|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > منابع اثنی عشریه در معرض تحریف قرار می گیرد
شماره مقاله : 3762 تعداد مشاهده : 282 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
منابع اثنی عشریه در معرض تحریف قرار میگیرد مطلب اول بیان موضوع: تحریف در منابع اثنی عشریه شرایط و وضعیتی که به ادعای شیعه موجب تقیه میشد سبب جعل روایات کذب و منتسب ساختن آنها به ائمه شده و موجب شده که به صورتی بسیار مخفیانه نقل و انتقال پیدا کند، با این ادعا که امام نمی تواند از ترس جان مقدس خود آنها را علنی نماید. آنان همدیگر را توصیه میکردند که این روایات در تاریکی دست به دست شوند. این امر عقلهای غافل را برای قبول آن روایات مهیا ساخت و این روایات به دست مصنفانی رسید که آن را قبول کردند و حسب تصورات خود اقدام به توجیه آنها کردند. آن جاعلان، سخنانی را وضع میکردند و به ائمه اثنی عشری نسبت میدادند و سندهائی را برای آنها تا وقتی که به ائمه می رسید، درست می کردند. آنان حسب توان علمی و مهارت خود در کذب، در این اسناد گاهی از نام هائی معروف استفاده می کردند و گاهی از نام هائی وهمی و خیالی استفاده می نمودند. این وضعیت آن دسته از عالمان شیعه را که بر این روایات وقوف می یافتند، در مقابل این سندها دچار حیرت یا شگفتی می کرد، یا به این دلیل که نام آن اشخاص را نمی شناختند یا به این خاطر که سند به ظاهر صحیح میبود. سخنی که ما در اینجا ذکر می کنیم، سخنانی وهمی و صرف تهمت نیست، بلکه واقعیاتی می باشد که برخی از علمای اثنی عشری در عصر حاضر به آنها اعتراف کردهاند. غریفی، محدث معاصر شیعه میگوید: بسیاری از احادیث را ائمه نگفتهاند، بلکه توسط جاعلان وضع شدهاند و به ائمه منسوب ساختهاند. آنان این کار را یا به طریق تحریف کتابهای اصحاب خود یا با روشهای دیگر انجام دادهاند. بالطبع لازم بوده که برای این روایات یا بیشتر آنها سندهای صحیحی را وضع کنند تا حسب آنچه که عملیات تحریف و تدلیس لازم می کند، پذیرفته شوند[1]. هاشم معروف حسنی در کتاب «الموضوعات فی الآثار و الأخبار» میگوید: بعد از جستجو در احادیث وارده در مجامع حدیثی چون کتابهای الکافی و الوافی در می یابیم که غالیان و کسانی که کینه ائمه و هادیان را در دل داشتهاند، در همه ابواب داخل شدهاند تا احادیث ائمه را فاسد نموده و به شهرت نیک آنان اسائه نمایند. در نتیجه به قرآن کریم رجوع کردهاند تا از طریق آنان سموم و دسیسههای خود را بدمند، زیرا قرآن یگانه کلامی است که تفسیرهائی را بر می دارد که دیگر سخنان آنها را تحمل نمی کنند. پس صدها آیه را با آنچه که خود می خواهند تفسیر کردهاند و به دروغ و جهت گمراه کردن به ائمه هادی نسبت دادهاند[2]. وی همچنین میگوید: همچنین قصه گویان شیعه، در کنار آنچه که دشمنان ائمه وضع کردهاند، تعداد زیادی از این نوع روایات را وضع کرده و به ائمه هادی و برخی از ائمه و افراد متقی منسوب کردهاند، حال آنکه ائمه از همه این موارد بی نیاز بودهاند و کسانی را که آنان را در جایگاهی بالاتر از جایگاه بشری و منزلتی که خداوند آنان را در آن قرار داده است، قرار دهند، لعنت کردهاند[3]. شیخ محمد باقر بهبودی میگوید: عبدالکریم بن أبی العوجا قبل از اینکه کشته شود، گفت: به خدا قسم اگر هم مرا بکشید، باز هم خواهم گفت. من چهار هزار حدیث جعل کردهام که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردهام. به خدا قسم شما را در روزی که می بایست روزه بگیرید به افطار واداشتهام و در روزی که می بایست افطار میکردید شما را به روزه واداشتهام. پس گردن او را زدند[4]. بهبودی میگوید: متأسفانه ما نمونهایی از این روایاتی را که در روزی که می بایست روزه بگیریم به افطار واداشته و در روزی که می بایست افطار می کردیم ما را به روزه واداشته است، در روایات شیعه به مراتب بیشتر از روایات اهل سنت می بینیم. بخشی از آنها را ابوجعفر بن یعقوب کلینی در کتاب الکافی و بسیاری از آن را ابوجعفر بن علی بن بابویه قمی در کتابهای خود ذکر کردهاند. بیشترین روایاتی را که در این مورد روایت شده است می توان در کتاب الإقبال سید ابوالقاسم ابن طاووس یافت[5]. آیت الله العظمی برقعی، از دانشمندان شیعه، این سخن را مورد تأکید قرار داده و میگوید: اما سازندگان مذهب به نتیجه سوء سخنان خود آگاهی نداشتهاند و هم و غم آنان تخریب اسلام و ایجاد تفرقه میان مسلمانان بوده است. ما در ابواب نص بر ائمه بیان کردیم که کسی از اصحاب ائمه و بر راه و روش آنها حتی هر فرد از آنان به اصرار از امام خود در مورد امام بعد از او سوال می کرد...... به همین دلیل برخی از مغرضان و افراد بی دین قصد این کار را کردند و فرصت را برای ایجاد و گستراندن تفرقه در میان مسلمانان به اندازه توان خود و از طریق وضع احادیث جعلی، مناسب یافتند. به همین دلیل در نتیجه این احادیث جعلی، مذاهب زیادی ایجاد شد. متأسفانه برخی از علمای مسلمان و مذهبیون، به خاطر سادگی، این جعلیات را تصدیق نموده و آنها را در کتب خود جمعآوری کردهاند. بیشترین مقدار این جعلیات در قرن سوم ایجاد شد، یعنی زمانی که دولت اسلامی در اوج کمال و قدرت قرار داشت.... افراد مغرض به خاطر درخشش و تمدنی که دولت اسلامی به آن دست یافته بود، داشتند از حسادت می سوختند. به همین دلیل چارهای جز تخریب آن ندیدند. پس به ظاهر داخل اسلام شدند تا پنهانی علیه آن توطئه و دسیسه کنند. آنان از پس این کار برآمدند و عملاً اقدام به وضع احادیثی دروغین کردند و برخی از متعصبان مذهبی را فریب دادند. این افراد این احادیث را جهت پشتیبانی از مذاهب خود پذیرفتند و با تأویلات و توجیهاتی که ارتباطی به آنها نداشتند، به صحت این احادیث ظن یافتند، گرچه این احادیث باطل محض می بود. از جهت دیگر، 90% این احادیث مخالف قرآن میباشند. ما فکر نمی کنیم که خداوند بیامرزد این گروه هائی را که تفرقه ایجاد کردهاند و مبتنی بر عناد و جهل می باشند و به این خاطر مذاهبی ایجاد شدهاند که سخنان اتباع آنان و اقوالشان با قرآن سازگار نیست و در قرآن ذکری از آنها نیست. آنان همه آنچه را که خداوند و رسول او از ارکان و اصول دین نمی دانستند، معتبر میدانستند. ما میگوئیم: اینان آنها را از اصول و ارکان دین به حساب می آوردند. پس اینان دین جدیدی را آوردهاند. به عنوان مثال، آنان هزاران حدیث و معجزه را برای اثبات امام منصوص علیه جعل کردهاند و انکار آنها را کفر دانسته و خرافات و امور کذب را حجت می دانند، حال آنکه خداوند هر حجت و دلیلی را بعد از پیامبرانش نفی کرده است، چه در سوره نساء می فرماید:{ رُسُلا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا (١٦٥)}النساء: ١٦٥ (ما پيغمبران را فرستاديم تا (مؤمنان را به ثواب) مژدهرسان، و (كافران را به عقاب ) بيمدهنده باشند، و بعد از آمدن پيغمبران حجّت و دليلي بر خدا براي مردمان باقي نماند (و نگويند كه اگر پيغمبري به سوي ما ميفرستادي ، ايمان ميآورديم و راه طاعت و عبادت در پيش ميگرفتيم) و خدا چيره حكيم است). اما سازندگان مذاهب میگویند: امام گفته است: «در وقائع و رویدادهائی که روی میدهد در مورد حکم آنها به راویان احادیث ما رجوع نمائید، زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم». بدین وسیله، آنان جعلیات مردگان عوام را برای ملت ما حجت قرار داده و منبع بندگی گرفتن آنها نمودهاند[6]. این در مورد تحریفهای راویان بود. اما در مورد کتب، به آنچه که در مورد کتاب الکافی آمده است بسنده می کنیم. علما در مورد محتویات این کتاب با هم اختلاف نظر دارند: محدث کرکی(م1076) میگوید: کتاب الکافی، پنجاه کتاب است[7]. اما طوسی بیان داشته که الکافی بیشتر از سی کتاب نمی باشد. وی در ترجمه کلینی میگوید: وی محمد بن یعقوب کلینی، مکنی به ابوجعفر، فردی ثقه و عارف به اخبار است. وی کتابهایی دارد، از جمله: کتاب الکافی که مشتمل بر سی کتاب می باشد. سپس وی آن را ذکر می کند[8]. علمای شیعه اختلاف نظر دارند که آیا کتاب «الروضة» جزء الکافی می باشد یا جزء آن نیست؟ خوانساری از علمای شیعه میگوید: در مورد کتاب الروضه اختلاف دارند که آیا جزء کتاب الکافی می باشد یا اینکه بعد از آن به کتاب الکافی اضافه شده است؟[9] شیخ عبدالرسول غفاری میگوید: علمای متقدم در مورد کتاب الروضه اظهار نظرهای زیادی بیان داشتهاند. برخی آن را در میان ده کتاب و کتاب الطهاره قرار دادهاند. اما برخی دیگر آن را تصنیفی مستقل از کتاب الکافی دانستهاند. گروه سوم در مورد انتساب آن به مصنف تردید دارند، حتی برخی از علمای متأخر آن را از کلینی نفی کرده و به ابن ادریس نویسنده کتاب السرائر منتسب ساختهاند. مولی خلیل قزوینی میگوید: کتاب الروضه را کلینی تألیف نکرده است، بلکه تألیف ابن ادریس است، گرچه برخی از اصحاب، ابن ادریس را در تألیف کتاب اخیر کمک کردهاند. برخی این قول اخیر را به شهید ثانی منتسب کردهاند، لکن این انتساب ثابت نشده است[10]. این در مورد موارد اضافه شده به کتب بود. اما در مورد کتب موضوعه و جعلی، به ذکر کتاب سلیم بن قیس هلالی اکتفا می کنیم. این کتاب در تاریکی و ظلمت وضع شده و در ظلمت انتقال یافته است. کسی که این کتاب را وضع نموده است، تلاش نموده تا چنین به مردم القا کند که آن را از علی بن أبی طالب دریافت کرده است و از اسراری است که افشای آن جایز نیست و هالهای از تعظیم را در اطراف آن قرار داده است تا تصدیق شده و به سان روایاتی که افراد کذاب آن را مخفی می دارند، مورد قبول واقع شود. این کتاب در نزد افراد ساده لوح شیعه مقبولیت یافته است. هنگامی که کتب سری شروع به کشف شدن و برملا شدن کردند این کتاب از جانب خود شیعه برملا شد و خودشان بیان کردند که این کتاب کذب و جعلی است و در کنار اینکه از مذهب پشتیبانی می کند، موجب ابطال آن می باشد و در آن مواردی وجود دارد که عقل آن را ردّ می کند. یکی از کسانی که از کتاب اطلاع یافته است، میگوید: این کتاب حاوی خطرناکترین دیدگاه های سبئیه است، یعنی دیدگاهی که قائل به الوهیت علی و توصیف وی به صفاتی می باشد که فقط پروردگار جهانیان به آن توصیف می شود. در یکی از روایتهای کتاب، علی با این القاب مخاطب شده است: «يا أول، يا آخر، يا ظاهر، يا باطن، يا من هو بكل شيء عليم». وی میگوید: این توصیف را خورشید در مورد علی بیان کرده است و ابوبکر و عمر و مهاجران و انصار آن را شنیدند و همه مدهوش شدند و سپس بعد از چند ساعت، بیدار شدند[11]. به سبب آنچه در کتاب وارد شده است که تعداد ائمه را سیزده نفر دانسته است و نه به خاطر قائل شدن به الوهیت علی- یعنی صرفاً برای محافظت از مذهب و نه محافظت از اسلام- علمای شیعه در مورد این کتاب دیدگاههای متفاوتی دارند که عبارتند از: 1- برخی آن را قبول کرده و موارد مخالف مذهب را تأویل می کنند. 2- برخی موارد مخالف مذهب را انکار نموده و موارد موافق را تأیید می کنند. 3- دیدگاهی اقدام به تعدیل عملی نموده است و موارد مخالف را حذف و موارد موافق را باقی گذاشته است. 4- برخی دیگر به خاطر مخالفت برخی از روایات آن با مذهب، این کتاب را بطور کامل باطل می کنند و نه به خاطر ردّ همه مطالب آن. یکی از شیوخ آنان- ضمن اعتراف به اینکه کتاب سلیم بن قیس موضوع علیه است- میگوید: به حقیقت این کتاب به مانند کتاب الحسنیة، طرائف ابن طاوس و الرحلة المدرسیة برای غرض صحیحی وضع شده است[12]. کسانی که کتاب را انکار کردهاند به این استدلال دارند که مخالف تاریخ است و میگویند: در این کتاب آمده است که محمد بن أبوبکر پدرش را در هنگام وفات وعظ کرد که امامت را از علی غصب کرده است. اما محمد بن ابوبکر در سال حجة الوداع بدنیا آمد. پس چگونه وی پدرش را وعظ میکند حال آنکه به هنگام وفات پدرش سه سال داشته است[13]. همچنین در این کتاب تعداد ائمه سیزده نفر بیان شده است. میگویند: سلیمان شخص معروفی نیست و در هیچ خبری نام وی نیامده است و اسناد کتاب مختلف و مضطرب است[14] و ابان بن أبی عیاش را به وضع و جعل این کتاب متهم ساختهاند[15]. یکی از معاصران تاریخ، وضع و جعل آن را مشخص کرده و میگوید: این کتاب در اواخر دولت اموی و برای یک غرض صحیح وضع شد[16]. برخی دیگر- چنان که به نظر میآید- برایشان گران بوده که این کتاب را بطور کامل از دست بدهند، زیرا یکی از اصول آنان و عمدهترین مستند شیوخشان است. سخنگوی این گروه میگوید: رأی صحیح به نظر من، تعدیل کتاب فوق و توقف در مورد موارد فاسد آن است[17]. برخی دیگر مصلحت را در این دیدهاند که برای این مشکل که آنان را دچار اضطراب نموده است، راه حلی ریشهای بیابند. پس اقدام به تعدیل کتاب نمودهاند تا با عقیده شیعه سازگاری یابد و در نتیجه روایاتی را که با مذهب مخالف است یا با عقل در تناقض میباشد، حذف کردهاند. حر عاملی میگوید: در نسخهای از این کتاب که به دست ما رسیده است، در آن چیزی فاسد و چیزی از آنچه که با استناد به آنها بر جعلی و موضوع بودن کتاب استناد کردهاند، وجود ندارد[18]. جرأت عاملی در انکار امور فاسد در کتاب جای شگفتی ندارد، زیرا او خود در قرن یازدهم کتابی را تألیف کرده که در آن روایاتی وجود دارد که قدما آنها را ندیدهاند. این امر بیانگر آمادگی وی برای وضع و جعل و انکار در حمایت از مذهب می باشد. محسن امین این ادعا را تکذیب نموده و میگوید: در نسخهای از این کتاب که به دست ما رسیده است آمده که این عبدالله بن عمر بوده که پدرش را به هنگام مرگ نصیحت کرده است[19]. ابن الغضائری، مورخ شیعی، او را در راویان قرن پنجم ذکر کرده و میگوید: کتاب بدون شک موضوع است و برای این ادعا، نشانهایی وجود دارد که بر موضوع بودن کتاب دلالت می کند، از جمله آنچه که در آن ذکر شده که محمد بن ابوبکر پدرش را به هنگام مرگش نصیحت کرد. دلیل دیگر اینکه در این کتاب تعداد ائمه سیزده نفر ذکر شده است و مواردی دیگر[20]. با مراجعه چاپ نجف این کتاب در المطبعة الحیدریة و چاپ الأعلمی بیروت، روشن میشود که این کتاب تغییر داده شده است، زیرا در آن دو چاپ وصیت عبدالله بن عمر و حدیثی که بیان می دارد ائمه سیزده نفر هستند یافت نمی شود. این موضوع بر این نکته دلالت دارد که برای تغییر کتابها و وضع آنها برای محافظت از مذهب، جرأت زیادی وجود دارد. اما روایاتی که بیانگر این هستند که تعداد ائمه سیزده نفر می باشد، تا به امروز در کتاب الکافی حفظ شده است. اما آیا ممکن است که اقدام به تغییر آن نمایند؟! احادیث الکافی دال بر اینکه ائمه سیزده نفر می باشند، موارد زیر هستند: از ابوسعید خدری روایت است که گفت: - در حدیثی طولانی- امیر المؤمنین گفت: «إن لهذه الأمة اثني عشر إمام هدى من ذرية نبيها وهم مني، وأما منزل نبينا في الجنة ففي أفضلها وأشرفها جنة عدن، وأما من معه في منزله فيها فهؤلاء الاثنا عشر من ذريته وأمهم وجدتهم وأم أمهم وذراريهم، لا يشركهم فيها أحد»[21] «این امت دوازده امام هادی از ذریه پیامبر صلی الله علیه و سلم خواهند داشت که از من هستند. منزل و جایگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم در بهشت در بالاترین و بهترین مکان بهشت قرار دارد. کسانی که در این جایگاه همراه ایشان میباشند، عبارتند از: این دوازده امام که از ذریه او می باشند، مادرشان، جده- کادر بزرگ- آنان، مادر مادرشان و ذریه آنان. در این فضل کسی با آنان شریک نمی شود». علی از ذریه رسول خدا نیست، پس در این صورت وی نفر سیزدهم است. از ابوجعفر از جابر بن عبدالله انصاری روایت است که گفت: «دخلت على فاطمة وبين يديها لوح فيه أسماء الأوصياء من ولدها، فعددت اثني عشر آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد، وثلاثة منهم علي»[22] « نزد فاطمه رفتم ودر میان دو دست وی، لوحی قرار داشت که نام اوصیایی که از فرزندان وی می باشند در آن قرار داشت. من چون نگاه کردم نام دوازده نفر را دیدم که آخرین آنها، قائم بود. سه نفر از آنان محمد و سه نفر دیگر علی نام داشتند». از ابوجعفر روایت است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «إني واثني عشر من ولدي وأنت يا علي زر الأرض -يعني: أوتادها وجبالها- بنا أوتد الله الأرض أن تسيخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدي ساخت الأرض بأهلها ولم ينظروا»[23] «ای علی، من و دوازده نفر از فرزندانم و تو، کوه های زمین هستیم. خداوند زمین را به وسیله ما محکم ساخته تا مردم روی آن را در خود فرو نبرد و اگر دوازده نفر از فرزندان من از بین بروند، زمین آنان را در خود فرو می برد و مهلت داده نمی شوند». ابوسعید به صورت مرفوع از ابوجعفر روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود: «من ولدي اثنا عشر نقيباً، نجباء، محدثون، مفهمون، آخرهم القائم بالحق يملأها عدلاً كما ملئت جوراً»[24] «دوازده نفر از فرزندان من نقیب می شوند که افرادی برگزیده بوده و با آنان- به صورت غیبی- سخن گفته شده و به آنان مطالبی فهمانده می شود. آخرین آنان قائم است که زمین که پر از ستم شده است پر از عدل می کند». شما می بینید که در این احادیث تعداد ائمه از فرزندان پیامبر، دوازده شخص عنوان میشود و علی از فرزندان ایشان نیست. پس این دلالت دارد که تعداد ائمه همراه با علی، سیزده نفر است. به همین دلیل از قدیم کسانی از شیعه ظهور کردهاند که با استدلال به این حدیث، گفتهاند که تعداد ائمه سیزده نفر می باشند. نجاشی در ترجه هبةالله أحمد بن محمد کاتب میگوید: وی به علم کلام مبادرت داشت و در مجلس ابوالحسین بن شبیه علوی زیدی مذهب حاضر می شد. پس برای وی نامهای نوشت و برای وی بیان داشت که تعداد ائمه همراه با زید بن علی بن حسین، سیزده نفر است و به حدیثی در کتاب سلیم بن قیس هلالی استناد کرد که میگوید تعداد ائمه از فرزندان امیرالمؤمنین دوازده نفر می باشند[25]. ابن غضائری در مورد راوی کتاب، یعنی، أبان بن أبی عیاش میگوید: أبان بن أبی عیاش- ابوعیاش هارون- از تابعین. وی از انس بن مالک و علی بن حسین روایت کرده است. وی در روایت حدیث فردی ضعیف است و به او التفات نمی شود. اصحاب ما وضع کتاب سلیم بن قیس را به او منتسب می کنند[26]. ابن غضائری در مورد سلیم بن قیس هلالی، یعنی شخصی که کتاب به وی منتسب شده است، میگوید: سلیم بن قیس هلالی عامری. وی از ابوعبدالله، حسن و حسین و علی بن حسین روایت کرده است. این کتاب مشهور، به وی منسوب شده است. اصحاب ما میگویند: وی شخصی معروف نبوده و در هیچ خبری ذکر نشده است. من نام او را در مواضعی از غیر کتاب خودش و در غیر روایت أبان بن أبوعیاش از او یافتهام. ابن عقده در رجال امیرالمؤمنین احادیثی را از وی روایت کرده است. این کتاب بدون شک موضوع و ساختگی است. برای این ادعا دلایلی وجود دارد، از جمله: آنچه که ذکر شد که محمد بن أبوبکر پدرش را به هنگام مرگش پند داده است، اینکه تعداد ائمه سیزده نفر می باشد و مواردی دیگر. اسناد این کتاب با هم اختلاف دارد، گاهی به روایت عمر بن أذینه از ابراهیم بن عمر صنعانی از أبان بن أبی عیاش از سلیم و گاهی بدون واسطه از عمر از أبان روایت می شود. در مورد أبان بن أبوعیاش میگوید: اصحاب ما وضع و ساختن کتاب سلیم بن قیس را به او منتسب کردهاند[27]. آیت الله العظمی برقعی به صورتی طولانی در مورد روایت وارده در مورد تعداد ائمه سخن گفته است. در خلال این، در مورد کتاب سلیم بن قیس نیز سخن گفته است. کلام وی کلامی ارزشمند است که ذکر آن را در اینجا نیکو می کند. وی می گوید: حدیث1. چنان که مجلسی می گوید سند آن ضعیف است. در متن آن اشکالات متعددی وجود دارد که عبارتند از: اول- این حدیث طولانی از سلیم بن قیس و کتاب وی نقل شده است. لازم به یادآوری است که ممقانی در تنقیح المقال(2/25) بیان داشته که غضائری میگوید: سلیم بن قیس از امام صادق و امام حسن و امام حسین و علی بن أبیطالب روایت کرده است، اما اصحاب شیعه ما و علمای شیعه میگویند: سلیم فردی معروف نیست و در اصل وجود وی شک وجود دارد و از او به نیکی نام نبردهاند و کتابی که به وی منسوب شده است، قطعاً ساختگی است و در آن کتاب دلائل کافی بر ساختگی بودنش وجود دارد. شخ مفید در کتاب شرح اعتقادات صدوق(ص27 چاپ تبریز) میگوید: این حدیث که صدوق آن را از کتاب سلیم گرفته است، صحیح نمی باشد و برای فرد متدین شایسته است که از عمل به همه روایات وارده در کتاب سلیم اجتناب نماید، زیرا این کتاب مخلوطی از کذب و تدلیس است. ابن داود میگوید: در کتاب سلیم منکراتی وجود دارد، یعنی در آن اکاذیب آشکاری وجود دارد و من این کتاب را ساختگی و جعلی می شمارم و در قاموس الرجال مورد نکوهش و مذمت قرار گرفته است. برخی از بزرگان چند مورد از اکاذیب آن را بیان کردهاند، از جمله: 1- وی در این کتاب میگوید: محمد بن أبوبکر پدرش را که در حال احتضار بود پند و نصیحت داد، حال آنکه ابوبکر در سال نهم هجری با مادر محمد ازدواج کرد و محمد در سال دهم هجری در سال حجة الوداع بدنیا آمد و وقتی که ابوبکر از دنیا رفت، محمد بیشتر از دو سال و چند ماه نداشت. چگونه ممکن است که یک کودک دو ساله پدر خود را نصیحت کند؟! 2- در این کتاب آمده است که ائمه سیزده نفر میباشند. در کتاب الکافی نیز روایاتی وارد شده که بر این دلالت دارند که ائمه سیزده نفر می باشند. ذکر این موضوع در باب مطالب وارده در مورد اثنی عشر خواهد آمد. 3- وی صحیفه ملعونه را که در آن کتاب وارد شده است شرح داده است، اما برغم کذب بودن این صحیفه، معلوم نیست که این صحیفه کی نوشته شده است. 4- سلیم در کتاب خود حدیثی را آورده که در آن رسولخدا صلی الله علیه و سلم به علی می فرماید: ای علی من خوف این را دارم که تو دچار جهل و نسیان شوی، لکن این حدیث را برای شرکای تو می نویسم.(مؤلف می گوید چنین به نظر می رسد که این حدیث، تتمه حدیث اول در باب اختلاف الحدیث باشد). علی گفت: شرکای من چه کسانی هستند؟ پس رسولخدا صلی الله علیه و سلم نام های ائمه را بیان کرد و این حدیث را ادامه داد.... سلیم می گوید: بعد از وفات معاویه این حدیث را بر امام حسن و امام حسین عرضه کردم و این دو سید گفتند: ای سلیم، وقتی که امیرالمؤمنین این حدیث را به تو گفت، ما خود نشسته بودیم. سلیم، این فرد کذاب، نمی دانست که امام حسن ده سال قبل از معاویه وفات یافت، زیرا معاویه در سال60ﻫ و امام حسن در سال50ﻫ از دنیا رفت. پس چگونه وی میگوید: بعد از وفات معاویه این حدیث را بر امام حسن عرضه کردم؟! 5- در این کتاب، قتل مختار بن أبوعبید به حجاج بن یوسف منسوب شده است، حال آنکه مختار در سال 64 یا 65ﻫ در جنگ با مصعب بن زبیر به قتل رسید و حجاج در سال 76ﻫ به حکومت و ریاست کوفه دست یافت، یعنی ده سال بعد از قتل مختار. در هر حال کلینی در کتاب الکافی احادیث زیادی را از سلیم مجهول الوجود و کتاب مجعول و ساختگی وی روایت کرده است[28]. اینها مواضعی بود از کتاب سلیم بن قیس هلالی. جعل و ساختن کتابها و ایجاد سندهائی برای آن، آنچنان که در این کتاب روی داده است، یا وضع و جعل احادیث و ترکیب سندهائی برای آنها، امری است که برخی از پیروان اثنی عشری آن را مباح می دانند، زیرا یکی از علمای زیدیه بر این امر شهادت داده است. نشوان حمیری از سید ابن أبی طالب[29] نقل کرده که گفت: بسیاری از سندهای اثنی عشری مبتنی بر نام هایی است که فاقد مسما می باشند. سپس می گوید: من از راویان آنان که احادیث زیادی دارند، افرادی را می شناسم که وضع سند برای اخبار منقطع را در صورتی که به چنین وضعی منتهی شود حلال می دانند[30]. این گواهی این دانشمند زیدی مذهب، مؤکد کلام سابق محدثان شیعه است. شاید این سخن این دانشمند زیدی، سبب تناقض روایات را تفسیر کند که یک معاصر شیعه از آن زبان به شکایت گشوده و گفته است، چه وی می گوید: چیزی که کمر انسان را می شکند، وجود روایاتی است که سند معتبری دارند، اما معانی متضاد و مخالف و متون متناقضی دارند[31]. این مختصری بود در مورد منابع عقیده شیعه. به خواست خدای متعال در مبحث زیر توضیحات بیشتری را با آن خواهیم داشت. مطلب دوم نگاهی به موضوع تحریف منابع اثنی عشریه بعد از این بیان مختصر در مورد اقوال علمای شیعه در باب روایت شیعه و منابع آن، حال نگاهی گذرا به آن خواهیم داشت: 1- اعتراف متخصصان شیعه به وجود تحریف و دسیسه در روایات شیعی و تألیف کتب ساختگی و کذب، همه روایات شیعه را در معرض اتهام قرار می دهد. 2- این جعل، برنامه ریزی شده و منظم می باشد، به نحوی که آثار وضع و جعل، به وسیله ایجاد سندهائی برای روایاتِ ساخته شده و قرار دادن نامهای معروف در سند روایات جهت صحیح جلوه دادن سند روایات یا وضع نام هائی وهمی و خیالی که اتباع مذهب در شناخت آنها دچار سرگردانی می شوند، مخفی می ماند. 3- این وضع و جعل حتی مؤلفان بزرگی چون کلینی را فریب داده است، زیرا وی به عنوان مثال به کتاب سلیم بن قیس اعتماد کرده و روایاتی از آن را در کتاب خود آورده است. دهها و بلکه صدها کتاب دیگر وجود دارند که فقط با نامشان شناخته شده هستند و علمای شیعه به نقل از آنها اعتماد کردهاند و دیگران و حتی علمای بزرگ شیعه این کتابها را نشناختهاند!! 4- چنان که ذکر شد یکی از علمای شیعه شهادت داده که یکی از راویانی که احادیث زیادی را روایت کرده است و اثنی عشری می باشد برای وی اعتراف کرده که احادیث را جعل کرده و برای آنها سند می ساخته است. پس وقتی که دانشمند آشکار شیعه چنین کاری میکند، چه انتظاری از افراد مفسد و مخفی میرود؟! 5- این امر به تنهائی برای از بین بردن اعتماد به روایات شیعه کفایت میکند. پس اگر دلایل دیگر به آن اضافه شوند، چه؟ 6- شیعیان حسب گواهی آقای صدر سلیقهای عمل می کنند و آنچه را که نخواهند حذف می کنند و آنچه را که بخواهند می پذیرند. صدر در مورد عبارت «أشهد أن علیاً ولی الله» که از ائمه و در کتب اربعه شیعه نقل نشده است، میگوید: همه آنچه در این باب می توان گفت این است که در خلال کتابهایی که از بین رفتهاند، از بین رفته باشد و شاید مخالفتی از سر تقیه بوده باشد و یا به خاطر احساس حرجی بوده که علمای سابق چون شیخ صدوق و طوسی و مفید کرده باشند و آن را از کتب حدیث حذف کرده و در صحت آن طعن وارد کرده باشند. وی سپس میگوید: ائمه و اصحابشان نیز در تقیه شدیدی به سر می بردند و در آن زمان اعلان امثال این امور به مصلحت شیعیان نبود[32]. اینان نویسندگان کتب اربعه هستند که شیعیان به آنها اعتماد و ایمان دارند!! این شهادت یکی از علمای معاصر آنان است. وی گواهی میدهد که آنان آنچه را که بخواهند حذف میکنند. کسی که حذف کردن را مباح بداند، اضافه کردن را هم حلال میداند. پس از کجا اطمینان یابیم که آنان روایاتی را برای پشتیبانی از مذهب خود وضع نکرده باشند؟! حسین موسوی در تأکید بر این واقعیت میگوید: وقتی که دولت صفوی برپا شد مجال بزرگی برای وضع روایات و منتسب ساختن آنها به امام صادق و دیگر ائمه پیدا شد. وی در ادامه میگوید: بعد از این مطالب گذرا، برای ما روشن میشود که تألیفات علمای ما قابل اعتماد نیستند و نمیتوان به آنها اعتماد کرد، زیرا به آنها اعتنائی نکردهاند و به همین دلیل دچار تعدی شده و این وضعیت که می بینید دامان آنها را گرفته است[33]. این حقیقتی است که این مبحث و دیگر مباحث بر آن دلالت می کنند. پس آیا می توان در اثبات عقیده یا شریعت به این منابع اعتماد کرد؟!
[1]- قواعد الحديث ص:135. [2]- الموضوعات في الآثار والأخبار ص:253. [3]- الموضوعات في الآثار والأخبار ص:165. [4]- بهبودی به ماجرای عبدالکریم بن ابی العوجاء زندیق اشاره دارد. وی کسی بود که روایاتی را به دروغ به رسول خدا منتسب می کرد. پس والی کوفه در زمان ابوجعفر منصور محمد بن سلیمان او را گرفت و دستور داد تا گردن او را بزنند. وقتی که این شخص جاعل، اطمینان یافت که کشته خواهد شد، گفت: به خدا قسم اگر هم مرا بکشید، باز هم خواهم گفت. من چهار هزار حدیث جعل کردهام که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردهام. به خدا قسم شما را در روزی که می بایست روزه بگیرید به افطار واداشتهام و در روزی که می بایست افطار می کردید شما را به روزه واداشتهام. پس گردن او را زدند. [5]- صحيح الكافي، محمد باقر بهبودي ص د . [6]- كسر الصنم ص: 328- 329 . [7]- نک: البحار 104/146. [8]- الفهرست، طوسي ص:210. [9]- روضات الجنات 6/118، الكنى والألقاب 3/98. [10]- الكليني والكافي ص:408. [11]- كتاب سليم بن قيس ص:38 و ص:31-32 ط؛ و نک: البحار 41/182، تأويل الآيات 2/655، غاية المرام 6/215. [12]- أبو الحسن الشعراني، تعليقات علمية على شرح الكافي للمازندراني 2/307. [13]- نک: روضات الجنات 4/67، رجال الحلي ص:83. [14]- نک: رجال الحلي ص:83، روضات الجنات 4/67، رجال ابن داود ص:413-414. [15]- نک: رجال الحلي ص:206، رجال ابن داود ص:413-414. [16]- وی أبو الحسن الشعراني است در في تعليقش بر الكافي مع شرحه للمازندراني 2/307. [17]- خلاصة الأقوال ص:163، وسائل الشيعة 20/210، جامع الرواة 1/374، أعيان الشيعة 7/293، نقد الرجال 2/356. [18]- وسائل الشيعة 20/210. [19]- أعيان الشيعة 2/102-103، معجم رجال الحديث 9/231. [20]- رجال ابن الغضائري ص:63، خلاصة الأقوال ص:162، نقد الرجال 2/355، معجم رجال الحديث 9/228، جامع الرواة 1/374. [21]- الكافي 1/532، و نک: الغيبة للطوسي ص:153-154، البحار 30/107، 36/381، إعلام الورى 2/168 كشف الغمة 3/311. [22]- الكافي 1/532، كمال الدين ص:313، الإرشاد، مفيد 2/346، الغيبة ص:139، الأنوار البهية، قمي ص:347-348، أعيان الشيعة 2/55، غاية المرام، بحراني 1/222، الخصال ص:478، عيون أخبار الرضا 2/52، من لا يحضره الفقيه 4/180. [23]- الكافي 1/534، الغيبة ص:139، معالم المدرستين 3/265. [24]- الكافي 1/534، معالم المدرستين 3/265. [25]- رجال النجاشي ص:440. [26]- رجال ابن الغضائري ص:36، معجم الرجال، خوئي 1/129، شرح أصول الكافي، مازندراني -= 2/307، خلاصة الأقوال ص:325، جامع الرواة 1/9، طرائف المقال 2/7، الرسائل الرجالية ص:396، أعيان الشيعة 2/102. [27]- رجال ابن الغضائري ص:62-63، و نک: خلاصة الأقوال ص:162، نقد الرجال 2/356، أعيان الشيعة 2/103 7/293. [28]- كسر الصنم ص:77-78. [29]- أبو طالب يحيى بن الحسين بن هارون الحسني. وی آن را در کتاب الدعامة گفته است. او در سال 424ﻫوفات یافته است. نک: معجم المؤلفين: 13/192-1932. [30]- الحور العين، حميري ص:153. [31]- مشرعة بحار الأنوار 2/436. -[32] السفير الخامس، عباس الزيدي ص:287-290. [33]- لله ثم للتاريخ ص:86.
از کتاب: منابع شیعه در میزان نقد علمی، نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|