|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
الهیات و ادیان>فرقه ها و مذاهب>شیعه > تأخر ظهور مصطلح الحدیث در نزد شیعه
شماره مقاله : 3763 تعداد مشاهده : 331 تاریخ افزودن مقاله : 1/7/1389
|
تأخر ظهور مصطلح الحدیث در نزد شیعه مطلب اول بیان موضوع: تأخر ظهور مصطلح الحدیث نزد شیعه عنایت به حدیث و وضع ضوابطی دقیق برای آن ابتدا از جانب اهل سنت و در قرن اول هجری آغاز شد، زیرا اهل سنت درک کرده بودند که کسانی خواهند آمد و احادیثی را به دروغ به رسولخدا صلی الله علیه و سلم نسبت میدهند و کسانی خواهند آمد که حدیث روایت میکنند، گرچه به سبب خطا یا وهم دروغ نگویند. به همین دلیل لازم بود که به راویان حدیث و معرفی آنان عنایت و توجه شود تا سنت پیامبر صلی الله علیه و سلم حمایت شود. نیز اهل سنت منتظر این نبودند که فرد معصومی بیاید و دین را برایشان تبلیغ نماید یا بر اساس الهام یا کتابی معروف- چنانچه شیعه اعتقاد دارند- برایشان فتوا دهد و روایاتی را که در آنها شک دارند بر آن فرد معصوم عرضه دارند تا او درجه حدیث را از حیث صحت یا ضعف برایشان بیان کرده و حال راویانی را که احادیث را برایشان روایت می کنند، از حیث ثقه یا ضعیف بودن، برایشان بیان دارد. به همین دلیل به اعتراف منصفین شیعه، اهل سنت بسیار زود آستین همت را بالا زدند و همانگونه که شیخ نورالدین موسوی عاملی در این مورد میگوید: کتب اهل سنت بر این دلالت دارد که آنان در ابتدای عصر تابعین، احادیث خود را برگزیدند و بر آنها اعتماد کردند و آنچه را که در مورد صحتش شک و شبهه داشتند ساقط کردند و به عنوان نمونه، مالک احادیث بسیار زیادی را ساقط کرده است و مقداری را ثابت کرده است که پوشیده نیست- و در کتاب الموطأ آورده است- و کتابهای صحاح سته مشهور هستند[1]. اما شیعیان اصلاً به این روش و متد علمی نیاز ندارند، زیرا آنان بر این باور هستند که فرد معصومی وجود دارد که تا أبد در مسیر دینیشان با آنان همراه خواهد بود و دیگر نیازی به وضع ضوابطی برای شناخت صواب از خطا نیست و امامشان که راهنما و رهبر مسیرشان است، توان بیان حقیقت را دارد و اگر در باب روایت چیزی بر آنان مخفی بماند در مورد آنها از ائمه سوال میکنند. این مقتضای مذهب شیعه است و از کسی از ائمه آنان نقل نشده که برای آنان روشی را وضع کرده باشد تا اگر خواستند درجه روایت را دریابند به آن روش مراجعه کنند. نیز عاقلانه نیست که با وجود امام و در عصر او، کسی از اتباع مذهب اقدام به وضع ضوابطی برای قبول یا ردّ روایت کند، زیرا این کار وی موجب الغای نقش امام میشود، مگر اینکه بگویند: لازم است در کنار امام تعدادی از علما وجود داشته باشند و در آن واحد در مورد حلال و حرام از امام و در مورد صحت روایت از عالم طلب فتوا شود. اما در طول سه قرنی که آنان به زعم خود دارای امام بودهاند چنین چیزی روی نداده است. عجیب این است که آنان تلاش دارند تا بیان کنند که اهتمام به روایت از جانب شیعه از وقتی بسیار زود آغاز شده است. اما این ادعای آنان سازگار نیست با ادعای اعتقاد آنان به اینکه خداوند برای امت امامانی را قرار داده که در تبلیغ دینی که خداوند نزد آنان به امانت نهاده است، نائب پیامبر صلی الله علیه و سلم هستند و همه امور دین را می دانند و هر امام جدیدی از علم امام قبل از خود مطلع است. مجلسی میگوید: « باب أن عندهم جميع علوم الملائكة والأنبياء وأنهم أُعطوا ما أعطاه الله الأنبياء وأن كل إمام يعلم جميع علم الإمام الذي قبله» «باب اینکه همه علوم فرشتگان و انبیاء نزد ائمه است و آنچه را که خداوند به انبیاء داده است، به ائمه نیز داده است و هر امامی همه علم امام قبل از خود را دارد». چنان که در روایات کتاب الکافی آمده است، ائمه به غیب گذشته و حال و آینده علم دارند و هر کسی که چنین امامی داشته باشد، نیاز به تلاش بشری غیر معصوم برای شناخت صواب از خطا ندارد و امام معصوم توانائی شناخت خطا از صواب را دارد. علمای شیعه ادعا دارند که شیعیان از ائمه سوال می کردند و احادیث را بر آنان عرضه میداشتند و احادیث در مجلس آنان قرائت میشد. به همین دلیل ادعا دارند که در زمان آنان کتاب هایی نوشته شد که روایات ائمه که اسم «اصول» را بر آنها اطلاق میکنند، در آنها گردآوری شد و علمای قدیمی شیعه کتابهای خود را از آنها نقل کردهاند. پس ادعای اینکه شیعه از وقتی بسیار زود به احادیث عنایت ورزیدهاند، عقلاً قابل پذیرش نیست، مگر اینکه در توانائی ائمه آنان به وظائفشان شک ایجاد شود!! به همین دلیل نیز حسب منابع شیعه، نگارش تراجم راویان در قرن چهارم هجری، یعنی بعد از مرگ آخرین امامشان آغاز شد و نگارش مصطلح الحدیث در قرن هفتم آغاز شد. شکی نیست که این موضوع خللی در مذهب به حساب میآید که جمع آوری روایات و استدلال به آنها در طول آن مدت بدون روشی مکتوب و حاکم بر روایات، بر آن مترتب شده است. توثیق و تضعیفی که در برخی از کتابهای علمای قدیم شیعه یافت میشود، قبل از قرن هفتم ضابطه مدونی ندارد و معلوم نیست که منظور آنان از اصطلاح «ضعیف» یا «ثقه» چیست، زیرا اینها اصطلاحات مورد استفاده اهل سنت است و شیعیان عمل به روش اهل سنت را قبول ندارند و روایاتشان آنان را از مشارکت با اهل سنت در اصطلاحات یا روش منع کردهاند و بر این نکته دارند که رشدشان در مخالفت با اهل سنت است. این سخن به این معنی است که اگر یکی از علمای شیعه در مورد روایتی گفت: «ضعیفة» یا «صحیحة» این بدان معناست که ضعیف در نگاه آنان صحیح بوده و صحیح در نگاه آنان ضعیف است، زیرا این مفهوم مخالف اهل سنت است، زیرا اینها اصطلاحات اهل سنت است و جایز نیست که شیعیان این اصطلاحات را بکار ببرند و همان معنائی را از آنها اراده نمایند که اهل سنت از آنها اراده میکنند، زیرا از شیعیان خواسته شده که با اهل سنت مخالفت کنند. این مطلب به زودی خواهد آمد. همچنین کسانی که روش تصحیح و تضعیف را ایجاد کردهاند، تقریباً به آن علم و آگاهی ندارند و فقط آن را به این خاطر بکار میبرند تا عیب و خردهای را که اهل سنت از آنان گرفتهاند دفع نمایند، حتی سندهایی که در روایاتشان وجود دارد بیشتر آنها در اصل مشکوک به نظر میآیند اگر همه آنها مشکوک نباشند آنچنان که کلام خود علمای شیعه بر آن دلالت دارد. در زیر به اختصار زمان ایجاد مصطلح تصحیح و تضعیف در میان شیعه و اسباب آن بیان خواهد شد. 1- ابتدای ظهور مصطلح تصحیح و تضعیف و اولین ایجاد کننده آن: شیعیان اثنی عشری قبل از قرن هفتم هجری، کتابی در مورد مصطلح الحدیث و اقسام حدیث و شرائط تصحیح و تضعیف و درجات راویان و چیزهائی از این قبیل ندارند. این چیزی است که حیدر حب الله، یکی از علمای معاصر شیعه به هنگام بررسی پیدایش علوم سنت در نزد اهل تشیع اثنی عشری بیان می دارد. وی میگوید: در فصل اول کتاب بر بررسی نظریه سنت در عصر حضور تأکید کردیم، زیرا دریافتیم که حضور معصومین اهل بیت، نقطه تمایز و یک دوره مستقل از دورههای تاریخ شیعی به حساب میآید. اما چون داخل این دوره مراحل مختلفی را نمییابیم، فصل اول در آن را از زمان رسول خدا صلی الله علیه و سلم تا آغاز غیبت صغری در سال260ﻫ- چنان که معروف است- قرار دادهایم. در اینجا تلاش کردهایم که موضع شیعی از نظریه سنت را در پرتو تحلیل دادههای میدانی مورد بررسی قرار دهیم، زیرا در این موضوع مستندات یا مصنفاتی بدست ما نرسیده که به شکلی باشد که به ما اجازه بدهد آن را منبعی برای پژوهش قرار دهیم[2]. وی میگوید: وقتی که گفته میشود: ابن بابویه مؤسس این طریقه است، یک ابهامی روشی را که فقهای شیعه قبل از ابن بابویه پیمودهاند، میپوشاند، زیرا روش منصوص همراه با ابن بابویه به دنیا آمد[3]. همچنین میگوید: روش استدلالی در قرن چهارم هجری همراه با طوسی در اواسط قرن پنجم هجری بدنیا آمد و اما سوال این است که قبل از قرن سوم هجری یعنی در دوران حضور امام، چه روش و منهجی مرسوم بوده است؟!([4]) همچنینمیگوید: اگر دوره قبل از ابن طاووس را مورد تحلیل قرار دهیم، گامهائی انتقادی را در علم رجال نمیبینیم، جز مواردی محدود و پراکنده که در لابلای تحقیقات فقهی و غیر فقهی پراکنده شده است، آنچنان که ابن ادریس و محقق حلی چنین وضعیتی را دارند[5]. بنابراین قبل از قرن چهارم، عنایتی به علوم سنت نشده است. پس این علوم کی در نزد شیعه ایجاد شده است؟ علمای شیعه تاکید دارند کسی که این اصطلاح را ایجاد کرد، ابن مطهر حلی یا شیخ او احمد بن طاوس است. عاملی تاکید کرده که قدما این مصطلح را نمیشناختند و کلینی را به عنوان مثال ذکر میکند و بعد از ایراد خطبه کلینی بر کتاب الکافی میگوید: روشن است که در آن قاعدهای ذکر نشده که به وسیله آن صحیح از غیر صحیح تمییز داده شود، اگر در آن روایت غیر صحیحی وجود داشته باشد و قطعاً اصطلاحات متأخرین در زمان وی وجود نداشته است[6]. حر عاملی در بحث از ظهور مصطلح، بعد از ذکر چند مورد میگوید: شانزدهم: چنان که روشن است این اصطلاح در زمان علامه یا شیخ او احمد بن طاوس وجود نداشته است و این افراد خود هم به آن اعتراف دارند[7]. نویسنده الوافی هم این نکته را مورد تأکید قرار داده و بیان میکند که ابن مطهر حلی اولین کسی است که این اصطلاح را استفاده کرد و این راه را پیمود. یعنی در قرن هفتم هجری[8]. حیدر حبالله میگوید: پدیده نقد اسناد که همراه با علامه و افراد بعد از او شناختیم، در مبحث خلاصه مصادر قدیمی به قدر توان در مورد آن بحث کردیم، و جز مواردی نادر، تأثیری برای آن نیافتیم. خواننده خود این امکان را دارد که شخصاً جستجو نماید تا دریابد که فرهنگ نقد سند به طریق علامه، قبل از آن رایج نبوده است[9]. 2- این مصطلح مأخوذ از اهل سنت است: حر عاملی بیان داشته که اصطلاح جدید تقسیم حدیث در نزد شیعه به صحیح و غیر صحیح و آنچه که ابن مطهر وضع کرده است، تلاشی به تقلید از اهل سنت است و میگوید: اصطلاح جدید موافق اعتقاد اهل سنت و اصطلاح آنان است و بلکه میتوان گفت مأخوذ از کتابهای آنان می باشد، چنان که اگر جستجو شود این موضوع روشن می شود[10]. عاملی از نویسنده المنتقی نقل کرده که میگوید: بیشتر انواع حدیث مذکور در درایةالحدیث که در میان متأخرین رایج است، از اهل سنت کسب شده است و بعد از اینکه معانی این اصطلاحات در احادیث اهل سنت واقعیت یافت نزد ما نیز متداول گشته است، اما بیشتر آنها در احادیث ما موجودیت ندارند و اگر تأمل و دقت کنید تقسیم مذکور را از این نوع می بینید[11]. حائری میگوید: از جمله امور معلومی که کسی در آنها شک ندارد، این است که قبل از شهید ثانی کسی از علمای ما در درایة الحدیث تصنیف نکرده است و از جمله علوم اهل سنت می باشد...[12] پس این علمای شیعه تأکید دارند که مصطلح الحدیث که هدف از آن شناخت حدیث صحیح از حدیث ضعیف است قدمای شیعه از آن اطلاع نداشتهاند، مگر در زمان حلی یا شیخ او، یعنی در قرن هفتم هجری. 2- سبب وضع این مصطلح آیا این اصطلاح برای این وضع شد که روایات، مورد بررسی قرار بگیرند تا آنچه را که این روش تأیید کرد قبول نمایند و آنچه را که ردّ کرد ردّ نمایند، یا اینکه برای امر دیگری وضع شد؟ ظاهر این است که شیعه این مصطلح را به مانند اهل سنت برای حمایت از روایات، وضع کرده باشند، اما چنان که خواهد آمد، عاملی مخالف است، زیرا وی بیان داشته که سبب ایجاد این مصطلح، نیاز به آن و داور قرار دادن آن نیست، بلکه سببش این است که شیعیان در قرن هفتم از جانب اهل سنت و به دست شیخ الإسلام ابن تیمیه: مورد هجوم واقع شدند که روایاتشان فاقد سند است. پس در پاسخ به این هجوم، حلی این مصطلح را برای بستن این دَر ایجاد کرد. این موضوع بیانگر این است که این مصطلح قبل از آن تاریخ ایجاد نشده است و سبب ظهور آن، فقط نقدی است که ابن تیمیه از آنان کرده است. ابن تیمیه: میگوید: رافضیان کمترین شناخت و عنایت را به این موضوع دارند، زیرا آنان به اسناد و سائر ادله شرعی و عقلی نمینگرند که آیا با این ادله توافق و همخوانی دارد یا مخالف آن میباشد. به همین دلیل هرگز آنان دارای اسناد متصل و صحیحی نیستند، بلکه در همه اسناد متصل آنان بناچار کسانی وجود دارند که معروف به کذب یا کثرت غلط میباشند[13]. شكي نيست كه ابنتيميه: در مورد عصر خود سخن گفته است و آنان نتوانستند او را تکذیب کنند، بلکه جوابشان این بود که ابن مطهر فوراً اقدام به ایجاد این روش کرد که شیعیان به خاطر عدم داشتن آن مورد خرده جوئی واقع شدند. حر عاملی میگوید: فائده ذکر سند، دفع خرده گیری اهل سنت از شیعه است مبنی بر اینکه احادیث شیعه معنعن- متصل- نیست- و سند آن ذکر نمی شود- و بلکه منقول از اصول- کتاب های حدیث- قدمای شیعه است[14]. 4- عدم انطباق مصطلحات حدیث بر مصطلحات شیعه در مصطلح الحدیث اهل سنت آمده است که یکی از شرائط قبول روایت راوی، این است که فرد ثقه باشد و در تفسیر ثقه بودن گفتهاند عادل و ضابط باشد، اما این اصطلاح در قاموسهای رجالی اثنی عشری یافت نمیشود. اگر آنان ادعا نمایند که منظور آنان از ثقه، به مانند اهل سنت، فرد عادل و ضابط است، این ادعایشان مردود است، زیرا آنان منبعی قدیمی ندارند که این اصطلاح را شرح داده باشد. عاملی بیان داشته که شناخت عدالت راویان که یکی از شرایط تصحیح حدیث است غیر ممکن میباشد، زیرا قدما در مصنفات خود به این امر عنایت نکردهاند. وی میگوید: معرفت عادلترها در زمان ما غالباً متعذر است، زیرا علمای رجال جز در موارد نادر مراتب عدالت را ضبط نکردهاند و این موارد نادر علاوه بر اینکه نادر هستند، قطعاً با توجه به اصطلاح جدید فهمیده نمیشوند، پس اگر ادعا و تظاهر نباشد، مصداق این ادعای معترض کجاست؟[15] پس بنا بر روش شیعه اثنی عشری، این مصطلح غریبی است و کتب آنان به صورت کافی مطالبی ندارند که بتوان به سادگی آن را بر روایات و راویان شیعه بکارگرفت. 5- نمونهای دیگر در مورد عدم توافق مصطلحات شیعه با اصطلاحات اهل سنت گاهی در مصنفات شیعه برای روایتی اصطلاح ضعیف را بکار می برند و به همین خاطر آن روایت ردّ شده و به آن عمل نمیشود و این گمان میرود که منظور از این اصطلاح همان معنائی است که اهل سنت از آن اراده میکنند، اما حقیقت برخلاف این است. اگر لفظ ضعیف به عنوان حکم در مورد یک روایت بکار برود، منظور اهل سنت از آن، این است که روایت ضعیف بوده و قابل قبول و قابل استدلال نیست و اگر منظور از آن راوی باشد، در این صورت حدیث وی مردود است و استدلال به آن جایز نمیباشد. اما قدمای شیعه وقتی که این اصطلاح را بکار میبرند، فقط به صورت صوری آن را ضعیف میدانند و حقیقت معنا را از آن اراده نمیکنند؛ به عنوان مثال گاهی حدیث مرسلی را در یک جا ضعیف میدانند و سپس در جائی دیگر به آن عمل می کنند و روایت یک راوی را در جائی ردّ می کنند و سپس در جائی دیگر به آن عمل می کنند و روایت فرد ثقه را در جائی قبول می کنند و در جائی دیگر رد می کنند. این سخن ما بر اساس شهادت حر عاملی میباشد، زیرا وی در بحث از روش طوسی، موصوف به شیخ طائفه در قرن چهارم میگوید: اگر بگوئید: شیخ در بسیاری جاها حدیث را ضعیف میداند با این استدلال که راوی آن ضعیف است. همچنین لازم میآید که بحث در مورد احوال رجال عبث و بیهوده باشد و این برخلاف اجماع علمای متقدم و متأخر است. بلکه نصوص زیادی از ائمه در بیان ثقه بودن و ضعیف بودن رجال وجود دارد. در جواب من خواهم گفت: اینکه شیخ، برخی از احادیث را به خاطر ضعیف بودن راویان ضعیف دانسته است، این تضعیف غیر حقیقی است و فقط تضعیفی صوری و ظاهری است و چنان که نویسنده المنتقی در برخی از مباحث خود به آن اشاره کرده است، بسیاری از تعلیلات وی چنین است. وی بار دیگر روش طوسی را روشن میکند و میگوید: وی میگوید: این روایت ضعیف است، زیرا راوی حدیث که فلانی میباشد شخص ضعیفی است، اما در جاها و موارد بیشمار دیگر می بینیم که به روایت همان راوی معین و حتی به روایت شخصی ضعیفتر از او عمل می کند و بسیاری از مواقع حدیثی را ضعیف می داند به این دلیل که مرسل است و سپس به حدیث مرسل عمل می کند و حتی در بسیاری از موارد به مراسیل و روایت افراد ضعیف عمل می کند و حدیث مسند و روایت افراد ثقه را ردّ می کند[16]. این تنها به یک عالم اختصاص ندارد، بلکه این روش در میان شیعیان رایج بوده و عمومیت دارد، معتقد به این نیستند که توصیف یک روایت به ضعف، سببی برای ردّ آن باشد. هاشم معروف، از علمای معاصر شیعه، در مورد روایات ضعیف کتاب الکافی میگوید: متصف شدن این مقدار از روایات کتاب الکافی به صفت ضعف، به این معنی نیست که اعتماد بر آنها در امور دینی جایز نیست، زیرا توصیف یک روایت به ضعف از حیث سند، مانع قوت گرفتن آن از جهتی دیگر نیست، مثلاً در یکی از اصول چهارصدگانه یا در یکی از کتب معتبر آمده باشد، یا به این خاطر که علما به آن عمل نمایند. اکثر فقها بیان داشتهاند که اگر عمل به حدیث ضعیف و اعتماد بر آن اشتهار یابد، به مانند دیگر روایات صحیح میشود و چه بسا اگر با هم تعارض یابند بر حدیث صحیح هم ترجیح مییابد[17]. شعرانی از علمای شیعه در مورد اسانید کتاب الکافی میگوید: گرچه اکثر آنها ضعیف باشد، اما مضمون آنها صحیح است[18]. چنان که ذکر شد این همان روشی است که خوئی بر اساس آن طی طریق کرده است. 6- ادعای اینکه روایات شیعه به روش انتقادی جهت بیان درجه آنها از حیث صحت و ضعف نیازی ندارد: یکی از عجیبترین ادعاهایی که بسیاری از شیعیان اثنی عشری اطلاق میکنند، این است که کتابهای آن صحیح بوده و به مانند ائمه آنان معصوم است، زیرا به زعم آنان این کتابها در مجالس ائمه ضبط و حفظ و تدوین شدهاند و کتب روائی شیعه از آن اصول نقل شدهاند. بنابراین به روش انتقادی اهل سنت نیازی نیست. حر عاملی میگوید: فائده نهم: در بیان استدلال تفصیلی در مورد صحت احادیث کتبی که این کتاب و امثال آن را از آنها نقل کردهایم و وجوب عمل به آنها. دلیل اجمالی در این باب قبلاً ذکر شد. از این امر ضعف اصطلاح جدید که حدیث را به صحیح و حسن و موثق و ضعیف تقسیم میکند و در زمان علامه و شیخ او احمد بن طاوس ایجاد شد، روشن میشود. اموری که بر این موضوع دلالت دارند، موارد زیر هستند: الف- ما به صورت قطعی و به تواتر و اخباری که قرائن زیادی با خود دارند می دانیم که تلاش و هم و غم قدما و ائمه ما در مدتی که بیشتر از سیصد سال می باشد، ضبط احادیث و تدوین آنها در مجالس ائمه و جاهای دیگر بوده است و همت علمای ما در این مدت طولانی مصروف تألیف کتابهایی بوده که در احکام دین و جهت عمل شیعیان به آنها مورد نیاز هستند. آنان عمر خود را صرف تصحیح و ضبط آنها و عرضه آنها بر اهل عصمت کردهاند. این وضعیت تا ائمه ثلاثه و نویسندگان کتب اربعه استمرار داشته است. این تألیفات بعد از آنان هم برای مدتی باقی بوده است و آنان کتب خود را از این کتب معلوم که بر ثبوت آنها اجماع وجود دارد، نقل کردهاند و بسیاری از آنها بدست ما رسیده است و تعدادی از اصولیون نیز به این امر اعتراف کردهاند[19]. 7- ادعای اثنی عشریه مبنی بر اینکه اصول صحیحی وجود دارند: ادعای اینکه شیعه، اصول صحیحی دارد که تعداد آن به به چهارصد اصل می رسد، از عجیبترین ادعاها است. این اصول کجا هستند؟! چگونه می گوئید که آنها صحیح هستند حال آنکه نمی توانید یکی از اصول آن را برای عالم آشکار کنید که این ادعا را تصدیق نماید- چه برسد به چهارصد مورد-؟ عاملی میگوید: دوم: ما به وجود اصول صحیح و ثابتی علم داریم که مرجع طائفه بر حق بوده و آنان به فرمان ائمه به این اصول عمل می کردند و نویسندگان کتب اربعه و امثال آنان نهایت امکان تمییز صحیح از غیر صحیح را داشتند[20]. 8- ادعای اینکه ائمه به مخالفت با اهل سنت فرمان دادهاند: در کتب شیعه روایاتی وارد شده که شیعیان را از موافقت با اهل سنت در امور خلافی، نهی می کند. حرعاملی با استدلال به این امر معتقد است که موافقت با اهل سنت در امور خاص آنان و از جمله در مصطلح الحدیث جایز نیست. عاملی از فرقه اخباریانی است که همه روایات منسوب به ائمه را تصدیق میکنند. اما این روش وی دلالت این روایات را عکس می کند، زیرا مذهب در اصل فقط بر مبنای مخالفت با اهل سنت بنا شده است که با اصول عقائد شروع میشود و با فروع به پایان میرسد. پس در هر مسألهای که شیعیان در مورد آن با هم اختلاف داشته باشند، صواب در آن قولی خواهد بود که مخالف اهل سنت است. در روش تصحیح احادیث، میان شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. بنابراین قول راجح آن است که مخالف اهل سنت باشد. عاملی میگوید: دوازدههم: طریقه متقدمین مخالف طریق اهل سنت است و اصطلاح جدید موافق اعتقاد و اصطلاح اهل سنت است و بلکه اگر جستجو و تتبع شود روشن میشود که از کتب آنان اخذ شده است. نیز این از کلام شیخ حسن و دیگران فهمیده میشود. ائمه به ما فرمان دادهاند که از طریقه اهل سنت اجتناب کنیم. برخی از دلائل در مورد داوری در مورد احادیث ترجیح دو حدیث مختلف و غیر آن، قبلاً بیان شد[21]. این مختصری بود در مورد مسیر مصطلح الحدیث در نزد اثنی عشریه. به اذن الهی در مطلب آتی نگاهی به این موضوع خواهیم داشت. مطلب دوم نگاهی به موضوع تأخر ظهور مصطح الحدیث نزد شیعه اثنی عشری قبلاً در مورد عنایت و توجه اهل سنت به روایت بیان گشت و ذکر شد که این کار بسیار زود انجام شد و موجب حفظ احادیث نبوی شد. اهل سنت به راویان و تراجم آنان و معرفی آنان و شیوخ و شاگردانشان و درجه حفظ و دیانت آنان عنایت داشتهاند. علاوه بر این مصطلحاتی حدیثی را برای احادیث نبوی وضع کردند تا میان درجات آنان تفاوت بگذارند. این موضوع بیشترین تأثیر را در حفظ سنت نبوی و شناخت احادیث صحیح از ضعیف داشته است. اما ظهور مصطلح الحدیث در میان شیعه بسیار دیر روی داد و این آثاری منفی بر حدیث برجای گذاشت. این مسأله در مطلب سابق تحت عناوین متعددی بیان شد. در این مطلب نگاهی را به آن و تحت آن عناوین خواهیم داشت: 1- ابتدای ظهور مصطلح الحدیث: قبلاً بیان شد که مصطلح الحدیث که به وسیله آن در مورد روایات شیعه داوری می شود، تا قرن هفتم هجری به تأخیر افتاد. این بدان معنی است که تا آن وقت، آنان قواعدی نداشتهاند تا در هنگام اختلاف در مورد یک روایت، جهت داوری از این قواعد استفاده نمایند، زیرا داوری و صدور حکم در مورد یک روایت، نیاز به بیان درجات راویان و وضع الفاظی دارد که بر درجات آنان دلالت می کند و سپس بیان درجات روایات و وضع الفاظی که بر آنها دلالت نماید. آن الفاظ اصطلاحی هستند، یعنی علما در مورد اطلاق الفاظی بر معانی مشخصی اتفاق نظر میکنند که بکارگیری آنها توسط پژوهشگر در هنگام بررسی روایات آسان باشد و به صدور حکم در مورد آن روایات با استفاده از این اصطلاحات بینجامد. قبل از قرن هفتم هجری شیعیان در این علم تصنیفی ندارند، بلکه در قرن هفتم و بدست ابن مطهر حلی از علمای شیعه اثنی عشری ایجاد شد. وی این مصطلح را ایجاد کرد و اصطلاحاتی را برای آن وضع نمود. اما با وجودی که قبل از ظهور مصطلح الحدیث مذهب شیعه استقرار یافته بود و مصنفات شیعی نوشته شده بودند و قواعد ایجاد شده بودند ایجاد مصطلح الحدیث چه فائدهای داشت؟ اما بر خلاف شیعه، اهل سنت قبل از وضع کتب عقائد و فقه این مصطلحات را ایجاد کردند و این نقش مهمی در تثبیت روایت و استدلال به آن داشت. کسی که کتابهای تألیفی اهل سنت در قرن هفتم نظیر المغنی ابن قدامه و المجموع نووی و امثال آن را بنگرد در می یابد که پر از تصحیح و تضعیف بنابر قواعد مصطلح الحدیث است، یعنی علمی که قواعد آن قرنها قبل استقرار و پختگی یافته بود. اما اینکه شیعیان بعد از تدوین کتب روایت و فقه و عقیده علم مصطلح الفقه را ایجاد میکنند، این کار آن چه فائدهای در بر دارد؟ آیا شیعیان بعد از ایجاد این علم برای تصنیف کتب در باب عقائد و فقه استفاده کردند و برای داوری در باب روایات از آن بهره گرفتند و به روایات ضعیف استدلال کردند و احادیث ضعیف را رها نمودند؟ اگر جوابشان مثبت بود، در جواب به آنان میگوئیم: شما تنها یک کتاب را به عنوان نمونه بیاورید که آن مصطلحات حدیثی در آن بکار برده شده و هدفشان از این اصطلاحات، همان معانی اصطلاحی قبل از قرن هفتم و حتی قرن هفتم باشد. حیدر حب الله از علمای معاصر شیعه این مسأله را به صورت قطعی بیان داشته و میگوید: پدیده نقد اسانید که در بحث از علامه و افراد بعد از او بیان شد، در بحث خلاصه منابع قدیمی به قدر امکان در مورد آن بحث کردیم، اما جز در مواردی نادر، تأثیری برای آن نیافتیم[22]. تا پایان قرن سیزدهم و حتی شاید تا به امروز، در مبحث عقائد شیعه، کتابی یافت نمی شود که در آن به صحت و ضعف اشاره کرده باشد و کتابی را نمی یابیم که بر این روش تکیه کرده باشد. آری گاهی در برخی موسوعات- دائره المعارف- یا در برخی کتب فقهی به تصحیح و تضعیف اشاره می شود، اما چنین چیزی تقریباً در کتب عقیده یافت نمی شود. سید شمس الدین محمد بن علی عاملی(م1009ﻫ) در کتاب «مدارک الأحکام فی شرح الإسلام» خواسته بود این مصطلحات را در مورد مسائل فقهی- و نه عقائد- مورد استفاده قرار دهد، لکن از جانب رموز طائفه شیعه- چنان که حیدر حب الله می گوید- مورد هجوم شدیدی قرار گرفت[23]. پس آیا می توان از علمای شیعه این انتظار را داشت که جهت تصحیح روش و مراعات تصحیح و تضعیف در کتب استدلالی، کتب خود را مورد بازبینی قرار دهند و آنها را از روایات ضعیف و کذب پاک نمایند؟! 2- مصطلح مورد استفاده شیعه، از اهل سنت گرفته شده است: استفاده مسلمانان از علوم و روشهای همدیگر اشکال و حرجی ندارد، اما شیعیان با یک روش ادعائی، خود را از امت جدا کردهاند و همین عامل مانع از این شده که آنان زود به بررسی در علوم بپردازند، زیرا شیعیان بر وجود امامانی تکیه دارند که دینشان را حفظ کرده و در وقایع برای آنان فتوا می دهند و قرآن را- حسب اعتقاد شیعه- برایشان تفسیر میکنند. به همین دلیل علوم روایت و فقه و تفسیر دچار اهمال شد. سپس با انقطاع ائمه ظاهر- حسب اعتقاد شیعه- غافلگیر شدند. در چنین حالتی بود که آنان بنیان هائی برای حفظ دین خود و تبیین معانی و مفاهیم قرآن و استنباط احکام دینی از خلال آن نیافتند و بناچار به علوم اهل سنت روی آوردند و بنیان آن علوم را از آنها اخذ کردند. این موضوع از خلال مقایسه علوم اهل سنت و امثال آن در نزد شیعه و اعتراف علمای شیعه- که بعداً ذکر خواهد شد- به این امر روشن می شود. شکی نیست که این موضوع مؤید تأخر عنایت شیعه به مذهب و عدم وفای آن به عوامل حفظ و بقا است. این موضوع شایسته است که آنان را نسبت به این حقیقت بیدار نماید، اما این وضعیت فقط برای گروه های اندکی از پیروان مذهب روی داده است. 3- سبب ایجاد مصطلح الحدیث: قبلاً دلائل ایجاد مصطلح الحدیث بیان شد و ذکر شد که ایجاد این علم برای پاک ساختن مذهب و تصفیه آن از روایات غیر صحیح و وارداتی به مذهب و حمایت آن در مقابل افراد کذاب نیست، بلکه این کار عکس العملی در مقابل عیب جوئیهای اهل سنت از آنان بود که می گفتند کتب شیعیان دارای سند نبوده و روشی برای حفظ آنها وجود ندارد. این بنا به اعتراف و شهادت علمای شیعه است. این موضوع بیانگر این است که ایجاد مصطلح الحدیث نتیجه عملی نداشته است و ایجاد آن تنها یک عکس العمل بوده است و نه بیشتر. این چیزی است که سخن بهبودی، محدث معاصر شیعه، آن را تأیید می کند. بهبودی اقدام به تصحیح کتاب الکافی کرده است. وی به نظر ما با این کار خواسته شیعه را نجات دهد، اما در مقابله با حیدر حب الله، تصریح می کند که حیدر حب الله فقط قصد دفع هجوم اهل سنت را داشته است، اما به نظر ما وی قصد دفاع از خویش را داشته است. اما این سخن وی واقعیت امروز شیعه را برای ما کشف می کند که بر باقی نهادن روایت بدون تصفیه آنها اصرار دارند. بهبودی در مورد اینکه چرا اقدام به تصحیح کتاب الکافی کرده است، میگوید: من شنیدهام که یکی از انتشاراتیهای اسلامی کتابی را جهت ارسال به خارج- یعنی نزد اهل سنت در عربستان سعودی- آماده کرده است. پس من لازم دیدم که خودمان را طور دیگری نشان دهیم، زیرا آنان بعد از آشنا شدن با کتب قدیمی شیعه، دنبال کتاب هائی جدید هستند و هدفشان مورد نقد قرار دادن شیعه بر اساس کتب جدید است. پس من مصلحت را در این یافتم که اگر کتابها را با خرافات موجود در آنها باقی بگذارم- اگر تعبیر صحیح باشد- بعداً مشکلاتی ایجاد شود. به همین دلیل دنبال یک مرجع و منبع اساسی گشتم تا آن را مبنای کار خود قرار دهم و سپس فکر صحیح الکافی به ذهنم رسید[24]. 4- عدم انطباق مصطلحات حدیثی اهل سنت بر مصطلحات شیعه: مصطلح الحدیث لازم است که مبتنی بر اصطلاحات خود شیعه باشد و إلا موجب تحقق مطلوب نمی شود، زیرا اهل سنت اصطلاحاتی را ایجاد کردهاند که علما از زمانی بسیار دور در مورد آنها به توافق رسیدهاند، اما شیعیان همان مصطلحات را ندارند، زیرا کتب سابق آنان مشتمل بر همان معانی نیست. به همین دلیل تطبیق اصطلاحات محدث بر مصطلحاتی که بر آنها دلالت نمی کند، ممکن نیست. صحیح و ضعیف که قاعدتاً ایجاد شدهاند تا برای حکم در مورد احادیث بکار بروند، برای شیعه الفاظی غریب و نامفهوم هستند و آنچه که اهل سنت از این الفاظ اراده می کنند با آنچه که شیعه از آن اراده می کند متفاوت است. به همین دلیل استعمال این الفاظ توسط شیعه، بر راویان و احادیث شیعه منطبق نمی گردد. چنان که ذکر شد حر عاملی در تأکید این مطلب میگوید: معرفت عادلترها در زمان ما غالباً متعذر است، زیرا علمای رجال جز در موارد نادر مراتب عدالت را ضبط نکردهاند و این موارد نادر علاوه بر اینکه نادر هستند، قطعاً با توجه به اصطلاح جدید فهمیده نمیشوند، پس اگر ادعا و تظاهر نباشد، مصداق این ادعای معترض کجاست؟ 5- ادعای اینکه روایات شیعه به روش انتقادی نیاز ندارد: برخی از علمای شیعه اظهار میدارند که روایات شیعه در مجالس ائمه معصومین مدون شده و سپس بر آنان عرضه شده است. پس این روایات صحیح هستند. بنابراین دیگر چه نیازی به روش تصفیه روایات وجود دارد؟! آری، این مقتضای مذهب است اگر درست باشد. مذهب شیعه مبتنی بر این است که امامانی معصوم وجود دارند که حفظ دین به آنان واگذار شده است و همه آنچه که از آنان روایت میشود باید موثق باشد. اما واقعیت برخلاف این است و برخی از علمای شیعه این ادعا را- چنان که قبلاً خوئی در جواب عاملی گفته بود- تکذیب کردهاند. عجیب این است که آنان ادعا می کنند که اگر عمل به روایت ضعیف و اعتماد بر آن مشهور شود، مانند دیگر روایات صحیح میشود و اگر با هم تعارض یابند چه بسا که بر حدیث صحیح ترجیح یابد[25]. آیا چنین قاعدهای تا کنون در میان بشریت شنیده شده است؟! باطل وقتی که مورد عمل قرار بگیرد، تبدیل به حقیقت می شود وچه بسا که بر حقیقتی که هنوز مورد عمل قرار نگرفته ترجیح یابد. چه روش عجیب و غریبی؟! مثلاً روایاتی در کتب قدما وارد شده که آنها را رد نکردهاند اما باطل بودن آنها روشن است. پس آیا به صرف اینکه این افراد آنها را روایت کردهاند، تبدیل به حقیقت میشوند؟! مانند روایتی که در کتاب سلیم بن قیس هلالی از رسولخدا صلی الله علیه و سلم نقل شده و در آن پیامبر صلی الله علیه و سلم به علی میفرماید: «ياعلي! أنت مني وأنا منك سيط لحمك بلحمي، ودمك بدمي... من جحد ولايتك جحدالله ربوبيته، ياعلي أنت عَلَم الله بعدي الأكبر في الأرض، وأنت الركن الأكبر في القيامة، فمن استظل بفيئك كان فائزاً؛ لأن حساب الخلائق إليك، ومآبهم إليك، والميزان ميزانك، والصراط صراطك، والموقف موقفك، والحساب حسابك، فمن ركن إليك نجا، ومن خالفك هوى وهلك، اللهم اشهد اللهم اشهد»[26] «ای علی تو از منی و من از تو. گوشت و خون تو با گوشت و خون من درآمیخته است...... هر کس ولایت تو را انکار نماید ربوبیت خدا را منکر شده است. ای علی، بعد از من تو نشانه بزرگ خدا بر روی زمین هستی و در قیامت رکن اکبر می باشی. هر کس وارد سایه سار تو شود او پیروز است، زیرا محاسبه مخلوقات بدست توست و بازگشتشان به سوی توست و منظور از میزان و صراط و موقف و حساب، میزان و صراط و موقف و حساب تو است. هر کس به تو اعتماد کند نجات می یابد و هر کس با تو مخالفت ورزد منحرف و نابود می شود. پروردگارا تو شاهد باش، پروردگارا تو شاهد باش». همچنین در مورد آیه « وقال الله لا تتخذوا إلهين اثنين إنما هو إله واحد فإياي فارهبون» از ابوعبدالله روایت کردهاند که گفت: منظور آیه این است: دو امام نگیرید، بلکه امام تنها یکی است[27]. پس آیا اینکه مفسرین شیعه بر آنها اعتماد کردهاند و روایتشان نمودهاند، سبب میشود که این روایت حقیقت شوند؟! 6- ادعای اینکه اصول صحیحی وجود دارند که منابع شیعه از آنها نقل شدهاند: ادعای اینکه شیعیان اصول صحیحی دارند که تعداد آنها به چهارصد اصل میرسد از عجیبترین ادعاها است. این اصول کجا هستند؟! چگونه میگویید که این اصول همه صحیح هستند حال آنکه نمی توانید یک مورد از آنها را نشان دهید- چه برسد به چهارصد مورد- که مصدق این ادعا باشد؟! در کجای سخن نویسندگان کتب اربعه آمده که آنان از اصول چهارصدگانه نقل حدیث کردهاند؟! در مقدمه کتابهای آنان حتی یک سخن هم ذکر نشده که بیان نماید آنان از اصول صحیحی نقل کرده باشند. این تنها ادعائی است که متأخرین اظهار داشتهاند تا این توهم را ایجاد نمایند که شیعیان در طول سه قرن اول کتابهایی داشتهاند. اما نمی توانند کتاب واحدی را ارائه نمایند که در آن قرون تألیف شده باشد، مگر کتاب سلیم بن قیس هلالی که علمای شیعه آن را تکذیب نموده و بر جعلی بودن آن تأکید کردهاند! 7- ادعای اینکه ائمه امر به مخالفت با اهل سنت کردهاند: عاملی با مصطلح جدید به مقابله شدیدی برخاسته و آن و کسانی که آن را داخل مذهب شیعه نمودهاند مورد حمله سختی قرار داده است و همه ادله خود را مبنی بر اینکه مصطلح اهل سنت صلاحیت تطبیق بر روایات شیعه را ندارد و گاهی در مورد خطر سقوط مذهب و گاهی در مورد لزوم وارد آمدن طعن بر علمای شیعه هشدار داده است. وی تیر نهائی خود را پرتاب می کند و می گوید: طریقه متقدمین- یعنی علمای سابق شیعه- با روش عامه- یعنی اهل سنت- تباین و مخالفت دارد و اصطلاح جدید، موافق اعتقاد عامه و اصطلاح آنان می باشد و با تتبع ظاهری می توان دریافت که از کتب آنان أخذ شده است. کرکی نویسنده کتاب هدایة الأبرار میگوید: تقسیم حدیث به چهار نوع مذکور در الدرایة از اختراعات اهل سنت است و عمل اصحاب متأخر ما به آن، از روی غفلت واقع شده است. این غفلت بزرگی است، زیرا به فساد و طعنی که به وسیله آن براصل مذهب مترتب می شود- چه برسد به اهل مذهب- آگاهی نیافتهاند....[28] تا اینکه طریقه اصولیون رواج یافت و اصول عامه با اصول خاصه در هم آمیخت و متأخرین از عمل به بیشتر احادیث امتناع ورزیدند و به همین دلیل اختلاف در میان آنان زیاد شد و سرگردانی و حیرت زیادی پدید آمد[29]. اینها برخی از گواهیهای پیروان مذهب بود که مؤید این امر می باشند که به کشتی اهل سنت که ناخدای آن رسولخدا صلی الله علیه و سلم می باشد دستاویز شدهاند و همین به آن امکان استمرار و بقا داده است و إلا وضعیت دیگری می یافت. پس آیا عقلا به این حقیقت پی می برند و در حقیقت مذهب تجدید نظر می کنند؟!
[1]- حاشية كتاب الفوائد المدنية، أمين استرآبادي ص: 125. [2]- نظرية السنة في الفكر الإمامي 11. [3]- همان12. [4]- همان 41- 44 [5]- همان 171 [6]- وسائل الشيعة 30/196، و نک: الكليني والكافي ص:439، رجال الخاقاني ص:211. [7] -وسائل الشيعة 30/262. [8]- الوافي، مقدمه دوم 1/11. [9]- نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة 194. [10]- وسائل الشيعة 30/259. [11]- وسائل الشيعة 30/263. [12]- مقتبس الأثر 9 3/73 [13]- منهاج السنة 7/37. [14]- وسائل الشيعة 30/258. [15]- وسائل الشيعة 30/278. [16]- وسائل الشيعة 30/278-279. [17]- دراسات في الحديث والمحدثين: ص:137. [18]- تعاليق علمية على شرح الكافي للمازندراني : 2/123 [19]- وسائل الشيعة 30/250-252. [20]- وسائل الشيعة 30/252. [21]- وسائل الشيعة 30/259. [22]- نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة 194. [23]- نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة 209. [24]- نظري السنة في الفكر الإمامي الشيعي التكون والصيرورة 777. [25]- دراسات في الحديث والمحدثين: ص:137. [26]- تفسير العياشي 2/261، البرهان 2/373، نور الثقلين 3/60. [27]- كتاب سليم بن قيس ص:244-245. [28]- هداية الأبرار إلى طريق الأئمة الأطهار: ص:136. [29]- هداية الأبرار إلى طريق الأئمة الأطهار: ص:136.
از کتاب: منابع شیعه در میزان نقد علمی، نویسنده: پروفسور احمد بن سعد حمدان الغامدی (استاد دانشگاه ام القری ـ دانشكده عقیده) مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.Com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|