|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تناقض در روایات منسوب به ائمه
شماره مقاله : 3741 تعداد مشاهده : 293 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
تناقض در روایات منسوب به ائمه مطلب اول بیان موضوع: تناقض در روایات منسوب به ائمه در مسأله قبلی تناقض در روایت واحد یا در مجلس واحد یا با شخص واحد را بیان کردیم. در اینجا نوع دیگری از تناقض بیان میشود و آن چنین است که روایتی وارد شده که بیانگر یک امر است و روایت دیگری وارد شده که آن روایت را نقض می کند و روایت سومی وجود دارد که آن را حلال می کند و روایت چهارمی آمده که آن را حرام می کند و...... ؛ یعنی در مورد هر مسأله دو روایت یا در مورد هر قضیه دو حکم وجود دارد که دیگری را نقض می کند. این نوع روایات، غالب روایات شیعه دوازده امامی را تشکیل می دهد و حتی مسألهای از مسائل دین را نزد شیعیان دوازده امامی نمی توان یافت که در آن دو روایت متناقض وجود نداشته باشد و علمای شیعه خود هم به این مطلب اقرار دارند، از جمله شیخ طائفه- چنان که شیعیان میگویند- شیخ طوسی یکی از کتابهای خود را که شیعیان آن را یکی از اصول اربعه خود می دانند و کتاب «تهذیب الأحکام» نام دارد و طوسی آن را تألیف کرده تا تعارض موجود در آن روایات متناقض را دفع کند و آن را در ردیف کتاب «الإستبصار» خود قرار داده است که دومین کتاب از چهار کتاب معتبر شیعیان دوازده امامی است و برای همین هدف تألیف شده است. طوسی در مقدمه کتاب «تهذیب الأحکام» می گوید: یکی از دوستان که خداوند او را مؤید دارد و خداوند حق او را بر ما واجب کرده است در مورد احادیث اصحاب ما- که خداوند مؤیدشان دارد و گذشتگان آنان را رحمت کند- با من مذاکره کرد و اختلاف و تباین و منافات و تضادی که در آنها وجود دارد به طوری که هر خبری را نگاه کنی روایتی در تضاد با آن وجود دارد- یا خبری را نمی توان یافت که دارای تضاد نباشد- و در مقابل هر حدیث، روایتی وجود دارد که با آن در منافات است و مخالفان ما به این خاطر بزرگترین طعنهها را متوجه مذهب ما کردهاند و از این امر برای ابطال اعتقاد ما استفاده کردهاند و بیان داشتهاند که شیوخ سلف و خلف شما پیوسته مخالفان خود را به خاطر اختلاف با آن خدا را عبادت می کنند مورد طعن قرار می دهند و آنان را به خاطر اختلاف در فروع- و حتی در اصول- مورد انتقاد قرار می دهند و اظهار می دارند که جایز نیست خداوند متعال مردم را به آنها مکلف گرداند و جایز نیست که خدای علیم عمل به آن را مباح گرداند، حال آنکه شما به نسبت مخالفانتان، بیشترین اختلاف را دارید و تباین و تضاد زیادی میان قول و عملتان وجود دارد و وجود این اختلاف در میان شما همراه با اعتقاد شما به اینکه این اختلاف باطل است، بر فساد اصل دلالت می کند و حتی عدهای از کسانی که در علم صاحب قدرت نیستند و به وجوه نظر و استدلال و معانی الفاظ آگاه نیستند دچار شبهه گشته و بسیاری از آنان از اعتقاد و باور حقیقی برگشتهاند، به این دلیل که در این موضوع، وجه حقیقی برای آنان روشن نشده و از حل شبهه موجود در آن عاجز ماندهاند. از شیخمان ابوعبدالله- خداوند مؤیدش دارد- شنیدم که گفت ابوالحسین هارونی علوی به حق و امامت ایمان و اعتقاد داشت و بعد از آن رجوع کرد، به این دلیل اختلاف احادیث برای او مشتبه شده و دچار التباس گشته بود و باور و اعتقاد دیگری را پذیرفت[1]. یکی از علمای هندی شیعه- دلدار لکنهوی- همین حقیقت را اظهار داشته و میگوید: حقیقتاً احادیث مأثور از ائمه دارای اختلاف زیادی است و تقریباً هر حدیثی را که نگاه کنی در مقابل آن، حدیث دیگری منافی با آن ومتضاد با آن وجود دارد بطوری که این امر سبب رجوع بسیاری از ناقصان- در علم- از اعتقاد به حق شده است.... [2]. شگفتا، هر کس عقلش بیدار شده و قلبش به این مسیر هدایت یافته باشد که حق دچار تناقض نمیگردد و تناقض دلیل بطلان است، دارای عقل و علمی ناقص است!! خداوند متعال می فرماید:{ أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا (٨٢)}النساء: ٨٢ ( آيا ( اين منافقان ) درباره قرآن نميانديشند (و معاني و مفاهيم آن را بررسي و وارسي نميكنند تا به وجوب طاعت خدا و پيروي امر تو پي ببرند و بدانند كه اين كتاب به سبب ائتلاف معاني و احكامي كه در بر دارد و اين كه بخشي از آن مؤيّد بخش ديگري است ، از سوي خدا نازل شده است ؟ ) و اگر از سوي غيرخدا آمده بود در آن تناقضات و اختلافات فراواني پيدا ميكردند). حال به قضیه وجود اختلاف در روایات شیعه بر میگردیم. باید گفت این حقیقت نیاز به این ندارد که پیروان مذهب به آن اعتراف نمایند، زیرا با یک نگاه به یکی از منابع چهارگانه شیعه یا دیگر منابع آنان، انسان این حقیقت را به صورت آشکار و واضح می بیند. در مباحث زیر فقط نمونههایی از مسائلی که روایات وارده در مورد آنها متناقض است بیان میشود، زیرا تعداد موارد بسیار زیاد هستند. نامگذاری مهدی از ابوعبدالله روایت است که گفت: «صاحب هذا الأمر لا يسميه باسمه إلا كافر»[3] «جز کافر کسی صاحب این امر را با نام، اسم نمی برد». در جائی دیگر از ابومحمد حسن عسکری روایت است که به مادر مهدی گفت: «ستحملين ذكراً واسمه محمد، وهو القائم من بعدي»[4] «تو به جنین مذکری باردار خواهی شد و نام او محمد است و او قائم بعد از من است». آیا این تناقض نیست؟! یک بار می گویند هر کس او را اسم صدا بزند کافر است و بار دیگر می گویند حسن عسکری او را محمد نامیده است!! زیارت قبر حسین در یک روایت، فضل این زیارت ثابت می شود و می گوید: «من زار قبر الحسين (ع) كتب له سبعين حجة من حجج رسول الله بأعمارها»[5]«هر کس قبر حسین را زیارت نماید هفتاد حج از حجهای رسولخدا با عمرههای آن برای وی نوشته می شود». در روایت دیگری آمده است: «من زار قبر الحسين يوم عرفة كتب الله له ألف ألف حَجة مع القائم، وألف ألف عمرة مع رسول الله»[6] «هر کس در روز عرفه قبر حسین را زیارت نماید خداوند یک میلیون حج با قائم و یک میلیون عمره با رسولخدا صلی الله علیه و سلم برای وی می نویسد». در تناقض با این دو، روایتی وجود دارد که از حنّان بن سدیر روایت شده که گفت: به ابوعبدالله گفتم: نظر شما در مورد زیارت قبر حسین چیست، زیرا از یکی از شما به ما نقل کردهاند که گفته است: برابر با یک حج و یک عمره است؟ گفت: این سخن بسیار ضعیف است، زیارت قبر او با این دو برابری نمی کند، اما با این وجود آن را زیارت کنید و به او جفا نکنید، زیرا حسین سرور شهدا و سرور جوانان بهشت است».[7] شستن پاها هنگام وضو چنان که امامیه نیز می گویند، روایاتی وارد شده که بیانگر این هستند که در وضو باید پا را مسح کرد، اما روایات دیگری وارد شدهاند که با این دیدگاه در تناقض هستند، از جمله: از ایوب بن نوح روایت است که گفت: نامهای به ابوالحسن نوشتم و در آن در مورد مسح کشیدن پاها از او سوال کردم و او در جواب گفت: در وضو مسح لازم است و جز مسح چیز دیگری واجب نمی باشد و هر کس پا را شست اشکالی ندارد[8]. از علی روایت است که گفت: «جلست اتوضاً فاقبل رسولالله ص ابتدات بالوضوء فقال لي: تمضمض واستنشق واستن ، ثم غسلت ثلاثاً فقال: قد يجزيك ذلك المرتان ، فغسلت ذراعي ومسحت براسي مرتين ، فقال : قد يجزيك من ذلك المرة وغسلت قدمي ، فقال : لي ياعلي خلل بين الاصابع لا تخلل بالنار» «نشسته بودم تا وضو بگیرم که رسولخدا صلی الله علیه و سلم آمد و به من فرمود: مضمضه و استنشاق کن و سواک بزن. دوبار برای هر یک از این موارد کفایت می کند. سپس سه بار صورتم را شستم و پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: یک بار کفایت می کند. سپس دستم را شستم و سرم را دوبار مسح کردم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: یک بار مسح کفایت می کند. سپس پایم را شستم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: ای علی، بین انگشتان خود را نیز بشوی تا آتش میان آنها نرود»[9]. طوسی می گوید: این خبر موافق با اهل سنت است و از روی تقیه وارد شده است، زیرا امر معلوم و شک ناپذیر این است که ائمه ما، مسح کشیدن پاها را واجب می دانند و این موضوع مشهورتر از آن است که شک و تردید وارد آن شود. همچنین راویان این خبر همه یا سنی و یا از زیدیه هستند و چنان که در جاهای دیگری هم گفته شد روایتی که فقط از طریق آنان وارد شده باشد به آن عمل نمی شود[10]. از ابوبصیر از ابوعبدالله روایت است که گفت: «إن نسيت فغسلت ذراعيك قبل وجهك، فأعد غسل وجهك، ثم اغسل ذراعيك بعد الوجه، فإذا بدأت بذراعك الأيسر فأعد على الأيمن ثم اغسل اليسار، وإن نسيت مسح رأسك حتى تغسل رجليك فامسح رأسك ثم اغسل رجليك»[11] «اگر فراموش کردی و قبل از شستن صورت خود، دستانت را شستی، برگرد و از نو صورت خود را بشوی و بعد از شستن صورت، دستانت را بشور و اگر ابتدا دست چپ خود را شستی، برگرد و ابتدا دست راست خود را بشوی و سپس دست چپ خود را بشوی و اگر مسح کشیدن سرت را از یاد بردی و پاهایت را شستی، برگرد و سرت را مسح کن و سپس پاهایت را بشوی». از عمار بن موسی روایت است که گفت: در مورد مردی که وضو را در مورد همه اعضای بدن جز پای خود انجام داده است و سپس پاهایش را در آب فرو می برد از ابوعبدالله سوال شد و او در جواب گفت: این برای وی کفایت می کند[12]. طوسی می گوید: این خبر حمل بر حالت تقیه می شود، اما اگر فرد مختار بود و ترسی نداشت، فقط مسح کشیدن پاها برای وی جایز است[13]. وقت نماز مغرب و افطار معروف در مذهب امامیه این است که افطار باید تا وقت ظاهر شدن ستارگان به تأخیر بیفتد، اما روایاتی وارد شده که خلاف این را بیان می کنند، از جمله: از ابواسامه شحام روایت است که گفت: مردی به ابوعبدالله گفت: آیا نماز مغرب را تا وقت ظهور ستارگان به تأخیر بیندازم؟ راوی می گوید: ابوعبدالله گفت: خطابیة، به درستی که جبرئیل به محمد وحی نموده که هرگاه قرص خورشید ناپدید شد و ستارگان ظهور یافتند نماز بخواند[14]. از عمرو بن ابونصر روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله در مورد نماز مغرب میگوید: «إذا توارى القرص كان وقت الصلاة والإفطار»[15] «وقتی که قرص خورشید ناپدید شد آن هنگام گاه نماز مغرب و افطار است». از عبدالله بن سنان روایت است که گفت: «وقت المغرب إذا غربت الشمس فغاب قرصها»[16] «وقتی که خورشید غروب نماید و قرص آن ناپدید شود آن هنگام وقت نماز مغرب است». قرائت آیات متفرق در نماز از ابوبصیر روایت است که از ابوعبدالله در مورد حکم قرائت یک سوره در دو رکعت از نماز فرض سوال شد و وی گفت: آری درست است، اگر سوره شش آیه داشت و نصف آن را در رکعت اول و نصف آن را در رکعت دوم خواند[17]. طوسی می گوید: این خبر حمل بر تقیه می شود نه حالت اختیار[18]. گفتن آمین بعد از قرائت سوره فاتحه از جمیل روایت است که گفت: در مورد اینکه مردم در نماز جماعت بعد از قرائت سوره فاتحه آمین میگویند از ابوعبدالله سوال کردم و او گفت: امری بسیار نیکوست و اگر آن را گفتی به صورت آهسته بگو[19]. طوسی می گوید: آن را بر نوعی از تقیه حمل می کنیم، زیرا طائفه برحق- شیعه- بر ترک عمل به آن اجماع دارند[20]. محمد هادی، معرفت این روایت را صحیح دانسته است و در کتاب خود در مورد آن میگوید: «وردت الرخصة فيها - أي: قول آمين- في صحيحة جميل»[21] « در صحیحه جمیل در مورد گفتن آن رخصت وارد شده است». سجده بردن بر روی لباس از یاسر خادم روایت است که گفت: ابوالحسن از کنار من گذشت و من در آن هنگام بر روی کتانی بافت طبرستان نماز می خواندم و چیزی بر آن لباس قرار داده بودم و بر آن سجده می کردم. پس به من گفت: چرا بر روی این کتان سجده نمی کنی، مگر نه این است که این از زمین روئیده است[22]. طوسی می گوید: قول من این است که این خبر حمل بر حال تقیه می شود. قنوت در نماز از عبدالله بن عمرو روایت است که گفت: در مورد قنوت از ابوعبدالله سوال کردم و او گفت: «قبل الركوع أو بعده؟ فقال: لا قبله ولا بعده»[23] «منظور تو خواندن قنوت قبل از رکوع است یا بعد از رکوع؟ ایشان گفتند: خواندن آن قبل از رکوع و بعد از آن صحیح نیست». از عبدالملک بن عمرو روایت است که گفت: از یونس بن یعقوب روایت است که گفت: از ابوعبدالله سوال کردم که در کدام نماز قنوت بخوانم و او در جواب گفت: فقط در نماز صبح قنوت بخوان. از ابوجعفر روایت است که گفت: «القنوت قبل الركوع وإن شئت فبعده»[24] «خواندن قنوت باید قبل از رکوع باشد و اگر خواستی بعد از آن بخوان». طوسی می گوید: قول ابوجعفر که گفت: « وإن شئت فبعده» باید آن را حمل بر حالتی کنیم که فرد قنوت را در جای خود نخوانده و قصد قضای آن را دارد و یا اینکه باید حمل بر تقیه شود، زیرا برخی از اهل سنت قائل به آن می باشند[25]. نهی از خواندن نماز در مقبرهها شيعيان قبرها را تعظیم می کنند و گنبدهائی بر روی آنها بنا می کنند و در آنها نماز میخوانند و در مورد جواز این کار روایاتی دارند، لکن روایاتی وارد شده که ناقض این روایات است، از جمله: از ابوعبدالله روایت شده است: «عشرة مواضع لا يصلى فيها: الطين، والماء، والحمام، والقبور، ومسان الطريق، وقرى النمل، ومعاطن الإبل، ومجرى الماء، والسبخ، والثلج»[26] «نماز خواندن در ده جا جایز نیست: گِل، آب، حمام، قبرها، راه عبور و مرور، لانهی مورچهها، آبشخور شتران، مجرای آب، شوره زار و برف». از عبید بن زراره روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله میگوید: «الأرض كلها مسجد إلا بئر غائط أو مقبرة أو حمام»[27] «همه زمین مسجد و سجده گاه است، جز چاه فاضلاب، مقبره یا حمام». از ابوعبدالله از پدرش روایت است که گفت: «نهى رسولاللهص أن يصلى على قبر، أو يقعد عليه، أو يتكئ عليه، أو يبنى عليه»[28] «رسولخدا صلی الله علیه و سلم از خواندن نماز بر قبر یا نشستن بر روی آن یا تکیه دادن بر آن یا ایجاد بنا بر روی آن نهی کردهاند». نهي از ايجاد بنا بر روي قبر و گچکاری و گِلکاری کردن آن: شیعیان عنایت و توجه زیادی به قبر دارند و حتی بر آنها گنبدهائی بنا می کنند و در این باره روایتهایی دارند، لکن روایتهایی از ائمه آنان وارد شده که از این کار نهی می کنند، از جمله: حدیث سابق که از جمله در آن آمده بود: «..... أو يبنى عليه». از علی بن أسباط از علی بن جعفر روایت است که گفت: از ابوالحسن موسی در مورد ایجاد بنا بر روی قبر و نشستن بر آن سوال کردم و وی گفت: «لايصلح البناء عليه ولا الجلوس ولا تجصيصه ولا تطيينه»[29] «ایجاد بنا بر روی قبر و نشستن بر آن و گچکاری و گِلکاری آنها جایز نیست». پرداخت خمس بر شیعیان واجب نیست: روایاتی وارد شده که پرداخت خمسِ درآمد را بر شیعیان واجب می کنند، اما روایات دیگری هم هستند که ناقض آنها می باشند، از جمله: از عبدالله بن سنان روایت است که گفت: شنیدم که ابوعبدالله می گوید: «ليس الخمس إلا في الغنائم خاصة! » [30] «خمس فقط در غنائم واجب است». منظور از غنائم اموالی است که در جنگ ها از کفار گرفته می شود. تحریم نکاح موقت: روایاتی وارد شده که نکاح متعه را مباح دانستهاند و روایات دیگری هم وارد شده که آن را حرام می دانند، از جمله: از علی بن ابیطالب روایت است که گفت: «حرم رسولاللهص لحوم الحمر الأهلية ونكاح المتعة»[31] «رسول خدا گوشت الاغ اهلی و نکاح متعه را حرام کرد». طوسی می گوید: «دیدگاه من درمورد این روایت این است که باید حمل بر تقیه شود، زیرا موافق رأی اهل سنت است»[32]. طلاق ثلاث در مجلس واحد روایاتی وارد شده که طلاق ثلاث در مجلس واحد را یک طلاق قرار دادهاند و شیعیان و برخی از اهل سنت نیز همین دیدگاه را دارند. اما روایات دیگری وارد شده که ناقض آن می باشند، از جمله: از اسحاق بن عمار صیرفی از جعفر از پدرش روایت است که علی بن أبیطالب گفت: اگر مردی زن خود را قبل از همخوابگی با وی با لفظ واحد سه طلاقه کرد، زن از مرد بائن شده و میراث بین آنها نبوده و مرد حق رجوع ندارد و زن دیگر برای مرد حلال نبوده تا اینکه با مرد دیگری از دواج نماید و از او مطلقه شود و اگر مرد گفت: «هي طالق هي طالق هي طالق» «او مطلقه است» زن با طلاق اول بائن می شود و بعد از آن مرد به مانند یکی دیگر از خواستگاران خواهد بود و اگر زن خواست با او ازدواج جدیدی انجام میدهد و اگر نخواست با او ازدواج نمی کند»[33]. طوسی می گوید: این خبر موافق رأی اهل سنت است و ما به آن عمل نمی کنیم، زیرا اگر زنش را با لفظ واحد سه طلاقه کند بنا بر آنچه که روایات اول متضمن آن می باشند، فقط یک طلاق او واقع می شود و مرد بعد از آن به مانند دیگر خواستگاران خواهد بود و مرد نمی تواند زن را سه طلاقه نماید مگر اینکه بعد از سه بار او را طلاق دهد و این طلاقها یکی بعد از دیگری باشد و قبل از دخول باشد. این همان حالتی است که ازدواج با آن زن برای وی حلال نیست، مگر اینکه با مرد دیگری ازدواج نماید».[34] علی بن أبیطالب هم سهو می کند شیعیان بر این باور هستند که امام معصوم خطا و سهو نمی کند و در این باره روایاتی دارند، اما روایات دیگری وارد شده که ناقض آن هستند، از جمله: از ابوعبدالله روایت است که گفت: علی بن أبیطالب بدون اینکه طهارت داشته باشد با مردم نماز ظهر خواند. سپس منادی او ندا در داد که امیرالمؤمنین بدون طهارت نماز خوانده است. پس برگردید و افراد حاضر این مطلب را به اطلاع غائبان برسانند».[35] مجلسی در مورد روایات وارده در مورد سهو ائمه می گوید: مسأله در نهایت اشکال است، زیرا بسیاری از آیات و اخبار بر صدور سهو و اشتباه از آنان دلالت دارد.... [36] این موضوع قبلاً بیان شد. طوسی میگوید: این خبر شاذ بوده و مخالف احادیث صحیح است و آنچه که چنین حکمی داشته باشد بر اساس آن عمل نمی شود. همچنین روایت متضمن فسادی است که در صحت آن قدح ایجاد میکند و آن اینکه امیرالمؤمنین بدون وضو با مردم نماز خوانده است، اما دلایل دال بر عصمت ایشان، ما را از چنین چیزی در امان نگه داشته است[37]. محمد هادی معرفت میگوید: این حدیث بر حسب قواعد فن حدیث، دارای سند صحیحی است و عبدالرحمن بن عزرمی مورد اتهام نمی باشد[38]. رسول خدا صلی الله علیه و سلم در نماز خود سهو می کند: از ابوعبدالله روایت است که گفت: هر کس سهو خود را حفظ نماید و آن را تمام و کامل کند، گذاردن دو سجده سهو بر او واجب نیست، زیرا رسولخدا صلی الله علیه و سلم با مردم نماز ظهر خواند و در آن مرتکب سهو شد و سپس سلام نماز را گفت. پس ذوالشمالین به او گفت: ای رسولخدا آیا در مورد نماز چیزی نازل شده است؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: چه چیزی نازل شده است؟ گفت: شما دو رکعت خواندید. رسولخدا به دیگر حاضران فرمود: آیا شما هم با او هم رأی هستید؟ مردم گفتند: آری. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم برخاست و نماز را با آنان کامل کرد و سپس دو سجده سهو گذارد[39]. اما روایات و باورهاي شيعيان وقوع سهو از جانب پیامبر صلی الله علیه و سلم و ائمه را نفی می کند. علی اطلاعی از حکم مذی ندارد: شیعیان اعتقاد دارند که علی همه علم رسولخدا صلی الله علیه و سلم را می داند، اما روایاتی وجود دارند که ناقض این عقیده هستند، از جمله: از اسحاق بن عمار از ابوعبدالله روایت است که گفت: در مورد مذی از او سوال کردم و او گفت: علی مردی مذاء بود- یعنی مذی زیاد از بدن او خارج می شد- اما به خاطر جایگاه فاطمه- که همسر او بود- از اینکه در مورد آن از رسولخدا صلی الله علیه و سلم سوال کند شرم داشت، به همین دلیل به مقداد که نشسته بود امر کرد تا در مورد آن از ایشان سوال نماید. پس پیامبر صلی الله علیه و سلم به او فرمود: اشکالی ندارد[40]. این در حالی است که شیعیان اظهار می دارند که امام به چیزی جهل ندارد و خطا نمیکند. اینها مجموعهای اندک از پنج هزار روایت متناقض شیعه می باشند که طوسی در مقدمه کتاب «تهذیب الأحکام» در مورد آن سخن گفته است و قبلاً به آن اشاره شد و در ادامه نیز خواهد آمد. مطلب دوم نگاهی به موضوع تناقض در روایات منسوب به ائمه در مطالب قبلی نمونههایی از تناقض روایات در کتب شیعیان دوازده امامی ذکر شد، به نحوی که روایتی را نمی توان یافت مگر اینکه روایتی که در تناقض با آن می باشد در کنار آن قرار دارد. روایتی بیانگر مذهب اهل سنت است و روایتی دیگر در تناقض با آن است، زیرا اهل بیت بر عقیده اهل سنت که از رسولخدا صلی الله علیه و سلم به ارث بردهاند زیستهاند و غیر از این، عقیده دیگری ندارند. اما چون مؤسسان مذهب نتوانستند عقیده اهل بیت و فقه و دانش آنان را که موافق با حق است مخفی نمایند، اقدام به اختراع عقیده تقیه کردند و آن را به اهل بیت منسوب کردند تا مردم ظاهر ائمه را قبول نکنند و اظهار داشتند که ظاهر تقیه است، یعنی برای فریب مردم می باشد. بر این اساس اهل بیت که شرف انتساب به رسولخدا صلی الله علیه و سلم را دارا می باشند مردم را فریب می دهند و در بیشتر از پنج هزار موضع، خلاف حقیقت را بیان می کنند بطوری که حتی پیروان نتوانستهاند حق و باطل اقوال و اعمال آنان را از هم تشخیص بدهند. سپس علمای شیعه میآیند و هر قول یا عملی را که از آنان صادر شده و موافق با نظر اهل سنت است چنین تفسیر می کنند که از روی تقیه صادر شده است. به درستی که این ظلم به اهل بیت طاهر است. بنابراین اقوال و اعمال منسوب به اهل بیت دو دسته هستند: * اقوال ظاهری * اقوال باطنی اقوال ظاهری موافق دیدگاه اهل سنت است و اقوال باطنی مخالف دیدگاه اهل سنت میباشد. چیزی که با عقل و دین توافق و سازگاری دارد، این است که شخصی که مکلف به ابلاغ دین و حفظ آن می باشد، باید ظاهر و باطن او برابر باشد و اگر ظاهرش متناقض با باطنش باشد، این نقص در او می باشد و چنین امری در شأن مسلمانان گناهکار هم نیست، چه برسد به برگزیدگان آنان!! مردم شرعاً مکلف به اعتماد به ظاهر تشریع هستند، زیرا آنان اطلاعی از باطن ندارند. بنابراین اگر شخصی اظهار دارد که ظاهر عمل رسولخدصا مراد نمی باشد، این سخن از او پذیرفته نمی شود و ائمه چنان که شیعیان اظهار می دارند نائب رسولخدا صلی الله علیه و سلم هستند. به همین دلیل اعتماد به غیر ظاهر آنان جایز نیست. اما اگر فرض کنیم که غیر ظاهر مراد آنان بوده است، در این صورت چه کسی برای مردم بیان می کند که ظاهر قول و عمل آنان مراد نیست؟! آیا همه ظاهر آنان مراد نیست، یا اینکه برخی از آن مراد نمی باشد؟! چه کسی میان این دو فرق می گذارد؟! آیا این شخص امام است یا علما؟! اگر امام باشد در این صورت می بینیم که بعد از هر امامی، امام دیگری آمده است و این امام بعدی رأی و عمل درست را از میان دو قول و دو عمل سابق ترجیح نداده است!! اما اگر علما هستند در این صورت باید گفت که آیا به علما وحی شده است که یکی از آن دو بر اساس تقیه بوده و دیگری بر اساس تقیه نیست؟! این تناقض علمای شیعه را دچار حیرت زیادی کرد و این حیرت باعث شد بسیاری از عقلای قدیم و جدید آنان تشیع را ترک نمایند، زیرا یقین یافتهاند که خداوندی که این دین را نازل کرده است ممکن نیست که آن را با این صورت منسوب به ائمه ضایع و تباه گرداند. دلیل بر ترک تشیع توسط عقلای قدیمی شیعه، شهادت طوسی از علمای شیعه دوازده امامی- متوفای قرن چهارم- بر این مطلب است که قبلاً بیان شد و از آن تاریخ تا به امروز تعداد زیادی مذهب شیعه را ترک کردهاند که تعداد آنان معلوم نیست. تعداد زیادی از علمای بزرگ معاصر شیعه دست به نقادی تشیع یا ترک آن زدهاند که از بارزترین آنها میتوان به این افراد اشاره کرد: 1- آیت الله العظمی ابوالفضل برقعی. وی از حوزههای شیعه در قم فارغ التحصیل شد و به درجه اجتهاد در فقه شیعه دست یافت، اما دیری نپائید که شیعه را مورد انتقاد شدیدی قرار داد و در این مورد کتاب بزرگ خود «کسر الصنم» را نوشت. منظور وی از صنم، کتاب الکافی است که محتوی روایات کذبی می باشد که امت را دچار تفرقه کرده است- این موضوع بیان خواهد شد- زیرا این کتاب سبب ایجاد این عقیده و متفرق سازی امت شده است. به همین دلیل ایشان این کتاب را صنم- بت- نامیدهاند و با تحقیقی متین و با تأنی بیان کردهاند که این کتاب مشتمل بر احادیث باطلی است که با قرآن در تضاد می باشد. 2- دکتر علی مظفریان. وی پزشکی جراح بود و تشیع را ترک نمود و امام مسجد اهل سنت در شیراز شد.[41] 3- استاد موسی موسوی. وی شیعه را مورد نقد قرار داد و اعلان کرد که قصد تصحیح مذهب شیعه را دارد و کتابهایی را در این جهت تألیف کرد، از جمله: «الشیعة و التصحیح» «يا شيعة العالم استيقظوا» «الثورة البائسة» و کتاب هایی دیگر. 4- علامه احمد کسروی. وی بعد از رسیدن به درجه اجتهاد شیعه را ترک کرد و کتابی به نام «دراسة التشیع» تالیف نمود. 5- از جمله کسانی که راه وی را پیمود استاد علی اکبر حکمی زاده تبریزی است که معتقد می باشد تنها دوازده درصد از کتاب کافی صحیح است. 6- امام نواب محسن الملک سید محمد مهدی علی هندی- متوفای هشتم رمضان المبارک سال1325هـ- نویسنده کتاب «آیات بینات». این کتاب به زبان اردو است و جزئی مهم از آن به عربی ترجمه شده است و از جمله کتب نادر در دفاع از صحابه و رد شبهات وارده از جانب شیعیان دوازده امامی می باشد. 7- استاد سنگلجی. وی بر این نکته تأکید دارد که قرآن به این روایات نیاز ندارد و با همه شرکیاتی که شیعه در آنها افتادهاند می جنگد. وی به قدری مبارزه کرد که او را وهابی به حساب آوردند، زیرا هر کس مردم را به اخلاص برای خدا و خضوع برای خدای یگانه دعوت نماید، علمای شیعه او را وهابی می نامند. 8- استاد عبدالوهاب فرید تنکابنی که از سنگلجی تبعیت نمود. 9- مصطفی حسینی طباطبائی که در این باور از آن دو تبعیت نمود و روایات شیعه را مورد نقد قرار داده است، لکن وی همه روایات فرق اسلامی را مورد نقد قرار داده است تا بدین وسیله از تندی نقد خود نسبت به شیعه بکاهد، زیرا چنین افرادی برای حمایت جان خود در مقابل مقلدان، سپری غیر از این ندارند. 10- استاد حیدر علی قلمداران- متوفای1409ﻫ- که تألیفات ارزشمند و سودمند زیادی دارد. 11- دکتر مرتضی رادمهر- متوفای 1426ﻫ- نویسنده کتاب «کیف اهتدیت؟». 12- استاد محمد باقر سجودی نویسنده کتاب «التضاد فی العقیدة». 13- استاد احمد کاتب که شیعه را مورد نقد قرار داد و عقیده امامت را باطل کرد، عقیدهای که طرفداران آن معتقدند امامت بر اساس نص خدا یا رسول او می باشد و ولادت مهدی منتظر، محمد بن حسن عسکری امام دوازدهم شیعیان را نفی کرده است و روایاتی تاریخی را که این عقیده مبتنی بر آن می باشد یکی یکی باطل کرده است. این امور را وی در کتاب « تطور الفكرالسياسي الشيعي من الشورى إلى ولاية الفقيه»[42] بیان کرده است. اینها نمونههای آشکاری از کسانی است که بیدار شدهاند و حقیقت را درک کردهاند و خداوند آنان را به راه حق- به صورت کلی یا جزئی- هدایت کرده است. اما تعداد کسانی که حق را درک کردهاند، اما جرأت اظهار موضع خود را ندارند بسیار زیاد هستند، آن چنان که دوستان برخی از این افراد بیان کردهاند. اما دیگران همچنان راه قدمای خود را می پیمایند و سعی دارند تا با ادعای تقیه- که در شأن افراد صغیر امت نیست چه برسد به بزرگان- این تعارض را رفع کنند. علمای شیعه سعی کردهاند تا این تعارض را رفع نمایند و به همین منظور کتابهایی را برای رفع این تعارض نوشتهاند و در این کتابها فقط توانستهاند بگویند: نصف این روایات متعارض، که بالغ بر پنج هزار مورد هستند از روی تقیه بیان شدهاند. ببینید که چه لکه ننگی به بیت نبوت ملحق می شود با این ادعا که آنان بیشتر از پنج هزار روایت متناقض را از روی تقیه و به سبب ترس و جهت حفظ جان خود بیان کردهاند؟!! قبلاً بیان شد که طوسی در مقدمه کتاب «تهذیب الأحکام» که در آن بیشتر از پنج هزار روایت متناقض را گردآورده است، می گوید: یکی از دوستان که خداوند او را مؤید دارد و خداوند حق او را بر ما واجب کرده است در مورد احادیث اصحاب ما- که خداوند مؤیدشان دارد و گذشتگان آنان را رحمت کند- با من مذاکره کرد و اختلاف و تباین و منافات و تضادی که در آنها وجود دارد به طوری که هر خبری را نگاه کنی روایتی در تضاد با آن وجود دارد- یا خبری را نمی توان یافت که دارای متضاد نباشد- و در مقابل هر حدیث روایتی وجود دارد که با آن در منافات است ..... و حتی عدهای از کسانی که در علم صاحب قدرت نیستند و به وجوه نظر و استدلال و معانی الفاظ آگاه نیستند دچار شبهه گشته و بسیاری از آنان از اعتقاد و باور حقیقی برگشتهاند، به این دلیل که در این موضوع، وجه حقیقی برای آنان روشن نشده و از حل شبهه موجود در آن عاجز شدهاند. از شیخمان ابوعبدالله- خداوند مؤیدش دارد- شنیدم که گفت ابوالحسین هارونی علوی به حق و امامت ایمان و اعتقاد داشت و بعد از آن رجوع کرد، به این دلیل اختلاف احادیث برای او مشتبه شده و دچار التباس گشته بود و باور و اعتقاد دیگری را پذیرفت. حال بنگرید به این تقیه مسکین که در دین برای مواقع ضرورت تشریع شده است، اما در نزد طوسی تبدیل به اصلی شده است که همه بار گناهان آن تناقضات بر آن حمل می شود! آیا به نظر شما اگر تقیه انسانی می بود و علیه شیعه اقامه دعوا می کرد و برای این ظلم روا شده بر او و اینکه این تناقضات در طول قرن ها بر او تحمیل شده است درخواست غرامت می کرد آیا اینان می توانستند غرامت او را بدهند؟! نکته آخر اینکه، آیا با وجود این تناقضات می توان در دین شیعه صواب و خطا و حق و باطل را از هم بازشناخت؟!
[1]- تهذيب الأحكام 1/3. [2]- أساس الأصول ص:51. [3]- الكافي: 1/333، الإمامة والتبصرة: ص: 117، البحار: 51/34، الوسائل: 16/238. [4]- إثبات الهداة: 3/481، وسائل الشيعة: 11/490، البحار: 51/2، كمال الدين: ص:408. [5]- وسائل الشيعة: 10/352. [6]- تهذيب الأحكام للطوسي 6/49، وسائل الشيعة للعاملي 14/460، كامل الزيارات ص:322، روضة الواعظين ص:195، المزار، مفيد ص:46، البحار 18/88، جامع أحاديث الشيعة 12/404، موسوعة أحاديث أهل البيت 4/415، المزار، مشهدي ص:348. [7]- قرب الإسناد، عبد الله بن جعفر حميري از علماي شيعه در قرن سوم، ص:99. ونک: البحار 14/168، العوالم ص:460، درر الأخبار ص:316. [8]- الاستبصار 1/65، منتهى الطلب للحلي 1/63، 2/67، ذكر الشيعة في أحكام الشريعة 2/140 الحدائق الناضرة 2/290، تهذيب الأحكام 1/64، جامع أحاديث الشيعة 2/312. [9]- الاستبصار 1/65-66، الوسائل 1/422، جامع أحاديث الشيعة 2/294 تهذيب الأحكام 1/93. [10]- الاستبصار 1/66. [11]- الاستبصار 1/74، مستند الشيعة 2/150، جواهر الكلام 1/249، الكافي 3/35، تهذيب الأحكام 1/99، الوسائل 1/452، جامع أحاديث الشيعة 1/329. [12]- الاستبصار 1/65، منتهى المطلب 2/77، ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة، شهيد الأول 2/140، تهذيب الأحكام 1/66، جامع أحاديث الشيعة 2/313. [13]- الاستبصار 1/65. [14]- الاستبصار 1/262، علل الشرائع 2/350، تهذيب الأحكام 2/28، الوسائل 4/191، البحار 80/65، جامع أحاديث الشيعة 4/177، الحدائق الناضرة 6/167، جواهر الكلام 7/116، اختيار معرفة الرجال 2/576، معجم رجال الحديث 15/257، قاموس الرجال 9/595، منتقى الجمان 1/418، ذكر الشيعة 2/342، 343. [15]- الاستبصار 1/262، المعتبر للحلي 2/51، مختلف الشيعة 2/40، منتهى المطلب 4/64، تهذيب الأحكام 2/27، وسائل الشيعة 4/183، جامع أحاديث الشيعة 4/171، تجمع البحرين 4/493. [16]- الاستبصار 1/262 مختلف الشيعة 2/41، منتهى المطلب 4/64، الكافي 3/280، تهذيب الأحكام 2/28، الوسائل 4/178، مستدرك الوسائل 3/130، البحار 80/50، جامع أحاديث الشيعة 4/171، جامع المدارك 1/249، الحبل المتين ص:141، مشارق الشموس 2/347، ذخيرة المعاد 1/191. [17]- المعتبر 2/173، منتهى المطلب 1/272، الاستبصار 1/316، تهذيب الأحكام 2/294، جامع أحاديث الشيعة 5/137، تذكرة الفقهاء 1/114. [18]- الاستبصار 1/316. [19]- الاستبصار 1/318، منتهى المطلب 1/281، ذكرى الشيعة 3/347، الحدائق الناضرة 8/197، مستند الشيعة 5/190، جواهر الكلام 10/8، تهذيب الأحكام 2/75، وسائل الشيعة 6/68، جامع أحاديث الشيعة 5/113. [20]- الاستبصار 1/318. [21]- التفسير الأثري الجامع 1/400. [22]- المعتبر 2/119، تذكرة الفقهاء 2/436، مختلف الشيعة 2/117، منتهى المطلب 4/356، الحبل المتين ص:169، الحدائق الناضرة 7/250، مستند الشيعة 5/251، جواهر الكلام 8/424، علل الشرائع 2/342، من لا يحضره الفقيه 1/268-269، الاستبصار 1/331، تهذيب الأحكام 2/235، وسائل الشيعة 5/348، البحار 82/148، جامع أحاديث الشيعة 5/261. [23]- المعتبر 2/239، مختلف الشيعة 2/173، منتهى المطلب 1/298، الحبل المتين ص:236، الحدائق الناضرة 8/355، مستند الشيعة 5/377، الاستبصار 1/339، تهذيب الأحكام 2/91، الوسائل 6/269، جامع أحاديث الشيعة 5/306. [24]- المعتبر 2/245، منتهى المطلب 1/300، روض الجنان ص:283، الحبل المتين ص:235، ذخيرة المعاد 1/293، الحدائق الناضرة 8/363، الاستبصار 1/241، تهذيب الأحكام 2/92، الوسائل 6/267، البحار 82/197، جامع أحاديث الشيعة 5/306. [25]- الاستبصار 1/241. [26]- الاستبصار 1/394، تذكرة الفقهاء 2/406، مختلف الشيعة 2/104، منتهى المطلب 4/311، نهاية الإحكام 1/344، ذكرى الشيعة 3/91، الحبل المتين ص:162، ذخيرة المعاد 1/244، الحدائق الناضرة 7/198، غنائم الأيام 2/226، مستند الشيعة 4/427، مصباح الفقيه 2/185، المحاسن 1/13، 2/366، الكافي 3/390، الخصال ص:433، 434، من لا يحضره الفقيه 1/241-242، تهذيب الأحكام 2/219، الوسائل 5/142، البحار 80/305، مستدرك سفينة البحار ص:233، موسوعة أحاديث أهل البيت 3/216. [27]- منتهى المطلب 1/389، ذكرى الشيعة 3/116، الحدائق الناضرة 7/201، غنائم الأيام 2/204، جواهر الكلام 8/340، مصباح الفقيه 2/169، الاستبصار 1/441، تهذيب الأحكام 3/260، الوسائل 5/118، الفصول المهمة 2/79، البحار 80/292، جامع أحاديث الشيعة 4/372. [28]- الاستبصار 1/482، ذكرى الشيعة 1/407 2/36، الحدائق الناضرة 4/130 7/217، غنائم الأيام 3/553، مستند الشيعة 3/280، تهذيب الأحكام 3/201، الوسائل 3/106، البحار 78/382 79/19، جامع أحاديث الشيعة 4/381. [29]- الاستبصار 1/217، تذكرة الفقهاء 1/56 2/105، مختلف الشيعة 2/316، منتهى المطلب 1/463، نهاية الإحكام 2/284، روض الجنان ص:319، ذخيرة المعاد 1/343، الحدائق الناضرة 4/130، رياض المسائل 2/237، غنائم الأيام 3/541، مصباح الفقيه 1/426، جامع المدارك 1/155، تهذيب الأحكام 1/461، وسائل الشيعة 3/210، البحار 79/38، جامع أحاديث الشيعة 3/444. [30]- الاستبصار 2/56، من لا يحضره الفقيه 2/40، تهذيب الأحكام 4/124، وسائل الشيعة 9/485، المعتبر، حلي 2/625، مختلف الشيعة 3/315، مجمع الفائدة 4/314، الحدائق الناضرة 12/322. [31]- الاستبصار 2/143، تهذيب الأحكام 7/251، وسائل الشيعة 14/442، 21/13. [32]- الاستبصار 2/143. [33]- الاستبصار 3/287، تهذيب الأحكام 8/54، رياض المسائل، طباطبائي 11/64، جامع المدارك، خوانساري 4/510، وسائل الشيعة 22/66، 15/315. [34]- الاستبصار 3/287. [35]- المعتبر 2/435، ذكرى الشيعة 4/391، ذخيرة المعاد 1/393، الحدائق الناضرة 11/232، مناهج الأحكام ص:524، مستند الشيعة 8/132، جواهر الكلام 14/6، مصباح الفقيه 2/690، الاستبصار 1/433، التهذيب 13/40، الوسائل 8/373، البحار 85/68، جامع أحاديث الشيعة 6/540. [36]- البحار 17/118. [37]- الاستبصار 1/433. [38]- التفسير الأثري الجامع 1/ 400. [39]- الاستبصار 1/369، تهذيب الأحكام 2/347، منهاج الأحكام ص:576، الكافي 3/355 الوسائل 8/201، البحار 17/104. [40]- الاستبصار 1/91، تهذيب الأحكام 1/18، الوسائل 1/278، الحدائق الناضرة 5/38، مشارق الشموس، خوانساري 1/58، تذكرة الفقهاء، حلي 1/11، جامع أحاديث الشيعة 2/358، شرح نجاة العباد، أراكي 1/492. [41] - دکتر مظفریان در همین راه متحل آزار، شکنجه و انواع بلایای حکومت ایران گشت تا اینکه در همین راه نیز به شهادت رسید.(ویراستار) [42]- نک: کتاب «نظرية السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة». وی در اواخر این کتاب گروهی از ناقدان روایات شیعه را که دعوت به ترک این روایات و حذر از آنها کرده اند ذکر کرده است.
از کتاب: منابع شیعه در میزان نقد علمی، نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|