|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>شبهات>شیعه > بطلان ادعای رافضی در مورد دلالت آیت { یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ } مبنی بر امامت علی رضی الله عنه
شماره مقاله : 3572 تعداد مشاهده : 313 تاریخ افزودن مقاله : 24/6/1389
|
بطلان ادعای رافضی در مورد دلالت آیت { یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ } مبنی بر امامت علی رضی الله عنه
ابن مطهر الحلى رافضی می گوید: «برهان دوم: فرموده الهی است:{ یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (٦٧) }.(المائده: 67). «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى». که بر نزول آن درباره علی اتفاق نظر وجود دارد. ابو نعیم حافظ – از جمهور راویان با اسناد به عطیه روایت کرده که وی گفت: این آیه در مورد علی بن ابی طالب بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردید. و در تفسیری ثعلبی هست که میگوید: معنای آیه: آنچه را از پروردگارت درباره فضل علی به تو نازل شده برسان، پس چون این آیه فرود آمد، رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم دست علی را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه». و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با اجماع مولای ابوبکر و عمر و باقی اصحاب است، لذا علی مولای همه این افراد است، و او امام آنان است. در تفسیر ثعلبی هم آمده است که: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به غدیر خم رسید، مردم را ندا داد تا جمع شدند. پس دست علی را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه» و این خبر شایع شد و در همه جا منتشر شد. و چون خبر به حارث بن نعمان فهری رسید، سوار بر شترش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و چون بدیشان رسید از شترش پیاده شد، و آن را خواباند و دستهایش را بست، آنگاه به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که در میان اصحابش بود آمد و گفت: ای محمد از طرف خداوند به ما امر کردی تا گواهی بدهیم خدایی جز او نیست و تو فرستاده خداوند هستی، پس از تو پذیرفتیم، و به ما امر کردی که پنج بار نماز بگزاریم، که پذیرفتیم، و امر کردی که حج خانه خدا به جا آوریم، قبول کردیم، سپس به اینها راضی نشدی تا اینکه دستهای پسر عمویت را بلند کردی و وی را بر ما برتری دادی و گفتی: «من كنت مولاه فعلی مولاه»، حال این حکم از توست یا از طرف خداست؟ رسول خدا فرمود: سوگند به خدای یگانه که از طرف خداوند است. آنگاه حارث به عقب به سمت شترش برگشت در حالی که میگفت: خداوندا اگر این از جانب تو و حق است پس یا بر ما از آسمان سنگ بباران و یا عذاب دردناکی به ما بده، و هنوز به شترش نرسیده بود که خداوند سنگی بطرف او انداخت که بر سرش فرود آمد و از ما تحتش بیرون آمد و او را کشت، و خداوند متعال چنین نازل فرمود:{ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ (١)لِلْكَافِرینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ (٢)مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ (٣) }.(المعارج: 1-3). «تقاضاكنندهای تقاضای عذابی كرد كه واقع شد(این عذاب) مخصوص كافران است و هیچ كس نمیتواند آن را دفع كند از سوی خداوند ذیالمعارج (باعظمت و جلال)». جواب این مطالب از چند وجه قابل طرح است: یکی اینکه: این مطلب از مورد اول دروغینتر است و چنان که به خواست خدا روشن خواهیم نمود، ابتدا آن سخن اول که: «بر نزول آن آیه درباره علی اجماع وجود دارد» از آنچه در خصوص آیه گفته هم نادرستتر و دروغینتر است، اصولاً هیچ یک از علمای فن که میدانند چه میگویند، نه آن حرف را زده و نه این حرف را. اما در خصوص چیزهایی که ابو نعیم در «الحلیه» یا در «فضائل خلفاء» و مطالبی که نقاش و ثعلبی و واحدی و امثال آنان در تفاسیر خود آوردهاند، باید اشاره کرد که اهالی علم حدیث اتفاق نظر دارند که در آنچه اینان روایت کردهاند دروغها و احادیث بر ساخته بسیاری پیدا میشود، نیز اتفاق دارند که این حدیث ذکر شده که ثعلبی در تفسیرش آورده حدیثی موضوع و جعلی است، و ما در ادامه ادلهای نشان میدهیم که از طریق آنها این مسأله روشن میشود، و خواهیم دید که ثعلبی از اهالی علم حدیث نیست. اما مقصود در اینجا این است که قاعدهای را ذکر کنیم و بگوییم: در سخنان و احادیث منقول هم راست فراوانی هست و هم دروغهای بسیار، و برای جدا کردن این دو دسته از منقولات تنها مرجع ما دانشمندان علم حدیث یا حدیثشناسان هستند. همچنانکه برای بیان تفاوت بین نحو عربی و نحو غیر عربی به نحویان رجوع میکنیم، و برای شناختن و تشخیص دادن مسائل لغت به علمای لغت مراجعه میکنیم، علمای شعر و طب و غیره هم به همین ترتیب. هر علمی علمای مخصوص خود را دارد، و علمای حدیث ارجمندترین، راستگوترین و والا منزلتترین و نیز متدینترین دانشمندان هستند. وجه دوم: در خود همین حدیث چیزهایی هست که بر کذب بودن آن از وجوه زیادی دلالت میکند. و در آن هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به غدیر رسید و الی آخره. میگوییم: همه میدانند که آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در غدیر خم بیان فرمود هنگام بازگشت از حجه الوداع بود، و شیعه این را قبول دارد و آن روز را که روز هجدهم از ماه ذی الحجه است، عید خم میدانند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بعد از آن به مکه برنگشت، و مستقیماً از حجه الوداع به مدینه رفتند، ایشان تمام ذی الحجه، محرم و صفر را زنده ماندند و در ربیع الاول وفات نمودند. در این حدیث ذکر شده که بعد از گفتن آن سخن توسط پیامبر در غدیر خم و شایع شدن آن در همه مناطق و نواحی، حارث که در ابطح بود (که در مکه واقع است) نزد پیامبر آمد، و این داستان فرد جاهلی است که نمیداند ماجرای غدیر خم چه هنگام اتفاق افتاده است. همچنین این سوره - سوره سأل سائل - به اتفاق اهل علم مکی است و قبل از هجرت در مکه نازل شده است یعنی حدود ده سال یا بیشتر پیش از غدیر خم، پس چطور امکان دارد که بعد از ماجرای غدیر خم نازل شده باشد؟ علاوه بر این: فرموده دیگر خداوند:{ وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ (٣٢) }.(الأنفال: 32). به اتفاق، کمی بعد از جنگ بدر، یعنی سالها پیش از غدیر خم نازل شده است، و اهل تفسیر متفق هستند بر اینکه این آیه بخاطر گفته مشرکانی چون ابو جهل به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم قبل از هجرت نازل گردیده است و خداوند در آن به پیامبرش سخنان آنان را یادآوری میکند و میفرماید:{ وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَینَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ (٣٢) }. (الأنفال: 32). «و (به خاطر بیاور) زمانى را كه گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود». همچنین در این حدیث آمده است که این فرد به اصول پنجگانه اسلام امر شده و او همه آنها را پذیرفته است چون او گفت: و ما از تو پذیرفتیم، و ما به یقین خبر داریم که احدی از مسلمانان در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چنین بلایی بر سر او نیامد. گذشته از این: این مرد به عنوان یکی از صحابه پیامبر شناخته نشده است، و اسم او از قبیل اسمهایی است که طرقیه از آنها نام میبرد، از قبیل نامهایی است که در افسانههای عنتره و دلهمه یافت میشود. وجه سوم: شما ادعا کردهاید که امامت علی را بوسیله قرآن ثابت کردهاید، در حالی که در ظاهر آن اصلاً چیزی دال بر این ادعا وجود ندارد. قرآن میگوید:{ یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ (٦٧) }.(المائده: 67). «اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى». و این لفظ لفظی عام است که همه چیزهایی را که بر وی نازل شده در بر میگیرد، و بر چیز معینی دلالت ندارد. لذا ادعای مدعی مبنی بر اینکه منظور رساندن امامت علی بوده که به پیامبر امر شده، به مجرد این آیه ثابت نمیشود. در این لفظ قرآن دلالت بر هیچ چیز معینی نیست، و اگر چنانچه این مسأله از طریق روایات مسلم شود، اثبات آن از راه حدیث و نقل بوده نه از راه استناد به آیات قرآن، لذا هر کس ادعا کند که در آیه مذکور امر به رساندن و ابلاغ امامت علی به مردم شده است، در واقع به قرآن دروغ بسته است، چون قرآن نه به طور کلی و نه به طور ویژه دلالت بر چنین امری نکرده است. وجه چهارم: میتوان گفت: اتفاقاً این آیه با توجه به اطلاعی که از احوال پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم داریم دلالت بر نقطه مقابل این ادعای آنان میکند، و آن اینکه خداوند آیه را درباره علی نازل نفرموده و پیامبر را به ابلاغ حکم جانشینی علی امر نفرموده است، چون اگر این چنین بود، پیامبر حتماً آن را ابلاغ میکرد و او کسی نیست که از فرمان خداوندش سرپیچى كند. از همین روست که عائشه (ك) گفته است: «هر که گمان کند محمد چیزی از وحی را مخفی و ناگفته گذاشته است، دروغ گفته است، و خداوند متعال میفرماید:{ یا ایهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ (٦٧)} .(المائده: 67). اما اهل علم یقین دارند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چیزی دال بر امامت علی ابلاغ نکرده است و علما برای اثبات این مسأله شیوهها و روشهای فراوانی در اختیار دارند: از آن جمله اینکه: چنین مسألهای با توجه به اهمیتش انگیزههای کافی برای نقل و روایت آن وجود دارد. و اگر دارای اصل و اساسی بود، حتماً نقل میگردید همچنانکه سایر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است. از طرفی ما شاهد روایات فراوانی در بیان فضایل علی هستیم که در آنها روایات جعلی هم راه یافته است، پس چگونه ممکن است حقایق راستینی که برای ابلاغ به مردم نازل شده روایت نشود؟ و از آنجا که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امتش را به ابلاغ چیزهای که از وی شنیدهاند امر فرموده، پس امت او اجازه ندارند اموری را که خدا امر به ابلاغشان کرده کتمان کنند. نیز: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وفات فرمودند، یکی از انصار خواستار آن شد که از آنان یک امیر و از مهاجرین هم یک امیر باشد، این را بر وی ایراد گرفتند و گفتند: امارت و فرمانروایی خارج از قریش ممکن نیست، صحابه نیز در جاهای متعددی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کردهاند که فرمود: «امامت در قریش است». و هیچ یک از آنان نه در سقیفه و نه در جایی دیگر چیزی دال بر امامت علی روایت نکرده است. در نهایت مسلمانان با ابوبکر بیعت کردند، و با آنکه اکثریت قبیله عبد مناف از بنی امیه و بنی هاشم و دیگر قبائل – تمایل قویای به انتخاب علی بن ابی طالب برای ولایت داشتند، احدی از آنان چنین حدیثی را ذکر نکرد. در عهد خلافت عمر و عثمان هم کارها همینگونه صورت پذیرفت، حتی در عهد خود علی نیز که خلافت از آن وی شد، نه او و نه احدی از اهل بیتش و نه هیچ یک از صحابه معروف این نص را بر زبان نیاوردند. روایت مذکور بعد از آن دوران ساخته شد.
به نقل از: مختصر منهاج السنة، تالیف: شیخ الإسلام ابو العباس احمد بن تیمیه، اختصار : الشیخ عبدالله بن محمد الغنیمان (استاد تحصیلات عالی دانشگاه اسلامی مدینه منوره)، و مدرس در مسجد نبوی شریف، ترجمه: إسحاق دبیرى مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|