|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>اشخاص>ام المومنین عایشه صدیقه > هووها
شماره مقاله : 3660 تعداد مشاهده : 263 تاریخ افزودن مقاله : 28/6/1389
|
هَووها (هم زلفها) جایگاه و منزلت عایشه نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم برای کسی پوشیده نبود. همه میدانستند که عایشه در دل محمد صلی الله علیه و سلم منزل دارد. اصحاب که این موضوع را میدانستند، میکوشیدند هدایای خود را در روز نوبت عایشه برای پیامبر صلی الله علیه و سلم بیاورند. ظاهراً خود پیامبر صلی الله علیه و سلم این جو را فراهم آورده بود، تا مردم برای عایشه حسابی خاص باز کنند. روزی یکی از همسایگان پیامبر صلی الله علیه و سلم غذایی پخت و از پیامبر صلی الله علیه و سلم دعوت کرد که به خانهاش برود. پیامبر صلی الله علیه و سلم اشاره به عایشه کرد و گفت: این یکی هم؟ مرد گفت: نه. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: پس من هم نمیآیم. مرد دوباره از پیامبر صلی الله علیه و سلم خواست به خانهاش برود. باز هم پیامبر صلی الله علیه و سلم با اشاره به عایشه گفت: این هم؟ مرد باز هم نپذیرفت. پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز از رفتن خودداری ورزید. برای بار سوم مرد باز هم خواسته خود را تکرار کرد و پیامبر صلی الله علیه و سلم موافقت خود را مشروط به همراه بودن عایشه نمود. مرد ـ که به ظاهر غذای اندکی تنها برای پیامبر صلی الله علیه و سلم پخته بود ـ به ناچار موافقت کرد که عایشه هم در دعوت شرکت کند. پیامبر صلی الله علیه و سلم و عایشه برخاستند و به سرعت به سوی خانه آن مرد رفتند. به گونهای که گاه همدیگر را شانه میزدند،. تا اینکه سرانجام به خانه وی رسیدند. [1] اما این قضیه، گهگاه سبب میشد حسادت بقیه زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم برانگیخته شود و زبان شکوه بگشایند. اما دیری نمیگذاشت که با پا در میانی خود پیامبر صلی الله علیه و سلم هیاهو میخوابید. اما همچنان که اصحاب به جایگاه عایشه نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم اهمیت میدادند، سایر همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز ناچار به آن اعتراف مینمودند. عایشه خود نیز میکوشید دل بقیه را به دست آورد. با این وجود، حسادتهای زنانه، گاه و بیگاه اوضاع را متشنج و آشفته مینمود. حوادثی که رخ میداد سبب میشد یک نوع دو دستگی میان زنان به وجود آید. عایشه خود با صراحت میگوید: زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم دو حزب بودند: یک حزب از عایشه، حفصه، صفیه و سوده تشکیل میشد و حزب دیگر را ام سلمه و بقیه زنان تشکیل میدادند. [2] با این که عایشه توانسته بود با شخصیت قوی خود در قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم جای بگیرد، اما این سبب نمیشد که تا پیامبر صلی الله علیه و سلم در حق زنان خود عدالت را رعایت نکند. حقوق زنان از ناحیه پیامبر صلی الله علیه و سلم به صورت مساوی میرسید. عایشه رضی الله عنه به این حقیقت اعتراف دارد که پیامبر صلی الله علیه و سلم هیچ زنی را بر دیگری ترجیح نمیداد. [3] با این وجود، هر روز به همه سر میزد و با آنان انس میگرفت و در نهایت نزد کسی میماند که نوبتش بود. هیچگاه در نوبت یک زن، شب را نزد دیگری سپری نمیکرد. تنها این اواخر، سوده که پیر و ناتوان شده بود، نوبت خود را به عایشه بخشیده بود. روی این حساب، پیامبر صلی الله علیه و سلم نزد عایشه، دو شب را سپری مینمود. * * * همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم هیچگاه حاضر نبودند، بپذیرند که وی نزد یکی از آنان بیشتر رفت و آمد کند. [4] به همینخاطر هرگاه متوجه میشدند که پیامبر صلی الله علیه و سلم به یکی از آنان بیشتر توجه دارد؛ یا نزد یکی مدت زمان بیشتری میماند، بیدرنگ در پی آن میشدند تا وی را به هر وسیلهای که شده از آن کار منصرف کنند. پیامبر صلی الله علیه و سلم عموماً عادت داشت عصرها به همه همسران خود سر بزند. گهگاه عواملی پیش میآمد که نزد یکی بیشتر مکث میکرد، اما برای بقیه این قضیه قابل تحمل نبود. برای همین بلافاصله به فکر چاره میافتادند. زینب دختر جحش همسر و دختر عمه پیامبر که در حقیقت رقیب اصلی عایشه به شمار میرفت، از قرب و منزلتی، نزدیک به عایشه برخوردار بود. چون از یک نظر جوان و زیبا بود و از طرف دیگر خویشاوندی تنگاتنگی با پیامبر صلی الله علیه و سلم داشت؛ چرا که دختر عم وی بود. مدتی بود پیامبر صلی الله علیه و سلم عصرها که نزد او میرفت مدت بیشتری میماند. این واقعه سبب شد تا سایر همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم به کنجکاوی بیفتند. سرانجام کشف نمودند که زینب به پیامبر صلی الله علیه و سلم عسل میدهد. برای همین نزد او بیشتر مکث میکند. عایشه که ماجرا را کشف نموده بود، با دوست صمیم و همراز همیشگی خود حفصه موضوع را در میان گذاشت. آنان برای اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم دست از این کار بکشد، نقشهای کشیدند. موضوع از این قرار بود که پیامبر صلی الله علیه و سلم از بوی بد به شدت متنفر بود. برای همین سیر و پیاز نمیخورد. حتی اگر در غذایی وجود داشت از خوردن آن خودداری میکرد. تصمیم گرفتند از همین کانال وارد شوند، تا به مقصود خود دست یابند. بنابراین شد تا نزد هر کدام که آمد به او بگوید: - «مغافیر خوردهای. در تو بوی مغافیر میبینم». مغافیر نوعی صمغ خوشمزه اما بدبو بود. آن روز نوبت حفصه بود. حفصه طبق نقشه به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: «مغافیر خوردهای، در تو بوی مغافیر میبینم». پیامبر که این سخن را شنید فرمود: - «نه، من نزد زینب عسل خوردهام و پس از این هرگز نخواهم خورد». اینجا بود که این آیات نازل گردید: { يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاةَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (١)قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ (٢)وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ (٣)إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ...}(تحریم/ 1-4) «ای پیامبر! چرا چیزی را که خداوندبر تو حلال کرده است، به خاطر راضی کردن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟ خداوند آمرزگار مهربان است * خداوند حلال نمودن سوگندهایتان را برای شما مقررا نموده است. خداوند دوست شماست و او دانا و فرزانه است * به یاد آور زمانی را که پیامبر با یکی از همسرانش رازی را در میان گذاشت و او آن راز را افشا نمود و خداوند پیامبر خود را از این عمل آگاه ساخت. پیامبر برخی از آن را بازگو کرد و از برخی دیگر خودداری نمودو. چون همسرش را از آن مطلع کرد او گفت: این را چه کسی به تو خبر داده است؟ پیامبر فرمود: خداوند دانا و آگاه مرا باخبر نموده است * اگر به سوی خدا برگردید و توبه کنید (خداوند میپذیرد)؛ چرا که دلهایتان منحرف شده است و اگر بر ضد او همدست شوید خداوند یاور اوست و جبرئیل، مؤمنان خوب و فرشتگان پشتیبان او هستند». پیامبر صلی الله علیه و سلم موقعی که خوردن عسل را بر خود تحریم نمود، از حفصه خواست موضوع را پنهان نگه دارد. اما او به این درخواست پایبند نماند و عایشه را اطلاع داد. هنگامی که وحی نازل گردید، پیامبر صلی الله علیه و سلم از تصمیم خود دایر بر تحریم عسل، منصرف شد. در این ماجرا میبینیم که یک طرف ماجرا حفصه و عایشهاند و در طرف دیگر آن زینب قرار دارد. به ظاهر ماجرایی شبیه این ماجرا اتفاق افتاده که یک طرف آن حفصه و طرف دیگرش عایشه، سوده و صفیه میباشند. در آن ماجرا عایشه، سوده و صفیه دست به یکی میکنند تا پیامبر صلی الله علیه و سلم را از ماندن نزد حفصه بازدارند. شکل، مضمون و پایان دو ماجرا تقریباً یکسان است. از اینرو از ذکر آن خودداری میکنیم. این ماجراها و رویدادها نشان میدهند که همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم به هیچوجه حاضر نبودند وی نزد یکی از آنان بیشتر بماند. یا اینکه توجه خاصی به او بنماید. البته، این امر یک پدیده کاملاً طبیعی است. طبیعت مخصوص زنان، مقتضی چنین عکسالعملهایی است. به ویژه که چند زن نزد یک مرد باشند، هر یک دوست دارد بیشتر از او برخوردار شود. اما به طور طبیعی سایرین چنین اجازهای به وی نمیدهند. چون با خود فکر میکنند، اگر نمیتوانند برخورداری بیشتری از او به دست آورند، حداقل به دیگری یا به دیگران اجازه ندهند چنین حقی برای خود قایل شوند، یا چنین زمینهای برای برخورداری بیشتر فراهم نمایند. در یک سفر طبق قرعه عایشه و حفصه همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم بودند. شب که میشد پیامبر صلی الله علیه و سلم خود را به عایشه میرساند و با او حرف میزد. حفصه که اوضاع را به نفع خود نمیدید روزی به عایشه پیشنهاد کرد: امشب تو شتر مرا سوار شو و من شتر تو را سوار میشوم تا منظرههای تازهای ببینیم. عایشه که غافل از همه چیز بود، پیشنهاد حفصه را پذیرفت. شب شد، عایشه بر شتر حفصه سوار شد و حفصه بر شتر عایشه. پیامبر صلی الله علیه و سلم طبق معمول خود را به شتر عایشه رساند، اما به ناگاه حفصه را در آن دید. به او سلام کرد و در کنارش به راه افتاد. تا اینکه سرانجام اتراق نمودند. اما عایشه هرچه منتظر ماند، خبری نشد. اینجا بود که دانست از طرف حفصه نارو خورده است. پاهایش را زیر بوته گیاهی نمود و گفت: «خدایا! مار یا عقربی بر من مسلط کن تا مرا بگزد».[5] این رقابتها گهگاه به واکنشهای تند و کشمکشهای جدی میکشید. به گونهای که در برخی مواقع به عکسالعمل فیزیکی نیز منجر میشد. البته، در پارهای موارد حرکات دوستانه و نرم بودند و در پارهای دیگر، تند و خشن. روزی سوده به خانه عایشه آمد. پیامبر صلی الله علیه و سلم میان سوده و عایشه نشست. یک پای خود را در دامن سوده و پای دیگرش را در دامن عایشه گذاشت. عایشه غذایی درست کرد و به سود گفت بخور. سوده از خوردن خودداری کرد. عایشه گفت: یا میخوری، یا این که به چهرهات میمالم! باز هم سوده خودداری نمود. عایشه کاسه را گرفت و به چهرهاش مالید. به گونهای که چهره سوده آلوده به غذا شد. پیامبر صلی الله علیه و سلم که نشسته بود و نگاه میکرد و لبخند میزد، پای خود را از دامن سوده برداشت تا در برابر عایشه به کمک سوده بپردازد. عایشه را نگه داشت و به سوده فرمود: به چهرهاش بمال. سوده نیز کاسه را برداشت و به چهره عایشه مالید. پیامبر صلی الله علیه و سلم نگاه میکرد و لبخند میزد. [6] در ماجرایی شبیه به ماجرای فوق، یکی از هم همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم زودتر از عایشه غذایی درست میکند و به وی میدهد. عایشه رضی الله عنه که غذایش را آماده میکند، میبیند یک نفر جلوتر از او غذا درست کرده، عصبانی میشود و کاسه را میشکند. پیامبر صلی الله علیه و سلم کاسه عایشه را میگیرد و به او میدهد. * * * در خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم عایشه گل سرسبد مجلس به شمار میرفت. در هر حادثهای حضور داشت. شخصیت حساس و پویای وی، به او اجازه سکوت نمیداد. شخصیتهای ضعیف، مدام از مخاطره میگریزند و میکوشند دست به کاری نزنند که نتیجهای مبهم دارد. اما شخصیتهای قوی و نیرومند، مدام خود را در میان شعلههای سر به فلک کشیده مخاطرات میاندازند. از نتیجه هم هیچ باک و گریزی ندارند. اگر نتیجه خوب بود از آن استقبال میکنند و اگر ناخوشایند بود نیز به آن تن میدهند. عایشه رضی الله عنه چنین شخصی است و از چنین شخصیتی برخوردار میباشد. شخصیت مقتدرش او را وادار میکند خود را در کوران حوادث بیندازد. فکر، اندیشه و نبوغ سرشار به وی اجازه بیتفاوتی و بیطرفی نمیدهد. بدین جهت است که جامعه نیز به شخصیت وی اعتراف کرده و تن داده است. خانه او مرکز تصمیمگیریهاست. زنان و مردان مدینه و اطراف برای حل مشکلات خویش، خانه او را کعبه آمال خود میدانند. نمونههایی از این قضیه یا قضایا که در خانه عایشه حل و فصل شدهاند، به ندرت در خانه سایر زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم به چشم میخورد. زنان میآمدند و خصوصیترین مسائل خود را با وی در میان میگذاشتند تا او واسطه میان آنان و پیامبر صلی الله علیه و سلم باشد. دختری میآمد و میگفت: پدرم به اجبار مرا به عقد کسی که او را دوست ندارم و نمیخواهم، درآورده تا بدین وسیله نقص خود را برطرف کند. زنی دیگر میآمد و از بیماریهای جسمی خود مینالید. یک شب بیش از هفتاد زن به خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم آمدند و از شوهران خود شکایت کردند که آنان را میزنند. صبح پیامبر صلی الله علیه و سلم سخنرانی کرد و به مردم گفت: «دیشب هفتاد زن به خانه محمد آمده، هر زنی از شوهرش شکایت میکرد. اینان که زنان خود را میزنند، خوبان شما نیستند».[7] مردان نیز میآمدند و با پیامبر صلی الله علیه و سلم در خصوص بزرگترین قضایای حاکم مشورت میکردند و درباره سرنوشت جامعه و آینده مردم تصمیم میگرفتند. این مسائل همچنان که از یک طرف کانونی بودن خانه عایشه را نشان میدهد، از طرف دیگر محوریت شخصیت وی را نیز نشان میدهد. گذشته از این، همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز به ناچار شخصیت قوی وی را قبول داشتند و به منزلت و جایگاه وی نزد پیامبر صلی الله علیه و سلم معترف بودند. بدین جهت آنان برای حل مشکلات خود، عایشه را واسطه مینمودند. حتی اگر رابطه آنان با پیامبر صلی الله علیه و سلم تیره میشد، عایشه رضی الله عنه مأموریت مییافت تا این تیرگی را به روشنی مبدل کند. یک بار پیامبر صلی الله علیه و سلم به خاطر قضیهای از صفیه قهر کرد. صفیه دست به دامن عایشه شد و به او گفت: عایشه! نوبتم را به تو میدهم، آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم را از من راضی میکنی؟ عایشه گفت: بله. پس از آن بیدرنگ چارقدی زعفرانی را آب زد تا بویش پخش شود. سپس کنار پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم نشست. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: - «عایشه! از من دور شو. امروز نوبتت نیست». عایشه رضی الله عنه گفت: «این لطف خداوند است، به هر کسی بخواهد میدهد». سپس ماجرا را به طور مفصل برای پیامبر صلی الله علیه و سلم تعریف کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز از صفیه راضی گردید. [8] این ماجرا نشان میدهد عایشه در قلب پیامبر صلی الله علیه و سلم چه جایگاهی داشته است. به علاوه از آن این نکته نیز استنباط میشود که عایشه با وجود همه حسادتها، با سایر همسران پیامبر صلی الله علیه و سلم رابطهای دوستانه و صمیمی و عمیق داشته است. * * * در برخی مواقع، عواملی پیش میآمد که عایشه با برخی از هووهای خود روبه رو میشد. این رویارویی خود زاده حسادتهایی بود که گاه و بیگاه در فضای خانه دندان مینمود. روزی زینب بنت جحش ناگهان وارد خانه عایشه میشود. پیامبر صلی الله علیه و سلم هم نشسته است. از ظاهر زینب برمیآید که سخت عصبانی و آشفته است. رو به پیامبر صلی الله علیه و سلم میکند و میگویند: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم! همین تو را بس است که دخترک ابوبکر برایت آغوش باز کند؟ پس از ان رو به عایشه میکند. عایشه رضی الله عنه روی میگرداند. پیامبر صلی الله علیه و سلم به عایشه میگوید: «او را مگذار، از خودت دفاع کن!» در این لحظه که از پیامبر صلی الله علیه و سلم مجوز دریافت میکند، با زینب روبهرو میشود و از خود دفاع میکند و آنقدر حرف میزند که آب دهان زینب خشک میشود و نمیتواند پاسخ عایشه را بدهد. چهره پیامبر صلی الله علیه و سلم از خوشحالی، شروع به درخشیدن میکند. [9] موارد دیگری نیز پیش میآمد که عایشه ناخواسته خود را با زینب یا یکی دیگر از هووها روبهرو میدید. شب نوبتی هر زنی که بود، همه زنان پیامبر صلی الله علیه و سلم در خانهاش جمع میشدند. یک شب نوبت عایشه بود. طبق معمول همه زنان در خانه او جمع شدند. زینب نیز آمد. پیامبر صلی الله علیه و سلم دستش را به سوی او دراز کرد. احتمالاً چون خانه تاریک بوده، پیامبر صلی الله علیه و سلم نمیدانسته که چه کسی است. عایشه رضی الله عنه که متوجه شد، بیدرنگ گفت: «او زینب است». نوبت عایشه بود و اجازه نمیداد که، در این شب کسی دیگر خود را به پیامبر صلی الله علیه و سلم نزدیک کند. پیامبر صلی الله علیه و سلم دستش را کشید. مشاجره لفظی بین عایشه و زینب درگرفت. صدا بلند و صداها درهم آمیخت. هنگام نماز عشا فرا رسید. ابوبکر که میخواست به نماز برود از جلوی خانه رد شد. صدای بلند زینب و عایشه را شنید. بلافاصله صدایش را بلند کرد و از پیامبر صلی الله علیه و سلم خواست به نماز بیاید؛ چون مردم منتظر بودند و افزود: «توی دهانشان خاک بریز». پیامبر صلی الله علیه و سلم خارج شد. عایشه که اوضاع را برای خود سخت نگرانکننده میدید، نگرانیاش را چنین بیان کرد. «الان نماز پیامبر صلی الله علیه و سلم تمام میشود و ابوبکر میآید و با من چنین و چنان میکند».[10] * * * البته این رویاروییها زودگذر بودند. در همان مجلس چند کلمهای رد و بدل میشد و سپس دو طرف هیچ کینهای نسبت به همدیگر احساس نمیکردند. با این وجود، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و سلم دست به ازدواج جدیدی میزد، باز دوباره آتش عواطف زنانه شعلهور میشد. زنان و به خصوص عایشه با این که ناچار به حضور عروس جدید اعتراف میکردند، اما همه از سر ناچاری بود، وگرنه در عمق وجودشان به هیچ صورت، حضور وی را نمیپذیرفتند. پس از فتح خیبر پیامبر صلی الله علیه و سلم با صفیه ازدواج کرد. این ازدواج نرسیده به مدینه در مسیر حرکت سپاه صورت گرفت. پیامبر صلی الله علیه و سلم که به مدینه آمد، او را به خانه حارثه بن نعمان انصاری برد و در آنجا او را منزل داد. مردم مدینه به استقبال سپاه رزمنده شتافتند. زنان خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز خود را آماده کردند، تا هرچه باشکوهتر و به استقبال پیامبر بروند. در این میان، عایشه صدیقه همسر محبوب و جوان پیامبر، چون از ماجرای ازدواج با صفیه، دختر جوان و زیبای هفده ساله آگاه شد، غیرت و حسادت زنانه بر سراپای وجودش خیمه زد. عایشه صدیقه با احتیاط کامل روبنده (نقاب) زد تا شناخته نشود و سپس جهت دیدن هووی جدید و جوان خود، از خانه خارج شد و راه منزل حارثه را در پیش گرفت. عایشه با روبندهاش خود را به موج بلند زنان سپرد و به هووی تازه از راه رسیده خود خیره شد. عایشه رضی الله عنه میپنداشت کسی او را نمیشناسد. اما پیامبر صلی الله علیه و سلم تا چشمان نافذ و حیرتزدهاش را از میان روبنده دید؛ او را شناخت. منتظرم اند. عایشه خارج شد؛ با دلی افسرده و روحی نگران، تند و هراسان گام برمیداشت. پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز به دنبال او خانه را ترک کرد و در میان شلوغی و هیاهوی مردم به عایشه رسید. از پشت با لبخندی معنادار از او پرسید: عایشه، او را چگونه دیدی؟ عایشه کوشید در برابر عواطف خود مقاومت کند و غیرت و حسادت خود را زیرپا بگذارد، ولی به ناگاه گفت: رهایم کن. او را مانند بقیه زنان یهودی یافتم. [11] پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: این حرف را نزن. آخر او مسلمان شده است. [12] قصه ازدواج پیامبر صلی الله علیه و سلم با جویریه نیز چنین است: او در غزوه بین مصطلق اسیر و سهم یکی از مسلمانان شده بود. با صاحب خانه خود قرار گذاشته بود خود را از او بازخرید کند. مقداری پول که دو طرف با هم توافق میکنند، میپردازد و آزاد میشود. اما پولی که صاحب وی از او درخواست کرده بود، زیاد بود. به خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد. از او برای آزادیاش کمک خواست. پیامبر صلی الله علیه و سلم در خانه نبود. تا عایشه او را دید، دلش ریخت. قلبش به تپش افتاد. جویریه زنی بود زیبا و جذاب، هرکسی او را میدید شیفتهاش میشد. عایشه میگفت: «تا او را دم در خانه دیدم، از او چندشم شد. دانستم که پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز در او همان چیزی را خواهد دید که من دیده بودم». پیامبر صلی الله علیه و سلم آمد. جویریه از او درخواست کمک کرد. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «پول آزادیات را میپردازم و با تو ازدواج میکنم». حدس عایشه درست بود. پیامبر صلی الله علیه و سلم به جویریه پیشنهاد ازدواج کرد. جویریه نیز پذیرفت. عایشه نیز از همین میترسید. او دوست نداشت، پیامبر صلی الله علیه و سلم جویریه را ببیند؛ چون شیفتهاش میشود. با این وجود از جویریه تمجید میکرد. چون سبب آزادی قبیلهاش شده بود، میگفت: «زنی که برای قبیلهاش مبارکتر از جویریه باشد، ندیدهام».[13] با این که وجود هیچ تازه واردی را بر نمیتافته، اما چنین استنباط میشود که قضاوت او را در مورد زنان، برای پیامبر صلی الله علیه و سلم از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. بدین جهت مدام نظر او را در اینباره میجسته است. در قضیه صفیه دیدیم که پیامبر صلی الله علیه و سلم چگونه از او نظرخواهی نمود. گذشته از این، گهگاه که پیامبر صلی الله علیه و سلم میخواسته ازدواج کند، عایشه را میفرستاد، تا زن یا دختر موردنظر را ببیند و نظر دهد. گفته میشود: پیامبر صلی الله علیه و سلم میخواسته با اشراف خواهر دحیه کلبی ازدواج کند. عایشه را میفرستد تا او را ببیند. [14] * * * باری، عایشه یک زن بود. با اندیشهها، وسوسهها و هوسهای یک زن. بنابراین باید او را در این مقیاس سنجید: یعنی نخست به انسان بودن و زن بودن وی اعتراف نمود و به لوازم این اعتراف گردن نهاد، سپس به تحلیل و بررسی شخصیت وی پرداخت. او انسانی است که در خانه پیامبر صلی الله علیه و سلم بالیده بود. همچنان که از محیط این خانه تأثیر پذیرفته بود، خصوصیات انسانی خویش را نیز حفظ نموده بود. منطقی نیست که خصوصیات بشری وی را نادیده بگیریم. این هم درست نیست که اثرات جو خانه و شخصیت پیامبر صلی الله علیه و سلم را در وی فراموش نماییم. به گفته بانو عایشه بنت الشاطی: آنانی که کوشیدهاند عایشه را از خصوصیات انسانی مجرد نمایند، از هوسهای حوا او را برتر قرار دهند و از فطرت زنانه او را تبرئه کنند، سخت دچار توهم شدهاند... عایشه یک زن بود: دارای فطرت سلیم یک زن. میراث عاطفه که از حواء داشت، او را به سوی خود میخواند و او بیآنکه به تکلف از خود نفاق و تظاهر نشان دهد، به این دعوت لبیک میگفت ... غیرت مشتعل، گرم و خروشان وی، مظهر عشق عمیقی بود که نسبت به تنها مرد خود داشت. این غیرت، دلیل محکمی است بر پیوندی که او با پیامبر صلی الله علیه و سلم داشت و تمایل غیرقابل مقاومتی که جهت اختصاص دادن پیامبر صلی الله علیه و سلم به خود، در عمق وجود خویش احساس مینمود.... ما هرگاه این غیرت را در او منتفی کنیم به او و پیامبر عزیزمان ستم نمودهایم... آخر چرا شخصی همچون عایشه نسبت به شخصی همچون محمد صلی الله علیه و سلم دچار غیرت نشود! [15]
[1]- مسلم، حدیث شماره (2037). [2]- صحیح بخاری. [3]- بخاری، مسلم، ابوداود. [4]- در صحیح بخاری از عایشه روایت شده که: چون این آیه نازل شد: «ترجی من تشاء ...» (سوره احزاب (339، آیه 51. نوبت هر زنی که بود، پیامبر اگر میخواست نزد دیگری برود از او اجازه میگرفت. از عایشه پرسیده شد که هنگامی که از تو اجازه میگرفت تا نزد دیگری برود چه میگفتی؟ پاسخ داد: به او میگفتم؛ یا رسول الله! اگر این حق من است، من نمیخواهم کسی را بر تو ترجیح دهم. بخاری، تفسیر سوره احزاب. [5]- صحیح بخاری، کتاب النکاح. [6]- نسائی در عشره النساء. [7]- ابن ماجه، شماره 1985. [8]- ابن ماجد، شماره 1973. [9]- ابن ماجه، شماره 1981. [10]- صحیح مسلم، با نووی، ج 10-9، ص 300. [11]- ابن ماجه، شماره 1980. [12]- طبقات ابن سعد، الاصابه، ج 4، ص 347. [13]- اسدالغابه، ج 6 ، ص 59. [14]- ر. ک : الاصابه، ج 4، ص 341. [15]- نساء النبی، صص 111-110.
عایشه همسر، همراه و همراز پیامبر، تأليف: رفیده الحبش، ترجمه و نگارش: داود نارویی مصدر: سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|