|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>مسائل و عقايد اسلامي>اسلام > فتوحات اسلامی، هدایت یا استعمار؟
شماره مقاله : 3596 تعداد مشاهده : 388 تاریخ افزودن مقاله : 25/6/1389
|
فتوحات اسلامی هدایت یا استعمار؟
جلسة ما همچون جلسههای گذشته آغاز شد و دوستم به سئوال خود پرداخت و گفت: نظر شما در بارة کسانی که فتوحات اسلامی را استعمارگری مینامند چیست؟ ** علایم و نشانههایی وجود دارند که میتوان خصوصیات استعماری را – اعم از غربی و شرقی و قدیم و جدید – به وسیلهی آنها شناخت از این پس فتوحات اسلامی را از اول تا آخر مورد بررسی قرار میدهیم و آن علامت و نشانهها را جویا میشویم؛ اگر شامل آنها بود پس استعمار است و گرنه این ادعا باطل است و رفع اتهام میشود. آیا با این روش موافقی؟ * آری. ** به نظر من تحقیق و بررسی در مورد این موضوع به فلسفهی رویدادها و بازی با الفاظ و گردش و پیچاندن مسایل نیاز ندارد. زیرا حق مانند آفتاب آشکار است و جز کوردل کسی آن را انکار نمیکند. و کسی که به خاطر مریضی دهان گوارا بودن آب را احساس نمیکند اشکال از خود اوست و حس او دلیل تلخبودن آب نیست و خدا رحمت کند آن که گفته است: چه بسا چشم به علت ورم، نور خورشید، و دهان به علت مریضی، مزة آب را انکار کنند. من قبول دارم که عدة زيادی به اشاعة این دروغ پرداخته اند، حتی کسانی که با اسم و شناسنامه خود را مسلمان میپندارند طبل آنان را میزنند و چه بسا افراد سادهنگر و بیگناهی در دام آنان واقع شده اند و با استفاده از سادگی آنها آن را تبلیغ میکنند. اما در حقیقت ابعاد این دروغ از حد اتهام تجاوز نمیکند. و اگر چنین میبود کار آسان و مسئولیت سبکتر میشد، اما آنان در پشت این اتهام میخواهند صورت حقیقی فتوحات اسلامی را بپوشانند تا مسلمانان آن را الگوی خود قرار ندهند و از آن دوری جویند و جلوهی مسلمانان گذشته را زشتتر از آنچه مسلمانان معاصر از استعمارگران معاصر دیده اند جلوه دهند و آن تصویر وحشیانی است که مسلمانان را به استعمار خود درآوردند و بیشترین شکنجه و آزارها را به آنها رساندند. مسلمانان امروز تمام بحرانها و تلخی و ذلتهایی را که چشیده اند، ناشی از برنامهی استعمارگران میدانند؛ پس چنانچه ثابت شود که پدران و گذشتگان آنان نیز مانند این استعمارگران گام نهاده اند، به جای افتخار به گذشتگان خود نباید تصویری جز خونخواری، کشت و کشتار و فروپاشی وحدت ملتها از گذشتگانشان در ذهن آنان نقش ببندد و به دنبال آن باید به جای افتخار به گذشتگان از آنها تنفر داشته باشند و ریسمان و پیوند خود را با آنها قطع کنند. دشمنان بدین صورت با لوثکردن تاریخ اسلام میخواهند از عظمت آن بکاهند و نسلهای مسلمان را فریب دهند که راه جهاد و فتح و مبارزه را در پیش نگیرند و هدفی بیش از این ندارند. * نشانهها و خصوصیات استعمارگران کدامند؟ ** نشانههای استعمار زیادند و من به ذکر آشکارترین آنها اکتفا میکنم. یکی از بارزترین نشانههای استعمار به بندگیکشاندن ملتها و به کارگیری آنها در راه هدف استعماری خود است. از دورانهای سلطنت بیزانسی روم تا عصر حاضر این بارزترین صفت استعمارگران بوده است؛ هنگامی که صفحات تاریخ رومانی را ورق میزنم جز ذلت و ننگ در ممالک مستعمره و تحت پوشش آنها صفحهای دیگر سراغ ندارم. گروههای مردم همچون گلههای گوسفند به دور آنها گرد میآمدند و بیاختیار و اراده به مزارع آقایان گسیل داده میشدند. در خلال صفحات تاریخی که ریشهی آن به گذشتههای بسیار دور برمیگردد به آنان مینگرم، با زنجیر دست و پایشان بسته شده و از حرکتی که هر حیوانی حق آن را دارد ممنوع شده اند تا همچون کفتار فراری با زنجیر بر سر مزرعهی آقایان بروند و با خون خود بزرگری کنند و با عرق خویش مزرعه را آب دهند و ثمرات رسیدهی آن را از عصارهی جسم خود بردارند و به غاصبان استعمارگر تقدیم کنند. این یکی از تصویرهای استعمار در عصرهای گذشته بود که در گلوی صفحات تاریخگیر کرده است. گوش کن تا صورتی زشتتر از آن را در تاریخ معاصر برایت ذکر کنم. انگلیس قسمت گسترده ای از زمین را اشغال کرد که استعمار خود را اینگونه تعریف میکرد: «یک امپراطوری که خورشید از آسمان آن غروب نمیکند». * این دولت متمدن با مستعمرات خود چه کرد؟ ** آنها را در خدمت اهداف سیاسی و اقتصادی خود تسخیر میکرد و زیر یوغ بندگی خود میکشید. شما را خیلی دور نمیبرم، ما هنوزهم در میان آثار و پیامدهای جنگ جهانی دوم زندگی میکنیم. چنانکه حکومت انگلیس برای دفاع از خود و توانایهایش تمام مستعمرات را بسیج و به جنگ ویرانگر و خانمانسوزی وارد کرد که نه شتر نری آنجا داشتند و نه مادهای، اما حضور انگلیس به تنهایی در آنجا کافی بود تا میلیونها انسان به آنجا کشیده شوند و خود را به آتش این جنگ بزنند و از ثمر آن هم محروم باشند. ملتهایی همچون مصر، عراق و اردن مقاومت کردند و به این جنگ وارد نشدند. * انگلیس با این مستعمرات چه کرد؟ ** ساکنان مستعمراتش را در خدمت به لشکر و نیروی همپیمانانش به کار گرفت. کارخانههای مصر و کارگران آن، زمین و کشاورزان آن و همه و همه در اختیار نیروهای انگلیسی بود. کارخانههای نساجی کار میکردند تا برای سربازان انگلیسی پوشاک تهیه کنند، و مردم زراعت و کشاورزی میکردند تا غذای آنها فراهم گردد و در عین حال اهل مملکت جز با رنج و زحمت لباس خود را تهیه نمیکردند و با زحمات فراوان قادر به تهیهی لقمهای نان بودند. وضعیت مستعمرات دیگر بهتر از مصر نبود، بلکه تمام مستعمرهها به همین و با مبتلا بودند. اگرچه استعمار غربی اینگونه عمل کرد، اما شکل استعمار شرقی زشت تر و برخورد و اخلاق آن ناپسندتر بود، چرا که استعمار شرقی به تسخیر ملتها اکتفا نکرد همچنین سعی در نابودی و امحای شخصیت ویژهی آنها داشت، و با انواع روشها مانند بیرونراندن، تبعید، آوارهساختن و کشتارهای دستهجمعی اهداف خود را عملی کرد و تنها کسانی از دست آن رهایی یافتند که برای حفظ دین خود فرار را برقرار ترجیح دادند یا آنان که تسلیم شدند و به خواستههای آنان تن دادند و سرنوشت بخارا و سمرقند، آلبانی و تاشکند و ترکستان و قفقاز بر کسی پوشیده نیست. سرنوشت این ممالک چه شد؟([1]) ملتهای آنها که تا چندی پیش استقلال نداشتند کجا رفتند؟ سرنوشت آنها چه شد؟ اکنون تعداد آنها در چه حدی است؟ تمام این سئوالات از برکت استعمار شرقی بیپاسخ مانده اند، و از آنان که ندای یاری ملتها را سر میدهند و ادعای جانبداری از مظلومان را در سر میپرورانند تقاضای پاسخ مینمایند، و کسانی را که خود را به دم آنان آویزان میکنند و امداد و پیروزی را در پیروی از آنها دنبال میکنند نفرین مینمایند. استعمار این است، قدیم و جدید، شرقی و غربی، همه و همه کارشان به بندگیکشاندن ملتها، فشار، ظلم و فساد است، مگر نه؟ * بلی، به راستی شگفتآور است که استعمار روس از استعمار انگلیس و فرانسه زشتتر و وحشتناکتر باشد! ما که به استعمار غربی مبتلا بودیم، گمان میکردیم روسیه یک دولت استعمارگر نیست و از تمام دولتهای غربی بهتر است، اما مرگ بر رسانههای گروهی دروغگو!! و خدا کسانی را که عهدهدار این تبلیغات دروغ و مغرضانه شدند نابود کند!! ** تاریخ استعمار روسی در ممالک اسلامی تاریخی است که صفحات آن به خون آغشته است و هنوزهم از دام نیرنگهای آنها بیرون نیامده ایم و از حقیقت این استعمار غافلیم. * تو را به خدا، من دوست دارم با این جنبههای مجهول از تاریخ امت مصیبتدیده به دست استعمار شرقی آشنا شوم. ** سخن در این مورد زیاد است و به درازا میکشد، در این مورد کتابهای زیادی نوشته شده اند که به خصوص پرده از این جنبههای مجهول برمیدارند و من به گوشهای از آن اشاره میکنم. * متشکرم، بفرما. ** تاکنون دانستهای که مساحت روسیه 000 / 400 کلیومتر مربع بود، سپس بعد از استعمار جمهوریهای اسلامی مساحت آن به 000 / 14000 کیلومتر رسید؟! آیا میدانی تمام نفت روسیه از آذربایجان تأمین میشود؟ آیا میدانی جمهوری اسلامی ترکستان که مستعمره روسیه شد دارای 25 معدن طلا، 16 معدن نقره، 46 معدن آهن، 32 معدن سرب، 24 معدن نفت، 70 معدن زغال سنگ، 63 معدن سدیم، 13 معدن گوگرد است؟ علاوه بر این آمار، شامل معدنهای مس، قلع، جیوه، اورانیوم و پلاتین است. آیا میدانی روسیه این جمهوری را به قسمتهای فراوانی تجزیه کرد تا آثار آن را محو و نشانههای آن را نابود و تاریخ آن را خاموش کند؟ آیا میدانی روسیه با جمهوری مسلمان کْرَمه بعد از اشغال آن چنان بحران گرسنگی شروع کرد که مردم فرزندان خود را میخوردند؟ * اوه! اوه! چه سیمای زشت و ناخوشایندی؟! حیوانات وحشی هرگز به چنین کاری اقدام نمیکنند، عقل من نمیتواند این را بپذیرد حتی که عقل بشری توان پذیرفتن آن را ندارد. ** آیا به نظر تو چنین عملی از دولتی که به خدا ایمان ندارد، و با هیچ دینی آشنا نیست و حتی لنین یکی از مؤسسین آن میگوید: «اکنون میتوانم بگویم: خدا یک خرافات واهی است». بعید است؟ * نه. ** پس من میدان را برای مطبوعات خودشان خالی میکنم که با شما با زبان خود سخن بگویند: مجلهی «ازفستیا» شوروی که در پانزدهم یولیة 1927 گزارشی در بارهی گرسنگی اهل کرمه از زبان رفیق «گالینین» به یک اعتراض منتشر شده پرده از حقیقت برداشته و در خاتمة آن آمده است. تعداد کسانی که به بحران گرسنگی دچار گشته اند: «در ماه نیایر به 302000 نفر رسید که 14413 نفر از آنها از پای درآمدند؛ در ماه مارس تعداد آنها به 379000 افزایش یافت که 19902 نفر از آنها از پای درآمدند؛ در آبریل به 377000 رسید و 12754 نفر از آنها از پای درآمدند؛ و در ماه یونیو به 392072 نفر رسیدند...» سپس گفت: «خوردن گوشت انسان یک پدیدة عجیب نبود»([2]). سرم را بلند کردم و به چهرة دوستم نگریستم، دیدم قطرات اشک همچون بارانبهار از چشمان او میچکد و با دست خود به من اشاره کرد و گفت: بس است من بیش از این توان شنیدن سخنان خونآلود و رنجآور را ندارم، چند لحظه سکوت اختیار کردم تا دوستم به حالت طبیعی خود بازگشت، و در حالی که چشمانش قرمز و مرطوب بودند با صدایی پر از حزن و اسف گفت: خوب علامت دوم چیست؟ ** نشانهی دوم استعمار بهرهبرداری از ثروتهای ممالک تحت مستعمرهی خود و محرومکردن مردم آن است. این هم یکی از صفات همیشگی استعمار اعم از استعمار قدیم و جدید و شرق و غرب است، ما اگر به صفحات تاریخ دولت روم مراجعه کنیم و اندکی در مقابل استعمار رومی تأمل کنیم چه میبینیم؟ در حقیقت جز ستمهایی که بدن را به لرزه درمیآورد چیز دیگری نمیبینیم، مالیات زمین در مصر به 20% و در شام به 10% رسید. دکتر «بدوی، عبدالطیف» در کتاب «نظام مالی مقارن در اسلام» میگوید: «زمانی که مصر تحت ولایت روم قرار گرفت نظام حکومتی تغییر کرد که بخش اقتصادی را ینز در بر گرفت. خراج سنگین شد، و به صورت سهمناکی به حدود 20% از زمین کشاورزی رسید و بحران مالی در دوران بیزانس بر شهروندان به اوج خود رسید، اختلاف تعیین مقدار مالیات به اختلاف اقلیمها بستگی داشت، در مصر به مناطق بزرگ و اقسام ولایتها به صورت اجمالی تعلق میگرفت و به صورت جزئی با توجه به مساحت روستاها توزیع میشد. حتی میان زمین حاصلخیز و خشک تفاوت قایل نبودند و این کار مردم را به ستوه آورد و بعضی از روستاها را به اعتراض وامیداشت، چرا که مالیات سنگینی برای زمینهای ریگزار آنها تعیین میکردند...» تا آنجا که میگوید: «تحمیل مالیات طاقتفرسا بر ریگزارهای غیر قبال کشت مردم را به اعتراض و ترک دیار و هجرت به نقاط دیگر مجبور کرد تا از پرداخت آن نجات یابند، حکومت، اهالی ماندگار را به پرداخت مالیات این زمینهای تخلیه شده مجبور میکرد». سپس دکتر گفته است: «سیستم مالیاتی آن ابتدا در شام مالیات را به مسحتهای کوچک اختصاص میداد و در تعیین آن مهر و شفقت به کار رفته بود چنانکه یک در صد محصول را تعیین کرده بودند». دکتر میگوید: این موجب حیرت و شگفت است، و من شخصاً در این مورد متردد هستم، و ترجیح میدهم، بلکه معتقدم حد اقل ده در صد بوده است، و از و حرص دولت و سیاست ستمگرانه مالی آن که بر مردم زحمتکش تحمیل میشد مقتضی آنست»([3]). اگر این صفحه از تاریخ دولت رومی را فرو پیچیم و صفحهی دیگری از تاریخ دولت فارسی را بگشاییم تفاوت قابل ذکری مشاهده نمیکنیم، دولت روم مالیات را به نسبت 1 بر 5 تعیین میکرد و دولت فارسی بین 1 بر 3 و 1 بر 6 در نوسان بود. دکتر بدوی عبداللطیف از همان منبع میگوید: «جمعکردن خراج نزد فارسها ابتدا بر اساس تقسیمات اراضی بود و نسبت به تغییر نوع و کیفیت زراعت تغییر میکرد، اما حد اقل و حد اکثر آن همواره از یک سوم تا یک ششم بود»([4]). این صفحاتی از تاریخ استعمار قدیم بود که به وضوح از بهرهکشی زشت و ستم کمرشکن که بر مردم مستعمره خود تحمیل میکردند پرده برمیدارد. اگر صفحات تاریخ قدیم را همراه با بهرهکشیهای زشت و محرومیتهای کشنده و ستمهای کمرشکن برچینیم تا صفحهی تازهای از تاریخ استعمار را بگشاییم میبینیم استعمار نو با وجود تفاوت زمانی و فاصله زیاد و تغییر نامها از گذشتگان خود بهتر نیست. استعمار غربی در آسیا و آفریقا تمام خیر و برکت ممالک مستعمره را اعم از زراعت، معادن، نفت و غیره قاپیده و شهروندان را از آن محروم کرد و آن را به کشور خود برد و فقر و رنج آنها را بر دوش مملکت مضاعف ساخت تا خود در ناز و نعمت و در کمال راحتی و آسایش زندگی کند. و صاحبان اصلی این خیر و برکتها در حالی که سنگ به شکم بسته و بدنشان از برهنگی میلرزید و عقلهایشان از شدت محرومیت قدرت تفکر را از دست داده بود، سرمایه خود را در منزل و جیب استعمارگران و بازار و دکان آنان میدیدند و نگاه آنان به سرمایههای خود همانند نگاه تشیعکننده ی عزیزان به سوی قبرستان بود که از برگشت آن ناامید بودند. ملتهای زنجیرشده این سرمایهها را با دست خود چیده و بستهبندی میکردند و بر شانههای خود حمل مینمودند، اما حق استفاده از آن را نداشتند و از قدرت برگشت آن محروم بودند. بلژیک بر معادن مس و طلا و غیرة کنگو، و هلند بر نفت و زراعت اندونزی، و فرانسه بر سرمایههای معدنی و زراعی شمال آفریقا، و انگلیس در خاورمیانه و خلیج تسلط پیدا کردند و نفت و سرمایههای طبیعی آن کشورها را به کام خود کشیدند. روسیه در آسیای میانه و اروپای شرقی از سرمایههای فراوان شهروندان چیزی را برای آنها باز نگذاشته است. این انواع مختلف استعمار است که تنها نامهای آنها فرق میکند و در چپاول ممالک و سرقت سرمایه ها و بهرهکشی و به کامکشیدن وسایل دارای یک رنگ و شمایل هستند. * بلی. آیا نشانه سومی هم وجود دارد؟ ** آری، نشانههای واضحتری وجود دارند که تأثیر آنها در زندگی ملتهای مستعمره به مراتب بیشتر بوده است و استعمار با این روشها توانسته است بر تمام ابعاد سلطهی گسترده پیدا کند، مگر کسی که خداوند به او رحم کرده باشد. * این نشانهها کدامند؟ و چطور؟... ** این نشانهها و علامتها عبارتند از انتشار فساد در گوشه و کنار منطقة مستعمره، اما این که پرسیدی چطور؟ زیرا عمومی و فراگیر بود... علامت اول که عبارت بود از تسخیر ملتها برای خدمت به استعمارگران، به طبقة کارگران و کشاورزان و کارمندان رده پایین و زحمتکشان اختصاص داشت. علامت دوم بهرهبرداری از ذخایر گرانبها است که مربوط به مصالح عمومی و طبقههای ضعیف مردم بود. و سرمایهداران و آنان که دارای پایگاه و موقیعتی بودند با خوشرویی و تعارف و دوستی با استعمارگران کنار میآمدند و سرمایه آنان مصون میماند تا هرچه بیشتر مردم را در مقابل ظلم و ستم و سلطهی استعمار خوار و ذلیل نمایند. علامت سوم مخصوص طبقه و طایفهی خاصی نبود که مانند یک بیماری واگیر، و بلایی فراگیر در همهی خانهها را گشود و در حلقهی هر مجلسی زانو زد و به تمام کارخانهها نفوذ کرد و به سوی هر کتابسرا و تجارتخانهای لشکر کشید و در هر منزلی بر پای خود استوار ایستاد. * چگونه؟ ** استعمار برای انتشار فساد در گوشه و کنار ممالک نکبت زده، نهایت تلاش خود را به کار بست. رشوهخواری، تبعیض و پارتیبازی، استثمار و سلطهجویی در سایه نامیمون استعمار چشم به جهان گشود. دولتهای اسلامی در دوران استعمار با تباهشدن برنامة علمی و بیحجابی و اختلاط جنسی آشنا شدند. استبداد حاکمان، گماشتن مشاوران و رازداران نالایق و برابری زن و مرد در کارکردن میوههای تخلی از میوهجات این شجرهی ملعون هستند. معاملات ربوی، رشد نظام سرمایهداری و مکیدن خون کارگران چیزی جز ارمغان استعمار نبودند. استعمار بانی و مولد تمام این تبهکاریهاست که در دولتهای مستعمره مانند وبا انتشار یافت و زندگی مردم را تباه ساخت و به سبب آن در جاهلیتی کور و نابودگر فرو رفتند و مردم به یک زندگی ابتدائی برگشتند، اگرچه نام تمدن و شهرنشینی بر آن نهادند. رشوه آرزوهای فقرا را در رسیدن به اهداف خود از میان برد، زیرا از کجا رشوه تهیه کنند تا به اهداف خود برسند؟ اشرافبازی و امتیازدادن به اعیان و تبارهای مخصوص و تبعیض و پارتیبازی و نظام نپوتیسمی سبب شد که مردم به شهروندان درجه یک و درجه دوم و چه بسا درجه سوم تبدیل شوند. و انحصارطلبی و سلطهجویی تمام دنیا را روانة جیب حکام ساخت و بیچارگان را بیبهره نمود. تباهشدن برنامههای علمی و پرورشی، جوانان پست و بیشهامت و نسلهای مسخ شده و سرگردانی را به جامعه هدیه کرد که نه مردند و نه زن، نه شرقیند و نه غربی، نه مسلمانند نه کافر، در شرق تولد یافته اند، اما با شیر غرب استخوان گرفته اند. نسبت به پدر و مادر خود لجباز و نافرمانند و دارای طبیعت فاسد هستند، دایه را از مادر دلسوزتر میدانند! بیحجابی و برهنگی زنان این شهوت سرکش را بیدار ساخت که کنترل نمیشود و آتش آن خاموش نمیگردد و مردم با حرص شدید و غیر قابل اشباع بر آن هجوم آوردند، خود را بردهی غریزهی جنسی و مأنوس آب گندیده ساختند تا زن به وسیلهای از وسایل زندگی تبدیل شد که مردم جهت دستیابی به آن نیرو و مال و وقت و جوانی خود را فدا کنند، بلکه تبدیل به معبودی شد که صورتها متوجه آن گشت، در برابر آن تعظیم کرده و جان خود را در این راه فدا میکنند، اختلاط جنسی این فتنه را مشتعل و آتش آن را شعلهورتر ساخت و بر آن حرارت بخشید تا مردم دور آن جمع شوند، مطربان در مقابل این آتش برافروخته از حال میرفتند. شاعران از شدت زبانة آن فریاد میزدند و بازیگران از سوز و گداز آن به خود میپیچیدند و بقیه مردم به حرارت آن پناه میبردند. استبداد حکام مردم را خوار ساخت و مردانگی و شرف را در نفس آنها سرکوب کرد، پس سر خود را پایین انداختند و در مقابل هیچ ظلمی مقاومت ننمودند، به خواری تن دادند و در مقابل این شکست تسلیم شدند و برای شکست کف زدند، مشاوران و رازداران خائن تبهکاریهای حکام را تزیین کردند، هرچیز منفوری را نزد آنها محبوب ساختند، و هر ستمپیشهای به آنان نزدیک شد و هر خیرخواه و مخلصی را از آنان دور کردند. تساوی مرد و زن در کار باعث بیکاری جوانان مسئولیتپذیر و کارا شد. و زنان به کارهای عمومی گماشته شدند که نه از عهدهی آن برمیآمدند و نه سررشتهی آن را داشتند و نه با روحیات آنان سازگار بود. بنابراین، از تمایل آنها به ازدواج کاسته شد و در میان بیکاران، باندهای قاچاق و خرابکاری و دزدی و آدم ربایی و ناهنجاری و قانونشکنی آغاز شد که روزی خود را از راه راهزنی و خشونت تأمین میکردند. ربا دارایی مردم را هضم و نابود کرد و به جیب استعمارگران فرستاد؛ چرا که مدیریت و مسئوولیت تمام کارها در دست آنها بود. حاکمیت نظام سرمایهداری مردم را بردهی ماده ساخت و تسلط بر کارگران و برزگران کورهی حقد و کینه را در دل آنها به جوش آورد تا این بچهی شوم یعنی نظام کمونیستی پا به جهان نهاد. این نتیجه و ثمرهای شوم استعمار در مناطقی بود که چشم امید بدان بسته بودند، چنانکه میبینی همچون میوهیی تلخ و آلوده است که در آن کشورها بلا و مصیبت آفرید و پیک شوم و بدیمن آن دنیا را تهدید میکند. * دوست دارم بدانم بیحجابی و اختلاط جنسی و تساوی کار بین زن و مرد چگونه دنیا را تهدید میکند؟ در صورتی که شرق و غرب از آنها زمزمهی تمدن سر میدهند؟ چگونه رشد و ترقی در روشهای علمی و معاملات ارضی را فساد میپنداری که جهان آن را اصلاح و شکوفایی تمدن میپندارد؟ ** مناظره در بارهی این موضوعها از جهت شکلی و موضوعی حالت سفسطهای به خودگرفته است، اکنون که جبنة شر آن توضیح داده شد و فساد آن بر کسی پوشیده نیست، شاید آنچه که من توضیح دادم برای کسانی که صاحب قلب بیدار و متفکر هستند کافی باشد. اما اگر کسی به این اشارات اکتفا نمیکند، او را توصیه میکنم کتابهای علامة مرحوم ابوالأعلی مودودی به خصوص کتابهای «حجاب» و «ربا» و آنچه را جناب استاد ابوالحسن ندوی در کتاب «نحو تربیة الإسلامیة حرة» نوشته است و «اسلام و نابسامانیهای روز» از شهید اسلام مرحوم سید قطب / را مطالعه کند. معتقدم کسی که این کتابها را مطالعه کند به دانستنیهایی میرسد که او را به سوی حق برگرداند و شبهههایش را برطرف مینماید. * استعمارگران چگونه نابودی و ویرانی را به مستعمرات آوردند در صورتی که آنها ادعا میکنند که در متمدنکردن ممالک دست بالای دارند؟ ** خودت تمدن و پیشرفتی را که استعمار آورد و ما را در آوردن آن منتبار میکند دیدید. در حقیقت چیزی جز فساد و عقبافتادگی نبود، و این فساد و عقبافتادگی باعث ایجاد آشفتگی در اوضاع و به دنبال آن فساد جامعه و سقوط اخلاقی شد چنانکه مملکت را در معرض بیثباتی و ناآرامی قرار داد و فرصت را برای سودجویان مهیا کرد تا در غفلت فرمانروایانی که تا بیخ گوش در فساد غرق شده بودند و شب و روز را در عیاشی و خوشگذرانی سپری میکردند بر قدرت و حاکمیت خود در منطقه بیفزایند. * اکنون فهمیدم که با توجه به چه دلالیلی قیامها و انقلابهای مختلف جهت بیرونراندن این استعمارگران و خارجشدن از زیر سلطة آنها آغاز شد. ** منظورت چیست؟ * منظورم این است که استعمار این بلاها را به وجود آورد، و انقلابیها ثمر آن را چیدند. ** نظرت در بارهی این قیامها چیست؟ * قیامها و حرکتهای آزادیبخش نتیجهی طبیعی فسادهای استعمار بود. ** به چیزهای کمی پی بردهای اما بسیاری از مسایل هنوز بر تو پوشیده مانده است. * پس نظر شما چیست؟ ** این هم حلقهی جدیدی از زنجیرهی سیاستهای فاسد استعماری بود. * چطور؟ مگر جز این است که برای طرد استعمار دست به قیام زدند؟ ** این همان چیزی است که بر تو پوشیده مانده است. استعمار بر ادامهدادن به سیاست خود و زدودن موانع راه اصرار میورزد. بنابراین، هرگاه حاکمیتش در جایی، متعفن و لوث شد و بینی فرمانبرداران را بدان زکامآلود نمود، از بیم رسواشدن و عدم تسلط در ادای رسالت استعماری خود، کسانی را تحت مدیریت خود برای قیام تربیت مینمود و انقلاب را زیر لوای شعارهایی فریبنده به نفع خود هدایت کرده و با این افراد سادهنگر و سادهلوح انقلاب را به نفع خود هدایت مینمود و بدینصورت اهداف استعماری خود را در شکل و شمایل جدید ادامه میدادند. * این چطور ممکن است؟ ما میبینیم انقلابیون استعمارگران را از منطقه بیرون میکنند و جبههای در پیش میگیرند که صد در صد با استعمار مخالف است؟ ** بیرونراندن استعمارگران یک طرح هماهنگ شده بود تا قیامکنندگان هویت خود را زیر پوشش ضخیم آن در ورای قیام چنانکه بدانها سپرده شده بود مخفی کنند. از جنبهی دیگر، راندن استعمارگران از این مناطق هیچ زیانی به اهداف استعماری آنها نمیرساند؛ چرا که اشغال این مناطق در زمان موشک و امت روش نوین جنگی برای استعمارگران اهمیتی ندارد. بنابراین، با اراده و تصمیم خود از کشورهای زیادی بیرون رفتند و قرار گذاشتند از بقیهی کشورها بدون انقلاب و قیام مردمی بیرون روند. پس بیرونرفتن استعمارگران از مناطق برای آنها از دو جهت حائز اهمیت بود: 1- اظهار انقلاب در لباس ملیگرایی. 2- صرفهجویی در مصرف بودجهی کلانی که استعمار در مناطق دور دست برای سربازانش خرج میکرد و روش جدید که ظاهراً مخالف خط و مشی استعمار است خود نوع دیگر از حیلهی استعماری است. * چگونه؟ ** استعمار به نتیجه رسید که مردم از آن ناراضی و بیزارند و علاقمندند که نظام کمونیستی را بیازمایند. چرا که مردم پیرامون نظام کمونیستی رؤیاهای زیبا و شیرینی در سر میپروراندند. به همین انقلاب در لباسی که نشانهی اهتمام زیاد آن به نیازهای مردم باشد در صورتی که اجراکنندهی آن مجری اهداف استعماری بود. 2- چشانیدن این ثمر تلخ و شوم (کمونیستی) به مردم مغرور و فریبخورده تا با چشیدن تلخی، دیگر به آن نیاندیشند، بلکه خواستار برگشت به حالت اولیه (استعماری باشند) و با علاقهی خود به آغوش استعمار برگردند و بدین شیوه برای همیشه بر ملتها سلطه و نفوذ داشته باشند. این تار و پود استعمار است و آنچه گفته شد صفات آن است و به بحران و مصیبتهایی که در مناطق تحت نفوذ استعمار به وجود آمد اشاره کردیم. * اکنون که با نشانههای استعمار آشنا شدیم، وقت آن است که در بارهی برخورد مسلمانان با سرزمینهای گشودهشدهی خود به بحث و تبادل نظر بپردازیم. ** آنچه که در بارة نشانههای استعمار گفته شد، مهمترین آنها بود نه همهی آنها و شاید منظور شما این است که فاتحان مسلمان چگونه برخورد کرده اند؟ آیا سیاست آنان نیز مانند سیاست استعمارگران امروز بوده است یا طوری دیگر؟ * بلی؟ ** علامت اول که عبارت بود از تسخیر ملتها برای اهداف استعماری، در تاریخ فتوحات اسلامی نام و نشانی ندارد. چنانکه فتوحات اسلامی در شرق و غرب گسترش یافت تا جایی که لشکریان اسلام درهای چین و فرانسه را کوبیدند، و سکان این ممالک از ابتدا تا انتها در مقابل فتوحات اسلامی خاضعانه تسلیم شدند و در تاریخ هرگز اشاره نشده است که مسلمانان کسی را به بندگی گرفته یا ملتی را خوار ساخته باشند، بلکه مسأله به طور کلی عکس بوده است. عدالت آنها پیش از خودشان به مناطق مورد نظر میرسید. بنابراین، شهروندان آن منطقه آنها را در فتح مملکت خود یاری میدادند. خود مصریها بودند که برای ارجنهادن به عدالت عمرو بن عاص و نجات خویش از زیر ستم رومیها او را در فتح قلعههای مصر یاری دادند. و ساکنان آن ممالک خود ایشان بودند که محمد بن قاسم ثقفی را در غالبشدن بر قلعة محکم آنجا یاری دادند. دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب «زعماء الإسلام» میگوید: همانا طرز برخورد عمرو بن عاص با قبطیان مصر دلیل بر تسامح و آسانگیری اسلام است، و این هم عجب نیست چرا که آنان او را یاری دادند، پس آنها را دوست داشت و بین ایشان عدالت برقرار نمود و شروع به آبادسازی مملکت ایشان کرد. بنابراین، با حسن سیاست در بین عموم مصریان و به ویژه در میان قبطیان انس و الفت ایجاد نمود تا با او یاور و با مسلمانان برادر شدند و فضای آرامش و اطمینان بر سرزمین آنها سایه افکند، و از ظلم و استبداد رومیان نجات یافتند، حتی بطریرک بنیامین پرده از خوشحالی خود برمیدارد و میگوید: «به راستی در شهر اسکندریه بعد از فشارها و ظلمهایی که ستمگران بیدین و مرتد مرتکب شده بودند، به آرامش و اطمینانی که دنبالش میگشتیم رسیدیم»([5]). تاریخ با عزت و افتخار داستان برخورد امیر مؤمنان عمر بن خطاب با والی خود، عمرو بن عاص t را برای همه جهانیان بازگو میکند. هنگامی که پسر عمرو بن عاص با یک پسربچهی قبطی مسابقه داد و به علت باختن در مسابقه چوبی بر سر او زد و گفت: چطور از پسر محترمترین شخص سبقت میگیری؟ مرد قبطی نزد خلیفه شکایت کرد و خلیفه دستور داد که تحقیق شود و زمانی که ادعای مرد قبطی ثابت شد، عمرو بن عاص را همراه فرزندش احضار کرد و چوبی به دست پسربچهی قبطی داد و گفت: بدان صورت که تو را زده است او را بزن و به پسر عمرو بن عاص گفت: پسر محترمترین شخص هستی! سپس به عمرو بن عاص نگاه کرد و فرمود: «از کی و چطور مردم را به بندگی فرا میخوانی و حال آن که مادرانشان آنها را آزاد به دنیا آورده اند»([6])؟؟؟ این نمونهای از برخورد مسلمانان با ملتهایی است که مملکت آنها توسط مسلمانان فتح گردیده و اندکی از آنچه که صفحات تاریخ را پر کرده است. پس این برخورد کجا و برخورد استعمارگران با ملتهای مستعمره حتی در شرایط کنونی که دم از حقوق بشر میزنند کجا؟ ما اینجا به حادثه «دنشوای» اشاره میکنیم: سربازان انگلیسی به حقوق کشاورزان زحمتکش که با رنج و عرق مشغول کشاورزی بودند تجاوز کردند و محصول گندم آنها را با گلولة بیارزشی به آتش کشیدند. زمانی که مصریها به کشتن یک سرباز در قبال سوختن تمام محصولات کشاورزی خود اقدام کردند، دولت انگلیس تعداد زیادی از مصریان را اعدام کرد. خلیفهی مسلمانان والی خود را از مصر فرا میخواند تا جلو چشم او فرزندش را که پسربچهی قبطی را زده است، قصاص کند و به او تذکر دهد. و حکومت عالی مقام ملکه بریتانیا در مقابل یک نفر تجاوزگر که محصولات کشاورزی مملکت مصر را به آتش کشیده و اقدام به ویرانی مملکت نموده است حکم اعدام تعداد زیادی از مصریان را صادر میکند! پس فتوحات اسلامی کجا و استعمار کجا؟ * بیتردید این جزء افتخارات هر مسلمانی است، و ما باید در جهان به این عدالتی که در سایه دولت اسلامی پرورش یافته است، ببالیم و به این آزادی که زیر پرچم اسلام پیشتر از چهارده قرن پیش به وجود آمده و اکنون در عصر اتم و موشک و پیشرفت علمی مردم از آن محرومند، افتخار کنیم. ارتجاع کجاست؟ وحشیگری کجاست؟ در قرن هفتم میلادی یا قرن بیست؟ ** اما علامت دوم که بهرهکشی از سرمایهی کشورهای فتحشده بود، فتوحات اسلامی برعکس خیر و برکت را به ممالک فتحشده برد و فاتحان مسلمان نسبت به مال مردم پرهیزگارترین افراد بودند. مسلمانان دو دولت از بزرگترین و ثروتمندترین دولتهای معروف تاریخ آن روز را فتح کردند، اما در تاریخ این فتوحات اثری از محرومکردن شهروندان از سرمایههای مملکت و بهرهکشی از آنان به مصلحت خود به چشم نمیخورد، بلکه مسلمانان بر رفاه کشور فتح شده و عدم ظلم به مردم آن – چه از نظر مالی و چه از نظر جانی – اصرار میورزیدند، و این باعث جلب محبت شهروندان و گرویدن آنها به اسلام و دفاع از حاکمیت آن شد. دکتر حسن ابراهیم حسن در کتاب «زعماء الإسلام» میگوید: «عمرو بن عاص با مالیاتهای کلان مردم را به ستوه نیاورد، بلکه طبق شرایط صلح با آنها و به صورت مسالمتآمیز برخورد کرد، و جزیهی اشخاص در سال از دو دینار تجاوز نکرد همچنین در گردآوری خراج و مالیات وضعیت محصول را از جهت کم و کسر در هنگام برداشت رعایت میکرد و همین طرز برخورد باعث میشد در گردآوری آن تأخیر کند، و روستاییان را در تعیین مقدار مالیات، مختار ساخت. همچنین به آنها اجازه داد که مقداری از دارایی را به تعمیر کلیساها اختصاص دهند و این برخورد فقط مخصوص عمرو بن عاص با اهل مصر نبود که این ویژگی و خصوصیات هریک از فاتحان مسلمان بود. ابوعبیده بن جراح زمانی شام را فتح کرد، با مردم شام پیمان بست که در مقابل حمایت و دفاع از آنها جزیه بگیرد ابوعبیده جزیه را دریافت کرد، اما زمانی که از ناتوانی خود و آمادگی لشکر روم جهت هجوم به مسلمانان مطلع شد جزیه را به مردم برگرداند. دکتر بدوی عبداللطیف میگوید: «در پیمانی که بین ابوعبیده بن جراح و اهل شام منعقد شد، ابوعبیده متعهد شد که در مقابل دریافت جزیه از آنها حمایت کند، اما طولی نکشید که جزیه را به آنها برگرداند و گفت: «آنچه را گرفته ایم برگشت میدهیم، اما اگر خداوند ما را پیروز گرداند، بر تعهدات خود پایبندیم»([7]). ابوعبیده در حالی که همچون استعمارگران میتوانست سرمایه مملکت را برباید جزیهای که از اهل شام گرفته بود از بیم آن که نتواند بر مهاجمان آنان فایق آید به آنها بازگرداند. و برگشت جزیه ناشی از زهد و تقوای مسلمانان بود و گرنه به علت مغلوبشدن معذور بودند؛ اما سودجویی، غارت و سرقت رزق و روزی ملتها از شأن و شخصیت فاتحان مسلمان به دور است؛ بلکه فتوحات اسلامی برای مردم مظهر رحمت و برای دنیا نور، و برای جهانیان هدایت است. بنابراین، زمانی که یکی از والیان عمر بن عبدالعزیز از او درخواست کرد به علت کسر بودجه بیت المال از ایمانآوردگان اهل کتاب جزیه بگیرد خلیفه از او خشمگین شد و به او نوشت: «نفرت خدا بر این پیشنهاد که مبنی بر گرفتن جزیه از اسلامآوردگان اهل کتاب است، چرا که خداوند محمد را به عنوان هدایتگر فرستاده نه مالیاتگیر». آری، فاتحان مسلمان با شهروندان شهرهای فتحشده چینن برخورد میکردند، و از ظلم و سودجوی و چپاول و غارت خبری نبود، بلکه عدالت و مساوات و تساهل و انصاف حکمفرما بود. * خدا پاداش خیرت دهد، لطفاً پیرامون نشانهی سوم صحبت کنیم. ** منظورت گسترش فساد در گوشه و کنار مستعمرات است تا به آسانی آنها را فریب دهند و زمام امور آنها را به دست گیرند؟ * آری، آری،. ** مسلمانان در فتوحات خود صاحب یک رسالت آسمانی بودند که خداوند آن را برای مبارزه با شیوع فساد در جامعهها و پایاندادن به هرج و مرجهایی که سایه سیاه خود را بر سرزمین افکنده بود نازل کرد. و براساس این قاعده اسلام به تحقق اهداف خود جامة عمل پوشانید و با لبیک به ندای الهی، با رشوهخواری مبارزه کرد. { وَلا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١٨٨)} [البقرة: 188] «و اموالتان را میان خودتان به ناروا نخورید و [به عنوان رشوه] قسمتی از آن را به قضات مدهید تا بخشی از اموال مردم را به گناه بخورید؛ در حالی که خودتان هم خوب میدانید». پیامبر اسلام فرموده است: «لَعَنَ اللَّهُ الرَّاشِىَ وَالْمُرْتَشِىَ»([8]) «خداوند رشوهدهنده و رشوهگیر را لعنت کرده است». همچنین اسلام با بهرهکشی و استثمار مبارزه کرد و هدیههایی را که به حاکمان تقدیم میشد تحریم کرد، و انجامدهندهی آن را به عذاب سخت قیامت تهدید کرده است. ابوداوود در سنن خود در باب «هدیه کارگران» روایت کرده است: از ابی حمید ساعدی روایت شده است که پیامبر خدا مردی از قبیلة أزد را به نام لتبیه بر جمعآوری صدقات گماشت. پس از مدتی آمد و گفت: این برای شما و این نیز به خودم هدیه شده است، پیامبر خدا بر بالای منبر رفت و خدا را سپاس و ستایش گفت، و فرمود: این چه خبر است که ما کسی را میفرستیم که صدقه را جمعآوری کند، سپس برمیگردد و میگوید: این برای شما و این نیز به خودم هدیه شده است! چرا در خانهی پدر و مادرش نمینشیند تا ببیند که آیا به او هدیه میدهند یا نه؟ هرکس از شما که این کارها را انجام دهد روز قیامت او را میآورند اگر شتر برده باشد صدای آن را سر میدهد و اگر گاو برده باشد صدای گاو را درمیآورد و اگر گوسفند باشد مانند آن بع بع میکند، سپس دستش را آنقدر بالا برد تا موهای زیر بغلش را دیدیم، بعد از آن گفت: «اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ، اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ». اسلام به پارتیبازی و تبعیضات پایان داد و آن را فساد و هلاککنندة امت و نقضکنندة پایههای داوری و حکومت خواند. ابوداوود از عایشه ل روایت کرده است: «یک زن مخزومی مرتکب دزدی شد و جریمهی او بر قریش سنگین آمد. گفتند: کسی را نزد پیامبر بفرستیم که برای او شفاعت کند؛ اسامه را که یادگار زید و محبوب پیامبر بود نزد او فرستادند. اسامه با پیامبر صحبت کرد و پیامبر به اسامه گفت: اسامه! چگونه در اجرای حدود خدا شفاعت میکنی؟ برخاست و در سخنانی گفت: سبب هلاکت پیشینیان شما آن بود که اگر اشراف دزدی میکردند آنها را آزاد میگذاشتند و اگر ضعیفان دزدی میکردند حدود را برایشان اجرا مینمودند، قسم به خدا اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را میبرم». و پیرامون برنامة علمی نیز، اسلام آن را بر پایهها و اصول سالمی بنا نهاد که با برنامهی اخلاق اسلامی متناسب بود. فراگیری علمی را بر هر زن و مرد مسلمان واجب کرد، و هر آن که از آن سهلانگاری کند یا زیر آن شانه خالی نماید در اسلام گناهکار است. و فراگیری دانشهایی را که زندگی مردم بر آنها استوار است به عنوان فرض کفایه قرار داد و اگر تمام مسلمانان در هنری از هنرها سهلانگاری کنند همة آنها گناهکارند، و این که دیگران در آن به حد نبوغ برسند و خوب آن را فرا گیرند مسلمانان را از عذاب خدا نجات نمیدهد و این بدان خاطر است که تا مسلمانان سربار دیگران نشوند و زندگی خود را خود تأمین کنند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم میفرماید: «طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، وَمَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَطْلُبُ فِيْهِ عِلْمًا سَهَّلَ اللَّهُ لَهُ طَرِيقًا إِلَى الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الْمَلاَئِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًى بِمَا يَصْنَعُ، وَإِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْكَوَاكِبِ»([9]) «طلب علم بر هر مسلمانی واجب است، آن که راهی را در پیش گیرد که در آن تحصیل علم کند، خداوند برایش راهی به سوی بهشت آسان میکند، و همانا فرشتگان به خاطر رضایتی که از کارش دارند بالهای خود را برای طالب علم میگسترانند، و امتیاز عالم بر عابد مانند امتیاز ماه در شب بدر بر سایر ستارگان است». اما موضوع اسلام در بارهی برهنگی زنان و اختلاطهای جنسی، مبنی بر رعایت شرافت و کرامت زنان است و زنان مسلمان را چنان سربلند میکند که در میان زنان دنیا به خود افتخار کنند؛ چنانکه آنها را با حجاب، فضیلت و کرامت پوشیده و با نیروی قوی از شرف و کرامت، آنها را مسلح و نیرومند ساخته است. مرحوم مصطفی صادق رافعی میگوید: «اسلام به خاطر آن حجاب را بر زنان واجب کرده است تا آنها را با یک پوشش مرواریدی مزین سازد». از نظر اسلام زن معدن تشکیل و تربیت مردان نابغه و دلیر و قهرمانان سلحشور است، این سرچشمهی انسانساز مؤظف است تا این مسؤولیت مهم را ادا کند و زمانی که تنها مشغول به ادای این وظیفه بود، سرمایههای کلان و بزرگی را به بشریت تقدیم کرد و صحنهها و میدانهای مختلف جنگ و صلح، سیاست و حکومت و ادبیات و دانش را با مردان تربیت شده در آغوش خود پر کرد. خداوند این کارخانهی انسانساز را به گونهای خلق کرده است که قابل دگرگونی و تغییر و تحول نیست و آن که بخواهد آن را از وظیفه و مأموریت خود منحرف کند هم بنای آن را ویران کرده و هم تولیدات و نتایج آن را تباه ساخته است. و ثمر تلخ این کارهای به اصطلاح اصلاح طلبانه را با چشم خود مشاهده میکنیم، مهدهای قهرمانپرور، امروز مترسک و عروسک به دنیا میآورند! کارگاهی که زمان خود دنیا را از عفت و فضیلت پر ساخته بود امروز خیابانها را زبالهدان افراد پست و بیحیا ساخته است و اینک مسلمانان، نیک میدانند که این کارخانهی انسانساز باید برای مسؤولیت اصلی خود فارغ شود و به چیزهایی خارج از نقشهی خود نپردازد، پس در مقابل این تغییر و دگرگونی ایستادند و به ایستادگی خود ادامه خواهند داد تا دنیا به رشد خود نایل آید و این کارخانه از نو به ادای مسؤولیت اصلی خود بپردازد. بنابراین، مسلمانان تفاوت میان تخریب و تعمیر، و نور و تاریکی را درک میکنند. * آیا منظورت آنست که زن در خانه بنشیند و به کسب علم و دانش نپردازد؟ ** نه، هرگز چنین منظوری ندارم، بلکه بر زن واجب است امور دینی و دنیایی خود را و آنچه به نفع دنیا و آخرت اوست فرا گیرد. اما گماشتن زن به وظایفی که مرد بر آن تواناتر و شایستهتر است، مسخ سرشت زن و خارجکردن او از وظایف اصلی است. گسترش زنان بیحجاب در خیابانها و گذرگاهها مردم را در معرض فتنه و ارتکاب جرم قرار میدهد، و این شکستی است که با وجود آن امت هرگز پایداری خود را نمییابد، و اسلام با این پدیده مبارزه کرده است تا امور را به اصول خود باز گرداند و پی در پی به کار خود ادامه خواهد داد. اسلام ربا را حرام کرده است، زیرا وبایی است که اموال را میسوزاند و کرامت انسانی را برباد میدهد و نیازمندان را بردهی سرمایهداران میسازد. اسلام با راه و روشهای سالم، قدرت و سیطرهی سرمایهداران را کنترل ساخت تا کسی از حقوق خود محروم نگردد و آتش کینه و عداوت میان مردم برافروخته نشود. بنابراین، قانون ارث را به اجرا گذاشت تا با خردکردن سرمایههای کلان از جمعشدن آن در دست مشتی افراد جلوگیری نماید. زکات را بنیاد نهاد و آن را به عنوان حق مشخص برای فقرا و نیازمندان تعیین کرد تا سرمایهداران با استفاده از ضعیفان به استبداد نپردازند. برخورد فاتحان مسلمان در مملکتهای فتحشده چنین بود. آیا بویی از استعمارگری از آن به مشام میرسد؟ * نه. ** پس نظر تو اکنون در بارهی این که فتوحات اسلامی استعمار بوده یا نه چیست؟ * اکنون فهمیدم که این ادعا تهمتی بیش نیست. ôôô
([1])- این کتاب قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری نوشته شده است، اگرچه با وجود فروپاشی این استعمار وضعیت مسلمانان تغییر نکرده و قطعاً بدتر شده است. «مترجم» ([2])- الإسلام فی وجه الزحف الأحمر. ([3])- النظام المالی المقارن. ([4])- همان منبع. ([5])- زعماء الإسلام، ص 132. ([6])- الفاروق عمر: 2 / 198 – مناقب عمر ص 99. ([7])- النظام المالی المقارن: 31. ([8])- سنن ابوداود، سنن ترمذی و مسند احمد. ([9])- المنذری در ترغیب و ترهیب.
به نقل از کتاب: اسلام آیین رشد و ترقی، تألیف: دکتر محمد سید وکیل، ترجمه: عمر قادری مصدر: IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|