داستان انبیاء در قرآن
داستان انبیاء:
تاریخ انبیاء، تاریخ شکوه و عظمت و جلال، و زندگی آنها زندگی جهاد و مبارزه است و انسانها، هر چه قوی و توانمند باشند، باز هم از پی بردن به شأن و منزلت رفیع آنان عاجز و ناتوان هستند و نمیتوانند به رفعت شأن و کمال اخلاق و بیتوجهی و پارسایی در دنیا و فداکاری در راه خدا و در جهت اعتلای کلمه الله و تبلیغ دعوت و نشر رسالت حق و ... ایشان برسند. سراسر تاریخ ایشان، سلسلهای از زندگی سخت، مبارزه خستگی ناپذیر علیه دشمنان خدا و حق و دشمنان انسانیت در هر زمان است!
به راستی تاریخ ایشان سراسر شرافت و مملو از انواع جانبازی و قهرمانیها است سراسر زندگی آنان نشان از صبر و شجاعت بینظیر است و بندرت میتوان نمونه آن را در زندگی رهبر یا فرمانده یا مصلحی جستجو کرد، چون ایشان پرورش یافته خدا بودند زیر نظر و حمایت او پرورش یافتند، سراسر زندگیشان پر از جهاد علیه باطل و مقاومت در ورای حق، صبر در هنگام شداید و تحمل اذیت در راه خدا بود.
خداوند عظیمالشان عزم و اراده آن چنان پولادینی به ایشان ارزانی داشته بود که قویترین مردان حتی کوههای سر به فلک کشیده در مقابل آن ناتوان جلوه میکردند. به راستی در هر زمانی مایه افتخار و شایسته رهبری ملتها بودند.
بشریت راه خیر و سعادت را گم کرده و تاریکی جهل و نادانی خیمهی خود را بر زندگی انسان برافراشته بود. آنگاه خداوند متعال به وسیلهی بعثت پیغمبران گرامی در صدد اصلاح آن برآمد.
{ رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ (١٦٥)} [1] (نساء: 165).
فلسفه داستان انبیاء:
هدف اساسی از بازگویی و بررسی داستان انبیاء جز این نیست که، مصلحان و دعوتگران مسلمان از سیره عطرآگین ایشان به مثابهی چراغی روشن استفاده کرده و در روشنایی آن در کانال و جاده هدایت خدایی به حرکت درآیند و راهی را که ایشان پیمودهاند بپیمایند و آنها را در تمامی اعمال و کردار الگوی خود قرار دهند و سرمشق زندگی شان این پیغمبران بزرگوار باشند. هدف از بازگویی داستان پیغمبران تسلی قلب و تفریح آن نیست، بلکه هدف از آن پند و عبرت گرفتن است چنانچه قرآن کریم اشاره میکند { لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ}[2] (یوسف: 111). چنانچه در آیهی دیگری اشاره میکند که لازم است با تفکر و تدبر و حرکت بر راه و روش انبیاء از سیرهی و داستان ایشان استفاده شود. {فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ (١٧٦)}[3] (اعراف: 176). بویژه بر کسانیکه در مقام دعوتگری قرار دارند لازم است هدف از دعوت انبیاء، تثبیت ایشان بر دعوت و تقویت اراده باشد و با اطلاع بر سیره انبیای اطهار صلوات الله وسلامه علیهم دریابند چه رنجها و سختیهایی در راه دعوت خویش تحمل کردهاند { وَکلا نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَک وَجَاءَک فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (١٢٠)} [4] (هود: 120).
فواید داستانهای قرآنی:
در قرآن هدف از بیان داستان، رسیدن به چند فایده عظیم است که آنها را در موارد زیر خلاصه کردهایم.
1) اثبات وحی و رسالت
2) اشاره به وحدت ادیان آسمانی
3) بیان هدف از دعوت پیغمبران
4) موضوع امتها در قبلا انبیای کرام
5) ارتباط وثیق بین شریعتها و ادیان
6) کمک به پیغمبران و نابودی تکذیب کنندگان
7) بیان قدرت خدا بر خوارق
8) فرجام خیر و صلاح و عاقبت شده فساد
آنچه ذکر شد مهمترین هدف از داستانهای قرآنی به شمار میروند علاوه بر اینها فواید دیگری در بازگویی سیره انبیاء وجود دارد که در اینجا مجال ذکر آنها نیست. شایسته است در اینجا نظری به آنچه سیدقطب شهید در کتاب «التصویر الغنی فی القرآن» به نگارش درآورد. بیاندازیم او تحت عنوان «القصة فی القرآن» میگوید: «داستانهای قرآن به منظور اهداف دینی خالص آمدهاند و فواید فراوانی در بردارند که بازگویی همهی آنها امکان ندارد. اثبات وحی، یگانگی خدا، اتحاد همهی ادیان آسمانی در اساس، مظاهر قدرت خدا عاقبت خیر و شر، صبر و جزع، شکر و نافرمانی و فواید بسیار دیگر، از فواید دینی و اخلاقی، از جملهی مسائل هستند که در داستانهای قرآنی مدنظراند، ما به هنگام بیان هدف از داستانهای قرآنی مهمترین و روشنترین این اهداف را مد نظر داریم»[5].
اینک به تفصیل و توضیح آنچه بصورت مجمل در رابطه با هدف از داستانهای قرآنی بیان کردیم میپردازیم.
1) اثبات رسالت و وحی:
یکی از اهداف مورد نظر در داستانهای قرآنی اثبات رسالت و وحی است یعنی دینی که پیغمبران آوردهاند و مبلغ آن بودهاند صرفاً از وحی خدایی مایه گرفته است و آنها فرستاده خدا هستند. به ویژه نسبت به امر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم قرآن کریم بیان کرده که این داستانها به وحی خدا بوده و حضرت محمد هیچ نقشی در ایجاد و خلق آنها ندارد زیر او بیسواد بود خداوند میفرماید:{ وَمَا کنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتَابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِیمِینِک إِذًا لارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ (٤٨)}[6] (عنکبوت: 48). و به هیچ وجه از رسول خدا نقل نشده که در کنار راهبان مسیحی یا احبار یهود نشسته و این داستانها را از ایشان اقتباس کرده باشد. وقتی این داستانهای جذاب و دلربا در رابطه با انبیای گذشته و امتهای ایشان و آنچه دامنگیر آنها شد که بعضی از این داستانها همچو داستان ابراهیم، یوسف و موسی در اوج جذابیت و دلربایی هستند، بر رسول خدا فرود آمد.
آمدن این داستانها در قرآن با این دقت و بیان محکم روشنترین دلیل بر وحی بودن آنها میباشند. بسیاری از آیات قرآن به صورت واضح و آشکار در مقدمه یا متن بعضی از داستانها به این هدف اشاره کردهاند، پرداختهاند برای مثال{ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیک أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَینَا إِلَیک هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (٣)}[7] (یوسف: 3). و این آیه{تِلْک مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیبِ نُوحِیهَا إِلَیک مَا کنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلا قَوْمُک مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ (٤٩)}[8] (هود: 49).
2) اشاره به وحدت ادیان آسمانی:
یکی دیگر از اهداف داستانهای قرآنی بیان اتحاد و یگانگی همهی ادیان آسمانی است، دین تمامی انبیاء از نوح تا محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) یکی بوده و مؤمنان همگی امت واحده هستند و خداوند واحد پروردگار همه است. بسیاری از داستانهای پیامبران جمعاً در یک سوره وارد شدهاند و به روش خاص به معرض نمایشی گذاشته شدهاند، تا این حقیقت واضح را تأیید کنند. در سورهی انبیاء آمده:{ وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیاءً وَذِکرًا لِلْمُتَّقِینَ (٤٨)الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ (٤٩)}[9] (انبیاء: 49-48) . { وَلَقَدْ آتَینَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکنَّا بِهِ عَالِمِینَ (٥١)} [10] (انبیاء:51).{ وَلُوطًا آتَینَاهُ حُکمًا وَعِلْمًا وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْقَرْیةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ (٧٤)}[11] (انبیاء: 74). سپس بعد از ذکر نام (نوح، ایوب، اسماعیل، ادریس و زکریا) و توضیح رسالت آنان و تبیین دعوت ایشان میفرماید:{ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ (٩٢)}[12]
(انبیاء: 92) و هدف از میان این داستان طولانی فقط همین جمله (اثبات یگانگی امت و دین همهی آنها) است.
3) بیان هدف از دعوت پیغمبران:
یکی دیگر از اهداف داستان انبیاء بیان این مطلب است که تمامی ادیان آسمانی دارای یک هدف بوده و به تبع این امر همگی پیغمبران بر یک مطلب و هدف تأکید کردهاند و همگی مردم را به سوی توحید و یگانگی خدا فراخواندهاند از اینجا است که در داستان آنها بر یگانگی خدا تأکید فراوان میشود و این مطلب بعنوان هدف اساسی دعوت ایشان تلقی میگردد.
در سوره اعراف میخوانیم:
{ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ (٥٩)}[13] (اعراف: 59). { وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٦٥)}[14] (اعراف: 65).
{ وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ قَدْ جَاءَتْکمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکمْ آیةً فَذَرُوهَا تَأْکلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَکمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (٧٣)}[15] (اعراف: 73).
{ وَإِلَى مَدْینَ أَخَاهُمْ شُعَیبًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ قَدْ جَاءَتْکمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ فَأَوْفُوا الْکیلَ وَالْمِیزَانَ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَلا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (٨٥)} [16] (اعراف: 85).
این عقیده توحید اصل مشترک همه ادیان و تمامی دعوتهای انبیاء است و در داستان همهی آنها بر این هدف خاص تأیید شده است.
4) دیدگاه امتها در قبال انبیای کرام:
یکی دیگر از اهداف داستانهای قرآنی اشاره به موضع اقوام و امتها در قبال دعوت آنها میباشد. تاریخ نشان میدهد که موضوع همه آنها تقریباً مشابه بوده است. زیرا هر پیغمبری که به فراخوانی قومش بسوی توحید پرداخته گروه گناهکاران و مستکبران در مقابل آنها موضع عناد و استکبار اتخاذ کرده و به تکذیب آنها پرداختهاند.{ وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکفَى بِرَبِّک هَادِیا وَنَصِیرًا (٣١)}[17] (فرقان: 31). باری، در داستان پیامبران صیغهی «نبوت» یک بود چنانکه صیغه تکذیب از طرف همه اقوام تقریباً یکی بوده است ... برای مثال به فرموده خداوند در داستان نوح علیه السلام گوش فرادهیم:{ قَالُوا یا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٣٢)}[18] (هود: 32). و در داستان هود علیه السلام قرآن موضع قوم او را چنین بازگو میکند: { قَالُوا یا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَینَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکی آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِک وَمَا نَحْنُ لَک بِمُؤْمِنِینَ (٥٣)إِنْ نَقُولُ إِلا اعْتَرَاک بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ (٥٤)}[19] (هود: 53-54). و در داستان صالح با قومش ثمود میخوانیم:{ قَالُوا یا صَالِحُ قَدْ کنْتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا یعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَک مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ مُرِیبٍ (٦٢)}[20] (هود: 62). و هکذا سایر انبیای کرام موضع اقوامشان در قبال دعوت آنها تفاوت چندانی با موضع اقوام پیشین نداشته است. و همگی در تمسخر و استهزاء به پیغمبران کرام مساوی بودهاند.{ کذَلِک مَا أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ (٥٢)}[21] (ذاریات: 52).
5) ارتباط وثیق ما بین تمامی شرایع و ادیان:
یکی دیگر از اهداف داستان قرآنی بیان ارتباط محکم بین ادیان و شرایع آسمانی است بین آنها هیچ تصادم و اختلافی وجود ندارد و همگی از یک چشمه برآمدهاند، هر پیغمبری مکمل شریعت و قانون پیغمبر قبل از خود بوده و به ایمان به رسالت او دعوت کردهاست و این دلیل بر یگانگی مصدر تشریع (که همانا خداوند سبحان است) میباشد، لذا جایی برای اختلاف و نزاع بین پیروان ادیان وجود ندارد. خداوند فرموده:{ شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیک وَمَا وَصَّینَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کبُرَ عَلَى الْمُشْرِکینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیهِ اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ ینِیبُ (١٣)}[22] (شوری: 13). سپس به شیوه مخصوص بین دین پدر انبیاء (ابراهیم) علیه السلام و دین حضرت محمد صلی الله علیه و سلم رابطه برقرار میکند و همچنین بین دین محمد و دین انبیای بنی اسرائیل به این آیه قرآنی گوش فرا دهید:{ إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الأولَى (١٨)صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى (١٩)}[23] (اعلی: 18-19). { وَمَا جَعَلَ عَلَیکمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیکونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیکمْ وَتَکونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ (٧٨)}[24] (حج/78)
{ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِی الْمُؤْمِنِینَ (٦٨)} [25] (آلعمران: 68). خداوند سبحان از تمامی انبیاء عهد و پیمان گرفته که به نبوت محمد صلی الله علیه و سلم ایمان آورند و این دلیل بر وجود رابطه محکم بین ادیان آسمانی است:{ وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکمْ مِنْ کتَابٍ وَحِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ (٨١)}[26] (آلعمران: 81).
6) پیروزی پیغمبران و هلاک مکذبین:
یکی دیگر از اهداف داستان انبیاء بیان پیروزی نهایی برای پیغمبران و هلاک مخالفان است و این دلیل تأیید دعوت ایشان از جانب خدا میباشد. بوسیله هلاکت مخالفین به آنها طیب خاطر میدهد و آنها را بر مخالفان برتری میدهد.
7) بیان قدرت خداوند بر اعمال خارقالعاده:
یکی دیگر از اهداف داستانهای قرآنی، بیان قدرت خداوند بر خوارق میباشد خداوند از چگونگی آفرینش حضرت آدم و حضرت عیسی سخن به میان آورده که بر قدرت خارقالعاده او جل جلاله دلالت میکند. چون آدم بدون پدر و مادر و عیسی بدون پدر آفریده شده و حوا از پهلوی آدم آفریده گردید و تمامی اینها بر قدرت خارقالعاده و قدرت بینظیر او دلالت مینماید. به آیات جانبخش قرآن پیرامون آفرینش عیسی علیه السلام گوش فرادهیم:{ إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کنْ فَیکونُ (٥٩)}[27] (آلعمران: 59). و هم چنین داستان ابراهیم و پرندههای که ذبح کرد سپس خداوند آنها را زنده نمود، و داستان مردی که بر آن قریه گذر کرد که ساختمان و بناهایش بر هم فرو ریخته بود و خداوند او را صد سال بمیراند سپس زنده نمود. همگی این داستانها بر قدرت بیانتهای خداوند دلالت مینمایند و بیان میدارند.
8- عاقبت خیر و نیکی و شر و فساد:
یکی دیگر از اهداف مورد نظر در داستانهای قرآنی بیان سرانجام خوبی و بدی است همانند داستان فرزندان آدم (قابیل و هابیل) که در سوره مائده آمده{ وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنَی آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (٢٧)}[28] (مائده: 27). در این داستان آمده که قابیل چگونه به حقوق برادر خود تجاوز نمود و اقدام به کشتن او نمود تا آخر داستان که عدل الهی را بیان میدارد و همانند داستان سد مأرب و اصحاب الجنتین و اصحاب الأخدود و داستان اهل آن ده که در امنیت و آسایش میزیستند اما سر از نافرمانی درآوردند؛ تمامی این داستانها برای بیان سرانجام و عاقبت خیر و شر نیکی و بدی آمده است... علاوه بر این در برگیرنده اهداف نصیحتگرای گرانبهایی میباشند.{ إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیوْمَ یقُومُ الأشْهَادُ (٥١)}[29] (غافر: 51). و دقت شود در جزای عادلانهای که برای مشرکین در نظر گرفته شده{ وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَینَاتِ فَاسْتَکبَرُوا فِی الأرْضِ وَمَا کانُوا سَابِقِینَ (٣٩)فَکلا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الأرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَلَکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ (٤٠)}[30] عنکبوت:40-39).
علت تکرار داستانهای قرآنی:
خداوند متعال از داستان انبیاء و پیغمبران بزرگوار به کرات سخن رانده و موعظههای فراوان و درس عبرتهای زیاد را (که در سیره مطهر و زندگی شرافتمندانه آنها نهفته بوده) یادآور شده است. تا ما انسانها به ایشان تأسی بجوییم و سیره معطر و اخلاق حسنهی ایشان را سرمشق قرار دهیم و آنها همانند شمعی فروزان خود بسوزند و به دیگران تا ابد روشنایی ببخشند{ لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأولِی الألْبَابِ مَا کانَ حَدِیثًا یفْتَرَى وَلَکنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَینَ یدَیهِ (١١١)} [31] (یوسف: 111). داستان انبیاء در سورههای عدیدی ذکر شده است و علی الظاهر به صورت تکراری آمدهاند، اما در این تکرار، حکمتهایی نهفته است و بر اعجاز قرآن کریم و حق بودن و خدایی بودن آن دلالت مینماید. قویترین فصحاء و بلغاء نمیتوانند یک داستان را دو بار با دو الفاظ و قالب گوناگون و در انتهای فصاحت و بلاغت بازگو کنند و این از نشانههای اعجاز قرآن است که در بازگویی قصهها تفنن به خرج داده و یک داستان را با الفاظ و اسالیب گوناگون بازگو کرده است، سبحان الله از قدرت بیهمتای خداوند که قرآن معجز را{ تِبْیانًا لِکلِّ شَیءٍ (٨٩)}[32] (نحل: 89). فرو فرستاد و آن را وسیله هدایت و رحمت بشریت به ویژه مؤمنان قرار داد.
نمونهای از تکرار داستان قرآنی:
برای نمونه به یک مورد از داستان قرآنی که پرده از یک معنای واحد بر میدارد اما اسالیب گوناگون در آن به خرج داده شده اشاره میکنیم این داستان، داستان آدم علیه السلام است که در چندین جای قرآن تکرار شده و با اسالیب گوناگون از آن سخن به میان آمده است که به دو مورد اشاره کنیم تا آن اسلوب شفتانگیز در هر یک از این دو مورد مشاهده کنیم.
خداوند در سوره اعراف میفرماید:{ وَیا آدَمُ اسْکنْ أَنْتَ وَزَوْجُک الْجَنَّةَ فَکلا مِنْ حَیثُ شِئْتُمَا وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکونَا مِنَ الظَّالِمِینَ (١٩)فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیطَانُ لِیبْدِی لَهُمَا مَا وُورِی عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکمَا رَبُّکمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلا أَنْ تَکونَا مَلَکینِ أَوْ تَکونَا مِنَ الْخَالِدِینَ (٢٠)وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ (٢١)فَدَلاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَکمَا عَنْ تِلْکمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَکمَا إِنَّ الشَّیطَانَ لَکمَا عَدُوٌّ مُبِینٌ (٢٢)قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ (٢٣)}[33] (اعراف: 23-19). و در سوره طه میفرماید:{ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى (١١٦)فَقُلْنَا یا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَک وَلِزَوْجِک فَلا یخْرِجَنَّکمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى (١١٧)إِنَّ لَک أَلا تَجُوعَ فِیهَا وَلا تَعْرَى (١١٨)وَأَنَّک لا تَظْمَأُ فِیهَا وَلا تَضْحَى (١١٩)فَوَسْوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ قَالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّک عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْک لا یبْلَى (١٢٠)فَأَکلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یخْصِفَانِ عَلَیهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى (١٢١)ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَى (١٢٢)}[34] (طه: 122-116).
باری، داستانهای پیامبران و حوادث مربوط به امتها، براساس این چنین شگفتی و اتفاق ذکر و تکرار شدهاند، تا بر قدرت خداوند عالیمرتبه و حکیم دلالت نمایند.
[1]) ما پيغمبران را فرستاديم تا مژده رسان و بيم دهنده باشند و بعد از آمدن پيغمبران حجت و دليلي بر خدا براي مردمان باقي نماند.
[2]) به حقيقت در سرگذشت آنان، عبرت براي همهي انديشمندان است.
[3]) پس داستان را بازگو كن بلكه بينديشند.
[4]) اين همه از اخبار پيغمبران بر تو فرو ميخوانيم، كلاً براي اينست كه بدان دلت را بر جاي و استوار بداريم براي تو در ضمن اين حق آمده است و براي مؤمنان پند و يادآوري مهمي ذكر شده است.
[5]) رجوع كنيد به التصوير الغني في القرآن- سيد قطب.
[6]) تو پيش از قرآن، كتاب نميخواندي و با دست راست خود چيزي نمينوشتي كه اگر چنين مي شد باطلگويان به شك و ترديد ميافتادند.
[7]) ما از طريق وحي اين قرآن، نيكوترين سرگذشتها را براي تو بازگو ميكنيم و هرچند كه پيشتر از زمرهي بيخبران بودهاي.
[8]) اين خبر و اخبار غيب است كه آن را به تو وحي ميكنيم. نه تو و نه قوم تو پيش از اين، آن را نميدانستيد. پس شكيبايي كن كه سرانجام از آن پرهيزكاران است.
[9]) ما به موسي و هارون فرمان داديم جداسازنده و نوري و پند و اندرز پرهيزكاران* همان كساني كه از پروردگار در غيب و نهان مي ترسند و از قيامت در هول و هراس بسر ميبرند.
[10]) ما هدايت و راهيابي را پيشتر در اختيار ابراهيم گذارده بوديم و از او براي (حمل رسالت) آگاهي داشتيم.
[11]) و به لوط شناخت و دانش عطا كرديم و او را از شهر و دياري كه كارهاي زشت و پليد انجام ميدادند رهايي بخشيديم. آنان مردمان بدي بودند و سركشي ميكردند.
[12]) اين ملت يگانهاي بوده و من پروردگار همهي شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد.
[13]) ما نوح را به سوي قوم خود فرستاديم. او بديشان گفت: اي قوم من! براي شما جز خدا معبودي نيست.
[14]) هود را هم به سوي قوم عاد كه خودش از آنان بود روانه كرديم. هود به قوم عاد گفت: اي قوم من! خداي را بپرستيد و جز او معبودي نداريد. آيا پرهيزگاري نميورزيد؟
[15]) صالح را به سوي قوم ثمود كه خودش از آنان بود فرستاديم. صالح بديشان گفت: اي قوم من! خداي را بپرستيد جز او معبودي نداريد. هم اينك معجزهي بزرگي از سوي پروردگارتان برايتان آمده است و اين شتر خدا است كه بعنوان معجزهاي براي شما آمده است پس آن را بحال خود واگذاريد تا در زمين هر كجا خواست بچرخد، و بدان آزاري مرسانيد كه به عذاب دردناكي دچارتان ميگرداند.
[16]) شعيب را به سوي اهل مدين كه خود از آنان بود فرستاديم بديشان گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد كه خدا و معبودي نداريد معجزهاي از سوي پروردگارتان برايتان آمده است. ترازو و پيمانه را به تمام و كمال بكشيد و بپردازيد و از حقوق مردم چيزي نكاهيد و در زمين بعدا از اصلاح آن فساد و تباهي مكنيد. اين كار به سود شما است اگر ايمان داريد.
[17]) اينگونه براي هر پيغمبري گروهي از بزهكاران را دشمن ساختهايم و همين بس كه خداي تو راهنما و ياور باشد.
[18]) گفتند: اي نوح! با ما جر و بحث كردي و جر و بحث را به دراز كشاندي اگر راست ميگويي آنچه را كه ما را از آن ميترساني، به ما برسان.
[19]) گفتند: اي هود! تو دليلي براي ما نياوردهاي و به خاطر سخن تو خدايان خود را رها نميكنيم و به تو ايمان نميآوريم. چيزي جز اين نميگوييم كه خدايان ما بلائي به تو رسانده است.
[20]) گفتند: اي صالح! پيش از اين ماية اميد ما بودي. آيا ما را از پرستش چيزهايي كه پدرانمان ميپرستيدند نهي ميكني؟ ما راجع بدانچه ما را بدان دعوت ميكني به شك و ترديد عجيبي گرفتار آمدهايم!.
[21]) همين گونه هيچ پيغمبري به سوي مردمان پيش از ايشان نرفته است، مگر اينكه گفتهاند: او جادوگر يا ديوانه است.
[22]) خداوند آئيني را براي شما بيان داشتند و روشن نموده است كه آن بوسيله نوح توصيه كرده است و ما آن را به تو وحي و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نمودهايم دين را پا برجا داريد و در آن تفرقه نكنيد و اختلاف نورزيد. اين چيزي كه شما مشركان را بدان ميخوانيد بر مشركان سخت گران ميآيد، خداوند هر كه را بخواهد براي اين دين بر ميگزيند و هر كه بسوي آن برگردد، بدان رهنمودش ميگرداند.
[23]) اين در كتابهاي پيشين بوده است. كتابهاي ابراهيم و موسي.
[24]) و در دين كارهاي دشوار و سنگين را بر دوش شما نگذاشته است آئين پدرتان ابراهيم است. خدا شما را قبلاً و در اين مسلمين ناميده است تا پيغمبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردمان باشد پس نماز را بخوانيد و زكات مال را بدر كنيد و به خدا چنگ زنيد كه سرپرست و ياور شما اوست، و چه سرور و ياور نيك و چه مددكار و كمك كننده خوبي است.
[25]) سزاوارترين مردم به ابراهيم كساني هستند كه از او پيروي نمودند و نيز اين پيغمبر و كسانياند كه ايمان آوردهاند و خدا سرپرست و ياور مؤمنان است.
[26]) هنگامي كه خداوند پيمان مؤكد از پيغمبران گرفت كه چون كتاب و فرزانگي به شما دهم و پس از آن پيغمبري آيد و آنچه را كه با خود داريد تصديق نمايد، بايد بدو ايمان بياوريد و وي را ياري دهيد. گفت: آيا اقرار داريد و پيمان مرا بر اين كارتان پذيرفتيد؟ گفتند: اقرار داريم. گفت: پس گواه باشيد من هم با شما از زمرة گواهانم.
[27]) مسئله عيسي براي خدا، همچون مسئله آدم است كه او را از خاك بيافريد.
[28]) داستان دو پسر آدم را چنانكه هست براي يهوديان و ديگر مردمان بخوان زماني كه هر كدام عملي را براي تقرب انجام دادند. اما از يكي پذيرفته نشد. بيگمان تو را خواهم كشت! گفت: خدا تنها از پرهيزكاران ميپذيرد!
[29]) ما قطعاً پيغمبران خود را و مؤمنان را در زندگي دنيا و در آن روزي كه گواهان بپا ميخيزند ياري ميدهيم و دستگيري ميكنيم.
[30]) قارون و فرعون و هامان را موسي با دلايل و براهين روشن به سراغ آنان رفت، اما ايشان در زمين استكبار و برتري جويي كردند، ولي نتوانستند پيش گيرنده ما هر يك از اينها را به گناهانشان گرفتيم: براي بعضي از ايشان طوفان همراه با سنگريزه حواله كرديم و بعضي از ايشان را صدايي فرا گرفت، و برخي از ايشان را هم به زمين فرو برديم و برخي ديگر را غرق كرديم، خداوند هرگز بديشان ستم نكرده است و آنان خودشان به خويشتن ستم كردند.
[31]) به حقيقت در سرگذشت آنان عبرت براي همهي انديشمندان است يك افسانهي ساختگي نبوده بلكه كتابهاي پيشين را تصديق و پيغمبران را تأييد ميكند.
[32]) بيانگر همهي چيز.
[33]) اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و در هر كجا كه خواستيد بخوريد ولي به اين درخت، نزديك نشويد از زمرهي ستمكاران خواهيد شد* سپس اهريمن آنان را وسوسه كرد تا عورات نهان از ديدهي آنان را بديشان نمايد و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر كه دو فرشته ميشويد و يا اينكه از زمرهي جاويدان خواهيد شد* و براي آنان بارها سوگند خورد كه من خيرخواه شما هستم* پس آرام آرام آنان را با مكر و فريب كشيد هنگامي كه از آن درخت چشيدند، عورات خويش بديدند و شروع به جمع آوري برگهاي بهشت كردند و آنها را بر خود افكندند. پروردگارشان فريادشان زد كه آيا شما را از آن درخت نهي نكردم و به شما نگفتم كه اهريمن دشمن آشكارتان است* و گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتن ستم كردهايم و اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني از زيانكاران خواهيم بود.
[34]) آنگاه را كه به فرشتگان دستور داديم: براي آدم سجدهي ببريد، پس سجده بردند مگر ابليس كه سرباز زد* آن وقت گفتيم: اي آدم! اين دشمن تو و همسر تو است، پس از بهشت بيرونتان نكند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد* تو در آن نه گرسنه ميشوي و نه برهنه ميگردي* و در آن تو نه تشنه ميماني و نه آفتاب زده ميشوي* سپس شيطان آدم را وسوسه كرد گفت: آيا تو را به درخت جاودانگي و ملك فناناپذير رهنمود كنم. سرانجام هر دو نفر از آن خوردند آنگاه عورت خود را ديدند و شروع كردند به اينكه برگهاي درختان بهشت را بر خود بپيچند و بچسبانند بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد* سپس پروردگارش او را برگزيد، توبهاش را پذيرفت و رهنمودش كرد.
از کتاب: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف : شیخ علی صابونی، مترجم : محمد ملازاده