|
|
قال ابن الجوزي ( تلبيس إبليس: 447) عن يحيى بن معاذ يقول: «اجتنب صحبة ثلاثة أصناف من الناس العلماء الغافلين والفقراء المداهنين والمتصوفة الجاهلين». امام ابن جوزی در کتاب "تلبیس ابلیس" آورده: از يحيي بن معاذ نقل است كه فرمود: «از صحبت سه گروه بپرهيزيد: عالمان غافل، فقيران تملق گو و صوفیان جاهل». |
|
فقه>مفاهیم و اصطلاحات فقهی>احیاء موات
شماره مقاله : 610 تعداد مشاهده : 361 تاریخ افزودن مقاله : 15/6/1388
|
احیاء موات
احیاء زمینهای موات احیا موات یعنی آماده كردن زمین مرده و غیرقابل بهرهبرداری،كه قبلا آباد و دایر نبوده است،كه آن را بگونهای مهیا سازدكه آماده بهرهبرداری و قابل سكونت یا كشتكاری و امثال آن گردد. دین اسلام دوست دارد،كه مردم دامنه عمران و آبادی زمین راگسترش دهند و در روی زمین پراكنده شوند و زمینهای موات و غیرآباد را آبادكنند و ثروتشان فراوان شود و رفاه و آسایش و گشایش بیشتری داشته باشند و درنتیجه آن بتوانند به ثروت و قوت و نیرو دست یابند، لذا مردم را تشویق میكند به عمران و آبادی زمینهای موات و غیرقابل استفاده تا بهرهبرداری ازآنها را ممكن سازند و خیر و بركت آنها را استخراجكنند و مورد بهرهبرداری قرار دهند، اینستكه پیامبر صلی الله علیه و سلم میفرماید : 1-" من أحیا أرضا میتة فهی له [هركس زمین موات و غیر آبادی را آبادكند ازآن او است]". بروایت ابوداود و نسائی و ترمذیكه آن را “حسن” دانسته است. ٢-عروه گفت: زمین زمین خدا است و بندگان بندگان خدایند و هركس زمین مواتی را آبادكند او بمالكیت آن شایستهتر و سزاوارتر از دیگران است، این مطلب راكسانی از پیامبر صلی الله علیه و سلم برایمان ذكركردهاند كه نماز را نیز از او برایمان ذكركردهاند - پس چرا باور نكنیم - ٣-پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:" من أحیا أرضا میتة فله فیها أجر، وما أكله العوافی فهو له صدقة [هركس زمینی را احیاكند او درآن اجر و مزد و پاداش دارد و هرچه از حیوان و انسان و پرندگان از آن بخورند برای او احسان بحساب میاید]": بروایت نسائی، تصحیح ابن حبان. ٤-بروایت حسن بن سمره از پیامبر صلی الله علیه و سلم آمده است كه گفت:" من أحاط حائطا على أرض فهی له [و هر كس بدور زمین مواتی دیوار كشید زمین ازآن او است]". بروایت ابوداود ٥-از اسمر بن مضرس آمده استكه گفت: پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتم و به وی بیعت كردم وگفت:" من سبق إلى ما لم یسبقه إلیه مسلم فهو له [هركس بزمینی رفت كه پیش از او مسلمانی بدانجا نرفته بود و آنجا را آباد نكرده بود و او برای آبادی آن ازدیگران پیشیگرفت، زمین ازآن او است]". پس مردم بیرون میرفتند و میدویدند كه بدور زمینهای موات دیوار بكشند و برای خود احرازكنند. شرایط احیاء زمین موات برای اینكه یك زمینی، موات بحساب اید، شرط استكه از آبادانی دور باشد، بگونهای كه مورد استفاده آبادی نباشد و انتظار نرود كه مورد استفاده مناطق آباد نزدیكش قرارگیرد و میزان دوری آن از عمران و آبادی به عرف برمیگردد و میزان ،دوری را عرف تعیین میكند. اجازه حاكم برای احیای موات فقهاء اتفاق نظر دارند بر اینكه احیاء یكی از اسباب و وسایل ملكیت است. در اینكه ایا اجازه حاكم برای احیاء شرط است؟ بیشتر علما برآنندكه احیاء زمین سبب ملكیت احیاء كننده برآن است، بدون نیاز به اجازه حاكم. پس هرگاه آن را احیا كرد مالك آن میشود، بدون اجازه حاكم. و بر حاكم استكه بهنگام نزاع و داوری حق وی را به وی تسلیمكند. چون بروایت ابوداود ازسعید بن زید آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: " من أحیا أرضا میتة فهی له [هركس زمینی موات را احیاء كرد مال او است]". ابوحنیفهگفته است:كه احیاء زمین سبب ملكیت زمین است، لیكن اذن و اجازه امام و اقرار وی شرط است و امام مالك بین زمینهای موات مجاور و همسایه عمران و آبادی و بین زمینهایی كه از عمران و آبادی دور باشند، فرق قایل است،كهگفته است اگر از زمین عمران و آباد شده، نزدیك و همسایه آن باشد، اجازه حاكم شرط است برای ملكیت و اگر دور باشد اجازه حاكم شرط نیست، و هر كس آن را آباد كند ملك او میشود. چه موقع حق احیاءكننده زمین ساقط میشود؟ هركس زمینی را برای خود نگه داشت و علامتی برآن نصبكرد یا دیواری بدور آن كشید، سپس آن را آباد نساخت و دایرش نكرد، بعد ازسه سال حق او برآن زمین ساقط میشود و دیگر ملك او نیست. بروایت سالم بن عبدالله آمده استكه عمر بن خطاب بر منبر گفت: “هركس زمین موات را احیاء كرد آن زمین از آن او است وكسیكه تا سه سال آن را حبس كرده و آن را مورد بهرهبرداری قرار نداده باشد، دیگر از آن او نیست. زیرا بعضی زمین را حبس میكنند و از آن بهرهبرداری نمیكنند”. بروایت طاووس پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: “ عادی الارض لله وللرسول، ثم لكم من بعد، فمن أحیا أرضا میتة فهی له، ولیس لمحتجر بعد ثلاث سنین [سرزمینهای آباد باستانی كه صاحبان آنها از بین رفتهاند، ازآن خدا و از آن رسول او هستند و بعد از خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم ازآن شما است پس هركس زمینی مواتی را احیا كرد از آن او است و هر كس سه سال زمینی را بدون استفاده و بهرهبرداری نگه داشت، دیگر آن زمین ازآن او نیست]". (مقصود از عادی الارض زمینهایی استكه درگذشته دور آباد بوده و ساكنان آنجا از بین رفتهاند و منسوب به قوم عاد است. كسیكه بدون اجازه مالك زمین او را احیاكرد عمل و رفتار عمر بن خطاب و عمر بن عبدالعزیز بر این بوده استكه: هرگاه كسی زمینی را آباد كرد، بگمان اینكه این زمین جزو زمینهای موات و بلا صاحب است وسپس یكی دیگر آمد و اثبات كردكه این زمین ملك او است او مخیرست بین اینكه زمین را از آباد كننده پس بگیرد و اجرت عمل وی را بپردازد و بین اینكه زمین را به وی حواله كند و بهای آن را از او بگیرد. و دراین باره پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته است: " من أحیا أرضا میتة فهی له، ولیس لعرق ظالم حق [هركس زمین مواتی را آباد كرد زمین از آن او است ولی اگركسی ریشهای را و نهالی را درزمین دیگری بكارد زمین ازآن او نمیشود و زمین ازآن مالك است وكاشتن نهال بظلم در زمین دیگران ایجاد حق نمیكند]" اقطاع و تیول زمین و معادن و آب حاكم عادل اگرمصلحت بداند میتواند قسمتی از زمین موات و معادن و آبها را به بعضی از افراد به اقطاع و تیول بدهد، ولی اگر مصلحت و سودی درآن نباشد جایزنیست، آنگونهكه حكام ظالم میكنند. پیامبر صلی الله علیه و سلم و خلفای راشدین بعد از او بنا باقتضای مصلحت، این عمل را انجام دادهاند: 1-بروایت عروه بن الزبیر آمده استكه عبدالرحمن بن عوف گفت:كه پیامبر صلی الله علیه و سلم و عمر بن خطاب فلان زمین و فلان زمین را باقطاع و تیول بمن دادند، زبیر نزد خانواده عمربن خطاب رفت و نصیب و سهم او را از آنان خرید: سپس نزد عثمان رفت وگفت: عبدالرحمن بن عوف میگوید كه پیامبر صلی الله علیه و سلم زمینی را به تیول و اقطاع بوی داده است و عمر بن خطاب نیز فلان زمین و فلان زمین را نیز به اقطاع به وی داده است. و من (زبیر) سهم خانواده عمر را از آنان خریدهام، عثمانگفت: شهادت و گواهی عبدالرحمن بن عوف بنفع و علیه خودش مورد قبول است. بروایت امام احمد. ٢- بروایت علقمه بن وائل از پدرش آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم زمینی را در حضرموت به وی اقطاع داد. ٣-به روایت عمر بن دینار آمده است: هنگامیكه پیامبر صلی الله علیه و سلم به شهر مدینه آمد زمینی را به تیول و اقطاع به ابوبكر و زمینی را به عمر اختصاص داد". ٤-بروایت ابن عباس آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم معادن واقع در “قبل"’ را در ساحل اعم از مرتفعات و زمینهای هموار آن را، به بلال بن حارث مزنی به تیول و اقطاع داد.احمد و ابوداود آن را آوردهاند. ابویوسف گفته استكه این آثار و اخبار بر این دلالت دارند كه پیامبر صلی الله علیه و سلم و خلفای بعد از او به مردمانی اقطاع و تیول دادهاند و پیامبر صلی الله علیه و سلم در این كار مصلحت مردم و انس و الفت به اسلام و آبادانی زمین را تشخیص داده است و خلفای بعد از او نیز اقطاع را بكسانی دادهاند كه برای اسلام و مسلمین مفید و سودمند و برای دشمنان سد محكمی بودهاند و اینكار خود را بهتردانستهاند و اگر چنین نبود بدان اقدام نمیكردند و حق هیچ مسلمانی و معاهدی را به اقطاع ندادهاند. گرفتن زمین از دست كسیكه آن را آباد نمیكند بدیهی استكه حاكم بجهت مصلحت زمین را به اقطاع میدهد، بنابراین هرگاه بكسی اقطاع داد و آن شخص یا اشخاص نتوانستند آن زمین را آباد كنند و از آن بهرهبرداری نمایند، بایستی آن زمینها از آنان گرفته شود. 1-بروایت عمرو بن شعیب از پدرش آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم بگروهی ازمردمان “مزینه” یا “جهینه” زمینی را به اقطاع داده بود كه آنان آن زمین را آباد نساختند، گروهی دیگری آمدند و آن زمین را آباد ساختند،كه آن قوم “مزنی” یا “جهنی” با آنان به نزاع و داوری برخاستند، و شكایت را نزد عمر بن الخطاب بردند، و عمرگفت: اگر این عمل اقطاع از من یا از طرف ابوبكر بود، آن را برمیگرداندم، لیكن چون اقطاعی استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را بخشیده است، آن را پس نمیگیرم. سپسگفت: هركس زمینی را احیاء كرد و سه سال آن را بلا استفاده گذاشت وآن را آباد نساخت و گروهی دیگری آمدند و آن را آباد ساختند، آنان به تصاحب و داشتن آن زمین سزاوارترند. ٢-بروایت حارث بن بلال بن حارث مزنی ازپدرش آمده استكه پیامبر صلی الله علیه و سلم تمام زمین “عقیق” را به وی اقطاع داد. چون زمان عمرفرا رسید اوبه بلالگفت: تو خیال میكنیكه پیامبر صلی الله علیه و سلم آن زمین را به تو اقطاع داده است تا آن را ازدسترس مردم دور نگه داری، پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را بتو داد تا در آن كار كنی و آن را آباد سازی، پس آن مقدار راكه میتوانی آبادكنی، برای خود نگه دار، و باقی آن را به ما برگردان.
به نقل از: فقه السنه ، تأليف سيد سابق، مترجم محمود ابراهيمي، تهران، ناشر مردمسالاري، دوم 1387.
|
بازگشت به ابتدای
صفحه
بازگشت به نتایج قبل
چاپ
این مقاله
ارسال مقاله به دوستان |
|
|
|
|
|