رد بر مطاعن رافضی در مورد فضایل ابوبکر صدیق و انکار وی از فداکاریهای صدیق در هنگام هجرت و غیره
رافضی گفته است: (سوّم: فضایلی که در مورد ابوبکر وارد شده است مانند آیهی غار و{وَسَیجَنَّبُهَا الأتْقَى (١٧) } (اللیل: 17).
«به زودی باتقواترین مردم از آن (آتش سوزان) دور داشته میشود».
و{قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الأعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ (١٦) } (الفتح: 16).
«به متخلفان از اعراب بگو: «بزودى از شما دعوت مىشود كه بسوى قومى نیرومند و جنگجو بروید».
و دعوت کننده همان ابوبکر است، که روز بدر در جایگاه انیس رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بود و بر پیغمبر بخشش داشته و در نماز امام بوده.
رافضی گفته است: جواب: وجود ابوبکر در غار هیچگونه فضیلتی برای او ندارد، چون ممکن است به این سبب پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را همراه خود نموده باشد تا امرش را (خیانت) آشکار نکند. و همچنین: چون آیه دلالت بر مفهوم مخالفش دارد «لا تحزن» یعنی: غم مخور، دلیل بر ضعف و کم صبری و عدم یقین او به اللّه تعالی است و دلیل عدم رضایتش از هم سرنوشتی با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و عدم رضایت به قضاء و قدر خداوند است. و چون حزن اگر اطاعت باشد ممکن نیست که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از آن نهی کند، و اگر معصیّت باشد فضیلتی را که ادّعا میکند رذیلت است.
و همچنین: چون قرآن هر جا که صحبت از نزول سکینه میکند مؤمنین را با رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم در آن سکینه شریک میسازد به استثنای این مورد، و هیچ نقصی از آن بزرگتر نیست. {وَسَیجَنَّبُهَا الأتْقَى} یعنی با تقواترین از آن دور داشته خواهد شد» منظور از آن ابودحداح است آنگاه که نخلستانی برای همسایة آن خرید، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نخلستانی را در بهشت به صاحبش پیشنهاد کرد اگر آن را به همسایة آن نخلستان ببخشد، امّا او قبول نکرد، ابودحداح که آن معامله را از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شنید آنرا خرید و به همسایة نخلستان بخشید، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در مقابل آن بستانی را در بهشت به او معاوضه داد. و امّا قول اللّه تعالی: {قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الأعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ } منظور این است که شما را دعوت خواهیم کرد به سوی قومی، چون منظور کسانی هستند که از صلح حدیبیه تخلف نمودند، آنها التماس کردند که برای غنیمت خیبر خارج شوند، امّا اللّه تعالی آنها را منع نمود آنجا که میفرماید:{قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونَا (١٥) } (الفتح: 15).
چون خداوند غنیمت خیبر را برای کسانی قرار داد که در صلح حدیبیه شرکت داشتند، سپس فرمود:{قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الأعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ (١٦) } (الفتح: 16).
مرادش این است که شما را دعوت خواهیم نمود از این به بعد برای جنگ با قومی قدرتمند، و حقیقت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم برای غزوات زیادی آنها را دعوت نمود مثل: غزوهی مؤته و حنین و تبوک و غیره، پس دعوت کننده رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بوده است. و همچنین: ممکن است دعوت کننده علی باشد، آنگاه که با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگید، و آنها به صف علی برگشتند در حالیکه مسلمان شدند، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرموده: ای علی جنگ با شما جنگ با من است، و مسلّماً جنگ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم جنگ با کفر است.
و امّا اینکه ابوبکر در جایگاه و در روز بدر انیس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده فضیلتی در آن نیست، چون اُنس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با خدا او را از هر انیس دیگری بینیاز کرده بود، ولی وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میدانست اگر ابوبکر را به جنگ مأمور کند مشکلتر میشود، چون ابوبکر چندین مرتبه در جنگ فرار کرده بود. کدامیک بزرگتر هستند: آنکس که از جنگ نشسته و یا اینکه با نفسش در راه خدا مجاهدت مینماید؟
امّا اینکه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بخشش داشته دروغ است، چون او دارای مال و دارایی نبود؛ پدرش در نهایت فقیری بود، بر سر سفرة عبد اللّه بن جدعان ندا در میداد که هر روز مُدّی به او ببخشد تا با آن زندگی کند، اگر ابوبکر ثروتمند بود پدرش را بینیاز میکرد، و ابوبکر در زمان جاهلیّت معلّم بچّهها بود و در زمان اسلام خیّاط بود، و هنگامی که ولی امر مسلمین شد مردم او را از خیّاطی منع کردند، گفت: من برای غذا نیازمندم، آنها نیز برای هر روز سه درهم از بیت المال برایش قرار دادند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم قبل از هجرت توسط خدیجه ثروتمند بود، و نیازی هم به تدارکات جنگ و لشکر نداشت، و بعد از هجرت هم ابوبکر چیزی نداشت تا ببخشد، سپس اگر ابوبکر انفاق نموده لازم بود که در مورد آن قرآن نازل شود همچنانکه در مورد علی نازل شد:{هَلْ أَتَى (١) } . (الإنسان: 1).
و معلوم است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بزرگوارتر است از کسانیکه امر المؤمنین بر آنها بخشش نموده است، و مالی که ادّعا میکنید ابوبکر بخشیده بیشتر بوده است؟ عدم نزول قرآن در مورد آن دلیل بر دروغ بودن روایت است. و امّا جلو انداختنش در نماز اشتباه است، چون وقتی که بلال اذان گفت عایشه به او گفت که ابوبکر را جلو بیاندازید، و وقتی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به هوش آمد و تکبیر را شنید گفت: چه کسی برای مردم نماز میخواند؟ گفتند: ابوبکر گفت: مرا بیرون ببرید در بین علی و عبّاس بیرون آمد او را به سوی قبله بردند ابوبکر را از نماز بیرون کرد و خودش برای مردم نماز خواند.
رافضی گفته است: (این است وضعیّت دلایل آن قوم، پس عاقل باید با انصاف بنگرد و قصد تبعیّت از حق را داشته باشد نه هوی و هوس، و تقلید از آباء و اجداد را ترک کند، چون خداوند در کتاب خود از آن نهی نموده است، و باید دنیا او را فریب ندهد، حق را به مستحق برساند، و مستحق را از حقّش محروم نکند، آنچه در این مقدّمه خواستیم ثابت کنیم این بود).
جواب: اینکه گفته شود: در این کلام دروغ و بهتان و افتراهایی وجود دارد که در میان هیچ فرقهای از فِرَق اسلامی چنین چیزهایی دیده نشده است، شكى در آن نیست که رافضیها از هر کسی دیگر بیشتر به یهودیها شباهت دارند، چون آنها قومی بسیار بهتانکار هستند و میخواهند اسلام را به فوت دهان خاموش کنند، امّا خداوند مانع است و نور خود را به اتمام میرساند، اگر چه کافران دوست نداشته باشند. ظهور فضائل دو شیخ الاسلام: ابوبکر و عمر نزد هر کس عاقلی بسیار ظاهر و آشکارتر از فضل غیر ایشان است، این رافضیها میخواهند حقیقت را منقلب کنند، سهم بسزایی از قول اللّه تعالی دارند که میفرماید:{فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ (٣٢) }(الزمر: 32).
«پس چه كسى ستمكارتر است از آن كسى كه بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى كه به سراغ او آمده تكذیب كند؟».
و از اینکه میفرماید:{فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِایاتِهِ إِنَّهُ لا یفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ (١٧) } (یونس: 17).
«چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ مىبندد، یا ایات او را تكذیب مىكند؟! مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد».
و امثال این آیات.
حقیقتاً این قوم بزرگترین تکذیبکنندگان حق هستند، در امت اسلامی در این زمینه همتایی ندارند.
امّا اینکه میگوید: (فضیلتی برای ابوبکر در غار نیست).
جواب: فضیلت ابوبکر در غار به نصّ قرآن ظاهر است، چون خداوند میفرماید:{إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (٤٠) } (التوبه: 40).
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر داده است که خدا با او و یارش است، همچنان که خدا به موسی و هارون گفت:{إِنَّنِی مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى (٤٦) } (طه: 46).
«به درستی که من با شما هستم میشنوم و میبینم».
در صحیحین از حدیث انس از ابوبکر صدّیق رضی الله عنه روایت شده که ابوبکر گفت: پای مشرکین را که بالای سر ما بودند و ما در غار بودیم میدیدم، گفتم: ای رسول خدا، اگر یکی از آنها پای خودش را نگاه کند ما را میبیند، او گفت: (یا أبوبكر ما ظنّك بإثنین الله ثالثهما). یعنی: ای ابوبکر چه گمانی داری نسبت به دو نفری که الله سوّم آنها است[1] اهل حدیث بر صحّت و مقبول بودن آن اتّفاق دارند، حتّی دو نفر هم در آن اختلاف ندارند، علاوه بر آن از احادیثی است که قرآن نیز بر مفهوم آن دلالت دارد، آنجا که میفرماید:{إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (٤٠) }(التوبه: 40).
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
این نهایت مدح است برای ابوبکر؛ چون دلالت بر اینکه ابوبکر از کسانی هستند که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بر ایمان ایشان شهادت داشته است، ایمانی که مقتضی نصرت خداوند است، برای او همراه پیغمبرش در چنین حالتی که خداوند بینیازیش از مردم را بیان فرموده است، خداوند میفرماید:{إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ (٤٠) } (التوبه: 40).
«اگر او را یارى نكنید، خداوند او را یارى كرد; (و در مشكلترین ساعات، او را تنها نگذاشت;) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بیرون كردند، در حالى كه دومین نفر بود (و یك نفر بیشتر همراه نداشت); در آن هنگام كه آن دو در غار بودند».
به همین سبب سفیان بن عیینه و غیر او گفتهاند: خداوند تمام مردم را سرزنش نموده است به غیر از ابوبکر، گفته است هر کس صحابی بودن ابوبکر را انکار کند کافر است، چون در واقع قرآن را تکذیب کرده است، عدهای از اهل علم مانند ابوالقاسم سهیلی و غیر او گفتهاند: این با هم بودن و همراهی برای غیر ابوبکر ثابت نشده است.
و همچنین قولش که میفرماید: (ما ظنك باثنین اللّهُ ثالثها). چه گمانی داری به دو نفرى که خداوند سوّم آنهاست. بلکه ویژگی آنها در لفظ آشکار است، همچنانکه در معنا آشکار است، به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم گفته میشود: (محمّد رسول اللّه) یعنی محمّد فرستاده خدا، بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هنگامیکه ابوبکر متولی امور گردید مردم گفتند: (خلیفة رسول اللّه) یعنی جانشین فرستادهی خدا، خلیفه را به رسول اضافه و رسول را به اللّه اضافه کردند، اضافه شده به آنچه که به اللّه اضافه شده است اضافه شدن به اللّه است در واقع این تحقق قول اللّه تعالی است، آنجا که میفرماید: (إن اللّه معنا) یعنی خدا با ماست، چه گمان داری به دو نفری که اللّه سوّم آنهاست، سپس وقتی که عمر متولی امور گردید مردم گفتند: (امیر المؤمنین) ویژگی خاصی که دلیل امتیاز ابوبکر از بقیهی صحابه بود قطع شد. هر کس در این تأمل کند فضایل زیادی که در کتب صحاح برای ابوبکر ذکر شده، پیدا میکند، و آن خصوصیاتی است، مانند حدیث: مخاله خلالت به معنی دوستی که حاضر باشد به خاطر دوستش تمام وجود و مصالحش را فدا کند. و حدیث: إنَّ اللّه معنا، حقیقت خدا با ماست، و حدیث: إنه أحب الرجال إلى النبى صلی الله علیه و آله وسلم یعنی: او محبوبترین مردان پیش پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است، و حدیث رفتن به سوی او بعد از او، و حدیث: نوشتن پیمان به سوی او بعد از او، و حدیث خاص بودن او در تصدیق پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم قبل از هر کس، و واگذاشتن ابوبکر برای او (پیغمبر ص) همان که میفرماید: (فهل أنتم تاركو لی صاحبی؟) آیا همراهم (صحابیم) را برایم نمیگزارید؟ و حدیث دفاع کردن ابوبکر از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم زمانی که عقبه بن ابی معیط پارچهای را در گردن پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم انداخته بود ابوبکر او را نجات داد سپس گفت: آیا مردی را که میگوید: پروردگارم اللّه است میکشید؟ و حدیث جانشینش در نماز و در حجّ، و صبر و استقامتش بعد از وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و اطاعت امت از او، و حدیث خصالی که در یک روز در او جمع شده بودند، آن حضال در هیچ فردی جمع نمیشوند، مگر آنکه بهشت برای او واجب است، و امثال آنها[2].
هدف در اینجا ویژگی ایشان در همراهی ایمانی است که در این وصف هیچ کس در عالم با او شریک نیست، نه در مقدارش و نه در صفتش و نه در منفعتش، چون اگر مدّت زمانی را که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن با ابوبکر میبودند با مدّت زمانی که در آن پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم با علی و یا عثمان و یا دیگر اصحاب میبود مقایسه کنی میبینی مدّت زمانیکه به ابوبکر اختصاص داده بود، نمیگویم دو برابر بلکه چندین برابر است. و آن زمانی که در بین مردم با پیغمبر بودند مختص فردی نبوده، امّا کمال شناختش از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و تصدیقش، و محبتش برای او، آنچنان آشکار و هویدا است که بکلی از دیگر اصحاب بسیار جداگانه است، آنچنانکه بر هر کس که از احوال آن قوم شناختی داشته باشد مخفی نیست، و هر کس از چنین چیزی شناخت نداشته باشد شهادتش مقبول نیست.
و همچنین است منفعت رساندن و همکاریش با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بر دین. این اموری که هدف از صحابی بودن و محاسنش، که توسط آن صحابه استحقاق فضیلت بر دیگران را پیدا میکند در ابوبکر به حدّی موجود بود همتایی نداشت. همچنانکه در صحیحین از ابوسعید خدری روایت شده که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بر منبر نشسته سپس فرمود، (إنَّ عبداً خیره اللّهُ بین أن یؤتیه من زهرة الحیاة الدنیا وبین ما عنده، فاختار ما عنده) فبكى أبوبكر، وقال: فدیناك بآبائنا وأمهاتنها. قال: فكان رسول اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم هو المخّیر، وكان أبوبكر أعلمنا به، فقال رسول اللّهِ صلی الله علیه آله و سلم (إنَّ من أمَنَّ الناسِ عَلی فی صحبته وماله أبوبكر، ولو كنت متخذاً خلیلاً لاتخذت أبابكر خلیلاً ولكن أخوة الإسلام، لا یبقین فی المسجد إلاَّ خوخة أبی بكر، وفی روایة البخاری: لو كنت متخذاً خلیلاً غیر ربی لاتخذت أبابكر خلیلاً، ولكن أخوة الإسلام ومودته)[3]. یعنی: (بدرستیکه خداوند بندهای را در میان زیباییهای دنیا و در بین آنچه در نزد خودش است مخیّر نموده) ابوبکر گریه کرد و گفت: پدران و مادرانمان فدایت شوند. گفت: آنکس که مخیّر شده رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم است. ابوبکر از همة ما بهتر آن را میدانست، سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: حقیقت کسیکه از همه بیشتر بر من منّت دارد، همه از جنبة مصاحبت و از جنبة مالی ابوبکر است، اگر من خلیل (دوستی که حاضر باشد تمامی مصلحتهای خود را فدای دوستش کند) را بر میگرفتم حتماً ابوبکر را انتخاب میکردم، امّا (چون در بین انسانها خلیل گرفتن جایز نیست برادر دینی هستیم، در مسجد هیچ روزنهای به جز روزنهی ابوبکر باقی نمیماند، در روایت بخاری میگوید: اگر به جز پروردگارم کسی را خلیل میگرفتم ابوبکر میبود امّا برادری و محبّت اسلامی داریم). و همچنین بخاری از حدیث ابن عبّاس روایت میکند که گفت: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در مریضی وفاتش خارج شد در حالیکه پارچهای را دور سرش پیچیده بود، بر منبر نشست، و حمد خدا را گفت و او را ثنا نمود، و گفت (در میان مردم کسی وجود ندارد از ابوبکر بن ابی قحافه بیشتر بر من منّت داشته باشد با جان و مالش. و اگر در میان مردم خلیلی بر میگرفتم و در روایتی دیگر : (لو كنت متخذاً من هذه الاُمةِ خلیلاً لاتخذته، ولكن أخوة الإسلام أفضلُ. یعنی: اگر در این امّت خلیلی را بر میگرفتم ابوبکر را بر میگرفتم، امّا أخوت اسلامی بزرگتر است). و در روایتی دیگر: (ولكن أخی وصاحبی، یعنی: امّا برادر و همراه من است.) همهی این نصها بیانگر ویژگیهای ابوبکر در فضایل و صحابی بودن و مناقبش میباشد، آنچنان آنها را رعایت نموده و به پا داشته که همتایی نداشته است، و حتّی موجب آن گردیده که به استثنای تمام مردم اگر خلالت در اسلام ممکن میبود خلیل واقع گردد. و این نصوص بیانگر آنست که ابوبکر محبوبترین و با فضیلتترین فرد نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است همچنانکه صراحتاً آنرا بیان فرموده است، در حدیث عمرو بن العاص است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را بر لشکر ذات السلاسل مأمور كرد، گفت: (نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم رفتم و گفتم: در میان مردم چه کسی از همه نزد تو محبوبترین است؟ گفت: عایشه. گفتم: در میان مردان؟ گفت: پدرش. گفتم: بعد از او چه کسی؟ گفت عمر و چند نفری را برشمرد)، و در روایت بخاری: (گفت: سکوت کردم از ترس اینکه من را در آخر همة آنها قرار دهد)[4].
آنچه از فضیلت ابوبکر در غار، از قرآن فهمیده میشود: خداوند یاریش را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در این حال ذکر نموده در حالیکه از بقیهی مردم رویگردان بوده بجز کسانیکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را یاری نمودهاند.
{إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ (40)} (التوبه: 40).
«آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بیرون كردند، در حالى كه دومین نفر بود (و یك نفر بیشتر همراه نداشت); در آن هنگام كه آن دو در غار بودند».
یعنی: او را بیرون کردند در حالیکه در میان عدّة کمی بود، هیچ کس او را همراهی ننمود مگر یک نفر، چون یک نفر کمترینی است که تصوّر شود، چون عدم همراهی به جز یک نفر دلیل بر نهایت کم بودن است. سپس فرمود: {إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (٤٠) }(التوبه: 40).
«و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
و این دلیل بر آن است که همراهش دوستدار و یاری دهنده و بر او مشفق بوده به همین سبب محزون گشته، انسان تنها در حالت ترس از دست دادن محبوبی محزون میشود، امّا دشمنش در حالت از بین رفتن او هیچگاه محزون نمیشود، پس اگر ابوبکر از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بغض و کینه داشت همچنانکه اهل افتراء میگویند محزون نمیشد، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم او را از محزون شدن نهی نمیکرد، بلکه مسرور و خوشحالیش را پنهان میکرد، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به او نمیگفت: {لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا }و اگر مفتری بگوید: چون در ظاهر خود را محزون نشان داده حالت درونیش که بغض و کینه است بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مخفی بوده است.
در جواب گفته میشود: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم گفته: {إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا} این خبر است از اینکه خداوند توسط یاریش با هر دوی آنهاست، ممکن نیست که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از نصرت خداوند برای رسولش و برای مؤمنین خبر دهد و بگوید که خدا با آنهاست و او در باطن منافق باشد، چون او در خبر دادن از خدا معصوم است، و غیر از حقّ چیزی بر او نمیگوید.
و همچنین: نادانترین کس از همراه خود نمیترسد در همچنین سفری که با او عداوت دارند، قدرتمدارانی که در میانشان زندگی میکرد میخواستند او را بکشند و در حالیکه دوستانش نمیتوانستند او را یاری دهند چگونه فردی را در میان همهی دوستانش برای همراهی انتخاب میکند، که در ظاهر دوستی و حزنش را بر او مینمایاند، امّا در باطن با او دشمن است، در حالیکه او را دوست میپندارد، چنین کاری را هیچ کس انجام نمیدهد، مگر آنکه از همه نادانتر و کودنتر باشد. در چنین سفری که تمام قدرتمدارانی که در میانشان زندگی میکرد با او دشمنی داشتند و میخواستند او را بکشند، و دوستانش نیز نمیتوانستند او را یاری دهند، آیا کسی را برای همراهی انتخاب میکند که در ظاهر دوستی و حزنش بر او نمایان میکند و در باطن با او دشمن است؟ چگونه چنین همراهی را انتخاب میکند و از او نمیترسد؟ آیا بجز احمقترین و نادانترین انسان کسی همچنین کاری را انجام میدهد؟ خداوند زشت و رسوا کند آن کسی را که این همه نادانی و نفهمی را به پیغمبرش نسبت میدهد. در حالی که در علم و عقل از همه کاملتر است.
و امّا گفتهی رافضی: (ممکن است او را برای همراهی انتخاب نموده باشد تا کینهاش آشکار نشود چون از او ترسیده است).
جواب: از جهتهای فراوانی این ادّعا باطل است، که بیان کردن همهی آنها ممکن نیست.
اوّل: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دوستی و محبتش را به دلیل قرآن دانسته، نه دشمنی او، پس ادّعایش باطل است.
دوّم: به تواتر معنوی ثابت شده است که ابوبکر دوستدار پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده و به او ایمان آورده است، و در این زمینه اضافه بر دیگران دارای ویژگیهای خاصی بوده، تواتر آن از شجاعت عنتره و سخاوت حاتم و دوستی و محبّت علی برای پیغمبر و دیگر متواتراتی که در اخبار موجود بر یک مقصد دلالت دارند، و بر آنها اتفاق است بیشتر است، گمان در محبّت ابوبکر مثل گمان در غیر او و یا سختتر است، بعضی از رافضیها انکار میکنند که ابوبکر و عمر در حجرة پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دفن شده باشند، و بعضی از غالیان آنها انکار میکنند که ابوبکر در غار همراهش بوده است، و این از بهتانهای آنها بعید نیست، چون این قوم، قوم بهتان هستند، از عقلیات و نقلیات آنچه را که ضرورتاً معلوم و اثبات شده است انکار میکنند، و ادّعا میکنند آنچه را که منتفی است ثابت است.
جهت سوّم: آنکه گفته است: (او را همراهی نموده بخاطر ترس از ظاهر شدن امرش) سخن کسی است که نسبت به آنچه واقع شده از همه جاهلتر بوده است، خارج شدن پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از مکّه واضح است، اهل مکّه آن را میدانستند، صبح آن شبی که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از مکّه خارج شده بود مردم آنرا فهمیدند، و کسانی را به دنبالش فرستادند، این خبر منتشر شد، و دیه را جهت دستگیری پیغمبر و ابوبکر برای کسانیکه دنبالشان میگشتند قرار دادند، دیه را به کسی میبخشیدند که ابوبکر را دستگیر کند، پس چه امری بود که پیغمبر از آن میترسید، اینکه مشرکین برای دستگیری ابوبکر دیه میدادند دلیل بر دوستی او با پیغمبر بود و دلیل بر دشمنی با مشرکین بود، اگر در باطن با مشرکین بود این کار را نمیکردند.
چهارم: پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم وقتی که از مکّه خارج شد شب بود و هیچکس آن را نمیدانست، پیغمبر همراهی ابوبکر را برای چه میخواست؟
اگر گفته شود: شاید تنها ابوبکر خارج شدن او را میدانست؟
در جواب گفته میشود: پیغمبر برایش ممکن بود زمانی خارج شود که ابوبکر نیز خبر نداشته باشد همچنانکه زمانی خارج شد که مشرکین ندانستند، و باز میتوانست زمان خروجش را تعیین نکند، پس چگونه در صحیحین ثابت شده که ابوبکر برای هجرت از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اجازه گرفت و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به او اجازه نداد تا زمانیکه با خودش هجرت کند و در هنگام خلوت به او خبر داد[5].
جهت پنجم: زمانیکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در غار بود، عبداللّه بن ابوبکر برای آنها اخبار میآورد و عامر بن فهیره هم با آنها بود، همچنانکه قبلاً ذکر کردیم، در آن موقع میتوانست مشرکین را از آنها باخبر سازد.
ششم: اگر ابوبکر اینطور بود (که ادّعا میکند) و دشمن هم بالاى سر آنها آمده بود، میتوانست از غار بیرون بیاید و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را برای دشمن آشکار کند، در حالیکه او تنها بود و هیچ کس نبود که دشمن را از او منع کند، اگر کسی کینه کس دیگری را داشته باشد و بخواهد او را نابود کند، در چنین حالتی فرصت را غنیمت شمرده و از آن استفاده میکند، در حالتی که هر دشمنی میتواند در آن دشمن خود را دستگیری نماید، چون او در غار تنهاست.
و امّا گفته رافضی: (آیه بر نقص ابوبکر دلالت دارد، چون میفرماید: {لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا } (التوبه: 40).
«و او به همراه خود مى گفت: «غم مخور، خدا با ماست».
آیه دلالت بر پستی، و کم صبری و عدم یقین و عدم رضایت به اینکه در سرنوشت با پیغمبر برابر باشد و عدم رضایت به قضاء و قدر ابوبکر دارد.
جواب: اوّل: این ادّعای خودتان را ردّ میکند که میگویید: (از او ترسیده تا مبادا نیّتش را آشکار کند به همین خاطر او را همراهی نموده) چون اگر ابوبکر دشمن اوست، و در باطن با دشمنانی بود که دنبال او میگشتند، میبایست مسرور و خوشحال شود و وقتی که دشمن را احساس کرد آسوده شود، و باز دشمن آمده بود و بر روی غار میرفتند، لازم بود که آنها را آگاه کند. و همچنین: آنکه اخبار قریش را برایشان میآورد پسرش عبداللّه بود، میتوانست به پسرش بگوید که خبر آنها را به قریش بگوید.
و همچنین: غلام ابوبکر«عامر بن فهیره» بود که مرکبهای ایشان را نگهداری مینمود، میتوانست به غلامش بگوید مشرکین را خبر کند. چیزی که در اینجا میگویند ایمان او را ثابت و اینکه میگوید منافق است باطل میشود، و بدان که در مهاجرین منافقی وجود نداشت، منافقین تنها در قبیلههای انصار وجود داشت، چون همهی آنها به اختیار خود هجرت نمودند، و آنهایی که در مکّه کافر بودند هیچکدام مهاجرت نکردند، جدایی از وطن و اهل خانواده و عشیرت را به خاطر یاری دادن دشمنشان انتخاب نکردهاند، و اگر این کلام مستلزم ایمان اوست معلوم است که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم برای مهمترین و خطرناکترین سفرش که به خاطر اهمیّت و عظمت آن در قلب مسلمانان و آشکار شدن رسالتش مبدأ تاریخ قرار گرفته - چون مبدأ بر چیزی تاریخ تعین میشود که نزد عامّة مردم معلوم و آشکار باشد - در چنین سفری پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی را برای مصاحبت و همراهی تعیین نمیکند مگر اینکه از دیگران بزرگتر و مورد اعتمادتر و آرام بخشتر باشد.
در فضایل صدّیق، و امتیازش بر دیگران این کافی است و این از فضایلی است که هیچ کسی در آن با ابوبکر همتایی ندارد. اینها دلالت بر این دارد که ابوبکر نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم با فضیلتترین صحابی بوده است.
و امّا آنکه گفته است: (این دلیل بر نقص او دارد).
ما میگوییم: نقص بر دو نوع است: نقصی که منافی ایمان است، و نقصی که سبب کمتر شدن از کسی میشود که از او کاملتر باشد، اگر منظورش اوّلی است، باطل است، چون خداوند به پیغمبرش صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید:{وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلا تَكُ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْكُرُونَ (١٢٧)} (النحل: 127).
«اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر».
و نسبت به عموم مؤمنین فرموده است:{وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ (١٣٩)}(آل عمران: 139).
«و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید».
و همچنین فرموده است:{وَلَقَدْ آتَینَاكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (٨٧)لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ (٨٨)}(الحجر: 87-88).
«ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم. (بنابر این،) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، كه به گروههایى از آنها ( كفار) دادیم، میفكن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنین فرود آر».
بدرستی که خداوند بیش از یکبار پیغمبرش را نهی نموده از اینکه محزون شود، و همچنین عموم مسلمانان را از حزن و اندوه نهی نموده است، پس معلوم است که نهی کردن از حزن با ایمان منافات ندارد.
و اگر منظور نقصی است که از کاملتر از خودش کمتر باشد، شکّی در آن نیست که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از ابوبکر کاملتر است، و در این مورد هیچ فردی از اهل سنت اختلاف ندارند، امّا این دلیل نیست که علی و عثمان و عمر و غیر از آنان از او بزرگتر باشند، چون آنها در آن حالت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نبودند، اگر با او بودند معلوم نبود که حال آنها از حال ابوبکر صدّیق بهتر باشد، امّا آنچه از وضعیّت ابوبکر و آنها معروف است این است که به هنگام مشکلات و ترس ابوبکر از همه صبر و یقینش بیشتر بوده، و به هنگام سببهای شکّ و گمان یقین و آرامش ابوبکر از همه بیشتر بوده، و هر گاه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در اذیّت قرار میگرفت ابوبکر از همه بیشتر تابع رضایت ایشان بودند، و در آنچه که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را اذیّت میکرد ابوبکر از همه دورتر بوده. این برای هر کسی که تحقیقاتی در حال آنها کرده باشد، چه در زمان حیات رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم و چه بعد از وفاتش بسیار واضح و معلوم است.
و همچنین: داستان روز بدر در جایگاه، و روز حدیبیه در آرامش و متانت ایشان معروف است، اینها بر بقیه اصحاب آشکار بود، پس چگونه عدم ثبات و جزع به او نسبت داده میشود؟!
و همچنین: قیام او علیه مرتدّین و مانعین زکات، استوار نمودن مسلمانان، با آماده کردن أسامه، اینها از مسائلی است که بیانگر برتری ابوبکر بر صحابه از جهت یقین و ثبات میباشد.
اهل سنّت در فضیلت ابوبکر بر علی و عثمان و عمر اختلاف ندارند، امّا رافضیی که کاملتر بودن علی را بر این سه نفر ادّعا میکند، این یك بهتان و دروغ و افتراء است، چون هر کس در سیرة عمر و عثمان تدّبر نماید میداند که آنها بر علی برتری دارند، هم از حیث صبر و ثبات، و هم از جهت جزع و فزع به هنگام مصیبت، عثمان محاصره شد و از او خواستند از خلافت کنارهگیری کند و بر این درخواست اصرار داشتند تا آنکه او را کشتند، با این وصف او مردم را از جنگیدن با آنها منع میکرد.
تا آنکه به شهادت رسید، و از نفس خویش دفاع نکرد، آیا این جز عظمت صبر او بر مصیبت چیز دیگری هست؟!
و معلوم است که صبر علی مثل صبر عثمان نبود، بلکه هم از لشکر خودش و هم از لشکری که با او میجنگیدند اظهار ناراحتی میکرد، به صورتی که امثال او نه ابوبکر و نه عمر و نه عثمان چنین اظهاراتی نداشتند.
رافضی گفته است: (در حقیقت آیه بر پستی و کم صبری و عدم یقین ابوبکر به الله و عدم رضایتش به مساوات با پیغمبر در سرنوشت و به قضا و قدر خداوند دلالت دارد.)
اینها همه دروغهای آشکاری از او هستند، در آیه چیزی وجود ندارد که بر اینها دلالت داشته باشد، وآن از دو جهت: اوّل: نهی از چیزی دلیل بر وجود آن نیست، بلکه دلیل بر ممنوع بودن آن است تا واقع نشود، مانند: قول الله تعالی که میفرماید:{یا ایهَا النَّبِی اتَّقِ اللَّهَ وَلا تُطِعِ الْكَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ (١)} (الأحزاب: 1).
«اى پیامبر! تقواى الهى پیشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن».
این نهی از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دلیل بر اطاعت او از آنها نیست.
دوّم: به فرض اینکه ابوبکر محزون شده باشد، حزنش بخاطر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده است بخاطر اینکه او کشته نشود و دین از بین نرود، او دوست داشت خودش را فدای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم کند، به همین سبب هنگامی که در سفر هجرت همراه او بود بعضی اوقات جلو او و بعضی اوقات پشت سرش راه میرفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم علّت آن را پرسید در جواب گفت: (أذكر الرصد فأكون أمامك، وأذكر الطلب فأكون ورائك): وقتیکه به فکر کمین هستم از جلوت، و وقتی که به فکر دنبال کنندگان(دشمنان) هستم دنبالت راه میروم). احمد آن را روایت نموده است.
و اینکه به مساوات با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در سرنوشت راضی نبوده نه به آن معنایی که دروغگو آنچنان بر او افترا میبندد: بلکه او راضی نبوده که رسول الله کشته شود و او زنده بماند، او دوست داشت که با مال و نفس و اهل خانوادهاش فدای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شود. و این بر هر مسلمانی واجب است، ابوبکر صدّیق در ادای این واجب از تمام مسلمانان قویتر بود، خداوند میفرماید:{النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (٦)}(الأحزاب: 6).
«پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است».
در صحیحین از انس و از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است که فرموده: (لا یؤمن أحدكم حتّى أكون أحبّ إلیه من ولده ووالده والناس أجمعین[6]. یعنی: ایمان ندارد هیچیک از شما تا اینکه من را از خود و فرزند و پدرش و تمام مردم بیشتر دوست نداشته باشد). حزن ابوبکر بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دلیل بر کمال محبّت و دوستیش با او، و اخلاصش برای او، و نگهبانیش از او، و دفاعش از او، و دور كردن اذیّت و آزار از او است، و این از باعظمتترین ایمانهاست.
و امّا ادّعایش: (این که آیه بر کم صبری او دلالت دارد). باطل است، بلکه دلالت بر نبودن صبری که به آن امر شده ندارد، صبر بر مصیبّتها واجب است و حکم آن در کتاب و سنّت وجود دارد، با این وصف هیچگونه منافاتی با حزن قلبی ندارد. همچنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید: (إنّ الله لا یؤاخذ على دمع العین، ولا على حزن القلب، ولكن یؤاخذ على هذا- اللسان- أو یرحم)[7] یعنی: به حقیقت که خداوند انسان را بر اشک چشم و حزن قلب مؤاخذه نمیکند، امّا بر این – زبان - مؤاخذه میکند و یا رحمت میکند.
و ادّعایش: (آیه دلالت بر عدم یقینش به الله دارد). دروغ و بهتان است؛ چون در واقع انبیاء محزون شدهاند، و حزنشان دلیل بر عدم یقینشان به الله نیست، همچنانکه در مورد یعقوب عليه السلام فرموده است.
و در حدیث صحیح ثابت است، هنگامی که پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ابراهیم فوت کرد فرمود: (تدمع العین ویحزن القلب، ولا نقول إلاَّ ما یرضی الربّ، وإنّا بك یا إبراهیم لمحزونون)[8].
یعنی چشم اشک میریزد و قلب محزون میشود امّا بجز آنچه را که پروردگار راضی است نمیگوییم، و ما ای ابراهیم برای تو نگرانیم.
خداوند پیغمبرش را از حزن نهی فرموده است آنجا که میفرمایید:{وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ (٨٨)}(الحجر: 88). «و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش».
و همچنین ادعایش که میگوید: (دلالت بر پستی و عدم رضایتش به قضاء و قدر دارد) آن نیز باطل است همچنان که جواب نظائر آن گذشت.
و گفتهاش (وإن كان الحزن طاعة استحال نهی النبی صلی الله علیه و آله وسلم عنه، وإن كان معصیة مع كان ما ادعوه فضیلة رذیلة).
جواب: اول: هیچ کس ادعا ننموده که حزن محض فضیلت است، بلکه فضیلت آنست که فرمودة الله تعالی بر آن دلالت دارد:{إِلا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ كَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا (٤٠)}
(التوبه: 40). «اگر او را یارى نكنید، خداوند او را یارى كرد; (و در مشكلترین ساعات، او را تنها نگذاشت;) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بیرون كردند، در حالى كه دومین نفر بود (و یك نفر بیشتر همراه نداشت); در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مىگفت: «غم مخور، خدا با ماست».
فضیلت خارج شدن او با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در چنین حالتی است، و اختصاص یافتن به همراهی او، برای او کمال همراهی محض بود، و فضیلت گفتن «إن الله معنا»ى پیغمبر به او و مضمون آن است، که کمال توافق با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و محبت او و آرامشش، و کمال یاری نمودن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم، و او را دوست داشتن است، در این حالت کمال ایمان و تقوی فضیلت است. و نهایت محبّت و یاریش برای او موجب حزنش گردیده اگر محزون شده باشد، با اینکه قرآن بر محزون شدن او دلالت ندارد، همچنان که گذشت.
و گفته میشود: دوم: این عیناً در فرموده خدا به پیغمبرش موجود است:{وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلا تَكُ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْكُرُونَ (١٢٧)}(النحل: 127).
«اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئههاى آنها، در تنگنا قرار مگیر».
و فرمودهاش:{لا تَمُدَّنَّ عَینَیكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ (٨٨)} (الحجر: 88). «(بنابر این) هرگز چشم خود را به نعمتهاى (مادى)، كه به گروههایى از آنها (كفار) دادیم، میفكن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش».
و امثال آن، مثل قول خداوند به موسی:{قَالَ خُذْهَا وَلا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الأولَى (٢١)} (طه: 21).
«گفت: آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمىگردانیم».
گفته میشود: اگر خوف طاعت است حالا که نهی شده، و اگر معصیت است از خدا سرپیچی کرده است.
و گفته میشود: خداوند او را امر نمود تا ثابت و استوار گردد، چون اگر آنچه موجب امنیت است وجود نداشته باشد بدون اختیار ترس حاصل میشود، و هر گاه موجب امنیت وجود پیدا کرد ترس از بین میرود.
همچنین است قول پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به دوستش:{لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا} با عبارتی او را از حزن نهی نمود که شامل زوال موجب آن باشد، و آن{لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا}. بود، چون از برطرف شدن موجب حزن و ترس باخبر گردید حزنش برطرف شد.
و گفته میشود: سوم: در نهی نمودن پیغمبر از حزن دلالتی بر وجود آن ندارد همچنان که گذشت اما بعضی اوقات از آن نهی میشود تا به هنگام وجود مقتضی پیدا نشود، در صورتی که حزن در ابوبکر موجود بوده باشد باز مشکلی پیش نمیآید حتی اگر معصیت هم باشد، چون بعضی اوقات جهت تسلیّت و دلجوئی نهی میشود، و اگر نهی شده معصیت نباشد چون شاید بدون اختیار بوجود آید ممکن است ترس نیز از این نوع باشد.
گفته میشود: چهارم: هر انسان عاقلی كه مدتی با شخصى معاشرت داشته باشد دوستی و دشمنی او برایش روشن میشود، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ده سال و اندی در مکه با ابوبکر دوست و با هم معاشرت داشتهاند در سرزمین ترس با او بوده است آیا هنوز دوستی و دشمنی ابوبکر برایش روشن نشده است؟.
سپس گفته میشود: تمام مردم میدانند که ابوبکر بزرگترین دوست پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بوده از زمان بعثت تا هنگام وفات، اوّلین مرد آزادی که به او ایمان آورده و دیگران را به ایمان دعوت کرده و ایمان آوردهاند، و مال خود را در نجات دادن مستضعفینی که ایمان آوردهاند بخشیده مثل بلال و غیر بلال، و در موسم حج با پیغمبر خارج شده تا در میان قبایل مردم را به ایمان دعوت کند، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هر روز صبح یا مغرب به خانة او میرفت، و کفّار به خاطر ایمانش او را اذیّت میکردند، حتّی از مکّه خارج شد و به ابن دغنه - یکی از امراء عرب، که بزرگمرد قبیلة قاره بود - رسید، از او پرسید: به کجا؟ قبلاً موضوع آن گذشته، آیا کسیکه کمترین ذرّهای عقل داشته باشد در این شکّ دارد که: هیچ کس همچنین کاری را انجام نمیدهد مگر اینکه نهایت حبّ و دوستی پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و آنچه که او آورده است را داشته باشد، و محبّتش به جایی رسیده باشد که با قبیلهاش دشمنی کند و اذیّت آنها را تحمّل کند و مالش را به برادران ایمانیش که به او نیاز دارند ببخشد؟.
پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم هیچگاه از ابوبکر اذیّتی ندید نه شب و نه روز، نه در خلوت و نه در اجتماع، در حالی که برایش ممکن بود آنچه برای هر فریبکاری مقدور بود، از اینکه به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم سمّ بدهد و یا او را بکشد و یا... .
و همچنین: حفاظت خدا و حمایتش از پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم موجب آن است که پیغمبر را از قلب ناپاک ابوبکر آگاه سازد، اگر کمترین سوء قصدی در درون داشت، در حالی که خداوند پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را از سوء قصدی که در درون ابوعزّت بود آگاه ساخت آنگاه که با اظهار نمودن ایمان به نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و نیّت غافل نمودن او بود، و همچنین در روز حُنین هنگامی که مسلمانان شکست خوردند و در وضعیّت وخیمی قرار گرفته بودند، خداوند پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم را از آنچه در درون حجب(طلسمی) بود آگاه ساخت، و هنگامی که عمیر بن وهب از مکّه آمد و با اظهار نمودن ایمان قصد غافل کردن پیغمبر را داشت خداوند او را مطّلع نمود، و باز در غزوة تبوک وقتی که منافقین میخواستند کمربند شتر پیغمبر را باز کنند - تا پایین بیافتد - خداوند او را خبر کرد.
ابوبکر شب و روز در حضر و در سفر، و در خلوت و در جمع با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است، و روز بدر به تنهایی در خیمه با او بود، و نیّت بدی را در قلبش پنهان نموده، و پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نمیداند! ؛ هر کسی کمترین زیركى داشته باشد در کمترین مدّت به آن پی میبرد، آیا چنین گمانی را نسبت به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دارد به جز کسی که در نهایت جهل و کمال بیعقلی برای پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم نهایت نقص قائل باشد و به او طعنه بزند، و معرفت او را مخدوش کند؟. اگر این جاهل با این وصف ادّعای حبّ رسول الله را داشته باشد، کسی که کمترین تخصّصی در اسلام دارد میداند که مذهب رافضه ضدّ اسلام است[9].
و امّا گفتة رافضی: اینکه هر گاه قرآن در مورد نزول سکینت و آرامش صحبت کرده مسلمانان را با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ذکر کرده است بجز این مورد، و این بزرگترین نقص است.
جواب: اوّل: این ادّعا بیانگر این است که قرآن در موارد متعدّدی این موضوع را ذکر کرده است، در حالی که موضوع نزول سکینت تنها در قصّة حُنین ذکر شده است. همچنان که خداوند میفرماید:{وَیوْمَ حُنَینٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیئًا وَضَاقَتْ عَلَیكُمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیتُمْ مُدْبِرِینَ (٢٥)ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا (٢٦)} (التوبه: 25-26). «و در روز حنین (نیز یارى نمود); در آن هنگام كه فزونى جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولى (این فزونى جمعیت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده; سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نمودید. سپس خداوند «سكینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل كرد; و لشكرهایى فرستاد كه شما نمىدیدید».
خداوند نزول آرامش را بر پیغمبر و بر مؤمنین ذکر نموده بعد از آنکه برگشتن و پشت نمودن آنها را ذکر کرده است.
خداوند نازل نمودن آرامش و تسکینش را بر مؤمنین بدون ذکر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیان فرموده است، همچنان که میفرماید:{إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِینًا (١)لِیغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیكَ وَیهْدِیكَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا (٢)وَینْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا (٣)هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّكِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ (٤)}(الفتح: 1-4). «ما براى تو پیروزى آشكارى فراهم ساختیم. (از نظر جمهور مفسران، مراد از (فتح مبین) در این ایه صلح حدیبیه است و خداوند متعال از آن رو آن را فتح نامید كه صلح حدیبیه سبب فتح مكه و فتوحات بعدی گردید، و این از باب اطلاق سبب بر مسبب میباشد). تا خداوند گناهان گذشته و ایندهاى را كه به تو نسبت مىدادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو (با آشكار كردن دینت و پیروزی بر دشمنان) تمام كند، و به راه راست هدایتت فرماید. و پیروزى شكستناپذیرى (كه هیچ ذلتی در پی نداشته باشد) نصیب تو كند. او خداوند متعال است كه آرامش را (در صلح حدیبیه) در دلهاى مؤمنان نازل كرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند; لشكریان آسمانها و زمین (لشكرهای حسی، لشكرهای معنوی و لشكرهای غیبی ــ اعم از فرشتگان، انسیان، جنیان، شیاطین و فرود آوردن آرامش روحی بر مؤمنان ـ) از آن خداست، و خداوند دانا و حكیم است».
و باز میفرماید:{لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِینَةَ عَلَیهِمْ (١٨)} (الفتح: 18). «خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زیر آن درخت (بیعهالرضوان كه در حدیبیه انجام گرفت) با تو بیعت كردند ـ راضى و خشنود شد; خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود مى دانست; از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل كرد».
دوّم: گفته میشود: علما در مرجع ضمیر مذکور در آیه:{فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِینَتَهُ عَلَیهِ (٤٠)}(التوبه: 40). «خداوند سكینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد».
اختلاف دارند. بعضی از آنها میگویند: ضمیر در «علیه» به پیغمبر راجع میشود و بعضی از آنها میگویند: مرجع ضمیر ابوبکر است، چون به ضمیر نزدیکتر است و چون اوست که به آرامش نیاز دارد، پس بر او نازل نموده همچنانکه بر مؤمنینی که زیر درخت با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بیعت نمودند نازل نمود. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن حالت از آرامش بینیاز بود چون در کمال اطمینان بود، برعکس روز حُنین، چون در آن روز اکثر اصحاب شکست خورده بودند و دشمن در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و به سوی مرکب پیغمبر در حرکت بودند، بنا به رأی اوّل ضمیر به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم بر میگردد، همچنانکه در آیه: {وَایدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا } به او بر میگردد، و چون سیاق کلام در ذکر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم است، و همراهش ضمناً و به تبعیّت از او ذکر شده است.
امّا گفته میشود: بنابر این وقتی که به همراهش گفت {إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا} پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم متبوع و اطاعت شده است، پس اگر تأیید و آرامش در این حالت برای متبوع حاصل شده باشد، برای تابع نیز در آن حالت حاصل شده است، چون او همراه و تابع و لازمة پیغمبر است، دیگر به خاطر نهایت التزام و همراهی در اینجا نیازی به ابوبکر نیست، ذکری که موجب مشارکت او با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم در تأیید و نزول آرامش باشد.
زیرنویس:
[1] نگا: البخاری (5/4) و غیر او، و مسلم (4/1854)
[2] قبلاً آنها ذکر شدهاند.
[3] قبلاً ذکر شده است.
[4] نگا: بخاری- الجمعه- باب بیست و هفتم( من قفی الخطبة أما بعد)، نگا: الفتح (2/404)
[5] نگا: البخاری (5/49) چاپ النهضة.
[6] نگا: بخاری (1/9) طبع النهضه، و مسلم(1/67).
[7] نگا: بخاری(2/84) و مسلم(2/636).
[8] نگا: بخاری(2/83-84) و مسلم(4/1807-1808).
[9] یعنی با اسلام تناقض دارد، همچنان که در واقع چنین است نزد کسانی که از احوال و مذهب آنها آگاهی دارند.
به نقل از:
مختصر منهاج السنة، تالیف: شیخ الإسلام ابو العباس احمد بن تیمیه، اختصار : الشیخ عبدالله بن محمد الغنیمان (استاد تحصیلات عالی دانشگاه اسلامی مدینه منوره)، و مدرس در مسجد نبوی شریف، ترجمه: إسحاق دبیرى
مصدر:
سایت دائرة المعارف شبکه اسلامی
IslamWebPedia.Com