمه: پروردگارا‌! ما را به راه راست‌ هدايت كن، راه كساني كه بر آنها انعام فرموده اي نه راه كساني كه برآنها خشم گرفته اي و نه راه گمراهان‌‌.
بياد دقايقي مي‌افتند كه جبين در مقابل پرودگار، بر خاك نهاده  و در حال سجده با خداي خويش مناجات و گفتگو مي كردندو بخاطر گناهان و تقصيرات خويش و از بيم فرجام بد، در پيشگاهش اشك مي‌ريختند. نيم شب هائي را به ياد مي آورند كه در دل آنها شبهبا  پروردگار خويش مناجات ميكردند و از او عفو و بخشش و عافيت دنيا و آخرت را مي طلبيدند.
شهيد بزرگوار؛ سيد قطب؛ مي گويد: ‌« در اينجا راز پيروزي و موفقيت ايشان بيان شده است. يعني اينها در دنيا همواره با ترس و دلهره زيسته اند. ترس از آنروز بزرگ و ترس از ملاقات با پروردگار و بازخواست وي. آغوش گرم خانواده كه ظاهرا‌ً محل امن و آسايش است، آنها را از ياد خدا غافل نكرد و سرگرم مشاغل غفلت انگيز نشدند. از اينرو خداوند بر آنان منت گذاشت و از عذاب بسيار سختي كه بدنها را مي شكافد و بداخل آنها نفوذ مي كند، نجاتشان داد. اين احسان بزرگ، بخاطر آن است كه همواره تقوا را رعايت نموده و خدا ترسي را پيشه خود ساخته بودند. آنان بخوبي مي دانند كه اگر فضل و كرم خداوند شامل حال نشود، احدي با تكيه بر اعمال خويش به بهشت راه نخواهد يافت. از دست عمل، بيش از اين كاري ساخته نيست كه در پيشگاه خدا براي صاحب خويش، گواهي بدهد كه او تا حد توان، دستورات خدا را اجرا نموده و اينك مستحق اكرام و بزرگداشت، مي باشد‌»[75].
 
 
سخنان كم‌رتبه‌ترين بهشتي
ابوسعيد رضی الله عنه  از پيامبر خدا صلی الله علیه و سلم  نقل مي كند كه فرمود:‌« كم‌ترين درجه بهشت به انسان مومني اختصاص دارد كه مدتها بخاطر گناهانش در بند آتش بسر برده و پس از اتمام مدت مقرر، خداوند، درختي را بيرون از دوزخ، برايش مجسم مي كند. همينكه چشمش به آن درخت مي افتد، التماس مي كند كه او را به سايه آن منتقل كنند. خداوند مي‌فرمايد: بشرطي كه غير از آن، چيز ديگري درخواست نكني. مي‌گويد: به ذات يگانه‌ات سوگند چيز ديگري تمنا نخواهم كرد. خداوند دستور مي دهد كه او را از دوزخ بيرون بياورند و به زير سايه آن درخت منتقل كنند. آنگاه، درخت ديگري كه علاوه بر سايه، داراي ميوه نيز مي‌باشد برايش مجسم مي شود. اين بار از خدا مي خواهد كه او را زير درخت جديد، جاي دهد تا ضمن استفاده از سايه آن، از ميوه هايش نيز تناول كند. خداوند مجددا‌ً مي فرمايد: بشرطي كه چيز ديگري نخواهي . ميگويد: به ذات يگانه‌ات سوگند غير از آن، چيز ديگري طلب نمي‌كنم. خداوند دستور مي‌دهد كه او را به زير آن درخت انتقال دهند. سپس قدري دورتر، درختي را كه علاوه بر سايه و ميوه، در زير آن، آب خنك نيز جريان دارد،مي نمايانند. اين بار نيز عهد خويش را فراموش مي‌كند و مي‌گويد: پرودگارا‌‌! به سايه آن درخت، منتقل‌ام كن تا ضمن استفاده از سايه و ميوه هايش از آب خنك جاري در زير آن، بياشامم. خداوند مي فرمايد: بشرطي كه بعد از آن، چيزي از من طلب نكني. براي چندمين بار قول مي دهد كه چيز ديگري نخواهد خواست . وقتي به آنجا منتقل مي شود چشمش به دروازه هاي بهشت مي افتد. مي گويد: بارالها! مرا نزد دروازه‌هاي بهشت، جاي ده تا از دور، نعمتهاي درون آن را تماشا كنم. به دستور خداوند، او را در جوار دروازهاي بهشت قرار مي دهند. همينكه چشمش از دور، به نعمتهاي درون بهشت مي افتد، آنچنان شيفته و دلباخته مي‌گردد كه با اصرار از خدا مي‌خواهد، او را در گوشه‌اي از بهشت جاي دهد. خداوند مي‌فرمايد: بنده‌ي من‌‌‌! وارد شو. اين بهشت مال تو است. مي‌گويد: اينها همه مال من؟! خداوند مي‌فرمايد: غير از اين هم هر چه دلت مي‌خواهد طلب كن. حتي خداوند خودش به او مي آموزد كه چه بخواهد و چگونه بخواهد. در پايان، خداوند مي‌فرمايد:اينها و ده برابر آن، مال تو.
و پس از ورود به بهشت دو تن از همسرانش با اين جملات زيبا به استقبالش مي روند: «اَلحمدُ للهِ الَّذي اّحياكَ لَنا وَ اَحيانا لَك» ‹ستايش مر خدايي را كه تو را براي ما و ما را براي تو آفريد‌ . اين بهشتي تازه وارد، فكر مي كند بزرگترين مقام بهشت را بدست آورده است، غافل از اينكه در كمترين و پايين ترين درجه ي بهشت قرار گرفته است. همچنين كمترين و آسانترين عذاب دوزخ، عبارت از پوشاندن دو كفش آتشين است كه در اثر آن، مغز سر بجوش مي آيد‌»[76].
زماني كه انسان با چنين بخشش عظيمي از جانب خداوند نسبت به يكي از مومنان رده ي پايين، بر مي خورد، به راحتي مي تواند ميزان لطف و كرم خداوند را نسبت به بندگان مقرب دربارش حدس بزند. هم چنين  از كمترين عذاب دوزخ كه پوشانيدن دو كفش آتشين است و مغز سر را بجوش در مي آورد، مي توان در مورد شديد‌ترين عذاب دوزخ، حدس زد.
پيامبر اسلام صلی الله علیه و سلم  به نقل از خداوند مي‌فرمايد:‌ «أعددتُ لِعباديَ الصَّالحين ما لا عينٌ رَ‌أَتْ و لا  أُذُنٌ سَمِعَتْ و لاَ خَطَرَ عَلي قَلْبِ بَشَر‌».
ترجمه: من براي بندگان شايسته و نيكوكارم بعد از مرگ‌ نعمتهايي آفريده ام كه تاكنون نه چشمي آنها را ديده و نه گوشي آنها را شنيده و نه در گمان كسي آمده است.
اين فرمايش خداوند در مورد عذابي كه براي بندگان نافرمان ،تدارك ديده است، نيز صدق مي كند. يعني عذابي كه نه چشمي آنرا ديده و نه گوشي شنيده و نه در قلب كسي خطور كرده است.
 
 
اعلام رضايت هميشگي خداوند از بهشتيان
ابو سعيد رضی الله عنه  خدري از آنحضرت صلی الله علیه و سلم  نقل مي‌كند كه فرمود: خداوند خطاب به بهشتيان مي گويد: ‌«يا أهل الجنة‌‌‌‌!‌‌» ‌‌‌اي بهشتيان‌ آنها پاسخ مي‌دهند‌: ‌«لبيك‌» خداوند مي‌فرمايد: آيا از من راضي هستيد؟ مي‌گويند: چرا راضي نباشيم؟ در حالي كه انواع نعمتها را در اختيار ما قرار داده ايد. خداوند مي فرمايد: بهتر از آنرا مي‌خواهيد به شما بدهم؟ آنها مي‌گويند: مگر چيز بهتري وجود دارد كه شما به ما نداده باشيد؟ خداوند مي فرمايد: از اين پس من براي هميشه از شما اعلام رضايت مي كنم. و هيچگاه ناراض نخواهم شد‌»[77].
اين اعلام رضايت براي كساني خواهد بود كه در دنيا نفس خويش را مهار نموده و در مصيبتها شكيبا بوده اند و در مقابل قضاي الهي، تن به رضا داده بودند. آنان اين حقيقت را بخوبي درك كرده بودند كه عبوديت و بندگي، چيزي غير از تسليم در مقابل دستورات خدا نيست . بنابراين ،انواع مشكلات را در راه الله با جان و دل پذيرفتند، تا خوشنودي خدا را بدست آورند. اينك وقت آن رسيده كه بهاي زحمتهاي خويش را دريافت كنند و كلمه زيبائي را كه عمري بخاطر آن، در عبادت بسر برده و مصيبتها را تحمل كرده و از عزيزترين كسان خود براي بدست آوردن آن، چشم پوشي كرده اند، از جانب پروردگار خويش بشنوند. خداوند نيز اين آرزوي قلبي آنها را با اين جملات زيبا برآورده مي سازد: ‌«أحل عَلَيْكُم فلا أسخط عليكم بعده أبداً‌» با شنيدن اعلام رضايت هميشگي از جانب خداوند، چنان آرامشي به آنان دست مي دهد كه بعد از آن، جائي براي هيچگونه ترس و دلهره باقي نمي ماند. ترس از نفاق و ترس از فرجام بد و ترس از عذاب دوزخ و.... همگي خاتمه مي يابند. چنانكه با خاطري آسوده، مي گويند:إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌أ‌‌‌‌‌‌‌‌َهْلِنَا مُشْفِقِينَ[78]. ‹ما پيش از اين، در ميان خانواده خود، سخت ‌از اين روز‌ مي ترسيديم‌‌‌‌‌.
بهشت محل سرور و شادماني و نعمتهاي جاويدان است.
 
 
لحظه ديدار با پروردگار:
صهيب رضی الله عنه  نقل مي‌كند كه آنحضرت صلی الله علیه و سلم  فرمود‌: ‌‌‌‌«بعد از اينكه بهشتيان وارد بهشت مي‌شوند و در آن استقرار مي يايند، خداوند خطاب به آنها مي گويد: آيا دوست داريد اضافه بر آنچه كه به شما داده ام، بدهم؟ آنها در پاسخ خواهند گفت: پرودگارا‌‌! شما روي ما را سفيد كردي و از آتش سوزان دوزخ نجات دادي و وارد بهشت ساختي. مگر چيزي باقي مانده است كه به ما نداده باشي؟! آنگاه حجاب ‌ميان خالق و مخلوق‌ برداشته مي شود‌ و آنها به تماشاي جمال پرودگار مي‌پردازند‌ هيچ يك از نعمتهاي بهشت برايشان محبوبتر از ديدار پرودگار نخواهد بود‌‌‌‌‌‌‌»[79].
آري. آنها بدون اينكه الله را ديده باشند:
·          همه آنچه را در اختيار داشتند بخاطر الله و در راه الله از دست دادند.
·          حتي از پدر و مادر و همسر و فرزندان و كسان خويش بخاطر الله بريدند.
·          در راه الله انواع مصيبتها را تحمل نمودند.
·          در تنهايي از ترس الله اشكها ريختند و در نمازهاي طولاني نيمه شب، پاهايشان ورم نمود.
·          اينهمه به پيشگاه الله تقديم نمودند بدون اينكه او را ديده باشند؛ پس زماني كه او را ببينند چه حال و احساسي خواهند داشت؟!
يقينا‌‌‌ً نعمتي بهتر و محبوبتر از تماشاي جمال پرودگار وجود نخواهد داشت.
 
 


1- روم آيه 55‌ـ57
2-  يس آيه 27
[3]  ابوداوود و به تصحيح آلباني.
[4]  بخاري.
[5]  مسلم.
[6]  فتح الباري.
[7]  بخاري.
[8]  بخاري.
9- مطففين آيه 26
[10]  مسلم.
[11]  دليل الفالحين.
[12]  ترمذي و با تحسين آلباني.
13- فاطر آيه 37
14- مسلم.
15- مجادله آيه 22
[16]  في ظلال القرآن.
[17]  مسلم.
18- ق آيه 33
[19]  ق آيه 35-31
20- في ظلال القرآن
21- بخاري.
22- حديد آيه 13
23-  الحديد آيه : 14
24- زمر آيه: 73
25- هادي الارواح.
26- متفق عليه .
[27]  مسلم.
28- مجمع الزوايد و احمد.
29- بخاري.
30- احمد و آلباني.
31- بخاري.
32- طبراني با سند حسن.
[33]  ابوداوود و با تحسين ارناووط.
[34]  دليل الفالحين.
35- احمد و آلباني.
36- مسلم.
37- بخاري.
38- بخاري.
39- بيهقي ، ابن حبان و آلباني.
40- فيض القدير2/84
[41]  التذكره.
42- التذكره1/16
[43]  التذكره.
44- كتاب المجروحين ابن حبان 3/98
45- المدهش 182
46-  التذكره قرطبي 17-18
47- ديوان ابوعتاهيه
48- اعراف 43
49-  اعراف 44
50-  اعراف 45
51- في ظلال القرآن 3/1292
52-  مدثر آيه 38 تا 48
53- المدثر38- 48
54- في ظلال القرآن 6/3761
55-  اعراف آيه :50
56- بيهقي، شعب ايمان
57- تفسير المراغي.
58- اعراف آيه 51
59- طه آيه 52
60- تفسير قرآن العظيم 
61- صافات آيه 50 ‌‌‌‌‌ـ 53
[62]  صافات آيه 57
63- في ظلال القرآن
64- مسلم.
65- طبراني با سند جيد .
66- مسند احمد ـ حسن .
67- رواه طبراني ـ رجاله رجال الصحيح
68-احمد ، ترمذي و آلباني.
69- فاطر آيه 34.
70- طبراني  و آلباني.
[71]  فيض القدير.
72- بقره آيه : 25
73- تفسير طبري به تحقيق احمد شاكر
74- طور آيه 25‌‌‌‌‌ـ28
75- تفسير في ظلال القرآن.
76- مسلم.
77- مسلم.
78- سوره طور.
79-مسلم.


به نقل از: آواي بهشتيان و غوغاي دوزخيان، تأليف: عبدالحميد البلالي، ترجمه: عبدالله ريگي احمدي



مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com
 



 
بازگشت به ابتدای صفحه     بازگشت به نتایج قبل                       چاپ این مقاله      ارسال مقاله به دوستان

اقوال بزرگان     

سفيان ثوري: ابليس بدعت را بيش از معصيت دوست دارد، زيرا معصيت قابل توبه است، و بدعت نيست.

تبلیغات

 

منوی اصلی

  صفحه ی اصلی  
 جستجو  
  روز شمار وقايع
  عضویت در خبرنامه  
پیشنهادات وانتقادات  
همكارى با سايت  
ارتباط با ما  
 درباره ی ما  
 

تبیلغات

آمار

خلاصه آمار بازدیدها

امروز : 2486
دیروز : 5831
بازدید کل: 8835800

تعداد کل اعضا : 608

تعداد کل مقالات : 11123

ساعت

نظر سنجی

كداميك از كانال‌هاى اهل سنت فارسى را بيشتر مي‌پسنديد؟

كانال فارسى نور

كانال فارسى كلمه

كانال فارسى وصال

نمایش نتــایج
نتــایج قبل
 
.محفوظ است islamwebpedia.com تمامی حقوق برای سایت
All Rights Reserved © 2009-2010