|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
تاریخ اسلام>سیره نبوی>اصحاب فیل
شماره مقاله : 61 تعداد مشاهده : 329 تاریخ افزودن مقاله : 7/5/1388
|
ماجراي اصحاب فيل، در ماه محرم، پنجاه روز پيش از ميلاد نبياکرم صلى الله عليه وسلم
ابرهه بن صباح حبشي، والي تام الاختيار نجاشي در يمن، وقتي مشاهده کرد که قوم عرب بر کعبه حج ميگزارند، معبدي بزرگ در صنعا بنا کرد و درصدد برآمد که حجگزاران عرب را بسوي آن معبد متوجه گرداند. مردي از کنانه از اين تصميم ابرهه باخبر شد، و شبانه وارد آن معبد شد، و آستانة درب ورودي آن را با سرگين آلوده کرد. ابرهه از اين ماجرا باخبر شد، و آتش خشمش شعلهور گرديد. لشگري جرار، عبارت از شصت هزار سرباز، به راه انداخت و به مقصد کعبه به راه افتاد، و عزم جزم کرد که خانة کعبه را ويران گرداند. براي خود نيز بزرگترين فيل را برگزيد. در لشگر ابرهه 9 يا 13 فيل بود. به راه خويش ادامه داد تا وقتي که به مغمس رسيد. در آنجا لشگريان خود را آمادة حمله کرد، و فيل خويش را نيز آماده ساخت و سوار شد، و آماده شد تا وارد مکه شود. وقتي به وادي محسر، فيمابين مزدلفه و مني، رسيد، فيل بر زمين نشست، و از جاي برنخاست تا بسوي کعبه برود. همينکه روي او را به طرف جنوب يا به طرف شمال يا به طرف مشرق ميگردانيدند، از جاي برميخاست و هروله کنان به راه ميافتاد؛ اما، بلافاصله، وقتي که او را به طرف کعبه ميگردانيدند، بر زمين مينشست. در همان اثنا که در چنين وضعيتي بسر ميبردند، خداوند متعال «طير ابابيل» را بالاي سر آنان فرستاد، و آن پرندگان با سنگريزههاي سجيل لشگريان ابرهه را نشانه گرفتند؛ و آنها همه را مانند کاه خرد شده و نيم خورده بر زمين ريختند. پرندگان جثههايي به اندازة پرستو چلچله داشتند. هر يک از آن پرندگان سه سنگريزه در اختيار داشت؛ يکي به منقار، و دو تا در ميان انگشتان پاهايش. سنگريزهها به اندازة دانههاي نخود بودند. همينکه هر يک از آن سنگريزهها به يکي از لشگريان ابرهه اصابت ميکرد، اعضاي او را متلاشي ميگرد، و هلاکش ميساخت. سنگريزهها به همة آنان اصابت نکرد. پاي به فرار گذاشتند، و چون امواج دريا در يکديگر فرو رفتند. در راه و بيراهه يکي پس از ديگري از مرکبشان بر زمين ميافتادند، و بر سر هر آبشخوري در ميان راه، چند تن از آنان بر زمين ميافتادند و از ميان ميرفتند. خود ابرهه را نيز، خداوند متعال بر او دردي بيدرمان مسلط گردانيد که بر اثر آن انگشتانش بندبند جدا ميشدند و ميافتادند. وقتي به صنعا رسيد، از شدت لاغري و نزاري همچون جوجهاي پرکنده شده بود. ديري نپاييد که سينهاش نيز برشکافت و قلبش از قفسة سينه بيرون افتاد، و به هلاکت رسيد.
افراد قبيلة قريش، زن و مرد و کوچک و بزرگ، در شکافهاي کوهها و درهها سرپناه گرفته بودند، و از ترس جانشان در برابر لشگر جرار ابرهه، به قلههاي کوه پناه برده بودند. وقتي آن ماجرا بر سر لشگر ابرهه آمد، در کمال امنيت به خانههايشان بازگشتند[1] .
اين ماجرا در ماه محرم، پنجاه- يا حداکثر پنجاه و پنج روز- پيش از ميلاد نبياکرم -صلى الله عليه وسلم- روي داد. وقوع اين واقعه، برابر بود با اواخر فوريه يا اوائل مارس 571 ميلادي، و اين پيشکشي بود که خداوند متعال به پيامبر خويش و خانة خويش نثار فرمود. ميبينيم که بيتالقدس عليرغم قبله بودنش، مشرکان ودشمنان خدا دو بار بر آن استيلا يافتند؛ آنهم در شرايطي که اهالي بيتالقدس مسلمان بودند؛ چنانکه از سوي بختنصر به سال 587 پيش از ميلاد، و از سوي روميان به سال 70 ميلادي، بيتالقدس مورد حملة شديد قرار گرفت. اما، نصاراي حبشه، با آنکه در آن روزگار، مسلمان به حساب ميآمدند و اهالي مکه مشرک بودند، بر کعبه چيره نشدند و بر آن دست نيافتند.
اين ماجراي شگفتانگيز در شرايطي اتفاق افتاد که خبر اينگونه وقايع خيلي زود به قسمت عمدة بلاد و ممالک و تمدنهاي آن روزگار ميرسيد. حبشه پيوندي مستحکم با روميان داشت. پارسيان پيوسته در کمين آنان بودند، و هر آنچه را که بر سر روميان و همپيمانان آنان ميآمد، زيرنظر داشتند. به همين جهت، به دنبال وقوع اين حادثه، پارسيان به يمن درآمدند. در آن روزگار، دو حکومت مقتدر ايران و روم، در واقع، دو نماينده و شاخص جهان متمدن آن روز به حساب ميآمدند. اين ماجرا توانست ديدگان همة جهانيان را به کعبه متوجه سازد، و شرافت بيتالله را به مسلمانان جهان خاطر نشان سازد، و به آنان بنماياند که خداوند اين خانه را برگزيده و مورد تقديس قرار داده است. حال، اگر فردي از اهالي مکه قيام کند، و ادعاي نبوت کند، عيناً همان چيزي است که اين ماجرا مقتضي آن بوده و زمينة آن را فراهم آورده است؛ و تفسير و توضيحي است بر آن حکمتي که در ياري رسانيدن خداوند متعال به مشرکان بر عليه اهل ايمان و دينداران، به شيوهاي فراتر از عالم اسباب، نهفته بود.
عبدالمطلب ده فرزند پسر داشت: حارث، زبير، ابوطالب، عبدالله، حمزه، ابولهب، غيداق، مقوم، ضرار، عباس. بعضي گفتهاند: يازده پسر داشته است، و نام فرزند پسر يازدهم او را قثم ذکر کردهاند. بعضي نير گفتهاند: سيزده پسر داشته است، و نامهاي عبدالکعبه و حجل را افزودهاند؛ گروهي نيز گفتهاند: عبدالکعبه همان مقوم بوده است و حجل همان غيداق، و عبدالمطلب فرزند پسري به نام قُثم نداشته است. دختران عبدالمطلب نيز شش تن بوده و عبارت بودهاند از : ام الحکيم (بيضاء)، بره، عاتکه، صفيه، اَروي، اميمه [2].
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- سیرة ابنهشام، ج 1، ص 43-56؛ تفسیر سوره فیل در کتب تفسیر.
[2]- سیرة ابنهشام، ج 1،ص 108-109؛ تلفیح فهوم اهل الاثر، ص 8-9.
به نقل از: خورشيد نبوّت، ترجمه فارسي «الرحيق المختوم» مؤلف: شيخ صفي الرحمن مبارکفوري، برگردان : دکتر محمدعلي لساني فشارکي
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|