|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > عمل شیعه به روایات فاقد سند
شماره مقاله : 3760 تعداد مشاهده : 291 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
عمل شیعه به روایات فاقد سند مطلب اول بیان موضوع: عمل شیعه به روایات فاقد سند شیعه اثنیعشریه چندین فرقه و جهت گیری دارد. مهمترین آنها دو فرقه هستند که عبارتند از: 1- اخباریون. 2- اصولیون. گروه اول: اخباريان. این فرقه معتقدند که انتساب همه روایت منسوب به ائمه آنان و خصوصاً کتب اربعه که منابع اصلی روایات در نزد شیعیان اثنی عشری به حساب می آیند- و به همین دلیل آنان سند این کتابها را مورد بررسی و واکاوی قرار نمیدهند- صحیح است. گروه دوم: اصولیان. این گروه در این باب که به همه روایات منسوب به ائمه اعتماد میشود از اخباریان تبعیت نمیکنند و ندای تبعیت روایات از نقد و جرح و تعدیل را سر میدهند و هرچه را این روش صحیح بداند، قبول می کند و آنچه را که این روش ضعیف بداند، ردّ می کنند. البته این سخن آنان فقط نظری است و الا در واقع هر دو گروه همه روایاتی را که بیانگر عقیده آنان میباشند، می پذیرند و هر راوی را که روایاتی را روایت می کند که تقویت کننده مذهب آنان است، عادل میدانند. این موضوع قبلاً هم ذکر شد و در آینده نیز بیشتر بیان خواهد شد. اصولیان تقریباً در قرن چهارم ایجاد شدند، اما آنان در قرن هفتم یا هشتم بود که قواعدی را برای تصحیح یا تضعیف روایات وضع کردند. از آن وقت تا به حال آنان نتوانستهاند کتابی را بنویسند که مشتمل بر روایات صحیح باشد و کتاب دیگری را بنویسند که مشتمل بر روایات ضعیف باشد و کتابی را بنویسند که راویان ثقه را جمع آورد و کتابی را بنویسند که راویان ضعیف و جاعل را گردآوری نماید. بهبودی از علمای معاصر آنان تلاش کرده که کتاب الکافی را از احادیث ضعیف پاک سازد و کتابی را به نام «صحیح الکافی» نوشته است، لکن وی با هجوم شدیدی از جانب علمای شیعه مواجه شد و به همین خاطر نتوانست کتاب خود را با این نام تجدید چاپ نماید، بلکه آن را با نام «زبدة الکافی» و بدون اجازه از بهبودی چاپ کردند[1] و بعضی از بابهای آن را که در مورد علم ائمه نسبت به عالم غیب سخن میگوید حذف کردند. یعنی اسم کتاب تغییر داده شد تا مختصری از کافی باشد نه تصحیح روایات آن. فرق میان مختصر و تصحیح این است که مختصر بر این دلالت ندارد که روایات ترک شده ضعیف هستند، اما اگر گفته شود: «صحیح الکافی» این بدان معنی است که آن دسته از روایات وارده در کتاب الکافی که در این کتاب- یعنی صحیح الکافی- ذکر نشدهاند، ضعیف هستند. البته بهبودی در چاپ اول کتاب هم چنین قصدی نداشت و نمی خواست بگوید که فقط این احادیث که وی در کتاب صحیح الکافی آورده است، صحیح میباشند، اما سرزنش یا تهدید شدیدی که متوجه وی شد- البته نمی دانیم سرزنش بوده یا تهدید- مانع از این شد که وی همان اسم را بر کتاب خود بگذارد. این موضوع بر اصرار شیعیان بر باقی ماندن کتابهای خود بدون بررسی شدن دلالت دارد. از بزرگترین دلایل دال بر صحت این سخن، موضع دو گروه نسبت به روایاتی است که بدون ذکر سند و منبع در قرن چهارم به ظهور رسیدند و هر دو گروه بر آنها اعتماد دارند و آنها را صحیح می دانند. پس کجاست روش مورد ادعا؟ اصولیون ادعا می کنند که آنان روایاتی را که سند دارند بعد از آن می پذیرند که آنها را بر روش تصحیح و تضعیف عرضه نمایند، اما ما روایات فاقد سندی را می بینیم که تقریباً در قرن چهارم ظهور کردهاند و اصولیان آنها را صحیح میدانند. پس مصداق این مصطلح کجاست؟! این روایات، همان روایاتی است که در کتاب نهج البلاغه وارد شدهاند. کتابی که شریف رضی- م403 یا 406ﻫ- از شیعیان اثنی عشری آن را تألیف نموده و در آن خطبههای منسوب به علیبنأبیطالب را که در سال 40ﻫ شهید شد جمع آوری کرده است، یعنی میان او و علی بیشتر از سه قرن و نیم فاصله وجود دارد. وی در این کتاب سندی را ذکر نکرده و به مراجع مورد استفاده خود اشاره نکرده است و حتی کتابی قبل از آن یافت نمی شود که نصف آن خطبهها را ذکر کرده باشد. پس رضی اینها را از کجا آورده است؟! ابن تیمیه: میگوید: بلکه نویسنده نهج البلاغه و امثال وی بسیاری از کلام مردم را گرفته و به جای کلام علی قرار دادهاند. برخی از این خطبهها از علی نقل شده و گفته میشود که علی آنها را بیان کرده است. برخی از این خطبهها سخنان حقی هستند که بیان آنها در شأن علی می باشد، اما به واقع کلام افرادی غیر از علی است. به همین دلیل در کتاب «البیان و التبیین» جاحظ و کتابهائی دیگر سخنانی به نقل از غیر علی یافت می شود که نویسنده نهج البلاغه آنها را کلام علی دانسته است و به نام علی نقل کرده است. خطبههائی که در کتاب نهج البلاغه نقل شدهاند اگر همه متعلق به علی می بودند، در کتابهای قبل از نهج البلاغه یافت می شد و با ذکر سند و موارد دیگر از علی نقل می شد. پس اگر افراد صاحب خبره به منقولات دریابند که بیشتر این خطبهها و بلکه اکثر آنها قبل از آن شناخته شده نبودهاند، در می یابند که کذب هستند و الا باید ناقل این خطبهها بیان دارد که این خطبهها در چه کتابی ذکر شده است و چه کسی آنها را از علی نقل کرده است و سند آن چیست. و الا اگر صرف ادعا باشد باید بگوئیم که کسی از ادعا کردن عاجز نیست. کسی که به شناخت طریقه اهل حدیث و شناخت آثار و امور منقول با سند و تبیین صدق آن از کذب، مهارت داشته باشد، می داند که این افراد این خطبهها را با واسطه افرادی بسیار دور از منقولات و تمییز میان صدق و کذب آن، از علی نقل کردهاند[2]. برخی از پژوهشگران معاصر- از اهل سنت- بررسی این کتاب و مقایسه آن با برخی از کتابهایی کردهاند که برخی از اقوال علی در آنها وارد شده است. نیز اسلوب و لغتی را که در این خطبهها وارد شده است با اسلوب و لغت ابتدای اسلام مقایسه کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که همه یا غالب این خطبهها ساختگی هستند. در اینجا به بیان دو نص از آن بررسی اکتفا می کنیم. اولی از استاد عبدالسلام هارون و دومی از دکتر صبری ابراهیم است. استاد عبدالسلام هارون در مقدمه خود بر چاپ سال 1406 نهج البلاغة میگوید: ما تا گذشتهای نزدیک، در دو شک قرار داشتیم. نخست اینکه سازنده کتاب چه کسی است؟ آیا شریف رضی است یا برادرش مرتضی؟..... وی سپس در مورد کتاب میگوید: سجع و صنایع لفظی بر خلاف عصر نبوت، در بسیاری از جاهای کتاب یافت میشود. میگویند: در آن دقت توصیف و شگفتی تصویر یافت می شود و چنین چیزی در آثار صدر اول اسلامی، معروف نمی باشد. همچنین در جوانب این کتاب اصطلاحاتی یافت می شود که مردم بعد از رواج یافتن علوم حکمت آنها را بکار می بردند، مانند أین و کیف....... امر دیگری که ما به آن شک داریم، این است که جمع آورنده این نصوص، در ابتدای کتاب یا در اثنای آن، چیزی از منابع توثیق و روایت را ذکر نکرده است. دکتر صبری ابراهیم سید، محقق کتاب، بعد از بررسی کتاب و نصوص آن میگوید: این کتاب مشتمل بر پنج نوع نص است: 1- نصوصی که انتساب آنها به علی ثابت می باشد. 2- نصوصی که فقط شیعه آنها را روایت کردهاند. 3- نصوصی که کسی آنها را روایت نکرده است. 4- نصوصی که به علت اسباب خاصی، صحت انتساب آنها مشکوک می باشد. 5- نصوصی که انتساب آنها به غیر علی، ثابت شده است[3]. برغم همه اینها، محقق توانسته است برخی از موارد مذکور در کتاب را فقط به کتب ادب و تاریخ نسبت دهد و اینها کتابهائی هستند که در درجهای قرار ندارند که بتوان در توثیق نصوص ادبی و تاریخی به آنها اعتماد کرد. پس چگونه میتوان در اثبات کلامی که قضایای عقیدتی را بیان می کند، به آنها اعتماد کرد؟! همچنین محقق مقایسهای میان نصوص نهج البلاغه و نصوص وارده در کتب ادب و تاریخ انجام داده است و نتیجه شگفتی یافته است. این نتیجه این است که برخی از نصوص وارده در آن کتابها از پنج سطر فراتر نمی روند، اما در نهج البلاغه یکصد و پنجاه سطر است، مانند خطبه اول کتاب نهج البلاغه. دکتر صبری محقق کتاب، برای یافتن منبعی از کتب سابق برای این خطبه دست به تحقیق و پژوهش زده است و فقط توانسته است یک کتاب را بیابد که آن کتاب «العقد الفرید» تألیف ابن عبد ربه متوفای328ﻫ است. اما با این وجود نتوانسته است آن را به صورت کامل بیابد، بلکه تنها پنج سطر از خطبه را در آن یافته است، حال اینکه این خطبه در نهج البلاغه، متجاوز از صد و پنجاه سطر می باشد. سپس وی به بیان تفاوتهای نصوص این کتابها با نهج البلاغه پرداخته است[4]. این نمونهای از نصوص کتابی است که در آن وارد شده و منبعی برای آن یافت نمی شود. اما شیعیان بیان می کنند که همه مطالب وارده در این کتاب صحیح است. یکی از شیوخ معاصر شیعه میگوید: شیعه با وجود فرقه ها و اختلاف زیاد، اتفاق نظر دارند که موارد مطرح در نهج البلاغه همه کلام امیرالمؤمنین می باشد. این سخن بر اساس اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف می باشد و حتی تقریباً انکار انتساب آن به علی بن ابی طالب، در نزد آنان، انکار ضروریات و امور بدیهی می باشد و فقط عدهای شاذ مخالف هستند و همه خطبهها و نامهها و وصایا و حکمتها و آداب وارده در این کتاب، حالتی مانند امور روایت شده از پیامبر صلی الله علیه و سلم را دارند[5]. در زیر نگاهی به مبحث عمل شیعه با روایات فاقد سند خواهیم داشت.
مطلب دوم نگاهی به موضوع عمل شیعه به روایات فاقد سند قبلاً بیان شد که شیعیان از حیث موضعی که در قبال نقد روایات دارند، به دو دسته تقسیم می شوند. گروه اول که اخباریان می باشند از اجرای روش نقد بر روایات منع میکنند با استدلال به اینکه همه روایات صحیح می باشند و این روایات تحت نظارت معصومین نوشته شدهاند و تأکید می کنند که اجرای این روش بر روایات، مذهب را از بین می برد. این موضوع بعداً ذکر خواهد شد. گروه دوم اصولیان هستند. این گروه اظهار می دارند که بکارگیری روش نقد لازم است، زیرا روایات دچار دسیسه و کذب شدهاند. اما سوال این است که آیا این گروه در ادعای خود جدی می باشند؟ محل آزمایش آنان در موضع آنان نسبت به کتاب فاقد سند نهج البلاغه میباشد. آیا آنان این کتاب را میپذیرند یا اینکه آن را تابع روش نقد میدانند؟ کتاب نهج البلاغه که شیعیان اثنی عشری در تقریر عقائد خود به آن اعتماد دارند، هیچ سند و مرجعی ندارد و میان علی و مؤلف بیشتر از سیصد و پنجاه سال فاصله وجود دارد. پس آیا ممکن است که مسلمانی که ترس خدا را در دل دارد در دین خود به کتابی اعتماد کند که فاقد سند و منبع است؟ آنان چنان که قبلاً در کلام کاشف الغطا از علمای اثنی عشری معاصر ذکر شد، ادعا میکنند که این کتاب را به خاطر اعتماد به روایت و درایت و ثقه بودن شریف رضی پذیرفتهاند. حال سوال ما از آنان این است: آیا به شریف رضی وحی می شد؟ اگر گفتند: آری به وی وحی می شد، باید گفت که این ارتداد است، زیرا اعتقاد به اینکه به کسی غیر از انبیا وحی می شود، این به مانند اعتقاد به نبوت آنان می باشد و اعتقاد به نبوت کسی بعد از پیامبرمان محمدص، به اجماع مسلمانان کفر می باشد. اما ما یقین داریم که این افراد چنین چیزی را نمیگویند. اگر گفتند: به وی وحی نمی شود، بلکه او از خطا معصوم است. این ادعائی است که کمتر از ادعای سابق نیست، زیرا ادعای عصمت برای کسی غیر از انبیا- به اعتقاد اهل سنت- ادعائی کاذب است. به اعتقاد شیعیان اثنی عشری، ادعای عصمت برای غیر انبیا و غیر افرادی که برای آنان ادعای امامت دارند، ادعائی کاذب است. بنابراین قضیه دیگری باقی میماند و آن اعتماد و ثقه است، یعنی آنچه که غیر صحیح باشد، به علی منسوب نمی کند. جواب ما این است: آیا دیگر علمای شیعه که روایات را روایت و کتابها را تصنیف کردهاند، به مانند نویسندگان کتب اربعه- الکافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب الأحکام و الإستبصار- نزد شما ثقه هستند یا خیر؟ اگر گفتند: ثقه هستند، جواب ما این است: آیا همه آنچه را که روایت کردهاند و به صحت آن جزم یافتهاند، می پذیرید یا نمیپذیرید؟ اگر گفتند: آری همه آنچه را که روایت کردهاند می پذیریم، جواب ما این است: پس چرا اظهار می دارید که باید در روایاتی که آنان روایت کردهاند و در کتابهایشان بر آنها اعتماد کردهاند، از روش تصحیح و تضعیف در مورد آنها استفاده کرد، حال آنکه آنان به مانند شریف رضی که شما شهادت و صحت روایت او را پذیرفتهاید، ثقه هستند؟! اگر گفتند: همه روایات آنان را نمی پذیریم؛ می گوئیم: پس چرا کتاب فاقد سند نهج البلاغه را میپذیرید، اما آنچه را که آنان در مصنفات خود ذکر کردهاند و به آن شهادت دادهاند و به عنوان دین برای آنان پسندیدهاند و در عصر شریف رضی مؤلف کتاب نهج البلاغه زیستهاند، نمی پذیرید؟ پس یا همه را بپذیرید یا اینکه همه را ردّ کنید یا اینکه همه را در معرض نقد قرار دهید و الا ادعای شما مبنی بر اجرای روش نقد بر روایات شما، ادعائی مورد طعن است. این اختلال در روش شیعه اثنی عشری، سبب شده که شیعیان اثنی عشری همه روایات مناسب با اعتقاد خود را می پذیرند گرچه فاقد سند هم باشند و همه روایات مخالف با اعتقاد خود را گرچه صحیحترین سند را هم داشته باشد، رد می کنند. استدلالی که شیعیان به برخی روایات وارده در کتب اهل سنت می کنند، روشنترین دلیل برای این امر است. در کتب اهل سنت احادیث ضعیف یا جعلی وجود دارد که شیعیان آنها را گرفته و مورد استدلال قرار می دهند، حال آنکه این روایات صحیح نیستند، اما احادیثی را که در نزد آنان صحیح است ردّ می کنند به این دلیل که با عقائد آنان در تعارض است. اما روش اهل سنت یکی است، زیرا آنان احادیث صحیحی را که با سند صحیح وارد شدهاند می پذیرند و احادیث ضعیف و کذب را ردّ می کنند. نیز شکر خدا در مورد چیزی از امور دینی خود، به روایات غیر صحیح استدلال نمی کنند و احادیثی را که فاقد مرجع و منبع باشد، هرچند که از علمای بزرگ باشد، نمی پذیرند و سپس حدیث او را تابع تصحیح و تضعیف می کنند. پس اگر حدیث با این روش صحیح دانسته شد، آن را میپذیرندو اگر آن را ضعیف دانست، آن را ردّ می کنند. این روشی است که آنان آن را می پذیرند چه به نفعشان باشد و چه به ضررشان. اما آیا شیعه اثنی عشری این روش را می پذیرند؟! حال گوش فرادهید به شهادت ابراهیم بن ابراهیم وزیر، از علمای زیدیه قرن هشتم هجری که در بیان روش اهل سنت در روایت و حکم دادن در مورد اشخاص. وی بعد از بیان تعدادی از ادله، می گوید: هفتم: روایت استدلالهای دال بر امور خلاف مذهب آنان، مانند اثر عائشهل در نفی رؤیت- احتمالاً منظور رؤیت خدا است- و مانند احادیث و مناقب دال بر تفضیل امیرالمؤمنین علیس. ذهبی در کتاب «طبقات القراء» علی را ذکر کرده و بیان داشته که جز خدیجهل کسی قبل از وی به اسلام نگروید و بیان داشته که این کتاب برای بیان مناقب وی کفایت نمی کند و این علی بود که قرآن عظیم را گردآورد و این موضوع را صحیح دانسته و پاسخ مخالفان این موضوع را داده است. وی سپس ذکر می کند که ابوبکر رضی الله عنه از دنیا رفت حال آنکه قرآن را ختم نکرده بود و عمر نیز همین وضعیت را داشت. ابن وزیر در ادامه می گوید: اگر اهل سنت اهل دروغ و کذب می بودند، به خاطر فضلی که برای ابوبکر و عمرب قائل هستند، در مورد آن دروغ می گفتند و یا از نفی یا اثبات این موضوع خودداری می کردند و آن را به صورت مجمل باقی می گذاشتند و به ذکر آن و بیان اسناد صحیح آن اعتنا و توجه نمی کردند. برای این موضوع نظائر زیادی وجود دارد که اگر همه را ذکر کنم خود کتاب مستقلی می شود. هشتم: احادیث ائمه خود را که در امور فرعی- فقهی- به آن استناد کردهاند، ضعیف دانستهاند. از جمله هر کس کتابهای «البدر المنیر» و خلاصه این کتاب و کتاب «الإرشاد» و «التلخیص» را در مورد احادیث مورد استدلال شافعی نگاه کند، پی به انصاف آنان می برد و در می یابد که آنان اهل تعصب نیستند، زیرا آنان در این کتابها بر ضعف قریب یک چهارم از دلایل وی اتفاق نظر کردهاند، حال آنکه اینان اصحاب شافعی و منتسبان به وی هستند. محدثین حنفی نیز چنین عمل کردهاند و کتاب «أحادیث الهدایة» را در این مورد نوشتهاند. مالکیه نیز به همین شکل عمل کردهاند. دهم: آنان احادیث دال بر مذهبشان در باب تفضیل و دیگر موارد را ضعیف دانستهاند... سپس وی احادیثی را در مورد فضائل ابوبکر رضی الله عنه میآورد و سپس میگوید: آنان این احادیث را ذکر کرده و ضعیف دانستهاند. وی تضعیف راویان سنی و توثیق راویان شیعه توسط اهل سنت را بیان داشته و میگوید: عکس این نیز وجود دارد و آن اینکه هرگاه راویان ثقه چیزی مخالف مذهب آنان را روایت کنند، آن روایت را میپذیرند. وی سپس میگوید: ذهبی بیان داشته که احمد بن حنبل سلیمان بن قرم را که یک شیعه غالی بود ثقه میدانست. پس غلو سلیمان در تشیع، مانع از این نشده که آنان او را ثقه ندانند و نیز سبب این نشده که روایت توثیق وی توسط احمد بن حنبل را ترک نموده و روایت نکنند. ابن عدی میگوید: احادیث وی- یعنی سلیمان بن قرم- حسن هستند. او- یعنی سلیمان بن قرم- بسیار بهتر از سلیمان بن أرقم است. ابن وزیر میگوید: ابن ارقم شیعه نبوده است. منظور سخن ابن وزیر این است که ابن عدی یک فرد شیعه را از حیث ضبط حدیث بر یک فرد سنی برتری داده است به این خاطر که این برتری برای وی روشن شده است و مخالفت آنان با شیعه، سبب این نشده که از بیان حقیقت که به نفع این فرد شیعه می باشد خودداری نمایند. یازدهم: آنان در کتب جرح و تعدیل به دنبال صدق هستند و با کسی مدارا و نرمی نمیکنند و جانب کسی را نمیگیرند. آنان حتی در مورد ضعیف بودن دوستان و نزدیکان خود سخن گفتهاند، مانند نوح بن أبی مریم و ابن أبی داود و پدر علی بن مدینی. آنان حتی در مورد ضعف کسانی که آنان را بزرگ میدارند و شایسته تعظیم هستند، سخن گفتهاند، مانند امام اعظم ابوحنیفه که برخی ایشان را از جهت حفظ حدیث ضعیف دانسته و این موضوع را در تصنیفات خود بیان کردهاند، حال آنکه شاهان حنفی مذهب در این دورانها در مصر و شام حکومت داشتند، اما با این وجود آنان به این تضعیف خود استمرار دادهاند. دوازدهم: دشمنان خود از غالیان رافضی را تعدیل کردهاند- یعنی عادل دانستهاند- و در صحیح بخاری و مسلم، نام بسیاری از افراد رافضی و غالی در رافضیگری را که سب صحابه را می کردهاند میبینیم و نام تعدادی از آنان قبلاً بیان شد. اهل سنت این کار را با وجود علم به رافضی بودن آنان انجام دادهاند و مذهب این افراد را در کتب رجالی خود بیان میدارند و تصریح میکنند که این افراد ثقه و حجت بوده و در حدیث مورد اطمینان می باشند. رعایت عدالت در مورد دشمن، بهترین و رساترین نشانه انصاف است. سیزدهم: آنان روایات وارده در مورد فضائل علی و فضائل اهل بیت را در دوران بنی امیه روایت کردهاند....[6]. آیا دلائل دال بر انصاف اهل سنت را دیدید؟ یک فرد زیدی که از طریق ادله و شواهدی که خود بر آنها وقوف یافته و برخی از آنها را ذکر کرده است به شناخت حق هدایت شده است، و بر آن گواهی می دهد. پس آیا ممکن است که روش این افراد- که در جستجوی حقیقت و صواب هستند- این باشد که میان اصحاب قائل به فرق شوند؟! ابن تیمیه: بر این معنا تأکید کرده و میگوید: هر کس از اهل علم و دین، که جمهور- یعنی اهل سنت- را- و موضع و روش آنان را- تجربه کرده باشد می داند که آنان اهل کذب نیستند و به آن راضی نمی شوند، گرچه موافق با اغراض و اهداف آنان باشد. چه بسیار موارد که آنان احادیثی را در فضائل سه خلیفه و دیگران روایت می کنند که سند آنها بهتر از سند روایات شیعه است و این احادیث را افرادی مثل ابونعیم و ثعلبی و ابوبکر نقاش و اهوازی و ابن عساکر و امثال این افراد روایت می کنند، اما اهل حدیث چیزی از این احادیث را قبول نمی کنند، بلکه هنگامی که راوی در نزد آنان مجهول باشد از روایت آن توقف می کنند...[7]. اعتماد همه مسلمانان بر اين روش، عقائد را حفظ کرده و آنان را به حقیقت می رساند و اختلاف را از بین می برد. این روش و منهج شیعه است که سبب شده همه عقائدی را که در آن منابع غیر مطمئن و غیر محفوظ وارد شده است بپذیرند و همین عامل سبب شده که آنان اعتقاداتی مخالف با عقیده اسلام داشته باشند. پس آیا وقت آن نرسیده که این روایات، مورد بازبینی قرار گیرند و روشی برای کشف حقیقت و اتحاد امت بر قرن و سنت رسول خدا صلی الله علیه و سلم تصحیح شود؟ این چیزی که ما امید آن را داریم و به همین دلیل این کتاب را نوشتیم، زیرا باور داریم که شیعیان به عمد سخن باطل را نگفته و آن را قبول نمیکنند، بلکه فریب خورده و آن را پذیرفتهاند و قربانی روایاتی غیر صحیح شدهاند، اما اگر خود بخواهند قادر به کشف این فریب می باشند.
[1]- حیدر حب الله در مقابله با بهبودی که مردی هفتاد یا هشتاد ساله است ، می گوید: مراجع فشار زیادی را به وی وارد کردند و بدون کسب اجازه از وی کتابش را چاپ کردند و نام آن را تغییر دادند. نک: نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة، ص194. [2]- منهاج السنة 8/44. [3]- مقدمة تحقيق نهج البلاغة، دكتر صبري إبراهيم السيد 1/64. [4]- نهج البلاغة، مقدمة محقق 1/65. [5]- مستدرك نهج البلاغة، كاشف الغطاء ص:190-191. [6]- العواصم والقواصم 2/377-400، اين از بزرگ ترین کتاب هائی است که یک فرد زیدی نوشته است و بیانگر انصاف اهل سنت می باشد. [7]- منهاج السنة 7/417-418.
از کتاب: منابع شیعه در میزان نقد علمی، نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|