|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
قرآن و حدیث>مسائل قرآنی و حدیث>قرآن > تفسیر و اصول آن نزد اهل سنت
شماره مقاله : 3773 تعداد مشاهده : 312 تاریخ افزودن مقاله : 3/7/1389
|
تفسیر و اصول آن نزد اهل سنت
تفسیر و اصول آن إن الحمد كله لله ، نحمده سبحان وتعالى ، ونستعينه ونستهديه ، ونستغفره ونتوب إليه ، ونعوذ بالله من شرور أنفسنا وسيئات أعمالنا ، ونسأله عز وجل أن يجنبنا الزلل في القول والعمل ، ونصلى ونسلم على رسله الكرام ، وعلى أولهم خاتم الأنبياء والمرسلين ، وعلى آله وصحبه ومن اهتدى بهديه واتبع سنته إلى يوم الدين . این قسمت دوم کتاب ما است که حقیقت شیعهی اثنی عشریه را بیان میکند، جزء اول مقارنهای میان عقیدهی امامیه و دیگر عقاید بود، و این جزء مخصوص تفسیر و اصول تفسیر همراه با مقارنه میباشد، به این خاطر آن را در دو بخش گذاشتهام: قسمت اول: از تفسیر و اصول آن نزد اهل سنت سخن گشودهام. قسمت دوم: را در مورد تفسیر و اصول آن نزد اهل تشیع قرار دادهام و این جزء قبلاً در کتاب جداگانهای چاپ شده، و نیازی به حذف و اضافه بر آن را روا نداشتم. از خداوند متعال خواهانم که عمل ما را خالصانه برای خویش قرار دهد و از ما قبول کند، زیرا خداوند بهترین مولی و بهترین یاری دهنده میباشد و تنها او یاری رسان میباشد و هر چه شکر و سپاس است لایق ذات اوست. ﴿ سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ* وَسَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ* وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ (الصافات:180-182) تاویل در اینجا به معنی: توضیح ماهیت و کیفیت آن میباشد([1]) و ابن کثیر میگوید: یوسف به آنها خبر میدهد: که آنها هر آنچه در خواب ببینند او به تفسیر و تعبیر آگاهی دارد و تعبیر آن را قبل از وقوع میدهد. و از جمله آن آیهها:]قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَما نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِينَ وَقَالَ الَّذِي نَجَا مِنْهُمَا وَادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُكُم بِتَأْوِيلِهِ فَأَرْسِلُونِ [ و همچنین ] وَقَالَ يَا أَبَتِ هَـذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ [. و در آیهی 35 سورهی اسراء ]وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[ سرانجام بهتر و نیکوتری برای شماست در آخرت، و در آیهی 78 سورهی کهف ]قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[ و در آیه 82 ]ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[ و تاویل در اینجا به تفسیر خضر برای رویدادهایی که موسی دید و آن را انکار کرد گفته میشود که عبارت بودند از سوراخ کردن کشتی، و کشتن غلام و بر پا کردن دیوار. کلمه تاویل در سنت مطهر: و از این به بعد به کتابهای سنت نگاه میکنیم: 1ـ امام احمد و طبرانی از ابن عباس روایت میکنند که پیامبر برای او دعا کرد و فرمود: «اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل» خداوندا ابن عباس را در دین فقیه گردان و تاویل را به او یاد بده) و در روایت بزار: (اللهم علمه تأویل القران) آمده: و در روایتی دیگر از امام احمد از عکرمه: (اللهم اعط ابن عباس الحکمة و علمه التاویل) (960ـ 8) و راغب اصفهانی میگوید: تفسیر از تاویل عامتر است زیرا اکثراً تاویل در معانی و جمله و همچنین تنها در کتب الهی استعمال میشود، در حالی که تفسیر در الفاظ و مفردات آن و همچنین در کتب الهی و کتابهای دیگر نیز استعمال میشود. و سید شریف علی بن محمد جانی میگوید: تفسیر علمی است که در آن احوال کلام الله مجید بنابر دلالت آن بر مراد و هدفش بحث میشود و دو قسم دارد. یکی تفسیر: و آن به چیزی گفته میشود که تنها به نقل درک خواهد شد، مانند اسباب النزول و داستان آن، پس تفسیر آن است که به روایت متعلق میباشد. و دیگری تاویل: و آن به چیزی گفته میشود که به وسیلهی قواعد عربی درک شود و به علم درایت متعلق میباشد، پس سخن در اولی بدون نقل در دومی به دلخواه و اشتهاء هر چند که درست هم باشد اشتباه است و مقابل این اختلاف در معنی تاویل، معنی آنرا از دیدگاه قرآن و سنت نگاه میکنیم: کلمهی تاویل در قرآن: این کلمه در قرآن 17 بار ذکر شده، در سوره آل عمران ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾ (آل عمران:7) و معنی آن در اینجا: و کسانی که در دلهایشان كژي يعني گمراهي و گريز از حق به باطل است، متشابه را از معنايي كه موافق با محكم باشد به معناي موافق اهداف و بطالت خويش تغيير ميدهند، در حالي كه تاويل و تفسير درست آنها را جز خدا هيچ كس ديگري نميداند، و دانشمندان ثابت قدم در علم خويش متشابه را به محكم بر ميگردانند، و ميگويند: هر كدام از محكم و متشابه از سوي خداي ماست، امكان ندارد كه بعضي از آن مخالف بعضي ديگر باشد. كلمهي تاويل نخست به معني تحريف معني ميباشد و به اين خاطر از قرآن تنها «متشابهي كه بتواند آن را به اهداف فاسد خويش منحرف كنند» ميگيرند، اما به محكم كه هيچ گونه قدرتي بر آن ندارند دست نميزنند زيرا آيات محكم دلیل براي آنها و حجت بر عليهشان ميباشد. و كلمهي تاويل دوم: به معني تاويل حقي كه متشابه بر آن حمل ميشود، و آن هم معني درستي است كه با محكم هيچگونه تعارضي ندارد و در آيه 59 سورهي نساء ﴿...فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾(النساء:59) احسن تاویلا: به معني بهترين عاقبت و آينده ميباشد و در آیهی سوره اعراف و در آيهي 53 سوره الاعراف:﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ﴾ و التاويل در اينجا به معني؛ عاقبت كار، و آنچه به او ميرسد از وعده و وعيدهایي كه خداوند به او خبر داده است. و در آيه 39 سورهي يونس:﴿ بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ﴾ يعني آينده و عاقبت کار آنها، و آن هم، خواری مشرکان.
علم تفسير تفسير در لغت: تفسير در لغت به معني توضيح، شرح، و بيان آمده و در قرآن نيز به این معنی آمده ﴿وَلا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيراً﴾ (الفرقان:33) تفسير در اينجا به معني: روشن و بيان ميباشد.
تفسير در اصطلاح: زركشي در البرهان ميگويد: تفسير در اصطلاح: آگاهي بر سبب نزول آيه و حکایت آن، و اشارههاي وارده در آن، سپس ترتيب مكي و مدني، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقيد، مجمل و مفسر آن ميباشد و دستهاي اضافه بر اين ميگويند: آگاهي بر حلال و حرام، وعده و وعيد، امر و نهي و چيزهاي ديگر شبيه به اينها ميباشد[2] آنچه زركشي بيان ميدارد وظيفهي مفسر قرآن را مشخص مینمايد، پس مفسر بايد تمام آنچه ذکر شد را روشن و بيان کرده، شرح و توضیح دهد.
تأويل: بعضي اوقات تاويل به معني تفسير استعمال ميشود. طبري تفسير خود را (جامع البيان عن تأويل آي القرآن) نامگذاري كرده است و هنگام تفسير آيهها ميگويد: سخن در تاويل اين آيه... اهل تاويل اختلاف دارند... يا اينكه؛ اهل تاويل اتفاق دارند. و در لسانالعرب: أوّلَ الكلامَ و تأَوله: در آن فكر كرد و تقدير كرد، و أوّله و تأوّله: آن را تفسير كرد. و در سورهی یوسف در هشت آیه این کلمه وارد شده = 6 ، 21 ، 36 ، 37 ، 44 ، 45 ، 100 ، 101 و كساني كه فرقي ميان تفسير و تاويل نميبينند عبارتند از: ابو عبيد، ابو العباس احمدبن يحيي، و ابن الاعربي، و ثعلب که گفتهاند: تفسير و تاويل يكي هستند، يا اينكه تفسير به معني: مشكل برطرف كردن، و تاويل: از دو احتمال انتخاب آنچه مطابق ظاهر ميباشد.[3] تاويل در لغت از ريشهي (اوّل) و به معني برگشتن به عاقبت امر ميباشد، و معني: تاويل اين كلام چيست؟ عاقبت اين سخن به چه ميرسد؟ و ميگوئيد: أوّلته فآل: آن را تغيير دادم پس تغيير كرد، پس تاويل انتقال آيه به معاني محتمل آن ميباشد. و گفته شده: تاويل از ريشهي اياله ميباشد و به معني سياست است. پس معني لغوي تاويل از اطلاق آن بر تفسير امتناع نميورزد. ولی دستهاي ميان تفسير و تاويل فرق گذاشتهاند: مثل ماتريدي كه تفسير خود را «تاويلات اهل السنه» نامگذاري كرده است. و این به اين خاطر است كه ميان آنها فرق ميگذارد، گفته: مراد از لفظ تفسیر قاطعانه بيان كردن ميباشد، و گواهي دادن بر خداوند به اينكه هدف او از اين لفظ چنين ميباشد، و تاويل: ترجيح يكي از دو احتمالات بدون قاطعيت و گواهي دادن است. و ابن حبيب نيشابوري و بغوي ميگويند: تاويل: گرداندن آيه به آن معني كه با ماقبل و مابعدش موافق باشد و از طريق استنباط باشد و مخالف با قرآن و سنت نباشد و تفسير: سخن از اسباب نزول آيه و شان و مقام آن و حکایت نزول آن ميباشد! و ابن اثیر ميگويد: مراد از تاويل نقل ظاهر لفظ از معني اصلي به دليلي است كه به آن احتياج دارد. 2ـ و شيخان روايت ميكنند كه پيامبر فرمود: در خواب ديدم كه مردم را به من نشان ميدهند، هر يك پيراهني را به تن دارند، كه بعضي از اين پيراهنها كوتاه بود و تنها به سينهي آنان ميرسيد، و بعضي ديگر از اين هم كوتاهتر بود ولي عمربن خطاب را ديدم كه پيراهن بلند به تن داشت از بس كه بلند بود آن را به روي زمين ميكشيد (قالوا: فما أوّلت ذلك يا رسول الله؟ قال: الدين: گفتند: اي رسول خدا! اين خواب را چطور تعبير كردي؟ فرمود: آن را به ايمان تعبير كردم.[4] و از جملهی آن آیهها﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ ...﴾ (يوسف:6) یعنی تعبیر و تفسیر خواب. و همچنین ﴿وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ* قَالَ لا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا...﴾ (يوسف:36-37) نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ: یعنی خواب، اما: نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ: یعنی وضعیت کنونی و آیندهی آن را به شما خبر میدهم. 3ـ و در روايت جابر در مورد حج پيامبر غ آمده كه ايشان فرمودند: در روز حج به راست و چپ و جلو و عقب پيامبر نگاه كردم و به اندازهي ديد چشم سوار و پياده را ديدم و پيامبر در ميان ما بود در حالي كه قرآن بر او نازل ميشد (و هو يعرف تاويله) ـ و او تفسير آن را ميدانست ـ و هر آنچه انجام میداد ما هم انجام میدادیم.[5] 4ـ امام بخاري از ام المومنين عائشه روايت كرده كه فرمودند: پيامبرغ در ركوع و سجده بسيار اين دعا را ميخواند: سبحانك اللهم ربنا و بحمدك، اللهم اغفرلي، و با اين دعا (يتاوّل القرآن) قرآن را تفسير ميكرد[6] و هدف ايشان تفسير آيهي ﴿فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ..﴾(النصر:3) ميباشد. 5ـ و همچنين در صحيح بخاري آمده... عمربن خطاب رضيالله عنه ـ ميفرمود: مومن از كافر ارث نميبرد. ابن شهاب ميگويد: (و كانوا يتأولون القرآن) و با اين كار آيهي 72 سورهي انفال را تفسير ميكردند ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾(لأنفال:72)[7] ابن حجر در تعبير (و كانوا يتأولون) ميگويد: و آيهي ﴿...بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ...﴾ را به ولايت در ميراث تفسير ميكردند، يعني بعضي از آنها در ميراث و چيزهاي ديگر ولي و ياران بعضي ديگر ميباشند. ترجمهي آيه: بيگمان كساني كه ايمان آوردهاند و مهاجرت كردهاند و با جان و مال خود در راه خدا جهاد نمودهاند و كساني كه پناه دادهاند و ياري نمودهاند برخي از آنان ياران بعضي ديگرند. 6ـ و امام احمد روايت ميكند كه پيامبرغ فرمودند: يتعلمون القرآن فيتاولونه علي غير ما انزل الله عزوجل[8] قرآن را ياد ميگيرند و آن را خلاف خواسته خداوند تاويل ميكردند. 7ـ امام مالك از كعب الأحبار روايت ميكند، مردي كفشهايش را بيرون آورد و كعب الأحبار به او گفت: چرا كفشهايت را بيرون آوردي؟ شايد اين آيه را تفسير كرده باشيد﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً..﴾(طـه:12) بعد گفت: آيا ميدانيد كفشهاي موسي چه بود؟ و...[9] 8ـ از عائشه روايت شده فرمودند: نماز ابتدا دو ركعت واجب بود، سپس دو ركعت در نماز سفر به اثبات رسيد، و در حالت اقامت به اتمام رسيد. زهري ميگويد: به عروه گفتم: چرا عائشه نمازها را تمام ميخواند؟ گفت: تأوّلت ما تأوّل عثمان = او هم همانند عثمان تفسير ميكرد.[10] و بازگويي اين داستان در اينجا به درازا ميكشاند بعد از عرضه كردن آنچه در قرآن و كتاب سنت نبوي آمده ميبينيم كه استعمال كلمهي تأوّيل در قرآن و سنت مخالف اطلاق آن بر تفسير قرآن نيست، افزون بر آن معناي لغوي كلمهي تاويل را ديديم و فراموش نميكنيم كه تاويل صحيح و فاسد دارد همانگونه كه تفسير، فاسد و صحيح دارد.
فرق ميان تفسير و تأويل و كساني كه ميان تفسير و تأويل فرق قرار ميدهند فكر ميكنم كه اشكالاتي بر آن وارد است: 1ـ ماتريدي تاويل را تنها بر سخن پيامبر غ و چيزي كه به تفسير نياز نداشته باشد منحصر ميكند! و شايد اين همان چيزي باشد كه او را وادار کرد تفسير خويش را به «تأويلات اهل السنة» نامگذاري كند و اين سخن ماتريدي با آنچه در سنت نبوي آمده هيچ گونه تعارضي ندارد. به اينكه پيامبر اكرم غ تاويل قرآن را ميدانست، و ايشان قرآن را تاويل ميكرد. 2ـ و مذهب نيشابوري و بغوي كه تفسير را بر كلام در اسباب نزول آيه و حکایت نزول آن منحصر ميكند قطعي نميباشد، مفهوم تفسير تنها به اين تمام نميشود، بلكه شرح جهت توضيح و روشني و بيان و تفسير به نظر و استنباط نيازمند ميباشد، پس آنچه براي تاويل ذكر كردند شامل تفسير نيز ميباشد، و آنچه ابن اثير ذكر كرده هم مثل اين است. 3ـ سخن راغب اصفهاني مانع اطلاق تاويل بر تفسير نميباشد. 4ـ و شريف جرجاني به دو نوع تفسير معروف اشاره ميكند، كه عبارتند از: تفسير به ماثور يا نقل، كه متعلق به روايت ميباشد، و تفسير عقلي، كه متعلق به روايت ميباشد و آنچه در مورد آنها ميگويد صحيح و درست است، ولي يكي را به تفسير و ديگري را به تاويل نامگذاري كرده است، و تفسير قرآن هر دو را در خود جمع ميكند. و ابن تيميه سبب اختلاف در فهم معنی «تاويل» را بيان ميكند و ميگويد: لفظ تاويل ميان آنچه از قرآن فهمیده ميشود و آنچه طائفهاي از سلف اطلاق ميكنند و اصطلاح دستهاي از متاخرين مشترك ميباشد، به سبب همين اشتراك در لفظ تاويل هر كس طبق فهم خويش معتقد بوده است كه آنچه در قرآن ذكر شده شامل لغت او ميباشد[11] و بعد اين را بيان ميكند كه تاويل داراي سه معني ميباشد: تاويل در عرف فقهاء و متکلمان و محدثان و صوفیان متأخر: تغيير لفظ از معني راجح به معني پوچ به خاطر دليلي كه با آن مقترن ميباشد و اين همان تاويلي است كه در اصول فقه و مسائل اختلافی در آن حرف ميزنند. اما تاويل در اصطلاح سلف دو معني دارد: يكي: تفسير كلام و بيان معناي آن، و فرق نميكند با ظاهر آن مخالف و يا موافق باشد، تفسير و تاويل نزد اين دسته مترادف و يا به هم نزديك ميباشند و اين همان چيزي است كه مجاهد ميگويد: دانشمندان تاويل آن را ميدانند و محمدبن جرير طبري در تفسير خود ميگويد: «القول في تاويل كذا و كذا» سخن در تفسير قول او چنين و چنان است، و «اختلف أهل التأويل في هذه الآيه»: اهل تفسير در تفسير اين آيه با هم اختلاف دارند، چيزهاي ديگر شبيه به اين، و مراد ايشان از كلمه تأويل، تفسير ميباشد!
تفسير و تأويل و معني: و بعضي اوقات «معني» بر «تفسير» اطلاق ميشود؛ براي نمونه فرّاء تفسير خود را «معاني قرآن» ناميده است و از ابو العباس احمد بن يحيي در مورد تاويل سوال شد؟ فرمودند: تفسير و معني وتأويل هر سه يكي ميباشند، و ابن العرابي نيز اين را گفته است[12]. از ابن مسعود روايت شده كه گفته: در ميان ما چنان بود كه هر وقت ده آيه را ياد مي گرفتيم از آن نميگذشتيم مگر اينكه معاني آن را بخوبی درک کرده بدان عمل میکردیم. و بنابراين درست است كه گفته ميشود: تفسير آيه، يا تاويل آيه، يا معني آيه چنان است اما اگر ما به علم (قائم به ذات خود) نگاه كنيم، علمي كه كتابها و مردان مخصوص به خود را دارد، ما براي اين علم تنها يك اسم كه براي همه متعارف است مييابيم كه عبارتست از «علم التفسير».
تفسير پيامبر صلی الله علیه و سلم توضيح سنت براي قرآن خداوند ميفرمايد:﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ* فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ﴾ (القيامة:17-19) چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست ، پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروى كن ، سپس بيان و توضيح آن نيز بر عهده ماست. و ميفرمايد:﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ (يوسف:2) خداوند سبحان چنانكه كفالت نگهداري قرآن را به عهده گرفته، حفاظت و نگهداری، شرح و بيان آن را نيز به عهده خويش گرفته، و پيامبر معني همهي قرآن را فهميده و هيچ گونه دانشي از قرآن بر او مخفي نبوده است پس بر او واجب بوده كه آن را براي اصحاب خويش بيان و روشن كند. و پيامبر در تفسير قرآن كريم مجمل را بيان و مطلق را مقيد و مقيد را مطلق و بعضي اوقات عام را تخصص و خاص را تعميم ميكند، و تمام اين كارها را به وحي و دستور و تعميم و توفيق خداوند متعال انجام ميدهد ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى* عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾ (النجم:3-5) (و ما ينطق عن الهوي، ان هو الاوحي يوحي، علمه شديد القوي = و از سر هوس سخن نمىگويد ، اين سخن بجز وحيى كه وحى مىشود نيست).
([1] ) فتح الباری 7/100ـ کتاب فضائل الصحابه ـ باب ذکر ابن عباس رضی الله عنه [2] . البرهان: 2/148 [3] . التفسير و التاويل در لسان العرب، القاموس المحيط و كشف الظنون: علم التاويل 1/334 ، علم التفسير 1/427 [4] . البخاري ـ كتاب الايمان ـ باب برتری اهل ايمان در اعمال، و مسلم ـ كتاب فضائل صحابه ـ باب فضائل عمر رضی الله عنه [5] . سنن ابن ماجه ـ كتاب المناسك ـ باب حج پيامبر و ابو داود و نسائي نيز روايت كردهاند. [6] . البخاري ـ كتاب الحج ـ باب توريث دور مكه ـ و بيعها. [7] . فتح الباري 3/452 [8] . المسند 4/155 [9] . الموطا ـ كتاب الباس ـ باب ماجاء في الانتعال و آيه در سورهي طه شماره 12 ميباشد. [10] . البخاري ـ كتاب تفسير الصلاة ـ باب يقصر اذا خرج من موضعه. [11] . دقائق التفسير الجامع: امام ابن تيميه 1/106. [12] . تفسير طبري به تحقيق شاكر 1/80.
از کتاب: پژوهشي پيرامون اصول و فروع شيعه دوازده امامي(2)، (مبحث تفسیر)، تأليف: دكتر علي سالوس مصدر: دائرة المعارف شبکه اسلامی IslamWebPedia.com
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|